جلسه محاکمه عشق بود
جلسه محاکمه عشق بود
و قاضی عقل ‘
و عشق محکوم به تبعید به دور ترین نقطه ی مغزشده بود
یعنی فراموشی ‘
قلب تقاضای عفو عشق را داشت
ولی همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع کرد به طرفداری از عشق
آهای چشم مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی
و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید
حالا چرا این چنین با او مخالفید؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه ی اعتراض جلسه را ترک کردند
تنها عقل و قلب در جلسه ماندند
عقل گفت: دیدی قلب همه از عشق بیزارند!
ولی من متحیرم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده
چرا هنوز از او حمایت می کنی؟!
قلب نالید: که من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود
و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار می کند
و فقط با عشق می توانم یک قلب واقعی باشم.
پس من همیشه از او حمایت خواهم کردحتی اگر نابود شوم
و قاضی عقل ‘
و عشق محکوم به تبعید به دور ترین نقطه ی مغزشده بود
یعنی فراموشی ‘
قلب تقاضای عفو عشق را داشت
ولی همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع کرد به طرفداری از عشق
آهای چشم مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی
و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید
حالا چرا این چنین با او مخالفید؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه ی اعتراض جلسه را ترک کردند
تنها عقل و قلب در جلسه ماندند
عقل گفت: دیدی قلب همه از عشق بیزارند!
ولی من متحیرم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده
چرا هنوز از او حمایت می کنی؟!
قلب نالید: که من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود
و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار می کند
و فقط با عشق می توانم یک قلب واقعی باشم.
پس من همیشه از او حمایت خواهم کردحتی اگر نابود شوم
خدای من
یک سال گذشت
خدای من
یک سال گذشت هرچه کردم ، دیدی و هر چه بخشیدی و عفو کردی ندیدم
خدای من ،
هراسان شدم پناهم دادی ، بیمار شدم شفایم دادی .آرامش و امنیت که رسید ، طبیب و پناه را از یادم بردم .
خدای من ،
یک سال گذشت و چهار فصل و دوازده ماه و سیصدوشصت و پنج روز.
چگونه است که رهایم نمیکنی؟
? چگونه است که هرگز، هرگز از تو ناامید نمیگردم
این چه رسم خدایی است؟
خدای من
آوای ملکوتی یا مقلب القلوب و الابصار می آید.
تو مرا میخوانی که بخوانمت ؟
این منم با حسرت سال های رفته
یاحق...**
امروز خیلی دلم گرفته دلیلشو نمی دونم از زندگی خسته
شدم از زندگی کردن بیزارم دوست دارم برم جایی که کسی
رو نبینم خودم باشم .دوست دارم گریه کنم بگم بابا منم
آدمم دوست دارم زندگی کنم کجا برم ؟ برم دریا شاید حرف منو
بفهمه اما نه اونم برای خودش غم داره از عصبانیتش آدما رو میگیره
؟پس بمیرم بهتره چون هر کسی برای خودش یه غمی داره که به
فکر درمان برای خودشه