• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 224
تعداد نظرات : 59
زمان آخرین مطلب : 5947روز قبل
موبایل

آداب معاشرت های الكترونیكی

در دنـیای ارتـباطات مـستقیم، در عـصری زنـدگی میكنیم كه فن آوری نوین ارتـباطات و رایـانه ها، هـمچون پـلی میان ما انسانهای روزهای آخر قرن بـیستم قـرار دارد. در دهـه اخـیر، انـسانها ابزار تازهای یافته اند، ابـزاری كـه بـه كمك آن به انبوهی از اطلاعات دسترسی خواهند داشت و در جمع افراد بسیاری از كشورها، شهرها و تمدنهای مختلف، می توانند به بحث و گفتگو بپردازند. در شبكه های اطلاع رسانی و اینترنت، امكان ارسال پیام بـرای مـخاطبین مـعین، شركت در اتاقهای گفتگو و انجمنهای مجازی، شیوه دیـگری از ارتباط را پیش روی انسانها قرار داده است. جامعه مجازی، در ایـن عـصر جدید، یعنی من از درون غار خودم با مخاطبینم در ارتباطم و مـی توانم با آنها حرف بزنم و نظراتم را به گوش آنها برسانم. می توانم رای بـدهم و فردی را به نمایندگی از خودم انتخاب كنم، میتوانم اعتراض كـنم و نـمایندگانم را بازخواست كنم. در حال حاضر، با توجه به فن آوری كـنونی، تـنها یك رایانه، یك كارت مودم و یك خط تلفن كافی است تا این ارتباط برقرار شود.

پـس از بـرقراری ارتـباط، رایـانه ی مـن، پـلی اسـت برای ارتباط من با سـایرین، افـرادی همچون «من» پشت رایانه های خود، با فضاهایی مجازی در ارتباط و تعاملند. شاید ما آنها را نشناسیم، شاید زبان مادری آنها را بخوبی ندانیم، شاید بعد و مسافت فكری و فیزیكی ما بسیار باشد، اما به هـر حـال این ارتباط برقرار است و شما از این لحظه روی خط یا ON-LINE هستید.

واكنشهای ما، همچون خود ما روی خط است و شاید بسیاری از افراد در جمع مجازی ما حضور داشته باشند. پس از برقراری ارتباط، ما، به كمك رایانه و كار مودمی كه در اختیار داریم، به مكانی متصل میشویم كه میتواند به عـنوان مـركزی، بـسیاری از «مـا» را گـرد هـم آورده بـاشد. بـا «پـست الـكترونیك» بـا آنـها در ارتباط هستیم و در كسری از ثانیه می توانیم، پـیام خـود را بـرای آنها ارسـال كـنیم. مـمكن است با آنها در یك «اتاق گفتگو» سرگرم بحث درباره آخرین تغییر و تحولات فن آوری، یا آخرین ساخته یـك فیلمساز یا نویسنده باشیم. در هر حالتی كه باشیم، ما در «ارتباط» هـستیم و هـر آنـچه بـگوییم برای افرادی كه با ما «حضور» دارند ارسال می شود. این امر، در عین حال در اختیار ما است و با علم به این است كه بـا آن افـراد كـه شـاید بـرای مـا افـرادی ناشناخته، گمنام باشند در ارتباطیم.

در ارتـباطات اجتماعی با حضور فیزیكی، رو در روی افراد می ایستیم و با آنـها بـه گـفتگو و بـحث مـی پردازیم، شاید موافقت كنیم و شاید از خود مـخالفتی نـشان دهـیم. بـا آنها، دست در دست هم، مشكلی را از میان بر مـی داریم و مـساله ای را حـل مـی كنیم. در ارتـباطات اجـتماعی، دستی را مـیفشاریم تـا تاكید كنیم هستیم و بر حرف خود استواریم و با یك اشاره از طرف مـقابل خـود می خواهیم كه لحظه ای صبر كند و بعد با اشاره دیگری از او مـی خواهیم كـه حـرفش را ادامـه دهد. در ارتباطات اجتماعی، حضور فیزیكی ما تا زمانی كه در محل باشیم، ادامه دارد، پس از اینكه آن محل را ترك كنیم، شخصیتی از ما در آن محل حضور ندارد كه بخواهد برای صاحب اصـلی خـود تـعیین تـكلیف كند و سرنوشت او را به گونه دیگری رقم زند. امـا، بـا پیشرفت فن آوری نوین ارتباطات، اطلاعات، اطلاع رسانی و رایانه، شـكل جدیدی از ارتباط میان انسانها متداول است كه از آن به حضور و ارتـباطات روی خـط یـاد مـیشود. در ارتباطات روی خطی یا ON-LINE اكثر مـواد و مـطالب ارتـباطی بـه صورت نوشته و مكتوب بین افراد، از جوامع بـشری مـختلف، بـا تمدن، زبان و فرهنگ های گوناگون رد و بدل می شود. در ایـن نوع ارتباط، محدودیت قابل توجهی در ارتباطات رو در رو و چهره به چـهره وجـود دارد. حركات دست، سر و صورت افراد دیده نمی شود و یا ممكن است در شرایط ویدئو كنفرانسهای از راه دور، به صورت ناقص انتقال داده شود. تحت شرایط این نوع ارتباطات، بالا و پایین رفتن حالت صدا یا اصلاً وجود ندارد و یا اینكه محدودیتهایی در انتقال آن موجود است.

در ارتباطات مستقیم و یا ON-LINE ابراز واكنشهای احساسی یكی از مشكلات اسـاسی شـناخته شده است، چرا كه با توجه به محدودیتهایی كه در فنآوری كـنونی مـوچود است، بیشترین ابزار مورد استفاده جهت ارسال پیام، همان «مـتن» پـیام اسـت. در صـورتی كـه نویسنده «پیام» تبحر لازم در رساندن مـعنا، مفهوم و احساسات را داشته باشد، می توان انتظار داشت كه «پیام» بـه درسـتی مـنتقل شـود، در صـورتی كـه اگر فرد فاقد این مهارت باشد، احتمال تبادل «پیام» به صورت ناقص افزایش می یابد.

در دنـیای ارتباطات مستقیم و ON-LINE هیچگاه نمی توانید حرف خود را پس بـگیرید. اگـر مـطلبی را در انـجمنی نـوشته اید، دیگر آن را نوشته اید. «پـیام» شـما تـا مـدت زمان معینی و شاید برای همیشه در آنجا خواهد ماند و شاید یك یا دو سال بعد افرادی نسبت به آن واكنش نشان دهند. آن وقـت است كه بایستی با این موضوع كه حتی می تواند اثری جبران ناپذیر بر سرنوشت شما داشته باشد به نحوی كنار بیایید.

 

برخی از قواعد آداب معاشرت الكترونیكی:



#هیچگاه نباید جوش بیاورید


تـوجه داشـته بـاشید كـه افراد مختلف، با زبان و فرهنگهای مختلف وارد جـامعه مـجازی می شوند. همه آنها، از این امكان كه رایانه ای در اختیار داشـته بـاشند بـرخوردار بـوده اند كه توانسته اند وارد این فضای مجازی شـوند، امـا ایـن دلـیل بـر آن نمیشود كه همه آنها شما را همانطور كه هـستید بـبینند. شـما مـمكن اسـت خـود را درست معرفی كنید، نام و نام خـانوادگی اصـلی خود را بدهید، آنها ممكن است از پخش اطلاعات شخصی خود امتناع ورزند. ممكن است شما بخواهید در ابتدای هر «پیام» خود به آنها سلام بدهید، اما آنها مایل به ایجاد صمیمیت نباشند. به علاوه، هستند در میان ساكنان این جزیره مجازی افرادی كه فقط برای تفریح، وقت گذراندن، اذیـت و آزار دیـگران، «شـناسه» و «كـلمه عبوری» گـرفته اند. در مـقابل افرادی كه مخالف نظرات و عقاید شما مطلبی به یادگار نوشته اند، خونسرد بـاشید و سـعی كـنید تا آنجا كه ممكن است عصبانی نشوید. عصبانیت شما، هـمان چـیزی اسـت كـه بـرخی از این افراد از آن بسیار لذت می برند. در ایـنترنت، ممكن است پیامهای ناشایستی دریافت كنید، ممكن است به پیامی كه یك سال پیش نوشته بودید اعتراض شدیدی دریافت كنید. اینگونه پیامها را بـایستی نـادیده بـگیرید و اجـازه ندهید كه آنها به قصد و نظر خود برسند.

#به دنبال راه حلهای مناسب باشید


اگـر كـسی كـه با او در ارتباط هستید، به نحوی بر سر موضوع و مساله ای عـصبانی شده است، سعی كنید راه حل مناسبی برای برخورد با آن فرد پیدا كنید. عصبانی شدن و مقابله به مثل راه حل مناسبی نیست. مقابله به مثل و عـصبانیت مـوجب طولانی تر و وخیم تر شدن روابط می شود و هیچیك از طرفین بـه نـتیجه مـطلوب نـخواهند رسـید. در مـحیط های مـجازی عـمومی، همچون انـجمنهای هـمفكر، بـه یـاد داشـته بـاشید كـه ابراز عصبانیت در میان واژه ها، ممكن است تا مدتها در محیط انجمن باقی بماند و از نویسنده آن چـهره ای "هـمیشه عـصبی" بسازد. این چهره مسلماً چهره ای است مجازی اما اثـر آن، همچون شخصیت بد رمانها، اثری است كه تا مدتها بر ذهن خواننده آن باقی خواهد ماند.

#وقتی شك دارید، صبر كنید


در ایـنترنت مـمكن اسـت نـامه هایی دریافت كنید كه به صورت «بدون نام» ارسـال شـده اند. امـا شـاید فـرد ارسـال كننده شما را بخوبی بشناسد و بـخواهد بـا شما شوخی كند. در هر حال شما ارسال كننده را نمی شناسید و بـهتر است پیش از اقدام به نوشتن پاسخهای انفعالی، كمی صبر كنید. اگر حـدس شما درست باشد و فردی كه آن پیام «گمنام» را برایتان ارسال كرده است، دوست شما باشد، خودش حتماً به شما خبر می دهد. اما اگر عجله كنید و بـا فردی كه حدس می زدید همان ارسال كننده «پیام» است مقابله به مثل كـنید، وقـتی مـتوجه شـوید كه حتی روحش هم از ماجرا بی اطلاع بوده است حتماً پشیمان میشوید.

#مهمان بایستی آرام باشد.


وقـتی بـه مـهمانی میروید، سر و صدا راه می اندازید و خانه را به قولی روی سـر خـودتان می گذارید؟ مطمئناً چنین نیست. حال فرض كنید كه سایتی شـما را به شركت در یك تله كنفرانس دعوت كرده باشد و یا اینكه به شما اجازه داده باشد كه به عنوان مهمان از امكانات آن سایت استفاده كنید. تـحت ایـن شـرایط بـهتر اسـت، مـتین و مـوقر و آرام باشید و از نوشتن پـیامهای جـنجالی خودداری كنید. یادتان باشد كه میزبان شما، در شبكه، هیچگاه یكنفر نیست.

#وقتی در مقابل «هیچ»، «چیزی» به شما داده اند


سـایتها و شبكه های اطلاع رسانی شیوه های مختلفی در ارائه خدمات دارند كه در ابتدای ورود لازم است به آنها توجه كنید. اگر سایتی اجازه میدهد تا بــه صـورت رایـگان از امـكاناتش اسـتفاده كـنید، شـرط ادب در جـوامع الكترونیكی ایجاب میكند كه شما نیز متقابلاً «چیزی» به آن شبكه بدهید. گـاه ممكن است این «چیز»، فقط یك پیام «تشكر» از مسوولان آن شبكه باشد و یا ارسال پیام و برنامه هایی به كتابخانه های فایل فعال در آن سایت.

#خودتان باشید


در ارتـباطات مـستقیم روی خـط، هـیچ چـیزی بهتر از این نیست كه خودتان باشد. درست است كه شما را نمی شناسند و نمی بینند. اما از روی نوشته ها، شـخصیت افراد قابل تشخیص است و نوشته ها می توانند در حكم آینه ای باشند كه شخصیت واقعی شما را به آنسوی خط می رسانند. خودتان باشید. ساختن یك شـخصیت كـاذب دوامـی نـدارد و بـالاخره دسـت فردی كه تقلب كرده است رو می شود.

#حقوق مولفین را محترم بشمارید


فـرقی نـمی كند، چـه نامه ای باشد كه فردی در شبكه یا سایت دیگری نوشته اسـت، یـك كـتاب اسـت یا یك نرم افزار، لطفاً حقوق پدیدآورندگان آن را محترم بشمارید و رعایت كنید. متاسفانه موضوع احترام به حقوق مولفین و پـدیدآورندگان نـرم افزارها درسـت مـانند رد شـدن عابرین پیاده از محل خـطكشی شـده ویـژه است. برخی آن را رعایت می كنند و برخی به آن بی توجه هـستند. رعـایت ایـنگونه حـقوق مـی تواند مـوجب بالا رفتن كمیت و كیفیت «خلاقیت» در میان كاربران جوامع مجازی شود.

#برای تبلیغات حتماً مكانی در نظر گرفته شده است


اگـر مـیخواهید از شـبكه های اطلاع رسـانی داخـلی و یا اینترنت به عنوان ابـزاری برای تبلیغات شركت، محصول یا خدمات خود استفاده كنید. مطمئن بـاشید كـه بـرای این منظور قبلاً تدابیری از سوی مسوولان شبكه یا سایت مـورد نـظر اتـخاذ شـده اسـت. با مدیر سایت  تماس بگیرید، برایش پیامی الـكترونیكی ارسال كنید تا شما را راهنمایی كند. انجمنها مكان مناسبی بـرای تـبلیغات مـداوم و یـكنواخت نیستند. در اینترنت نیز پیش از ارسال پـیام های تـبلیغاتی از طریق پست الكترونیكی، از افراد نظرسنجی هایی به عـمل مـی آید و پـیامهای تبلیغی اكثراً فقط برای افرادی كه خواستار آن بوده اند ارسال می شود.

#اظهار نظر، هم جا دارد، هم راه


-1 در مـورد هـر پـیامی كه برایتان ارسال می شود اظهار نظر نكنید. این مـطلب بیشتر در ارتباط با محیط های بحث و گفتگو، خصوصاً انجمنها مورد تاكید كارشناسان قرار گرفته است.

-2 از نـوشتن پـیامهای تـك عـبارتی "مـوافقم" ... "عـالی اسـت!" و یا "مـخالفم"های پیاپی و مداوم در محیط های انجمنها اجتناب ورزید. شاید اگـر بـا مـوضوعی مـخالف هستید و واقعا" به ابراز این "مخالفت" اصرار داریـد بـهتر باشد، ترجیحاً به طور خصوصی و نهایتاً با ذكر دلایل قانع كننده آن را همراه نمایید.

-3 در بـحثها و مـباحثات حتماً شركت كنید و سعی كنید مطالبی به مطالب قـبلی اضـافه نـمایید. سـعی كنید آنچه می نویسید حقیقتاً پیامی در خود نهفته داشته باشد.

-4 امـضاء خـود را كوتاه و مختصر انتخاب كنید. گاه در پیامهای ارسالی در شـبكه ها و ایـنترنت دیده می شود كه نویسنده یك «موافقم» خشك و خالی نوشته است و بعد یك صفحه تصویری را به عنوان امضاء شخصی خود فرستاده اسـت. اگـر جـزو كـسانی هستید كه از اینگونه پیامها دریافت كرده اید و حـسابی جـوش آورده ایـد، تـوصیه مـا ایـن است كه بند اول این مقاله را مجدداً بخوانید.

-5 اگـر می خواهید از فردی بخاطر ارسال مطلبی تشكر كنید، پیامهای تشكر و تــبریك و ... را جــمع كــنید و تــنها در یـك نـامه كـوتاه از او «سپاسگزاری» كنید.

-6 اگـر پـیامی دریـافت كـردید كـه برای آن نوشتن «پاسخ» الزامی است، حـتماً پـاسخ آن را بدهید و اگر نوشتن پاسخ وقت بیشتری برای مطالعه و بـررسی طلـب مـیكند پـیش از آن كه دیر شود، پیام كوتاهی برای فرستنده بفرستید و او را از این امر آگاه سازید.

#مخاطب خود را همواره به یاد بیاورید


اگـر مـخاطب خـود را مـیشناسید، هـمواره او را در یـاد داشته باشید و بـدانید كـه برای چه كسی و با چه سطح معلومات و تجربهای مینویسید. از كـنایه زیـاد اسـتفاده نـكنید، خصوصاً اگر در اینترنت پیامی را ارسال مـیكنید. هـمیشه بـا مخاطب خود با اطمینان بنویسید. اگر مخاطب خود را نـمیشناسید، حتماً در اولین نامه ها، خودتان را معرفی كنید و سعی كنید منظورتان را در كوتاهترین و كاملترین جملات برسانید.

#پیام خود را دریابید!


-1 قبل از نگارش متن پیام، از سر سطر، با زدن كلید Tab حاشیه ای ایجاد كـنید. ایـن بـرای آن اسـت كـه مـتن شما هنگامی كه در نامه پاسخ قرار میگیرد، شكسته نشود و خوانایی خود را حفظ كند.

-2 قـبل از ارسـال پـیام، حـداقل یـك بار متن خود را بخوانید، اگر در نگارش یا املاء اشتباهی مرتكب شده اید برطرف كنید.

-3 سعی كنید ازTag Line های كوتاهی استفاده كنید.

-4 از ANSI گـرافیك حـتی الامكان اسـتفاده نـكنید چـرا كه وقتی به صورت ASCIIدر آیـند مـجموعه ای از كـاركترهای نـامفهوم را به متن نامه شما اضافه می كنند كه از خوانایی متن پیام شما خواهد كاست.

-5 در ایـران، در شـبكه هایی كـه میتوانید متن پیامهای خود را با زبان فـارسی ارسال كنید، بهتر است از نوشتن پیامهای انگلیسی و یا فارسی با حـروف انـگلیسی (از چـپ بـه راسـت) خـصوصاً در محیط های انجمنها جداً خـودداری كـنید. بـررسیهای بـه عـمل آمده در شبكه ها نشان داده است كه كـاربران مـیانه خـوبی بـا نگارشهای لاتین ندارند و نویسندگان اینگونه پیامها اكثراً مورد اعتراض قرار می گیرند.

#كاری نكنید كه مورد لعن و نفرین دیگر كاربران قرار گیرید


این امر نكته بسیار مهمی است. ارتباطات الكترونیكی و به صورت ON-LINE عـجیب در حـافظه ها خواهد ماند و افراد خیلی به ندرت یكدیگر را فراموش می كنند. بنابر این بهتر است كاری نكنید كه افراد از شما رنجیده شوند.

#و دیگر اینكه هر وقت از كوره در رفتید و پیامی را با عصبانیت ارسال كردید، همیشه جا برای عذرخواهی هست.

تابان خواجه نصیری شریف قلی زاده

برگرفته از سایت webfaqt

منبع :بخش دانش و فناوری سایت تبیان

شنبه 25/12/1386 - 20:25
شعر و قطعات ادبی

             مشکات کبریا

             امام رضا ع

            

فروغ روشن مشکات کبریاست رضا 

نشان زنده آیات هل اتی است رضا

دلیل خلقت کون حقیقت قرآن

بحار رحمت و سرچشمه بقاست رضا

ضیای کنگره عرش و روشنای زمین

امام هشتم و حاکم به ماسواست رضا

اساس دانش و تقوی، اصول فضل و کرم

پناه امن اسیران مبتلاست رضا

همای دولت او را فضای گیتی تنگ

ز تخته بند تن و آرزو رهاست رضا

شگفت نیست اگر شرط وحدت است چرا

که محو عشق و به دریای حق نماست رضا

وجود هر دو جهان از طفیل هستی اوست

مدار قطب زمین، حجّت خداست رضا

عجب مدار اگر خاک کوی او بویم     

که جان خسته ما را شفا رضاست، رضا

شکوه منزلتش را چسان کنم تقریر؟

که جانشین نبی، پور مرتضاست رضا

از آن خدای رضایش لقب نموده رضا

مشیّت ازلی را به حق رضاست رضا

 

علاء الدین حجازی

منبع : امور حج و زیارت سازمان صدا و سیما

 

شنبه 25/12/1386 - 20:20
شعر و قطعات ادبی

             سیمای ولایت

             غدیر خم

عید غدیر خم شد ای ساده روی دلبر

خم خم بیار باده، ندهد کفاف ساغر

طاووس کبریایی با فرّه‎ی خدایی

گسترد بر سر خاک امروز باز شهپر

با خاتم رسولان گفت ای خلاصه کون

این است امر یزدان، این است حکم داور

کز این زمین که نامش خم غدیر گشته

باید که بر نداری گامی هلا فراتر

بر خلق مرتضی را دانی امیر و مولا

بر خلق مرتضی را خوانی خدیو و سرور

احمد چو دید فوری است فرمان ایزد پاک

کرد از جهاز اشتر فوری به پای منبر

دست ید الهی را بگرفت بر سر دست

تا از خلافت او را بر سر گذارد افسر 

فرمود: ایها الناس در راه دین و آیین

غیر از علی اعلا نبود امام و رهبر

هان ای گروه مردم: شاه و امیر و مولا

بعد از نبی شما را کس نیست غیر حیدر

سلطان انما تاج، دارای لافتی تخت

مولای هر دو عالم، باب شبیر و شبّر

دارای دین و دنیا یعنی علی اعلا

مولای کلّ عالم یعنی ولیّ داور

شیر خدا، خدیوی کادیان مختلف را

 کرده یکی به گیتی از صارم دو پیکر

شاهی که از ولایش گردیده در زمانه

چون گلشن بهشتی آذر به پور آزر

 
محمدحسین میرزا امیرالشعراء نادری

شنبه 25/12/1386 - 20:18
فلسفه و عرفان

 

شاهد خم غدیر

 

                                    

باده بده ساقیا ، ولی ز خم غدیر

چنگ بزن مطربا ، ولی به یاد امیر

تو نیز از چرخ پیر ، بیا ز بالا به زیر

داد مسرت ستان ، ساغر عشرت بگیر

بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد

که زهره در آسمان ، به نغمه دمساز شد

محیط کون  و مکان ، دایره ساز شد

سرور روحانیون ، هو العلی الکبیر

نسیم رحمت وزید ، دهر کهن شد جوان

نهال حکمت دمید ، پر ز گل و ارغوان

مسند حشمت رسید ، به خسرو خسروان

حجاب ظلمت درید ، ز آفتاب منیر

فاتح اقلیم جود ، به جای خاتم نشست

یا به سپهر وجود ، نیر اعظم نشست

یا به محیط شهود ، مرکز عالم نشست

روی حسود عنود ، سیاه شد مثل قیر

صاحب دیوان عشق ، زیب و شرافت گرفت

گلشن خندان عشق ، حسن و لطافت گرفت

نغمه دستان عشق ، رفت به اوج اثیر

به هر که مولامنم ، علی است مولای او

نسخه اسما منم ، علی ست طغرای او

یوسف کنعان عشق ، بنده رخسار اوست

خضر بیابان عشق ، تشنه گفتار اوست

کیست سلیمان عشق ، بر در جاهش فقیر

ای به فروغ جمال ، آینه ذو الجلال

"مفتقر" خوش مقال ، مانده به وصف تو لال

گرچه براق خیال ، در تو ندارد مجال

ولی ز آب زلال ، تشنه بود ناگزیر

آیت الله محمد حسین غروی کمپانی

شنبه 25/12/1386 - 20:15
اخبار
                                     حورا

علت غائی(1) برکون و مکان دانی کیست؟                 سبب خلقت پیدا و نهان دانی کیست؟

جان پنهان شده در جسم جهان دانی کیست؟             نقطه دایره رفعت و شان، دانی کیست؟

 

                                          فاطمه مظهر اجلال خدا جلّ و جلال

 

فاطمه عصمت کل کنز خفیّ ازلی                              فاطمه عالمه از حق به خفی و به جلی

فاطمه روح نبی همسر و همتای ولی                       فاطمه عالیه‌ای کش نبد از زوج علی

 

                                          فرد و بی مثل بُد آن گونه که حیّ متعال

 

کاف و نون، کافش کاف کرم فاطمه بود                        نون آن حرف نخست از نعم فاطمه بود

نفخه روح در آدم ز دم فاطمه بود                                گل آدم ز تراب قدم فاطمه بود

 

                                          ورنه آدم شدنش تا به ابد بود محال

 

طایر وهم که از منظر عنقا گذرد                                 به یکی پر زدن از گنبد خضرا گذرد

کی به کاخ شرف زهره زهرا گذرد                              بلکه جبریل اگر خواست بدانجا گذرد

 

                                          همچو پروانه ازو پاک بسوزد پر و بال

 

گرچه خلقان حرمی گشته کنشتی(2)                      نشوند دور از نیکی و نزدیک به زشتی نشوند

باز غرقند اگر داخل کشتی نشوند                            معترف تا که نگردند بهشتی نشوند

 

                                          به کنیزی و غلامیش چه نسوان چه رجال

 

مهر او بهر دل هالک و ناجیست(3) محک                   آن بدل گیر که من اَعرَضَ عنها فَهَلک(4)

هست خاک قدمش سرمه چشمان ملک                   تا به خاک ره آن بدر زند بوسه فلک

 

                                          قامت خویش کمان ساخته مانند هلال

 

ای ترا آسیه و مریم و هاجر، حوّا                               خادمه در پی کسب شرف و شان بسرا

در مدیح تو همین بس بود ای سرّ خدا                        کابتدا نام تو فرمود ز اصحاب کساء(5)

 

                                          ز خداوند ملایک چو نمودند سؤال

 

خواندن واجبت ار خود نبود امکانم                               یعنی از کفر بود این که خدایت خوانم

کافرم گر ز خدا بنده جدایت دانم                                چه توان گفت که در وصف تو من حیرانم

 

                                          ای خدا را نظر و جلوه و مرآت و جمال

 

با چنین جاه و شرف ای شده مات تو عقول                قصد آزار تو کردند چرا قوم جهول

وان سفارش که بحق تو همی کرد رسول                  رفتشان سر بسر از یاد و نمودند قبول

 

                                          بهر خود قهر خدا خشم نبی سوء مآل

 

خوب گشتند پس از مرگ پدر دلجویت                        که زدند امت دون، سیلی کین بر رویت

بشکستند گه از تخته در، پهلویت                              زان تطاول که چرا خست عدو بازویت

 

                                          چون دهم شرح که دل خون بود و ناطقه لال

 

بر در خانه‌ات ای خاک درت عرش عُلا                         آه کافروخت عدو آتشی آن سان به ملا

که نهانی شررش رفت سوی کرببلا                          سوخت خرگاه شه تشنه دل اهل ولا

 

                                          ساخت سرگشته صحرا ز شه دین، اطفال

 

                                                                                           "صغیر اصفهانی"

پی‌نوشت‌ها:

1. علت غائی: عبارت از امری که مدعای حصول چیزی و مقصود اصلی از ساختن کاری باشد. مانند: جلوس بر سریر (نشستن بر تخت) که بعد از علت مادی، صوری و فاعلی می‌آید. غائی در اصل غایتی بوده است یعنی علتی که منتها و نهایت علت‌های دیگر است. (غیاث)

2. کُنشتی: منسوب به کنشت: بتخانه و آتشکده، حرمی: آن که در کعبه و مسجد خدای یگانه را عبادت می‌کند.

3. هالک: هلاک شوند. ناجی: نجات یابند و رستگار.

4. اشاره است به حدیث معروف: مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها زخ فی النار. (سفینة البحار، ج 1، ص 630)

5. حدیث شریف کساء در باره اهل البیت علیهم السلام است و از جابر بن عبدالله انصاری از حضرت فاطمه(ع) دختر رسول خدا(ص) نقل شده است، بدین صورت: قال سمعت فاطمة انها قالت دخل علیّ ابی رسول الله فی بعض الایام... (مفاتیح الجنان، محدث قمی).

شنبه 25/12/1386 - 20:13
دانستنی های علمی

زنان الگو در قرآن


 

                                      

زن لوط و زن نوح

زن فرعون

ارزیابى مقام مریم از نظر مفسرین

صدّیقه بودن مریمعلیهاالسلام

همسر ابراهیم خلیلعلیه السلام

اگر انسان وارسته شد مى‏تواند الگوى دیگر انسان‌ها قرار گیرد. اگر مرد باشد الگوى مردم است نه مردان، و اگر زن باشد باز الگوى مردم است نه زنان. این مطلب را قرآن كریم به صورت صریح روشن كرده و چهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب و دو نمونه بد) ذكر مى‏كند.

زن، چه بد و چه خوب نمونه زنان نیست، زن نمونه است. فرق است ‏بین این دو مطلب كه اگر زن خوب شد، آیا نمونه زنان مى‏باشد یا زن نمونه است؟ چه این كه مرد، اگر خوب شد، نمونه مردان نیست ‏بلكه مرد نمونه است. قرآن كریم مى‏فرماید: آن كه خوب است نمونه مردم است نه نمونه مردان و زن خوب، نمونه زنان نیست، بلكه زن نمونه است، چه این كه زن بد، نمونه زنان بد نیست، بلكه نمونه انسان‌هاى بد است.

 

زن لوط و زن نوح

قرآن كریم نمونه مردم بد را با نقل داستان دو زن بد، تبیین كرده و مى‏فرماید:

"ضَربَ اللهُ مَثَلاً لِلذینَ كَفَرُوا امرَاةَ نُوحٍ وَ امراةَ لُوطٍ كانَتَا تَحتَ عَبدَینِ مِن عِبادِنا صالحینِ فَخَانتاهُما فَلَم یُغنِیا عَنهُما مِنَ اللهِ شَیئا وَ قِیلَ ادخُلا النّارَ مَعَ الدّاخِلینَ "(1)؛خدا براى كسانى كه كافر شدند زن نوح و لوط را مَثل آورده كه هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت كردند و كارى از دست ‏شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، به آنان گفته شد با داخل شوندگان، داخل آتش شوید.

در این جا خداوند نمى‏فرماید:«ضرب الله مثلا لللاتی كفرن‏».

و نمى‏فرماید:«ضَرَبَ اللهَ مَثلا لِلنِساءِ الكافِرات‏».

اگر انسان وارسته شد مى‏تواند الگوى دیگر انسان‌ها قرار گیرد. اگر مرد باشد الگوى مردم است نه مردان، و اگر زن باشد باز الگوى مردم است نه زنان. این مطلب را قرآن كریم به صورت صریح روشن كرده و چهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب و دو نمونه بد) ذكر مى‏كند.

 

نمى‏گوید خدا نمونه زنان بد را ذكر كرد، بلكه مى‏گوید نمونه مردم كافر را ذكر كرد. ضرب الله مثلا للذین كفروا نه «للنساء» و نه «لللاتی كفرن‏» بنابراین معلوم مى‏شود این «للذین كفروا» به معناى مردان كافر نیست‏ بلكه به معناى مردم تبهكار و بزهكار است. منظور از خیانت نیز در اینجا، خیانت مكتبى، اعتقادى و فرهنگى است، و لذا ذات اقدس اله به ما فرمود:

"لا تَخُونُوا اللهَ والرسولَ و تَخُونُوا اماناتِكُم (2) ؛خیانت نكنید به خدا و رسول و خیانت نكنید به امانت‏هایتان.

به پیامبر خیانت كردن، یعنى، با دین او بدرفتارى كردن. در اینجا كه فرمود: زن لوط و زن نوح به این دو پیامبر كه یكى از آنها پیامبر اولواالعزم است و دیگرى حافظ شریعت ابراهیم علیه السلام، خیانت كردند، یعنى مكتبشان را نپذیرفتند، و اینها نمونه مردم تبهكار و كافرند.

بنابراین معلوم مى‏شود كه اگر سخن از «الذین‏» و «امنوا» و مانند آن است‏ بنابر فرهنگ محاوره، منظور، مردم هستند، نه مردان. و در همین آیه هم كه فرمود"قیل ادخلا النار مع الداخلین" اگرچه «ادخلا» همانطورى كه تثنیه مذكر است، تثنیه مؤنث هم هست، اما این كه «داخلین‏» را به صورت جمع مذكر سالم ذكر كرد منظور، مردم جهنمى هستند نه مردان جهنمى.

 

زن فرعون

قرآن كریم دو نمونه خوب از زنان را نیز به عنوان الگو ذكر مى‏كند، زنان با فضیلتى كه ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن مى‏شمارد و درباره آنها چنین مى‏فرماید:

"و ضَربَ اللهُ مَثَلاً لِلذینَ آمَنُوا امرَاَةَ فِرعَونَ اذ قالَتْ رَبِّ ابْنِِ لِی عِندَكَ بَیتاً فِی الجَنّةِ و نَجِّنی مِن فِرعَونَ و عَمَلِهِ و نَجِّنی مِنَ القَومِ الظالِمِین (3)؛براى كسانى كه ایمان آوردند خداوند همسر فرعون را مَثل آورده آنگاه كه گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت ‏براى من خانه‏اى بساز و مرا از فرعون و كردارش نجات‌بخش و مرا از دست مردم ستمگر برهان.

خدا به عده زیادى از مردان فضیلت داد و مى‏دانست كه از عهده آن برنیامده و سرانجام رسوا خواهند شد و اعطاى فضیلت‏ به آنها فقط از باب: "معذرة الى ربكم" و اتمام حجت ‏بود لذا به آنها فضیلت داد، ولى سِمت و ماموریت نداد. زیرا كسى كه در كار خود انحراف دارد، اگر ماموریت و سِمتى پیدا كند به مبانى دین صدمه مى‏زند. خداوند به بلعم باعورا فضیلت داد ولى سِمت نداد، به سامرى فضیلت داد ولى سِمت نداد.

 

تعبیر قرآن در آیه این نیست كه: همسر فرعون نمونه زنان خوب است، بلكه مى‏فرماید: زن خوب نمونه جامعه اسلامى است و جامعه برین از این زن الگو مى‏گیرد، نه این كه فقط زنان باید از او درس بگیرند.

ذات اقدس اله در این آیه نیز نمى‏فرماید: «و ضرب الله مثلا لللاتی امن امراة فرعون‏.»

بلكه مى‏فرماید: نمونه مردم خوب، زن فرعون است.و ضرب الله مثلا للذین امنوا امراة فرعون؛ یك چنین زنى در خانه‏اى زندگى مى‏كرد كه صاحب آن خانه ادعاى: انَا رَبّكُم الاَعلى (4)؛پروردگار بزرگتر شما منم.

داشت و شعار:"ما عَلِمتُ لَكُم مِن اِلهٍ غَیری (5) ؛براى شما خدایى غیر از خودم نمى‏شناسم.

در سر مى‏پروراند و ادعاى انحصار مى‏نمود. ذات اقدس اله در قرآن كریم به صورت حصر مى‏فرماید:

"سَبِّح اسمِ رَبِّكَ الاَعلى" (6) ؛تسبیح كن نام پروردگار والاى خود را.

كلمه "اَعْلى" مفهومى است كه حصر را همراه دارد، بنابراین، دو نفر به عنوان "اعلى" نمى‏توانند یافت ‏شوند، فرعون نیز با گفتن این كلمه داعیه انحصار داشت و این اعلى بودن را ادعا مى‏كرد. او همانطورى كه ادعاى ربوبیت را داشت، مدعى توحید ربوبى هم بود. سخن از ارباب متفرقه نمى‏گفت. او مى‏گفت: نه تنها من خدایم، بلكه من، تنها خدا هستم. به جاى «لا اله الا الله‏» شعار «لا اله الا انا» را سر مى‏داد و در چنین خانه‏اى بانویى نشات گرفت كه نمونه مردم متدین است.

قرآن در مقام ذكر فضائل این بانو مهمترین آنها را در بُعد دعا مى‏داند كه در این دعا شش نكته مهم اخذ شده است.

علت این كه این بانو نمونه مردم خوب است‏ به خاطر آن است كه در نیایشش به ذات اقدس اله عرض مى‏كند:"اِذْ قالتْ رَبِّ ابْنِ لی عندَكَ بَیْتًا فی الجنة."

این زن در كنار خدا، بهشت را مى‏طلبد. دیگران بهشت را مى‏طلبند، و در دعاهایشان از خداوند: "جَنّاتٍ تَجری مِن تَحتِها الانهار" (7) ؛بهشت‏هایى كه از زیر آنها نهرها جارى است.

درخواست مى‏كنند، اما این بانو اول خدا را مىخواهد و بعد در كنار خدا، خانه طلب مى‏كند. نمى‏گوید «رب ابن لی بیتا فی الجنة‏» و نمى‏گوید «رب ابن لی بیتا عندك فی الجنة‏» بلكه مى‏گوید:"رب ابن لی عندك بیتا فی الجنة" اول عندالله را ذكر مى‏كند بعد سخن از بهشت را به میان مى‏آورد. یعنى اگر سخن از: «الجار ثم الدار» (8)؛اول همسایه بعد منزل خود. است، این بانو هم مى‏گوید: «الله ثم الجنة‏» البته جنتى كه"عندالله" باشد، با جنتى كه"تجری من تحتها الانهار" است تفاوت فراوان دارد.

در این نیایش ششگانه یا دعاى شش بُعدى دو درخواست ‏به تولى برمى‏گردد یكى لقاء الله و دیگرى بهشت. یعنى یكى «جنة اللقاء» و دیگرى جنات تجری من تحتها الانهار و چهار خواسته دیگر هم به تبرى برمى‏گردد:

1- وَ نَجِّنی مِن فِرعون 2- و عَمَلِهِ 3- نَجِِّنی مِنَ القَومِ الظالِمین 4 - و «اعمالِهم‏» كه محذوف است.

آنجا كه مى‏فرماید نجِّنی من فرعونَ و عَملِه خواسته او این نیست كه: خدایا مرا از عذاب فرعون نجات بده. ممكن است كسى بگوید خدایا مرا از دست ظالم نجات بده ولى وقتى خود به قدرت رسید، دست‏ به ظلم بیالاید. اما این بانو عرض مى‏كند: نه تنها مرا از فرعون نجات بده بلكه از ستمكارى هم مرا برهان، مرا نجات بده تا زیر بار شرك فرعون نروم و خود نیز داعیه ربوبیت در سر نپرورانم رب نجنی من فرعون و عمله. سپس مى‏گوید"و نجِّنی من القوم الظالمین" چون ممكن است كسى از فرعون برهد ولى به دام آل فرعون یا سایر ستمكاران بیفتد. لذا درخواست پنجم را عرض مى‏كند"و نجنی من القوم الظالمین و «اعمالهم‏»" به قرینه نجنی من فرعون و عمله حذف شده است و حذف در این‏گونه موارد جایز است.

بنابراین بانویى كه تا به این حد عالى مى‏فهمد و درخواست‏هایش تبرى و تولى داشته و مسائل اجتماعى و فردى را از ذات اقدس اله مسالت مى‏كند، آیا این زن نمونه، تنها نمونه زنان است؟ یا به تعبیر قرآن كریم نمونه مردم جامعه است؟

قرآن كریم از مریم علیهاالسلام به عنوان صدیقه یاد كرده است كه این مبالغه در تصدیق است. بدین معنا كه نه تنها مصدقه، صادق و صدیق است ‏بلكه صدیق است.

صدیقین گروهى هستند كه با انبیا و صالحین و شهدا همراه و هم قافله‏اند. اینان قافله سالار كوى الهیند. افراد عادى چه زن و چه مرد در نماز و نیایش‌ها و عباداتشان از ذات اقدس اله مسالت مى‏كنند.

 

مقام ویژه مریمعلیهاالسلام نمونه چهارمىاسترا كه قرآن بیان مى‏كند. خداوند پس از معرفى همسر فرعون به عنوان الگوى انسان‌هاى مؤمن در آیه بعد براى گرامیداشت مقام خاص مریم مى‏فرماید:

"و مَریمَ ابْنَتَ عِمرانَ التی اَحصَنَتْ فَرجَهَا فَنَفَخنا فیهِ مِن رُوحِنا وَ صَدَّقََتْ‏ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِِهِ وَ كانَتْ مِنَ القانِتِین" (9)؛و مریم دختر عمران را، كه خود را پاكدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدم و سخنان پروردگار خود و كتاب‌هاى او را تصدیق كرد و از عبادت پیشگان بود.

یعنى «و ضرب الله مثلا للذین آمنوا مریم ابنت عمران‏» و چون مقام مریم، بالاتر از مقام زن فرعون بود لذا اینها را یك جا ذكر نكرد، بلكه در دو آیه جدا ذكر فرمود، بر خلاف آن دو كافره كه در یكجا ذكر نكرد، بلكه در دو آیه جدا ذكر فرمود، بر خلاف آن دو كافره كه در یك آیه ذكر شدند. حضرت مریم در اثر احصان، صیانت، عفت و در اثر دریافت آن روح غیبى به جایى رسید كه"صدقت ‏بكلمات ربها و كتبه وكانت من القانتین" گشت.

از این چهار نمونه سوره تحریم به خوبى بر مى‏آید كه نه مرد نمونه، نمونه مردان است و نه زن نمونه، نمونه زنان. ممكن است كشاورز نمونه، نمونه كشاورزان، صنعتگر نمونه، نمونه صنعتگران، خطاط نمونه، نمونه خطاطان باشد، ولى انسان نمونه، نمونه همه انسان‌هاست و اختصاصى به زن یا مرد ندارد.

پس در ارزیابى مقام و كمالات مریم نقش مادر آن بانو را نباید فراموش كرد. گرچه در تربیت مریم ‏سلام الله علیها حضرت زكریا نیز نقش داشت لیكن این امر در مرحله نهایى بود نه در پیدایش ابتدایى، مادر این بانو لیاقت آن را داشت كه مادر پیغمبر بزاید و آن خضوع را داشت كه فرزندش را به معبد حق اهدا كند، و این كه ذات اقدس اله این گوهر را پذیرفت، براى آن بود كه مى‏دانست اگر به او فیض عطا نماید امین در حفظ فیض خواهد بود.

خدا به عده زیادى از مردان فضیلت داد و مى‏دانست كه از عهده آن برنیامده و سرانجام رسوا خواهند شد و اعطاى فضیلت‏ به آنها فقط از باب: "معذرة الى ربكم"(10) و اتمام حجت ‏بود لذا به آنها فضیلت داد، ولى سِمت و ماموریت نداد. زیرا كسى كه در كار خود انحراف دارد، اگر ماموریت و سِمتى پیدا كند به مبانى دین صدمه مى‏زند. خداوند به بلعم باعورا فضیلت داد ولى سِمت نداد، به سامرى فضیلت داد ولى سِمت نداد. سامرى آدم كوچكى نبود او با چشم درونى ‏خود اثر فرشته‏ها را دید و گفت: بصرت بما لم یبصروا به (11) ؛من دیدم چیزى را كه توده ناظران ندیدند، ولى به جاى این كه از آن اثر فیض گرفته، و راه موسى و هارون را ادامه بدهد، و شاگردى آنها كند، گوساله پرستى را رواج داد. بلعم باعورا نیز، كسى بود كه طبق یك نقل، ذات اقدس اله درباره او فرمود:"وَ اتلُ عَلیهِم نَبَاَ الذی اتَیناهُ ایاتِنا فَانسَلَخَ مِنها (12)؛خبر آن كس را كه آیات خود را به او تعلیم داده بودیم و از آن دور شد براى آنان بخوان.

اینها نمونه‏هاى قرآنى است مبنى بر این كه خدا مى‏داند كه به چه كسى سمت‏ بدهد، لذا فضیلت را مى‏دهد تا معلوم شود، كه عده‏اى عمدا فضیلت را به رذیلت تبدیل مى‏كنند. چون ذات اقدس اله از درون و برون همگان با خبر است، هرگز به كسانى كه لاحقه سوء دارند سمت رسمى نمى‏دهد.

"اللهُ اَعلَمُ حَیثُ‏یَجعَلُ رِسالَتَهُ" (13)؛ذات اقدس اله مى‏داند كه به چه كسى ماموریت ‏بدهد. او نظیر بشرهاى عادى نیست كه به كسى ابلاغ بدهد، بعد كشف خلاف بشود، و بگوید: من كه درون‏بین نبودم. خداوند ‏خلافت، رسالت، نبوت، امامت و رهبرى را به كسى كه از درون آنها مستحضر است و درونى فاسد دارند نخواهد داد اما كسانى كه ذات اقدس اله مى‏داند، با حسن اختیارشان پایدار و پایبند هستند، اینها را مى‏پذیرد و مریم از این نمونه بود. بنابراین گرچه او در بدو پیدایش، كودكى بیش نبود اما معلوم بود كه اگر خدا به او فضیلت ‏بدهد او در حفظش پایدار و استوار است. لذا در ابتداى زندگى، مادرى، همچون زن عمران، سرپرستى او را به عهده داشت و بعد وقتى مى‏خواهد به نذر خود عمل كند، او را به معبد مى‏سپارد، و از آن به بعد است كه:

"و كَفَّلَها زَكریا" (14) ؛خدا زكریا را كفیل او قرار داد.

یعنى «جعل الله سبحانه و تعالى لزكریا كفیلا لها»، «كفل‏» در این جمله دو مفعول گرفته است «مكفل‏» خدا است و خداى متعال مریم را در تحت ‏سرپرستى زكریا علیه السلام كفالت نمود «و كفلها زكریا» نه «تكفلها زكریا» زكریا علیه السلام متكفل نشد مگر به وحى الهى. این چنین نبود كه قرعه خود به خود به نام زكریا علیه السلام بیفتد، لذا فرمود: اینها قرعه زدند و خیلى‏ها شیفته بودند كه این كودك را سرپرستى كنند:

"و ما كُنت لَدیهِم اِذ یَختَصِمُون" (15)؛تو نزد آنان نبودى آنگاه كه مجادله داشتند.

و بنا را بر قرعه نهادند اما قرعه بهنام مبارك زكریا علیه السلام خورد، به خواست‏ خدا قرعه به نام او در آمد.

"و ما كُنتَ لَدیهِم اِذ یُلقُونَ اَقلامَهُم اَیُّهُم یَكفُلُ مَریَمَ" (16)؛تو نزد آنان نبودى آنگاه كه قرعه انداختند تا كدام یك مریم را كفالت كند.

خدا مى‏فرماید: ما طورى برنامه را تنظیم كردیم كه خود مكفل شویم و زكریا متكفل و مریم تحت كفالت‏ باشد. و این در مرحله بقاء است كه پرورش و رشد اوست وگرنه در بدو پیدایش و تكونش، و ظهور و هجرت او از رحم به دامن، در سایه تربیت آن بانو بود.

 گاهى خداوند مى‏گوید راه راست را به شما نشان مى‏دهم و زمانى براى تشویق مى‏فرماید: توفیق سلوك در راهى را كه انبیا رفته‏اند به شما عطا مى‏كنم و زمانى بالاتر از این را نوید مى‏دهد و مى‏فرماید: شما را با همراهان و همسفران و قافله‏سالارانى چون انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین همراه مى‏كنم. یكى از صدیقین مریم ‌علیها‌السلام است. كه همراهى با او اختصاصى به زنها ندارد تا زنها بگویند خدایا راه مریم را به ما ارائه بده بلكه همه نمازگزاران از خداوند راه صدیقین را مى‏طلبند كه مریم هم جزو صدیقین است.

 

ارزیابى مقام مریم از نظر مفسرین

نكته‏اى كه در ارزیابى مقام حضرت مریم باید مورد توجه قرار گیرد این است كه قرآن كریم درباره تربیت مریم عذراءعلیهاالسلام مىفرماید: هرگاه حضرت زكریا علیه السلام وارد مى‏شد روزى خاصى را در حضور آن بانو علیهاالسلام مى‏دید.

"كُلما دَخَلَ عَلَیهَا زَكَریّا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقَا قالَ یا مَریَمُ اَنّى لَكِ هَذا قالَت هُوَ مِن عِندِاللهِ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب (17)؛هرگاه كه زكریا در محراب بر او وارد مى‏شد نزد او نوعى خوراكى مى‏یافت. گفت: اى مریم این از كجا براى تو آمده است؟ او گفت: این از جانب خداست، كه خدا به هر كس بخواهد بى‏شمار روزى دهد.

و همچنین فرشتگان با مریم سخن مى‏گفتند و سخنان مریم را هم مى‏شنیدند بلكه مشافهتا و مشاهدتا گفتار را با شهود مى‏آمیختند، هم مریم آنها را مى‏دید و هم آنها را مرآى مریم قرار مى‏گرفتند. اینها تعبیرات بلندى است كه قرآن درباره مریم دارد.

و نیز در تبیین مقام والاى مریم مى‏فرماید:

"و اِذ قالَتِ المَلائِكَةُ یا مَریمُ انَّ اللهَ اصَطفاكِ و طَهّرَكِ و اصطفاكِ عَلَى نِساءِ العالَمین* یا مَریمُ اقنُتی لِربِكِ واسجُدی واركَعِی مَعَ الراكعین (18)؛و هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مریم، خداوند تو را برگزیده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است. اى مریم، عبادت خدا كن و سجده كن و با ركوع كنندگان راكع باش.

یعنى فرشتگان فراوانى با این بانو سخن گفته، و او را از مقام اصطفایش با خبر كردند كه تو صفوة الله، مطهره و در میان زنان عالم ممتازى، دائما به یاد حق باش، سجود، سجود و ركوع را فراموش مكن و از اهل ركوع باش.

و نیز بشارت حضرت مسیح را به او دادند:

"اِذ قالَتِ المَلائكةُ یا مَریَمُ انَّ اللهَ یُبَشِركِ بِكلِمَةٍ مِنهُ اسمُهَُ المَسِیحُ ...(19)؛و هنگامى كه فرشتگان گفتند: اى مریم خداوند تو را به كلمه‏اى از جانب خود كه نامش مسیح، عیسى بن مریم است مژده مى‏دهد.

اینها نمونه‏هایى از گفتگو و حضور فرشتگان در محضر مریم علیهاالسلام است. در تبیین این بخش از زندگى حضرت مریمعلیهاالسلام گروهى از معتزله نظیر زمخشرى ‏در كشاف راه تفریط پیموده و گمان كرده‏اند آن بانو نمى‏تواند به این مقام رسیده، و از كرامت ‏برخوردار شود، و سخنان فرشته‏ها را بشنود، و بشارت «صفوة بودن‏» را از فرشته‏ها دریافت كند، و مژده مادر پیغمبر شدن را از آنها تلقى نماید، لذا گفته‏اند این همه فضائل كه نصیب مریمعلیهاالسلام شده است ‏یا به عنوان معجزه زكریاعلیه السلام و یا به عنوان پیش درآمد اعجاز عیسىعلیه‌السلام است، كه این را از نظر اصطلاح كلامى «ارهاص‏» مى‏گویند همانگونه كه قبل از قیامت ‏یك سلسله امور خارق عادتى رخ مى‏دهد كه از آنها به عنوان «اشراط الساعة‏» تعبیر مى‏كنند، قبل از ظهور، یا میلاد یك پیامبر نیز، یك سلسله امور خارق عادتى رخ مى‏دهد كه اینها نشانه ظهور یك پیامبر الهى است و در كتاب‌هاى كلامى از این امور خارق عادت به عنوان ارهاص تعبیر شده است.

گروهى دیگر نظیر «قرطبى‏» - از مفسران معروف اهل سنت و همفكران او راه افراط رفته و معتقدند مریم داراى سِمت نبوت بوده است، زیرا فرشتگان فراوانى بر او نازل شده و او را از وحى با خبر كرده‏اند و از راه الهام، مساله صفوة و طهارت او را به او اعلام نموده و بشارت مادر پیغمبر شدن را به او اعطا كرده‏اند و گفته‏اند: چون مریمعلیهاالسلام وحى فرشته‏ها را تلقى كرده و فرشته‏ها بر او وارد شده و گفتگوى آنها از رتبه مشافهه به مشاهده رسیده، پس پیامبر است، زیرا گمان كرده‏اند فرشتگان بر هر كس نازل شوند و وحى بیاورند و او فرشته‏ها را ببیند، پیامبر است.

اما علماى امامیه كه در طریق قسط و عدل سیر مى‏كنند، بر این اعتقادند كه تمام این مقامات و كرامت‌ها مربوط به خود مریمعلیهاالسلام است‏ یعنى وصف به حال موصوف است نه متعلق موصوف، و نباید اینها را به حساب اعجاز زكریاعلیه السلام گذاشت، و از طرف دیگر، مریم به مقام رسالت و نبوت تشریعى نرسیده است. این دو مطلب را مفسران گرانقدر امامیه، به استناد ظواهر قرآنى، تبیین مى‏كنند.

اما مطلب اول كه همه این كرامت‌ها تعلق به خود مریم علیهاالسلام دارد، به دلیل ظواهر قرآن است كه فرشته‏ها سخن گفتند، اما نه فقط به عنوان هاتف غیب و سروش نهان، بلكه براى او مشهود شدند. همچنان كه این خطاب‌ها و نداها گاهى به صورت تمثل هم تجلى كرده است چنانچه قرآن مى‏فرماید:

"فَتَمَثّل لَهَا بَشَراً سَوِیّاً" (20)؛پس چون بشرى هماهنگ بر او نمایان شد.

آن فرشته گفت كه من از طرف حق آمده و مامورم كه به تو فرزندى عطا كنم.

"قالَ اِنمَااَنَا رَسُولُ رَبِّكِلِاَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِیّاً." (21)

ظاهر این آیات آن است كه خود مریم علیهاالسلام به تنهایى این مقامات را دریافت كرد و این مقام مریم علیهاالسلام بود كه باعث‏ شد زكریا علیه السلام از خداى سبحان فرزندى طلب نماید:

هُنالِكَ دَعَا زَكَریّا رَبَّهُ. (22) این چنین نبود كه معجزه زكریا در مریم ظهور كرده باشد بلكه كرامت‏هاى مریم موجب آن شد كه زكریا از خدا، یحیى را طلب كند و فرزند «رضیی‏» از خداى سبحان مسالت نماید.

علاوه بر این كه سفارش به قنوت و دوام عبادت و خضوع مستمر، و سجود و ركوع، نشانه مقام خود مریم علیهاالسلام است و نیز اوصافى كه ذات اقدس اله براى این بانو ذكر مى‏كند، نشانه آن است كه شخصیت‏ خود مریم موجب شد تا فرشته‏ها را ببیند و با آنها سخن بگوید و سخنان آنها را بشنود. لذا خداى سبحان از مریم به عنوان صدیقه یاد مى‏كند و مى‏فرماید:

و صَدقت‏ بِكلماتِ رَبَّها وَ كَتَبَهُ وَ كانَت مِنَ القانِتین. (23)

و اُمُه صِدیقَة. (24)

یعنى عیسى علیه السلام داراى مادرى بود كه سخنان غیب را تصدیق مى‏كرد، او نه تنها صادق بود بلكه از صدیقین به شمار مى‏آمد. و این صدیق بودن او، و صحه گذاشتن ذات اقدس اله بر این موضوع، نشانگر آن است كه همه این فضائل از آن خود اوست.

در فرهنگ وحى از زن به عظمت ‏یاد شده و اختصاصى به قرآن ندارد بلكه در انجیل، تورات و صُحف خلیل الله نیز مطرح بوده است. با فرشتگان تكلم نمودن و بشارت آنها را دریافت كردن، سخن خویش را با آنها در میان گذاشتن، و سخن آنان را شنیدن، اینها همه مواردى است كه زن نیز همانند مرد در همه این صحنه‏ها سهیم بوده و اگر پدر پیامبرى، با ملائكه سخن مى‏گوید، مادر پیامبر نیز، با آنها گفتگو دارد.

 

صدّیقه بودن مریمعلیهاالسلام

قرآن كریم از مریم علیهاالسلام به عنوان صدیقه یاد كرده است كه این مبالغه در تصدیق است. بدین معنا كه نه تنها مصدقه، صادق و صدیق است ‏بلكه صدیق است.

صدیقین گروهى هستند كه با انبیا و صالحین و شهدا همراه و هم قافله‏اند. اینان قافله سالار كوى الهیند. افراد عادى چه زن و چه مرد در نماز و نیایش‌ها و عباداتشان از ذات اقدس اله مسالت مى‏كنند:

"وَمَن یُطِعِ اللهَ والرَّسولَ فَاولئِكَ مَعَ الذینَ اَنعَمَ اللهُ عَلیهِم مِنَ النَبِیینَ وَالصِدیقِینَ والشُّهَداءِ والصّالِحِینَ وَحَسُنَ اولئكَ رَفیقا (26)؛كسى كه مطیع خدا و رسولش باشد او همسفر قافله‏اى است كه اهل آن عبارتند از: نبیین، صدیقین، شهدا و صالحین، و بعد در ادامه مى‏فرماید:"و حَسُنَ اولئك رفیقا" اینها رفقاى خوب و همسفران شایسته‏اى هستند چرا كه:

"سَلْ عَنِ الرَفیقِ قَبلَ الطریق (27)؛اگر انسان بیفتد آنها دستگیرند، و اگر در مسیر افراط و تفریط قرار گیرد، او را تعدیل كرده و اگر احساس خستگى كند تقویتش مى‏كنند، و اگر احساس عجز كند به او قدرت مى‏بخشند. خداى سبحان مى‏فرماید اگر شما هدایت را از من بخواهید، من علاوه بر این كه شما را اهل سیر و سلوك در صراط مستقیم قرار مى‏دهم و صراط مستقیم را به شما نشان مى‏دهم و راهى را كه آنان رفته‏اند به شما مى‏نمایانم، شما را همسفر آنها نیز قرار مى‏دهم.

گاهى خداوند مى‏گوید راه راست را به شما نشان مى‏دهم و زمانى براى تشویق مى‏فرماید: توفیق سلوك در راهى را كه انبیا رفته‏اند به شما مى‏نمایانم، شما را همسفر آنها نیز قرار مى‏دهم.

گاهى خداوند مى‏گوید راه راست را به شما نشان مى‏دهم و زمانى براى تشویق مى‏فرماید: توفیق سلوك در راهى را كه انبیا رفته‏اند به شما عطا مى‏كنم و زمانى بالاتر از این را نوید مى‏دهد و مى‏فرماید: شما را با همراهان و همسفران و قافله‏سالارانى چون انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین همراه مى‏كنم.

یكى از صدیقین مریم ‏سلام الله علیها است. كه همراهى با او اختصاصى به زنها ندارد تا زنها بگویند خدایا راه مریم را به ما ارائه بده بلكه همه نمازگزاران از خداوند راه صدیقین را مى‏طلبند كه مریم هم جزو صدیقین است.

 

همسر ابراهیم خلیلعلیه السلام

در داستان ابراهیم خلیلسلام الله علیه همان‏گونه كه خلیل الله با فرشته‏ها سخن مى‏گوید، و بشارت ملائكه را دریافت مى‏دارد همسر او نیز با فرشته‏ها سخن گفته و بشارت ملائكه را دریافت مى‏كند.

ذات اقدس آله در زمان كهولت و پیرى خلیل الله، به او بشارت فرزندى آگاه داد. كه این بشارت الهى، به همان شكلى كه توسط ملائكه به آن حضرت، ابلاغ شد، به همان صورت، به همسر او نیز اعلام گردید. هنگامى كه ملائكه به حضرت ابراهیمعلیه السلام گفتند: فَبَشَّرناهُ بِغُلام حَلیم. (28)

ابراهیمعلیه السلام فرمود:

"اَبَشرتُموُنی عَلى اَن مَسّنی الكِبَر فَبِمَ تُبشِرون" (29)؛آیا به من نوید مى‏دهید در حالى كه مرا پیرى رسیده است؟ حضرت این سخن را به عنوان «استبعاد» نفرمود. بلكه به عنوان «استعجاب‏» گفت. معناى استعجاب آن است كه انسان به لحاظ شگفت‏انگیز بودن واقعه‏اى با دید تعجب بدان مى‏نگرد. در این جا ابراهیم خلیل علیه السلام عرض كرد: خدایا من نه تنها پیر شده‏ام بلكه، پیرى به سراغ من آمده است. یعنى یك وقت انسان پیر مى‏شود و دوران شیخوخت را مى‏گذراند و مى‏گوید «قد بلغت من الكبر» (30) یعنى من، به پیرى رسیدم. ولى زمانى از پیرى نیز مى‏گذرد و به دوران فرتوتى پاى مى‏نهد كه در این حال مى‏گوید «قد بلغنی الكبر» (31) یعنى پیرى، به سراغ من آمده است، پس چه بشارتى به من مى‏دهید؟ فرشته‏ها گفتند:

"بَشّرناكَ بِالحَقِ فَلا تَكُن مِنَ القانِطین" (32)؛یعنى این تبشیر ما با حق همراه است و گزاف نیست، چون فرشتگان در صحبت‏ حق سخن مى‏گویند و در لباس حق حرف مى‏زنند. لذا حرف «باء» در «بالحق‏» خواه به معناىمصاحبت ‏باشد و خواه به معناى ملابست، مفهومش این است كه گفتار ما در لباس حق، یا در صحبت ‏حقیقت است و ما گزاف نخواهیم گفت و تو اى خلیل الله ناامید مباش. آنگاه ابراهیم خلیل علیه السلام فرمود:

"و من یَقنط مِن رَحمةِ رَبَّهُ الّا الضّالوُن." (33)

حضرت در كمال صراحت فرمود: نه تنها با رسالت و نبوت سازگار نیست، بلكه با هدایت و رهبرى نیز سازش ندارد. بنابراین نه تنها هیچ پیامبرى ناامید نخواهد بود بلكه هیچ مؤمن و مهتدى نیز ناامید نمى‏شود.

معناى ناامیدى آن است كه انسان گمان كند به جایى رسیده است كه از خدا معاذالله ساخته نیست كه مشكل او را حل نماید. این یاس در حد كفر است، و هیچكس حق ندارد ناامید باشد.

این خلاصه كلام بود در مورد بشارت فرشته‏ها به خلیل حق...، معادل همین برخورد با همسران حضرت نیز مطرح شده است، قرآن كریم مى‏فرماید:

"وَ امراتهُ قائِمَةَ فَضَحَكَت فَبَشَّرناها بِاسحقِ وَ مِن وَراءِ اِسحق یَعقوب" (34)؛یعنى هنگامى كه فرشته‏ها با خلیل حق سخن مى‏گفتند همسر او نیز حضور داشت و ایستاده بود و ضحكى داشت.‏براى «ضحك‏» در تفاسیر دو بیان آمده است، یا به معناى سرور و خوشحالى و یا به معناى عادت ماهانه زنان است پس مژده دادیم او را به اسحاق و از پس اسحاق، یعقوب را. یعنى علاوه بر فرزند - اسحاق، بشارت نوه یعقوب هم، به تو مى‏دهیم. سپس همسر خلیل الرحمان عرض كرد:

"قالت ‏یا وَیلَتی اَ اَلَد وَ اَنا عَجُوزُ و هذا بَعلی شَیخاً ان هذا لِشی‏ءِ عَجیب قالوا اَتَعجبین مِن اَمرِ اللهِ رَحَمتَ اللهَ وَ بَركاتُهُ عَلیكُم اَهلَ البَیت اِنَّهُ حَمیدٌ مَجید" (35)؛ آیا من مادر مى‏شوم در حالى كه خودم فرتوت و سالمند و كهنسالم، وهمسرم نیز پیرمردى فرتوت و كهنسال است؟! فرشتگان به او گفتند: آیا از رحمت ‏خدا و امر خدا در تعجب هستى در حالى كه رحمت ‏خدا، و بركات وى، بر شما خاندان نبوت، فراوان بوده و شما از این بركات عینى، بى‏شمار دیده‏اید!

عظمت زن در فرهنگ وحى از این ارزیابى روشن مىشود كه در فرهنگ وحى از زن به عظمت ‏یاد شده و اختصاصى به قرآن ندارد بلكه در انجیل، تورات و صُحف خلیل الله نیز مطرح بوده است. با فرشتگان تكلم نمودن و بشارت آنها را دریافت كردن، سخن خویش را با آنها در میان گذاشتن، و سخن آنان را شنیدن، اینها همه مواردى است كه زن نیز همانند مرد در همه این صحنه‏ها سهیم بوده و اگر پدر پیامبرى، با ملائكه سخن مى‏گوید، مادر پیامبر نیز، با آنها گفتگو دارد.

لذا وقتى در قرآن كریم از زنان یاد مى‏كند، مادر مریم و یا خود مریم را جزو آل‌عمران شمرده و در زمره اصفیا قرار مى‏دهد. به عبارت دیگر در بین مردم جهان اینها هم مانند انبیا و اولیاى خاص جزو اصفیاى الهیند. خدا در قرآن مى‏فرماید:

"اِنَّ اللهَ اصطَفى آدمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبراهیم و آلَ عِمران عَلى العالَمین، ذُریَّة بَعضَها مِن بَعضِ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیم (36)؛به یقین خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است، فرزندانى كه بعضى از آنان از بعض دیگرند، و خداوند شنواى دانا است.

كه منظور از این عمران آن عمرانى است كه پدر مریم است، نه عمرانى كه پدر موسى است چون عمرانى كه پدر موسى است اصلا نامش در قرآن كریم نیامده. بعد خداوند مى‏فرماید:

"اِذ قالَت امرَاتُ عِمران رَبَّ اِنّی نَذَرتُ لَكَ ما فِی بَطنی محررا" (37) ؛چون زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تا آزاد شده باشد.

خداوند این دو بانو را به عنوان صفوة مردم عالم، معرفى نموده است.

در نهج البلاغه نیز مى‏خوانیم كه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درباره فاطمه زهرا سلام الله علیها مى‏فرماید:

«قل یا رسول الله عن صفیتك صبری‏» (38)؛امیرالمؤمنین علیه السلام به رسول خدا صلى الله علیه و آله خطاب مى‏كند: یا رسول الله، این صفیه تو یعنى این بانویى كه صفوة تو، مصطفا و برگزیده توست رحلت كرده و صبر در فقدانش براى من دشوار است.

حضرت از او به عنوان صفیه یاد مى‏كند یعنى صفوة الله است، مریم هم صفوة الله است، مادر مریم اهل عمران بود، یعنى عمران كه پدر مریم است ‏سرسلسله این خانواده به شمار مى‏رود، و وابستگان این خانواده را آل عمران مى‏گویند، پس هر دو بانو مصطفا و صفوة حقند.

 

پى‏نوشت‏ها:

1. تحریم، 10.

2. انفال، 27.

3. تحریم، 11.

4. نازعات، 24.

5. قصص، 38.

6. اعلى، 1.

7. فرقان، 10.

8. بحار الانوار، ج 10، ص 25.

9. تحریم، 12.

10. اعراف، 164.

11. طه، 96.

12. اعراف، 175.

13. انعام، 124.

14. آل عمران، 137.

15. آل عمران، 44.

16. همان.

17. آل عمران، 37.

18. آل عمران، 42 و 44.

19. آل عمران، 45.

20. مریم، 17 و 18.

21. مریم، 19.

22. آل عمران، 38.

23. تحریم، 12.

24. مائده، 75.

25. انبیاء، نحل، 43/ و در سوره یوسف، 109 تا (نوحى الیهم).

26. نساء، 69.

27. نهج البلاغه فیض، نامه 31، ص 936.

28. صافات، 101.

29. حجر، 54.

30. مریم، 8.

31. آل عمران، 40.

32. حجر، 55.

33. حجر، 56.

34. هود،71.

35. هود،72 و73.

36. آل عمران،33 و34.

37. آل عمران،35.

38. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 202.

منبع:

كتاب: زن در آینه جلال و جمال، ص 153.

نویسنده: آیة الله جوادى آملى.

شنبه 25/12/1386 - 20:10
خواستگاری و نامزدی

            زنان الگو در قرآن

                                      مریم

قرآن كریم مى‏فرماید:

آن كه خوب است نمونه مردم است نه نمونه مردان و زن خوب، نمونه زنان نیست، بلكه زن نمونه است، چه این كه زن بد، نمونه زنان بد نیست، بلكه نمونه انسانهاى بد است.

اگر انسان وارسته شد مى‏تواند الگوى دیگر انسانها قرار گیرد. اگر مرد باشد الگوى مردم است نه مردان، واگر زن باشد باز الگوى مردم است نه زنان. این مطلب را قرآن كریم به صورت صریح روشن كرده وچهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب ودو نمونه بد) ذكر مى‏كند.

 

زن لوط و زن نوح

قرآن كریم نمونه مردم بد را با نقل داستان دو زن بد، تبیین كرده ومى‏فرماید:

ضرب الله مثلا للذین كفروا امراة نوح و امراة لوط كانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین (1)

خدا براى كسانى كه كافر شدند زن نوح ولوط را مثل آورده كه هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند وبه آنها خیانت كردند وكارى از دست‏شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، به آنان گفته شد با داخل شوندگان، داخل آتش شوید.

در این جا خداوند نمى‏فرماید

«ضرب الله مثلا لللاتی كفرن‏» ونمى‏فرماید: «ضرب الله مثلا للنساء الكافرات‏»

نمى‏گوید خدا نمونه زنان بد  ذكر كرد، بلكه مى‏گوید نمونه مردم كافر را ذكر كرد. ضرب الله مثلا للذین كفروا نه «للنساء» ونه «لللاتی كفرن‏» بنابراین معلوم مى‏شود این «للذین كفروا» به معناى مردان كافر نیست‏بلكه به معناى مردم تبهكار وبزهكار است. منظور از خیانت نیز در اینجا، خیانت مكتبى، اعتقادى وفرهنگى است، ولذا ذات اقدس اله به ما فرمود:

لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا اماناتكم (2)

خیانت نكنید به خدا ورسول وخیانت نكنید به امانت‏هایتان.

ارزیابى مقام وكمالات مریم نقش مادر آن بانو را نباید فراموش كرد. گرچه در تربیت مریم‏سلام الله علیها حضرت زكریا نیز نقش داشت لیكن این امر در مرحله نهایى بود نه در پیدایش ابتدایى، مادر این بانو لیاقت آن را داشت كه مادر پیغمبر بزاید وآن خضوع را داشت كه فرزندش را به معبد حق اهدا كند، واین كه ذات اقدس اله این گوهر را پذیرفت، براى آن بود كه مى‏دانست اگر به او فیض عطا نماید امین در حفظ فیض خواهد بود.

به پیامبر خیانت كردن، یعنى، با دین او بد رفتارى كردن. در اینجا كه فرمود: زن لوط وزن نوح به این دو پیامبر كه یكى از آنها پیامبر اولواالعزم است ودیگرى حافظ شریعت ابراهیم علیه السلام، خیانت كردند، یعنى مكتبشان را نپذیرفتند، واینها نمونه مردم تبهكار وكافرند.

بنابراین معلوم مى‏شود كه اگر سخن از «الذین‏» و «امنوا» ومانند آن است‏بنابر فرهنگ محاوره، منظور مردم هستند، نه مردان. ودر همین آیه هم كه فرمود قیل ادخلا النار مع الداخلین اگرچه «ادخلا» همانطورى كه تثنیه مذكر است، تثنیه مؤنث هم هست، اما این كه «داخلین‏» را به صورت جمع مذكر سالم ذكر كرد منظور، مردم جهنمى هستند نه مردان جهنمى.

 

زن فرعون

قرآن كریم دو نمونه خوب از زنان را نیز به عنوان الگو ذكر مى‏كند، زنان با فضیلتى كه ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن مى‏شمارد ودرباره آنها چنین مى‏فرماید:

و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امراة فرعون اذ قالت رب ابن لی عندك بیتا فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین (3)

براى كسانى كه ایمان آوردند خداوند همسر فرعون را مثل آورده آنگاه كه گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت‏براى من خانه‏اى بساز ومرا از فرعون وكردارش نجات بخش ومرا از دست مردم ستمگر برهان.

تعبیر قرآن در آیه این نیست كه: همسر فرعون نمونه زنان خوب است، بلكه مى‏فرماید: زن خوب نمونه جامعه اسلامى است وجامعه برین از این زن الگو مى‏گیرد، نه این كه فقط زنان باید از او درس بگیرند.

ذات اقدس اله در این آیه نیز نمى‏فرماید:

«و ضرب الله مثلا لللاتی امن امراة فرعون‏»

بلكه مى‏فرماید: نمونه مردم خوب، زن فرعون است

و ضرب الله مثلا للذین امنوا

امراة فرعون یك چنین زنى در خانه‏اى زندگى مى‏كرد كه صاحب آن خانه ادعاى: انا ربكم الاعلى (4)  پروردگار بزرگتر شما منم. داشت و شعار: ما علمت لكم من اله غیری (5) براى شما خدایى غیر از خودم نمى‏شناسم. در سر مى‏پروراند وادعاى انحصار مى‏نمود. ذات اقدس اله در قرآن كریم به صورت حصر مى‏فرماید:

سبح اسم ربك الاعلى (6)

تسبیح كن نام پروردگار والاى خود را.

كلمه اعلى مفهومى است كه حصر را همراه دارد، بنابراین، دو نفر به عنوان اعلى نمى‏توانند یافت‏شوند، فرعون نیز با گفتن این كلمه داعیه انحصار داشت واین اعلى بودن را ادعا مى‏كرد. او همانطورى كه ادعاى ربوبیت را داشت، مدعى توحید ربوبى هم بود. سخن از ارباب متفرقه نمى‏گفت. او مى‏فت: نه تنها من خدایم، بلكه من، تنها خدا هستم. به جاى «لا اله الا الله‏» شعار «لا اله الا انا» را سر مى‏داد ودر چنین خانه‏اى بانویى نشات گرفت كه نمونه مردم متدین است.

قرآن در مقام ذكر فضائل این بانو مهمترین آنها را در بعد دعا مى‏داند كه در این دعا شش نكته مهم اخذ شده است.

علت این كه این بانو نمونه مردم خوب است‏به خاطر آن است كه در نیایشش به ذات اقدس اله عرض مى‏كند: اذ قالت رب ابن لی عندك بیتا فی الجنة.

این زن در كنار خدا، بهشت را مى‏طلبد. دیگران بهشت را مى‏طلبند، ودر دعاهایشان از خداوند:

جنات تجری من تحتها الانهار (7)

بهشت‏هایى كه از زیر آنها نهرها جارى است.

درخواست مى‏كنند، اما این بانو اول خدا را مى خواهد وبعد در كنار خدا، خانه طلب مى‏كند. نمى‏گوید «رب ابن لی بیتا فی الجنة‏» ونمى‏گوید «رب ابن لی بیتا عندك فی الجنة‏» بلكه مى‏گوید: رب ابن لی عندك بیتا فی الجنة اول عند الله را ذكر مى‏كند بعد سخن از بهشت را به میان مى‏آورد. یعنى اگر سخن از: «الجار ثم الدار» (8) اول همسایه بعد منزل خود.

است، این بانو هم مى‏گوید: «الله ثم الجنة‏» البته جنتى كه عند الله باشد، با جنتى كه تجری من تحتها الانهار است تفاوت فراوان دارد.

در این نیایش ششگانه یا دعاى شش بعدى دو درخواست‏به تولى بر مى‏گردد یكى لقاء الله ودیگرى بهشت. یعنى یكى «جنة اللقاء» ودیگرى جنات تجری من تحتها الانهار وچهار خواسته دیگر هم به تبرى بر مى‏گردد:

1 - ونجنی من فرعون 2 - وعمله 3 - نجنی من القوم الظالمین 4 - و «اعمالهم‏» كه محذوف است.

آنجا كه مى‏فرماید نجنی من فرعون وعمله خواسته او این نیست كه: خدایا مرا از عذاب فرعون نجات بده. ممكن است كسى بگوید خدایا مرا از دست ظالم نجات بده ولى وقتى خود به قدرت رسید، دست‏به ظلم بیالاید. اما این بانو عرض مى‏كند: نه تنها مرا از فرعون نجات بده بلكه از ستمكارى هم مرا برهان، مرا نجات بده تا زیر بار شرك فرعون نروم وخود نیز داعیه ربوبیت در سر نپرورانم رب نجنی من فرعون وعمله. سپس مى‏گوید ونجنی من القوم الظالمین چون ممكن است كسى از فرعون برهد ولى به دام آل فرعون یا سایر ستمكاران بیفتد. لذا درخواست پنجم را عرض مى‏كند ونجنی من القوم الظالمین و «اعمالهم‏» به قرینه نجنی من فرعون وعمله حذف شده است وحذف در این‏گونه موارد جایز است.

بنابراین بانویى كه تا به این حد عالى مى‏فهمد ودر خواسته‏هایش تبرى وتولى داشته ومسائل اجتماعى وفردى را از ذات اقدس اله مسالت مى‏كند، آیا این زن نمونه، تنها نمونه زنان است؟ یا به تعبیر قرآن كریم نمونه مردم جامعه است؟

مقام ویژه مریم علیها السلام نمونه دیگری را كه قرآن بیان مى‏كند حضرت مریم است. خداوند پس از معرفى همسر فرعون به عنوان الگوى انسانهاى مؤمن در آیه بعد براى گرامیداشت مقام خاص مریم مى‏فرماید:

و مریم بنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت‏بكلمات ربها و كتبه و كانت من القانتین (9)

ومریم دختر عمران را، كه خود را پاكدامن نگاه داشت ودر او از روح خود دمیدم وسخنان پروردگار خود وكتابهاى او را تصدیق كرد واز عبادت پیشگان بود.

اگر انسان وارسته شد مى‏تواند الگوى دیگر انسانها قرار گیرد. اگر مرد باشد الگوى مردم است نه مردان، واگر زن باشد باز الگوى مردم است نه زنان. این مطلب را قرآن كریم به صورت صریح روشن كرده وچهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب ودو نمونه بد) ذكر مى‏كند.

یعنى «و ضرب الله مثلا للذین آمنوا مریم ابنت عمران‏»

وچون مقام مریم، بالاتر از مقام زن فرعون بود لذا اینها را یكجا ذكر نكرد، بلكه در دو آیه جدا ذكر فرمود، برخلاف آن دو كافره كه در یكجا ذكر نكرد، بلكه در دو آیه جدا ذكر فرمود، بر خلاف آن دو كافره كه در یك آیه ذكر شدند. حضرت مریم در اثر احصان، صیانت، عفت ودر اثر دریافت آن روح غیبى به جایى رسید كه صدقت‏بكلمات ربها وكتبه وكانت من القانتین گشت.

از این چهار نمونه سوره تحریم به خوبى بر مى‏آید كه نه مرد نمونه، نمونه مردان است ونه زن نمونه، نمونه زنان. ممكن است كشاورز نمونه، نمونه كشاورزان، صنعتگر نمونه، نمونه صنعتگران، خطاط نمونه، نمونه خطاطان باشد، ولى انسان نمونه، نمونه همه انسانهاست واختصاصى به زن یا مرد ندارد.

پس در ارزیابى مقام وكمالات مریم نقش مادر آن بانو را نباید فراموش كرد. گرچه در تربیت مریم‏سلام الله علیها حضرت زكریا نیز نقش داشت لیكن این امر در مرحله نهایى بود نه در پیدایش ابتدایى، مادر این بانو لیاقت آن را داشت كه مادر پیغمبر بزاید وآن خضوع را داشت كه فرزندش را به معبد حق اهدا كند، واین كه ذات اقدس اله این گوهر را پذیرفت، براى آن بود كه مى‏دانست اگر به او فیض عطا نماید امین در حفظ فیض خواهد بود.

 

پی نوشت ها:

1. تحریم، 10

2. انفال، 27

3. تحریم، 11

4. نازعات، 24

5. قصص، 38

6. اعلى، 1

7. فرقان، 10

8. بحار الانوار، ج 10، ص 25

9. تحریم، 12

 

منبع:

آیت الله عبدالله جوادى آملى، زنان الگو از نظر قرآن

 

شنبه 25/12/1386 - 20:7
خواستگاری و نامزدی
شیطان

                      تحلیل چگونگی حضور و نفوذ شیطان در زندگی افراد

                                                                                                                     به روایت آیة الله جوادی آملی

اشاره

اگر بپذیریم كه امروزه رسانه از جمله موثرترین ابزار برای هدایت فكری و افزایش آگاهی عمومی است؛ بدون تردید باید این را هم قبول كنیم كه چنین ابزار موثری با كوچكترین انحراف و ضعفی می تواند بنیان های فكری مخاطب خود را در خوش بینانه ترین نگاه دچار تردید كند وگرنه با رنگ و لعاب رسانه های دیداری و شنیداری و مخاطبان میلیونی می شود گفت كه مخاطب با چنین خدشه هایی به یك شهود تجربی و شخصی می رسد و متأسفانه خود را دنباله رو یك مكتب رسانه ای(!) می پندارد. مریدی كه تمام رفتارش را با شاخص رسانه مورد علاقه اش تراز می كند. در این میان رسانه ملی به عنوان عمومی ترین، موثرترین و نافذترین ابزار حضور و رسوخ در بین افكار عمومی؛ از حساسیت فوق العاده ای در تولید و پخش برنامه برخوردار است و نمی تواند و حق ندارد به راحتی از كنار چنین مساله ظریفی بگذرد كه مخاطبان كوچك و بزرگ بسیاری آنچنان كه ذكر شد متاسفانه و یا خوشبختانه مكتب رفتاری و گفتاری شان را با آن هماهنگ می كنند.

اگر یك موجودی پیدا بشود كه اولا چیزی كه مورد علاقه اوست، بدلی و جعلی نداشته باشد و ثانیا ساختن شبیه او هم مقدور شیطان نبود؛ چنین انسانی اصلاً در تیر رس وسوسه شیطان نیست.

...ماه مبارك رمضان و تأكید سیمای جمهوری اسلامی ایران برای تولید و پخش مجموعه هایی با مضامین دینی و عرفانی این دیدگاه را بیش از پیش تقویت می كند كه ارائه مبانی فكری اسلام ناب و اندیشه های تابناك انقلاب باید با تدبیری خاص و البته ساده در اینگونه فرصت های مناسبتی لجاظ شود؛ آنهم استفاده از كارشناسان خبره است. در واقع همانطور كه این سازمان برای تولید یك اثر تاریخی فاخر بهترین های تولید را گلچین می كند برای تولید اینگونه آثار نیز باید گلچینی از بهترین های حوزه تحقیق و پژوهش را در كنار بهترین های عوامل تولید گردآورد. آنچه باعث شد پس از گذشت یك ماه از پخش مجموعه های تلویزیونی سیما به ویژه سریال «اغماء» ـ كه از شبكه ملی پخش شد ـ مطلب زیر را در صفحه معارف روزنامه كیهان منعكس كنیم؛ تاثیر این مجموعه بر آحاد جامعه و همچنین وجود جریان نقد این مجموعه در میان عوام و خواص بود كه البته همچنان نیز ادامه دارد. جریانی كه بیشتر حول محور حضور و چگونگی نفوذ شیطان بر زندگی انسان مومن است؛ همان نكته ای كه در مقاله حاضر مفصل بدان اشاره شده است؛ موضوعی كه دست اندركاران این مجموعه و مهمتر از آن مدیر شبكه اول و همچنین معاون سیما تأكید دارند كه تمام خطوط داستانی و آنچه كه به نمایش عمومی درآمد «به طور كامل و دقیق» برگرفته از آیات قرآن و دروس تفسیر اساتید برجسته حوزه بوده است كه با خواندن متن سخنرانی برجسته ترین مفسر قرآن حال حاضردر ایران اسلامی و همچنین یكی از بزرگترین علمای جهان اسلام معلوم می شود زیاد هم بر این منوال نبوده است.

به هر ترتیب قصد گروه معارف روزنامه كیهان علاوه بر تنویر افكار عمومی و افزایش آگاهی مردم، تذكری است به رسانه ملی برای انجام تحقیق و پژوهش و بهره بر داری از بهترین كارشناسان حوزه دین جهت ساخت مجموعه های نمایشی مناسبتی برای بهترین ثانیه های زندگی مردم، امید كه برای سالهای بعد و مناسبت های بعدی این نكته بهتر و كارشناسانه تر رعایت شود و البته كه قضاوت با مردم خواهد بود.

جهل علمی و جهالت عملی، عامل گرفتاری در آخرت

«بعد از اینكه فرمود نظام آفرینش حق است؛ یعنی هدفمند است، عاطل و یاوه نیست؛ جریان معاد كاملاً مطرح می شود. زیرا در آن روز، حق از باطل؛ صدق از كذب؛ حسن از قبیح جدا می شود و پیروان هر دو گروه هم از یكدیگر جدا می شوند؛ وامتازوا الیوم أیّها المجر مون (1). قهراً در آن روز كسی كه بخواهد خود را تبرئه كند و قصور یا تقصیر خود را به عهده دیگری واگذار كند، همین حرفها آنجا مطرح می شود. بیش از همه افراد ضعیفی كه ضعفشان موجّه نبود، در اثر جهل علمی یا جهالت عملی به دام تبهكارها افتادند، بیش از همه اینها دست و پا می زنند كه خودشان را تبرئه كنند، یا از جائی كمك بگیرند . گاهی با مستكبران درگیر می شوند درباره دو امر؛ یكی اینكه آنها را متّهم كنند شما باعث شدید. یكی اینكه از آنها كمك بگیرند و بگویند: ما به اغوای شما به دام افتادیم؛ امروز ما را كمك بكنید. گاهی هم با شیطان درگیر می شوند كه گناه خود را بر عهده شیطان تحمیل كنند و از او كمك بگیرند. در این قسم دوّم مستكبران هم سهیم اند. لكن در هر دو بخش مستضعفان فكری بیشتر دست و پا می زنند. از اینجا معلوم می شود كه چرا اسلام اینقدر سعی كرده كه جامعه عالم بشود. جامعه را از جاهلیّت نجات بدهد؛ فرمود: عالم شدن واجب است. حالا لازم نیست كسی متخصّص در رشته ای بشود ولی خطوط كلی عقائد، خطوط كلی اخلاق، فقه و حقوق را بداند .

سرزنش و درخواست كمك مستضعفان ظلم پذیر از مستكبران

شما الآن ملاحظه می فرمائید بیش از همه این طبقه مستضعف مقصّر، این طبقه ای كه گرفتار جهل علمی یا جهالت عملی هستند، دست و پا می زنند. اوّلین دست و پای آنها در همان گفتگوشان با مستكبران بود كه می گفتند: شما باعث شدید؛ انّا اطعنا سادتنا و كبرائنا (2) ربّنا آتهم ضعفین من العذاب (3)، آنها باعث شدند ما گرفتار شدیم . دفاع از حیثیّت برای هر كسی موجّه است و در هر مقطع موجّه است و خدای سبحان هم در هر مقطع عادلانه داوری می كند، حتّی در جهنّم. منتها داوری آنجا، در نظام تشریع داوری اعتباری نیست . آیاتی كه از سوره مباركه مائده و اعراف و سباء قبلاً خوانده شد، دلالت می كند بر اینكه این مستضعفان مقصّر، یعنی این دنباله روهای مقصّر كه عالماً عامداً نرفتند تحصیل بكنند و حرف رهبران الهی را گوش ندادند، به دام دیگران افتادند. اینها در جهنّم هم بر اساس كلّما دخلت امّة لعنت اختها (4) به خدای سبحان عرض می كنند كه: عذاب این مستكبرها را دو برابر بكن، خدا می فرماید عذاب شما هم دو برابر است، عذاب آنها هم دو برابر است. لكلّ ضعف و لكن لا تعلمون (5). در همین بخش از سوره مباركه ابراهیم اینها به مستكبران می گفتند به اینكه: ما بالأخره تابع شما بودیم. در این گفتگو اینها دو تا عنصر محوری داشتند؛ یكی سرزنش كردن مستكبران، یكی درخواست كمك. اینكه گفتند: انّا كنّا لكم تبعاً، یعنی شما باعث شدید، این یك ملامتی است. فهل انتم مغنون عنّا من عذاب الله من شیء(6). یك مقدار می توانید به ما كمك بكنید؟ (این درخواست) پس یك ملامت ضمنی یك استنصار صریح است .

انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذكّروا فإذا هم مبصرون . مردان با تقوا اهل مراقبت اند. بالأخره یك چیزی در حریم دلشان پیدا بشود، می فهمند این بیگانه است. این دزدی است كه احرام بسته می خواهد طواف كند دور كعبه دل، ببیند چه زمانی در كعبه باز می شود كه برود داخل.

ملامت و درخواست كمك تبهكاران از شیطان همین دو تا كار را نسبت به شیطان هم می كنند چون از باب و حذف ما یعلم منه جاء از اینها شیطان را آن روز لعن نكردند، ملامت نكردند. امّا از اینكه شیطان در آن روز می گوید كه چرا مرا ملامت می كنید، معلوم می شود آن روز ملامت می كنند. گفتند: تو باعث شدی! از اینكه شیطان می گوید: فلا تلومونی و لوموا انفسكم ، معلوم می شود آنها شیطان را ملامت می كنند و از اینكه شیطان گفت: ما أنا بمصرخكم و ما أنتم بمصرخیّ، معلوم می شود استنصار هم كردند، از او كمك خواستند. یعنی این دو تا كار؛ یكی «ملامت»، یكی «تقاضای كمك» بالصّراحه درباره مستكبران آمده و ضمناً درباره شیطان آمده وگرنه اگر آنها هیچ كاری با شیطان نداشتند، شیطان را ملامت نمی كردند، شیطان كه نمی گفت: فلا تلومونی و لوموا انفسكم ! و اگر از شیطان كمك نمی خواستند شیطان نمی گفت : ما أنا بمصرخكم و ما انتم بمصرخی . بالأخره انسان هم در مسائل علمی باید آن خطوط كلی را بداند، هم در مسائل عملی از وسوسه ها نجات پیدا كند؛ هم بخش های فقهی را بداند، هم بخش های اخلاقی را.

وجود شیطان، رحمت است

مطلب دیگر اینكه این شیطان وسوسه می كند. خوب، چه كسی را وسوسه می كند؟ وسوسه هم یك چیز خوبی است در كل نظام. كسی بدتر از شیطان نیست و جائی هم بدتر از جهنّم نیست. هم شیطان را باید لعنت كرد، هم از جهنّم باید استغاثه كرد به خدای سبحان. لكن جهنّم در كل نظام رحمت و بركت است. شیطان در كل نظام رحمت و بركت است. خوب اگر جهنّم نباشد، این همه طاغیان و ظالمان كه قتل النبییّن بغیر حق (7) ؛ بالأخره كیفرشان چه می شود؟ و خیلی ها هستند كه از ترس جهنّم دست به كار خلاف نمی زنند. عدّه ای از مؤمنین وقتی وارد قیامت شدند، در و دیوار جهنّم را می بوسند. می گویند: تو باعث شدی كه ما بیراهه نرفتیم، از ترس تو بود. اكثری هم همین طورند. خوفاً من النّار خلاف نمی كنند. اینطور نیست كه حالا شوقاً لی الجنّه احكام الهی را انجام بدهند! خوب می بینید این همه فضیلت برای نماز شب ذكر شده است؛ خوب خیلی ها محروم اند. امّا نماز صبح را همه غالباً می خوانند. این خوفاً من النّار است نه شوقاً للجنّه. شوقاً للجنّه باشد كه نماز شبش را می خواند. بنابراین اگر آن جهنّم نبود، خیلی از ماها به راه نمی افتادیم و خیلی ها هم از ترس جهنّم است كه مشكلات شان را حل می كنند پس در كل نظام، جهنّم رحمت است و شیطان هم در حد وسوسه كار انجام می دهد.

محدوده و ابزار وسوسه شیطان

امّا قلمرو وسوسه او محدود است. این مثل كلب معلَّم (دست آموز) كه پارس می كند، نسبت به صاحبخانه كه اصلاً پارس نمی كند. كسانی كه صاحبخانه این نظام اند به اذن آفریدگار این نظام، یعنی ذات أقدس له؛ شیطان اصلاً نسبت به آنها پارس هم ندارد. شیطان كه می خواهد وسوسه بكند، كار او این است كه حقّی را باطل نشان می دهد و باطلی را حق، یك چیز جعلی و بدلی را می سازد، به انسان نشان می دهد تا فریب بدهد. یك چیزهائی را كه مورد علاقه این شخص است، جمع می كند؛ به او نشان می دهد و او را می فریبد. اگر یك موجودی پیدا بشود كه اولا چیزی كه مورد علاقه اوست، بدلی و جعلی نداشته باشد و ثانیا ساختن شبیه او هم مقدور شیطان نبود؛ چنین انسانی اصلاً در تیر رس وسوسه شیطان نیست. شیطان بر اساس زیّن للنّاس حبّ الشّهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطره من الذّهب و الفضّه و الحرث و الأنعام كذا و كذا (8)؛ همین چهار پنج عنصری كه در سوره مباركه آل عمران و اینهاست، فریب می دهد. حالا اگر یك كسی از همه این دام ها رهیده باشد؛ از دام شهوت رهیده باشد، حبّ نساء و بنین و قناطیر مقنطره و كشاورزی و حرث و دامداری و انعام و اینها برای او اصلاً مطرح نباشد، و به همه اینها بگوید: غرّی غیری (9) ؛ او یك چیز دیگری طلب می كند. آن چیز دیگر در دسترس شیطان نیست. نه آن بدلی و جعلی دارد نه شیطان در آن محدوده راه دارد! بنابراین اصلاً جا برای وسوسه و فریب نمی ماند.

این همان است كه گفت: الّا عبادك منهم المخلصین (10). نه اینكه شیطان آنها را وسوسه می كند ولی بر آنها مسلّط نیست! اصلاً وسوسه هم نمی تواند بكند. یعنی سقف هستی شیطان مشخّص است كه تا چه برد كاری دارد، برد علمی دارد. آن طوری كه فرشتگان مقرّب درك می كنند كه شیطان درك نمی كند. تجرّد او هم محدود است، درك او محدود است، كار او محدود است. اگر كسی فوق این مرحله بود، آنجا جا برای باطل نیست. وقتی جا برای باطل نبود؛ شك نیست، وسوسه نیست و مانند آن. در آن محدوده اصلاً شیطان راه ندارد. مثلاً در محدودن دنی فتدلّی(11) اصلاً شیطان راه ندارد تا وسوسه بكند. برای اینكه هر موجودی یك مقام خاص دارد؛ و ما منّا الا له مقام معلوم . بنابراین مخلصان و مخلصین كه در آن حدند، شیطان بر آنان راه ندارد.

تفاوت برخورد عالمان با وسوسه های شیطان

می ماند علماء و بزرگانی كه در راههای علمی تلاش و كوشش می كنند و احیاناً اشتباهی ازشان سر می زند. این انّ الشّیاطین لیوحون الی اولیائهم لجاد لوكم (12)، در آن منطقه نیست. برای اینكه ممكن است عالمان الهی اشتباه بكنند، امّا فوراً بر می گردند، اولا: می گویند: این نظر من است و دوما دیگری را تخطئه نمی كنند، امّا اگر روی همین نظر بایستد، بگوید: الا و لابد حق همین است، آن می شود شبهه و شیطنت. و چون روشمندانه تلاش و كوشش كردند و اشتباه كردند، بر اساس للمخطئ اجر واحد، ماجور هم هستند.

امّا آنهایی كه اصلاً به دنبال شبهه می گردند، امّا الّذین فی قلوب هم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه ...(13)؛ می بینید در این همه معارفی كه در بحار هست، در جوامع روائی دیگر هست، این می گوید: ببینیم مثلاً پیامبر (معاذ الله) كجا نمازش قضا شده، خوب این یك مشكل دیگر دارد...

درباره مخلصین، اصلاً اینها راه ندارند؛ برای اینكه هم شیطان اعتراف كرده، هم ذات أقدس له فرموده كه تو به مخلصین راه نداری و هم برهان عقلی تأیید می كند. برای اینكه ابزار شیطنت شیطان مشخّص است. زیّن للنّاس حبّ الشّهوات ، همین چهار پنج عنصر است. یا از جماد است، یا از نبات است، یا از حیوان است، یا از انسان. بیش از این كه نیست! در این سوره مباركه آل عمران هم همین عناصر چهار گانه را ذكر كرده دیگر؛ فرمود: یا از انسان است؛ زیّن للنّاس حبّ الشّهوات من النساء والبنین . یا از جمادات است؛ من الذّهب والفضّه و القناطیر المقنطر ه. یا از كشاورزی است؛ من الحرث است. یا از دامداری است؛ من الأنعام است. دیگر غیر از این كه نیست كه انسان را بخواهند فریب بدهند. امّا اگر كسی كلّ شهوات را طرد كرد؛ فرمود: غرّی غیر ی؛ اگر كسی دنیا را طلاق داد، ریاستش را هم طلاق داد. خوب چیزی در این وسط نمی ماند تا شیطان این را بگیرد و ابزار كار قرار بدهد. حالا این اختصاصی به وجود مبارك حضرت امیر ندارد؛ منتها برای حضرت، ظهور بیشتری پیدا كرده وگرنه این 14 ذات مقدّس، همه شان همین طورند . البتّه فضیلتی برای حضرت امیر سلام الله علیه هست؛ چه اینكه برای سیّدالشهداء سلام الله علیه هست. چه اینكه برای حضرت حجّت سلام الله علیه... هر كدام یك خصیصه ای دارند ولی در خطوط كلی اینها یكسان اند. خوب درباره اینها اصلاً شیطان وسوسه ندارد. نسبت به عالمان ربّانی وسوسه دارد، امّا از سنخ انّ الشّیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوكم نیست، اینها اهل جدال نیستند؛ می گویند این چیزی كه من فهمیدم. اگر اشتباه بود، خدا من را می بخشد. اگر اشتباه نبود، دو تا اجر می دهد. من همین را عمل می كنم، مقلّدان من هم همین را عمل می كنند. ما دیگری را هم تخطئه نمی كنیم. دیگری هم حجّت الهی را دارد. این شیطنت نیست. لذا للمخطئ اجر واحد و للمصیب اجران (14).

جنگ نابرابر و مبارزه عملی

عمده آن است كه ما دو تا جنگ نا برابر داریم و این جنگ های نابرابر را برای ما حل كرده اند. ما در اثر همان مشكلات جهلی كه داریم، این جنگ های نابرابر را حاضر نیستیم حل بكنیم. یكی از جنگ های نابرابر كه مبتلا به غالب ماست، این است كه دشمن در برابر ما ایستاده، سنگر گرفته، مرتب دارد تیر اندازی می كند؛ ما داریم فحش می گوئیم. خوب آخر جواب تیر را كه با فحش نمی شود داد! شیطان با وسوسه و با گناه، تیراندازی دارد. اینكه حضرت فرمود: النظره سهم من سهام ابلیس (15)؛ اینها تمثیل است، نه تعیین. نه تنها نگاه به نامحرم تیر شیطان است، هر گناهی تیر شیطان است . حالا درباره نگاه این روایت شریف آمده. خوب اگر كسی یك گناهی را كرده است؛ حقیقتاً، یعنی حقیقتاً تیر خورده. بعد بگوید: أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم! این مثل اینكه در جبهه دفاع مقدّس، از یك طرف تیر می خورد، از یك طرفی می گوید: صدام ملعون! خوب حالا با لعن صدام كه این تیر حل نمی شود! شما هم تیر بزن، یا برو سنگر تیر نخوری! أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم كه در برابر تیر كارگر نیست. او دارد تیر اندازی می كند، ما می گوئیم: أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم !! لعنت بر شیطان! این جواب تیر را باید با تیر بدهد، نه جواب تیر را صبّ و لعن! خوب النظره سهم من سهام ابلیس. این جنگ نابرابر است و به دست خود ماست كه این را برابر كنیم، پیروز بشویم و مانند آن.

این همان است كه گفت: الّا عبادك منهم المخلصین (10). نه اینكه شیطان آنها را وسوسه می كند ولی بر آنها مسلّط نیست! اصلاً وسوسه هم نمی تواند بكند. یعنی سقف هستی شیطان مشخّص است

راه پیروزی در جنگ نابرابر شیطان و انسان

جنگ نابرابر دیگر این است كه خوب، اینها جنّ اند. ما را می بینند ولی ما اینها را نمی بینیم؛ و از راهی هم وارد می شوند كه ما حس نمی كنیم؛ یعنی راه غفلت. خوب اگر دشمن خیلی قوی باشد، با باند مجهّز بیاید، از راهی هم بیاید كه ما را می بیند و ما او را نمی بینیم خوب چنین جنگی نا برابر است فرمود: انّه یراكم هو و قبیله من حیث لا ترونهم .(16)

این را در سوره مباركه اعراف فرمود؛ خوب این جنگ می شود نا برابر، اگر یك دشمن قدری كه شش هزار سال عبادت كرده و آنقدر عصبانی است كه محصول شش هزار ساله خود را یكجا به آتش كشیده و از او عصبانی تر و درنده تر، خدا موجودی نیافرید؛ یك همچنین دشمن قسم خورده ای به جان ما افتاده و ما را هم می بیند، ما او را نمی بینیم آیا راه دارد كه ما این جنگ نابرابر را برابر كنیم یا به سود خودمان نا برابر كنیم؟ فرمود: بله، هر دو راه هست. آن راه دوّم كه به نظر شما سخت تر است، آن را بهتر برایتان انجام می دهیم. شما اگر بروید در قلعه؛ آن قلعه بان، آن دژبان این دشمن شما را می بیند و دشمن شما او را نمی بیند و تیر اندازی شروع می شود. در سوره مباركه اعراف فرمود : نّه یراكم هو و قبیله من حیث لا ترونهم كه راه غفلت است. فرمود: این غفلت را بگذارید كنار، كلمه لا اله لا الله حصنی (17)؛ این دژ من است. من هم دژبان این دژم. موحد باشید، بگوئید: یا الله؛ امّا ینزغنّك من الشّیطان نزغ فاستعذ بالله (18)؛ نه اینكه بگویید: أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم ! باید بروید در پناهگاه. آن روزها كه دفاع مقدّس بود، به ما نمی گفتند اگر آژیر خطر شنیدید، بروید در پناهگاه؟ معنایش این نیست كه اگر آژیر خطر شنیدید، در خیابان بایستید و بگوئید: من می خواهم بروم پناهگاه! این لفظ كه آدم را نجات نمی دهد! فرمود: اگر آژیر شنیدید، بروید در پناهگاه . این وسوسه ای كه می گوید: فلان كار را بكن، فلان حرف را بزن، فلان مال را بگیر، فلان غیبت را بكن، فلان تهمت را بزن، فلان جا را امضاء بكن...اینها آژیر خطر است.جدّاً بروید در كلمه توحید لا له لا الله . گفتن لا له لا الله هم خوب است، أعوذ بالله من الشّیطان هم خوب است، امّا اینها ذكر لفظی است و اثرش هم همان ثواب لفظی است و محدود است. امّا جدّاً آدم برود در پناهگاه؛ عرض كند خدایا! آمدم به سوی تو. این خدایا آمدم به سوی تو كه از دل شكسته برخیزد، آن دژبان آدم را راه می دهد. آنوقت این جنگ به سود ما می شود نابرابر. یعنی دوست ما، یعنی خدای سبحان آن ملائكه الهی كه تیر اندازان الهی اند، جعلناها رجوماً للشّیاطین (19). آنوقت تیر اندازی از آن طرف شروع می شود. او دیگر خدا را نمی بیند، ملائكه را نمی بیند ـ یك آدم مستكبر خود بین دیگر خدا بین نیست، ملائكه بین نیست ـ فرمود: ما تیرهای فراوانی داریم. تیراندازهای فراوان هم داریم شما بیائید در این قلعه، حفظ شما به عهده ما. خوب پس می شود ما هم آن جنگ نا برابر اوّل را كه او دارد تیر می زند، ما داریم فحش می گوئیم؛ این را برابر كنیم یا حتی به سود خودمان برتر كنیم. هم آن جنگ نابرابر دوّمی كه در سوره مباركه اعراف آمده كه:انّه یراكم هو و قبیله من حیث لا ترونهم، او را هم ما نا برابر بكنیم.

هنگام وسوسه های شیطان چه باید كرد؟

اما مؤمنان عادی هم بالأخره آگاهند. چون اهل محاسبه و مراقبه اند، می دانند كه وسوسه را با چی پاسخ بدهند. آیه 200 و 201 سوره مباركه اعراف این است: و امّا ینزغنّك من الشّیطان نزغ فاستعذ بالله ؛ « نزغ » سیخی است كه به این مركوب ها می زنند كه تند برود. این چوب یا میخی كه به دست این چارودارها هست كه به این اسب شان یا به آن حمارشان می زنند كه تندتر برود؛ این زدن را، فشار آوردن را می گویند « نزع». فرمود: اگر یك فشاری از طرف این شیطان دیدید، چون او دیگر می خواهد سواری بگیرد؛ فوراً فاستعذ بالله انّه سمیع علیم . انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذكّروا فذا هم مبصرون . مردان با تقوا اهل مراقبت اند. بالأخره یك چیزی در حریم دلشان پیدا بشود، می فهمند این بیگانه است. این دزدی است كه احرام بسته می خواهد طواف كند دور كعبه دل، ببیند چه زمانی در كعبه باز می شود كه برود داخل. اذا مسّهم طائف من الشّیطان؛ این الآن دارد دور كعبه دل طواف می كند كه ببیند یك وقتی در این دل باز می شود، كه برود داخل لانه كند یا نه! اینها فوراً متوجّه می شوند، از همان بیرون طردش می كنند. تذكّروا فذا هم مبصرون. خوب؛ در این محدوده معلوم می شود كه در این گفتگو اگر كسی بخواهد از حیثیّت خود دفاع بكند، دفاع منصفانه و عادلانه؛ ولو مستكبر باشد، خدا گوش می دهد. ولو شیطان هم باشد، خدا گوش می دهد. حق، حتّی درباره شیطان هم قابل اجراست. خوب ذات أقدس له در اینجا دیگر به شیطان نفرمود: اخس ! گوش داد و حرف او را هم نقل كرد. بعد هم گفت: حق با شیطان است. او كاری با شما نداشت. او شما را وسوسه كرد، همین. خوب می خواستید نیایید! »*

محسن حدادی


پی نوشت ها:

¤گزیده ای از سخنرانی علامه آیت الله جوادی آملی در جلسه درس تفسیر سوره مباركه ابراهیم. قم .پائیز 1384

1- یاسین . 59 .

2 -احزاب . 67 .

3- احزاب . 68

4- اعراف . 38 .

 5- اعراف . 38 .

6- ابراهیم . 21 .

7- بقره . 61 ـ با تلخیص .

8-آل عمران . 14 .

9-- نهج البلاغه . كلمات قصار . 77 .

 10- سوره ص . 83 .

11- نجم . 8 .

 12-انعام . 121 .

 13-آل عمران . 7 .

 14- الصراط المستقیم . ج 3 . ص 237 ـ با تلخیص.

15- من لا یحضره الفقیه . ج 4 . ص 18 .

16- اعراف . 27 .

17- كشف الغمّه . جلد 2 . ص 308 .

 18- اعراف . 200 و فصّلت . 36 .

19- ملك . 5 . 

منبع : بخش دین و اندیشه سایت تبیان

شنبه 25/12/1386 - 20:3
ازدواج و همسرداری
                                 قرآن   

• مفهوم ازدواج‎ ‎

• اهداف و آثار ازدواج‎ ‎

    ‏1- حفظ انساب‏

    ‏2- برخورداری از سكون و آرامش‏

    ‏3- حفظ نوع بشر‏

    ‏4- داشتن فرزندان صالح‏

   ‏5- مودت و رحمت‏

    ‏6- ارضای غریزه جنسی‏

    ‏7- بازداشتن از گناه‏

    ‏8- توسعه رزق‏

 

یكی از بناهای پر اهمیت اجتماع، ازدواج و تشكیل خانواده است در این ‏واحد‎ ‎اولیه اجتماعی سنگ بنای تعلیم و تربیت نهاده می‌شود و انسان در ‏عرصه ازدواج به‎ ‎آرامش و تكامل می‌رسد‎.‎

در این مقاله سعی شده است كه با نگاهی اجمالی به اهداف و آثار ‏ازدواج از نظر‎ ‎قرآن كریم به تبیین اهمیت این سنت حسنه پرداخته شود. ‏مطلب را با هم از نظر‎ ‎می‌گذرانیم‎:‎

مفهوم ازدواج‎ ‎

 

ازدواج، در عرف و شرع، پیمان زناشویی است كه بر اساس آن، برای مرد ‏و زن در‎ ‎برابر هم، تعهدات اخلاقی و حقوقی پدید می‌آید كه سرپیچی (از ‏بسیاری) از آنها، عقوبت‎ ‎و كیفر در پی خواهد داشت‏‎. ‎

در هر آیینی، ازدواج با قوانین و مقررات ویژه‌ای صورت می‌گیرد و اسلام به‎ ‎آداب و رسوم دیگر اقوام احترام گذاشته است: «لكل قوم نكاح» از پیمان ‏زناشویی در‏‎ ‎قرآن به «نكاح» نیز تعبیر شده، و به دو معنا به كار رفته ‏است:‏

‏1. آمیزش (بقره/230؛ نساء/6) ‏

‏2. عقد ازدواج (نور/32)‏

‎ نیاز روح به كانون آرامش، با اهمیت‌تر‎ ‎از نیاز جنسی است. همسر ‏شایسته در پیش آمدهای زندگی، راه وصول به آرامش و سعادت را‏‎ ‎نزدیك ‏می‌كند

اهداف و آثار ازدواج‎ ‎

حكمت‌ها و آثار مهمی بر ازدواج ترتب دارد، و قرآن در آیاتی به آنها پرداخته‏‎ ‎است. در برخی موارد، هر چند زن و مرد با یكدیگر زندگی می‌كنند، ‏اهدافی كه باید در‏‎ ‎زندگی آنان حاكم باشد، از میان می‌رود و دو طرف ‏بدون آن كه بهره‌ای از زندگی مشترك‏‎ ‎ببرند، با یكدیگر زندگی می‌كنند ‏برخی گفته‌اند: هر جا نشانه‌های الفت و حكمت‌های‎ ‎زوجیت چه در دنیا و ‏چه در آخرت برقرار باشد، قرآن واژه زوجیت را به كار برده است‎.‎‏(روم/ 21 ‏فرقان/74 زخرف/70 بقره/25 یس/56)‏

و هرگاه جای این نشانه‌ها و حكمت‌ها را‎ ‎بغض و خیانت یا تفاوت عقیده زن ‏و مرد با یكدیگر پر می‌كند، قرآن از كلمه «امرأه»‏‎ ‎استفاده كرده است ‏‏(یوسف/30 تحریم/10و 11).‏

همچنین آن جا كه حكمت زوجیت (بقای نسل‏‎ ‎انسان) از میان برداشته ‏می‌شود، باز قرآن واژه «امرأه» را به كار برده است‎ ‎‏(ذاریات/25 مریم /4 و ‏‏5 آل عمران/40). ‏

بدین سبب دوباره وقتی این حكمت سر برمی‌آورد‎ ‎و ثمره زوجیت به بار ‏می‌نشیند، باز قرآن تعبیر را عوض كرده كلمه «زوج» را به كار‎ ‎می‌برد. در ‏آیه 40 آل عمران، زكریا به خدا خطاب می‌كند كه همسرم نازا است: «و‎ ‎امرأتی عاقر»؛ ولی وقتی دعای او اجابت می‌شود، قرآن می‌فرماید: «و ‏اصلحنا له زوجه».‏

 

‏1- حفظ انساب‎:‎

ازدواج و رعایت مقررات آن، نسب را حفظ می‌كند. در‎ ‎اسلام، حفظ نسب، ‏پایه احكام و حقوق فراوانی است. بعضی از احكام فقهی، بر شناخت‏‎ ‎رابطه فرزند با پدر و مادر یا بر شناخت نسبت‌های فامیلی دیگر، مبتنی ‏است. تبعیت‎ ‎فرزند از پدر و مادر در كفر و اسلام، در طهارت و نجاست، در ‏بردگی و حریت، ربابین‏‎ ‎پدر و فرزند، قصاص نشدن پدر به قتل فرزند، مقبول ‏نبودن شهادت پسر بر ضد پدر، وجوب‎ ‎قضای نمازهای میت بر پسر بزرگتر، ‏مسائل ارث، ولایت پدر و جد، حقوق طرفینی مانند حق‏‎ ‎حضانت و نفقات، ‏عقوق والدین و اطاعت از آنها و مسائل اخلاقی مانند صله رحم، هبه به‎ ‎اقارب، عقیقه فرزند و مسائل فراوان دیگری، بر حفظ انساب متوقف است. ‏و از این جا به‎ ‎اهمیت ازدواج و مراعات حدود آن نیز پی می‌بریم. حفظ ‏نسب، حكمت عده زن بین دو ازدواج‎ ‎شمرده شده است. انتظار زن برای ‏ازدواج دوباره پس از وفات شوهر به مدت چهار ماه و ده‎ ‎روز (بقره/ 234)، ‏عده زن به مدت سه دوره پاكی پس از طلاق (بقره/ 228) و انتظار زن‎ ‎باردار برای ازدواج مجدد تا هنگام وضع حمل (طلاق/4) همه این مقررات ‏گویای اهمیت حفظ‏‎ ‎نسب است. حرمت ازدواج با زن شوهردار (نساء/ ‏‏24)، و حرمت زنا (اسراء/32) نیز برپایه‎ ‎حكمت حفظ نسب قرار داده شده ‏است‎. ‎

 

‏2- برخورداری از سكون و آرامش‏‎:

نیاز روح به كانون آرامش، با اهمیت‌تر‎ ‎از نیاز جنسی است. همسر ‏شایسته در پیش آمدهای زندگی، راه وصول به آرامش و سعادت را‏‎ ‎نزدیك ‏می‌كند: «و من ایاته أن خلق لكم من أنفسكم أزوجا لتسكنوا الیها...»، ‏‏«...و‎ ‎جعل منها زوجها لیسكن الیها...»‏

برخی مفسران، مقصود از لباس را در آیه 187 بقره، سكون و آرامش ‏دانسته‌اند؛‎ ‎همان گونه كه خدا شب را لباس (مایه آرامش و سكون) ‏دانسته: «و جعلنا الیل لباس لكم و‎ ‎انتم لباس لهن» نیز به سكون و ‏آرامشی كه با همسر حاصل می‌شود، اشاره خواهد داشت‎.

یكی از بناهای پر اهمیت اجتماع، ازدواج و تشكیل خانواده است در این ‏واحد‎ ‎اولیه اجتماعی سنگ بنای تعلیم و تربیت نهاده می‌شود و انسان در ‏عرصه ازدواج به‎ ‎آرامش و تكامل می‌رسد‎

‏3- حفظ نوع بشر‎:‎

طبق بیان قرآن، ازدواج وسیله‌ای برای تولید و بقای‎ ‎نسل در انسان و ‏حیوان است: «... جعل لكم من انفسكم ازواجا و من الانعام ازواجا‎ ‎یذروكم ‏فیه‎...» ‎

گرچه جمله «یذروكم فیه» تكثیر نسل انسان را بیان داشته است، در این ‏جهت،‎ ‎میان انسان و چهارپایان و گیاهان فرقی نیست. در جای دیگری ‏می‌فرماید: پروردگار، شما‎ ‎را از «نفس واحدی» آفرید و جفتش را نیز از او ‏خلق كرد، و از آن دو، مردان و زنان‎ ‎بسیاری را پراكنده ساخت: «... و بث ‏منهما رجالاً كثیرا و نساء...». ‏

در آیه 72 نحل‏‎ ‎می‌فرماید: از همسرانتان برای شما فرزندان و نوه‌ها قرار ‏داد «... و جعل لكم من‎ ‎ازواجكم بنین و حفده». قرآن، بقای نسل انسان و ‏اجتماع مدنی را به ازدواج منوط‏‎ ‎می‌داند و روی آوردن به زنا و لواط را نابود ‏كننده راه بقای نسل می‌شمارد: «و لا‎ ‎تقربوا الزنی انه كان فاحشه و ساء ‏سبیلا»، «ائنكم لتأتون الرجال و تقطعون السبیل»؛‎ ‎زیرا با رواج راه‌های ‏نامشروع، رغبت به نكاح كم می‌شود؛ جاذبه‌اش از بین رفته، فقط‎ ‎بار ‏تامین مسكن و نفقه و به دنیا آوردن اولاد و تربیت آنان، باقی می‌ماند. در‏‎ ‎نتیجه، آسان‌ترین راه‌های اشباع غرایز كه نامشروع است، رایج می‌شود و ‏هدف بقای نسل،‏‎ ‎رنگ می‌بازد‎.‎

                                     قرآن

‏4- داشتن فرزندان صالح‎:‎

یكی از خواسته‌های غریزی انسان، نیاز فطری به‏‎ ‎پدر و مادر شدن ‏شمرده، و پاسخ به این خواسته با ازدواج و داشتن فرزند تامین می‌شود؛‎ ‎زیرا اصل تولید و تكثیر، از راه‌های غیر مشروع نیز ممكن است؛ ولی در ‏سایه ازدواج،‎ ‎نسلی دارای اصل و نسب پدید می‌آید. قرآن در آیاتی، فرزند ‏را زینت زندگی دنیا شمرده‏‎ ‎كه بیان‌گر رغبت انسان به داشتن فرزند و ‏برقرار شدن رابطه پدر یا مادر و فرزند است‎ ‎‏«المال و البنون زینه الحیوه ‏الدنیا». داشتن فرزند به صورت ثمره ازدواج، با تعبیرهای‎ ‎گوناگونی در قرآن ‏آمده است. در آیه 223 بقره از این كه می‌گوید: «نساوكم حرث لكم‎ ‎فاتوا ‏حرثكم انی شئتم...»، یادآور می‌شود كه بكوشید از این فرصت بهره گیرید ‏و با‎ ‎پرورش فرزندان صالح و شایسته كه به حال دین و دنیای شما مفید ‏باشد، اثر نیكی برای‎ ‎خود از پیش بفرستید. «... و قدموا لانفسكم...». در ‏آیه 187 بقره پس از آن كه از‏‎ ‎آمیزش با همسر سخن به میان آمده است، ‏می‌فرماید: «... و ابتغوا ما كتب الله لكم‎..‎‏.»‏‎ ‎كه به نظر بسیاری مقصود، ‏طلب فرزند است. در موارد متعددی از قرآن، خداوند برای‎ ‎داشتن فرزند ‏صالح، خوانده شده است. در آیه 189 اعراف از قول پدر و مادر نقل می‌كند‎ ‎كه عرضه می‌دارند اگر فرزند صالح نصیبشان شود، شكرگزار خواهند بود: ‏‏«دعوا الله‎ ‎ربهما لئن اتیتنا صالحا لنكونن من الشكرین...». در چند جا، ‏درخواست حضرت زكریا (ع‎) ‎مطرح شده است كه از خداوند، فرزندی كه ‏لیاقت جانشینی او را داشته: «... فهب لی من‏‎ ‎لدنك ولیا»، و مورد رضایت ‏پروردگار باشد: «... و اجعله رب رضیا» را خواسته است. در‎ ‎سوره آل ‏عمران، پس از مشاهده شایستگی‌های مریم (ع) پروردگارش را ‏می‌خواند: خداوندا‎! ‎از طرف خود، فرزند پاكیزه‌ای نیز به من عطا فرما: «... ‏هب لی من لدنك ذریه طیبه انك‏‎ ‎سمیع الدعاء»‏‎.‎

 

‏5- مودت و رحمت‎:‎

از دیگر آثار ازدواج، مودت و رحمت است: «و جعل بینكم‎ ‎موده و رحمه...» ‏آن چه در آغاز زندگی مشترك بین زن و شوهر، یگانگی برقرار می‌كند،‎ ‎و ‏اثر آن در مقام عمل ظاهر می‌شود، مودت است؛ ولی پس از گذشت ‏زمان و رسیدن دوران‎ ‎ضعف و ناتوانی، رحمت جای مودت را پر می‌كند. ‏رحمت و مودت به تعبیر قرآن، دو نشانه‎ ‎الهی و ضامن به پا ماندن بنای ‏زندگی و تداوم وحدت است؛ البته رحمت در همان آغاز‎ ‎زندگی نیز در ‏زندگی نقش دارد. گاهی زحمات و خدمات بلاعوض و ایثارگرانه بدون هیچ‎ ‎گونه چشم داشتی حتی گاهی با برخورد سرد از طرف مقابل، از انسان ‏سر می‌زند. در اینجا‏‎ ‎برای حفظ نظام خانوایكی از خواسته‌های غریزی انسان، نیاز فطری به‏‎ ‎پدر و مادر شدن ‏شمرده، و پاسخ به این خواسته با ازدواج و داشتن فرزند تامین می‌شود؛‎ دگی، مودت رنگ می‌بازد؛ ولی ‏رحمت جایگزین آن می‌شود‎.‎

یكی از خواسته‌های غریزی انسان، نیاز فطری به‏‎ ‎پدر و مادر شدن ‏شمرده، و پاسخ به این خواسته با ازدواج و داشتن فرزند تامین می‌شود؛‎

‏6- ارضای غریزه جنسی‏‎:‎

غریزه جنسی، نیرویی است كه در زن و مرد قرار‏‎ ‎داده شده و ازدواج، ‏وسیله‌ای مُجاز برای اطفای نیروی شهوت و پاسخی به این غریزه‏‎ ‎خدادادی است: «و الذین هم لفروجهم حفظون # الا علی ازواجهم او ما ‏ملكت ایمانهم‎ ‎فانهم غیر ملومین» ‏

در حدیث آمده است: میان لذت‌های مادی و جسمانی در دنیا و آخرت،‏‎ ‎هیچ كدام به پایه لذت زناشویی نمی‌رسد؛ سپس امام به آیه 14 آل ‏عمران استشهاد می‌كند‎ ‎كه در میان شهوات گوناگون، علاقه به زن را ‏مقدم داشته است: «زین للناس حب الشهوت من‎ ‎النساء و البنین و ‏القناطیر المقنطره...» در آیه 187 بقره می‌فرماید: خداوند‎ ‎می‌دانست كه ‏شما به خود خیانت می‌كردید و آمیزش با همسر را كه ممنوع شده بود، ‏انجام‎ ‎می‌دادید؛ بدین سبب، ممنوعیت برداشته شد: «... علم الله انكم ‏كنتم تختانون انفسكم‎ ‎فتاب علیكم و عفا عنكم فالن باشروهن...». این ‏آیه، به نیاز غریزی جنسی اشاره دارد‏‎ ‎كه به رغم ممنوعیت شرعی، مردم ‏به سوی آن كشیده می‌شوند؛ البته این امر نمی‌تواند‎ ‎انگیزه اصلی و ‏هدف نهایی ازدواج باشد؛ زیرا غریزه جنسی در زن و مرد، دوره محدودی‎ ‎دارد و اگر غرض از ازدواج، فقط این جهت باشد، باید زوجین هنگام ناتوانی ‏جنسی،‎ ‎یكدیگر را رها كنند یا زن و مردی كه توانایی جنسی خویش را از ‏دست داده‌اند، هیچ گاه‎ ‎پیمان زناشویی نبندند‏‎.‎

 

‏7- بازداشتن از گناه‎:‎

یكی از آثار ازدواج برای زن و مرد، ایجاد زمینه‏‎ ‎تقوا و دوری از گناهان است. ‏با اشباع غریزه جنسی در زن و مرد، زمینه گناهان شهوت ‎انگیز از میان ‏می‌رود. این كه در قرآن از كسی كه ازدواج كرده، به «مُحصن و محصنه» ‏تعبیر شده: «فاذا احصن...»، به جهت این است كه زن و مرد، با ازدواج در ‏حِصن سنگر‎ ‎مستحكمی قرار می‌گیرند و خود را حفظ می‌كنند تا ‏وسوسه‌های شهوانی در آنان اثر‏‎ ‎نگذارد؛ بلكه ازدواج، زمینه گناهان دیگر ‏را نیز از بین می‌برد؛ زیرا پذیرفتن‎ ‎مسئولیت تامین و تربیت اولاد، انسان را ‏به استفاده بهینه از عمر وا می‌دارد و برای‎ ‎گناه و معاشرت‌های گمراه ‏كننده جایی باقی نمی‌ماند. پیامبر اكرم (ص) فرمود: «من‎ ‎تزوج فقد احرز ‏نصف دینه» با ازدواج، نیمی از دین صیانت می‌شود. ‏

در روایتی دیگر آمده‏‎ ‎است: بدترین مردم، كسانی‌اند كه در تجرد به سر ‏می‌برند. در تفسیر آیه 187 بقره «هن‎ ‎لباس لكم و انتم لباس لهن» برخی ‏گفته‌اند: آن گونه كه انسان، با لباس از سرما و‎ ‎گرما و حشرات و ‏آسیب‌های جلدی، محافظت می‌شود، زن و مرد، با ازدواج، یكدیگر را از‎ ‎گناه حفظ می‌كنند. در آیه 28 نساء حكمت تشریع ازدواج این گونه بیان ‏شده است: «یرید‎ ‎الله ان یخفف عنكم...»؛ زیرا پیروی از شهوات و در دام ‏گناه افتادن، برای انسان،‏‎ ‎وزانت و سنگینی می‌آورد و تشریع ازدواج و ‏فراهم شدن امكان آن برای كسی كه نمی‌تواند‎ ‎با زنان آزاد ازدواج كند، از ‏فساد و گناه جلوگیری می‌كند و انسان از عواقب آن در‎ ‎امان می‌ماند و این ‏نوعی توسعه برای انسان شمرده می‌شود‎.‎

 

‏8- توسعه رزق‎:‎

نگرانی از تنگ دستی، یكی از بهانه‌هایی است كه برای‎ ‎گریز از ازدواج، ‏مطرح می‌شود. قرآن، این گونه به انسان امیدواری می‌دهد: از فقر و‎ ‎تنگ ‏دستی جوانان و مجردان نگران نباشید و در ازدواج آنها بكوشید چرا كه اگر ‏فقیر‎ ‎باشند، خداوند از فضل خویش، آنان را بی نیاز می‌سازد: «و انكحوا ‏الایمی منكم و‏‎ ‎الصلحین من عبادكم و امائكم ان یكونوا فقراء یغنهم الله من ‏فضله...» برخی گفته‌اند:‏‎ ‎مفاد این آیه، وعده خداوند به غنا و بی نیازی ‏است برای كسانی كه تشكیل خانواده‏‎ ‎دهند. روایاتی نیز این معنا را تایید ‏می‌كند. ‏

یكی از آثار ازدواج برای زن و مرد، ایجاد زمینه‏‎ ‎تقوا و دوری از گناهان است. ‏با اشباع غریزه جنسی در زن و مرد، زمینه گناهان شهوت‎انگیز از میان ‏می‌رود

در حدیثی، امام صادق (ع) ترك ازدواج‎ ‎به سبب ترس از گرسنگی را سوء ‏ظن به پروردگار دانسته است؛ زیرا پس از وعده قرآن به‎ ‎توسعه رزق، ‏نگرانی در این زمینه، جز بدگمانی به خدا نیست. با توجه به اینكه افرادی‎ ‎در جامعه، پس از ازدواج، نه تنها ثروتمند نمی‌شوند، بلكه بر فقرشان ‏افزوده می‌شود و‎ ‎اگر این آیه، متضمن وعده خداوند باشد، خلف وعده لازم ‏می‌آید و خلف وعده قبیح است،‏‎ ‎گروهی برآنند كه برای وعده در این آیه ‏باید معلق بر مشیت الهی در تقدیر گرفته شود؛‏‎ ‎یعنی پس از ازدواج، اگر ‏خدا بخواهد، آنان را بی نیاز می‌كند، چنان كه در آیه 28‏‎ ‎توبه، برای وعده ‏الهی به غنا و بی نیازی به مشیت خدا تصریح شده است: «و ان خفتم‎ ‎عیله فسوف یغنیكم الله من فضله ان شاء...» اشكال شده است: همان ‏طور كه غنا و بی‎ ‎نیازی متاهلان، به مشیت منوط است، غنا و بی نیازی ‏مجردها و كسانی كه همسر ندارند‏‎ ‎‏(بلكه هر پدیده‌ای) نیز به مشیت ‏توقف دارد، پس این چه وعده‌ای است كه خدا، برای‎ ‎ازدواج داده است؛ ‏زیرا همان گونه كه متاهل‌ها، بر اثر مشیت الهی، به دو گونه (فقیر‎ ‎و ‏غنی) تقسیم می‌شوند، مجردها نیز چنین هستند و اتفاقاً این وعده ‏درباره مجردان در‎ ‎قرآن آمده است: «و ان یتفرقا یغن الله كلا من سعته»... ‏اگر وضعیتی پیش آید كه زن و‏‎ ‎شوهر نتوانند با هم زندگی كنند و از هم ‏جدا شوند، خداوند هر دو را با فضل و رحمت‎ ‎خود بی نیاز خواهد كرد‏‎.‎

پاسخ اشكال آن است كه بسیاری از مردم خیال می‌كنند، ازدواج و ‏فراوانی عائله،‏‎ ‎سبب فقر، تجرد، سبب پس انداز و ثروت می‌شود. آیه در ‏صدد آن است كه این توهم را از‎ ‎دل‌ها بزداید و غفلت از رزاق حقیقی را ‏بردارد و به ما بفهماند كه گاه، بركت و‎ ‎فراوانی، در مال انسان (با وجود ‏عائله‌مند بودن) ایجاد می‌شود، و گاهی هم انسان (در‎ ‎عین كم عائله ‏بودن و مجرد زیستن) هر چه می‌كوشد، در معیشت او پیشرفتی حاصل ‏نمی‌شود. افزون بر آن كه پذیرفتن مسئولیت تامین زن و فرزند، در او ‏مسئولیت پدید می‌آورد.

در حدیثی، امام صادق (ع) ترك ازدواج‎ ‎به سبب ترس از گرسنگی را سوء ‏ظن به پروردگار دانسته است

وقت‎ ‎را از بین نمی‌برد و از عمر خویش استفاده ‏بهینه می‌كند و با كسب معاش بر عزت و‎ ‎اعتبار خویش می‌افزاید، ‏بنابراین، آیه «ان یكونوا فقراء یغنهم الله» بیان می‌دارد‎ ‎كه گاهی با ازدواج، ‏فقر از زندگی رخت برمی‌بندد، نه آن كه همیشه با ازدواج، فقر‎ ‎برطرف ‏می‌شود وگرنه این آیه با آیه «و لیستعفف الذین لا یحدون نكاحا» تنافض ‏می‌یافت‎.‎‏ فخر رازی معتقد است كه آیه «ان یكونوا فقراء یغنهم الله» در ‏مقام وعده الهی نیست؛‏‎ ‎بلكه مفاد آیه آن است كه نباید ترس از فقر، مانع ‏ازدواج شود؛ زیرا مال فناپذیر است‎ ‎و آن چه ارزش و بقا دارد، فضل خدا ‏است كه باید در پی آن بود كه از انباشتن ثروت‏‎ ‎بهتر است. «قل بفضل الله ‏و برحمته فبذلك فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون».‏

آثار دیگری نیز بر ازدواج مترتب است؛ مانند حرمت برخی از زنان از جمله ‏مادر‎ ‎زن و خواهر زن و... كه در ازدواج‌های ممنوع خواهد آمد. اثر دیگر ‏ازدواج، ایجاد‎ ‎حقوق زوجیت است كه بحث آن مجال دیگری می‌طلبد‎. ‎مصطفی اسدی؛ ‏‎ www.kayhannews.ir

 

شنبه 25/12/1386 - 20:0
خواستگاری و نامزدی

جوان و آینده نگری

جاده

 

 

انسان در گردش گردونه روزگار با مشكلات عدیده و دست اندازهای جاده ‏پر پیچ و خم‎ ‎زندگی روبرو است. در این میان, عقل تنها چیزی كه به یاری ‏انسان می‌شتابد. عقل‎ ‎موهبتی الهی است كه وجه تمایز انسان از سایر ‏خلایق و موجودات شمرده می‌شود‎.

عقل‎ ‎انسان عاقل در توقف گاه هایی از تاریخ جلوه گر می‌شود. یكی از ‏این مواقف, به هنگام‎ ‎روبه رو شدن با حوادث است. آینده نگری یكی از ‏بهترین دلایل بر قوت عقل است. حدیث‎ ‎ذیل مهر تأییدی بر گفته ما است; ‏حضرت علی(ع) می‌فرماید: راهنماترین دلیل و نشانه‎ ‎بر انبوهی عقل, ‏حسن تدبیر است.(1)‏‎

 

مفهوم آینده نگری‎

 

الف) تعریف لغوی: آینده‎ ‎نگری تقریباً معادل لفظ تدبیر در عربی است. ‏‏(تدبیر در اصل از دَبْر (بر وزن ابر) به‎ ‎معنای پشت سر و عاقبت چیزی ‏است. بنابراین, تدبیر به معنای بررسی كردن عواقب كارها و‏‎ ‎مصالح را ‏سنجیدن و بر طبق آن عمل كردن است.(2‏)

ب) تعریف اصطلاحی: آینده نگری یعنی‎ ‎گسترش افق دید خود و دیدن ‏پشت پرده مسائل و هم چنین زمانی كه شخص در آن است; یعنی‎ ‎در ‏زمان حال, آینده را دیدن كه نتیجه آن, چاره اندیشی برای رخدادهای ‏احتمالی‎ ‎است‎.

 

ج) تعریف روایی: امام علی(ع) در بیان تعریف دوراندیشی می‌فرمایند: ‏‏(الحزم‎, ‎النظر فی العواقب ومشاورة ذوی العقول;3 دوراندیشی, نگاه كردن ‏به عاقبت‌های كار و‎ ‎مشورت كردن با خردمندان است). این دو بیت زیبا از ‏نظامی به نحوی مفهوم آینده نگری‎ ‎را روشن می‌كند‎.

در سر كاری كه درآیی نخست‏‎

رخنه بیرون شدنش كن درست‎

تا‎ ‎نكنی جای قدم استوار‎

پای منه در طلب هیچ كار‏

 

اهمیت آینده نگری در تعالیم اسلامی‎

در این جا لزوم آینده نگری را به‏‎ ‎كمك منابع بزرگ اسلامی بیان می‌كنیم‎.

 

الف) قرآن: رجوع به آیاتی در این زمینه هم‏‎ ‎چون: (ثم استوی علی العرش ‏یدبر الامر),4 (یدبر الامر یفصل الآیات),5 (یدبر الامر من‎ ‎السمأ الی ‏الارض)6 و… ما را به این نكته رهنمون می‌سازد كه تدبیر و آینده نگری از‏‎ ‎صفات قدسی و ربوبی حضرت حق است. این مهم با عقیده شیعه در ‏مسائل كلامی هم چون قضا و‏‎ ‎قدر, بدأ و دیگر مسائل بی ارتباط نیست‏‎.

 

ب) روایات: ائمه(ع) در گفتار و كردار‎ ‎این مسئله را تأكید كرده اند. حضرت ‏علی(ع) می‌فرماید: (اعقل الناس انظرهم فی‎ ‎العواقب; عاقل‌ترین مردم ‏كسی است كه نگاهش به عواقب امور بیشتر از دیگران‏‎ ‎باشد‎).

 

ج) ادعیه: در دعای معروف تحویل سال می‌خوانیم: (یا مدبر اللیل والنهار ‏یا‎ ‎محول الحول و الاحوال. همه این‌ها دلیل بر این است كه تعالیم اسلامی ‏به آینده نگری‎ ‎بسیار اهمیت داده است‎.

 

لزوم آینده نگری برای قشر جوان‏‎

پرهیاهوترین دوره عمر‎ ‎آدمی, ایام جوانی است. غلیان شهوت و تمایل به ‏جنس مخالف و… پرتگاه هایی هستند كه به‏‎ ‎شدت یك جوان را تهدید ‏می‌كنند. اگرچه راه مشخص است, ولی چاله و بلكه چاه‌های بسیاری, ‏هستی روحانی او را به خطر می‌اندازد. به طوری كه اگر به خود نیندیشد, ‏این‎ ‎مرغ ملكوتی سر از (بَلْ هُمْ اَضل)8 درمی آورد. این از یك سو و از ‏سوی دیگر ما باید‏‎ ‎این نكته را آویزه گوش خود قرار دهیم كه زندگی انسان ‏و به تعبیر دقیق‌تر عمر آدمی‎ ‎هم چون جاده‌های معمولی نیست كه یك ‏راننده بی تجربه بارها آن مسیر را طی كند تا‏‎ ‎بتواند مهارت پیدا كند و از ‏خطرات احتمالی در امان باشد. عمر هم چون آبی است كه فقط‏‎ ‎یك بار ‏روی زمین ریخته می‌شود.باید ببینیم كه آن را در گلستان می‌ریزیم یا‎ ‎خارستان‎!

آن چه ندارد عوض, ای هوشیار‏‎

عمر عزیـز است غنیمـت شمار

 

راه‌ها و موانع گسترش افق دید‎

بی شك چگونگی نگاه جوان به زندگی و این‏‎ ‎كه از كدام دریچه به روزگار ‏نظر كند, در اعمال و رفتار او تجلی پیدا می‌كند. در این‎ ‎طریق اموری ‏هست كه در تعالی بخشیدن به زاویه دید انسان, مؤثر و اموری دیگر نیز ‏مانع‎ ‎هستند. تفصیل مطلب را در ذیل بیان می‌كنیم‎.

 

الف) عوامل‎:

‎1. ‎تفكر: همان طور كه‎ ‎سابق گفتیم, عقل و فكر, وجه تمایز انسان از ‏سایر مخلوقات است. تفكر, فانوس و بلكه‎ ‎چراغ منوری در میان ‏تاریكی‌های زمان است. امیر بیان در این زمینه می‌فرماید: (طول‎ ‎التفكیر ‏یصلح عواقب التدبیر;9 اندیشیدن طولانی, آینده نگری‌ها را سامان ‏می‌بخشد‎). ‎این حدیث شریف رابطه تنگاتنگ تفكر و تدبیر را به صراحت ‏بیان می‌كند‎.

‎2. ‎مشورت‎: ‎انسان هیچ گاه به تنهایی نمی‌تواند با انبوه مشكلات دست ‏و پنجه نرم كند و در هیچ‎ ‎زمانی بی نیاز از یك مرشد و مشاوری مناسب ‏نیست. مولای متقیان علی(ع) می‌فرماید: (من‎ ‎استغنی بعقله ضلّ;10 ‏هركه به عقل خود اكتفا كند گم راه شود.) آری, به راستی گران‏‎ ‎بهاترین ‏كالاها (تجربه) با نازل‌ترین قیمت (یك خواهش) در دسترس تك تك افراد ‏بشر‎ ‎است, ولی كسی خواهان آن نیست‏‎.

 

ب) موانع‎:

1- جهل: سرچشمه جهل انسان می‌تواند‎ ‎اموری هم چون بی تجربگی, ‏عبرت نگرفتن از حوادث, مشورت نكردن و… باشد. جهل, پرده ای‎ ‎در مقابل ‏چشمان فرد آینده نگر می‌افكند و او را به شخصی كوته بین مبدّل ‏می‌كند‎. ‎بالاترین نوع جهل, جهل به نفس است. شخصی كه ‏استعدادهای خویش را نمی‌شناسد, چگونه می‌تواند راه صحیح را برگزیند. ‏امام علی(ع) می‌فرمایند: (اعظم الجهل, جهل الانسان امر‎ ‎نفسه).11‏‎

 

2- عجله: ما بارها پیامدهای شتاب كردن در انجام كارها را در زندگی ‏خویش‎ ‎دیده ایم. عجله, عاقبت امور را تباه می‌كند. آیةاللّه مشكینی ‏‏(حفظه الله) عجله‎ ‎نكردن در كارها را از نتایج تدبیر می‌داند و می‌گوید: ‏‏یكی از نتایج تدبیر, عجله‎ ‎نكردن در اقدام به امور است; اگر وقتشان ‏نرسیده باشد.(12)

 

ثمرات آینده نگری‎

یكی از نویسندگان خطاب به خوانندگان چنین نوشته است‏‎:‎ تو, هم ‏می‌توانی ساخته تاریخ باشی و هم سازنده تاریخ, تا در كلاس تاریخ به ‏چه‎ ‎عنوان نشسته باشی; معلم یا شاگرد؟(13) آری, ما هم می‌توانیم ‏خمیری باشیم تا زمان به‏‎ ‎ما شكل دهد و هم می‌توانیم زمان را مسخر ‏خود كنیم و به آن حالت دهیم. شخص آینده نگر‎ ‎قطعاً در سر و سامان ‏بخشیدن به آینده از فردی كه فاقد چنین ارزشی است, موفق‌تر است‎. ‎آینده نگری غلبه بر مشكلات را آسان می‌كند‎.

همان طور كه می‌دانیم رفتار و كردار‎ ‎انسان بستگی به تصمیم گیری او ‏دارد. این همان معنای اختیار انسان است, اما سرچشمه و‎ ‎منشأ تصمیم ‏چیز دیگری است, كه روایت ذیل صریحاً آن را بیان می‌كند. (اصل العزم‎, ‎الحزم و ثمرته الظفر;14 اساس تصمیم و اراده, دوراندیشی و نتیجه آن ‏پیروزی است). به‎ ‎راستی كه درخت اراده ریشه در خاك دوراندیشی دارد, ‏كه اگر خاك مساعد و مناسبی باشد‏‎, ‎میوه‌های پیروزی یك به یك به بار ‏خواهند نشست‎.

از بزرگ‌ترین خطرات نبود آینده‎ ‎نگری, تحیر و ابهام است. شخصی كه آینده ‏نگر نیست, سرنوشت خویش را هم چون هیولایی‎ ‎تصور می‌كند كه به ‏انتظارش نشسته و می‌خواهد او را به كام خویش فرو برد. نداشتن‎ ‎بینشی گسترده و فراگیر, عاملی مهم در ایجاد مشكلات روانی هم چون ‏انزوا, عقده ای‎ ‎شدن, پرخاش گری است‏‎.‎

 

ملاك و معیار در آینده نگری‎

آینده نگری نیز مانند اكثر امور از قاعده‏‎ ‎خیرالامور اوسطها پیروی می‌كند. ‏مهم‌ترین ملاك در آینده نگری, اعتدال است. گاهی‎ ‎تأمل و به قول مردم ‏این پا و آن پا كردن, ناشی از ترس شخص از آینده می‌باشد. خارج‎ ‎شدن ‏از حد اعتدال, در آینده نگری آفاتی را نتیجه می‌دهد. گاهی انسان به ‏جای ترسیم‏‎ ‎آینده خویش, اسب خیال را زین كرده و به (ناكجا آباد) ‏می‌رود. به یقین آینده نگری با‏‎ ‎خیال بافی دو چیز متفاوت است, ولی ‏گاهی امر بر انسان مشتبه می‌شود. خیال بافی از‏‎ ‎ترس درونی شخص ‏نشأت می‌گیرد. امام حسن عسكری(ع) می‌فرماید: انّ… للحزم مقداراً ‏فان‎ ‎زاد علیه فهو جبن;15 دوراندیشی حد و مرزی دارد كه اگر از این ‏محدوده خارج شود, ترس‎ ‎است‎.

از دیگر آفات آینده نگری, (به فعل نرساندن برنامه ریزی ها) است. توجه به‎ ‎این نكته ضروری است كه صِرف آینده نگری ارزشی ندارد, بلكه عمل به آن ‏و یافتن راه حل‌های مناسب و رفع موانع و مشكلات است كه آینده نگری ‏را عینیت می‌بخشد و نتیجه آن را‎ ‎تضمین می‌كند. اگر آینده نگری طبق ‏معیارهای اسلامی نباشد, پیامدهای نامناسبی را‏‎ ‎خواهد داشت, تا جایی ‏كه می‌تواند سبب هلاكت فرد باشد. امام علی(ع) می‌فرماید: من‎ ‎سأ ‏تدبیره كان هلاكه فی تدبیره;16 هركه دوراندیشی صحیحی نداشت, ‏هلاكتش در تدبیرش‎ ‎است‎.‎

محمد نیازی‎ ‎

 


 

منابع‎:‎
  • ‎غررالحكم و دررالكلم,ج1‏‎ ‎
  • ‎جلوه‌های حكمت,ص474‏‎ ‎
  • ‎چشم دل,جواد محدثی,ص78‏‎ ‎
  • ‎تفسیر نمونه,ص230ج8‏‎ ‎
  • ‎‎جلوه‌های حكمت,ص143‏‎ ‎
  • ‎میزان الحكمه,[2‏‎ ‎

 

پاورقیها‎:‎

‎1‎ـ غررالحكم و دررالكلم, ج1, باب الدال‎. ‎

‎2‎ـ تفسیر نمونه, ج8, ص230‏‎. ‎

‎3‎ـ غررالحكم و دررالكلم,همان, باب الحأ‎. ‎

‎4‎ـ یونس (10) آیه 3‏‎. ‎

‎5‎ـ همان, آیه 31‏‎. ‎

‎6‎ـ سجده (32) آیه 5‏‎. ‎

‎7‎ـ میزان الحكمه, ج2, باب (الحزم‎). ‎

‎8‎ـ قسمتی از آیه 179 از سوره مباركه اعراف می‌باشد; یعنی آن‌ها حتی از ‏چهارپایان‎ ‎هم گم راه ترند‎. ‎

‎9‎ـ جلوه‌های حكمت, ص474‏‎. ‎

‎10‎ـ غررالحكم و دررالكلم, باب الشین‎. ‎

‎11‎ـ جلوه‌های حكمت‎, ‎ص143‏‎. ‎

‎12‎ـ (ثم ان من نتائج التدبر عدم تعجیله فی الاقدام لو لم یخل وقته‏‎). ‎

‎13‎ـ جواد محدثی, چشم دل, ص78‏‎. ‎

‎14‎ـ جلوه‌های حكمت, ص400‏‎. ‎

‎15‎ـ میزان الحكمه, همان‎. ‎

‎16‎ـ غررالحكم و دررالكلم, همان‎. ‎

شنبه 25/12/1386 - 19:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته