• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 216
تعداد نظرات : 166
زمان آخرین مطلب : 3877روز قبل
محبت و عاطفه

مادرم همیشه از من می‌پرسید: مهمترین عضو بدنت چیست؟

طی سال‌های متمادی، با توجه به دیدگاه و شناختی که از دنیای پیرامونم کسب می‌کردم، پاسخی را حدس می‌زدم و با خودم فکر می‌کردم که باید پاسخ صحیح باشد

وقتی کوچکتر بودم، با خودم فکر کردم که صدا و اصوات برای ما انسان‌ها بسیار اهمیت دارند، بنابراین در پاسخ سوال مادرم می‌گفتم: مادر، گوش‌هایم

او گفت: نه، خیلی از مردم ناشنوا هستند. اما تو در این مورد باز هم فکر کن، چون من باز هم از تو سوال خواهم کرد

چندین سال سپری شد تا او بار دیگر سوالش را تکرار کند. من که بارها در این مورد فکر کرده بودم، به نظر خودم، پاسخ صحیح را در ذهن داشتم. برای همین، در پاسخش گفتم: مادر، قدرت بینایی برای هر انسانی بسیار اهمیت دارد. پس فکر می‌کنم چشم‌ها مهمترین عضو بدن هستند

او نگاهی به من انداخت و گفت: تو خیلی چیزها یاد گرفته‌ای، اما پاسخ صحیح این نیست، چرا که خیلی از آدم‌ها نابینا هستند.

من که مات و مبهوت مانده بودم، برای یافتن پاسخ صحیح به تکاپو افتادم

چند سال دیگر هم سپری شد. مادرم بارها و بارها این سوال را تکرار کرد و هر بار پس از شنیدن جوابم می‌گفت: نه، این نیست. اما تو با گذشت هر سال عاقلتر می‌شوی، پسرم.

سال قبل پدر بزرگم از دنیا رفت. همه غمگین و دل‌شکسته شدند

همه در غم از دست رفتنش گریستند، حتی پدرم گریه می‌کرد. من آن روز به خصوص را به یاد می‌آورم که برای دومین بار در زندگی‌ام، گریه پدرم را دیدم

وقتی نوبت آخرین وداع با پدر بزرگ رسید، مادرم نگاهی به من انداخت و پرسید: عزیزم، آیا تا به حال دریافته‌ای که مهمترین عضو بدن چیست؟

از طرح سوالی، آن هم در چنان لحظاتی، بهت زده شدم. همیشه با خودم فکر می‌کردم که این، یک بازی بین ما است. او سردرگمی را در چهره‌ام تشخیص داد و گفت: این سوال خیلی مهم است. پاسخ آن به تو نشان می‌دهد که آیا یک زندگی واقعی داشته‌ای یا نه

برای هر عضوی که قبلاً در پاسخ من گفتی، جواب دادم که غلط است و برایشان یک نمونه هم به عنوان دلیل آوردم

اما امروز، روزی است که لازم است این درس زندگی را بیاموزی

او نگاهی به من انداخت که تنها از عهده یک مادر بر می‌آید. من نیز به چشمان پر از اشکش چشم دوخته بودم. او گفت: عزیزم، مهمترین عضو بدنت، شانه‌هایت هستند

پرسیدم: به خاطر اینکه سرم را نگه می‌دارند؟

جواب داد: نه، از این جهت که تو می‌توانی سر یک دوست یا یک عزیز را، در حالی که او گریه می‌کند، روی آن نگه داری

عزیزم، گاهی اوقات در زندگی همه ما انسان‌ها، لحظاتی فرا می‌رسد که به شانه‌ای برای گریستن نیاز پیدا می‌کنیم. من دعا می‌کنم که تو به حد کافی عشق و دوستانی داشته باشی، که در وقت لازم، سرت را روی شانه‌هایشان بگذاری و گریه کنی

از آن به بعد، دانستم که مهمترین عضو بدن انسان، یک عضو خودخواه نیست. بلکه عضو دلسوزی برای خالی شدن دردهای دیگران بر روی خودش است

شنبه 22/4/1392 - 12:26
سخنان ماندگار

اونی که زود میرنجه

زود میره، زود هم برمیگرده.
اما اونی که دیر میرنجه
دیر میره، اما دیگه برنمیگرده.

.......

هستند

کسانی که روی شانه هایتان گریه میکنند

و وقتی شما گریه میکنید دیگر وجود ندارند.

 

.…..

 

از درد های کوچک است که آدم می نالد

وقتی ضربه

سهمگین

باشد، لال می شوی.

.…..

به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی

می فهمی رنج را نباید امتداد داد

باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و از میانشان می‏گذرد

از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی.

…...

 

بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان این است که

نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشد

نه شعور لازم برای خاموش ماندن.

…...


مهم

نیست که چه اندازه می بخشیم

بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد.

 

…...

اگر ۴ تکه نان خوشمزه باشد و شما ۵ نفر باشید

کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید (( مادر )) است

شنبه 22/4/1392 - 12:16
محبت و عاطفه

زندگی ساختن را خوب یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را، تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان

 

تصمیم خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد . 

(( پائولوکوئیلو ))

 

 

خصوصیات عشق واقعی 

 

عشق است بر آسمان پریدن                 

صد پرده به هر نفس دری

اول نفس از نفس گسستن                    

اول قدم از قدم بریدن

نادیده گرفتن این جهان را                   

مر دیده خویش را بدیدن

گفتم که «دلا مبارکت باد                    

 در حلقه عاشقان رسیدن

زان سوی نظر نظاره کردن                

در کوچه سینه ها دویدن»

                                                            «دیوان شمس»

 

1-     نثار کردن (بخشیدن)- نثار کردن برترین مظهرقدرت آدمی است ، با بخشیدن است که من قدرت خود، ثروت خود و توانیی خود راتجربه می کنم.من خود را لبریز ، فیاض ، زنده و در نتیجه شاد احساس می کنم.بخشیدن از دریافت کردن شیرین تر است ، نه به سبب این که ما به محرومیتی تن می دهیم ، بلکه به این دلیل که دربخشیدن شخص زنده بودن خود را احساس می کند.

بخشیدن در دنیای مادی به معنی غنی بودن است. «آن که می دهد غنی است نه آن که بسیاردارد.»

اما بخشیدن چیزهای مادی چندان اهمیتی ندارد بخشیدن وقتی ارزنده است که از وجود انسان باشد ، از شادیش ، از علائقش ، از ادراکش ، از دانایی اش ،از خلق خوشش ، واز غمهایش .

او با چنین بخششی از زندگی خویش ، فرد دیگری را احیا می کند.در بخشیدن چیزی به وجود می آید و طرفین سپاسگزار آن حیاتی خواهند بود که برای هر دوی آنان متولد شده است،و این خود به نوعی دریافت کردن است.در عشق واقعی بخشیدن ودریافت کردن یکی است. توانایی بخشیدن بستگی به رشد وتکامل صفات ومنش های شخص دارد به این ترتیب فرد زمانی قادر به عشق ورزی می شود که بر عدم استقلال خود ، قدرت مطلق خود ستایانه اش ، علاقه اش به استثمار دیگران ، وبر علاقه اش به جمع کردن واحتکار چیره شده باشد ، به نیروهای بشری خویش ایمان پیدا کرده وشجاعت آن را کسب کرده باشد که برای رسیدن به هدفهای خود بر نیروی خویشتن تکیه کند.

2-     توجه – عشق یعنی رغبت جدی به زندگی و پرورش آن چه به آن مهر می ورزیم.جوهر عشق «رنج بردن»برای چیزی و«پروردن آن» است، همچنان که اگر مادری به فرزندش توجه نداشته باشدودر مراقبت وتغذیه او اهمال کند نمی توان صمیمیت عشق او را پذیرفت .اگر کسی بگوید عاشق گل است ولی ببینیم اغلب فراموش می کند به گلهایش آب بدهد طبیعتأ «عشق» اورا به گل باور نخواهیم کرد.عشق و رنج جدایی ناپذیرند.آدمی رنج چیزی را بر خود هموار می کند که عاشقش باشد چه از آن اگاه باشد وچه نباشد.

3-     احساس مسئولیت – احساس مسئولیت با اجرای وظیفه، یعنی چیزی که از خارج به ما تحمیل شده است متفاوت است.اولی یک امر کاملأ ارادی است، پاسخ آدمی است به احتیاجات یک انسان دیگر چه این احتیاجات بیان شده باشند یا نشده باشند.انسان مسئول برای همنوعان خود احساس مسئولیت می کند، همانطور که برای خود احساس مسئولیت می کند.

4-     احترام – اگر این جزء چهارم در عشق وجودنداشته باشد احساس مسئولیت به سادگی به سلطه جوئی ومیل به تملک دیگری سقوط می کند.منظور از احترام نه ترس و وحشت بلکه توانایی درک و پذیرش طرف مقابل است همانطور که هست. من می خواهم معشوقم برای خودش و در راه خودش پرورش بیابدو شکوفا شود نه برای من و نه برای مراقبت از من و خواسته های من. احترام تنها بر پایه آزادی بنا می شود،زمانی که من مجبور نباشم دیگران را تحت تسلط در بیاورم. « عشق فرزند آزادی است »

5-     شناخت – عشق بدون شناخت کور است.شناخت یعنی دیگری را همانطور که هست ببینیم نه آنطور که دلم می خواهد.مثلآ ممکن است بدانم فلانی تندخو است اما اگر او راعمیقتر بشناسم می فهمم که اومضطرب و نگران است ،احساس تنهایی می کند ،یا احساس گناه می کند.انسانی که رنج می کشد نه آدمی که تندخواست.

شناختن انسان کار بسیار مشکلی است، ما حتی خودمان را هم خوب نمی شناسیم.شناخت واقعی خودمان ودیگران تنها بوسیله عشق میسر است زیرا ذهن قادر به این کار نیست، اگر ما بخواهیم فردی را از راه ذهنی بشناسیم یعنی او راتجزیه وتحلیل کنیم نه تنها به اوبلکه به خود آسیب می رسانیم زیرا لازمه شناخت از طریق ذهن تملک وتسلط بر دیگری ونگریستن به او همچون یک شیء است.«عشق تنها راه دانستن است.

 

سه شنبه 18/4/1392 - 12:47
سخنان ماندگار

ازآجیل سفره عید

چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !

------------------------------------------------

من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو ئیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
وآب ازآب تکان نمی خورد!

--------------------------------------------------

بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد
شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!

--------------------------------------------------------

با اجازه محیط زیست

دریا، دریا دکل می‌کاریم

ماهی‌ها به جهنم!

کندوها پر از قیر شده‌اند

زنبورهای کارگر به عسلویه رفته‌اند

تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند

چه سعادتی!

داریوش به پارس می‌نازید

ما به پارس جنوبی!

---------------------------------------------------

 

رخش،گاری کشی می کند
رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب ،ته جوب به خود پیچید
گردآفرید،از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد
وای...
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!

--------------------------------------------------------

صفر را بستند


تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!

چهارشنبه 25/2/1392 - 13:54
محبت و عاطفه

 زندگی سخت ساده است!خطر کن!وارد بازی شو!چه چیزی از دست می دهی؟با دستهای تهی آمده ایم،و با دستهای تهی خواهیم رفت.نه ، چیزی نیست که از دست بدهیم، فرصتی بسیار کوتاه به ما داده اند، تا سرزنده باشیم،تا ترانه ای زیبا بخوانیم،و فرصت به پایان خواهد رسید. آری، این گونه است که هر لحظه غنیمتی است!

منتظر این نباش که مردم مهربان باشند،به آنها نشان بده چطور میتوان مهربان شد

زندگی فقط فرصتی است برای تعالی، برای بودن، برای شکوفا شدن.زندگی به خودی خود خالی است. تا وقتی خلاق نباشی قادر نخواهی بود آن را با رضایت خاطر پر کنی . تو نغمه ای در دل داری که باید سراییده شود و رقصی که باید به اجرا در آید

مرگ تنها برای کسانی زیباست که،

زیبا زندگی کرده اند!

از زندگی نهراسیده اند!

شهامت زندگی کردن را داشته اند!

کسانی که عشق ورزیده اند،

دست افشانده اند،

و زندگی را جشن گرفته اند!

پس:

هر لحظه را به گونه ای زندگی کن،

که گویی واپسین لحظه است.

و کسی چه می داند؟

شاید آخرین لحظه باشد!

 

به نظر شما زندگی یعنی چی؟!!

چهارشنبه 25/2/1392 - 12:58
اخلاق

با هر انسانی روبرو می شوی به یاد داشته باش چیزی را از دست داده است به

چیزی عشق می ورزد و از چیزی می ترسد....

 

زندگی را دوست بدار زیرا به تو مجال می دهد که از تماشای

 ستاره های تابانی که در فراز سرت می درخشند سرشار از

 شادی و شعف شوی.....

راز خوشبختی در این است که بدانید ؛ دیگران دلیل خوشبختی شما هستند...

 لرد تنیسون

 

تلاش نکن که زندگی را بفهمی،زندگی را زندگی کن! تلاش نکن عشق را بفهمی، عاشق شو!

چهارشنبه 25/2/1392 - 12:57
محبت و عاطفه

پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است پشت سر هر آنچه که دوستش می داری و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی بهتر است بالاتر را نگاه نکنی زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند

 

پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح خدا چندان کاری به کارت ندارد اجازه می دهد که عاشقی کنی تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی...

 

اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی خدا با تو سختگیرتر می شود هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر بیشتر باید از خدا بترسی زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند

پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق بر می داری خدا هم گامی در غیرت بر می دارد تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر

و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان خدا وارد کارت می شود و خیالت را در هم می ریزد و معشوقت را در هم می کوبد معشوقت هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد

خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه ی عشق است ناامیدی از اینجا و آنجا ناامیدی از این کس و آن کس ناامیدی از این چیز و آن چیز  تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست و بر آنی، که شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کرده ای اما خوب که نگاه کنی می بینی از عشقت  حتی قطره ای هم هدر نرفته است خدا همه را جمع کرده و برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است

 

خدا به تو می گوید:

مگر نمی دانستی

که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟ تو برای من بود که این همه راه آمده ای و برای من بود که این همه رنج برده ای و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای

پس به پاس این قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم واین ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند

فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر

اما چه زیباست

و چه با شکوه و چه شورانگیز

که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است!

 

چهارشنبه 25/2/1392 - 12:53
شعر و قطعات ادبی

عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای ...
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته ...

سه شنبه 17/2/1392 - 14:7
محبت و عاطفه


از 3 نفر هرگز متنفر نباش :
فروردینی ها، مهری*ها، اسفندی ها
چـون بهتـرین هستند

سه نفر را هرگز نرنجون :
اردیبهشتی ها، تیری ها، دی ـی ها
چـون صادق هستند

سه نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت بیرون برن :
شهریوری* ها، آذری* ها، آبانی ها
چـون به درد دلت گوش میدهند

سه نفر رو هرگز از دست نده :
مرداد ـی ها، خرداد ـی ها، بهمن ـی ها
چـون دوست ِ واقعی هستند

سه شنبه 17/2/1392 - 14:3
شعر و قطعات ادبی

نامت چه بود؟
آدم


فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت



محل تولد؟بهشت پاك


اینك محل سكونت؟
زمین خاك



آن چیست بر گرده نهادی؟
امانت است



قدت؟
روزی چنان بلند كه همسایه خدا،اینك به قدر سایه بختم به روی خاك



اعضاء خانواده؟
حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك



روز تولدت؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق



رنگت؟اینك فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه


چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان



وزنت ؟نه آنچنان سبك كه پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین كه نشینم بر این خاك


جنسیت ؟
نیمی مرا ز خاك ، نیمی دگر خدا



شغلت ؟در كار كشت امیدم


شاكی تو ؟
خدا



نام وكیل ؟
آن هم خدا



جرمت؟یك سیب از درخت وسوسه


تنها همین ؟
همین

!!!!

حكمت؟تبعید در زمین


همدست در گناه؟
حوای آشنا



ترسیده ای؟
كمی



ز چه؟
كه شوم اسیر خاك



آیا كسی به ملاقاتت آمده؟
بلی



كه؟
گاهی فقط خدا



داری گلایه ای؟
دیگر گلایه نه؟، ولی...



ولی چه ؟
حكمی چنین آن هم یك گناه!!؟



دلتنگ گشته ای ؟زیاد


برای كه؟
تنها خدا



آورده ای سند؟
بلی



چه ؟
دو قطره اشك



داری تو ضامنی؟
بلی


چه كسی ؟
تنها كسم خدا



در آ خرین دفاع؟

می خوانمش كه چنان اجابت كند دعا

چهارشنبه 4/2/1392 - 9:57
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته