• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 274
تعداد نظرات : 68
زمان آخرین مطلب : 5406روز قبل
دانستنی های علمی

 
 
خواب مغناطیسی با خواب طبیعی تفاوت زیادی دارد. چون در خواب های مغناطیسی , سوژه از اتفاقاتی که در اطراف وی رخ می دهد بی اطلاع نیست , بخصوص در خواب های سبک و نیمه سبک و نیمه سنگین سوژه گفته های همه افراد را می شنود , ولی نمی تواند به آنها جواب دهد . گاه بعضی سوژه ها هستند که خواسته های اطرافیان را انجام می دهند . وقتی این سوژه ها از خواب های مغناطیسی خارج می شوند , اظهار می دارند که ما خاب نبودیم و همه چیز را می شنیدیم . در صورتی که نمی دانند خواب مصنوعی اختلاف زیادی با خواب طبیعی دارد , چون در خواب طبیعی , روح از جسم فاصله زیادی دارد و فرد از وقایع محیط خود کاملا بی خبر است , ولی در خواب های مصنوعی , روح در اطراف جسم است و سوژه از تمام مطالب و وقایع اطراف خویش با خبر است , ولی به علت اینکه جسم وی تحت نفوذ نیروهای خارجی قرار دارد , قدرت حرکت ندارد.

 اصولا خواب های مغناطیسی به دو دسته مهم تقسیم بندی می شوند که عبارتند از :
 
 1-
تاثیرگذاری امواج به همراه تلقین گذاری لفظی بر دیگران . در این مورد سوژه تحت نفوذ امواج و تلقین شخص دیگری به خواب می رود.
 2-
تاثیرگذاری به همراه تلقین گذاری ذهنی به خود . در این مورد افراد با نیروی القائات شخصی خود را به خواب می برند. 
در این قسمت , فقط در مورد تاثیرگذاری امواج و تلقین به خود , مطالبی بیان می شود و از نظر علمی می دانیم که یکی از نیروهای نهان وجود هر فرد ضمیر ناخودآگاه او است که تحت امر مستقیم روح می باشد . این ضمیر در تمام حیات روح( چه در عالم خاکی و چه در عوالم روحی ) فعال است و هیچاه استراحت نمی کند . هر بذری در این ضمیر کاشته شود و آبیاری گردد , حتما محصول ببار می آورد . اگر به آن مفاهیم خوبی , زیبائی نیات و افکار خیر و درست و راست بخورانیم , پس از مدتی نتیجه خوب ببار خواهد آورد و چنانچه زشتی ها , پلیدی ها , حرص و حسادت ها و دروغ ها را به آن روانه سازیم , مسلما میوه ای از همان گونه خواهد داست.
این ضمیر , تمام اطلاعات و رخدادهای زندگی را , از ضمیر آگاه می گیرد و در خود جمع می کند تتا روزی آنها را بر حسب نیاز , مجددا در اختیار ضمیر آگاه قرار دهد واین ضمیر را می توان قوی ترین نیروگاه توانائی های افراد نامید.
هر فردی می تواند توسط علوم روحی و با پشتکار لازم , سیستم خودکار این ضمیر را به خدمت خود در آورد , به طوری که در جوانی , روحیات و حالات پیری و در پیری , روحیات و حالات جوانی در فرد به وجود آورد. چون به وسیله تلقین هائی که در زمان نفوذپذیری , به اعماق ضمیر فرستاده می شود , پس از اندک مدتی این ضمیر تحت نفوذ و قدرت همین تلقین ها (درست و سالم و یا نادرست و ناسالم) قرار می گیرد . در زمان تلقین پذیری می بایست سعی شود از کلمات آمرانه مثبت استفاده کرد , زیرا در اثر مرور زمان و ادامه تمرینات , برخی از حرکات یا کلمات و یا اصوات , به صورت شرطی در می آیند . از آنجائی که , رفتار و گفتار و کردار روزمره , در این ضمیر جای می گیرند , لذا شایسته است از هم اکنون تمام اعمال و رفتار و گفتار روزمره خود را کنترل شده انجام دهیم تا رهنمودهای آینده ضمیرناخودآگاه , برای ما خلاق و هستی آفرین باشد. مثلا بجای بنشین , بفرما بگوئیم , به عوض بدبینی , خوشبینی را پیشه کنیم و بجای دروغگوئی , با راستی و درستی عمل کنیم.
باید دانست تا باور و اعتقاد در کاری وجود نداشته باشد , در آن کار پیشرفتی هم حاصل نمی شود. کسی که خود تلقینی را باور ندارد , هرگز قادر نمی شود از این طریق تحولی در ذهن و اراده و در نتیجه در زندگی خود به وجود آورد.
افرادی که قصد دارند با روش نفوذپذیری های روحی , خود را مداوا کنند یا حالت انرژِ روحی و روانی خود را حفظ نمایند , باید در تمام عمر , خود را مجهز به کلمه یا فراز مثبت کنند. این کلمه را که می توان ((کلید سعادت زندگی)) نام گذاشت , هنگام بروز هر ناراحتی و گرفتاری های زندگی , مشگل گشا و آرام بخش روح و جسم فرد خواهد بود . این کلمه یا فراز می تواند عبارتی مثل : (( بس کن , سخت نگیر , آرام باش , اعصابت را خراب نکن , گذشت کن , ببخش , من آسوده ام و...)) باشد . با تکرار آگاهانه و به موقع این عبارت کم کم در ضمیر ناخودآگاه جایگیر می شود و به تدریج ملکه ذهن می گردد . ذکر این عبارت , به هنگام ناراحتی و گرفتاری , فشارهای عصبی و درونی را به فوریت بر طرف می نماید و آرامش روحی و روانی برای شخص فراهم می سازد. هرکس باید عبارات مختلف را چندین روز یادداشت نماید و پس از چند روز مطالب و واژه های اضافی را خط بزند تا به یک جمله یا کلمه آخر که مورد قبول و پسند وی است برسد و سپس آن کلمه یا عبارت که با خواست و میل او سازگار شد آن را برای همیشه بعنوان لغت کلیدی یا آرام کننده اعصاب خود انتخاب کند.
ساختن جسم و روح و حالات روحی روانی , احتیاج به زیر بنا و مقدمات اولیه دارد , مثل یک ساختمان که احتیاج به پی و زیرسازی دارد . آماده نمودن ضمیر ناخودآگاه برای پذیرفتن تلقین ها هم از مهمترین زیرسازی های روحی و روانی است . در خواب های روحی , عامل سوژه را به خواب می برد و آنچه را که برای مداوا و یا کسب اطلاعات از آن لازم دارد , از معمول می پرسد یا با تلقین های روحی در ضمیر ناخودآگاه او مطالبی را قرار می دهد . اما در روش خودتلقینی های روحی ( خود هیپنوتیزم ) هر فرد , هم نقش عامل و هم نقش معمول(سوژه) را بعهده دارد . شخصی که قصد خود تلقینی دارد , لازم استقبلا در جلسات خواب های روحی شرکت داشته باشد و توسط استادی آموزش های اولیه را دیده باشد و سپس اقدام به خودتلقینی نماید.اقدام بدون آموزش های اولیه , اغلب کاری عبث و بی نتیجه خواهد شد.اگر فردی دارای اعتقاد و ایمان کافی بود و آموزش های اولیه را هم زیر نظر استاد کار آزموده ای دیده باشد, آنگاه قادر خواهد شد بسیاری از ناراحتی های وجودی خود , مانند وسواس , کینه توزی , بدبینی , خودخوری , دروغگوئی , حسادت , بی تفاوتی , افسردگی , سوء ظن , ناراضی بودن از همه چیز یا برخی دردهای موقت یا دائم بعضی اعضاء بدن و ... را برطرف نماید.
در این بخش , روش ساده ای که از نظز همگان قابل استفاده باشد ارائه می گردد, امیدوارم که خوانندگان بتوانند با انجام دقیق و صحیح آن , به برخی از نیروهای ذاتی خویش دست یابند و آنها را بشناسند.جهت انجام عمل خودالقائی ( خود هیپنوتیزم ) باید به نکات زیر کاملا توجه شود تا فردی بتواند خود را با تلقین , تحت تاثیر قرار دهد.1- فردی که قصد خود القایی انجام دهد , باید به عمل و نتیجه کار خود مطمئن باشد.
2-
از قدرت ذهن و تلقین گذاری و تلقین پذیری آگاهی کامل داشته باشد .
3-
از آموختن و اجرای این عمل هدف خاصی داشته باشدو
4-
ترس و وحشت به دل راه ندهد و تصور اینکه پس از انجام عمل ناراحتی روحی یا جسمی بدست می آورد , نگران نباشد.
5-
معنویت اجرای عمل خود القایی را باید مد نظر خویش قرار دهد.
6-
هر نوع ناسازگاری که در روح و روان و جسم وی وجود دارد را در وقت اجرای تمرین باید کنار بگذارد.
7-
همیشه باید امواج مثبت و سازنده , به ذهن خود راخ دهد و اجازه ورود تفکرات منفی را به ذهن خود ندهد.
8-
اگر به هر دلیلی , ذهن , قابلیت و قدرت تطبیق با محیط را ندارد , تمرین را برای روز بعد بگذارید.
9-
چنانچه شب قبل خوب نخوابیده اید , بهتر است زمان دیگری که در آرامش هستید تمرین را تنجام دهید.
10-
زمانی که تحت تاثیر برخی از عوامل خارجی مانند اثر الکل و اعتیاد ها و ... قرار دارید , از انجام عمل منصرف شوید.
11-
به این نکته نیز باید توجه داشته باشید که هیچ دلیلی وجود ندارد تا قدرت روحی و جسمی همگان در جهان یکنواخت باشد , چون هر فرد دارای قدرت روحی مخصوص برخود است و چنانچه شخص نتوانست عمل خودالقایی را بطور کامل انجام دهد , می بایست در صدد شناخت علت آن باشد و پس از آن , رفع اشکال نماید و بهترین روش آن , کسب علم و دانش روحی است تا فردی بتواند با اجرای برخی از تمرینات , سیالات روحی و جسمی خود را تغییر دهد و سپس در عمل خود تلقینی موفق گردد.  
دوشنبه 16/2/1387 - 15:12
ادبی هنری


اهل شیرازم روزگارم بد نیست
انظباتم همه بیست
رشته درسی ام ادبیات و علوم انسانیست
تکه نانی دارم, خرده هوشی, سر سوزن ذوقی
وخدایی که در این نز دیکیست
پیشه ام درس خوانیست
خوب می دانم حوض نقّاشی من بی ماهیست
کبوتر زیباست اسب حیوان نجیبیست
خوب اتاق دل من هم آبیست
سر چهار راه ادب همگی ایست
فاش می گویم بهتر از تو کسی نیست
فقط نگو که این اراجیف ها که بهم بافتی چیست؟
چون دگر در شب شعر ذهنم چیزی با قی نیست
ای بابا زدیم شعر مردم رو هم خراب کردیم حا لا چطوری جمش کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

سه شنبه 10/2/1387 - 11:34
اخبار

رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

از اونجایی که من شیرازی هستم و از اونجایی که دیشب تلوزیون همین یک بیت شعر رو بخاطر ورود رهبر عزیزمون به شیراز 2500 بار تکرار کرد من هم حفظ شدم و گفتم بد نیست اینجا بنویسَمِش. نظرات شیرازی های عزیز رادر را بطه با این مطلب با گوش جان می بینیم:

سه شنبه 10/2/1387 - 10:25
دعا و زیارت

نامه 002-قدردانی از اهل کوفه

 


[صفحه 144]


تشکر از مجاهدان از جنگ برگشته خداوند شما مردم کوفه را از سوی اهل بیت پیامبر (ص) پاداش نیکو دهد، بهترین پاداشی که به بندگان فرمانبردار، و سپاسگزاران نعمتش عطا می‏فرماید، زیرا شما دعوت ما را شنیدید و اطاعت کردید، به جنگ فرا خوانده شدید و بسیج گردیدید.

سه شنبه 10/2/1387 - 9:45
دعا و زیارت

نامه 001-به مردم کوفه

 


[صفحه 144]


افشای سران ناکثین از بنده خدا، علی امیر مومنان، به مردم کوفه، که در میان انصار پایه‏ای ارزشمند، و در عرب مقامی والا دارند. پس از ستایش پروردگار! همانا شما را از کار عثمان چنان آگاهی دهم که شنیدن آن چونان دیدن باشد، مردم برعثمان عیب گرفتند، و من تنها کسی از مهاجران بودم که او را برای جلب رضایت مردم واداشته، و کمتر به سرزنش او زبان گشودم، اما طلحه و زبیر، آسان‏ترین کارشان آن بود که بر او بتازند، و او را برنجانند، و ناتوانش سازند، عایشه نیز ناگهان بر او خشم گرفت، عده‏ای به تنگ آمده او را کشتند، آنگاه مردم بدون اکراه و اجبار، بلکه به اطاعت و اختیار، با من بیعت کردند. آگاه باشید! مدینه مردم را یکپارچه بیرون رانده، و مردم نیز او را برای سرکوبی آشوب فاصله گرفتند، دیگ آشوب به جوش آمده، و فتنه‏ها بر پایه‏های خود ایستاد، پس به سوی فرمانده خود بشتابید، و در جهاد با دشمن بر یکدیگر پیشی گیرید، به خواست خدای عزیز و بزرگ

سه شنبه 10/2/1387 - 9:34
دعا و زیارت

خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

در این خطبه ، سخن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم ( ع ) است .

حمد باد خداوندى را که سخنوران در ثنایش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهایش عاجز آیند و کوشندگان هر چه کوشند ، حق نعمتش را آنسان که شایسته اوست ، ادا کردن نتوانند . خداوندى ، که اندیشه‏هاى دور پرواز او را درک نکنند و زیرکان تیزهوش ، به عمق جلال و جبروت او نرسند . خداوندى که فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهایتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان یافت ، که در زمان نگنجد و مدت نپذیرد . آفریدگان را به قدرت خویش بیافرید و بادهاى باران زاى را بپراکند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخره‏هاى کوهساران ، زمینش را از لرزش بازداشت .

اساس دین ، شناخت خداوند است و کمال شناخت او ، تصدیق به وجود اوست و کمال تصدیق به وجود او ، یکتا و یگانه دانستن اوست و کمال اعتقاد به یکتایى و یگانگى او ، پرستش اوست . دور از هر شایبه و آمیزه‏اى و ، پرستش او زمانى از هر شایبه و آمیزه‏اى پاک باشد که از ذات او ، نفى هر صفت شود زیرا هر صفتى گواه بر این است که غیر از موصوف خود است و هر موصوفى ، گواه بر این است که غیر از صفت خود است .

[ 31 ]

هرکس خداوند سبحان را به صفتى زاید بر ذات وصف کند ، او را به چیزى مقرون ساخته و هر که او را به چیزى مقرون دارد ، دو چیزش پنداشته و هر که دو چیزش پندارد ، چنان است که به اجزایش تقسیم کرده و هر که به اجزایش تقسیم کند ،

او را ندانسته و نشناخته است . و آنکه به سوى او اشارت کند محدودش پنداشته و هر که محدودش پندارد ، او را بر شمرده است و هر که گوید که خدا در چیست ، خدا را درون چیزى قرار داده و هر که گوید که خدا بر روى چیزى جاى دارد ، دیگر جایها را از وجود او تهى کرده است .

خداوند همواره بوده است و از عیب حدوث ، منزه است . موجود است ، نه آنسان که از عدم به وجود آمده باشد ، با هر چیزى هست ، ولى نه به گونه‏اى که همنشین و نزدیک او باشد ، غیر از هر چیزى است ، ولى نه بدان سان که از او دور باشد . کننده کارهاست ولى نه با حرکات و ابزارها . به آفریدگان خود بینا بود ، حتى آن زمان ، که هنوز جامه هستى بر تن نداشتند . تنها و یکتاست زیرا هرگز او را یار و همدمى نبوده که فقدانش موجب تشویش گردد . موجودات را چنانکه باید بیافرید و آفرینش را چنانکه باید آغاز نهاد . بى‏آنکه نیازش به اندیشه‏اى باشد یا به تجربه‏اى که از آن سود برده باشد یا به حرکتى که در او پدید آمده باشد و نه دل مشغولى که موجب تشویش شود . آفرینش هر چیزى را در زمان معینش به انجام رسانید و میان طبایع گوناگون ،

سازش پدید آورد و هر چیزى را غریزه و سرشتى خاص عطا کرد . و هر غریزه و سرشتى را خاص کسى قرار داد ، پیش از آنکه بر او جامه آفرینش پوشد ، به آن آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پیچ و خم هر کارى را مى‏دانست .

آنگاه ، خداوند سبحان فضاهاى شکافته را پدید آورد و به هر سوى راهى گشود و هواى فرازین را بیافرید و در آن آبى متلاطم و متراکم با موجهاى دمان جارى ساخت و آن را بر پشت بادى سخت‏وزنده توفان‏زاى نهاد . و فرمان داد ، که بار خویش بر پشت استوار دارد و نگذارد که فرو ریزد ، و در همان جاى که مقرر داشته بماند . هوا در زیر آن باد گشوده شد و آب بر فراز آن جریان یافت . [ و تا آن آب در تموج آید ] ، باد دیگرى بیافرید و این باد ، سترون بود که تنها کارش ، جنبانیدن آب بود . آن باد همواره در وزیدن بود وزیدنى تند ، از جایگاهى دور و ناشناخته . و فرمانش داد که بر آن آب موّاج ،

[ 33 ]

وزیدن گیرد و امواج آن دریا برانگیزد و آنسان که مشک را مى‏جنبانند ، آب را به جنبش واداشت . باد به گونه‏اى بر آن مى‏وزید ، که در جایى تهى از هر مانع بوزد . باد آب را پیوسته زیر و رو کرد و همه اجزاى آن در حرکت آورد تا کف بر سر برآورد ،

آنسان که از شیر ، کره حاصل شود . آنگاه خداى تعالى آن کفها به فضاى گشاده ، فرا برد و از آن هفت آسمان را بیافرید . در زیر آسمانها موجى پدید آورد تا آنها را از فرو ریختن باز دارد . و بر فراز آنها سقفى بلند برآورد بى‏هیچ ستونى که بر پایشان نگه دارد یا میخى که اجزایشان به هم پیوسته گرداند . سپس به ستارگان بیاراست و اختران تابناک پدید آورد و چراغهاى تابناک مهر و ماه را بر افروخت ، هر یک در فلکى دور زننده و سپهرى گردنده چونان لوحى متحرک .

سپس ، میان آسمانهاى بلند را بگشاد و آنها را از گونه‏گون فرشتگان پر نمود .

برخى از آن فرشتگان ، پیوسته در سجودند ، بى‏آنکه رکوعى کرده باشند ، برخى همواره در رکوعند و هرگز قد نمى‏افرازند . صف در صف ، در جاى خود قرار گرفته‏اند و هیچ یک را یاراى آن نیست که از جاى خود به دیگر جاى رود . خدا را مى‏ستایند و از ستودن ملول نمى‏گردند . هرگز چشمانشان به خواب نرود و خردهاشان دستخوش سهو و خطا نشود و اندامهایشان سستى نگیرد و غفلت فراموشى بر آنان چیره نگردد .

گروهى از فرشتگان امینان وحى خداوندى هستند و سخن او را به رسولانش مى‏رسانند و آنچه مقدر کرده و مقرر داشته ، به زمین مى‏آورند و باز مى‏گردند . گروهى نگهبانان بندگان او هستند و گروهى دربانان بهشت اویند . شمارى از ایشان پایهایشان بر روى زمین فرودین است و گردنهایشان به آسمان فرازین کشیده شده و اعضاى پیکرشان از اقطار زمین بیرون رفته و دوشهایشان آنچنان نیرومند است که توان آن دارند که پایه‏هاى عرش را بر دوش کشند . از هیبت عظمت خداوندى یاراى آن ندارند که چشم فرا کنند ، بلکه ، همواره ، سر فروهشته دارند و بالها گرد کرده و خود را در آنها پیچیده‏اند . میان ایشان و دیگران ، حجابهاى عزّت و عظمت فرو افتاده و پرده‏هاى قدرت کشیده شده است . هرگز پروردگارشان را در عالم خیال و توهم تصویر نمى‏کنند و به صفات مخلوقات متصفش نمى‏سازند و در مکانها محدودش نمى‏دانند و براى او همتایى نمى‏شناسند و به او اشارت نمى‏نمایند .

[ 35 ]

هم از این خطبه [ در صفت آفرینش آدم ( علیه السلام ) ] آنگاه خداى سبحان ، از زمین درشتناک و از زمین هموار و نرم و از آنجا که زمین شیرین بود و از آنجا که شوره‏زار بود ، خاکى بر گرفت و به آب بشست تا یکدست و خالص گردید . پس نمناکش ساخت تا چسبنده شد و از آن پیکرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل . و خشکش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالینه . و تا مدتى معین و زمانى مشخص سختش گردانید . آنگاه از روح خود در آن بدمید . آن پیکر گلین که جان یافته بود ، از جاى برخاست که انسانى شده بود با ذهنى که در کارها به جولانش درآورد و با اندیشه‏اى که به آن در کارها تصرف کند و عضوهایى که چون ابزارهایى به کارشان گیرد و نیروى شناختى که میان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بویها و رنگها و چیزها را دریابد . معجونى سرشته از رنگهاى گونه‏گون .

برخى همانند یکدیگر و برخى مخالف و ضد یکدیگر . چون گرمى و سردى ، ترى و خشکى [ و اندوه و شادمانى ] . خداى سبحان از فرشتگان امانتى را که به آنها سپرده بود ، طلب داشت و عهد و وصیتى را که با آنها نهاده بود ، خواستار شد که به سجود در برابر او اعتراف کنند و تا اکرامش کنند در برابرش خاشع گردند .

پس ، خداى سبحان گفت که در برابر آدم سجده کنید . همه سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کردن سر بر تافت . گرفتار تکبر و غرور شده بود و شقاوت بر او چیره شده بود . بر خود ببالید که خود از آتش آفریده شده بود و آدم را که از مشتى گل سفالین آفریده شده بود ، خوار و حقیر شمرد . خداوند ابلیس را مهلت ارزانى داشت تا به خشم خود کیفرش دهد و تا آزمایش و بلاى او به غایت رساند و آن وعده که به او داده بود ، به سر برد . پس او را گفت که تو تا روز رستاخیز از مهلت داده شدگانى .

آنگاه خداوند سبحان آدم را در بهشت جاى داد ، سرایى که زندگى در آن خوش و آرام بود و جایگاهى همه ایمنى . و از ابلیس و دشمنى‏اش برحذر داشت . ولى دشمن که آدم را در آن سراى خوش و امن ، همنشین نیکان دید ، بر او رشک برد . آدم یقین خویش بداد و شک بستد و اراده استوارش به سستى گرایید و شادمانى از دل او رخت بر بست و وحشت جاى آن بگرفت و آن گردن فرازى و غرور به پشیمانى و حسرت بدل شد . ولى خداوند در توبه به روى او بگشاد و کلمه رحمت خویش به

[ 37 ]

او بیاموخت و وعده داد که بار دگر او را به بهشت خود بازگرداند . لیکن نخست او را به این جهان بلا و محنت و جایگاه زادن و پروردن فرو فرستاد .

خداوند سبحان از میان فرزندان آدم ، پیامبرانى برگزید و از آنان پیمان گرفت که هر چه را که به آنها وحى مى‏شود ، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند ، به هنگامى که بیشتر مردم ، پیمانى را که با خدا بسته بودند ، شکسته بودند و حق پرستش او ادا نکرده بودند و براى او در عبادت شریکانى قرار داده بودند و شیطانها از شناخت خداوند ، منحرفشان کرده بودند و پیوندشان را از پرستش خداوندى بریده بودند . پس پیامبران را به میانشان بفرستاد . پیامبران از پى یکدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقتشان بر آن سرشته شده ، به جاى آرند و نعمت او را که از یاد برده‏اند ، فرا یاد آورند و از آنان حجّت گیرند که رسالت حق به آنان رسیده است و خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته ، برانگیزند . و نشانه‏هاى قدرتش را که بر سقف بلند آسمان آشکار است به آنها بنمایانند و هم آنچه را که بر روى زمین است و آنچه را که سبب حیاتشان یا موجب مرگشان مى‏شود به آنان بشناسانند و از سختیها و مرارتهایى که پیرشان مى‏کند یا حوادثى که بر سرشان مى‏تازد ، آگاهشان سازند . خداوند بندگان خود را از رسالت پیامبران ، بى‏نصیب نساخت بلکه همواره بر آنان ، کتاب فرو فرستاد و برهان و دلیل راستى و درستى آیین خویش را بر ایشان آشکار ساخت و راه راست و روشن را خود در پیش پایشان بگشود . پیامبران را اندک بودن یاران ، در کار سست نکرد و فراوانى تکذیب کنندگان و دروغ انگاران ، از عزم جزم خود باز نداشت . براى برخى که پیشین بودند ، نام پیامبرانى را که زان سپس خواهند آمد ، گفته بود و برخى را که پسین بودند ، به پیامبران پیشین شناسانده بود .

قرنها بدین منوال گذشت و روزگاران سپرى شد . پدران به دیار نیستى رفتند و فرزندان جاى ایشان بگرفتند و خداوند سبحان ، محمد رسول اللّه ( صلى اللّه علیه و آله ) را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوّت به پایان برد . در حالى که از پیامبران برایش پیمان گرفته شده بود . نشانه‏هاى پیامبرى‏اش آشکار شد و روز ولادتش با کرامتى عظیم همراه بود . در این هنگام مردم روى زمین به کیش و آیین پراکنده بودند

[ 39 ]

و هر کس را باور و عقیدت و آیین و رسمى دیگر بود : پاره‏اى خدا را به آفریدگانش تشبیه مى‏کردند . پاره‏اى او را به نامهایى منحرف مى‏خواندند و جماعتى مى‏گفتند که این جهان هستى ، آفریده دیگرى است . خداوند به رسالت محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) آنان را از گمراهى برهانید و ننگ جهالت از آنان بزدود .

خداوند سبحان ، مرتبت قرب و لقاى خود را به محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) عطا کرد و براى او آن را پسندید که در نزد خود داشت . پس عزیزش داشت و از این جهان فرودین که قرین بلا و محنت است ، روى گردانش نمود و کریمانه جانش بگرفت . درود خدا بر او و خاندانش باد .

محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) نیز در میان امّت خود چیزهایى به ودیعت نهاد که دیگر پیامبران در میان امّت خود به ودیعت نهاده بودند زیرا هیچ پیامبرى امّت خویش را بعد از خود سرگردان رها نکرده است ، بى‏آنکه راهى روشن پیش پایشان گشوده باشد یا نشانه‏اى صریح و آشکار براى هدایتشان قرار داده باشد . محمد ( صلى اللّه علیه و آله ) نیز کتابى را که از سوى پروردگارتان بر او نازل شده بود ، در میان شما نهاد ، کتابى که احکام حلال و حرامش در آن بیان شده بود و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخش روشن شده بود . معلوم داشته که چه کارهایى مباح است و چه کارهایى واجب یا حرام . خاص و عام چیست و در آن اندرزها و مثالهاست . مطلق و مقید و محکم و متشابه آن را آشکار ساخته . هر مجملى را تفسیر کرده و گره هر مشکلى را گشوده است . و نیز چیزهایى است که براى دانستنش پیمان گرفته شده و چیزهایى است که به نادانستنش رخصت داده شده . احکامى است که در کتاب خدا به وجوب آن حکم شده و در سنت ، آن حکم نسخ گشته و احکامى است که در سنت ، به وجوب آن تاکید شده ولى در کتاب به ترکش رخصت داده شده و نیز اعمالى است که چون زمانش فرازآید ، واجب و چون زمانش سپرى گردد ، وجوبش زایل شود . و در باب امورى که ارتکاب آن گناه کبیره است و خدا به کیفر آن ، وعید آتش دوزخ داده و امورى که ارتکاب آن گناه صغیره است و مستوجب غفران و آمرزش اوست و امورى که اندک آن هم پذیرفته آید و هر کس مخیر است که بیش از آن هم به جاى آورد .

[ 41 ]

و از این خطبه [ در ذکر حج ] خداوند ، حج خانه خود را بر شما واجب گردانید و خانه خود را قبله‏گاه مردم ساخت . مردم با شوق تمام ، آنسان که ستوران به آبشخور روى نهند و کبوتران به آشیانه پناه برند ، بدان درآیند . خداى سبحان حج را مقرر فرمود تا مردم در برابر عظمت او فروتنى نشان دهند و به عزت و جبروت او اعتراف کنند . و از میان بندگان خود کسانى را برگزید تا صلاى دعوت او شنیدند و اجابت کردند و سخن حق تصدیق نمودند و در آنجا پاى نهادند که پیامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند که گرد عرشش طواف مى‏کنند و در این سودا که سرمایه‏شان عبادت اوست ، سود فراوان حاصل کردند و تا به میعاد آمرزش او دست یابند بر یکدیگر پیشى جستند . خداوند ، سبحانه و تعالى ، حج را نشانه و علامت اسلام قرار داد و کعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فریضتى واجب ساخت و حقش را واجب گردانید و حج را بر شما مقرر فرمود و گفت : « براى خدا حج آن خانه بر کسانى که قدرت رفتن به آن داشته باشند ، واجب است و هر که راه کفر پیش گیرد بداند که خدا از جهانیان بى‏نیاز است » ( 1 ) .

سه شنبه 10/2/1387 - 9:5
دعا و زیارت


حکمت 394

ارزش عفّت و پاکدامنى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: پاداش مجاهد شهید در راه خدا، بزرگ‏تر از پاداش عفیف پاکدامنى نیست که قدرت بر گناه دارد و آلوده نمى‏گردد، همانا عفیف پاکدامن، فرشته‏اى از فرشته‏هاست.
حکمت 395
ارزش قناعت
(اقتصادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: قناعت مالى است که پایان نمى‏پذیرد.
«برخى این حکمت را از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل کرده‏اند»

حکمت 396
راه کشور دارى
(سیاسى، نظامى) و درود خدا بر او، فرمود: چون زیاد بن ابیه را به جاى عبد اللَّه بن عباس، به فارس و شهرهاى پیرامون آن حکومت داد، او را در دستور العمل طولانى از گرفتن مالیات تا به هنگام نهى فرمود) عدالت را بگستران، و از ستمکارى پرهیز کن، که ستم رعیّت را به آوارگى کشاند، و بیدادگرى به مبارزه و شمشیر مى‏انجامد.
حکمت 397
بزرگ‏ترین گناه
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: سخت‏ترین گناهان، گناهى است که گناهکار آن را سبک شمارد.
حکمت 398
مسؤولیّت آگاهان
(علمى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: خدا از مردم نادان عهد نگرفت که بیاموزند، تا آن که از دانایان عهد گرفت که آموزش دهند.
حکمت 399
بدترین دوست
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: بدترین دوست آن که براى او به رنج و زحمت افتى.
مى‏گویم: (تکلّف و تکلیف با مشکلات و به زحمت افتادن است، پس دوستى که انسان را دچار مشکلات مى‏کند مایه شر است پس او از بدترین دوستان بشمار مى‏آید).
حکمت 400
آفت دوستى
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: وقتى مؤمن برادرش را به خشم آورد، به یقین از او جدا شده است.
مى‏گویم: (حشمه و احشمه، یعنى او را به خشم آورد، برخى گفته‏اند، یعنى او را شرمنده ساخت و احتشم به معناى فراهم آوردن چنین حالتى است که زمینه جدائى را پدید مى‏آورد).
(این آخرین قسمت از سخنان برگزیده امام، امیر المؤمنین علیه السّلام است که خداى را سپاس مى‏گویم تا مرا به این گرد آورى سخنان پراکنده، و نزدیک ساختن آنها به یکدیگر در یک مجموعه، توفیق عنایت فرمود، در آغاز کار، برگ‏هاى سفید در هر فصل قرار دادیم تا به کلام تازه، یا تفسیر جالبى که رسیدیم بر آن بیفزاییم، تا سخن پوشیده آشکار شود، و آنچه دست نایافتنى مى‏نمود به دست آید. توفیق ما از خداست، و بر او توکّل مى‏کنیم، که او ما را کفایت کننده و بهترین سرپرست است، و جمع آورى سخنان امام علیه السّلام در ماه رجب سال 400 هجرى انجام پذیرفت درود ما بر سیّد و مولاى ما حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم خاتم پیامبران، و هدایت کننده انسانها به بهترین راه‏ها، و بر اهل بیت پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند)

حکمت 401
ضرورت هماهنگى با مردم
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: هماهنگى در اخلاق و رسوم مردم، ایمن ماندن از دشمنى و کینه‏هاى آنان است.
حکمت 402
ضرورت موقعیّت شناسى
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى در حضور امام سخنى بزرگتر از شأن خود گفت، فرمود) پر در نیاورده پرواز کردى، و در خردسالى آواز بزرگان سر دادى
(شکیر، نخستین پرهایى است که بر بال پرنده مى‏روید و نرم و لطیف است و سقب، شتر خردسال است زیرا شتر بانگ در نیاورد تا بالغ شود.)
حکمت 403
پرهیز از کارهاى گوناگون
(علمى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که به کارهاى گوناگون پردازد، خوار شده، پیروز نمى‏گردد
حکمت 404
تفسیر لا حول و لا قوة الّا باللَّه
(علمى، تفسیرى) و درود خدا بر او، فرمود: (از امام معنى لا حول و لا قوّة الا بالله، را پرسیدند. پاسخ داد:) ما برابر خدا مالک چیزى نیستیم، و مالک چیزى نمى‏شویم جز آنچه او به ما بخشیده است، پس چون خدا چیزى به ما ببخشد که خود سزاوارتر است، وظایفى نیز بر عهده ما گذاشته، و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما بر داشته است.
حکمت 405
جاهلان متظاهر به دین
(اعتقادى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: (چون عمّار پسر یاسر با مغیرة بن شعبه«» بحث مى‏کرد و پاسخ او را مى‏داد، امام به او فرمود) اى عمّار مغیره را رها کن، زیرا او از دین به مقدارى که او را به دنیا نزدیک کند، برگرفته، و به عمد حقائق را بر خود پوشیده داشت، تا شبهات را بهانه لغزش‏هاى خود قرار دهد.
حکمت 406
اخلاق تهیدستان و توانگران
(اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: چه نیکو است فروتنى توانگران برابر مستمندان، براى به دست آوردن پاداش الهى، و نیکوتر از آن خویشتندارى مستمندان برابر توانگران براى توکّل به خداوند است.
حکمت 407
ارزش عقل
(علمى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: خدا عقل را به انسانى نداد جز آن که روزى او را با کمک عقل نجات بخشید.
حکمت 408
سر انجام حق ستیزى
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: هر کس با حق در افتاد نابود شد.
حکمت 409
هماهنگى قلب و چشم
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: قلب، کتاب چشم است (آنچه چشم بنگرد در قلب نشیند)«»
حکمت 410
ارزش پرهیزگارى
(اخلاقى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: تقوا در رأس همه ارزش‏هاى اخلاقى است.

حکمت 411
احترام به استاد
(اخلاق اجتماعى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: با آن کس که تو را سخن آموختن به درشتى سخن مگو، و با کسى که راه نیکو سخن گفتن، به تو آموخت لاف بلاغت مزن.
حکمت 412
راه خود سازى
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: در تربیت خویش تو را بس که از آنچه بر دیگران نمى‏پسندى دورى کنى.
حکمت 413
راه تحمّل مصیبت‏ها
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: در مصیبت‏ها یا چون آزادگان باید شکیبا بود، و یا چون ابلهان خود را به فراموشى زد.
حکمت 414
راه تحمّل مصیبت‏ها
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: (در روایت دیگرى آمد که اشعث بن قیس را در مرگ فرزندش اینگونه تسلیت داد:) یا چون مردان بزرگوار شکیبا، و یا چون چهارپایان بى تفاوت باش.
حکمت 415
دنیا شناسى
(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: (در وصف دنیاى حرام) (دنیا) فریب مى‏دهد، زیان مى‏رساند و تند مى‏گذرد. از این رو خدا دنیا را پاداش دوستان خود نپسندید، و آن را جایگاه کیفر دشمنان خود قرار نداد، و همانا مردم دنیا چون کاروانى باشند که هنوز بار انداز نکرده کاروان سالار بانگ کوچ سر دهد تا بار بندند و برانند.
حکمت 416
روش برخورد با دنیا
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: (به فرزندش امام مجتبى علیه السّلام خطاب کرد:) چیزى از دنیاى حرام براى پس از مرگت باقى مگذار، زیرا آنچه از تو مى‏ماند نصیب یکى از دو تن خواهد شد، یا شخصى است که آن را در طاعت خدا به کار گیرد، پس سعادتمند مى‏شود به چیزى که تو را به هلاکت افکنده است. و یا شخصى که آن را در نافرمانى خدا به کار گیرد، پس هلاک مى‏شود به آنچه که تو جمع آورى کردى، پس تو در گناه او را یارى کرده‏اى، که هیچ یک از این دو نفر سزاوار آن نیستند تا بر خود مقدّم دارى. (این حکمت به گونه دیگرى نیز نقل شده) پس از ستایش پروردگار آنچه از دنیا هم اکنون در دست تو است، پیش از تو در دست دیگران بود، و پس از تو نیز به دست دیگران خواهد رسید، و همانا تو براى دو نفر مال خواهى اندوخت، یا شخصى که اموال جمع شده تو را در طاعت خدا به کار گیرد، پس به آنچه که تو را به هلاکت افکند سعادتمند مى‏شود، یا کسى است که آن را در گناه به کار اندازد، پس با اموال جمع شده تو هلاک خواهد شد، که هیچ یک از این دو نفر سزاوار نیستند تا بر خود مقدّمشان بدارى، و بار آنان را بر دوش کشى، پس براى گذشتگان رحمت الهى، و براى بازماندگان روزى خدا را امیدوار باش.
حکمت 417
شرائط توبه و استغفار
(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى در حضور امام علیه السّلام بدون توجه لازم گفت: استغفر اللَّه، امام فرمود) مادرت بر تو بگرید، مى‏دانى معناى استغفار چیست استغفار درجه والا مقامان است، و داراى شش معنا است، اوّل-  پشیمانى از آنچه گذشت، دوّم-  تصمیم به عدم بازگشت، سوم-  پرداختن حقوق مردم‏


چنانکه خدا را پاک دیدار کنى که چیزى بر عهده تو نباشد، چهارم-  تمام واجب‏هاى ضایع ساخته را به جا آورى، پنجم-  گوشتى که از حرام بر اندامت روییده، با اندوه فراوان آب کنى، چنانکه پوست به استخوان چسبیده گوشت تازه بروید، ششم-  رنج طاعت را به تن بچشانى چنانکه شیرینى گناه را به او چشانده بودى، پس آنگاه بگویى، استغفر اللَّه
حکمت 418
ره آورد حلم
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: حلم و بردبارى، خویشاوندى است.
حکمت 419
مشکلات انسان
(علمى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: بیچاره فرزند آدم اجلش پنهان، بیمارى‏هایش پوشیده، اعمالش همه نوشته شده، پشّه‏اى او را آزار مى‏دهد، جرعه‏اى گلو گیرش شده او را از پاى در آورد، و عرق کردنى او را بد بو سازد.
حکمت 420 
ارزش رنگ کردن و آرایش
(تجمّل و زیبایى) و درود خدا بر او، فرمود: (به امام گفتند چه مى‏شد موى خود را رنگ مى‏کردى فرمود) رنگ کردن مو، آرایش است، امّا ما، در عزاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به سر مى‏بریم.
حکمت 421
ره آورد عقل
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: عقل تو را کفایت کند که راه گمراهى را از رستگارى نشانت دهد.
حکمت 422
ارزش نیکوکارى
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: کار نیک به جا آورید، و آن را هر مقدار که باشد کوچک نشمارید، زیرا کوچک آن بزرگ، و اندک آن فراوان است، و کسى از شما نگوید که: دیگرى در انجام کار نیک از من سزاوارتر است گر چه سوگند به خدا که چنین است: خوب و بد را طرفدارانى است که هر گاه هر کدام از آن دو را واگذارید، انجامشان خواهند داد.
حکمت 423
ره آورد خودسازى
(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که نهان خود را اصلاح کند، خدا آشکار او را نیکو گرداند، و کسى که براى دین خود کار کند، خدا دنیاى او را کفایت فرماید، و کسى که میان خود و خدا را نیکو گرداند، خدا میان او و مردم را اصلاح خواهد کرد.
حکمت 424
ارزش عقل و بردبارى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: بردبارى پرده‏اى است پوشاننده، و عقل شمشیرى است برّان، پس کمبودهاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان، و هواى نفس خود را با شمشیر عقل بکش.
حکمت 425
مسؤولیّت توانگران
(اعتقادى، اقتصادى)

و درود خدا بر او، فرمود: خدا را بندگى است که براى سود رساندن به دیگران، نعمت‏هاى خاصّى به آنان بخشیده، تا آنگاه که دست بخشنده دارند نعمت‏ها را در دستشگان باقى مى‏گذارد، و هر گاه از بخشش دریغ کنند، نعمت‏ها را از دستشان گرفته و به دست دیگران خواهد داد.
حکمت 426
دو چیز ناپایدار
(اقتصادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: سزاوار نیست که بنده خدا به دو خصلت اعتماد کنند: تندرستى، و توانگرى، زیرا در تندرستى ناگاه او را بیمار بینى، و در توانگرى ناگاه او را تهیدست.
حکمت 427
جایگاه شکوه کردن
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که از نیاز خود نزد مؤمنى شکایت کند، گویى به پیشگاه خدا شکایت برده است، و کسى که از نیازمندى خود نزد کافرى شکوه کند، گویى از خدا شکوه کرده است.
حکمت 428
شناخت روز عید
(اجتماعى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: (در یکى از روزهاى عید) این عید کسى است که خدا روزه‏اش را پذیرفته، و نماز او را ستوده است، و هر روز که خدا را نافرمانى نکنند، آن روز عید است
حکمت 429
اندوه سرمایه‏داران
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: بزرگ‏ترین حسرت‏ها در روز قیامت، حسرت خوردن مردى است که مالى را به گناه گرد آورد، و آن را شخصى به ارث برد که در اطاعت خداى سبحان، بخشش کرد، و با آن وارد بهشت شد، و گرد آورنده اوّلى وارد جهنّم گردید.
حکمت 430
اندوه زر اندوزى
(اعتقادى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: همانا زیانکارترین مردم در معاملات، و نومیدترین مردم در تلاش، مردى است که تن در گرد آورى مال خسته دارد، امّا تقدیرها با خواست او هماهنگ نباشد، پس با حسرت از دنیا رود، و با بار گناه به آخرت روى آورد.
حکمت 431
اقسام روزى
(اقتصادى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: روزى بر دو قسم است: آن که و را مى‏خواهد، و آن که تو او را مى‏جویى. کسى که دنیا را خواهد، مگر نیز او را مى‏طلبد تا از دنیا بیرونش کند، و کسى که آخرت خواهد، دنیا او را مى‏طلبد تا روزى او را به تمام پردازد.
حکمت 432
ویژگى‏هاى دوستان خدا
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند آنگاه که مردم به ظاهر آن چشم دوختند، و سر گرم آینده دنیا شدند آنگاه که مردم به امور زودگذر دنیا پرداختند. پس هواهاى نفسانى که آنان را از پاى در مى‏آورد، کشتند، و آنچه که آنان را به زودى ترک مى‏کرد، ترک گفتند، و بهره‏مندى دنیا پرستان را از دنیا، خوار شمردند، و دست‏یابى آنان را به دنیا زودگذر دانستند. با آنچه مردم آشتى کردند، دشمنى ورزیدند، و با آنچه دنیا پرستان دشمن شدند آشتى کردند، قرآن به وسیله آنان شناخته مى‏شود، و آنان به کتاب خدا آگاهند، قرآن به وسیله آنان پا بر جاست و آنان به کتاب خدا استوارند، به بالاتر از آنچه امیدوارند چشم نمى‏دوزند، و غیر از آنچه که از آن مى‏ترسند هراس ندارند.
حکمت 433
ضرورت توجّه به فنا پذیرى لذّت‏ها
(اخلاقى، اعتقادى)

و درود خدا بر او، فرمود: پایان لذّت‏ها، و بر جاى ماندن تلخى‏ها را به یاد آورید.
حکمت 434
آزمودن انسان‏ها
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم را بیازماى، تا دشمن گردى.
مى‏گویم: (بعضى این حکمت را از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل کردند، و نقل ثعلب«» از این اعرابى را تأیید مى‏کند که این کلام از على علیه السّلام است، اعرابى از مأمون نقل کرد. اگر على علیه السّلام نگفته بود «بیازماى تا دشمن گردى» من مى‏گفتم که «دشمن دار تا بیازمایى»
حکمت 435
ارزش‏هاى والاى اخلاقى
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: خدا در شکرگزارى را بر بنده‏اى نمى‏گشاید که در فزونى نعمت‏ها را بر او ببندد، و در دعا را بر روى او باز نمى‏کند که در اجابت کردن را نگشاید، و در توبه کردن را باز نگذاشته که در آمرزش را بسته نگهدارد.
حکمت 436
راه شناخت بزرگواران
(اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: شایسته‏ترین مردم به بزرگوارى آن که بزرگواران را با او بسنجند.
حکمت 437
شناخت عدل و بخشش
(اجتماعى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: (از امام پرسیدند عدل یا بخشش، کدام یک برتر است، فرمود:) عدالت: هر چیزى را در جاى خود مى‏نهد، در حالى که بخشش آن را از جاى خود خارج مى‏سازد. عدالت تدبیر عمومى مردم است، در حالى که بخشش گروه خاصّى را شامل است، پس عدالت شریف‏تر و برتر است.
حکمت 438
جهل و دشمنى
(علمى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم دشمن آنند که نمى‏دانند.
حکمت 439
تعریف زهد و پارسایى
(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: زهد بین دو کلمه از قرآن است، که خداى سبحان فرمود: «تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید، و به آنچه به شما رسیده شادمان مباشید» کسى که بر گذشته افسوس نخورد، و به آینده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعایت کرده است.
حکمت 440
نقش خوابدیدن‏ها در زندگى
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: خواب دیدن‏ها چه بسا تصمیم‏هاى روز را نقش بر آب کرده است.«»
حکمت 441
تجربه کارى و شناخت مدیران
(سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: فرمانروایى، میدان مسابقه مردان است.
حکمت 442
راه انتخاب شهرها براى زندگى
(اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: هیچ شهرى براى تو از شهر دیگر بهتر نیست، بهترین شهرها آن است که پذیراى تو باشد.
حکمت 443
ویژگى‏هاى مالک اشتر
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: (وقتى خبر شهادت مالک اشتر که رحمت خدا بر او باد، به امام رسید فرمود) مالک چه مالکى به خدا اگر کوه بود، کوهى که در سرفرازى یگانه بود، و اگر سنگ بود، سنگى سخت و محکم بود، که هیچ رونده‏اى به اوج قلّه او نمى‏رسید، و هیچ برنده‏اى بر فراز آن پرواز نمى‏کرد
(فند. کوهى است از دیگر کوه‏ها ممتاز و جدا افتاده باشد)

حکمت 444
ارزش تداوم کار

(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: چیز اندک که با اشتیاق تداوم یابد، بهتر از فراوانى است که رنج آور باشد.
حکمت 445
انسان شناسى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر در کسى خصلتى شگفت دیدید، همانند آن را نیز انتظار کشید.
حکمت 446
ضرورت پرداخت دیون مردم
(اقتصادى، حقوقى) و درود خدا بر او، فرمود: (امام به پدر فرزدق، غالب بن صعصعه فرمود)«» شتران فراوانت چه شده‏اند. (پاسخ داد، اى امیر مؤمنان، پرداخت حقوق آنها را پراکنده ساخت امام فرمود) این بهترین راه مصرف آن بود.
حکمت 447
ضرورت فقه در تجارت
(اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که بدون آموزش فقه اسلامى تجارت کند، به ربا خوارى آلوده شود.
حکمت 448
راه برخورد با مصیبت‏ها
(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که مصیبت‏هاى کوچک را بزرگ شمارد خدا او را به مصیبت‏هاى بزرگ مبتلا خواهد کرد.
حکمت 449
راه مبارزه با هوا پرستى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که خود را گرامى دارد، هوا و هوس را خوار شمارد.
حکمت 450
پرهیز از شوخى کردن
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: هیچ کس شوخى بیجا نکند جز آن که مقدارى از عقل خویش را از دست بدهد.
حکمت 451
روش برخورد با مردم
(اجتماعى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: دورى تو از آن کس که خواهان تو است نشانه کمبود بهره تو در دوستى است، و گرایش تو به آن کس که تو را نخواهد، سبب خوارى تو است.
حکمت 452
معیار شناخت فقر و غنا
(اعتقادى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: فقر و بى نیازى ما پس از عرضه شدن بر خدا آشکار خواهد شد.
حکمت 453
دعاى باران
(نیایشى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: (در دعا به هنگام طلب باران فرمود) خدایا ما را با ابرهاى رام سیراب کن، نه ابرهاى سرکش
(این کلمات از فصیح‏ترین و شگفتى‏آورترین کلمات ادیبانه است که ابرهاى سرکش همراه با رعد و برق را به شتران چموش تشبیه کرد که بار از پشت مى‏افکنند و سوارى نمى‏دهند، و ابرهاى رام را به شتران رام تشبیه کرد که به راحتى شیر داده، و سوارى مى‏دهند)

حکمت 454
راه غرور زدایى
(اعتقادى، علمى) و درود خدا بر او، فرمود: فرزند آدم را با فخر فروشى چه کار او که در آغاز نطفه‏اى گندیده، و در پایان مردارى بد بو است، نه مى‏تواند روزى خویشتن را فراهم کند، و نه مرگ را از خود دور نماید.
حکمت 455
شناخت جایگاه سخن و سکوت
(علمى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: در آنجا که باید سخن گفت، خاموشى سودى ندارد، و آنجا که باید خاموش ماند سخن گفتن خیرى نخواهد داشت.
حکمت 456
بهاى جان آدمى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: آیا آزاد مردى نیست که این لقمه جویده حرام دنیا را به اهلش واگذارد همانا بهایى براى جان شما جز بهشت نیست، پس به کمتر از آن نفروشید
حکمت 457
تشنگان مال و علم
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: دو گرسنه هرگز سیر نشوند: جوینده علم و جوینده مال.
حکمت 458
نشانه‏هاى ایمان
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: نشانه ایمان آن است که راست بگویى، آنگاه که تو را زیان رساند، و دروغ نگویى که تو را سود رساند و آن که بیش از مقدار عمل سخن نگویى، و چون از دیگران سخن گویى از خدا بترسى.
حکمت 459
شناخت جایگاه جبر و اختیار
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: تقدیر الهى چنان بر محاسبات ما چیره شود که تدبیر، سبب آفت زدگى باشد.«»
مى‏گویم: «مفهوم این حکمت در حکمت 16 با عبارت دیگرى نقل شد»)
حکمت 460
ارزش صبر و تحمّل
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: بردبارى و درنگ هم آهنگند و نتیجه آن بلند همّتى است.
حکمت 461
غیبت نشانه ناتوانى
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: غیبت کردن تلاش ناتوان است.
حکمت 462
پرهیز از غرور زدگى در ستایش
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: چه بسا کسانى که با ستایش دیگران فریب خوردند
حکمت 463
دنیا براى آخرت است
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: دنیا براى رسیدن به آخرت آفریده شد، نه براى رسیدن به خود.
حکمت 464
سرانجام دردناک بنى امیّه
(تاریخى، اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: بنى امیّه راه ملتى است که در آن مى‏تازند، پس آنگاه که میانشان اختلاف افتد کفتارها بر آنان دهان گشایند و بر آنان پیروز شوند.
مى‏گویم: «مرود» بر وزن «منبر» از مادّه «ارواد» به معناى مهلت است و این از فصیح ترین و زیباترین کلام است، گوئى امام علیه السّلام مهلت کوتاه بنى امیّه در حکومت را به میدان مسابقه تشبیه کرده که مسابقه دهندگان به ترتیب در یک مسیر مشخّص به سوى یک هدف به پیش مى‏روند و آنگاه که به هدف رسیدند نظم آنها درهم شکسته مى‏شود).
حکمت 465
ارزش‏هاى والاى انصار
(تاریخى، اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: (در ستایش انصار فرمود) به خدا سوگند آنها اسلام را پروراندند، چونان مادرى که فرزندش را بپروراند، با توانگرى، با دست‏هاى بخشنده، و زبانهاى برنده و گویا
حکمت 466
دقّت در مشاهدات
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: چشم، بند ظرف حوادث است.
مى‏گویم: «این کلام امام علیه السّلام از استعاره‏هاى شگفت است، که نشستنگاه را به مشک، و چشم را به سربند آن تشبیه کرد، و آنگاه که بند گشوده شود آنچه در مشک است بیرون ریزد. مشهور است که این سخن از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم است، ولى عدّه‏اى آن را از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرده‏اند، این حکمت را «مبرّد» در کتاب «مقتضب» در باب لفظ به حروف آورده، و ما آن را در کتاب خود که «مجازات آثار نبوى» نام دارد آورده‏ایم.

حکمت 467
وصف یکى از رهبران الهى

(سیاسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: بر آنان فرمانروایى حاکم شد، که کارها را به پاداشت، و استقامت ورزید، تا دین استوار شد.
حکمت 468
مسؤولیّت سرمایه‏دارى
(اقتصادى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم را روزگارى دشوار در پیش است که توانگر اموال خود را سخت نگهدارد، در صورتى که به بخل ورزى فرمان داده نشد. خداى سبحان فرمود: «بخشش میان خود را فراموش نکنید» بدان در آن روزگار، بلند مقام، و نیکان خوار گردند، و با درماندگان به ناچارى خرید و فروش مى‏کنند در حالى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از معامله با درماندگان نهى فرموده.
حکمت 469
پرهیز از افراط و تفریط نسبت به امام علیه السّلام
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: دو کس نسبت به من هلاک مى‏گردند، دوستى که زیاده‏روى کند، و دروغ پردازى که به راستى سخن نگوید.
(این کلام مانند سخن دیگرى است که فرمود) دو تن نسبت به من هلاک گردند، دوستى که از حد گذراند، و دشمنى که بیهوده سخن گوید.
حکمت 470
تعریف توحید و عدل
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (از امام نسبت به توحید و عدل پرسیدند فرمود) توحید آن است که خدا را در وهم نیارى، و عدل آن است که او را متّهم نسازى«».

سه شنبه 10/2/1387 - 9:3
دعا و زیارت

 حکمت 345ارزش قناعت
(اقتصادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: هر مقدار که قناعت کنى کافى است.
حکمت 346
راه خوب زیستن
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: مرگ بهتر از تن به ذلّت دادن و به اندک ساختن بهتر از دست نیاز به سوى مردم داشتن است. اگر به انسان نشسته در جاى خویش چیزى ندهند. با حرکت و تلاش نیز نخواهند داد، روزگار دو روز است، روزى به سود تو، و روزى به زیان تو است، پس آنگاه که به سود تو است به خوشگذرانى و سرکشى روى نیاور، و آنگاه که به زیان تو است شکیبا باش،
حکمت 347
عطر خوب
(تجمّل و زیبایى، بهداشتى) و درود خدا بر او، فرمود: چه خوب است عطر مشک، تحمّل آن سبک و آسان، و بوى آن خوش و عطر آگین است.
حکمت 348
ترک غرور و یاد مرگ
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: فخر فروشى را کنار بگذار، تکبّر و خود بزرگ بینى را رها کن، به یاد مرگ باش.
حکمت 349
حقوق متقابل پدر و فرزند
(اخلاقى، حقوقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّى است. حق پدر بر فرزند این است که فرزند در همه چیز جز نافرمانى خدا، از پدر اطاعت کند، و حق فرزند بر پدر آن که نام نیکو
بر فرزند نهد، خوب تربیتش کند، و او را قرآن بیاموزد«».
حکمت 350
شناخت واقعیّت‏ها و خرافات
(علمى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: چشم زخم حقیقت دارد، استفاده از نیروهاى مرموز طبیعت حقیقت دارد، سحر و جادو وجود دارد«»، و فال نیک راست است، و رویداد بد را بد شگون دانستن، درست نیست، بوى خوش درمان و نشاط آور، عسل درمان کننده و نشاط آور، سوارى بهبودى آور، و نگاه به سبزه زار درمان کننده و نشاط آور است

حکمت 351
امیدوارى در سختى‏ها
(معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: چون سختى‏ها به نهایت رسد، گشایش پدید آید، و آن هنگام که حلقه‏هاى بلا تنگ گردد آسایش فرا رسد.
حکمت 352
اعتدال در پرداخت به امور خانواده
(اخلاق اجتماعى، خانوادگى) و درود خدا بر او، فرمود: (به برخى از یاران خود فرمود) بیشترین اوقات زندگى را به زن و فرزندت اختصاص مده، زیرا اگر زن و فرزندت از دوستان خدا باشند خدا آنها را تباه نخواهد کرد، و اگر دشمنان خدایند، چرا غم دشمنان خدا را مى‏خورى
حکمت 353
بزرگترین عیب
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: بزرگ‏ترین عیب آن که چیزى را که در خود دارى، بر دیگران عیب بشمارى
حکمت 354
روش تبریک گفتن در تولّد فرزند
(اجتماعى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: (در حضور امام، شخصى با این عبارت، تولّد نوزادى را تبریک گفت «قدم دلاورى یکّه سوار مبارک باد»«» چنین مگو بلکه بگو: خداى بخشنده را شکرگزار، و نوزاد بخشیده بر تو مبارک، امید که بزرگ شود و از نیکوکارى‏اش بهرمند گردى
حکمت 355
ارزش سخن
(علمى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: بسا سخن که از حمله مسلّحانه کارگرتر است.
حکمت 356
قدرت خداوند در روزى رسانى
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (از امام پرسیدند اگر در خانه مردى را به رویش بندند، روزى او از کجا خواهد آمد فرمود)

از آن جایى که مرگ او مى‏آید
حکمت 357
روش تسلیت گفتن
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: (مردمى را در مرگ یکى از خویشاوندانشان چنین تسلیت گفت) مردن از شما آغاز نشده، و به شما نیز پایان نخواهد یافت. این دوست شما به سفر مى‏رفت، اکنون پندارید که به یکى از سفرها، رفته، اگر او باز نگردد، شما به سوى او خواهید رفت.
حکمت 358
مسؤولیّت نعمت‏ها
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: اى مردم، باید خدا شما را به هنگام نعمت همانند هنگامه کیفر، ترسان بنگرد. زیرا کسى که رفاه و گشایش را زمینه گرفتار شدن خویش نداند، پس خود را از حوادث ترسناک ایمن مى‏پندارد، و آن کس که تنگدستى را آزمایش الهى نداند پاداشى را که امیدى به آن بود از دست خواهد داد.
حکمت 359
راه خودسازى
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: اى اسیران آرزوها، بس کنید زیرا صاحبان مقامات دنیا را تنها دندان حوادث روزگار به هراس افکند، اى مردم کار تربیت خود را خود بر عهده گیرید، و نفس را از عادت‏هایى که به آن حرص دارد باز گردانید.
حکمت 360
ضرورت پرهیز از بدگمانى
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: شایسته نیست به سخنى که از دهان کسى خارج شد، گمان بد ببرى، چرا که براى آن برداشت نیکویى مى‏توان داشت.
حکمت 361
روش خواستن از خدا
(عبادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه از خداى سبحان درخواستى دارى، ابتدا بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم درود بفرست، سپس حاجت خود را بخواه، زیرا خدا بزرگوارتر از آن است که از دو حاجت درخواست شده، یکى را برآورد و دیگرى را باز دارد.
حکمت 362
ضرورت پرهیز از جدال و درگیرى
(اجتماعى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: هر کس که از آبروى خود بیمناک است از جدال بپرهیزد.
حکمت 363
نشانه بى‏خردى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: شتاب پیش از توانایى بر کار، و سستى پس از به دست آوردن فرصت از بى‏خردى است.
حکمت 364
جایگاه پرسیدن
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: از آنچه پدید نیامده نپرس، که آنچه پدید آمده براى سرگرمى تو کافى است.
حکمت 365
ارزش‏هاى اخلاقى
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: اندیشه، آیینه‏اى شفّاف و عبرت از حوادث، بیم دهنده‏اى خیر اندیش است، و تو را در ادب کردن نفس همان بس که از آنچه انجام دادنش را براى دیگران نمى‏پسندى بپرهیزى.
حکمت 366
هماهنگى علم و عمل
(عملى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: علم و عمل پیوندى نزدیک دارند.

و کسى که دانست باید به آن عمل کند، چرا که علم، عمل را فراخواند، اگر پاسخش داد مى‏ماند و گر نه کوچ مى‏کند.
حکمت 367
روش برخورد با دنیا
(اخلاقى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: اى مردم، کالاى دنیاى حرام چون برگ‏هاى خشکیده وبا خیز است، پس از چراگاه آن دورى کنید، که دل کندن از آن لذّت بخش‏تر از اطمینان داشتن به آن است، و به قدر ضرورت از دنیا برداشتن بهتر از جمع آورى سرمایه فراوان است. آن کس که از دنیا زیاد برداشت به فقر محکوم است، و آن کس که خود را از آن بى‏نیاز انگاشت در آسایش است، و آن کس که زیور دنیا دیدگانش را خیره سازد دچار کور دلى گردد، و آن کس که به دنیاى حرام عشق ورزید، درونش پر از اندوه شد، و غم و اندوه‏ها در خانه دلش رقصان گشت، که از سویى سرگرمش سازند، و از سویى دیگر رهایش نمایند، تا آنجا که گلویش را گرفته در گوشه‏اى بمیرد، رگ‏هاى حیات او قطع شده، و نابود ساختن او بر خدا آسان، و به گور انداختن او به دست دوستان است. امّا مؤمن با چشم عبرت به دنیا مى‏نگرد، و از دنیا به اندازه ضرورت برمى‏دارد، و سخن دنیا را از روى دشمنى مى‏شنود، چرا که تا گویند سرمایه دار شد، گویند تهیدست گردید، و تا در زندگى شاد مى‏شوند، با فرا رسیدن مرگ غمگین مى‏گردند، و این اندوه چیزى نیست که روز پریشانى و نومیدى هنوز نیامده است.
حکمت 368
فلسفه کیفر و پاداش
(عبادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: همانا خداوند پاداش را بر اطاعت، و کیفر را بر نافرمانى قرار داد، تا بندگان را از عذابش برهاند، و به سوى بهشت کشاند.
حکمت 369
خبر از مسخ ارزش‏ها
(اجتماعى، تاریخى سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: روزگارى بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانى، و از اسلام جز نامى، باقى نخواهد ماند. مسجدهاى آنان در آن روزگار آبادان، امّا از هدایت ویران است. مسجد نشینان و سازندگان بناهاى شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین مى‏باشند، که کانون هر فتنه، و جایگاه هر گونه خطاکارى‏اند، هر کس از فتنه بر کنار است او را به فتنه باز گردانند، و هر کس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه‏ها کشانند، که خداى بزرگ فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه‏اى بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند» و چنین کرده است، و ما از خدا مى‏خواهیم که از لغزش غفلت‏ها در گذرد.
حکمت 370
هدفدارى انسان و ضرورت تقوا

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: (نقل کردند که امام علیه السّلام کمتر بر منبرى مى‏نشست که پیش از سخن این عبارت را نگوید:) اى مردم از خدا بترسید، هیچ کس بیهوده آفریده نشد تا به بازى پردازد، و او را به حال خود وانگذاشته‏اند تا خود را سرگرم کارهاى بى‏ارزش نماید، و دنیایى که در دیده‏ها زیباست، جایگزین آخرتى نشود که آن را زشت مى‏انگارند، و مغرورى که در دنیا به بالاترین مقام رسیده،

چون کسى نیست که در آخرت به کمترین نصیبى رسیده است.
حکمت 371
ارزش‏هاى والاى اخلاقى
(اخلاقى، معنوى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: هیچ شرافتى برتر از اسلام، و هیچ عزّتى گرامى‏تر از تقوا، و هیچ سنگرى نیکوتر از پارسایى، و هیچ شفاعت کننده‏اى کار سازتر از توبه، و هیچ گنجى بى‏نیاز کننده‏تر از قناعت، و هیچ مالى در فقر زدایى، از بین برنده‏تر از رضایت دادن به روزى نیست. و کسى که به اندازه کفایت زندگى از دنیا بردارد به آسایش دست یابد، و آسوده خاطر گردد، در حالى که دنیا پرستى کلید دشوارى، و مرکب رنج و گرفتارى است، و حرص ورزى و خود بزرگ بینى و حسادت، عامل بى‏پروایى در گناهان است، و بدى، جامع تمام عیب‏ها است.
حکمت 372
عوامل استحکام دین و دنیا
(علمى، اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: (به جابر بن عبد اللَّه انصارى فرمود) اى جابر استوارى دین و دنیا به چهار چیز است: عالمى که به علم خود عمل کند، و جاهلى که از آموختن سرباز نزند، و بخشنده‏اى که در بخشش بخل نورزد، و فقیرى که آخرت خود را به دنیا نفروشد. پس هر گاه عالم علم خود را تباه کند، نادان به آموختن روى نیاورد، هر گاه بى‏نیاز در بخشش بخل ورزد، تهیدست آخرت خویش را به دنیا فروشد. اى جابر کسى که نعمت‏هاى فراوان خدا به او روى کرد، نیازهاى فراوان مردم نیز به او روى آورد، پس اگر صاحب نعمتى حقوق واجب الهى را بپردازد، خداوند نعمت‏ها را بر او جاودانه سازد، و آن کس که حقوق واجب الهى در نعمت‏ها را نپردازد، خداوند، آن را به زوال و نابودى کشاند.
حکمت 373
مراحل امر به معروف و نهى از منکر
(اخلاقى، اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: (ابن جریر طبرى در تاریخ خود از عبد الرحمن بن ابى لیلى فقیه نقل کرد، که براى مبارزه با حجّاج به کمک ابن اشعث برخاست،«» براى تشویق مردم گفت من از على علیه السّلام «که خداوند درجاتش را در میان صالحان بالا برد، و ثواب شهیدان و صدّیقان به او عطا فرماید» در حالى که با شامیان رو برو شدیم شنیدم که فرمود) اى مؤمنان» هر کس تجاوزى را بنگرد، و شاهد دعوت به منکرى باشد، و در دل آن را انکار کند خود را از آلودگى سالم داشته است، و هر کس با زبان آن را انکار کند پاداش آن داده خواهد شد، و از اوّلى برتر است، و آن کس که با شمشیر به انکار بر خیزد تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او را رستگارى را یافته و نور یقین در دلش تابیده.
حکمت 374
مراحل امر به معروف و نهى از منکر
(اخلاقى، اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: (و همانند حکمت گذشته، سخن دیگرى از امام نقل شد) گروهى، منکر را با دست و زبان و قلب انکار مى‏کنند، آنان تمامى خصلت‏هاى نیکو را در خود

گرد آورده‏اند. گروهى دیگر، منکر را با زبان و قلب انکار کرده، امّا دست به کارى نمى‏برند، پس چنین کسى دو خصلت از خصلت‏هاى نیکو را گرفته و دیگرى را تباه کرده است. و بعضى منکر را تنها با قلب انکار کرده، و با دست و زبان خویش اقدامى ندارند، پس دو خصلت را که شریف‏تر است تباه ساخته‏اند و یک خصلت را به دست آورده‏اند. و بعضى دیگر منکر را با زبان و قل و دست رها ساخته‏اند که چنین کسى از آنان، مرده‏اى میان زندگان است«».
و تمام کارهاى نیکو، و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهى از منکر، چونان قطره‏اى«» بر دریاى موّاج و پهناور است، و همانا امر به معروف و نهى از منکر، نه اجلى را نزدیک مى‏کنند، و نه از مقدار روزى مى‏کاهند، و از همه اینها برتر، سخن حق در پیش روى حاکمى ستمکار است.
حکمت 375
مراحل شکست در مبارزه
(سیاسى، نظامى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: (از ابى جحیفه«» نقل شد، گفت از امیر مؤمنان شنیدم که فرمود علیهم السّلام) اوّلین مرحله از جهاد که در آن باز مى‏مانید، جهاد با دستانتان، سپس جهاد با زبان، و آنگاه جهاد با قلب‏هایتان مى‏باشد، پس کسى که با قلب، معروفى را ستایش نکند، و منکرى را انکار نکند، قلبش واژگون گشته، بالاى آن پایین، و پایین قلب او بالا قرار خواهد گرفت.
حکمت 376
سر انجام حق و باطل
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: حق سنگین امّا گواراست، و باطل، سبک امّا کشنده.
حکمت 377
ضرورت ترسیدن از عذاب الهى
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: بر بهترین افراد این امّت از عذاب الهى ایمن مباشید زیرا که خداى بزرگ فرمود. «از کیفر خدا ایمن نیستند جز زیانکاران» و بر بدترین افراد این امّت از رحمت خدا نومید مباشید زیرا که خداى بزرگ فرمود. «همانا از رحمت خدا نومید نباشند جز کافران»
حکمت 378
آثار شوم بخل ورزى
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: بخل ورزیدن کانون تمام عیب‏ها، و مهارى است که انسان را به سوى هر بدى مى‏کشاند.
حکمت 379
اقسام روزى و پرهیز از حرص زدن
(اقتصادى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم روزى دو گونه است، روزیى که تو آن را جویى، و روزیى که تو را مى‏جوید، که اگر به سراغش نروى به سوى تو آید. پس اندوه سال خود را بر اندوه امروزت منه، که بر طرف کردن اندوه هر روز از عمر تو را کافى است. اگر سال آینده در شمار عمر تو باشد همانا خداى بزرگ در هر روز سهم تو را خواهد داد،

و اگر از شمار عمرت نباشد تو را با اندوه آنچه کار است که هرگز جوینده‏اى در گرفتن سهم روزى تو بر تو پیشى نگیرد، و چیره شونده‏اى بر تو چیره نگردد، و آنچه براى تو مقدّر گشته بى‏کم و کاست به تو خواهد رسید.
مى‏گویم: (این سخن امام علیه السّلام در حکمت 267 آمده، امّا چون در اینجا همان مفاهیم آشکارتر و روشن‏تر بیان گردید آن را بر أساس روشى که در آغاز کتاب تذکّر دادیم آوردیم».
حکمت 380
ضرورت یاد مرگ
(اخلاقى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: چه بسیار کسانى که در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسیدند، و چه بسیار کسانى که در آغاز شب بر او حسد مى‏بردند و در پایان شب عزاداران به سوگشان نشستند.
حکمت 381
ضرورت راز دارى و کنترل زبان
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: سخن در بند توست، تا آن را نگفته باشى، و چون گفتى، تو در بند آنى، پس زبانت را نگهدار چنانکه طلا و نقره خود را نگه مى‏دارى، زیرا چه بسا سخنى که نعمتى را طرد یا نعمتى را جلب کرد.
حکمت 382
ارزش سکوت
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: آنچه نمى‏دانى مگو، بلکه همه آنچه را که مى‏دانى نیز مگو، زیرا خداوند بزرگ بر اعضاء بدنت چیزهایى را واجب کرده که از آنها در روز قیامت بر تو حجّت آورد.
حکمت 383
تلاش در اطاعت و بندگى
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: بترس که خداوند تو را به هنگام گناهان بنگرد، و در طاعت خویش نیابد، آن گاه از زیانکارى، هر گاه نیرومند شدى توانت را در طاعت پروردگار به کار گیر، و هر گاه ناتوان گشتى، ناتوانى را در نافرمانى خدا قرار ده.
حکمت 384
راه چگونه زیستن
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: به دنیا آرامش یافتن در حالى که ناپایدارى آن مشاهده مى‏گردد، از نادانى است، و کوتاهى در اعمال نیکو با وجود یقین به پاداش آن، زیانکارى است، و قبل از آزمودن اشخاص، اطمینان پیدا کردن از عجز و ناتوانى است.
حکمت 385
دنیا شناسى
(علمى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: از خوارى دنیا نزد خدا همان بس که جز در دنیا، نافرمانى خدا نکنند، و جز با رها کردن دنیا به پاداش الهى نتوان رسید.
حکمت 386
ضرورت استقامت
(علمى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: جوینده چیزى یا به آن یا به برخى از آن، خواهد رسید.
حکمت 387
شناخت خوبى‏ها و بدى‏ها
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: خیرى که در پى آن آتش باشد، خیر نخواهد بود، و شرّى که در پى آن بهشت است شرّ نخواهد بود، و هر نعمتى بى‏بهشت ناچیز است، و هر بلایى بى‏جهنّم، عافیّت است.
حکمت 388
فقر زدایى و سلامت
(اقتصادى، بهداشتى) و درود خدا بر او، فرمود: آگاه باشید که فقر نوعى بلا است. و سخت‏تر از تنگدستى بیمارى تن و سخت تر از بیمارى تن، بیمارى قلب است، آگاه باشید که همانا عامل تندرستى تن، تقواى دل است.

حکمت 389
ضرورت عمل گرایى
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: آن کس که کردارش او را به جایى نرساند، بزرگى خاندانش، او را به پیش نخواهد راند. [در نقل دیگرى آمده که‏] آن کس که ارزش خویش را دست بدهد، بزرگى خاندانش او را سودى نخواهد رساند.
حکمت 390
برنامه ریزى صحیح در زندگى
(اخلاقى، اجتماعى، اخلاق خانواده) و درود خدا بر او، فرمود: مؤمن باید شبانه روز خود را به سه قسم تقسیم کند، زمانى براى نیایش و عبادت پروردگار، و زمانى براى تأمین هزینه زندگى، و زمانى براى واداشتن نفس به لذّت‏هایى که حلال و مایه زیبایى است. خردمند را نشاید جز آن که در پى سه چیز حرکت کند: کسب حلال براى تأمین زندگى، یا گام نهادن در راه آخرت، یا به دست آوردن لذّت‏هاى حلال.
حکمت 391
ضرورت ترک حرام و غفلت زدگى
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: از حرام دنیا چشم پوش، تا خدا زشتى‏هاى آن را به تو نمایاند، و غافل مباش که لحظه‏اى از تو غفلت نشود.
حکمت 392
راه شناخت انسان‏ها (سخن گفتن)
(علمى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: سخن بگویید تا شناخته شوید، زیرا که انسان در زیر زبان خود پنهان است.
حکمت 393
روش برخورد با دنیا
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: از دنیا آن مقدار که به تو مى‏رسد، بردار، و از آنچه پشت کند، روى گردان، و اگر نتوانى، در جستجوى دنیا نیکو تلاش کن. (و از خداوند اندازه آن در نگذر).

سه شنبه 10/2/1387 - 9:2
دعا و زیارت
 حکمت 296
مشکلات درخواست کردن
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: آبروى تو چون یخى جامد است که درخواست آن را قطره قطره آب مى‏کند، پس بنگر که آن را نزد چه کسى فرو مى‏ریزى.
حکمت 297
جایگاه ستایش
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: ستودن بیش از آنچه که سزاوار است نوعى چاپلوسى، و کمتر از آن، درماندگى یا حسادت است.
حکمت 298
سخت‏ترین گناه
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: سخت‏ترین گناه، آن که گناهکار آن را کوچک بشمارد.

حکمت 299
الگوى انسان کامل
(اخلاقى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: آن کس که در عیب خود بنگرد از عیب جویى دیگران باز ماند، و کسى که به روزى خدا خشنود باشد بر آنچه از دست رود اندوهگین نباشد، و کسى که شمشیر ستم بر کشد با آن کشته شود، و آن کس که در کارها خود را به رنج اندازد خود را هلاک سازد، و هر کس خود را در گردابهاى بلا افکند غرق گردد، و هر کس به جاهاى بد نام قدم گذاشت متّهم گردید. و کسى که زیاد سخن مى‏گوید زیاد هم اشتباه دارد، و هر کس که بسیار اشتباه کرد، شرم و حیاء او اندک است، و آن که شرم او اندک، پرهیزکارى او نیز اندک خواهد بود، و کسى که پرهیزکارى او اندک است دلش مرده، و آن که دلش مرده باشد. در آتش جهنّم سقوط خواهد کرد. و آن کس که زشتى‏هاى مردم را بنگرد، و آن را زشت بشمارد سپس همان زشتى‏ها را مرتکب شود، پس او احمق واقعى است. قناعت، مالى است که پایان نیابد، و آن کس که فراوان به یاد مرگ باشد در دنیا به اندک چیزى خشنود است، و هر کس بداند که گفتار او نیز از اعمال او به حساب مى‏آید جز به ضرورت سخن نگوید.
حکمت 300
روانشناسى مردان ستمکار
(سیاسى، اجتماعى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم ستمکار را سه نشان است: با سرکشى به ما فوق خود ستم روا دارد، و به زیردستان خود با زور و چیرگى ستم مى‏کند، و ستمکاران را یارى مى‏دهد

حکمت 301
احتیاط در فرستادن پیک‏ها و نامه‏ها
(اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: فرستاده تو بیانگر میزان عقل تو، و نامه تو گویاترین سخنگوى تو است
حکمت 302
نیاز انسان به دعا
(معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: آن کس که به شدّت گرفتار دردى است نیازش به دعا بیشتر از تندرستى است که از بلا در امان است نمى‏باشد.
حکمت 303
ارزش دنیا دوستى
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم فرزندان دنیا هستند و هیچ کس را بر دوستى مادرش نمى‏توان سرزنش کرد.
حکمت 304
ضرورت پاسخ دادن به درخواستها
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: نیازمندى که به تو روى آورده فرستاده خداست، کسى که از یارى او دریغ کند، از خدا دریغ کرده، و آن کس که به او بخشش کند، به خدا بخشیده است.
حکمت 305
یکى از راههاى پاک ماندن
(معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: دست نیافتن به گناه نوعى عصمت است.
حکمت 306
نگهدارندگى أجل
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: اجل، نگهبان خوبى است.«»
مى‏گویم: معناى سخن امام این است که انسان بر کشته شدن فرزندان بردبارى مى‏کند امّا در غارت و ربوده شدن اموال بردبار نیست.)
حکمت 307
مشکل مال غارت شده
(اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: آدم داغدار مى‏خوابد، امّا مال غارت شده، نمى‏خوابد.
مى‏گویم: (معناى سخن امام علیه السّلام این است که انسان بر کشته شدن فرزندان بردبارى مى‏کند امّا در غارت و ربوده شدن اموال بردبار نیست).
حکمت 308
ره آورد دوستى پدران
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: دوستى میان پدران، سبب خویشاوندى فرزندان است، و خویشاوندى به دوستى نیازمندتر است از دوستى به خویشاوندى.
حکمت 309
ارزش گمان مؤمن
(اخلاقى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: از گمان مؤمنان بپرهیزید که خدا حق را بر زبان آنان قرار داده است.
حکمت 310
ضرورت اطمینان به وعده‏هاى الهى
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: ایمان بنده‏اى درست نباشد جز آن که اعتماد او به آنچه در دست خداست بیشتر از آن باشد که در دست اوست.
حکمت 311
نفرین امام علیه السّلام
(اعتقادى)

و درود خدا بر او، فرمود: (چون به شهر بصره رسید خواست انس بن مالک را به سوى طلحه و زبیر بفرستد تا آنچه از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در باره آنان شنیده یادشان آورد، أنس، سر باز زد و گفت من آن سخن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را فراموش کردم، فرمود)«» اگر دروغ مى‏گویى خداوند تو را به بیمارى برص (سفیدى روشن) دچار کند که عمّامه آن را نپوشاند.
(پس از نفرین امام (ع)، انس به بیمارى برص در سر و صورت دچار شد، که همواره نقاب مى‏زد)
حکمت 312
روانشناسى عبادات
(علمى، عبادى) و درود خدا بر او، فرمود: دل‏ها را روى آوردن و نشاط، و پشت کردن و فرارى است، پس آنگاه که نشاط دارند آن را بر انجام مستحبّات وادارید، و آنگاه که پشت کرده بى‏نشاط است، به انجام واجبات قناعت کنید.
حکمت 313
جامعیّت قرآن
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: در قرآن اخبار گذشتگان، و آیندگان، و احکام مورد نیاز زندگى‏تان وجود دارد.
حکمت 314
روش برخورد با متجاوز
(سیاسى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: سنگ را از همان جایى که دشمن پرت کرده، باز گردانید، که شر را جز شر پاسخى نیست.
حکمت 315
روش نویسندگى
(علمى، هنرى) و درود خدا بر او، فرمود: (به نویسنده خود عبید اللّه بن ابى رافع دستور داد) در دوات، لیقه بینداز، نوک قلم را بلند گیر، میان سطرها فاصله بگذار، و حروف را نزدیک به یکدیگر بنویس، که این شیوه براى زیبایى خط بهتر است.
حکمت 316
پیشوایى مؤمنان و تبهکاران
(اعتقادى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: من پیشواى مؤمنان، و مال، پیشواى تبهکاران است.
مى‏گویم: (معناى سخن امام این است که مؤمنان از من پیروى مى‏کنند و بدکاران پیرو مال مى‏باشند آنگونه که زنبوران عسل از رئیس خود اطاعت دارند)
حکمت 317
اختلاف مسلمین و انحراف یهودیان
(اعتقادى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى یهودى به امام گفت: هنوز پیامبرتان را دفن نکرده، در باره‏اش اختلاف کردید، امام فرمود:) ما در باره آنچه که از او رسیده اختلاف کردیم، نه در خود او، امّا شما یهودیان، هنوز پاى شما پس از نجات از دریاى نیل خشک نشده بود که به پیامبرتان گفتید: «براى ما خدایى بساز، چنانکه بت پرستان خدایى دارند» و پیامبر شما گفت: «شما مردمى نادانید»
حکمت 318
قاطعیّت در مبارزات
(سیاسى، نظامى) و درود خدا بر او، فرمود: (از امام پرسیدند، با کدام نیرو بر حریفان خود پیروز شدى فرمود) کسى را ندیدم جز آن که مرا در شکست خود یارى مى‏داد
مى‏گویم: (امام به این نکته اشاره کرد که هیبت و ترس او در دل‏ها جاى مى‏گرفت)
حکمت 319
ره‏آورد شوم تهیدستى
(اقتصادى)

و درود خدا بر او، فرمود: (به پسرش محمد حنفیّه سفارش کرد) اى فرزند من از تهیدستى بر تو هراسناکم، از فقر به خدا پناه ببر، که همانا فقر، دین انسان را ناقص، و عقل را سرگردان، و عامل دشمنى«» است.
حکمت 320
روش صحیح پرسیدن
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى مسئله پیچیده‏اى سؤال کرد، فرمود) براى فهمیدن بپرس، نه براى آزار دادن، که نادان آموزش گیرنده، همانند داناست، و همانا داناى بى‏انصاف چون نادان بهانه جو است.
حکمت 321
قاطعیّت رهبرى در مشورت
(سیاسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: (عبد اللّه بن عباس در مسئله‏اى نظر داد که امام آن را قبول نداشت و فرمود) بر تو است که رأى خود را به من بگویى، و من باید پیرامون آن بیندیشم، آنگاه اگر خلاف نظر تو فرمان دادم باید اطاعت کنى.«»
حکمت 322
ضرورت تقویت روحیّه مردم پس از جنگ
(سیاسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: (وقتى امام از جنگ صفّین باز مى‏گشت به محلّه شبامیان«» رسید، آواز گریه زنان بر کشتگان جنگ را شنید، ناگاه حرب بن شرحبیل شبامى بزرگ قبیله شبامیان خدمت امام رسید به او فرمود) آیا آن گونه که مى‏شنوم، زنان شما بر شما چیره شده‏اند چرا آنان را از گریه و زارى باز نمى‏دارید (حرب پیاده و امام سوار بر اسب مى‏رفتند، به او فرمود) باز گرد، که پیاده رفتن رییس قبیله‏اى چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونى مؤمن است.
حکمت 323
علل انحراف خوارج
(سیاسى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (در جنگ نهروان هنگامى که از کنار کشتگان خوارج مى‏گذشت فرمود) بدا به حال شما آن که شما را فریب داد به شما زیان رساند. (پرسیدند چه کسى آنان را فریفت، اى امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود) شیطان گمراه کننده، و نفسى که به بدى فرمان مى‏دهد، آنان را با آرزوها مغرور ساخت، و راه گناه را بر ایشان آماده کرد، و به آنان وعده پیروزى داد، و سرانجام به آتش جهنّم گرفتارشان کرد.
حکمت 324
خداترس در خلوتگاهها
(اعتقادى، اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: از نافرمانى خدا در خلوت‏ها بپرهیزید، زیرا همان که گواه است، داورى کند.
حکمت 325
اندوه عزاى محمد بن ابى بکر
(سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: (آنگاه که خبر کشته شدن محمد بن ابى بکر را به او دادند فرمود) همانا اندوه ما بر شهادت او، به اندازه شادى شامیان است، جز آن که از آنان یک دشمن، و از ما یک دوست کم شد.
حکمت 326
مهلت پذیرش توبه
(معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: عمرى که خدا از فرزند آدم پوزش را مى‏پذیرد شصت سال است.
حکمت 327
پیروزیهاى دروغین
(سیاسى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: پیروز نشد آن کس که گناه بر او چیرگى یافت، و آن کس که با بدى پیروز شد شکست خورده است.

حکمت 328
وظیفه سرمایه‏داران
(اقتصادى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: همانا خداى سبحان روزى فقراء را در اموال سرمایه‏داران قرار داده است، پس فقیرى گرسنه نمى‏ماند جز به کامیابى توانگران، و خداوند از آنان در باره گرسنگى گرسنگان خواهد پرسید.
حکمت 329
بى‏نیازى از عذر خواهى
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: بى‏نیازى از عذر خواهى، گرامى‏تر از عذر راستین است.
حکمت 330
مسؤولیت نعمت‏ها
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: کمترین حق خدا بر عهده شما اینکه از نعمت‏هاى الهى در گناهان یارى نگیرید.
حکمت 331
ارزش اطاعت و بندگى
(عبادى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: خداى سبحان طاعت را غنیمت زیرکان قرار داد آنگاه که مردم ناتوان، کوتاهى کنند.
حکمت 332
مسؤولیّت رهبرى
(سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: حاکم اسلامى، پاسبان خدا در زمین اوست.
حکمت 333
روانشناسى مؤمن
(علمى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: (در توصیف مؤمن فرمود) شادى مؤمن در چهره او، و اندوه وى در دلش پنهان است، سینه‏اش از هر چیزى فراخ‏تر، و نفس او از هر چیزى خوارتر است. برترى جویى را زشت، و ریاکارى را دشمن مى‏شمارد، اندوه او طولانى، و همّت او بلند است، سکوتش فراوان، و وقت او با کار گرفته است، شکرگزار و شکیبا و ژرف اندیش است. از کسى درخواست ندارد و نرم‏خو و فروتن است، نفس او از سنگ خارا سخت‏تر امّا در دیندارى از بنده خوارتر است.
حکمت 334
یاد مرگ و آرزوها
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر بنده خدا أجل و پایان کارش را مى‏دید، با آرزو و فریب آن دشمنى مى‏ورزید.
حکمت 335
آفات اموال
(اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: براى هر کسى در مال او دو شریک است: وارث، و حوادث.
حکمت 336
مسؤولیّت وعده دادن
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که چیزى از او خواسته‏اند تا وعده نداده آزاد است.
حکمت 337
ضرورت عمل گرایى
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: دعوت کننده بى‏عمل، چون تیر انداز بدون کمان است.
حکمت 338
اقسام علم
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: علم دو گونه است: علم فطرى و علم اکتسابى، علم اکتسابى اگر هماهنگ با علم فطرى«» نباشد سودمند نخواهد بود.
حکمت 339
قدرت و حاکمیّت اندیشه
(سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: استوارى رأى با کسى است که قدرت و دارایى دارد، با روى آوردن قدرت،

روى آورد، و با پشت کردن آن روى بر تابد.
حکمت 340
ارزش پاکدامنى و شکرگزارى
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: پاکدامنى زیور تهیدستى، و شکرگزارى زیور بى‏نیازى (ثروتمندى) است.
حکمت 341
روز دردناک ظالم
(سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: روز انتقام گرفتن از ظالم سخت‏تر از ستمکارى بر مظلوم است.
حکمت 342
راه بى‏نیازى
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: برترین بى‏نیازى و دارایى، نومیدى است از آنچه در دست مردم است.
حکمت 343

شناخت مردم و ضدّ ارزشها
(سیاسى، علمى) و درود خدا بر او، فرمود: گفتارها نگهدارى مى‏شود، و نهان‏ها آشکار، و هر کسى در گرو اعمال خویش است، و مردم گرفتار کمبودها و آفت‏هایند جز آن را که خدا نگهدارد، در خواست کنندگانشان مردم آزار، و پاسخگویان به زحمت و رنج دچارند، و آن کس که در اندیشه از همه برتر است با اندک خشنودى یا خشمى از رأى خود باز مى‏گردد. و آن کس که از همه استوارتر است از نیم نگاهى ناراحت شود یا کلمه‏اى او را دگرگون سازد.
حکمت 344
ضرورت توجّه به فنا پذیرى دنیا
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: اى مردم از خدا بترسید، چه بسا آرزومندى که به آرزوى خود نرسید، و سازنده ساختمانى که در آن مسکن نکرد، و گرد آورنده‏اى که زود آنچه را گرد آورده رها خواهد کرد، شاید که از راه باطل گرد آورده، و یا حق دیگران را باز داشته، و با حرام به هم آمیخته، که گناهش بر گردن اوست، و با سنگینى بار گناه در مى‏گذرد، و با پشیمانى و حسرت به نزد خدا مى‏رود که: «در دنیا و آخرت زیان کرده و این است زیانکارى آشکار»

سه شنبه 10/2/1387 - 9:1
دعا و زیارت

حکمت 246

پرهیز از دشمنى‏ها
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى را دید که چنان بر ضد دشمنش مى‏کوشید که به خود زیان مى‏رسانید، فرمود:) تو مانند کسى هستى که نیزه در بدن خود فرو برد تا دیگرى را که در کنار اوست بکشد
حکمت 247

ضرورت عبرت گرفتن
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: عبرت‏ها چقدر فراوانند و عبرت پذیران چه اندک
حکمت 248
اعتدال در دشمنى‏ها
(اخلاقى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که در دشمنى زیاده روى کند گناهکار، و آن کس که در دشمنى کوتاهى‏


کند ستمکار است، و هر کس که بى‏دلیل دشمنى کند نمى‏تواند با تقوا باشد
حکمت 249
نماز در نگرانى‏ها
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: آنچه که بین من و خدا نارواست اگر انجام دهم و مهلت دو رکعت نماز داشته باشم که از خدا عافیت طلبم، مرا اندوهگین نخواهد ساخت.
حکمت 250
شگفتى روزى بندگان
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (از امام پرسیدند چگونه خدا با فراوانى انسان‏ها به حسابشان رسیدگى مى‏کند پاسخ داد:) آن چنانکه با فراوانى آنان روزیشان مى‏دهد (و باز پرسیدند چگونه به حساب انسان‏ها رسیدگى مى‏کند که او را نمى‏بینند فرمود) همان گونه که آنان را روزى مى‏دهد و او را نمى‏بینند

 حکمت 251
تلخى‏هاى و شیرینى‏هاى دنیا و آخرت
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: تلخکامى دنیا، شیرینى آخرت، و شیرینى دنیاى حرام، تلخى آخرت است.
حکمت 252
فلسفه احکام الهى
(اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى)
و درود خدا بر او، فرمود: خدا «ایمان» را براى پاکسازى دل از شرک، و «نماز» را براى پاک بودن از کبر و خودپسندى، و «زکات» را عامل فزونى روزى، و «روزه» را براى آزمودن اخلاص بندگان، و «حج» را براى نزدیکى و همبستگى مسلمانان، و «جهاد» را براى عزّت اسلام، و «امر به معروف» را براى اصلاح توده‏هاى ناآگاه، و «نهى از منکر» را براى بازداشتن بى‏خردان از زشتى‏ها، «صله رحم» را براى فراوانى خویشاوندان، و «قصاص» را براى پاسدارى از خون‏ها، و اجراى «حدود» را براى بزرگداشت محرّمات الهى، و ترک «مى‏گسارى» را براى سلامت عقل، و دورى از «دزدى» را براى تحقّق عفّت، و ترک «زنا» را براى سلامت نسل آدمى، و ترک «لواط» را براى فزونى فرزندان، و «گواهى دادن» را براى به دست آوردن حقوق انکار شده، و ترک «دروغ» را براى حرمت نگهداشتن راستى، و «سلام» کردن را براى امنیّت از ترس‏ها، و «امامت» را براى سازمان یافتن امور امّت، و «فرمانبردارى از امام» را براى بزرگداشت مقام رهبرى، واجب کرد.
حکمت 253
روش سوگند دادن ستمکار
(سیاسى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: آنگاه که خواستید ستمکارى را سوگند دهید از او بخواهید که بگوید (از جنبش و نیروى الهى بیزار است» زیرا اگر به دروغ سوگند خورد، پس از بیزارى، در کیفر او شتاب شود، امّا اگر در سوگند خود بگوید «به خدایى که جز او خدایى نیست» در کیفرش شتاب نگردد، چه او خدا را به یگانگى یاد کرد.
حکمت 254
تلاش در انفاقهاى اقتصادى
(اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم خودت وصىّ مال خویش باش، امروز به گونه‏اى عمل کن که دوست دارى پس از مرگت عمل کنند.
حکمت 255
تندخویى و جنون
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: تندخویى بى‏مورد نوعى دیوانگى است، زیرا که تندخو پشیمان مى‏شود، و اگر پشیمان نشد پس دیوانگى او پایدار است.
حکمت 256
حسادت و بیمارى
(اخلاقى، بهداشتى) و درود خدا بر او، فرمود: سلامت تن در دورى از حسادت است.
حکمت 257
راه شاد کردن دیگران (اخلاق خانواده)
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: اى کمیل خانواده‏ات را فرمان ده که روزها در به دست آوردن بزرگوارى، و شب‏ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند. سوگند به خدایى که تمام صداها را مى‏شنود، هر کس دلى را شاد کند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازند.
حکمت 258
صدقه و توانگرى
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه تهیدست شدید با صدقه دادن، با خدا تجارت کنید.
حکمت 259
شناخت جایگاه وفادارى
(اخلاقى اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: وفادارى با خیانتکاران نزد خدا نوعى خیانت، و خیانت به خیانتکاران نزد خدا وفادارى است.

                        
حکمت 260
پرهیز از مهلت دادن‏هاى خدا
(اعتقادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: بسا احسان پیاپى خدا، گناهکار را گرفتار کند و پرده‏پوشى خدا او را مغرور سازد، و با ستایش مردم فریب خورد، و خدا هیچ کس را همانند مهلت دادن، مورد آزمایش قرار نداد.
مى‏گویم: (این سخن امام علیه السّلام در کلمات گذشته آمده بود، امّا چون در اینجا عبارات زیبا و مفیدى اضافه بر گذشته وجود داشت آن را نقل کردم).

                        
بخش حکمت‏هاى شگفتى‏آور از سخنان امیر المؤمنین علیه السّلام
(در این فصل برخى از سخنان برگزیده شگفتى‏آور امام را مى‏آوریم که احتیاج به تفسیر و تحلیل دارد).
1-  روایتى از امام
اشاره به ظهور امام زمان علیه السّلام
چون آنگونه شود، پیشواى دین«» قیام کند، پس مسلمانان پیرامون او چونان ابر پاییزى گرد آیند.
(«یعسوب» یعنى بزرگ مسلمانان، و «قزع» یعنى ابرهاى پاییزى)
2-  روایتى دیگر از امام
سخنورى
این سخنران، زبردست ماهرى است«».
(«شحشح» یعنى مهارت دارد، به کسى که خوب حرف مى‏زند یا خوب راه مى‏رود گویند، ولى در موارد دیگر «شحشح» یعنى فردى بخیل)
3-  روایتى دیگر از امام
پرهیز از دشمنى کردن
دشمنى، رنج‏ها و سختى‏هایى هلاک کننده دارد.
(«قحم» یعنى مهلکه‏ها، زیرا دشمنى آنان را به هلاکت مى‏رساند، و به معنى سختى‏ها نیز آمده که مى‏گویند «قحمة الاعراب»، یعنى روزگار سختى و گرسنگى عرب‏ها به گونه‏اى که اموالشان تمام مى‏شود، و معنى «تقحّم» همین است که مى‏گویند خشکسالى روستاییان را به سرزمین‏هاى سبز و آباد کشانده است).
4-  روایتى دیگر از امام
سرپرستى زنان
چون زنان بالغ شوند، خویشاوندان پدرى براى سرپرستى آنان سزاوارترند.
منظور از «نصّ» آخرین درجه هر چیز است، مانند «نصّ» در سیر، که به معنى آخرین مرحله توانایى مرکب است، هنگامى که مى‏گوییم، «نصصت الرّجل عن الآمر» آنقدر سؤال از کسى بشود که آنچه مى‏داند بیان کند، بنا بر این «نصّ الحقاق» بمعنى رسیدن به مرحله بلوغ است که پایان دوره کودکى است، این جمله از فصیح‏ترین کنایات و شگفت آورترین آنها است، منظور امام این است، هنگامى که زنان باین مرحله برسند «عصبه»: مردان خویشاوند پدرى که محرم آنان هستند، مانند برادر، و عمو، به حمایت آنها سزاوارتر از مادرند، و هم چنین در انتخاب همسر براى آنها، و منظور از حقاق مخالفت و درگیرى مادر، با عصبه، در مورد این زن است، به طورى که هر کدام به دیگرى مى‏گوید: من از تو احقّ هستم، گفته مى‏شود:


«حاققته حقاقا» بمعنى رشد عقلى است، یعنى به مرحله‏اى برسد که حقوق و احکام در باره او اجرا شود، اما آن کس که نصّ الحقائق نقل کرده منظورش از حقایق، جمع «حقیقت» است. این بود معنایى که «ابو عبید قاسم بن سلام»«» براى این جمله کرده است، اما نظر من این است که منظور از «نصّ الحقاق» این است که زن به مرحله‏اى برسد که جائز باشد تزویج کند، و اختیاردار حقوق خود شود، این در حقیقت تشبیه به «حقاق» در شتر است چرا که «حقاق» جمع حقّه و «حق» است به معنى شترى که سه سالش تمام و آماده بهره‏بردارى است. «حقائق» نیز جمع حقّه است، بنا بر این هر دو تعبیر به یک معنى باز مى‏گردد، هر چند معنى دوم به روش عرب شبیه‏تر است.
5-  روایتى دیگر از امام
تأثیر ایمان در روح
ایمان نقطه‏اى نورانى در قلب پدید آورد که هر چه ایمان رشد کند آن نیز فزونى یابد.
(لمظة نقطه سیاه یا سفید است، مى‏گویند فرس المظ، یعنى اسبى که در لب او نقطه سپیدى باشد)
6-  روایتى دیگر از امام
ضرورت پرداخت زکات
هر گاه انسان طلبى دارد که نمى‏داند وصول مى‏شود یا نه، پس از دریافت آن واجب است زکات آن را براى سالى که گذشته، بپردازد.
مى‏گویم: (بنا بر این «دین ظنون» آن است که طلب کار نمى‏داند آیا مى‏تواند از بدهکار وصول کند یا نه گویا طلب کار در حال ظنّ و گمان است، گاهى امید دارد که بتواند آن را بستاند، و گاهى امید دارد که بتواند آن را بستاند، و گاهى نه، این از فصیح‏ترین سخنان است، همچنین هر کارى که طالب آن هستى و نمى‏دانى در چه موضعى نسبت به آن خواهى بود، آن را «ظنون» گویند. و گفته اعشى شاعر عرب از همین باب است، آنجا که مى‏گوید: «چاهى که معلوم نیست آب دارد یا نه، و از محلى که باران گیر باشد دور است، نمى‏شود آن را همچون فرات، که پر از آب است، و کشتى و شناگر ماهر را از پا در مى‏آورد، قرار داد» «جدّ» چاه قدیمى بیابانى را گویند، و ظنون آن است که معلوم نیست آب دارد یا نه).
7  روایتى دیگر از امام
امید به پیروزى
مسلمان چونان تیراندازى ماهرى است که انتظار دارد، در همان نخستین تیراندازى پیروز گردد.

                        
مى‏گویم: (یاسرون، کسانى هستند که با تیرها بر سر شترى مسابقه مى‏دهند، و فالج، یعنى چیره دست پیروز، مى‏گویند. قد فلج علیهم و فلجهم. یعنى بر آنان پیروز شدند، و آنان را مغلوب کردند، و راجز«» مى‏گوید: چیره دستى را دیدم که پیروز شد.) 
8  روایتى دیگر از امام
جهاد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
هر گاه آتش جنگ شعله مى‏کشید، ما به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پناه مى‏بردیم، که در آن لحظه کسى از ما همانند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به دشمن نزدیک‏تر نبود.
(وقتى ترس از دشمن بزرگ مى‏نمود، و جنگ به گونه‏اى مى‏شد که گویا جنگجویان را مى‏خواهد در کام خود فرو برد، مسلمانان به پیامبر پناهنده مى‏شدند، تا رسول خدا شخصا به نبرد پردازد، و خداوند به وسیله او نصرت و پیروزى را بر آنان نازل فرماید، و در سایه آن حضرت ایمن گردند، اما جمله
«اذا احمرّ البأس»
کنایه از شدّت کارزار است. در این باره سخنان متعدّدى گفته شده که بهترین آنها اینکه امام داغى جنگ را به شعله‏هاى سوزان آتش تشبیه کرده است، و از چیزهایى که این نظر را تقویت مى‏کند، سخن پیامبر در جنگ حنین است، هنگامى که نبرد سخت شد و شمشیر زدن مردم را در جنگ «هوازن» مشاهده کرد فرمود:
«الآن حمى الوطیس»
اکنون تنور جنگ داغ شد، «وطیس» تنور آتش است، بنا بر این رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم داغى و گرمى جنگ را به افروختگى و شدّت شعله‏ورى آتش تشبیه فرموده است).

                        
ادامه حکمت‏ها
حکمت 261
مظلومیّت امام على علیه السّلام
(سیاسى، تاریخى) و درود خدا بر او، فرمود: (آن هنگام که تهاجم یاران معاویه به شهر انبار، و غارت کردن آن را شنید، تنها و پیاده به طرف پادگان نظامى کوفه «نخیله»«» حرکت کرد، مردم خود را به او رسانده، گفتند اى امیر مؤمنان ما آنان را کفایت مى‏کنیم، فرمود) شما از انجام کار خود درمانده‏اید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏کنید اگر رعایاى پیش از من از ستم حاکمان مى‏نالیدند، امروز من از رعیّت خود مى‏نالم، گویى من پیرو، و آنان حکمرانند، یا من محکوم و آنان فرمانروایانند. وقتى سخن امام در یک سخنرانى طولانى که برخى از آن را در ضمن خطبه‏هاى گذشته آوردیم، به اینجا رسید. (دو نفر از یاران جلو آمدند و یکى گفت: من جز خود و برادرم را در اختیار ندارم، اى امیر المؤمنان فرمان ده تا هر چه خواهى انجام دهم، امام فرمود) شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا
حکومت 262
مشکل حقّ ناشناسى
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (حارث بن حوت«» نزد امام آمد و گفت: آیا چنین پندارى که من اصحاب جمل را گمراه مى‏دانم چنین نیست، امام فرمود) اى حارث تو زیر پاى خود را دیدى، امّا به پیرامونت نگاه نکردى، پس سرگردان شدى، تو حق را نشناختى تا بدانى که اهل حق چه کسانى مى‏باشند و باطل را نیز نشناختى تا باطل گرایان را بدانى. (حارث گفت: من و سعد بن مالک،«» و عبد اللّه بن عمر، از جنگ کنار مى‏رویم، امام فرمود) همانا سعد و عبد اللّه بن عمر، نه حق را یارى کردند، و نه باطل را خوار ساختند.
حکمت 263
مشکل هم نشینى با قدرتمندان
(سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: همنشین پادشاه، شیر سوارى را ماند که دیگران حسرت منزلت او را دارند، ولى خود مى‏داند که در جاى خطرناکى قرار گرفته است.
حکمت 264
نیکى به بازماندگان دیگران
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: به بازماندگان دیگران نیکى کنید، تا حرمت بازماندگان شما را نگاه‏دارند.
حکمت 265
گفتار حکیمان و درمان
(علمى، درمانى) و درود خدا بر او، فرمود: گفتار حکیمان اگر درست باشد درمان«»، و اگر نادرست، درد جان است.
حکمت 266
روش صحیح پاسخ دادن
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى از امام پرسید که ایمان را تعریف کن) فردا نزد من بیا تا در جمع مردم پاسخ گویم، که اگر تو گفتارم را فراموش کنى دیگرى آن را در خاطرش سپارد، زیرا گفتار چونان شکار رمنده است، یکى آن را به دست آورد، و دیگرى آن را از دست مى‏دهد.
(پاسخ امام در حکمت 31 آمد که آن را نقل کردیم که ایمان را بر چهار شعبه تقسیم کرد)
حکمت 267
پرهیز از حرص ورزى در کسب روزى
(اعتقادى، معنوى)

                        
و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم اندوه روز نیامده را بر امروزت میفزا، زیرا اگر روز نرسیده، از عمر تو باشد خدا روزى تو را خواهد رساند.
حکمت 268
اعتدال در دوستى‏ها و دشمنى‏ها
(اخلاق اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: در دوستى با دوست مدارا کن، شاید روزى دشمن تو گردد، و در دشمنى با دشمن نیز مدارا کن، زیرا شاید روزى دوست تو گردد.
حکمت 269
روش برخورد با دنیا
(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم در دنیا دو دسته‏اند، یکى آن کس که در دنیا براى دنیا کار کرد، و دنیا او را از آخرتش بازداشت، بر بازماندگان خویش از تهیدستى هراسان، و از تهیدستى خویش در امان است، پس زندگانى خود را در راه سود دیگران از دست مى‏دهد. و دیگرى آن که در دنیا براى آخرت کار مى‏کند، و نعمت‏هاى دنیا نیز بدون تلاش به او روى مى‏آورد، پس بهره هر دو جهان را چشیده، و مالک هر دو جهان مى‏گردد، و با آبرومندى در پیشگاه خدا صبح مى‏کند، و حاجتى را از خدا درخواست نمى‏کند جز آن که روا مى‏گردد.
حکمت 270
ضرورت حفظ اموال کعبه
(تاریخى، فقهى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: (در زمان حکومت عمر، نسبت به فراوانى زیور و زینت‏هاى کعبه صحبت شد، گروهى گفتند آنها را براى لشکر اسلام مصرف کن، کعبه زر و زینت نمى‏خواهد، وقتى از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسیدند، فرمود) همانا قرآن بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم هنگامى نازل گردید که اموال چهار قسم بود، اموال مسلمانان، که آن را بر أساس سهم هر یک از وارثان، تقسیم کرد، و غنیمت جنگى که آن را به نیازمندانش رساند، و خمس، که خدا جایگاه مصرف آن را تعیین فرمود، و صدقات، که خداوند راه‏هاى بخشش آن را مشخّص فرمود. و زیور آلات و زینت کعبه از اموالى بودند که خدا آن را به حال خود گذاشت، نه از روى فراموشى آن را ترک کرد، و نه از چشم خدا پنهان بود، تو نیز آن را به حال خود واگذار چنانکه خدا و پیامبرش آن را بحال خود واگذاشتند. (عمر گفت: اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم، و متعرّض زیور آلات کعبه نشد)
حکمت 271
روش صحیح قضاوت
(قضایى) و درود خدا بر او، فرمود: (دو نفر دزد را خدمت امام آوردند که از بیت المال دزدى کرده بودند، یکى برده مردم، و دیگرى برده‏اى جزو بیت المال بود، امام فرمود) برده‏اى که از بیت المال است حدّى بر او نیست، زیرا مال خدا مقدارى از مال خدا را خورده است، امّا دیگرى باید حدّ دزدى با شدّت بر او اجرا گردد (سپس دست او را برید).

حکمت 272
ضرورت استقامت در برداشتن کجى‏ها
(سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر از این فتنه‏ها و لغزشگاه با قدرت بگذرم، دگرگونى‏هاى بسیار پدید مى‏آورم.
حکمت 273

ضرورت توکّل به خداوند
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: به یقین بدانید خداوند براى بنده خود هر چند با سیاست و سخت کوش و در طرح و نقشه نیرومند باشد، بیش از آنچه که در علم الهى«» وعده فرمود، قرار نخواهد داد، و میان بنده، هر چند ناتوان و کم سیاست باشد، و آنچه در قرآن براى او رقم زده حایلى نخواهد گذاشت، هر کس این حقیقت را بشناسد و به کار گیرد، از همه مردم آسوده‏تر است و سود بیشترى خواهد برد. و آن که آن را واگذارد و در آن شک کند، از همه مردم گرفتارتر و زیانکارتر است، چه بسا نعمت داده شده‏اى که گرفتار عذاب شود، و بسا گرفتارى که در گرفتارى ساخته شده و آزمایش گردد، پس اى کسى که از این گفتار بهرمند مى‏شوى، بر شکر گزارى بیفزاى، و از شتاب بى جا دست بردار، و به روزى رسیده قناعت کن.
حکمت 274
ضرورت عمل گرایى
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: علم خود را نادانى، و یقین خود را شک و تردید مپندارید، پس هر گاه دانستید عمل کنید، و چون به یقین رسیدید اقدام کنید.
حکمت 275
ضدّ ارزش‏هاى اخلاقى
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: طمع به هلاکت مى‏کشاند و نجات نمى‏دهد، و به آنچه ضمانت کند، وفادار نیست، و بسا نوشنده آبى که پیش از سیراب شدن گلو گیرش شد، و ارزش آنچه که بر سر آن رقابت مى‏کنند، هر چه بیشتر باشد، مصیبت از دست دادنش اندوهبارتر خواهد بود، و آرزوها چشم بصیرت را کور مى‏کند، و آنچه روزى هر کسى است بى جستجو خواهد رسید.
حکمت 276
پرهیز از دورویى‏ها
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: خدایا به تو پناه مى‏برم که ظاهر من در برابر دیده‏ها نیکو، و درونم در آنچه که از تو پنهان مى‏دارم، زشت باشد، و بخواهم با اعمال و رفتارى که تو از آن آگاهى، توجّه مردم را به خود جلب نمایم، و چهره ظاهرم را زیبا نشان داده با اعمال نادرستى که درونم را زشت کرده به سوى تو آیم، تا به بندگانت نزدیک، و از خشنودى تو دور گردم.
حکمت 277
سوگند امام علیه السّلام
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: نه، سوگند به خدایى که با قدرت او شب تاریک را به سر بردیم که روز سپیدى در پى داشت، چنین و چنان نبود.
حکمت 278
ارزش تداوم عمل
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: کار اندکى که ادامه یابد، از کار بسیارى که از آن به ستوه آیى امیدوار کننده‏تر است.

حکمت 279
شناخت جایگاه واجبات و مستحبّات
(عبادى) و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه مستحبات به واجبات زیان رساند آن را ترک کنید.
حکمت 280
یاد قیامت و آمادگى
(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که به یاد سفر طولانى آخرت باشد خود را آماده مى‏سازد.
حکمت 281
برترى عقل از مشاهده چشم
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: اندیشیدن همانند دیدن نیست، زیرا گاهى چشم‏ها دروغ مى‏نمایاند، امّا آن کس که از عقل نصیحت خواهد به او خیانت نمى‏کند.
حکمت 282
غرور، آفت پندپذیرى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: میان شما و پندپذیرى، پرده‏اى از غرور و خودخواهى وجود دارد.
حکمت 283
علل سقوط جامعه
(اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: جاهلان شما پر تلاش، و آگاهان شما تن پرور و کوتاهى ورزند
حکمت 284
دانش نابود کننده عذرها
(علمى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: دانش، راه عذر تراشى را بهانه جویان بسته است.
حکمت 285
ضرورت استفاده از فرصت‏ها
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: آنان که وقتشان پایان یافته خواستار مهلتند، و آنان که مهلت دارند کوتاهى مى‏ورزند.
حکمت 286
سرانجام خوشى‏ها
(سیاسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم چیزى را نگفتند خوش باد، جز آن که روزگار، روز بدى را براى او تدارک دید.
حکمت 287
مشکل درک قضا و قدر
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (از قدر پرسیدند، پاسخ داد:) راهى است تاریک، آن را مى‏پمایید، و دریایى است ژرف، وارد آن نوشید، و رازى است خدایى، خود را به زحمت نیندازید.
حکمت 288
جهل و خوارى
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه خدا بخواهد بنده‏اى را خوار کند، دانش را از او دور سازد.
حکمت 289
الگوى کامل انسانیّت
(اخلاقى، اجتماعى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: در گذشته برادرى دینى داشتم«» که در چشم من بزرگ مقدار بود چون دنیاى حرام در چشم او بى‏ارزش مى‏نمود، و از شکم بارگى دور بود، پس آنچه را نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد، و آنچه را مى‏یافت زیاده روى نداشت. در بیشتر عمرش ساکت بود، امّا گاهى که لب به سخن مى‏گشود بر دیگر سخنوران برترى داشت، و تشنگى پرسش کنندگان را فرو مى‏نشاند. به ظاهر ناتوان و مستضعف مى‏نمود، امّا در برخورد جدّى چونان شیر پیشه مى‏خروشید، یا چون مار بیابانى به حرکت در مى‏آمد. تا پیش قاضى نمى‏رفت دلیلى مطرح نمى‏کرد، و کسى را که عذرى داشت سرزنش نمى‏کرد، تا آن که عذر او را مى‏شنید، از درد شکوه نمى‏کرد، مگر پس از تندرستى و بهبودى، آنچه عمل مى‏کرد مى‏گفت، و بدانچه عمل نمى‏کرد چیزى نمى‏گفت، اگر در سخن گفتن بر او پیشى مى‏گرفتند در سکوت مغلوب نمى‏گردید.

و بر شنیدن بیشتر از سخن گفتن حریص بود. اگر بر سر دو راهى دو کار قرار مى‏گرفت، مى‏اندیشید که کدام یک با خواسته نفس نزدیک‏تر است با آن مخالفت مى‏کرد، پس بر شما باد روى آوردن به اینگونه از ارزش‏هاى اخلاقى، و با یکدیگر در کسب آنها رقابت کنید، و اگر نتوانستید، بدانید که به دست آوردن برخى از آن ارزش‏هاى اخلاقى بهتر از رها کردن همه است.
حکمت 290
مسؤولیّت نعمت‏ها
(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر خدا بر گناهان وعده عذاب هم نمى‏داد، لازم بود به خاطر سپاسگزارى از نعمت‏هایش نافرمانى نشود.
حکمت 291
روش تسلیت گفتن
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: (جهت تسلیت گفتن به اشعث بن قیس در مرگ فرزندش) اى اشعث اگر براى پسرت اندوهناکى، به خاطر پیوند خویشاوندى سزاوارى، امّا اگر شکیبا باشى هر مصیبتى را نزد خدا پاداشى است. اى اشعث اگر شکیبا باشى تقدیر الهى بر تو جارى مى‏شود و تو پاداش داده خواهى شد و اگر بى تابى کنى نیز تقدیر الهى بر تو جارى مى‏شود و تو گناه کارى. اى اشعث پسرت تو را شاد مى‏ساخت و براى تو گرفتارى و آزمایش بود، و مرگ او تو را اندوهگین کرد در حالى که براى تو پاداش و رحمت است.
حکمت 292
عزاى پیامبر علیه السّلام و بى‏تابى‏ها
(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (به هنگام دفن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) همانا شکیبایى نیکوست جز در غم از دست دادنت، و بى‏تابى ناپسند است جز در اندوه مرگ تو، مصیبت تو بزرگ، و مصیبت‏هاى پیش از تو و پس از تو ناچیزند.
حکمت 293
دوستى با احمق هرگز
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: همنشین بى‏خرد مباش، که کار زشت خود را زیبا جلوه داده، دوست دارد تو همانند او باشى.
حکمت 294
فاصله میان شرق و غرب
(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: (از فاصله میان مشرق و مغرب پرسیدند، فرمود:) به اندازه یک روز رفتن خورشید.
حکمت 295
شناخت دوستان و دشمنان
(اخلاقى اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: دوستان تو سه گروهند، و دشمنان تو نیز سه دسته‏اند، امّا دوستانت: دوست تو و دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو است، و امّا دشمنانت، پس دشمن تو، و دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو است.

سه شنبه 10/2/1387 - 9:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته