• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 632
تعداد نظرات : 73
زمان آخرین مطلب : 3491روز قبل
حجاب و عفاف

درسهایی از تفسیر سوره نور ؛ گسترش فساد و فحشاء

اشاره
« اِنّ الّذین یُحبُّونَ أنْ تَشیعَ الفاحِشةُ فِی الّذینَ آمَنوا لَهُمْ عذابٌ ألیمٌ فِی الدُّنیا وَ الآخرةِ و اللّه ُ یَعْلَمُ و أنتُمْ لا تَعْلَمُونَ «سوره مبارکه نور آیه 19»
آیات قبل از این آیه بخشی از آیاتی بود که به یک جریان تاریخی، اجتماعی در خصوص توطئه ای که منافقان برای مخدوش ساختن چهره مبارک پبامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چیدند می پردازد. جریان «افک» و تهمت زدن به یکی از همسران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، هر چند با دسیسه چند تن از منافقان شکل گرفت، اما آنچه آن را به شکل یک موضوع پیچیده درآورد ساده پنداری و سهل انگاری جمعی از مسلمانان در برخورد با این جریان بود که زمینه گسترش این شایعه را فراهم کرد. برخی این دسیسه را درباره عایشه، و برخی دیگر مربوط به ماریه قبطیه دانسته اند که شرح آن گذشت. به هر حال این گناه بزرگی بود که برخی از مسلمانان مرتکب شدند و در مقابل این توطئه، هشیاری و رشد لازم را از خود نشان ندادند. توجه دادن مسلمانان به عظمت این گناه و لزوم هشیاری در مقابل جریانهای مشابه، بخشی از یادآوری های قرآن در این خصوص است. آنچه اینک در این آیه می خوانید توبیخ مجددی است خطاب به آنانی که در دام توطئه افتادند و تأکیدی است بر دوری جستن از تکرار آن، و هشداری است به آنان که خواهان گسترش فساد و فحشاء در جامعه اسلامی می باشند.

شرح کلّی
در این آیه به آن دسته از کسانی که علاقه دارند در جامعه اسلامی و در میان مؤمنان، فحشاء و کارهای ناپسند گسترش یابد هشدار می دهد که اینها در دنیا و آخرت عذابی دردناک، خواهند داشت.

شرح تفصیلی
«اِنَّ الّذین یُحبُّونَ أن تَشیعَ الفاحِشةُ فِی الّذینَ آمَنوا لَهُمْ عذابٌ ألیمٌ فِی الدُّنیا وَ الآخرةِ»
این آیه، یک اصل بازدارنده در جامعه اسلامی را یادآور می شود که البته یکی از مصادیق روشن آن، همان جریان «افک» و ایراد اتهام به همسر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گسترش این تهمت در سطح جامعه می باشد. در این آیه به شدت، آنانی که خواهان گسترش اعمال ناروا و زشت در جامعه هستند و شیوع فحشاء ومنکرات مایه خوشحالی آنان می شود را تهدید کرده و با بیان اینکه این دسته از افراد در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند داشت به آنان هشدار داده است. موضوع اصلی در این هشدار، «علاقه به شیوع فحشاء» در میان مسلمانان می باشد. کلمه «تَشیعَ» که هم خانواده با کلماتی چون «شیوع» و «شایعه» و «اشاعه» می باشد، معنایی روشن دارد که چیزی جز همان گسترش، شیوع و فراگیر شدن نمی باشد. «فاحشه» که هم خانواده با کلماتی چون «فحش» و «فحشاء» می باشد؛ عبارت از گفته ها و کرده هایی است که دارای زشتی زیاد باشد. بنابراین، از یک سو تعبیر «فاحشه» یا «فحشاء» در باره هر کار ناروایی به کار برده نمی شود و از سوی دیگر اختصاص به امر بسیار ناروایی چون زنا ندارد. از این رو آیه شریفه، دامنه گسترده ای دارد و شامل هر نوع فحشاء و زشتی بزرگی خواهد شد.
یک نکته قابل توجه در آیه این است که آیه نه تنها این هشدار و عقوبت را منحصر به ارتکاب فحشاء و اعمال ناروا نکرده، و حتی محدود به اشاعه و گسترش تبلیغی آن نیز ننموده است بلکه با تعبیر «یحبّون» تهدید به عقوبت را توسعه داده و افرادی که علاقه مند به گسترش و اشاعه فحشاء در میان جامعه اسلامی می باشند، و رواج بی بند و باری و لاابالی گری، و شکسته شدن حرمت حدود الهی مایه خوشحالی آنان است را به عذاب دردناک الهی هشدار داده است و مستوجب عذاب شمرده است. اگر کسی به صورت پنهانی گناهی را مرتکب شود و حدّی از حدود الهی را زیر پا گذارد، البته کاری ناروا کرده و مستحق عقوبت است و باید توبه کند ولی روشن است کسی که به صورت علنی حدود الهی را هتک می کند و مرتکب گناه می گردد و یا رفتار او موجب ترویج گناه و کاهش قبح آن و از میان رفتن حیاء اجتماعی می شود و به سست شدن مقررات و حدود الهی در نگاه مردم و فراگیر شدن گناه و عادی شدن منکر می انجامد، گناهی به مراتب سنگین تر مرتکب شده است.
گسترش فحشاء و منکرات و استقبال از آن، علاوه بر آثار و عواقب سوئی که خود گناه دارد موجب زوال قبح آن و از میان رفتن ابهّت و احترام حدود و احکام الهی می شود و به دنبال آن و در نهایت، «منکر» رنگ «معروف» را به خود می گیرد و ارتکاب گناه و انجام منکر به عنوان یک ارزش و مایه ای برای افتخار به شمار خواهد رفت و حتی دعوت به آن خواهد شد.
این آیه هر چند به دنبال آیات «قذف» و نیز آیات «افک» می باشد ولی «تحریم» اشاعه فحشاء و «تهدید» نسبت به آن، اختصاص به قذف و تهمت به معنای خاص آن ندارد. بر این اساس، این گفته برخی از مفسرین که منظور از عذاب دنیوی در آیه مورد بحث، همان حدّ قذف، یعنی هشتاد ضربه تازیانه می باشد، مورد خدشه است. آثار سوء و نتایج شوم گسترش فحشاء و توسعه منکرات و ایجاد حسّ بی اعتمادی و بدبینی در جامعه و تبعات ترویج و تبلیغ بی بند و باری و سبک انگاری حدود الهی و احکام شرعی، خود عذاب دردناکی است که دامنگیر جامعه خواهد شد. زوال قبح گناه، رواج بی اعتمادی در جامعه، فراگیر شدن سوءظن، سبک شدن حدود و حقوقی که روابط و مناسبات اجتماعی را تنظیم می کند و رشد روحیه بی اعتنایی به مقررات اجتماعی و ضوابط شرعی، همه و همه عذابهایی دردناک و تازیانه هایی طاقت فرسایند که بر پیکره جامعه فرود خواهد آمد، حتی اگر در هیچ محکمه ای ثابت نشود و شخص خاصی تازیانه نخورد. البته مروّجان فحشاء و مبلّغان بی بند و باری و کسانی که هتک حرمت جامعه اسلامی و مردم مسلمان می کنند و به شایعه سازی و تهمت زدن می پردازند و یا آبرو و حیثیت افراد را برخلاف قانون و ضوابط شرعی می برند، به تناسب جرم و به فراخور گناهی که مرتکب شده اند مستوجب حدّ و تعزیر شرعی نیز می باشند.
تنها در صورتی می توان منظور از «عذاب دنیوی» در آیه را همان حدّ قذف دانست که اولاً «الف» و «لام» در کلمه «الفاحشة» را در اشاره به گناهی مشخص دانست (الف و لام عهد)، و ثانیا منظور از این گناه را همان «قذف» شمرد، و ثالثا «علاقه به شیوع فاحشه» را کنایه از تصمیم بر ارتکاب قذف و نقل این تهمت به دیگران دانست؛ ولی اینها احتمالاتی است که چندان با ظاهر آیه مناسبت ندارد. علاوه اینکه «قذف» یعنی متهم ساختن به زنا، به مجرد تحقق، موجب حدّ شرعی می شود و مقید ساختن آن به «قصد شیوع» وجهی ندارد. در روایات نیز در نکوهش اشاعه فحشاء و تحریم آن به معنای عام، به این آیه استشهاد شده است و منحصر به قذف نگشته است.
نکته قابل توجه در آیه این است که حرمت گسترش فحشاء به تهمت زدن و علاقه مندی به پخش شایعات دروغین و یا مشکوک اختصاص نیافته است، بلکه به صورت کلی تمایل به شیوع بی بند و باری و شکسته شدن ترس و واهمه جامعه از ارتکاب گناه، و پرده دری و ترویج نادیده گرفتن حدود الهی، به هر وسیله، از جمله نقل و بازگویی آن تحریم شده است. بنابراین، در مواردی که حتی قطع به ارتکاب گناه نیز وجود دارد، نباید با بازگو کردن و علنی نمودن و عمومی کردن آن حتی توسط خود شخص گناهکار و مجرم، به گسترش آن و جرأت یافتن دیگران دامن زد. البته روشن است رعایت مصالح مهمتری چون حفظ نظام اسلامی، حفظ جان و مال و امنیت مردم، شهادت در دادگاه، تنبیه علنی مجرم در برخی جرایم بر اساس قانون و تشخیص محکمه صالحه، آگاه ساختن مسؤولین ذی ربط از واقعیات جامعه و مواردی از این دست، مسایلی است که هر یک ضوابط و مصالح خاص خویش را دارد و احکام و شرایط ویژه ای را می طلبد؛ اما قطعا صرف جلب توجه دیگران، شهرت طلبی، افزایش بیننده و شنونده، افزایش خواننده، ارضاء حسّ کنجکاوی، انتقامجویی، تحقیر، تسویه حسابهای شخصی و گروهی، و انگیزه ها و عواملی از این دست، نمی تواند مجوّز پرده دری و لکه دار نمودن حیثیت و شخصیت افراد در جامعه از یک سو، و ترویج و تبلیغ گناه و فحشاء و جری ساختن جامعه بر ارتکاب گناه باشد. و این مسؤولیت سنگینی است که بویژه متوجه رسانه های جمعی اعم گفتاری و نوشتاری می باشد.
با توضیحاتی که گذشت می توان گفت «اشاعه فحشاء» عنوانی عام است که مصادیق مختلفی دارد؛ از جمله شایعه سازی، پخش دروغ و تهمت، ایجاد مراکز فساد و فحشاء، فراهم کردن تسهیلات گناه، توسعه زمینه روی آوری جامعه به بی بند و باری، و تشویق مستقیم یا غیر مستقیم جامعه به آن، ارتکاب علنی گناه، عدم جلوگیری از آن، میدان دادن به افراد فاسد و منحرف، اعتراف گرفتن و تشویق به اعتراف در «حقوق اللّه » و یا تلاش برای پی بردن به آن، و نشر گزارشها، عکسها، فیلمها و صحنه هایی که به ارتکاب گناه دامن می زند، اینها همه جزء مصادیق «اشاعه فحشاء» و نشان دادن علاقه به گسترش آن است.

«و اللّه ُ یَعْلَمُ و أنتُمْ لا تعلمونَ»
آیه در پایان، با این جمله که «خداوند می داند و شما نمی دانید»، بدون ذکر متعلق علم، اهمیت و عظمت موضوع را مورد تأکید قرار می دهد و این خود شاهد است که فراز یادشده تنها به دانستن و ندانستن غضب الهی واستحقاق عقوبت اشاره ندارد چنان که منحصر به اسرار و نهفته های قلبی افراد در زمینه تمایل و علاقه به شیوع فحشاء نیز نمی باشد. بلکه این خداوند است که آگاه به مصالح و مفاسد جامعه و انسان است و بر اساس آن، احکامش را نازل می کند، و این او است که می داند درون سینه ها چه می گذرد، و چه کسی علاقه مند به گسترش فحشاء و منکر است، و این او است که آگاه به عواقب و ابعاد مختلف این گناه در دنیا و آخرت می باشد و شما نمی دانید.

روایات
در زمینه «اشاعه فحشاء» با توجه به معنای عام و گسترده ای که برای آن آوردیم و به تناسب عناوین چندی که مرتبط به این موضوع می باشد، روایات بسیاری وجود دارد که در این فرصت و به تناسب بحث، گزیده ای از آنها را بازگو می کنیم.
1ـ محمد بن فضیل می گوید به امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) گفتم: فدایت شوم، در مورد مردی از برادران مسلمانم خبر ناخوشایندی به من می رسد. از او در باره آن پرسش می کنم، ولی او آن را انکار می کند؛ در حالی که افرادی مورد اطمینان، آن مطلب را در باره او به من گفته اند. حضرت(علیه السّلام) فرمود:
«یا محمد! کذّبْ سَمْعَکَ و بصرَکَ عن أخیک وَ اِنْ شهِد عندک خمسونَ قسامةً و قال لک قولاً فصدّقْه و کذّبهم و لا تذیعنَّ علیه شیئا تشینه به، و تهدم به مروّته، فتکون من الذین قال اللّه عزّ و جل: انّ الّذین یحبّونَ أن تشیع الفاحشةُ فی الّذین آمنوا لهم عذاب الیمٌ فی الدّنیا و الآخرة»(1)
«ای محمد! گوش و چشمت را در مورد برادرت تکذیب کن و اگر پنجاه نفر هم پیش تو با قسم خوردن شهادت دادند ولی او حرف دیگری گفت، او را تصدیق کن و دیگران را تکذیب نما، و هرگز چیزی را که به واسطه آن، او را بدنام و رسوا کنی و جوانمردی و شخصیت او را بشکنی، علیه او منتشر نکن، و الاّ جزء کسانی خواهی بود که خدای عز و جل در موردشان فرموده است: انّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة ...»
روشن است مسایل حقوقی و آنچه در محکمه در چارچوب ضوابط شرعی و بر اساس خواست و روال صحیح قضاوت انجام می شود، خارج از موضوع این روایت است.

2ـ امام صادق (علیه السّلام) این گفته را از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می کند:
«مَنْ أذاع فاحشةً کان کمُبتدیها و مَنْ عَیَّرَ مؤمنا بشی ء لا یموتُ حتّی یرکبه».(2)
«کسی که کار ناپسندی را پخش و افشاء کند، همانند کسی است که مرتکب آن شده است و کسی که مؤمنی را به امر ناپسندی سرزنش و تحقیر کند، نمی میرد تا اینکه خودش گرفتار و مرتکب آن شود.»

3ـ امام صادق (علیه السّلام) در سخن دیگری فرموده است:
«مَنْ قالَ فی مؤمنِ ما لا رأتْه عیناه و لا سَمِعتْ اُذُناه کان من الّذین قال اللّه عزّ و جلّ: ان الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا ...».(3)
«کسی که در مورد مؤمنی چیزی را بازگو کند که چشمانش ندیده و با گوشهایش نشنیده، جزء کسانی خواهد بود که خدای عز و جل در باره آنان فرموده است: «ان الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة ...»

4ـ چنان که حضرت(علیه السّلام) در روایت دیگری، همین مطلب را در باره کسانی فرموده است که حتی گناه یا عیبی را با چشمان خود دیده و با گوشهای خود شنیده اند و برای دیگران بازگو می کنند:
«من قال فی مؤمن ما رأته عیناه و سمعته اُذُناه فهو مِنَ الذین قال اللّه عزّ و جلّ: انّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة ...».(4)

5ـ عباس بن هلاک این سخن را از امام رضا(علیه السّلام) شنیده است:
«المستترُ بالحسنة تعدِلُ سبعین حسنةً و المذیعُ للسّیّئة مخذولٌ، و المستترُ بالسّیّئة مغفور له».(5)
«نیکی کسی که انجام آن را پنهان می سازد مساوی با هفتاد برابر است، و آن که بدی را افشاء می کند دچار خذلان شده و خداوند او را به حال خود وا می گذارد، و کسی که بدی را می پوشاند مشمول مغفرت است.»

6ـ عبدالرحمن بن سیّابه نقل می کند که این سخن را از امام صادق(علیه السّلام) در باره غیبت و تهمت شنیده است:
«الغیبةُ أنْ تَقُول فی اخیک ما ستره اللّه تعالی علیه، و امّا الامر الظاهر فیه مثل الحدّة و العجلة فلا، و البُهتان أن تقولَ فیه ما لیس فیه».(6)
«غیبت، عبارت است از اینکه در باره برادر مسلمانت آنچه را که خداوند تعالی بر او پوشانده است بر زبان آوری، و اما کاری که آشکار است مثل تندی و شتابزدگی در او، نه، این غیبت نیست. و بهتان آن است که آنچه در او نیست را در باره او بگویی.»

7ـ چنان که داود بن سرحان در باره ماهیّت غیبت از محضر امام صادق(علیه السّلام) پرسش کرد. حضرت(علیه السّلام) فرمود:
«هُوَ أن تقول لاخیک فی دینه ما لم یفعَل و تبُثَّ علیه امرا قد ستره اللّه تعالی علیه لم یقم علیه فیه حدّ».(7)
«غیبت آن است که در مورد شخصیت دینی برادرت چیزی بگویی که مرتکب نشده است و به ضرر او مطلبی را منتشر و پخش کنی که خداوند تعالی آن را پوشانده است و حدّی در آن خصوص بر او جاری نشده است.»
روشن است بخش اول روایت، عنوان «غیبت»، در معنای عام خویش، برای بهتان به کار رفته است.ادامه دارد.

پی نوشت ها :
1ـ کافی، ج8، ص147، و ثواب الاعمال، ص295.
2ـ ثواب الاعمال، ص295.
3ـ نور الثقلین، ج3، ص583.
4ـ کافی، ج2، ص357، و نور الثقلین، ج3، ص583.
5ـ ثواب الاعمال، ص213.
6ـ کافی، ج2، ص358.
7ـ همان، ص357.

برگرفته از : مجله پیام زن - خرداد 1377، شماره 75

 

شنبه 8/9/1393 - 14:52
حجاب و عفاف

زن در نهج البلاغه با نگرش روانشناختى (2)

تفاوتهاى زن و مرد از منظر امام على(علیه السلام) با نگرش روان شناختى
یكى دیگر از اصول بسیار مهمى كه باید به آن توجه شود و در آن بستر به كلام امام على(علیه السلام) در مورد زنان نگاه شود مساله تفاوتهاى روانى ـ جسمى زنان و مردان است. همان طور كه در بخش قبل به این مساله پرداخته شد, هم روان شناسان و هم دین باوران و نظریه پردازان فن, وجود تفاوتها را یك امر بسیار ضرورى و قابل احترام مى دانند.

تفاوت زن و مرد در عرصه عقل و عاطفه
یكى از تفاوتهاى غیر قابل انكار بین زن و مرد تفاوت از حیث قواى دماغى و عقلانى و عاطفى است. البته لازم به تذكر است مقصود از عقل, عقل نظرى است چرا كه در عقل عملى نه تنها زنان ضعیف تر از مردان نمى باشند بلكه گاهى نیز بر آنها غلبه مى نمایند. به عبارت دیگر عقل تئوریك و تحلیل گر و فرضیه باف و فلسفه پرداز و عقل سیاسى ـ اجتماعى در مردان, دامنه و قدرت بیشتر و گسترده تر دارد. به طور كلى عقل خشك ـ ریاضى و تفكر محض نظرى در صنف مردان بیش از زنان فعال است ولى عقل عملى كه به كمال و صعود انسانها مربوط است در مورد مرد و زن مساوى است.(1) اگرچه دنیاى عقلى و دنیاى شهودى و عاطفى زنان متفاوت است. لكن این مساله دخالتى در ارزشگذارى انسانى ندارد و عقل عملى كه به كمال و صعود انسانى مربوط است در مرد و زن مساوى است, قیاس و استقرا و حل معادلات ریاضى و چیدن صغرا و كبرا, یك فن است نه یك ارزش انسانى. و اگر نوع مرد در این جهت با نوع زن متفاوت است و كمیت چنین نیرویى در آن دو یكسان نباشد هرگز به معنى كسر شان یكى و قدر قیمت دیگرى نیست, به ویژه كه در درك حیات و كمال معرفت الهى و رشد اخلاقى و اراده كه همه به عقل عملى مربوط است زن و مرد مساوىاند. و درك برخى حقایق لطیف عاطفى و شهودى براى زنان آسان تر از مردان است و در این نوع ادراكات, زنان حتى قوىترند.(2) به هر حال یكى از تفاوتهاى بین زن و مرد در زمینه قواى عقلانى است كه روان شناسان هم به این مساله توجه داشته اند: در این رابطه خانم لامبر مى گوید: (در زن قدرت عقل ناقص است. زیرا عاطفه قدرتمندش او را بازى مى دهد. ما زنان در عین تیزهوشى و ادراك سریع, افكارمان در مسایل اجتماعى ارتباط و پیوستگى ندارد.)(3) و یكى از تفاوتهایى كه حضرت على(علیه السّلام), در بیان حد عقلى بین زن و مرد به آن اشاره داشته اند مساله نواقص العقول است كه حضرت در خطبه 80 به این مساله توجه داشته اند كه همان طور كه گفتیم منظور از این نقص به معناى نقص ارزشى نیست بلكه در عرصه مسایل خشك عقلانى و نظرى زنان نسبت به مردان ضعیف تر هستند, و ضعف و نقصان زنان در این مساله به بالندگى و تكامل زنان در عرصه هاى ارزشى هیچ گونه آسیب جدى وارد نمى نماید.
علاوه بر تفاوت در حد عقل نظرى در میان زنان و مردان, تفاوت در عواطف هم وجود دارد. طبیعى است كه زنان به خاطر رسالت مادرى و همسرى خود, از شدت عواطف بیشترى برخوردار هستند كه این مساله به خودى خود براى زن, بسیار ارزشمند است چرا كه غرایز و عواطف در آدمى سرچشمه همه نوع حركت و فعالیت است و بنا بر تعبیر روان شناسان موتور اصلى حركت و فعالیت مادام العمر در انسان, عواطف مى باشد و نوع و شدت و ضعف آن تاثیر خاصى در زندگى فردى, اجتماعى انسان دارد. كلید سعادت و شقاوت انسان را باید در سلامت و عدم سلامت عاطفى او جستجو كرد. مكدوگال مى گوید: ((تنظیم و تعادل عواطف, اساس تكامل شخصیت است و شخصیت هر فرد عموما از قوت و ضعف عواطف او سرچشمه مى گیرد.)) از آنجا كه شدت عواطف در زنان بیشتر است, لذا ادراكات عقلى زن بیشتر از عواطف تاثیر مى پذیرد. ولى مردان به جهت آنكه كمتر تحت تاثیر ساختار عاطفى خویش قرار دارند از جهت غلبه و قدرت عاطفى بر مردان غالب شده, در نتیجه مردان از جهت عاطفى و زنان از حیث عقلانى نسبت به یكدیگر احساس نیاز مى كنند. به عبارت دیگر, نقصان عقلى زن به تمامیت عقلى مرد و نقصان عاطفى مرد به تمامیت عاطفى زن ترمیم و جبران مى شود و از آنجا كه زندگى انسان و كمال او هم محتاج زمینه هاى عاطفى و هم نیازمند عقل تمام مى باشد, در این صورت یك زن و مرد با هم یك واحد تمام انسانى را مى سازند. لذا امام على(علیه السّلام) در نهج البلاغه به صراحت مى فرماید:
(معاشر الناس! ان النسا نواقص الایمان و نواقص العقول ...) همان طور كه توضیح داده شد این یك نقص ارزشى و كیفى نمى باشد, بلكه به جهت وجود سراسر عاطفه زن, و به جهت تاثیرپذیرى ادراكات از عواطف (چه زن, چه مرد) است كه همین مساله موجب نقصان عقل در زن مى شود.(4)

تفاوت در حدود وظایف و تكالیف شرعى بین زن و شوهر
یكى از تفاوتهاى دیگرى كه بین زن و مرد وجود دارد و حضرت على(علیه السلام) هم به آن اشاره كردند تفاوتها در عرصه هاى وظایف و تكالیف است. همان طور كه در بخش قبل توضیح دادیم, گرچه فعالیت عقلى تجریدى و تعمیمى در مغز مرد بیشتر است اما بزرگتر بودن جمجمه و سنگین تر بودن مغز مرد و بیشتر بودن عقل نظرى در مرد به معناى نزدیك بودن مردان به آستان حقیقت متعالى و درك بهترى از واقعیت هستى نیست بلكه اگر مرد به وسیله حواس و عقل نظرى خود به حیات مى نگرد و به حقیقت نایل مى شود, زن بیشتر نوعى علم حضورى و شهودى دارد, در حالى كه مرد, بیشتر با علم حصولى به حقیقت مى نگرد. اگر مرد بیشتر در آیینه عقل به حقایق چشم مى دوزد ولى زن در آیینه ذات خویش به حقیقت مى نگرد.(5) و از آنجا كه عقل در اغلب روایات و سخنان معصومین(علیه السّلام) به معناى عمل به دین و تقواى عملى آمده است و آنچه كه مایه گرامى داشت انسان در محضر پروردگار مى گردد تقوا است: (ان اكرمكم عند الله اتقیكم) و تقوا در اثر عمل صالح است كه رشد پیدا مى كند بنابراین ضعف و محدودیت عقل نظرى زن هیچ گونه آسیبى در عرصه دیندارى و دین باورى او نمى زند, بلكه زن به خاطر نفس بسیار حساس و مستقیمى كه در حیات دارد خیلى سریع تر و بهتر با خداى هستى بخش ارتباط برقرار مى كند. به طور كلى باید گفت وصول به تقواى عملى و كمال اخلاقى براى مردان به جهت حاكمیت قدرتمند غرایز و تمایلات شهوانى و همچنین داشتن روحیه سخت و زمخت و انعطاف ناپذیر و آمادگى بیشتر براى خودخواهى, عصیانگرى, تكبر و ... امرى مشكل بوده و محتاج مشقات و تحمل ریاضتهاست, در حالى كه بر عكس مردان, زنان به جهت ضعف و محدودیت غرایز و شهوات بر آنها و داشتن روحیه لطیف و سریع الانفعال و انعطاف پذیر, زمینه گرایش به تقوا و ایمان الهى در آنان بیش از مردان است. گرچه سطح قدرت فكرى, عقلانى و حكمت نظرى زنان پایین تر از مردان است ولى در مقابل استعداد شدید عاطفى زن و رابطه مستقیم او با حیات, طى طریق تقوا و عمل و تعهد و عرفان و تعبد براى او سهل تر و آسان تر است و زن از طریق شهود و عرفان بهتر مى تواند راه قرب الهى را بپیماید.(6) البته روان شناسان هم به مساله وجود بینش درونى در زن و زمینه برقرارى ارتباط بیشتر با جهان هستى و هستىآفرین را مطرح كردند كه امكان پرداختن مفصل به نظریات آنان نمى باشد. در این مساله بین روان شناسان و نظریه پردازان توافق اجماعى وجود دارد كه زنان در عرصه دیندارى و دین باورى از مردان به خاطر برخوردارى از بینش درونى قوىتر هستند. خانم جینالمبروز, روان شناس معروف مى گوید: (بینش, قوه باصره درونى زن است و این دیده پنهانى مى تواند قبل از وقوع واقعه, نتیجه آن را مشاهده كند, و به زن الهام دارد. بینش زن قطب نمایى است كه او را از گمراهى نجات بخشیده...).(7)
(سوزان ویه) كه متخصص گیاهان دارویى است به این نكته اشاره دارد و مى گوید: (در سراسر دنیا مردان از طریق تفكر درون گرایانه در رسیدن به بینش درونى و ارتباطات تلاش مى نمایند حال آنكه زن یائسه به طور طبیعى در این مرحله قرار مى گیرد.)(8) در پیشتازى زنان و از فضایل آنان همین بس كه در صدر اسلام, زنان زیادى قبل از اینكه همسران خود دین حنیف را بپذیرند حقانیت آن را با استدلال تشخیص داده و در پرتو عزم استوار به آن ایمان آورده اند. در حالى كه مردان فراوانى نه تنها از آن استنكاف داشته و در حقانیت آن تردید داشتند بلكه براى خاموش كردن نور آن سعى بلیغ مى نمودند. این مساله نشانه هوشمندى و نبوغ زنان و پیشتازى آنان در عرصه دیندارى است. در همین رابطه مالك بن انس در موطا خود چنین نقل مى كند كه عده اى از زنان در حالى اسلام آورده بودند كه شوهران آنها كافر بوده اند مانند دختر ولید بن مغیره كه همسر صفوان بن امیه بود و قبل از شوهرش مسلمان شد و نیز ام حكیم دختر حارث بن هشام كه شوهرش عكرمه بن ابى جهل بود پیش از همسرش اسلام آورد.(9) حضرت على(علیه السلام) نقصان ایمان زنان را در دوران قاعدگى به جهت ترك نماز و روزه مى دانند, و این به این معنى نیست كه ساختار اعتقادى زنان دچار نقصان است. بلكه به جهت شرایط خاص جسمى و روانى زن در دوران قاعدگى بعضى از تكالیف و وظایف در این دوره از زن خواسته نشده است لذا میزان و حد تكلیف زنان و مردان از این جهت با هم متفاوت است كه البته ترك نماز و روزه در این دوره ممكن است از نظر اعتقادى, خللى در زن ایجاد نماید. و جهت جبران این نقصان و كمبود اسلام سفارش به برقرارى رابطه با خداوند به وسیله ذكر و دعا و قرائت قرآن نموده است و در اوقات خاص نماز, توصیه شده كه زنان وضو بگیرند و در سجاده نماز خود مشغول ذكر و دعا شوند و از طرف دیگر روزه هایى را كه در این ایام ترك كرده را هم بعد از ماه مبارك رمضان به جا آورد. پس این كاهش فشار تكلیف و رهایى زن, به خاطر شرایط خاص زن است و زن مى تواند با ذكر دعا و ارتباط با خدا از عوارض سو آن در ایمان خود بكاهد. اصلا به این معنى نیست كه زنان به طور كلى از نظر ایمانى دچار نقصان هستند و اشاره حضرت به دلیل نقصان ایمان (كه همان بركنار بودن از نماز و روزه در ایام عادت) موید این مساله مى باشد, چطور ممكن است كه بنابر تعبیر قرآن زنان برخوردار از حیات طیبه باشند و داراى تمامى كمالات معنوى كه مردان از آن برخوردارند باشند ولى از نظر ساختار اعتقادى و شخصیت ایمانى دچار نقص باشند؟!

تفاوت زن و مرد در عرصه هیجانات
یكى دیگر از تفاوتهاى روانى كه بین زن و مرد وجود دارد,در زمینه هیجانات است و روان شناسان معتقدند زنان سرعت هیجان آنان بیشتر از مردان است. لذا عكس العمل آنان در مقابل حوادث و اتفاقها متفاوت است.
پرفسور ریك مى گوید: (زن و مرد از نظر تركیب به كلى با هم فرق مى كنند, علاوه بر این احساس موجود و میزان هیجانات آنها مثل هم نخواهد بود و هیچ گاه یك جور در مقابل حوادث و اتفاق عكس العمل نشان نمى دهند.)
در این زمینه جینالمبروز مى گوید:
(آنچه زن را به اتخاذ تصمیمات خود برمى انگیزد احساسات قلبى او است نه مقدمات عقلى ...)(10)
به هر حال سرعت هیجان پذیرى زن نسبت به مرد یك تفاوت روانى است بین آن دو كه در عكس العمل ها و تصمیم گیرىهاى زن تاثیر دارد.
لذا حضرت على(علیه السّلام) به این تفاوت روانى توجه داشته اند و سفارش مى كنند كه ((و لا تهیجوا النسا باذى ...;
عواطف و احساسات زنان را تهییج نكنید ولو آنكه به نوامیس و بزرگان شما اهانت كنند ...))
تحریك عواطف و احساسات زن ممكن است باعث انجام كارهاى خلاف عقل و شرع شود و عكس العمل نامناسب از خود نشان دهد. چون سرعت هیجانات او باعث مى شود كه قواى عقلانى و نفسانى او تضعیف شود و ضعف این قوا در اعمال زنان و تصمیم گیرىهاى آنان تاثیر بسیار زیادى در زنان دارد. لذا توصیه حضرت این است كه زنان را دستخوش حوادث و هیجانات زیاد قرار ندهید تا موجب رفتار ناشایست آنان فراهم نشود.
4ـ تفاوتهاى زن و مرد در تحمل بارهاى سنگین و طاقت فرساى زندگى
یكى دیگر از تفاوتهاى روانى, بین زن و مرد از دیدگاه روان شناسان و متخصصان فن تفاوتهاى آنها در تحمل مسوولیتهاى سنگین و بارهاى سنگین و طاقت فرسا است. جان گرى روان شناس مشهور آمریكایى مى گوید:
((زنان چون داراى دیدى بسیار باز و گسترده هستند, احتیاجات دیگران, آنها را خیلى زود كلافه مى كند, زنان در آن واحد حواس خود را به چندین موضوع و شكل معطوف مى دارند و یكى از عواملى كه باعث مى شود زنان زود كلافه شوند این است كه خیلى سریع توانایى خود را در تعیین تقدم امور از دست مى دهند و نمى دانند كدام یك از مسایل را زود بررسى كنند. این حالت سبب مى شود كه زودتر مغشوش و آشفته شوند و یك دفعه احساس مى كنند توانایى انجام هیچ كارى را ندارند. ولى هوشیارى و درایت مركزى كه مردان دارند به صورت غیر قابل باورى باعث مصمم بودن و كارآیى آنها مى شود.))(11)
و به همین جهت است كه روان شناسان معتقدند كه اگر امورى در حد طاقت زنان نسبت به آنها تحمیل شد موجبات مسخ روانى آنها فراهم مى شود و توصیه مى شود كه زنها حتى الامكان كمتر در معرض كارهاى سنگین و كلان و امور طاقت فرسا قرار گیرند تا سلامت روانى آنها دچار اختلال نشود.
امام على(علیه السلام) در هزار و چهار سال پیش از این توجه به این نكته داده و در وصیت خود به امام حسن(علیه السلام) فرمودند:
((و لا تملك المراه من امرها ما جاوز نفسها, فان المراه ریحانه و لیست قهرمانه;(12)
زن را بیش از حد خودش, اختیاردار و مسوول نكن, چرا كه زن, گلى است و نه مسوول دخل و خرج)).
و یا همان طور كه قبلا اشاره شد باز حضرت سفارش مى كنند: (و لا تحملو النسا اثقالكم ...; بارهاى سنگین زندگى را بر زنان تحمیل نكنید).
5ـ تفاوتهاى زن و مرد در عرصه هاى تصمیم گیرى و مشورت
یكى دیگر از تفاوتهاى روانى زن و مرد, تفاوت در تصمیم گیرى است. همان طور كه توضیح دادیم متمركز بودن مردان و دید باز زنان در تصمیم گیرى آنان نقش موثرى دارد. زنان براى حل مشكل, چندین راه حل را پیدا مى كنند لذا قادر نیستند متمركز شوند و تصمیم گیرى كنند. همچنین زنان چون خواهان برقرارى رابطه هستند بیشتر تمایل دارند كه در تصمیم گیرىهاى خود دیگران را نیز شركت دهند. بر عكس مردان به خاطر تمركز كامل روى مشكل و مساله, خیلى سریع قادر به تصمیم گیرى هستند و ابتدا تصمیم مى گیرند بعد آماده هستند در مبناى اطلاعات دیگران تصمیم خود را عوض كنند. و همین مساله در مشورت زنان و مردان, تفاوت ایجاد مى كند. همان طور كه گفتیم خانم جینالمبروز مى گوید: (آنچه زن را به اتخاذ تصمیمات خود برمى انگیزد احساسات قلبى اوست نه مقدمات عقلى.)(13) لذا احساسات و عواطف شدید همان طور كه مى تواند در تصمیم گیرى مرد تاثیر گذارد در زنها هم تاثیر مى گذارد منتها به جهت غلبه عواطف و احساسات شدید زنان, بیشتر بر اساس عواطف و احساسات تصمیم مى گیرند قبل از آنكه جنبه هاى عقلانى آن را در نظر بگیرند. به همین جهت حضرت على(علیه السّلام) در وصیت خود به امام حسین(علیه السلام) فرمودند:
(ایاكم و مشاوره النسا فان رایهنذ الى وهن;(14) بپرهیزید از مشورت با زنان, زیرا راى و اراده شان ضعیف و سست است.)
البته مقصود از سخن فوق نفى هر گونه مشورت با هر زنى نیست چرا كه زنان مومنه و كسانى كه از نظر عقلانى رشد یافته هستند باید مورد مشورت قرار گیرند.
لذا در كلام دیگر حضرت على(علیه السلام) مى فرمایند: ((ایاك و مشاوره النسا الا من جربت بكمال عقل; از مشورت با زنان بپرهیزید مگر زنانى كه كمال عقل آنها آزمایش شده است.))(15)
6ـ تفاوت زن و مرد در عرصه هاى عشق ورزى و نیاز به محبت
كلمه واحد عشق دو معناى متفاوت براى زن و مرد دارد, آنچه زن از عشق, استنباط مى كند, یعنى ایثار, سرسپردگى بى دریغ و فروگذارى است ولى مردان در شدیدترین شیفتگى هایشان خود را هرگز یكسره وا نمى گذارند. هیچ گاه نمى خواهند هستى خود را یكسره به پاى زن بریزند و در زن تحلیل روند اما زنان بى محاسبه و خالصانه عشق مى ورزند و به راحتى شخص خود را در این عشق ورزى فراموش مى كنند.
خانم جینالمبروز مى گوید:
زنان به سوى امور زنده و سودمند تمایل دارند. زنان دیگرخواه هستند و از تصور اینكه زحمت آنها موجب راحتى دیگران است خرسند شده و به هر رنجى تن مى دهند. ولى مرد قیدى به مفید بودن اعمال خود براى دیگران ندارد و تنها منظورش آن است كه خرسندى خاطر خویش را فراهم سازد.(16) و به همین جهت است كه زن حاضر است تمام موجودى خود را در راه عشق و محبت نسبت به همسر خود, نثار كند و تمام هم و تلاش او مصروف به دست آوردن قلب همسر خود مى كند و هر چه كمتر محبت ببیند بیشتر محبت مى كند تا شاید بتواند محبت و توجه همسرش را به خود معطوف نماید.
پروفسور ریك مى گوید:
بهترین جمله اى كه یك مرد مى تواند به زن خود بگوید عبارت عزیزم تو را دوست دارم است.(17) عدم توجه به این نیاز اساسى زن مى تواند خسارتهاى جبران ناپذیرى به بار آورد. ((زن فقط وقتى زنده است كه معشوق باشد و توجه كردن به او, مایه حیات است)).(18)
حضرت على(علیه السلام) در این زمینه فرموده اند: ((زنان آرمانشان مردانند)). امام صادق(علیه السلام) در باره نیاز زنها به محبت و به هدف ارزشمند نمودن محبت به زنان, و ارج نهادن به این نیاز اساسى زنان, مى فرمایند محبت به زنان از اخلاق انبیا است.(19)

نقش زن در خانواده از نگاه امام على(علیه السلام)
نقش زن در خانواده از محورىترین نقشها است چرا كه دو وظیفه بسیار اساسى و حیاتى در خانواده به عهده زن گذاشته شده است; وظیفه همسرى, و وظیفه مادرى. كه این دو نقش از حیاتى ترین و اصیل ترین نقشها در ایجاد سلامت در جامعه مى باشد.زن مظهر سكونت و مودت كه دو عامل مهم براى ایجاد سلامت روانى در افراد و نهایتا در جامعه است مى باشد خانواده بهترین زمینه ساز كمال زن و مرد است و آثار عمده اى در ارتقا و رشد و پویایى جامعه ایفا مى كند, و زن محور خانواده است.
به همین جهت ایفاى وظیفه زن در كانون خانواده از طرف مولاى متقیان على(علیه السلام) به عنوان یك جهاد فى سبیل الله شمرده شده است:
(جهاد المراه حسن التبعل;(20) جهاد زن حسن شوهردارى است.)
علاوه بر وظیفه همسرى كه زن به عهده دارد وظیفه بسیار مهمى را مادر در زمینه تربیت كودكان دارد. در این رابطه به ذكر چند كلام نورانى از امام(علیه السلام) اكتفا مى كنیم:
حضرت در مورد تغذیه كودك با شیر مادر و نقش آن در پرورش شخصیت كودك مى فرمایند:
(ما من لبن رضع به الصبى اعظم بركه علیه من لبن امه;(21)
هیچ شیرى كه به كودك داده مى شود از شیر مادرش عظمت و بركتش بیشتر نیست.)
امام على(علیه السلام) به تاثیر شیردهى در بناى ساختار شخصیتى و اعتقادى به میزانى اهمیت مى دادند كه افراد را سفارش به توجه و داشتن حساسیت نسبت به این مساله مى كردند. فرمودند: آنچنان كه براى ازدواج (حساسیت به خرج مى دهید) و انتخاب مى كنید, براى شیر دادن نیز انتخاب كنید, زیرا شیر دادن طبیعت را تغییر مى دهد.(22)
حضرت على(علیه السلام) نقش مادر را در ایجاد سجایاى اخلاقى در فرزندان بسیار مهم مى دانند و مى فرمایند:
((حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق;(23) سجایاى اخلاقى دلیل پاكى وراثت و فضیلت ریشه خانوادگى است.))
همچنین حضرت فرمودند:
كسى كه ریشه خانوادگى اش شریف است در حضور و غیاب و در هر حال داراى فضیلت و صفات پسندیده است.(24) و نیز فرمودند:
ملكات پسندیده و اخلاق خوب دلیل وراثتهاى پسندیده انسان است.(25)
مجموعه صحبتهاى حكیمانه امام على(علیه السلام) حكایت از نقش كلیدى و محورى مادر در ایجاد و تربیت فرزندان سالم با سجایاى اخلاقى و پسندیده كه یكى از موثرترین خدمتها به جامعه است, دارد.

نقش زن در جامعه از دیدگاه امام على(علیه السلام)
از آنجا كه نظام اجتماعى در طرح نظام حكومتى اسلام با حیات انسانى پیوندى قوى دارد و در این طرح حكومتى زنان جایگاه ویژه اى دارند, چرا كه عرصه حیات اجتماعى یكى از ساحتهاى مهم تكاپو و رشد و تعالى انسان به سوى كمال است و اسلام بعد از اینكه زن را به مقام و مرتبت انسانى رساند در جهت نیل او به كمال هیچ گونه ممانعتى به عمل نیاورد.
گرچه مسوولیتهاى طبیعى و كنش فطرى آنها احراز برخى از مشاغل (جهاد, حكومت, قضاوت) را بر ایشان محدود مى سازد, اما فضاى سیاسى براى فعالیتها و مشاركتهاى اجتماعى دیگر باز است. همان طور كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) او را در فعالیتهاى اجتماعى همچون بیعت, مسوولیت امر به معروف و نهى از منكر, هجرت, پناهندگى سیاسى و حركات اجتماعى دیگر سهیم ساخت از آنجا كه در این مقاله فرصت پرداختن به آنها نمى باشد, به همین مقدار بسنده مى كنیم.
چرا كه همان طور كه اشاره شد زنان به جهت ساختار روانى خاص خود بیش از مردان در معرض آسیب و هدف توطئه, توطئه گران و فتنه جویان قرار مى گیرند. چون یكى از ویژگیهاى زن, ظرافت روحى و قدرت عاطفه اوست اگرچه این روحیه حساس براى تربیت انسان و ایفاى نقش مادرى زن ضرورت دارد ولى اگر در مسیر صحیح قرار نگیرد و دائما تحت مراقبت و تربیت شدید نباشد در معرض خطر سو استفاده و بهره كشى غیر معقول و غیر منطقى و ظالمانه قرار خواهد گرفت.
تجربه تاریخى نشان داده است, زنان بیش از مردان در معرض سو استفاده سیاسى قرار مى گیرند. نكته مهمى كه امام در جریان فعالیتهاى اجتماعى زنان مورد توجه قرار دادند میزان آسیب پذیرى زنان و توجه به اینكه مراقب باشند كه مورد بهره كشى قرار نگیرند, چرا كه شیادان و فرصت طلبان در كمین هستند.
خطبه 80 امام على(علیه السلام) پس از یك حادثه سیاسى (جنگ جمل) نكته مهمى را كه در واقع به نفع زنان است تذكر مى دهد و از حقیقتى پرده برمى دارد كه مراعات آن در حوادث و فتنه ها راهگشا و جهت نما است. در واقع این خطبه یك حكم ارشادى را بیان مى كند, زمینه انحراف و سو استفاده را نشان مى دهد و هشدارى است براى آنها كه در بحرانها و درگیریهاى سیاسى و اجتماعى قرار مى گیرند و دانسته و نادانسته كمك به ظلم و فساد مى كنند.(26)
عواملى كه از دیدگاه امام على(علیه السلام) آسیب پذیرى اجتماعى زنان را افزایش مى دهد:
1ـ تاثیر عواطف و احساسات آنها بر قضاوتهاى عقلى
2ـ هیجانات و انفعالات شدید زنان
3ـ نقصان در ایمان كه به جهت ترك نماز در ایام حیض براى زن ایجاد مى شود (همین مضمون در سخنى از پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) نیز آمده است.)(27)
4ـ زیبادوستى و خودآرایى در زنان
5ـ عاطفه دگرخواهى و ارتباطات گسترده.
همان طور كه گفته شد به خاطر وجود این پنج ویژگى در زنان, زمینه آسیب پذیرى اجتماعى و دینى آنان, افزایش مى یابد و مجموعه صحبتهاى امام على(علیه السلام) ایجاد حساسیت و جلب توجه زنان به این مقوله ها و همچنین دست اندركاران اداره جامعه است. امروزه از نظر روان شناسى ثابت شده, زنانى كه براى جلب نظر مردان خویش, خود را به آب و آتش زده و آسایش جسم و روح خویش را فداى یك لحظه عنایت آنان مى سازند اصولا افراد بیمار, افسرده و اندرونى ناامن و پراضطراب دارد.(28)
به همین جهت امام على(علیه السلام) به فرزندشان امام حسن, لزوم كنترل این حسن دگرخواهى و ارتباطات گسترده را یادآور مى شوند. ماحصل كلام اینكه از منظر امام على(علیه السلام) هیچ گونه ممانعتى براى فعالیتهاى اجتماعى خانمها وجود ندارد كما اینكه حضرت فاطمه زهرا(علیه السلام) و دخترشان زینب(علیه السلام) چنین فعالیتهایى را داشتند.
در حكومت على(علیه السلام) نیز بانوانى بودند مصمم و ثابت قدم, كه در راه احیاى ارزشهاى اسلامى و دفاع از حریم ولایت و امامت و پاسدارى از اسلام تلاش كردند و ثابت قدم و استوار, و با قدرت تمام در مقابل توطئه گران ایستادند. از جمله آنها زرقا بنت عدوى است كه در صفین میان لشكر امیر مومنان بود و مردم را به نصرت آن حضرت تشویق مى نمود. وى شعرها و مقاله هاى فصیح بسیار در این موضوع سروده است. از جمله صحابه امام على(علیه السلام) سوده دختر اشتر همدانى است كه اموال خود و قبیله اش را سربازان معاویه گرفته بودند. او به دربار معاویه رفت و اموال را باز خواست, معاویه شعرهاى سوده را كه در جنگ صفین علیه او سروده شده بود یادآور گشت و سوده پاسخ داد, البته این اشعار از من است و شخصیتى چون من به خاطر ترس, هرگز از حق رویگردان نمى شود. و از دوستى على(علیه السلام) دفاع نمود.(29) در جنگ جمل نیز از زنان صحابه حدود 20 نفر همراه حضرت بودند.

پی نوشت ها:
1ـ ر.ك: شرح نهج البلاغه, علامه جعفرى.
2ـ استاد جعفرى و شخصیت اسلامى زن, آسیه فیروزه چى, كتاب نقد, ش12.
3ـ تئورى, تكامل و روان شناسى, ص128, دكتر محمود بهزاد.
4ـ روان شناسى زن, سیدمجتبى ركاوندى, ص63 ـ 64.
5ـ استاد جعفرى و شخصیت اسلامى زن, آسیه فیروزه چى, ص257.
6ـ روان شناسى زن, سیدمجتبى ركاوندى, ص147.
7ـ روان شناسى زن, جینالمبروز, ص20 ـ 21.
8ـ جلوه زندگى یك زن, جوآن بوریس آنكو, ص231.
9ـ نك: زن در آیینه جلال و جمال, ص30.
10ـ روح زن, جینالمبروز, ج1, ص19 ـ 20.
11ـ زنان ـ مردان ـ روابط, جان گرى, ص115.
12ـ نهج البلاغه, نامه 31.
13ـ روح زن, ج اول, ص19.
14ـ نهج البلاغه, نامه 31.
15ـ كافى, شیخ كلینى, ص329, ج5.
16ـ روان شناسى زن, جینالمبروز پرى حسام, ص5 تا 8.
17ـ نظام حقوق زن, ص89.
18ـ لذات فلسفه, ویل دورانت, ص141.
19ـ كافى, ج5, ص320.
20ـ من لا یحضره الفقیه, ج3, ص;439 حكمت, ص131, نهج البلاغه.
21ـ وسایل الشیعه, ج15, باب 68, ص175 ـ ج2.
22ـ وسایل الشیعه, ج25, ص188, ح6.
23ـ غرر الحكم, ص379.
24ـ همان, ص327.
25ـ همان, ص379.
26ـ ر.ك, زن روز, شماره 1114, سیماشناسى زن در نهج البلاغه.
27ـ منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه, علامه خوئى, ج5, ص304.
28ـ عصبانیهاى عصر ما, ص155, كتاب روان شناسى زن, سید مجتبى ركاوندى, ص116.
29ـ اعلام النسا, ج2, ص9.

 

شنبه 8/9/1393 - 14:49
حجاب و عفاف

زن در دیدگاه مسلمانان

از آغاز آفرینش انسان‌ها همواره زنان در كنار مردان قرار داشتند. خلقت انسان‌ها و جریان زندگی آنها این گونه اقتضا می‌كند كه زن و مرد هر كدام یكی از ستون‌های بنای زندگی باشند. در غیر صورت ادامه نسل بشر و حفظ حیات او به خطر می‌افتد. بی شك تصور جهان بدون وجود مردان و یا در نبود زنان غیر ممكن است. پس تا اینجا نمی‌توان گفت كدام یك از این دو گروه تاثیر بیشتری دارند و تا زمانی كه مسئله بقای نسل آدمی وجود دارد این همراهی به صورت پایاپای ادامه خواهد داشت. در سده‌های اخیر و با ورود زنان به فعالیت‌های اجتماعی بحث‌های جدیدی شكل گرفته‌اند كه می‌توان گفت تا قبل از آن، یا اصلا مطرح نبوده و یا شدت و اهمیت كنونی را نداشته است. زنان خواستار حقوق اجتماعی و جایگاه‌ها و مقام‌های بالاتری در عرصه رقابت با مردان هستند و با هدف احیای حقوق از دست رفته و یا كسب جایگاه مناسب و از این قبیل اهداف، اقدام به فعالیت‌ها و ایجاد كمیته ها، نشست‌ها، تشكیلات و حتی جریان‌های فكری هم چون فمینیسم كرده‌اند.
آنچه در این بحث مطرح خواهد شد بررسی دیدگاه مسلمانان نسبت به زنان است. با یك نگاه اجمالی به این دیدگاه‌ها می‌توان نگرش‌های متفاوتی را كه درباره زنان وجود دارد به دو دسته تقسیم كنیم. دسته اول افرادی هستند كه تنها با ظاهر دین سر و كار داشته و آنچه را به صورت مستقیم از آیات و روایات به دست می‌آید سرلوحه افكار و اعتقادات خود قرار می‌دهند. دسته دوم با انعطاف بیشتر و برداشت‌های عمیق تر به این مسئله می‌پردازند. مسلما اختلافاتی كه بین مردان و زنان وجود دارد در دسته اول بیشتر مطرح خواهد شد.
زمانی كه اسلام وارد زندگی مردم شد زن چنان جایگاهی داشت كه نه تنها تولد یك نوزاد دختر ننگ و سرافكندگی بود چه بسا به زنده به گور شدن طفل می‌انجامید. در چنین فضایی پیامبر (صلی الله علیه و آله  وسلّم) نهضتی را آغاز كردند كه زن بتواند شان مناسب خود را بیابد و همچون مردان با داشتن حقوق اجتماعی مخصوص به خود در جامعه زندگی كند. در واقع فعالیت‌هایی كه ایشان انجام دادند شروع برنامه ای بود كه با گذشت زمان و پیگیری جدی به ثمر می‌نشست. در حالی كه گروه اول معتقدند آنچه پیامبر در این زمینه و در بین مردمان عرب اجرا كرده اند سند تغییر ناپذیری است كه اجرای بی چون و چرای آن بر ما واجب است. اما تفكرات گروه دوم بر اساس تفكرات شیعه و بر مبنای فقه بنا شده است. از نظر آنان پویایی دین از صفات اصلی و جدانشدنی آن است. اسلام در ابتدا روندی را آغاز كرد و در مدت زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله) این روند ادامه داشت تا اینكه توانست بسیاری از ارزش‌ها را متناسب با اوضاع حاكم بهبود ببخشد. اما این حركت متوقف نشده است و باید با در نظر گرفتن اصول و آموزه‌های بنیادی اسلام به حركت خود ادامه دهد.
آنان با در نظر گرفتن بعد عرفانی و درك روانشناسانه و با در نظر گرفتن مبانی انسان شناسی و اخلاق گرایانه به زن می‌نگرند و در نتیجه این نگرش مسئله اختلاف بین زن و مرد در دسته دوم كمتر از دسته اول به چشم می‌خورد.

 
منبع : pajoohe.com

 

شنبه 8/9/1393 - 14:48
حجاب و عفاف

زینب (س)؛ بانوی حیاء ، پاسدار عفت و پاکدامنی

پاسدار عفت و پاكی منم *** با حیاء در چادر خاكی منم
من حیاء را مرزداری كرده‏ام *** بانوان را جمله یاری كرده‏ام

زینب (سلام الله علیها)؛ بانوی حیاء و عفت، مرزبان پاكی و پاكدامنی، دختر علی علیه‏السلام و زهرا علیها‏السلام ؛ در روز پنجم جمادی الاولی، سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره، خواستگاه حیاء و پاكی، دیده به جهان گشود.
هرچند مادر بزرگوارش را در پنج سالگی از دست داد، ولی رهتوشه‏هایی گرانبها از حیاء و پاكی در همین مدت كوتاه از مكتب مادر فرا گرفت. در دوران زندگی بابركت خویش، مشكلات و رنجهای فراوانی متحمل شد و بی‏شك مهمترین و تلخ‏ترین آن، واقعه كربلا و داستان اسارت بود. در تمام این سختیها و حوادثِ تلخ، در كنار صبوری و بردباری؛ درس حیاء و عفت را به همه آموخت(1).
او را؛ ام‏كلثوم كبری، صدیقه صغری، محدّثه، عالمه و فهیمه می‏نامیدند. او زنی عابده، زاهده، عارفه، خطیبه و عفیفه بود. نَسَب نبوی، تربیت علوی و فاطمی، همراه با لطف خداوندی، از او فردی با خصوصیات و صفات برجسته ساخته بود، طوری كه او را «عقیله بنی هاشم» می‏خواندند.

مراسم نام‏گذاری
معمولاً مرسوم است كه پدر و مادر، نام فرزند را انتخاب می‏كنند، ولی در ولادت حضرت زینب علیها‏السلام ، والدین او این كار را به پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، جد بزرگوار آن بانو واگذار نمودند؛ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، مشتاقانه به خانه علی علیه‏السلام رفت. نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، بعد از مدتی جبرائیل بر پیامبر نازل گردید و نام زینب (زین + اب) را كه به معنای «زینت پدر» است، برای این دختر انتخاب نمود(2).
آن بانوی بزرگ، سرانجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با كوله‏باری از اندوه، محنت و رنج و با یادگار گذاشتن درسهای زیادی از صبوری، حیا، عفت و پاكی، دار فانی را وداع گفت.
در این مقام برآنیم تا گوشه‏هایی از حیا، عفت و پاكدامنی زینب را به تصویر كشیم و رهتوشه گرانبهایی برای بانوانی كه می‏خواهند زینب گونه زندگی كنند و به افتخار و سربلندی ابدی برسند مهیا سازیم.

ضرورت بحث حیاء
امروزه در سرتاسر جهان، مخصوصا كشورهای اسلامی و علی الخصوص جامعه تشیّع، تلاش استعمارگران و مهاجمان فرهنگی بر آن است كه حیاء و عفّت بانوان را نشانه روند و جامعه را از این راه به بی‏بند و باری و بی‏دینی سوق دهند و در نتیجه به مطامع شیطانی خود برسند؛ چرا كه آنها به خوبی دریافته‏اند اگر دین و مذهب تشیّع را بخواهند نابود كنند، باید حیا، عفت و پاكدامنی را از بین ببرند.
هرگاه از جامعه حیاء رخت بربست و عفت در آن لگدكوب شد؛ دین هم بساط خویش را جمع خواهد كرد. علی علیه‏السلام به زیبایی می‏فرماید: «اَحْسَنُ مَلابِسِ الدّینِ اَلْحَیاءُ(3)؛ نیكوترین لباس دین حیاء است.»، امام صادق علیه‏السلام فرمود: «لا ایمانَ لِمَنْ لا حَیاءَ لَهُ(4)؛ ایمانی نیست برای آن كس كه حیاء ندارد.» و امام باقر علیه‏السلام فرمود: «اَلْحَیاءُ وَالایمانُ مَقْرُونانِ فی قَرْنٍ فَاِذا ذَهَبَ اَحَدُهُما تَبَعهُ صاحِبُهُ(5)؛ حیاء و ایمان با هم بر یك شاخه قرار گرفته‏اند، پس هرگاه یكی از آن دو برود، دیگری نیز از او تبعیت كند.» و زیباتر از همه، امام حسین علیه‏السلام ـ آن كس كه زینب علیها‏السلام ، حیاء را در مكتب او آموخت ـ فرمود: «لا حَیاءَ لِمَنْ لا دینَ لَهُ(6)؛ آن كه دین ندارد، حیاء هم ندارد.»
از روایات فوق به خوبی استفاده می‏شود كه بین ماندگاری دین در جامعه و وجود حیا؛ رابطه تنگاتنگی وجود دارد. مهاجمان فرهنگی، بخوبی این رابطه و ملازمه را دریافته‏اند، از این رو صهیونیست معروف «نتانیاهو» این گونه القاء می‏كند كه «برنامه‏های ماهواره‏ای، به مثابه یك نیروی شورشی بسیار مؤثری عمل می‏كنند؛ بچه‏های ایرانی مسلما لباسهای زیبایی را خواهند خواست كه در شوهای تلویزیونی می‏بینند. آنها استخرهای شنا و شیوه زندگی فانتزی خواهند خواست.(7)»
از طرف دیگر، هواداران استكبار جهانی در داخل كشور با قلمهای زهرآگین، رفتارهای زننده، لباسها و فیلمهای مبتذل، در نابودی حیاء و عفت، استعمار را یاری می‏رسانند.

نگاهی به جایگاه حیاء در فرهنگ غنی اسلام
اشارتی مختصر و بیان نكاتی درباره جایگاه حیاء در اینجا مناسب می‏نماید:
الف) حیای دختران شعیب در قرآن:
قرآن كریم، با این‏كه غالبا مسایل را به صورت كلّی بیان می‏دارد، ولی گاهی بجهت حیاتی بودن مسئله، جزئیات و نمونه‏هایی را بیان می‏كند. مثلا ماجرای حضرت موسی و برخورد او با دختران شعیب را چنین بیان می‏كند: «و هنگامی كه (موسی) به (چاه) آب مَدْیَنْ رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید كه چهارپایان خود را سیراب می‏كنند؛ ودر كنار آنان دو زن را دید كه مراقب گوسفندان خویشند و به چاه با بودن مردان نزدیك نمی‏شوند. موسی از آنان پرسید: كار شما چیست؟ گفتند: آنها را آب نمی‏دهیم تا چوپانها همگی خارج شوند. ...موسی برای گوسفندان آن دو آب كشید و... ؛
در ادامه این داستان درباره نحوه آمدن یكی از دختران شعیب و گفتگوی او با حضرت موسی علیه‏السلام می‏فرماید:
«...فَجاءَتْهُ اِحْداهُما تَمْشی عَلَی اسْتِحْیاءٍ قالَتْ اِنَّ اَبی یَدْعُوكَ لِیَجْزِیَكَ اَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا...»(8)؛ ناگهان یكی از آن دو (زن( به سراغ او آمد، در حالی كه با نهایت حیاء گام برمی‏داشت. گفت: پدرم از تو دعوت می‏كند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را كه برای ما انجام دادی، به تو بپردازد.»
از این آیه می‏توان حیاء را به زیبایی دریافت؛ چرا كه:
1. تا زمانی كه مردان كنار چاه بودند، دختران شعیب علیه‏السلام نزدیك چاه نمی‏رفتند.
2. آن‏گاه اقدام به آب دادن گوسفندان می‏كردند كه تمام مردان پراكنده شوند.
3. سرا پا حیاء نزد موسی علیه‏السلام آمد. نگفت ما مزد تو را می‏پردازیم؛ بلكه گفت پدرم از تو دعوت می‏كند تا مزد تو را بپردازد.
ب) حیاء تمام دین است:
علی علیه‏السلام می‏فرماید: «الْحَیاءُ هُوَ الدّینُ كُلُّه(9)؛ حیاء تمام دین است.»
ج) حیاء بازدارنده از زشتی ها:
علی علیه‏السلام فرمود: «اَلْحَیاءُ یَصُدُّ عَنْ فِعْلِ الْقَبیحِ(10)؛ حیاء (انسان را) از كار زشت باز می‏دارد.»
امام هفتم علیه‏السلام می‏فرماید: «ما بَقیَ مِنْ اَمْثالِ الاْنبیاءِ علیهم‏السلام اِلاّ كَلِمَةً؛ اِذا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ...(11)؛ مثالها (و كلمات قصار) از انبیاء باقی نمانده است مگر یك كلمه (و آن این است كه) هرگاه حیاء نداشتی، هر كاری می‏خواهی انجام بده.»
د) عاقبت بی‏حیایی:
علی علیه‏السلام فرمود: «...مَنْ قَلَّ حَیاؤُهُ؛ قَلَّ وَرَعُهُ وَمَنْ قَلَّ وَرَعُهُ؛ ماتَ قَلْبُهُ، وَمَنْ ماتَ قَلْبُهُ؛ دَخَلَ النّارَ...(12)؛ كسی كه حیاء و شرمش اندك باشد؛ پرهیزكاری او نیز اندك خواهد بود، و كسی كه وَرَعَش كمتر باشد؛ قلبش می‏میرد و آن كس كه دلش مرده باشد؛ در آتش جهنم داخل خواهد شد.»
ه) سرپوش عیب ها:
علی علیه‏السلام فرمود: «مَنْ كَساهُ الحَیاءُ ثَوْبَهُ؛ لَمْ یَرَ النّاسُ عَیْبَهُ(13)؛ آن كس كه با لباس حیاء خود را بپوشاند كسی عیب او را نبیند.»
و) سرچشمه خوبی ها:
و آن حضرت فرمود: «مَنْ لا حَیاءَ لَهُ؛ لاَ خَیْرَ فیهِ(14)؛ كسی كه حیاء ندارد، خیری در او نخواهد بود.»

نمونه‏هایی از حیای زینب علیها‏السلام
1. فرزندِ بیتِ حیاء و عفت:
تأثیر وراثت و خانواده در رفتار و كردار انسان تردیدپذیر نیست. امروزه به روشنی ثابت شده است كه بخشی از صفات خوب و بد، از راه وراثت، از نسلی به نسلی منتقل می‏شوند و به همین جهت خانواده‏هایی كه پیامبران در آن متولد شدند، عموما پاك و اصیل بودند، بهمین جهت در منابع اسلامی نیز از ازدواج با زنان زیبایی كه در خانواده‏های ناپاك و عاری از حیاء به بار آمده‏اند نهی شده است. در كنار وراثت، تربیت مطرح است؛ زیرا بخشی از فضایل و كمالات، با تربیت صحیح به فرزندان منتقل می‏شود.
در زندگی زینب علیها‏السلام این دو عامل (وراثت و تربیت) در بالاترین حد خویش وجود داشت؛ چنانكه در زیارت نامه آن بانوی بزرگوار می‏خوانیم: «اَلسَّلامُ عَلی مَنْ رَضَعَتْ بِلُبانِ الاْیمانِ؛ سلام بر كسی كه از پستان ایمان شیر نوشید.»
آن كه پا تا به سر ایمان و حیاست عشق را همسفر كرببلاست به یقین زینب كبری باشد زاده حیدر و زهرا باشد
خونش آمیخته با خون خداست مظهر عصمت و پاكی، تقواست زاده حیدر و زهرا باشد زاده حیدر و زهرا باشد
آری! زینب كبری علیها‏السلام در خانه وحی و ولایت، از پدر و مادر معصوم به دنیا آمد و در آغوش نبوت، مهد امامت و ولایت و مركز نزول وحی الهی نشو و نما نمود و از یگانه مادر معصوم جهان هستی «فاطمه زهرا علیها‏السلام » شیر نوشید و از ابتدای شیرخوارگی در آغوش پر مهر مادر؛ عفت، حیا، شهامت و عطوفت را فرا گرفت و هم زمان با دوران شیرخوارگی در محضر بزرگترین استادان جهانِ انسانیت؛ یعنی رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امیرالمؤمنین علیه‏السلام و دو برادر بزرگوارش امام حسن و امام حسین علیهما‏السلام تربیت یافت.
«یحیی مازنی» كه از علمای بزرگ و راویان حدیث است، چنین نقل می‏كند: «مدتها در مدینه، در همسایگی علی علیه‏السلام در یك محله زندگی می‏كردم. منزل من در كنار منزلی بود كه «زینب» دختر علی علیه‏السلام در آنجا سكونت داشت، حتی یك بار هم، كسی حضرت زینب را ندید و صدای او را نشنید، او هرگاه می‏خواست به زیارت جدّ بزرگوارش برود، در دل شب می‏رفت؛ در حالی كه پدرش علی علیه‏السلام در پیش و برادرانش حسن و حسین علیهما‏السلام در اطراف او بودند. وقتی به نزدیك قبر شریف رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏رسیدند، امیرالمؤمنین علیه‏السلام شمعهای روشن اطراف قبر را خاموش می‏كرد. یك روز امام حسن علیه‏السلام علت این كار را سؤال كرد، حضرت فرمود: «اَخْشی اَنْ یَنْظُرَ اَحَدٌ اِلی شَخْصِ اُخْتِكَ زَیْنَبَ(15)؛ از آن می‏ترسم كه كسی خواهرت زینب را ببیند.»
به قول «شیخ جعفر نقدی»، زینب علیها‏السلام تربیت شده پنج تن آل عبا است: «فَالخمسة اَصْحابُ الْعَباءِ هُمُ الَّذینَ قامُوا بِتربیتِها وَتثْقیفِها وتهذیبِها وَكَفاكَ بِهِمْ مُؤَدِّبینَ وَمُعَلِّمینَ(16)؛ پنج تن آل عبا به تربیت و فرهنگ سازی و تهذیب زینب همت گماردند و همین بس كه آنها ادب كننده و آموزگار باشند.»
و راستی كجا رفته این مرزبانیهای حیاء؟! و چرا در جامعه شیعه علوی، می‏بینیم كه مردان با همسران آرایش كرده و دختران بی‏بهره از حجاب، در پاركها و خیابانها و... ظاهر می‏شوند؟!
2. حیاء در آغاز جوانی
دكتر «عائشه بنت الشاطی»، بانوی نویسنده و اهل تحقیق اهل سنّت، چنین می‏گوید: «زینب در آغاز جوانی چگونه بوده است؟ مراجع تاریخی از وصف رخساره زینب در این اوقات خودداری می‏كنند؛ زیرا كه او در خانه و روبسته زندگی می‏كرد. ما نمی‏توانیم مگر از پشت پرده وی را بنگریم، ولی پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون می‏آید و مصیبت جانگداز كربلا او را به ما نشان می‏دهد.(17)»
تاریخ او را ندیده، چرا كه حیای او مانع از آن شده است و مادرش فاطمه توصیه كرده است كه: «خَیْرٌ للنِّساءِ اَنْ لا یَرَیْنَ الرِّجالَ وَلا یَراهُنَّ الرِّجالُ(18)؛ برای زنان بهتر است كه آنان مردان را نبینند، و مردان (نیز) آنها را نبینند.»
و اگر دستور الهی و آسمانی نبود كه «انَّ اللّه‏ شاءَ اَنْ یَراهُنَّ سَبایا؛ به راستی كه خدا خواسته كه آنها را اسیر ببیند» حسین علیه‏السلام هرگز به خود اجازه نمی‏داد خواهر را در سفر كربلا به همراه ببرد.
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب ورنه این بی‏حرمتی را كی روا دارد حسین
ورنه این بی‏حرمتی را كی روا دارد حسین ورنه این بی‏حرمتی را كی روا دارد حسین
3. نمایش شكوه حیاء هنگام حركت از مدینه
مدینه، شبی را به یاد می‏آورد كه كاروان حیاء با تمام شكوه و جلال به سوی مكه روانه شد. آن شب از شبهای ماه رجب بود كه كاروانی مجلل از مدینه بیرون رفت؛ در حالی كه دو بانوی «حیاء» و عفت را جوانان بنی‏هاشم و در رأس همه سید جوانان اهل بهشت احاطه نموده بودند. در قطعه‏ای تاریخی، راوی چنین نقل می‏كند:
«چهل محمل را دیدم كه با پارچه‏های حریر (ابریشم) و دیباج زینت شده بودند. در این وقت امام حسین علیه‏السلام دستور داد بنی هاشم زنهای مَحرم خود را سوار بر محملها نمایند، پس در این حال من نظاره می‏كردم كه ناگهان جوانی از منزل حسین علیه‏السلام بیرون آمد در حالی كه قامت بلندی داشت و بر گونه او علامتی بود و صورتش مانند ماه می‏درخشید و می‏فرمود: بنی‏هاشم كنار روید و آن‏گاه دو زن از خانه حسین علیه‏السلام خارج شدند، در حالی كه دامانشان بر اثر حیای از مردم به زمین كشیده می‏شد و دور آن دو را كنیزانشان احاطه نموده بودند. پس آن جوان به سوی یكی از محملها پیش رفت و زانوی خود را تكیه قرار داد و بازوی آنها را گرفت و بر محمل سوار نمود. من از بعضی پرسیدم؛ آن دو بانو كیستند؟! جواب دادند: یكی از آنها زینب علیها‏السلام و دیگری ام‏كلثوم؛ دختران امیرالمؤمنین علیه‏السلام . پس گفتم: این جوان كیست؟! گفته شد: او قمر بنی هاشم، عباس فرزند امیرالمؤمنین علیه‏السلام است. سپس دو دختر صغیر را دیدم كه گویا امثال آنها آفریده نشده است. پس یكی را همراه زینب و دیگری را همرام ام‏كلثوم سوار نمود. پس از (اسم) آن دو دختر پرسیدم. گفته شد: یكی سكینه و دیگری فاطمه؛ دختران حسین می‏باشند.
آن‏گاه بقیه بانوان به همین جلالت و عظمت و حیاء و متانت سوار شدند و حسین علیه‏السلام ندا داد: كجاست عباس، قمر بنی هاشم! عباس عرض كرد: لبیك، لبیك، ای آقای من! فرمود: اسبم را بیاور. اسب آقا را حاضر كرد. آنگاه حضرت بر آن سوار شد و بدینسان كاروان حیاء، عفت، متانت و نجابت مدینه را ترك گفت(19).
4. زیورآلات فدای حیاء و عفت!
پس از غارت لباسهای امام حسین علیه‏السلام ، سپاهیان كوفه و شام به سوی خیمه‏ها هجوم بردند. لحظاتی تلخ و جانكاه بود. زینب كبری بیش از همه، تلخی و مخاطرات این تهاجم وحشیانه را احساس می‏كرد؛ چرا كه از یك سو پاسبان خیمه‏های حیاء و عفت بود و از طرف دیگر حفظ جان امام زمانش را به عهده داشت. دختر علی علیه‏السلام كه منش و خوی كوفیان را می‏شناخت، برای حفظ عفت و حیایِ بانوان و قبل از آمدن آنها، تمام زیورآلات زنان را جمع كرده خطاب به عمر سعد فرمود: ای عمر بن سعد! سپاهیان خود را از تعجیل و شتاب در غارت خیمه‏ها باز دار! خود آنچه اسباب و زیور آلات است به شما واگذار می‏كنم. مبادا دست نامحرمان به سوی خاندان رسول خدا دِراز شود (و بر قامت حیاء و نجابت غباری بنشیند).
تمامی وسایل و زیورآلات، حتی گوشواره‏های فاطمه بنت الحسین علیه‏السلام نیز كه یادگار امام بود در محلی جمع شد و پس از آن كه زنان و كودكان در گوشه‏ای اجتماع كردند، دختر شجاع علی علیه‏السلام فریاد زد: هر كس میل دارد؛ وسایل و زیورآلات را بردارد! عده‏ای پیش آمدند و هرچه بود غارت كردند... .(20)»
5. فریاد بانوی حیاء بر بی‏حیاءها
كاروان حیاء وارد كوفه شد، مردم در حالی كه خاندان رسالت را به سوی عبیداللّه‏ بن زیاد می‏بردند، اسیران را تماشا می‏كردند. در این لحظه صدای بانوی حیاء بلند شد: «یا اَهْلَ الْكُوفَةِ، اَما تَسْتَحْیُونَ مِنَ اللّه‏ِ وَرَسُولِهِ اَنْ تَنْظُرُوا اِلی حَرمِ النَّبیِّ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله (21)؛ ای مردم كوفه! از خدا و فرستاده او شرم نمی‏كنید كه به خانواده پیامبر چشم دوخته‏اید.»
6. تجلی حیاء در دارالاماره كوفه:
زینب كبری علیها‏السلام در دوران اسارت، وقتی به دارالاماره رسید، بغض راه گلویش را بست؛ چرا كه او همه این خانه را می‏شناخت، اینجا روزی خانه زینب بود، روزگاری كه اسم پدرش علی، با عظمتی بی‏مانند جهان را پرساخته بود. اشك در دیدگانش حلقه زد، ولی خودداری كرد، مبادا گریه خوارش كند. در آن دم به اتاق بزرگی رسید و دید عبید اللّه‏ ابن زیاد در جایی نشسته كه پدرش در آنجا می‏نشست و از میهمانان پذیرایی می‏كرد.
زینب كه بی‏ارزش‏ترین لباسهایش را بر تن و كنیزانش دورش را گرفته بودند، حیاء را به عرصه نمایش گذاشت و بدون آن كه به امیر سركش خون‏خوار اعتنایی كند، به صورت ناشناس در گوشه‏ای نشست در حالی كه سراپای وجود او را شرم، حیا، نجابت و پاكی احاطه كرده بود(22). ابن‏زیاد پرسید: این زن كیست؟ (سه بار این سؤال را تكرار كرد)، حیاء و نجابت زینب از یكطرف، علم حضرت به قصد ابن زیاد برای تحقیر اهل بیت علیهم‏السلام از طرف دیگر، اجازه نداد زینب جواب او را بدهد. تا آنجا كه ابن زیاد ملعون با نیش زبانش نمك به زخم زینب پاشید و برای آزردن او گفت: «كَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللّه‏ِ بِاَخیكِ وَاَهْلِ بَیْتِكِ(23)؛ كار خدا را با برادر و خانواده‏ات چگونه یافتی؟»
زینب جوابی كوتاه، ولی بسیار زیبا داد كه ریشه در كمال حیای او داشت. حضرت با آرامشی كه از حیاء و رضای قلبی او حكایت داشت آن جمله به یادماندنی را فرمود: «ما رَأیْتُ اِلاّ جَمیلاً(24)؛ جز زیبایی چیزی ندیدم.»
7. مجلس یزید؛ اوج تقابل حیاء با بی‏حیایی
یزید، بزرگان اهل شام و سفرای خارجی را دعوت كرده بود، آن‏گاه دستور داد كه اسیران را وارد كنند. مجلسیان به دختران و دودمان پیامبر نگاه می‏كردند؛ كه تا دیروز در پس پرده عزّت و احترام قرار داشتند و بیگانه‏ای رخسار آنان را ندیده بود.
هنگامی كه مدعوین؛ بزرگواری و ارجمندی این دودمان را به خاطر آوردند، همه از شرم و خجالت چشم بر هم نهادند، ولی در آن جمع، مرد تنومند شامیِ سُرخ رویی، با چشمانی از حدقه درآمده به فاطمه دختر حسین علیه‏السلام می‏نگریست و با نگاههای آزمندانه خود می‏خواست او را ببلعد. فاطمه هراسان و لرزان به عمّه‏اش زینب پناه برد.
مردك شامی برخاست و به یزید گفت: یا امیرالمؤمنین! این دوشیزه را به من ببخش! فاطمه در حالتی كه از وحشت می‏لرزید، دامن عمه‏اش زینب را گرفت. زینب او را در آغوش گرفت و فرمود: «گمان دروغ بردی و فرومایگی كردی! نه تو چنین حقّی داری و نه یزید!(25)» یزید خشمگین گشت و سخنانی بین او و زینب علیها‏السلام ردّ و بدل شد، تا آنكه زینب علیها‏السلام فرمود: اكنون كه سرتاسر زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته‏ای و ما را مانند اسیران به هر سو می‏كشانی به گمانت كه پیش خدا برای ما پستی و برای تو شرف و منزلت است؟!
آن‏گاه فریاد آهنین حیاء بر فرق مجسمه بی‏شرمی فرود آمد كه: « اَمِنَ الْعَدْلِ یَابْنَ الطُّلَقاءِ تَخْدیرُكَ حَرائِرَكَ وَاِمائَكَ وَسَوْقُكَ بَناتِ رَسُولِ اللّه‏ِ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سَبایآ قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَابْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُوا بِهِنَّ الاَْعْداءُ مِنْ بَلَدٍ اِلی بَلَدٍ یَسْتَشْرِ فُهُنَّ اَهْلُ الْمَناهِلِ وَالْمَناقِلِ وَیَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَریبُ وَالْبَعیدُ وَالدَّنیُّ والشَّریفُ، لَیْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجالِهِنَّ وَلِیٌّ وَلا مِنْ حُماتِهِنَّ حَمِیٌّ وَكَیْفَ یُرْتَجی مُراقَبَةُ مَنْ لَفِظَ فُوهُ اَكْبادَ الاَْزْكِیاءِ وَنَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ دِماءِ الشُّهَداءِ(26)؛ ای پسر آزاد شدگان(27)؛ آیا از عدالت است كه تو زنان و كنیزان خود را در پرده بنشانی و دختران (پرده‏نشین) رسول خدا را اسیر كنی (و شهر به شهر بگردانی)؟!! پرده آبروی آنها را بدری و صورت آنها را نمایان سازی تا دشمنان، آنان را از شهری به شهری ببرند، و بومی و غریب چشم به آنها بدوزند و نزدیك و دور، و شریف و فرومایه تماشایشان كنند، در حالی كه از مردان آنها یاری كننده‏ای همراهشان نباشد، و از یاری كنندگان آنان مددكاری نباشد. چگونه می‏توان امید بست به دلسوزی كسی كه (مادرش) جگر پاك مردان خدا را جوید و گوشت او از خون شهدا رویید.؟!»

كو اسارت؟ خصم تو در بند بود *** هر كلامت صدهزاران پند بود
هر كلامت صدهزاران پند بود *** هر كلامت صدهزاران پند بود

زینب آرام گرفت، سخنان سراپا درد و حیای زینب، باعث شد یزید سر به زیر افكند و هر كس در آنجا بود، چنان سر به زیر و خاموش شد كه گویی مرغ مرگ بر سر همه سایه افكنده است. نقل می‏كنند كه هنده دختر عبداللّه‏ عامِرْ و «زن یزید» آنچه را در مجلس شوهرش رخ داد شنید، پیراهن را نقاب كرده و به درون مجلس رفت و از آن همه نامردی و بی‏حیایی بر سر او فریاد كشید(28).
نكته مهمی كه زینب به آن تصریح می‏كند و از آن سخت آزرده است این است كه زنان یزید پوشیده‏اند، و حرمت و حیای آنها محفوظ، ولی او و زنان اهل بیت در معرض دید نامحرمان، به همین جهت نمی‏گوید زنان تو در كاخ و اسیران در كوخند یا زنان تو سیر و اسیران گرسنه‏اند، بلكه تنها و تنها بر حجاب و حفظ حرمت و حیاء اصرار دارد كه این خود می‏تواند بزرگترین درس برای بانوان جامعه ما باشد كه در هر حال مرز حیاء را حفظ و حریم حرمت خویش را پاس دارند، و بر مهاجمان مرز حیاء و عفّت فریاد بزنند و در مقابل آنها در هیچ حالی ساكت نباشند، حتی اگر در بند و اسیر باشند.
8. عفت و پاكدامنی، دست‏آورد حیای زینب
عفت و پاكدامنی؛ برازنده‏ترین زینت زنان و گران‏قیمت‏ترین گوهر برای آنان است. زینب (علیها‏السلام) از یك سو، به زیبایی درس عفت را در مكتب پدر آموخت؛ آنجا كه فرمود: «مَا الْمُجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللّه‏ِ بِاَعْظَمَ اَجْرا مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ یَكادُ الْعَفیفُ اَنْ یَكُونَ مَلَكا مِنَ الْمَلائِكَةِ(29)؛ مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از كسی نیست كه قدرت دارد، اما عفت می‏ورزد، نزدیك است كه انسان عفیف فرشته‏ای از فرشتگان باشد.»
و از طرف دیگر، حیای ذاتی زینب علیها‏السلام می‏طلبید كه در اوج عفت و پاكدامنی باشد؛ چرا كه بارزترین ثمره و پی‏آمد حیا؛ عفت و پاكدامنی است. چنان كه علی علیه‏السلام فرمود: «سَبَبُ العِفَّةِ اَلْحَیا(30)؛ علت عفت و پاكدامنی شرم و حیاء است.»
و در جای دیگر فرمود: «عَلی قَدْرِ الحَیاءِ تَكُونُ العفَّة(31)؛ به هر اندازه كه حیاء باشد، عفت و پاكدامنی خواهد بود.»
تربیت خانوادگی، و حیای ذاتی زینب كبری علیها‏السلام باعث شد تا او عفت خویش را، حتی در سخت‏ترین شرایط به نمایش گذارد. او در دوران اسارت و در مسیر كربلا تا شام، سخت بر عفت خویش پای می‏فشرد. مورخین نوشته‏اند: «وَهِیَ تَسْتُرُ وَجْهَها بِكَفِّها لاِنَّ قِناعَها اُخِذَ مِنْها(32)؛ او صورت خود را با دستش می‏پوشاند، چون روسریش از او گرفته شده بود.»
این نشانه عفت اوست كه هنگام ورود به شام، شمر را ـ كه زمانی سرباز علی علیه‏السلام بود و در آن راه مجروح نیز شده بود، ولی ناپاكیها و بی‏حیاییها او را به آنجا كشانده كه قاتل فرزند علی علیه‏السلام گردد ـ احضار كرد و از او خواست كه برای حفظ مرز بلند حیاء و عفت، كاروان اسرا را از خلوت‏ترین درب شهر وارد شام نماید و سرهای شهدا را نیز از بین زنها بیرون ببرد، ولی آن ملعون حیاء از دست داده و در نتیجه دین را باخته عكس فرمایش آن حضرت عمل كرد و اسیران را از شلوغ‏ترین و پر جمعیّت‏ترین دروازه شهر؛ یعنی «درب ساعات» وارد نمود و سر شهدا را نیز بین اسرا جای داد.
راوی می‏گوید: زینب (ویا ام‏كلثوم) را دیدم كه چادری كهنه برسركشیده و روی خود را گرفته بود. امام سجاد علیه‏السلام نیز به سهل بن ساعد صحابی فرمود: اگر می‏توانی چیزی به این نیزه‏دار بپرداز تا سر امام را كمی جلوتر ببرد كه ما از تماشاچیان در زحمت و اذیت هستیم. سهل می‏گوید: رفتم و یكصد درهم به نیزه‏دار پرداخت كردم تا از بانوان دور شود، كار بدین منوال بود تا سرها را نزد یزید بردند(33).

پی نوشت ها:
1. شیخ ذبیح اللّه‏ محلاتی، ریاحین الشریعه، تهران، دارالكتب الاسلامیة، ج3، ص46.
2. همان، ج3، ص39.
3. محمدی ری‏شهری، میزان الحكمه (بیروت، دارالحدیث)، چاپ دوم، 1419، ج2، ص716، روایت 4544.
4. همان، ص717، روایت 4570.
5. همان، روایت 4565؛ بحارالانوار، ج78، ص309.
6. همان، ج78، ص111، حدیث6؛ میزان الحكمة، همان، ج2، ص717، روایت 4569.
7. روزنامه جمهوری اسلامی، 23/6/1381؛ به گفته یك مقام آگاه در حال حاضر 97 ماهواره متعلق به 15 كشور جهان برای مردم ایران برنامه‏های تلویزیونی پخش می‏كنند كه برخی از این ماهواره‏ها بیش از 200 كانال تلویزیونی را به طریق دیجیتال پخش می‏كنند. این منبع آگاه افزود از این تعداد 600 شبكه تلویزیونی در سازمان صدا و سیما و برخی نهادهای نظامی، فرهنگی و اطلاعاتی مونیتُور می‏شود، بنابر این گزارش از این تعداد شبكه 11 شبكه به زبان فارسی است و اكثر آنها علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی برنامه پخش می‏كنند*.
8. قصص/23 ـ 25.
9. میزان الحكمة، ج2، ص717، روایت 4567.
10. همان، ص717، روایت 4556؛ امالی طوسی، ص301.
11. همان، ص718؛ خصال صدوق، ص20.
12. نهج البلاغه، محمد دشتی، ص712، حكمت349.
13. همان، ص676، حكمت223.
14. عبدالواحد آمدی، غررالحكم، ترجمه علی انصاری، ص646.
15. شیخ جعفر نقدی، كتاب زینب كبری، ص22، و ریاحین الشریعه، ج3، ص60.
16. زینب كبری، ص20.
17. عائشه بنت الشاطی، بانوی كربلا، مترجم: سید رضا صدر (قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم 1378)، ص58 ـ 59.
18. وسائل الشیعه، ج14، ص43، حدیث 7.
19. موسوعة كلمات الامام حسین علیه‏السلام ، معهد تحقیقات باقرالعلوم، قم، مؤسسه الهادی، چاپ اول، صص297 ـ 298.
20. احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1349 (ه•• .ق)، ج3، ص204.
21. سید عبدالرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین علیه‏السلام ، ص310.
22. با نگاهی به: بانوی كربلا حضرت زینب، صص 138 ـ 139.
23. بحارالانوار، ج45، ص179.
24. همان، ج45، ص116.
25. بانوی كربلا، حضرت زینب، ص144.
26. بحارالانوار، ج45، ص133. و ر.ك: ابوعلی طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص122.
27. روز فتح مكّه، بزرگان قریش نزد رسول خدا آمدند. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از آنها پرسید: «گمان می‏كنید با شما چگونه رفتار می‏كنم؟! گفتند: آنچه در اندازه برادری و بزرگواری برادرزاده‏ای بزرگ است. پیامبر فرمود: «اِذْهَبُوا اَنْتُمُ الطُّلَقاءُ؛ بروید كه شما آزاد هستید.» از همان تاریخ بزرگان قریش به طلقا «آزاد شدگان» معروف شدند، ر.ك: سیره ابن هشام، ج4، صص54 ـ 55؛ مغازی واقدی، ج2، ص835.
28. بانوی كربلا، ص147.
29. نهج البلاغه، فیض الاسلام، حكمت 466.
30. میزان الحكمة، ج2، ص717، روایت 4557.
31. همان، روایت 4559.
32. جزائری، الخصائص الزینبیه، ص345.
33. بحارالانوار، ج45، ص127؛ زفّار قمقام، ص556؛ از عاشورا تا اربعین، ص122.

برگرفته از : مبلغان - مرداد 1382 - شماره 43

 

شنبه 8/9/1393 - 14:47
حجاب و عفاف

زینب (سلام الله علیها)؛ آفتاب عفّت

انسان موجودی متفکر در چرخه هستی است که نظام فکری متناسب با اهداف آفرینش و جهان بینی خود دارد و رفتارها و دیدگاه های او بر گرفته از نوع نگرش اوست. جامعه انسانی نیز شکل گرفته از انسان های هدفمند است که در سایه باور ها و دانسته های خویش گام هایی جهت رسیدن به هدف و مطلوب خود بر می دارند نگرش چه مثبت باشد و چه منفی هدایتگر منش و روش انسان است در نتیجه افرادی که نگرش مثبت و جهان بینی استوار به مطرف الهی دارند به سوی رشد و تکامل گام بر می دارند اما آنان که گرفتار نگرش های الحادی و غیرالهی هستند بر اساس نگرش خود در پرتگاه گمراهی سقوط خواهند کرد.
 قانونگذار الهی جهت ایجاد جامعه سالم انسانی و هماهنگی با نظام هستی شاخصه هایی را برای رفتارها و روحیات بشر بیان کرده، آنها را به سوی مولفه ها دعوت می کند. حیا، پاکدامنی، حفظ حدود و حریم ها و دیگر رفتارهای تعریف شده انسانی از جمله شاخصه هایی هستند که می توان در زنان نمونه ای مانند حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیه) و دختر بزرگوار آن بانو حضرت زینب کبری مشاهده نمود که در نوشتار حاضر به بیان آنها می پردازیم.
حال در مقدمه بحث می خواهم اشاره به این داشته باشم که معمولاً به هنگام سخن گفتن از حجاب آنچه بی درنگ در اذهان متصور می شود پوشش و نوع آن است و کمتر به حقیقت حجاب ریشه ها و مراحل شکوفایی آن پرداخته شده است و اگر لایه های زیرین این قضیه برای جوانان عزیز تشریح و بیان می شد و الگوها و نمونه های تاریخی با توجه به شاخصه هایی که شناسایی شدند معرفی می کردیم در پذیرش حجاب و عمل به آن مشکلی روبرو نخواهیم شد.
 در این قسمت از نوشتار اشاره کوتاه اگر بخواهیم هرم هندسی را بر اساس روایات تصور کنیم سطوح مختلف آن به طور خلاصه به شرح ذیل می باشد.
سطح اول: حیا است در روایاتی به عبارت «سبب العفه الحیاء» برمی خوریم که ریشه عفت در حیا است و نیز روایت دیگر خاستگاه مروت را حیا ذکر نموده و ثمر آن را عفت (اصل المروه الحیاء و ثمره العفه) در روایت دیگر میزان عفت را به تناسب میزان حیا بیان کرده و می فرماید: «علی قدر الحیاء تکون العفه ».
 
بنابر آنچه گفته در بخش مفهوم شناسی اصطلاحات حیا گفته شد، حیا ملکه ای است که انسان را از گناه دور می کند و از این جهت در قلب فرد راسخ و استوار است. اینکه در برخی روایات «تعفف» «عفت ورزی» پس از باحیا بودن مطرح می شود، به نظر می رسد این تقدم رتبی نشانگر تقدم در متخلق و آراسته شدن به آن هم باشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: « ان الله یحب الحیی المتععفف» خداوند افراد با حیای عفیف را دوست دارد.
بنابراین در اولین سطح هرم عفاف حیا قرار دارد. حیاء موجب جمع و نظام بخشی خصال ایمانی می شود. شریف رضی عبارت «الحیاء نظام الایمان» را استعاره دانسته و منظور را پرکردن خلل و شکافهای ایمان توسط حیا ذکر می کند به نظر او حیا مانند نخی که مرواریدها را در کنار یکدیگر تنظیم می کند، ایمان را نظم می دهد زیرا فرد باحیا از معاصی دور می شود اما وقتی حیا از بین رفت ایمان مشکل می یابد.
 سطح دوم عفاف است. این سطح با استفاده از روایت «سبب العفه الحیاء» می توان برداشت کرد به وسیله عفت که حالت درونی است افراد جامعه)
 سایه عقل را بر شهوات خود می اندازد و از لجام گسیختگی شهوت ها جلوگیری می کنند، این امر اکتسابی است و باید با مراقبت و تمرین به دست آید. البته لازم این مراقبت شناخت عمیق نسبت به شهوات و تعاریف و انواع آنها و نیز چگونگی مهار آنها است.
 سطح سوم هرم را صیانت تشکیل می دهد. از صیانت به تعبیر حفظ حریم هم یاد می شود. این مرحله به حفظ نفس از هرگونه پلیدی و تجاوز و هنجارکشی اشاره دارد. در روایت آمده این مرحله به حفظ از هرگونه پلیدی و تجاوز و هنجارکشی اشاره دارد. در روایت آمده است: «ثمره العفه الصیانه» محصول و برآیند عفت صیانت است. «اگرچه در ظاهر صیانت و قناعت در یک درجه قرار می گیرند اما با توجه به معنای ظریف صیانت می توان دریافت که پس از نهادینه صیانت به قناعت می توان رسید حفظ حریم، نزدیک ترین مرحله به حجاب حقیقی است زیرا پوشش بدون توجه و آگاهی نسبت به حریم ها و دوری از اختلاط آمیختگی ها نمی تواند مفهوم حقیقی حجاب را برسد. از امام رضا (علیه السلام) در مورد قناعت پرسیده می شود و حضرت می فرماید: «القناعه تجتمع الی صیانه النفس و عز القدر …، قناعت مجموع صیانت (حفظ (خویش) و عزت نفس و … است.»
 سطح چهارم هرم را قناعت تشکیل می دهد. قناعت با توجه به روایات آنرا ثمره عفت ذکر کردند، تنظیم می شود.
 حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «ثمره العفه القناعه» معنی: قناعت برآیند و محصول عفت است.
 این گونه این قسمت را تبیین کرد که فرد با حیا در نگاه به پیرامون خود عفیفانه برخورد می کند و مانع از چیرگی شهوت می شود و به آنچه خداوند در اختیار او قرار داده، قناعت می کند و حدود دیگران را مراعات می کند. او در نگاه، سخن گفتن و … روی یک خط و مرز و یک حدود مشخص حرکت می کند با حالت قناعت. این ویژگی محصول صیانت می باشد که پیش از آن به آن اشاره نمودیم.
 و راس هرم را حجاب تشکیل می دهد. این مرحله وقتی به معنای حقیقی و مطلوب می رسد که مراحل پیشین آن ایجاد شده باشد. پس چنین جامعه ای هرگز با هجوم های فرهنگی آن سوی مرزها و یا القائات و توجیهات دشمنان داخلی لرزان نخواهد شد و از این ارزش و باور گرانقدر خویش دست بر نخواهد داشت.
 نکته قابل توجه ارتباط ژرف و تنگاتنگ این مقوله ها با یکدیگر است به گونه ای که قابل تفکیک نیستند و جداسازی هر یک از این حلقه ها موجب گسست از مبانی و اصول می شود.

مفهوم شناسی اصطلاحات
 در روند تحقیق و پژوهش به اصطلاحات و واژگان کلیدی بر می خوریم که درک و دریافت مفهوم آنها به صورت عملیاتی، راهگشای ما در فهم عمیق تر مسئله خواهد بود. اصطلاحات کلیدی در این نوشتار عبارتند از:
 عفت، حیاء، حجاب
 عفت (عفاف): در اصطلاح، حالتی نفسانی درونی است که از چیرگی شهوت بر افراد جلوگیری می کند. راغب اصفهانی می نویسد: «العفه حصول حاله للنفس تمنعها عن علیه الشهوه.» این واژه در قرآن کریم به معنای عفت و خودنگهداری آمده است:«و ان یستعففن خیر لهن» و یا «الذین لا یجدون نکاحاً…».
 خود نگهداری هم در مورد نمودهای شهوانی است مانند آنچه در آیات مذکور آمده هم در مال حرام یا شبهه ناکها مانند: «ومن کان عنیاً فلیستعفف» معنی: آنکس که توانگر است از خوردن مال یتیمی که تحت سرپرستی اوست خودداری ورزد». برای عفت معانی دیگری مانند: «ترک شهوت و پاکی خوی و جسم» و «نگاهداشت از ارتکاب جرام و درخواست از مردم» ذکر شده است که به نوعی هم معنای قناعت در آن نهفته است و هم معنای تقوا و خودنگهداری. از مجموع مطالب پیش گفته می توان دریافت که عفاف نوعی حالت درونی است که انسان را از گناه باز می دارد و سکاندار هدایت رفتارهای بیرونی است. حجاب پاکی گناه و خیال و تفکر و … از مصادیق بیرونی و نماد عفاف هستند. از تعریف راغب اصفهانی چند نکته مهم یافت می شود.
 ۱- عفاف اکتسابی است و این مطلب از «حصول حالت» فهمیده می شود، یعنی تحصیلی (اکتسابی) است نه ذاتی که در این وصف با حیا مشترک است.
 ۲- نوعی بازدارندگی و نگاهداشت در آن نسبت به تمام انواع شهوات وجود دارد و در این تعریف «غلبه شهوات» مطرح است که ظاهراً چیرگی آن بر عقل منظور است.
 ۳ – عفاف حالتی است به «نفس» آدمی بر می گردد، پس نر و ماده در آن راه ندارد (چون نفس فراتر از جنسیت می باشد.) و اختصاص به زنان ندارد. صفت و حالت عفاف باید در وجود مرد و زن نهادینه شود. عفت هم چنین در فرهنگ لغت به معنای: پارسایی، پاکدامنی و پرهیزگاری است.
 حیاء در اصطلاح ملکه ای است که انسان را از گناه و ارتکاب حرام دور می کند. حیا نیز از امور اکتسابی است زیرا با انجام معاصی فرد از حیا جدا می شود. ملکه صفتی است که در نفس راسخ و استوار شده باشد و یا استعدادی است که در پرتو آن می توان کاری را با مهارت و ذوق انجام داد مانند استعداد ریاضیات. بنابراین ملکه حیا در نفس انسان راسخ می شود و در پی آن مهارت زیست پاک و دور از گناه به وجود می آید. در روایات حیا از فرشته های خدا مطرح شده است. حیا در لغت به معنای شرم، آبرو، آذرم است.
 حجاب: در لغت به معنای «المنع من الوصول»، ممانعت از رسیدن به چیزی است. گفته شده که حجب و حجاب هر دو مصدر و به معنای پنهان کردن و منع از داخل شدن است. آیه شریفه «و من بیننا و بینک حجاب» شاهد بر این مدعاست اگرچه در ادبیات عرب و زبان دین (آیات و روایات) برای بحث پوشش زنان از واژه «ستر» استفاده شده و کمتر به حجاب اشاره شده اما در کتب لغت به واژگان «امراه محجوبه» به معنای زنی که خود را با نوعی پوشش پوشانده است، برمی خوریم. در مجموع می توان گفت حجاب ثمره عفاف درونی است که تظاهر و نمود بیرونی یافته است و به نوع پوشش در ظهور اجتماعی افراد و در رویارویی با نامحرم گفته می شود. «مستورات» به معنی زنانی است که دارای پوشش و ستر هستند و «محجوبات» به معنای زنانی که حفظ حریم می کنند و جدا از مردان هستند. « ملکه در لغت به معنای صفتی است که در نفس راسخ و استوار شده است، به گونه ای که از آن جدا نمی شود. گاهی از «خلق» و گاه از «سجیه» به ملکه تعبیر می شود.

 ضرورت بحث حیا و عفت در جوامع انسانی
 از آنجا که آدمی موجودی اجتماعی بوده، از نظر روانی و اجتماعی نیازمند ایجاد روابط انسانی با همنوعان خود است، مبحث کیفیت ارتباط و چارچوب ها مطرح می شود. مسلم است ارتباطات انسانی به ویژه در جوامع متمدن امروز، منحصر در روابط جنس های موافق با یکدیگر نمی شود، اگرچه حتی در صورتی که چنین بود، باز به بحث حیا و عفاف، در کیفیت و سپس زمینه روابط انسانی نیازمند بودیم. گسترش جوامع انسانی با ابعاد گوناگون فرهنگی و اجتماعی و سیاسی گسترش روابط بشر را وسعت بخشیده، چون میزان آسیب پذیری در چنین جوامعی بیشتر می شود، باید اصول و قواعدی جهت حفظ و سلامت این گونه روابط در نظر گرفت معمولاً در محیط کار و بیرون از کانون خانواده، حتی گاه درون خانه نمونه هایی از روابط دو جنس مخالف چه از گروه محرم ها و چه از گروه نامحرمان دیده می شود که باید تعریف شده، متناسب با موازین و اصول شرعی و بنابراین لزوم ارتباطات انسانی به ویژه در گستره روابط دو جنس مخالف، اعم از محرم و غیر محرم و ضرورت وجود امنیت روانی و فردی و اجتماعی ایجاد جامعه ای سالم در سایه بهداشت روانی بحث در مورد حیاء و عفاف ریشه های آن ضروری می نماید و نیازمند طراحی و مهندسی صحیح در زمینه بهینه سازی روابط است.
 همانطور که اشاره نمودیم امروز در سرتاسر جهان، مخصوصاً کشورهای اسلامی و علی الخصوص جامعه تشیع، تلاش استعمارگران و ماجمان فرهنگی بر آن است که حیا و عفت بانوان را نشانه روند و جامعه را از این راه به بی بندوباری و بی دینی سوق دهند و در نتیجه به مطامع شیطانی خود برسند، چرا که آنها به خوبی دریافته اند اگر دین و مذهب تشیع را بخواهند نابود کنند، باید حیا، عفت و پاکدامنی را از بین ببرند.
 حجاب نجات زن از ستم است. ولی متاسفانه در طول تاریخ غالباً زنان به عنوان یک وسیله سرگرمی و تمتع مردان مورد بهره برداری قرار گرفته اند، و از زن نه به عنوان یک انسان و نیمی از پیکره ی بشریت بلکه به چشم یک کالای مورد مصرف نگریسته شده است. مردان برای بهره وری هر چه بیشتر از جنس زن، او را برهنه و عریان خواسته اند و ستم گران و زورمندان در طول هزاران سال تاریخ او و بدن برهنه او را به مثابه ی وسیله و حربه ای کاری برای خواب کردن جوانان و سست کردن اراده ها و تخدیر مغزها، نابودی ارزش های والا به خدمت گرفته اند.
 به طور خلاصه هرگاه از جامعه حیا رخت بربست و عفت در آن لگدکوب شد، دین هم بساط خویش را جمع خواهد کرد. علی علیه السلام به زیبایی می فرماید: «احسن ملابس الدین الحیاء»، نیکوترین لباس دین حیا است.»، امام صادق علیه السلام فرمود: «الایمان لمن لاحیا له» ایمانی نیست برای آنکس که حیاء ندارد.» و امام باقر (علیه السلام) فرمود: «الحیاء و الایمان مقرونان فی قرن فاذا ذهب احدهما تبعه صاحبه»،حیا و ایمان با هم بر یک شاخه قرار گرفته اند، پس هرگاه یکی از آن دو برود، دیگری نیز از او تبعیت کند.» و زیباتر از همه امام حسن که حضرت زینب علیهاالسلام حیا را در مکتب او آموخت، فرمود: «الاحیا لمن لا دین له» «آن که دین ندارد، حیا هم ندارد.» و یا سخنان حضرت در قتلگاه پس از شهید شدن اصحاب و اقوام همگان به سوی حضرت اباعبدا… حمله ور شدند «العرب» این فرزند شجاع ترین مرد عرب در این هنگام امام حسین (علیه السلام) فریاد کشید و فرمود:«من با شما می جنگم و شما با من، زنان گناهی ندارند، تا من زنده ام طغیان گران خود را از حرم اهل بیت باز دارید. آری آن حضرت با این که می داند تا لحظه ای دیگر هیچ مدافعی برای اهل بیتش نیست و تنها مدافع آنان نیز تا لحظات دیگر از پا در می آید ولی باز حاضر نیست ببیند اهل بیتش مورد هجوم دشمن واقع شوند و شرافت عربی آنان را گوشزد می کند تا شاید بدین وسیله انان را از تعرض به زنان باز دارد. آیا این عمل حضرت درس حمیت، غیرت و دفاع از تمام خانواده برای تمام مردان جهان نیست؟ آیا دوستداران حضرت نباید برای حفظ خانواده از تعدی دیگران تلاش کنند؟ از روایات فوق به خوبی استفاده می شود که بین ماندگاری دین در جامعه و وجود حیا رابطه ی تنگاتنگی وجود دارد. مهاجمان فرهنگی، بخوبی این رابطه و ملازمه را دریافته اند از این رو صهیونیست معروف «نتانیاهو» این گونه القا می کند که برنامه های ماهواره ای به مثابه یک نیروی شورشی بسیار موثری عمل می کنند، بچه های ایرانی مسلماً لباس های زیبایی خواهند خواست که در شوهای تلویزیونی می بینند.
 از نتایج تاسف آور شکستن عفاف و خروج از مرز پوشش اسلامی این است که دختران و زنان به تقلید از غرب و غربیان نه تنها گویا از طرف غرب مامور انحطاط اخلاق جوانان و رکورد فعالیتهای ثمربخش هستند بلکه یگانه مصرف کننده و مصرف ساز کالاهای غرب می باشند، این جا است که درک می کنیم چرا استعمار غرب به بیرون آوردن زنان از حریم پوشش تلاش می کنند استاد شهید مطهری «ره» در کتاب مساله حجاب می نویسد:«روزنامه اطلاعات در گزارشی در مورد لوازم آرایش چنین نوشته است:«تنها در یک سال ۲۱۰ هزار کیلو مواد و لوازم آرایش از قبیل ماتیک، سرخاب، پودر سایه چشم، برای مصرف خانم ها وارد شده است. از این مقدار ۱۸۱ هزار کیلوگرم آن انواع کرم بوده است در این مدت به ۱۶۵۰ قوطی و ۲۵۰۰ دوجین پودر در صورت و ۴۶۰۴ عدد در رژلب و ۲۲۸۰ عدد صابون لاغری ۲۲۸۰ آمپول آرایشی اجازه ورود داده است البته باید ۳۱۰۰ عدد سایه چشم و ۲۴۴۰ خط چشم را نیز به آن اضافه کرد.» در جامعه ای که مذهب حکومت می کند و پوشش اسلامی باشد زن به این صورت که در بالا خواندید در نخواهد آمد تا مصرف کننده لایق کالاهای پوچ غرب گردد یا آنچنان خودباخته مد و شیوه های توخالی عروسکی شود.
 از طرف دیگر، هوادارن استکبار جهانی در داخل کشور با قلم های زهرآگین و رفتارهای زننده، لباسها و فیلم های مبتذل، در نابودی حیا و عفت استعمار را یاری می رسانند.

نگاهی گذرا با زندگانی حضرت زینب کبری
 زینب این الگوی جاودانه و مرزبان پاکی و پاکدامنی، دختر علی بن ابیطالب و زهرا علیهاالسلام و نوه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روز پنجم جمادی الاولی، سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره، خواستگاه حیا و پاکی دیده به جهان گشود هرچند مادر بزرگوارش را در پنج سالگی از دست داد ولی رهتوشه هایی گرانبها از حیا و پاکی در همین مدت کوتاه از مکتب مادر فرا گرفت. او که القابش صدیقه، عالم، عقیله، فهیمه و عاقله است. در عصمت و عفاف چون فاطمه (سلام الله علیه) در شجاعت و فصاحت و بلاغت و زهد و تقوا چون پدرش علی (علیه السلام) است. این بانوی بزرگوار در دوران زندگی با برکت خویش، مشکلات و رنجهای فراوانی متحمل شد و بی شک مهمترین و تلخ ترین آن، واقعه کربلا و داستان اسارت بود. در تمام این سختیها و حوادث تلخ در کنار صبوری و بردباری درس حیا و عفت را به همه آموخت که او را ام المصائب نامیدند.
 حضرت زینب کبری زنی عابده و زاهده و عارفه و خطیبه و عفیفه بود. نسب نبوی تربیت علی و فاطمی همراه با لطف خداوندی از او فردی با خصوصیات و صفات برجسته ساخته بود، طوری که او را عقیله بنی هاشم خواندند.
 و علی المعروف نامگذاری آن حضرت را، همانطور که می دانیم معمولاً مرسوم است که پدر و مادر نام فرزند را انتخاب می کنند، ولی در ولادت حضرت زینب علیهاالسلام، والدین او این کار را به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، جد بزرگوار آن بانو واگذار نمودند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، مشتاقانه به خانه علی (علیه السلام) رفت. نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، بعد از مدتی جبرئیل بر پیامبر نازل گردید و نام زینب (زین+اب) را که به معنای «زینت پدر است» ، برای این دختر انتخاب نمود. پیامبر در حالی که زینب را در آغوش گرفته بود برگونه های او با علاقه بوسه زد و پس از نامگذاری حضرت زینب در این اثنا قطرات اشک در چشمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) حلقه زد، فاطمه علیهاالسلام با تعجب عرضه داشت:« پدرجان! چرا گریه می کنی؟ خدا چشمان ترا نگریاند!». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «گریه من بدان خاطر است که این دختر پس از مرگ من و تو گرفتار سختی و مشکلات فراوان می شود.»
 آری روح بزرگ زینب (علیهاالسلام) در دامن عصمت و مهد نبوت آنگونه تربیت شد که در برابر حوادث سهمگین روزگار نه تنها نشکست، بلکه کوه مصائب را در آسیای اراده اش به خاکستر مبدل کرد. درخشش مقامات نفسانیه و صلابت کم نظیر حضرت زینب کبری علیهاالسلام در صفحات تاریخ، عقول همه سیاستمداران و اندیشمندان روزگار را متحیر ساخته است.
 زینب علیهاالسلام که قطعاً دلش از هرگونه تاریکی مبراست، بارقه ای از نورانیت الهی بود. انفاس قدسیه مربیانی چون علی (علیه السلام) و زهرای اطهر علیهاالسلام درون زینب علیهاالسلام را چنان روشن و دل انگیز نمود که پیرایشی جز جمال حق نداشت. هیچ نکته ای از مسائل تربیتی اسلام باقی نماند، مگر آنکه در سایه احساسات لطیف نفسانی زینب کبری علیهاالسلام متبلور گشت، آن بانوی بزرگوار سرانجام در پانزدهم رجب سال ۶۲ هجریف با کوله باری از سختی و مشکلات و اندوه و رنج و با یادگار گذاشتن درسهای زیادی از صبوری، شجاعت، حیا، عفت و پاکی دار فانی را وداع گفت.
 در این مقاله برآنیم تا گوشه هایی از حیاء، عفت و پاکی حضرت زینب را که پاسدار آن بود به تصویر بکشیم و ره توشه گرانبهایی برای بانوانی که می خواهند زینب گونه زندگی کنند و با این فرهنگ آشنا شوند و به افتخار و سربلندی ابدی برسند مهیا سازیم.

نگاهی به جایگاه حیا و عفت در قبل از اسلام
 به گفته بعضی از نویسندگان و تاریخ شناسان، زنان قبل از اسلام حیا و عفت نداشتند به همین دلیل بدحجاب بودند. برخی دیگر معتقدند که زنان قبل از اسلام دارای حجاب بودند و عفت آن ها ثمره آزادی خواهی و استقلال طلبی آن روز عرب می باشد. (دکتر هیکل) می نویسد: قبل از اسلام زنان حجاب نداشتند (بدلیل عدم حیا و عفت) و زینت خود را آشکار می ساختند، بعدها اسلام این کار را حرام کرد. و عرب های بدوی که استطاعت کنیز گرفتن همسر متعدد نداشتند، همسر یگانه خویش را ستایش می کردند به ویژه که زن کمک مرد و شریک رنج و رأفت او در سفر و حضر بود و در مورد زنان قبل از اسلام (جرجی زیدان) چنان می گوید: «که اگر مقصود از حجاب پوشانیدن تن و بدن است، این وضع پیش از اسلام و حتی پیش از ظهور دیانت مسیح معمولی بوده و دیانت مسیح هم تغییری در آن نداد، و تا اواخر قرون وسطی در اروپا معمول بوده و هنوز در خود اروپا مانده است.
 سابقاً گفتیم که زن بدوی عرب در همه چیز با مرد برابر بوده و چه بسا از میان همان چادرهای صحرائی زنانی درآمدند که در امور بازرگانی و ادبی و خردمندی نابغه محسوب می شوند و بعد از ظهور اسلام کنیزان و اسیران فراوان گشتند و از اوایل سلطنت امویان، زنان در خانه محبوس گشتند و جنگ ها و غزوات اسلام روز به روز بر تعداد کنیز و غلام افزود و با تعداد زوجان که مانع شرعی هم نداشت بین زنان و مردان اختلاف زیاد شد و صفا و صمیمیت که قبل از اسلام بود اندک اندک رو به سستی نهاد و مردان درصدد محبوس ساختن زنان برآمدند و مردان زنان خود را پشت پرده می گذاشتند و خود را با کنیزان و غلامان سرگرم می کردند و به ندرت با زن خود هم سفره و همنشین می شدند و او را موجودی مکار و حیله باز، می پنداشتند و افتخار مرد بود که زن خود را از حجله تا گور در خانه حبس کند در حالی که در قرآن آیه ۲۰ سوره روم آمده :«که بر مردان توصیه می شود با زنان خود با مهربانی و محبت رفتار کنید.» زنان مسلمان تا اواخر قرن ۱۴ میلادی در تحت فشار شدید زندگی می کردند.

جایگاه حیاء و عفت در فرهنگ غنی اسلام
 همانطور که اشاره کردیم در قبل از اسلام زنان حیاء و عفت نداشتند و به همین دلیل زینت خود را آشکار می کردند بعدها اسلام این کار را حرام کرد در این جا اشاراتی مختصر و بیان نکاتی درباره جایگاه حیاء و عفت مناسب می نماید که به شرح ذیل می باشد:
الف) حیای دختران شعیب در قرآن
قرآن کریم با این که غالباً مسائل را به صورت کلی بیان می کند ولی گاهی به جهت حیاتی بودن مسئله جزئیات و نمونه هایی را بیان می نماید. مثلاً ماجرای حضرت موسی و برخورد او با دختران شعیب را چنین بیان می کند:« و هنگامی که موسی به چاه آب مدین رسید گروهی از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب می کنند! و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند و به چاه با بودن مردان نزدیک نمی شوند. موسی از آنان پرسید کار شما چیست؟ گفتند: «آنها را آب نمی دهیم تا چوپانها همگی خارج شوند». موسی برای گوسفندان آن دو آب کشید و …» در ادامه این داستان درباره نحوه آمدن یکی از دختران شعیب و گفتگوی او با حضرت موسی (علیه السلام) می فرماید:« … فجاته احداهما تمشی علی استحیاء قالت ان ابی یدعوک لیجزیک اجرما سقیت لنا …» «ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت. گفت: پدرم از تو دعوت می کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی، به تو بپردازد.»
 از این آیه می توان حیاء را به زیبایی دریافت، چرا که: ۱- تا زمانی که مردان کنار چاه بودند، دختران شعیب نزدیک چاه نمی رفتند. ۲ - آن گاه اقدام به آب دادن گوسفندان می کردند که تمام مردان پراکنده شوند. ۳ - سراپا حیا نزد موسی علیه السلام آمد. نگفت ما مزد تو را می پردازیم بلکه گفت: پدرم از تو دعوت می کند تا مزد تو را بپردازد.
ب) حیاء تمام دین است.علی (علیه السلام) می فرماید:« الحیاء هوالدین کله» «حیا تمام دین است»
ج) حیا بازدارنده زشتیها: علی (علیه السلام) فرمود: «الحیا یصد عن فعل القبیح» (معنی: حیاء (انسان را) از کار زشت باز می دارد.
امام هفتم (علیه السلام) می فرماید:« مابقی من امثال الانبیاء (علیه السلام) الا کلمه اذا لم تستعی فاعمل ما شئت …» «معنی: مثالها ( و کلمات قصار) از انبیاء باقی نمانده است مگر یک کلمه ( و آن این است که) هرگاه حیاء نداشتی، هرکاری می خواهی انجام بده.»
د) عاقبت بی حیایی: در تاریخ اسلام و تمدن از این گونه نمونه ها زیاد است برای نمونه می توان یک نمونه ی تاریخی که بهره جویی استعمارگران از حربه ی بی حجابی و ترویج بی حیایی و خودنمایی زنان برای به شکست کشانیدن نیروهای مومن و انقلابی، داستان غم انگیز و عبرت آموز مسلمانان در آندلس است: «پس از آن صلیبیان در مقابل روح شهامت، ایثار استقامت و فرماندهی لایق مسلمانان تاب مقاومت را از دست دادند و مبارزه با آنان را امری محال دانستند، از همین راه شیطانی وارد شدند. نخست از خواسته های مشروع و معقول مسلمانان آگاه گشته، مرکزی را به عنوان جایگاه فراگیری علم و باسواد شدن تعیین کردند و آن جا را به صورت زیباترین و باشکوه ترین پارک ها آراستند.
گل ها، چمن، اشجار گوناگون و آبهای جاری جلوه ای آن را بیش تر کرده بود و سپس زیباترین دختران اسپانیایی را به خدمتگزاری در این پارک استخدام نمودند تا آنها به تدریج ضمن معاشرت با سربازان و افسران مسلمان، آنان را به نوشیدن مشوبات الکلی عادت دهند و از این طریق با فساد و فحشا روح ایمان و تقوا را از دست داده و بی حیایی گسترش یافته و به میگساری و بی بند و باری پرداختند که این چنین شد که مسلمانان بخاطر گناه زیادی در میانشان و رنگ باختن معنویت و گسترش بی حیایی موجب گسترش بی بند و باری و سست شدن مسلمانان و لاابالی شدن آنان گشت و در زمان کوتاه نتیجه ای تمام زحماتشان بر باد رفت و اکثر آنان به دست همان دخترکان زیباروی کشته شدند و اسلام از اسپانیا رخت بربست و نمونه ی دیگر می توان به شکست سپاهیان حضرت موسی (علیه السلام) اشاره نمود که فساد و بی حیایی و بی بند و باری به گونه ای گسترش یافت که فرماندهان سپاه در پرتگاه انحراف جنسی قرار گرفتند و بیست هزار نفر سپاه موسی به خاک سیاه رفتند و با وضع ننگین سقوط کردند. روشن است که با رخ دادن چنین وضعی شکست و بیچارگی حتمی است این داستانها و واقعیت تاریخی غم انگیزی از رواج و گسترش بی حیایی است. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «… من قل حیاوه، قل ورعه و من قل ورعه، مات قلبه و من مات قلبه دخل النار…» «معنی: کسی که حیا و شرمش اندک باشد، پرهیزکاری او نیز اندک خواهد بود و کسی که ورعش کمتر باشد، قلبش می میرد و آن کس که دلش مرده باشد در آتش جهنم داخل خواهد شد.»
سرپوش عیبها: حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «من کساه الحیاء ثوبه، لم یرالناس عیبه» آن کس که با لباس حیاء خود را بپوشاند کسی عیب او را نبیند. و آن حضرت می فرماید: «من لا حیاء له لا خیر فیه» کسی که حیا ندارد، خیری در او نخواهد بود.»

 حضرت زینب کبری پاسدار حیا و عفت
 هرچند این بانوی بزرگ علاوه بر ذاتیات فوق العاده از اقیانوس علمی مربیان نمونه بشریت بهره برده بود ولی آنچه در میدان عمل دید و حوادثی که در سازندگی زینب کبری نقش داشت چیز کمی نبود این بانوی بزرگ علاوه بر بهره مند بودن از بهترین و ارزشمندترین وراثت و همچنین بهره گیری از منبع جوشان وحی و ملهم بودن به الهام الهی و استفاضه از علوم مواج پدر و مادر و دو برادر بزرگوارش در کوران حوادث قرار گرفت و رنجها و مشقتهای بزرگ و بی شماری را تحمل کرد و در متن رنجها و مرارتها شخصیتی مستحکم و استوار و شکست ناپذیر به جامعه بشریت تحویل داده شد که در این قسمت از نقش الگویی این اسوه بشریت در پاسداری از حیا و عفت اشاره می شود که به شرح ذیل می باشد:
 ۱ - زینب فرزند بیت حیا و عفت
 تاثیر وراثت و خانواده در رفتار و کردار تردید پذیر نیست. امروزه به روشنی ثابت شده است که بخشی از صفات خوب و بد، از راه وراثت از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند و به همین جهت خانواده هایی که پیامبران در آن متولد شدند، عموماً پاک و اصیل بودند به همین جهت در منابع اسلامی نیز از ازدواج با زنان زیبایی که در خانواده های ناپاک و عاری از حیا به بار آمده اند نهی شده است. در کنار وراثت تربیت مطرح است. زیرا بخشی از فضایل و کمالات با تربیت صحیح به فرزندان منتقل می شود. در زندگی حضرت زینب این دو عامل (وراثت و تربیت) در بالاترین حد خویش وجود داشت، چنانکه در زیارت نامه ی آن بانوی بزرگوار می خوانیم: «السلام علی من رضعت بلبان الایمان: سلام بر کسی که از پستان ایمان شیر نوشید.»
 بلی، زینب کبری در خانه ی وحی و ولایت از پدر و مادر معصوم به دنیا آمد و در آغوش نبوت مهد امامت و ولایت و مرکز نزول وحی الهی نشو و نما نمود و از یگانه مادر معصوم جهان هستی «فاطمه زهرا علیهاالسلام» شیر نوشید و از ابتدای شیرخوارگی در آغوش پر مهر مادر، عفت، حیا، شهامت و عطوفت را فرا گرفت و همزمان با دوران شیرخوارگی در محضر بزرگترین استادان جهان انسانیت، یعنی رسول الله (صلی الله علیه و آله) و امیرالمومنین (علیه السلام) و دو برادر بزرگوارش امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) تربیت یافت.
 «یحیی مازنی» که از علمای و راویان حدیث می باشد این چنین نقل می کند که:«مدتها در مدینه در همسایگی حضرت علی (علیه السلام) در یک محله زندگی می کردم منزل من در کنار منزلی بود که «زینب» دخت علی (علیه السلام) در آنجا سکونت داشت، حتی یکبار هم، کسی حضرت زینب را ندید و صدای او را نشنید، او هرگاه می خواست به زیارت جد بزرگوارش برود در دل شب می رفت در حالی که پدرش علی (علیه السلام) در پیش و برادرانش حسن و حسین (علیهماالسلام) در اطراف او بودند و حتی به نزدیک قبر شریف رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می رسیدند علی (علیه السلام) شمعهای روشن اطراف قبر را خاموش می کرد. یک روز امام حسن (علیه السلام) علت این کار را از پدر سئوال کرد، حضرت فرمود:« اخشی ان ینظر احد الی شخص اختک زینب» از آن می ترسم که کسی خواهرت زینب را ببیند.
 به قول «شیخ جعفر نقدی» زینب علیهاالسلام تربیت شده پنج آل عباست:«فالخمسه اصحاب العباء هم الذین قاموا بتربیتها و تثقیفها و تهذیبها و کفاف بهم مودبین و معلمین»«پنج تن آل عبا به تربیت و فرهنگ سازی و تهذیب زینب همت گماردند و همین بس که آنها ادب کننده و آموزگار باشند.»
 و راستی کجا رفته این مرزبانیهای حیا؟ و چرا در جامعه شیعه علوی می بینیم که مردان با همسران آرایش کرده و دختران بی بهره از حجاب در پارک ها و خیابان ها و … ظاهر می شوند؟!
 ۲ - حیاء در آغاز جوانی حضرت زینب
 دکتر عایشه بنت الشاطی بانوی نویسنده و اهل تحقیق اهل سنت چنین می گوید:« زینب در آغاز جوانی چگونه بوده است؟ مراجع تاریخی از وصف رخساره زینب در این اوقات خودداری می کنند، زیرا که در خانه روبسته زندگی می کرد. ما نمی توانیم مگر از پشت پرده وی را بنگریم، ولی پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون می آید و مصیبت جانگداز کربلا او را به ما نشان می دهد.»
 تاریخ او را ندیده، چرا که حیای او مانع از آن شده است و مادرش فاطمه توصیه کرده است که «خیر للنساء لا یرین الرجال و لا یراهن الرجال»«معنی: برای زنان بهتر است که آنان مردان را نبینند و مردان (نیز) آنها را نبینند.» و اگر دستور الهی و آسمانی نبود که «ان شاء ان یراهن سبایا»«به راستی که خدا خواسته که آنها را اسیر ببینند»، حسین علیه السلام هرگز به خود اجازه نمی داد خواهر را در سفر کربلا به همراه ببرد.
۳ - نمایش شکوه حیاء و عفت هنگام حرکت از مدینه
 شهر مدینه شبی را به یاد می آورد که کاروان حسین (علیه السلام) با تمام شکوه و جلال به سوی مکه روانه شد. آن شب از شبهای ماه رجب که کاروانی مجلل از مدینه بیرون رفت، در حالی که دو بانوی «حیا» و عفت را جوانان بنی هاشم و در رأس همه سید جوانان اهل بهشت احاطه نموده بودند. در قطعه ای تاریخی، راوی چنین نقل می کند: «چهل محمل را دیدم که با پارچه های حریر (ابریشم) و دیباج زینت شده بودند. در این وقت امام حسین (علیه السلام) دستور داد بنی هاشم زنهای محرم خود را سوار بر محمل ها نمایند. سپس در این حال من نظاره می کردم که ناگهان جوانی از منزل حسین (علیه السلام) بیرون آمد در حالی که قامت بلندی داشت و برگونه او علامتی بود و صورتش مانند ماه می درخشید و می فرمود: «بنی هاشم کنار روید و آن گاه دو زن از خانه حسین (علیه السلام) خارج شدند، در حالی که دامانشان بر اثر حیای از مردم به زمین کشیده می شد و دور آن دو را کنیزانشان احاطه نموده بودند. سپس آن جوان به سوی یکی از محملها پیش رفت و زانوی خود را تکیه داد و بازوی آنها را گرفت و بر محمل سوار نمود. من از بعضی پرسیدم آن دو بانو کیستند؟! جواب دادند: یکی از آنها زینب علیهاالسلام و دیگری ام کلثوم دختران امیرالمومنین (علیه السلام) هستند. سپس گفتم: این جوان کیست؟! گفته شد: او قمر بنی هاشم، عباس فرزند امیرالمومنین (علیه السلام) است. سپس دو دختر صفیر را دیدم که گویا امثال آنها آفریده نشده است. سپس یکی را همراه زینب و دیگری را همراه ام کلثوم سوار نمودند. سپس از (اسم) آن دو دختر پرسیدم. گفته شد: یکی سکینه و دیگر فاطمه، دختران امام حسین (علیه السلام) می باشند. آن گاه بقیه بانوان به همین جلالت و عظمت و حیاء و متانت سوار شدند و حسین علیه السلام ندا داد: کجاست عباس قمربنی هاشم! عباس عرض کرد: لبیک، لبیک، ای آقای من! فرمود: اسبم را بیاور. اسب آقا را حاضر کرد. آنگاه حضرت بر آن سوار شد و بدین سان کاروان حیاء، عفت و متانت و نجابت مدینه را ترک گفت.
 ۴ – زیورآلات فدای حیا و عفت
 پس از غارت لباسهای امام حسین (علیه السلام) سپاهیان کوفه و شام به سوی خیمه ها هجوم بردند. لحظات تلخ و جانکاه بود. زینب کبری بیش از همه تلخی و مخاطرات این تهاجم وحشیانه را احساس می کرد؟ چرا که از یک سو پاسبان خیمه های حیا و عفت بود و از طرف دیگر حفظ جان امام زمانش را به عهده داشت. حضرت زینب که منش و خوی کوفیان را می شناخت برای حفظ عفت و حیای بانوان و قبل از آمدن آنها، تمام زیورآلات زنان را جمع کرده خطاب به عمربن سعد فرمود: «ای عمربن سعد! سپاهیان خود را از تعجیل و شتاب در غارت خیمه ها باز دارد! خود آنچه اسباب و زیورآلات است به شما واگذار می کنم. مبادا دست نامحرمان به سوی خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دراز شود. ( و بر قامت حیا و نجابت غباری بنشیند». تمامی وسایل و زیورآلات، حتی گوشواره های فاطمه بنت الحسین (علیه السلام) نیز که یادگار امام بود در محلی جمع شد و پس از آن که زنان و کودکان در گوشه ای اجتماع کردند دختر شجاع علی (علیه السلام) فریاد زد: «هر کس میل دارد؛ وسایل و زیورآلات را بردارد، عداه ای پیش آمدند و هرچه بود غارت کردند…».
 ۵ - فریاد توفنده حضرت زینب بر بی حیاها
 کاروان اسرا وارد کوفه شد مردم در حالی که خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به سوی عبیدالله بن زیاد می بردند اسیران را تماشا می کردند. در این لحظه صدای بانوی حیا بلند شد: «یا اهل کوفه، اما تستحیون من الله و رسوله ان تنظروا الی حرم النبی صلی الله علیه و آله»«ای اهل کوفه: از خدا و فرستاده او شرم نمی کنید که به خانواده پیامبر چشم دوخته اید.»
 ۶ - تجلی حیا در دارالاماره کوفه
 حضرت زینب کبری علیهاالسلام در دوران اسارت وقتی به دارالاماره رسید بغض راه گلویش را بست، چرا که او همه این خانه را می شناخت، این جا روزی خانه زینب بود، روزگاری که اسم پدرش علی، با عظمتی بی مانند جهان را پر ساخته بود. اشک در دیدگانش حلقه زد ولی خودداری کرد، مبادا گریه خوارش کند. در آن دم به اتاق بزرگی رسید و دید، عبیدالله ابن زیاد در جایی نشسته که پدرش در آنجا می نشست و از میهمانان پذیرایی می کرد. حضرت زینب که بی ارزش ترین لباسهایش را بر تن و کنیزانش دورش را گرفته بودند، حیا را به عرصه نمایش گذاشت و بدون آن که به امیر سرکش خود خوار اعتنایی کند، به صورت ناشناس در گوشه ای نشست در حالی که سراپای وجود او را شرم، حیا، نجابت و پاکی احاطه کرده بود.
 ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟( سه با این سئوال را تکرار کرد؟) حیا و نجابت حضرت زینب کبری از یک طرف، علم حضرت به قصد ابن زیاد برای تحقیر اهل بیت علیه السلام از طرف دیگر، اجازه نداد زینب جواب او را بدهد. تا آنجا که ابن زیاد ملعون با نیش زبانش نمک به زخم زینب کبری پاشید و برای آزردن او گفت: «کیف رایت صنع الله باخیک و اهل بیتک»«معنی: کار خدا را با برادر و خانواده ات چگونه یافتی؟»
 زینب کبری جوابی کوتاه، ولی بسیار زیبا داد که ریشه در کمال حیای او داشت. حضرت با آرامشی که از حیا و رضای قلبی او حکایت داشت آن جمله ی به یاد ماندنی را فرمود:« ما رایت الا جمیلا»«جز زیبایی چیزی ندیدم.»
 ۷ - مجلس یزید، اوج تقابل حیا با بی حیایی
 یزیدبن معاویه که اکنون حسین بن علی (علیه السلام) و یاران ازاده ی او را به قتل رسانده از قدرت و پیروزی خود سرمست است و می خواهد به اصطلاح این فتح را به شامیان و شخصیت های بزرگ آن سرزمین تفهیم کند. از این نظر دستور داد مجلسی بی سابقه ترتیب دهند که در آن همه ی شخصیت های خارجی که مقیم پایتحت وی هستند اشراف و سران شام شرکت کنند. در آن مجلس خود بر بالای تختی زرنگار نشست و مظاهر قدرت خویش را در آن مجلس نمودار ساخت. در این هنگام فرمان داد سر مقدس عنصر فضیلت را در برابر آن ناپاک زاده ی رسوا و کینه های شیطانی و عداوت های موروثی با طرزی وحشیانه و غیر انسانی نسبت به خاندان علی ظاهر سازد و با آن چوب دستی که در دست داشت نسبت به آن سر بریده اسائه ای ادب کرد.
 طبری که از مورخان متعصب اهل سنت است در این باره می نویسد: «پس از آماده گشتن مجلس به مردم اجازه داد تا وارد شوند، در حالی که سر حسین (علیه السّلام) در برابر او قرار داشت و در دست او چوبی بود که با آن نسبت به دهان و دندان آن بزرگوار اسائه ای ادب می نمود.
 آن گاه دستور داد که اسیران را وارد کنند. مجلسیان به دختران و دودمان پیامبر نگاه می کردند که تا دیروز در پس پرده عزت و احترام قرار داشتند و بیگانه ای رخسار آنان را ندیده بود.
هنگامی که مدعوین بزرگواری و ارجمندی این دودمان را به خاطر آوردند همه از شرم و خجالت چشم بر هم نهادند ولی در آن جمع، مرد تنومند شامی سرخ رویی، با چشمانی از حدقه درآمده به فاطمه دختر حسین علیه السلام می نگریست و با نگاه های آزمندانه خود می خواست او را ببلعد. فاطمه هراسان و لرزان به عمه اش زینب پناه برد. مردک شامی برخاست و به یزید گفت: یا امیرالمومنین! این دوشیزه را به من ببخش! فاطمه در حالتی که از وحشت می لرزید، دامن عمه اش زینب را گرفت. زینب او را در آغوش گرفت و فرمود:«گمان دروغ بردی و فرومایگی کردی! نه تو چنین حقی داری و نه یزید» یزید خشمگین شد و سخنانی بین زینب و یزید رد و بدل شد تا آنکه زینب کبری علیهاالسلام فرمود:«اکنون که سرتاسر زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته ای و ما را مانند اسیران به هر سو می کشانی به گمانت که پیش خدا بر ما پستی و برای تو شرف و منزلت است؟!» آنگاه فریاد آهنین حیا بر فرق مجسمه ی بی حیایی فرود آمد که:« امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله (صلی الله علیه و آله) بسایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن تعدوا بهن الاعداء من بلد الی بلد یستشر فهن اهل المناهل و المناقل و یتصنع وجوههن القریب و البعید و الدنی و الشریف لیس معهن من رجالهن ولی ولا من حماتهن حمی و کیف یرتجی مراقبه من لفظ فوه اکباء الازکیاء و بنت لحمه من دماء الشهداء.»«ای پسر آزادگان آیا از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پرده بنشانی و دختران (پرده نشین) رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را اسیر کنی. (و شهر به شهر بگردانی) پرده آبروی آنها را بدری و صورت آنها را نمایان سازی تا دشمنان آنان را از شهری به شهری ببرند و بومی و غریب

منبع: tebyan-mobaleghin.ir

 

شنبه 8/9/1393 - 14:46
حجاب و عفاف

عجب مینیاتوری شدی

گفتم : پناه برده ام به این چیزها و این کارها. وقتی جلوی آیینه می ایستی و با سایه و رنگ ها و اسپری ها سرگرم می شوی برای چند ساعت غصه هایت را فراموش می کنی. خندید... پرسیدم: مسخره می کنی؟ خنده اش را فرو داد و گفت: درست است که گفته اند: شهر ما خانه ما ولی نه تا این حد.
بعد از وضو روسری ام را از زیر گلو گره زدم. آستین هایم را تا مچ پایین کشیدم. چادرم را برداشتم تا برای نماز بایستم پرسیدم: خدا که نامحرم نیست. چرا باید برای نماز خودمان را بپوشانیم؟ حتی اگر در اتاق خلوت باشیم؟ گفت: تا پوشش مناسب داشتن را تجربه کنیم.
پرسیدم : چرا چادر سر می کنی، وقتی مانتو و روسری مناسب داری؟ گفت: وقتی بیرون از خانه ام با چادر احساس امنیت می کنم، به من آرامش و اعتماد به نفس می دهد. احساس می کنم حریم شخصی دارم. بعد این که نمی دانی چه حس خوبی دارد وقتی وارد خانه می شوی و در مقابل همسرت آن را از سربرداری. شاید با این کار او هم به آرامش می رسد.
پرسید : امر به منکر و نهی از معروف می کنی؟ جواب دادم: نفرمایید... این وصله ها به ما نمی چسبدها! گفت: آن حرف ها چه بود در خیابان به مینا گفتی؟ پرسیدم: ما خیلی حرف زدیم. کدامش امر به منکر بود؟ گفت: وقتی آرایش کرده دیدی اش گفتی: دست مریزاد مینیاتوری شده ای برای خودت.
گفتم : حریر سبک و فرد اعلا برایم بِبُر.
خانم فروشنده پرسید: هوس تور عروسی کرده ای؟
گفتم : اولاً این چادر سیاه است. دوماً می بینی که با مانتو بیرون می روم.
گفت : حتماً با همین مانتوی چسب و کوتاه؟
گفتم : اشکالی داره؟
گفت : چادرت را سر کن جلوی آیینه قدی بایست و خودت را ببین اگر این چادر را برای زیبا بودن خریده ای هیچ ولی حفظ حریم خصوصی از این چادر بر نمی آید.
گفتم : مینا عقد کردها.
گفت : مبارک است با کی؟
گفتم : نمی شناسی اش با یک آقای کلاس بالا، تحصیل کرده، خوش تیپ، خانواده دار...
گفت : انشاءا... قسمت شما...
گفتم : تا امثال مینا هستند به ما که ساده می گردیم و سعی می کنیم قشنگی هایمان به چشم نیاد نوبت نمی رسه.
گفت : شاید در نگاه حق با تو باشد ولی کسانی هستند که نجابت و پاکدامنی زن مهم تر است. بسپار به خدا خودش جور می کند.

برگفته از : نشریه دیدار آشنا، شماره 129
منبع:
rasekhoon.net

 

شنبه 8/9/1393 - 14:45
حجاب و عفاف

تفاوت نگاه اسلام و غرب به مسئله زن در کلام رهبری

مشكلاتى كه امروز در غرب وجود دارد، این قانونهاى ابلهانه و خباثت‌آمیزى كه اینها در زمینه‌ى مسائل جنسى دارند میگذرانند، اینها را به ته درّه دارد حركت میدهد. این انحطاط، قابل جلوگیرى هم نیست؛ اینها محكوم به سقوطند. تمدن غربى چه بخواهد، چه نخواهد، دیگر قادر نیست جلوى این سقوط را بگیرد. ترمز این وسیله بریده است، جاده هم بشدت لغزنده و سراشیب است. اینها گناه كردند آن وقتى كه ترمز را بریدند و آمدند خودشان را در لب این پرتگاه قرار دادند؛ لذا محكوم به شكستند.

  زوال تمدنها، مثل سر برآوردن تمدنها، یك امر تدریجى است - یك امر دفعى و فورى نیست - و این تدریج دارد اتفاق مى‌افتد و گمان نمیكنم از چشم این نسل یا نسل بعد از این نسل دور بماند؛ خواهند دید كه چه اتفاقى مى‌افتد.

  خداى متعال در قرآن حدود تكریم زن را معین كرده است. زن پیش خداى متعال مثل مرد است. در طى مراتب معنوى و الهى، بین این دو جنس هیچ تفاوتى نیست. آن كه این جاده را برایش درست كرده‌اند، انسان است، نه مرد یا زن. خداى متعال در تاریخ زنى مثل فاطمه‌ى زهرا (سلام اللّه علیها) مى‌آفریند كه امام عسكرى یا امام هادى (علیهما السّلام) - طبق حدیثى كه از آنها نقل شده - میفرمایند: «نحن حجج اللّه على خلقه و فاطمة حجّة اللّه علینا». فاطمه‌ى زهرا (سلام اللّه علیها) حجتِ حجت خدا است، امام ائمه است؛ شخصیت، دیگر از این بالاتر؟ آن حضرت داراى مقام عصمت است. یك چنین انسانى، زن است. زنان بزرگ عالم: مریم، سارا، آسیه و دیگران و دیگران - بزرگانى كه بودند - برجسته‌هاى عالم خلقتند. در این جاده‌ى تكامل و تعالى، آن كه حركت میكند، انسان است. در حقوق اجتماعى، فرقى بین زن و مرد نیست. در حقوق شخصى و فردى، بین زن و مرد تفاوتى وجود ندارد. در چند مسئله‌ى اختصاصىِ شخصى امتیازاتى به زن داده شده است، در چند مسئله امتیازاتى به مرد داده شده؛ آن هم بر اساس اقتضاى طبیعت زن و مرد؛ این اسلام است؛ متین‌ترین، منطقى‌ترین، عملى‌ترین قوانین و حدود و مرزهائى كه ممكن است انسان در زمینه‌ى مسئله‌ى جنسیت فرض كند. باید دنبال این راه رفت؛ یكى از اساسى‌ترینش تشكیل خانواده است، یكى از اساسى‌ترینش اهتمام به حفظ محیط خانواده و انس خانوادگى است؛ كه این به عهده‌ى كدبانوى خانه است.

  مادر میتواند فرزندان را به بهترین وجهى تربیت كند. تربیت فرزند به وسیله‌ى مادر، مثل تربیت در كلاس درس نیست؛ با رفتار است، با گفتار است، با عاطفه است، با نوازش است، با لالائى خواندن است؛ با زندگى كردن است. مادران با زندگى كردن، فرزند تربیت میكنند. هرچه زن صالح‌تر، عاقل‌تر و هوشمندتر باشد، این تربیت بهتر خواهد شد. بنابراین براى بالا رفتن سطح ایمان، سطح سواد، سطح هوش بانوان، در كشور باید برنامه‌ریزى شود.

  یكى از مهمترین وظائف زن، خانه‌دارى است. همه میدانند؛ بنده عقیده ندارم به این كه زنها نباید در مشاغل اجتماعى و سیاسى كار كنند؛ نه، اشكالى ندارد؛ اما اگر چنانچه این به معناى این باشد كه ما به خانه‌دارى به چشم حقارت نگاه كنیم، این میشود گناه. خانه‌دارى یك شغل است؛ شغل بزرگ، شغل مهم، شغل حساس، شغل آینده‌ساز. فرزندآورى یك مجاهدت بزرگ است. ما با خطاهائى كه داشتیم، با عدم دقتهائى كه از ماها سر زده، یك برهه‌اى در كشور ما متأسفانه این مسئله مورد غفلت قرار گرفت و ما امروز خطراتش را داریم مى‌بینیم؛ كه من بارها این را به مردم عرض كرده‌ام: پیر شدن كشور، كم شدن نسل جوان در چندین سال بعد، از همان چیزهائى است كه اثرش بعداً ظاهر خواهد شد؛ وقتى هم اثرش ظاهر شد، آن روز دیگر قابل علاج نیست؛ اما امروز چرا، امروز قابل علاج است.

  فرزندآورى یكى از مهمترین مجاهدتهاى زنان و وظائف زنان است؛ چون فرزندآورى در حقیقت هنر زن است؛ اوست كه زحماتش را تحمل میكند، اوست كه رنجهایش را میبرد، اوست كه خداى متعال ابزار پرورش فرزند را به او داده است. خداى متعال ابزار پرورش فرزند را به مردها نداده، در اختیار بانوان قرار داده؛ صبرش را به آنها داده، عاطفه‌اش را به آنها داده، احساساتش را به آنها داده، اندامهاى جسمانى‌اش را به آنها داده؛ در واقع این هنر زنها است. اگر چنانچه ما اینها را در جامعه به دست فراموشى نسپریم، آن وقت پیشرفت خواهیم كرد.

  احترام زن و تكریم زن، یك مسئله است - كه این حتماً باید مورد توجه و عنایت خاص باشد - رفتارهاى زنان در محیط خانوادگى، در محیط كسب و كار، در محیط سیاست، در محیط اجتماعى، یك مسئله است؛ رفتار با زنان هم یك مسئله است. رفتار با زنان، ناظر به مردان است؛ چه مردان خانواده - مثل پدران، برادران و همسران - چه مردانى كه در محیطهاى كار برخورد میكنند. رفتار با زن باید احترام‌آمیز، محبت‌آمیز، همراه با نجابت و همراه با عفت باشد. بنابراین، هم تكریم زن، هم وظیفه‌ى زن، هم وظیفه‌ى نسبت به زن، جداگانه باید مورد توجه و برنامه‌ریزى قرار بگیرد.

  روز زن و روز مادر كه خوشبختانه در نظام جمهورى اسلامى انطباق پیدا كرده است با روز ولادت برگزیده‌ى خلقت، حضرت فاطمه‌ى زهرا (سلام اللّه علیها)، باید همه را توجه دهد به این نكات. اگر ما توانستیم در زمینه‌ى زن و خانواده و مادر و همسر، درست فكر كنیم، درست تصمیم بگیریم و درست عمل كنیم، بدانید كه آینده‌ى این كشور تضمین شده است.

تفاوت نگاه اسلام و غرب به مسئله زن
• گناه بزرگى كه تمدن غرب در مورد جنس زن مرتكب شده است، نه به این زودى قابل پاك شدن است، نه به این زودى قابل جبران شدن است، حتّى نه به‌آسانى قابل بیان كردن است.
• مشكلاتى كه امروز در غرب وجود دارد، این قانونهاى ابلهانه و خباثت‌آمیزى كه اینها در زمینه‌ى مسائل جنسى دارند میگذرانند، اینها را به ته درّه دارد حركت میدهد. این انحطاط، قابل جلوگیرى هم نیست؛ اینها محكوم به سقوطند.
• زن پیش خداى متعال مثل مرد است. در طى مراتب معنوى و الهى، بین این دو جنس هیچ تفاوتى نیست.
• خانه‌دارى یك شغل است؛ شغل بزرگ، شغل مهم، شغل حساس، شغل آینده‌ساز. فرزندآورى یك مجاهدت بزرگ است.
• پیر شدن كشور، كم شدن نسل جوان در چندین سال بعد، از همان چیزهائى است كه اثرش بعداً ظاهر خواهد شد؛ وقتى هم اثرش ظاهر شد، آن روز دیگر قابل علاج نیست؛ اما امروز چرا، امروز قابل علاج است.
• اگر ما توانستیم در زمینه‌ى زن و خانواده و مادر و همسر، درست فكر كنیم، درست تصمیم بگیریم و درست عمل كنیم، بدانید كه آینده‌ى این كشور تضمین شده است.

نکاتی پیرامون جایگاه، نقش و مسائل زنان
1- تفاوت نداشتن با مردان در مسیر تکامل و تعالی
2- تفاوت نداشتن با مردان در حقوق اجتماعی
3- برخورداری از برخی از امتیازات در چند مسئله‌ی  اختصاصیِ شخصی براساس اقتضاى طبیعت
4- ضرورت اهتمام زنان به حفظ محیط خانواده و انس خانوادگی
5- بر عهده داشتن وظیفه‌ی تربیت فرزندان
6- ضرورت برنامه‌ریزی برای ارتقای سطح ایمان، سواد و هوش بانوان
7- نگاه به خانه‌داری به عنوان شغلی مهم، حساس و آینده‌ساز
8- نگاه به فرزندآوری به عنوان مجاهدت و هنر زنانه
9- ضرورت توجه و برنامه‌ریزی برای تکریم زن، وظیفه‌ی زن و وظیفه نسبت به زن
10- تضمین آینده کشور در صورت فکر، تصمیم‌گیری و عمل درست در زمینه‌ی زن، خانواده، مادر و همسر

 

شنبه 8/9/1393 - 14:45
حجاب و عفاف

حجاب در حصار

حجاب را اسلام تأسیس کرد و حکمت آن دشمنی با لذت های مشروع و حمایت از انزوای بانوان و محروم گردیدن آنان از مشارکت های اجتماعی و فرهنگی نبود؛ بلکه برعکس پوشش شرعی و دینی به مصونیت زنان از برخی مفاسد کمک می کند. حجاب برای زنان و دختران نه تنها اسارت آور و محصورکننده نیست بلکه آنان را از بند هوا و هوس و هرگونه ابتذال می رهاند و یک نوع آزادگی معنوی و ارزشی به آنان اعطا می کند.
بنابراین حجاب اسلامی مستلزم حبس، راکد، معطل و مهمل گذاشتن توانایی ها و استعداد زنان نخواهد بود بلکه بانوان با رعایت این اصل استوار قرآنی با وقار خاص، امنیت روانی و اطمینان خاطر در جامعه حضور می یابند و در عرصه هایی که توانایی های لازم را دارند مشارکت می کنند. به هیچ عنوان حجاب موقعیت و شخصیت زن را تنزل نمی دهد بلکه با کرامت های انسانی او را افزایش می دهد. به علاوه با رعایت این سنت دینی به استحکام بنیان خانواده کمک می گردد و سبب می شود نسلی پاک و سالم تحویل جامعه داده شود. فرزندی که در چشمه سار عواطف متقابل زن و شوهر پرورش یابد بهتر می تواند در ابعاد گوناگون علمی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی منشأ اثر گردد.[1]
استعمارگران و برخی خودباخته های داخلی که تاب تحمل سنت ها و شعائر مذهبی را نداشتند تصمیم گرفتند حجاب را طی مراحلی مورد تهاجم قرار دهند. در ابتدا مطبوعات، کتاب ها و نظام آموزشی ابزار اصلی برای اجرای این توطئه بودند. حضور مسیون های مذهبی و تأسیس مدارس خارجی، بازگشت فرزندان خانواده های اشرافی از غرب بعد از پایان تحصیلات، نشر برخی مطبوعات متأثر از فرهنگ غربی و نهایتاً فکر تشبه به غرب، از جمله ی این عوامل داخل بود. این موارد زمینه ای را برای اجرای ماجرای کشف حجاب فراهم ساخت؛ خواسته های استعمارگران نیز این مسائل را تقویت می کرد. رضاشاه که فردی سفّاک، مغرور و خودخواه بود و حتی برای افراد خانواده اش ارزشی قایل نبود و دخترانش را اجباراً وادار می کرد با افراد مشخصی ازدواج کنند،[2] بر حسب ظاهر می گفت حجاب مانع ترقی و توسعه است ولی روشن فکرانی که او را در میان گرفته بودند و شاه را تغذیه ی فکری می کردند به خوبی درک می کردند که هیچ رابطه ی منطقی، خردمندانه و علمی میان توسعه ی فرهنگی و تمدن با کشف حجاب نیست. در واقع کارگزاران ستم، خواستار متمدن گردیدن جامعه ی ایران به معنای رشد در عرصه ی دانش و فنآوری و خلاقیت های علمی نبودند بلکه ایجاد فرهنگ مصرفی از طریق تحقیر مذهبی و بومی مدنظر بود.[3]
مقدمات کشف حجاب به طور عملی از زمانی آغاز شد که خانواده ی رضاخان به حالت رفع پوشش در نوروز سال 1306 ش در حرم مطهر حضرت فاطمه ی معصومه(سلام الله علیه) حضور یافتند که با مخالفت جدّی آیت الله شیخ محمدتقی بافقی روبه رو گردیدند.[4] برخی اقدامات دیگر نیز مؤید این واقعیت بود ولی بعد از سفر ترکیه، شاه با اشاره به پیشرفت سریع ترکیه بعد از رفع حجاب زن ها و آزادی  آنان، اطرافیان را به این مسئله تشویق می نمود. در اوایل خرداد 1314. ش یک روز هیئت دولت را احضار کرد و گفت ما باید در صورت و سنت غربی شویم، باید برای رفع حجاب زنان اقدام نمود؛ و چون برای عموم مردم اجرای این طرح مشکلاتی به وجود می آورد شما وزرا و معاونین باید پیش قدم شوید و هفته ای یک شب با خانم های خود در «کلوپ ایران» اجتماع کنید. او به وزیر فرهنگ وقت (علی اصغر حکمت) دستور داد در مدارس زنانه، معلمان و دختران باید بدون حجاب باشند و اگر زن یا دختری از این برنامه امتناع کرد، او را در مدارس راه ندهند.[5] رضاشاه رو به وزیر معارف و فرهنگ کرد و گفت: «سابقاً به وکیل معارف دستور دادم برای رفع روپوشانیدن زنان اقدام کنید. اما او نخواست یا نتوانست و کاری نکرد. حالا باید شما در این کار با کمال متانت و حسن تدبیر اقدام کنید که این رسم دیرین که برخلاف تمدن است از میان برداشته شود.» وزیر معارف پاسخ می دهد: «امر مبارک را اطاعت می کنم، زیرا این رسم نه تنها برخلاف تمدن است بلکه با قانون طبیعت در تضاد است. در دنیا و در میان حیوانات و نباتات هیچ جنس ماده ای خود را از جنس مخالف پنهان نمی کند بلکه از علل بزرگ عقب افتادن کشور ما از قافله ی تمدن دنیا همین است که نیمی از ملت ما به کلی (به دلیل رعایت حجاب) فلج مانده است.»[6]
اما «مخبرالسلطنه» هدایت که خود حدود شش سال به عنوان نخست وزیر در خدمت رضاخان بوده است، این توجیهات را قبول ندارد و اضافه می کند: «برهنه گردیدن علامت تمدن نمی شود بلکه با آن بی بند و باری توأم می گردد و نیز چه بسیاری از مردم اند که امروز عریان می گردند ولی ما آنان را وحشی می خوانیم و با اجرای طرح کشف حجاب زنان ما به نیمه ی راه وحشت رسیدند نه به تمدن و ترقی.»[7]
از برخی مدارک و اسناد برمی آید این توطئه کاملاً دستوری، فرمایشی و تحمیلی بوده است. بدرالملوک بامداد می نویسد: «در 22 اردیبهشت 1314 با اشاره ی رضاشاه و با دعوت وزیر معارف وقت، عده ای از زنان فرهنگی انتخاب و به محل دارالمعلمات در کوچه ی ظهیرالاسلام دعوت شدند. به آن ها گفته شد مأموریت  دارند تا جمعیتی تشکیل دهند و اساس نامه ی آن را به نظر وزیر معارف برسانند و با حمایت دولت، پیش قدم نهضت آزادی زنان ایران باشند. این جمعیت در جلسات بعد نام کانون بانوان را برای خود برگزید.[8] در این کانون صدیقه دولت آبادی، فاطمه سیّاح، هاجر تربیت، بدرالملوک بامداد، فخرالزمان غفاری و پری حسام شهیدی عضویت داشتند. ریاست کانون نیز به عهده ی خانم صدیقه دولت آبادی بود و از آن جا که به دلیل مقاومت های اجتماعی، این کانون کاری از پیش نبرد، وزیر معارف بر آن شد تا معلمان مدارس و دختران دانش آموز را بازیچه ی سیاست جدید قرار دهد و مقرر گردید در مدارس تدریجاً مجالس جشن و سرور و خطابه با روی باز و بدون حجاب برگزار گردد. انتشار این خبر موجب تشدید اعتراض ها و جنبش های اجتماعی - مذهبی گردید. نخستین مقاومت، مربوط به علمای شیراز است. در فروردین 1314. ش دختران مدرسه ی «مهر آیین» شیراز را اجبار نموده بودند بدون حجاب در مراسم جشن حاضر گردند. روحانیون شیراز بعد از دریافت این خبر، تلگرافی اعتراض آمیز به شاه مخابره کردند که رضاشاه آن را بدون پاسخ گذاشت و متعاقب بروز این واکنش از سوی علمای شیراز، دستگاه های تبلیغاتی رژیم، زبان به هتاکی گشودند و کوشیدند حتی از طریق اشاعه ی پاره ای سروده های شاعران از جمله ایرج میرزا در مذمت حجاب، حمله ای به آداب و سنن مذهبی آغاز کنند. محصول این یورش ها آن بود که حجاب مانع رشد و ترقی است و برهنگی موجب تمدن می گردد.»[9]

مقاومت مشهد
از اوایل سال 1314. ش برخی زنان بدون داشتن حجاب در معابر حرکت می کردند. رعایت حجاب توسط زنان کاملاً ممنوع گردید، کسبه از فروش اجناس به زنان با حجاب منع شدند و زنانی که می خواستند این اصل شرعی و قرآنی را رعایت کنند اجازه نداشتند سوار وسایل نقلیه ی عمومی گردند اما مقاومت در برابر کشف حجاب و کلاه فرنگی و پهلوی هم چنان در کشور ادامه داشت که نمونه ی بارز آن استقامت دلیرانه ی مردم مشهد به رهبری روحانیت بود.[10] دستور تبدیل کلاه پهلوی به کلاه فرنگی و نیز منع حجاب به استانداری خراسان ابلاغ گردید. پاک روان، استاندار وقت، برای اجرای آن، مراتب را به تمامی ادارات و دوایر استان بخش نامه و منتشر کرد، اما در مشهد مقدس این دستورِ اجباری و مغایر با شئونات اسلامی و اصالت های ایرانیان به آسانی به اجرا درنیامد و درباره ی عملی گردیدن آن میان دو قدرت موجود در خراسان اختلاف نظر وجود داشت. فتح الله پاک روان، استاندار خراسان، اعتقاد داشت که در مقابل مقاومت های مردمی باید اعمال قدرت نمود و به زور سرنیزه اهالی را وادار ساخت از کلاه فرنگی استفاده کنند و نیز رعایت حجاب در معابر و اماکن منع گردد. قدرت دیگر خراسان، محمد ولی  خانی اسدی نایب التولیه ی آستان قدس رضوی که تا حدی رفتار مردم پسند داشت و با علما و روحانیون در رفت و آمد بود. عقیده داشت مشهد شهری مذهبی و زیارتی است و مردم در این شهر از علمای شیعه پیروی می کنند. پس برای احتراز از هر گونه حادثه ای نباید متوسل به زور گردید، سرانجام پاکروان دیدگاه خود را عملی ساخت و شهربانی دست به بازداشت اشخاصی زد که قانون تغییر لباس را رعایت نمی کردند.[11]
روحانیت بیدار و آگاه مشهد پس از شنیدن این رفتارها که هیئت ستم گر حاکمه پیش گرفته بود، به شدت نگران شدند و در این ارتباط، مخفیانه طی جلساتی به تبادل نظر و مذاکرات لازم می پردازد. منزل فقیه فرزانه آیت الله سید یونس اردبیلی[12]محل دیدارها، ملاقات ها و پایگاه پای داری روحانیان متعهد، آگاه و شجاع است. در یکی از این جلسات، پیش نهاد می شود که آیت الله العظمی حاج  آقا حسین قمی به تهران برود و مستقیماً با رضاشاه وارد مذاکره گردد. آن مرجع پرآوازه و مجتهد مبارز این نظر را پذیرفت و قبل از حرکت به سوی تهران، تلگرافی خطاب به شاه خودکامه مخابره کرد. نیز در آستانه ی این هجرت تاریخ ساز خطاب به روحانیون و مبلغان مشهد می گوید: «من می روم تا با این شاه صحبت کنم، شاید او را از این تصمیم منصرف گردانم و شما هم باید مردم را آگاه و هشیار نمایید که چه توطئه ی بزرگی تدارک دیده اند.» اما حاج  آقا حسین قمی به محض ورود به تهران در باغ سراج الملک تهران (شهر ری) بازداشت و ممنوع الملاقات می گردد. از طرف شهربانی امر محرمانه ای صادر گردید که مأمورین مراقب باشند کسی به دیدن ایشان نرود. علما و مردم مشهد و قم وقتی از این ماجرا مطلع می گردند، تلگراف هایی مبنی بر رهایی ایشان به مرکز مخابره می کنند. مسجد گوهرشاد که چند روز محل اجتماع و سخنرانی علیه این نیرنگ بود، با بازداشت حاج آقا حسین قمی حال و هوای دیگری می یابد. اجتماعات هر لحظه وسیع تر و گسترده تر می شود و سخنرانان کلامشان آتشین تر و اقشار گوناگون شعارهای شهاب گونه سر می دهند.
به محض بازداشت حاج حسین قمی، از مرکز به شهربانی مشهد دستور می رسد که وعاظ معروف را هرچه زودتر دستگیر کنند، بنابراین فرمان، شیخ غلام رضا طبسی و شیخ شمس نیشابوری که از واعظان مشهور خراسان بودند تحت پیگرد قرار می گیرند. علما و مجتهدان در یکی از جلسات خود در منزل آیت الله سید یونس اردبیلی تصمیم می گیرند تلگرامی به رضاشاه مخابره کنند تا او را از این اعمال ضد دینی نادم سازند. این تلگراف به امضای هشت تن از علمای متعهد و مشهور رسیده بود. خطبایی چون شیخ مهدی واعظ خراسانی و شیخ عباس علی محقق در مسجد گوهرشاد به منبر می روند تا مردم را بیدار سازند.[13]
در چنین بحبوحه ای شیخ محمدتقی فرزند نظام الدین معروف به «بهلول» که در فردوس به منبر می رفت، عازم مشهد گردید و به منزل آیت  الله قمی رفت و چون از بازداشت وی، توسط خانواده اش باخبر گردید شب نوزدهم تیرماه سال 1314 در مسجد گوهرشاد به منبر رفت و به افشاگری علیه حکومت رضاخان پرداخت و مردم را به مقاومت در برابر این سیلاب مخرب واداشت. مواعظ تند و آتشین او دو روز متوالی ادامه یافت. نواب احتشام، یکی از خدام حرم رضوی از میان جمعیت بلند شد و چون بر فراز منبر قرار گرفت اول نشان کلاه پهلوی خود را که علامت بارگاه رضوی بود کند و بوسید و در بغل خویش نهاد بعد افزود: « لعنت بر این کلاه و مؤسس آن و کلاه را پاره کرد و دور انداخت.» حاج شیخ عباس علی محقق واعظ خراسانی نیز در شب واقعه، در مسجد گوهر شاد، خاطرنشان گردید: «گویی ما زیر پرچم انگلیس هستیم که هرچه آنان بخواهند باید اطاعت کنیم.»[14]
گردهمایی فزاینده ی مردم در مسجد گوهرشاد، هم راه با افشاگری های خطبا و روحانیان، می رفت تا پایه های نظام سلطه ی استعمار و زورگویی مستبدان را در هم فرو ریزد.
صبح روز جمعه دهم ربیع الثانی 1354 ق،20 تیرماه سال 1314 ش، قزاقان مستقر در مشهد برای پراکنده ساختن مردم وارد عمل می گردند. آنان وحشیانه به روی مردم آتش می گشایند و حدود یکصد نفر را کشته و مجروح می نمایند اما مردم متفرق نگشته و به مقاومت خود ادامه می دهند و قزاقان بر حسب ظاهر می گریزند. این عقب نشینی بدان جهت بود که آن جانیان دستوری برای سرکوبی هرچه خشن تر مردم نداشتند.
بعد از آن یورش خونین، مردم اطراف مشهد که غالباً کشاورز، دام دار و کارگر بودند با ادواتی چون داس، بیل چهارشاخ به سوی مسجد سرازیر می گردند. در مسجد بر اثر ازدحام جمعیت دیگر جای سوزن انداختن نبود. روحانیان و مبلغان بر فراز منبر هم چنان برای شنوندگان از افشای توطئه ها سخن می گویند. غذای مورد نیاز مردم متحصن در مسجد، از بیرون توسط حامیان نهضت تدارک دیده می شود. زنان نیز خواستار پیوستن به این سیل خروشان هستند. در مسجد «پیرزن» که میان مسجد گوهرشاد است، چادری برای بانوان شجاع فراهم می گردد و مرحوم نواب احتشام برای آنان سخنرانی می کند و حقایقی را بازگو می کند.
روز شنبه 21 تیر 1314 / یازدهم ربیع الثانی 1354 فریاد مقاومت مردم در دل کارگزاران ستم رعب می افکند. شعارهای تندی علیه سلطنت رژیم پهلوی، کلاه بین المللی و حجاب زدایی داده می شود. دولتیان هراس خود را به مرکز مخابره می کنند. فرعون زمان دستور می دهد پناهندگان به خانه ی خدا را با اشد مجازات، تار و مار نمایند. سران قشون و شهربانی و آگاهی نیروهای خود را هماهنگ می کنند و قرار می شود بعد از نیمه های شب کشتار آغاز گردد. قبل از ظهر، قزاقان در نقاط حساس مسجد گوهرشاد مستقر می گردند و مسلسل های سنگین را بر بام های مشرف به حیاط مسجد مستقر می نمایند و شایع می کنند برای حفاظت از بانک ها و اماکن دولتی آمده اند. توپ های سنگین نیز روبه روی مسجد، در خیابان اصلی استقرار یافته و ذهن مردم مشهد هجوم روسیه را در سال 1330. ق به سرکردگی ژنرال «ردکو»  به یاد می آورد.
لحظاتی از نیمه شب دوازدهم ربیع الثانی گذشته بود که صدای غرش مسلسل های قزاقان، آسمان مقدس مشهد رضوی را به لرزه درآورد و قشون این قلم رو به فرماندهی سرلشکر ایرج مطبوعی برای فتح مسجد گوهرشاد به حرکت درآمد و صدای شیپور جنگ از هر سو به گوش رسید. عده ای از دژخیمان، اسلحه به دست، بدون آن که حرمت خانه ی خدا را پاس دارند، پای به درون مسجد گذاشتند و مردم مؤمن و معتقدی را که از مقدسات و شعائر مذهبی دفاع می کردند به خاک و خون کشیدند و به هیچ کس رحم نکردند.
موقعی که خورشید می خواست از افقی خون رنگ طلوع کند دیگر نه صدای گلوله ای می آمد و نه فریاد آن مؤمنین مبارز به گوش می رسید. عده ای از نظامیان کوردل پا بر روی کشته های بر زمین افتاده می گذاشتند و به دنبال زندگانی بودند که از دست رس گلوله های آنان دور مانده بودند. آن سفاک ها با به شهادت رساندن حدود دو هزار نفر (آمار را تا پنج هزار نفر هم گفته اند) و اسیر نمودن هزار و پانصد نفر توانستند مقاومت مردم مشهد را در هم بکوبند و جرثومه های استبداد و استکبار را از رفتار وحشیانه ی خود شاد نمایند. آن گاه کامیون های متعددی را که تعداد آن ها را تا 56 دستگاه ذکر کرده اند آوردند تا توسط آنان جنازه ی کشته هایی را که زخمی های زیادی در میان شان بود به بیرون شهر انتقال داده، درگودال های خشت مال و باغ خونی مشهد دفن کنند.[15] از صبح روز یک شنبه 12 ربیع الثانی 1354. ق چند ساعت پس از این حادثه ی خونین که حماسه ی حجاب را رقم زد، عده ای از علما و روحانیان خراسان که در این قیام نقش داشتند بازداشت گردیده، روانه ی زندان یا تبعیدگاه شدند.[16]

فرجام ماجرا
بر اثر این فاجعه و پیرو تاخت و تازهای رژیم پهلوی، حوزه ی علمیه ی مشهد دچار رکود گردید. برخی مدارس علوم دینی تخریب گردید. حکومت نظامی بدون اعلام رسمی در مشهد برپا شد. شهر کاملاً در دست قزاقان و دژخیمان رضاخان قرار گرفت. چتر ضخیم و سیاه خفقان بر فراز آسمان مقاومت و حماسه ی مشهد رضوی گسترده گردید. عبور و مرور تحت کنترل شدید قرار گرفت.
تغییر و تحولاتی در مراکز قدرت مشهد صورت گرفت که همگی آن ها نشانه ی هراس رژیم از جنبش مردمی بود. محمود جم، وزیر کشور، سرهنگ محمد رفیع نوایی را که رئیس شهربانی آذربایجان غربی و از مهره های خشن نظام استبدادی رضاخان بود، به ریاست شهربانی مشهد منصوب کرد تا ریشه ی این حماسه را با اعمال خشونت بی اندازه ی خود پی جویی کند. پاک روان که دل  خوشی از نایب التولیه ی وقت نداشت و از طرفی می خواست این پست مهم را شخصاً در اختیار گیرد، با یاری سرهنگ نوایی، علیه محمد ولی خان اسدی به عنوان فردی که در حادثه ی گوهرشاد دست داشته، پرونده سازی می  کند و چهارماه بعد از این کشتار خونین او را که مقام نایب التولیه ی آستان قدس را عهده دار بود از منزلش به زندان نظمیه بردند. پس از بازجویی ها عاقبت روز شنبه 29 آذر 1314 وی را تیرباران کردند.[17]
بعد از شهریور 1320 و سقوط دیکتارتوری رضاخان، فرزندان اسدی با گرفتن وکیل و فراهم آوردن اسنادی که بی گناهی او را به اثبات می رسانید، سرهنگ نوایی را به محاکمه ی دادگستری مشهد فراخواندند او محکوم شناخته شد و به حبس افتاد و با وضعی رقت انگیز در حالی که بر تمام بدنش کرم افتاده بود، در زندان به هلاکت رسید. سرهنگ قادری هم که یکی از طراحان و شرکت کنندگان در کشتار و سرکوبی مردم مشهد در مسجد گوهرشاد بود، دچار سرطان گلو گردید و خفه شد. سرلشکر ایرج مطبوعی فرمانده ی قزاق سرکوب گر در کشتار خونین گوهرشاد در 27/ 6/1357 توسط دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه و 44 سال پس از این حادثه به عنوان محارب با خدا و مفسد فی الارض شناخته و به استناد احکام شرع مطهر، به اعدام محکوم گردید. به علاوه تمامی اموال وی و خویشاوندانش که از طریق نامشروع از بیت  المال کسب نموده اند، به نفع محرومین استرداد گردید.[18] در شهریور 1320. ش و بعد از اشغال ایران توسط متفقین، دیکتاتوری رضاخان سقوط کرد و او به اتفاق خانواده اش از طریق کرمان به بندرعباس رفت و توسط یک کشتی به جزیره ی موریس واقع در آفریقا تبعید گردید. بعد از مدتی بر اثر اصرار او و اطرافیانش وی را ابتدا به بندر دوربان و سپس به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی منتقل کردند که سرانجام در 4 مرداد 1323 در همین شهر سکته کرد و به هلاکت رسید.[19]
بدینگونه قیام خونین گوهرشاد لکه ی ننگی بر دامن رژیم ستم شاهی گردید و سیمای زشت دیکتاتوری او را نشان داد. کارگزاران استبداد با سرکوبی این قیام تصور می کردند با سرعت و شدت افزون تری می توانند ارزش های مردم را نشانه روند و اگر چه بعد از این حادثه به خفقان و فشارهای سیاسی خود افزودند اما کاری از پیش نبردند و نه تنها در رسیدن به اهداف شوم خود ناکام ماندند بلکه رفته رفته راه زوال را پیمودند و تومار ستم آنان در هم پیچیده شد. قیام ها و جنبش های مردمی به رهبری روحانیت و علمای شیعه، هم چنان استمرار یافت تا آن که نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی که از سال 1341 آغاز گردیده بود، بساط استبداد 57 ساله ی رژیم پهلوی و نظام شاهنشاهی 2500 ساله ی ایران را از میان برکند و شب سیاه ستم جای خود را به صبح امید داد.

 
پی نوشت ها :
1. در این زمینه بنگرید به «یادداشت های شهید مطهری»، ج دوم، ص174 – 154.
2. نیمه ی پنهان، ج34 (اشرف پهلوی)، ص 22- 23.
3. واقعه ی کشف حجاب، ص 23.
4. کاروان علم و عرفان از نگارنده.
5. سی خاطره از عصر فرخنده ی پهلوی، علی اصغر حکمت، ص88.
6. همان.
7. نک: خاطرات و خطرات، ص 383، 405 و 408.
8. زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، بدرالملوک بامداد، ص 89.
9. واقعه ی کشف حجاب، مقدمه ی کتاب.
10. تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، علی رضا امینی، ص39 – 40.
11. نخست وزیر ایران از مشیرالدوله تا بختیار، باقرعاقلی، ص 240، پلیس خفیه ی ایران، مرتضی سلیمی فمی تفرشی، ص246
12. در باره ی این شخصیت برجسته ی حوزه مشهد نگاه کنید به گلشن ابرار، ج7، مقاله ی نگارنده.
13. پلیس خفیه در ایران، ص175 – 174؛ تاریخ سیاسی معاصر ایران، همان مؤلف، ص246. تاریخ و فرهنگ معاصر، ش21 و 22، ص150 – 149.
14. پلیس خفیه ی ایران، ص181؛ گفت و گو با دکتر مهدی محقق، کیهان فرهنگی، سال چهارم، خرداد 1366.
15. قیام گوهرشاد، سینا واحد، ص71 – 72.
16. همان، ص 51 – 52.
17. حدیقه الرضویه، شیخ حسن ادیب هروی، ص297.
18. قیام گوهرشاد، ص 71 – 72.
19. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج اول، ص 114.
 
برگرفته از : ماهنامه پیام زن ، شماره 220 - تیر 1389
منبع :
daftarmags.ir

 

شنبه 8/9/1393 - 14:44
حجاب و عفاف

زیباترین حدیث درباره حجاب

حدیث اول :
قَالَ النَّبِیُّ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لفاطمه (سلام الله علیها):
« أَیُّ شَیْ‏ءٍ خَیْرٌ لِلْمَرْأَةِ قَالَتْ أَنْ لَا تَرَى رَجُلًا وَ لَا یَرَاهَا رَجُلٌ فَضَمَّهَا إِلَیْهِ وَ قَالَ ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض»
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند:
چه چیز برای زن بهتر است؟
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمود:
این که مردی را نبیند و مردی او را نبیند.
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضرت فاطمه را به خود چسبانید و فرمود :
« ذریه ای که برخی از نسل برخی دیگراند (یعنی همه در فضائل و کمالات یکدست و به مانند یکدیگرند)»(1)

حدیث دوم :
الامام علی (علیه السّلام):
«صِیَانَةُ المَرْأَةِ أَنْعَمُ لِحَالِهَا وَ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا»

امام علی (علیه السّلام) فرمود :
« پوشیدگی زن (با توجه به موقعیت روحی و جسمی اش) برای او بهتر است و زیبایی اش را پایدارتر می سازد». (2)

حدیث سوم :
قال النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِخَیْرِ نِسَائِكُمْ قَالُوا بَلَى قَالَ إِنَّ خَیْرَ نِسَائِكُمُ ... الْمُتَبَرِّجَةُ مَعَ زَوْجِهَا الْحَصَانُ عَنْ غَیْرِهِ

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
مى‏خواهید بهترین زنان را معرفى كنم؟ گفتند آرى یا رسول اللَّه. فرمود: بهترین زنان آنست كه ... برای شوهرش زیبائی هاى خود را اظهار كند و نسبت به دیگران (از مردان) مستور و خوددار باشد. (برای شوهرش آرایش و خودنمایی کند، اما خود را از نامحرمان بپوشاند). (3)

حدیث چهارم :
قَالَ رَسُولُ اللَّه ‏(صلّی الله علیه و آله و سلّم):
أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِخَیْرِ نِسَائِكُمْ قَالُوا بَلَى قَالَ إِنَّ خَیْرَ نِسَائِكُمُ ... إِذَا خَلَا بِهَا بَذَلَتْ لَهُ مَا أَرَادَ مِنْهَا وَ لَمْ تَتَبَذَّلْ لَهُ تَبَذُّلَ الرَّجُل‏
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
مى‏خواهید بهترین زنان را معرفى كنم؟ گفتند آرى یا رسول اللَّه. فرمود: بهترین زنان آنست كه ... در خلوت خود را براى او بیاراید و چون مردان ترك زینت ننماید.

پی نوشت ها :
1- بحارالانوار، ج 43 ص 84
2- غررالحکم، فصل 44، حرف صاد، حدیث 10 ؛ تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص 405
3- بحارالانوار، ج 103، ص 235 ؛ مکارم اخلاق ص 220
4- مکارم اخلاق ص 220

منبع : نورپرتال

 

شنبه 8/9/1393 - 14:40
حجاب و عفاف

زنان و فمینیسم

مکتب‌ زن‌ سالاری‌ افراطی‌ (فمینیزم) که‌ زنان‌ را به‌ دنبال‌ کسب‌ مجهولی‌ می‌دواند، در غرب‌ و به‌ علل‌ و دلائل‌ غربی‌ متولد شد و هنگام‌ ظهور در اروپا و بویژه‌ انگلستان‌ با توجه‌ به‌ تاریخ‌ و فرهنگ‌ غربی، ظاهر موجهی‌ داشت‌ گرچه‌ ساختار مذهب‌ مسیح‌ (علیه السّلام) با همه‌ تحریفات‌ و پیرایه‌ها، مردان‌ و زنان‌ را با تبعیض‌ چندانی‌ مواجه‌ نساخت‌ تا لازم‌ باشد برای‌ احقاق‌ حقوق‌ زن‌ به‌ مبارزه‌ با مسیحیت‌ برخیزند و حتی‌ می‌توان‌ گفت‌ مسیحیت، زنان‌ را در اروپا محترم‌تر ساخت‌ اما غرب‌ با زنان، مشکلی‌ دیرینه‌ داشته‌ است. در یونان‌ باستان‌ که‌ تمدن‌ آن‌ هنوز زبانزد است‌ و مبنای‌ تمدن‌ کنونی‌ مغرب‌ زمین‌ دانسته‌ می‌شود، »شهروندی» و مزایای‌ آن‌ شامل‌ »رعایا» و »زنان» نمی‌شد. افلاطون، فیلسوف‌ نامدار یونان‌ با آنکه‌ از برابری‌ مردان‌ و زنان‌ حمایت‌ می‌کرد و ورود زنان‌ را در موقعیت‌ها می‌پذیرفت، اما خداوند را سپاس‌ گفت‌ که‌ مرد، آفریده‌ شده‌است.
در عقیده‌ یهود، پسران‌ در نمازهای‌ خود چنین‌ می‌سرودند:
«خداوندا تو را شکر می‌گوییم‌ که‌ ما را کافر و زن‌ نیافریدی».
ارسطو اندیشمند بزرگ‌ و ماندگار نیز، متأثر از تعصبات‌ معمول‌ زمان‌ خویش، گفته‌ بود:
«زن‌ و بنده‌ براساس‌ طبیعت‌ خود، محکوم‌ به‌ اسارت‌ بوده‌ و سزاوار شرکت‌ در کارهای‌ عمومی‌ نیستند.»
در آتن‌ باستان، مهد دمکراسی، تنها 60% از شهروندان، حق‌ رأی‌ در انتخابات‌ حکومتی‌ داشتند زیرا زنان‌ و بردگان‌ را شهروند نمی‌دانستند. این‌ دیدگاه‌ تا همین‌ قرن‌ اخیر هم‌ در اروپا حضور داشت‌ و زنان‌ از حق‌ رأی‌ محروم‌ بوده‌اند. در دوران‌ حاکمیت‌ شرک‌ زنانی‌ که‌ با برده‌ای‌ ازدواج‌ می‌کردند، محکوم‌ به‌ بردگی‌ شده‌ و حکم‌ اعدام‌ در موردشان‌ جاری‌ می‌شد.
در عصر ایمان‌ اروپا (قبل‌ از رنسانس) با آنکه‌ کلیسائیان‌ نظری‌ نسبتاً‌ مشابه‌ با گذشتگان‌ نسبت‌ به‌ زن‌ داشتند اما کلیسا اجمالاً‌ زن‌ را در قالب‌ آیین‌ پرستش‌ مریم، گرامی‌ داشته‌ و از حق‌ زن‌ در تحصیل‌ اموال‌ موروث‌ دفاع‌ می‌کرد.
تقویت‌ بنیان‌ خانواده‌ از طریق‌ مراسم‌ باشکوه‌ ازدواج‌ و اعتلای‌ آن‌ از یک‌ »قرارداد ساده» به‌ »عقدی‌ مقدس»، هم‌چنین‌ ناگسستنی‌ کردن‌ عقد ازدواج، خدماتی‌ بود که‌ مسیحیت‌ برای‌ زن‌ اروپایی‌ انجام‌ داد و امنیت‌ و منزلت‌ زن‌ را تا حدودی‌ تأمین‌ کرد. تا پیش‌ از قرن‌ دوازدهم‌ بنابر شرایط‌ کلیسایی‌ که‌ حکومت‌ نیز آن‌ را می‌پذیرفت، زنان‌ اروپا از ستم‌ جنسی‌ مردان‌ تقریباً‌ رها شدند.
به‌طورکلی‌ می‌توان‌ ارزش‌گذاری‌ کلیسا و مسیحیت‌ برای‌ زنان‌ مغرب‌ را ارمغانی‌ دید که‌ نه‌ پیش‌ از آن‌ داشتند، و نه‌ در برهه‌هایی‌ که‌ به‌نام‌ آنها جنجال‌آفرینی‌های‌ بسیار شد، چنان‌ مزایایی‌ را دارا شدند.

‌‌پیشینة‌ جنبش‌ «حقوق‌ زن» در غرب‌
مظلومیت
‌ تاریخی‌ زن‌ در اروپا باعث‌ تلاش‌ متقابل‌ در یکی‌ دو سدة‌ اخیر در غرب‌ شد. کتاب‌ «استیناف‌ حقوق‌ زن» اثر «ماری‌ رولستون‌ کرافت» (1792) آغازی‌ در تکاپوهای‌ زنانه‌ است‌ که‌ متأسفانه‌ ثمرات‌ آن‌ از آغاز تاکنون‌ به‌ بیراهه‌ رفته‌ است. می‌توان‌ رگه‌هایی‌ از تلاش‌ در این‌ زمینه‌ را در سالهای‌ پیش‌ از تاریخ‌ فوق‌ نیز مشاهده‌ کرد. به‌عنوان‌ نمونه‌ ضمن‌ محتوای‌ نامه‌ خانم‌ «آبیگال‌ آدامز» همسر «جان‌ آدامز» - که‌ در 1776 نگارش‌ یافته‌ - تلاش‌ برای‌ دست‌یابی‌ به‌ برابری‌ قابل‌ مشاهده‌ است. از نامه‌ فوق‌ که‌ هنگام‌ برگزاری‌ کنگره‌ قاره‌ای‌ برای‌ «جان‌ آدامز» از عناصر مؤ‌ثر کنگره‌ ارسال‌ شده، آمده‌ است:
«دلم‌ می‌خواهد در مجموعه‌ قوانین‌ جدیدی‌ که‌ به‌ گمان‌ من‌ برای‌ شما ضرورت‌ دارد، «زنان» را به‌ خاطر داشته‌ و نسبت‌ به‌ آنها از پیشینیانتان، موافق‌تر و سخاوتمندتر باشید.»
اما «جان‌ آدامز» با ریشخند پاسخ‌ می‌دهد: «فقط‌ خنده‌ام‌ می‌گیرد.»
به‌طور مشخص، تاریخ‌ پیدایی‌ «فمینیسم» سازمان‌ یافته‌ در چهارچوب‌ نهضتی‌ سیاسی‌ در غرب، سال‌ 1848 دانسته‌ می‌شود که‌ با نهضت‌ «سنکافالز» آمریکا خودنمایاند.
از این‌ پس‌ افکار زن‌گرایانه، «فمینیسم» خوانده‌ شد و معنایی‌ سازمانی‌ - حزبی‌ بخود گرفت‌ و بتدریج‌ ابعاد آن‌ توسعه‌ یافته‌ و هم‌اکنون‌ هر چند در میان‌ زنان‌ غرب، جاذبه‌ای‌ ندارد اما برای‌ ملل‌ شرقی‌ بویژه‌ روشنفکران‌ مترجم‌ آن، تقلید جذ‌ابی‌ شده‌ و متأسفانه‌ در جهان‌ اسلام‌ نیز به‌ همان‌ صورت‌ تقلیدی‌ و کورکورانه‌ در حاشیة‌ افکار عمومی‌ تعقیب‌ می‌شود.

 
‌‌بستر فمینیسم‌
روشن‌ است‌ که‌ زن‌ محوری‌ فمینیستی، یکی‌ از توابع‌ «اومانیسم» بود، «اصالت‌ میل‌ فرد» که‌ موجب‌ حاکمیت‌ مطلق‌ امیال‌ فرد می‌شود، بی‌نیازی‌ از مبدأ و بی‌اعتمادی‌ به‌ معاد را جایگزین‌ اندیشه‌ و نگرش‌ دینی‌ می‌کند.
در چنین‌ تفکری، فرد مختار آنچه‌ را از دایره‌ خواست‌های‌ نفسانیش‌ خارج‌ باشد نمی‌پذیرد و با آن‌ به‌ معارضه‌ برمی‌خیزد. «دین‌ و شریعت»، از جمله‌ چالش‌هایی‌ است‌ که‌ در این‌ بینش، فراروی‌ «فرد» قرار خواهد گرفت. فرهنگ‌ مزبور با عقل‌ نیز چالش‌ داشته‌ و مرز عقل‌ را هم‌ درمی‌نوردد زیرا در لیبرالیزم، همواره‌ «عقل»، تابعی‌ از شهوات‌ و خواهش‌های‌ نفس‌ اماره‌ تعریف‌ شده‌ است.
در اوج‌ حاکمیت‌ این‌ اندیشه‌ که‌ قشرهای‌ مردمان‌ غرب‌ درپی‌ کسب‌ منافع‌ خود برآمدند، «زن» نیز پا به‌ میدان‌ نهاد ولی‌ در کمال‌ تعجب، خود را در میدانی‌ یافت‌ که‌ همچون‌ پیش‌ از مسیحیت، از موقعیت‌ «شهروندی» خارج‌ شده‌ و در کنار بردگان، ولگردان، گدایان‌ و بیگانگان قرار گرفته‌ است.
این‌ نه‌ برداشتی‌ عامیانه‌ از نظریه‌ جدید، بلکه‌ همان‌ اندیشة‌ «سی‌یس»، لیبرال‌ مشهور قرن‌ هفدهم‌ بود که‌ محرومیت‌ گروههای‌ فوق‌ از «حق‌ انتخاب» را مجاز اعلام‌ می‌کرد. زنان‌ اروپا ناظر بودند که‌ چگونه‌ شخصیتی‌ چون‌ «توماس‌ اسمیت» اقتصاددان‌ لیبرال، برای‌ فقرأ و فرودستان‌ و برای‌ زنان‌ بجز نفس‌ کشیدن، حقی‌ قائل‌ نیست، همچنین‌ بنا به‌ جایگاه‌ اجتماعی، زنان‌ را حتی‌ علاقمند به‌ خیر و صلاح‌ عمومی‌ نمی‌داند. چنین‌ ایده‌هائی‌ تا قرن‌ 16 و 17 اندیشه‌ عملی‌ و غالب‌ در اروپای‌ رنسانس‌ بود.
زن‌ در اروپا در حیطه‌ قانونی‌ قرار داشت‌ که‌ مردان‌ را مجاز می‌کرد زن‌ خود را بدلخواه‌ کتک‌ بزنند و این‌ ضرب‌ و جرح، اقدامی‌ روشنفکرانه‌ در جهت‌ حمایت‌ از زن‌ در قانون‌ هم‌ محسوب‌ می‌شد!!
اروپا پس‌ از انقلاب‌ فرانسه‌ نیز در بستر آزادی‌ فردی، برای‌ زنان‌ جایگاهی‌ در نظر گرفت‌ که‌ مردان‌ آزادی‌خواه‌ را مجاز می‌کرد تا با خشونت‌ رومیان‌ باستان‌ با زنان‌ رفتار کنند. ارتجاع‌ حاصل‌ در اندیشه‌ نو، زنان‌ را متوجه‌ کرد که‌ غوغای‌ آزادی، حقوق‌ بشر و برابری، تنها «مردان» را مشمول‌ خود قرار داده‌ است.
زن‌ در آن‌ روزگار، با دقت‌ و تأمل‌ دریافت‌ که‌ حتی‌ همة‌ مردان‌ جامعه‌اش‌ نیز در گسترة‌ آزادی‌ فردی‌ لیبرالی، جای‌ ندارند بلکه‌ تنها «مرد اشرافی»، موضوع‌ نظریة‌ «آزادی، اومانیزم‌ و حقوق‌ بشر» است. چنانکه‌ «فورستر» در تبیین‌ آزادی‌ فردی‌ و حریم‌ خصوصی‌ که‌ از مشخصه‌های‌ بارز اومانیستی‌ است، حامی‌ «اشراف» در برابر «بربریت» بود و بربریت، واژه‌ای‌ بود که‌ گدایان‌ و زنان‌ را دربر می‌گرفت!
زن‌ غربی‌ ناظر بودند که‌ تفکر جدید اومانیستی‌ در مقام‌ حاکمیت، چگونه‌ چهره‌ می‌نمایاند. به‌گونه‌ای‌ که‌ مدتها پس‌ از رنسانس‌ در قرن‌ 17 در انگلستان‌ مردان‌ برای‌ سرقت‌ یک‌ شیلینگ، پسران‌ شانزده‌ ساله‌ برای‌ سه‌ لیره‌ و شش‌ پنس‌ یا یک‌ قلم‌تراش، و دختران‌ برای‌ دزدیدن‌ یک‌ دستمال، به‌ دار آویخته‌ می‌شدند.
بارزترین‌ ثمرة‌ حاکمیت‌ لیبرالها برای‌ توده‌های‌ تحت‌ ستم‌ و آزادی‌خواه‌ که‌ زنان‌ در آن‌ جای‌ داشتند، این‌ بود که‌ مفهوم‌ و مصداق‌ «فرد»، «برابری»، «حق» و «آزادی» از حیث‌ نظری‌ و نیز در عملکردها تبیین‌ شد. در تشریح‌ ساختار «آزادی‌ در حریم‌ خصوصی»، تنها مردهای‌ اشرافی‌ و سرمایه‌دار از حقوق‌ بشر چون‌ آزادی‌ بیان‌ و عقیده‌ برخوردار شدند و در تصمیم‌گیریهای‌ سیاسی، حق‌ مشارکت‌ یافتند. بُعد نفسانی‌ و لجام‌گسیختگی‌ «فرد»، در سایه‌ آزادی‌ فردی‌ که‌ به‌ مرور زمان‌ به‌عنوان‌ مبنا و محتوای‌ واقعی‌ آزادی‌ لیبرالی‌ شناخته‌ شد نیز تنها گروه‌ مذکور را مشمول‌ خود قرار می‌داد.
در یک‌ نگرش‌ عمیق‌ و تحلیلی، اکثریت‌ مردم‌ دریافتند که‌ در راهبردهای‌ «آزادی‌ فرد»، این‌ مردان‌ سرمایه‌دارند که‌ موضوعیت‌ دارند ولی‌ این‌ امر در پوشش‌ «فرد» و آزادیهای‌ بشری!! پنهان‌ شده‌ است.
لیبرالیسم‌ در گذر تاریخی، چنین‌ اومانیزمی‌ را در سطح‌ تئوریک‌ طرح‌ نمود و از قرن‌ هفدهم‌ به‌ بعد نیز اندیشه‌ «فردگرایی‌ ملکی»، تنها زندگی‌ مرد اشرافی‌ را متعلق‌ به‌ شخص‌ او می‌داند. تعمدی‌ که‌ در کاربرد واژة‌ «فرد» صورت‌ گرفت، موجب‌ شد تا جز تعدادی‌ که‌ خواهان‌ برابری‌ گروهها بودند، دیگران‌ اصل‌ «مالکیت‌ اقتصادی» را دربارة‌ زنان‌ جایز ندانند زیرا زن‌ را مصداق‌ «فرد» و «بشر» نمی‌دانستند.
اینک‌ باید نموداری‌ از ابعاد فرهنگی، سیاسی‌ و اقتصادی‌ لیبرالیسم‌ از زاویه‌ حقوق‌ «زن»، هر چند گذرا تصویر کرد و آنگاه‌ با قیاسی‌ منطقی‌ و نگاهی‌ تحلیلگرانه‌ به‌ کنکاش‌ پرداخت‌ که‌ آیا در فرهنگ‌ اسلامی‌ جایگاهی‌ برای‌ تولید، بقا و رشد فمینیزم‌ وجود دارد؟
در مکتب‌ اومانیستی‌ لیبرال، امتیاز «اصالت‌ عقل» که‌ بر بهره‌مندی‌ فرد از «عقل» و بکارگیری‌ آن‌ در جنبه‌های‌ زندگی‌ تکیه‌ دارد، شامل‌ زنان‌ نمی‌شود و «زن» ذاتاً‌ فاقد استعداد عقلی‌ کافی‌ شناخته‌ می‌شود. در این‌ بینش، فلاسفه‌ای‌ چون‌ «هولباخ» و «کُندرسه» می‌پذیرفتند که‌ به‌ علت‌ سطح‌ آموزشی‌ پایین‌ زن‌ از تکامل‌ باز مانده‌ اما برای‌ این‌ ضعف‌ تدبیری‌ نیندیشیدند.
شأن‌ زن‌ در دیدگاه‌ اندیشمندان‌ اروپای‌ لیبرال، تا 1900 میلادی، یعنی‌ اوائل‌ قرن‌ بیستم‌ چنین‌ بود که‌ وی‌ را دارای‌ حق‌ اندکی‌ می‌دانستند و الزامی‌ نبود که‌ مرد ناگزیر باشد طبق‌ قانون‌ به‌ زن‌ احترام‌ بگذارد زیرا زنان‌ تا این‌ اواخر در غرب‌ تقریباً‌ افراد کامل، قلمداد نمی‌شدند.
چنین‌ دیدگاهی‌ نسبت‌ به‌ زن، تنها به‌ شاخه‌ لیبرالی‌ اومانیسم‌ انحصار ندارد، بلکه‌ سوسیالیزم، شاخه‌ دیگر تفکر انسان‌مدارانه‌ غربی‌ نیز زنان‌ را با دید بهتری‌ نمی‌نگریست. تبعیض‌ و تضییع‌ حقوق‌ انسانی‌ زنان‌ در جنبش‌ سوسیالیزم‌ نیز به‌گونه‌ای‌ ادامه‌ یافت. در این‌ نگرش‌ هرچند، رفع‌ تبعیض‌ از زنان‌ را خواستار می‌شدند و او را با مردان‌ همتراز قلمداد کردند ولی‌ از هر تلاشی‌ که‌ رعایت‌ حقوق‌ زن‌ را به‌ مرد بیاموزد و در مسئولیت‌ خانه‌ و تربیت‌ نسل‌ آینده‌ وی‌ را یاری‌ کند، دریغ‌ کردند.
در سطح‌ مشارکتهای‌ سیاسی‌ اروپا، زن‌ تا اواخر قرن‌ 18 علناً‌ نادیده‌ گرفته‌ شده‌ و دمکرات‌ترین‌ دیدگاه‌ها نیز زنان‌ را از داشتن‌ حق‌ رأی، محروم‌ می‌داشت.
بعبارت‌ دیگر تا قرن‌ 19 میلادی‌ زنان‌ اروپایی‌ شاهد بودند که‌ همچون‌ یونان‌ باستان، بطور کلی‌ شهروند محسوب‌ نشده‌ و حقوق‌ سیاسی‌ زنان‌ نادیده‌ گرفته‌ می‌شود.
این‌ ارتجاع‌ روشنفکرانه‌ پس‌ از رنسانس‌ تا اواخر قرن‌ 19 و حتی‌ در قرن‌ 20 نیز در غرب‌ طرفدارانی‌ داشته‌ است. در سال‌ 1867 حتی‌ اندیشمندانی‌ چون‌ «برایت» رادیکال‌ هرچند با اصلاحیه‌ «حق‌ رأی‌ زنان» موافق‌ بودند، اما با آزادی‌ زن‌ اساساً‌ مخالفت‌ می‌کردند و هیچ‌ نشان‌ استقلال‌ زن‌ را نمی‌پذیرفتند. ملاحظه‌ می‌شود که‌ سرنوشت‌ محتوم‌ زن‌ در اروپا به‌ استثنای‌ دورانی‌ از عصر حاکمیت‌ مسیحیت، همواره‌ بردگی‌ بوده‌ است.
در قلمرو اقتصادی‌ نیز که‌ اندیشه‌ لیبرالی‌ بخش‌ وسیع‌ خود را بدان‌ معطوف‌ داشت، دیدگاه‌ سرمایه‌دارانه‌ این‌ تفکر، زن‌ را در شرایطی‌ بدتر از دو قلمروی‌ دیگر - سیاست‌ و فرهنگ‌ - قرار داد.
چنانکه‌ گفتیم‌ در لیبرالیزم‌ و اومانیزم‌ اروپا، «مرد اشرافی» تنها موضوع‌ اصلی ‌»آزادی‌ فرد» بوده‌ و در مرحله‌ عمل‌ نیز همین‌ گروه‌ مردان‌ سرمایه‌دار، میدان‌ اقتصاد را مورد تاخت‌وتازهای‌ سودجویانه‌ خود کردند. اصل‌ «سودگرایی» منحصراً‌ مرد اشرافی‌ را به‌ قدرتی‌ بلامنازع‌ تبدیل‌ کرد که‌ به‌ اکثریت‌ مردم‌ - بویژه‌ زنان‌ و فقرا - تنها به‌عنوان‌ «انگل‌ و زواید» اجتماع‌ می‌نگریست.
اروپای‌ لیبرال‌ تا 1859، مالکیت‌ زن‌ را مطلقاً‌ حتی‌ بر اموال‌ خویش‌ نمی‌پذیرفت. زن‌ پس‌ از ازدواج، مجبور بود که‌ اموال‌ و مایملک‌ خود را به‌ شوهرش‌ منتقل‌ کند و این‌ انتقال‌ اجباری، شامل‌ دارایی‌هایی‌ می‌شد که‌ پس‌ از ازدواج‌ نیز به‌ زن‌ می‌رسید. برای‌ آنکه‌ نمودار موقعیت‌ اقتصادی‌ زن‌ در دیدگاه‌ اروپائیان‌ ترسیم‌ شود، ضروری‌ است‌ اشاره‌ شود که‌ در این‌ دوران‌ هرگاه‌ پدری‌ هنگام‌ مرگ، دارای‌ فرزند پسر نبود در موارد بسیاری‌ املاکش‌ را بنابر سنت‌ وقف‌ برای‌ یکی‌ از پسران‌ فامیل‌ می‌گذاشت‌ و دختران‌ را پس‌ از پدر در انتظار محبت‌ و دوستی‌ این‌ شخص‌ رها می‌کرد. تنها در سال‌ 1882 حدود 120 سال‌ قبل‌ بود که‌ قانون، مالکیت‌ زنان‌ را فقط‌ در مواردی‌ و در برخی‌ کشورهای‌ غربی، به‌ رسمیت‌ شناخت‌ و به‌ زنان‌ اجازه‌ داد تا مالی‌ را که‌ احیاناً‌ به‌دست‌ می‌آورند، برای‌ خود نگه‌ دارند.
اما ببینیم‌ همین‌ قانون‌ که‌ به‌ ظاهر کمکی‌ در حق‌ زنان‌ به‌حساب‌ می‌آید، از دیدگاه‌ مورخ‌ مشهور و تمدن‌شناس‌ برجستة‌ آمریکایی‌ - ویل‌ دورانت‌ - چه‌ ماهیتی‌ داشت؟! وی‌ از دو زاویه‌ به‌ این‌ قانون‌ می‌نگرد، نخست‌ زاویه‌ معنوی‌ که‌ آن‌ را یک‌ قانون‌ اخلاقی‌ و مرتبط‌ با مسیحیت‌ می‌بیند. دیگری‌ زاویه‌ ماد‌ی‌ که‌ قانون‌ مذکور، ابزار دست‌ کارخانه‌داران‌ بود تا با آن، زن‌ از خانه‌ جدا ساخته‌ و به‌ بردگی‌ کارخانه‌ها برده‌ شود.
پس‌ از این‌ سیر، باید نگاهی‌ دوباره‌ به‌ نظریة‌ خانم‌ «آبیگال‌ آدامز» افکند. او با نگاهی‌ تحلیل‌گر در سال‌ 1776 تبعیض‌های‌ اعمال‌ شده‌ در مورد اکثریت‌ مردم‌ را در اندیشه‌ لیبرالی، عاملی‌ می‌داند که‌ در آینده، طغیانهایی‌ از سوی‌ قشرهای‌ محروم‌ را درپی‌ خواهد داشت:
«ادعاهای‌ تازه‌ای‌ مطرح‌ خواهد شد، زنان‌ خواستار حق‌ رأی‌ خواهند شد، همه‌ کسانی‌ که‌ یک‌ پول‌ سیاه‌ هم‌ ندارد، حق‌ رأی‌ مساوی‌ در کلیه‌ فعالیتهای‌ حکومتی‌ را مطالبه‌ خواهند کرد.»
شگفت‌ است‌ که‌ مؤ‌لفان‌ کتاب‌ «حقوق‌ بشر» که‌ این‌ نوشته‌ خطاب‌ به‌ یکی‌ از آنان‌ نگاشته‌ شده، با چنین‌ دیدگاه‌ تبعیض‌آمیزی‌ به‌ تدوین‌ «مبانی‌ حقوق‌ بشر» می‌پردازند. بنابر این‌ سکة‌ «حقوق‌ بشر» دارای‌ دو چهره‌ است: چهرة‌ اصلی‌ و باطنی‌ آن، اکیداً‌ به‌ «تبعیض» اعتقاد دارد و هرگونه‌ انعطاف‌ در این‌ زمینه‌ را ولو منطقی، رد‌ می‌کند و چهرة‌ تبلیغاتی‌ و دروغین‌ آن‌ انسان‌ را خداوند خوانده‌ و برای‌ سرنوشت‌ او قانون‌ می‌نویسد! قانون‌ نوشته‌ شده‌ در 1948 دارای‌ مبنا و محتوای‌ لیبرالی‌ بنیادین‌ است‌ که‌ ژوررنالیستهای‌ آمریکایی، آن‌ را با رنگ‌ و لعاب‌ نوگرایانه، تزیین‌ کرده‌اند. بنابراین‌ در نیمه‌ قرن‌ بیستم‌ و حدود پنجاه‌ سال‌ قبل، جنبش‌های‌ فمینیستی‌ در غرب‌ سرگرفت.
در چنین‌ شرایط‌ غیرانسانی‌ و متضاد با هر نوع‌ انسان‌محوری‌ و «آزادی‌ فرد» و مخالف‌ عقل‌گرایی‌ بود که‌ فمینیسم‌ متولد شد. نخستین‌ گریه‌های‌ این‌ نوزاد در نوشته‌های‌ «ماری‌ کرافت»، منعکس‌ شده‌ است.
این‌ اثر هم‌زمان‌ با کتاب‌ «حقوق‌ بشر» منتشر شده‌ و از این‌ روی‌ تأمل‌ در آن‌ ضروری‌ است. «حقوق‌ بشر» در 1948 تدوین‌ شده‌ و هم‌اکنون‌ حامیان‌ آمریکایی‌ آن‌ بدون‌ توجه‌ به‌ نحوه‌ عملکرد خویش، خود را تنها ناظران‌ صالح‌ بر اجرای‌ آن‌ در جهان‌ می‌دانند.
کتاب‌ «استیناف‌ حقوق‌ زن»، علاوه‌بر اعتراض‌ نسبت‌ به‌ وضع‌ زن‌ در اروپا، محتوای‌ تبعیض‌آمیز «حقوق‌ بشر» را نیز مورد تعرض‌ قرار می‌دهد. از آنجا که‌ در راهکارها و راهبردهای‌ لیبرالی، «آزادی‌ و مالکیت»، یکسان‌ انگاشته‌ می‌شد و هر دو متعلق‌ به‌ اشراف‌ بود، این‌ دو واژه‌ نه‌تنها با اعتراض‌ مواجه‌ می‌شوند، بلکه‌ استهزأ می‌شوند. همچنین‌ درخواست‌ حق‌ شرکت‌ زنان‌ در انتخابات‌ در مخالفت‌ با «وجه‌ مردانة» غالب‌ در حقوق‌ بشر، مطرح‌ شد. ماده‌ یک‌ حقوق‌ بشر که‌ به‌ آزادی‌ افراد بشر تأکید دارد، هم‌ در حیثیت‌ و حقوق‌ و هم‌ در رفتار با یکدیگر، از کلمه‌ «برادر» و «برادرانه» استفاده‌ می‌کند و این‌ امر در دیدگاه‌ صرفاً‌ مادی‌ مغربیان‌ جای‌ بسی‌ تأمل‌ دارد. مطالبة‌ دیگر کتاب‌ «استیناف»، توجه‌ به‌ وضعیت‌ رقت‌بار زنان‌ اروپا است‌ که‌ با معضلاتی‌ بزرگ‌ چون‌ اعتیاد به‌ قمار، طالع‌بینی، خودآرایی‌ و.... به‌سر می‌بردند. روشن‌ است‌ که‌ شاخصه‌های‌ بیان‌ شدة‌ شخصیت‌ زن‌ در دورانی‌ است‌ که‌ غوغای‌ آزادی‌خواهی‌ و برابری‌ لیبرالی، آنان‌ را از مزایای‌ انسانی‌ مسیحیت‌ نیز محروم‌ کرده‌ بود.
در دوره‌های‌ بعد، برخی‌ از مدافعان‌ «فمینیسم» خواسته‌هایی‌ طرح‌ می‌کنند که‌ از یکسو، بیانگر وضعیت‌ اسف‌بار زن‌ غربی‌ در دوران‌ جدید است‌ و از سوی‌ دیگر می‌توان‌ در این‌ خواست‌ها هرچند ناخودآگاه، رگه‌هایی‌ از «ارزش‌ها» و رفتارهای‌ انسانی‌ یافت. نویسنده‌ کتاب‌ «جنگ‌ علیه‌ زنان» که‌ دارای‌ اعتقاداتی‌ افراطی‌ و حتی‌ غیرمنطقی‌ در اروپا شمرده‌ می‌شود، می‌گوید:
«زنان‌ می‌خواهند با آنها مثل‌ یک‌ انسان‌ رفتار شود، تا حقوق‌ و امتیازات‌ آنان‌ حفظ‌ شود.»
این‌ خواسته‌ درحالی‌ طرح‌ می‌شود که‌ مادة‌ ششم‌ حقوق‌ بشر بر برابری‌ قانونی‌ همه‌ انسان‌ها تکیه‌ می‌کند!
همو در جای‌ دیگر می‌گوید:
«زنان‌ می‌خواهند توصیفی‌ جز توصیف‌ امروزی، از زن‌ و مقام‌ و طبیعت‌ و تجربه‌های‌ او بشود.»
هرچند در توضیحات‌ وی‌ نکات‌ ارزشی‌ بندرت‌ می‌توان‌ یافت‌ ولی‌ گروه‌هایی‌ از زنان‌ غربی‌ اینک‌ خواهان‌ حضور ارزشی‌ خود هستند و نسبت‌ به‌ موقعیت‌ و تصویر کنونی‌ خود احساس‌ حقارت‌ و نفرت‌ دارند. می‌توان‌ گرایش‌ آنان‌ را به‌ مذهب‌ و هم‌چنین‌ رویکرد به‌ و خانواده‌ و... را از نمونه‌های‌ بارز خواست‌ گروههای‌ فوق‌ دانست. در مقاله‌ای‌ از نیویورک‌تایمز به‌ علل‌ گرایش‌ زنان‌ تحت‌ اسارت‌ تمدن‌ غرب‌ به‌ «اسلام» با عنوان‌ «زنان‌ در آغوش‌ اسلام، امنیت‌ می‌یابند»، آمده‌ است:
«بسیاری‌ از کسانی‌ که‌ متقاعد شدند سوسیالیسم‌ و کاپیتالیسم‌ در جهت‌ ترفیع‌ موقعیت‌ آنان‌ - بعنوان‌ انسان‌ و زن‌ - با شکست‌ مواجه‌ شده، به‌ این‌ امید گرویده‌اند که‌ اگر خود را به‌عنوان‌ متفکرین‌ منتقد در چارچوب‌ هویت‌ ریشه‌ای‌ «اسلام» قرار دهند تمام‌ اختیارات‌ سیاسی‌ لازم‌ را بدست‌ خواهند آورد.»
هم‌چنین‌ آمده‌ است:
«اسلام، تغییرات‌ پویا را تشویق‌ می‌کند و مبارزه‌ در اسلام‌ بنفع‌ حقوق‌ زن، یک‌ جریان‌ قوی‌ است. اگر زنان‌ ثابت‌ کنند که‌ خداوند طرفدار آنهاست، حتی‌ ضدزن‌ترین‌ مردها چنانچه‌ با خدا باشند، در مقابلشان‌ زانو خواهند زد و این‌ چیزی‌ است‌ که‌ در اسلام، بدست‌ می‌آید.»
گزارش‌ رادیو دولتی‌ انگلیس‌ نیز تحت‌ عنوان‌ «دین‌ اسلام، سریع‌ترین‌ رشد را در انگلستان‌ داشته‌ است.» گزارش‌ داد:
«براساس‌ آمارگیری‌ روزنامه‌ «تایمز»، تعداد تازه‌ مسلمانان‌ انگلیس، رقمی‌ در حدود 20هزار نفر است‌ که‌ اکثریت‌ آنان‌ را زنان‌ تشکیل‌ می‌دهند. در میان‌ تازه‌ مسلمانان‌ آمریکایی‌ نیز بیش‌ از 80% زن‌ دیده‌ می‌شود. به‌ گفته‌ زنان‌ انگلیسی‌ تازه‌ مسلمان، ارزش‌های‌ اسلامی‌ عمیقاً‌ آنان‌ را جذب‌ کرده‌ است.»
نمونه‌های‌ فوق‌ رویکرد زنان‌ به‌ مکتب‌ اسلام‌ است‌ که‌ بعد ارزشی‌ - الهی‌ اسلام‌ را بازگو می‌کند. هم‌چنین‌ می‌توان‌ «بازگشت‌ به‌ خویشتنِ» زنان‌ مغرب‌زمین‌ را در روی‌ آوردن‌ به‌ محفل‌ خانواده‌ بازیافت. یک‌ خانم‌ روزنامه‌نگار آمریکایی‌ از طرفداران‌ حقوق‌ زن‌ که‌ در بازیافت‌ هویت‌ واقعی‌ در هاله‌ای‌ از ارزش‌های‌ طبیعی‌ و غیر تحمیلی، کتابی‌ منتشر کرده‌ و شرح‌ حال‌ خویش‌ را به‌ رشته‌ تحریر در آورده، می‌نویسد:
«زنان‌ آمریکایی‌ با اشتغال‌ در خارج‌ از خانه‌ و رقابت‌ بی‌فایده‌ با مردان، بزرگترین‌ موهبت‌ زندگی‌ یعنی‌ مادر شدن‌ را از دست‌ داده‌اند.»
او به‌ زنان‌ جوان‌ توصیه‌ می‌کند:
«اگر می‌خواهید خانواده‌ داشته‌ و مادر باشید، به‌ خود بپردازید.»
در مورد تلاش‌های‌ که‌ به‌منظور احقاق‌ حق‌ زنان‌ انجام‌ گرفت، باید گفت‌ آنچه‌ در این‌ زمینه‌ مشهود است‌ گسترش‌ سازمانهای‌ فمینیستی‌ در سراسر جهان‌ است. این‌ سازمان‌ها هرچند به‌ ظاهر توسط‌ زنان‌ اداره‌ می‌شوند، ولی‌ از ابتدأ همواره‌ مردان‌ زورمدار و زراندوز را پشت‌ پرده‌ سازمانهای‌ فمینیستی‌ می‌توان‌ دید.
«ویل‌ دورانت» آزادی‌ زن‌ را به‌طور کلی‌ در انقلاب‌ صنعتی‌ و رشد سرمایه‌داری‌ و تأمین‌ منافع‌ کارخانه‌داران‌ ریشه‌یابی‌ می‌کند. از این‌ تاریخ‌ شعار آزادی‌ زنان‌ باب‌ شد. «اصالت‌ فرد» و گسترة‌ آن، میادین‌ سیاست‌ و اقتصاد و انعکاس‌ عملی‌ آن‌ در اخلاق، پیوند نهایی‌ این‌ اصل‌ را با «اصالت‌ سود» نشان‌ داد. این‌ امر به‌طور اساسی‌ به‌عنوان‌ مظهر نابودی‌ تمدنهای‌ بشری‌ قلمداد شده‌ است. در این‌ فرایند، زنان‌ به‌ بردگی‌ سرمایه‌داران‌ فرا خوانده‌ شدند. در پژوهش‌های‌ «ویل‌ دورانت» در موج‌ جدید آزادی‌ زنان، مردان‌ از مسؤ‌لیت‌ها شانه‌ خالی‌ کردند و زنان‌ تن‌ به‌ بردگی‌ نابودکننده‌ داده‌ یا طفیلی‌ فاسدی‌ گشته‌اند.
در بردگی‌ نو، مسائلی‌ چون‌ بی‌بندوباری‌ افراطی، انحرافات‌ و ابتذالهای‌ اخلاقی‌ فوق‌ تصور، سقط‌ جنین‌ و... غرقابهایی‌ بود که‌ زنان‌ را به‌کام‌ خود کشید.
بنابراین‌ نظریات‌ و خواستهای‌ عنوان‌ شده‌ در فمینیسم‌ هرچند به‌ «زن‌سالاری» تعبیر شده‌ و بر آن‌ پا فشاری‌ می‌شود اما در عمل‌ بسود گروههای‌ سودجوی‌ قدرت‌ طلب‌ تمام‌ شد تا هرچه‌ بیشتر زن‌ را به‌ بیگاری‌ و از خود بیگانگی‌ بکشاند. این‌ مهلکه‌ از دیدگاه‌ برخی‌ واقع‌بینان‌ آنگاه‌ شگفت‌آور است‌ که‌ برخی‌ زنان‌ در این‌ جنگ‌ نابرابر با تو‌همی‌ درگیر شدند که‌ گوئی‌ اینک‌ به‌ جایگاه‌ واقعی‌ خود و تساوی‌ با مردان‌ رسیده‌اند.
‌‌پیامدهای‌ فمینیسم‌
با نگاه‌ به‌ رفتارهای‌ دو تن‌ از مشهورترین‌ اندیشمندان‌ فمینیست‌ می‌توان‌ «پیام» یا «پیامد» این‌ تفکر را دریافت. «ماری‌ ولستون‌ کرافت» که‌ به‌عنوان‌ اولین‌ زن‌ آزادیخواه‌ برابری‌طلب‌ در اروپا مطرح‌ است، در استمرار آزادی‌خواهی‌ فکری‌ خویش‌ دارای‌ عملکردی‌ است‌ که‌ محتوای‌ نظریاتش‌ را بطور بنیادین‌ نمودار می‌کند.
افکار او در تساوی‌طلبی‌ و بهره‌مندی‌ از حقوق‌ برابر با مردان‌ وی‌ را به‌ زندگانی‌ مشترک‌ بصورت‌ نامشروع‌ و غیرقانونی‌ سوق‌ می‌دهد. با گسسته‌ شدن‌ رشته‌ این‌ زندگی، ثمرة‌ آن‌ کودکی‌ نامشروع‌ بود بنابراین‌ وی‌ تصمیم‌ به‌ خودکشی‌ می‌گیرد که‌ توسط‌ اطرافیان‌ نجات‌ می‌یابد. خواست‌های‌ سیاسی‌ - اجتماعی‌ او نیز به‌سوی‌ غریزه‌ و تمتعات‌ نامشروع‌ سوق‌ می‌یابد و از اعادة‌ حقوق‌ راستین‌ و تضییع‌ شدة‌ «زن»، منحرف‌ شده‌ و اصل‌ و فرع‌ را جابجا می‌نماید. در زندگی‌ مجدد او مردی‌ - ویلیام‌ گادوین‌ - حضور یافت‌ که‌ وی‌ نیز چون‌ ماری، بنام‌ آزادی‌خواهی، هرگونه‌ نظارت‌ و کنترل‌ قانون‌ را در ازدواج‌ رد‌ می‌کرد. بدین‌ جهت، تازه‌ هنگام‌ تولد کودک‌ این‌ خانواده، آنها علیرغم‌ میل‌ خود تن‌ به‌ ازدواج‌ دادند!
مورد دیگر خانم‌ «سیمون‌ دوبوار» است‌ که‌ در -1980 1905 با «ژان‌ پل‌ سارتر»، فیلسوف‌ و منتقد اجتماعی‌ فرانسه‌ تا آخرین‌ روزهای‌ عمر، زندگانی‌ غیرقانونی‌ و بدون‌ ازدواج‌ مشترک‌ داشتند. این‌ دو نفر از مدافعان‌ سرسخت‌ آزادی‌ فردی‌ زن‌ و مرد بودند.
این‌ دو زن‌ - ماری‌ کرافت‌ و سیمون‌ دوبوار - در مقاطع‌ مختلف‌ تاریخ‌ غرب، فرهنگ‌ جدید پس‌ از رنسانس‌ را عملاً‌ نشان‌ داده‌اند. هرچند در نگرش‌های‌ آنان، به‌ویژه‌ «کرافت» با توجه‌ به‌ شرایط‌ و موقعیت‌ نابهنجار زن‌ در تفکر لیبرالی، نکات‌ به‌حقی‌ دیده‌ می‌شود اما ظهور این‌ اندیشه‌ در کردارها تنها پیروی‌ از نفس‌ اماره‌ را به‌عنوان‌ غایت، پدیدار کرده‌ است.
امروزه‌ نیز سازمانهای‌ فمینیستی‌ در این‌ مقوله‌ چنان‌ تاخت‌وتاز می‌کنند که‌ از مرزهای‌ هم‌جنس‌گرایی‌ و خودارضایی‌ و... عبور کرده‌اند. با کنکاشی‌ پیرامون‌ ریشه‌های‌ نظری‌ و عملکرد فمینیستها می‌توان‌ برداشت‌ کرد که‌ در فرهنگ‌ «اومانیسم» نیز زنان‌ به‌نحو چشمگیری‌ مورد خشونت‌ و رفتارهای‌ ظالمانه‌ قرار گرفتند و لذا فمینیستها در تفکر جدید که‌ پیوند بین‌ انسان‌ و خدا و دین‌ را قطع‌ کرده‌ و انسان‌ را بر خود حاکم‌ نموده‌ بود، خواهان‌ بهره‌مندی‌ از سهم‌ خود بودند. در جهان‌ امروز همچنان، زن‌ برده‌ای‌ است‌ که‌ ستمی‌ مضاعف‌ را متحمل‌ می‌شود منتهی‌ او در دوره‌ جدید گاه‌ خود، عامل‌ اجرای‌ حکم‌ بردگی‌ خویش‌ است.
اگر در یونان‌ باستان، زنان‌ و بردگان‌ سرنوشت‌ مشترک‌ داشتند و اگر در عصر به‌ اصطلاح‌ روشنفکری، شرایطی‌ بود که‌ پژوهشگران‌ منصف‌ و تیزبینان‌ مورخ‌ را وادار به‌ تفکر و تعقل‌ و چاره‌جویی‌ می‌نمود، در عصر حاضر، این‌ امکان‌ تقریباً‌ از بین‌ رفته‌ است. ویل‌ دورانت، سدة‌ اخیر را دوران‌ جدید آزادی‌خواهی‌ زن‌ می‌داند. در این‌ دوران، زن‌ با ولع‌ به‌ حرکت‌ تقلیدی‌ از مردان‌ پرداخته‌ و جامعه‌ نهایتاً‌ با تبدیل‌ زنان‌ به‌ مردهای‌ ناقص‌ روبرو است.
فمینیسم‌ جدید، از مرز زن‌گرایی‌ و دفاع‌ از حقوق‌ زن‌ فراتر رفته‌ و به‌ «سادیسم‌ مبارزه‌ با مرد» تبدیل‌ شده‌ است‌ و در برخی‌ موارد افراطی، امید به‌ نابودی‌ نسل‌ها نیز مطرح‌ می‌شود. این‌ زنان‌ ناآگاهانه، نه‌تنها در نحوه‌ نگرش‌ و اندیشه، بلکه‌ در رفتار خود، تقلید از حرکات‌ مردان‌ را دنبال‌ می‌کنند. انجام‌ کارهای‌ خلاف‌ شأن‌ چون‌ پوشیدن‌ لباس‌ مردانه‌ و... نمونه‌هایی‌ از تقلید کورکورانه‌ زنان‌ در عصر جدید است.
نویسندة‌ کتاب‌ «جنگ‌ علیه‌ زنان»، از آنجا که‌ خود، زن‌ و از مدافعان‌ فمینیسم‌ جدید است، بدون‌ آنکه‌ به‌ برداشت‌ سلف‌ خود اعتراض‌ کند، زنان‌ را آلت‌ دست‌ مردان‌ صاحب‌ زر می‌داند:
«از رسواترین‌ اشکال‌ توسعه‌ که‌ جنبه‌ بهره‌برداری‌ دارد، تجارت‌ جدیدی‌ به‌ نام‌ بهره‌برداری‌ جنسی‌ یا جهانگردی‌ جنسی‌ است. این‌ سیاحت‌ به‌عنوان‌ یک‌ استراتژی‌ توسعه، توسط‌ آژانس‌های‌ بین‌المللی‌ پیشنهاد شد. این‌ صنعت، نخستین‌ بار توسط‌ بانک‌ جهانی، صندوق‌ بین‌المللی‌ پول‌ و آژانس‌های‌ توسعه‌ بین‌المللی‌ آمریکا برنامه‌ریزی‌ و حمایت‌ شد.»
نویسنده‌ که‌ دیدگاه‌ افراطی‌ دارد، اقرار می‌کند که‌ با وجود همة‌ تلاشهای‌ سازمان‌های‌ زن‌گرا و حمایت‌ از آنها، کمترین‌ ثمرات‌ در جوامع‌ غربی‌ از حیث‌ عدم‌ تبعیض، مشهود است. ضرب‌وشتم‌ زنان‌ توسط‌ مردان، بی‌توجهی‌ شوهران‌ نسبت‌ به‌ مسئولیت‌ همسرداری‌ (که‌ قانون‌ آنها را حمایت‌ تلویحی‌ می‌کند) تبعیض‌ در امکانات‌ و احترام‌ به‌ شخصیت‌ و ارزش‌گذاری‌ به‌ ثمرة‌ کار و میزان‌ پایین‌ مشارکت‌ زنان‌ در کارهای‌ اساسی‌ و جایگاههای‌ تصمیم‌گیری‌ را نمونه‌هایی‌ از ادعای‌ خود می‌داند. او در این‌ مورد، آمار دقیقی‌ از کشورهای‌ غرب، به‌ویژه‌ آمریکا ارائه‌ می‌کند. در ماده‌ هفتم‌ حقوق‌ بشر، برابری‌ انسانها در برابر قانون، تصریح‌ می‌شود اما نویسنده‌ به‌ دادگاههای‌ آمریکا اشاره‌ دارد که‌ چگونه‌ زنان‌ به‌ محکومیتهای‌ بیشتر و دوران‌ آزمایشی‌ طولانی‌تر، در قبال‌ جرم‌ مساوی‌ با مردان، محکوم‌ شده‌اند.
برداشت‌ نهایی‌ از فمینیسم، از زمان‌ پیدایی‌ تاکنون‌ این‌ است‌ که‌ آنچه‌ در غرب‌ در پرتو این‌ دیدگاه، حاصل‌ شده‌ همانا برابری‌ کامل‌ در آزادی‌ فردی‌ لیبرالی‌ بوده‌ اما در حاکمیت‌ خواهش‌ها بر نفس‌ انسانی، انهدام‌ «خانواده‌ - جامعه» و نابودی‌ شخصیت‌ «فرد - زن»، پیامدهای‌ طبیعی‌ آن‌ بود.
می‌توان‌ به‌ دو نکته‌ اساسی‌ در نگاه‌ اجمالی‌ به‌ فمینیسم‌ اشاره‌ داشت:
الف‌ - تلاش‌های‌ فمینیستی‌ با هر نام‌ و عنوان، سرنوشتی‌ یکسان‌ داشته‌ است، چه‌ در نظریه‌ و چه‌ در عمل، بگونه‌ای‌ که‌ میعادگاه‌ «نفسانیت»، مکان‌ ملاقات‌ همة‌ آنها با یکدیگر است‌ و به‌ کرامت‌ زن، توجهی‌ نشده‌ است.
ب‌ - گرایش‌های‌ مختلف‌ فمینیستی‌ اساساً‌ دارای‌ آبشخوری‌ غیرانسانی‌ شده‌ و گردانندگان‌ و محرکان‌ اصلی‌ آن، در ردیف‌ معتقدین‌ به‌ «اصالت‌ سود» قرار گرفته‌اند که‌ پس‌ از انقلاب‌ فرانسه‌ تاکنون‌ مسأله‌ را در نظریه‌های‌ گوناگون‌ به‌ اجرأ در آورده‌اند. این‌ گرایشات‌ در نظام‌های‌ کاپیتالیستی، با سیری‌ صعودی‌ و در نظام‌های‌ سوسیالیستی، با سرعتی‌ بالا با بیرحمی‌ و خشونت‌ هرچه بیشتر، بردگی‌ زنان‌ را نتیجه‌ دادند. در این‌ بستر ارزش‌های‌ نو و شعارهای‌ نو با نقابی‌ فریبنده‌تر از زمانهای‌ دور، آزادی‌ زن‌ را به‌یغما برده‌ است. جدایی‌ از مذهب‌ و بی‌اعتنایی‌ به‌ احکام‌ الهی، سرلوحه‌ اساسی‌ کار آنان‌ قرار گرفته‌ و هر نوع‌ گرایش‌ به‌ دین‌ و اخلاق‌ را موجب‌ تضییع‌ آزادی‌ فرد دانسته‌اند و البته‌ «زن» در این‌ میان‌ صدمات‌ بیشتری‌ از مرد متحمل‌ شده‌ است.
‌‌
نگاهی‌ به‌ جهان‌ اسلام‌
ویل‌ دورانت، در آثار خود احکام‌ قرآن‌ مجید را اساس‌ تعالی‌ زن‌ دانسته‌ است:
«رسم‌ زنده‌ به‌ گور کردن‌ دختران‌ با فرمان‌ قرآن‌ از میان‌ برداشته‌ شد و زن‌ و مرد از لحاظ‌ تشریفات‌ قضایی‌ و استقلال‌ مالی، برابر شدند. به‌ زن‌ اجازه‌ داده‌ شد تا به‌ هر کار مجاز، اشتغال‌ ورزد و مال‌ و سود خود را تصاحب‌ کند، ارث‌ ببرد و به‌ هرصورت‌ که‌ مایل‌ است، در مال‌ خویش‌ تصرف‌ نماید. این‌ انقلاب، فرهنگ‌ جاهلی‌ را که‌ در آن، زن‌ چون‌ اثاث‌ منزل‌ به‌ پسر می‌رسید، باطل‌ کرد.»
وی‌ هم‌چنین‌ محتوای‌ قرآن‌ را در روش‌ پیامبر (ص) اکرم‌ جاری‌ می‌بیند و نمونه‌ ارائه‌ می‌دهد:
«وقتی‌ زنان‌ به‌ مسجد می‌رفتند، اگر کودکان‌ خود را همراه‌ داشتند، پیامبر نسبت‌ به‌ آنها رفتاری‌ نیکوتر داشت. بنابر روایت، وقتی‌ در اثنای‌ نماز، صدای‌ گریه‌ کودکی‌ را می‌شنید، خطبه‌ را کوتاه‌ می‌کرد تا مادر طفل‌ از طولانی‌ شدن‌ آن‌ به‌ زحمت‌ نیفتد.»
نگاه‌ دقیق‌ ویل‌ دورانت، احکام‌ قرآن‌ کریم‌ و روش‌ پیامبراکرم‌ (ص) را ضامن‌ برآورده‌ شدن‌ نیازهای‌ مادی‌ و معنوی‌ زنان‌ می‌داند به‌نحوی‌ که‌ آنان‌ را از پیوستن‌ به‌ اندیشه‌های‌ دیگر بی‌نیاز می‌کند. هم‌چنین‌ در بیان‌ نمونه‌ای‌ از سلوک‌ پیامبراکرم‌ (ص) چنان‌ ظرافت‌ و عطوفت‌ و تعالی‌ منش‌ نهفته‌ است‌ که‌ نمی‌توان‌ به‌ آن، نامی‌ جز «نگاه‌ ارزشی‌ به‌ شخصیت‌ محترم‌ زن» داد.
همچنین‌ وقتی‌ نویسندة‌ کتاب‌ «جنگ‌ علیه‌ زنان»، موقعیت‌ زن‌ را از تاریخ‌های‌ دور تا زمان‌ حاضر بررسی‌ می‌کند و با آمار و ارقام، سرنوشت‌ زن‌ را در مقاطع‌ مختلف‌ قدیم‌ و جدید و در سرزمین‌های‌ آفریقا، اروپا، آمریکا و نیز برخی‌ کشورهای‌ آسیایی‌ نمایان‌ می‌سازد، در بخشی‌ تحت‌ عنوان‌ «نقص‌ عضو زنان» می‌نویسد:
«در واقع‌ در 80% کشورهای‌ اسلامی‌ فعلی، از جمله‌ عربستان‌ سعودی، ایران، لبنان، الجزایر، اردن، تونس‌ و بیشتر آسیای‌ مسلمان‌ نشین، نقص‌ عضو زنان‌ هرگز صورت‌ نگرفته‌ است. تنها برخی‌ از مصری‌ها به‌ این‌ کار مبادرت‌ می‌ورزیدند که‌ در درة‌ رود نیل‌ می‌زیستند، و این‌ کار ربطی‌ به‌ اسلام‌ نداشته‌ و از زمان‌ فرعون‌ میان‌ آنان‌ رایج‌ بوده‌ است.»
در تحقیق‌ دیگری‌ درباب‌ جایگاه‌ زن‌ در اسلام‌ و مقایسة‌ آن‌ با غرب‌ چنین‌ می‌خوانیم:
«درک‌ این‌ نکته‌ مهم‌ است‌ که‌ برخلاف‌ جهان‌ غرب‌ به‌ویژه‌ آمریکا که‌ می‌کوشند مرد و زن‌ را به‌ نحوی‌ کمی‌ و ظاهری، برابر قرار دهند چنان‌که‌ گویی‌ هیچ‌ تفاوت‌ وتمایزی‌ میان‌ آنها نیست، اسلام، مردان‌ و زنان‌ را موجودات‌ کامل‌ کنندة‌ یکدیگر می‌داند... تفاوت‌ این‌ دو جنس، در نقش‌ و وظیفه‌ ظاهری‌ اجتماعی‌ آن‌ دو است‌ و اسلام‌ در این‌ زمینه، به‌نوعی‌ تکمیل‌گری‌ زن‌ و مرد نسبت‌ به‌ یکدیگر قائل‌ است‌ تا برابری‌ کمی‌ ایشان.
انتقادی‌ که‌ غالباً‌ غربیان‌ به‌ نقش‌ زن‌ در اسلام‌ دارند، پیش‌ از هرچیز بر اطلاق‌ متکلفانة‌ رسم‌ و روش‌های‌ غربی‌ بر جهان‌ اسلام، مبتنی‌ است...»
همین‌ محقق‌ می‌نویسد:
«در اسلام‌ به‌ شدت‌ بر ازدواج‌ تأکید شده‌ و در جامعه‌ اسلامی، فشار معنوی‌ و اجتماعی‌ نیرومندی، مردان‌ و زنان‌ را به‌ ازدواج‌ وامی‌دارد. تجرد و بی‌همسری‌ در جامعه‌ اسلامی، فوق‌العاده‌ نادر بوده‌ و افراد اعم‌ از زن‌ و مرد از طریق‌ ازدواج، آن‌چنان‌ در ساختار گسترة‌ خانواده‌ ادغام‌ شده‌اند که‌ مانع‌ از ذره‌ای‌ شدن‌ جامعه‌ [و استقلال‌ یافتن‌ مطلق‌ فرد در آن] بوده‌ است.»
از حیث‌ مشارکت‌ سیاسی‌ زنان‌ نیز اسلام، پیشرو بوده‌ است. فراخوان‌ مرد مسلمان‌ به‌ انجام‌ وظیفه‌ در قبال‌ زن، و حفظ‌ حرمت‌ و حقوق‌ او، مشارکت‌ سیاسی، نظامی‌ و اجتماعی‌ زنان‌ از صدر اسلام‌ تا زمانهای‌ بعد (غزوات، مهاجرت‌ها، جمعه‌ و جماعات، حضور در مسجد و مشارکت‌ فرهنگی‌ - آموزشی) و طرح‌ مستقل‌ مسئلة‌ «بیعت‌ زنان» با پیامبر و... همگی‌ دال‌ بر این‌ امرند که‌ اسلام، بسیار فراگیرتر و در فاصله‌ زمانی‌ بسیار پیش‌تر و دورتر از لیبرالیسم‌ و سوسیالیسم، زن‌ و حقوق‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ او را مدنظر داشته‌ است‌ و این‌ مسأله‌ را به‌ نحوی‌ مترقی‌ و ارزشمند، جامه‌ عمل‌ پوشانده‌ است. آنچه‌ تفاوت‌ اصلی‌ اسلام‌ و مکاتب‌ ماد‌ی‌ را محوریت‌ می‌دهد، حاکمیت‌ ا، در مکتب‌ اسلام‌ و حاکمیت‌ مطلق‌ نفسانیت‌ و خودخواهی‌ در دیدگاههای‌ دیگر است. این‌ تفاوت، اساس‌ تعارض‌ و تضاد است. یکی‌ - اسلام‌ و ادیان‌ الهی‌ - بر ارزش‌های‌ الهی‌ اصرار می‌ورزند و حرکت‌ آدمیان‌ را در رستگاری‌ حقیقی‌ می‌طلبند، و دیگری‌ بر پیروی‌ از امیال‌ شهوانی‌ پا می‌فشرد و آدمی‌ را به‌ ناکجاآباد هواهای‌ زودگذر می‌کشاند. در حکومت‌ 4 ساله‌ امیرمؤ‌منان(ع) و حتی‌ بیست‌ و پنج‌ سال‌ مشاوره‌ و همکاری‌ انتقادی‌ آن‌ حضرت‌ با خلافت‌ موارد بسیاری‌ مشاهده‌ می‌شود که‌ جایگاه، ارزش‌ و حقوق‌ «اجتماعی‌ - سیاسی» زن‌ به‌صورت‌ ملموس‌ ترسیم‌ شده‌ است. فهرست‌ کتب‌ متعددی‌ که‌ سلسله‌ نامهای‌ زنان‌ دانشمند، پژوهشگر، شاعر و مبارزان‌ صحنه‌های‌ سیاسی‌ و... را ثبت‌ کرده‌اند، جایی‌ برای‌ دغدغه‌ ضعف‌ زن، باقی‌ نمی‌گذارد.
طنین‌ انسانی‌ همین‌ فرهنگ‌ است‌ که‌ حتی‌ امروز و در اقصی‌ نقاط‌ غرب، باعث‌ اقبال‌ وسیع‌ زنان‌ به‌سوی‌ اسلام‌ شده‌ است. روزنامه‌ «هرالد تریبون» در 9 نوامبر 1993 در مقاله‌ای‌ با عنوان‌ «زنان‌ مسلمان‌ رو در روی‌ آمریکا قرار می‌گیرند» می‌نویسد:
«زنان‌ مسلمان‌ که‌ از منطقه‌ فلوریدا تا قلب‌ لوس‌آنجلس‌ و ویرجینیا درصدد حمایت‌ از یکدیگر بوده‌ و از تبعیضات، خشمگین‌ هستند در صدد سازماندهی‌ گروههای‌ کوچک‌ برآمده‌اند.»
خبرگزاری‌ ایتالیا در 11 نوامبر 1993 در گزارشی‌ از لندن، توضیح‌ می‌دهد که‌ زنان‌ انگلیس، چه‌ راه‌حلی‌ برای‌ مشکل‌ زنان‌ غرب، به‌ آنان‌ نشان‌ می‌دهند:
«این‌ زنان‌ همیشه‌ در دورماندن‌ از دام‌های‌ زندگی‌ و پیش‌گرفتن‌ راههای‌ جدید، از سایر زنان‌ غرب‌ جلوتر بوده‌اند. راه‌ حل‌ زنان‌ انگلیسی، روی‌آوردن‌ به‌ اسلام‌ است. تنها در 2 سال‌ اخیر، بیش‌ از 20 هزار نفر از باسوادترین‌ زنان‌ انگلستان‌ به‌ اسلام‌ روی‌ آورده‌اند.»
همچنین‌ رادیو ندای‌ اسلام، گزارش‌ داد که‌ تعداد زنان‌ آمریکایی‌ گرونده‌ به‌ اسلام، بر اثر تبلیغ‌ و معرفی‌ اسلام‌ توسط‌ مبلغان‌ اسلامی، بشدت‌ روبه‌ افزایش‌ است‌ و زنان‌ آمریکایی‌ پس‌ از آشنایی‌ با حقوق‌ و کرامت‌ خود، تحت‌ تأثیر اسلام‌ و احترام‌ به‌ زن‌ و خانواده‌ در اسلام‌ قرار گرفته‌ و گرایش‌ وسیعی‌ از خود نشان‌ می‌دهند.
البته‌ این‌ همه‌ با وجود غرض‌ورزی‌های‌ اسلام‌ شناسانه‌ آمریکایی، انگلیسی‌ و اسرائیلی‌ در غرب‌ صورت‌ می‌گیرد. در ایران‌ پس‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ نیز تحت‌ تأثیر تعالیم‌ اسلام، برای‌ نخستین‌ بار در تاریخ‌ ایران، زنان‌ توانستند در همة‌ عرصه‌های‌ علمی، سیاسی، فرهنگی‌ و اقتصادی‌ حضور یابند بی‌آنکه‌ عفت‌ و کرامت‌ آنان‌ صدمه‌ بیند. علیرغم‌ این‌ انقلاب‌ بزرگ‌ انسانی‌ بنفع‌ زنان‌ در چنین‌ بستر و جامعه‌ای، در چند سال‌ اخیر «فمینیسم» بصورت‌ ارتجاع‌ به‌ فرهنگ‌ شاهنشاهی‌ حتی‌ با پوشش‌ اسلامی‌ با حمایت‌ لجستیکی‌ غرب‌ یورش‌ آورده‌ است‌ و این‌ رفتارها نه‌ به‌عنوان‌ پاسخی‌ به‌ ضرورت‌های‌ موجود، بلکه‌ به‌عنوان‌ مبارزه‌ای‌ خصمانه‌ علیه‌ بالندگی‌ و تعالی‌ «زن» در جامعه‌ مترقی‌ اسلام‌ صورت‌ می‌گیرد. از سوئی، مبانی‌ احکام‌ اسلام‌ و ارزش‌های‌ معنوی‌ و شخصیتی‌ زن‌ در آن‌ را نشانه‌ گرفته‌ و با شعار «آزادی‌ زن» که‌ البته‌ کارایی‌ خود را حتی‌ در غرب‌ از دست‌ داده‌ و بیداری‌ و چرخش‌ زنان‌ مسلمان‌ در نقاط‌ مختلف‌ جهان‌ به‌ فرسودگی‌ آن‌ در سرزمین‌های‌ اسلامی‌ گواهی‌ می‌دهند و از سوی‌ دیگر با ترویج‌ خط‌ تحریف‌ دین‌ و برداشت‌های‌ خودمحورانه‌ از آیات‌ و احادیث‌ و تلاش‌ بی‌وقفه‌ به‌ منظور سوء تفسیر مبانی‌ اسلام‌ در جهت‌ ارزش‌های‌ غیرانسانی‌ غرب‌ در مقوله‌ «زن» است.
در حرکت‌ اول، مرتجعین‌ خواهان‌ بازگشتی‌ ذلیلانه‌ به‌ دوران‌ جاهلیت‌ پهلوی‌ هستند و حرکت‌ دوم، دارای‌ عواقبی‌ خطرناکتر است‌ زیرا در پوشش‌ اسلام‌ و به‌ کارگیری‌ الفاظ‌ و عنوان‌های‌ اسلامی، گام‌ برمی‌دارد. اما در هر دو حرکت، سردمداری‌ «مردان‌ زن‌ سالار»!! در پشت‌ پرده، چه‌ در داخل‌ و چه‌ در خارج‌ قابل‌ ملاحظه‌ است، و ثمرة‌ هر دو حرکت، اخراج‌ زنان‌ مسلمان‌ از نعمت‌ آگاهی، هدایت‌ الهی‌ و ورود به‌ میدان‌ غفلت‌ فرهنگ‌ غرب‌ است.

پی‌نوشت‌ها:
1. لذات‌ فلسفه. ویل‌ دورانت‌ - ص‌ 148.
2. همان، ص‌ 149.
3. تاریخ‌ تمدن. ویل‌ دورانت. ج‌ 1. ص‌ 97.
4. ظهور جنگ‌ علیه‌ زنان‌ ص‌ 321.
5. ظهور جنگ‌ علیه‌ زنان‌ ص‌ 321.
6. ظهور جنگ‌ علیه‌ زنان‌ ص‌ 229
7. عصر ایمان‌ تاریخ‌ تمدن. ویل‌ دورانت. ج‌ 2. ص‌ 1112
8. لذات‌ فلسفه، ص‌ 149
9. ظهور جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ 107.
10. همان.
11. همان، ص‌ 38.
12. همان، ص‌ 38.
13. همان، ص‌ 290.
14. لذات‌ فلسفه، 150
15. جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ 18.
16. همان، 305
17. تاریخ‌ تمدن‌ خداوندان‌ ج‌ 1 ص‌ 28
18. جنگ‌ علیه‌ زنان، 405
19. تاریخ‌ تمدن، عصر ناپلئون‌ 477
20. همان.
21. لذات‌ فلسفه، 151
22. همان، 151
23. جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ 310
24. همان، ص‌ 359
25. تاریخ‌ تمدن، عصر ناپلئون‌ 478
26. همان، 478
27. جنگ‌ علیه‌ زنان، 29
28. همان، 30
29. جان‌ ال‌ اسپوزیتو - کیهان‌ 27/2/73
30. کیهان‌ 28/2/73
31. کیهان‌ 2/4/73
32. لذات‌ فلسفه، 99
33. همان، 99
34. همان، 101
35. تاریخ‌ تمدن. عصر ناپلئون‌ 481
36. همان‌
37. جوان‌ مسلمان. دکتر حسین‌ نصر 285
38. لذات‌ فلسفه، 147
39. همان، 153
40. جنگ‌ علیه‌ زنان، 65
41. تاریخ‌ تمدن. عصر ایمان‌ ج‌ 1. ص‌ 231
42. همان. عصر ایمان‌ ج‌ 1
43. جنگ‌ علیه‌ زنان. 162
44. حسین‌ نصر، 50
45. همان، 54
46. کیهان‌ هوایی‌ 20/11/72
47. کیهان‌ هوایی‌ 20/11/72
48. جمهوری‌ اسلامی‌ 19/9/7 
 
منبع : hejabnews.com

 

شنبه 8/9/1393 - 14:39
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته