که این حکایت را دیگر، هر دلی تاب شنیدن ندارد.
ای اشک مهلتی، تا بازگویم حکایتی
را که قرنهاست در سینهام مستور مانده است،
و درد آشنایی نیافتهام، که این راز سر به مُهر را با او زمزمه کنم.
گفتم:تا کی باید صبر کرد؟
گفتی:و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا.
تو چه میدونی شاید موعدش نزدیک باشه. (سوره احزاب/آیه 63)
ایمان دارم که قشنگترین عشق،
نگاه مهربان خداوند به بندگانش است،
پس من تو را به همان نگاه می سپارم
و می دانم تا وقتی که پشتت به خدا گرم است
تمام هراس های دنیا خنده دار است
گفتم:خسته ام.
گفتی:لا تقنطوا من رحمة الله.
از رحمت خدا ناامید نشوید. (سوره زمر/آیه 53)
گفتم:ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی:فاذکرونی اذکرکم.
منو یاد کنید تا یاد شما باشم. (سوره بقره/آیه 152)
گفتم:تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک خیلی دوره.تا اونموقع چی کار کنم؟
گفتی:واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله.
کارهائی رو که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه. (سوره یونس/آیه 109)
گفتم:خیلی خونسردی!تو خدائی و صبور.من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچک.یه اشاره کنی تمومه.
گفتی:عصی ان تحبوا شئ و هو شر لکم.
شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه. (سوره بقره/آیه 216)
گفتم:انا عبدک الضعیف الذلیل؛اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی:ان الله بالناس لرئوف الرحیم.
خدا نسبت به همه مردم مهربونه. (سوره بقره/آیه 143)
گفتم:دلم گرفته.
گفتی:بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا.
مردم به چی دل خوش کردند؟!باید به فضل و رحمت خدا شاد بود.
گفتم:اصلا بی خیال!توکلت علی الله.
گفتی:ان الله یحب المتوکلین.
خدا اونهایی رو که توکل می کنند دوست دارد. (سوره آل عمران/آیه 159)