• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 217
تعداد نظرات : 123
زمان آخرین مطلب : 6126روز قبل
شعر و قطعات ادبی
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
 
دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : علیک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگیر فالی گفتا : نمانده حالی
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بی خیالی
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که می سرایم شعر سپید باری
گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقیب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی؟
گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز
گفتم : بگو ، ز مویش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟
گفتا : خریده قسطی تلویزیون به جایش
گفتم : بگو ، ز ساقی حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم : بگو ، ز محمل یا از کجاوه یادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقی
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقی
گفتم : بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا : به جای هدهد موبایل است و گوشواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد یا نیاورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگی
گفتا : که ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم : سراغ داری میخانه ای حسابی ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابی
گفتم : بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان
گفتا : نمی هراسی از چوب پاسبانان ؟
گفتم : شراب نابی تو دست و پا نداری ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
چهارشنبه 24/7/1387 - 17:46
شعر و قطعات ادبی

پـــروانـه شـمــع رخ زیبــای تـوام...دلبـــاختـه قامــت رعـنای توام
آشفته ام از فراقت ای دلبر حسن...برگیر حجاب من كه رسوای توام
                                                             امام خمینی(ره)

 

اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان..واحفط نائب المهدی امامنا الخامنه ای
نکند هل من ناصر ینصرونی امام زمان
                                     در صحرای کربلای غیبت
                                                             تنها و بی لبیک بماند

 

ای رو تو مهر عالم آرای همه...وصل تو شب و روز تمنای همه
گر با دگران به زمنی وای به من...گر با همه کس همچو منی وای همه
مجنون و پریشان توام دستم گیر...چون دانی از آن توام دستم گیر
هر بی سروپایی دستگیری دارد...من بی سرو سامان توام دستم گیر
بی ارزشم و جز تو خریدار ندارم
گیرم بخرندم به كسی كار ندارم
 من مشتری یوسف و در دست كلافی
جز رشته دل بر سر بازار ندارم
عشق تو را به قیمت دنیا نمی دهم /
 دنیا كم است به قیمت عقبی نمی دهم./
دهها هزار یوسفم بخشد ار جهان /
تاری ز موی یوسف زهرا نمیدهم 
ای که گوشه چشمت غم عالم ببرد        حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

 

چهارشنبه 24/7/1387 - 15:21
شعر و قطعات ادبی

به گیسوی تو خوردم دوش سوگند
که من از پای تو سر بر نگیرم
بسوز این خرقه تقوا تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیرم...

 

******************************

 

روزی تو خواهی امد از کوچه های باران                                     

    تا از دلم بشویی غم های روزگاران

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم                        

         چه بگو یم که غم از دل برود چون تو بیایی

چهارشنبه 24/7/1387 - 15:18
شعر و قطعات ادبی

سلام به بچه های تبیانی گل

بسم رب المهدی
در طول تاریخ شعرای زیادی به مدح و ثنای اهلبیت پرداخته اند و آثار ارزشمندی در این زمینه به جای مانده است .
در این میان بعضی اشعار تاثیر بیشتری دارند و همین سبب ماندگاری بیشتر آنها شده است .
در این میان من هم فرصت را مغتنم شمردم و این مقاله را به انجمن فرستادم تا هر كس حرف دلش را نسبت به محبوبش- مهدی فاطمه (عج) - در قالب شعر یا نثر بیان كند و فرصت بهره مندی از آن را به دیگر دوستان نیز هدیه كند .

بسم الله ....

یكی از اون شعرهای قشنگ !
از ما بگو نگار فسونكار شهر را                                           ما یوسفیم و ناز زلیخا نمی كشیم
دامن كشیده ایم زدست بتان ولی                                    دست طلب ز دامن مولا نمی كشیم
پروانه ایم و طالب دلدار یكدلیم                                          ما ناز شمع انجمن آرا نمی كشیم

*** آنجا كه نام مهدی فاطمه(ع) نیست ٬ قرار... نه ٬ فرار باید كرد ***

چهارشنبه 24/7/1387 - 15:16
شعر و قطعات ادبی
صدشکر که نخل سخنم خوش ثمر افتاد
اظهار غم شوق امامم به سر افتاد
آمد به زبان قصه پر غصه مهدی
وان راز که بر دل بنهفتم به در افتاد
.
.
.
.
.
.

التماس دعا برای فرج آقا امام زمان ارواحنا فداه

شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات

چهارشنبه 24/7/1387 - 15:13
ادبی هنری
سید رض یالدین شبی پیش بزرگی خفته بود. هر بار با سید میگفت: چیزی بگوی تا میبخسبم. چون چند بار مکرر کرد سید را خواب غلبه نموده بود گفت: تو چیزی مگوی تا من بخسبم.
چهارشنبه 24/7/1387 - 14:52
ادبی هنری
ابوبکر ربانی اکثر شبها به دزدی رفتی و چندانکه سعی کرد چیزی نیافت. دستارخود بدزدید و در بغل نهاد. چون در خانه رفت زنش گفت: چه آورد های؟گفت: این دستار آورده ام. گفت: این که از آن خود توست. گفت: خاموش
تو ندانی. از بهر آن دزدید هام تا آرمان دزدیم باطل نشود.
چهارشنبه 24/7/1387 - 14:51
ادبی هنری
شوهر چهارم:زنی که  شوهر سومش روبه مرگ بود برای او گریه می کرد ومی گفت : ای خواجه به کجا می روی ومرا به که می سپاری ؟ گفت : به چهارمین.
چهارشنبه 24/7/1387 - 14:48
ادبی هنری
بهانه: یکی اسبی از دوستی به امانت خواست گفت : اسب دارم اما سیاه است . گفت : مگر اسب سیاه را نمی شود سوار شد ؟ گفت : چون نخواهم داد٬ همین قدر بهانه بس است.
چهارشنبه 24/7/1387 - 14:47
ادبی هنری
درد عجیب:مردی پیش طبیب رفت وگفت : موی ریشم درد می کند . پرسید که چه خوردی؟ گفت : نان ویخ . گفت : برو بمیر که نه دردت به درد آدمی می ماند ونه خوراکت.
چهارشنبه 24/7/1387 - 14:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته