اهل بیت
دو نقطه ضعف مردم در مجالس عزادارى
یكى از نقاط ضعف این است كه معمولا،هم صاحبان مجالس
یعنى مؤسسین مجالس-چه آنهایى كه در مساجد تاسیس یك
مجلس مىكنند و چه آنهایى كه در منازلشان،بالخصوص
كسانى كه در منازلشان-و هم مستمعین[خواهان زیادى جمعیت
هستند]و این در حدودى كه من تجربه دارم استثنا
ندارد.گر چه من یكى دو سال است كه دیگر منبر نمىروم و
بحثهایم منحصر استبه همین جلسات محدودى كه اینجا بحث
مىكنم یا در انجمن اسلامى مهندسین سالى دو سه جلسه
بحث مىكنم،ولى در چند سالى كه گاهى مىرفتم،این را
احساس مىكردم و مىتوانم بگویم براى این امر استثنا
ندیدم كه هم مؤسسین و هم حتى مستمعین آن چیزى را كه
مىخواهند ازدحام جمعیت است.
اگر جمعیت ازدحام بكند راضى است،اگر جمعیت ازدحام
نكند راضى نیست.این،نقطه ضعف است. این جلسات كه براى
این نیست كه جمعیت ازدحام بكند یا نه!مگر ما مىخواهیم
سان ببینیم؟مگر ما مىخواهیم رژه برویم؟هدف چیز دیگرى
است.هدف آشنا شدن با حقایق و مبارزه كردن با تحریفات
است.این مىشود یك نقطه ضعف.
گوینده در مقابل این نقطه ضعف قرار مىگیرد،چه
بكند؟با این نقطه ضعف مبارزه كند یا مثل تاج نیشابورى
از این نقطه ضعف استفاده كند؟اگر بخواهد با این نقطه
ضعف مبارزه كند،حقایق را به مردم بگوید،با تحریفات
مبارزه كند،با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعین كه از جمع
شدن دور یكدیگر و از شلوغ شدن و از اینكه خودشان را با
هم زیاد ببینند خوششان مىآید،جور در نمىآید.و اما
اگر بخواهد از این نقطه ضعف استفاده كند،فقط در این
فكر است كه ما چه كار بكنیم كه جمعیتبیشتر جمع بشود.
اینجاست كه یك عالم سر دو راهى قرار مىگیرد:از این
نقطه ضعف استفاده كنم،بهره بردارى كنم،به عبارت دیگر
روى دوش این جمعیتسوار بشوم،حالا كه اینها این قدر
احمق و نادان هستند و چنین نقطه ضعفى دارند،من هم از
همین نقطه ضعف استفاده كنم؟یا علیرغم این نقطه ضعف،من
با آن مبارزه كنم،بروم دنبال حقیقت،چه كار دارم به
اینكه اجتماع مىشود یا اجتماع نمىشود.
نقطه ضعف دوم عوام الناس در مجالس عزادارى-كه
خوشبختانه باید بگوییم كمتر شده است-این مساله شور و
واویلا بپا شدن است.باید منبرى حتما در آخر ذكر مصیبت
كند و در این ذكر مصیبت هم نه تنها مردم اشك
بریزند،اشك بریزند قبول نیست،باید مجلس از جا كنده
بشود،باید شور و واویلا بپا بشود.من نمىگویم مجلس از
جا كنده نشود، من مىگویم این نباید هدف باشد.
من مىگویم اگر كسى در آن مسیر صحیح با بیان حقایق
و واقعیات بدون آنكه یك روضه دروغى بخواند،بدون اینكه
جعلى بكند،بدون اینكه تحریفى بكند،بدون اینكه براى
امام حسین اصحابى بسازد كه در تاریخ نبوده و خود امام
حسین آنها را نمىشناسد چون وجود نداشتهاند،بدون آنكه
براى امام حسین فرزندانى ذكر كند كه چنین فرزندانى در
دنیا وجود نداشتهاند،بدون اینكه براى امام حسین
دشمنانى در كربلا با نام و نشان بسازد مثل ازرق شامى و
بچههاى ازرق شامى كه كاكلشان چگونه بود،كه اصلا چنین
كسانى وجود نداشتهاند،اگر اشكى از روى صداقت و حقیقت
ریخت،شور و واویلا هم بپا شد،مجلس هم كربلا شد،بسیار
خوب،ولى وقتى كه نبود،آن وقت ما باید با امام حسین
بجنگیم،دشمنى كنیم؟دروغ ببندیم؟دروغ بگوییم؟
یادم هست در فریمان خودمان،سالهاى اولى كه من از قم
مىآمدم و به آنجا مىرفتم و گاهى منبر مىرفتم،آمده
بودیم مشهد،روضه خوان قهارى بود كه در مشهد خیلى معروف
بود،شبى ما در مسجد گوهرشاد در یكى از شبستانها رفته
بودیم پاى روضه او و یكى از هم ولایتىهاى ما هم آنجا
بود.یك روضه صد در صد دروغى آنجا خواند،خودش هم گفت از
بزرگان شنیدم(به قول مرحوم آیتى نگو از بزرگان،بگو از
دروغگویان،مگر مقصود«از بزرگان دروغگویان»باشد)چون
خودش مىفهمید كه این در هیچ كتابى نیست.
آمد یك بچهاى براى امام حسین درست كرد كه چنین
بچهاى امام حسین نداشته است.گفت طفلى امام حسین
داشتند كه جزء اسرا بود.یكى از لشكریان عمر سعد،خودش
سوار بود و طنابى به گردن این طفل بسته بود و او را با
زور شلاق مىآوردند و مىكشیدند. او سرگرم رفتن بود و
این طفل مجبور به دویدن.یك وقت متوجه شد كه این طناب
فشار آورده و سنگینى مىكند.بعد متوجه شدند كه این طفل
خفه شده است.این را گفت و واویلایى بپا شد.وقتى كه
آمدیم بیرون،یادم است آن هم ولایتى من آمد به من توصیه
كرد گفت آقا جان بیایید پاى این منبرها،از این روضهها
یاد بگیرید،اینها را براى مردم بخوانید!
حال،این،نقطه ضعف مردم عوام است.با این نقطه ضعف چه
باید كرد؟آیا باید از این نقطه ضعف مردم استفاده
كرد؟باید بهرهبردارى كرد؟باید سوارشان شد؟باید مثل
تاج گفتحالا كه اینها احمقند من از همین حماقتشان
استفاده مىكنم؟نه،بزرگترین رسالت و وظیفه علما مبارزه
با نقاط ضعف اجتماع است.این است كه پیغمبر اكرم فرمود:
«اذا ظهرت البدع فى امتى
فلیظهر العالم علمه و الا فعلیه لعنة الله» (1)
آنجا كه بدعتها و دروغها ظاهر مىشود،آنجا كه
چیزهایى ظاهر مىشود كه در دین نیست،مسائلى پیدا
مىشود كه من نگفتهام،بر عهده دانایان است كه حقایق
را بگویند و لو مردم خوششاننمىآید.آن كسى كه كتمان
مىكند،لعنتخدا بر او باد.بالاتر از این را خود قرآن
كریم فرموده است:
ان الذین یكتمون ما انزلنا
من البینات و الهدى من بعد ما بیناه للناس فى الكتاب
اولئك یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون (2)
آن دانایانى كه حقایقى را ما گفتهایم و آنها
مىدانند،ولى كتمان مىكنند، مىپوشانند،اظهار
نمىكنند،لعنتخدا بر آنها و لعنت هر لعنت كنندهاى بر
آنها باد.
من در مقاله«ختم نبوت»نوشتم وظیفه علما در دوره
ختم نبوت مبارزه با تحریف است و خوشبختانه ابزار این
كار هم در دست است و باز هم خوشبختانه هستند و
بودهاند در میان علما افرادى كه با این نقاط ضعف
مبارزه كردهاند.كتاب لؤلؤ و مرجان كه من در همین
موضوع حادثه عاشورا در آن سه شب نام مىبردم از مرحوم
حاجى نورى(رضوان الله علیه)،درستیك قیام به وظیفه
بسیار مقدسى است كه این مرد بزرگ كرده است،مصداق قسمت
اول این حدیث است كه«اذا ظهرت البدع فلیظهر العالم
علمه».در این طور موارد وظیفه علماست كه حقایق را
بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان
نمىآید.وظیفه علماست كه با اكاذیب مبارزه كنند و مشت
دروغگویان را باز كنند.
پىنوشتها:
1) اصول كافى،ج 1/ص 54.
2) بقره/159.
مجموعه آثار ج 17 ص 128 -
شهید مطهرى
يکشنبه 19/9/1391 - 12:26
اهل بیت
تحلیلى جامعه شناختى از سنت عزادارى امام حسین(ع)
«حرم سیدالشهدا(ع) مزار انبیا و ملائكه است».
«زیارت سیدالشهدا(ع) موجب برآورده شدن حوایج دنیوى
و به دست آوردن ثوابهاى اخروى و استكمالات معنوى مىشود».
راه انداختن دستههاى سینهزن و زنجیر زن، پوشیدن
لباس سیاه، حمل پرچمهاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اینها، همه براى زنده
نگهداشتن فرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اینها یا ناشى از اغراض سوء
است و یا از كمال بىخبرى و بىسلیقگى.
«كنش اجتماعى» را مىتوان به عنوان سادهترین عنصر
زندگى اجتماعى انسان در نظر گرفت. از «كنش اجتماعى» چنین تعبیر كردهاند:
«حركتبارزى كه از یك انسان براى حصول هدفى نسبتبه انسان دیگر، صادر مىشود.»
وقتى «كنش اجتماعى» استمرار یابد «تحریك متقابل اجتماعى» روى مىدهد و این تحریك
به «ارتباط متقابل اجتماعى» منجر مىشود.
براثر «ارتباط متقابل اجتماعى» كنشهاى اجتماعى یك
انسان با كنشهاى اجتماعى انسانهاى دیگرى كه در پیرامون او هستند، مىآمیزند و از
این آمیزش، «كنشهاى متقابل اجتماعى» به وجود مىآیند. از «كنشهاى متقابل
اجتماعى»، كه یكى از مفاهیم محورى در جامعهشناسى است، مىتوان چنین تعبیر كرد:
كنشهایى هستند كه بین دو یا چند انسان واقع مىشوند و در میان آنان نوعى هماهنگى
به وجود مىآورند.
كنشهاى متقابل اجتماعى در تقسیم نخستین، بر دو
قسماند: پیوسته و گسسته.
كنشهاى متقابل اجتماعى پیوسته آنهایى است كه در
جهتیگانهاى صورت مىگیرند; مانند گفتگو براى كشف یك حقیقت و یا تعاون براى تحقق
یك امر خیر.
كنشهاى متقابل اجتماعى گسسته آنهایى است كه
جهتیگانهاى ندارند; مانند رقابت و ستیز.
دوام و استحكام زندگى اجتماعى به آمیختن كنشهاى
متقابل پیوسته و گسسته بستگى دارد و بدینگونه است كه مفهوم «همسازى» مطرح
مىشود.
«همسازى» كوششى براى رفع اختلاف كنشهاى متقابل
پیوسته و گسسته است. صورت كامل همسازى «سازگارى» مىباشد كه نه «سازش» است و نه
«توافق»; زیرا در این دو، تنزل از مواضع مطرح مىباشد، در حالى كه در سازگارى
اصلا سخن از تنزل نیست، هر چند ممكن است در مواردى هم تنزلى رخ دهد، بلكه سخن در
این است كه مىدانند به هم نزدیك مىشوند و مىخواهند كه به هم نزدیك شوند. بدین
دلیل، از «سازگارى» به همسازىاى كه با خواست و آگاهى شخصى صورت مىگیرد، تعبیر
شده است. از همسازى كنشهاى متقابل پیوسته و گسسته، «گروه اجتماعى» پدید مىآید.
«گروه اجتماعى» نیز یكى دیگر از مفاهیم محورى
جامعهشناسى است و از آن به دو یا عده بیشترى از انسانها تعبیر مىشود كه كنشهاى
متقابلى بین آنان روى مىدهد و از همسازى برخوردارند.
كنشهاى متقابل اعضاى گروه و خردهگروهها موجب
«پویایى گروهى» مىشود و بر اثر آن، اعضاى گروه در زندگى یكدیگر رخنه مىكنند و
به یكدیگر وابسته مىشوند و در نتیجه، به اتحاد بیشترى دست مىیابند. «نفوذ متقابل
گروهى» و «اتكاى متقابل گروهى» از این طریق حاصل مىشود. از هماهنگى و سنخیتى كه
بدین منظور در رفتار اعضاى گروه پدید مىآید «رفتار گروهى» ظاهر مىشود.
گونهاى از «رفتار گروهى»، كه جنبه عاطفى شدید
دارد و بر كنشها و یا واكنشهاى متقابل دورانى استوار است، «رفتار جمعى» نامیده
مىشود.
كنشها یا واكنشهاى مزبور به «واگیرى اجتماعى»
مىانجامد; یعنى بر اثر آنها، اعضاى گروه به سرعت و با شدتى فزاینده، رفتار عاطفى
یكدیگر را فرامىگیرند و در نتیجه، از نوعى مسانخت عاطفى برخوردار مىشوند.
گروه برخوردار از «رفتار جمعى» را «جمع»
مىنامند.
جامعهشناسان معمولا از مفهوم «جمع»، خود را به
مفهوم «جماعت»، كه مهمترین نوع جمع است، مىرسانند و آنگاه تحقیق خود را روى
«جماعت» متمركز مىكنند. «جماعت» جمعى است پرمسانخت، مركب از اشخاصى كه معمولا
در یكجا گرد نمىآیند، با یكدیگر «ربط» مىیابند و به «جنب و جوش» مىافتند.
«ربط» رابطه عاطفى عمیقى است كه دو یا چند تن را
به یكدیگر پیوند مىدهد، به طورى كه آنان به راحتى و خودبه خود با یكدیگر هماهنگ
مىشوند. «جنب و جوش» رفتار عاطفى آشكارى است كه بر اثر ربط اشخاص روى مىدهد;
مانند كف زدن و یا تكبیر گفتن. یكى از انواع جماعت، كه با سایر انواع آن فرق بسیار
دارد و از اینرو، مىتوان آن را جمعى مستقل از جماعتبه شمار آورد، «جماعت
نامجاور» یا «عامه» است. «عامه» جمعى است كم تشابه و تسانخ، مركب از افرادى كه
معمولا در یك جا گرد نمىآیند، ولى به سبب مصالح مشترك خود با یكدیگر ارتباط پیدا
مىكنند و موجد «عقیده عمومى» و «وفاق عمومى» مىشوند.
مقصود از «عقیده عمومى» قضاوتى است كه مورد قبول
عامه باشد; مانند قضاوت عامه كتابخوان كه «كتاب در وضع فعلى از عرضه و تقاضاى
متناسبى برخوردار نیست» و یا قضاوت عامه ورزشكار كه «مسؤول امور ورزشى كشور،
درایت كافى ندارد.» منظور از «وفاق عمومى» نیز عقیدهاى استسخت دامنهدار و
ریشهدار مانند عقیده عامه كتابخوان كه «كتاب، ناصح مشفق و انیس كنج تنهایى است»
و یا مانند عقیده عامه ورزشكار كه «تواضع و جوانمردى دو ویژگى جدایىناپذیر
ورزشكار واقعى است.»
اكنون نوبت آن است كه بحث را به گونهاى هدایت كنیم
تا مناسبت طرح این مفاهیم جامعهشناختى را با آنچه قصد اداى آن را داریم، روشن
سازد:
هر جامعه انسانى (1) را مورد مداقه قرار
دهیم، متوجه مىشویم به طور عمده از چندین «عامه» تشكیل شده است و هر «عامه»اى
را مورد بررسى قرار دهیم، متوجه مىشویم كه بر اساس «عقیده عمومى» و «وفاق
عمومى» از خویش، عمل و عكسالعمل بروز مىدهد. بنابراین، مىتوانیم بگوییم: هر
جامعهاى بر اساس عقاید و وفاقهاى عمومى به حیات اجتماعىاش ادامه مىدهد.
از سخن فوق، مىتوان چنین استفاده كرد كه: نفوذ در
عقاید و وفاقهاى عمومى و تغییر آنها مساوى با نفوذ و تغییر حیات اجتماعى است. به
همین دلیل، «عقیده عمومى» و «وفاق عمومى» به شدت مورد توجه جامعهشناسان و علماى
سیاست قرار دارد.
اگر بخواهیم جامعهاى را در راستاى یك مكتب قرار
دهیم باید چارهاى بیندیشیم تا عقیده عمومى در این راستا قرار گیرد. براى این كار،
به طور كلى، از چهار شیوه بهره گرفته مىشود:
الف - تطمیع;
ب - تهدید;
ج - تخریب;
د - تبلیغ;
در میان این چهار شیوه، تقریبا همه محققان قبول
دارند كه چهارمین شیوه از همه كارسازتر و مؤثرتر و بنابراین، مهمتر است. (2)
و باز به همین دلیل، جامعهشناسان و علماى سیاست، تحقیقات وسیعى در این
زمینه انجام دادهاند كه هنوز هم این تحقیقات به گونههایى ادامه دارد. متاسفانه
به سبب گستردگى آن تحقیقات و عدم مجال، در اینجا، ذكر گزارشى - هرچند اجمالى - از
آنها مقدور نیست. بنابراین، فقط به چند مطلب، كه با این بحث تناسب بیشترى دارد،
اشاره مىكنیم:
یكى از شیوههاى بسیار مؤثر تبلیغى، تشكیل جلسات
«تذكر» درباره امرى است كه ترویج آن مورد نظر است. در این جلسات به طور عمده، از
مكانیسم «كنش و یا واكنش متقابل دورانى» استفاده مىشود; بدین صورت كه افراد گرد
آمده، به وسیله «ذاكر» تحریك مىشوند. این تحریك، واكنشى در افراد به وجود
مىآورد. این واكنش در «ذاكر» مؤثر مىافتد و واكنش شدیدترى را موجب مىشود. این
واكنش شدیدتر، خود تحریكى مجدد نسبتبه آن افراد خواهد بود و باز واكنش و تحریكى
دیگر. به این طریق، همواره بر شدت واكنش متناسخ آن افراد افزوده مىشود و این همان
است كه از آن اینچنین تعبیر مىشود: كنشهاى متقابل و واكنشهاى درونى اینچنین، به
واگیرى اجتماعى مىانجامد.
جلسات عزادارى امام حسینعلیهالسلام را در این
ارتباط مىتوان مورد مداقه قرار داد. عزادارى امام حسینعلیهالسلام از ابعاد
گوناگون قابل بحث و بررسى است. بحمدالله، بسیارى از این ابعاد، توسط علماى دین تا
حدودى مورد بررسى قرار گرفته است، اما در این بحث، بعدى كه ذكر شد، مد نظر است.
وقتى از این زاویه نیز در توصیههاى ائمه
اطهارعلیهمالسلام به تشكیل جلسات عزادارى امام حسینعلیهالسلام نگاه كنیم این
كار را بسیار حكیمانه مىیابیم، به گونهاى كه موجب مىشود بیش از پیش به این
انوار طیبهعلیهمالسلام ارادت ورزیم.
یكى دیگر از شیوههاى مؤثر تبلیغى، تعیین «اسوه»
براى مردم است. لازم استبیندیشیم كه در عین اسوه بودن و هادى بودن همه ائمه
اطهارعلیهمالسلام چرا امام حسینعلیهالسلام به عنوان مصباح هدایت و كشتى نجات،
مطرح مىشود؟ چرا تربت مرقد او از ویژگى وحرمتبرخورداراست؟آیا غیر از این است كه
دقیقترین ابعاد یك اسوه، در امام حسینعلیهالسلام تجلى تام یافته است.
از دیگر شیوههاى مؤثر، در مرحله نخست، جعل شعایر و
در مرحله بعد، تثبیت و ترویج آن شعایر مىباشد; زیرا در صورت انجام گرفتن این كار،
آن ایده مطلوب، تثبیت و ترویجشدهاست.
راه انداختن دستههاى سینهزن و زنجیر زن، پوشیدن
لباس سیاه، حمل پرچمهاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اینها، همه براى زنده
نگهداشتنفرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اینها یا ناشى از اغراض سوء
است و یا از كمال بىخبرى و بىسلیقگى. آرى، برخورد اصلاحى و تكمیلى و تحسینى از
سوى فرزانگان آشنا با مذاق شرع، نه تنها صحیح است، بلكه لازم هم مىباشد و اعتراض
به مغرضان یا بىخبرانى است كه با این شعایر بر خورد حذفى مىكنند.
از جمله شیوههاى قابل ملاحظه، تعیین مكانهایى
براى انجام دادن مناسك ویژه مىباشد تا افراد با رو آوردن به آن مكانها و انجام
آن مناسك، تجدید عهدى با اعتقاد و ایده مطلوب كرده باشند و با این كار، دلها هرچه
بیشتر با آن ایده گره بخورد.
در این ارتباط، توجه به روایاتى كه حاوى مضامین ذیل
است، مفید به نظر مىرسد:
«حرم سیدالشهداعلیهالسلام مزار انبیا و ملائكه
است». (3)
«زیارت سیدالشهداعلیهالسلام را ترك نكنید».
(4)
«زیارت سیدالشهدا علیهالسلام موجب برآورده شدن
حوایج دنیوى و به دست آوردن ثوابهاى اخروى و استكمالات معنوى مىشود». (5)
براى تكمیل این بحثبه نظر مىرسد تذكر دو مطلب
ضرورى باشد:
1- ممكن است تصور شود نفوذ در عقیده عمومى عملى
ناپسند است و تغییر آن را باید نوعى خیانتبه مردم تلقى كرد; اما این تصور هیچ
اساسى ندارد و حقیقت، آن است كه صرف نفوذ در عقیده عمومى و تغییر آن را نه مىتوان
خوب شمرد و نه بد. این بدان بستگى دارد كه ببینیم نفوذ به چه قصدى و تغییر از چه
چیز به چه چیزى است.(دقتشود.)
2- بعضى عقیده دارند كه اصلا برخورد تبلیغاتى امر
پسندیدهاى نیست، بلكه باید فقط با روشهاى برهانى، مردم را به تشخیص حق از باطل
موفق ساخت. هرچند بررسى انتقادى این سخن مجال دیگرى مىطلبد، اما اجمالا در حد
اعلان موضع باید یادآور شویم كه:
اولا، هرگز روشهاى برهانى در سطح عمومى جامعه، ما
را از برخوردهاى تبلیغاتى مستغنى نمىكند و باید گفت: هریك به جاى خویش نیكوست.
ثانیا، حتى فرزانگان و خواص جامعه نیز نیازمند
تبلیغات حساب شده و فنىاند تا علاوه بر تشخیص حق، انگیزه كافى براى عمل بر طبق آن
داشته باشند این مطلب دقیق و لطیف، مربوط به فلسفه اخلاق و روانشناسى تربیتى است
و باید همانجا مورد بحث قرار گیرد كه صرف اقناع عقلى نمىتواند محرك انسان به سوى
عمل باشد; اگرچه ظاهر راى افلاطون مقابل این است.
این بحث را با ذكر فرازهایى از بیانات رهبر كبیر
انقلاب، حضرت امام خمینىقدس سره به پایان مىبریم:
«در آن وقت، یكى از حرفها كه هى رایجبود
مىگفتند: ملت گریه; براى اینكه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. این كه همه مجالس
روضه را آن وقت تعطیل كردند، آن هم به دست كسى كه خودش در مجالس روضه مىرفت و آن
بازىها را در مىآورد، قضیه مجلس روضه بود یا از مجلس روضه آنها یك چیز دیگر
مىفهمیدند و آن را مىخواستند از بین ببرند؟» (6)
«امروز ما به مجالس تعزیه و روضه بیشتر از سابق
احتیاج داریم.» (7)
«زنده نگهداشتن عاشورا یك مساله بسیار مهم سیاسى -
عبادى است. عزادارى كردن براى شهیدى كه همه چیز را در راه اسلام داد یك مساله
سیاسى است. یك مسالهاى است كه در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از این
اجتماعات استفاده مىكنیم. (8) »
«مجالس عزا را با همان شكوهى كه پیشتر انجام
مىگرفت و بیشتر از آن، حفظ كنید و اهل منبر - ایدهمالله تعالى - كوشش كنند در
این كه مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامى و مسائل سیاسى اسلامى، مسائل اجتماعى
اسلامى و از روضه دستبرندارید كه ما با روضه زنده هستیم.» (9)
پىنوشتها:
1- غیر از جوامع ابتدایى; زیرا در آنها عامه وجود
ندارد.
2- هر چند در بینش اسلامى، تقدیم و تاخیر این
شیوهها وابسته به یك سلسله معیارهاى ارزشى ویژه این فرهنگ الهى است و از این حیث،
باید در فرصت مناسبت دیگرى به بحث پرداخت، لكن در این مقال، این بررسى از حیث
تحلیل جامعهشناسانه مدنظر است.
3- ر. ك. به: محمد تقى مجلسى، بحارالانوار، ابواب
ما یختص بتاریخ الحسینبنعلى علیهماالسلام، باب34، بابثوابالبكاء على مصیبته و
مصائب سائر الائمة علیهمالسلام و فیه ادب الماتم یوم عاشوراء، ج 44، ص 278 -296
4- ر. ك. به: كامل الزیارات، باب 38، روایت 1 و 4 و
نیز باب 10 روایت 1
5- پیشین، باب 41، روایت3
6- پیشین، باب46، روایت 1 و 2 ; باب49 و روایت 1،
2 و 5 ، باب 51 ; روایت 1 باب56 ; روایت3 ، باب59 ; روایت 2، باب49 ; روایت6
، باب 22 ; روایت 1 و 2 ، باب 44 ; روایت 1 ، باب 50 ; روایت 1 و 2 ، باب 52 ;
روایت 1 و 2، باب 54 ; روایت17 و بابها و روایات دیگرى در همان كتاب
7- و 8- و 9- روح الله موسوى (رهبر كبیر انقلابقدس
سره)، صحیفه نور، ج 8، بیانات در جمع وعاظ و خطباى مذهبى به مناسبتحلول ماه محرم
حجةالاسلام اكبر میرسپاه
يکشنبه 19/9/1391 - 12:25
اهل بیت
چرا حسین (علیه السلام)
فراموش نمىشود؟
مىگویند: شما در عصر فضا و
اتم زندگى مىكنید آنگاه بر كسى اشك مىریزد كه صدها سال پیش در گذشته است وبر
مزارهایى سفر مىنمایید كه چیزى جز صخره و سنگ نمىباشد؟!
در پاسخ مىگوئیم:«چنانكه
گفتهاند: «بعد زمان» را در «ابدیت» اثرى نیست ابدیت را در ماوراى زمان ـ در
عرصهاى برتر از زمان ـ حكومت است ابدیت همیشگى است. جاودانان رهبران بزرگ
بشریت به ابدیت تعلق دارند، از اینرو قرنها نیز در طول حیات معنوى آنان، مفهوم
متداول خود را از دست مىدهند(32)
حسین بن على (علیه السلام) از
زمره جاودانان از رهبران بزرگ بشریت است سخن از وى سخن از تاریخ نیست سخن روز
است. سخن از ابدیت است سخن از همیشگى خروشان و شكوفا و پر فروز است.
این زنده جاوید نزدیك چهارده
قرن ـ به حساب تاریخ ـ پس از مرگ جسمانیش همچنان امروز نیز بر دلها حكومت
مىكند و هنوز پرتو وجودش نه تنها در حیات ما بلكه در حیات جهان معاصر ودر عصر
فضا و اتم «حوادث بى نظیر» ایجاد مىكند وبه صورت یكى از «شور انگیزترین
حماسههاى تاریخ بشریت» در آمده و همه ساله نیرومندترین امواج احساسات میلیونها
انسان را در اطراف خود بر مىانگیزد و مراسمى پرشورتر و هیجان انگیزتر ازهر
مراسم دیگر به وجود مىآورد .
راستى چرا به این حادثه تاریخى
ـ كه شاید در تاریخ مشابه فراوان دارد ـ اهیمت داده مىشود؟ ! چرا مراسم
بزرگداشت این خاطره هر سال پرشكوهتر و پرهیجانتر از سال پیش برگزار مىگردد؟
این همه تعظیم و تكریم و سپاس این همه سوز و گداز پس از چهارده قرن، آخر براى
چیست؟ آن را چه معنائى است؟!
حقیقت این است كه این زنده
جاوید پس از قرنها، همچنان بر قلبهاى انسانهاى آزاده قدرتمندانه حكومت مىكند
ودر جامعه «موج معنوى» ایجاد مىنماید. حتى هنوز هم به طور عمیق یك قدرت محرك
معنوى ویك نیروى كنترل اجتماعى بزرگ به شمار مىرود.
اما از زیارت زیارتگاههاى مقدس
هرگز سنگها و صخرهها هدف و غایت نمىباشند چه اگر غرض خود آنها مىبود همین
كوهها سر به فلك كشیدهانسان را از مشقت سفر و طى راههاى طولانى بى نیاز
مىساخت پس مقصود بالذات صاحب مزار است وبزرگ داشتن سنگها به جهت شرف انتساب به
صاحبان آن مزارها است مانند محترم داشتن جلد قرآن كریم وسنگها و آجرهائى كه
خانه كعبه ومسجد رسول خدا (صلى الله علیه و آله) وسایر اماكن مقدس از آنها
ساخته شده است .
الان مىبینیم كه دولتها و
ملتها در حفظ مقبرههاى شخصیتهاى بزرگ خویش مىكوشند وبه دور آنها هاله تقدیس
مىكشند.
در تاریخ نوشتهاند هنگامى كه
سر مبارك حسین (علیه السلام) را به نزد یزید آوردند وى در مجلس شراب حضور داشت
اتفاقا قاصدى از طرف پادشاه روم به مجلس یزید بار یافت وسر مبارك حسین (علیه
السلام) را درمقابل یزید مشاهده كرد و چون دانست كه آن سر مبارك به حسین (علیه
السلام) تعلق دارد عمل یزید را به شدت نكوهش نمود و گفت اى یزید داستان «كلیساى
حافر» را شنیدهاى؟ گفت چگونه است؟ رومى گفت: در پیش ما مكانى است كه گویند خر
عیسى از آنجا گذر كرده است در آنجا كلیسائى بنا نهادهاند كه نام آن به سم خر
عیسى منسوب بوده و به كنیسه حافر «سم» شهرت دارد ما هر سال به زیارت آنجا
مىرویم و نذورات خود را به آنجا اهدا مىكنیم. روى این حساب اى یزید من گواهى
مىدهم كه تو خطا كارى و از راه راست به دورى! یزید خشمگین شد و به كشتن قاصد
فرمان داد رومى به سوى سر نازنین حسین (علیه السلام) رفت و آن را بوسید و
شهادتین برزبان جارى كرد و سپس او را گرفتند و بر در قصر به دار كشیدند.(33)
زیارت، ارتباط روحى زائر با
صاحب قبر است زائر قبر ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) با آن حضرت تجدید
بیعت مىنماید و لذا ائمه اطهار علیهم السلام با توصیه و ترغیب به زیارت سالار
شهیدان این نهضت مقدس را براى همیشه زنده و جاوید نگهداشتهاند البته زیارت
همه امامان مورد تأكید است ولى روایاتى كه در ترغیب وتشویق زیارت امام حسین
(علیه السلام) رسیده فوق العاده زیاد است امامان بااین توصیهها در صدد آن
بودند كه شیعیان پیوستگى عملى با اهداف آن بزرگوار داشته باشند. امام سجاد
(علیه السلام) كه خود چندین بار مخفیانه به زیارت سالار شهیدان رفته در گفتار
خویش نیز سفارش زیادى به زیارت امام حسین (علیه السلام) داشته است.
«ابو حمزه ثمالى» گوید: از
امام سجاد (علیه السلام) در مورد زیارت امام حسین (علیه السلام) پرسیدم، حضرت
فرمود:
«زُره كل یوم فان لم تقدر فكل
جمعة فان لم تقدر فكل شهر فمن لم یزره فقد استخف بحق رسول الله (صلى الله علیه
و آله)(34) «هر روز آن حضرت را زیارت كن، اگر نمىتوانى هفتهاى یك
بار، اگر نمىتوانى ماهى یكبار، پس كسى كه اصلا آن حضرت را زیارت نكند، درحقیقت
حریم رسول الله را خفیف شمرده است».
ولى مهمتر از سوگوارى و زیارت
آشنایى به مكتب امام حسین و شهداى كربلا و پیوستگى عملى به اهداف بلند آن
بزرگوار است. مهم پاك بودن و پاك زیستن و درست اندیشیدن و تأسى عملى به او است.
پى نوشتها:
.1 ارشاد القلوب: ص .128
.2 بحار الانوار: ج 90 ص .336
.3 بحار الانوار: ج 36 ص .349
.4 بحار الانوار: ج 44 ص 253 ـ
.252
.5 كامل الزیارات، ص .57
.6 مناقب: ج3، ص 303 ـ بحار
الانوار: ج 46، ص 109
.7 دیگران عبارتند از: آدم،
حضرت نوح، یعقوب و حضرت فاطمه زهرا ـ الخصال: ص 83
.8 امالى صدوق، مجلسى، 29، ص
.121
.9 ثواب الأعمال: ص .83
.10 وسائل الشیعة: ج 10، ص
.398
.11 بحار الانوار: ج 98، ص 309
.12 كامل الزیارات: ص 104
.13 امالى الصدوق مجلس 27 ـ
بحار الانوار: ج 44، ص .284
.14 بحار الانوار: ج 44 ص 284
.15 وسائل الشیعه ج 10 ص 393 ح
.5
.16 المزار الكبیر: ص 165 ـ
117 ـ بحار الانوار: ج 98 ص .320
.17 كامل الزیارات: ص 83 ، 81،
90 ، 91 ـ بحار الانوار: ج 14 ص 181 ـ مجمع البیان: ج 9 ص .65
.18 شمع جمع: ص 178
.19 وسائل الشیعة: ج 10، ص
394، 392 ـ علل الشرایع، ص .86
.20 مفاتیح الجنان، اعمال روز
عاشورا.
.21 امالى صدوق، ص 45 وعیون
الأخبار: ص .162
.22 الغنیة لمطالبى طریق الحق
فى الأخلاق و التصوف و الآداب الإسلامیة ج 2، ص 57 ـ .56
.23 بحارالانوار: ج 22، ص 151
ـ عیون الأخبار: ج 2، ص 11
.24 لهوف: ترجمه، ص 99
.25 حیاة الحسن (علیه السلام):
ج 2، .426 2
.26 فلسفه شهادت از آیة الله
مكارم
.27 شیعه و عاشورا، نوشته محمد
جواد مغنیه: ترجمه فیروز حریرچى: ص 57
.28 خوشدل تهرانى، اشگ شوق، ج
1 ص .207
.29 سیاسة الحسینیة: ص 44
.30 شعر از شمس لنگرودى.
.31 شیعه و عاشورا ترجمه
فارسى: ص 56
.32 دیباچهاى بر رهبرى: ص
.330
.33 به نقل: علامه مغنیه شیعه
وعاشورا: ترجمه، ص 59 ـ .58
.34 كامل الزیارات: ابن
قولویه.
درسهایى از مكتب اسلام صفحه
20
داوود الهامى
يکشنبه 19/9/1391 - 12:24
اهل بیت
انواع گریهها
گریه انواعى دارد كه همه انواع
آن در شأن امام حسین (علیه السلام) نیست، حال باید ببینیم چه نوع گریه شایسته
امام است:
1 ـ گریه از روى خوارى
ودرماندگى:چنین گریهاى، گریه افراد ضعیف وناتوانى است كه از رسیدن به اهداف
خود واماندهاند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمىبینند مىنشینند و
عاجزانه گریه سر مىدهند. هرگز براى امام حسین (علیه السلام) چنین گریهاى
نباید كرد و آن حضرت از این نوع گریه بیزار و متنفر است.
2 ـ گریه عجزو زبونى: چنین
گریهاى، گریه افرادى است كه از روى عجز و زبونى در اثر ناكامى واحیانا ستم
شخصى یا جریان نامناسبى به ورشكستگى افتاده و براى خود احساس خطر مىكنندو راه
چاره را در گریه مىجویند به قول صائب تبریزى:
گریه شمع از براى ماتم پروانه نیست
صبح نزدیك است و در فكر شب تار خود است.
مسلما این نوع گریه هم مناسب
شأن امام نیست.
3 ـ گریه بر اموات: كسى عزیز
خود را از دست مىدهد و بر فقدان او گریه مىكند یا به این جهت گریه مىكند كه
آن فقید در زندگى او موثر بوده و به آینده خود نگران است در این صورت به حال
خود گریه مىكند و یا این كه به نیكیهاى او اشك مى ریزد این نوع گریه هم در شأن
امام نیست.
4 ـ از روى رحم و رأفت یا
گریههاى عاطفى: قلب انسان هنگامى كه در برابر حادثه دلخراشى همانند اشك یتیمى،
یا بیمار دردمندى یا شخص فقیر و تهیدستى و ... قرار مىگرید، متأثر مىشود چه
بسا اشك مىریزد. رسول خدا (صلى الله علیه و آله) هنگامى كه فرزند خردسال خود
ابراهیم را از دست داد ودر قبرسان بقیع به خاك سپرد براى آن كودك آن قدر گریه
كرد كه اشك بر محاسنش جارى گردید به آن حضرت گفته شد: اى رسول خدا تو دیگران را
از گریه منع مىكردى حال خود این چنین بىتابى مىكنى؟! آن حضرت فرمود: «لیس
هذا بكاء غضب انما هذا رحمة و من لا یرحم لا یرحم» (23) «این گریه
از روى خشم و نارضایتى نیست بلكه گریه رحمت و رافت است و هركس رحم نكند مورد
رحمت قرار نمىگیرد.»
واقعه خونین كربلا دل را
مىسوزاند وقلب وعاطفه هر انسانى را به جوش وخروش مى اندازد از این نظر این
حادثه یك جنایت ویك مصیبت است و شاید در دنیا مشابه چنین جنایتى پیدا بشود و
گریه كنندگانى هم داشتهباشد. گریه از روى رحم و رأفت یك امر طبیعى است. هر
انسانى به هنگام مشاهده یك منظره دلخراش متأثر مىشود و اشك مىریزد چنانكه
دشمنان امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا بر حال آن حضرت مىگریستند. آنجا كه
اهل كوفه از دیدن وضع دلخراش اسراء بناكردند گریه و زارى كردن. امام سجاد (علیه
السلام) فرمود: «اتنوحون و تبكون من اجلنا؟؟! فمن ذا الذى قتلنا؟».(24)
پس گریه از روى رحم و رأفت نیز
چندان مناسب نیست. امام حسین (علیه السلام) از شیعیان خود این نوع گریه را
نخواسته است.
5 ـ غم و اندوه: گریه از روى
غم واندوه نیز یكى از گریههاى طبیعى انسان است كه به هنگام از دست دادن عزیزى
یا به خاطر از دست دادن مقام و موقعیتى ویا به خاطر گرفتارى به مصیبتى، غم و
اندوهى به انسان دست مىدهدو براى این كه دل خود را سبك كند گریه سر مىدهد و
این نوع افراد كه دلشان شكسته است به هنگام سوگوارى امام حسین (علیه السلام)
بیش از همه گریه مىكنند چه بسا از شدت گریه غش كنند ولى آیا این نوع گریه را
مىتوان به حساب امام حسین (علیه السلام) گذاشت؟ هرگز نه.
6 ـ گریه جدائى و فراق: نوع
دیگر گریه، گریه فراق است كه به خاطر دورى و جدائى از عزیزى حالت گریه به انسان
دست مىدهد امام حسن مجتبى (علیه السلام) به هنگام جان دادن، بىتابى مىكرد.
بعضى از عیادت كنندگان از علت آن پرسیدند امام مجتبى با صداى ضعیف فرمود: براى
دو چیز گریه مىكنم: هول مطلع، فراق دوستان.(25)
پر واضح است كه گریه بر امام
حسین و شهیدان كربلا از این نوع گریه نیست.
7 ـ گریههاى شوق گریههاى
لایق حسین (علیه السلام): گریه شوق گریه مادرى است كه از دیدن فرزند دلبند
گمشده خویش پس از چندین سال سرزده مىشود و از شوق گریه مىكند. قسمت زیادى از
حماسههاى كربلا شوق آفرین و شور انگیز است وبه دنبال آن سیلاب اشك شوق به خاطر
آن همه رشادتها فداكاریها شجاعتها آزادمردیها و سخنرانیهاى آتشین مردان و زنان
به ظاهر اسیر، بى اختیار از دیدگان شنونده سرازیر مىگردد، آیا این گریه دلیل
بر شكست است؟!
8 ـ گریه پیوند هدف: گاهى
قطرات اشك پیامآور هدفهاست، آنها كه مىخواهند بگویند با مرام امام حسین (علیه
السلام) همراه و با هدف او هماهنگ و پیرو مكتب او هستیم، ممكن است این كار را
با دادن شعارهاى آتشین، یا سرودن اشعار و حماسهها ابراز دارند، اما گاهى ممكن
است آنها ساختگى باشد ولى آن كسى كه احیانا با شنیدن این حادثه جانسوز قطره
اشكى بریزد، صادقانه تر این حقیقت را بیان مىكند این قطره اشك اعلان وفادارى
به اهداف مقدس یاران امام حسین و پیوند دل و جان با آنهاست مسلماً این نوع گریه
بدون آشنایى با متعالى او ـ ممكن نیست.(26)
پس گریه بر حسین (علیه السلام)
اشك ریختن بر مرده نبوده و از روى خوارى ودرماندگى وعجز وزبونى، غم و اندوه نیز
نمىباشد بلكه آن فقط دلیلى است كه نداى حق طلبان را به گوش جهانیان رسانیده و
زنگ خطر را براى باطل و اهل آن صدا درمىآورد و صاعقههائى است كه بر روى سر
سركشان و ستمگران در هر زمان و در هر مكان فرو مىریزد وشاهد صادق و گواه
زندهاى است از اخلاص در راه حق و دشمنى با بیداد و ستم و بزرگداشتى است براى
فداكارى و حق ودلیرى وانجام وظیفه ونهراسیدن از مرگ و تكریمى است براى امتناع
از قبول ظلم و شكیبائى درمحنت و سختیها.
به قول علامه مغنیه: كسانى كه
درمجالس تعزیه مىخوانند:
لا
تطهر الأرض من رجس العدا ابداً
ما
لم یسل فوقها سیل الدم العرم (27)
«روى زمین از پلیدى دشمنان پاك
نخواهد شد تا زمانى كه بر روى آن سیل در هم شكننده خون روان نگردد».
غرض، شیعیان بر امام حسین
(علیه السلام) از روى خوارى ودرماندگى نمىگریند، بلكه از اشك دیده خویش سرود
حماسه مىسازند و با آه و حسرت خود بانگ حق وعدالت رابه گوش جهانیان مىرسانند:
همین نه گریه بر آن شاه تشنه لب كافى است
اگر چه گریه، بر آلام قلب تسكین است.
ببین كه مقصد عالى وى، چه بود اى دوست
كه
درك آن، سبب عز و جاه و تمكین است
زخاك مردم آزاده، بوى خون آید
نشان شیعه و آثار پیروى، این است (28)
«ماربین» مورخ آلمانى مىگوید:
«هیچ چیز مانند عزادارى حسین نتوانست حس سیاسى در مسلمانان ایجاد كند.»(29)
اى
اشك ماتمت به رخ ملت آبرو
وى
از طفیل خون تو، اسلام سرخ رو
دین را تو زنده كردى و خود، كشته گشتهاى
وین یافته ز فیض تو، دین نبى علوّ
گر
آب را به روى تو بستند كوفیان
آوردى آب رفته اسلام را به جو (30)
قطرههاى اشكى كه شیعه در ماتم
امام حسین (علیه السلام) و یارانش مىریزد عهد و پیمانى است با قطرههاى خون
شهداى كربلا كه با لب تشنه و محروم از «قطرههاى آب» بر سر احیاى دین و ارزشهاى
راستین مكتب جان باختند. و این اشكها این نهضت الهى را به جانها پیوند زده
وجاوان ساخته است. و این بسیار سادهاندیشى است كه كسى تنها توجیهى عاطفى براى
این گریهها داشته باشد چرا كه داغ، هر قدر هم شدید باشد، بالاخره گذشت زمان از
حرارت آن مىكاهد درحالى كه عزادارن حسینى از اول عمر تا آخر عمر پس از گذشت
قرنها با شور و شوق و حرارت بیشتر در سوك سید الشهداء مىگریند. اگر این
گریهها تنها جنبه عاطفى داشت مسلما به مرور زمان حادثه عاشورا از خاطرهها محو
مىشد و یا ازطراوت ونشاط آن كاسته مىگردید .
9 ـ گریه كردن براى از دست
دادن چیزى و یا تحمل دردى: انسان زمانى گریه مىكند كه چیزى را از دست بدهد یا
دردى را متحمل بشود. پس عامل عمده گریه (سواى شوق و چند مورد نادر) درد و فقدان
منفعت است ما وقتى از چیزى نفع مىبریم به مجرد از دست دادن آن گریه سر مىدهیم
و یا دردى به ما روى مىكند ناله مىكنیم.
در روایات مىخوانیم كه همه
چیز بر حسین (علیه السلام) گریه كردند ماه و ستارگان و خورشید شنهاى بیابان و
حتى بادى كه مىوزید و حتى الحوت فى البحر،چرا؟ شن بیابان چرا گریه كرد؟ ماهیان
دریا چرا سوگوارى كردند؟ ماه و ستارگان وخورشید چرا تار شدند و بى تابى كردند؟
مسلما آنا به ظاهر متحمل دردو رنجى نشدند چون تیر و خنجرهائى كه بر آن پیكر
شریف وارد مىشد دردش برخورشید و ماهیان دریا نمىرسید پس چرا آنان گریه كردند
و آن هم بكاء شدیدا پس حتماً آنها متضرر گردیدند و ازچیزى كه نفع مىبردند بى
نصیب شدند و منفعتى را از دست دادند و آن منفعت چیست ؟چه چیزى بالاتر از امامت!
همه از امام نفع مىبرند و از فقدانش رنج مىبینند و متضرر مىشوند امام قطب و
قلب عالم است وهركه در عالم است در سایه اوست وقتى او را از ست مىدهند متحمل
رنج و به دنبال این رنج صاحب درد مىشوند این است كه آن موجوداتى كه ناپاكى بر
آنان رخنه نكرده و نمىتواند بكند، (مثل شنهاى بیابان، ماهیان دریا و ...) بر
او مىگریند و آلودهها از انس وجن از فقدان چنین ذى نفعى بیخبر مىمانند و
شادى مىكنند، و این است تفسیر آن حدیثى كه مىفرماید براى حسین (علیه السلام)
در قلب مؤمنان حرارتى است كه ... مؤمنان اگر هم ذكر مصیبتى نشنوند، چون متوجه
از دست دادن قطب و محور عالم هستند ناله مىكنند...
مرحوم علامه مغنیه مىگوید:
كسى گفت: آیا شیعهها جز گریه واشك راه دیگرى ندارند كه بدان محبت خویش را به
اهل بیت (علیه السلام) بیان نمایند؟ گفتم:
«آرى شیعیان علاوه بر گریه
براى این كه مودت قلبى خود را براى اهل بیت به ثبوت رسانند به راههاى گوناگونى
متوسل مىشوند از جمله درود و تحیت بر اهل بیت تقدیم داشته و از فضائل ایشان در
مجالس و محافل سخن رانده وبه سوى اماكن مقدس آنها بار سفر بسته و به ضریحهاى
شریف آنان تبرك مىجویند».(31)h}
يکشنبه 19/9/1391 - 12:23
اهل بیت
نام حسین (علیه السلام) با
گریه همراه است
آن گونه كه از متون اسلامى
استفاده مىشود نام حسین (علیه السلام) با گریه و ناله آمیخته است و قبل از
شهادتش پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) و امیرالمؤمنان على (علیه السلام) و
مادرش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بر او گریستهاند. طبق رویات فراوانى، چون
حضرت حسین (علیه السلام) تولد یافت جبرئیل به رسول خدا (صلى الله علیه و آله)
نازل شد و خبر شهادت آن نوزاد را به پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) و پدر و
مادرش داد و آنان از همان ایام براى حسین (علیه السلام) گریستند. طبق روایتى كه
از عایشه نقل شده است حسین (علیه السلام) كودك خردسال بود كه وارد خدمت پیامبر
گردید همان موقع جبرئیل به پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) ابلاغ كرد: زمانى
نمىگذرد كه این كودك را افرادى از امت تو در سرزمین «طف» از خاك عراق به قتل
مىرسانند «فبكى رسول الله (صلى الله علیه و آله)» اما جبرئیل افزود: «لا تبك،
فسوف ینقم الله منهم، بقائمكم اهل البیت (3) «گریه نكن در آینده
خداوند به وسیله قائم اهل بیت از آنها انتقام مىگیرد».
«ابن عباس» مىگوید به هنگام
رفتن به «صفین» من همراه امیر مؤمنان على (علیه السلام) بودم چون در كنار شط
فرات به «نینوا» وارد شد، امام (علیه السلام) با صداى بلند گریست و فرمود: اى
پسر عباس این محل را مىشناسى؟ گفتم: نمىشناسم اى امیرمؤمنان. فرمود اگر اینجا
را مثل من مىشناختى هرگز از اینجا رد نمىشدى مگر این كه مثل من گریه سر
مىدادى ابن عباس گفت: «فبكى طویلا حتى اخضلّت لحیته و سألت الدموع على صدره
وبكینا معا»: «آن حضرت گریه مفصلى كرد به طورى كه اشك از روى محاسن او جارى شد
ما هم همصدا با على (علیه السلام) گریه سردادیم». بعد امام ادامه داد: واى، من
با آل ابوسفیان چه كردهام، سپس افزود: در این سرزمین كه (كرب و بلا نامیده
مىشود) هفده نفر از فرزندان من و فاطمه به شهادت مى رسند و مدفون مىگردند(4).
طبق روایت امام صادق (علیه
السلام) روزى فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به محضر رسول خدا (صلى الله علیه و
آله) وارد شد و آن حضرت را گریان دید ازعلت گریهاش پرسید؟ رسول خدا (صلى الله
علیه و آله) فرمود: جبرئیل به من خبر داد كه حسین (علیه السلام) را گروهى از
امت من به قتل مىرسانند! فاطمه (علیه السلام) نیز از شنیدن این خبر به شدت
گریست ولى وقتى ازمقام بلند فرزندش به خاطر شهادت آگاه گردید آرامش و تسكین
یافت (5)
داستان گریه و عزادارى پس از
شهادت آن حضرت از سوى امامان (علیه السلام) داستانى مفصلى است كه به ذكر چند
مورد اكتفا مىكنیم:
امام سجاد (علیه السلام) كه
خود در كربلا شاهد مصائب دلخراش امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش بود پس
از واقعه عاشورا تا زمانى كه در قید حیات بود این واقعه سوزناك را فراموش نكرد
و همیشه گریه و سوگوارى نمود او هر وقت مىخواست آب بنوشد تا چشمش به آب
مىافتاد اشك از چشمانش سرازیر مىشد وقتى علت این كار را مىپرسیدند مىفرمود
چگونه گریه نكنم درحالى كه یزیدیان آب را براى وحوش و درندگان آزاد گذاشتند ولى
آن را به روى پدرم بستند و او را با لب تشنه كشتند. مىفرماید هر وقت كشته شدن
فرزندان فاطمه (علیه السلام) رابه یاد مىآورم گریه گلویم را مىگیرد. وقتى هم
افرادى وى را دلدارى مىدادند، مىفرمود: «كیف لا أبكی؟ و قد منع أبى من الماء
الذى كان مطلقا للسباع والوحوش» (6)
امام سجاد (علیه السلام)
درعزاى پدر مظلوم خویش به حدى گریست كه اورا یكى از بكّائون پنج گانه تاریخ لقب
دادند (7) وقتى راز آن همه گریه را از آن حضرت مىپرسیدند، مصائب
جانگداز كربلا را بازگو مىكرد ومىفرمود: مرا ملامت نكنید، یعقوب، پس از آن كه
یك فرزند خود را از دست داد آنقدر گریست تا از غصه چشمهایش سفید شد در حالى كه
یقین به مرگ فرزندش نداشت.
از
فراق روى یك یوسف اگر یعقوب سوخت
هجر هفتاد و دو یوسف كرده خونین دل مرا
در حالى كه من به چشم خود دیدم
كه در یك نیمروز چهارده نفر از اهل بیت مرا سر بریدند انتظار دارید داغ آنها از
دلم بیرون برود؟!(8)
او نه تنها در ماتم پدر
بزرگوارش اشك مىریخت بلكه مومنان را نیز ترغیب به گریستن در عزاى آن مظلوم
مىكرد: «ایما مومن دمعت عیناه لقتل الحسین حتى تسیل على خده بواه الله بها فى
الجنة غرفا یسكنها احقابا»(9).
«هر مؤمنى كه بر شهادت حسین
(علیه السلام) آن قدر بگرید كه اشك بر گونهاش جارى شود خداوند براى او
غرفههائى در بهشت آماده مىسازد كه تا ابد در آن اقامت خواهد كرد.»
امام باقر (علیه السلام) براى
امام حسین (علیه السلام) اشك مىریخت و به هركس هم در خانه او بود دستور مىداد
گریه كند. و در منزل آن حضرت مجلس عزا و سوگوارى براى امام حسین (علیه السلام)
تشكیل مىگردید و حاضران مصیبت آن حضرت را به هم تسلیت مىگفتند (10).
«عبد الله بن سنان» مىگوید:
در روز عاشورا به حضور امام صادق (علیه السلام) شرفیاب شدم آن حضرت را رنگ
پریده و بسیار غمگین و گریان یافتم، علت آن را از امام پرسیدم، فرمود : امروز
عاشوراست و در چنین روزى جد ما امام حسین (علیه السلام) شهید شده است (11)
.
امام صادق (علیه السلام) به
«ابو هارون مكفوف» دستور داد مرثیه بخواند آنگاه كه وى مرثیه خود را آغاز نمود
متوجه شد امام (علیه السلام) سخت گریه مىكند و زنانى كه پشت پرده بودند همینكه
صداى گریه امام صادق (علیه السلام) را شنیدند آنها نیز صداى خود را به گریه و
شیون بلند كردند؛ بعد امام فرمود: «من انشد فى الحسین شعرا فبكى وابكى عشرا كتب
له الجنه» (12). «هر كس در مصیبت حسین (علیه السلام) شعر بگوید و
گریه كند وده نفر را بگریاند بهشت بر او نوشته مىشود».
امام رضا (علیه السلام)
مىفرماید: روش پدرم امام موسى بن جعفر (علیه السلام) این بود كه هرگاه ماه
محرم مىرسید پیوسته غمگین بود تا دهه عاشورا سپرى شود روز عاشورا روز گریه و
ماتم او بود و مىفرمود: «هو الیوم الذى قتل فیه الحسین» (13).
امام رضا (علیه السلام) فرمود
محرم ماهى است كه اهل جاهلیت در آن ماه جنگ و خونریزى را حرام مىدانستند ولى
دشمنان در آن ماه خون ما را ریختند حرمت ما را شكستند زنان و فرزندان ما را به
اسارت گرفتند و به خیمههاى ما آتش زدند اموال ما را غارت نمودند و حرمت رسول
خدا را در حق ما رعایت نكردند.
«ان یوم الحسین اقرح جفوننا و
أسبل دموعنا و أذل عزیزنا بأرض كربلا .... على مثل الحسین (علیه السلام) فلیبك
الباكون، فان البكاء علیه یحط الذنوب العظام.»(14)
«كشتهشدن امام حسین (علیه
السلام) اشكهاى ما را ریزان و پلكهاى چشمان ما را مجروح و در كربلا عزیز ما را
ذلیل كرد... گریه كنندگان باید بر حسین (علیه السلام) گریه كنند . گریه بر او
گناهان بزرگ را مىریزد».
امام رضا (علیه السلام) به
«ریان بن شبیب» فرمود: «ان كنت باكیا لشىء فابك للحسین بن على فانه ذبح كما
یذبح الكبش و قتل معه من أهل بیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم فى الارض شبیهون...».
«اگر بخواهى به چیزى گریه كنى
بر حسین بن على (علیه السلام) گریه كن زیرا سر آن حضرت را مثل سر گوسفند بریدند
و با او هجده مرد از اهل بیتش كشته شدند كه در دنیا بى نظیر بودند».
سپس به «ابن شیب» فرمود: «اگر
دوست دارى در درجههاى بلند بهشت با ما باشى، غمگین باش از براى غمگینى ما و
شاد باش از براى شادمانى ما».(15)
حتى به موجب بعضى از روایات
امام زمان (عج) نیز مدام بر سید الشهداء اشك مىریزد و مىگوید :
«اى جد بزرگوار! روزگار مرا به
تأخیر انداخت و نتوانستم به یارى تو بشتابم وبا دشمنانت پیكار كنم در عوض:
«فلاندبنك صباحاً و مساءً و لأبكین لك بدل الدموع دما حسرة علیك. ..»(16)
«هر صبح و شام بر مصائب تو گریه مىكنم، اگر اشك چشمم تمام شود، به جاى آن خون
مىگریم».
حتى به موجب روایات فراوانى كه
نقل شده است، همه كس و همه چیز خورشید و آسمان و زمین و فرشتگان روز عاشورا بر
آن حضرت گریه مىكنند .(17)
شاعر پر شور «فؤاد كرمانى» با
استفاده از این روایات چنین سروده است:
تا
ندا كرد ولاى تو، در اقلیم الست
بهر لبیك فدایت، دو جهان پر زداست
كشته شد عالم دهرى، چو تو در عالم دهر
دهر تا روز قیامت شب اندوه و عزاست
در
غمت اعین واشیاء همه از منطق كون
هر
یكى مویه كنان بر دگرى نوحه گر است
رفت بر عرشه نى تا سرت اى عرش خدا
كرسى و لوح وقلم بهر عزاى تو بپاست
منكسف گشت، چو خورشید حقیقت به جمال
گر
بگریند زغم دیده ذرات رواست.(18)
موضوع قابل توجه این است كه
«عبد الله بن فضیل هاشمى» از امام صادق (علیه السلام) سوال مىكند: چرا روز
عاشورا این چنین روز مصیبت وغم واندوه وعزادارى گردید؟ اما روز وفات پیامبر
اكرم وامیرمؤمنان و فاطمه زهرا و امام مجتبى (علیه السلام) كه با زهر مسموم شد
این چنین نشد؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ان یوم الحسین أعظم مصیبة من
جمیع سایر الایام... فكان ذهابه كذهاب جمیعهم ...»(19)
روز حسین ـ عاشورا ـ از لحاظ
مصیبت از تمام روزها عظیمتر است... زیرا حسین (علیه السلام) تنها باقى مانده
اصحاب پنج گانه كساء است كه رفتن او، مثل رفتن همه آنهاست».
روز عاشورا مصائبى بر خاندان
رسالت وارد شد كه در خاطره هیچ آفریدهاى خطور نكند و قلم را تاب نوشتن نباشد،
چه جالب گفته است:
فاجعة ان اردت اكتبها
مجملة ذكرة لمدكر
«مصیبتى بزرگ كه اگر بخواهیم
آن را به نحو اقتصار براى یاد آورى یاد كنندهاى بنویسم» .
جرت دموعى فحال حائلها
ما
بین لحظ الجفون و الزبر
«به یقین اشك روانم بین چشم من
واوراق كتب حایل آید»
و
قال قلبى بقیا على فلا
و
الله ما قد طبعت من حجر
«دلم گفت به من رحمى كن، به
خدا سوگند من از سنگ آفریده نشدهام».
بكت لها الارض و السماء دما
بینهما فى مدامع حمر(20)
«بر آن فاجعه زمین و آسمان و
آنچه ما بین آندواست اشك خون گریست».
غرض، روز عاشورا روز مصیبت
واندوه و گریه براى خاندان رسالت و شیعیان آنهاست. تنها بنى امیه دشمنان اهل
بیت بودند كه آن روز را روز مبارك و سرور و خوشحالى مىدانستند.
چنانكه در زیارت عاشورا
مىخوانیم:«اللهم ان هذا یوم تبركت به بنو امیه»«خدایا این روز، روزى است كه آن
را بنى امیه مبارك ومیمون دانستند». در فراز دیگرى مىخوانیم: «هذا یوم فرحت به
آل زیاد وآل مروان بقتلهم الحسین...». «و این روزى است كه آل زیاد و آل مروان
به خاطر این كه حسین را كشتند به آن مسرور شدند.»
خلاصه در باب عزا و ماتم سید
الشهداء فرزند دلبند حضرت زهرا و على مرتضى (علیهم السلام) روایات فراوانى از
ناحیه رسول خدا و ائمه معصومین (علیهم السلام) وارد شده كه روز عاشورا، روز
مصیبت وحزن اهل بیت وشیعیان ایشان مىباشد به اعتبار همین روایات باید روز
عاشورا غمگین وحزین بود در روایتى مىفرماید:
«هركه یاد كند مصیبت ما را و
بگرید وبگریاند مردم را، در روز قیامت در درجههاى ما خواهد بود و هركه مصیبت
مارا یارى كند و گریه كند، چشم او در روزى كه چشمها همه بگریند، نگرید و هر كه
در مجلسى بنشیند ودین ما را احیاء نماید، دل او نمیرد در روزى كه دلها همه
بمیرند .»(21)
بنابراین اگر كسى روز عاشورا
روز جشن وسرور بداند یقینا او مانند بنى امیه دشمن اهل بیت است. پس این كه سران
صوفیه را روز شادى و سرور و جشن مىدانند، بدون شك دشمن اهل بیت هستند و لو این
كه ادعاى دوستى بكنند. چنانكه «شیخ عبد القادر گیلانى» روز جانگداز عاشورا را
روز فرح و شادى قلمداد كرده گفته است: «روز عاشورا هرگز روز مصیبت نمىباشد،
روز جشن وشادى است و بر مردم لازم و واجب است كه در این روز براى اهل و عیال
خود هدایایى تهیه كنند و آنها را به گردش و تفریح ببرند و آنها را با خوشگذرانى
سرگرم سازند». (22)
پس این مسلم است كه گریه بر
امام حسین (علیه السلام) عنوان شرعى دارد و از عبادات بزرگ شمرده مىشود و در
حقیقت دیده گریان و دل اندوهگین بر مصائب اهل بیت، شعار شیعه است .
به قول یكى از شعراى عرب
لك
عندى ما عشت یا ابن رسو
ل
الله حزن یفى بحق ودادى
ناظر بدموع غیر بخیل
وحشى بالسلو غیر جواد
«اى پسر پیامبر خدا در پیش من
از براى تو تا زندهام اندوهى است حق مودت را به جاى مىآورد دیدهام از ریزش
اشك دریغ نمىورزد و درونم از رنج و غم تسلى نمىیابد.»
يکشنبه 19/9/1391 - 12:23
اهل بیت
گریه براى امام حسین (علیه السلام) چرا؟
مىگویند اگر امام حسین (علیه
السلام) روز عاشورا پیروز شد چرا آن روز را جشن نمىگیریم؟
چرا گریه مىكنیم؟ آیا این همه
گریه در برابر آن پیروزى بزرگ براى چیست؟ گریه زبان صادق و طبیعى شوق و اندوه و
درد و عشق یك انسان است. گریه تجلى طبیعى یك احساس و حالتى جبرى و فطرى از یك
رنج، یك شوق یا یك اندوه مىباشد یكى از دانشمندان غرب مىگوید:
«انسانى كه هرگز نمىگرید و
گریستن را نمىداند احساس انسانى را فاقد است».
مگر نه اشك زیباترین شعر و
بىتابترین محبت و پر گدازترین ایمان و تب دار ترین احساس و خالصترین «گفتن» و
لطیف ترین «دوست داشتن» است كه همه در كوره دل به هم آمیخته و ذوب شده و
قطرهاى گرم شدهاند به نام اشك؟ مگر نه قلب، قالب اشك است و اشك در قلب شكل
مىگیرد ولذا اشك شبیه قلب است:
اى
بسا قلبهاى سوزانى
كه
زبان راز آن نگوید باز
لیك آن دیدگان نورانى
راز دلداده مىكند ابراز
گریه ترجمان دل است مثلا كسى
كه عزادار است و مرگ عزیزى قلبش را مىسوازند، باید گریه كند. وقتى كه دلش یاد
از او مىكند و زبانش سخن از او مىگوید چشمش نیز با او همدردى مىكند مگر چشم
از زبان صادقانهتر سخن نمىگوید؟!
از
من مپرس كاتش دل درچه غایت است
از
آب دیده پرس كه او ترجمان ماست
اشك چشم نشانه رقت قلب است كسى
كه از صحنه دلخراش منقلب نمىشود تا اشك تأثر بریزد و نیز از حقیقت و جلوه
زیبائى لذت نمىبرد تا اشك شوق جارى گرداند از قلب سلیم و روح متعادل برخوردار
نیست.
امیرمومنان على (علیه السلام)
مىفرماید:
«خداوند متعال افرادى را كه به
هنگام استماع قرآن تحت تأثیر قرار نمىگیرند و از شنیدن آیات مربوط به قیامت
تعجب نمىكنند، و خنده مىنمایند، مورد سرزنش قرار مىدهد و مىفرماید :
(تضحكون و لا تبكون)
و نیز فرموده: (بكاء العیون و
خشیة القلوب من رحمة الله تعالى)(1)
چنانكه «جمود عین» و محروم
بودن از اشك و گریه از خوف خدا نشانه قساوت قلب و شقاوت معرفى شده است.
رسول خدا (صلى الله علیه و
آله) فرمود:
«من علامات الشقاء: جمود
العین، قسوة القلب...» (2)
در مقابل، آن دسته از مومنانى
كه بصیرتى روشن قلبى رؤوف و احساسى پاك و شفاف دارند در زبان قرآن كریم با جمله
(یبكون و یزیدهم خشوعا) و (سجدّا و بكیّا) مورد ستایش قرار گرفتهاند . قهرا
این نوع افراد در برابر عظمت مردان خدا اشك شوق و به خاطر مظلومیت آنان هم اشك
غم و اندوه از چشم خود جارى مىكنند.
يکشنبه 19/9/1391 - 12:22
اهل بیت
سلام بر تو ، اى حسین !
سلام بر
خط شفقگون كربلا، كه خون تو را، اى خون خدا - همواره بر چهره افق مىپاشد و غروب
هنگام، سرخى آسمان مغرب را به شهادت مىگیرد ، تا آن جنایت هولناك را هر چه
آشكارتر بنمایاند و چشم تاریخ را بر این صحنه همیشه خونین بدو زد و گوش زمان را از
آن فریادها تندر گونه آن عاشوراى دوران ساز، پر كند.
اى حسین
... اى عارف مسلّح !
كربلاى
تو، عشق را معنى كر دو انقلاب تو اسلام را زنده ساخت و شهادت تو، حضور همیشگى در
همه زمانها و زمینها بود.
اى حسین
... اى شراره ایمان !
اى حسین
... اى در سكوت سرخ ستم، شهر آشوب!
در بهت
خاموشى و ترس، تلخابه فریاد را در حلقوم شب ریختى و با نامردان تبهكار ، مردانه در
آویختى.
عاشوراى
تو، انفجارى از نور و تابشى از حق بود كه بر «طور» اندیشهها تجلى كرد و «موسى
خواهان» گرفتار در «تپه» ظلمت ظلم را از سرگردانى نجات بخشید.
چه
مىگویم؟ ... تو تاریخ را به حركت آوردى و زبان زمان را به سرودن حماسههاى زیباى
ایثار و جهاد و شهادت گشودى . لحظه لحظه تاریخ را عاشورا ساختى و جاى جاى
سرزمینها را كربلا...
خفته
بودیم و بى خبر ... اما تو، این «مصباح هدایت» و اى «كشتى نجات» گام خسته ما را به
تلاش كشاندى و افسردگى یأسمان را به شور امید مبدل ساختى و از سكوت و درنگ و وحشت
، به فریاد و هجوم و شجاعتمان رساندى و پاى كوفته و پر آبله ما را، تابام آگاهى و
تا برج بیدارى فرا بردى. 97
«اى
حسین » ...
تو كلاس
فشرده تاریخى .
كربلاى
تو، مصاف نیست
منظومه
بزرگ هستى است ،
طواف
است.
پایان
سخن
پایان
من است
تو
انتهاى ندارى ...98
پى نوشتها:
85 وسائل الشیعه , شیخ حر
عاملى , ج 10 ص 393
86 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 284
87 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 165
88 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 168
89 جلاء العیون , علامهء مجلسى , ص 462
90 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 293
91 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 397
92 داستانهاى شگفت , آیت الله شهید دستغیب , ص 9
93 اختیار معرفة الرجال , شیخ طوسى , 89
94 خلاصه اى از مقالهء عاشورا نوشتهء جواد محدثى .
95 خط خون موسوى گرمارودى .
علیرضا
رجالى تهرانى
يکشنبه 19/9/1391 - 12:21
اهل بیت
5- سكونت در بهشت
امام
باقر (ع) فرمود: «هر مؤمنى كه در سوگ حسین (ع) اشك دیده ریزد، به حدى كه بر
گونهاش جارى گردد، خداوند او را سالیان سال در غرفههاى بهشت مسكن مىدهد» . 90
و نیز
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس درباره حسین (ع) شعرى بخواند و گریه نماید و یك نفر
را بگریاند، بهشت براى هر دوى آنها نوشته مىشود . كسى كه حسین (ع) نزد او ذكر شود
و از چشمش به مقدار بال مگسى اشك آید، اجر او نزد خداست و براى او جز به بهشت راضى
نخواهد شد» .91
و نیز
فرمود: «هر كس كه در عزاى حسین (ع) بگرید یا دیگرى را بگریاند و یا آنكه خود را به
حالت گریه و عزا درآورد ، بهشت بر او واجب مىشود» 92.
6- شفا یافتن
یكى
دیگر از آثار و بركات مجالس عزادارى حضرت سید الشهدا (ع) شفا گرفتن است . به طورى
كه بارها دیدهایم و شنیدهایم كه بعضى از عزاداران و گریه كنندگان بر حسین (ع)
شفا گرفتهاند.
نقل است
كه مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیة الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى
سالم بودند كه بدون عینك خطوط ریز را هم مىخواندند و مىفرمودند: این نعمت را
مرهون وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسین (ع) هستم : و قضیه را چنین نقل
مىفرمودند:
در یكى
از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجیبى مبتلا شدم كه بسیار مرا نگران ساخته
بود . معالجه پزشكان فایدهاى نكرد و درد چشم هر روز بیشتر و ناراحتى من افزونتر
مىگردید، تااینكه ایام محرم شد. در ایام محرم آیة الله فقید ، دهه اول را روضه
داشتند و دستههاى مختلف هم در این عزادارى شركت مىكردند . یكى از دستههایى كه
روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هیئت گِلگیرها» است كه نوعاً سادات و اهل
علم و محترمین هستند، در حالى كه هر یك حوله سفیدى به كمر بستهاند، سر و سینه خود
را گل آلود كرده و بطور بسیار رقت بار و مهیج و در عین حال با سوز و گداز فراوان و
ذكرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مى كنند . آقا فرمودند:
«هنگامى
كه این دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود این هیئت هیجان عجیبى به خود
گرفته بود من هم در گوشهاى نشسته و آهسته آهسته اشك مىریختم و در این بین هم
مقدارى گل از روى پاى یكى از همین افراد گلگیر برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و
ناراحتم كشیدم، و به بركت همین توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر اینكه متبلا
به درد چشم نشدم، از نعمت بینایى كامل برخوردارم، و به بركت حضرت امام حسین (ع)
احتیاج به عینك هم ندارم». با اینكه همه قواى جسمانى ایشان تحلیل رفته بود با این
وجود تا آخرین ساعات زندگانى از بینایى كامل برخوردار بودند.
7- گریه كننده بر حسین، در قیامت
گریان نیست
رسول
اكرم (ص) به فاطمه زهرا (س) فرمود: «هر چشمى در روز قیامت گریان است مگر چشمى كه
براى مصائب حسین (ع) گریه كرده باشد، چنین كسى در قیامت خندان و شادان به نعمتهاى
بهشتى است». 93
آن روز دیدهها همه گریان شود ز
هول
جز چشم گریه كرده بسوگ و عزاى او
8- امان از سكرات موت و آتش دوزخ
مسمع
گوید: حضرت امام صادق (ع) فرمود: آیا متذكر مى شوى با حسین چه كردند؟ عرض كردم :
آرى ، فرمود: آیا جزع و گریه مىكنى؟ گفتم : آرى ، به خدا سوگند گریه مىكنم و
آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مىشود حضرت فرمود: «خدا اشك چشمت را رحمت كند .
آگاه باش كه تو از آن اشخاصى هستى كه از اهل جزع براى ما شمرده مىشوند، به شادى
ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناك مىگردند. آگاه باش كه بزودى هنگام مرگ،
پدرانم را بر بالین خود حاضر مىبینى ، در حالى كه به تو توجه كرده و ملك الموت را
درباره تو بشارت مى دهند، و خواهى دید كه ملك الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان
به فرزندش ، مهربانتر است» سپس فرمود: «كسى كه بر ما اهل بیت به خاطر رحمت و مصائب
وارده بر ما گریه كند، رحمت خدا شامل او مىشود قبل از اینكه اشكى از چشمش خارج
گردد؛ پس زمانى كه اشك چشمش بر صورت جارى شود اگر قطرهاى از آن در جهنم بریزد،
حرارت آن را خاموش كند، و هیچ چشمى نیست كه گریه كند بر ما مگر آنكه با نظر كردن
به كوثر و سیراب شدن با دوستان، خوشوقت مىگردد» . 94
با توجه
به این روایت شریف باید گفت:جایى كه آتش جهنم كه قابل مقایسه با آتش دنیا نیست و
به وسیله گریه بر حسین (ع) خاموش و برد و سلام گردد ، پس اگر در موردى، آتش ضعیف
دنیا عزادار حسینى را نسوزاند جاى تعجب نیست .
سید
جلیل مرحوم دكتر اسماعیل مجاب (داندانساز) عجایبى از ایام مجاورت در هندوستان كه
مشاهده كرده بود نقل مىكرد، از آن جمله مىگفت : عدهاى از بازرگانان هندو (بت
پرست) به حضرت سیدالشهدا (ع) معتقد و علاقه مندند و براى بركت مالشان با آن حضرت
شركت مىكنند، یعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مىكنند. بعضى
از آنها روز عاشورا به وسیله شیعیان ، شربت و پالوده و بستنى درست كرده و خود به
حال عزا ایستاده و به عزاداران مىدهند، و بعضى آن مبلغى كه راجع به آن حضرت است
را به شیعیان مىدهند تا در مراكز عزادارى صرف نمایند.
یكى از
آنان را عادت چنین بود كه همراه سینه زنها حركت مىكرد و با آنها به سینه زدن
مشغول مى شد. وقتى از دنیا رفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان، بدنش را با آتش
سوزانیدند تا تمام بدنش خاكستر شد جز دست راست و قطعهاى از سینهاش كه آتش، آن دو
عضو را نسوزانیده بود.
بستگان
آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند: «این دو عضو راجع به حسین شماست»
95.
9- تأثیر شعر سرودن در عزاى
حسینى
امام
صادق (ع) فرمود: «كسى نیست كه براى حسین (ع) شعرى بسراید و گریه كند یا بگریاند
مگر اینكه خداوند بهشت را بر او واجب كرده و گناهانش را مىآمرزد» .96
سخنى با حسین (ع)
«حسین ! اى پرچم خونین حق بر
دوش،
حسین ! اى انقلابى مرد
حسین ! اى رایت آزادگى در دست،
در آن صحراى سرخ و روز آتشگون
قیام قامتت در خون نشست، اما
پیام نهضتت برخاست
از آن طوفان «طف» در روز عاشورا،
به دشت «نینوا» ناى حقیقت از «نوا» افتاد
ولى ...
مرغ
شباهنگ حقیقت ، از نواى ناله «حق ، حق » نمىافتد».
يکشنبه 19/9/1391 - 12:21
اهل بیت
2- ازدیاد محبت به امام، و تنفر
از دشمنان آن حضرت
سوزى كه
از دل سوخته عاشقان سیدالشهدا (ع) به چشم سرایت كرده و از مجارى دو چشم آنها به
صفحه رخسار وارد مى شود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را
مىرساند و این عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدیاد محبت دارد.
گریه بر
حضرت سیدالشهدا (ع) از مواردى است كه هیچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت
بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و این گریه و بیقرارى ، علاوه
بر ازدیاد محبت و مهر و مودت، موجب كثرت تنفر و بىزارى از دشمنان و قاتلان آن
حضرت شده و موجب برائت دوستداران این خانواده از دشمنان ایشان مىگردد.
بارى،
گریه با آگاهى و معرفت بر امام حسین (ع) ، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و
این تبرى از آثار برجسته گریه بر امام حسین (ع) است زیرا مردم به ویژه افرادى كه
داراى شخصیت هستند از گریه كردن در برابر حوادث تا سر حد امكان امتناع مىورزند ،
و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گریه كردن مخصوصاً در برابر
چشم دیگران نیستند، این گریه و عزادارى ابراز كمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و
ستمگرى و پایمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تكیه زدن بر مسند حكومت آنان مىباشد.
3- آشنایى با حقیقت دین و نشر آن
یكى
دیگر از آثار و بركات مجالس عزادارى سیدالشهدا (ع) این است كه مردم در سایه مراسم
عزادارى به حقیقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبلیغات وسیع و گستردهاى كه همراه با
این مراسم انجام مىگیرد، آگاهى توده مردم بیشتر شده و ارتباطشان با دین حنیف
محكمتر و قویتر مىگردد . چه اینكه قرآن و عترت دو وزنه نفیسى هستند كه هرگز از
یكدیگر جدا نمىشوند و این آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اكرم
(ص) به خصوص امام حسین (ع) به آحاد مردم داده خواهد شد.
4- آمرزش گناهان
ریان بن
شبیب از امام رضا (ع) روایت كرده كه فرمود: «اى پسر شبیب ، اگر بر حسین (ع) گریه
كنى تا آنكه اشك چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان كوچك و بزرگ، و كم یا زیاد
تو را مى آمرزد» 87
و نیز
فرمود: «گریه كنندگان باید بر كسى همچون حسین (ع) گریه كنند ، زیرا گریستن براى او
گناهان بزرگ را فرو مىریزد» 89.
يکشنبه 19/9/1391 - 12:19
اهل بیت
آثار و بركات عزادارى و گریه بر سیدالشهداء
(ع)
سخنى پیرامون عزادارى و گریه بر
سیدالشهدا (ع)
«گریه»
مظهر شدیدترین حالات احساسى انسان است، و علتها و انگیزههاى مختلفى دارد كه هر یك
از آنها نشان دهنده حالتى خاص است . در روایات ، بعضى از انواع گریه تحسین شده و
از صفات پسندیده بندگان پاكدل خداوند به حساب آمده است ، و بعضى از انواع گریه
مذموم شمرده شده است .
گریه ،
از حالات و انفعالات انسانى است كه با مقدمهاى از اندوه و ناراحتى روانى به طور
طبیعى به ظهور مىرسد، و گاه ممكن است انگیزهاش هیجانات تند روانى باشد . مثل شوق
و ذوقى كه از دیدار محبوب پس از زمانى طولانى ناشى مى شود. همچنین گاهى هم گریه
كردن حاكى از عقاید مذهبى انسان است با این توصیف، از آنجایى كه گریه عملى طبیعى و
اى بسا غیر ارادى است؛ لذا نمى شود مورد امر و نهى و حسن و قبح قرار گیرد، بلكه
آنچه كه مورد حسن و قبح است، مقدمات و انگیزههاى گریه مىباشد . چنانكه گفتهاند:
«تو آنى كه در بند آنى».
در
اینجا براى اینكه بدانیم گریه بر سیدالشهدا (ع) چگونه گریهاى است و چه تأثیرات و
بركاتى مىتواند داشته باشد، بهتر آن است كه اشارهاى به انواع گریه كنیم تا بعد
از آن، نوع گریه بر آن حضرت برایمان معلوم گردد.
1- گریه
طفولیت : زندگانى انسان با گریه شروع مى شود كه همان گریه، نشانه سلامت و تندرستى
نوزاد است، و در واقع گریه در آن زمان ، زبان طفل است .
2- گریه
شوق: مانند گریه مادرى كه از دیدن فرزند گمشده خویش پس از چندین سال سرداده مىشود
. و این گریهاى است كه از روى هیجان و احیاناً جهت سرور و شادى به انسان دست
مىدهد.
3- گریه
عاطفى و محبت : محبت از عواطف اصیل انسانى است كه با گریه انس دیرینه دارد . مثلاً
محبت حقیقى به خداوند حسن آفرین است و براى قرب به او باید اشك محبت ریخت.
صنما با
غم عشق تو چه تدبیر كنم
تا به
كى در غم تو ناله شبگیر كنم
4- گریه
معرفت و خشیت: انجام عبادات خالصانه و تفكر در عظمت آفرینش و كبریایى خداوند ، و
همچنین اهمیت تكالیف و مسئولیتهاى انسانى باعث مىگردد كه نوع خاصى از خوف، در
درون انسان ایجاد شود و این خوف، خوفى است كه از روى معرفت به خداوند و تهذیب نفس
به دست مىآید كه «خشیت » نامیده مى شود.
5- گریه
ندامت: از عوامل اندوه زدایى كه منجر به گریه مىگردد، محاسبه نفس و حسابرسى شخصى
است ، و همین حسابرسى باعث مىشود كه انسان به گذشته خود فكر كند و با حسابرسى ،
جبران كوتاهى و خطاها را بكند و اشك حسرت و ندامت از چشمانش جارى نماید، این گریه،
نتیجه توبه و بازگشت به خداست.
اشك
میغلتد به مژگانم به جرم رو سیاهى
اى پناه
بى پناهان، مو سپید روسیاهم
روز و
شب از دیدگان اشك پشیمانى فشانم
تا
بشویم شاید از اشك پشیمانى گناهم
6- گریه
پیوند با هدف : گاهى قطرههاى اشك انسان، پیام آور هدفهاست . گریه بر شهید از این
نوع گریه است . گریه بر شهید خوى حماسه را در انسان زنده مىكند و گریستن بر
سیدالشهدا (ع) خوى حسینى را در انسان احیا مىكند ، و خوى حسینى چنان است كه نه
ستم مىكند و نه ستم مىپذیرد. آن كسى كه با شنیدن حادثه كربلا قطره اشكى از درون
دل بیرون مىفرستد، صادقانه این پیوند با هدف والاى سیدالشهدا (ع) را بیان مىكند.
7- گریه
ذلت و شكست : گریه افراد ضعیف و ناتوانى كه از رسیدن به اهداف خود ماندهاند و روح
و شهامتى براى پیشرفت در خود نمىبینند.
با ذكر
این مطلب، حال باید بررسى كرد كه گریه بر حسین (ع) از چه نوع گریه است . هر كس با
اندك توجهى خواهد دانست كه گریه بر حسین (ع) گریه محبت است ، آن محبتى كه در دلهاى
عاشقانش به ثبت رسیده است . گریه بر او ، گریه شوق است ، زیرا قسمت زیادى از
حماسههاى كربلا، شوق آفرین و شورانگیز است و به دنبال آن سیلاب اشك شوق به خاطر
آن همه رشادت، فداكارى ، شجاعت و سخنرانیهاى آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر ، از
دیدگان شنونده سرازیر مىگردد و نیز گریه معرفت و پیوند با هدف متعالى و انسان ساز
او است؛ و به تعبیر امام خمینى (ره) گریه سیاسى است كه فرمود: «ما ملت گریه سیاسى هستیم
، ما ملتى هستیم كه با همین اشكها سیل جریان مىدهیم و سدهایى را كه در مقابل
اسلام ایستاده است خرد مىكنیم ».
هزار
سال فزون شد ز وقعه عاشورا
ولى ز
تعزیه هر روز، روز عاشور است
هیهات
كه گریه بر حسین (ع) گریه ذلت و شكست باشد، بلكه گریه پیوند با سرچشمه عزت است،
گریه امت نیست، كه گویا است ، گریه سرد كننده نیست ، كه حرارت بخش است، گریه
بزدلان نیست، كه گریه شجاعان است ، گریه یأس و ناامیدى نیست كه گریه امید است، و
بالاخره گریه معرفت است و گریه معرفت در عزاى حسین (ع) از انحراف و تحریف در قیام
آن حضرت جلوگیرى مى كند و شاید به همین جهت باشد كه در فضیلت گریه بر سیدالشهدا
(ع) روایات متعددى وارد شده است . از آن جمله، روایتى است كه امام صادق (ع) فرمود:
«گریه و بى تابى در هر مصیبت براى بنده مكروه است، مگر گریه بر حسین بن على (ع) كه
اجر و ثواب نیز دارد» . 85
گریه و
عزادارى براى سیدالشهدا(ع) داراى آثار و بركات مهمى است كه به برخى از آنها اشاره
مىشود:
1- حفظ رمز نهضت حسینى
از
ارزندهترین آثار و بركات مجالس عزادارى و گریه بر ابى عبدالله حسین (ع) حفظ رمز
نهضت حسینى است .
براستى
؛ چرا در دوران منحوص سلاطین و پادشاهان جور از برپایى مجالس عزاى اهل بیت (ع) به
خصوص سالار شهیدان جلوگیرى مى شد؟ آیا نه این است كه عزاى حسینى و امامان شیعه،
سبب مى شود كه سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلمهاى حكومتها
آگاهى دهند و انگیزه قیام آن حضرت كه امر به معروف و نهى از منكر است به اطلاع
مردم برسد؟
آرى،
اینگونه مجالس، آموزشگاهها و دانشگاههایى است كه به بهترین روش و زیباترین اسلوب
مردم را به سوى دین خوانده و عواطف را آماده مىكند و جاهلان و بىخبران را از
خواب سنگین غفلت بیدار مىسازد و نیز در این مجالس است كه مردم ، دیانت را همراه
با سیاست، از مكتب حسین بن على (ع) مىآموزند.
گریه بر
سید الشهدا (ع) و تشكیل مجالس عزاى حسینى نه تنها اساس مكتب را حفظ مىكند، بلكه
باعث مىگردد شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده
و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند.
كدام اجتماعى
است كه در عالم چنین اثرى را از خود بروز داده باشد؟ كدام حادثهاى است مانند
حادثه جانسوز كربلا كه از دوره وقوع تاكنون و بعدها بدینسان اثر خود را در جامعه
بشریت گذارده ، و روز به روز دامنه آن وسیعتر و پیروى و تبعیت از آن بیشتر گردد؟
از این رو باید گفت كه در حقیقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس
امام حسین (ع) و در نتیجه حافظ اسلام وضامن بقاى آن است .
تشكیل
مجالس عزادارى حسین، نه تنها اساس مكتب را حفظ كرده و مىكند بلكه به علاوه سبب آن
گردید كه شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در
جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند.
«موریس
دوكبرى» مىنویسد: «اگر مورخین ما، حقیقت این روز را مىدانستند و درك مىكردند كه
عاشورا چه روزى است ، این عزادارى را مجنونانه نمى پنداشتند . زیرا پیروان حسین به
واسطه عزادارى حسین مىدانند كه پستى و زیر دستى و استعمار را نباید قبول كنند .
زیرا شعار پیشرو و آقاى آنان تن به زیر بار ظلم و ستم ندادن است.
قدرى
تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسین نشان مىدهد كه چه نكات دقیق و حیات بخشى مطرح
مى شود ،در مجالس عزادارى حسین گفته مى شود كه حسین (ع) براى حفظ شرف و ناموس مردم
و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و
ماجراجویى یزید نرفت؛ پس بیایید ،ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده از زیر دستى
استعمار گرایان خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهیم...» 86.
يکشنبه 19/9/1391 - 12:19