• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 632
تعداد نظرات : 73
زمان آخرین مطلب : 3498روز قبل
حجاب و عفاف

فلسفه پوشش

عالمان و متفكران اسلامی در فلسفه پوشش، با استناد به نصوص دینی، مطالبی آورده‌اند كه از تكرار آن خودداری می‌كنیم(1) و به مطالبی می‌پردازیم كه در ارتباط مستقیم با زن و چرایی پوشش اوست:

1-حرمت بخشیدن به زن
زن مسلمان، تجسم حرمت و عفت در جامعه است، حفظ پوشش به نوعی احترام گذاردن به زن و محفوظ نگه داشتن وی از نگاههای شهوانی و حیوانی است. چنانچه زن، حدود را رعایت ننماید هر بیمار دلی به او طمع نموده و با نگاه آلوده‌اش حریم زن را می‌شكند. آن شخصیّتی كه باید سالم بماند و نسل سالم تربیت كند، تحت تأثیر دیدهای آلوده به گناه به طرف شهوات سوق داده شده و در نتیجه هویت واقعی‌اش را فراموش كرده در چنگال بیماردلان و هوسبازان، گرفتار می‌آید و از منش انسانیش سقوط كرده و به غرقاب حیوانیت می‌رود.
كلام گوهربار فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نشانگر لزوم تحفظ بر جایگاه والای زن است كه فرمود:
«خیر النساء أن لایرین الرجال و لایراهنّ الرجال».
بهترین زنان، زنی است كه مردی را نبیند و مردی هم او را نبیند.
گویا آنچه را در فصل گذشته آوردیم كه نگاه كردن به زن غیرمسلمان (بدون ریبه و لذت) جایز است، دلیل بر همین است كه حرمت ویژه، از آن مسلمان می‌باشد. در قرآن، آنگاه كه حدود پوشش را مطرح می‌سازد به این حكمت اشاره نمود:
«ذلك أدنی أن یعرفن فلایؤذین» این پوشش ، نزدیك‌تر است كه زنان به حیاء و عفاف شناخته شوند و مورد اذیت نااهلان واقع نشوند.
و مألاً شخصیت و منزلت آنها در هم بشكند.

2-مبارزه با نفس
میل به خودنمائی و جلوه‌گری به مصالحی در سرشت زن، نهفته است كه باید در مسیر درست و هدفی والا بكار گرفته شود. بی‌گمان این گرایش در وجود زن اگر همچون سایر میل‌ها به درستی به كار گرفته شود، ثمرات مطلوبی خواهد داشت و در جهت كمال او كارآمد خواهد بود و در مسیر فراهم آوردن محیطی مناسب همراه با زندگیش، سودمند خواهد شد. چرا كه هیچ گرایش درونی بدون جهت در جان انسان به ودیعت نهاده نشده است. اما اگر این گرایش، مرزی نداشته باشد و خودنمائی و جلوه‌گری همواره و در همه جا نمود داشته باشد، قطعاً فسادآفرین خواهد بود و در ایجاد زمینه‌های ناهنجاری در جامعه تأثیر خواهد كرد، پوشش را می‌توان مهمترین عامل تعدیل این میل دانست.
اشاره لطیفی به این مطلب در كلام علی (علیه السّلام) است: «زكات الجمال، العفاف» زكات زیبائی عفاف است.(2)
زیبایی برای زن، سرمایه است اما باید بجا مصرف شود و زكات جمال زن، حفظ عفاف و پوشش است. مانند سازمی جمال زن به سرمایه، نشانگر آن است كه از یك سوی سودمند و كارآمد است و از سوی دیگر كنترل شدنی و تعدیل یافتنی می‌باشد و اشاره است به اینكه در صورت مرزشكنی، فتنه‌انگیز و فساد‌آفرین خواهد بود .
جواز كشف حجاب در مقابل محارم از جمله شوهر، این غریزه را جهت می‌دهد كه خودآرائی زن مختص به شوهر باشد و منع آن در برابر نامحرم، این گامی در جهت مبارزه با سایر خواهشهای نفسانی باشد. وقتی زن در جهت كنترل این خواهش، اقدام نمود آمادگی غلبه بر سایر خواهشها را تحصیل كرده و در جهت رشد و تعالی خود حركت می‌كند و مآلاً انسانی مهذّب می‌شود كه می‌تواند جامعه خود را نیز بسازد.

3- جواز حضور در اجتماع
بدون هیچ تردیدی، اندام زن به ویژه اگر به آرایه‌ها و پیرایه‌هایی، آراسته گردد هیجانبار و هوس‌آفرین است. از سوی دیگر زن، بخش عظیمی از نیروی انسانی یك جامعه را تشكیل می‌دهد و در ابعاد مختلف فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی می‌تواند نقش‌آفرینی عظیمی داشته باشد.
اسلام با طرح پوشش زن در حقیقت جواز حضور در اجتماع او را رقم زده است و با دستورات حكیمانه و راهگشایی كه در چگونگی منش و روش او ارائه داده از یك سوی این نیروی عظیم را از تباه شدن و در گوشه‌ای بی‌هدف و اثر ماندن نجات داده و از سوی دیگر جلو فساد گستری و ناهنجاریهای ناشی از اختلاط مرد و زن را گرفته است. همه آحاد جامعه در مقابل سلامت نفسانی جامعه مسئولند و مسئولیت مهمتر در این باره بر دوش خانمهاست. دقت در آنچه گفتیم بی‌پایگی تفكر هوس آلودانی را كه حجاب را حصار تلقی كرده و برای آزمندیهای خود، زن را برای شكستن به اصطلاح حصار دعوت می‌كنند، روشن می‌شود و بخوبی دانسته می‌شود كه حجاب عملاً عامل مهمی است در جهت آزادی زن نه اسارت او، مهم این است كه تلقی ما از آزادی دقیقاً روشن باشد.

4-ایجاد امنیت
جامعه موظف است امنیت را در ابعاد مختلف، برای افراد فراهم سازد، بخش عمده‌ای از این مهم به عهده زن است كه با حفظ پوشش به این امر جامه عمل بپوشاند. اگر این حریم دریده شود ضمانتی برای سلامتی شخص وجود ندارد، زن چون از این حصار منیع درآمد، در معرض ضربات دیدهای آلوده و قلوب منحرف قرار می‌گیرد و آرامش خود را از دست داده و نهایتاً نجات از تلاطم امواج بلا را نامعلوم می‌سازد.
در سایه رعایت عفاف، زن با شهامت هرچه تمامتر به وظیفه خود مشغول شده و خطری از ناحیه اجتماع متوجه وی نمی‌شود. بدین سان با قاطعیت تمام معتقد هستیم كه پوشش، امنیت زن را در جامعه فراهم می‌سازد و در حریم پوشش است كه می‌توان با خیالی آسوده به جامعه آمد و به فعالیت پرداخت و در سنگر حجاب، حضور عینی خود را در ابعاد مختلف اجتماع، تحقق بخشید.

پى نوشت ها:
1- تحریر المرئه فی عصر الرساله ، ج / 4، ص 27 و مسئله حجاب، ص 17-42.
2- غررالحكم و درر الحكم ، ج/4 ، ص 105.

برگرفته از : كتاب حجاب از دیدگاه قرآن و سنت نوشته فتحیه فتاحی زاده، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی
منبع : سایت باشگاه اندیشه

 

سه شنبه 11/9/1393 - 20:49
حجاب و عفاف

نظام اسلامی و بدحجابی !

از آنجا كه انسان موجود اجتماعی است، جامعه بزرگی كه در آن زندگی می كند، از یك نظر همچون خانه او است و حریم آن همچون حریم خانه او محسوب می شود. پاكی جامعه به پاكی او كمك می كند و آلودگی آن، به آلودگی اش می افزاید! روی همین اصل در اسلام با هر كاری كه جو جامعه را مسموم یا آلوده كند به شدّت مبارزه شده است؛ چرا كه گناه، همانند آتش است. هنگامی كه در نقطه ای از جامعه این آتش روشن شود، بکوشیم آن را خاموش یا محاصره کنیم. اما اگر به آتش دامن زنیم و آن را از نقطه ای به نقطه دیگر ببریم و یا آن را به حال خود واگذاریم، حریق همه جا را فرا خواهد گرفت و كسی قادر بر كنترل آن نخواهد بود! از این گذشته عظمت گناه در نظر مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگی های خود سد بزرگی در برابر فساد است.
اشاعه فحشا و نشر گناه و تجاهر به فسق و تسامح در این موضوع، این سد را می شكند و گناه را در اذهان كوچك و آلودگی به آن را ساده می نماید. بر همین مبنا حكومت اسلامی، موظف است جلوی منكرات را بگیرد. این به معنای تحمیل به حجاب نیست؛ بلكه نوعی واكسینه كردن جامعه در مقابل بیماری های روانی و معنوی است. در جامعه اسلامی همه وظیفه دارند به بهداشت روانی و سلامت روحانی توجه كنند. این همان امر به معروف و نهی از منكر و نظارت ملی است.
حاكمان اسلامی موظف اند موانع رشد فضایل انسانی را از بین ببرند و این در حقیقت بستر سازی برای سلامت روانی جامعه است و در زمان پیامبر و امام علی(علیه السّلام) نیز هرچند زنان بدحجاب وجود داشته؛ اما قرآن با این پدیده برخورد كرده است، به دنبال آن دیگر آنها نمی توانستند هر طور دلشان خواست در اجتماع ظاهر شوند؛ حتی اقلیت های مذهبی نیز موظف به رعایت مقررات اسلامی در جامعه اسلامی بوده اند.
در آیات 31 سوره «نور» و 34 و 59 سوره «احزاب» كیفیت رفتار اجتماعی زن مورد توجه قرار گرفته است. نیز از آیات امر به معروف و نهی از منكر می توان استفاده كرد كه جلوی هر گونه منكر و زشت، باید ایستاد و اجازه ظهور و بروز به آن نداد.
در هر صورت هنجارهای دینی در جامعه را باید به اجرا گذاشت و نمی توان تنها به عقیده و میل مردم اكتفا كرد. فكر كنید چقدر از مردم حاضرند با میل و رغبت و از روی اعتقاد، از رشوه گرفتن و اختلاس اجتناب كنند؟ چقدر حاضرند از شراب و زنا با میل و رغبت احتراز نمایند تا آنها را آزاد گذاشت که در عمل هم با میل و رغبت وظایف خویش را اجرا كنند!؟ این موضوع منحصر به كشور ما نیست. در هر كشوری یك سلسله دستوراتی است كه به اجبار آنها را به اجرا می گذارند. در كشوری مثل فرانسه ـ كه آن را مهد آزادی می شمارند ـ چگونه به اجبار دختران را وادار به بی حجابی می كنند تا به مدرسه یا دانشگاه راه یابند! تفاوت در جامعه اسلامی و غیراسلامی در نوع هنجارها است؛ نه چگونگی برخورد با آنها.
بسیاری از حكمت ها و فلسفه های حجاب امروزه روشن شده است؛ از جمله:
1- پوشش امری غریزی و فطری برای بشر است. كاوش های باستان شناسی نشان می دهد كه از دیر زمان بشر در حد امكان نسبت به مسئله پوشش اهتمام ورزیده است و همه صاحبان ادیان نیز آن را سرلوحه عمل قرار داده اند.
2- مستور بودن زیبایی ها و جاذبه های جنسی زن و مرد، آنها را از معرض دید و طمع ورزی شهوت پرستان هرزه محافظت می كند و امنیت و بهداشت روانی جسمی آنان را تأمین می کند.
3- برهنگی راهبر به سوی بی بند و باری و لجام گسیختگی جنسی است كه عواقب شوم و زیانباری دارد:
3-1. گسترش فساد و ناهنجاری های اجتماعی،
3-2. شیوع بیماری هایی چون سفلیس، سوزاك، ایدز و...
3-3. سست شدن پیمان مقدس خانواده، گسترش آمار طلاق و فزونی عقده های روحی در كودكان،
3-4. زیاد شدن فرزندان نامشروع.
اینها و ده ها مشكل اجتماعی دیگر، عواقب شومی است كه جهان غرب را سخت برآشفته است و ستاره تمدنش را به افول می كشاند تا آنجا كه حتی فریاد متفكران ماتریالیستی چون راسل را برآورده و جهان را سخت بر آنان تنگ كرده است. اما مكتب گران قدر اسلام در پرتو هدایت های نورانی اش (همچون حجاب) از اساس با این جریان ویرانگر به مبارزه برخاسته و حجاب را دژی استوار برای صیانت فرد وجامعه از آسیب های بی شمار قرار داده است. از همین رو است كه استعمارگران برای تخدیر جوانان و در بند كشیدن آنان و گسترش اهداف ظالمانه خویش، از بی حجابی و برهنگی به عنوان ابزاری قوی سود می جویند.
در هر صورت، موضوعاتی نظیرحفظ نظام اجتماعی، بقای نسل وخانواده، تأمین سلامت فکری و روحی ـ روانی افراد جامعه وفراهم کردن بستری مناسب و محیطی سالم برای پرورش وتکامل مادی ومعنوی انسان و بالآخره پرهیز از عواقب شومی که جوامع دیگر به دلیل رعایت نکردن این قبیل محدودیت ها گرفتار آن شده ویا در آن دست و پا می زنند و... نظام اسلامی را ملزم به اجرای این حکم ارزشمند الهی کرده است.
برای آگاهی بیشتر ر.ك:
مرتضی  مطهری، فلسفه حجاب؛ غلامعلی حداد عادل، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی.

منبع : http://porseman.org

 

سه شنبه 11/9/1393 - 20:49
حجاب و عفاف

فرهنگ حجاب و عفاف از منظر ادیان الهی

پوشش زن در ادیان الهی
همواره برای رسیدن به ریشه یک مطلب و پی بردن به عمق مسئله، باید آن را از دیدگاه و سیر تحولات تاریخی مورد بررسی قرار داد تا به اهمیت بیش از پیش آن دست یافت. نگرشی به دیگر ادیان الهی انسان را به این مهم منتج می کند که «عفاف و حجاب » و حفظ آن همواره مورد تأکید خداوند متعال در تمام ادوار و در دوران همه پیامبران الهی بوده است.
در آیین زرتشت، یهود، مسیحیت و اسلام كه این فصل به بررسی آنها می‏پردازد حجاب بر زنان امری لازم بوده است. كتاب‏های مقدس مذهبی، دستورات و احكام دینی، آداب و مراسم و سیره عملی پیروان این ادیان چهارگانه، بهترین شاهد و عالی‏ترین گواه بر اثبات این مدعاست.
حجاب زنان، از سنن قدیمی تمدن های بشری بوده است و در ادیان الهی به خصوص زرتشت، یهود و مسیحیت مسئله حجاب و رعایت آن مطرح بوده است در بعضی از ادیان مثل دین یهود، مسئله حجاب سخت تر از حجابی است كه اسلام می گوید. البته حجاب در بعضی از ادیان الهی گذشته كمی سخت‏تر از حجاب اسلامی بوده است، هر چند امروزه به آن پای بند نیستند.
 
گفتار اول) حجاب در آیین زرتشت
نخستین مردمی كه به سرزمین ایران آمدند، آریایی‏ها بودند. آنان به دو گروه عمده «مادها» و «پارس‏ها» تقسیم می‏شدند. با اتّحاد مادها، دولت « ماد» تشكیل شد. پس از مدّتی پارس‏ها توانستند دولت ماد را از بین ببرند و سلسله‏های هخامنشیان، اشكانیان و ساسانیان را بنیانگذاری كنند. پژوهش‏ها نشان می‏دهد كه زنان ایران زمین، از زمان مادها كه نخستین ساكنان این دیار بودند، دارای حجاب كاملی، شامل پیراهن بلند چین‏دار، شلوار تا مچ پا و چادر و شنلی بلند بر روی لباس‏ها بوده‏اند( پوشاك باستانی ایرانیان از كهن‏ترین زمان، ص17 26 و ص51، 54، 56 ). این حجاب در دوران سلسله‏های مختلف پارس‏ها نیز معمول بوده است( پوشاك زنان ایران، ص 64 194 ).
بنابراین، در زمان بعثت زرتشت و قبل و بعد از آن ، زنان ایرانی از حجابی كامل برخوردار بوده‏اند. برابر متون تاریخی ، در همه آن زمان‏ها پوشاندن موی سر و داشتن لباس بلند و شلوار و چادر رایج بوده است و زنان هر چند با آزادی در محیط بیرون خانه رفت و آمد می‏كردند و همپای مردان به كار می‏پرداختند، ولی این امور با حجاب كامل و پرهیز شدید از اختلاط های فسادانگیز همراه بوده است.
جایگاه فرهنگی پوشش در میان زنان نجیب ایران‏زمین به گونه‏ای است كه در دوران سلطه كامل شاهان، هنگامی كه خشایار شاه به ملكه «وشی» دستور داد كه بدون پوشش به بزم بیاید تا حاضران، زیبایی اندام او را بنگرند، وی امتناع نمود و از انجام فرمان پادشاه سر باز زد و به خاطر این سرپیچی، به حكم دادوَران، عنوان «ملكه ایران» را از دست داد( آزادی یا اسارت، ص106؛ تورات، باب استر، آیه 1 ).
در زمان ساسانیان كه پس از نبوت زرتشت است افزون بر چادر، پوشش صورت نیز در میان زنان اشراف معمول شد. به گفته «ویل دورانت» پس از داریوش، زنان طبقات بالای اجتماع، جرأت نداشتند كه جز در تختِ روانِ روپوش دار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنان اجازه داده نمی‏شد كه آشكارا با مردان آمد و رفت كنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی حتی پدر و برادرشان را ببینند. در نقش‏هایی كه از ایران باستان بر جای مانده است، هیچ صورت زنی دیده نمی‏شود و نامی از ایشان نیامده است.( تاریخ تمدن، ج1، ص552 ).
تجلیّات پوشش در میان زنان ایران چنان چشم‏گیر است كه برخی از اندیشمندان و تمدن‏نگاران، ایران را منبع اصلی ترویج حجاب در جهان معرفی كرده‏اند( تاریخ تمدن، ج2، ص78 / زناشوئی و اخلاق، ص135 ) از آن‏جا كه مركز بعثت « اشو زرتشت» ایران بوده است و آن حضرت در زمینه اصل حجاب و پوشش زنان در جامعه خویش كمبودی نمی‏دیده است، با تأیید حدود و كیفیت حجاب رایج آن دوران، كوشید تا با پندهای، خود ریشه‏های درونی حجاب را تعمیق و مستحكم نموده، عامل درون را ضامن اجرا و پشتوانه استمرار و استواری حجاب معمول قرار دهد.
به پند و اندرزهای «اشوزرتشت» بنگرید تا تلاش وی برای تعالی و آموزش مبانی حجاب و بیان لزوم توأم نمودن حجاب ظاهری با عفّت باطنی، روشن‏تر شود؛ او می‏فرماید:
ای نوعروسان و دامادان!... با غیرت، در پی زندگانیِ پاك‏منشی بر آیید ... .ای مردان و زنان! راه راست را دریابید و پیروی كنید. هیچ گاه گردِ دروغ و خوشی‏های زودگذری كه تباه كننده زندگی است، نگردید؛ زیرا لذّتی كه با بدنامی و گناه همراه باشد، همچون زهر كشنده‏ای است كه با شیرینی درآمیخته و همانند خودش دوزخی است. با این گونه كارها، زندگانی گیتی خود را تباه مسازید. پاداش رهروان نیكی، به كسی می‏رسد كه هوا، هوس، خودخواهی و آرزوهای باطل را از خود دور ساخته، بر نفس خویش چیره گردد و كوتاهی و غفلت در این راه، پایانش جز ناله و افسوس نخواهد بود. فریب خوردگانی كه دست به كردار زشت زنند، گرفتار بدبختی و نیستی خواهند شد و سرانجامشان خروش، فریاد و ناله است ( یسنا، ص53، پندهای5 8 ).
گفتنی است كه در دین زرتشت، لباس یا كیفیت خاصی برای حجاب زنان واجب نشده است؛ بلكه لباس رایج آن زمان كه شامل لباس بلند، شلوار و سرپوش یعنی چادر یا شنلی بر روی آن بوده است، مورد تقریر و تنفیذ قرار گرفته است. هر چند كه استفاده از «سِدرِه و كُشتی» لباس مذهبی ویژه زرتشتیان توصیه شده است.در توضیح این دو واژه لازم است بیان شود که «سدره» از نه پاره پارچه سفید و نازك دوخته شده و در زیر پیراهن، چسبیده به بدن پوشیده شود. سدره كه در اوستا (ستره) نامیده شده، به معنای آن نیز هست. علمای اسلام نیز برای بیان حكم حجاب از واژه ستر استفاده كرده‏اند. «كُشتی»، كمربند باریكی است كه از پشم گوسفند بافته شده و باید پیوسته آن را بر روی سدره به كمر بندند البته بر هر مرد و زن واجب است كه هنگام انجام مراسم عبادی و نیایش، سر خود را بپوشاند ( موبد موبدان، رستم شهرزادی، دین و دانش، انجمن زرتشتیان تهران، سال 1357 ).
بنا به گفته موبد «رستم شهرزادی»:
پوشش زنان باید به گونه‏ای باشد كه هیچ یك از موهای سرِ زن از سرپوش بیرون نباشد . در خرده اوستا، به طور صریح چنین آمده است:
« نامی زت واجیم، همگی سر واپوشیم و همگی نماز و كریم بدادار هورمزد»( خرده اوستا، فصل آفرینگان دهمان )؛یعنی همگان نامی ز تو بر گوییم و همگان سر خود را می‏پوشیم و آن گاه به درگاه دادار اهورمزدا نماز می‏كنیم.
بر اساس آموزه‏های دینی، یك زرتشتی مؤمن، باید از نگاه ناپاك به زنان دوری جوید و حتی از به كارگیری چنین مردانی خودداری كند. در اندرز «آذربادماراسپند» مؤبد موبدان آمده است:
مرد بدچشم را به معاونت خود قبول مكن ( سالنمای 1372، چاپ انجمن زرتشتیان تهران، ص10 ).
پوشش موی سر و داشتن نقاب بر چهره، پس از سقوط ساسانیان نیز ادامه یافته است. به این نمونه بنگرید:
پس از فتح ایران، هنگامی كه سه تن از دختران كسری، شاهنشاه ساسانی را برای عمر آوردند، شاهزادگان ایرانی همچنان با نقاب، چهره خود را پوشانده بودند. عمر دستور داد تا پوشش از چهره بر گیرند تا خریداران پس از نگاه، پول بیشتری مبذول دارند. دوشیزگان ایرانی خودداری كردند و به سینه مأمور اجرای حكم عمر مشت زده، آنان را از خود دور ساختند. عمر بسیار خشمناك شد؛ ولی امام علی (علیه السلام) او را به مدارا و تكریم آنان توصیه فرمود ( حجاب در اسلام، ص59، به نقل از السیرة الحلبیه، ج2، ص49 ).

گفتار دوم) حجاب در آیین یهود
همه مورخان، از حجاب سخت زنان یهودی سخن گفته‏اند( عبدالرسول عبدالحسن الغفّار، المرأه المعاصره، چاپ سوم، ص40 ). ویل دورانت می‏گوید:
گفت‏وگوی علنی میان ذكور و اِناث، حتّی بین زن و شوهر از طرف فقهای دین ممنوع گردیده بود... . دختران را به مدرسه نمی‏فرستادند و در مورد آنها كسب اندكی علم را به ویژه چیز خطرناكی می‏شمردند. با این همه، تدریس خصوصی برای اِناث مجاز بود . نپوشاندن موی سر خلافی بود كه مرتكب آن را مستوجب طلاق می‏ساخت زندگی جنسی آنان، علیرغمِ تعدد زوجات، به طرز شایان توجّه ، منزّه از خطایا بود. زنان آنان، دوشیزگانی محجوب، همسرانی كوشا، مادرانی پُرزا و امین بودند و از آن‏جا كه زود وصلت می‏كردند، فحشا به حدّاقل تخفیف پیدا می‏كرد ( تاریخ تمدن، ج12، ص62 66 ).
بدون تردید مبنای حجاب در شریعت یهود، آیات تورات بود كه بر حجاب تأكید می‏نمود. كاربرد واژه «چادُر» و «برقع» كه به معنای روپوش صورت است، در آن آیات، كیفیت پوشش زنان یهودی را نشان می‏دهد. تورات تشبه مرد و زن به یكدیگر را نهی نموده، می‏گوید:
متاع مرد بر زن نباشد و مرد لباس زن را نپوشد؛ زیرا هر كه این را كند، مكروه «یَهْوَه» خدای توست ( تورات، سفر تثنیه، باب 22، فقره 5 ).
بی‏حجابی سبب نزول عذاب معرفی شده است ؛ خداوند می‏گوید:
از این جهت كه دختران صهیون متكبرند و با گردن افراشته و غمزات چشم راه می‏روند و به ناز می‏خرامند و به پای‏های خویش خلخال‏ها را به صدا می‏آورند. بنابراین خداوند فَرْق سر دختران صهیون را كَلْ خواهد ساخت و خداوند عورت ایشان را برهنه خواهد نمود. و در آن روز، خداوند زینت خلخال‏ها و پیشانی ‏بندها و هلال‏ها را دور خواهد كرد و گوشوارها و دستبندها و روبندها را و دستارها و زنجیرها و كمربندها و عطردان‏ها و تعویذها را و انگشترها و حلقه‏های بینی را و زخوت نفیسه و رداها و شال‏ها و كیسه‏ها را و آینه‏ها و كتان نازك و عمامه‏ها و برقع‏ها را، و واقع می‏شود كه به عوض عطریّات، عفونت خواهد شد و به عوض كمربند، ریسمان و به عوض موی‏های بافته، كَلی و به عوض سینه‏بند، زنّار پلاس و به عوض زیبایی، سوختگی خواهد بود؛ مردانت به شمشیر و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد و دروازه‏های وی، ناله و ماتم خواهند كرد و او خراب شده، بر زمین خواهد نشست . ( تورات، كتاب اشعیاء نبی، باب سوم، فقره 16 26 )
افزون بر موارد فوق، در كتاب مقدس، وجوب پوشاندن موی سر( تورات، سفر اعداد، باب 5، فقره 18 ) لزوم پرهیز از زنان فریبكار و بیگانه ( تورات، كتاب روت، باب دوم، فقره 8 10 )، نهی از لمس و تماس ( تورات، كتاب امثال سلیمان نبی، باب ششم، فقره 1 10 و 20 26 ) و واژه چادر ( همان مدرك، باب سوم، فقره 15 )، نقاب ( تورات، كتاب اشعیاء نبی، باب 47، فقره 1 و 2 ) و بَرقَع ( تورات، كتاب غزل‏های سلیمان، باب 4، فقره 1 ) آمده است؛ به عنوان نمونه در مورد عروس یهودا می‏خوانیم:
پس رخت بیوكی را از خویشتن بیرون كرده، برقعی به رو كشیده و خود را در چادری پوشید و به دروازه عینایم كه در راه تمنه است، بنشست ( تورات، سفر پیدایش، باب 38، فقره 14 و 15 ).
در «تلمود» اصلی‏ترین كتاب فقهی كه به گفته ویل‏دورانت، اساس تعلیم و تربیت یهود است( ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج12، ص34 . )، نیز بر لزوم پوشاندن سر از نامحرمان، لزوم سكوت زن و پرهیز از هرگونه آرایش برای سایر مردها( همان، ص31 )، پرهیز از نگاه زن به مردان بیگانه ( همان، ج1، ص492 )، اجتناب از نگاه مرد به زنان نامحرم( همان، ص30 ) و لزوم پرهیز از هر امر تحریك‏آمیز( همان، ج12، ص28 )، تأكید شده است.
برابر حكم سخت‏گیرانه تلمود، اگر رفتار زن فضیحت‏آمیز باشد، شوهر حق دارد او را بدون پرداخت مبلغ كتوبا(مهریه) طلاق دهد و زنانی كه در موارد زیر به رفتار و كردار آنها اشاره می‏شود، ازدواجشان باطل است و مبلغ كتوبا(مهریه) به ایشان تعلّق نمی‏گیرد؛ زنی كه از اجرای قوانین دینی یهود سرپیچی می‏كند و فی‏المثل بدون پوشاندن سرِ خود، به میان مردان می‏رود، در كوچه و بازار پشم می‏ریسد و با هر مردی از روی سبك سری به گفت‏وگو می‏پردازد. زنی كه در حضور شوهر خود، به والدین او دشنام می‏دهد و زن بلند صدا كه در خانه با شوهر خود به صدای بلند درباره امور زناشویی صحبت می‏كند و همسایگانِ او می‏شنوند كه چه می‏گوید ( گنجینه‏ای از تلمود، ص186 ).
برخورد حضرت موسی(علیه السلام) با دختران شعیب كه به آنان فرمود تا پشت سر او حركت كرده، از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدایت كنند، و نیز سیره عملی یهودیان مبنی بر استفاده از چادر و برقع و روبند، تفكیك و جدا بودن محل عبادت زنان از مردان در كنیسه، ناشایسته شمردن اشعاری كه در تمجید زیبایی زنان سروده شده است و ایراد خطابه توسط زنان از پشت پرده، بیانگر كیفیت شدید و سخت‏گیرانه حجاب نزد یهودیان است.

گفتار سوم) حجاب در آیین مسیحیت
مسیحیت نه تنها احكام شریعت یهود در مورد حجاب را تغییر نداد، بلكه قوانین شدید آن را استمرار بخشید و در برخی موارد، قدم را فراتر نهاد و با سخت‏گیری بیشتری وجوب حجاب را مطرح ساخت؛ زیرا در شریعت یهود، تشكیل خانواده و ازدواج امری مقدس محسوب می‏شد و طبق نوشته ویل دورانت، در سن بیست سالگی اجباری بود ( تاریخ تمدن، ج 1، ص 439 )؛ اما از دیدگاه مسیحیت قرون اوّلیه، تجرّد، مقدس شمرده می‏شد. شایان ذكر است كه اكنون مسیحیت، ازدواج را برای تمام مسیحیان مقدس می‏شمرد و تنها آن را برای پاپ و اسقف‏های كلیسا ممنوع می‏داند.
بنابراین مسیحیت، برای از بین بردن زمینه هرگونه تحریك و تهییج، زنان را به صورت شدیدتری به رعایت كامل پوشش و دوری از هر گونه آرایش و تزیین فراخواند. برابر متون تاریخی، چادر و روبند، برای همگان حتّی برای خاتون‏های اشراف ضروری بود و در اعیاد نیز كسی آن را كنار نمی‏گذاشت؛ بلكه با طلا و نقره و پارچه‏های زربفت آن را تزیین می‏نمودند و حتّی برای تفریح نیز با حجب و حیای كامل در مجالس انس و یا گردش‏هایی دور از چشم نامحرمان، شركت می‏جستند.
انجیل در موارد فراوان، بر وجوب حجاب و پوشش تأكید و پیروانش را به تنزّه از اِعمال شهوت و عفاف فراخوانده است؛ در انجیل می‏خوانیم:
همچنین زنان پیر در سیرت متقی باشند و نه غیبت‏گو و نه بنده شراب زیاده، بلكه معلمات تعلیم نیكو؛ تا زنان جوان را خِرَد بیاموزند كه شوهر دوست و فرزند دوست باشند؛ و خرداندیش و عفیفه و خانه‏نشین و نیكو و مطیع شوهران خود كه مبادا كلام خدا متهم شود ( انجیل، رساله پولس بتیطس، باب دوم، فقره 1 6 )
در «كتاب مقدس» در مورد لزوم آراستگی به حیا و كنار نهادن آرایش ظاهری چنین آمده است:
همچنین زنان، خویشتن را بیارایند به لباسِ مزّین به حیا و پرهیز؛ نه به زلف‏ها و طلا و مروارید و رختِ گران‏بها ...زن با سكوت به كمال اطاعت تعلیم گیرد و زن را اجازت نمی‏دهم كه تعلیم دهد یا بر شوهر مسلّط شود؛ بلكه در سكوت بماند ( انجیل، رساله پولیس به تیموناوءس، باب دوم، فقره 9 15 ).
همچنین ای زنان، شوهران خود را اطاعت نمایید تا اگر بعضی نیز مطیع كلام نشوند، سیرت زنان ایشان را بدون كلام دریابد چون ‏كه سیرت طاهر و خدا ترس شما را ببینند و شما را زینت ظاهری نباشد از بافتن موی و متحلّی شدن به طلا و پوشیدن لباس بلكه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسد، روح حلیم و آرام كه نزد خدا گرانبهاست؛ زیرا بدین گونه زنان مقدسه در سابق نیز كه متوكل به خدا بودند، خویشتن را زینت می‏نمودند ( انجیل، رساله پطرس رسول، باب سوم، فقره 1 6 )
افزون بر موارد پیشین، «عهد جدید» نیز لزوم پوشاندن موی سر، به ویژه در مراسم عبادی( انجیل، رساله اول پولس رسول به قرنتیان، باب یازدهم، فقره 1 17 )، لزوم سكوت به ویژه در كلیسا( همان، باب چهاردهم، فقره 34 36 )، با وقار و امین بودن زن ( انجیل، رساله پولس رسول به تیمونائوس، باب سوم، فقره 11 ) و نهی از نگاه ناپاك به بیگانگان را خاطرنشان ساخته، می‏گوید: كسی كه به زنی نظر شهوت اندازد، همان دم، در دل خود با او زنا كرده است؛ پس اگر چشم راستت، تو را بلغزاند، قلعش كن و از خود دور انداز؛ زیرا تو را بهتر آن است كه عضوی از اعضایت تباه گردد، از آن كه تمام بدنت در جهنم افكنده شود ( انجیل متی، باب اول، فقره 28 30 و باب هجدهم، فقره 8 10 ).
دستورات دینی پاپ‏ها و كاردینال‏های مسیحی كه بر اساس آن پوشاندن صورت الزامی و تزیین موی سر و آرایش آن و تنظیم آنها در آیینه و سوراخ نمودن گوش‏ها و آویختن گلوبند ، خلخال ، طلا و دستبند قیمتی ، رنگ نمودن مو و تغییر صورت ظاهری ممنوع بود ، شدت بیشتری را نشان می‏دهد( زن و آزادی، ص 53 ).
در مورد سیره عملی زنان مسیحی، دائره المعارف لاروس می‏گوید:
دین مسیحی ، برای زن ، خِمار را باقی نهاد؛ وقتی وارد اروپا شد ، آن را نیكو شمرد. زن‏ها در كوچه و وقت نماز ، خمار داشتند. در قرون وسطی ، خصوصاً قرن نهم ، خمار رواج داشت. آستین خمار، شانه زن را پوشیده ، تقریباً به زمین می‏رسید. این عادت تا قرن سیزدهم باقی بود ( زن و آزادی، ص 65 )
ویل دورانت نیز در مورد سیره عملی زنان مسیحی چنین می‏نویسد:
ساق پای زنان چیزی نبود كه در ملأ عام و یا رایگان به چشم خورد.... البسه بانوان در مجالس تورنه، موضوع مهمّی برای روحانیون بود كه كاردینال‏ها، درازی جامه‏های خواتین را معیّن می‏كردند. هنگامی كه كشیشان چادر و روبند را یكی از اركان اخلاقیات عیسوی دانستند، به دستور زن‏ها، چادرها را از مشمش ظریف و حریر زربفت ساختند... ( تاریخ تمدن، ج 13، ص 498 500، با اندكی تصرف و تلخیص ) تصویرهایی كه از پوشاك مسیحیان و زنان اروپا به جا مانده، به وضوح حجاب كامل زنان را نشان می‏دهد( پوشاك اقوام مختلف، ص 116 ).
در روایات ما نیز چنین آمده است:
حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود:
از نگاه كردن به زنان بپرهیزید؛ زیرا شهوت را در قلب می‏رویاند و همین، برای ایجاد فتنه در شخصِ نگاه كننده كافی است ( سفینة البحار، ج 2، ص 596 ).
دكتر «حكیم الهی» استاد دانشگاه لندن در كتاب «زن و آزادی» پس از تشریح وضعیت زن نزد اروپاییان، در مورد حكم پوشش و حجاب زن نزد مسیحیت، عقاید «كلمنت» و «ترتولیان»، (دو مرجع مسیحیت و دو اسقف بزرگ) را درباره حجاب بازگو می‏كند: زن باید كاملاً در حجاب و پوشیده باشد، مگر آن‏ كه در خانه خود باشد زیرا فقط لباسی كه او را می‏پوشاند، می‏تواند از خیره شدن چشم‏ها به‏سوی او مانع گردد. زن نباید صورت خود را عریان ارائه دهد تا دیگری را با نگاه كردن به صورتش وادار به گناه نماید. برای زن مؤمن عیسوی، در نظر خداوند، پسندیده نیست كه نزد بیگانگان به زیور آراسته گردد و حتّی زیبایی طبیعی آن نیز باید مخفی گردد؛ زیرا برای بینندگان خطرناك است . ( زن و آزادی، ص 53 )
به استناد قرائن موجود اعم از نمونه‏های لباسی كه در گذشته استفاده می ‏شده است و شمایل قدیمی حضرت مریم و فرهنگ و تمدن آن زمان در فلسطین می ‏توان به اطمینان گفت كه حضرت مریم حداقل همین حجابی را كه ما می ‏شناسیم داشته است.
اقلیت های مذهبی كه در قلمرو حكومت اسلامی زندگی می كنند موظفند مقررات و قوانین كشور اسلامی را رعایت كنند. از جمله مواردی كه اقلیت های مذهبی در جامعه اسلامی باید رعایت كنند عبارتند از:
1- رعایت كلیه مقررات و قوانین اسلامی ، كشورهای محل اقامت
2- احترام به مقررات و شعائر دینی
3- عدم تظاهر به منكرات، ( جواهر الكلام، ج 21، كتاب جهاد، صص271 268 ).
اقلیت های مذهبی نمی توانند سنت های حاكم بر جامعه اسلامی را بشكنند و طبق قراردادشان با حكومت اسلامی نباید به حدود و احكام اسلامی تجاوز كنند.

گفتار چهارم) حجاب در آیین اسلام
حجاب به عنوان یکی از شعائر برجسته اسلام، موضوعی جالب توجه و مورد مناقشه بین اصحاب فکر، عالمان دینی و همچنین شهروندان جامعه دینی قرار گرفته است. حجاب همچنین بعد از رشد روز افزون پدیده بانوان محجبه در کشورهای غربی به یکی از چند مبحث مورد توجه مردمان مغرب زمین تبدیل شده تا جایی که جنبه های نظری و معرفتی در کنار جنبه های عملی و رفتاری آن مورد بررسی و مداقه دانشمندان و جامعه شناسان آن دیار نیز قرار گرفته است. «حجاب»، این واژه عربی، در نگاهی به معنای پوشیدن، پوشش، پرده و حاجب است که البته در این میان، معنای «پرده» بیشترین کاربرد را دارد و همین امر موجب شده است که عده زیادی گمان کنند که اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود .
اندیشمند شهید مرتضی مطهّری در این باره می فرماید:
پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه گری و خودنمایی نپردازد. حدود این پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنّت، می توان به دست آورد. آیاتی که در این باره هست، چه در سوره مبارکه نور و چه در سوره مبارکه احزاب، حدود پوشش و تماس های زن و مرد را ذکر کرده است، بدون آنکه کلمه«حجاب» را به کار برده باشد.
حجاب دارای ابعاد مختلفی همچون معرفتی، دینی، تاریخی و نمادین است. حجاب به تعبیری روشن یکی از مرزهای نفوذ ناپذیر عالم اسلام با دنیای غیر است. ردپای حجاب در غرب حتی به حوزه های پسامدرنیسم، فمنیسم بومی و اسلامی، نماد و سبک شناسی و مسائل قدرت کشیده شده است. این موارد فقط واجد یک مفهوم اند :

قدرت و اهمیت حجاب
حجاب بعد از تولدش در مشرق زمین هنوز هم در بسیاری از مناطق جهان نشانه زنده بودن سنت و دین است. اما حجاب در نگاه غرب، نماد غیریت اسلام و همچنین نماد و مظهر ظلم به زنان مسلمان است.این طرز تلقی ناصواب از حجاب در مواردی بسیار، احساسات ضد اسلامی آنها را بر می انگیزد .
حجاب در معنای کلی و عملی آن در غرب فرآیندی را سبب ساز شده است که فرد محجبه، آن را به عنوان نماد و شاخص موقعیت اجتماعی و هویت خویش قرار می دهد.حجاب امروز به خصوص در غرب به واسطه موج گرایش به آن متضمن پیوندهای پیچیده علائق و باورهای فردی، سیاسی و مذهبی است. حجاب برای بسیاری نماد آشکاری از ایمان و عقیده شخصی آمیخته با مسائل دینی و فرهنگی است و برای بسیاری دیگر مبارزه ای سیاسی و عبادی علیه وضع موجود و مبارزه ای نمادین برای بهبود شرایط موجود.
حجاب هر چه باشد به مانند سایر تکالیف وابسته به اصول اسلام یک تکلیف است. تکلیفی به مثابه پرچمی که مشخص می کند چگونه باید زیست و برای تقرب به خدای خویش آن را باید رعایت کرد. البته حجاب هم نه تحمیلی بلکه انتخابی است؛ زیرا یکی از افتخارات دین اسلام این است که دین انتخاب است نه تحمیل. مگر نه اینکه نمی توان به زور آدمیان را با حجاب یا بی حجاب کرد. نمونه بارز آن شکست پروژه کشف حجاب اجباری رضاخان است. رضا شاه در پروژه اش شکست خورد. چون از مبانی ذهنی و فکری مردم که همانا ارادت قلبی به دستورات اسلام است، ناآگاه بود.
بنابر گواهی متون تاریخی، در اکثر قریب به اتفاق اقوام و ملل، حجاب در میان زنان معمول بوده، هر چند فراز و نشیب های زیادی را طی کرده است و گاهی با اِعمال سلیقه ی حاکمان تشدید یا تخفیف یافته است ولی هیچ گاه به طور کامل از میان نرفته است .
مورخان به ندرت از اقوامی بدوی یاد می کنند که زنان شان دارای حجاب مناسب نبوده یا به صورت برهنه در اجتماع ظاهر می شدند . تعداد این اقوام به قدری نادر است که در مقام مقایسه - به قول اندیشمندان- قابل ذکر نیستند و شاید بتوان گفت وجود برخی موانع سبب جلوگیری از بروز تمایلات و استعدادهای فطری و طبیعی آنان شده است و یا عواملی باعث انحراف آنان از مسیر فطرت گشته است ( حجاب در ادیان الهی، ص 22 ).
شهید مطهری در مورد این که کدامین اقوام دارای حجاب بوده اند چنین بیان می کند :
در ایران باستان و در میان قوم یهود و احتمالاً در هند حجاب وجود داشته است و از آن چه در قانون اسلام آمده سخت تر بوده است اما در عرب جاهلیت حجاب وجود نداشته است و به وسیله ی اسلام در عرب پیدا شده است ( مسئله حجاب، ص 5 ).
«مهدی قلی هدایت» در کتاب «خاطرات و خطرات» در خصوص پوشش زنان در ملل مختلف می گوید :
اگر به لباس ملی کشورهای جهان بنگریم به خوبی حجاب و پوشش زن را در می یابیم؛ براون واشنایور ، نویسنده ی غربی ، در کتابی به نام پوشاک اقوام مختلف ، پوشاک اقوام گوناگون جهان از عهد باستان تا قرن بیستم را به صورت مصور ارائه کرده اند . نگاهی کوتاه به این کتاب روشنگر این واقعیت است که در عهد باستان در میان یهودیان، مسیحیان، زرتشتی ها، یونانیان و اهالی روم، آلمان، خاور نزدیک و برخی مناطق دیگر پوشش زن به طور کامل رعایت می شده است ، به گونه ای که زنان چین در معابر عمومی جز در پرده و ملحفه ظاهر نمی شدند و در خانه نیز دارای اندرونی و بیرونی بوده اند . ( خاطرات و خطرات، ج4 ص 405 )
بدون شك، پوشش زن در برابر مردان بیگانه، یكی از ضروریات دین اسلام است. قرآن كریم می‏فرماید:
به مردان مؤمن بگو : چشمان خود را از آنچه حرام است مانند دیدن زنان نامحرم و عورت دیگران فرو بندند، و شرمگاه خود را حفظ كنند، این برای آنان پاكیزه تر است ، قطعاً خدا به كارهایی كه انجام می دهند، آگاه است ( نور، آیه30 ) و به بانوان با ایمان بگو چشم‏های خود را فروپوشند و عورت‏های خود را از نگاه دیگران پوشیده نگاه دارند و زینت‏های خود را، جز آن مقداری كه ظاهر است، آشكار نسازند و روسری‏های خودرا بر سینه خود افكنند و زینت‏های خود را آشكار نسازند؛ مگر برای شوهرانشان، پدرانشان، پدر شوهرانشان، پسرانشان، پسران همسرانشان، برادرانشان، پسر برادرانشان، پسر خواهرانشان، زنان هم‏كیششان، كنیزانشان و مردان سفیهی كه تمایلی به زنان ندارند و كودكانی كه از امور جنسی بی‏اطلاعند و پاهای خود را بر زمین نكوبند تا زینت‏های پنهانشان آشكار شود و همگی به سوی خداوند توبه كنید ای مؤمنان؛ باشد كه رستگار شوید ( نور، آیه 31 ).
افزون بر آن، در آیات دیگر، پوشیدگی كامل اندام( احزاب،آیه 59 )، نیك و شایسته، با وقار و بدور از تحریك سخن گفتن و دوری از آرایش‏های جاهلیت نخستین توصیه شده است( احزاب، آیه 32 ). در روایات نیز پوشیدن جامه بدن‏نما و نازك نزد نامحرم( سنن ابی‏داوود، ج2، ص383 )، آرایش و استعمال عطر در خارج از خانه ( بحارالانوار، ج103، ص243 )، اختلاط فساد برانگیز زن و مرد( ناسخ التواریخ، ج2 )، دست دادن و مصافحه با نامحرم( همان، ص163 ) و تشبه به جنس مخالف ( بحارالانوار، ج103، ص258 ) منع شده است و مردان با غیرت( نهج‏الفصاحه، ص143 )، به هدایت و كنترل همسر و دختران، عفّت نسبت به زنان مردم( وسایل الشیعه، ج14، ص138و141 ) و دوری از چشم‏چرانی توصیه شده‏اند.
در مجموع می توان گفت حجاب به معنای یک رفتار انسانی در طول تاریخ با فراز و نشیب های فراوانی همراه بوده و گرایش های مختلفی در هر دوره بر نوع حجاب افراد مؤثر بوده است . اگر چه رسم حجاب در بین اقوام غیر عرب مانند ایران باستان ، اروپا، قوم یهود و ... مرسوم بوده است. اسلام، نه تنها واضع قانون حجاب نبوده است، بلکه در جهت جلوگیری از افراط و تفریط هایی که در طول تاریخ در مورد حجاب به وجود آمده بود، به قانونمند کردن و تنظیم و تخفیف آن همت گماشته است و آن را به صورتی متعادل ، صحیح و متناسب با فطرت انسانی زن ارائه نموده است.
پس معلوم شد كه تفاوت اساسی حجاب اسلامی با حجاب ادیان گذشته، در این است كه اسلام وجوب پوشش زنان را متناسب با شئونات انسان، با تعدیل و نظم مناسب و به دور از افراط و تفریط، سهل‏انگاری مضرّ یا سخت‏گیری بی‏مورد به جامعه بشری ارزانی داشته است. حجاب اسلامی همچون حجاب مورد توصیه پاپ‏ها، به معنای حبس زن در خانه یا پرده‏نشینی و دوری از شركت در مسائل اجتماعی نیست؛ بلكه بدین معناست كه زن در معاشرت خود با مردان بیگانه، موی سر و اندام خویش را بپوشاند و به جلوه‏گری و خودنمایی نپردازد تا در جامعه، غریزه آتشین جنسی تحریك نگردد؛ بلكه در محیط خانواده، این غریزه به صورت صحیح ارضا گردد..

منبع : سایت راسخون

 

سه شنبه 11/9/1393 - 20:48
حجاب و عفاف

نظام نشانه ها در پوشش

چكیده
اگر پوشش را یک عمل اجتماعی و معنادار فرض کنیم، نه صرفاً شیوه ای برای محافظت از بدن، باید آن را در قالب‌های تحلیلی معطوف به معنای اجتماعی، تفسیر نمائیم. نگاه به پوشش به مثابه یک امر نمادین و تلاش برای درک نمادها و کشف معانی به ما کمک می‌کند تا زاویة جدیدی از این مسأله پرحاشیه دریابیم. توجه به «قواعد» در اعمال اجتماعی و نیز ویژگی قراردادی نمادها در نشانه شناسی، می‌تواند هم تغییرات تاریخی پوشش را تا حدی تفسیر کند و هم تفاوت نگاه به پوشش و لباس را در گروه های مختلف و خرده فرهنگ های گوناگون جامعه نشان دهد. توجه به «قاعده مند» بودن پوشش و ویژگی نمادین و قراردادی پوشش، اگر در تحلیل‌های سیاست‌گذاران فرهنگی قرار گیرد، می تواند به هدف گیری صحیح سیاست گذاری فرهنگی کمک کند.

1) مقدمه
از زمانی که رضاخان تصمیم به اجباری کردن لباس «فرنگی» برای مردان و زنان گرفت و متعاقب آن خواست تا حجاب را از زندگی روزمرة ایرانیان حذف کند، تاکنون، مسأله لباس و سبک های پوشش در صدر مسائل فرهنگی جامعه ما بوده است. البته وقوع انقلابی دینی که اصل را بر تغییر فرهنگی نهاده و در مقوله هایی فرهنگی نظیر هویت یابی که از نظر برخی انقلابیون ام‌المسائل تلقی می‌شد، داعیه داشت (رك. سعید، 1379 و فارسون و مشایخی، 1379)، در مسأله‌سازی پوشش اهمیت فراوانی داشته است. از سوی دیگر روندهای جهانی اقتصاد و اطلاعات نیز به این مسأله دامن زده اند. پای دیگر این مسألة هزارپای، در حوزة مطالعات مربوط به زنان است. به هرحال، قریب به هشتاد سال است که معارضه های سیاسی و فرهنگی بر سر موضوع لباس و پوشش، بر مسائل فرهنگی کشور ما سایه افکنده و هر از چندگاهی چون ماری که از لانه برون می‌آید، خود را در صدر سیاست های فرهنگی کشور قرار می‌دهد.
اگر مسأله پوشش را عمومیت بیشتری بخشیم و ذیل مسائل مربوط به مدیریت کالبدی بررسی نمائیم، این مسأله، یکی از مسائل جدی نظریه جامعه شناسی معاصر است، لذا می توان آن را مسأله ای انسانی و جهانی قلمداد کرد. برای مثال می توان از «بوردیو»[1]، «فوکو»[2] و «گیدنز»[3] در جامعه شناسی و «مری داگلاس»[4] در انسان شناسی نام برد که در این زمینه آگاهی هایی ارایه داده‌اند (رك. اسکات و لوپز، 1385؛ گیدنز، 1382؛ موریس، 1383 و فکوهی، 1382).
با این حال، به نظر می رسد در حوزه‌ی نظریه پردازی در کشور ما، هنوز نقاط و زاویای مغفول بسیاری وجود دارد. این نوشتار درصدد است تا سهمی در گشایش زاویه ای نوین برای تحلیل این مسأله داشته باشد.

1) معناداری پوشش
مفروض اصلی این نوشتار آن است که پوشش، شامل همه انحای پوشیدن لباس و انواع مختلف پوشاک، امری «معنادار» است. معناداری یک امر اجتماعی متضمن دست کم سه شرط است؛ اولاً، همان طور که «ویتگنشتاین»[5] تأکید دارد، معناداری، مستلزم وجود قواعد است؛ به عبارت دیگر، رفتار معنادار، قاعده‌مند است. البته اگر بر رویکرد ویتگنشتاین (متأخر) وفادار بمانیم، باید تأکید کرد که معنا را فقط در سطح کردار اجتماعی می‌توان یافت. لذا سخن از معنای غیر اجتماعی بلاموضوع است. (رك. تریگ، 1384، وینچ، ‌1372، عبداللهی، 1385). بنابراین برای فهم هر امر معنادار باید فهمی از قواعد داشت.
از سوی دیگر، هر معنای ذهنی، مستلزم وجود یک رابطه دلالتی است. لذا در هر امر معناداری باید به دنبال دال و مدلول (یا مدلول ها) گشت (گرچه رویکرد نشانه شناختی تنها رویکرد معنی شناسی نیست) (رك. صفوی،1383). در رویكرد عامه، معناداری می‌تواند شامل سویه‌های احساسی و خیالی نیز باشد. در بسیاری موارد، برای کنشگران جامعه، تداعی خاطرات، تصاویر، تخیلات و وجود کانون ‌های عاطفی و احساسی و در ضمن احساس‌های زیبایی ‌شناختی معطوف به یک امر، دال بر معناداری‌اند و این خود سومین شرط معنا داری است. این جا نوعی ذهنیت شخصی نسبت به معنا وجود دارد که نمی‌توان آن را به جرأت تحت سیطرة كامل قواعد اجتماعی دانست. گرچه در این نوشتار این وجه از معناداری نیز مورد تأمل قرار خواهد گرفت؛ تلاش برای اثبات فرض معناداری پوشش، مستلزم تحلیل مسأله در سه بعد مذکور است.

2- پوشش، نشانه و قرارداد
«نشانه شناسی سوسوری» بر آن است که هر رابطة دلالتی یا به عبارت دیگر، رابطة دال و مدلولی در هر نشانه، «قرادادی» است. رویكرد مهم «فردیـناند دو سـوسـور»[6]در نشـانه‌شـناسی اش آن اسـت که او نشـانه شناسی را علم بررسی نشانه‌های منفرد نمی‌داند. نشانه شناسی، دانش بررسی نظام های نشانه ای است که پدیده هایی اجتماعی‌ اند. لذا نشانه‌شناسی در سنت سوسوری، همیشه دانشی ساختارگرا بوده است (رك. فکوهی، 1382؛ کالر، 1379 و صفوی، 1383). هویـت نسبی نشانـه ها در برابر یـکدیگر، اصل اساسی ساخـتارگرایی سـوسـوری است. بدین ‌معنا که یک نشـانه آن چیزی است که دیـگران نیستـند (cf.palmer,1981. )
از این منظر، پوشش به عنوان یک عنصر معنایی و نمادین، دارای همین خصلت های نشانه ای است. اما معنای پوشش از کجا اخذ می شود؟ چگونه می‌شود که تکه های کوچک و بزرگ دوخته شدة پارچه با رنگ های مختلف و نحوة استقرار آن ها بر بدن، می تواند آن‌قدر معنادار شود که موضوع بحث های طولانی فرهنگی و اعتقادی قرار گیرد؟ توجه به ماهیت نشانه ای پوشش شاید بتواند زوایای تاریک این بحث را روشن کند.
چراغ های راهنمایی مثال گویایی برای رویکرد ما هستند. چراغ های راهنمایی فی نفسه هیچ معنایی ندارند، امّا در موقعیت خاص خیابان، در چارچوب یک سری «قرارداد»های خاص، «نشانه»های وضعیت های مختلف هستند. قرارداد، عنصر اساسی جامعه و روابط انسانی است، همان طور که سوسور می گوید؛ حتی زبان نیز یک امر قراردادی است. قرارداد، در فحوای خود یک ویژگی اصلی را حمل می‌کند؛ قراردادها اختیاری‌اند؛ بدین معنا که همیشه برایشان امکان تغییر وجود دارد. وقتی می‌گوییم نشانه ها قراردادی اند همین معنا را در نظر داریم. باید توجه داشت که قرارداد همیشه جنبه ای آشکار ندارد، در واقع در بیشتر مواقع قراردادها را باید کشف کرد. افراد جامعه، اغلب بی‌آنکه بدانند در قراردادهایی زندگی می کنند که عموماً به هیچ وجه امکان فسخ آن ها وجود ندارد، لذا، دیگر این قراردادها نیستند که عمل می کنند، بلکه وضعیت های طبیعی و الزام‌آور زندگی عمل می‌كنند؛ چرا كه تغییر قراردادها، مستلزم تفهیم آنها به تک تک افراد جامعه و سپس فسخ آنها با توافق تمامی ایشان است. این موضوع وقتی میسّر است که منزلت افراد و میزان قدرت و وزن آن ها یکی باشد، در حالی که همیشه کانون‌های قدرت از یک سری قراردادها به شدت دفاع می کنند و آنها را الزامی می‌دانند. به هرحال‌، ‌در بیشتر مواقع قراردادها جنبه ای ساختاری، متصلب و الزام‌آور دارند. گیدنز به همین جنبة ساختاری و البته امکان آزادی از آن و عاملیت کنش گر در جامعه اذعان دارد (رك.کرایب، 1381؛ گیدنز، 1382؛ ریتزر، 1381).
معنای هر سبک لباس و هر نحوة پوشش، از خلال نسبتی که با مقوله هایی نظیر مردانگی یا زنانگی، طبقه، منزلت، نقش اجتماعی، ارزش ها یا ضد ارزش ها و به‌طور کلی با ساختارهای اجتماعی برقرار می کند، درك می‌شود. این نسبت ها قراردادی اند، یعنی از جایی آغاز به حیات کرده اند و همیشه امکان تغییر یا مرگ نحوة پوشش وجود دارد، مگر آن که ساختارها بر روی نحوه هایی خاص تأکید داشته باشند، به عنوان مثال، یك پوشش، به واسطة ارتباط با یک ساختار، وضعیت الزام آور و شبه طبیعی(ذاتی) به خود گرفته و از جنبة قراردادی فاصله می‌گیرد. این ساختار می تواند سیاسی، دینی یا به تعبیر «اسکات و لوپز»[7] در ارتباط با کالبد تجسدی باشد (رك. اسکات و لوپز، 1385). از این جهت، رابطة قراردادی به سختی تغییر می کند، مگر آن که اساساً به کنار نهاده شود.
مثال دیگر لباس روحانیت است. شاید نتوان دوره‌ای از تاریخ ایران را به دست آورد که روحانیون و طلاب دینی لباسی مختص به خود نداشته باشند. اما دست کم شکل اخیر و رایج لباس روحانیت الگوی همیشگی نبوده است. عبا که بیرونی‌ترین بخش لباس روحانیون و طلاب دینی است، در سنت پوشش ایرانی و خاورمیانه یک لباس رایج بوده است. حتی هم اکنون هم در افغانستان یا بخش‌هایی از خراسان و نیز میان بختیاری‌ها عبا به اشکال خاصی استفاده می‌شود. در مصر نیز عبا در میان اقشاری از مردم هنوز مورد استفاده است (رك. الگار،1383).
عمامه نیز با فرهنگ اسلامی وارد سنت البسه ایرانی شده است و مانند عبا تمام خاورمیانه را درنوریده است. استفاده از عمامه البته آنچنان که الگار نشان می‌دهد متأثر از دالهای مذهبی و دینی است. عمامه امروزه در افغانستان، بخش‌هایی از خراسان، بلوچستان و نیز در البسه مربوط به صوفیان و دراویش استفاده می شود.
این که دقیقاً از چه زمانی این هیأت اخیر(عبا و عمامه و قبا) به عنوان لباس روحانیون مختص به این طبقه گردید بر نگارنده معلوم نیست، اما شاید بتوان فرضیه‌هایی در این زمینه ارایه داد. اولاً عبا و عمامه با ورود اسلام و فرهنگ عربی وارد ایران شد. لذا این لباس، خصوصاً عمامه، همیشه به عنوان یک لباس اسلامی مطرح بوده است. چیت‌ساز نشان داده که خصوصاً عمامه و عبا، بیش‌تر لباس خلفا بوده و در میان مردم عادی چندان رایج نبوده است (رك. چیت‌ساز، 1379). این اختصاص احتمالاً به خاطر این بوده است که این ترکیب، لباس رسمی اسلامی بوده است. در طی قرون، این ترکیب با مدلول اسلامی اش هم‌چنان رابطه خود را حفظ کرده‌اند. به نظر می‌رسد در زمان پهلوی اول به واسطه‌ی قانون ممنوعیت استفاده از عبا و عمامه تشخّص این لباس بیشتر شده باشد و ارزش نمادین آن، با وجود محدود شدن استفاده‌کنند گانش، بالاتر رفته باشد. نهایتاً عمامه و عبا به نشانی برای کرامت و تشخّص علما تبدیل شد. به گونه‌ای که رهبران انقلاب اسلامی بر برداشتن قهرآمیز عمامه ها از سر کسانی که شایسته شأن روحانیت نبودند، حکم کردند.
به این ترتیب است که یک لباس، نماد مردانگی، لباس دیگر نشانة زنانگی، یک لباس نشانه ای بر ارزش ها‌یی نظیر حجب، عفت و لباس دیگر نمادی از ترقی، آزادی خواهی، نو بودن یا به طور کلی مدرن بودن است. نشانه و نمادین بودن پوشش، صرفاً در ارتباط لباس با گروه ها و صنوف خلاصه نمی شود، بلکه لباس می تواند یک سری دال های اخلاقی و سیاسی را هم نمایندگی کند. توجه به جنبة قراردادی لباس می تواند ما را به دو سطح از تحلیل رهنمون سازد. این دو سطح با الهام از تقسیم بندی سوسوری در مطالعه زبان، دو سطح تاریخی (در زمانی) و اجتماعی (هم زمانی) دارد، لذا می‌توان از دو جنبه به قراردادی بودن پوشش اشاره داشت:
الف: تاریخ تکوین و تحول نمادها بر اثر تغییر قراردادها.
ب: تفاوت روابط نمادین یا به عبارت دیگر قراردادها میان خرده فرهنگ ها، گروه ها و افراد مختلف (دسته های قواعد مختلف).

3) تاریخ تحول قراردادها و روابط نمادین
در سطح تاریخی می توان به شکاف های تاریخی توجه نمود که در ادوار مختلف زندگی یک ملّت یا جامعه ایجاد می‌شود. از این منظر، می توان طبق معیار رایج، میان وضعیت سنتی، وضعیت گذار، وضعیت مدرن و نهایتاً مدرنیتة افراطی یا پست مدرن تفاوت قایل شد.
شاید بتوان گفت که در وضعیت سنتی، با «تصلب قراردادها» مواجه خواهیم بود. گرچه می توان انواع مختلفی از لباس و روابط نمادین، میان لباس و ساختارهای اجتماعی پیدا کرد (مانند لباس نظامیان، لباس کشاورزان، لباس روحانیون، لباس پادشاهان، لباس رقاصه ها و مطربان، لباس زنان شریف، لباس اندرونی، لباس بیرونی و حتی لباس نیمه اندرونی) اما قراردادهای ناظر بر این روابط، شدیداً تحت‌تأثیر تصلب و ثبات وضعیت سنتی، متصلب و ثابت هستند. وضعیت کاستیِ[8] طبقات اجتماعی گویای این ویژگی است. کاست، ترجمة پرتغالی واژة هندی «ورنه»، به معنای «رنگ» است. در جامعة کاستی هند و ایران باستان هر طبقه ای رنگی داشت. در ایران دروة هخامنشی، سفید لباس روحانیون، سیاه لباس پادشاهان، آبی لباس کشاورزان و قرمز رنگ لباس نظامیان بوده است (رك. متین،1383 و شهبازی،1383). روابط نشانه ای میان ساختارها و گروه‌ها از یک سو و لباس ها از سوی دیگر ثبوت و تصلب ویژه ای دارند. نكته قابل اهمیت در توجه به وضعیت کاستی آن است که لباس وسیله ای برای تمایز میان افراد است. در واقع، از آنجا كه هویت و منزلت هر فرد توسط طبقه یا گروهش مشخص می‌گردید، لازم بود از طریقی تفاوتِ میان طبقات و گروه ها معلوم گردد. این تفاوت باید به نحوی خود را ظاهر می کرد تا بتوان در میدان زندگی روزمره، بر اساس آن تصمیم گرفت. لذا هر فرد بسته به طبقه یا گروهی که در آن قرار داشت، ملزم به رعایت نحوه ای خاص از پوشش بود. به این ترتیب، مثلاً لباس‌های اقلیت های دینی همیشه دارای نشانه هایی بود تا بتوان آن‌ ها را از مسلمانان تشخیص داد و نیز میان خود مسلمین، بین طبقات مختلف، نشانه های متفاوتی وجود داشته است که مشخص کنندة جایگاه آنان در روابط روزمره بود. این منطق را هنوز هم می توان میان جوامع عشایری یافت.
ویژگی مهم دیگر وضعیت سنتی در ارتباط با لباس، معنادار بودن کامل لباس‌ها است. در واقع، در وضعیت سنتی، هر لباس نمادی از یک حالت یا وضعیت است. به نحوی که مثلاً لباس دختر مجرد با لباس زن ازدواج کرده تفاوت داشت. به نظر می رسد این رابطة نمادین در مدرنیته رو به افول بوده است. مدرنیته در ذات خود موجب معنازدایی است. اگر ذات مدرنیته را همان‌گونه که «وبر»[9] معلوم می کند عقلانیت ابزاری بدانیم، مدرنیته می تواند موجب معنازدایی از لباس گردد. عقلانیت ابزاری حکم می کند که لباس تن‌پوشی بیشتر نباشد. در این معنا، وجه کارکردی لباس بر وجه معنایی آن غلبه پیدا كرده و لباس وسیله‌ای برای حفظ تن می‌شود. با گسترش مدرنیته، معنای لباس به شدت دستخوش تغییر شد، لیكن از آنجا كه به بیان «گیرتز»[10]، ذات انسان معناساز است، هیچ‌گاه لباس بی‌معنی نشد (رك. فکوهی، 1382؛ موریس،1383؛ شنایدر و بارسو، 1382). تحت فرایندهای تولید صنعتی و البته به خاطر دلایل کارکردی در جهان مدرن، لباس‌ها به شدت تغییر کردند، اما خصلت تمایزساز جوامع، مانع از آن شد که لباس ها صرفاً حالتی کارکردی داشته باشند، از این جهت، همواره میان زنان و مردان، ثروت مندان، میانه حالان و فقرا تفاوتی در سبک لباس بود. مرفّهان سعی کردند برای خود نشانه هایی در سبک پوشش ایجاد کنند. «وبلن»[11] با رویکرد نظری خاص خود، فرایند تولید این نشانه ها را به خوبی نشان می دهد. از نظر او یگانه منطق حاکم بر حیات طبقه مرفّه، «تظاهر» است. تظاهر موجب می‌شود که طبقه مرفّه دست به مصرفی بزند که بیشتر نوعی «رخ‌نمایی» ثروت و توان خرید است تا نیاز. از نظر او، قاعدة ضایع کردن تظاهری کالا، با نمایش دادن لباس، خود را به طور بارزی نشان می‌دهد، «گرچه همة مصرف های دیگری که در ارتباط با اصل اعتبار مالی هستند، می‌توانند نمونة روشنگری باشند... امّا صرف هزینه در راه لباس، این مزیت را بر دیگر روش ها دارد که لباس، همیشه در معرض دید دیگران است و با یک نگاه، وضعیت مالی شخص را به بیننده معرفی می کند» (وبلن، 1383: ص191). او بصیرت های جذاب دیگری را هم دربارة لباس زنان، خدمت کاران، کشیشان، تغییر مد و ارتباط آن ها با اصولی نظیر اعتبار مالی، اصل اشتهار، بردگی و اربابی و مردسـالاری ارائه می دهد؛ گرچه گاهی به نظر غلوآمیز می‌آیند (همان، صص207-191).
باید در نظر داشت که قطعاً این جا تنها مانع و محدودیت فرد برای پوشیدن نحوة خاصی از لباس، وسع مالی او بود و نه روابط متصلب نمادین؛ آنگونه که در وضعیت سنتی اشاره شد. لذا هر فردی با پوشیدن یک لباس گران قیمت یا لباسی که شبیه البسه گران‌قیمت بود، صرف نظر از دارایی واقعی اش، می توانست خود را عضوی از طبقة بالاتر جا بزند. لباس به مانند یک شناسنامه عمل می‌کرد که هیچ اطلاعی از اصل و نسب فرد نمی داد و تنها او را در زمرة گشاده دستان معرفی می کرد. این گونه بود که بسیاری از افراد طبقه متوسط توانستند به لطف شباهت لباس هاشان، روابط خود را با مرفهّین تنظیم کنند. این موضوع را می توان با رویکردهای معطوف به مفهوم مصرف به خوبی توضیح داد (رک. باکاک، 1381). از این منظر، افراد با توجه به ویژگی‌های مصرفی طبقه‌بندی می‌شدند نه ویژگی های تولیدی و این مدخلی برای ورود به یک وضعیت جدید بود، وضعیتی که آن را پست مدرنیته یا مدرنیتة افراطی می ‌نامند. با استقرار جوامع در این وضعیت، لباس ها در انفجاری از قراردادها قرار گرفتند که به سرعت متولد و نابود می شدند. انفجار انواع و اقسام سبک های پوشش به خصوص در میان طبقة متوسط که ناظر بر علایق و آرزوهای مختلف افراد بود. افراد با پیروی از سبک‌های مختلف لباس سعی در انتساب خود به گروه ها و هویت های مختلف دارند. سبک­های پوشش پس از آن که مد می‌شوند از نشانه‌های مخصوص به گروه‌ها و دسته‌های مختلف بهره می‌برند، امّا پس از مدتی کارکردی زیبایی‌شناختی پیدا می‌کنند و خالی از معانی سابق خود می‌گردند. این مسأله، مخصوصاً هنگامی رخ می‌دهد که یک سبک، از زادگاه خود خارج ‌شده و همراه با جریان جهانی اقتصاد و اطلاعات به کشورهای دیگر می‌رسد. گاه یک لباس حتی نشانه‌ای معکوس با نشانه مربوط به خود در زمان زایش‌اش می‌یابد. مثال این وضعیت شلوار جین است. این لباس در ابتدا خاص کارگران و گاوچرانان بود، اما به خاطر انطباق اش با زندگی روزمره در شهرهای مدرن، به لباس طبقه متوسط تبدیل شد. کم کم این اقبال باعث شد تا شلوارهای جین و لی، در گردونة اقتصادی بازار سرمایه سالار قرار گیرند و گاه با قیمت‌هایی عرضه شوند که کارگران و گاوچرانان سابق حتی گمانش را هم نمی‌كردند. در کشور ما، استفاده از این دست لباس پس از انقلاب، ابتدا به عنوان نماد همراهی با فرهنگ غربی تلقی می‌شد و تقریباً اختصاص به مرفهّین یا گروهی از فرهیختگان فکری و هنری داشت، اما به تدریج، معانی دیگری هم بدان افزوده شد و در حال به عنوان نماد جوانی یا حتی نوگرایی و انعطاف عقیده می‌باشد. به نظر می رسد امروزه، شلوارهای جین ولی، به سلاحی مناسب جهت نمایش همراهی با فرهنگ رایج شهری تبدیل شده اند و از قضا به واسطة همین معانی است که عمداً توسط عده‌ای پوشیده نمی شوند.
گرچه به نظر می رسد که هویت یابی های معطوف به پوشش به شدت منعطف و بی‌هیچ مانع اجتماعی اند، امّا باید در نظر داشت هرجا که لباس با عوامل ساختاری پیوند می یابد، این آزادی به چالش کشیده می شود و این عوامل ساختاری عمدتاً یا دینی اند یا سیاسی. ادیان و دولت ها در غیاب تأثیر ساختاری الزامات صنفی و گروهی، مهم ترین عاملان ایجاد محدودیت در سبک های پوشش اند. ادیان با تأکید بر تفاوت های جنسیتی میان زن و مرد، سعی در حفظ تفاوت میان لباس زنان و مردان دارند و دولت ها نیز هرجا که لباس ها حاوی دال های سیاسی مخالف باشند، به شکلی که مصداق نقض قوانین باشد، از پوشیده شدن آن لباس‌ها جلوگیری می کنند. شایان ذكر است كه در بیش تر مواقع، می توان میان تصمیمات دولت ها و الزامات ادیان روابطی را جست و جو کرد. نكته دیگر این كه، صرف تفاوت زیستی میان زن و مرد، به عنوان یک الزام طبیعی، سطحی از تفاوت های دایمی و ناخواسته میان لباس زنان و مردان ایجاد می کند بدیهی است كه نمی‌توان این تفاوت را تنها به الزام فرهنگ برای حفظ آن محول کرد.
در سطح تاریخی، بسته به ورود جامعه در هر وضعیت (اگر با تسامح بپذیریم که چنین خط سیر تاریخی هست)، قراردادهای مربوط به پوشش تغییرات فراوانی می کنند. تغییرات در وضعیت سنتی، ‌به آهستگی و البته در اشکال خاصی رخ می دهد. این تغییرات عمدتاً تابع روابط میان طبقات و ساختار قدرت هستند. تا قبل از دورة ناصرالدین شاه، پوشیدن شلوارهای کوتاه در بین زنان رایج نبود و چه بسا نوعی بی حیایی و جلفی محسوب می‌شد. ناصرالدین شاه که به روسیه رفت تحت تأثیر لباس‌های بالرین‌های روسی قرار گرفت. در بازگشت زنان حرمسرا را مجبور کرد تا شلوار و دامن‌هایی نظیر آن چه بر تن رقاصه‌های روسی دیده بود بپوشند. خیاطان اروپایی هم به کمک آمدند تا سبک جدیدی از لباس زنانه ایجاد شود. زنان دربار که این نوع لباس‌ها را پوشیدند، به تدریج زنان اشراف و متمولین اقتصادی هم از آن تبعیت کردند و کم کم این سبک رواج یافت. گرچه با مرگ شاه ناصری این لباس از میان زنان دربار هم رخت بست، اما به حیات خود در اندرونی خانه های ایرانی ادامه داد. به نظر می رسد، اصولاً این خط سیرِ رواج یک نوع پوشش (یا به اصطلاح مُد شدن) که از دربار آغاز می شد، به اشراف و متمکنین می رسید و نهایتاً در میان مردم گسترش می یافت، دست کم قبل از ورود وسایل ارتباط جمعی نوعی قاعده برای شیوع یک نوع پوشش در تاریخ ایران بوده است.
مثال دیگر چادر ایرانی است. چادر ایرانی، در کاربرد اسلامی اش به عنوان حجاب، در ابتدا به صورتی کاملاً پوشیده بود که زنان آن را از بالا می پوشیدند و در رنگ های سفید و آبی دیده می شد. به‌تدریج چادر و پارچه ای که صورت را می پوشاند (پوشیه) از هم جدا شدند. در دوران قاجار پوشیه ها را سفید می بینیم و چادرها را سیاه و احتمالاً از این زمان است که چادرهای سفید (یا رنگی) بیش تر به عنوان یک لباس نیمه اندورنی استفاده می‌شدند تا یک لباس رسمی برای تردد در سطح شهر. بنابراین، مشهود است كه قراردادهای مربوط به رنگ چادر به مرور زمان تغییر کردند. در زمان پهلوی اول، چادر تبدیل به یک دال سیاسی شده و در نتیجه پوشیدن آن جرم شد. پس از آن، گرچه چادر و حجاب، به شکل اعم آزاد شدند، اما به سختی تحمل می‌شدند، چراكه دیگر چندان یک دال سیاسی به شمار نمی آمد (نمادی از مخالفت با حکومت) اما برای گروهی تبدیل به نشانة تحجر و واپس ماندگی شده بود. هم چنان كه از سوی چادری ها، بی‌حجابی و کت و دامن و کلاه زنانه، نماد فرنگی بودن و لاقیدی و چه بسا ترس و تسلیم به حساب می‌آمد. در گیرودار انقلاب و خصوصاً پس از آن، از زمان تصویب قانون حجاب، چادر دوباره محتوای سیاسی خویش را به دست آورد و نمادی از ایدئولوژی انقلابی شد، به گونه‌ای که در رسانه‌های غربی، هرجا که نشانی از زنان انقلابی ایران بود، تصویری از زنان محجبه و چادری دیده می شد که تفنگ به دست در حال رژه رفتن بودند. این جا هم تغییر روابط نمادین، از روابط ساختار قدرت و نظام اعتقادی متأثر است. اساساً در این برهه، از 1307 تا اوایل دهه 1370، عَلَم لباس و حجاب، در لشگرکشی های سیاسی و فرهنگی، در اهتزاز بوده است، لذا از آن زمان تا کنون هنوز هم حجاب به عنوان یک دال سیاسی مطرح است.

4) محور هم زمانی؛ تفاوت در قواعد
در محور عرضی یا «هم‌زمانی»، آن‌گونه که سوسور می‌گوید، می توان از نوع دیگری از تفاوت نام برد. گرچه انواع روابط نمادین در وضعیت سنتی وجود دارند، اما تلقی افراد از این روابط یکسان است. همه می دانند که چین های لباس دختر ازدواج نکرده از زنی که ازدواج کرده، بیش تر است؛ یا این که لباسی مخصوص روحانیون دینی است و پوششی دیگر ویژه اقلیت های دینی. گرچه به شکل اعجاب آوری می‌توان برای هر وضعیتی که افراد در آن قرار دارند نشانه ای درون لباس یافت، امّا این نشانه ها برای همگان یکسان اند؛ چرا كه ویژگی سنت، دوام و تکرار است. در وضعیت سنتی، در محور عرضی، تنوع هست امّا تغییر نیست؛ بدین معنا که یک فرد در آن واحد، نشانه‌های مربوط به دو نحوة پوشش، یا دو سبک متعلق به دو گروه را «مصرف» نمی‌کند.
احتمالاً نباید انتظار داشته باشیم در وضعیت مدرن از منظر یكدستی، تفاوتی با وضعیت سنتی ایجاد شده باشد؛ زیرا مدرنیته سعی دارد همه چیز، پیرامون هسته مرکزی اش، یعنی عقل خودبنیاد و ابزاری، بچرخد. با این حال، هیچ گاه مدرنیته از شکافی که در جوامع ایجاد کرده بود رهایی نیافت. هویت های سنتی، هویت های دینی، اشرافیت های به جا مانده از عصر کهن، تاریخ، عقاید غیر عقلانی و بسیاری منابع ارزشی و خیل هنجارهایی که از جهان کهن باقی مانده بود، اجازه نمی داد که مدرنیته بتواند یکدستی جهان سنت را به دست آورد. تلقی یکدستی از جهان سنت، نباید رهزن ما شود به گونه‌ای كه گمان کنیم که در سنت با یک منبع هویتی، یک دین، یک آیین، و رسم و رسوم ثابت مواجه هستیم، باید توجه داشت كه برگ برنده سنت، غلبه هویت، غلبه نظم بیرونی بر آزادی فرد و امکان انتخاب بوده است، نظمی كه درجهان مدرن به چالش کشیده شد. مدرنیته برای این که خود را از غلبة سنت رها کند، به عقل خودبنیاد پناه آورد و تصمیم فرد و فرمان عقل او را محور حقیقت دانست، اما همین، خودِ مدرنیته را به چالش کشید. این است که با توسعة عمقی مدرنیته یا همان مدرنیتة افراطی، افراد خود را در برابر انتخاب‌های فراوان حیران می بینند و هیچ الزامی برای هماهنگی سلک و سلوک احساس نمی‌كنند. تنها قوانین شهروندی، همان قراردادهای حقوقی میان فرد و دولت هستند که برای فرد الزام آورند. در واقع مدرنیته با خود تناقض و تعارض به ارمغان آورد. این تناقض چیست؟ تناقض میان امکان و انتخاب فرد، میان آزادی بی حد او در گزینش هر سبکی از زندگی و میان الزاماتی که دولت مدرن برای او فراهم می آورد. این الزامات از خلال همان قرارداد (روسو هابزی) شهروندی ای حاصل می شود که اندیشه ی مدرن و به تبع آن دولت مدرن (که بهتر است بگوییم «لیبرال»، تنها مذهبی از فلسفه و شیوه ای از دولت که توانسته است خود را سرپا نگاه دارد) با فرد منعقد می کند. بر اساس این الزامات، گرچه دولت خود را موظف می داند تا برای حراست از آزادی فرد امنیت ایجاد کند، امّا از فرد می خواهد تا پای جان در برابر او، به مثابه یک خدا، به تعهد خویـش وفادار باشد (رك. مک اینتایر، 1386). دولت مقدس به جای همه نهادهای مقدسی نشسته است که در جهان سنت به زندگی فرد معنا و نظم می دادند. با این همه، دولت در پی آن نیست که برای فرد معنایی بیافریند. البته فقط دولت نبود که بر فرد غلبه داشت، نظام مسلط اقتصادی با ساختاری الزام آور نیز در کنار دولت به اسارت فرد همّت گمارد، لذاست که عصر مدرن را عصر غلبه سیاست و اقتصاد بر دیگر وجوه آدمی دانسته‌اند (رك. آشتیانی،1383). این الزام اقتصادی در بعد فرهنگی، خود را به ارزش و هنجارهای ناظر بر تفاوت های طبقاتی ای تبدیل کرد که در نمادها و نشانه های البسه خود را نشان دادند.
در بُعد سیاسی هم نظارت دولت ها بر کالبدها و لباس ها محدودیت‌های فرد را در انتخاب لباس رقم زد. به هر حال فرد نمی توانست به هر طریقی که مایل بود در انظار عمومی حاضر گردد. لذا گرچه آرمان مدرن، آزادی فرد از هر قید و بند بود و گرچه شعار دولت های مدرن همیشه این بوده است، اما عملاً فرد در چارچوب ارزش ها و هنجارهای نظام سیاسی اقتصادی اسیر گشت.
در جهان مدرن، فرد با انتخاب های بی حدی مواجه است و توأمان با قواعدی روبه رو است که مشخص می کنند او چه باید بپوشد و قواعد نظام پوشش را تضمین می‌کنند. منشأ قواعد ارزش های نظام اقتصادی، قوانین دولت، دین، الزامات زیبایی شناسانه، تنوع طلبی، هویت های جدید و هر منبع دیگری است که قدرت معنادهی و انتظام در زندگی فرد را داشته باشد.
بسته به این که هر قاعده چه باشد، می توان دربارة روند شکل گیری آن حدس هایی زد. هر دسته از این قواعد که درون یک «گفتمان» جای دارند، در چارچوب خود، امکان ایجاد قراردادهایی را فراهم می‌آورند. این قراردادها بین ارزش هایی که آن قواعد بدان ارجاع دارند، عناصر مرکزی هر گفتمان، رنگ ها، طرح ها و برش های پارچه ها بسته می شوند. هر طرحی و هر نقشی باید به مثابه متنی قرائت گردد که نظام نحوی و آوایی آن خوانش را، قواعد این گفتمان ها مشخص نماید و البته است که هر گفتمان در کنار گفتمان های دیگر باید فهمیده شود، همان طور که «لاکلاو و موفه»[12] تأکید دارند (رك. سلطانی،1384). اگر پوشیدن مانتوی کوتاه را ناظر بر آزادی خواهی دانیم و پوشیدن چادر را ناظر بر عفت، این دو باید در كنار هم معنا یابند، چرا كه اولی قاعدة گفتمان لیبرال و دیگری قاعدة گفتمان دینی است. عرصه کشاکش سبک های پوشش، عرصه کشاکش گفتمان ها در جامعه است. به نظر «تریگ»[13] ،تعارض های موجود در جوامع یا میان جوامع، در حقیقت به تعارض های مابین قواعد مربوط می شود که ما در این جا آن‌ها را به گفتمان ها مربوط دانسته ایم (رك. تریگ، 1384).
گفتیم که لباس‌ها تحت یک سری قواعد پوشیده می شوند و تنها وجه کارکردی لباس و صرف احساس زیبایی ناشی از آن نیست كه اهمیت دارد.شایان ذكر است كه گرچه زیبایی یک امر غیرعقلانی بوده و مربوط به حوزة ادراکات نفسانی است، اما «زیبابودگی» امری عقلانی است؛ بدین معنا که ناشی از فعالیتی نمادپردازانه است. فرد ابتدا باید زیبایی را تشخیص دهد و این زیبایی چیزی نیست که تنها او تشخیص دهد، بلکه این زیبایی باید با معیارهای زیبایی شناختی جمع هماهنگ باشد. اساساً این دیگران هستند که باید زیبایی فرد را تأیید کنند. زیبا بودن از مقایسة «خود» با یک دیگری خیالی ناشی می شود. دیگری‌ای که «خود» میل دارد به او برسد و شبیه او شود. لذا پوشش، به نحوی محل تحقق امیال و آرزوهاست، هرچند كه این دیگری از قواعد جمع و الگوهای ذهنی و عینی که جمع ارائه کرده است، ناشی شده است.
فرد از قراردادهایی تبعیت می کند که جمع، میان دال عینی پوشش و مدلول ذهنی زیبایی منعقد کرده است. هر چند كه این قراردادها ثابت نیستند و آنچه که امروز زیباست، در اثر تکرار، فردا از دیده می افتد، ولیكن به هر حال، هر فرمی از پوشش، عموماً از دل فرم سابق بیرون می آید.
قراردادها آن جا که باعث پیوند فرد به جمع می شوند، به شکل قواعد عمل می کنند. قواعدی که هم فرد را با جمع همراه می کند و هم وی را از آنان متمایز می‌سازد. زیمل در تحلیل خود از «مد» چنین نظری دارد. او معتقد است که مُد هم فرد را با گروه همراه می‌کند و هم او را از گروه متمایز می‌سازد و لذا کارکردی متناقض دارد. اما خود این قواعد ناشی از قراردادهایی هستند که جمع منعقد می کند. وقتی كه مهر استاندارد زیبایی برای یک چیز صادر شد، دیگر این فرد است که باید درون این قواعد بازی کند و اختیار بر هم زدن این قواعد را ندارد. این جاست که تفاوت سطح فردی و گروهی در برابر معیارهای پوشیدن، تفاوت قاعده و قرارداد را معلوم می کند. وقتی گروه[14]، به هر دلیلی، کت و شلوار را لباس رسمی فرض می کند، دیگر فرد قدرت برهم‌زدن این قرارداد، یعنی خاصیت نمادین کت و شلوار در قبال رسمی بودن را ندارد؛ مگر این كه جمعیت کثیری را همراه خود کند و این قدرت تنها در اختیار بازار است.
از هر قاعده ای، قاعده ای جدید آفریده می شود. همیشه قواعد از امکانات قواعد قبلی بهره می جویند. اما مرز قواعد کجاست؟ مرز هر مجموعه قواعد که ترکیب فنی لباس را فراهم می‌کند از قاعده‌ای بالاتر اخذ می شود که این خود از یک قرارداد ناشی شده است. قرارداد میان یک شاکله کلی از لباس(یک دال) و یک مفهوم اخلاقی، سیاسی یا طبقاتی. مثال بارز این نكته، رابطه دلالتی نهفته میان چادر و عفت است. همواره معیارها و افرادی، به مثابه پاسداران یک گفتمان وجود دارند که دال را مناسب مدلول ارزیابی کنند. عرضه چادرهای جدید به بازار در سال‌های اخیر و بحث ها و اظهار نظراتی كه در رابطه با پوشیدگی این نوع چادرها مطرح شد و در نهایت تغییراتی كه در نتیجه این اظهار نظرات در دوخت این چادر ها صورت گرفت، شاهد بر همین مدعاست.
هر سبکی از لباس می تواند به یک دسته از قواعد که راجع به مجموعه‌ای از ارزش‌ها هستند، تعلق داشته باشد و چه بسا بتوان گفت كه هر سبکی از لباس به همراه همة پیام ها و همه ی باورهای همراه آن، گفتمانی را تشکیل می‌دهد به‌نام «گفتمان پوشش». با این همه، برخی انواع پوشش قابلیت آن را یافته اند که در مرز گفتمان ها حرکت کنند و بتوانند در عین حال مدلول های متفاوتی داشته باشند. این نوع پوشش ها به دارندگان‌ شان یا پوشندگان ‌شان اجازه می دهند تا بسته به موقعیت، در گفتمان های مختلف اجازه رفت وآمد داشته باشند. کت و شلوار از این جنس است. هم رسمی است و هم شیک. هم می‌تواند پوشش مطلوب متدینین باشد هم مرفهین. مانتو و مقنعه نیز همین ویژگی را دارد. هم می تواند پوشندة خود را وارد فضای متدینانه کند و هم رسمی و هم لاقید! لذا پوشش در بسیاری مواقع می‌تواند به مانند یک دال سیال عمل کند. زمینه است که مدلولِ دال را مشخص می کند. اما این بدان معنا نیست که وضعیت پوشنده به پوشش اش خنثی است، بلکه او در هر موقعیتی از امکانات لباس اش برای انتقال پیام اش استفاده خواهد كرد.

5)پوشش و قواعد
تعریف ما از قواعد در اینجا، در سه سطح متفاوت ارایه می گردد:
- قواعد عامی که درون هر گفتمان به مثابة اصل اساسی، انتظام دهنده و معنابخش سایر عناصر گفتمان عمل ‌كرده و دیگر قواعد و نمادها و قراردادها را شامل می‌شود. در کشور ما، در مورد حجاب، دست کم دو گفتمان متفاوت و متعارض می توان تشخیص داد: اول، گفتمان دینی كه تاریخی و اصیل بوده و قدرت را در اختیار دارد. در این گفتمان، اصل وحدت دهنده و معنابخش، قاعدة عفت است. بر اساس این قاعده، حجاب یا چادر، ضامن عفت و مصونیت آور است. در این گفتمان، ارزش های دیگری، نظیر تقدّس خانواده نیز مطرح اند که در ارتباط با دیگر مفاهیم، مانند عفت، مصونیت، حجاب و... نظم گفتمانی را رقم می زنند. در گفتمان رقیب، اصل اساسی «اصالت نفس» است و تن به مثابة «خود عینی» در لباس نمود می یابد، بدین ترتیب، پوشش نیز کارکردی برای «خودنمایی» خواهد یافت (بی آنکه بر فحوای منفی این لغت نظر داشته باشیم). زیبایی اصل اساسی انتخاب و نمایش است. در نمایش تن در قالب لباس برای کسب معیار زیبایی و جلب نظر دیگران، تمایلات زیبایی شناسانه بر دیگر وجوه غالب می‌گردد (رك. کرمی، 1385). در سطح اول، قواعد از رفتار پوششی فرد انتزاع می شوند. در واقع، موارد نادری از رفتارهای پوششی هستند که کاملاً بر عفت استوار بوده و از هر گونه زیبایی نمایی بری می‌باشند. در واقع، در بیشتر موارد، افراد قواعد هر دو گفتمان را توأمان در پوشش خود لحاظ می‌کنند و این ناشی از آن است که تحقق گفتمانِ خالص و ناب تقریباً بلاامکان است.
- قواعدِ میان نمادها و سبک های لباس، سطح دوم قواعد را شكل می‌دهد. هر کسی که لباسی می پوشد باید از عواقبِ نمادین لباس خود آگاه باشد. باید بداند که دیگران چگونه به واسطه این لباس ها در مورد او قضاوت می کنند. عدم توجه به عواقب نمادین لباس پوشیدن، نحوه ای لاابالی گری تلقی می شود. البته این لاابالی گری، خود، جایی در روابط نمادین دارد. در این معنا، افرادی هستند که اساساً به گونه‌ای با پوشش خود تعامل می کنند که خود یا دیگران، از آنان، تلقی لاابالی (درویش مسلکی، کلبی مسلکی) داشته باشند. پیش‌تر گفتیم که رابطة میان یک لباس و یک دال، قراردادی است، اما باید تأکید داشت، هنگامی كه قرارداد منعقد شد، دیگر نمی توان از آن سرکشی کرد. قرارداد به مثابة یک قاعده عمل می کند. قاعده ای برای پوشیدن و فهمیدن پوشش ها.
- سطح سوم از قواعد، خود را در ترکیب فنی لباس نشان می دهد. در این سطح، لباس باید به نحوی فراهم شود كه بتواند انتظارات نمادین خود را فراهم کند. هر چه زیباتر، هرچه عفیف­تر، هرچه شیک تر و...بهتر. در قبال همة انتظارات نمادینی که از لباس می رود، نحوة پوشیدن لباس هم از قواعدی تبعیت می کند که انتظارت نمادین را تأمین کند. میان پوشیدن کت و شلوار و انداختن پیراهن بر روی آن یا پوشیدن کت و شلوار و کراوات، فرسنگ ها تفاوت نمادین وجود دارد. فرد نمی تواند هر لباس را آن گونه که می خواهد، فارغ از سنگینی بار نمادین آن بپوشد. او همیشه باید آگاه باشد.
اهمیت قواعد آن گاه معلوم می گردد که منبعی بخواهد در راستای کنترل فرهنگی، سیاستی ناظر بر کالبدها و پوشش ها داشته باشد. دولت ها همان گونه که از نظارت و کنترل رفتار سیاسی و اقتصادی مردمان (برای مثال از طریق مکانیزم‌های انتخاباتی و مالیات ها) ناگزیر هستند، از کنترل رفتار فرهنگی مردم نیز گریزی ندارند. گرچه دولت لیبرال همیشه شعار گشاده دستی کامل در برابر فرهنگ را سرداده، اما در عمل تحت فشار نیروهای فرهنگی در جامعه، رفتاری را منع یا رفتاری را ترویج نموده است. رفتارهای پوششی (سبک های پوشیدن)، بخشی از این کنترل بوده اند؛ نه تنها در بیشتر کشورها برهنگی کامل در انظار عمومی منع قانونی دارد، بلکه در برخی دیگر از کشورها، سبک خاصی از پوشش، عمدتاً به دلایل سیاسی ممنوع است. لذا دولت ها ناچار از انتخاب نحوه‌ای سیاست گذاری دربارة پوشش اند. در این میان، نکتة حایز اهمیت، لزوم توجه سیاست گذار به قواعد پوشش، قراردادها و وجوه نمادین سبک های لباس است. قدرت و نفوذ هر کدام از این قاعده ها تعیین می کند كه کجا باید نرمش به خرج داد و چه وقت باید میدان بازی را تنگ گرفت. این نرمش البته کوتاه آمدن از اصول اعتقادی نیست، چراكه اصول اعتقادی بیشتر ناظر بر امور اخلاقی اند نه قراردادها. قراردادهای مربوط به نشانه ها در جوامع مختلف متفاوتند. همان گونه که حجاب، در این سطح، به عنوان یک امر اخلاقی، فی المثل در ایران و لبنان ناظر بر دو نحوة متفاوت پوشش زنان است. لذا نرمشی که توصیه می شود در برابر قراردادهاست نه اصولی که به تعبیر لاکلاو و موفه، «وقته»[15]های یك گفتمان را تشکیل می‌دهند. برای روشن‌تر شدن این اصطلاح باید تعریفی موجز و ناگزیر ناقص از نظریه‌ی گفتمانی لاكلا و موفه داد. از نظر لاكلاو و موفه گفتمان طی فرآیندی كه این دو آن را «مفصل‌بندی»[16] می‌نامند، رابطه‌ای میان عده‌ای از عناصر برقرار می‌كند. این عناصر به واسـطة تفاوت‌شان با یكدیـگر و نیز عـمل مـفصـل‌بندی درون گفتـمان هویت می‌یابند (cf. Laclau & Mouffe,1981). لذا به جایگاه قرارگرفتن هر عنصر درون گفتمان «جایگاه تفاوت»[17] گفته می‌شود.‌ مثلاً در گفتمان پزشكی، میان بدن، بیماری و درمان تفاوتی هست و در ضمن رابطه‌ای. هر كدام از این سه عنصر برای معنایابی درون گفتمان پزشكی نه تنها نیازمند حفظ این تفاوت هستند،‌ بلكه باید از طریق رابطه‌ای كه عمل مفصل‌بندی گفتمان میان آن‌ها ایجاد می‌كند، هویت یابند (رك.سلطانی،1384). هر عنصری كه وارد یك گفتمان می‌شود،‌ چنان‌چه درون آن گفتمان پذیرفته شود و معنا یابد،‌ تبدیل به یك «وقته» می‌گردد. وقته در واقع عنصری است كه درون یك گفتمان «تثبیت» شده است. باید در نظر داشت كه گسترش و استقرار وقته ها، مثلاً حجاب در گفتمان «زندگی مؤمنانه»، مستلزم یک فعالیت فرهنگی مجزا از سیاست‌های معطوف به پوشش است و از بحث ما جداست. آیا این بدان معناست که معارضات بر سر مسأله پوشش، معارضات مربوط به قراردادهاست و هیچ ارتباطی به وقته ها ندارد؟ البته که این گونه نیست. همیشه یک سبک لباس، به مثابة یک دال، به خاطر مدلول های اخلاقی و سیاسی اش، مورد چالش قرار می‌گیرد. در واقع منع پوشیدن یک لباس یا تأکید بر پوشیدن دیگری با استدلال‌های معطوف به وقته هاست که صورت می گیرد. به نحوی که پوشیدن لباسی منافی عفت و دیگری مساوی عفت است. با این وصف، سیاست گذاری فرهنگیِ دولت، ناظر بر چه چیز باید باشد؟ به نظر نگارنده، این سیاست گذاری نـباید ناظر بر نحـوه های پوشـش، بلكه باید ناظر بر وقـته ها باشد. به عبارت دیگر، خود حجاب یا خود مفهوم عفت باید درمقام یک دال، در سطح ذهنی جامعه، پخش، مستقر و تثبیت گردد. به نظر می رسد تا زمانی که این دال ها در گفتمان های فرهنگی حیاتِ روزمره استقرار نیابند، سیاست های معطوف به پوشش، یا در سطحی عمومی تر ،کالبد، به توفیق نخواهند رسید.
در انتها باید به این پرسش پاسخ داد كه آیا می‌توان پوشش را نمادین ندید؟ آیا می‌توان فارغ از بار نمادینی که هر سبک پوشش دارد، بدان متمایل شد؟ پاسخ را باید با در نظر گرفتن مواردی چند بیان نمود:
اولاً، هر فرد به هرحال نظام ارزشی برای خود دارد و این نظام ارزشی برای او الزاماتی می آورد که در مدیریت کالبدی او نمایان می گردد. وقتی سخن از نظام ارزشی آورده می‌شود، صرفاً، نباید به اشکال پیچیدة اخلاقی متوجه بود، بلکه اموری نظیر زیبابودگی هم می تواند به مثابة یک ارزش عمل کند و درواقع، در بیش تر موارد، این اصل است که عمل می کند. با این حال، همیشه ملاحظاتی که در ارتباط با موقعیت اجتماعی فرد قرار دارد (نظیر سن، جنس، منزلت اجتماعی و...) كه در انتخاب و پوشیدن یک لباس اعمال می‌گردد.
از سوی دیگر، عوامل ساختاری نیز بر وجه نمادین و بار معنایی لباس اثر می‌گذارند. هر چه در یک جامعه، اهتمام دولت برای کنترل فرهنگی و مدیریت کالبدها بیش تر باشد، وجه نمادین البسه قوی تر خواهد بود. هویت بر لباس سنگینی خواهد کرد و توجه به ظاهر اهمیت بیش تری می یابد. در چنین فضایی، اشباع شده از هویت و معنا، اگر دولت ها بخواهند سبک های خاصی از پوشش را رواج دهند با مشکلات بیش تری مواجه خواهند بود؛ زیرا لباس ها، نه صرفاً به خاطر وضعیت زیبایی شناختی شان یا فواید کارکردی آن ها، بلکه با نمادهایی که همراه آن هاست، سنجیده می شوند.

فهرست منابع
آشتیانی، منوچهر:«جامعه شناسی شناخت ماکس شلر»، نشر قطره، تهران،1383.
اسکات، جان و خوزه لوپز:«ساخت اجتماعی»، ترجمه حسین قاضیان، نشر نی، تهران، 1385.
الگار، حامد: «پوشاك در ایران زمین»،‌ از سری مقالات دانشنامه ایرانیكا،‌ گروه مؤلفان، ترجمه پیمان متین، انتشارات امیركبیر، تهران، 1383.
باکاک، رابرت: «مصرف، از سری کتاب‌های مفاهیم علوم اجتماعی»، ترجمه احمد توسلی، نشر شیرازه، تهران، 1381.
تریگ، راجر: «فهم علم اجتماعی»، ترجمه شهناز مسمی پرست، نشر نی، تهران، 1384.
چیت ساز، محمدرضا: «تاریخ پوشاک ایرانیان، از ابتدای اسلام تا حمله مغول»، انتشارات مرکز تحقیقات و مطالعات و سنجش برنامه ای صدا وسیما و سمت، تهران، 1379.
ریتزر، جورج: «نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر»،ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات مركز علمی، تهران، 1381.
سعید، بابی: «هراس بنیادین، اروپامداری و ظهور اسلام گرایی»، ترجمه غلام رضا جمشیدی ها و موسی عنبری، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1379.
سلطانی، سید علی اصغر: «قدرت، گفتمان و زبان، ساز و کارهای جریان قدرت در جمهوری اسلامی ایران»، نشر نی، تهران، 1384.
شنایدر، سوزان سی و ژان لویی بارسو: «مدیریت در پهنه فرهنگ ها»، ترجمه سیدمحمد اعرابی و داوود ایزدی، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، تهران، 1382.
شهبازی، ع.شاپور :«پوشاک در ایران زمین، از سری مقالات دانشنامه ایرانیکا»، گروه مؤلفان، ترجمه پیمان متین، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1383.
صفوی، کورش: «درآمدی بر معنی شناسی»، انتشارات سوره مهر، تهران، 1383.
سرل، جان.آر: «افعال گفتاری، جستاری در فلسفه زبان»، ترجمه محمدعلی عبداللهی، انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، تهران، 1385.
فارسون، سمیح مشایخی، مهرداد: «فرهنگ سیاسی در جمهوری اسلامی ایران»، ترجمه معصومه خالقی، انتشارات مرکز بازشناسی اسلام و ایران (باز)، تهران، 1379.
فکوهی، ناصر:«تاریخ اندیشه و نظریه­های انسانشناسی»، نشر نی، تهران، 1382.
كرمی، محمدتقی: «نظام خانواده»، ماهنامه علمی، فرهنگی و اجتماعی حوراء، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، شماره 21، مهر و آبان 85.
گیدنز، آنتونی:«تجدد و تشخص»،ترجمه ناصر موفقیان، نشر نی، تهران، 1382.
متین، پیمان:«پوشاک ایرانیان»، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، 1383.
موریس، برایان:«مطالعات مردم شناختی دین»، ترجمه سیدحسین شرف الدین و محمد فولادی، نشر زلال کوثر، 1383.
مک اینتایر، السدر:«عدالت به مثابه فضیلت، مقایسه دیدگاه راولز و نوزیک درباره عدالت»،ترجمه مهدی نصر، ماهنامه فرهنگ خردنامه(همشهری)، شماره 18، شهریور 1386.
وبلن، تورستین:«نظریه طبقه مرفه»، ترجمه فرهنگ ارشاد، نشر نی، تهران، 1383.
وینچ، پیتر:«ایده علم اجتماعی و پیوند آن با فلسفه»، گروه مترجمان زیر نظر ناشر، انتشارات سمت،تهران، 1372.
کالر، جاناتان:«فردینان دوسوسور»، ترجمه کورش صفوی، انتشارات هرمس، تهران، 1379.
کرایب، یان:«نظریه اجتماعی مدرن، از پارسونز تا هابرماس»، ترجمه عباس مخبر، نشر آگه، تهران، 1381.
Laclau,E,& Mouffe,C."Hegemony and Socialist trategy:Towards a Radical Democratic Politics",verso,London,1985.
Palmer,F.R,"Semantics"Cambridge university,2ed,cambridge,1981.

پی نوشت ها:
* - دانش‌آموخته دكترای جامعه‌شناسی، هیأت علمی دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
- كارشناسی ارشد مردم‌شناسی دانشگاه تهران
[1] - Pierre Bourdieu
[2] - Michel Foucalt
[3] - Anthony Giddens
[4] - Mary Douglas
[5] - Ludwig Wittgenestein
[6] - Ferdinand de Saussure
[7] - John Scott & Jose Lopez
[8] - Cust
[9] - Max Weber
[10] - Clifford Geertz
[11] - Thorstein Veblen
[12] - Ernesto Laclau & Mouffe
[13]- Roger Trigg
[14]- اینجا مفهوم متعین گروه مد نظر نیست، بلکه خیل آدم­هایی است که تقریباً به یک شکل لباس می پوشند
[15]- moment
[16]- articulation
[17]- differential positions

برگرفته از : فصلنامه مطالعات راهبردی زنان- شماره 38 -زمستان 1386
منبع : http://www.mr-zanan.ir

 

سه شنبه 11/9/1393 - 20:47
حجاب و عفاف

ظاهر كردن زینت براى زنان

در پاسخ به سئوال منظور از زینت آشكارى كه زنان در اظهار آن مجازند چیست؟ در آیه 31 سوره «نور» مى خوانیم: «آنها نباید زینت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبیعتاً ظاهر است» (وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها).
در این كه منظور از زینتى كه زنان باید آن را بپوشانند و همچنین زینت آشكارى كه در اظهار آن مجازند چیست؟ در میان مفسران سخن بسیار است.
بعضى، زینت پنهان را به معنى زینت طبیعى (اندام زیباى زن) گرفته اند، در حالى كه كلمه «زینت» به این معنى كمتر اطلاق مى شود.
بعضى دیگر، آن را به معنى «محل زینت» گرفته اند، زیرا آشكار كردن خود زینت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهائى مانعى ندارد، اگر ممنوعیتى باشد مربوط به محل این زینت ها است، یعنى گوش ها و گردن و دست ها و بازوان.
بعضى دیگر، آن را به معنى خود «زینت آلات» گرفته اند منتها در حالى كه روى بدن قرار گرفته، و طبیعى است كه آشكار كردن چنین زینتى توام با آشكار كردن اندامى است كه زینت بر آن قرار دارد.
(این دو تفسیر اخیر از نظر نتیجه یكسان است هر چند از دو راه مسأله تعقیب مى شود).
حق این است كه ما آیه را بدون پیش داورى و طبق ظاهر آن تفسیر كنیم كه ظاهر آن همان معنى سوم است و بنابراین، زنان حق ندارند زینت هائى كه معمولاً پنهانى است آشكار سازند، هر چند اندامشان نمایان نشود، و به این ترتیب آشكار كردن لباس هاى زینتى مخصوصى را كه در زیر لباس عادى یا چادر مى پوشند مجاز نیست، چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنین زینت هائى نهى كرده است.
در روایات متعددى كه از ائمه اهلبیت(علیهم السلام) نقل شده نیز همین معنى دیده مى شود كه زینت باطن را به قلاده: «گردنبند»، دملج: «بازوبند» و خلخال: «پاى «برنجن» همان زینتى كه زنان عرب در مچ پاها مى كردند» تفسیر شده است.
و چون در روایات متعدد دیگرى زینت ظاهر به «انگشتر»، «سرمه» و مانند آن تفسیر شده، مى فهمیم منظور از زینت باطن نیز خود زینت هائى است كه نهفته و پوشیده است (دقت كنید).(1)

پی نوشت :
1. تفسیر نمونه، جلد 14، صفحه 470.
منبع :
http://www.makaremshirazi.org

 

سه شنبه 11/9/1393 - 20:46
حجاب و عفاف

لباس از دیدگاه اسلام و قرآن

در تاریخ جدید ‹‹ زمان ›› به ‹‹ زمانه ›› تبدیل شده است و انسانها صورت دگرگونه ای یافته اند . دربسیار ی از نقاط جهان صورت مردانه به صورت زنانه تبدیل شده است وزن چهره عفاف وزنانه خود را از دست داده و هرگونه لطف كه منزلت زن درآن تعریف می شد از بین رفته است .دیگرنه مرد نسبت به همسر خود احساس ‹‹ شرفی ›› می كند ونه زن نسبت به كانون خانواده ، همسر و فرزندان خود احساس همسری و ‹‹ مادری›› می نماید .
درگوشه و كنار دنیا معانی گذشته همچون ‹‹ مردانگی ›› ، ‹‹ همسری ›› ، ‹‹ مادری ›› ، و ‹‹ تعلیم وتربیت ›› معنا ومفهوم واقعی خود را از دست داده اند .
پیش از این گفتیم كه برهنگی ، ارزش معنوی زن را از بین می برد و اورا تاحد یك كالا ویك ‹‹ جنس ›› پست می كند زنی كه تن و اندام خود را در معرض دید همگان می گذارد و آنچه رابه جنسیت اومربوط می شود به كوچه وبازار می كشد ، در حقیقت می خواهد باتكیه بر ‹‹ جنسیت ›› خویش جایی درجامعه بازكند . اوبدین ترتیب اعلام می كند كه آنچه  برای او اصل است ‹‹ زن بودن ›› اوست ، نه انسان  بودن و نه اندیشه ولیاقت و كارآیی او ، چنین زنی قبل ازهمه خود اسیر خود است . او به مغازه داری شبیه است كه دائما درفكر تزیین و تغییر دكوراسیون ویترین  مغازه است و این اندیشه به اومجال آرزوهای بزرگتر و آرمانهای والاتر را نمی دهد . بانویی كه دائما نگران زیبایی و زینت خویش و طرح ومد لباس خویش است ،  كجا می تواند غمخوار هموطی گرسنه و محروم خود باشد ، كجا می تواند بیندیشد كه سرنوشت دیگر مسلمانان جهان چگونه و توسط چه كسانی رقم می خورد ، كجا می تواند به فكر نجات مستضعفان جامعه باشد ؟‌
آنچه كه موجب نگرانی همگان می باشد ، پست كردن زن تا آن حد است كه گویی صحبت ‹‹‌ سیگار ›› و ‹‹ كفش ›› ونظایر آن درمیان است . برخلاف جوامع غربی كه به نام آزادی وتساوی حقوق ، شخصیتی دروغین بر زن تحمیل شده است درجامعه اسلامی زن می باید به عنوان یك انسان به صورتی بسیار جدی وارد اجتماع شود ، و دراین راستا ضرور می نماید كه دست ازتجمل و خودنمایی  بردارد. هرچه حضور زن دریك جامعه تفننی ترباشد ،زن برهنه ترو آرایش كرده تر است . لازمه اجتماعی بودن این است ك فرد كمتر به خود بپردازد و خود راهمچون قطره ای در دریای جامعه غرق كند لازمه وارد جامعه شدن این است كه ‹‹ من ›› ازمیان برود و ‹‹ ما ›› ایجاد شود ،  و اگرقرار شود ، هرزنی ،  و هر مردی باتوجه به لباس  وبدن و روی وموی خویش ، سعی كند كه ازخود هرچه بیشتر یك ‹‹ من ›› مشخص و انگشت نما بسازد ، معلوم می شود او نمی خواهد به اجتماع بپیوندد ونه درغم جامعه ، كه درغم خویش است .
مراسم حج كه باشكوه ترین تجلی گاه اهداف و آرمانهای مسلمانان است می تواند به  عنوان راهنمای اصلی یك مسلمان الگوی زندگی روزمره او نیز باشد. در حج  در پرتو تابش آفتاب حقیقت الهی ، همه من ها دست از من بودن برمی دارند و ‹‹ ما›› می شوند و درست به همین دلیل همه ‹‹ احرام›› می پوشند كه لباسی است بسیارساده و همانند . درحج زنان و مردان دست اززینت و آرایش و تجمل و تفنن بر می دارند ویكدل ویك صدا ، یك جامعه نمونه را ارائه می دهند . بنابراین ملاحظه می شود  كه لباس  چه نقش مهمی در روابط اجتماعی دارد و درواقع لباس می تواند فرد رایاهمراه باجامعه سازد  و یااورا از آن جدا نماید .
این همه تنوع و تفنن كه درلباس و آرایش زن غربی و غربزده دیده می شود ، دقیقا نشانه آن است كه زن درجامعه غربی به صورت جدی وا رد اجتماع نشده ، بلكه به عنوان یك شیء لوكس وزینتی كه همواره جای آن درحاشیه كارهای جدی است به جامعه دعوت شده است .
آنجا كه مسأله كارجدی درمیان نیست، تفنن ، تجمل و خودنمایی جلوه گر است و هركس دراندیشه سرووضع خویش می باشد وآنجا كه صحبت از كار و تولید است زنان ومردان ساده تر و بی پیرایه ترند .بنابراین جامعه هرچه جدی تر باشد ، زن نیز پوشیده تر و بی تجمل و آراییش است و نكته بسیار ظریف و اساسی كه وجود دارد این است كه مسأله جنسیت ،پوشیدگی  ، برهنگی و ضوابط حاكم برآن رانباید یكسره از لحاظ مصالح زندگی اجتماعی فرد بررسی كرد و نباید فقط به دنیای  بیرون و جامعه پیرامون آدمی اندیشید ، بلكه باید به اهمیت احساس ‹‹ شرم ›› به عنوان یك خصلت ذاتی و درونی نیز توجه كرد . شرم یكی از صفات مخصوص انسان است و انسان تنها موجودی است كه اصرار دارد دستكم بعضی از اندامهای خود را بپوشاند . اگر سخن گفتن ، منطق داشتن ووجدان داشتن كه از جمله تفاوتهای انسان باحیوانات است و برای انسان ‹‹ كمال ›› محسوب می شود  وبه ارزش می بخشد ، چرا ‹‹ احساس شرم ›› و گریز از برهنگی كه  آن نیز خاص انسان است ، كمال محسوب نشود ؟
قرآن كریم زن وشوهر را درخانواده به ‹‹‌ لباس ›› یكدیگر شبیه می كند و می گوید : ‹‹ هن لباس لكم و انتم لباس لهن ›› زنانتان لباس شمایند وشمالباس زنانتان ›› ( سوره بقره آیه 187) زن ، لباس شوهر وشوهرلباس زن است . اگر دراین تشبیه دفت كنیم آن رافوق العاده زیبا و پرمعنی خواهیم یافت . درآیه شریفه فوق ، گذشته ازمعنای ظاهری آن ، اشاره به ظاهر و باطن وجود عالمی  ما دارد .
این دوجلوه ازیكدیگرجدا نیست ، بلكه به عنوان ظاهر و باطن یكدیگرند .
ظاهر همواره باید درحجاب باشد تاباطن جلوه حقیقی خود راحفظ نماید .و فقط بر اهل حقیقت جلوه نماید . ازاین رو خداوند سبحان درقرآن كریم زن را نسبت به مرد ومرد را نسبت به زن لباس برتن یكدیگر دانسته ودراین آیه آنچه جالب است این است كه ابتدا زن را لباس برمرد می داند ونشان از این است كه حجاب زنان ومردان درفرهنگ اسلامی  نه برای كتمان حقیقت ، بلكه برای گذشت از ظاهر وسیر به حقیقت وباطن است . لباس ازهمه چیز به تن انسان نزدیكتراست و محروم تر ، و  آنگاه همین لباس درعین نزدیكی به تن ، تن را  از دیگران می پوشاند ودورمی سازد.
زن و شوهر نیز نسبت به یكدیگر چنین اند .و درعین حال هریك از آن دوموجب حفظ عفت دیگری است ، همان طور كه لباس، انسان را از برهنگی و بی عفتی حفظ می كند .علاوه براین ، به همان ترتیب كه لباس هركس مایه وقار و آراستگی اوست، همسر نیز مایه وقار و آراستگی فرد درزندگی اجتماعی است و از شكل و نوع لباس پوشیدن افراد می توان به بسیاری از جنبه های شخصیت آنان پی برد.

منبع : http://www.e-resaneh.com

 

سه شنبه 11/9/1393 - 20:45
حجاب و عفاف

مبانی فكری زن مسلمان درباره حجاب

زن مسلمان پنج اصل فکری و مبنای اعتقادی دارد که طبق آن مبانی و اصول رعایت حجاب یعنی داشتن پوشش و لباسی بیشتر از پوشش و لباس مردان را بر خود لازم می‌داند.

اصل اول: رعایت عقیده
 هیچ انسانی دو  نوبت به دنیا نمی‌آید، تا در یک نوبت امور جهان را آزمایش کند و در نوبت دیگر به کار بندد. و نیز هر انسانی، به حکم جبر طبیعت با اشیاء جهان ارتباط و اتصال دارد. ارتباط دائم و مستقیم مانند:‌ ارتباط با مو و دندان و ناخن و اعضاء بدن و فکر و مغزش. یا موقت و غیر مستقیم. مانند: ارتباط با پدر و مادر و فامیل و افراد مملکت و نوع حکومت و مجلس قانون‌گذاری و دستگاه قضائی مملکتش. و باز، هر انسانی می‌خواهد که در این روابط، بهره‌مند و سعادتمند باشد، نه خسران گرو مغبون. انسان می‌خواهد، دندانهایش تا آخر عمر، سالم و سفید و براق باقی بماند، نه آنکه در جوانی همه را بکشد. و دندان مصنوعی بگذارد. و می‌خواهد، چشمانش تا آخر عمر، نورانی و بینا باشد، نه آنکه در اثر استعمال مخدرات و شهوترانی، در جوانی به کوری و نابینائی مبتلا شود. انسان می‌خواهد، پدر و مادرش، همواره او را دوست داشته باشند. و به او محبت نمایند. و هیچگاه او را طرد و نفرین نکنند. و بالاخره انسان می‌خواهد در تمام مدت عمر، سرافزار و سعادتمند باشد، نه زندانی ببیند. و نه ناراحتی فکری داشته باشد. و نه منظره دلخراش و گریه‌آوری را مشاهده کند. از طرف دیگر، عقل و هوش انسان که تشخیص دهنده حق از باطل و صواب از ناصواب و راهنمای او در این مسیر پرپیچ و خم و سعادت‌خیز و خطرناکست، کامل و کافی نیست. از این رو، خردمندان جهان را می‌بینیم که در تمام مسائل اجتماعی و عقیدتی و سیاسی، حتی در مسائل علمی و اخلاقی و فلسفی، با یکدیگر اختلاف نظر دارند.
دانشمندان گذشته تاریخ، با عقاید مختلف و متفاوت، رفته و مرده‌اند. و دانشمندان حاضر هم، علاوه بر آنکه همان اختلافات را تکرار می‌کنند، نظرات جدیدی دیگر را هم ابراز می‌کنند که بیشتر موجب اختلاف و تعدد آراء می‌شود. و هم، خود دانشمندان و هم، تمام مردم دیگر، در امور مربوط به خویش و روابطشان با جهان خارج، دچار خطاها و اشتباهات کمتر و زیادتری می‌شوند. و بالاخره پرونده زندگی آنها، با برگهای سیاه و ننگین یا درخشان افتخارآفرین کمتر و زیادتری، بسته می‌شود. و پرونده‌های دیگری، برای افرادی دیگر گشوده می‌گردد.
زن مسلمان و بلکه هر فرد مسلمانی از زن و مرد می‌‌گوید:‌ من در این کوران پرهیاهو و پر پیچ و خم زندگی که راهها و چاههای بسیاری دارد،‌ برای راهنمائی و هدایت خودم، دست به دامن آفریدگار جهان و خالق انسان می‌زنم. و او را به عنوان بهترین دلیل و راهنما،‌ برای خود انتخاب می‌کنم. و از دستورات او که خودش هم می‌خواهد مرا هدایت و رهبری کند و پیغمبران و کتابهائی را برای هدایتم فرستاده است، پیروی می‌کنم.
عقل من به من می‌گوید: کسی که کارخانه و ماشین و دستگاهی را ساخته است، کسانی که می‌خواهند در آن کارخانه کار کنند و از آن دستگاه استفاده نمایند، باید طریق راه رفتن در آن کارخانه و به کار بردن آن دستگاه را تنها از مهندس و سازنده آن بپرسند، نه از کسانی که در کنار نشسته و ناظر و تماشاگر بوده‌اند.
زن مسلمان می‌گوید:‌ طرز لباس پوشیدن، یکی از هزاران اعمال و رفتار زندگی من است که دو پهلو و بلکه چند پهلو دارد. و من با عقل و درک خود،‌ جنبه سعادت‌خیز یا شقاوت‌خیز آن را تشخیص نمی‌دهم. لذا در این راه از خالق مهربان خودم، از سازنده فکر و احساس و غرائز خودم، پیروی می‌کنم. و او با زبان خوش و همراه با موعظه و استدلال و برهان، با زبان فرستاده و پیغام آورش، به من می‌فرماید:
«وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[1]
«به زنان مؤمن بگو: دیده‌های خود فرو اندازند. و عفت خود را حفظ کنند. و زینت خود را مگر به مقداری که طبعاً آشکار است، نمایان نکنند. و سینه و گردن خود را با مقنعه خویش بپوشانند، مگر برای شوهر و پدر...(12 طایفه در آیه شریفه ذکر شده است) و در آخر آیه می‌فرماید: «ای مؤمنان، همگی به سوی خدا باز گردید تا رستگار شوید.»
زن مسلمان می‌گوید:‌ خالق مهربان من که دو جنس مخالف آفرید و خواست که آنها تشکیل خانواده دهند و از این راه نسل بشر باقی بماند، آلات و ابزاری، مناسب وضع وجودی و محیط فعالیتم، به من بخشید. و ابزاری مناسب وضع و محیطِ جنسِ مخالفم، به او عنایت کرد. علاوه بر این رحمی که منزلگاه 9 ماهه فرزند است و پستانی که بهترین و گواراترین غذای دو ساله او را تأمین می‌کند، به من عنایت کرد نه به او، به خاطر مصلحتی که روشن است. و نیاز به توضیح ندارد. چهره و رخسار مرا، صاف و براق و بی‌مو آفرید. و بر چهره او تارهای موئی،‌نرم و لطیف برویانید. از این رو، مردانی که می‌خواهند آفرینش حکیمانه آفریدگار خود را امضاء‌کنند، نمونه‌ای از این موها را برای همیشه در چهره خود، باقی می‌گذارند. علاوه بر همه اینها، پایه و اصل خلقت نر و ماده در حیوان و مرد و زن در انسان، در اختیار اوست. اوست که اسپرم مرد و تخمک زن را که در رحم تاریک، قرار می‌گیرد و می‌تواند به صورت نر یا ماده درآید، روی حساب دقیق و منظم، صورتگری می‌کند. و تمام انواع حیوانات و همه انسان‌ها را حتی در میان روستاهای کوچک، همیشه حدود نیمی مذکر و نیمی مؤنث می‌سازد. اگر تنها یکسال، همه یا اکثریت اسپرم‌ها و تخمک‌ها را آماده، صورتگری کرده بود، اکنون برای ازدواج با هر بیست دختر، یک پسر متقاضی پیدا می‌گشت. و آنگاه با عرضه زیاد و تقاضای اندک، دختران از ارزش واقعی خود، ساقط گشته و تا درجة موجودی بی‌ارزش، سقوط می‌کردند. واگر برعکس می‌شد. و صورتگری نر، بیش از حد نصاب معقول قرار می‌گرفت، یا بر سر ربودن دختران کمیاب، همواره نزاع و درگیری بود. و دختر هم در تشویش و اضطراب، روزگار می‌گذرانید. و یا می‌بایست یک دختر، بیست خانواده را اداره کند. و برای او، مرگ از چنان زندگی خفت‌باری آسانتر بود.
زن مسلمان می‌گوید: خداوند رحیم و مهربان و خالق علیم و حکیمی که اینگونه سررشته امور را بدست دارد. و دستورات و قوانینش، با توجه به این اصول و مبانی محکم، وضع شده است، برای من سزاوار نیست که از دستورات او تخلف کنم. و به جانبی- راست یا چپ – انحرافی، گرایش پیدا کنم.
 
اصل دوم: صیانت خانواده
خانواده، پایه و اساس اجتماع انسانی است. انسان اگر بخواهد از زندگی حیوانی خارج شود و قدم در مرحله زندگی انسانی گذارد، باید تشکیل خانواده دهد. و تمام دوران عمرش را با همسر و فرزندان و نوادگان و داماد و عروس خود باشد. آنها، به او عاطفه و محبت نشان دهند. و او در نیمی از عمرش، به آنها عاطفه و محبت کند. و در نیم دیگر، از عاطفه و محبت آنان، برخوردار باشد. انسان می‌خواهد هنگامِ إحتضارش، آنها را در اطراف خود ببیند. و در حالی که آنان را از فراق پدر بزرگ و مادربزرگ خود، گریان و نالانند، آخرین نصایح و راهنمائی‌های خود را تقدیم آنان کند. حتی پس از مردن هم فرزندان و نوادگان،‌بزرگ خاندان را با احترام در گور می‌سپارند. و تا آخر عمر هم، گاه و بی‌گاه به یاد او هستند. و از دیدن عکس و شنیدن نامش، احساس غرور و افتخار می‌کنند. در صورتی که در زندگی حیوانات، هیچیک از این امور وجود ندارد.
تز دیگری که در برابر تشکیل خانواده در بشر پیدا شده است، تز «الغاء خانواده است» این تز را در چهارهزار سال پیش، افلاطون پیشنهاد کرد. و در عصر ما، در دوران کوتاهی، مکتب کمونیسم آن را تأیید کرد.
در این تز گفته می‌شود: انسان‌ها باید مانند گوسفندان و آهوان، توالد و تناسل کنند. و فرزندان، همگی در پرورشگاهها بزرگ شوند. نه هیچ پدر و مادر، می‌باید فرزند خود را بشناسد. و نه هیچ فرزندی به پدر و مادر خویش، مهر و علاقه پیدا کند. فرزندان در پرورشگاهها، بزرگ می‌شوند، و پسران، سرباز و کارگر دولت می‌شوند. دختران هم، مدتی از عمر خود را با شغلی که دولت برایشان انتخاب می‌کند، روزگار می‌گذرانند. ومدتی دیگر هم، بارداری و زایمانی دارند، از انسان نرینه‌ای که تنها، چند لحظه‌ای با او آشنا شده‌اند. عیناً مانند گوسفندان و آهوان! اینها می‌گویند: اگر این تز اجرا شود. زمانی که دولت می‌خواهد کسانی را که در مملکت بپا خاسته‌اند، سرکوب کند، گرفتار محذور رابطه عاطفی سربازان ـ به اصطلاح او ـ با شورشیان، نمی‌شود. و سربازان، با کمال بی‌رحمی و شقاوت، شورش را سرکوب می‌کنند. و نظم و امنیت را به مملکت، باز می‌گردانند.[2]
پیداست که این تز، برخلاف فطرت و سرشت بشر است. و تا زمانی که شعور و وجدان در بشر بیدار باشد، چنین تزی عملی نخواهد شد.
بنابراین، با توجه به لزوم تشکیل خانواده و عدم انفکاک عاطفه و محبت از میان افراد خانواده، زن مسلمان می‌گوید: من که رئیس روابط عمومی خانواده و کنترل کننده روابط خانواده و تنظیم دهنده امور خانواده می‌باشم، باید با تمام وجود در تمام ایام عمر، فکر و غریزه و احساس و عاطفه و سراسر قوای ظاهر و باطنم، در خدمت همسر عزیز و فرزندان دلبندم باشد. و حتی دقیقه و لحظه‌ای از این مسیر، منحرف نشوم. و فکرم، به جانب دیگری نرود، من حاضر نیستم، حتی به مقدار گفتن کلمه «نه»، به مرد بیکار و بیماری، فکرم را از همسر و فرزند و خانه و زندگیم، منحرف کنم. و چون نمی‌توانم با یکایک مردانی که در کوچه و اداره و خیابان و بازار، با آنها مواجه می‌شوم، این اصل فکری و مبنای عقیدتم را ابراز کنم. لذا به عنوان رمز و کنایه‌ای گویا، روسری و چادری به سرم می‌گذارم تا با هر مردی که در تمام عمر با او مواجه می‌شوم، از آن رمز و علامت، عقیده و مقصودم را دریابد. و در این باره، سؤالی از من نکند.
 
اصل سوم: کنترل غریزه
 دختر و پسر از سن معینی که آن را سن بلوغ می‌نامیم، در میان خود تمایل و تجاذبی احساس می‌کنند که از ذات و فطرت و درون و نهاد آنها، بر می‌خیزد. این تمایل و تجاذب، غیرواقعی و کاذب نیست. با ریاکاری و دغل‌بازی، ابراز نمی‌شود. بلکه متن حقیقت و عین واقعیت است. و هیچگونه تصنع و تقلیدی در آن راه ندارد.
دختر و پسر از خیابانی که هزاران مغازه و فروشگاه و هنرکده و آموزشگاه دارد، عبور می‌کنند. و هزاران انسان و دکانو ابراز و اجناس را می‌بینند، ولی نگاه آنها به همه آنها عادی است. و بی‌تفاوت از کنار همه، می‌گذرند. و اگر فکرشان، مشغول خرید گوشت و سبزی یا حل کردن مسئله ریاضی یا امور خیاطی و آشپزی باشد، همه آنها را می‌بینند. و به فکر خود ادامه می‌دهند. ولی اگر در این میان، به مغازه گل‌فروشی‌ای که گلهای زیبای خود را منظم و مرتب چیده است، برخورد کنند، در آنجا اندکی توقف و تأمل می‌کنند. و به مقدار لحظاتی کم یا زیاد، از افکار مغزی خود، منصرف و منحرف می‌شوند. و بدون شک، همین احساس را در درجه بسیار شدیدتری، نسبت به دیدن جنس مخالف دارند. زیرا گل را تا آنجا می‌خواهند که باصره و شامه ایشان، نه بسیار دور باشد. و نه بسیار نزدیک، به حدّی که به چشم و بینی آنها بچسبد. و نیز گل را تا زمانی دوست دارند که پژمرده نشده است. و این زمان، چند ساعت و حداکثر چند روزی، بیش نیست. در صورتی که تمایل و تجاذب دو جنس مخالف به یکدیگر، بسی قویتر و طولانی‌تر از اینها است.
در اینجا، دختر مسلمان می‌گوید: طبق غریزه جنسی و خواست درونیم، می‌خواهم. و باید این تمایل و تجاذب را عینیت بخشم. و روزی، با مردی همسر شوم، و تشکیل خانواده دهم. ولی، اولاً تا زمانی که مشغول تحصیل و آموختن خیاطی و آشپزی و کمک به پدر و مادر هستم، نمی‌خواهم آنی از فکری که دارم، منحرف شوم. و جواب خواستگاری بدهم. و ثانیاً زمانی که خواستم ازدواج کنم. و به تقاضای غریزه‌ام پاسخ دهم، می‌خواهم گفت و شنود و عقد قرارداد، در منزل و با حضور پدر و مادرم، مخصوصاً پدرم که ولی شرعی من است، بوده باشد، نه در کوچه و بازار و اداره و خیابان. و من، برای اینکه این مقصود را به پسرانی که مرا، می‌بینند و حس تمایل و تجاذب آنها، تحریم می‌شود بفهمانم، اولاً ساده و عادی،‌ حرکت می‌کنم تا حس تمایل آنها تحریک نشود. و ثانیاً لباس و پوشش بیشتر از پسران، به عنوان حجاب دارم تا به آنها بفهمانم: اگر قصد ازدواج با مرا دارید، باید به منزلم بیائید و در حضور پدر و مادرم، مقصد و پیشنهاد خود را اظهار کنید. اگر توافق کردیم، با یکدیگر ازدواج می‌کنیم. و اگر توافق نشد، هر یک به فکر پیدا کردن همسری دیگر می‌افتیم.
البته، چنانکه روشن است این اصل، عدم زینت و آرایشگری را برای پسر و دختر هر دو می‌رساند. و حتی به پسران هم می‌گوید:‌شما نباید با آرایش کردن و جلوه دادنِ خود در زمان و مکان و در شرایط و اوضاعی که قصد ازدواج ندارید، یا ازدواج کرده و همسر دارید، بدون جهت، حس تمایل و تجاذب دیگران را تحریک کنید. که قرآن مجید، چنانچه به زن مسلمان، دستور عفت و پاکدامنی می‌دهد، به مردان مسلمان هم، این دستور را می‌دهد و به رسول گرامیش چنین می‌فرماید:
«قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ»[3]
به مردان مؤمن بگو: دیده خود را فرو بندند. و دامن خود را حفظ کنند که این روش، برای آنها، پاک‌ترو شایسته‌تر است. و خدا از کردار ایشان آگاه است.
 
اصل چهارم: شهادت تاریخ
 تاریخ مدون و گویا و صادق بشر، به ما می‌گوید: بانوان، بیش از حدودِ 2 قرن پیش، طبق فطرت پاک و سالم خویش، حجاب و پوششی بیش از مردان بر تن می‌کرده‌اند. و بیشتر به خانه‌‌داری و تربیت فرزندان خود که آتیه کشور را باید اداره کنند،‌اشتغال داشته‌اند. تا در زمانی که، به اصطلاح آنها (رنسانس) یعنی انقلاب فرهنگی و صنعتی پیش‌آمد. سرمایه‌دارانی پیدا شدند که دهها کارخانه و کارگاه و هزاران کارگر و کارمند داشتند.
صاحبان کارخانه‌ها، دیدند اگر کارمندانشان را از جنس زنان انتخاب کنند، اولاً حقوقی که به آنها می‌پردازند، حدود نصف حقوقی است که به مردان خواهند پرداخت. و ثانیاً بانوان، دلالان خوبی برای مصرف و استعمال فرآورده‌های کارخانه‌های ایشان می‌باشند. ولی زن تا زمانی که با حجاب و پوشش اسلامی و انسانی خود در خانه مشغول خانه‌داری و تربیت فرزند باشد، نمی‌تواند در کارخانه آنها، کار کند. و مدت چند ساعت، پشت ویترین بایستد. و لباس‌ها و ظروف و ابزار فرآورده‌های کارخانه‌های ایشان را تبلیغ کند. لذا به فکر افتادند که با هر حیله و تزویر که شده است، باید زنان را از لباس حجاب و بلکه هویت انسانی خود، خالی کنند تا بتوانند اولاً آنها را استعمار فکری کنند. و به اسارت بردگی کشانند. ثانیاً هر دستوری که به آنها می‌دهند در هر کارخانه و فروشگاهی، بدون چون و چرا اجرا کنند. از این رو در کتب و مجلات و سینماها و مجالس و محافل خویش، چادرِ نشانِ شخصیت را کفن سیاه معرفی کردند. و زن بی‌حجاب را متمدن، نیمه عریانی را آزادی و زن محجوبه را لولوی بی‌تمدن دانستند. و همه این تبلیغات مسموم و هوچیگری‌ها و بازی‌ها و عوام فریبیها، برای تحقق بخشیدن به همان منظوری بود که بیان کردیم. در صورتی که آن مردان، خود از مادرانی متولد شده بودند که حجاب و عفت را رعایت می‌کردند. خدایا! به ذات مقدس تو پناه می‌بریم از حس پول‌پرستی و شهوت‌پرستی که اگر زمانی بر انسانی غالب شود، مادران و مادران بزرگ خود را تخطئه می‌کند. همان مادرانی که آنها را در زمانی که به صورت نطفه گندیده و کرم و کخی ناتوان و نالایق بودند، آنها را در کانون سینه گرم و مهربان خود جا دادند. و با بی‌خوابیها و تحمل رنجها و مرارتها به این درجه از قدرت و تفکر و توان رسانیدند. و اکنون، همین قدرت و توان را علیه آنها به کار می‌گیرند.
 
اصل پنجم: احتراز از تقلید
 هر انسانی،‌ تا زمانی که کودک و نابالغ است، باید از پدر و مادر و افراد محیطش تقلید کند. و چاره‌ای جز این، ندارد. ولی زمانی که به سن بلوغ و رشد رسید، باید در امور و کارهای مربوط به خویش، به فکر و عقل خود تکیه کند. و از او تقلید کورکورانه، بپرهیزد.
تقلید کورکورانه، نهایت درجه سقوط انسان از مقام انسانیت او است. زیرا شخص مقلد، شخصیت انسانی خود را فراموش می‌کند. ابتکار عمل خود را در اختیار دیگران می‌گذارد. و خود فروخته و بی‌مایه و تهی می‌شود که خداوند درباره این مردم فرموده است: « نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ ». «چون آنها، خدای خود را فراموش کردند، خداوند هم شخصیت انسانی ایشان را از یادشان برد». زن مسلمان می‌گوید: طبق اصول و مبانی فکری و اعتقادی مستدلی که دارم، رعایت حجاب را برای خود، لازم می‌بینم. و مقلد دیگران نمی‌شوم. و عقلم را بدست دیگران، نمی‌دهم. هر چند آنان، چندین هزار برابر ما باشند که امیر مؤمنان (ع) فرموده است:
«لا تَسْتَوْحِشُوا فی طَریقِ الهُدی لِقِلَّهِ أَهْلِهِ» در پیمودن راه حق و هدایت، از کمی راهپیمایانش، وحشت مکنید.
زنان مسلمان، با حجاب خود به تمام زنان چین و ژاپن و اروپا و شوروی و آمریکا می‌گویند: ما اصول و مبانی خود را برای رعایت حجاب، بیان کردیم. اکنون شما که راه دیگری انتخاب کرده‌اید، اصول و مبانی فکری خود را بیان کنید.
به گمان این جانب، آنها که ع قل و انصافی داشته‌ باشند و هواخواهی و شهوت‌پرستی، کور و کرشان نکرده باشد و فرصت شنیدن این سؤال را به آنها داده باشد، می‌گویند: ما در اتخاذ این روش، تحقیق نکرده‌ و مقلد بوده‌ایم. و تقصیری هم، نداریم. ما، از زمانی که چشم باز کرده‌ایم. و به مدرسه رفته‌ایم، و عروس شده‌ایم، و فرزند و نواده پیدا کرده‌ایم. و اکنون که مادر بزرگ خانواده یا ملکه و رئیس جمهور کشور شده‌ایم، هر چه از مادر و خواهر خویش دیده‌ایم، همگی به این روش بوده و این راه را پیموده‌اند. مادرم برای من، اینگونه لباس دوخته و خریده. و خواهرم اینگونه لباس، برایم کادو آورده. و من هم برای دخترانم، همین گونه لباس دوخته و خریده‌ام.
چادر و روسری در مملکت ما، پیدا نمی‌شود. و ما، در تمام عمر خویش، حتی لحظه‌ای در این باره فکر نکرده‌ایم. این تنها، جواب واقعی و راست و درست یا نادرستی است که زن مسلمان با حجاب، از بیش از دو میلیارد زن بی‌حجاب امروز جهان می‌شنود.
آنها اگر انصاف داشته باشند، باید بگویند: نه تنها لباس ما، براساس تقلید و پیروی بی‌دلیل است، بلکه کفش پوشیدن ما هم، بر همین اساس است. خداوند متعال که بدنی با طول و عرض و وزن و شکل مخصوصی آفریده است. و پنجه پائی همه مناسب با تحمل آن بدن و راه بردن آن آفریده است، این بدن را باید پاشنه پائی تحمل کند که حداقل در 5 سانت مربع و بدون بلندی از کف پا باشد. چنانکه زنان عاقل مسلمان، کفشی با هیأت و شکل مناسب پا، می‌سازند و می‌پوشند. ولی ما که کفشی با پاشنه صناری و ده سانت بلندتر از کف پا، می‌سازیم. و می‌پوشیم. و در راه رفتن تلوتلو می‌خوریم، تنها تقلید کرده‌ایم نه تحقیق.
نه تنها زنان، بلکه مردان عاقل و با انصاف آنها هم می‌گویند: ما که بدست خود، بند تنگ و پهنی به نام (کراوات) به گردن خود می‌بندیم. و آن را با دست خود محکم می‌کنیم. و راه آزاد نفس کشیدن را بر خود می‌بندیم، در این عمل، تقلید کورکورانه می‌کنیم. و تحقیق و بررسی و حساب و سنجش نداریم. این‌که هر سال، به سرریش و سبیل خود، بلائی تازه می‌آوریم و آن را به شکل ابوالعجائبی، درمی‌آوریم، دلیلی جز بوالهوسی و تقلید ندارد.
زن و مرد مسلمان، چون تنها خدا را می‌پرستد و با هر بتی که به هر شکل و هیأتی باشد مخالف است، هر سوغات و ره‌آوردی را که از کشور بیگانه می‌رسد، بدون تحقیق و بررسی آن را نمی‌پذیرد. و قبول نمی‌کند. زن و مرد مسلمان، تکنولوژی و صنعت و تمدن واقعی و حقیقی را می‌پذیرد، ولی فحشاء و عیاشی و هواپرستی و این گونه لباس‌ها و آرایش‌های تصنعی و غیرواقعی را نمی‌پذیرد. هر چند بوق‌های تبلیغاتی آنان، گوش فلک را کر کند. و این فرزندان بی‌ادب، مادران و مادربزرگان خود را، امل و بی‌فرهنگ و عقب‌مانده، بدانند. امّا هم خدا می‌داند و هم خودشان و هم تمام زنان و مردان عاقل دنیا که زن باحجاب، طبق عقل و منطق و سرشت و فطرت خدادادی خویش، سخن می‌گوید. و عمل می‌کند. و دیگران، اسیر پول‌پرستی و شهوت‌پرستی خود گشته و یا همچون مقلدی بی‌تعقل و نابینائی بی‌تفکر، به دنبال برخی از زنان بوالهوس و اسیر لذت و فاقد شخصیت و هویت انسانی به راه افتاده‌اند.

پی نوشت ها :
[1] سوره نور، 31.
[2] تا آنجا که بیاد دارم، افلاطون «الغاء خانواده» را تنها نسبت به سربازان مملکت می‌پذیرد. ولی مکتب کمونیسم نسبت به تمام اقشار ملت.
[3] نور: 30.

منبع : http://www.pajoohe.com

 

سه شنبه 11/9/1393 - 20:44
حجاب و عفاف

محتواى سوره پاكدامنى و عفت

سوره «نور» را در حقیقت مى توان سوره پاكدامنى و عفت و مبارزه با آلودگى هاى جنسى دانست؛ چرا كه قسمت عمده دستوراتش بر محور پاكسازى اجتماع از طرق مختلف از آلودگى هاى جنسى دور مى زند و این هدف، در چند مرحله پیاده شده است:

مرحله اول:
بیان مجازات شدید زن و مرد زناكار است كه در دومین آیه این سوره با قاطعیت تمام مطرح گردیده است.

مرحله دوم:
به این امر مى پردازد كه: اجراى این حدّ شدید، مسأله ساده اى نیست، و از نظر موازین قضائى اسلام شرط سنگینى دارد، نسبت به غیر مرد و همسرش «چهار شاهد» و در مورد مرد و همسرش برنامه «لعان» باید اجرا گردد، و حتى اگر كسى كه دیگرى را متهم مى سازد نتواند ادعاى خود را در محكمه قضاوت اسلامى به ثبوت برساند خود مجازات شدید (چهار پنجم حدّ زنا) خواهد داشت، تا كسى تصور نكند مى تواند، با متهم ساختن دیگران به سادگى آنها را به مجازات اسلامى بكشاند، بلكه به عكس، خودش گرفتار مجازات خواهد شد.
سپس به همین مناسبت «حدیث معروف افك» و تهمتى را كه به یكى از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله)زدند مطرح كرده، و قرآن شدیداً این مسأله را تعقیب مى كند، تا كاملاً روشن شود، شایعه سازى درباره افراد پاك چه گناه سنگینى دارد.

مرحله سوم:
براى این كه تصور نشود، اسلام تنها به مجازات گنهكار قناعت مى كند، به یكى از مهمترین راه هاى پیشگیرى از آلودگى هاى جنسى پرداخته، مسأله نهى از چشم چرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان، و موضوع حجاب زنان مسلمان را پیش كشیده، مشروحاً در این زمینه بحث مى كند، چرا كه یكى از عوامل مهم انحرافات جنسى این دو مسأله چشم چرانى و بى حجابى است، و تا آنها ریشه كن نشوند آلودگى ها بر طرف نخواهد شد.

مرحله چهارم:
باز به عنوان یك پیشگیرى مهم از آلوده شدن به اعمال منافى عفت، دستور ازدواج سهل و آسان را صادر مى كند تا از طریق ارضاى مشروع غریزه جنسى، با ارضاى نامشروع مبارزه كند.

مرحله پنجم:
بخشى از آداب معاشرت و اصول تربیت فرزندان نسبت به پدران و مادران را در همین رابطه بیان مى كند، كه در اوقات خاصى كه احتمال دارد زن و شوهر با هم خلوت كرده باشند، فرزندان بدون اجازه وارد اطاق آنها نشوند، و موجباتى از این راه براى انحراف فكر آنها فراهم نگردد.  و به همین مناسبت، بعضى دیگر از آداب زندگى خانوادگى را، هر چند با مسائل جنسى ارتباط ندارد، ذكر مى كند.

مرحله ششم:
كه در لابلاى این بحث ها طرح شده، بخشى از مسائل مربوط به توحید و مبدأ و معاد و تسلیم بودن در برابر فرمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) را ذكر مى كند; چرا كه پشتوانه همه برنامه هاى عملى و اخلاقى، همان مسائل اعتقادى، ایمان به مبدأ و معاد و حقانیت نبوت است، و تا این ریشه نباشد آن شاخ و برگ ها و گل و میوه ها شكوفا نمى گردد.
ضمناً، به مناسبت بحث هاى مربوط به ایمان و عمل صالح، سخن از حكومت جهانى مؤمنان صالح العمل، به میان آمده و به بعضى از دستورات دیگر اسلام نیز اشاره شده است كه در مجموع یك واحد كامل و جامع را تشكیل مى دهد.(1)
 
پی نوشت ها :
1. تفسیر نمونه، جلد 14، صفحه 379

منبع : http://www.makaremshirazi.ir

 

سه شنبه 11/9/1393 - 20:44
حجاب و عفاف

رابطه حجاب با اصل آزادی

برخی بر این گمان هستند كه حجاب موجب سلب حق آزادی كه حق طبیعی بشر است می شود و نوعی توهین به حیثیت انسانی زن به شمار می رود. آنها می گویند: احترام به حیثیت و شرف انسانی یكی از موارد اعلامیه جهانی حقوق بشر است. هر انسانی چه زن و چه مرد می تواند آزاد باشد، حال تابع هر مذهبی باشد.
اجبار زنان به داشتن حجاب و محدود ساختن آنان، بی اعتنایی به حق آزادی ایشان و اهانت به حیثیت انسانی آن و در واقع ظلم فاحش به اوست! زن را اسیر و زندانی كردن به هیچ وجه نباید واقع شود و این ظلم است و باید از میان برود.

پاسخ شبهه:
دراسلام محبوس ساختن واسیر كردن زن وجود ندارد. حجاب در اسلام یك وظیفه است كه بر عهده زن نهاده شده است كه در برخورد با نامحرم باید كیفیت خاصی از پوشیدن توسط زن مراعات شود. این وظیفه از جانب مرد به زن تحمیل نمی شود؛ همچنین با حیثیت و كرامت زن منافاتی ندارد؛ نیز تجاوز به حقوق او نیست و با حقوق طبیعی كه خدا برای زن مقرّر كرده، در تضاد نمی باشد.
اگر رعایت پاره ای مصالح اجتماعی، زن یا مرد را مقیّد سازد كه روش خاصی را در پیش بگیرند و طوری عمل كنند كه آرامش دیگران را بر هم نزنند و تعادل اخلاقی را از بین نبرند، چنین مطلبی زندانی كردن یا بردگی نیست و منافی حیثیت زن و نفی آزادی وی نمی باشد. در كشورهای متمدن جهان نیز یك سری محدودیت ها وجود دارد مثلاً اگر مردی پا برهنه یا با لباس خواب از خانه خارج شود و حتی اگر با پیژامه بیرون آید، پلیس او را منع كرده و به عنوان عمل خلاف حیثیت اجتماعی وی را جلب و زندانی می كند.
پس هنگامی كه مصالح اخلاقی و اجتماعی، افراد را ملزم می كند در معاشرت اسلوب خاصی را رعایت كنند مثلاً با لباس كامل بیرون بیایند، چنین چیزی نه بردگی است و نه زندانی كردن و نه ضد حیثیت انسانی است، چنان كه ظلم و ضد عقل نیست.
پوشیده بودن زن در حدودی كه اسلام معین كرده، نه تنها موجب كاهش حیثیت اجتماعی او نیست بلكه موجب كرامت و احترام بیشتر زن می گردد زیرا او را از تعرض افراد فاقد اخلاق مصون نگه می دارد.
شرافت زن اقتضا می كند هنگامی كه از خانه خارج می شود، متین و باوقار راه برود، نیز پوشش او به گونه ای باشد كه موجب تحریك و تهییج دیگران نشود و عملاً مرد را به انحراف دعوت نكند. نباید زن به سخن گفتنش آهنگ خاصی بدهد كه بیماردلان در او طمع كنند. اسلام به زنان می گوید دو مسئله را رعایت كنید تا ایمن باشید:
1ـ پوشیده باشید.
2ـ به گونه ای راه نروید و سخن نگویید كه تحریك آمیز باشد.(1)
دستورها، به مصلحت زن است تا با امنیت بیشتر از خانه خارج شده و به آنجا برگردد.

رابطه حجاب و آزادی
طرفداران برهنگی و كشف حجاب، برای عدم پذیرش حجاب، دست به توجیه و استدلال می زنند و اشكالاتی مطرح كرده اند كه موجب تردیدهایی گشته است كه به طرح چند نمونه می پردازیم:
1ـ برخی می گویند انسان چه زن و چه مرد، آزاد آفریده شده و آزادی، مفهوم مقدسی است كه همگان طرفدار آنند، ولی حجاب و پوشش اسلامی، دست و پا گیر بوده و زنان را منزوی و پرده نشین كرده، در نتیجه از مواهب آزادی محروم بوده اند. می گویند: خداوند در نهاد بشر غرایز بسیاری از جمله «غریزه جنسی» نهاده است، كه نباید آنها را سركوب كرد، بلكه باید با كمال آزادی، این غرایز را اشباع نمود و گر نه موجب عقده و بیماری های روانی در افراد می شود.
ولی روشن است هر چیزی دارای حدی است. آیا انسان آزاد است كه غذای مسموم بخورد یا نصف شب طبل بزند و همسایه ها را بیدار نماید؟.
قطعا آزادی دارای حد و مرز است. آزادی ای مقدس است كه موجب ضرر و زیان و سلب آزادی و آسایش دیگران نشود.
2ـ می گویند: زنان نیمی از جامعه هستند و باید دوش به دوش مردان به كارهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... بپردازند. صحیح نیست كه جامعه را از نیمی از نیروی انسانی خود محروم كرده و آنها را به انزوا كشید. حجاب عامل مهمی برای به انزوا كشیدن زنانی است كه نیمی از جامعه را تشكیل می دهند. حجاب دست و پا گیر بوده و زنان را از فعالیت های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ... باز می دارد.
درست است كه زنان نیمی از اعضای فعال جامعه هستند و باید در تمام صحنه ها تلاش داشته باشند، ولی پوشش اسلامی (حجاب) در حدی كه آنان را از تلاش در صحنه های كار و فعالیت باز دارد، دست و پا گیر نیست، زیرا حجاب به معنی پرده نشینی نیست بلكه به معنی پوشش معقول است. زن می تواند با لباس های بلند و پوشش كامل اسلامی به تلاش برای زندگی بهتر بپردازد و در مواردی كه چادر لباس برتر و پوشش عالی تر است در صحنه ظاهر شود.
3ـ می گویند: حجاب و پوشش زن، موجب فاصله انداختن میان زن و مرد شده، مردان را به زنان حریص تر می كند و آتش تمایلات آنها را شعله ورتر می كند چرا كه «الانسانُ حریصٌ علی ما مُنِعَ؛ انسان نسبت به چیزی كه از آن ممنوع شده، حریص است.»
این اشكال، نوعی مغالطه است، چون پوشش در اسلام به معنی محرومیت زن و مرد از اشباع غریزه از راه صحیح نیست تا موجب عطش بیشتر و ناهنجاری گردد. اگر آنچه كه اسلام در مورد آسان گیری در ازدواج فرموده، اجرا شود، غریزه از راه صحیح اشباع شده و اشكالی پدید نمی آید.

علل گسترش بدحجابی
چرا بدحجابی در جامعه گسترش یافته است؟! علل آن چیست و چگونه می توان با آن مبارزه نمود؟

1ـ تلاش استعمار در مبارزه با پوشش اسلامی:
حجاب، هویت و شخصیت زن مسلمان می باشد. حجاب جلوی فساد و فساداندیشی را می گیرد. زدودن حجاب از زن، با هدف هویت زدایی از زن مسلمان است، تا زن بیشتر در خدمت آمال و آرزوها و اهداف و هوس های سلطه جویان قرار گیرد. مبلّغان
و بانیان بی حجابی در ایران، در این مورد معتقدند:
«در مسئله بی حجابی زنان باید كوشش فوق العاده به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بی حجابی و رها كردن چادر، مشتاق شوند. باید به استناد شواهد و دلایل تاریخی ثابت كنیم كه پوشیدگی زن از دوران بنی عباس متداول شده و مطلقا سنت اسلام نیست ...».
سپس تأكید می كند كه پس از زوال حجاب، مأموران جوانان را به سوی روابط ناپسند با زنان غیر مسلمان سوق دهند و آنان نیز بدون حجاب ظاهر شوند تا زنان مسلمان از آنان تقلید كنند.(2)
طرح عمومی كشف حجاب در كشورهای اسلامی و حضور خانواده های رؤسای وابسته به نظام های استكباری به صورت نیمه عریان و استفاده از مدهای گوناگون و نمایش در انظار، نمونه ای از تلاش استعمار جهت پوشش زدایی برای رسیدن به اهداف یادشده بود.
امام خمینی(ره) به انگیزه های استعمارگران و كشف این توطئه اشاره دارد، آنجا كه می نویسد:
«ما می دانیم كه این سخنان برای كسانی كه با خیانتكاری و شهوت پرستی و آواز و نواز و رقص و هزار جور مظاهر فسوق و بی عفتی بار آمدند خیلی گران است. البته آنان كه تمدن و تعالی مملكت را به لُخت شدن زن ها در خیابان ها می دانند و به گفته بی خردانه خودشان با كشف حجاب، نصف جمعیت مملكت كارگر می شود، حاضر نیستند مملكت با طرز معقولانه و در زیر قانون خدا عمل و اداره شود. آنهایی كه این قدر قوه تمیز ندارند كه كلاه لگنی را كه پس مانده درندگان اروپاست، ترقی كشور می دانند، با آنها ما حرفی نداریم كه آنها از ما سخن خردمندانه را بپذیرند و عقل و هوش و حس آنها را اجانب دزدیده اند ...».(3)
اما بر خلاف تلاش های مذبوحانه استعمار، زنانی در سایه پوشش و عفاف به صحنه اجتماع آمدند تا با ستمگران مبارزه كنند، از جمله:
«زینب پاشا، فرزند شیخ سلیمان، دهقان بی چیز، رهبر زنان تبریز، گروهی داشت با اسلحه های سرد و گرم در مجامع حاضر می شدند و مردم را به مبارزه تشویق می كرد. یك بار به جمع مردان گفت: اگر شما مردان جرئت ندارید جزای ستم پیشگان را كف دست شان بگذارید، اگر می ترسید كه دست غارتگران و دزدان را از مال و ناموس و وطن خود كوتاه كنید، چادر زنان را سرتان كنید و در كنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید. ما جای شما با استكبار می جنگیم.»(4)

2ـ دگرگونی ارزش ها
اسلام زن را در متن اجتماع به تلاش و كوشش خوانده اما با حُجب و رعایت پوشش اسلامی. اسلام حیا، وقار، متانت، شكوه گفتار و سلامت كردار را برای انسان ارزش دانسته است. اسلام، حجاب را جزئی از شخصیت زن تلقی می كند. وقتی این ارزش ها دگرگون شود و زن خودآرایی و نشان دادن زیبایی ها و خودنمایی را ارزش بداند، گرایش درونی به فسادآفرینی پیدا می كند.

3ـ الگوهای نادرست
انسان فطرتا الگوپذیر است. وی پیوسته به ارزش هایی باور دارد و می خواهد همواره از آنها الگو بسازد. مسئله الگو در اخلاق اسلامی و روانشناسی امروز جایگاه مهمی دارد. قرآن، پیامبر گرامی اسلام(ص) را به عنوان الگو و اسوه حسنه معرفی می نماید. پس انسان می خواهد خود را همانند الگوها سازد. قهرمان سازی و الگوآفرینی انحرافی برای زن در جهت زدودن هویت او، از برنامه های استعمار بوده است. این مسئله باید به طور جدی بررسی گردد.

4ـ خلاءهای درونی
انسان به سبب ناهنجاری های شخصیتی كه دارد، همواره سعی در جبران كمبودها می نماید. كمبودهای عاطفی در دوران خردسالی، گاه در بزرگسالی (اگر راهنمایان درستی نباشند) انسان را دچار بحران های عمیق عاطفی و شخصیتی می كند. با بررسی چگونگی برخورد دختران و زنان در مسئله پوشش به این نتیجه می رسیم كه برخی خودآرایی و خودنمایی را جزئی از شخصیت تلقی كرده و سعی در جایگزینی جاذبه های كاذب با آن را دارند.

راه های مبارزه با بدحجابی و بی حجابی
1ـ تقویت اعتقادات و ایمان
انسان ها باید همواره ایمان عمیق به خداوند داشته باشند. ایمانی كه با هیچ كدام از لذات دنیوی گسسته نگردد. در نتیجه زن، خودآرایی و خودنمایی را بسیار زشت تلقی كند و خود را در برابر این امور بزرگ ببیند.
علی(علیه السّلام) فرمود: «المرءُ بایمانِهِ؛ شخصیت انسان در گرو باورهای مذهبی اوست.»(5)
«و المؤمنُ بعمله؛ و ایمان انسان در عمل او جلوه گر است.»(6)
چگونه كسی می تواند ادعا كند كه مسلمان است اما به اصول آن معتقد نباشد و آن را امری زاید و در حصار و بند كردن خود تلقی نماید؟!
پس عالی ترین نقش در كیفیت زندگانی انسان، باورهای درست و ایمان است.

2ـ احیای فرهنگ اصیل اسلامی
احیای ارزش های اصیل اسلامی و شناساندن آن به زن مسلمان و تعقل در آن، نیز كشف راههای باوراندن بهتر آن به زن، از راههای مبارزه با بدحجابی است. وقتی زن مسلمان بداند آنچه كه اسلام به او عرضه كرده، ارزش است و به صلاح اوست، قلب و جان خود را از هر نوع آلودگی پیراسته می سازد و هنگامی ارزش والای خود را دریابد، هرگز تن خود را آراسته نكرده و ظاهر خود را فریبنده نمی كند و خود را در مقابل چشمان نامحرمان قرار نمی دهد.

3ـ شناساندن الگوهای والا و برتر
همان طور كه گفتیم الگو در ساختار روحی و رفتاری انسان، به ویژه زنان مؤثر است. زندگانی حضرت زهرا(سلام الله علیها) و فرزند گرانقدرش، پیام آور عاشورا، حضرت زینب كبرا و دیگر چهره های والای تاریخ گذشته و معاصر، باید به زنان نشان داده شود تا ببینند با حفظ عفاف و حجاب به چه مقاماتی می توانند دست یافته و هویت و شخصیت خود را حفظ كنند تا همانند این الگوهای گرانقدر گردند.

نتیجه اینكه:
اسلام با طرح حجاب، سعی در سالم سازی جامعه، ایجاد امنیت برای زنان و جلوگیری از هوسرانی و گسترش فساد در جامعه دارد. منظور اسلام، منزوی كردن زنان نیست بلكه امن ساختن جامعه برای آنان است تا زمینه فعالیت گسترده ایشان فراهم آید. امید است كه زنان جامعه ما با توجه به این امر مهم و توجه به روح و حكمت احكام اسلام، به فعالیت های سالم در جامعه ادامه دهند.

پی نوشت ها:
1- حسین یزدی، آزادی از نگاه استاد مطهری، تهران: صدرا، 1379، ص248.
2- قرة العین، درآمدی بر تاریخ بی حجابی در ایران، ص40.
3- کشف الاسرار، ص224-223.
4- جزوه سازمان امور استخدامی کشور، به نقل از کتاب زنان ایران در جنبش مشروطه، ص42.
5- غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص62.
6- همان، ص61.

منبع : http://www.basijpress.ir

 

سه شنبه 11/9/1393 - 20:43
حجاب و عفاف

حق برخورد حکومت اسلامی با بدحجابی

از جمله مباحثی که امروزه در اذهان عمومی مطرح بوده و احیاناً از سوی گروهی مورد مناقشه واقع می گردد، بحث مانع شدن و یا برخورد حکومت اسلامی با عوامل بدحجابی یا بی‌حجابی به شکل آزادانه در محیط جامعه‌ی اسلامی است. مناسب به نظر می رسد با قطع نظر از کم و کیف این کار در سطح جامعه‌ی اسلامی توسط مجریان این طرح، بحثی مبنایی نسبت به این مسأله صورت پذیرد.
پرسش اساسی در این باره این است که آیا حکومت اسلامی افزون بر نقش هدایت‌گری، تبلیغ، امر به معروف و نهی از منکر، می­تواند در عرض کارهای یاد شده با افرادی که به رفتار بی حجابی یا بدحجابی مبادرت می ورزند، برخورد عملی نموده و آن‌ها را به رعایت موازین شرعی در خصوص پوشش اسلامی الزام نماید؟ شایسته است مبانی اسلامی و ادله‌ی لزوم چنین کاری بررسی گردد تا افزون بر آن‌که در عمل به جهت آن‌که در جامعه‌ی اسلامی به سر برده و موظف به رعایت قوانین موضوعه در آن هستیم؛ نسبت به علت و فلسفه‌ی چنین برخوردی شناخت پیدا کنیم.
روشن است در این نوشتار کوتاه نمی توان به شکلی مبسوط به تمامی ادله‌ی عقلی و نقلی این مسأله پرداخت بلکه تلاش می­شود به عمده ترین آن‌ها در این باره اشاره گردد. مناسب به نظر می رسد پیش از ورود به متون دینی و استنباط ظهورات آن در موضوع مورد نظر، تحلیلی عقلی از چرایی این عمل حکومت اسلامی ارایه شود و سپس در ادامه به ادله‌ی قرآنی و روایی آن نیز اشاره گردد.

دو سویه بودن رابطه‌ی میان اعتقاد و عمل
1. پر واضح است که امور روبنایی بر حقایق زیربنایی متکی است. در طبیعت به ویژه نباتات این حقیقت کاملاً آشکار است. درخت تنومند، زیبا و دارای شاخ و برگ های متعدد از یک ریشه‌ی قوی، عمیق و مناسب خودش بهره مند است. هرچه درخت بزرگ تر، قوی تر و راسخ تر باشد، دارای ریشه های ضخیم تر، عمیق تر و قوی تر است.
انسان از این حقیقت مستثنی نیست. ظاهری دارد و باطنی، اعتقادهایی دارد که ریشه‌ی رفتارهای ظاهری انسان را شکل می دهند و ظواهری دارد که روابط بیرونی را تنظیم می کند. هرچه ریشه و اعتقاد صحیح تر و عمیق تر باشد، ظواهر و میوه های رفتاری آن شیرین تر و سالم تر است و به هر میزان اعتقادها و باورهای او ناسالم و سطحی تر باشد، ثمرات رفتاری ناسالم و تلخ‌تری تحویل می دهد. قرآن کریم این معنا را با مثالی بسیار زیبا و شیرین بیان می کند و ارتباط میان باطن دین و ظاهر آن را به صورت واضح بیان می نماید. در سوره‌ی ابراهیم آمده است:
«ألم تر کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه أصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی أکلها کل حین بإذن ربها...»[1]
«ای رسول ما، ندیدی که چگونه خداوند کلمه‌ی پاکیزه را به درخت زیبایی تشبیه نموده است که اصل و ریشه‌ی آن برقرار و شاخه‌ی آن به آسمان بلند است و آن درخت زیبا به اذن الهی همه‌ی اوقات میوه های خوشی می دهد ...»
ظاهر آیه‌ی شریفه حاکی از آن است که قرآن کریم، برخلاف برخی از به اصطلاح روشنفکران که از نزد خود دین را به اموری مانند: گوهر و صدف دین، ذاتی و عرضی دین و مانند آن تقسیم می‌نمودند، تمام دین را به درختی تنومند تشبیه می کند که دارای ریشه ای ثابت و استوار در زمین بوده و شاخه های آن به سمت آسمان بلند است و مدام میوه­های پاک و زیبا حاصل می‌دهد.
تمام هویت دین در یک تشبیه قرآنی بر کلمه‌ی «طیبه» که همان «توحید» می باشد،[2] استوار است و تمام اعمال و رفتار از این ریشه و چشمه‌ی طیب و طاهر سرچشمه می گیرد. بنابراین؛ هرچه توحید قوی­تر و راسخ­تر باشد به همان میزان کارها محکم تر و رفتارها خدایی تر می گردد.
در متون روایی ما، مبارزه‌ی [امام] علی (علیه السلام) در جنگ احزاب با بزرگ مشرکین مکه و سایر ممالک -عمربن عبدود- و شکست وی که به شکست لشکر کفر منجر گردید، با اعمال تمام امت رسول الله تا روز قیامت برتر دانسته شد. به نظر می رسد راز این برابری در نیت پاک و اخلاص بی‌نظیر آن حضرت در میدان مبارزه بوده است که عمل او را زیبا و مؤثر نموده است.[3]
بدون شک، اعتقاد سالم از معرفت صحیح ناشی می گردد و معرفت صحیح با کسب مبانی یقینی و علوم وحیانی به دست می آید. به دنبال شناخت است که دل باور نموده و اعتقاد پیدا می­کند و به دنبال آن، اعتقاد است که اعمال را شکل می دهد. اگر بین اعتقاد از یک طرف و رفتارها از سوی دیگر دوگانگی به وجود آید، نفاق رخ می­نماید و دیر یا زود این دوگانگی خود را نشان می‌دهد زیرا چنین شخصی تنها در زمان محدودی می‌تواند خود را نگه داشته و در تضاد با اندیشه، اعتقاد و باطن خود عمل نماید اما؛ در نهایت به کسالت و بی رغبتی در عمل منجر شده و در شرایط ویژه سریره‌ی خود را نشان خواهد داد.
اما کسی که عمل و ظاهر او مطابق با اعتقاد و باطن او بوده باشد، بدون شک عملی زیبا، پر رونق، بادوام و مؤثر انجام خواهد داد. هم‌چنین مدام با نشاط بوده و کسالتی در او دیده نمی شود زیرا این اعمال از اصول و ریشه ای تغذیه می کند که آن ریشه به چشمه ای متصل است که پیوسته در حال فیضان است.
اسلام یک دین گویا و ناطق است. افزون بر آن‌که ـ اصول و اعتقادهایی دارد که جایگاه آن قلب انسان بوده و اساس دین به شمار می آید ـ به همین مقدار بسنده نکرده بلکه برای آن شعارهایی را تدبیر نموده است. این شعارها است که از آن اعتقادها خبر می دهد و آن را برملا می سازد. شعایر دینی چهره‌ی آن اعتقادها به شمار می آیند و آن مقداری که این شعایر در دیگران مؤثر است، اصل اعتقاد مؤثر نیست. اساساً فرهنگ جامعه، زاییده‌ی مبادی و مبانی فکری مردم آن جامعه است.
از سوی دیگر، مطابق فرهنگ قرآن کریم این ارتباط دوسویه است یعنی اگر مبادی و اندیشه در رفتارهای اجتماعی و فردی مؤثر است و شکل رفتارها را تعیین می کند، اعمال و رفتارهای آدمی نیز به همین صورت در معرفت و اعتقاد او مؤثر است. رابطه‌ی میان اعمال و اعتقادها یک رابطه‌ی دو طرفه است؛ عمل صالح، قلب و اعتقادهای قلبی را تقویت می کند و جان را صیقل می بخشد و ایمان را افزایش می­دهد. در مقابل، ایمان راسخ، عمل را زیبا ساخته و انسان را در تلاش خودامیدوار و راسخ می نماید و قدرت مضاعف به او می بخشد.قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
«بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون؛[4] قلب های آن‌ها به واسطه‌ی آن‌چه که به دست آوردند و کسب نمودند، زنگار گرفته است.»در آیه‌ی دیگری نیز می فرماید:«ثم کان عاقبه الذین أساؤوا السؤا أن کذبوا بآیات الله؛[5] سپس عاقبت کسانی که کارهای بدی انجام می دهند آن است که آیات الهی را تکذیب می کنند.»
این دو آیه، رابطه‌ی عمل و اعتقاد را به خوبی نشان می دهد که چگونه گناه و عمل ناشایست، اعتقاد را مریض کرده و به انکار خدا و نشانه های او منجر خواهد شد. آیه‌ی محل بحث (24 و 25 سوره‌ی ابراهیم) نیز تأثیر اعتقاد را در عمل و رفتار بیان نموده است و آن را همچون ریشه ای نسبت به رفتارها قلمداد نموده است. حاصل آن‌که میان رفتارهای یک جامعه از یک‌سو و اعتقادهای آن‌ها از سویی دیگر، رابطه‌ای دو سویه برقرار است.

مکانیزم القای معانی
2. القای معانی و مکانیزم درک و فهم، منحصر در الفاظ و القائات زبانی نیست، بلکه دامنه اش بسیار گسترده تر است. اگرچه رابطه‌ی زبانی و کتبی رابطه‌ی شایع و متعارف بوده و از نعمت های کم نظیر الهی به شمار می آید؛ اما راه های دیگری نیز برای انتقال معانی و مفاهیم بلکه احساسات و پیام ها نیز وجود دارد.
کسی که به علامت نهی دست خود را حرکت می دهد و یا کسی که برای تفهیم «امر به آمدن»، دست خود را به شیوه­ای دیگر تکان می دهد، قهراً در حال القای معانی است. در همین مورد می توان عصبانیت و رأفت او را در حد بالایی درک نمود. حرکات چشم و نحوه‌ی مواجه شدن، درهم بودن و یا خندان بودن، بدون کم‌ترین کلام، خود حاوی بسیاری از معانی است. انسان ها نیز از این راه معانی را کاملاً درک نموده بلکه بیش از القائات لفظی متأثر شده و یا مؤثر واقع می شوند. گاهی اوقات لبخند یک انسان وارسته و بزرگ، برای سال‌ها در روحیه و رفتار یک شخص مؤثر است.
دست مهربانی که بر سر فرزند کشیده می شود، کوه عطوفت و مهربانی را در فرزند ایجاد می‌کند و روح آرامش، نشاط و اعتماد به نفس را به وی هدیه می نماید. آن‌گاه همان‌طوری که انسان به دنبال ارتباطات کلامی و لفظی، باور پیدا کرده و به دنبال آن عمل می نماید، هم‌چنین به دنبال این رفتارها و القائات غیرلفظی نیز معتقد شده و عمل نموده و شیوه‌ی رفتاری و گفتاری خود را تغییر می دهد. پیداست قدرت القای معانی و میزان تأثیر اعمال و رفتارها که از راه غیر لفظ صورت می پذیرد؛ فزون تر از قدرت انتقال لفظ است.
انتقال معانی در بسیاری از موارد به طور ناخواسته و ناآگاهانه صورت می پذیرد، کسی که در حال تکلم است و تکلم نیز امری کاملاً اختیاری است، شیوه‌ی درهم آمیختگی چهره‌ی او نوع نگاه و کیفیت سخن گفتن او، معانی دیگری را به صورت غیراختیاری به مخاطب منتقل می سازد و انتقال این معانی معلول خواست یا عدم خواست او نبوده بلکه قهری و طبعی است. کارهایی که در سطح جامعه صورت می گیرد، آبستن معانی و مفاهیم گوناگونی است که قهراً در مخاطب و افراد جامعه مؤثر بوده و اندیشه و بلکه احساسات و نگاه­های آن‌ها را به خود معطوف می سازد.
رفتارهای اجتماعی مانند: تجمع‌های عمومی، دینی و سیاسی، کارهای گروهی و سراسری و ... با قطع نظر از اذکار و شعارهایی که افراد آن به کار می گیرند، خود حاوی نکات بسیار فراوان و القا کننده‌ی معانی گوناگون انسانی، دینی، اجتماعی، سیاسی و مانند آن است.
چنان‌که این پیامد، تابع میل و خواست افراد آن اجتماع نبوده، بلکه از ثمرات قهری امور یاد شده است. حقایقی که از راه‌های یاد شده به افراد منتقل می گردد، افراد را به شدت مجذوب نموده و احساسات آن‌ها را برانگیخته و در موارد بسیاری منجر به رفتار و عمل می­گردد.
قالَ امیرالمؤمنین(علیه السلام): «الْعُقُولُ أَئِمَّةُ الْأَفْکَارِ وَ الْأَفْکَارُ أَئِمَّةُ الْقُلُوبِ وَ الْقُلُوبُ أَئِمَّةُ الْحَوَاسِّ وَ الْحَوَاسُّ أَئِمَّةُ الْأَعْضَاء»[6]
[امام] علی(علیه السلام) فرمودند: «عقول جلودار افکار و اندیشه اند و اندیشه ها پیشاهنگ قلوب هستند و قلب ها نیز رهبران حواس اند و حواس هم اعضا را هدایت می نمایند.»
در این حدیث شریف، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به نحو بسیار زیبایی میان اندیشه‌ی آدمی از یک سو و رفتار وی از سوی دیگر ارتباط برقرار می­نماید و در حقیقت، افکار را به عنوان مبانی اعمال و ریشه‌ی کردار معرفی می­فرماید.
3. بی تردید به میزانی که انسان‌ها از راه دیدن و حواس متأثر شده و رفتارهای خود را شکل می­دهند از راه دیگر متأثر نمی شوند. به عبارت دیگر، غالب افراد تا حقیقتی را از نزدیک مشاهده نکنند تأثیر چندانی در آن‌ها ندارد. مشاهده از نزدیک رفتارها و اماکن، تأثیر شگرفی در رفتارها و اعمال انسان­ها دارد.چنان‌که مشاهده‌ی امور ناصواب نیز به همین میزان نقش مهمی در اعمال و رفتارهای ناشایست اشخاص ایفا می کند. بدون ­شک رؤیت از نزدیک خانه‌ی خدا تأثیری به مراتب فزون تر از تأثیر مشاهده‌ی آن از راه سیما یا تصاویر و یا نقل ویژگی آن توسط زائران آن مکان مقدس است.
حاصل مقدمه‌های یاد شده عبارت است از، کسی که عامل پدیده‌ی بدحجابی یا بی حجابی در سطح جامعه است در حقیقت با زبانی گویا و شفاف به نحوی که هرگز قابل تعدد برداشت و یا سوء فهم نباشد با مخاطبین خود به ویژه جنس مخالف سخن می گوید و از آن‌جایی که مقوله‌ی بدحجابی امری ظاهری و مکشوف است و انسان ها نیز غالباً از راه مشاهده‌ی امور حسی تحریک شده و عمل می کنند؛ از این رو در نحوه‌ی رفتارهای عملی آن‌ها نیز به شدت تأثیر دارد.
با این بیان، کلام مُضحکی خواهد بود اگر گفته شود: «من در نحوه‌ی پوشش خود آزادم و کسی نمی‌تواند مزاحم من شود و به دیگران نیز کاری ندارم» در پاسخ می گوییم: «اگرچه شما مدعی هستید که با کسی کاری ندارید ولی رفتار شما به شکل ناخواسته و با زبانی شفاف‌تر از زبان سر و یا حداقل همانند آن با مخاطبین سر و کار داشته و با آن‌ها سخن می گوید.»
فعل بی حجابی یا بدحجابی سخنش آن است؛ دیدن من و ... از من هیچ اشکالی نداشته و در واقع با این کار دعوت دیگران به ... از اوست. این همان چیزی است که مخاطبین خود را که غالباً از روح متوسطی برخوردارند به خود جلب نموده و آن‌ها را مشوش ساخته و محیط امن اسلامی را به فضایی آلوده و ناامن مبدل می سازد؛ بلکه در سطحی وسیع تر تبلیغی برای فرهنگ منحط غرب به شمار می رود.
ممانعتی که کشورهای اروپایی مانند: فرانسه، آلمان و ...، از ورود خانم های محجبه به مدارس و دانشگاه ها داشتند، در همین راستا می باشد. آن‌ها دریافته‌اند رعایت پوشش اسلامی در جامعه‌ی آنان و به ویژه در مقابل قاطبه‌ی جوانان که بیش‌تر از راه مشاهده متأثر می‌شوند، خود نوعی تبلیغ فرهنگ غنی اسلام به شمار می آید.
دین مبین اسلام برای ترویج و تقویت آموزه های خود تنها به جنبه‌ی ایجابی آن توجه نکرده بلکه حیثیت سلبی آن را نیز مورد توجه قرار داده است. کلمه‌ی توحید-لاإله إلا الله- مشتمل بر دو حقیقت است و به دو اعتقاد اشاره دارد، نخست باور داشتن به عدم خدایان دیگر و عدم قدرت و کمال مستقل در عرض آن و دوم اذعان به وجود «الله» تبارک و تعالی به عنوان منبع هستی‌های عالم.
در مورد تربیت انسانی نیز صرفاً وجهه‌ی مثبت را به انسان تلقین نمودن کافی نیست بلکه وجوه سلبی و مضر را نیز باید از او دور کرد. در شرع مقدس اسلام، هم عمل به معروف توصیه و امر شده است و هم نهی از منکر. به همین جهت در شرع اسلام خواندن نماز، که سمبل عبادت و تجسم ارتباط با خداوند متعال است، به صورت ها و بیان های متعددی تأکید شده است و در بیان پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان عمود دین، قلمداد شده است.
کعبه را به گونه­ای تدبیر نموده است که هرگز خالی از طواف کنندگان نباشد. اما اسلام و نبی مکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به همین مقدار بسنده نکرده بلکه توصیه های مکرری برای دوری از معاصی و کارهایی نموده­اند که انسان را به ورطه‌ی هلاکت نزدیک می سازد. در اسلام از یک طرف به حفظ حرمت شخص رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) توصیه شده است؛ و از طرفی دیگر، با شخص ساب النبی برخورد جدّی می شود. هم‌چنین به میزانی که به قرآن ارج می نهد، بی حرمتی به آن را نیز حرام و مرتکب آن را مستحق تعزیر می­داند.
در فقه اسلامی به ویژه فقه شیعی، توقف و زندگی در بلاد کفر یعنی کشوری که به سهولت نمی توان شعایر دینی را در آن برقرار نمود، کشوری که اقامه‌ی نماز جمعه و جماعت به صورت رسمی در آن ممکن نیست و یا حفظ حجاب و مانند آن مقدور نیست، ماندن در آن حرام و مهاجرت از آن محل واجب است.[7]
علت آن معلوم است زیرا در محلی که شعایر الهی اقامه نمی‌شود و در بسیاری موارد به صورت قهری به بی‌مبالاتی نسبت به آن نیز منجر می گردد، در چنین شرایطی انسان مؤمن و دیندار در تدین خود ضعیف شده و جرأت ابراز ندارد و به ویژه فرزندان و نونهالان با مشاهده‌ی شعایر کفر و مشاهده نکردن شعایر دینی به صورت قهری به سمت و سوی آنان متوجه شده و دین و تدین در نزد آنان رنگ می بازد.
آن‌گاه اگر در یک کشور اسلامی که حاکم آن مسلمان و مجری فرایض دینی به حساب می آید، شعایر کفر و رفتارهایی که در بلاد غیراسلامی شیوع داشته و رایج است، شیوع پیدا کند، در این صورت نقض غرض الهی شده و حاکمیت حاکم اسلامی مخدوش می گردد.
یک مادر حاذق که دغدغه‌ی سلامت فرزند را دارد، تمام همت او مصروف این نیست که فقط فرزند را با غذاهای مناسب تقویت نموده باید مراقب باشد مریضی های احتمالی که اطراف او را فرا گرفته است فرزند او را گرفتار نسازد. اگر مادری تمام تلاش خود را معطوف نماید تا غذاهای مناسبی به فرزند خود بدهد اما در مقابل بیماری ها از او حفاظت نکند در حقیقت او نقش مادری را به خوبی ایفا ننموده است. زیرا این دو یک هدف را دنبال می کنند و آن عبارت است از: حفظ، رشد و بالندگی فرزند.
به همین میزان اگر حاکم اسلامی تمامی فرایض دینی را در سطح جامعه انجام دهد و از آن مراقبت نماید اما؛ نسبت به حرکت­های مسمومی که در سطح جامعه توسط شیاطین صورت می‌پذیرد، رفتارهایی که جز تضعیف آموزه های دینی ره آورد دیگری برای انسان ندارد، مقابله ای نداشته باشد، چنین حاکمی در حقیقت نقش خود را نتوانسته است عملی نماید و حاکم موفقی نیست.
با توضیحی که ارایه شد معلوم می گردد، دولت اسلامی نه تنها باید با نمادهای کفر و رفتارهایی که تبلیغ آیین غیراسلامی است، مبارزه نماید بلکه باید تفحص نموده و در صدد ریشه کنی آن برآید و عوامل آن را بازشناسی نموده و برخورد عملی نماید.

مبحث دوم: آیات
با تأمل در آیات الهی می توان بر ضرورت پاسداشت و حفظ پوشش اسلامی ادله ای را اقامه نمود که به اختصار به چند آیه اشاره می­شود.
در قرآن کریم بر لزوم و ضرورت فریضه‌ی عظیم «امر به معروف و نهی از منکر» تأکیدهای فراوانی شده است، چنان که در قالب قصه‌ی اصحاب السبت نیز این مسأله و عواقب شوم ترک آن بیان شده است.[8]
در فقه اسلامی به مسأله‌ی امر به معروف و نهی از منکر از دو جنبه‌ی فردی، گروهی و تشکیلاتی نگریسته شده است. در جنبه‌ی فردی، تمامی مردم موظف‌اند با فراهم بودن شرایط، به این وظیفه‌ی حیاتی همت گمارند و دیگران را به معروف و خوبی ها، دعوت و با فساد، تباهی‌ها و زشتی ها مبارزه کنند و از ترویج مفاسد و مناهی ممانعت به عمل آورند.
جنبه‌ی دیگر این فریضه‌ی الهی، جنبه‌ی حکومتی و تشکیلاتی است که نه تنها از دست تمامی افراد ساخته نمی باشد؛ بلکه اقدام به بعضی از مراتب آن برای عموم مردم جایز نیست و اقدام به آن، از شئون حکومت اسلامی و تشکیلاتِ برخوردار از پشتوانه‌ی قدرت اجرایی است و افراد در صورت اذن حاکم اسلامی می توانند عهده دار آن شوند.

پی‌نوشت ها:
[1] سوره‌ی ابراهیم، آیات 24-25.
[2] ر.ک: سید محمدحسین، طباطبایی، المیزان، ج11، ص51-52 ذیل آیه‌ی شریفه.
[3] قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم): لمبارزۀ علی بن ابیطالب ع لعمربن عبدود یوم الخندق أفضل من عمل أمتی إلی یوم القیامۀ.(بحارالأنوار، ج41، ص96، باب مهابته و شجاعته.)
[4] سوره‌ی مطففین، آیه‌ی 14.
[5] سوره‌ی روم، آیه‌ی 10.
[6] بحارالانوار، ج1، چاپ دوم، مؤسسه‌ی الوفاء، بیروت، کتاب العقل و الجهل، 1403، ص96.
[7] زین الدین بن علی، العاملی، مسالک الافهام، ج3،ص17.
[8] در چند جای قرآن کریم به قصه‌ی اصحاب السبت اشاره شده است. در سوره‌ی اعراف آیه‌ی 163 به صورت کامل بدان پرداخته شده است: و سئلهم عن القریه التی... اصل قصه مربوط به گروه بنی‌اسراییل است که خداوند برای امتحان آنان، گروه ماهیان را در روز شنبه نمایان می ساخت و آن‌ها را از صید آن ممنوع فرموده بود اما آنان از این فرمان سرپیچی کردند و گروهی نیز با آنان هماهنگ بوده و یا نهی از منکر نکردند و خداوند تنها گروهی را که آن‌ها را از این کار نهی کرده بودند نجات داده و سایر افراد را به غضب الهی دچار نموده است. گروهی که از فرمان الهی سرباز زدند را مسخ نموده و به شکل میمون مبدل ساخت.
* ، عضو هیأت علمی پژوهشگاه اندیشه‌ی اسلامی و دبیرخانه‌ی خبرگان رهبری

منبع: http://www.rasekhoon.net

 

سه شنبه 11/9/1393 - 20:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته