ای عزادار تو خورشید، که باران مستت
کوچه در کوچه، خیابان به خیابان مستت
اصفهان، تهران، مشهد، ساری، قم، زنجان...
همه زنجیرزنان، ملّت ایران مستت
ای در رهای گیسوانت، باد درمانده!
در بیستونِ سینه ات، فریاد درمانده!
سرّی درون خاندانت هست بی تردید
هر کس به فکر وصفتان افتاد، درمانده
بادهای سحری بوی تنت آوردند
واژه ای از لب شكّر شكنت آوردند
طعم زیتون و عسل... بوی بهشت و یاسین
همه را از نفحات دهنت آوردند
شبی برگرد و با بغض غریب غربتم سركن
عطش می پرورم در دیده جای اشك، باور كن
به رسم ماه بنشین روبه رویم آسمان انگیز
دلم را در شب لبخند و زیبایی مسخّر كن
امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی؟
گامی در این سکوت اسیرانه می زنی؟
ای روشنای دیده ی دل های تیره بخت
امشب سری به خانه ی پروانه می زنی؟
از خیمه نگاه می کنی بابا را
پیکار شغال ها و آدم ها را
فرداست که گریه های تو خون بکند
چشمان زمین و قلب هر دریا را
سلسله ی عشق بُرد، سوی حریم بقا
آن که اسیرش شدند، صف به صف آیینه ها
سلسله ی عشق برُد، ناله کنان، نام او
تا به رکوع آوَرَد، قامت قدر و قضا
درد بسیار، مداوا گریه
ارث جامانده ی زهرا گریه
روزها ناله و شب ها گریه
آب می خورد، ولی با گریه
با تو هر لحظهی من بوی خدا می گیرد
عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد
بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را
سجده هامان به نگاه تو بها می گیرد
بین نماز، وقت دعا گریه می كنی
با هر بهانه در همه جا گریه می كنی
در التهاب آهِ خودت آب می شوی
می سوزی و بدون صدا گریه می كنی