• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 632
تعداد نظرات : 73
زمان آخرین مطلب : 3587روز قبل
حجاب و عفاف
افول روابط خانوادگی در عصر حاضر، نتیجه تغییر نگرش به نوع زندگی است. 
   
شاید بتوان گفت رشد بی‌رویه طلاق و از هم گسستن بنیاد خانواده، نشانگر دور شدن بشر از اعتقادات مذهبی است؛ چراکه با مطالعه قرآن و احادیث وارده در زمینه حفظ بنیاد خانواده و تکریم زن درمی‌یابیم که بسیاری از مشکلات خانواده‌این عصر عدم آگاهی و یا عمل نکردن به این دستورات است.
   
زیرا اسلام برای کوچک‏ترین نکات حفظ خانواده توصیه‏هایی دارد.
   
مدیریت خانه و اقتصادی را به مرد داده ‎است. و مدیریت امور خانه و روابط اعضای خانه را به زن، شهید مطهری در نحوه‏ی تقسیم فضایل و وظایف زن و مرد این‏گونه مى‎گوید: «اعجاز خلقت را ببینید که دو تمایل در مرد و زن قرار داده‎است، در مرد حس تسلط بر زن وجود دارد و در زن نیز حس تسلط بر مرد وجود دارد، ولى اعجاز خلقت این دو حس تسلط را طورى آفریده‎است که نه تنها تضاد و نزاع با یکدیگر پیدا نمى‏کنند؛ بلکه منجر به وحدت بیشتر نیز مى‏شوند، دستگاه عجیب خلقت که هدفش یگانه‏شدن دو روح است، این تدبیر را به کار برده‎است؛ که در مرد حس تسلط بر زن را از بالاى سر زن قرار دهد و از طریق حاکمیت ظاهرى خانه و خانواده، و در زن حس تسلط بر مرد را از طریق قلب...مرد از راه قهرمانى مى‏خواهد حاکم باشد و زن از طریق جمال و زیبایى
زنانه.
   
مرد این حکومت را مى‏پذیرد و عجیب این است که حکومت زن را با کمال میل و رضا مى‏پذیرد و هم‏چنین زن هم با میل و رضا حکومت مرد را مى‏پذیرد.
   
در این‏جاست که دو حس تسلط، یکى در زن و دیگرى در مرد هست، ولى چون از دو راه مختلف مى‏آیند، حس تسلط مرد از بالاى سر زن و حس تسلط زن از قلب مرد سر در مى‏آورد؛ این دو حس تسلط با یکدیگر جنگ نمى‏کنند که هیچ، یکدیگر را هم تأیید مى‏کنند و منجر به وحدت و یگانگى و صفا و صمیمیت کامل میان این دو مى‏شود و این قضیه‏اى است که از نظر روان‏شناسى کوچک‏ترین خدشه و خللى در آن وارد نیست.»
   
توجه به این نکته نشانگر این است؛ که اگر هر یک از زن و مرد در جای خود قرار گیرند و به فطرت خود عمل کنند، نتیجه همان چیزی می‌شود که هر دو طالب آن هستند.
   
مرد با ویژگی‌های مردانه و زن با ویژگی‌های زنانه یکدیگر را مدیریت می‎کنند.
   
و این امر موجب گرم شدن نظام خانواده می‌شود.
   
توجه به این تفاوت‌ها، راز پایدار نگاه داشتن شور و شوق در زندگی زناشویی است.
   
اما آیا زن و مرد در زندگی مشترک خود به این دستورات عمل می‌کنند؟ اکثر زوجین با کمترین آمادگی قبلی وارد عرصه زندگی مشترک می‌شوند.
   
منظور از آمادگی، آموزش صحیح و مناسب برای همسرداری است که معمولاً این آموزش‌ها از سنین کودکی باید شروع شود.
   
به این معنا که وقتی اعتقادات درست مذهبی در فرد نهادینه شود، قطعاً در بزرگسالی او، نتایج آن در رفتار و کردارش دیده خواهد شد.
   
این آموزش‌ها تنها شامل مسایل مذهبی نمی‌شود؛ بلکه نوع تعامل اعضای خانواده و اطرافیان به‌خصوص پدر و مادر، همه و همه در ذهن فرد به‌عنوان الگو شکل می‌گیرد.
   
از این رو ما شاهد این هستیم که دختر و پسر در اکثر مواقع، بعد از ازدواج دچار مشکلات زیادی می‌شوند. آن‏چه ما امروز بیشتر شاهد آن هستیم عدم از خودگذشتگی زوجین در مقابل هم است.
   
کم‌تحملی‌ها و بی‌صبری‌ها در مقابل مشکلات زندگی، در کنار عوامل دیگر، سبب شده ما امروز شاهد آمار بالایی از طلاق‌های توافقی در کشورمان باشیم.
   
در حالی‏که قرآن کریم می‌فرماید: «لاتَنْسَوُا الفَضلَ بَیْنَکُم» (فضیلت‏ها را در زندگی مشترک به فراموشی نسپارید). (بقره، 237)
   
آن‏چه در زندگی سنتی جامعه ایرانی تداول دارد، در مجموع مناسب‎ترین روش تقسیم کار میان زن و مرد است: مرد معاش خانواده را تأمین کند و زن بر هزینه‌ها و مخارج خانواده نظارت می‌کند؛ و به امور خانه می‌پردازد، البته
این بدین معنا نیست که زن فعالیت‌های اجتماعی بیرون از خانه نداشته باشد.
   
اما نکته‏ی ظریفی که در این میان وجود دارد که در بعضی از موارد حتی خود زن منکر نیازهای درونی و ذاتی خویش است؛ نیازهایی هم‏چون میل به حمایت از طرف همسر و میل به مادر شدن.
   
در اینجا باید پرسید چرا تفاوت‏های افتخارآفرین و غرورانگیزی که به تناسب رسالت زن و مرد، در آنان به ودیعه گذاشته شده، تا هر یک به نحو احسن به مسوولیت خویش بپردازند، قابل نادیده‌انگاری است؟ گیرم که زن را به بهانه دفاع از تساوی حقوق به مقابله با مردان بخوانیم، آیا می‌توانیم او را به مقابله با خویشتن خود هم وادار کنیم؟ و حتی اگر جنبه‌های ظاهری و بیرونی، هم‏چنین تفاوت‎های فیزیولوژیک از قبیل تفاوت در اندازه، مغز، تفاوت‎های هورمونی و غیره را نادیده بگیریم، آیا از نظر روانی و درونی می‌توان او را با نیازهای ذاتی خود، به ستیزه وادار ساخت؟
   
این‏جاست که به نظر می‌رسد یافتن الگوی مناسبی برای نسل جوان ضرورت دارد. الگویی که با توجه به مسایل روز بتوان از آن بهره جست.
   
رو آوردن زنان در اروپا به اسلام نشانگر این است که الگوهای ناقص غرب و حق تساوی که به غلط برای زن و مرد قایل هستند، جواب نداده است؛ و زن غربی به دنبال آن چیزی است که در فطرت او به ودیعه گذاشته شده است.
   
متأسفانه در جامعه‏ی امروز ما با وجود این‏که در اسلام دستورات و قوانین بسیار خوبی برای زن داریم. بعضی از زنان ما پیرو الگوهای غلط غربی‌اند.
   
با نگاهی به زندگی زنان بزرگ تاریخ اسلام که برجسته‌ترین آن‏ها حضرت زهرا (س) است و الگو گرفتن از آن‏ها می توان به وضعیت کنونی خانواده بهبود داد.
   
زندگی آن حضرت سراسر صحنه‌های زیبایی بود: از ساده‌زیستی و همکاری و هماهنگی با علی(ع) در همه عرصه‌های دفاع از حق و مجاهدات دینی و الهی.
   
حضرت فاطمه(س) خود را ملزم به تکریم و اطاعت از علی(ع) می‌دانست و علی نیز برای ایشان احترامی آن‏گونه که لایق و درخور اوست قایل بود.
   
در واقع می‌توان گفت یک رابطه متقابل بر زندگی آن‏ها حکم‎فرما بود.
   
حضرت زهرا(س) از حدود تأثیر و نفوذ زن در روحیه شوهر کاملاً مطلع بود.
   
و به این نکته توجه داشت که ترقی و عقب‌ماندگی و سعادت و بدبختی مرد، تا حد زیادی به روحیات و نوع رفتار زن بستگی دارد.
   
و این‏که خانه به‌منزله سنگر و آسایشگاه مرد است که وقتی از مشکلات دنیای خارج خسته شد، به آن پناه
ببرد و تجدید نیرو کند و مدیریت این آسایشگاه به عهده زن است.
   
از همین روست که اسلام شوهرداری را در ردیف جهاد قرار داده است.
   
زندگی حضرت علی(ع) و فاطمه(س) یک زندگی عادی نبود. علی(ع) سپهسالار شجاع و نیرومند اسلام و وزیر و مشاور مخصوص پیامبر بود.
   
در آن زمان سپاه اسلام همیشه در حال آماده باش بود؛ در هر سال چندین جنگ واقع می‌شد، که حضرت
علی(ع) در تمام یا اکثر آن‏ها شرکت داشت.
   
حضرت زهرا (س)می‌دانست علی(ع) در صورتی در میدان نبرد پیروز می‎گردد، که از جهت اوضاع داخلی فکرش آزاد باشد. و به مهربانی‌های همسرش دلگرم باشد.
   
از همین رو وقتی علی (ع) از میدان جنگ بر می‌گشت ، فاطمه زخم‎های تنش را پانسمان می‌کرد، لباس‎هایش را می‌شست و خبرهای جنگ را از او می‌شنید.
   
علی(ع) می‌فرماید: «وقتی به خانه می‌آمدم و به زهرا نگاه می‌کردم تمام غم و غصه‌هایم برطرف می‌شد.» شناخت دقیق حضرت زهرا (س) از نقش زن در خانواده و هم‏چنین رابطه‏ی متقابل حضرت علی (ع) سبب می‌شد، ایشان برخلاف تمام مشکلات مادی یک چنین زندگی زیبایی را در کنار هم تجربه کنند.
   
آیت‌الله خامنه‌ای درباره اجر زن در برابر سختی‌های زندگی می‌فرمایند:
  
«خانم‏ها اگر از ناحیه همسرشان زحمتی متحمل شوند که آن همسر این زحمت را به‌خاطر کار و تلاش و مجاهدت، بر شما تحمیل می‌کند این زحمت پیش خدای متعال اجر دارد، ولو یک لحظه و یک ساعتش را هیچ‏کس نفهمد.
   
خیلی‌ها از زحمات خانم‌ها آگاهی ندارند. مردم عادت کرده‌اند که خیال کنند زحمت، چیزی است که انسان با بازو و بدن و جسم خود انجام می‌دهد؛ نمی‌دانند زحمات روحی و عاطفی گاهی سنگین‏تر است. آقایان، خیلی زحمت‌های شما را درست ملتفت نیستند؛ اما خدای متعال که «لایخفی علیه خافیه» است _ هیچ چیز از
او پوشیده نمی‌ماند _ ناظر کار شماست و شما اجر دارید.»
   
«اگر جامعه اسلامی بتواند زنان را با الگوی اسلامی تربیت کند _ یعنی الگوی زهرایی، الگوی زینبی، زنان بزرگ، زنان با عظمت، زنانی که می‌توانند دنیا و تاریخی را تحت تاثیر خود قرار بدهند _ آن وقت به مقام شامخ حقیقی خود نایل آمده است.
   
اگر زن در جامعه بتواند به علم و معرفت و کمالات معنوی و اخلاقی‌ای که خدای متعال و آیین الهی برای همه انسان‌ها _چه مرد و چه زن_ به طور یکسان در نظر گرفته است برسد، تربیت فرزندان بهتر خواهد شد؛ محیط خانواده گرمتر و باصفاتر خواهد شد؛ جامعه پیشرفت بیشتر خواهد کرد؛ و گره‌های زندگی آسان‌تر باز خواهد شد؛ یعنی زن و مرد خوشبخت خواهند شد.
   
برای این باید تلاش کرد؛ هدف این است. هدف صف‌آرایی زن در مقابل مرد نیست. هدف، رقابت خصمانه زن و مرد نیست.»(1)
    
پی نوشت‌ها:
   
1- شخصیت و حقوق زنان در رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی، موسسه فرهنگی قدر ولایت، چاپ سوم، 1388ش

چهارشنبه 12/9/1393 - 9:43
حجاب و عفاف

چکیده:

 

در این نوشتار موضوع فلسفه حجاب در پرتو قرآن بررسی می شود.

 

نویسنده حجاب را بازتاب حیاء و عفت می داند و بر این باور است که پدیده حیا و عفت ویژگی ذاتی انسان بوده و در زن قوی تر از مرد می باشد.

 

این ویژگی فطری مبنای پیشنهادی چندگانه قرآن است که در آیات گوناگون مطرح شده است مانند: مردان باید چشم شان را فرو گیرند، عورت شان را بپوشانند و سرزده وارد حریم زندگی خصوصی خانواده ها نگردند.

 

زنان چشم شان را فرو گیرند، شرمگاه شان را بپوشانند، از خودنمایی، پای کوبی و با کرشمه صحبت کردن بپرهیزند و اندام و زیور آلات خود را ننمایانند.

 

نویسنده عقیده دارد که حجاب خواسته مشترک زنان و مردان است و فلسفه آن با مطالعه چهار تقاضای فطری: حیا و آرایش در زنان و غیرت و شهوت در مردان، قابل درک می باشد و برخورد منطقی و درست با این چهار گرایش، ازدواج عاشقانه و پاک و زندگی خانوادگی همراه با آرامش، دوستی و مهربانی فزاینده را امکان پذیر می سازد.

 

كلید واژه ‏ها:

 

زن، خانواده، حیا، عفت، غیرت، شهوت، فطرت، حسادت، تجاوز جنسی، حجاب، ترس، فمینیزم، آدم و حوا، تبرج، زینت، آرایش .

 

ضمیر عصر حاضر بی نقاب است *** گشادش در نمود رنگ و آب است
جهانتابی زنور حق بیاموز *** که او با صد تجلی در نقاب است(اقبال لاهوری،/544)

 

تاریخ مکتوب انسانی مدنی، بر این واقعیت گواهی می دهد كه همزمان با آغاز زندگی اجتماعی زن، در قالب خانواده، خویشاوندان و جامعه، مفاهیم محرم و نامحرم و گونه ای از حریم گیری و محدودیت، به عنوان معیار بایدها و نباید ها در برقراری روابط جنسی، شکل معاشرت، چگونگی تماس گفتاری و پوشش بدنی، مطرح بوده و جلوه حجب، حیا و عفاف او به حساب می آمده است.

 

یكی از نمادهای حیا و عفاف، نماد پوشش و لباس، بوده است و پایبندی به آن برای زنان یك كمال و حراست از آن برای مردان، افتخار وشرافت به حساب می آمده است. ولی چهار قرن پیش، در اثر رنسانس در غرب ( حداد عادل،/ 28)، فرهنگ شرم ستیزی و عفت گریزی، طراحی گردید.

 

با این تحول، محرم و نامحرم معنای خود را از دست داد، شرم، حیا و عفت همراه با لباس زن فرو ریخت، تمام محدودیتها، در تعامل دو جنس مخالف، از میان برداشته شد (راسل،/ 68) و پوشش اندام مشخص کنندة جنسیت زن، نشانه عقب ماندگی و مخالف حق آزادی او قلمداد گردید.

 

فرهنگ حیا گریزی، به سرعت غرب را درهم نوردید و شعار جهان گشایی سر داد و هم اکنون نه تنها تمام جوامع غیر اسلامی را زیر سلطه خود دارد که نبرد سنگینی را در جوامع اسلامی نیز رهبری می کند و با استخدام بسیاری از دولتها و جریانهای سیاسی _ مدنی دراین بخش ازجامعه بشری به پیشروی در مسیر حیا ستیزی و عفاف گریزی ادامه می دهد.

 

پیامد این جنگ نابرابر، قبل از هر چیز به فراموشی سپرده شدن نظام خانوادگی پیشنهادی قرآن و دیگر ادیان آسمانی است که با تکیه بر دو شاخص دوستی و اعتماد متقابل زن و شوهر، تربیت نسلی را نوید می دهد که در ذات خود، ظرفیت ساختن جامعه و تمدن معنویت محور را که نیاز اصلی بشر امروز است، نهفته دارد.

 

این نوشتار، ضمن تأکید بر واقع بینانه بودن دغدغة فرو پاشی نهاد خانواده و كاركرد های مثبت آن، می کوشد تا راز و رمز آموزه های قرآن در باب حجاب را باز جسته و معرفی كند تا مگر از این رهگذر به مبانی عقلانی و فطری حجاب پرداخته و از این رهگذر گامی در جهت آسیب شناسی فرهنگ برهنگی بردارد.

 

خاستگاه حجاب

 

حجاب به هر حال محدودیت هایی را به همراه دارد و چه بسا آنان كه فرصت تأمل ندارند یا در سایه وسوسه فرهنگ غرب، زندگی می کنند، پیشنهاد حجاب را برای زنان تبعیض آمیز و مصداقی ازاستبداد و خودخواهی مردان تلقی نمایند و تحت فشار تبلیغات رو به گسترش فیمینیستی، آهنگ رویاروی با آن را سر دهند یا در صورت ناگزیری با احساس مظلومیت، سر تسلیم در برابر آن فرود آورند!

 

وقتی طرح حجاب با چنین ذهنیتی رو به رو باشد، نه تنها مقبولیت پیدا نمی کند که از پیدایش صمیمیت در کانون خانواده نیز جلو گیری می نماید.

 

چه این كه در این صورت زنان، حجاب و عفاف را، تحمیلی از سوی مردان تلقی خواهند كرد كه سرپوشی بر خود خواهی و منیت و سلطه جویی آنان است!

 

بنابراین كسانی كه جز این می اندیشند و برای حجاب فلسفه و كاركرد دیگری قایلند، باید قبل از هر چیز به ابهام زدایی از چهرة حجاب بپردازند.

 

در جوامع دینی، بی حجابی و با حجابی را بازتاب بی حیایی و با حیایی قلمداد کرده اند ( میرشاهی،/ 105) و معتقدند که شرم، حیا و حجب درونی زنان به صورت حجاب تن، نمود می یابد و بی پروایی در برهنگی حكایت از بی حیایی دارد.

 

بی تردید حیا و عفاف دو حالت روحی است که بخشی از رفتار بیرونی انسان را تحت تأثیر قرار می دهد و با استمرار فتار مناسب، به ثبات و استواری بیشتر می انجامد. راغب می گوید:

 

 

« حیا عبارت است از خود داری نفس از انجام هر كاری كه آن را زشت می داند.» (راغب اصفهانی،/270)

 

« عفاف یعنی پدید آمدن حالتی در جان آدمی که به وسیله آن از غلبه و تسلط تمایلات سركش جلوگیری می شود.» ( همان /573)

 

فمینیست ها و طرفداران برابری زن و مرد، اساساً حالات ویژة روحی زنان را نتیجة تلاش استثمارگرایانه مردان می دانند و فطری و غریزی بودن حیا و عفاف زنان را به عنوان بستر و خاستگاه روانی حجاب، نمی پذیرند.

 

جان استوارت میل می گوید :

 

« طبیعت این دو مادام که مناسبات کنونی را با هم دارند، قابل شناخت نیست.

 

اگر مردان در جامعه بدون زن، و زنان در جامعه بدون مرد، به سر برده بودند و یا اگر جامعه ای شکل گرفته بود که در آن زنان زیر سلطه مردان نبودند، آنگاه می توانستیم دربارة تفاوت ذهنی و اخلاقی زن و مرد سخن بگوییم که احتمالاً ازطبیعت آنان سرچشمه می گیرند. آنچه را امروز طبیعت زنان می نامند چیزی یکسره تصنعی است، زیرا محصول سرکوب در برخی جهات و تشویق در جهات دیگر است، (میل،/32)

 

ولی دیدگاه دیگر، بر طبیعی بودن حیا و عفت زن تأکید دارد و آن را باور مشترک تمام ملتهای جهان می شناسد.

 

منتسکیو بر اساس این دیدگاه به قانونگذار، اجازه می دهد که در صورت تأثیر منفی محیط طبیعی و مشاهده بی بند و باری زنان، با تشریع قانون مناسب، به حراست از طبیعت و قانون طبیعی همت گمارد:

 « تمام ملل جهان دراین عقیده مشترک هستند که زنها باید حجب و حیا داشته باشند تا بتوانند خود داری کنند، علتش این است که قوانین طبیعت این طوری حکم کرده و لازم دانسته زنها محجوب باشند و بر شهوات غلبه نمایند .طبیعت مرد را طوری آفریده که تهورش زیادتر می باشد ولی زن را طوری آفریده که خود داری و تحملش زیادتر است.

 بنابراین هرگز نباید تصور کرد افسار گسیختگی زنها برطبق قوانین طبیعی است بلکه افسار گسیختگی بر خلاف قوانین طبیعت می باشد و برعکس، حجب و حیا و خود داری مطابق قوانین طبیعت است، زیرا طبیعت ما را طوری آفریده که به نقص خود پی ببریم و به همین جهت است دارای حجب و حیا هستیم .

 زیرا حجب و حیا همانا خجلتی است که شخص از نقص و عدم کمال خود دارد.

 حال اگر تأثیر آب و هوای محلی، به قدری زیاد باشد که این قانون طبیعی یعنی حجب و حیا را نقض نماید، قانون گذاران، بایستی به وسیله وضع قوانین مخصوصی، این نقصان را رفع کنند تا قوانین طبیعی به قوت خود باقی بماند» (منتسکیو،/ 442)

 روسو نیز اعتقاد داشت که مرد و زن تمایلات جنسی نامحدود دارند.

 خداوند برای فروکش کردن نیروی شهوت مرد، به او عقل ارزانی داشته و به زن، حجب و حیا بخشیده است. ( آکین،/167)

 در این میان، دیدگاه قرآن در عین بر خورداری از ویژگی مخصوص به خود، دیدگاه نخست را نمی پذیرد و طرح و نگاهی دارد كه به دیدگاه دوم نزدیك تر است.

 عفاف، دارای ریشه در ذات انسان

 قرآن موضوع حیا و عفاف را مخصوص زنان نمی داند بلكه معتقد است كه ذات و سرشت انسان، اقتضای حیا و عفاف را دارد. و این محیط اجتماعی و القائات دینی- فرهنگی و یا سود جویانه نیست كه شرم از برهنگی و خطا را باعث شده است.

 

– هر چند این عوامل در شكوفایی یا فرو كاسته شدن آن تأثیر دارند-

 

قرآن برای این كه مفهوم فوق را بیان كند، برای انسان، مرحله ای را ترسیم كرده است كه در آن مرحله انسان هنوز به فرهنگ، دین روابط تولید و توزیع، مناسبات اجتماعی و رقابت و حس مالكیت و ... دست نیافته است تا از آن ها تأثیر پذیر باشد.

 

قرآن از زمان و مكانی یاد كرده است كه انسان نخستین، در قالب یك مرد به نام آدم و یك زن حیات خود را بی هیچ دغدغه فرا انسانی آغاز كرده بودند.

 

در این فضای كاملاً طبیعی، آدم و همسرش به هر حال راهی را انتخاب می كنند كه نتیجه آن فرو افتادن حجاب و آشكار شدن چیز هایی بود كه آن را بر اساس ذات و سرشت انسانی خود، زشت می دانستند، و چون زشتی را احساس كردند، در صدد پوشاندن آن بر آمدند.

 

« فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ» ( اعراف / 22)

 

«چون آدم و همسرش از آن درخت بچشیدند، شرمگاه شان پدیدار گشت و آنها شروع کردند به چسباندن برگهای بهشت بر تن خود.»

 

بر اساس روایتی امام صادق (ع) می فرماید:

 

«وقتی آدم و حوا از آن درخت خوردند، زیور و پوشش آنها از بدنشان جدا شد و برهنه ماندند.» (الحویزی، 2/ 12)

 

با اتکاء به ذاتی بودن حیا و عفاف، قرآن زنان و مردان را دعوت به عفت ورزی می کند با این تفاوت که عفت ورزی مردان با کنترل بر شهوت و پرهیز از چشم چرانی حاصل می آید و حیای زن، با حریم گیریهایی که یكی از نمودهای آن پوشش تن می باشد.

 

قرآن خطاب به مردانی که به دلیل فقر، نمی توانندازدواج كنند، می گوید:
« سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (نور /33)

 

« کسانی که توان ازدواج ندارند، باید راه عفت پیش گیرند تا خداوند با بخشش خود آنها را بی نیاز گرداند.»

 

رفتار حضرت موسی (ع) می تواند مصداق بارز این نوع عفت ورزی باشد که پس از اجابت دعوت شعیب موقع رفتن به خانه ایشان، برای این که چشمش به قد و قامت زن نامحرم نیفتد، به دختر شعیب پیشنهاد کرد که پشت سر او حرکت کند و راه خانه را به او بنمایاند.

 

این برخورد موسی را، دختر شعیب نوعی امانتداری شمرد (همان،4/ 122) و خداوند نیز تلقی او را مورد تأیید قرار داد:

 

« قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الأمِینُ» (قصص/26)

 

«یکی از آن دو گفت: پدر ! او را، مزدوری بگیر، زیرا بهترین کسی به مزدوری می گیرد آن است که نیرومند و امین می باشد»

 

قرآن در دو آیة مختلف، با بیانی خاص حیای زن و نیز عفاف وی را ستوده است.

 

1- در داستان موسی، آنگاه كه دختر شعیب بازگشت، تا موسی را نزد پدر فرا خواند، قرآن می گوید:

 

«فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاء» ( قصص/25)

 

« پس یکی از آن دو دختر که با شرم و حیا راه می رفت نزد موسی (ع) آمد.»

 

2- قرآن به زنان سالخورده اجازه می دهد که حجاب رویین و روپوش شان را كه زنان روی لباسهای معمولی می پوشند، كنار نهند.

 

ولی سپس می گوید اگر به قصد عفت ورزی، خود را با آن بپوشانند، بهتراست:

 

«وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاتِی لا یَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (نور /60)

 

« بر زنان بازنشسته که امیدی به زناشویی ندارند، باکی نیست که روپوش خود را فرو نهند، بی آنکه زیور و آرایش خود را به نمایش گذارند و اگر عفت ورزی کنند (و آن را بپوشند) برایشان بهتر است و خداوند شنوا و داناست» .

 

حریم گیریهای بایسته

 

بر اساس اظهارات و مطالعات علمی و تجربی، زنان در قدم نخست دنبال علاقة قلبی مرد هستند و انتظاردارند که مردان دنبال پیوند وجودی با آنان باشند و نه برقراری رابطه جنسی! همانگونه که تهاجم جنسی و شهوانی مرد برای زن، ناخوشایند و مایه نفرت است، نگاه جنسی و شهوانی او نیز برایش ننگ آور می نماید.

 

در این رابطه اظهارات خانم سیمون دو بوار (دانشمند و حقوقدان فرانسوی) كه از یك جامعة سكولار گزارش می دهد خواندنی است وی می گوید:

 

« دختران جوان دوست دارند، مردان، خود آنها را بخواهند نه بر قراری رابطه جنسی با آنان را، از این رو نگاه های مردان در عین این که آنها را می ستاید آزار هم می دهد، هوس مرد، به همان اندازه که تحسین است توهین هم هست.

 

دختران طبیعتاً اگر احساس کنند مردان به بدن آن ها نظر جنسی دارند، سعی می کنند خود را بپوشانند، شرم و حیا از همین جا معلوم می شود.» (سیمون دو بووار،/ 56)

 

تخیلات جنسی ناشی از نگاه مردان به اندام زنان هم مایه شرم برای زنان است و هم عامل ترس، زیرا خطر تجاوز و تعرّض را در ذهن شان ایجاد می كند، به همین دلیل زن با تمام اعضا و جوارحش «عورت» شمرده شده است که در معنای آن ترس و حیا هر دو نهفته می باشد.

 

دیدگاه دیگر این است كه:

 

« وجود دو خصوصیت در زنان به آنها فرصت می دهد که توهم جنسی مردان مایه نگرانی شان باشد، نخست این که غریزة جنسی در حال غلیان ندارند که در نخستین بر خورد با مردان به یاد اشباع آن باشند.

 

دوم این که به صورت طبیعی و با الهام از فطرت خدادادی، پاکدامنی و عفت برای آنها، از اهمیت بیشتری برخوردار است، به همین دلیل احساس خطر تجاوز جنسی بر لباس پوشیدن آنان اثر می گذارد.» (پاملاآبوت،/234)

 

در روایت نبوی (ص) آمده است:

 

« الحیاء عشره اجزاء فتسعه فی النساء و واحد فی الرجال » ( الهندی،3/ 121)

 

«حیا ده جزء دارد، نه تای آن در زنان است و یکی ازآن در مردان.»

 

به هر حال اگر بپذیریم که نگاه صرفاً جنسی مردان به زنان آمیزه ای از نفرت و ترس را در روح زن به وجود می آورد و همین حالت روحی به او انگیزة حریم گیری و میل به عفت ورزی می دهد، تدابیری لازم می نماید که به دغدغه های روحی و ارزشی زنان پاسخ مثبت دهد.

 

قرآن در این زمینه پیشنهادها و راهکارهایی را ارائه می دهد که در این مقاله تحت عنوان «گونه های حریم گیری» مورد بحث قرار می گیرد و رعایت آنها منجر به تأمین عفت در حیات اجتماعی می گردد.

 

حریم گیری ها به دو بخش مشترک و مختص، تقسیم می شود، برخی مشترک میان زن و مرد است و بعضی ویژة هر یك.

 

زن و مرد هر دو وظیفه دارند که از چشم چرانی بپرهیزند و برای اندام جنسی خود، پوششی برگزینند که مانع رؤیت شود:

 

« قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ (٣٠) وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ... » (نور / 30-31)

 

« به مؤمنان بگو چشمهای خود را فرو گیرند و شرمگاه خود را بپوشانند، این برای آنها پاکیزه تر است. خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است و به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را فرو گیرند و شرمگاه خود را بپوشانند.»

 

حفظ و پوشش اندام جنسی، همانگونه که با برهنگی تضاد دارد، با لباسی كه دراثر تنگی یا نازکی پوشش كامل به حساب نیاید نیز ناسازگار می باشد.

 

عایشه می گوید خواهرش اسماء بر پیامبر وارد شد در حالی که جامة نازک بر تن داشت، پیامبر(ص) از او رو گرداند فرمود:

 

« یا اسماء ان المرأه اذا بلغت المحیض لم تصلح ان یری منها إلا هذا و هذا » اشار الی وجهه و کفیه » ( ابی داوود، 4/ 131)

 

« ای اسماء! هر گاه زن به رشد جسمی (و به سن تکلیف رسید)، شایسته نیست از اندام او جز صورت و كف دستانش دیده شود.»

 

در بخش وظایف ویژه، به مردان فرمان داده شده است که سرزده و بدون اجازه به خانه کسی وارد نشوند و بدینوسیله آسایش و آزادی زنان را در خلوتگاه خانه شان بهم نزنند.

 

زنی خدمت پیامبر عرض کرد یا رسول الله، من در خانه ام وضعیتی دارم که نمی پسندم هیچ کسی مرا با آن وضع ببیند، اگر در چنین شرایطی کسی بر من وارد گردید چه کار کنم؟ پس آیه زیر نازل شد (سیوطی، 6/171)

 

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (نور 27)

 

«ای کسانی که ایمان آورده اید، به خانه هایی غیر از خانه خود، بدون اجازه گرفتن و سلام کردن بر اهل آن، وارد نشوید، این برای شما بهتر است، امید است متوجه سرّ این فرمان بشوید.»

 

اگر مرد بنا است چیزی بخواهد، حق ندارد بدین بهانه، سر زده وارد خانة دیگران شود، بلكه باید از پشت پرده یا دیوار، صدا بزند و خواسته اش را با اهل خانه درمیان گذارد. (مطهری، مجموعه آثار،19/ 498 )

 

قرآن در مورد زنان پیامبر(ص) می فرماید:

 

«وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ» (احزاب /53)
« هرگاه از زنان پیامبر کالایی خواهید، ازپشت پرده بخواهید. این برای پاکی دلهای شما و آنان تأثیر گذارتر است.»

 

حتی غلامان و پسران نا بالغ هم حق ندارند در ساعت های معین که زمان خلوت زن و شوهر است بدون کسب اجازه بر آنان وارد شوند. (مكارم شیرازی،14/ 538)

 

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِینَ مَلَكَتْ أَیْمَانُكُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَكُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشَاءِ ثَلاثُ عَوْرَاتٍ» (نور / 58)

 

«ای کسانی که ایمان آورده اید! باید خدمتكاران و پسران نابالغ تان، در سه وقت اجازه ورود بگیرند: پیش از نماز صبح، در نیمروز موقعی که لباسهای خود را برای استراحت بیرون می آورید و بعد از نماز عشاء، این سه وقت، سه زمان اختصاصی برای شماست.»

 

حریم گیریهای پیشنهادی قرآن، در مورد زنان، مربوط به رفتار، گفتار و لباس پوشیدن آنان می شود و آمیخته باهشدار و بیدار باش می باشد.

 

قرآن پذیرفته است که تعامل زن و مرد در حیات اجتماعی، اجتناب ناپذیر است ولی درباره محتوا، شکل و شیوه معاشرت، طرح و توصیة ویژه دارد.

 

از این رو، با پذیرش مشروعیت اصل گفت وگو از به کار گیری شیوه نازکی و لطافت در صدا و کلمات و جملات دارای معنای باطل و ناروا، باز می دارد.

 

«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا» (احزاب / 32)

 

« پس در گفتار فروتنانه و با کرشمه سخن مگوئید تا بیمار دلان به طمع نیفتند. و لحن پیراسته از باطل بر زبان جاری کنید»

 

پایکوبی و خود نمایی و جلوه گری زنان و گام برداشتن به گونه ای كه صدای زیور هایی كه به پا می بسته اند، آشكار شود، مورد نهی صریح قرآن قرار گرفته است.

 

« وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ» (نور / 31)
« پای بر زمین نکوبند به گونه ای که زینت پنهان داشته شان را به اطلاع دیگران برسانند!- و مردان غریبه را به خود جلب نظر نمایند-.»

 

خودنمایی – حتی اگر توسط زنان سالخورده هم صورت بگیرد – نارواست.

 

«وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاتِی لا یَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَات»(نور/ 60)
«زنان بازنشسته که امید به ازدواج ندارند ، اجازه دارند که جامه های خود را کنار گذارند بدون این که با زیور آلات شان به خودنمایی بپردازند.»

 

«وَقَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وآتِینَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب /33)

 

« به گونه خودنمایی جاهلیت پیشین ، به خودنمایی نپردازید.»

 

این كه منظور از «جاهلیت اولی» چیست و آن ها چه رفتاری داشته اند، نقلهای مختلفی وجود دارد. از جمله:
1- جاهلیت اولی عصر قبل از اسلام است كه در آن عصر، زنان غیر از همسر خود، ارتباط دوستی با مردان دیگر نیز داشتند، با این تفاوت كه آمیزش جنسی را حق همسر خود می دانستند ولی با دوستانش سایر ارتباطهای جنسی را مانند بوسیدن، در آغوش كشیدن مجاز می شمرده اند. (طبرسی، مجمع البیان، 4/356)

 

- چیزی كه امروز در جامعة سكولار و غیر دینی رواج دارد!-

 

2- تبرّج جاهلیت اول، مربوط به زمان تولد حضرت ابراهیم(ع) می شود که در آن زمان، زنان پیراهن های تزیین شده با مروارید می پوشیدند، در وسط راه، حرکت می کردند و در برابر چشم مردان جلوه می كردند. (طبرسی، جوامع الجامع، 2/321)

 

3- جاهلیت پیشین عبارت است از فاصلة زمانی هزار ساله بین ادریس و نوح که در آن روز عیدی رسمیت پیدا کرد، همة مردم در آن روز گردهم جمع می شدند و زنان خویشتن می آراستند و این گردهمایی و جلوه گری زمینه در آمیختن زنان و مردان را فراهم می آورد و تمایلات جنسی را مشتعل می ساخت و به رفتار ناشایست می انجامید فذلک قول الله «وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأولَى» (رازی، 15/416)

 

دیدگاه های فوق می تواند گویای این باشد که تبرج همان خود نمایی با انگیزة جنسی است که سطوح گوناگون دارد، رسواترین گونه های آنرا خودنمایی آمیخته با اختلاط و فحشا را تشکیل می دهد که در عصرحاضر نیز بر روابط بسیاری از زنان و مردان جوامع غیر دینی، سایه افکنده است.

 

گویا آیة قرآن (احزاب/33) هم پیشاپیش از این واقعیت تلخ خبر داده است، زیرا رفتار انسانها در طول تاریخ تكرار پذیر است.

 

امام صادق (ع ) نیز با اشاره به چنین پیش بینی، ذیل آیه یاد شده می فرماید:
« ای سیکون جاهلیة اخری» (قمی ،2/193)
«در آینده نه چندان دور، جاهلیت دیگری، شكل خواهد گرفت.»

 

آخرین گونه حریم گیری ویژة زن، پوشش و حجاب است که تبیین فلسفه آن هدف اصلی این مقاله می باشد:

 

هویت حجاب

 

تردیدی نیست که حجاب واژة عربی است و در لغت هم به معنای پرده آمده و هم به معنای پوشش، و در هر دو معنا، جلوگیری از مشاهده نهفته است.

 

لغت شناسان چه درگذشته مانند اسماعیل ابن حماد الجوهری (متوفای 393 ق) در کتاب «الصحاح» (1/ 107) وچه درعصرجدید مانند صاحب «المنجد فی اللغه» (1/118) به صورت همسان حجاب به معنای پوشش را مورد تأکید قرار می دهند، فقیهان نیز واژة حجاب را در مورد پوشش زنان بكار برده اند.

 

البته پیشینه این نوع كاربرد نیز دركتاب های لغت زمینه مطالعه دارد.

 

زمخشری (متوفای 538 ه) در مقام شمارش موارد استعمال واژة حجاب می گوید:

 

« ضرب الحجاب علی النساء » (زمخشری، اساس البلاغه،/73)

 

«واجب گردید حجاب بر زنان.»

 

صاحب کتاب « منتهی الارب فی لغه العرب » نیز می گوید:
« احتجب المرأه بیوم » «یك روز است كه این زن گام در حجاب نهاده است»

 

این تعبیر زمانی به كار می رود كه دختر نه سالش تمام شده باشد و اولین روز ورود او به سن بلوغ ولزوم رعایت حجاب باشد.» (صفی پور،1/ 222)

 

قرآن دو عامل را مكمل هم در تحقق عفاف می داند، حریم چشم نگاه داشتن و حریم پوشش اندام، رعایت كردن.

 

«وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ...» (نور /31)

 

« وبه زنان با ایمان بگو چشمهای خود را (ازنگاه هوس آلود ) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ كنند و زینت خود را – جز آن مقدار كه نمایان است – آشكار ننمایند، و(اطراف) روسری های خودرا برسینه خود افكنند...»
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابِیبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ»(احزاب /59)

 

«ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مسلمان بگو که جلابیب خود را بر خود نزدیک کنند، این نزدیکتر است به این که شناخته شوند، پس مورد آزار قرار نگیرند.»

 

تعیین کمیت و کیفیت حجاب، بر اساس آیات فوق، واكاوی واژه های کلیدی «خُمُر» «جَلابیب» و«زینت» که نقش اصلی در بیان ماهیت حجاب اسلامی دارند بستگی دارد.

 

«خُمُر»، چنان که از شأن نزول آیه پیداست (حر عاملی ،14/ 138) نام دیگرش مقنعه است که در صدراسلام از پوشیدنی های رایج مدینه به حساب می آمد. بدین صورت که زنان، از آن، به عنوان روسری، استفاده می نمودند ولی دو طرف آن را از پشت گوش رد نموده، پشت گردن می انداختند، به گونه ای که سینه، زیر گلو و دور گردن، برهنه می ماند، آیه طبق فهم ابن عباس (طبرسی، مجمع البیان،4/ 138) دستورداد که ظرفیت این پوشش مورد استفاده قرار گیرد و باید به وسیله آن زنان موی سر، سینه، دور گردن و زیر گلوی شان را نیز بپوشانند.

 

«زینت» که نقطه مقابل زشتی است طبق نظر راغب اصفهانی، در قرآن دارای سه مصداق می باشد که عبارت است از:

 

زینت نفسانی مثل علم و اعتقادات خوب، زینت بدنی مانند نیرومندی و قد بلندی و زینت خارجی چونان مال و مقام (راغب اصفهانی،/388)

 

در رابطه با حجاب زنان، دو نوع زینت، مورد توجه مفسران و فقها قرار گرفته است؛ یعنی هم زیور آلات که زینت خارجی است باید پوشیده باشد و هم اندام و اعضای آنان که از زیبایی خاص به ویژه از منظر مردان برخوردار است.

 

روایت امام باقر(ع) نیز زینت بودن اندام زن را تأیید می کند. امام پس از معرفی جامه، سرمه، انگشتر، حنای دستها و النگو، به عنوان زینتهای آشکار، می فرماید:

 

« الزینة ثلاث زینه للناس و زینة للمحرم و زینة للزوج، فاما زینة الناس، ذکرناها و اما زینة المحرم، فموضع القلادة فما فوقها و الدملج و مادونه و الخلخال و ما اسفل منه و اما زینة الزوج، فالجسد کله » (قمی،2/101 )

 

«زینت به سه بخش تفسیم می شود: 1- زینتی که لازم نیست از چشم مردم نهان شود. 2- زینتی كه باید ازچشم عموم نهان شود ولی از محارم لازم نیست پوشانده شود. 3- زینتی كه باید از همه پنهان نگاهداشته شود، جز همسر. قسم اول را بازگوکردم – صورت و دستها از مچ به پایین- قسم دوم که مشاهده آنها برای محارم روا می باشد، عبارتند از گردنبند به بالا وجای بازوبند به پایین و خلخال به پایین و سوم که اختصاص به شوهر دارد تمام بدن زن است.»

 

قسمت عمده اندام و زیور آلات زنان، بر اساس آیه : « وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ» (نور/ 31) با پیراهنی که بدن نما نباشد – چونان که در روایت عایشه بود – و شلوار، پوشانده می شود.

 

در روایتی از امام علی (ع) آمده است:

 

«کنت قاعدا فی البقیع مع رسول الله فی یوم دجن و مطر اذ مرت امرأة علی حمار، فوقع ید الحمار، فی وهدۀ فسقطت المرأه فاعرض النبی بوجهه فقالوا یا رسول الله انها متسروله قال اللهم اغفر للمسرولات ثلاثا، ایها الناس اتخذو السراویلات فانها من استر ثیابکم و حصنوا بها نسائکم اذا خرجن » (النوری 3/244)

 

«در روز ابری و بارانی، با پیامبر(ص)، در بقیع نشسته بودیم که زنی رد شد، در حالی که بر چهار پایی سوار بود، پای مركب داخل چاله رفت و زن بر زمین افتاد، پس پیامبر(ص) صورتش را برگرداند تا نگاهش به اندام زن نیفتد. گفتند: ای رسول خدا، آن زن شلوار به تن دارد. پیامبر(ص) سه بار فرمود: پروردگارا زنانی را که شلوار می پوشند مغفرت نما. مردم ! شلوار را برگزینید که در میان لباسهای شما بهترین پوشش است و به وسیله آن زنانتان را موقع بیرون رفتن از خانه، در حفاظ و امنیت قرار دهید.»

 

و اما «جلباب»، رو پوشی است كه بالای لباسهای معمول و خانگی، مورد استفاده قرار می گیرد.

 

به ویژه زمانی که برای کاری بیرون از منزل می روند.

 

به عبارت دیگر، زنان بر اساس علاقه ای که به آرایش و نمایش دارند، زیباترین و تنگ ترین لباس را برای پوشش بر می گزینند.

 

قرآن می گوید داشتن چنین لباسی در خانه اشکال ندارد ولی وقتی بیرون می روید، باید روپوشی نسبتاً بزرگی داشته باشید که آن را بر روی لباسها، بر خود بپیچید، تا لباس تن پوشتان دلهای بیمار را به طمع نیندازد.

 

این مطلب از اظهارات بسیاری از اهل لغت و تفسیر قابل استفاده است که می گویند:
«جلباب، از روسری بزرگتر و از عبا كوچك تر است.» (الزمخشری، الکشاف،5/97) « و به تعبیر دیگر از ملافه کوچکتر و کوتاه تر است» (احمد مطلوب،/46 ) « و از روی مقنعه و پیراهن» (المراغی،24-22/36)، «سر، پشت، سینه زنان را می پوشاند.» (احمد مطلوب، / 46)

 

ام سلمه می گوید:
« وقتی آیه 59 احزاب نازل شد، زنان انصار [حجاب را رعایت کردند،] دراثر پوشیدن جامه های سیاه، موقع خروج از منزل، به گونه ای می نمودند که گویا کلاغ روی سر آنها نشسته بود.»( سیوطی، 6/ 659)

 

انتخاب پارچه سیاه، به عنوان روپوش لباس، از سوی زنان انصار، با دیدگاهی که هم اكنون درباره رنگ سیاه مطرح شده است کمال همخوانی را دارد.

 

بر اساس این دیدگاه رنگ سیاه صامت و مرده و به معنای نه (نقطه مقابل بلی) نشانگر ترک علاقه یا انصراف نهایی است و توجه بیننده را منصرف می كند. به همین دلیل استفاده از آن برای زنان در برابر جنس مخالف، سودمند تشخیص داده شده است. ( اردوبادی، آیین بهزستی اسلام، 3/ 31 )

 

فلسفه حریم گیری

 

با این كه حیا و عفاف ریشه در سرشت آدمی دارد، اما به هر حال محدودیت آور نیز هست، اما نتایج حجاب آنقدر مهم است كه زنان با رغبت این مقدار از محدودیت را پذیرا شوند.

 

و البته این رغبت زمانی شكل می گیرد كه زنان و مردان به فلسفه، آثار و اهداف حجاب توجه داشته باشند.

 

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (نور/27)

 

«ای کسانی که ایمان آورده اید، به خانه هایی جز خانه های خودتان، وارد نشوید تا آنکه خبر دهید و اجازه خواهید و بر اهل آن سلام کنید. این برای شما بهتر است، باشد که به یاد آرید.»

 

«وَإِنْ قِیلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ» (نور 28)
«و اگر شما را گویند: باز گردید، پس باز گردید، بازگشت برای شما پاکتر است.»

 

« قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ» (نور /30)
« مؤمنان را بگو که دیدگان خویش را فرو دارند و شرمگاههای خود را بپوشانند، این، برای افزایش تزکیه آنها مؤثرتر است.»

 

«وَأَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ» (نور/ 60)
« [ زنان پیر] اگر حجاب را رعایت کنند برایشان بهتر است.»

 

«وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ» (احزاب /53)
« و هرگاه از زنان پیامبر (ص) کالایی خواستید، از پشت پرده بخواهید . این ، سبب افزایش طهارت دلهای شما و آنان می شود.»

 

«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا» (احزاب /32)
« ای زنان پیامبر شما مانند یکی از زنان دیگر نیستید اگر پرهیزکارباشید، پس در گفتار نرمی ننمایید، تا طمع آن کس که در دلش بیماری است برانگیخته گردد.»

 

« یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابِیبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ» (احزاب /59)
«ای پیامبر، زنان و دختران خویش و زنان مؤمنان را بگو: روپوششان را بر خود نزدیک کنند. این نزدیک تر است به اینکه شناخته شوند و در نتیجه آزار نبینند.»

 

فلسفه حریم گیری ها، در این آیات، با عبارتهای: « خیر»، « ازکی »، « أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ »، « فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» و «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ» گوش زد شده است.

 

اسامی تفضیل، در آیات فوق تنها در آیة‌‌‌‌‌‌‍ 60 سورة نور، به معنای حقیقی خود است؛ یعنی پوشیدن جلباب برای زنان سالخورده، از نپوشیدنش بهتر است و در سایر موارد نمی تواند متضمن معنای تفضیل باشد و گرنه معنای آیة 28 سورة نور، این خواهد بود که حجاب و پوشاندن شرمگاه مرد پاکتر است یعنی نپوشاندن آن ناپاک نیست!

 

بنابراین سخن ابن عاشور را باید تعمیم داد که تفضیل را به معنای تقویت می داند و نه برتری:
«ازکی» (نور/30) تفضیل و برتری دادن را نمی رساند؛ بلکه مقصود ازآن تقویت تزکیه است که عامل مصونیت انسان از ارتکاب گناهان بزرگ می باشد. (ابن عاشور،19- 18/ 204)

 

« «اطهر» (احزاب/53) به معنای تقویت طهارت است و نه پاک تر بودن، یعنی صحبت کردن از پشت پرده، طهارت قلبی شما وآنان را، قوت می بخشد.

 

قلب هر دو گروه به وسیله تقوا، بزرگداشت حرامهای خدا و حرمت پیامبر(ص)، طهارت داشت ولی نه درحد عصمت، مشیت الهی بر این قرار گرفت.

 

که با از میان برداشتن ناچیزترین اسباب وسوسه های شیطانی و فراهم آمدن مراتبی از تقوای الهی، بهرة بیشتری از عصمت را در اختیار آنان قرار دهد.» (ابن عاشور،21/ 314)

 

حجاب، هم دافعه، هم جاذبه

 

آنچه تا كنون از حجاب و حیا و عفاف گفتیم حكایت از آن داشت كه حجاب عاملی است برای دور كردن آسیب ها از ساحت زن، در حالی كه همین عامل دفع و ردّ، در جایی دیگر به نوبة خود عامل جذب و زمینه جذابیت نیز است.

 

تقریباً همه، بر این نکته تأکید دارند که حیا و عفت قدر و قیمت زن را بالا می برد. تمام مردان اعم از خواستگار، شوهر، محارم و نامحرمان، به زن با حیا، احترام قائلند و زن بی حیا و بی آزرم را حقیر می شمارند.
ولیام جیمز (روان شناس معروف آمریکایی) می گوید:

 

« زنان دریافتند که دست و دلبازی مایه طعن و تحقیر است و این را به دختران خود یاد دادند.» (ویل دورانت، لذات فلسفه،/ 129)

 

منزلتی ناشی از حیا که نقطه مخالف بی حیایی و به قول ویل دورانت دست و دلبازی است، به گونه های مختلف تعبیر شده و هر اندیشمندی، به شکلی بازتاب آن را در زندگی زن، به توضیح نشسته است.

 

ویل دورانت حیا را کمین گاهی می داند که زن با استفاده از آن می تواند همسر مورد نظرش را برگزیند یا مطابق دلخواهش اصلاح نماید:

 

« حجب و حیا برای دختران همچون وسیله دفاعی است که به او اجازه می دهد تا از میان خواستگاران خود، شایسته ترین آنان را برگزیند یا خواستگارش را ناچار سازد که پیش از دست یافتن بروی، به تهذیب خود بپردازد.

 

موانعی که حجب و عفت زنان، در برابر شهوت مردان ایجاد کرده، خود عاملی است که عاطفه و عشق شاعرانه را پدید آورده و ارزش زن را در چشم مرد بالا برده است» (ویل دورانت، قصة الحضاره،1/84)

 

خانم جینا لمبروزو (روان شناس معروف ایتالیایی)، تداوم عفت و حیای زن را مهم شناخته و دلدادگی مرد را در این رابطه مؤثر دانسته است:

 

« بدون شک منشأ حجب و حیای زن را در عشق و علاقه می توان یافت، چه این که زن وقتی مرد را به خویش علاقمند و خود را نسبت به او متمایل دید، منظور اصل خود نمایی و جلوه گری از بین می رود» (جینا لمبروزو،/48)

 

استاد مطهری بر این باور است که عفت و حجاب، برای زن هم وسیله تصاحب دل مرد است و هم حایل و مانع در برابر گرفتاران به جنون جنسی و انگیزه تجاوز:

 

« حیا و عفاف و ستر پوشش، تدبیری است که خود زن با یك نوع الهام، برای گرانبها کردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد، به کار برده است ... زن همان گونه که متوسل به زیور، خود آرایی و تجمل شد که از آن راه، قلب مرد را تصاحب کند، متوسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد نیز شد، دانست که نباید خود را رایگان کند بلکه بایست آتش عشق وطلب اورا تیز تر کند ومقام خود را بالا ببرد ... به طور کلی رابطه ای است میان دست نارسی و فراق از یک طرف وعشق و سوز وگرانبهایی از طرف دیگر یعنی عشق در زمینه فراقها ودست نارسی ها می شکفتند.

 

زن هر اندازه متین تر و با وقار تر و عفیف تر حرکت کند ... به احترامش افزوده است ... قرآن پس از آنکه توصیه می کند زنان خود را بپوشانند می فرماید :« ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ » یعنی این کار برای این که به عفاف شناخته شوند ومعلوم شود خود را در اختیار مردان قرار نمی دهند بهتر است و در نتیجه ، دور باش وحشمت آنها ، مانع مزاحمت افراد سبکسرمی گردد » (مطهری، مجموعه آثار، 19/421)

 

جلال الدین بلخی، این معنا را چنین به نظم آورده است:

 

آب غالب شد برآتش از نهیب***زآتش او جوشد چو باشد درحجیب
چونکه دیگی حایل آمد هردو را***نیست کرد آن آب را کردش هوا
ظاهرا بر زن چو آب از غالبی***باطنا مغلوب و زن را طالبی ( بلخی،/124)

 

یعنی، مرد چونان آب است و زن چونان آتش، اگر این دو بی هیچ مانعی در ارتباط با هم قرار گیرند، آن كس كه مغلوب می شود وخاموش و سرد و بی خاصیت می گردد، زن است.

 

ولی اگر میان این آب و آتش، ظرفی حایل شود، آتش سرد و بی خاصیت نمی شود؛ بلكه می تواند با حرارت دائمی خود، وجود مرد را گرمایش و به غلیان و شور وا دارد.

 

مطهری می گوید:
«مرد درعمق وجودش از ابتذال تسلیم ورایگانی زن متنفر است و عزت، استغنا وبی اعتنایی او را می ستاید مردی وجود ندارد که آرزوی داشتن همسر عفیف و با حیاء را درسر نپروراند یا از زیستن درکنار چنین زنی لذت نبرد.» (مطهری، مجموعه آثار ،19/422)

 

چرا تأكید بر حجاب و عفاف زن؟

 

زن و مرد در طبیعت، هر یك گرایشها، انگیزه ها، توانها و كاركردهای خاص خود و آسیب ها و ضرورت های ویژة خود را دارند.

 

از این رو در قرآن هر یك از آن دو به تكالیفی مكلّف شده اند كه با هم یكسان نیست، چرا كه اگر نقش زن در طبیعت و تدبیر الهی، نقش جذب و تسخیر و پذیرش قرار داده شده و لوازم این جذابیت و انگیزه ها و محركهای لازم به او داده شده است.

 

پس او از همین ناحیه نیز آسیب پذیر است و وحی قرآنی خواسته است با برنامه ها و رهنمودهایی جلو آسیب ها را بگیرد و در عین حال اصل طبیعت زنانه زن را انكار نكند و ضد ارزش معرفی ننماید.

 

این است كه در كنار تشویق او به ایجاد جذابیت مثبت برای همسر خود، وی را از به كار گیری این توان در زمینه های نادرست بر حذر داشته و از او خواسته است تا با حجاب و عفاف و حیا بر نیروی جذّابیت آفرینی خویش فائق آید و آن را مدیریت كند.

 

برخی از روانشناسان بر این باورند که همزمان با آغاز دوران بلوغ احساس تشخیص هویت نیز خود نمایی می کند؛ همانگونه که پسران در این مقطع سنی به سلطه جویی می اندیشند.

 

در دختران حالت انقیاد، جذب و قدرت جلب توجه آشکار می شود و در نتیجه علاقه پوشیدن لباسهای زیبا، آرایش کردن، با عشوه سخن گفتن، با ناز قدم بر داشتن و بروز حالت های مادرانه در آنان طبیعی است ولی در مرحله تکامل بلوغ و تعیین هویت انسانی زنان باید به جای جذب همه مردان، تنها به یک مرد توجه کرده و بقیه توانایی های جسمی و روحی خود را صرف سازندگی کنند .

 

البته این خطر وجود دارد که رشد شخصیت توقف پیدا کند و دختران به موجودات کاملا گیرنده تبدیل شده، همیشه اسیر توجه دیگران باشند.

 

امروز این خطر به صورت جدی تر مطرح است. در بسیاری از جوامع بشری این توقف به گونه های مختلف مورد تشویق قرار می گیرد.

 

ظهور زنان بی بند و بار و عشوه گر در پرده سینماها و تلویزیون، نقش معرفی الگو را دارد. (روحانی،/25 و32 و35)

 

خانم لمبروزو بدون یادآوری مراحل رشد هویت، زن را تشنه دلربایی می شناسد و برای تسخیر توجه و دلهای دیگران از ارائه اندام، تنظیم رفتار و گفتارش سود می برد:

 

«یکی از تمایلات عمیق و آرزوهای اساسی زن آن است که در چشم دیگران اثر مطلوب بخشیده و به وسیله حسن قیافه، زیبایی اندام، موزون بودن حرکات، خوش آهنگی صدا، طرز سخن گفتن و بالاخره شیوه راه رفتن خود، مطبوع طباع واقع گشته، احساسات آنها را تحریک نموده و روحشان را مجذوب سازد » (لمبروزو،/ 42)

 

وقتی دختران و زنان در کنار گرایش به لبخند زدن (هاید،/ 166) نزاکت در گویش، نمایش نرمی، ملایمت، رأفت و شفقت (اردوبادی، نگاه پاک زن و نگاه های آلوده به او،/ 83 ) به آرایش و نمایش می پردازند، جاذبه دو چندان پیدا می کند ولی عطش آنها در خود نمایی و جلب توجه دیگران نیز افزایش می یابد (روحانی، / 112 ) و به تبعیت از آن هزینه تجمل نیز بالا می رود.

 

براساس تحقیقی، زنان جهان شصت درصد در آمد سالانه شان را صرف زیبایی، خرید لوازم آرایش و بهداشت می کنند اکثر افرادی که چنین هزینه می کنند، زنان زیر 25 سال را تشکیل می دهند ( سایت انتخاب، 12 آبان 1386 )

 

نتایج انكار حجاب و نفی عفاف

 

اگر چه حجاب و عفاف نوعی محدودیت و زحمت را برای زنان به همراه دارد ولی امروز به آسانی می توان مشاهده كرد كه نفی حجاب و عفاف و كنار نهادن آن از سوی زنان، آثار ویرانگری را برای جوامع بشری پدید آورده است و در این فرو ریزی ارزشها، بیشترین آوارها بر سر زنان فرود آمده و به خود آنان آسیب زده است.

 

ویل دورانت با توجه به مشاهدات زمان خود در مقام بررسی عفت عمومی و آشفتگی زندگی خانوادگی می گوید:

 

« به زودی زمانی خواهد رسید که هیچ مردی نخواهد خواست با زنی که با هم از تپه زندگی بالا رفته بودند، پایین برود و ازدواج بی طلاق چنان نادر خواهد شد که باکره در شب زفاف. » (ویل دورانت، لذات فلسفه،/ 170 )

 

بر اساس بازرسی که صورت گرفته است 80 % دختران دانش آموز انگلیسی در كیف خود قرص ضد بار داری حمل می کنند و 45 % دختران جوان در مدارس مختلف عفتشان را از دست می دهند.

 

این نسبت در مقطع تحصیلات عالی به شدت افزایش می یابد. (الجمری،/30 )

 

هاید می گوید:
« بررسی در مورد یک دانشگاه پژوهشی معتبر نشان داد که 26% اساتید آن تجربه روابط جنسی را با یک دانشجو پذیرفته اند.

 

البته این احتمال کمتر برآورد شده است زیرا ممکن است پاسخ دهندگان این رفتار را پنهان کرده باشند یافته ها نشان می دهد 50 % دانشجویان زن توسط اساتید خود مورد مزاحمت قرار گرفته اند.» (هاید،/436)

 

موریس مترلینگ با این که آخرین روزهای عمرش را در سال آخر نیمه اول قرن بیستم به پایان برده وتا فجایع جنسی آخر نیمه دوم قرون بسیتم فاصله زیاد داشت، در عین حال وضعیت زمان و ماجرای زندگی شخصی خود را این گونه در معرض مطالعه قرار می دهد :

 

«یکی از علل بزرگ گرفتاری و بدبختی نوع بشر عشق است و اگر در جامعه ما عشق از بین می رفت، به طور اتوماتیک پنجاه درصد از بدبختیها و محرومیتها و ناکامیها، نیز محو می شدند ... در زمان جوانی، عشق نظیر تند باد شدید ما را به هر طرف می کشاند و قوای جوانی و اوقات ما صرف عشقبازی می شود و در نتیجه از ترقّی و تعالی باز می مانیم ... تازه وکیل عدلیه شده بودم ... و بعد از یک سال دوندگی و صرف وقت، چهار هزار و پانصد فرانک به من حق الوکاله دادند ... یک نفر آدم عاقل می توانست این مبلغ را سرمایه کرده و بقیه عمر را ... به قناعت زندگی نماید . یک شب در حالی که پول موصوف در جیب بغلم بود؛ وارد یکی از کاباره ها شدم، من مصمم بودم که بیش از دو فرانک از پول خود را خرج نکنم ولی مشاهده زنهایی که در آن کاباره بودند و خصوصا یکی از آنها، عنان اختیار را از دستم گرفت.

 

بعد در حال مستی از کاباره خارج شدیم و من تا چهل و هشت ساعت به خانه خود نرفتم و روز سوم که از خواب بیدار شده و خواستم به طرف منزل خود بروم، دیدم که بیش از دو سه فرانک در جیب من باقی نیست لطمه روحی و معنوی بزرگی که این خاطره در ذهن من باقی گذاشت، تا چند ماه محو نمی شد. (مترلینگ،/51)

 

علاوه بر عشق جنسی، تجاوز جنسی در غرب نیز رونق خود را از آرایش و نمایش می گیرد و آن عبارت است از : « دخول دهانی ، مقعدی و مهبلی بدون رضایت که با زور صورت می گیرد و یا از طریق تهدید به آسیب رساندن جسمانی اعمال می شود و یا هنگامی انجام می گیرد که قربانی قادر به بیان موافقت خود نباشد»(هاید،/412 )

 

حجم تجاوز جنسی چشم گیر است، زنان در بسیاری از کشورهای غربی با احساس ترس از تجاوز، زندگی می کنند و وقتی که در معرض تجاوز قرار می گیرند، بینندگان با بی تفاوتی رنج و درد حیثیتی آنها را نادیده می انگارند. این واقعیت را از طریق گزارشها و آمارهای زیر می توان درک کرد:

 

«شامگاه روز پنج شنبه 22 سپتامبر 1988 در ایستگاه قطار شهری شیکاگو در حضور جمعی از مردم زنی، مورد تجاوز قرار گرفت، آنهم در ساعت پر رفت و آمد، هیچ کس به استمداد آن زن پاسخ نداد. روزنامه شیکاگو تریبون نوشت: رهگذران سر در گم شده بودند زیرا تجاوزگر به قربانی خود دستور داده بود لبخند بزند و او چنین کرد.» (مایکل کوک،1/15 )

 

« روزی در یک متروی پاریس که به طرف حومه پاریس در حرکت بود، سه جوان فرانسوی دختری را در داخل قطار مورد تجاوز قرار دادند ... مسافران کوپه بغلی هم به سروصدا و فریادهای ملتمسانه آن دختر اعتنایی نکردند.» (اردوبادی نگاه پاک زن و نگاه های آلوده به او، 1/252)

 

« روزی یک دختر خانم کارمند، هنگام غروب آفتاب از سر کارش به طرف منزل بر می گشت، در راه سه مرد او را دستگیر نموده و ابتدا محتویات جیبش را خالی کرده و در همان کنار خیابان به عنف به او تجاوز می کنند، در حالی که دو نفر دستهایش را گرفته بودند و دختر از مردم هر چه استمداد می کند، کسی به او یاری نمی رساند، تنها عکس العملشان به ... گفتن اصطلاح « دگولاس: مشمئز کننده » خلاصه می گردد.» (همان،/253)

 

« براساس تحقیق، در آمریکا در سال 1992 صد و دو هزار و پانصد مورد تجاوز جنسی به ثبت رسیده است، با این که به گزارش اف.بی.آی. تجاوز توأم با خشونت و زور از جرائمی است که کمترین میزان گزارش دربارة آن وجود دارد.» ( هاید،/413 )

 

« طبق بررسی، ده درصد کارمندان زن دولت مرکزی آمریکا، مستقیما تحت فشار، برای برقراری روابط جنسی قرار گرفته بودند ... در واقع دوازده هزار زن کارمند دولت قربانیان تجاوز یا اقدام به تجاوز از طرف سرپرستان یا همکاران خود طی یک دوره دو ساله بوده اند.» (همان،/ 435 )

 

زنانی که مورد تجاوز قرار می گیرند، طبق مطالعاتی انجام شده، وقتی که به سرزنش خود یا بیان بایدها و نبایدهای مؤثر در جهت تأمین امنیتشان، می پردازند، می گویند:
«اگر من بلوز تنگ را نپوشیده بودم، اگر دامن کوتاه را بر تن نکرده بودم، اگر آنقدر احمق نبودم که در آن خیابان تاریک قدم بزنم و اگر آنقدر کودن نبودم که به آن یارو اعتماد کنم.» (همان،/415 )

 

این اظهارات، نشان دهنده این است که زن غربی آگاهانه یا به صورت نا خود آگاه تجاوز به خود و تأمین امنیتش را بر اساس حریم گیری پوشش و انتخاب پوشیدنی زنانه تحلیل می کنند.

 

بهر حال، زن آرایش کرده و نیمه عریان غربی، با هیولای تجاوز جنسی رو به اوست، هر زنی، 14 تا 25 درصد احتمال تجاوز به خود را می دهد (هاید،/415 )، فمینیستها می گویند:

 

«هراس از تجاوز جنسی، روی همه زنان تأثیر می گذارد و تأثیر آن، بر شیوه لباس پوشیدن، برنامه ریزی ساعت روزانه و مسیرهای آمد و شد زنان، مانع از فعالیتهای آنان می شود و آزادی آنان را محدود می کند، این وحشت به هیچ وجه بی اساس نیست، چون هیچ زنی در برابر تجاوز، مصونیت ندارد» (پاملاآبوت،/ 234)

 

« زنانی که مورد تجاوز قرار می گیرند، تا هیجده ماه رنج می کشند و با ترس و اضطراب رو به رو می باشند.» (هاید،/414 )

 

همان گونه که در گزارش ها و اظهار نظرها آمده است، خود زنها، آگاهانه یا به صورت ناخود آگاه، نقش لباسی و پوشش را در رابطه با تأمین مصونیت خود مؤثر می شناسند ولی پژوهشگران وضعیت ظاهری آنان را عامل اصلی نمی دانند ( هاید، /423 ) و به جای پیشنهاد پوشش، آموزش مهارتهای دفاعی ( همان،/416 ) و با خود داشتن بمبهای پر شده با گاز اشک آور را ( اردوبادی نگاه پاک زن ... ،/ 254 ) به عنوان عوامل باز دارنده از تجاوز معرفی می کنند.

 

بدین ترتیب در غرب که عفت گریزی به مرز عفت ستیزی رسیده است، احیای حریم گیری و حجاب در روابط بین زن و مرد، باور نکردنی است، دست اندر کاران فکر و فرهنگ می کوشند که این وضعیت را به سایر کشورها به خصوص جهان اسلام نیز صادر کنند، همانگونه که فرانسه در الجزایر برای برداشتن حجاب و چادر به عنوان نشانه اصالت ملی و سازنده استعداد مقاومت، از تن زن الجزایری، جنگ سختی را راه اندازی کرد. (فانون،/32 و41 )

 

امروز نیز غرب استعمار گر جسورانه و یا به قصد دستیابی با اهداف استعماری خود ترویج بی حجابی را که مقدمه ترویج فساد می باشد با روشهای مختلف دنبال می نماید گویا قرآن با اشاره به چنین هدف گیری (مطهری، آشنایی با قرآن، 4/49) می گوید:

 

« إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نور 19)
« همانا کسانی که دوست می دارند که زشتکاری در میان آنان که ایمان آورده اند فاش و آشکار شود، آنها را در این جهان و جهان آخرت عذابی است دردناک»

 

سخن پایانی

 

با توجه به دو كشش طبیعی یاد شده در مردان و زنان، قرآن پیشنهاد می كند (نور /30و28 واحزاب /53) كه مردان با حریم گیری و پرهیز از چشم چرانی، اجازه ندهند كه ذهن و روانشان گرفتار هیجان جنسی گردد، فكر و مغزشان در خدمت تخیلات شهوانی قرارگیرد. ( مطهری،آشنایی با قرآن، 4/83)

 

از منظر قرآن زنان وظیفه دارند كه با فرارسیدن سن بلوغ وتكلیف به حریم گیری های لازم تن دهند و اندام و آرایش خود را در برابر دیدگان نامحرم بپوشانند:

 

« وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الإرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ»(نور /31)

 

« و زنان مؤمن را بگو كه دیدگان خویش را فرو دارند و شرمگاه های خود را پوشیده دارند و آرایش و زیور خویش را آشكار نكنند مگر آنچه پیداست و مقنعه های شان رابر گردن ها یشان بیاویزند و زیور و آرایش خود را آشكار نكنند مگر برای شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا كنیزانشان یا مردان تابع خانواده كه به زنان رغبت و نیازی ندارند یا كودكانی كه از شرمگاه زنان آگاه نگشته اند و پاهای خود را چنان بر زمین نزنند تا آنچه از زیور خویش، پنهان می دارند، دانسته شود.»

 

« لا جُنَاحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبَائِهِنَّ وَلا أَبْنَائِهِنَّ وَلا إِخْوَانِهِنَّ وَلا أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلا أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلا نِسَائِهِنَّ وَلا مَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُنَّ»(احزاب/55)

 

« بر آنان گناهی نیست در [نداشتن حجاب] پیش پدرانشان یا پسرانشان و برادرانشان و پسران برادرانشان و پسران خواهرانشان و زنانشان و آنان كه در ملك آنهاست.»

 

تكلیف پوشش در سنین آغازین جوانی تمرینی است كه از توقف رشد شخصیت زنان جلوگیری می كند و به آنان می آموزد كه غریزة نمایش محدودیت دارد وهر جلب توجهی به صلاح آنان نمی باشد.

 

گرچه پوشاندن بدن برای دختران جوان مثل رفتن به مدرسه دریك صبح سرد زمستان با رنج وفشار همراه است ولی باید به این رنج، تن دهند تا از هدر رفتن غریزه جلب دیگران پیش گیری به عمل آید و این غریزه با پذیرش محدودیت درخدمت تحكیم پایه های كانون خانواده قرارگیرد. (روحانی،/49)

 

پوشیدگی زن، همان گونه كه براساس تجربه عملی ( اردوبادی ، آیین بهزیستی ،3/219) جلو تجاوز جنسی را می گیرد و نگرانی ناشی از این خطر را از دل او می زداید؛ از نگرانی ناشی از عادت به نمایش افراطی و تصور پیری، نیز پیش گیری می كند و در عین حال به عنوان نماد عفت و حیا، به میزان مقبولیت و محبوبیت او نیز می افزاید.

 

با توجه به آنچه كه مورد مطالعه قرار گرفت، پسر و دختر جوانی كه با عفت زیسته وحریم گیری ها را رعایت كرده اند، با اعتماد خوشبینی وعطش به سراغ ازدواج، می روند و پس از ازدواج از یك نوع محدودیت سختی بیرون می آیند.

 

« ازدواجی كه پایه وخاصیت روانی اش از محدودیت به آزادی آمدن است، به دنبال خود استحكام می آورد» (مطهری، آشنایی باقرآن، 4/ 15)

 

در فضای زندگی مشترك نیز حریم گیریها تداوم می یابد و دو طرف بهره گیری ها و التذاذهای جنسی را فقط در محیط خانوادگی جستجو می كنند.

 

زن با عفت و آرایش و كرشمه، به غیرت و شهوت مرد پاسخ مثبت می دهد و مرد با دریافت چنین خوشبختی، به همسرش دل می سپارد - كه اساسی ترین گمشدة او می باشد - و بدین وسیله انگیزة توجه به دیگران را در درون او می خشكاند. خانم لمبروزو گفت:

 

« تمایلات درونی زن به شخص واحد است هنگامی كه دراین راه توفیق یافت دیگراحتیاج به آلات فریبنده و مصنوعی نخواهد داشت ... اگر زنی دیده می شود كه این شیوه را پیشه خود قرارداده است فقط به این جهت است كه پاسخ احساسات درونی اش را نزد همسر خود نیافته است زیرا وقتی كه زن علاقه مند گردید، دیگر حاضر بلكه قادر به جلب توجه دیگران نخواهدبود» (لمبرزو/48،24)

 

تعبیرات فوق ترجمه ناقصی است از بیان بلند قرآن كه نقش متقابل عناصر اصلی خانوادة آرمانی می گوید:
« وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً»(روم/21)

 

«و از نشانه های او این است كه برای شما [انسانها] از جنس خودتان همسرانی آفرید تا با قرار گرفتن كنار هم، به آرامش برسید و میان شما دوستی و مهربانی قرار داد.»

 

این نوشتار را با سخنی از علامه طباطبایی در توضیح جمله « وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ » در ذیل آیه 60 سوره نور به پایان می بریم كه گفته است:

 

«خدا شنوا است آنچه را كه زنان درفطرت خود درخواستش را دارند و داناست به احكامی كه به آن محتاجند» (طباطبایی، 15/ 164)

 

و می افزایم كه در مورد مرد نیز خداوند براساس تقاضای فطرت شان جعل تكلیف كرده است پس هردو باید هدایتهای آسمانی را مهم شمارند.

 

 

 

منابع و مآخذ

 

1. آكین، سوزان مولر؛ زن از دیدگاه فلسفه سیاسی غرب، ترجمه ن نوری، چاپ اول، قصیده سرا، تهران، 1383ش.
2. ابن عاشور، محمد طاهر؛ تفسیر التحریر و التنویر، الدارالتونیسیة للنشر- الدارالجماهیریة للنشر والتوزیع و الاعلان
3. ابی داوود؛ سنن ابی داوود، چاپ اول، دار ابن حزم، بیروت، 1418هـ.
4. احمد مطلوب، معجم الملابس فی لسان العرب، چاپ اول، مكتبة لبنان، بیروت، 1995م.
5. اردو بادی، احمد صبور؛ آیین بهزیستی اسلام، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367ش.
6. ------------- ؛ نگاه پاك زن و نگاه های آلوده به او، چاپ اول، انتشارات امیركبیر، 1367ش.
7. بلخی، جلال الدین؛ كلیات مثنوی معنوی، نشر طلوع تاریخ.
8. پاملاآبوت، كلروالاس؛ جامعه شناسی زنان، ترجمه منیژه نجم عراقی، چاپ اول، نشر نی، تهران، 1380ش.
9. الجمری، عبدالامیر المنصور؛ المرأة فی ظلّ الاسلام، چاپ اول، دار البلاغ ، بیروت 1413هـ.
10. الجوهری، اسماعیل؛ الصحاح، چاپ چهارم، دار العلم للملایین، بیروت، 1407هـ.
11. لمبروزو، جینا؛ روح زن، ترجمه پری حسام، انتشارات دانش، تهران، 1369ش.
12. حداد عادل، غلامعلی؛ فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، چاپ چهارم، سروش، تهران، 1370ش.
13. حرعاملی، محمد؛ وسائل الشیعة، چاپ پنجم، دار التراث العربی، بیروت، 1403 هـ.
14. الحویزی، عبدالعلی؛ تفسیر نور الثقلین، چاپ چهارم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، 1415هـ.
15. رازی، ابولفتوح؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، انتشارات آستان قدس، مشهد، 1369ش.
16. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن، چاپ اول، الدار الشامیة، بیروت،1412هـ.
17. راسل، برتراند؛ جهانی كه من می شناسم، ترجمه روح الله عباسی، چاپ چهارم، شركت سهامی كتابهای جیبی، تهران، 1345ش.
18. روحانی، شهریار؛ بررسی مسأله پوشیدگی از دیدگاه روان شناسی، اشراقیة، تهران، 1369ش.
19. الزمخشری، محمود؛ اساس البلاغة، دارالمعرفة، بیروت، 1399هـ.
20. سیمون دو بووار؛ جنس دوم، ترجمه حسین مهری، انتشارات طوس، تهران، 1360ش.
21. سیوطی، جلالدین؛ الدر المنثور، چاپ اول، دار الفكر، بیروت، 1403هـ.
22. صفی پور، عبدالرحیم؛ منتهی الإرب فی لغة العرب، كتابخانه سنایی.
23. طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، 1392هـ.
24. طبرسی، فضل بن الحسن؛ جوامع الجامع، چاپ اول، دار الاضواء، بیروت، 1405هـ.
25. -------------- ؛ مجمع البیان، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، 1405هـ.
26. فانون، فرانس؛ جامعه شناسی یك انقلاب، ترجمه نورعلی تابنده، چاپ دوم، انتشارات حقیقت، تهران، 1361ش.
27. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی، چاپ سوم، دارالكتب، قم، 1367ش.
28. لاهوری، اقبال؛ كلیات اشعار فارسی، چاپ چهارم، انتشارات جاویدان، 1370ش.
29. لویس، معلوف؛ المنجد فی اللغة، چاپ سی و سوم، بیروت ،1992م.
30. مایكل كوك؛ امر به معروف و نهی ازمنكر در اندیشه های اسلامی، ترجمه احمد نمایی، چاپ اول، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد، 1384ش.
31. متقی، علی بن حسام الدین؛ كنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1405هـ.
32. مراغی، احمد مصطفی؛ تفسیر المراغی، الطبعة الثانیة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1985م.
33. مطهری، مرتضی؛ آشنایی با قرآن، چاپ دوم، انتشارات صدرا، تهران ،1372 ش.
34. --------- ؛ مجموعه آثار، چاپ اول، انتشارات صدرا، تهران ،1372ش.
35. منتسكیو؛ روح القوانین، ترجمه علی اكبر مهتدی، چاپ هشتم، انتشارات امیركبیر، تهران، 1362ش.
36. موریس مترلینگ؛ افكار كوچك و دنیای بزرگ، ترجمه ذبیح الله منصوری، انتشارات.
37. میرشاهی، پوران؛ ماده وجود زن، چاپ اول، 1382ش.
38. میل، جان استوارت؛ انقیاد زنان، ترجمه علاءالدین طباطبایی، چاپ اول، انتشارات هرمس، تهران، 1379 ش.
39. النوری، میرزاحسین؛ مستدرك الوسائل، چاپ اول، مؤسسه آل البیت، قم ،1407 هـ.
40. ویل دورانت؛ قصة الحضارة، دار الجیل، بیروت، 1408هـ.
41. ------- ؛ لذت فلسفه، ترجمه عباس زریاب، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
42. هاید، جانت شییلی؛ روانشناسی زنان، ترجمه اكرم خمسه، چاپ اول، نشر آگاه و انتشارات ارجمند، تهران 1384 ش.

 

چهارشنبه 12/9/1393 - 9:43
حجاب و عفاف

 

چکیده: این نوشتار پس از بیان علل ضرورت واژه شناسی حجاب به تعریف «تبرج جاهلیت اولی» به عنوان تعبیر قرآنی پرداخته است.

 

نویسنده نخست با بررسی اشعار عرب، فرهنگنامه ها و تفاسیر، مفهوم جاهلیت را توضیح می دهد سپس از جاهلیت اولی بحث می کند و دو دیدگاه را مورد بررسی قرار می دهد:

 

1- جاهلیت اولی یک دوره زمانی است.

 

2- جاهلیت اولی یک فرهنگ است.

 

و در پایان با تعریف تبرج دیدگاه خویش را مطرح می کند.

 

كلید واژه‏ ها: حجاب، جاهلیت، تبرج.




واژه‎ها جمله‎ها را می‎سازند و جمله‎ها پراگرافها را ، و پاراگرافها مقصود كامل گوینده یا نویسنده را معرفی می‎كند و می‎رساند.

 

البته این نكته نیز مهم است كه بدانیم بریدن واژه‎ها از جمله‎هایی كه در آنها به كار رفته‎اند، مانند مثله كردن آنها است، برای این كه برخی از زبان‎شناسان معتقدند كه اصلاً واژه در خارج از جمله معنای ندارد، این جمله است كه معنای واژه را تعیین می‎كند.

 

این حقیقت در علوم بلاغی و اصول فقه اسلامی نیز مورد توجه قرار گرفته است كه به قرائن حالیه و مقالیه، یعنی شرایط بیان یا نگارش متن، و نشانة‎های موجود در متن، برای مشخص كردن معنای واژه‎ها توجه كافی مبذول شود.

 

البته بدون مفردات هم جمله‎ها ساخته نمی‎شوند و بدون جمله ها یك متن به وجود نمی‎آید.

 

معنای این حرف آن است كه در فهم متن نخست باید معنای ریشة اصلی هر واژه را شناسایی كنیم، سپس معنا‎های مجازی هر واژه را در كاربردهای متعدد آن مشخص كنیم، آنگاه قرائن مشخص كننده را شناسی وتعین نماییم.

 

احكام اسلامی كه ازقرآن و سنت استنباط می‎شود، بر معنای واژه‎ها و تعابیر و اصطلاحات متكی است؛ اختلاف یا اشتباه در فهم معنای یك واژه، بدون تردید سبب اشتباه و اختلاف در استنباط احكام شرعی خواهد شد. مثلا واژة صعید، در آیه كریمة «فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا»(نساء/43) ( پس بر «صعید» تیمم كنید) نقش مهمی در این دارد كه بفهمیم تیمم برچه چیزهایی درست است.

 

اگر «صعید» مطلق روی زمین باشد، طبیعتاً تیمم به تمام سطح زمین؛ شن، خاك، ماسه، و... صحیح و جایز خواهد بود.

 

امّا حساسیت پژوهش در این است كه ممكن است كسانی پدیده‎های فرهنگی و اجتماعی را به پدیده‎های فرهنگی مشابه امّا نامساوی ترجمه كنند، یا حتی در مواردی، به عناصر مخالف آن.

 

انواع لباسها، كیفیت معاشرت و تعارف، احوال‎پرسی و مانند اینها در فرهنگهای مختلف متفاوت هستند.

 

یكی از لغزشگاهها نیز این است كه گاه واژه‎ای دخیل از زبانی به زبان دیگر را، در زبان دوم به معنای اصلی آن ترجمه كنیم.  

 

در موارد بسیاری واژه‎ها در زبان دوم ساختار دستوری متفاوت یا معنای دیگری پیدا می‎كنند؛ به طور نمونه:

 

واژه «لاابالی» در زبان عربی یك فعل است با یك ادات نفی، یعنی فعل مضارع با «لا» كه برای نفی معنا است. یعنی «پروا ندارم» ، «باك ندارم» .

 

امّا این واژه زمانی كه از عربی به فارسی منتقل شد، دو تغییر عمده در آن به وجود آمد:

 

یك. تغییر دستوری؛ در زبان فارسی لاابالی فعل نیست، اسم است، و به عنوان صفت به كار می‎رود.

 

دو. معنای، از متكلم گرفته شده و به تمام موارد قابل اطلاق است. لذا در فارسی این واژه به عنوان صفت به متكلم مفرد و مع الغیر، اطلاق می‎شود، همان گونه كه در مورد مخاطب و غایب نیز به كار می رود و به اصطلاح دستوری فارسی، اول شخص، دوم شخص و سوم شخص، همه را در بر می گیرد.

 

علاوه براین ها، دگرگونی دیگری نیز اتفاق افتاده وآن این است كه این واژه در فارسی كاملا منفی است، آدم لاابالی كسی است كه به قوانین شرع و قوانین مدنی، و عرف صحیح اجتماع خویش پایبند نیست،در حالی كه فعل یاد شده در عربی این معنای منفی را همیشه با خود ندارد.

 

امّا معنای اصلی ریشة این لغت، باك نداشتن، هنوز در آن وجود دارد.

 

این نشان می‎دهد كه واژگان دخیل بسیار حساس هستند، باید با احتیاط با آنها برخورد كرد.

 

مشكل دیگر، نقش زمان، در تغییر زبان است. واژه‎ها در طول زمان در زبان ها می‎میرند، ومتولد می‎شوند.

 

زبان عربی از این قاعده مستثنی نیست، «مائده» و «سیاره» در زبان عربی معاصر به همان معنایی نیست كه در عصر نزول قرآن رایج بوده، امروز«مائده» به معنای میز غذا خوری و «سیاره» به معنای ماشین است.

 

در زبان فارسی واژة «خسته» از واژه‎هایی است كه معنای اصلی آن را جز كسانی كه به گونه‎ای با تاریخ زبان و ادبیات فارسی آشنا هستند نمی‎دانند.

 

خسته به معنای اصلی (مجروح) اصلاً كاربردی ندارد، امّا در عوض در معنای مجازی خویش كاملا جا افتاده است، و اكثریت مردم نمی‎دانند این معنا، معنای مجازی این واژه است.

 

بنابراین در واژه شناسی چندین كار لازم است:

 

1. شناخت فرهنگ زبان مورد نظر

 

2. شناخت افق تاریخی خاص متن مورد نظر، در دورة تاریخی آن.

 

3. توجه به كاربردهای واژه در موارد معنای حقیقی یا مجازی، با توجه به قرار گرفتن آن در ساختار متن.

 

4. توجه به تحولات زبان و تغییرمعنایی واژه‎ها یا حتی عناصر فرهنگی مربوط به آن، بخصوص در جهان رو به دگرگونی امروز، و تحولات اجتماعی – فرهنگی سریع در كل جهان.

 

5. مراجعه به متن های همزمان، یا كمی قبل و بعد از متن مورد نظر.

 

6. اگر قرار باشد استمرار كار برد یك واژه یا اصطلاح در زبانی پیگیری شود، باید متون پس از آن نیز مطالعه و بررسی گردد. از این رو شعر شاعران دوره‎های صدر اسلام، دورة اموی و دورة عباسی در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته است تا معنای واژه را در عصرهای بعدی نشان بدهیم.

 

«تبرّج الجاهلیه الاولی»

 

زنان مسلمان به ویژه همسران رسول گرامی اسلام (ص) به پوشش وحجاب مأمور شده‎اند و از تبرج جاهلیت نخستین نهی شده‎اند.

 

تبرّج چیست؟ جاهلیت چیست؟ جاهلیت اولی چیست؟

 

برای پاسخ دادن به این پرسشها، باید هركدام را جداگانه مورد بررسی و پژوهش قرار دهیم.

 

نخست، جاهلیت اولی را توضیح می دهیم سپس، اصل جاهلیت، و آنگاه تبرّج را. از اینرو كه بحث جاهلیت اولی بحث كلیدی و راهگشا است، در این زمینه، یعنی تبرج جاهلیت اولی، مفصل‎تر از سایر واژه‎های مورد نظر بحث می‎كنیم.

 

جاهلیت اول

 

آیا جاهلیت اول، زمانی قبل از جاهلیت دوم است، و جاهلیت دوم همان زمان جاهلیت قبل از اسلام است؟

 

یا این كه منظور از جاهلیت دوم چیز دیگری است؟

 

برفرض جاهلیت اول و دوم از نظر مفسران و تاریخ نویسان دو دورة تاریخ باشند، الزاما منظور از جاهلیت نخستین در قرآن همان دورة تاریخی است كه مورخان آن را دورة جاهلیت نخستین خوانده‎اند؟

 

امّا به نظر می‎رسد آنهایی هم كه دو دورة جاهلیت را از هم مجزی كرده‎اند، تحت تأثیر قرآن بود‎ه‎اند، زیرا این تعبیر اول بار در قرآن كریم به كار رفته است، مگر این كه سندی تاریخی بیابیم كه پیش از اسلام این دو تعبیر جاهلیت اول و دوم كاربرد داشته است. امّا احتمالا اصل نامگذاری این دوره به جاهلیت، تعبیری قرآنی است.

 

به هر حال برخی از نویسندگان تاریخ و تاریخ ادبیات عرب، وجود این دو دوره را مسلم انگاشته‎اند و محدودة زمانی هركدام را مشخص كرده‎اند.

 

حنا الفاخوری كه خود از آشنایان به تاریخ و تاریخ ادبیات عرب است و دربارة تاریخ ادبیات قدیم و معاصر عربی كتاب های مفصلی نوشته است، در مقدمة دیوان امرؤ القیس می‎نویسد:

 

« اسناد و مدارك كافی در دست نیست كه اطلاعات كافی در بارة عرب قبل از اسلام به ما بدهد، تمام تكیة ما در این مورد، بر روایات تاریخی راویان و نویسندگان دورة اسلامی است، و آنچه كه در اشعار عرب جاهلی آمده است، و البته آنچه كه در قرآن كریم و تورات آمده است. مطالبی نیز در آثار برخی از نویسندگان قدیم، رومیان و یونیان وجود دارد.

 

اخیرا نیز باستان شناسان در سرزمین یمن دستنوشته‎ها و نقاشی‎هایی را یافته‎اند، ازخطوط و نقاشی‎های حِمیری و آشوری و غیر آن. ( امّا هیچكدام از اینها برای اطلاعات كامل كافی نیستند.) این دوره از تاریخ عرب كه از زمان ظهور عرب تا مبدأ تاریخ هجری ، سال 622م ادامه داشته است، جاهلیت نامیده می‎شود.

 

جاهلیت اول: از ماقبل تاریخ تا قرن پنجم میلاد است.

 

جاهلیت دوم: از قرن پنجم میلادی تا 622م .»( الفاخوری، /8)

 

آقای دكتر عفت شرقاوی نیز دربارة جاهلیت اول و دوم نظریه‎ای ابراز كرده است و مدعی است كه همة محققان جدید این تقسیم بندی را قبول دارند:

 

«مستشرقان و بسیاری از پژوهشگران عرب، به نقل كتابهای قدیمی در بارة جاهلیت بسنده نكرده‎اند، بلكه به منابع دیگری نیز مراجعه كرده‎اند تا آنچه را كه امروز از تاریخ عرب جاهلی می‎دانیم تدوین كنند، این منابع عبارتند از:

 

1. نقشها و آثار به جا مانده از آن دوران. 2. منابع دینی مانند قرآن، حدیث شریف، تورات وتلمود و دیگر كتابهای دینی. 3. كتابهای یونانی، لاتین وسریانی و امثال آن. 4. منابع عربی و شعر جاهلی.

 

به نظر می‎رسد كه تمام این منابع جاهلیت را به دو دوره تقسیم كرده‎اند؛ عصر باستان یا جاهلیت نخستین، جاهلیت دوم یا دورة جاهلیت پیش از اسلام.

 

برخی متمایلند كه دورة جاهلیت نخستین را از آغاز تاریخ تا سال 500 میلادی بدانند و دورة دوم را از قرن پنجم میلادی تا ظهور اسلام. اشعاری كه به دست ما رسیده است، از جاهلیت دورة دوم است، این دوره حد اكثر تا دو قرن قبل از اسلام تا ظهور اسلام را شامل می‎شود، امّا پیش از آن جاهلیت نخستین بوده است.» (شرقاوی،/31)

 

این تقسیم بندی ظاهراً از جاحظ گرفته‎ شده است كه او در اصل مسأله تحت تأثیر تقسیم بندی قرآن است:
« البته آنچه از اصطلاح «عصر جاهلیت» نخست در ذهن می‎آید همه روزگاران پیش از اسلام است، یعنی همة دوره‎های تاریخ جزیره العرب قبل و بعد از میلاد مسیح؛ لیكن پژوهشگران ادب جاهلی زمانی بدین وسعت را در نظر ندارند.

 

چرا كه بیش از یك قرن و نیم قبل از بعثت پیغمبر اسلام نمی‎تواند عقب تر بروند و به همین مقدار بسنده می‎كنند.

 

در این دوره است كه لغت عربی تكامل یافت و نخستین بار خصایص فعلی را به خود گرفت و شعر جاهلی نیز مربوط به همین عصر است.

 

جاحظ بوضوح بدین نكته اشاره كرده، آنجا كه می‎گوید: « امّا شعر عربی نوزاد و كم سن و سال است، نخستین كسانی كه این راه را پیموده و جاده را كوبیده‎اند امرؤالقیس بن حجر و مهلهل بن ربیعة اند.

 

وقتی رشتة شعر را به عقب دنبال كنیم می‎بینیم ابتدای آن صدوپنجاه سال پیش از اسلام است و اگر خیلی بخواهیم عقب برویم، منتهی به دویست سال می شود.» (جاحظ1/74)

 

این ملاحظة دقیقی است، چه پیش از این تاریخ شعر عربی ناشناخته است و خود تاریخ عرب شمالی نیز از سقوط پترا و تدمر به دست رومیان، سخت ابهام آلوده می‎باشد، مگر مقداری اطلاعات ایرانی و بیزانسی و بعضی كتیبه‎ها كه سامی شناسان بدان برخوردكرده‎اند.

 

این نقوش و اخبار از فرمانروانی غسانیان در شام و منذریان در حیره و حكومت كنده در شمال نجد حكایت می‎كنند امّا معلومات ما از این امارات نیز پیش از قرن ششم میلادی محدود و فقط در دورة جاهلی مورد بحث ما بالنسبه روشن است.

 

چرا كه اعراب بسیاری از اخبار حكمرانان آن دوره را به دست ما رسانده‎اند.» ( شوقی،/47)

 

جاهلیت اول در تفاسیر

 

مفسرّ «منهج الصادقین» دیدگاهی را مطرح كرده است كه نظر غالب مفسران پیشین نیز است. وی در این باره نویسد:

 

«وَلا تَبَرَّجْنَ»، اظهار مكنید پیرایه‎های خود را « تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأولَى » ، مانند اظهار در ایام جاهلیت نخستین، كه آن را جاهلیت جهلا خوانند، و آن از زمان آدم بوده تا زمان نوح علیه السلام، كه مدت هشت صد سال بوده، و عِكرمه از عبدالله عباس روایت كرده جاهلیت اولی میانة ادریس و نوح بوده و آن هزار سال بوده. و در بطن او فرزندان آدم یكی ساكن سهل بود و یكی ساكن جبل، مردان كوهستان خوبرو بودند و زنان ایشان زشت رو، و مردان (و زنان)شهرستان برعكس این.

 

ابلیس به صورت غلامی برآمده و در میان ایشان نای و بربط بساخت وبه زدن آن مشغول شد.

 

چون ایشان آوازی شنیدند كه هرگز نشنیده بودند، متعجب شدند و این خبر به نواحی انتشار یافت، مردمان كوهستان بیامدند به نظارة آن ، و عیدی ساختند و زنان ایشان آراسته بیرون آمدند و مردان كوهستان مایل ایشان شدند و زنان نیز به ایشان میل كردند و فواحش و ناشایست در میان ایشان آشكارا شد.

 

فلذلك قوله « تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأولَى»، و در نزد ابوالعالیه جاهلیت اولی روزگار داود و سلیمان است كه در آن روزگار زنان جامه ندوخته پوشیدندی و اعضای ایشان به این جهت ظاهر شد.

 

و نزد كلبی جاهلیت اولی در زمان ابراهیم(ع) بود كه زنان لباسهای مروارید بافته می‎پوشیدند و به مردان عرضه می‎كردند و جاهلیت اخری میان عیسی(ع) و سید انبیاء(ص) است و گویند كه جاهلیت اولی جاهلیت كفر است و جاهلیت اخری جاهلیت فسوق در اسلام.

 

مؤید این است كه رسول (ص) به ابودرداء گفت « ان فیك جاهلیة» «اجاهلیة كفرا و اسلام» فرمود جاهلیت كفر و تبرج اظهار مرءه است محاسن خود را.» (كاشانی،7/ 315 و رازی، 15/416).

 

طبری می نویسد:

 

« بین حضرت نوح و ادریس، كه هزار سال بود. فرزندان آدم از دوشكم، یكی در دشت ساكن بود و دیگری در كوه، مردان كوهستان زیبا بودند، (ولی) در(چهرة) زنان كوهستان تمایل به سرخی وجود داشت( زشت بودند)، امّا زنان دشت زیبا بودند و چهرة مردانشان(چندان زیبا نبود) متمایل به سرخی بود.

 

ابلیس به صورت پسر جوانی پیش مردی از اهل دشت آمد، به استخدام آن مرد در آمد و برای او خدمت می‎كرد. ابلیس چیزی مانند نی چوپانها گرفت . صدایی به وجود آمد كه مانند آن را پیش از آن نشنیده بودند. صدا به گوش مردم اطرافشان رسید، آنان این صدا را گوش می‎دادند.

 

(آن روز را) عید سالیانه گرفتند، آن روز مردان برای زنان و زنان برای مردان آرایش و خود نمایی می‎كردند.

 

یكبار كه تعدادی از مردان كوهستان بر مردمان دشت حمله ورشدند، زمان عید آنان بود، آنان زنان دشت را( كه از زنان آنان زیباتر و آرایش كرده بودند،) دیدند، این خبر را به همسایه‎های خود رساندند، آنان به میان مردمان دشت فرود آمدند و به طرف زنان دشت متوجه شدند و با آنان فرود آمدند... بدینسان بود كه فحشاء در میان آن زنان به وجود آمد.

 

منظور سخن خداوند كه می‎فرماید: « تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأولَى»، همین است. (طبری،22/4)

 

ظاهراً این تفاسیر خواسته‎اند جاهلیت اولی را در قرآن معنا كنند، امّا تحت تأثیر اسرائیلیات قرار گرفته‎اند.

 

داستان مذكور نیز چندان متین به نظر نمی‎رسد، كه همة زنان در كوه و دشت كاملا یك دست، زیبا یا زشت باشند و همین طور مردان.

 

اگر كوه سبب زیبایی است مردان و زنان آنجا باید زیبا باشند و اگر سبب زشتی است زنان و مردان آنجا باید زشت باشند، در مورد دشت نشینان نیز همین سخن درست است.

 

شاید به همین سبب است كه علامه طباطبایی این تقسیم بندی را نمی‎پذیرد و از منظور قرآن دور می‎داند:

 

«منظور از جاهلیت اولی همان جاهلیت قبل از اسلام است، پس مراد جاهلیت قدیم است.

 

امّا این كه برخی از مفسران گفته‎اند مراد از جاهلیت اولی زمان بین آدم و نوح (ع) باشد، كه هشتصد سال بوده است، یا این كه بین ادریس و نوح (ع) است، یا زمان داود و سلمیان (ع) باشد، یا زمان تولد حضرت ابراهیم(ع)، یا فاصلة بین زمان حضرت عیسی (ع) تا حضرت رسول اكرم(ص) سخنانی است كه دلیلی بر درستی آنها وجود ندارد.» (طباطبایی، 16/315)

 

ممكن است مطلب فوق را این گونه تأیید كنیم كه نظر قرآن كریم به همان فرهنگی است كه مردم صدر اسلام با آن آشنایی داشتند، یعنی همان جاهلیت متصل به ظهور اسلام، كه فرهنگ مخاطبان را می‎ساخت، این به فصاحت و بلاغت نیز نزدیك است از نظر جامعه سازی نیز، از آن جایی كه اسلام می‎خواست فرهنگ موجود را متحول كند، نگاهش به همان فرهنگ ملموس موجود بود، كه فرهنگ جاهلی پیوسته تازمان ظهور اسلام باشد.

 

از سویی، اگر دورة جاهلیت اول را تمام تاریخ عرب قبل از سال 500 میلادی بدانیم، چنان كه در متن نقل شده از آقای شرقاوی آمد، این اشكال پیش می‎آید كه زمان انبیاء عظام الهی را نیز زمان جاهلیت بدانیم، درحالی كه جاهلیت زمانی است كه مردم به دین و كتاب اعتقاد ویا پایبندی نداشته باشند.

 

صاحب تفسیر نمونه نیز نظر استادش را تأیید می‎كند:

 

«به هر حال این تعبیر نشان می‎دهد كه جاهلیت دیگری همچون جاهلیت عرب در پیش است، كه ما امروز در عصر خود این پیشگویی قرآن در دنیای متمدن مادی را می‎بینیم.

 

ولی مفسران پیشین نظر به این كه چنین امری را پیش بینی نمی‎كردند، برای تفسیر این كلمه به زحمت افتاده بودند، لذا «جاهلیت اولی» را به فاصلة میان آدم و نوح، و یا فاصله میان عصر داود وسلیمان كه زنان با پیراهنهای بدن نما بیرون می‎‎آمدند، تفسیر كرده‎اند، تا جاهلیت قبل اسلام را جاهلیت ثانیه بدانند.

 

ولی چنان كه گفتیم نیازی به این سخنان نیست، بلكه ظاهر این است كه «جاهلیت اولی» همان جاهلیت قبل از اسلام است كه در جای دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است(سورة آل عمران آیه143، و سورة مائده آیة 50، و سوره فتح آیة 26، و «جاهلیت ثانیه» جهالتی است كه بعدا پیدا خواهد شد. (همچون عصرما)» (مكارم شیرازی،17/290)

 

البته پیش از این هم برخی از مفسران همین نظر را داشته‎اند و این یك نظریه خلاف اجماع مفسران نیست.

 

ابن عطیه می‎گوید:

 

«منظور از این جاهلیت به نظر من همان جاهلیتی است كه اسلام پس از آن آمد(یعنی همان جاهلیت متصل به اسلام، زنان مسلمان فرمان داده شدند كه از آن جاهلیت (وفرهنگ آن) بیرون بیایند، یعنی از آن وضعیتی كه كفار قبل از شرع داشتند.

 

زیرا آنان غیرت نداشتند، زنان بدون حجاب بودند، این كه گفته جاهلیت اولی، بالنسبه به اسلام است،(كه اول جاهلیت بود و پس ازآن اسلام) معنای آن این نیست كه جاهلیت دیگری غیر از جاهلیت قبل از اسلام هم بوده است. اسم این برهه از زمان را جاهلیت گذاشتند.» ( ابن عطیه، 4/384)

 

از قتاده هم نقل شده كه همة زمانهایی كه پیش از اسلام بوده است جاهلیت خوانده می‎شود. در درالمنثور از ابن عباس دو نظریه نقل می‎كند كه یك وجهش با برداشت علامه و تفسیر نمونه سازگاری دارد:

 

«ابی حاتم روایتی دیگر از ابن عباس نقل كرده كه با این مضمون تفاوت دارد: در بارة این آیه: « تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ»، گفت جاهلیتی دیگری خواهد بود.»(سیوطی، 6/601)

 

آلوسی نیز از كشاف زمخشری نقل می‎كند كه او بر این باور است كه:

 

«می‎تواند منظور از جاهلیت اولی جاهلیت كفر پیش از اسلام باشد و جاهلیت دیگر، جاهلیت فسق و فجور در زمان اسلام باشد، بنابراین معنای آیه این می‎شود كه بار دیگر مانند تبرج زنان در عصر پیش از اسلام خودنمایی وتبرج نكنید.

 

سپس سخن بن عطیه را نیز نقل می‎كند كه ما قبلا نقل كردیم.» (آلوسی،22/8 )

 

سید قطب در فی ظلال القرآن مدعی است كه اصلا جاهلیت نام یك دورة تاریخی نیست، نام یك نوع فرهنگ است:

 

«جاهلیت دوره‎ای خاص و مشخص از زمان نیست، بلكه حالت اجتماعی (وفرهنگ) خاص است، كه جهان بینی خاصی در بارة زندگی دارد،ممكن است این حالت و جهان بینی در هرجا و هر زمانی پیدا شود. هرجا كه باشد معلوم می‎شود جاهلیت در آن‎جا وجود دارد.»(سید قطب، 5/2861)

 

بر همین اساس است كه شاید او اولین كسی باشد كه از جاهلیت قرن بیستم سخن گفت و برادرش محمد قطب نیز كتابی به همین نام نوشت، او در ادامة همین مطلب می‎گوید:

 

« با این حساب، ما اكنون در دورة جاهلیتی كور زندگی می‎كنیم،با احساساتی خشن، با جهان بینی حیوانی، با درك نازلی از انسانیت، در جامعه‎ای زندگی می‎كنیم كه حس می‎كنیم در آن طهارت و پاكیزگی و بركتی وجود ندارد. به وسایل طهارتی كه خداوند در اختیار بشر قرار داده و راههایی را كه برای رهایی از جاهلیت مشخص كرده اعتنایی نمی‎كند.» (همان)

 

او در مقایسه تبرج جاهلی چنان كه در تفاسیر آمده است، با جاهلیت قرن بیستم، جاهلیت آن زمان و تبرج آن را بسیار ساده تلقی می‎كند و جاهلیت امروز را بسیار عمیق ترمی داند. (همان)

 

اكنون به اصل معنای جاهلیت می‎پردازیم. آیا منظور از جاهلیت بی‎اطلاعاتی، بی دانشی و نادانی است، یا معنای دیگری مورد نظر اسلام و قرآن بوده است؟

 

معنای جاهلیت

 

جاهلیت از ریشة جهل است، معنای جهل در «لسان العرب» این گونه آمده است:

 

«جهل، جهل نقیض علم است، كه از آن تعبیر می‎شود با عبارات جلهه فلان، جهلا و جَهالة‏، ...: این است كه كاری را بدون علم انجام بدهد.

 

رجل جاهل، جمع آن می‎شود جُهْل وجُهُل وجُهَّل و جُهَّال وجُهَلاء، همان گونه كه در جمع عالم گفته‎اند علماء، ؛ وقول مُضَرِّس بن رِبْعِیَ الفَقْعَسِی:

 

«إِنا لَنَصْفَح عن مَـجاهِل قومنا *** ونُقِـیم سالِفَةَ العدوّ الأَصْیَد»

 

معنای دیگر معروف جهل این است كه چیزی را نشناسی می‎گویی: مِثْلـی لا یَجْهَل مثلك. كسی مانند من با شخصی مانند تو نا آشنا نیست، این كه در قرآن كریم می‎فرماید: {یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ {أَغْنِیَاءَ}؛ یعنـی جاهِل به حال آنان، و جاهل ضد عاقل منظور نیست.

 

جهل ضد آگاه بودن مراد است
گفته می‎شود: هو یَجْهَل ذلك یعنی این را نمی‎داند،(و نمی‎شناسد.)

 

جاهلیت برحه‎ای از زمان است كه پیش از اسلام قرار داشت، می‎گویند: «الـجاهِلِـیَّة الـجَهْلاء»، برای مبالغه، وقولهم: «كان ذلك فـی الـجاهِلِـیَّة الـجَهْلاء»، «جهلا» تأكید بر جاهلیت است، گاهی از اسم چیز مشتق می‎شود و آن را تأكید می‎كند، چنان كه گفته می‎شود: «وَتِدٌ واتِدٌ وهَمَـجٌ هامِـجٌ ولَـیْلة لَـیْلاء ویَوْمٌ أَیْوَمُ.»

 

ودر حدیث نبوی آمده است كه به یكی از صحابه فرمود: «إِنك امرؤ فـیك جاهِلِـیَّة»؛ توشخص هستی كه چیزی از جاهلیت در تو (باقی مانده) است منظور این جاهلیت حالتی است كه عرب پیش از اسلام داشت، یعنی جهل به خدای سبحان ، رسول خدا، شرایع الهی، و در عوض به انسان مخافره می‎كردند، دارای تكبر و تجبر وصفات دیگر از این دست بودند.» ( ابن منظور، ماده جهل.)

 

همان گونه كه از متن بر می‎آید به نظر ابن منظور مقصود از جاهلیت یك معنای لغوی نیست. منظور یك فرهنگ است؛ فرهنگی كه خدا و شرایع الهی در آن مفقود است و عناصر انسانیت ستیز بر آن حاكم است.

 

جهل در پژوهشهای نو

 

دربارة جاهلیت، به عنوان نام برای یك دورة تاریخیِ دارای فرهنگ خاص، از گذشته تا حال اتفاق نظر است كه منظور فقط بی دانشی نیست، امّا برخی پژوهشگران معاصر و عده‎ای از اسلام شناسان غربی اصل مادة جهل را نه ضد علم كه ضد حلم می‎دانند، و دورة جاهلیت را نیز صرفا دورة بی‎دانشی یا بی‎خبری تلقی نمی‎كنند.

 

دكتر فلیپ حِتِّی معتقد است كه:

 

«معنای صحیح جاهلیت همان عصری است كه در بین عرب نه ناموس واضح، و نه پیامبری كه به او وحی شده باشد، و نه كتاب منزل وجود نداشت.» (فلیپ حتّی،/128)

 

«جهل مجموعه‎ای از احكام و نظمی بود كه بر آن زمان حاكم بود، و اكثر آنها با احكام دین و رسالت محمدی ناسازگار بود.» (همان) فلیپ حتی حتی بر این نكته تأكید می‎كند كه جاهلیت به معنای عدم علم و ضد آن، كاملا بر محیط عربی حاكم نبود، « پس اشتباه است كه حالت اجتماعی عرب جنوب را كه دارای فرهنگ تمدن بود وقرنها پیش از ظهور اسلام، در زمینة تجارت و اشتغال گامهای بلندی برداشته بود، به نادانی ونفهمی متصف كنیم.» (همان)

 

از كلام او این گونه بر می‎آید كه جاهلیت را در مقابل و ضد آنچه كه رسول گرامی اسلام(ص) آورد؛ یعنی فراخون به توحید، معنا می‎كند.

 

امام علی (ع) نیز در توصیف جاهلیت، همین نبودن راهنمایی آسمانی و دوری از فرهنگ الهی را مطرح می كند:

 

«إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ ص لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِیِّینَ مِیثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ كَرِیماً مِیلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَیْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ أَوْ مُشِیرٍ إِلَى غَیْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ » (نهج البلاغه،/44)

 

« تا این كه خدای سبحان، برای وفا به وعدة خود، وكامل گردانیدن دوران نبوت، حضرت محمد (ص) را مبعوث كرد؛ پیامبری كه از همة پیامبران پیمان پذیرش نبوت او را گرفته بود، نشانه‎های او شهرت داشت؛ تولدش برهمه مبارك بود. در روزگاری كه مردم روی زمین دارای ملتهای پراكنده ، خواسته‎های آنان گوناگون بود، و روشهای متفاوت داشتند؛ عده‎ای خدا را به پدیده‎ها تشبیه می‎كردند، و گروهی نامهای خدا را انكار و به غیر خدا نسبت می‎دادند.

 

پس خدای سبحان، مردم را به وسیلة محمد (ص) از گمراهی نجات داد، و هدایت كرد، و از جهالت، رهایی بخشید.»

 

برخی از نویسندگان عرب نیز بر همین باور هستند :

 

«بدنیست بدانیم كه كلمة «جاهلیت» كه بر این عصر اطلاق شده، مشتق از «جهل» نقیض «علم» نیست. بلكه از ریشة «جهل» به معنی خیره‎سری و پرخاشگری و شرارت است و در مقابل « اسلام»به معنی تسلیم و طاعت خدای عزوجل و رفتار و كردار بزرگوارانة (دینی) قرار می‎گیرد. كلمة جهل و جاهلیت در زبان قرآن و حدیث نیز به همین معنای تعصب و بی‎پروایی و كم خردی است، چنان كه در سورة بقرة(آیة 68) آمده:

 

«قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» (بقره/67) كه موسی (ع) ریشخندگری را علامت«جاهل» بودن می‎داند، و در سورة اعراف‌(آیة199) آمده:

 

« خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ» كه بخشایش گری و به نیكی و شایستگی واداشتن را در برابر جاهلیت آورده و در سورة فرقان (آیة 63) آمده است « وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الأرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا» كه آرام راه رفتن و سخن صلح آمیز و ملایم گفتن را در برابر جاهلیت آورده است.

 

روایت است كه ابوذر، مادر كسی را به زشتی یاد كرد، پیامبر(ص) بدو فرمود: «انك امرؤ فیك جاهلیه» كه حضرت، دشنام دادن را از جاهلیت دانسته‎است و در معلقة عمرو بن كلثوم می‎خوانیم:

 

«ألا لا یجهلن احد علینا *** فنجهل فوق الجاهلینا» (شوقی ضیف،/47)
«هلا! كس با ما سفاهت نورزد كه بیش از همه خیره سری و شرارت خواهیم نمود».

 

در همة این شواهد پیداست كه ریشة «جهل» از قدیم به معنای تندی و خیره سری و بی‎خردی به كار رفته و عصر جاهلیت با همة جنبه‎های شرك آمیز و اخلاق مبتنی بر عصبیت و انتقامجویی و خونخواری و تبهكاری و سیه‎كاریش، به عصر نزدیك به اسلام – یا به عبارت دقیق‎تر به دورة بلا فاصله پیش از اسلام- اطلاق گردیده است.»

 

دیدگاه ایزوتسو دربارة معنای جاهلیت

 

توشیهیكو ایزوتسو، دربارة جاهلیت در دو كتابش، «مفاهیم دینی- اخلاقی در قرآن،» و« خدا و انسان در قرآن»، به تفصیل سخن گفته است و مدعی شده است كه اولین كسی كه متوجه شد جاهلیت در قرآن كریم و در زبان عربی صدر اسلام، به معنای ضدحلم است و نه ضد علم، گلدزیهر است كه در مقاله‎ای این موضوع را توضیح داده است :

 

« پیش از آن كه گلدزیهر رسالة خود را چاپ كند و به شیوه‎ای محقق نشان دهد كه چگونه باید این واژه را به وجه خاص دریافت، مدتهای مدید حتی فقه اللغویان عرب چنین می‎اندیشیدند كه واژة جهل متضاد دقیق علم است، ودر نتیجه، معنای اصلی آن را «نادانی» می‎د انستند.

 

و از همین جا به طور طبیعی از مهمترین واژة مشتق از آن یعنی جاهلیت، كه مسلمانان آن را در توصیف اوضاع و احوال پیش از ظهور اسلام به كار می‎بردند، معمولا معنای «عصرنادانی» فهمیده می‎شد، و به همین معنی نیز به زبانهای دیگر ترجمه می‎گشت.» (ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی –دینی در قرآن،/55)

 

ایزوتسو، واژه‎های قرآن را بر اساس معنا شناسی بر مبنای زبان‎شناسی ساپیر ورف و وایسگربر، بررسی می‎كند كه این روش را در دو كتاب مذكور به تفصیل شرح داده است، و روش گلدزیهر را نیز درست همانند روشی می‎داند كه خود او برگزیده است:

 

«روشی كه گلدزیهر در كوشش خود برای روشن ساختن معنای اصلی این واژه در پیش گرفت، از تمام جهات اصلیش باروشی كه من در این كتاب روش تجزیه وتحلیل معنایی نامیده‎ام، منطبق است.

 

وی تعداد بسیار زیادی از موارد مهم استعمال ریشة جهل را در شعر پیش از اسلام گرد آوری نمود، آنها را مورد تجزیه و تحلیل دقیق قرار داد، و به این نتیجه شگفت انگیز رسید كه عقیدة متداول سنتی در بارة جاهلیت از بنیاد غلط بوده است.

 

جهل بنا بر نتیجه‎ای كه گلدزیهر،بدان رسیده است، در معنای اصلیش متضاد و در مقابل علم نیست، بلكه مقابل حلم است كه دلالت می‎كند بر «معقولیت اخلاقی یك انسان بافرهنگ» (نیكلسون) ، كه بطور تقریب ویژگیهایی از قبیل بردباری، صبر، اعتدال، و رهایی از هواهای نفس را دارا است. اگرما به این عناصر، عنصر «قدرت» یعنی خود آگاهی و شعور بی‎خدشة شخص را از قدرت و برتری خویش نیز بیفزاییم، تصویر ما كامل می‎شود.

 

در كاربردها و استعمالات دوره‎های بعد، و گاهی حتی در شعرپیش از اسلام، ما می‎بینیم كه جهل به عنوان متضاد و آنتی تز واقعی علم به كار رفته است، امّا تنها به یك معنای اشتقاقی و ثانوی.

 

و الا نقش معنایی اصلی آن همانا راجع است به خوی تند و گستاخ و كینه‎توز و آشتی ناپذیر اعراب مشرك بدوی.» (همان،/54)

 

ایزوتسو با نقل داستانهایی از صدر اسلام، می‎ خواهد نشان دهد كه تلقی شخص رسول اكرم (ص) و مسلمانان صدر اسلام از تعبیر جاهلیت چه بوده است:

 

«در كتاب سیرة النبی ابن اسحاق داستان جالبی در بارة پیر مردی مشركی به نام شاس بن قیس آمده است. این داستان نمی‎بایست مدت زیادی بعد از هجرت حضرت محمد (ص) به مدینه رخداده باشد.

 

این «دشمن خدا» پیرمرد كله شقی بود كه در برابر دین جدید مقاومت می‎كرد و نسبت به پیروان آن به شدت خصومت می‎ورزید.

 

روزی از میان گروهی از انصار از قبیلة اوس و خزرج، دوتا از قبایل مهم مدینه كه زمانی دشمن آشتی ناپذیر و خونی یكدیگر بودند، و اینك تحت رهبری حضرت محمد(ص) پیمان دوستی بسته و برای هدف واحدی می‎جنگیدند،می‎گذشت.

 

چون آنان را دید كه در نهایت دوستی و شادمانی با یكدیگر به گفتگو مشغولند دیگ خشم و حسدش به جوش آمد، ومخفیانه یك جوان یهودی را برانگیخت تا به میان آنها برود و اشعاری از شاعران دو قبیله بخواند، و دشمنی و خصومتی را كه در دورة پیش از اسلام میان آنها وجود داشت، فرایادشان آورد.همه چیز آن‎چنان كه او انتظار داشت و آرزو می‎كرد پیشآمد نمود.

 

نزاعی سخت میان مردم دو قبیله در گرفت، در پاسخ به كلمات تحریك كنندة كسی كه می‎گفت « می‎‎خواهید از نو شروع كنید؟ ما حاضریم.» همه به پهنه‎ای از زمین كه در آن نزدیكی بود شتافتند وفریاد «سلاح برگیرید، سلاح برگیرید» برداشتند.

 

هنگامی كه خبر این حادثه به پیامبر(ص) رسید با شتاب خود را بدان محل رسانید و بدانها گفت: « ای مؤمنان، چگونه جرأت كردید و باز خدای را به فراموشی سپردید؟

 

آیا دیگر بار به عادت «جاهلیت» گردن نهاده‎اید در حالی كه من در میان شما هستم، و خداوند شما را به اسلام راهنمایی كرده و بدان شرف داده ، و قید و بند جاهلیت را از دست و پای شما قطع نموده است؛ از كفر رهائی تان بخشیده و دوستان و یاران یكدیگر قرارداده است» از شنیدن سخنان پیامبر، مردم دانستند كه به اغوای شیطان فریفته گشته‎اند.

 

پس گریستند و یكدیگر را در آغوش گرفتند»(همان)

 

این داستان دو نكتة بسیار مهم را دربارة واژة مورد بحث ما یعنی جاهلیت روشن می‎سازد.

 

نخست آن كه جاهلیت در نظرحضرت محمد(ص) و یارانش دوره‎ای نبوده است كه گذشته باشد، بلكه یك وضعیت پویا، یك حالت روانی و روحی خالص را افاده می‎كرده كه با آمدن اسلام به ظاهر صحنه را خالی نموده، امّا پنهانی حتی در اذهان مؤمنان زنده مانده ، و فرصت می‎جسته است تا هر زمان به صحنه روشن ذهن و وجدان آنها در آید و فعالیت آغاز كند، و از این رو، حضرت محمد (ص) آن را تهدید و خطری پایداری برای دین جدید احساس می‎كرده است.

 

دوم آن كه جاهلیت عملا ربطی به «نادانی» نداشته ، بلكه در حقیقت به معنای احساس شدید داشتن نسبت به افتخارات قبیله‎ای، روح سركش رقابت و استكبار، و همة آن اعمال و رفتار خشن و گستاخانه‎ای وبوده است كه از خلق وخوی تند و سركش سر چشمه می‎گیرد.»

 

در لغتنامة عربی تاج العروس تألیف مرتضی زبیدی واژة «حلم» این گونه تعریف شده است:

 

« عمل لجام زدن بر نفس و باز پس داشتن طبع از شدت خشم و غضب..» (زبیدی/355)

 

در لغتنامة «محیط المحیط» ،نیز این گونه آمده است:

 

« حالتی از طمأنیة نفس كه غضب و خشم نمی‎تواند به آسانی آن را برهم زند، و هیچ بلیه و مصیبتی آن را مضطرب نمی‎سازد» (البستانی، /443)

 

نتیجه گیری ایزوتسو، كه با مراجعه به قرآن كریم انجام گرفته است، جالب توجه است، و خواندة عزیز این قسمت را به دقت مطالعه كند، تا بعدا به این نتیجه گیری برگردیم:

 

« در این مثال و مثالهای بعدی، جاهل به طریقی اصولی با ایمان وبی‎ایمانی سروكار پیدا می‎كند. واژة جاهل، چنان‎كه روشن است در اینجا آن مردمی را توصیف می‎كند كه مغرورتر و متكبر تر از آن هستند كه سر تسلیم به دین جدید فرود آورند، دین جدیدی كه آرمان معنوی آن در بسیاری از جنبه‎ها مهم به كلی ناسازگار با آرمانهای اعراب مشرك می‎باشد...» (ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی – دینی در قرآن، /67)

 

«با در نظر گرفتن همة آن‎چه گذشت، كاملا روشن می‎شود كه در مقولة معنایی جهل مفهوم اصلی طبع سركش وتند كه با كوچكترین انگیزه و تحریكی طغیان می‎كند، و آدمی را به هر نوع رفتار جسارت آمیز و گستاخانه‎ای وا می‎دارد مستتر است.» (همان،/70و71)

 

«در اسلام - یا به صورت درست‎تر، در قرآن- جاهلیت یك اصطلاح دینی به معنای منفی است، چه درست خود شالوده‎ای است كه كفر كفار بر روی آن بنا می‎شود. در واقع، این روح تكبر آمیز استقلال، و این شدید‎ترین احساس شرف كه از سرفرودآوردن در برابر هر قدرتی، خواه انسانی خواه الاهی، امتناع می‎كرد، كفار را بر آن می‎داشت كه قاطعانه‎ترین مخالفت را با دین جدید نشان دهند. خلاصه آن‎كه جاهلیت ریشه و سرچشمة كفر بود.» (ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن،/263)

 

امّا باید توجه داشت كه استعمال، اعم از حقیقت و مجاز است؛ این استعمالات می‎رساند كه منظور از جاهلیت چیست، و می‎رساند كه جهل ضد حلم نیز استعمال می‎شود، امّا نمی‎تواند اثبات كند كه مادة اصلی این واژه، ضد دانش است، و كار برد آن در این معنا برای آن است كه خشم و خشونت، سركشی و عدم اطاعت از لوازم بی‎دانشی است، لذا می‎توان ادعا كرد چنان كه زبان دانان و نویسندگان كتب لغت عربی گفته‎اند، اصل این واژه به معنای نادانی ضد دانش و دانایی است، امّا حلم از لوازم دانش و جهل به معنای خاص، از لوازم نادانی و بی‎خبری است.

 

ولی نمی‎توان انكار كرد كه در شعر جاهلی غالبا این واژه ضد حلم به كار رفته است، امّا ضد خبر داشتن ومطلع بودن نیز استعمال شده است.

 

در دوره‎های بعد، كاربرد جهل را در هر دو معنا می‎بینیم و در برخی از دیوان شاعران دوره‎های اموی و عباسی گاهی كاربرد جهل به معنای ضد علم بیشتر است، ما برخی از این نمونه ها را در نمونه‎های شعری آورده‎ایم، امّا از موارد بسیار موجود، به مواردی اندك بسنده كرده‎ایم.

 

ایزوتسو با توجه به این كه ابعاد این مفهوم بطور طبیعی باید در اشعار عربی منعكس شده باشد، شعرهایی را به عنوان نمونه نقل كرده است.

 

امّا بعمد یا به دلیل ندیدن یا غفلت، اشعاری را كه در آن جهل در مقابل علم قرار گرفته ، نیاورده است. و ما برای این كه نشان بدهیم در همان ‎‎آغاز جهل در برابر علم و همین طور در برابر اطلاع به كار می‎رفته است، و نیز برای این كه نشان دهیم جهل در برابر حلم در قرون بعدی و در عصر شاعران دوره‎‎های اموی و عباسی نیز استعمال داشته‎است، اشعار دیگری را نیز از زمانهای بعد نقل و ترجمه كرده و ونقاط مورد نظر را مشخص كرده‎ایم.

 

ناگفته نماند كه در ترجمه و تفسیر شعر همیشه جای اختلاف نظر وجود دارد، بخصوص در شعر دورة جاهلی، كه ماناگزیر یكی از نظریات را كه به نظر ما بهتر بوده است انتخاب كرده‎ایم:

 

جهل و جاهلیت در شعر عرب

 

«اظنُّ الحلمَ دلَّ علیَّ قومی *** و قد یُسْتَجْهَلُ الرجلُ الحلیمُ»

 

(مرزوقی،دیوان الحماسه، شعر 147،بیت 4 به نقل از ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن،/269-265)

 

«گمان می‎كنم كه حلم من قوم مرا بر آن داشت كه هر بدی و ستمی را كه می‎خواهند در حق من بكنند، ولی یك مرد حلیم هم گاه جاهل می‎شود( خشم براو مسلط می‎شود و از كوره در می‎رود.)»

 

« و تَجهلُ ایدینا و تَحلمُ رأیُنا »(همان،شعر203،بیت 6)

 

«دستهای ما جاهلانه عمل می‎كند، امّا سرهای ما آرام و حلیم است.»

 

«و انسی نشیبه و الجاهلُ *** المغمریحسب أنی نسیُّ»

 

( ابو ذئیب، دیوان الهذلیین، شعر اول،/67، بیت2)

 

«چگونه می‎توانم نُشَیبَه را (كه كشته شد) فراموش كنم؟ امّا جاهل و بی‎تجربه می‎پندارد كه من او را فراموش كرده‎ام.»

 

البته این جاهل احتمالا به معنای كسی است كه از دل شاعر « اطلاع» ندارد.یا در برابر علم است.

 

«نَزَعُ الجاهلُ فی مجلسنا *** فتری المجلس فینا كالحرم» ( حسن جعفر،/58)

 

«ما در مجلس خویش جلو جاهلان را می‎گیریم،( و نمی‎گذاریم با خشونت و خیره سری مجلس را به آشوب بكشند و در نتیجه) مجلس ما را مانند حرم می‎بینید ( كه مردم در آن امنیت دارند).»

 

در این بیت از شعر طرفه، كه یكی از سرایندگان معلقات سبع است، با عنصر جاهلیت به عنوان بهم زننده امنیت و آرامش رو برو می‎شویم، كه گویی قبیله و بزرگان قوم خویش را به حلم می‎ستاید.

 

«لاخیر فی حلم اذا لم یك له *** بوادر تحمی صفوة أن یُكدَّرا

 

و لا خیر فی جهل إذا لم یكن له *** حلیمٌ إذا ما أورد الأمر أصدرا»(بسج،/44)

 

«درحلم و بردباری خیری نیست كه برای جلو گیری از كدر شدن پاكیزگیش (هنگامی كه لازم باشد) خشمی نداشته باشد، و در جهل(خشم وغضب و خشونت نیز) خیری نیست اگر بردباری نباشدكه هرگاه جاهل موجب ورود (در درد سر و غضب مفرط) شد، راه بیرون رفت از آن را بداند».

 

نابغة جعدی كه از شاعران مخضرم است، یعنی جاهلیت و اسلام را درك كرده و در هر دو عصر شعر گفته است، این شعر را در حضور رسول گرامی اسلام(ص) خوانده است.

 

در این شعر گویی جهل تقریبا معادل خشم به كار رفته كه هم خوب است و هم بد، هرگاه خشم برای پاسداری از حرمتها و ارزشها باشد خوب است و هرگاه باعث درد سر و بحران سازی باشد، زشت. در واقع حلم و جهل مكمل هم خوانده‎شده اند، در حالی كه جاهلیت به معنای نادانی، هیچ قرابتی با حلم و بردباری ندارد.

 

«إنی إمرؤٌ یَذُبُّ عن حَرِیمی *** حِلْمِی وَ تَرْكِی الجَهْلَ لِلَّئِیمِ

 

وَ الْحِلْمُ اَحْمَی مِنْ یَد الظَّلُومِ » (جریر،/421)

 

« من كسی هستم كه حلم از حریم من دفاع می‎كند، و جهل را برای آدمهای پست فرو می‎گذارم. حلم بیشتر از شخص حمایت می‎كند تادستی ستمگر.»

 

در این قسمت از شعر جریر، از شاعران دورة اموی، به آثار اجتماعی حلم و جهل اشاره می‎شود، كه حلم بیشتر می‎تواند از حرمت شخص پاسداری كند تا جهل و خشم و غضب و خیره سری كور.

 

«عشیة أعلی مِذنَبِ الجَوفِ قادَنِی *** هَوَّی كاد یُنسِی الحِلْمَ أو یَرْجَعُ الجَهْلا» (همان،/335)

 

«شب هنگام بالای مذنب الجوف( محل آب بنی كُلَیب) هوای نفس زمام مرا به دست گرفت، بگونه‎ای كه نزدیك بود حلم را فراموشم كند یا جهل را برگرداند.»

 

تقابل حلم و جهل، به عنوان دوحالت برخورد با طرف مقابل، در این شعر نیز معلوم است، با این كه این شعر از دورة عباسی است.

 

یكی از واژه‎های كه در كنار جاهلیت و گاه جانشین آن در برابر حلم است واژه «سفه» است كه در نمونه‎های اشعار قابل مشاهده است، علاوه بر شعر دورة جاهلی در شعر دوره‎های بعد، مانند شعر دعبل(دورة عباسی)، معاصر حضرت رضا(ع)، وسراینده شعر معروف مدارس آیات، سفه و جهل را مرادف هم دانسته و به جای هم به كار می‎برد كه می‎توان نتیجه گرفت سفاهت نیز مانند جهل، ضد حلم است:

 

«الجهلُ بعدَ الاربعینَ قبیحُ *** فَزَعِ الفؤادَ و إن ثناهُ جُمُوحُ

 

و بِعِ السفاهةَ بالوَقارِ و بِالنهی *** ثَمَنٌ لعمرك ـ ان فعلت ـ ربیعُ» (خزاعی،/ 78)

 

«خشم وخیره سری پس از چهل سال زشت است، پس قلبت را از این كه سركشی كند باز دار. سفاهت را به وقار و خرد بفروش، كه این به جان تو قسم، قیمتی است كه در آن سود است.»

 

همان گونه كه در برخی از نمونه‎های پیشین حلم تقریبا مترادف عقل است، در این نمونه نیز سفاهت در برابر وقار و خرد قرار گرفته، و سفاهت مترادف جهل قرار داده شده است.

 

«ولا تزدهی الاجهالُ حلمی، و لا أری *** سؤولا بأعقاب الأقاویل أنمل» (البستانی، فؤاد، /10)

 

«یعنی هوی‎ها بر حلم من چیره نخواهند شد، من نه از سخن مردم دنباله روی‎ می‎كنم ونه چیزی از آنان نقل می‎كنم.»

 

«و صاحب صبوةٍ، صاحبَتُ حیناً *** قتبتُ، الیومَ، من جهلٍ، و تابا»

 

(الاخطل، تصحیح راجی الاسمر،/202)

 

«و لقد ركبتَ ، جریرُ، أمراً عاجزاً *** و منحتَ عورةَ أُمّكَ الجُهالا» ( همان، /253)

 

« تو با دست زدن به كاری كه عرضة از عهده برون آمدن آن را نداری كاری كردی كه جاهلان در بارة بدكاریها و خاریهای مادرت زبان بازكنند.»

 

«قد كشّفَ الحلمُ عنی الجهلَ فانقشعت *** عنی الضبابَةُ، لانِكْسٌ، و لا ورعُ» (همان،/109)

 

« اگر چه حلم جهالت را از من بر طرف كرد، ما با این كه ضبابه( جهل) از من دور شده است امّا این سبب نشده است كه من به ترس و جبن مبتلا شوم.»

 

در بیت دیگری از همین قصیده آمده است:
«أخزاهم الجهلُ، حتی طاش قولُهُمُ *** عند النضال، فما طاروا، و ما وقعوا»( همان)

 

«جهل آنان را خار كرده است، تاجایی كه سخنان آنان به خطارفته است، لذا در هنگام جنگ نه پرواز می‎كنند و نه حمله( كنایه از این كه مانند مرغ كرك زمینگیر شده‎اند.)»

 

جاهل به معنای نا آشنا نیز در شعر اخطل آمده است:
«وانزع الیك فإننی لا جاهلٌ *** بكُمُ و لا انا إن نطقْتُ فحومُ» (همان،/435)

 

« من به نقطه ضعف و خالیگاههای شما واقفم، و از پاسخ گویی به شما نیز عاجز نیستم.»
فرزدق نیز جهل را به معنای نشناختن گرفته است:

 

او در شعری در وصف امّام زین العابدین(ع) خطاب به مرد شامی یا هشام بن عبد الملك می‎گوید:
«هذا ابن فاطمة، إن كنتَ جاهُلُهُ *** بجدِّهِ انبیاءُ اللهِ قد خُتِمُوا» (فرزدق،/455)

 

این فرزند پسر فاطمه(س) است، اگر نمی‎شناسیش؛ به جد او پیامبران خدا ختم شد.

 

در شعر دعبل خزاعی، جهل به معنای ضد حلم به كار رفته است:
«لاتحسبنْ جهلی كحلمِ أبی، فما *** حلمُ المشایخ مثلُ جهل الأمردِ» (خزاعی،/88)

 

«جهل مرا مانند حلم پدرم ندانید، حلم بزرگسالان چونان جهل جوانان نیست.»

 

در اشعار منسوب به امیر المؤمنین علی(ع) نیز «جهل» در مقابل «حلم» آمده است

 

«وذی سفه، یواجهنی بجهل *** واكره أن اكون له مجیبا

 

یزید سفاهة و ازید حلما *** كعود، زاد بالاحراق طیبا» (امام علی(ع)،/13)

 

«سفیهی با جهالت با من رو برو می‎شود، من دوست ندارم كه پاسخش بدهم،»

 

او به سفاهتش می‎افزاید و من به حلمم، چونان عود و عنبر كه با سوختن بیشترمعطر می‎كند.»

 

در این كلام منسوب به امام جهل در همان مفهوم مقابل حلم به كار رفته است. این سخن امام بر اساس این آیه از قرآن كریم است: « وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا» و یاد آور این ضرب المثل عربی است: «الحلیم مطیة الجهول» (نعمه ،/1594)

 

معنای ضرب المثل این است كه انسانها حلیم مورد آزار جاهلان قرار می‎گیرند، امّا آنان با بزرگواری، تحمل می‎كنند.

 

میدان معنایی جاهلیت

 

حلم، سفه، جهل، حكم، حمیّه، تبرج، وأد، قتل اولاد(سفه) املاق(قتل اولاد، من خشیه املاق) كفرو شرك، آباء، سادات و رؤساء

 

معنای تبرج در فرهنگ های عربی

 

خلیل بن احمد فراهیدی (متوفی170هـ ق) می گوید:
«هنگامی كه زن زیبایی گردن و صورت خویش را آشكار سازد گفته می‎شود «تَبَرَّجَتْ»؛ كه همراه آن زیبایی نگاه در چشمان او نیز دیده می‎شود.» (فراهیدی،1/146)

 

ابن درید می گوید:
«گفته می‎شود «تبرجت المرأة»، زمانی كه زیباییهای خویش را آشكار كند.»(ابن درید، /208)

 

جوهری آورده است:
«و التبرج: آشكاركردن زن است زیباییهای خود را برای مردان.»(جوهری، 1/299)

 

ابن فارس می نویسد:
« باء، راء وجیم دو ریشه دارد، كه یكی به معنای آشكار شدن و ظاهر شدن است و دیگری پشتیبانی و پناهگاه. ازریشة اول است البرج: و آن فراخی چشم است كه سیاهی آن شدید باشد، و سفیدی آن نیز در سفیدی خویش بسیار شدید باشد. و تبرج از همین ریشه است كه به آشكار كردن زیبایی‎های زن توسط اوست».(ابن فارس، 1/234)

 

راغب اصفهانی نیز آورده است:
«گفته‎اند: «تبرجت المرأة»، یعنی در آشكار ساختن زیبایی خود به آن ستارگان شباهت رسانید. و گفته شده: تبرّجت به معنای این است كه زن از برج، یعنی قصر خویش ظاهر شده است. بر همین معنی دلالت می‎كند قوله تعالی: « وَقَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأولَى» (احزاب/33) (راغب اصفهانی/ 115)
زمخشری می گوید:
«خرجن متبرجات، ای متفرجات یعنی برای تفرج بیرون آمدند.»(الزمخشری،/18)

 

شاید نتیجه ای كه از مجموع نظریات اهل لغت می توان گرفت در این سخن آقای مصطفوی آمده است:
«ظاهراً ریشة اصلی این ماده به معنای ظهور و جالب بودن است. پس هر چیزی كه آشكار، جالب و بلند باشد برج است. به این اعتبار به كاخ بلند، ساختمان‎های عالی، دژ و بناهای ساخته شده بالای دژ ، چشم فراخ و بزرگ و جالب كه زیبا و نافذ باشد، و زن آرایش كرده كه زیبا باشد و زیباییها و آرایشهای خود را به بیگانگان نشان بدهد و در آنها تأثیر كند، و برستارة بلند، زمانی كه در آسمان بدرخشد اطلاق می‎شود.» (المصطفوی، 1/227)

 

معنای تبرج در برخی از تفاسیر

 

ترجمة تفسر طبری: «و بیارامید در خانه‎های خویش و نه بیرون آئید به آرایش بیرون آمدن زنان كه اندر جاهلیت پیشینه بودند.» (طبری، 5/1427)

 

فخر رازی: «البروج، در كلام عرب به معنای قصرها و قلعه‎هاست، و اصل آن در لغت از ظهور است. گفته می‎شود: «تبرجت المرأة»، زمانی كه زیباییهای خود را نشان بدهند. »( فخر رازی،10/365)

 

و نیشابوری نیزعین همین بیان را دارد(نیشابوری،5/86)

 

مجاهد: «التبرج: با تبختر و تكبر راه رفتن. قتاده نیز عین همین بیان را دارد».(طبرسی،4/356)

 

قاسمی: «تبرج به تبختر و ناز راه رفتن تفسیر شده است، و به این كه زینت خویش را آشكار سازد و كاری كند كه سبب تحریك شهوانی مردان شود؛ پوشیدن لباس نازكی كه بدن را كاملا نپوشاند، یا نشان دادن زیبایی‎های گردن، گردنبند و گوشواره. نهی قرآن شامل همة این موارد می‎شود، زیرا سبب مفسده و لغزش در ورطة گناه كبیره می‎شود.»(قاسمی،13/4849)

 

مراغی: «یعنی زینت و زیباییهای خویش را برای مردان آشكار نكنید، چنان‎كه زنان جاهلیت پیش از اسلام این را انجام می‎دادند.» (مراغی،22/6)

 

نتیجه گیری

 

با توجه به معنای جاهلیت و تبرج، بخوبی معلوم می‎شود كه منظور از تبرج جاهلی چیست؛ اكنون می‎توانیم با آگاهی و آشنایی دقیق به معنای این تعبیر بگوییم منظور قرآن از جاهلیت، بی توجهی به قانون خدا و كتاب آسمانی اوست، چه كتابی در بین مردم نباشد، مانند عرب جاهلی، یا باشد و به آن عمل نكنند، مانند برخی از مسلمانان كه قرآن آنان را از عمل جاهلی نهی كرده است: معنای سخن قرآن این می‎شود، عمل جاهلی می‎تواند در میان مسلمانان نیز وجود داشته باشد.

 

یكی از مظاهر جاهلیت بی‎غیرتی مردان، بی حیایی زنان است، كه در جاهلیت برخی از زنان به جز یك شوهر، یك دوست هم داشتند، و برخی از زنان برسر در خانة خویش پرچمی بلند می‎كردند، به معنای آمادگی برای پذیرش مشتری، و طبیعی بود كه در چنین فضایی عفت و حیاء چندان خریدار نداشته باشد، زنان خود را با آرایشهای عصر خویش می‎آراستند و قسمتهای از مو وگردن و سینة خویش را برهنه می‎گذاشتند.

 

پس زن مسلمانی كه بدون توجه به قانون الهی و رعایت عفاف و حجاب، خود نمایی می‎كند عمل او تبرج جاهلی است، بخصوص اگر این خود نمایی با آرایشهای تند و تحت تأثیر مد و آرایشهای غیر اسلامی و جاهلی جدید یا قدیم باشد، و قسمتهایی از بدن خویش را كه نباید برهنه و آشكار عرضه كند، نشان بدهد.

 

منابع و مآخذ

 

1. آلوسی، محمود؛ روح المعانی، الطبعة الرابعة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1405هـ .
2. ابن درید،محمد؛ الجمهرة، طبع حیدر آباد دكن.
3. ابن عطیة، عبدالحق؛ المحرر الوجیز، دارالكتب العلمیة، بیروت.
4. ابن فارس، احمد، المقاییس، طهران.
5. ابن منظور، محمد بن المكرم؛ لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم، 1405هـ.
6. الاخطل، غیاث بن غوث؛ دیوان الاخطل، تصحیح و شرح راجی الأسمَر، دار الكتاب العربی، بیروت، 1425هـ.
7. امام علی(ع)؛ دیوان، تصحیح حسین اعلمی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت.
8. إمرؤ القیس؛ دیوان امرؤ القیس، تحقیق و شرح حنا الفاخوری، دار الجیل، بیروت، 1425هـ.
9. ایزوتسو، توشیهیكو؛ خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، چاپ اول، شركت سهامی انتشار، تهران، 1361ش.
10. ----------- ؛ مفاهیم اخلاقی در قرآن مجید، ترجمه دكتر فریدون بدره ای، چاپ اول، انتشارات فرزان، تهران،1378ش.
11. البستانی، فؤاد افرام؛ محیط المجانی الحدیثة، الطبعة الرابعة، ذوی القربی، بیروت، 1419 هـ.
12. ---- ، بطرس؛ محیط المحیط، بیروت.
13. بسج، احمد حسن؛ النابغة الجعدی عصره و حیاته، الطبعة الاولی، دار الكتب العلمیة، بیروت، 1414،هـ.
14. جاحظ، الحیوان، حلبی، مصر
15. جریر بن عَطِیَّة الخَطَفی؛ دیوان جریر، تصحیح و شرح غرید الشیخ، الطبعة الاولی، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1420هـ.
16. الجوهری، اسماعیل؛ صحاح اللغة، دار العلم، بیروت.
17. حسن جعفر نورالدین،طرفة بن عبد؛ سیرته و شعره، الطبعة الاولی، دار الكتب العلمیة، بیروت، 1411هـ.
18. الخزاعی، دعبل؛ دیوان دعبل الخزاعی، تصحیح و شرح ضیاء حسین الأعلمی، الطبعة الاولی، مؤسسة النور للمطبوعات، بیروت، 1417هـ.
19. رازی، ابوالفتوح؛ روض الجِنان و روح الجَنان فی تفسیر القرآن، تصحیح جعفر یاحقی و مهدی ناصح، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد، 1369ش.
20. راغب اصفهانی؛ مفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، الطبعة الاولی، دار القلم و الدار الشامیة، دمشق و بیروت، 1412هـ.
21. زبیدی، مرتضی؛ تاج العروس، قاهرة
22. زمخشری، جارالله؛ اساس البلاغة، دارصادر، بیروت.
23. سید قطب؛ فی ظلال القرآن، الطبعة العاشرة، دار الشروق، قاهرة، هـ.
24. سیوطی، جلال الدین؛ الدرالمنثور، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1421هـ.
25. شرقاوی، عفت؛ دروس و نصوص من القضایا الادب الجاهلی، دارالنهضة العربیة، بیروت.
26. شوقی، ضیف؛ عصرجاهلی، ترجمه علیرضا ذكاوتی قراگوزلو، چاپ اول، امیر كبیر، تهران، 1364ش.
27. صبحی صالح؛ نهج البلاغه، الطبعة الثالثة، دار الكتاب، بیروت و قاهره، 1411هـ.
28. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، الطبعة الثانیة، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1422هـ.
29. طبرسی، فضل بن الحسن؛ مجمع البیان، الاسلامیة، طهران.
30. طبری، محمد بن جریر؛ ترجمة تفسیر طبری، تصحیح حبیب یغمایی، چاپ دوم، انتشارات توس، تهران، 1356ش.
31. طبری، محمد بن جریر؛ جامع البیان، طبع مصطفی البابی الحلبی، مصر.
32. فخررازی، محمد؛ التفسیر الكبیر، طبع عبدالرحمن، القاهرة.
33. فراهیدی، خلیل بن احمد؛ ترتیب كتاب العین، تحقیق دكترمهدی المخزومی، چاپ اول، اسوه، تهران، 1414هـ.
34. فرزدق، ابوفراس؛ دیوان فرزدق، استاد علی خریس، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت.
35. فلیب(فلیپ)، حتّی؛ تاریخ العرب(مطوّل)، الطبعة الثالثة، دار الكشّاف، بیروت، 1961م.
36. القاسمی، جمال الدین؛ محاسن التأویل، دار احیاء الكتب، القاهرة.
37. كاشانی، ملا فتح الله؛ تفسیر كبیر(منهج الصادقین فی الزام الخالفین) چاپ دوم، كتابفروشی اسلامیة، تهران، 1344ش.
38. محمد الازهری؛ تهذیب اللغة، طبع دارالمصر.
39. مراغی، احمد مصطفی؛ تفسیر المراغی، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
40. مروزقی؛ دیوان الحماسة، قاهره،1951م.
41. مكارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، دار الكتب الاسلامیة، قم، 1386ش.
42. نعمه، انطوان و دیگران؛ فرائد الادب، ضمیمه المنجد فی اللغة العربیة المعاصرة، دارالمشرق، بیروت.
43. نیشابوری، حسن؛ غرائب القرآن، طبع مصطبی البابی الحلبی، مصر.

 

 

 سید حیدر علوی نژاد

 

فصلنامه پژوهش های قرآنی

 شماره 51 - 52 ویژه قرآن و حجاب پاییز و زمستان 1386

 

منبع:معارف قرآن

چهارشنبه 12/9/1393 - 9:41
حجاب و عفاف
«حیا» واژه‌ای عربی است که در زبان فارسی با کلماتی همچون «شرم» و «آزرم» از آن یاد شده است؛ و راغب اصفهانی، حیا را گرفتگی نفس از زشتی‌ها معرفی می‌کند؛ فلسفۀ اصلی حیا، شرم کردن از کارهای زشت و کنترل غریزه جنسی است.
   
حیا دارای ارکانی است که رعایت آن‌ها سبب کرامت نفسانی انسان می‌گردد.
   
حیا در تمام اعضای بدن مطرح است و رابطه‌ای تنگاتنگ بین حیاء و آن‌ها وجود دارد، علاوه بر آن بین پوشش و حیاء نیز ارتباطی مخصوص است که اسلام به خاطر دلایلی که در متن مقاله خواهد آمد بدان تأکید ورزیده است. همچنین در این مقاله عوامل تضعیف حیاء و عناصر بی‌حیایی نیز مورد بررسی قرار داده شده است.
   
کلیدواژگان: حیاء، پوشش، کرامت نفسانی، زینت، بی‌حیایی، زنان. مقدمه حیاء غریزه‌ای است که وجودش در نفس آدمی موجب می‌شود که از انجام بسیاری از محرمات الهی و قبیحات شرعی و مذمومات عرفی به علت پرهیز از ملامت و بدگویی و حفظ آبرو بازایستد. مهار کردن افکار و تنظیم هیجانات از ارکان بنیادین موفقیت انسان در ابعاد گوناگون فردی و اجتماعی است.
   
حیاء نیرویی است که انتظام و انسجام درونی انسان را تنظیم می‌کند و مانع بروز بسیاری از ناهنجاری‌های رفتاری و روبرو شدن با مشکلات روانی و روحی می‌شود.
   
حیاء صفت ممتاز و سازنده‌ای است که حکایتگر برترین زیبائی وجود آدمی است که هر کس آن را از دست دهد دچار بسیاری ازخطرات فراروی خویش می‌گردد.
   
حیاء مبتنی بر کرامت و احترام انسان است. اگر حیاءاز مسیر صحیح خود خارج شود، حقوق افراد زیر پا گذاشته شده، روابط با یکدیگر به پرده‌دری‌ها تبدیل می‌شود.
   
مفهوم شناسی حیاء
  
معادل فارسی حیاء، شرم و آزرم است. (1) دهخدا می‌نویسد: «شرم، حیرت و دشمنی است که در آدمی پیدا شود از آگاه شدن دیگری به عیب یا نقص او» (تو) علامه مجلسی (رحمة الله علیه) درباره حقیقت حیا می‌نویسد: «حیا، ملکه‌ای است که موجب گرفتگی نفس از [ارتکاب کار] زشت می‌شود و باعث خودداری نفس
از انجام کاری بر خلاف آداب، از ترس سرزنش می‌گردد.»(3)
   
استاد مرتضی مطهری (رحمه الله علیه) نیز نوشته است: حیا؛ عفاف و پوشش، تدبیری است که خود زن برای بالابردن ارزش و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به کار می‌برد. (4)
   
فلسفۀ اصلی حیا، شرم کردن از کارهای زشت و کنترل غریزه جنسی است. غریزه جنسی توفنده‌ترین غریزه در انسان است که در درجه اول به پاسخ گویی صحیح و در درجه دوم، نیاز قطعی به کنترل دارد. (5)
   
راغب اصفهانی در کتاب «المفردات فی غریب القرآن» حیا را «گرفتگی نفس از زشتی‌ها» معرفی می‌کند و می‌گوید حیای خداوند، یعنی خداوند کارهای ناپسند را ترک و نیکی‌ها را انجام می‌دهد. (6) وی همچنین در کتاب «الذریعه الی مکارم الشریعه» حیا را از ویژگی‌های انسان و اولین نشانه و اماره فهم در کودکان می‌داند و حیا را مرکب از «ترس» و «عفت» می‌داند. (7)
   
شیخ عباس قمی در سفینه البحار، حیا را ملکه‌ای نفسانی می‌داند که به خاطر ترس از سرزنش باعث گرفتگی نفس از انجام عمل زشت و انزجارش از کار خلاف آداب می‌شود. (8)
   
ارکان حیا
  
همانطور که هر چیزی برای خود رکنی دارد و از طریق این ارکان استحام وجودی خود را تداوم می‌بخشد، همان گونه حیاء نیز دارای ارکانی است که اگر هر کدام از آن‌ها موجود نباشند به استحکام حیاء صدمه وارد می‌شود.
   
«حیا دارای سه رکن اصلی است؛ فاعل، ناظر و فعل. فاعل در حیا شخصی است برخوردار از کرامت و بزرگواری نفسانی. ناظر در حیا شخصی است که مقام و منزلت او درچشم فاعل عظیم و شایسته احترام باشد. فعل؛ عمل ناپسند و زشت یا حتی بعضی اعمال مباح یا مثبت است که به دلیلی از نشان دادن آن خودداری
می‌شود.»(9)
   
حیاء همخوانی با توحید
  
هر آنچه را که انسان در زندگی خویش انجام می‌دهد از جمله، رابطه‌هایی که با دیگران برقرار می‌سازد، برخوردها و لبخندها و شوخی‌ها، محبت ورزیدن‌ها اگر با نگاه توحید و یکتاپرستی همسانی و همخوانی نداشته باشد انجام نمی‌دهد نه از باب آنکه دیگران او را از انجام چنین اعمالی ملامت می‌کنند بلکه بدین معنا که کاری است که با معرفت الهی ناسازگار بوده و قوام ایمانش را بر هم می‌ریزد از چنین عملی صرف نظر می‌نماید و محور اعمالش را بر همخوانی داشتن با قدرت الهی و توحید قرار می‌دهد.
   
«امام صادق (ع) می‌فرمایند: »الحیاءُ نورٌ جوهره صدر الایمان و تفسیره التثبت...(10)؛ «حیا، نوری است که جوهر آن، صدر و قوام ایمان است، و یک حالت بازدارندگی و خویشتن داری در برابر هر چیزی که با توحید و معرفت ناسازگاری داشته باشد، در انسان ایجاد می‌کند.»
   
بنابراین طبق فرمایش امام صادق (ع) حیاء، نور است و این نور از جنس آسمانیان و با ارزش و قیمتی است که به هر کسی داده نخواهد شد بلکه باید دارای کرامت و بزرگواری نفسانی باشد تا بتوان آن را دریافت نمود.
   
آری هر آنکس که با توحید همخوانی داشت واکنش‌های رفتاری او هاله‌ای از نور شده و نمی‌گذارد در پیوندهای خود نسبت به والدین، همسر، فرزندان، دوستان، معلمین و نامحرمان زشتی و ناهنجاری صورت گیرد.
   
حیا در چشم
  
تمام اعضاء بدن انسان وضعیت و موقعیت خاصی دارند ولی در این میان، چشم عضوی است که سرنوشت سعادت و شقاوت انسان بدست او سپرده شده است.
   
«چشم، مهم‌ترین وسیلۀ ارتباط انسان با جهان خارج است؛ به طوری که نود درصداز معلومات انسان از طریق چشم انجام می‌گیرد.» (11) قرآن کریم با اشاره به این نعمت الهی می‌فرماید: «الم نجعل له عینین و لساناً شفتین»
   
(12)؛ «آیا ما برای انسان دوچشم و یک زبان و دو لب قرار ندادیم.»
   
این قدرت چشم تا جایی است که قادر به تشخیص حدود پانصد هزار رنگ است و چشم سالم، روشنایی یک شمع را از هفده کیلومتری تشخیص می‌دهد. (13)
   
با این اوصافی اجمالی که بیان نمودیم حال به حدیث زیبای خاتم رسالت بنگرید که می‌فرماید: «فان الله جعل الحیاء فی العین» (14)؛ «به درستی که پروردگار عالم حیا را در چشم قرار داده است.»
   
دیده‌ای که عادت دارد به هر جا، به هر کس و هر چیزی بنگرد، پرده‌های حیا را از فرارویش می‌درد و چشم بی‌حیا مورد تنفر همگان خواهد بود.
   
حضرت یحیی (ع) می‌فرماید: «الموتُ أحبُّ إلَیَّ مِن نَظرَةٍِ لِغَیرِ واجب» (15)؛ «مرگ درنزد من، بهتر از نگاه‌های غیرضروری است.»
   
بنابراین چشم است که باید تحت مراقبت قرار گیرد تا رفتارهای ناپسند از انسان سر نزند.
   
پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چگونه ممکنه است انسان با یک نگاه ساده و کم ارزش، به سوی گناه و معصیت کشیده شود و پرده‌ی حیا را دریده و باعث فنا و نابودی خویش گردد؟
   
در پاسخ باید گفت: آدمی موجودی لذّت جو است و دوست دارد از همه حواس خود به نوعی لذت ببرد. حس بینایی، یکی از حواس بسیار مهمی است که منشأ بسیاری از لذت‌ها به شمار می‌آید. نگاه کردن هنگامی برای انسان منشأ لذت است که همراه با تمرکز همراه باشد و ذهن را به خدمت بگیرد؛ در حقیقت آنچه نگاه
را لذت آفرین می‌کند، تخیلاتی است که فرد درخود می‌پروراند.
   
فرد با مشاهده یک چهره زیبا برای آنکه نگاه خود را لذت انگیز کند اوهام لذت آوری در ذهن خود می‌آفریند و آن‌ها را تقویت می‌کند. برای این کار (تقویت اوهام لذت آفرین) نخست نگاه خویش را متمرکز و استمرار می‌بخشد تا بتواند به مرحله تناوری (حالت تجسم) برسد. پس از نگاه متمرکز به چهره زیبا، قوّه لذت جوی آدمی در وجود او بیدار می‌شود وتصاویر ذهنی آن را بیشتر می‌کند و نوعی حسرت و عطش ویژه در جان فرد به حرکت در می‌آید.
   
آدمی در این مرحله از درون برای ارضای غریزه تحریک شده، به صحنه‌سازی ذهنی رو می‌آورد و خیلی زود ویژگی‌های ظاهری فرد مورد نظر را در مغز می‌پروراند و تصویر کاملی از خصوصیات پیدا و ناپیدای او درست می‌کند و در عالم خیال به بهره وری جنسی می‌پردازد. (16)
   
پس منشأ رابطه نگاه و گناه به وجود رابطه‌ای وابسته است که بین نگاه و تخیل وجود دارد. از این جهت پیامبر اکرم (ص) حیا را در چشم بیان داشتند تا از این راه پیامدهای نگاه و ارتباط آن را با گناه بیان دارند، آری هر
کس حیاء داشت از بسیاری از تلاطم‌های غیر عفیفانه به دور خواهد بود و در پوشش حیاء به ایمان و پاک دامنی سوق پیدا کرده؛ تسلیم ناپاکی‌ها نخواهد شد.
   
حیا در گفتار
  
اصولاً زبان داری کاربردهای گوناگونی است. ویتگنشتاین فیلسوف تحلیلی مشهور معتقد است که علی رغم اینکه بسیاری از مردم زبان را علاوه بر اینکه چشنده ی مزه غذا می‌باشد، وسیله‌ای برای رد و بدل کردن یکسری اطلاعات می‌دانند، زبان کاربردهای مهم‌تر و رایج‌تری نیز دارد.
   
یکی از این کاربردها که اغلب به آن توجه نمی‌شود، تنظیم و تعدیل حیا در ارتباطات است.
   
در واقع نوع واژگان، نوع گویش و ترکیب سخن گفتن، میزان حیای انسان در گفتار را رقم می‌زند.
   
به تعبیر قرآن کریم از نوع گویش آنان، را خواهی شناخت. «ولِتَعِرفنََّهُم فِی لَحن القَول» (17) همانگونه که حضرت علی (ع) یادآور می‌شوند:
   
«تکِلمَوا تعِرفُوا فَالَمَرءِ مَخبُوءٌ تَحتَ لسَانِه» (18)؛ «سخن بگوئید تا شناخته شوید که انسان زیر زبان خویش، نهفته است.»
   
در حقیقت حیا در گفتار، شخصیت و عیب و هنر افراد را جلوه گر می‌سازد. در حدیث آمده است که حضرت موسی (ع) به خداوند عرض کرد: «انِی اسَتَحیِی دون أکلم به لسانی الّذَی کلَّمَتک بِه غَیرَک، ...»(19)؛ «پروردگاراً، من شرمسارم، از اینکه با تو با زبانی سخن بگویم که با دیگری صحبت کرده‌ام و حیای من از تو، مانع صحبت با دیگران می‌شود.»
   
اگر ما نیز یاد بیاوریم که هر روز پنچ مرتبه، با همین زبان با خدا سخن می‌گوییم، آیا دیگر هر گونه مطلبی را بر زبان جاری خواهیم ساخت؟
   
امام علی (ع) می‌فرماید: «اللِسَان تَرجُمانِ العَقل» زبان مترجم عقل است.
   
پس اگر خواستید عقلی ارزنده و با فضیلت داشته باشید زبان خود را مواظبت کنید تا از سبک سری عقل دور شوید.
   
متأسفانه در این زمان حیا و حریم‌ها و حدودها با گفتارهای فکاهی و طنزگونه در مورد طوایف خاصی شکسته
شده و نیز با ناموزون کردن و ساختن واژه‌های زشت و ناپسند در رمان‌های که در بازار موجود است، به کسب درآمدها پرداخته و عطر خوشبوئی حیاء را از وجود خود بیرون رانده، مانع به تصویر کشیدن زیبائی‌های گفتار شده‌اند.
   
حیاء گوش
  
حیا در شنیدن از ظرافت و لطافت بیشتری نسبت به حیای در گفتار برخوردار است.
   
اگر شما در شرایطی قرار بگیرید که حدود حیا در آن محترم شمرده نمی‌شود، چه عکس العملی نشان خواهید داد؟ رنگ چهره شما تغییر می‌کند؟ سخن دیگری را به میان می‌کشید؟ تذکر می‌دهید؟ یا بپا می‌خیزید و جلسه را ترک می‌کنید؟ این عکس العمل ها پیامد چیست؟ اگر پاسخ چنین باشد که من از شنیدن این سخنان به عنوان یک شنونده شرمسار هستم، چنین حالتی حیای در شنیدن نامیده می‌شود. (20)
   
باید رفتار انسان در برابر دیگران بگونه‌ای باشدکه سمت حشمت و کرامت را در نظر بگیرند و هر کلامی را بر زبان نرانند.
   
صمیمیت‌ها و دوستی‌های بین افراد نباید باعث شود که هر کس هر آنچه را در درون خود پنهان دارد برای
دیگری بیان و بازگو کند و پرده‌های حیا را یکی پس از دیگری بدرد؛ زیرا به مرور مشاهده شده که اینگونه دوستی‌های که بر اساس افراط و تندروی صورت گرفته، درآخر به جدایی منجر شده است.
   
بزرگان دین پیوسته به گونه‌ای عمل می‌نموده‌اند که در حضورشان کسی نه ازترس بلکه از شرمِ حضور، مرتکب
معصیتی نمی‌شده و هر سخنی را بر زبان جاری نمی‌ساخته است.
   
رعایت حیاء در گفتار و شنیدار می‌تواند بسیاری از آسیب‌های اجتماعی و معضلات و چالش‌های فراروی دنیای کنونی را حل کند. (21)
   
حیاء درخوابیدن
  
انسان با حیا تمام حالات و اعمالش تحت الشعاع حیای اوست؛ بگونه‌ای که در خوابیدن نیز حیا را رعایت می‌کند و پوششی روی خود می‌افکند.
   
توصیۀ حضرت مسیح (ع) است که «اذا قَعدَ اَحدَکُم فِی مَنزلِه فَلیَرخ علَیه ستِره فَاِنَ اللهَ تبارک و تعالی قِسمُ الحَیاء کَمَا قِسمُ الرِزقِ» (22)؛
   
«هر یک از شما که در منزل خویش می‌آرمد، پوششی را بر روی خود بیفکند؛ چرا که خداوند تعالی بسان تقسیم روزی، حیا را نیز تقسیم می‌کند.»
  
حیاء تقویت کننده محبت
  
چه کنیم که علایق ما نسبت به دوستان، اطرافیان، همسر و خانواده کمی دیرتر به حد اشباع برسد؟ چرا که یکی ازچالش ها و مشکلات ما درامر رفاقت این است که انسان پیوسته تمایل دارد آتش محبت را شعله‌ورتر سازد و از ثابت ایستادن یا توقف محبت‌ها و دوستی‌ها رنج می‌برد.
   
البته این فراز مربوط به کسانی است که به نوعی اهل مهر و محبت هستند و به نوعی عطش محبت را در
وجود خویش احساس می‌کنند.
   
ویژگی این گونه افراد این است که به همه اطرافیان و نزدیکان خویش عشق می‌ورزند و دوست دارند که درجه‌ی محبتشان پیوسته مسیر صعودی خود را طی و شدت بیشتری پیدا کند.
   
محبت‌های ما در ارتباط با اطرافیان تا حدی شیرین و گواراست ولی دوست داریم برگوارایی و شیرینی آن بیفزاییم.
   
خاصیت حیا چنین است که هنگامی که میان دو نفر برقرار می‌شود، بر ظرفیت محبت آن دو می‌افزاید و باعث می‌گردد پیوند دوستی آنان تا مدت بیشتری تداوم یابد؛ برعکس دوستی‌هایی که توأم با بی‌حیایی و بی‌شرمی باشد، روز به روز رو به افول نهاده و کم کم تکراری و ملال آور خواهد شد.
   
آن جامه‌ای که روابط ما را رو به زیبایی سوق می‌دهد، حیاست. در برخی روابط و پیوندها رایحه‌ی حیا به مشام نمی‌رسد؛ و طراوت و شادابی در آن رخنه نکرده است. رابطه‌ای که پوشش حیا بر روی آن جای گرفته، دیرتر به حد اشباع می‌رسد. اگر در روابط گذشته‌ی خویش نظری دیگر بار بیفکنیم، خواهیم دید که در برخی روابط، علاقه‌ی ما خیلی زود فروکش کرده است و در برخی روابط باگذشت زمان و جلوتر رفتن رابطه برعلاقه ی ما افزوده شده است.
   
با بررسی و تحلیل این روابط در خواهیم یافت که حیا و شرمساری باعث افزایش محبت به یکدیگر می‌شود. در دوستی با خداوند، اولیای الهی، دوستان، همسر و حتی اساتید هنگامی که این روابط به زیور حیا و آزرم آراسته گردد، قوت و توان بیشتری می‌یابد؛ و شاید دلیل ماندگارتر بودن ارتباط با استادان نسبت به دوستان، این باشد که ما با دوستان خود خیلی زود خودمانی می‌شویم و فضای ارتباطی ما، خالی از ادب و نزاکت می‌گردد. (23)
   
یکی ازمسائلی که باعث می‌گردد علاقۀ انسان‌ها نسبت به یکدیگر افول نماید، آگاه شدن از عیوب و کاستی‌های یکدیگر است؛ به گونه‌ای که حتی باعث می‌شود دیگر قادر به دیدن نیکی‌ها و خوبی‌های همدیگر نباشند.
   
اگر خداوند پرده ستر خویش را از روی اعمال بندگان کنار بزند، انسان‌ها آن قدر از یکدیگر متنفر و بیزار می‌شوند که حتی مردار یکدیگر را به خاک نمی‌سپارند.
   
حیا باعث نگاه داشته شدن این ستر و پوشش می‌شود؛ چرا که یکی از رسولانی که خداوند بواسطۀ آن عیوب ما را می‌پوشاند، حیاست و اگر ما آن را به کناری بنهیم، عیوب ما پدیدار می‌شود و پیوندها از هم گسسته می‌گردد و اگر خواستار پابرجا ماندن حریم‌ها هستیم، باید جوانمردی و مروت میان دوستان
برقرار باشد، (24) همانگونه که امام حسین (ع) می‌فرمایند: «و امّا ذُوالمَرة فانّه یَستَحییْ لِمَروّتِه» (25)؛ «انسان جوانمرد، به خاطر فتوت و جوانمردی خویش حیا می‌کند
  
توجه به عظمت بخشی حیاء
  
حیاء تحمل جمال و جلال انسان است. هم هیبتی به انسان می‌دهد که دیگران جرأت نکنند هر حرفی را جلوی انسان مطرح کنند و هم جمال انسان را طوری زیاد می‌کند که چوب حراج به آن نزنند.
   
«ویل دورانت در زمینه جنبه اکتسابی حیا می‌گوید: «حیا امری غریزی نیست، بلکه اکتسابی است. زنان دریافتند که دست و دلبازی مایه طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند.
   
مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیاست و بی‌آنکه بداند حس می‌کند که این خود دارای ظریفانه از یک لطف و دقت عالی خبر می‌دهد. (26)
   
قرآن به شکلی زیبا این را به تصویر می‌کشد. قرآن روی جزئیات قضایا و داستان‌ها زیاد معطل نمی‌شود ولی گاهی می‌بینیم روی یک نقطه متمرکز می‌شود.
   
از آن جمله داستان دختران شعیب (ع) و موسی (ع) است که وقتی دختران زودتر از معمول روزهای دیگر به خانه می‌روند، پدرشان از علت آن سؤال می‌کند.
   
دختران هم قضیه جوان مردی که به آن‌ها کمک کرد را برای پدر بیان می‌کنند.
   
پدر هم یکی ازدختران را به دنبال آن جوان می‌فرستد تا او را به خاطر بیاورد و اجرت این عمل را به او بدهد. حال این دختر می‌خواهد به آن جوان نزدیک شود. قرآن ساده از این مسأله جزئی نمی‌گذرد.
   
این طور بیان می‌کند:
   
«فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیَاء» کلمه‌ی «استحیاء» را با تنوین بیان می‌کند. این تنوین، تنوین تنکیر نیست. اصطلاحاً به آن «تنوین تفخیم» می‌گویند.
   
یعنی برای بیان عظمت و بزرگی استفاده می‌شود.
   
آیه می‌گوید: دختر شعیب با نهایت حیا به موسی نزدیک شد.
   
البته این دختران قبلاً هم حیای خود را نشان داده بودند؛ همان زمان که گفتند: تا وقتی چوپانان کنار چاه هستند، ما به گوسفندان‌مان آب نمی‌دهیم. (27)
   
حال هم که تنها به سراغ موسی (ع) آمده نهایت حیا را از خود نشان می‌دهد.
   
وقتی هم می‌خواهد او را دعوت کند، فقط می‌گوید: پدرم تو را دعوت کرده که پاداش آبی را که به گوسفندان ما دادی بدهد. (28)
   
حیای زن نجابت طرف مقابل را هم به دنبال می‌آورد. در روایات داریم که وقتی دختر جلوی موسی (ع) گفت: پشت سر من حرکت کن و راه را به من نشان بده؛ چرا که ما فرزندان یعقوب به پشت زنان نگاه نمی‌کنیم. (29)
   
در دعا کردن حضرت موسی (ع) هم صفت حیا به خوبی نمایان است. اصلاً اسمی از کمبودها و ناراحتی‌هایش نمی‌آورد؛ حیا می‌کند از بیان مستقیم و جزئی حوائجش می‌گوید: خدایا! به هر چیزی که به سوی من فرو فرستی محتاجم (30) و هرچه انسان در دعاهایش از خود بیشتر حیا نشان دهد، بیشتر از خدا دریافت
می‌کند. (31)
   
ادب و حیا
  
میان ادب و حیا، رابطه محکمی وجود دارد و بسیاری از رفتارهای مؤدبانه، مصداق رفتار حیامدارانه است. در بسیاری از موارد، علت پای‌بندی افراد به ادب، وجود روحیه حیا در آن‌هاست. امام صادق (ع) به یکی از شاگردان خود به نام مفضّل می‌فرماید:
   
«اگر حیا نبود، انسان هیچ گاه مهمان نمی‌پذیرفت، به وعده وفا نمی‌کرد، نیازهای مردم را برآورده نمی‌ساخت، از نیکی‌ها برحذر بود و بدی‌ها را مرتکب می‌شد. بسیاری از امور لازم و واجب نیز به خاطر حیا انجام می‌شود.
   
بسیاری از مردم هستند که اگر حیا نمی‌کردند و شرمگین نمی‌شدند، حقوق والدین را رعایت نمی‌کردند، هیچ صله رحمی به جای نمی‌آوردند، هیچ امانتی را به درستی پس نمی‌دادند و از زشتی برحذر نبودند.» (32)
   
اساساً انسانی که حیا دارد، خجالت می‌کشد کارهای ناپسند انجام دهد، درحالی که اگر شرم نمی‌کرد، ممکن بود آن‌ها راانجام دهد.
   
از این رو حیا در آراسته شدن انسان به ادب نقش بسزایی دارد.
   
پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «أمّا الحَیائُ فَیَتَشَّعَبُ مِنهُ اللَّینُ و الرّأفَةُ وَ المُراقَبهُ لِلّه فی السِّرّ وش العَلانیَّةِ و
السّلامَةِ فضیعَتَهُ» (33)
   
آنچه از حیا ریشه می‌گیرد، عبارت است از: نرمش، مهربانی، درنظر داشتن خدا در آشکار و نهان، سلامت، دوری کردن از بدی، خوش‌رویی، گذشت و بخشندگی، پیروزی و خوش نامی در میان مردم.
   
این‌ها فوایدی است که خردمند از حیا می‌برد.
  
حیا، ارزش زن را حفظ می‌کند، ولی بی‌حیایی «کار را به جایی می‌کشاند که جامعه از زن نه به عنوان یک موجود دارای شخصیت و هویت، بلکه از اجزای بدن او صبحت به حیا می‌آورد... او که همواره با حفظ شرم از موضع قدرت و ناز با جنس مخالف رو به رو می‌شد، اکنون خود را از موضع ضعف و نیاز، عرضه می‌کند.
   
اکنون آن غرور زنانه که جزء جداناپذیر زنانگی اوست، به کلی شکسته شده است و دیگر از آن عزت نفس و مناعت طبع که او را محبوب و معشوق می‌ساخت، خبری نیست. (34)»
  
حیا لباس دین
  
در انسانیت حیا را می‌توان به عنوان پوشش آن برشمرد. انسان بدون حیا، جلوه‌ای عریان، دریده و نازیبا دارد به وسیلۀ حیاست که قامت انسان خلعتی زیبا می‌یابد.
   
به همین جهت امام علی (ع) حیا را با تعبیر لباس و حجاب و پوشش، یاد می‌کند، می‌فرماید: «الحیاءُ لباسٌ سابِغٌ و حجابٌ مانِعٌ و سِترٌ عَنِ المَساوی وَاق» (35)؛ «حیا لباسی بلند و حجابی منع‌کننده و پوششی نگه‌دارنده از بدی‌هاست.»
   
در روایت دیگری از رسول گرامی اسلام (ص) از حیا به عنوان لباس اسلام تعبیر شده است: «الإسلامُ عُریان فَلِباسُهُ الحَیاء» (36)؛ «اسلام، عریان است و حیا، لباس آن است.»
   
حضرت امیرالمؤمنین (ع) نیز به گونه‌ای دیگر فرمود: «أحسنُ ملابِسِ الدّینِ الحَیاء» (37)؛ «بهترین لباس دین، حیاست.»
   
از این روایات استفاده می‌شود که اسلام منهای حیا، اسلامی کامل اما عریان و نازیباست و حیا به آن آراستگی و زیبایی می‌بخشد.
   
حیا پوششی است که مجموعه معارف و احکام و اخلاق دین را آراسته می‌سازد.
   
پس لباس تنها مخصوص اجسام و اشیاء نیست بلکه امور معنوی و غیرمادی نیز عریانی و پوشیدگی دارند. همان طور که شخصیت و رفتار آدمی نیز می‌تواند تابع همین اصل باشد، رفتار انسان بی‌حیا، رفتاری است عریان و نازیبا و برعکس رفتار حیامدارانه، باوقار و وزین است.
   
مسلّم است که حیا، ماهیت فیزیکی ندارد که بر جسم انسان پوشانده شود بلکه ماهیتی معنوی دارد که بر قامت شخصیت آدمی پوشانده می‌شود در روایتی برای بیان حیا، از آن تعبیر به پرده شده امام صادق (ع) می‌فرماید: «مَن أراد أن یحط وزره فلیرخ ستره» (38)؛ «کسی که می‌خواهد گناه او ریخته شود پرده را بیفکند.» و امام علی (ع) از حیا به تن پوش تعبیر فرموده‌اند: «الکِسّ من یجلبب الحیاء» (39)؛ «زیرک کسی است که پوششی از حیا داشته باشد.»
  
رابطه حیا و پوشش
  
حیا رابطۀ تنگاتنگی با پوشش دارد. لازمۀ حیا، پوشیدگی است. نمی‌توان فردی که با حیاست را به هیچ وجه عریان دید.
   
حضرت موسی (ع) آن قدر بر پوشیدگی خود محافظت می‌کرد که مردم می‌پنداشتند، وی بیماری جسمانی دارد.
   
رسول خدا (ص) دربارۀ ایشان فرمودند: «اِنّ مُوسی کانَ رَجُلاً حَمیّاً سَتیراً لایُری مِن جِلدِهِ شیءٌ اِستحیاءً مِنه» (40)؛ «همانا موسی (ع) مردی با حیا و پوشیده بود که به دلیل حیایش هیچ نقطه از بدن وی دیده
نمی‌شد.»
   
در فرهنگ اسلام آنچه به عنوان عورت نامیده شده است مورد پوشش و پنهان قرار می‌گیرد و آشکار شدن آن بسیار زشت و ناپسند می‌باشد؛ و مردم هر جامعه‌ای آن چه را که عورت بدانند، می‌پوشانند و از آشکار شدن آن شرم می‌کنند.
   
ممکن است هر فرهنگی محدودۀ خاصی از بدن را عورت بداند و با تغییر فرهنگ، محدودۀ عورت نیز تغییر کند.
با تغییر محدودۀ عورت، اندازه و نوع لباس‌ها نیز تغییر می‌کند.
   
اسلام قلمرو عورت را موسع گرفته در حالی که محدودۀ عورت در جاهلیت بسیار اندک بوده است.
   
مردم در پیشِ دید دیگران عریان می‌شدند و استحمام می‌کردند و مردان هنگام نشستن، لباس‌های بلند خود را بالا می‌زدند.
   
به گونه‌ای که ران‌ها پیدا می‌شد. اسلام با تعریف جدید، قلمرو عورت را در مردان و زنان تغییر داد. رسول خدا (ص) به شخصی که بی‌مبالات در پوشش بود فرمودند:
   
«خُذ عَلَیکِ ثوبَکَ و لاتَمشوا عَراةً» (41)؛ «لباست را بپوش و عریان راه نرو»
   
و یا در روایتی دیگر هنگام رویارویی با مردی که رانش پیدا بود فرمودند: «غطِّ فَخِدَّکَ فَإِنَّ الفَخذِ عَورَة» (42)؛ «ران خود را بپوشان که جزء عورت است.»
   
در این نگاه تمام بدن زن در اسلام عورت است و باید پوشیده بماند مگر دست‌ها (تا مچ) و صورت، به همین جهت پوشش زن مسلمان نیز تغییر کرد چنانچه آیه حجاب (احزاب:59) از زنان خواسته است: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ»؛ «ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو روسری‌های بلند خود را بر خویش فرو افکنند.»
   
پس از نزول آیه، زنان به گونه‌ای سر خود را می‌پوشاندند که گوش‌ها، گوشواره‌ها و پردن و سینه آنان پیدا بود. (43)
   
لذا آیه دیگری نازل شد که به آنان دستور داد مقنعه‌های خود را به روی سینه‌ها بیندازند. «وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِین» (44)؛ «[اطراف] روسری‌های خود را بر سینۀ خود افکنند.» و زنان نیز از فردای روزی که این آیه نازل شد با حجاب کامل بیرون آمدند. (45) آن گاه که تعریف از عورت دگرگون شد، چیزی به نام شلوار نیز در زمرۀ پوشش‌ها راه یافت و رسول الله در تشویق زنی که شلوار به تن داشت فرمودند: «یا أیّها النّاس! اِتَخِّذُوا السّرا ویلاتِ فَإنّها مِن أستَرِ ثیابِکُم وَ حَصِّنُوا بِها نِسائِکُم إذا خَرجنَ»؛ «ای مردم! شلوار را برگزینید چرا که از پوشاننده‌ترین لباس‌های شماست و به وسیلۀ آن، زنان خود را هنگام خروج از منزل حفاظت کنید.»
   
حضرت علی (ع) واقعه‌ای را نقل می‌کنند که نشان می‌دهد چرا شلوار بهترین پوشش است. ایشان می‌فرمایند: «دریک روز بارانی با رسول خدا در بقیع نشسته بودیم که زنی، سوار بر الاغ، از آن جا عبور می‌کرد، ناگهان پای الاغ در چاله‌ای فرو رفت و زن از بالای آن به زیر افتاد، رسل خدا (ص) گفتند: این زن شلوار به تن دارد.
   
حضرت سه بار فرمودند: « اللّهمَّ اغفِر لِلمُستر وِلات» (46)؛ «خداوندا! زنان شلوارپوش را رحمت کن
   
از آن جا که هدف از پوشیدن لباس، پوشیدگی است، در لباس‌های نازک بدن‌نما، چسبان و تنگ این هدف محقق نمی‌شود، لباس نازک و چسبان نشان از حیای رقیق شده دارد و مفاسد بی‌شماری در پی خواهد داشت، لذا رسول خدا (ص) با نهی نمودن از چنین پوششی می‌فرماید: «هلاکت زنان امت من در دو چیز است: طلا و لباس نازک» (47) و امام صادق (ع) نیز می‌فرماید:
   
ضرورت حیا برای بانوان
  
حیای زن؛ حریم و دورباشی است که زن خود به خود در روابطش با مردان برای خویش در نظر می‌گیرد.
   
مونتسیکو می‌نویسد: «تمام ملل جهان بر این عقیده مشترک هستند که زنان باید حجب و حیا داشته باشند.» (48)
   
پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «اَلحَیاءُ عَشَرَةُ أجزاءٍ فَیَسعَةٌ فِی النِّساءِ وَ واحِدٌ فِی الرِّجال» (49)؛ «حیا ده بخش است، نُه بخش آن در زنان و یک بخش آن در مردان است.» زن اگر به راحتی در اختیار مردان قرار گیرد، ارزش
خود را از دست می‌دهد.
   
پس روحیه حیا در او بیش از مرد وجود دارد. منتسیکو با نگاه حقوقی خاص خود می‌نویسد: قوانین طبیعت این طور حکم کرده و لازم دانسته که زن‌ها محجوب باشند و بر شهوات خود غلبه نمایند.
   
طبیعت مرد را طوری آفریده که تهورش زیادتر می‌باشد، ولی زن طوری آفریده شده که خودداری و تحملش زیادتر است.
   
بنابراین، هرگز نباید تصور کرد افسارگسیختگی زن‌ها طبق قوانین طبیعی است، بلکه افسارگسیختگی بر خلاف طبیعت می‌باشد و بالعکس، حجب و حیا و خودداری مطابق قوانین طبیعت است. (50)
   
اگر زن برای مردان دست یافتنی باشد، نه تنها در قلب آن‌ها، محترم و باارزش نیست، بلکه ارزش واقعی‌اش نیز تحت الشعاع قرار می‌گیرد و رنگ می‌بازد. (51)
   
ویل دورانت می‌نویسد: «شرم و عفت برای دختر همچون دفاعی است که به او اجازه می‌دهد از میان خواستگاران خود، شایسته‌ترین آنان را برگزیند یا خواستگار خود را ناچار سازد که پیش از دست یافتن بر وی، به تهذیب و (اصلاح) خود بپردازد. (52)»
   
«لایَصلَحُ للمَرأةٍ المسلٍمُةٍ أن تلبِسَ مِنَ الخُمُرِ و الدُّرُعِ ما لایُواری شَیئاً» (53)؛ «سزاوار نیست زن مسلمان، لباسی بپوشد که بدن وی را نمی‌پوشاند.»
  
دلایل تأکید اسلام بر پوشش مناسب
  
1.التهاب جنسی
   
در جامعه‌ای که پیوند میان زن و مرد، بدون ضابطه است و حریمی میان زن و مرد وجود ندارد، نیاز جنسی از حد طبیعی و متعادل خود خارج می‌شود و به شکلی بیمارگونه افزایش می‌یابد و به صورت یک خواست اشباع‌نشدنی در می‌آید.
   
استاد مطهری در کتاب مسئله حجاب در این باره می‌نویسد: «نبودن حریم میان زن و مرد و آزادی معاشرت‌های بی‌بندوبار، و هیجان‌ها و التهاب‌های جنسی را فزونی می‌بشخد و تقاضاهای سِکس را به صورت یک عطش
روحی و یک خواست اشباع‌نشدنی در می‌آورد.
   
وجود حرم‌سراها، غزل‌سرایی‌ها را ابتذال‌آمیز بشر، حکایات عاشقانه از عشق‌های جنسی، دلیلی بر سیری
ناپذیری این غریزه و قدرت شگرف این غریزه دارد. غریزه جنسی، غریزه‌ای نیرومند، عمیق و دریا صفت است. هرچه بیشتر اطاعت شود، سرکش‌تر می‌گردد.
   
همچون آتش که هرچه بیشتر خوراک بدهند، شعله‌ورتر می‌شود. (54)»
   
مسئله دیگر، حساسیت بیشتر مردان نسبت به محرک‌های جنسی در مقایسه با زنان است. از این رو پوشش نامناسب زنان و جاذبه ناشی از آن، مردان را تحریک می‌کند.
   
این تحریک پذیری، افزون بر ایجاد فساد اخلاقی موجب اختلال روانی ناشی از هیجان‌های جنسی بیمارگونه نیز می‌شود. یکی از تدبیرهای اسلام برای تعدیل و مهار کردن این غریزه، پوشش و کنترل نگاه است. (55)
   
2.میل به تبرج در زنان
   
یکی دیگر از دلایل تأکید بر حجاب، میل به خودنمایی زنان است. علت بسیاری از تحریکاتی که باعث می‌شود زنان روی به جلوه‌نمایی و آرایش‌های غلیط روی آورند همین میل است. کنترل این میل عاملی برای تعدیل وجودی زنان خواهد شد.
   
در تفسیر المیزان در تعریف تبرج آمده است: «کلمه تبرج به معنای ظاهر شدن در برابر مردم است. همانطور که بُرج قلعه برای همه هویداست...» (56)
   
در تفسیر نمونه ذیل آیه «وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی...»(57) آمده است: همچون جاهلیّت نخستین، در میان جمعیت ظاهر نشوید و اندام و وسایل زینت خود را در معرض تماشای دیگران قرار ندهید...
   
تبرج به معنی آشکار شدن در برابر مردم است ...(58) زنان از نظر روانی، تمایل به خودنمایی و ظاهر شدن در برابر چشم مردم را دارند و این میل روانی، آنان را به سمت نشان دادن خود و زینت‌هایشان به دیگران می‌کشاند.
   
اسلام برای کنترل این میل درونی، پوشش در عرصه‌های عمومی را مطرح و برای پاسخ گویی مناسب با این میل، زنان را به داشتن زینت و آرایش در عرصه‌های خصوصی تشویق کرده است. طرح حجاب و پوشش در آموزه‌های دینی، هرگز به معنای نادیده انگاشتن نیازهای طبیعی و اصیل زنان به خودآرایی نیست. امام صادق
(ع) می‌فرماید: «زن به سه چیز نیاز دارد که یکی از آن‌ها آراستگی است.» (59)
   
پیامبر اکرم (ص) به بعضی از همسرانشان که به آراستگی خود توجه نداشتند، می‌فرمود: «چرا ژولیده هستی و به دلیل سرمه نکشیدن، چشمت سفید شده و چرا خضاب نمی‌کنی و موهای خود را رنگ نمی‌کنی؟» (60)
   
امام باقر علیه السلام می‌فرماید: سزاوار نیست که زن خودش را معطل کند (از برخی زیور آلات استفاده نکند)، هر چند آویختن گردن بندی به گردنش باشد. (61)
   
3. استفاده بهینه از سرمایه‌های اجتماعی یکی از سرمایه‌های ارزشمند و گران سنگ هر جامعه ای، سرمایه‌های انسانی است که باید در حفظ آن کوشید.
   
یکی از عوامل مهم در هدر دادن این سرمایه، گسترش بی‌بندوباری است.
   
اسلام برای اینکه زنان را که نیمی از پیکر اجتماع هستند، در خانه زندانی نکند، مسئله پوشش را برای زنان در عرصه عمومی مطرح کرده است. رعایت پوشش سبب می‌شود مردان با آرامش روانی بهتر به تولید علم و سرمایه بپردازند و زنان نیز نقش اجتماعی شان را به درستی ایفا کنند.
   
رعایت نکردن حجاب، موجب پایین آمدن کارآیی و بهره وری می‌شود. آیا دانشجویی که در محیط علمی به جای آنکه در اندیشه دانش اندوزی و تمرکز بر مسائل عملی باشد، به هم کلاسی جنس مخالفش بیندیشد، می‌تواند در عرصه تولید دانش موفق باشد؟ بسیاری از کشورهای غربی پس از تجربه طولانی برقراری اختلاط در مراکز آموزشی، به فکر جداسازی مرد و زن افتاده و به موفقیت‌های خوبی نیز دست یافته‌اند. (62)
   
4.حفظ حرمت انسانی از نظر روانشناسان، یکی از مهم‌ترین عوامل رشد انسان، میزان ارزشی است که انسان برای خود قائل است.
   
هر چه سطح حرمت خود افزایش یابد و فرد، خودش را بپزیرد به همان میزان در افزایش ضریب موفقیت فرد اثر دارد. «حرمت خود» در شکل دهی شخصیت انسان نقش ویژه‌ای دارد. امامان معصوم (علیهم السلام) نیز به مسئله حرمت خود، توجه بسیاری داشتند.
   
امام محمد باقر (ع) فرمود: «مَن هانَت نَفسَهُ فَلا تأمَن شرَّهُ» کسی که حرمتی برای خود قائل نیست، از
شر او ایمنی نیست.
   
از فردی که کرامت نفس ندارد و ارزش وجودی برای خود قائل نیست، ممکن است هر کار ناشایستی سربزند.
   
فردی که با پوشش اسلامی برای خود حریم ایجاد می‌کند، در واقع به همگان می‌گوید که من برای خود
حرمت و ارزش والایی قائل هستم و به هیچ کس اجازه تجاوز به این حریم را نمی‌دهم.
   
دقیقا مثل صاحبان باغی که با کشیدن دیوار به دور باغ خود، به همه می‌فهماند که باغش ارزشمند است و هیچ کس اجازه ورود به این زمین را ندارد و این زمین، رها شده و مخروبه نیست که ارزش پاسداری نداشته باشد.
   
عوامل تضعیف حیا
  
1.بی توجهی نسبت به حیا
   
اگر آدمی، حیا را درک نکند، به تدریج، صفت حیا در او کم رنگ می‌شود. صفات پسندیده نیاز به مراقبت دارند و اگر به حال خود رها شوند، از دست می‌روند.
   
«شرم احتیاج به حمایت دارد تا این که لطیف‌ترین ارکان سرشت انسانی را حفظ کند» وظیفه جوانان، مطالعه، وظیفه والدین، تذکر؛ وظیفه نویسندگان، نوشتن؛ وظیفه مبلّغان سخن گفتن و وظیفه هنرمندان به تصویر
کشیدن جلوه‌های مثبت و منفی حیات وبی حیایی است.
   
2.بی حیایی والدین
   
«همان گونه که تربیت صحیح، حیا را تقویت می‌کند، تربیت ناسلام نیز سبب تضعیف حیا می‌شود. والدین و مربیان باید توجه داشته باشند رفتار آنان به عنوان الگو بسیار اثرگذار است.»
   
اساس بسیاری از بی‌شرمی‌هایی که در نوجوانان به چشم می‌خورد بی‌شرمی پدر و مادر در روابط است (63)
   
3.رسانه‌های جمعی
  
رسانه‌های گروهی مانند، مطبوعات، کتاب، اینترنت، رادیو، تلویزیون، سینما، ویدئو، ماهواره، سی دی، بر فرهنگ جامعه اثر می‌گذارند رسانه تصویری به علت داشتن صحنه‌های نامطلوب، تأثیر زیادی بر حیای بینندگان خود می‌گذارد.
   
این مسئله در مورد محصولات فرهنگی کشورهای غربی به ویژه آمریکا محسوس‌تر است و آگاهانه تلاش می‌کنند فرهنگ ابتذال، برهنگی و بی‌حیایی را جایگزین سازند.
   
مدیر آژانس اطلاعاتی آمریکا می‌گوید، «ما سعی می‌کنیم تا طرز تفکر انسان را توسط وسایل ارتباط جمعی تحت نفوذ قرار دهیم، به وسیله تماس‌های فردی، فرستنده‌های رادیویی، کتاب خانه‌ها، انتشارات و پخش کتاب مطبوعات، فیلم‌های سینمایی، تلویزیون نمایشگاه‌ها، تدریس زبان انگلیسی و سایر طرق.»(64)
   
گذشته از فیلم‌های مبتذل، فیلم‌های نسبتاً معمولی سینمای هالیوود و بالیوود نیز به دلیل نمایش روابط آزاد زن و مرد و پوشش زننده زنان بر روحیه حیای بینندگان تأثیر منفی می‌گذارند.
   
ناگفته پیداست اگر فیلم‌های سینمائی و تلویزیونی ایرانی، اصول حیاو آزرم را در فیلم‌ها رعایت نکنند،
به دلیل تشابه خاستگاه فرهنگی، بر مخاطبان تأثیر بسی زننده تری دارند.
   
به راستی، چشم دوختن دختران و پسران و زنان و مردان در فیلم‌ها به یکدیگر، صحبت‌های عاشقانه پسران و دختران بدون اشراف پدر و مادر و بدون رعایت مسائل شرعی چگونه قابل توجیه است، این مسائل به ویژه در تلویزیون، با حذف چاشنی جنسی و عادی جلوه دادن این روابط صورت می‌گیرد تا تقابل جدی غیرت مندان را بر نینگیزد.
   
بی‌شک دیدن این صحنه‌های مخالف حیا تنها به بی‌حجابی منحصر نیست، بلکه صحنه‌های خلاف ادب مانند پرخاش به والدین را نیز شامل می‌شود. (65)
   
عناصر بی‌حیائی
  
1.نادانی و جهل
  
هر جائی که نادانی وجود داشته باشد، همان جا حضور بی‌حیائی نمایان است بسیاری از کسانی که خود را به پستی‌ها، آلوده می‌سازند و هیچ هویت و کرامتی برای خویش قائل نبوده، منزلت اجتماعی خود را می‌شکنند، نشانه‌های جهالت و کرامتی برای خویش قائل نبوده، منزلت اجتماعی خود را می‌شکنند، نشانه‌های جهالت و نابخردی را به همراه خود دارند.
   
همچنین رعایت نکردن حریم دیگران و تجاوز به حدود در مقابل آنان نیز، نشانه جهالت است.
   
شخصی که از حیاء برخوردار است هیچ گاه خود را آلوده نمی‌سازد و اجازه نمی‌دهد حرمت دیگران را نیز پایین آورده شود و در معرض شکستن قرار گیرد.
   
از این جا می‌توان شناخت که همانگونه که بین عقل و کرامت، رابطه برقرار است، میان جهات و لئامت نیز رابطه وجود دارد.
   
امام علی (ع) می‌فرماید: «أوقحَ الجاهِل» (66)؛ «جاهل، چه قدر وقیح است.» اینگونه افراد نه تنها ارزش و مقامی برای دیگران قائل نیستند، بلکه بالاتر در برابر حق تعالی نیز به گردنکشی مشغول اند وحرمت خدا را نیز نگه نمی‌دارند از این جهت از خداوند هم شرم ندارد و گستاخی می‌کنند.
   
رسول اکرم (ص) در باب نشانه‌های جاهل می‌فرمودند:
   
«لایَستَحیِی مِنَ اللهِ وَ لایَذکُرُوه» (67)؛ «نه از خدا شرم می‌کند و نه او را یاد می‌کند.»
   
2.تکرار زیاد فعل قبیح
  
غفلت ورزی یا لغزش، موجب ارتکاب عمل قبیح می‌گردد. در مرتبه اول این عمل همراه با نوعی شرمساری و تفکر در مورد آن همراه خواهد بود.
   
اما با تکرار این عمل ناپسند، سبب از بین رفتن زشتی آن کار می‌گردد و هنگامی که قبح و زشتی عمل از میان برود، دلیلی برای شرم وجود ندارد.
   
امام علی (ع) در این زمینه می‌فرمایند: «قد کَثُرَ القَبیحُ حَتّی قَلَّ الحیاءُ مِنه» (68)؛
«به تحقیق قبیح، افزایش یافت تا آن جا که حیا کردن از آن کاهش یافت.»
   
بسیار دیده شده است کسانی که پی در پی مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته‌اند، شرم و خوف آن‌ها ریخته شده و حتی زبانشان نیز بی‌شرم گردیده است.
   
امام علی (ع) در این باره فرمودند: «مَن اُتِیَ فی عِجانِهِ، قَلَّ حَیاءُهُ و بذو لِسانُه» (69)؛ «مردی که مورد تجاز قرار گیرد، حیای او کم می‌شود و زبانش بی‌ادب می‌گردد
   
3.شکسته شدن آبروی افراد
   
یکی از کارهایی که حیا را در وجود آدمی بر می‌انگیزاند نگه داشتن حرمت میان فرد و ناظران است.
   
حضور کلی شرم برانگیز است که برای فرد، دارای حرمت و احترام باشد. اگر میان آنان حرمتی وجود نداشته باشد، شرمی هم وجود نخواهد داشت.
   
به همین جهت امام کاظم (ع) سفارش فرموده‌اند که: «تُذهِبِ الحٍشمُةَ بَینَکَ وَ بَینَ أخیکَ. أبقِ مِنها فَإِنَّ ذهاب‌ها ذَهابُ الحیاء» (70)؛ «حرمت میان خود و برادرت را از میان نبر. چیزی از آن را باقی بگذار، چرا که از میان رفتن حرمت، از میان رفتن حیاست.»
   
پس، آبروی افراد را بردن، خود عامل بی‌حیایی است. بسیاری از کارها از قبیل، اسرار را فاش ساختن، عیوب را بیان کردن و رسوا ساختن همدیگر سبب شکستن حرمت افراد شده و حیای او را برطرف می‌سازد.
   
4.نطفۀ ناپاک
  
ولادت ناپاک، یکی از عوامل بی‌حیایی است. این پدیده ممکن است به یکی از سه صورت زیر رخ دهد: یا به رابطه نامشروع است و یا اگر رابطه مشروع باشد، به آمیزش هنگام عادت ماهیانه برمی گردد و یا به مشارکت شیطان در انعقاد نطفه.
   
در برخی روایات آمده که اگر هنگام آمیزش از پوشش استفاده نشود، فرشتگان شرم می‌کنند و دور می‌شوند و به جای آنان، شیطان حضور می‌یابد و در انعقاد نطفه، مشارکت می‌کند. (71)
   
امام صادق (ع) نیز فرموده که علامت مشارکت شیطان در انعقاد نطفه این است که کسی ناسزاگو باشد و از آنچه می‌گوید یا درباره او می‌گویند، باکی نداشته باشد. (72)
   
5.علاقه به خودنمایی و شهرت
  
گاهی فرد به دلیل شهرت طلبی و خودنمایی دست به اموری می‌زند که حیاء او را می‌برد و این مطلب در بین کسانی که در اول راه هستند زیاد دیده می‌شود.
   
امام صادق (ع) در این زمینه می‌فرمایند: «و الخائض فی مراتع الغی و ترک الحیاء باستحباب السمعه و الریاء و اشهرت و التصنع فی الخلق المتزیی بزی الصالحین» (73)؛ «به خاطر علاقه به شهرت و خودنمایی و پرآوازگی میان خلق در مرغزار گمراهی و بی‌حیای فرو رفته است.»
   
6.حاجتمندی از مردم
  
کسی که حاجتی از مردم می‌خواهد، رایگان به حاجت خود نمی‌رسد. بلکه بهای آن را با ریختن حیای خود می‌پردازد.
   
در واقع «طلب نیاز از مردم بر عزت انسان چوب حراج می‌زندو حیاء را بر بادمی دهد.» (74)
   
بقول امام سجاد (ع) : «طَلَب الحَوائِجِ الَِی الناسِ مُذلَة الحَیاة و مُذهبة للحَیاء و اسِتحفَافِ بِالَوقَارِ» (75)؛ «طلب حاجت از مردم، باعث خواری در زندگی و از بین برنده‌ی حیا و کاهش دادن وقار است.»
   
البته اگر کسی مجبور شد و حاجتی خواست، باید مراقبت کرد که حیاء او نریزد.
   
حکایت شیرینی از امام حسین (ع) نقل شده است که مردی از انصار نزد امام حسین (ع) آمد و حاجتی از حضرت می‌خواست، امام (ع) فرمود: «ای برادر انصاری، آبرویت را از درخواست کردن رودررو، نگاه دار، و نیازت را در نامه‌ای بنگار، آنگاه من چیزی به خواست خدا به تو می‌دهم که تو را شادمان و مسرور می‌سازد.»
   
آنگاه آن مرد نوشت: «یا اباعبدالله! من به فلان شخص، پانصد دینار بدهکار هستم، او به من فشار می‌آورد و خواهان طلب خویش است، با او سخن بگویید تا مهلتی به من بدهد.» امام (ع) چون این نامه را خواند، بلافاصله داخل منزل خویش شد و کیسه‌ای را در آورد که هزار دینار در آن وجود داشت.
   
آنگاه حضرت فرمود: با پانصد دینار بدهی خود را بپرداز و با پانصد دینار دیگر روزگارت را سپری کن. نیازت را جز به سه کس ارائه مکن، کسی که دیندار، دین خویش را نگاه می‌دارد، انسان جوانمرد به سبب جوانمردیش حیا می‌کند و انسان شریف و ارجمند، می‌داند که تو آبرویت را با طلب نیاز نگاه نداشته ای، از این رو آبرویت را نگاه می‌دارد و تو را بدون برآوردن نیازت رد نمی‌کند. (76) در این زمینه امام علی (ع) می‌فرمایند: «انی لاجل نفسی عنی ان یکون لهذا علی ید و اجلک ایضاً عنی ان یکون علیک ... لثوابه» (77)؛ «من نفس خود را فراتر از آن می‌انگارم که از این مردم طلب یاری کنم و تو را نیز والاتر از آن می‌بینم که از آن‌ها طلب یاری و منت کنی. من خواستۀ خویش را از آن صاحب ملک و ملکوت که از سؤال کردن و طلب حاجت از ا احساس ننگ نمی‌شود و
از مورد تعرض قرار گرفتن پاداشش مورد حیا قرار نمی‌گیرد، طلب می‌کنم.»
  
نتیجه
   
یکی از عامل‌های موفقیت روحی و روانی انسان، رعایت حیاء در زندگی است. 
   
حیاء کرامت انسانی راتضمین نموده انسان را در نقطه‌ای از آزادی همراه با پاکدامنی و صداقت قرار می‌دهد. همانطور که در مقاله هم بیان شد حیا به انسان زیبایی و جمال غیرقابل وصفی را ارزانی می‌کندو آن چنان شکوهی به انسان می‌بخشد که انسان جرأت خیره شدن به این افراد را پیدا نمی‌کند.
   
پی نوشت ها :
   
1. دهخدا، لغت نامه، ج 18، ص 843.
2. همان، ص 1333.
3. مرآة العقول، ج 8، ص 187.
4. مسئله حجاب، ص 62.
5. محمدمهدی حرازاده، حیا زیبائی بی‌پایان، ص 74ـ73.
6. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 140.
7. راغب اصفهانی، الذریعه المکارم الشریعه، ص 267.
8. سفینة البحار، ج 2، ص 506. (اسوه 1416 ق)
9. حیا، امیرحسین بانکی فرد، ص 8.
10. مصباح الشریعه، ص 189.
11. نگاه پاک، ص 26.
12. سوره بلد، آیات 9ـ8.
13. اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 16، ص 46ـ45.
14. بحارالأنوار، ج 73، ص 166.
15. همان، ج 104، ص 42.
16. جلوه نمایی زنان و نگاه مردان، ص 112.
17. سوره محمد، آیه 30.
18. نهج البلاغه، ص 545، حکمت 392.
19. بحارالأنوار، ج 13، ص 64، علل الشرایع، ج 1، ص 67.
20. حیا، ص 39.
21. ر. ک حیا، ص 40، با کمی تغییرات.
22. بحارالأنوار، ج 71، ص 334.
23. حیاء، ص 116.
24. همان، ص 116.
25. بحارالأنوار، ج 75، ص 118.
26. فلسفه حجاب، شهید مطهری، ص 69.
27. قصص، آیه 25.
28. قصص، آیه 25.
29. تفسیر المیزان، ج 16، ص 28.
30. سوره قصص، آیه 24.
31. حیاء، ص 65 و 66.
32. توحید مفضل، ترجمه میرزائی، نجف علی، ص 73.
33. میزان الحکمه، ج 2، ص 562.
34. گوهر عفاف، ص 55 و 56.
35. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 272.
36. المحاسن، ج 1، ص 286.
37. غررالحکم و دررالحکم، ح 2997.
38. بحارالأنوار، ج 78، ص 264.
39. غررالحکم، ح 2196.
40. صحیح بخاری، ج 4، ص 129.
41. جامع الصغیر، ج 1، ص 599.
42. مسند احمد، ج 1، ص 591.
43. مجمع البیان، ج 7، ص 217.
44. سوره نور، آیه 31.
45. الدر المنثور، ج 6، ص 181.
46. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 245.
47. تنبیه الجواهر، ج 1، ص 3.
48. روح القوانین، ص 440.
49. گوهر عفاف، ص 39.
50. همان
51. حیاء زیبایی بی‌پایان، ص 80.
52. گوهر عفاف، ص 39.
53. اصول کافی، ج 3، ص 396.
54. مسئله حجاب در اسلام (مجموعه آثار)، ج 19، ص 434.
55. پوشش و آرایش از دیدگاه پیامبر اعظم (ص)، ص 24.
56. ترجمه المیزان، ج 16، ص 462.
57. احزاب، آیه 33.
58. تفسیر نمونه، ج 17، ص 287.
59. پوشش وارایش از دیدگاه، پیامبر اعظم (ص)، ص 55
60. همان، ج 70، ص 122.
61. همان، ج 103، ص 260 و 288.
62. پوشش و آرایش، ص 27.
63. بلوغ و دگرگونی‌های آن، ص 75.
64. محله تربیت، تابستان 1375، ص 10.
65. گوهر عفاف، ص 58ـ57.
66. غرر الحکم ص 155
67. همان
68. غررالحکم و دررالکلم، ح 6710.
69. بحارالأنوار، ج 77، ص 376.
70. کافی، ج 2، ص 672.
71. من لایحضر الفقیه، ج 4، ص 8.
72. فرهنگ حیا، ص 35.
73. بحار، ج 100، ص 83.
74. بحار، ج 75، ص 110.
75. همان، ج 78، ص 136.
76. حیا، ص 71 و 72.
77. بحار، ج 42، ص 23.
   
منابع و مآخذ
   
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3. بحارالأنوار، مجلسی، محمدباقر، نشر الوفاء، چاپ بیروت، سال 1403 ق.
4. توحید مفضل، نگارش، میرزایی، نجفعلی، نشر هجرت، چاپ هفتم،1379.
5. المحاسن، خالد برقی، احمد بن محمد، نشر دار الکتب الاسلامیه، بی‌تا.
6. میزان الحکمه محمدی ری شهری، محمد، نشر دار الحدیث، چاپ سوم، سال 1383.
7. غررالحکم، آمد تمیمی، عبد الواحد، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ اول 1366.
8. مستدرک الوسائل، نوری، حسین بن محمدتقی، نشر آل البیت، چاپ قم، 1408 ق.
9. کافی، ابوجعفر، محمد بن یعقوب بن اسحاق، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ سوم، 1388 ه
10. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، تهران، کتابفروشی مرتضی، 1362.
11. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، نشر آل البیت، چاپ قم، سال 1409 ق.
12. لغت نامه دهخدا، دهخدا، علی اکبر، نشر دانشگاه تهران، چاپ دوم، سال 1377.
13. رهنمودهای امام صادق علیه السلام، ترجمه مصباح الشریعه، عزیزی عباس، نشر بلوغ چاپ اول 1377
14. حیاء، بانکی پور فرد، امیرحسین، نشر حدیث راه عشق، چاپ اول، سال 1381.
15. فرهنگ حیاء، پسندیده، عباس، نشر دارالحدیث، چاپ سوم، 1383.
16. پوشش و آرایش، معین الاسلام، مریم، نشر پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، چاپ دوم، سال 1386.
17. گوهر عفاف، اسحاقی سید حسین، نشر بوستان کتاب، چاپ سوم 1388
18. نگاه پاک، کمالی وحدت، یاسین، نشر بوستان کتاب، چاپ دوم 1388
19. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، نشر دار الکتب الاسلامیه، قم،1386 ش.

 
   
منبع:راسخون

چهارشنبه 12/9/1393 - 9:41
حجاب و عفاف
جلباب قرآنی و چادرهای امروزی
   
برخی مدعی هستند که " چادر، حجاب دینی و مذهبی نیست " . در این مقاله قصد داریم بدون جانب داری ، به این بحث پرداخته و پاسخی شایسته ارائه دهیم : دقت و پژوهش در آیه‌ی 59 سوره‌ی احزاب، صحت ادعای مذکور را مورد تردید جدی قرار می‎دهد.
   
خداوند در این آیه خطاب به پیامبرش فرموده است:
   
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً؛
ای پیغمبر، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را با چادر خود فرو پوشند، که این کار برای این که آنها به عفت و حریت شناخته شوند تا از تعرض و جسارت هوس‎رانان آزار نکشند؛ بر آنان بسیار بهتر است و خدا در حق خلق آمرزنده و مهربان است.
   
«جلابیب» جمع «جلباب» است و جلباب در کتاب‌های لغت معتبر، مثل لسان العرب، صحاح اللغة و معجم الوسیط، به «ملحفه» معنا شده است و ملحفه پوششی گسترده است که زن خود را در آن می‎پیچد.[1]
   
قبل از بررسی معنا و مفهوم جلباب، باید دید چادر رایج در بین زنان مسلمان و ایرانی چه نوع پوششی است و عناصر و مؤلفه‎های اصلی تشکیل‎دهنده‌ی آن چیست؟ با اندک تأملی می‎توان گفت چادر دارای دو مؤلفه‌ی اصلی ذیل است:
   
1. اندازه‌ی چادر: پوشش وسیع، که از بالای سر تا پایین پای زن را می‎پوشاند.
   
2. کارکرد چادر: پوششی جلوباز که از بالای سر، روی لباس‎های دیگر پوشیده می‎شود و به نحو خاصی کنترل و جمع و جور می‎گردد.
   
حال باید بررسی نمود آیا جلباب قرآنی که در بعضی تفاسیر از آن به ملحفه تعبیر شده است،[2] دو عنصر ذکر شده برای چادرهای رایج فعلی را دارد یا نه؟ اگر دو عنصر یاد شده را بتوان برای جلباب اثبات نمود، می‎توان ادعا
کرد که جلباب قرآنی همانند چادرهای رایج فعلی بوده است و گرنه نمی‎توان چنین ادعایی کرد؛ از این رو، به بررسی دو مؤلفه‎ی اندازه و کارکرد جلباب می‌پردازیم:
   
الف) اندازه‌ی جلباب:
   
تقریباً همه‌ی کتاب‌های لغت در این که جلباب پوششی وسیع است اتفاق نظر دارند، ولی دیدگاه‎های کتاب‌های لغت و تفسیر درباره‌ی اندازه‌ی دقیق جلباب متفاوت است.
   
از مجموع کلمات مفسرین در مورد اندازه‌ی جلباب، سه دیدگاه قابل اشاره است:
   
دیدگاه اول: جلباب پوششی فراگیر بوده که از بالای سر تا پایین پا را می‎پوشانده است. این دیدگاه از کتاب‎های لغوی و تفسیری فراوان استفاده می‎گردد.[3]
   
دیدگاه دوم: جلباب پوششی بزرگ‌تر از خمار (مقنعه) بوده که کم‌تر از مقدار ردا، یعنی تقریباً تا زانوها را می‎پوشانده است. این دیدگاه از بعضی از کتاب‎های لغت، مثل مصباح المنیر فیومی استفاده می‎شود.[4]
   
دیدگاه سوم: جلباب همان خمار (مقنعه) است؛ پوششی که فقط سر و سینه‎ها را می‎پوشانده است. این دیدگاه از مفردات راغب اصفهانی به دست می‎آید.[5]
   
ما معتقدیم شواهد مختلفی وجود دارد که صحت دیدگاه اول و مخدوش بودن دیدگاه دوم و سوم را ثابت می‎کند که بعضی از آنها عبارت‌اند از:
   
شاهد اول: درباره‌ی پوشش حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد برای دفاع از فدک این گونه نقل شده است:
لاثت خمارها علی رأسها و اشتملت بجلبابها.[6]
   
یعنی فاطمه‌ی زهرا(س) خمار و مقنعه‌ی خویش را بر سر و جلباب، یعنی پوششی که شامل و در بر گیرنده‌ی تمام آن وجود مبارک بود بر تن کردند.
   
از نحوه‌ی پوشش حضرت در قضیه‌ی مذکور دو نکته استفاده می‎شود:
   
1) پوشش حضرت در بیرون منزل، همان دو پوشش قرآنی مستقل از یکدیگر به نام «خمار» و «جلباب» بوده است؛ بر این اساس، نظر طرف‌داران دیدگاه سوم، مثل راغب اصفهانی در مفردات که جلباب را به خمار معنی کرده است، مخدوش می‎گردد.
   
2) از عبارت «و اشتملت بجلبابها»، به روشنی استفاده می‎شود که جلباب، پوششی سرتاسری بوده که تمام آن وجود مبارک، از سر تا قدم‌ها را فرا می‎گرفته است؛ بنابراین، نظر طرف‌داران دیدگاه دوم؛ که قایل بودند جلباب
تقریباً تا زانوها را می‎پوشانده است، مخدوش می‎گردد.
   
شاهد دوم: از کتاب‌های لغوی، مثل مصباح المنیر فیومی که گفته‎اند:
   
«الجلباب ثوب اوسع من الخمار؛ جلباب پوششی گسترده‌تر‎ از خمار است»، تباین و مستقل بودن «خمار» و «جلباب» به خوبی استفاده می‎شود.
   
شاهد سوم: احادیثی هم‎چون حدیث نبوی(ص) «و لغیر ذی محرم اربعة اثواب: درع و خمار و جلباب و ازار»[7] که از جلباب و خمار به عنوان دو پوشش مستقل نام برده است نیز، شاهد بطلان دیدگاه سوم است.
   
شاهد چهارم: زمخشری در تفسیر کشاف و آلوسی در تفسیر روح المعانی از ابن عباس، صحابی پیامبر اکرم(ص) و شاگرد امام علی(ع) نقل کرده‎اند که جلباب پوششی بوده که از بالا تا پایین بدن را می‎پوشانده است؛[8] که با این شاهد بطلان دیدگاه دوم اثبات می‎شود.
   
حاصل این که اندازه‎ی جلباب قرآنی به مقداری بوده است که همانند چادرهای زمان حاضر از بالای سر تا پایین پا را می‎پوشانده است.
   
ب) کارکرد جلباب:
   
برای فهمیدن کارکرد جلباب و کیفیت پوششی آن، لازم است معنای «ادناء» در آیه‎ی «یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ» معلوم شود.
   
آلوسی از ابن عباس و قتاده و زمخشری در تفسیر کشاف از ابن سیرین نقل کرده‎اند که مراد از «یدنین» قرار دادن جلباب در بالای ابرو و گردن و جمع و جور کردن و قرار دادن گوشه‎های جمع شده‌ی آن در بالای بینی است،[9] که معمولاً بانوان متدین و حساس نسبت به رعایت حجاب در مواجهه با نامحرم این کار را انجام می‎دهند.
   
از عبارت ابن عباس، قتاده و ابن سیرین معلوم می‌شود که جلباب همانند چادرهای فعلی، پوششی جلوباز بوده است که واژه‌ی «یدنین» در آیه‌ی شریفه نیز مؤید این مدعاست؛ بنابراین، از نظر کارکرد و کیفیت پوشش
نیز جلباب قرآنی، شبیه چادرهای امروزی بوده است.
   
به رغم این که بحث بر سر الفاظ و نام‎گذاری نیست و مهم این است که حقیقت و مصداقی از پوشش، شبیه چادرهای فعلی، در صدر اسلام موجود بوده است، ولی با این همه، خوش‌بختانه در کتاب‎های واژه‎های قرآنی و کتاب‌هایی که درباره‌ی جلباب بحث نموده‌اند، جلباب به چادر معنا شده است و این مؤید بسیار خوبی است بر این که آنها نیز به دلیل اشتراک مؤلفه ‎ها و عناصر جلباب و چادر، همانند ما، از جلباب قرآنی معنای چادر را فهمیده‎اند. [10]
   
حاصل این که، با توجه به مشابهت بسیار نزدیک جلباب قرآنی با چادر، از نظر اندازه و کارکرد ، می‌توان ادعا کرد که چادر ارتباط وثیقی با دین اسلام و قرآن دارد؛ و بدین ترتیب ادعای اول که چادر ارتباطی با دین و مذهب ندارد
ابطال می‌گردد.
   
پی‌نوشت‌ها:
   
[1 ] الملحفة: بالکسر، هی الملائة التی تلتحف بها المرأة (واللحاف) کل ثوب یتغطی به: فیومی، المصباح المنیر، ریشه‌ی لحف.
   
[2] به عنوان مثال ر.ک: شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 361؛ میرزا محمد مشهدی، کنزالدقائق، ج 8، ص 226 و فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 4، ص 203، ذیل آیه‌ی 59 سوره‌ی احزاب، (آیه‌ی جلابیب).
   
[3] به عنوان نمونه، ر.ک: شیخ طوسی، تفسیر تبیان؛ بیضاوی، تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل و علامه طباطبایی، تفسیر المیزان؛ شیخ محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ذیل آیه‌ی جلابیب؛ هم‎چنین از ابن عباس، مفسر بزرگ قرآن کریم این دیدگاه استفاده می‎شود که در ضمن بررسی اقوال سه گانه خواهد آمد.
   
در کتاب الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه، ذیل آیه‌ی 59 سوره‌ی احزاب (آیه‌ی جلابیب) آمده است: «جلابیب جمع جلباب اسم جامد للملاءة التی تشتمل بها المرأة قال المبرَّد: الجلباب ما یستر الکل مثل اللحفة»؛ هم‌چنین این دیدگاه از کلام ابن عربی در کتاب احکام القرآن در ذیل آیه‌ی جلباب نیز استفاده می‌شود.
   
علاوه بر کتب تفاسیر، از بعضی کتاب‌هایی که به طور مفصل درباره‌ی احکام زنان بحث کرده‌اند دیدگاه اوّل
صریحاً استفاده می‌شود؛ مثلاً در کتاب المفصل فی احکام المرأة والبیت المسلم فی الشریعة الاسلامیة، ج 3، ص 3222 آمده است: انّه الملاءة التی تشتمل بها المرأة فتلبسها فوق ثیابها و تعظی بها جمیع بدنها من رأسها الی قدمها و الجلباب بهذا التعریف شبیه العَباءة»
   
[4] . الجلباب: ثوب اوسع من الخمار دون الرداء: فیومی، المصباح المنیر، ریشه‌ی جلب. [5] . الجلابیب: القمص و الخمر الواحد الجلباب: راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ریشه‌ی جلب.
   
[6] . طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 98.
[7] . طبرسی، مجمع البیان، ج7، ص155.
[8] . عن ابن عباس: الرداء الذی یستر من فوق الی اسفل: زمخشری، تفسیر کشاف، و آلوسی، تفسیر روح المعانی، ذیل آیه‌ی جلباب (آیه‎ی 59 سوره‌ی احزاب.)
[9] . عن ابن سیرین سألت عبیدة السلمانی عن ذلک (یدنین) فقال ان تضع رداءها فوق الحاجب ثم تدیره حتی تضعه علی انفها. شبیه تعبیر مذکور عبارت‎های مختلفی در تفسیر آلوسی، ذیل آیه‎ی‌جلباب نقل شده است که نحوه‎ی کارکرد جلباب را بیان می‎کند؛ مثلاً از ابن عباس و قتاده این‎گونه نقل شده است. «تلوی الجلباب فوق الجبینین و تشده ثم تعطفه علی الانف و ان ظهرت عینها لکن تستر الصدر و معظم الوجه».
[10] . ر.ک: لسان التنزیل، تألیف قرن 4 و 5، ه‍. ص 103، به اهتمام مهدی محقق؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 8، ص 191، ذیل آیه‌ی 59 سوره‌ی احزاب؛میرزا ابوالحسنé êشعرانی، نثر طوبی، واژه‌ی جلباب؛ عبدالرحیم صفی‌پور،منتهی الارب فی لغة العرب، ج 1، ص 186، واژه‌ی جلب؛ ر. پ. آ: دزی، فرهنگالبسه‌ی مسلمانان، ص 117 و فیاض زنجانی، «رساله‌ی حجابیه»، مجله‌ی کیهان اندیشه، شماره‌ی 60، خرداد و تیرماه، سال 1374، ص 112. و نسخه‎ی‌کهنتفسیر مفردات قرآن، ص190، قسمت مفردات، سوره‎ی احزاب.
[11] . ر. ک: سید مسعود معصومی، احکام روابط زن و مرد و مسائل اجتماعیآنان (مطابق با نظرات آیات و مراجع تقلید) ص 65. و استفتائات آخر کتاب.
 
 
   
منبع: راسخون
چهارشنبه 12/9/1393 - 9:40
حجاب و عفاف
این اثر ناچیز را تقدیم می کنم به مادر همه خوبی ها ، حضرت فاطمه زهرا ،الگوی عفاف و پاکدامنی . و تقدیم می کنم به همه زنان با حجاب که در این عصر برهنگی با تمام وجود، به مادرشان حضرت زهرا (س) اقتدا کرده اند و ذره ای از عمل به دستورات دینی خود کوتاه نمی آیند .
   
و تشکر می کنم از استاد عزیز آقای مرتضوی که بنده را در این تحقیق یاری کردند و از خدای مهربان می خواهم روزی بیاید که در زیر این آسمان،تمامی بانوان ،با افتخار به حضرت زهرا (س) اقتدا کنند و حجاب را برای خود یک شرافت و افتخار بدانند.
   
پوشیه و روبنده ، پرده نازکی است که بعضی از زنان متدین برای حفظ بهتر حجاب خود بر صورت می زنند و هم اکنون هم در خیلی از کشورهای اسلامی این سیره معمول است.
   
با بررسی تاریخ بشر متوجه می شویم که چنین چیزی همیشه در فرهنگ بشر بوده است و ادیانی مثل زرتشت ، یهودیت و مسیحیت از وجوب آن صحبت کرده اند، و دین اسلام نیز اگر چه پوشاندن صورت و دست را اگر خالی از زینت باشد واجب نکرده است ولی، در استفاده از ان منعی نکرده است.
   
اما از آن جا که نقش زمان و مکان را در استنباط نمی توان نادیده گرفت ، عده ای در این عصر برهنگی معتقدند این نحوۀ پوشش در این زمان و در بعضی از جاها مصداق لباس شهرت است و باید از زدن پوشیه خود داری کرد.
   
ما در این مقاله بر آنیم که آیا پوشیه و روبنده، در این عصر مصداق لباس شهرت است؟ و چون تشخیص مصادیق و تطبیق آنها بر مفاهیم بر عهده عرف است، به تعدادی از مردم متدین اصفهان رجوع نمودیم و با اختلافی که در بین این عرف متدین روبرو شدیم و نتوانستیم به نتیجه ای برسیم ولی در این عصر برهنگی در هر جا که شبهه انگشت نما شدن باشد، بهتر است استفاده از آن ترک شود.
   
لازم به ذکر است چون این بحث، عرفی است و عرف در مکان های مختلف با هم فرق می کند جواب دادن به این سوال به نحو کلی ممکن نیست و هر کس باید به عرف خود مراجعه کند.
   
کلید واژه :
   
بُرقع ، پوشیه ، روبنده ، حجاب ، شهرت
   
مقدمه :
   
لباس شهرت یکی از مباحث فقهی است که بیشتر فقها این بحث را در لباس نمازگزار مطرح کرده اند .البته موضوع این نوشتار پیرامون مفهوم لباس شهرت نیست بلکه در مقام تطبیق «پوشیه» بر لباس شهرت می باشیم که برخی از زنان متدین برای حفظ حجاب بهتر خود ، از آن استفاده می کنند و اکنون نیز در بسیاری از کشورهای اسلامی معمول است.
   
لکن این مصداق در برخی اقوام خصوصاً بعضی از شهر های ایران ، مورد گفتگو است که برخی آن را مصداق لباس شهرت دانسته و برخی معتقدند که پوشیه مصداق کامل حجاب اسلامی است و به هیچ عنوان مصداق لباس شهرت نیست.
   
ما در این نوشتار ، این مطلب را در هشت فصل مورد بررسی قرار داده ایم . در فصل اول روایات لباس شهرت را آورده ایم و در فصل دوم به تعریف لباس شهرت از دیدگاه فقها و حکم آن پرداخته ایم .در فصل سوم به این موضوع پرداخته ایم ، که تشخیص مصداق و موضوع بر عهده ی کیست که پس از اختلافی که در این زمینه بین علما وجود داشت به این نتیجه رسیدیم که عرف ، مرجع تشخیص است.
   
در فصل چهارم نگاهی به اقسام عرف کرده ایم و عرف عام را ملاک تشخیص مصداق لباس شهرت دانسته ایم.
   
در فصل پنجم به بررسی این موضوع پرداخته ایم که آیا امکان تبدیل یک حکم استحبابی به یک حکم حرام وجود دارد ؟یعنی آیا امکان دارد که یک امری که سابقه ی استحباب دارد در یک زمانی تبدیل به یک امر حرام شود ؟ در فصل ششم به محدوده واجب حجاب صورت زن پرداخته ایم.
   
و در فصل هفتم به بررسی جایگاه پوشیه در
ادیان الهی و دین مقدس اسلام پرداخته ایم و در فصل آخر هم به گفتگو به عدهای از عرف متدین شهر اصفهان پرداخته ایم و نظر آنها را جویا شده ایم.
   
و نتیجه ای که از این مباحث گرفتیم این است : که پوشیه ، لباس شهرت نیست ولی در هر مکانی که شبهه ی انگشت نما شدن وجود دارد بهتر است از زدن آن خودداری شود.
   
فصل اول
   
ما ابتدا ، روایات لباس شهرت را می آوریم و بعد به بیان تعریف لباس شهرت ، از دیدگاه فقها و حکم آن می پردازیم.
   
روایات لباس شهرت
  
1- عن أبی ایوب خزّازعن أبی عبدالله (ع) قال: «إنّ الله یبغضُ شهره اللباس»(1)به یقین ،خداوند شهرت در لباس را مغبوض می دارد .
   
2- عن أبی الجارود عن أبی سعید عن الامام الحسین (ع) قال : «من لبس ثوبـًا یُشهُرهُ کساهُ الله یوم القیامه ثوباً من النار(2)»هر کسی لباسی بپوشد که او را مشهور نماید ، خداوند در روز قیامت بر او لباسی از اتش می
پوشاند .
   
3- مُرسل عثمان بن عیسی عن أبی عبدالله (ع) قال: «الشهره خیرُها و شرها فی النار(3)»شهرت، خوب و بدش در آتش است .
   
4- خبر علی بن فضَال عن أبی الحسن الرضا (ع) قال:«من شَهِر نفسه بالعباده فاتهموه علی دینه فإنّ الله عزوجل یکره شهره العباده وشهرة اللباس(4)»هر کسی خودش را به عبادت مشهور کند ، او را در دینش متهم کنید ؛ زیرا خداوند ، شهرت در عبادت و شهرت در لباس را مکروه وبد می داند .
   
5- مرسل أبی مسکان عن أبی عبد الله (ع) قال: « کفی بالمرء خزیاً أن یلبسَ ثوباً یشهرهُ أو یرکب دابة تشهرهُ» (5)»برای خوار شدن انسان ، همین بس که لباسی بپوشد که او را مشهور کند، یا مرکبی سوار شود که او را مشهور کند.
   
6- و ما رواه الکشی باسناده عن الحسین بن المختار قال:دخل عُبَاد بن بکر البصری علی أبی عبدالله وعلیه ثیاب شُهرهٍ غلاظٍ فقال علیه السلام: یا عُبَاد ما هذه الثیاب؟ فقال: یا ابا عبدالله تعیب علیّ هذا؟ قال علیه
السلام: نعم، قال رسول الله صلی الله علیه وآله:من لَـبسَ ثیابَ شُهره فی الدنیا ألبسه الله ثیاب الذّل یوم القیامه (6)حسین بن مختار میگوید:عبادبن بکر داخل بر امام صادق شد در حالی که یک لباس شهرت پوشیده
بود.
   
امام به او گفتند:ای عباد این دیگر چه لباسی است ؟ عباد گفت: آیا شما این لباس را برای من عیب میدانید ؟ امام فرمودند :بله . پیامبر فرموده اند : هر کسی در دنیا لباس شهرت بپوشد. خداوند در آخرت به او لباس
ذلت می پوشاند .
   
7- وما رواه فی مشکاة الانوار نقلاً عن المحاسن عن أبی عبد الله علیه السلام :إن الله یبغضُ الشُهرتین : شهرة اللباس وشهرةَ الصلاة(7)همانا خداوند دو شهرت را مغبوض میداند:1- شهرت بخاطر لباس2- شهرت بخاطر نماز
8- حماد بن عثمان روایت کرده است که نزد امام صادق علیه السلام بودم، مردی به او گفت : خدا به شما خیر دهد. خود شما گفتید که علی بن ابی طالب، لباس خشن می پوشید و پیراهنی که قیمتش چهار درهم بود، به تن می کرد وسخنانی از این قبیل . در حالی که ما می بینیم شما لباس خوب می پوشید .
   
امام در پاسخ فرمودند:«إنّ علی بن أبی طالب صلوات الله علیه کانَ یلبسُ ذلکَ فی زمان لا ینکر و لو لبسَ مثل ذلکَ الیوم لَشَهَربه. فخیر لباس کل زمان ، لباس اهله »(8) علی بن ابی طالب، زمانی آن لباس را می پوشید، که عیب نبود ؛ اگر آن لباس را در این زمان می پوشید، به واسطه ی آن، مشهور می شد بنابراین بهترین لباس در هر زمان، لباس مردم آن زمان است.
   
این بود تعدادی از روایات لباس شهرت که آورده شد و در آخر، کلام یکی از محققین(9)را ، در مورد این روایات می آوریم:« هذه الروایات – غیر صحیح أبی ایّوب – وإن کانت بآحادها ضعافاً لکن بمالها من الکثره توجب
الاطمینان بصدورها عن المعصوم بل یمکن تواترها المعنوی»یعنی در بین این روایات، روایت ابی ایوب ؛ که از نظر سندی صحیح باشد و روایات دیگر هم، اگرتنها بودند ضعیف بودند ولی چون زیاد هستند اطمینان حاصل می کنند که حتماً این روایات از معصوم صادر شده اند و حتی می توان إدعا کرد ،که به حد تواتر معنوی رسیده اند.
   
فصل دوم
  
تعریف لباس شهرت و حکم آن از دیدگاه فقها :
   
تعریف لباس شهرت:
   
1- امام خمینی رحمه الله علیه:
   
لباس شهرت، لباسی است که، از نظر پارچه ، رنگ یا دوخت آن، برای شخص استفاده کننده، معمول ومتعارف نباشد(10). لباسی است که معمول نیست وشخص را انگشت نما می کند(11) .
   
2-مقام معظم رهبری :
   
لباس شهرت ،لباسی است که پوشیدن آن، برای شخص بخاطر رنگ یا کیفیت دوخت یا مندرس بودن آن وعلل دیگر، مناسب نیست؛ به طوری که اگر آن را در برابر مردم بپوشد ، توجه آنان را به خود جلب نموده و انگشت نما می شود .(12)
   
3-صاحب عروه الوثقی :
   
لباسی است که خلاف شأن فرد است، از حیث جنس لباس یا رنگ یا ترکیب یا بریدن یا دوخت آن، مثل اینکه عالمی، لباس سربازی بپوشد یا به عکس(13).
   
4-آیت الله فاضل لنکرانی :
   
مقصود از لباس شهرت، لباسی است که، عرفاً زننده باشد واز این جهت انگشت نما باشد ومناسب ذی و شأن شخص، از حیث جنس یا رنگ یا نوع دوخت نباشد(14).
   
5-آیت الله بهجت :
   
عبارت است از لباسی که از جهت جنس یا رنگ یا نحوه ی برش ودوخت ومانند آن خلاف شأن و ذیّ پوشنده ی لباس باشد(15).
   
6-آیت الله مکارم شیرازی :
   
منظور از لباس شهرت، آن است که، لباسی بپوشد که مشهور به زهد وقدس شود وجنبه ی ریا کاری داشته باشد(16).
   
لباسی است که جنبه ی ریا کاری دارد و می خواهد بوسیله ی آن به زهد وترک دنیا مشهور شودخواه از جهت پارچه ورنگ آن باشد، یا دوخت آن. اما اگر واقعا مقصدش ساده پوشیدن است وجنبه ریا کاری ندارد، جائز و بلکه شایسته است .(17)
   
7-آیت الله سیستانی:
   
لباسی است که پارچه یا رنگ آن برای کسی که می خواهد آن را بپوشد، معمول نیست؛ در صورتی که موجب هتک حرمت وخواری او باشد(18).
   
8-آیت الله تبریزی:
   
از ایشان سوال شده، مقصود از لباس شهرت را بفرمائید: آیا به چادر سفید ویا عبای سفید ویا مثل اینها، لباس شهرت گفته می شود ؟جواب:لباسی که انسان می پوشد، اگر لباسی باشد که موجب وهن او شود، یا طوری باشد که با پوشیدن آن، بر دیگران فخر بورزد، بنابر احتیاط واجب، باید ترک شود(19).
   
9-آیت الله سبحانی :
   
لباس شهرت، لباسی است که پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای کسی که می خواهد آن را بپوشد، معمول نیست ونوعی ریا کاری محسوب می شود(20) .
   
10-آیت الله صافی گلپایگانی:
   
از ایشان سوال شده است که :چنانچه کسی لباس محلی شهر خود را در شهر دیگر بپوشد، به نحوی که جلب نظر کند، چه حکمی دارد ؟جواب:پوشیدن لباس مربوط به شهر ویا قبیله ی خاصی از مسلمین با آنکه مردم می دانند مربوط به آنهاست، اشکال ندارد وبه آن، صدق لباس شهرت نمی کند. بلی، چنانچه به نحوی باشد که عرفاً انگشت نما شود، به عنوان لباس شهرت، اشکال دارد(21) .
   
حکم لباس شهرت(22)
   
نظرامام خمینی ، آیت الله فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی و سبحانی: 
   
بنابر احتیاط واجب، پوشیدن لباس شهرت، حرام است. ولی نماز خواندن با لباس شهرت، اشکالی ندارد.
   
نظر آیت الله بهجت-أراکی وصافی گلپایگانی:
   
پوشیدن لباس شهرت، حرام است ولی نماز خواندن با آن اشکالی ندارد نظر آیت الله تبریزی وخوئی:پوشیدن لباس شهرت، حرام است؛ در صورتی که موجب هتک حرمت باشد. واگر با آن لباس، نماز بخواند وساترش فقط آن باشد بعید نیست نمازش باطل شود.
   
نظر آیت الله سیستانی:در صورتی که موجب هتک حرمت وخواری او باشد، حرام است ولی نماز، اشکال ندارد.
   
یک جمع بندی کلی از تعاریف لباس شهرت:اگر بخواهیم یک تعریف جامعی از لباس شهرت، ارائه دهیم می گوئیم : لباس شهرت، لباسی است که، دارای ویژگی های زیر باشد :
   
1-باعث انگشت نما شدن شود .
2-معمول ورایج ومتعارف در این زمان نیست .
3-مناسب ذی وشأن فرد نیست .
4-جنبه ی ریا کاری دارد .
5-موجب هتک وخواری آن فرد شود .
6-عرفاً زننده باشد .
   
تمامی مراجع فعلی، حکم به حرمت پوشیدن لباس شهرت می دهند. یا به نحو فتوا یا به نحو احتیاط واجب.نکته : البته جناب شیخ حر عاملی صاحب کتاب وسائل، پوشیدن لباس شهرت را مکروه دانسته است وی روایات این مسئله را تحت عنوان «باب کراهة الشهرة فی الملابس وغیرها» گردآوری نموده است.(23)
   
فصل سوم
   
موضوع بحث:تطبیق مفاهیم شرعی برمصادیق، بر عهده ی کیست؟
   
مطلب دیگری که در این تحقیق باید بررسی کنیم، این است که : تعیین موضوع ومصداق، بر عهده ی کیست؟ آیا به عهده ی فقیه است، یا به عهده ی عرف است، یا این که به تشخیص خود مکلف است. برای اینکه محل بحث دقیقا مشخص شود، ناگزیریم یک مثال بزنیم تا ابتدا، محل بحث، مشخص شود و سپس به سراغ حل آن
برویم، وحکم آن را بیان کنیم.به سه سوال زیر توجه کنید:
   
سوال اول:آیا خون، نجس است؟
   
سوال دوم:خون چیست؟
    
سوال سوم:آیا این فرد موجود در خارج ،مصداق خون است؟
   
مرجع سوال اول، که آیا خون نجس است یا نه، قطعاً شارع است. وشارع است، که باید حکم این مسأله را بیان کند.
   
اما مرجع سوال دوم، در این که مفهوم خون چیست به اتفاق فقهای عظام عرف است . به عبارت دیگر:از کاربرد های قطعی ومورد پذیرش همگان، مرجعیت عرف در تفسیر مفردات و واژه های متخذدر ادله واسناد شرعی است.
   
یعنی رجوع به عرف در تبیین مفاهیم شرعی، مسئله ای است که جای هیچ شبهه ای درآن نیست وجستجو در اسناد مکتوب وملفوظ دانش فقه ، اصول وحقوق ، از نقش بنیادین عرف در تشخیص و تبیین مدارک شرعی _ اعم از قرآن و حدیث و اجماع _خبر می دهد.
   
به قول یکی از محققان مرجعیت عرف در تشخیص مفاهیم، بی نیاز از برهان واستدلال است.(24) وچون این بحث یعنی(رجوع به عرف در تبین مفاهیم)از محل بحث ما خارج است، دامنه ی بحث را گسترده نمی کنیم.
   
سخنی از امام خمینی در این باره :
   
یقول الامام الخمینی رحمة الله علیه:أما الرجوع إلی العرف فی تشخیص الموضوع والعنوان فصحیحُ لا محیص عنه اذا کان الموضوع مأخوذاً فی دلیل لفظی أو معقدالاجماع(25)رجوع به عرف در تشخیص موضوع و عناوین شرعی، صحیح است.
   
اما سوال سوم : بعد از آن که مفهوم خون را از طریق مرجعیت عرف دانستیم وهمچنین شارع مقدس، حکم خون را بیان کرد. حال اگر کسی شک کرد که این فردموجود در خارج، مصداق خون است یا نه ؟ چه کسی باید جوابگوی این سوال باشد ؟این سوال سوم، محل بحث ماست؛ یعنی بحث تطبیق مفاهیم بر مصادیق از مقوله سوال سوم است حال اگر بخواهیم این بحث را ملموس تر و روی موضوع اصلی تحقیق اجرا کنیم میگوئیم : بعد از انکه با مفهوم لباس شهرت اشنا شدیم وبعد از انکه شارع مقدس حکم آن را برایمان بیان کرد حال سوال این
است، پوشیه وروبنده مصداق لباس شهرت است یا نه ؟جواب این سوال را چه کسی باید به ما بگوید؟آیا فقیه بما هو فقیه باید جواب این سوال را بدهد ، یا برای به دست آوردن جواب این سوال باید به عرف مراجعه شود، یا اینکه مرجع دیگری باید جواب گو باشد؟بنابراین برای اینکه بتوان جواب این سوال را داد، باید ابتدا مشخص شود که تطبیق مفاهیم شرعی بر مصادیق، بر عهده ی کیست؟و قبل از پرداختن به این مسئله ، ذکر یک نکته ، لازم است :
   
نکته: سؤالی که در صدد جواب دادن به آن هستیم، (یعنی تطبیق مفاهیم بر مصادیق) تنها در موضوعات عرفی مطرح است وگر نه موضوعاتی که از مخترعات شرعی است، یا موضوعی که در گزاره های عقلی حضور دارد، مجالی برای توهم مرجعیت عرف، در تطبیق آن موضوع بر مصادیقش نیست؛ به عنوان مثال، در قضیه ی «انجام عملی که صورت نماز را از بین ببرد صلاحیت اجزای انجام شده را ، برای انضمام بقیه اجزا به آنها را از آنها می گیرد»داوری درباره ی معنا ومفهوم«صورت نماز»وانطباق آن با عینیت خارجی، با عرف نیست؛ زیرا نماز وصورت نماز، مخترع شرعی است وداوری نیز، با شارع است این سخن در تمام موضوعات شرعی جاری است.
   
همچنین در جملۀ «هر گاه مالی از دیگران نزد شخصی بود، باید در شناسایی مالک کوشش نماید»اگر حاکم در این گزاره عقل باشد، نباید در صدق اشتغال انسان به کوشش در شناسایی مالک به عرف مراجعه نمود،
بلکه چون قضیه عقلی است، باید حدود موضوع وتطبیق را نیز عقل تعیین نماید.
   
 از این رو ممکن است عقل، در مثال فوق تاحد ناامید شدن از پیدا نمودن مالک، تفحص را لازم بداند وصدق عرفی، تفحص را کافی نداند .و چون بحث لباس شهرت یک موضوع عرفی است جای این بحث در آن است که تطبیق مفهوم لباس شهرت بر فلان مصداق آیا شأن فقیه است یاشأن عرف ؟و علت اینکه لباس شهرت، یک
مفهوم عرفی است ، آنست : که اگر مثلا شارعی واسلامی هم درکار نبود که حکم به حرمت لباس شهرت بدهد، اگر کسی یک لباس غیر متعارفی می پوشید و در خیابان می رفت (مثلا یک مرد دامن زنانه می پوشید)همه، او را مسخره می کردند واو انگشت نمای همه می شد.
   
پس از ذکر این نکته به سؤال اصلی بحث بر می گردیم: که تشخیص وتعیین مصادیق به عهده ی فقیه است، یا عرف، یا خود مکلف؟در مورد اینکه تطبیق مفاهیم بر مصادیق به عهده ی کیست دو نظر عمده وجود دارد :
   
نظر اول:مرجع در تطبیق مفاهیم بر مصادیق، عرف است.
   
گروهی از عالمان(26) فقه واصول با تصریح بر مرجعیت عرف در تطبیق، برای اثبات آن، برهانی چنین سامان داده اند: معیار در تبیین همه ی مفاهیم وکیفیت انطباق آن ها برمفاهیم ،عرف است زیرا شارع در محاوره وگفتگوبا دیگران اصطلاح خاص وروش ویژه ای ندارد.
   
بر این بنیان از جمله« واز خون اجتناب نما ولباس خویشتن را از نجاست بول شستشو ده» در وقتی که گوینده ی آن شارع باشد همان معنا فهمیده میشود که وقتی گوینده ی آن از مردم باشد فهم میگردد.(27)
   
امام خمینی رحمة الله علیه(28) بر این باور است که مرجع در تشخیص مصداق ،عرف است زیرا با دقت عرفی میتوان مصادیق را به طور واقعی تشخیص داد بدون نیاز به دقت عقلی برهانی که عموم مخاطبان به تکلیف –از آن جهت که مردم عادی اند نه فیلسوف وحکیم-به آن توجه ندارند.
   
ایشان معتقدند که عرف به مقدار توان وتشخیص عام خود، مفاهیم را بر مصادیقشان تطبیق می دهد و از آنجا که روش عرف، بر دریافت مفاهیم وتطبیق آن بر مصادیقشان مبتنی است، تخلف از این روش معنا ندارد؛ چون شارع روش جدیدی را ابداع نکرده است وگرنه، آن را بیان می کرد.
   
نظر دوم: عرف، نمی تواند مرجع در تطبیق مفاهیم بر مصادیق باشد در مقابل اندیشه ی پذیرش کارایی انطباق عرفی، نظریه ی انکار و ردَ این کارایی قرار دارد این اندیشه به خصوص در عرصه ی نظر مورد قبول اکثر(29) فقیهان گرفته است .
   
استدلال این گروه بر باور خویش در این زمینه، نبود دلیل معتبر بر مرجعیت عرف در این کار ایی و تعلق احکام به واقع موضوعات (نه مصداق مورد نظر عرف)است؛ به همین دلیل، مراجعه به عقل، به عنوان راهی برای کشف واقع ،مورد توصیه این گروه است.
   
در کتاب التنقیح(30) آمده که:أما تطبیق المفاهیم العرفیه علی مصادیقها ومواردها فلم یقم فیه ایَ دلیل علی اعتبار النظر العرفی وفهمهاین گروه از فقها معتقدند: چون عرف، تسامح غیر مقبول وغیر مطابق با واقع دارد، نمی توان به عرف مراجعه کرد؛ مانند تسامح عرف در اطلاق اسم مقادیر بر کمی بیشتر یا کمتر.
   
این دسته از فقها بر این باورند که(31) در تشخیص مصادیق، باید به دقت عقلی توجه کرد وبه تطبیقات تسامحی عرف که دور از واقعیت هستند، نمی توان عمل کرد. این بود خلاصه ی این دو نظر عمده که در این باب
مطرح بود.
   
بنده پس از مطالعاتی که در این زمینه انجام دادم ، دیدم محققانی که خوب در مورد این دو نظر تحقیق کرده اندبه این نتیجه رسیده اند که:اختلاف بزرگان در تعامل بانصوص به روش مسامحه عرفی یا دقت عقلی ،یک
اختلاف جوهری نیست و یک نزاع واقعی بین فقیهان در مورد کارایی تطبیقی عرف وجود ندارد وفقط یک بحث لفظی واختلاف لفظی در میان علما وجود دارد.
   
زیرا همان گونه که از کلمات علما بر می آید، همه قبول دارند که در تطبیق مفاهیم باید دقت عرفی مراعات شود ودر احراز مصادیق از افراط وتفریط اجتناب گردد؛ ولی روش بیان آنها متفاوت است؛ مثلا در هنگام برخورد با
دیدگاه مسامحه ی افراطی در تطبیق، د رمقام ردّ آن گفته اند : بی تردید باید در تحصیل مصادیق به دقت عقلی توجه کرد ودر هنگام برخورد با دیدگاه دقت برهانی - در تطبیق- در ردّ آن گفته اند: اعتماد به عرف در تشخیص
مصادیق کفایت می کند.
   
حال هر دو سخن ناظر بر این است که باید مصادیق را به احراز عرفی دقیق وبه دور از مسامحه عرفی ساده وبرهان های عقلی دقیق وپیچیده به دست آورد.
   
این، تفسیر معقولی است که می توان از جمع بین کلمات اصحاب بدست آورد و با آن از محذور دقت برهانی ومسامحه افراطی نجات یافت.
   
مؤید چنین جمعی ،این است که فقیهان بزرگ به لزوم اعتماد بر مسامحه عرفی صرف یا دقت فلسفی محض، تصریح نکرده اند، هر چند برخی د رمقام عمل در بعضی از موارد فقه گرفتار مباحث فلسفی شده اند وگروه دیگر سهل انگاری نموده وبر ارتکازات عام ومناسبات حکم وموضوع ،اطلاق تسامح کرده انددر حالی که این ها، مسامحات عرفی صرف -که محل نزاع هستند وبرخی انها را اثبات وبرخی دیگر نفی کرده اند- نمیباشد.
   
مثلاً محقق عراقی در بیان مسئله اشتراط اتحادقضیه متیقنه ومشکوکه در جریان استصحاب گفته است:در احراز اتحاد ،دید عقلی دقیق یا دید عرفی تحلیلی شرط نیست، بلکه دید عرفی مسامحی بر اساس آنچه در ذهن عرف از مناسبات حکم وموضوع ثابت است، کفایت می کند.(32)
   
در حالی که وی در این مسئله ، اعتماد بر مسامحه عرفی صرف را ردَ کرده است، واین امر از مقدار تسامح بزرگان در اطلاق مسامحه عرف وعدم تبدیل ان به کلمه ی دیگری که مانع از تداخل این دو مفهوم شود،پرده می
دارد .(33)
   
یکی از محققینی (34)که انصافاَ در این مسئله خوب کار کرده است پس از بررسی مفصل این دو نظر این چنین به تبیین صحیح مسئله میپردازد :
   
نتیجه ی نهایی:
   
تبیین صحیح مساله آنست که: با پذیرش کارایی اول(تبین مفهوم)برای عرف، باید نهادی امر تطبیق را به عهده بگیرد.
   
ومرجعیت با نهادی است که دقیق تر داوری نماید؛ بدون این که حق تسامح داشته باشد. وپر واضح است که عرف عام وتوده ی مردم در بسیاری از موارد به عنوان اطمینان بخش ترین ودر عین حال ساده ترین و در دسترس ترین راه ،قابل قبول است .پس تا به اینجا این مطلب روشن شد : که تشخیص مصداق وموضوع شأن فقیه نیست و برای تشخیص موضوع باید به عرف دقیق مراجعه نمود.
   
حال اگر از این بحث علمی هم بگذریم وقتی سراغ مراجع عصر خودمان می رویم میبینیم تقریباَ همه اجماع دارند که تشخیص موضوع ،شأن فقیه نیست ومیزان، عرف است. ما اینک چند نمونه از نظریات مراجع فعلی را بیان می کنیم و این بحث را به پایان میرسانیم:
   
1- امام خمینی(رحمه الله علیه) :
   
سوال:تشخیص موضوعات که در رابطه با مستنبطات روایات وادله ی شرعیه نیست، با کیست؟اگر با عرف است، مجتهد می تواند تعیین مصداق کند ؟ یا باید به عرف واگذار کند ؟ و اگر در موردی نظر مقلد با مجتهد متفاوت بود، کدام نظر لازم الاتباع است؟جواب:میزان، عرف است واگر بین مجتهد ومقلد اختلاف باشد باید از عرف نظر خواهی کرد و اگر هر یک مدعی است که عرف چنین است، باید هر یک به نظر خود عمل کند.(35)
   
2- آیت الله مکارم شیرازی :
   
سوال :ملاک ومناط تشخیص موسیقی حرام با چه کسی است؟جواب:در این گونه موارد باید به عرف متدین مراجعه کرد که تشخیص دهند کدام آهنگ وصوت مناسب مجالس لهو و فساد است و کدام نیست وعلما وفقها نیز در این گونه موارد باید به چنین عرفی رجوع کنند(36)
   
3- آیت الله میرزا جواد تبریزی:
   
در وقف نامه آمده است سالی دو روز روضه خوانی شود. آیا شب را هم شامل می شود؟جواب:چنانچه در آن محل، روضه خوانی در شب نیز متعارف باشد مانعی ندارد(37).
   
البته در بعضی نظرات مشاهده می شود، که علما، تشخیص موضوع را به عهده ی خود مکلف گذاشته اند.
   
ظاهراًمراد اینها هم این است که تشخیص موضوع، باعرف است. ولی وجدان مکلف را، راه تشخیص عرف می دانند؛ که خود مکلف باید تشخیص دهد که عرف چه نظری دارد .مثلا به چند مورد اشاره می کنیم :سوال : نزد فقها معروف است که تشخیص موضوعات احکام به عهده ی خود مکلف است و وظیفه ی مجتهد، تشخیص حکم است ولی در عین حال مجتهدین در بسیاری از موارد در تشخیص موضوعات احکام نیز اظهار نظر میکنند.
   
آیا متابعت از نظر مجتهد در موضوع نیز واجب است؟جواب: تشخیص موضوع، موکول به نظر خود مکلف است ومتابعت از مجتهد در تشخیص موضوع واجب نیست مگر آنکه به آن تشخیص، اطمینان پیدا کند ویا موضوع از موضوعاتی باشد که تشخیص نیاز به استنباط دارد(38).
   
سوال: آیا تشخیص اینکه مثلا شطرنج از آلت قمار بودن خارج شده یا خارج نشده یا فلان موضوع از آلت لهوخارج شده یا نشده از وظایف مقلد است؟جواب:تشخیص موضوع، از وظایف مقلد است (39)و از این قبیل موارد زیاد است که به ذکر همین مقدار بسنده می شود .در جمع بندی این بحث، چنین نتیجه می گیریم که :تشخیص موضوع وتطبیق مفاهیم بر مصادیق، بر عهده ی عرف است ووظیفه ی مکلف است که تشخیص دهد که نظر عرف چیست.
   
مگر در موارد زیر که تشخیص موضوع شأن فقیه است ومکلفین در تشخیص موضوع، باید به فقیه مراجعه کنند:
   
1-مفاهیم مخترع شرعی
2-موضوعات مستنبط
3-مصادیق دارای پایه اجتهادی
4-مصادیق مورد تعبدبرای توضیح هر یک از مواردفوق میتوان به کتب فقه (40)و عرف استاد علیدوست مراجعه کرد.
   
فصل چهارم
   
عرف معیار
  
پس از اینکه معلوم شد برای تشخیص موضوع ومصداق باید به عرف مراجعه کرد حال سوالی که مطرح است این است که، کدام عرف، ملاک است؟مثلا در بحث خودمان، گفتیم اگر ما بخواهیم تشخیص دهیم که پوشیه وروبنده مصداق لباس شهرت است یا نه باید به عرف مراجعه کنیم.
   
اما سوالی که مطرح است اینست که به کدام عرف مراجعه کنیم؟آیا عرف، عام معیار است. یعنی تمام مردم یک منطقه یا محل یا عرف خاص، مثلا عرف متدین یا عرف کارشناس و خبره؟وقتی یک سیری در کتب فقیهی بکنیم ، مشاهده می کنیم : در بعضی موضوعات، مکلف را مراجعه به عرف عام داده اند و در بعضی از جاها عرف خاص را ملاک قضاوت دانسته اند ودر بعضی جاها هم رجوع به عرف خبره را، مرجع تشخیص بیان کرده
اند . پس نمی شود به طور کلی گفت که کدام عرف در تشخیص مصداق، معیار است.
   
بلکه تعیین اینکه کدام عرف، ملاک است بستگی به نوع موضوع و لسان دلیل دارد.
   
اینک چند مثال از کتب فقها آورده می شود ، تا معلوم شود نوع موضوعات با هم فرق دارند :مثلا صاحب جواهر در مسئله فروش کالای موزون بوسیله ی پیمانه و بر عکس گفته است :باید عرف عمومی را در این مسئله در
نظر بگیریم(41).
   
یا در بعضی جاها عرف خاص را ملاک، قرار داده اند (به سوال وجواب زیر دقت کنید)سوال : ملاک ومناط موسیقی حرام، با چه کسی است ؟ اگر با عرف است کدام عرف؟جواب :در اینگونه موارد باید به عرف متدین مراجعه کرد که تشخیص دهند کدام آهنگ وصوت مناسب مجالس لهو و فساد است وکدام نیست.(42)
   
ویا در بعضی جاها عرف متخصص و خبره، ملاک، قرار داده شده است :مثلا بر اساس دستور امام خمینی رحمة الله علیه در نیمه ی اول سال 1362 ه-ش برای بررسی حلیت یا حرمت تاس ماهی،فیل ماهی ، ماهی اوزون برون ،سمیناری در بندر انزلی با شرکت گروهی از جمله متخصصان علوم زیست برگزار شد و نتیجه ی نظر کارشناسان این بود که انواع تاس ماهیان دریای خزر ،ماهی اوزون برون ،شیر ماهی ،فیل ماهی ،در قسمت هایی از بدنشان خصوصا روی ساقه ی بالایی باله دمی، فلس های لوزی شکل دارند (43)می بینید که در این موضوع عرفی؛ یعنی وجود فلس در ماهی، امام معیار را عرف متخصص می داند نه هر عرفی.
   
همان طور که در مثال های بالا دیدید نوع عرف در مثال های بالا متفاوت بود؛ پس به طور کلی نمی شود گفت که کدام عرف، مرجع تشخیص مصداق است بلکه در جاهای مختلف و در موضوعات گوناگون نوع عرف ، متغیر می شود.
   
اما در بحث خودمان یعنی تشخیص اینکه آیا پوشیه، مصداق لباس شهرت است یا نه و آیا فلان مصداق میتواند مصداقی برای انگشت نمایی زننده باشد یا نه می توان گفت که:عرف عمومی، ملاک است؛ زیرا انگشت نما بودن زننده، یک مسئله است که همه می توانند تشخیص دهند. البته لازم به ذکر است، در این موضوع، بعضی از اساتید قائل بودند که عرف متدین، ملاک است.
   
پی نوشت ها :
   
1.شیخ حر عاملی ، وسائل ج 3، باب 12، ص 354 ، حدیث 1
2. شیخ حر عاملی ، وسائل ج 3، باب 12، ص 354 ، حدیث 4
3. شیخ حر عاملی ، وسائل ج 3، باب 12، ص 354 ، حدیث 3
4. شیخ حر عاملی ، وسائل ج 1، باب 16، ص 58 ، حدیث 7
5. شیخ حر عاملی ، وسائل ج 3، باب 12، ص 354 ، حدیث 2
6.علامه مجلسی، بحارالانوار ج76، ص 316 ،ح29
7.علامه مجلسی، بحارالانوار ج81، ص 261 ،ح61
8. مجله ی فقه اهل بیت علیه السلام (فارسی)،ج43 ،ص 60
9.علی اکبر سیفی مازندرانی ، دلیل تحریر الوسیله(احکام الستروالنظر) ،ص 206
10.توضیح المسائل ،ص 187
11. ترجمه تحریرالوسیله ،ج1، ص 265
12.رساله اجویة الاستفتائات ترجمه فارسی، ص 329
13.غایه القصوی فی ترجمه العروه الوثوقی ،ج1، ص329
14.رساله ی توضیح المسائل ص 143
15.رساله ی توضیح المسائل ص 141
16. رساله توضیح المسائل مکارم، ص 150
17.استنفتائات جدید مکارم ،ج1، ص 56
18.رساله ی توضیح المسائل شماره 853
19.استنفتائات جدید تبریزی ،ج1 ،ص 361
20.رساله ی توضیح المسائل ص 228
21.جامع الاحکام (صافی) ج2 ص 179
22.تمامی این نظرات از همان کتاب هایی است که تعاریف لباس شهرت از آن ها آورده شد .
23.شیخ حر عاملی ، وسائل ج 3، ص 354
24.ابوالقاسم علی دوست ، فقه و عرف ، ص 214
25.امام خمینی ،البیع 1 ج ص 332 (به نقل ارشاد العقول 2 ج ص 288 ).
26.از قبیل شیخ محمدبن نجفی در جواهرالکلام ج26ص74 - حاج اقا رضا تهرانی در مصباح الفقیه صلاة ص 675 -حاج عبد الکریم حائری وامام خمینی در الرسائل ج1ص184 وکتاب البیع ج4ص219وص220
27.ابوالقاسم علیدوست ،فقه وعرف ص260
28. نهج الفقاهه ص50 وص51 به نقل از فصل نامه تخصصی فقه اهل بیت ص269
29. از قبیل اخوند خراسانی در تعلیقه بر فوائد الاصول227-ابوالقاسم خویی التنقیح ج1ص276-ایت الله وحید خراسانی
30. التنقیح فی شرح العروه الوثقی ج1 ص276وص277
31. حاشیه علی کفایه الاصول (تفریرات بحث ایت الله بروجردی )ج2ص417
32. محقق عراقی ،نهایه الافکار ح4 ص 9 تا 11
33.فصلنامه تخصصی اهل بیت ص 271وص272
34.ابو القاسم علیدوست فقه وعرف ص279
35. استفنائات امام ج1 ص 207 سوال 276
36. استفنائات جدید اقای مکارم شیرازی ج2ص228وص229 سوال695
37. استفنائات جدید اقای تبریزی ص319سوال 1422
38. استفنائات مقام معظم رهبری رساله 13 مرجع جلد1ص27
39جامع المسائل (فارسی فاضل)ج2ص68. فقه وعرف از ص372 تا ص 387
40. ابوالقاسم علیدوست ،فقه و عرف از ص 372 الی 387
41.محمد حسن نجفی ،جواهر الکلام ج23 ص 436
42.استفناعات جدید مکارم ج2 ص 228
43.پول در نگاه اقتصاد و فقه ص 74
چهارشنبه 12/9/1393 - 9:39
حجاب و عفاف
آیات حجاب ، در طول ده سال حکومت اسلامی در مدینه، برپیامبر نازل شد.
   
این آیات، نخست ، خطاب به زنان پیامبر بود و سپس مؤمنان را در بر گرفت و حکم جاری برای مسلمانان شد. مهم ترین این آیات عبارتند از:
   
-در این آیه بر آرایش نکردن و پوشاندن زینت از نامحرم و رعایت غفت در رفتار تأکید شده است:
   
«ای زنان پیامبر! شما اگر تقوا داشته باشید، همانند دیگران نیستید. بنابراین، هرگز نرم و نازک با مردان سخن نگویید تا آن که دلش بیمار است، به طمع افتد، بلکه متین و نیکو سخن بگویید وخانه را منزلگاه خویش قرار
دهید و هرگز مانند دوره جاهلیت نخستین، آرایش و خود آرایی نکنید و نماز را بر پادارید و زکات را بپردازید و از خدا و رسولش اطاعت کنید»(احزاب:31و32).
   
در این آیه بر حفظ حریم همسران پیامبر تأکید شده است.
   
«ای کسانی که ایمان آورده اید! داخل خانه پیامبر نشوید؛ مگر آن که به شما اجازه بر صرف غذا داده شود...وهنگامی که چیزی از وسایل زندگی از همسران پیامبر می خواهید، از پشت پرده بخواهید. این کار دل های شما و آنها را پاک می دارد....» (احزاب:53).
   
در این آیه بر حجاب و در برداشتن جلباب (در پوشش سراسری ) و حفظ اندام از نامحرم تأکید شده است:
   
«ای پیامبر! به همسران ، دختران و بانوان مؤمن بگو روپوش های خود را برگیرند تا به عفاف و حریت شناخته شوند و مورد آزار و تعرض هوس رانان قرار نگیرند و خداوند، آمرزنده ومهربان است»(احزاب :59).
   
در این آیه بر لزوم پوشیدن نگاه از نامحرم، هم برای مرد و هم برای زن با عبارت هایی جداگانه تأکید شده است وآشکار نکردن زینت و انداختن روسری بر روی سینه و گریبان را از زنان خواسته است:
   
«ای پیامبر! به مردان مؤمن بگو که چشم هایشان را فرو پوشند و فروج و اندامشان را محفوظ بدارند و این امر برای پاکیزگی شما بهتر است. به درستی که خداوند به هر چه انجام می دهید، آگاه است. و به زنان مؤمن بگو که چشم هایشان را فرو پوشند وفروج واندامشان را محفوظ بدارند و زینت وآرایش خود را، جز آنچه ظاهر است، آشکار نسازند؛ جز برای شوهران خود و پدارن خود و...(در اینجا محارم زن نام برده می شوند) و آن گونه پا به زمین نزنند که زیور پنهان پاهایشان معلوم شود و ای اهل ایمان! همه به درگاه خداوند توبه کنید! امید است رستگار شوید»(نور:30و31)
   
با توجه به آیات بیان شده، حدود حجاب عبارتند از :
   
1. اندام زنان در پوشش سراسری(جلباب)قرار گیرد.
2. زنان مسلمان، برهنگی و آرایش زنان جاهلیت را در پیش نگیرند.
3. زینت خود را جز آنچه آشکار است ، بپوشانند.
4. وقتی چیزی رد و بدل می شود، از پشت پرده و حجاب باشد.
5. خمار (روسری یا مقنعه) رابر سینه ها بیندازند.
 
 
   
منبع:راسخون
چهارشنبه 12/9/1393 - 9:38
حجاب و عفاف

از روند گسترش حجاب در غرب به چه اندازه اطلاع دارید؟

 

آیا اسلام هراسی و قوانین محدود كننده حجاب در غرب، مانع از گسترش این فرهنگ اسلامی در غرب شده است؟

 

در حجاب اسلامی چه چیزی نهفته است که دشمنان اسلام، آن را به عنوان دشمن درجه یک دمکراسی و مدرنیته در غرب مطرح می‌کنند؟ دلایل زنان تازه مسلمان شده در دفاع از حجاب چیست؟

 


شکوفایی اسلام در غرب نمادهای مختلفی دارد که ازجمله آنها - گسترش حجاب در میان دختران و زنان غیر مسلمانانی که به اسلام روی می‌آورند، آنها به حجاب به عنوان یک عامل مهم در ایجاد امنیت روحی و روانی می‌نگرند، امنیتی که با پدیده برهنگی و بی بند و باری در غرب مورد تهدید قرار گرفته است.

 

از سوی دیگر، جریان رو به جلوی بیداری اسلامی نه تنها در كشورهای اسلامی و عرب منطقه و آفریقا همچون تونس، لیبی، آذربایجان و ... در احیای سنت‌های اسلامی همچون عفاف و حجاب تأثیرات قابل توجهی داشته است، بلكه سبب توجه دیگر كشورها از جمله كشورهای غربی به خصوص نخبگان علمی این كشورها به سمت فرهنگ اسلامی از جمله حجاب و عفاف شده است.

 

اگر چه ماجرای روند گسترش حجاب از سال‌ها قبل در غرب اتفاق افتاده است، لكن با توجه به بیداری اسلامی، افزایش پیشرفت كشورهای اسلامی در مسائل مختلف علمی اجتماعی و ...، پیروزی حزب‌الله لبنان در جنگ 33 روزه، افزایش اسلام هراسی، قوانین ضد اسلامی و ... گسترش فرهنگ عفاف حجاب از روند قابل توجهی برخوردار شده است كه در این نوشتار به قسمتی از آن اشاره می‌شود.

 

 

 

تاریخچه اجمالی حجاب در غرب

 

شاید معنای حجاب اینگونه كه در حال حاضر در عرف اطلاق می‌شود، در قرون گذشته تمدن غرب جایی نداشته باشد، لكن پوشاندن بدن و به خصوص موی سر از بدیهیات تاریخی غرب است[1]؛

 

بسیاری از زنان مسیحی در قرون گذشته، نه تنها در مراسم مذهبی اعم از دعا و یا رفتن به كلیسا بلكه به غیر از آن در طول زندگی معمول خود نیز از نقاب، پوشیه و یا به لفظ امروزی روسری (VEIL) برای پوشاندن موی سر خود استفاده می‌كردند.[2]

 

این روند، اگر چه تا قرن هیجدهم، نوزدهم و بیست میلادی ادامه پیدا كرده است، لكن در طول این دوره دستخوش حوادثی نیز شده است؛ بنبار اسناد تاریخی و تصاویر موجود از شكل لباس زنان غربی در این چند قرن، شكل حجاب چندین بار تغییر كرده است به خصوص بعد از دوره رنسانس.


به عنوان مثال، پوشیه یا همان روسری در قرن هجدهم تبدیل به كلاه شده است و میان زنان اختلاف بوجود آمده است كه آیا باید حجاب موی سر فقط در مواقع دعا و ورود به كلیسا باشد، یا فرقی نمی‌كند در چه وضعیتی باشی و باید در همه حال موی سرت پوشیده باشد.

 

بعد از آن، در اوایل قرن 20، پوشش زنان تبدیل به كلاهی آویزان شده است كه بیشتر در زنان روستایی و زنانی كه در كلیسا خدمت می‌كرده‌اند، دیده شده است؛

 

در قرن نوزدهم میلادی تا اواسط این قرن، كلاه به عنوان یكی از وسایل تجملی در اروپا مورد استفاده زنان قرار می‌گرفته است لكن زنان اروپایی همواره در اماكن عمومی موی سر خود را با كلاه می‌پوشاندند.

 

آنچه از نظر جامعه شناسان غربی مورد نظر قرار گرفته است، فراموش شدن دلیل اصلی پوشش زنان در مواقع دعا و غیر از آن است، بنبا ر نظر این افراد، دلایل معنوی پشت سر آن وجود داشته است كه در حال حاضر فراموش شده است[3].

 

به هر حال آنچه در دنیای امروز غرب وجود دارد، از آنچه كه در تاریخ گذشته تمدن غرب وجود داشته است، فاصله پیدا كرده است.



افزایش گرایش زنان به اسلام و حجاب در غرب




اگر چه با توجه با تبیلغات منفی و همه جانبه غرب علیه اسلام و فرهنگ اسلامی، بسیاری از مردان و زنان غربی در ذهن خود، تصویر ترسناك و خطرناكی در ذهن خود ایجاد كرده‌اند، لكن در كنار تمام تبیلغات منفی غرب، روند گرایش و تمایل مردان به خصوص زنان غربی به اسلام و علی الخصوص به مسئله حجاب غیر قابل انكار است[4]

 

به شكلی كه بر اساس آمار مختلف، اسلام نسبت به دیگر ادیان در غرب رو به گسترش است و بیش از 150 درصد، افزایش یافته است[5].



پروفسور "مادلین زیلفی" استاد تاریخ خاورمیانه در دانشگاه مریلند درباره افزایش رروند تمایل قشر تحصیلكرده زنان در دانشگاه‌های آمریكایی می‌گوید: سرعت این روند مرا کنجکاو کرده است، من بارها این موضوع را در دانشکده دیده‌ام که اسلام به دختران هویت بخشیده است، اکنون دختران مسلمان با انگیزه قویتری در دین اسلام تحقیق می‌کنند و نسبت به اعتقاداتشان جدیت بیشتری دارند.

 

زیلفی همچنین می‌گوید: حجاب کلمه‌ای است که معنای بسیار دارد، حجاب همیشه در داخل و خارج کشورهای اسلامی نماینده خیلی از چیزها از جمله یک بیانیه سیاسی محکم علیه فساد و بی بند و باری و یک عمل مذهبی عمیق شخصی بوده است؛ این موضوع به اصل اسلام برمی‌گردد؛ قرآن حجاب را در قالب لباس لازم شمرده است.[6]



گزارش مختصری از مبارزه غرب برای گسترش حجاب در جامعه

 

پس از حوادث یازده سپتامبر، صدور و تصویب قوانین ضد اسلامی در غرب و گسترش پدیده اسلام فوبیا وارد فاز جدیدی شده است و به دنبال آن حجاب که از ارکان اساسی ایمان زن مسلمان و سمبل عفاف وی محسوب می‌شود، در بعضی از کشورهای غربی با تهدیدها و مشكلات فراوانی روبرو است.



ممنوعیت حجاب در مدارس فرانسه

 

اولین بار تصویب قانون ممنوعیت حجاب در مدارس فرانسه سر و صدای زیادی ایجاد کرد[7]؛ مسلمانان فرانسه به عنوان بزرگترین جامعه مسلمان اروپا، از سال 2004 به موجب تصویب قانونی از داشتن حجاب در مدارس دولتی منع شدند.

 

به موجب این قانون تحت عنوان طرح"ممنوعیت استفاده از نشانه‌های مذهبی در مدرسه‌های فرانسه"، استفاده از حجاب اسلامی در مدارس فرانسه رسماً غیرقانونی شد. پیش از آن نیز اغلب مدارس فرانسه به سختی به دانش آموزان خود اجازه می‌دادند با پوشش اسلامی در کلاس‌های خود حاضر شوند.[8]



در شرایطی که تبعیت مسلمانان فرانسه از این قانون نشانه موجه بودن آن در نظر مسلمانان نیست، بسیاری از دختران مسلمان به واسطه این ممنوعیت برای تحصیل به کشورهای همسایه فرانسه سفر کرده یا در مدارس خصوصی حاضر می‌شوند تا بتوانند حجاب و هویت دینی خود را حفظ کنند.[9]




طرح قانون ممنوعیت حجاب در آمریکا


 طرح ممنوعیت حجاب که برای اولین بار در اروپا و كشور فرانسه اجرا گردید، به سرعت در سطح جهان مثل آمریکا و حتی در کشورهایی مانند ترکیه که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند، رواج یافت.

 

پیش‌نویس قانون ممنوعیت نمادهای دینی برای معلمان مدارس از جمله داشتن حجاب در ایالت اورگان آمریکا مطرح شده است.[10]

 

مجازات زندان برای زنان محجبه در بلژیک

 

 

 

براساس طرح پیشنهادی برخی نمایندگان پارلمان بلژیک، زنان محجبه‌ای که از پوشیه یا نقاب در اماکن عمومی استفاده می‌کنند، مجرم شناخته شده و جریمه نقدی شده یا زندانی می‌شوند.

 

"کریستین دوفرانیه " عضو مجلس سنای بلژیک و رئیس فراکسیون جنبش اصلاح از ارائه طرحی قانونی به مجلس خبر داد که طبق آن، استفاده از حجاب پوشیه یا نقاب در این کشور جرم محسوب شود.

 

این نماینده پارلمان بلژیک با اشاره به اینکه پیشنهاد طرح این قانون در چارچوب سلامت عمومی و احترام به ارزش‌های جامعه است، ادعا کرد: باید قانونی وجود داشته باشد که براساس آن هرکس از لباسی که موجب عدم شناخت و تشخیص هویتش در اماکن عمومی شود، مورد پیگرد قانونی قرار گیرد.[11]

 

براساس این قانون قرار است جریمه کسانی که پوشیه استفاده می کنند از 15 تا 25 یورو یا یک تا هفت روز زندان باشد.[12]

 

 

ممنوعیت حجاب در سوئیس، چهارمین كشور اروپایی در فرایند مقابله با حجاب

 

 

در كنار كشورهایی همچوم فرانسه، بلژیك و هلند در راستای ممنوعیت حجاب، کشور سوئیس نیز قرار می‌گیرد كه عنوان چهارمین کشور اروپایی ممنوعیت نقاب و حجاب را به تصویب رساند.

 

پارلمان سوئیس با 101 رای موافق در برابر 77 رای مخالف، نسبت به نداشتن تقاب در اماکن عمومی سوئیس رای داد که این امر باعث آزرده خاطر شدن مسلمانان شد.

 

این اقدام در زمانی اتخاذ شد که "اسکار فریسینگر" از قانونگذاران حزب راست گرای مردم در سوئیس ممنوعیت نقاب را به پارلمان ارائه داد و مدعی شد: در زمانی که عدم امنیت در خیابانهای ما رشد می کند مردم بیشتری چهره خود را پشت روبنده یا برقع پنهان می کنند باید جلوی نقاب را بگیریم.

 

اسلام هراسی و مقابله با حجاب، وسیله غرب برای زنده نگه داشتن لیبرال دموكراسی

 

 

یکی از علل برخورد غرب با مسلمانان و ایجاد محدودیت برای آنها در این جوامع، تبلیغ خطر مسلمانان و بزرگنمایی آن است؛ بر کسی پوشیده نیست که پس از حوادث خود ساخته یازده سپتامبر و متهم نمودن مسلمانان، محدودیت حقوق اقلیت‌های اسلامی در کشورهای غربی رو به فزونی گذاشت.

 

بخشی از منشأ اسلام هراسی به این دلیل است که وقتی مارکسیسم فرو می‌پاشد غرب باید برای حفظ یکپارچگی خود دشمن فرضی ترسیم کند، این نظریه هانتینگتون که برتری آمریکا در بحران و چالش معنا پیدا می‌کند، به منزله دکترین استمرار قدرت ایالات متحده آمریکا تلقی می‌شود.

 

 

بنابر این باید پس از خلا رقیب شرقی آن جایگزینی معرفی شود که در این راستا پس از فروپاشی کمونیسم، اسلام را به عنوان دشمن فرضی جایگزین نمودند.

 

آنچه زمینه کشته شدن "مروه الشربینی " را در دادگاه درسدن آلمان به وجود آورد، نژادپرستی است که سراسر اروپا و آمریکا را فرا گرفته و در حقیقت علت اصلی اسلام ستیزی در غرب به شمار می‌رود.

 

گوشه‌ای از سخنان بازیگر و مدل آمریكایی مسلمان شده

 

 

 

"سارا بوکر" هنر پیشه، مدل و مانکن تازه مسلمان آمریکایی در گفتگویی خود را و علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می‌کند: من یك دختر آمریكایی هستم كه در مركز این كشور به دینا آمده‌ام و در آنجا زندگی كرده‌ام، من نیز به مانند تمام دختران دیگر، بزرگ شده و رشد كرده‌ام و به مانند آنها، علاقه بسیاری به مادیات و زرق و برق زندگی در شهرهای گران داشتم.

 

در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی "زندگی پر زرق و برق" هستند.

 

طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می‌دهد را انجام می‌دادم؛ براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم.

 

من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم.

 

یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی "با کلاس" برای خود فراهم کنم.

 

سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در "جذابیت زنانگی‌ام" پیشرفت می‌کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی‌ام افت می‌کند؛ من برده مد بودم، من گروگان ظاهرم بودم.




به علت افزایش مستمر فاصله میان رضایت شخصی من و سبک زندگی‌ام، من در فرار از الکل و مهمانی‌ها (پارتی ها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیرمتعارف پناه می‌بردم.

 

اما یک فاصله کوچک به یک دره تبدیل گشت. و در نهایت متوجه شدم که تمامی آنها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر.[13]

 

یازده سپتامبر ۲۰۰۱، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزش‌ها و فرهنگ اسلامی و اعلام شرم آور "جنگ صلیبی جدید" بودم، توجه‌ام به چیزی بنام اسلام، جلب شد؛ تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می‌گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در "چادر"، کتک زنندگان زنان (همسران) و یک دنیا ترور و وحشت.

 

یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه‌ای معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرار داد، و سپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش و ارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد.

 

من قرآن را خطابه‌ای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح، بدون نیاز به هیچ مترجم (مفسر) و کشیشی یافتم.

 

من یک ردای زیبای بلند و یک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم و در خیابان‌ها و محله‌هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، و یا با لباس کار "شیک" سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم.

 

اگر چه مردم، چهره‌ها، و مغازه‌ها همه همان‌ها بودند، اما یک چیز به طرز چشمگیر و استثنائی متفاوت بود، من همان نبودم و نه آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم.


به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه‌ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می‌پذیرید، می‌گویم که: شما نمی‌دانید که چه چیزی را دارید از دست می‌دهید.[14]

 

منابع و مآخذ:




[1] - http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=65911
[2] - http://www.scrollpublishing.com/store/head-covering-history.html
[3] - http://www.kingshouse.org/headcovering.htm
[4] - http://www.30-days.net/muslims/statistics/islam-growth/
[5] - http://www.ukbbcnews.com/shocking-statistics-islam-the-fastest-growing-religion-in-the-west.html/islam-vs-others-growth-rate
[6] - http://uzbek.irib.ir/persian/print/4431.html
[7] - http://edition.presstv.ir/detail/88766.html
[8] - http://www.bbc.co.uk/news/world-europe-13031397
[9] - http://www.globalpost.com/dispatch/education/100612/france-education-muslim-girls-headscarves
[10] - http://www.presstv.ir/detail/196865.html
[11] - http://realityviews.blogspot.com/2010/04/belgium-becomes-first-european-nation.html
[12] - http://news.bbc.co.uk/2/hi/europe/8636605.stm
[13] - http://www.islamicity.com/forum/printer_friendly_posts.asp?TID=21862
[14] - http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900923000206

 

چهارشنبه 12/9/1393 - 9:37
حجاب و عفاف
فصل پنجم
   
نقش زمان ومکان در استنباط :
   
بحث دیگری که باید در این تحقیق مطرح شود نقش زمان و مکان ، در احکام است و طرح این بحث بخاطر این است که در ضمن تحقیقی که بنده در مورد پوشیه وروبنده انجام می دادم عده ای می گفتند مگر می شود چیزی که در اسلام مستحب است ومطابق با احتیاط است ، حکم حرمت پیدا کند.
   
در این بحث ابتدا روایاتی از اهل بیت را آورده می شود که در آن روایات، بعضی احکام بخاطر شرایط زمان و مکان عوض شده است و سپس سخنانی از فقها در این باره آورده می شود ودر نهایت یک جمع بندی از این بحث ارائه داده می شود.
   
1- روایات :در بسیاری از روایاتی که از امامان معصوم نقل شده است به این حقیقت اشاره میکند که زمان ومکان در دگرگونی احکام نقش دارد.
   
1-حضرت علی علیه السلام در توضیح این کلام رسول خدا (ص): غیَروا الشیب و لا تشبَهوا بالیهود :
ظواهر واثر پیری را تغییر دهید وخود را شبیه یهود نسازید ،
   
فرمود:إنمآ قال(ص): ذلک والدَین قلّ ،فأمّا الان وقداتسع نطاقه وضرب بجرانه فأمرؤ مااختار(44):ترجمه:رسول خدا(ص) این مطلب را هنگامی فرمودند که اهل دین اندک بودند ، اما اینک که دین گسترش پیدا کرده واستقرار یافته است ، هر کسی به اختیار خود می باشد. 
   
توضیح : (45)منظور امام از این سخن این است که عنوان نشبه به یهود ، به کم بودن تعداد مسلمانان و زیاد بودن تعداد یهودیان بستگی دارد. به این معنا که چنانچه تعداد مسلمانان کم باشد ومسلمانی محاسن خود را خضاب نکند ، خود را شبیه یهودیان کرده و عملش تقویت انان محسوب می شود . اما پس از گسترش اسلام در سراسر زمین ودر اقلیت قرار گرفتن یهودیان خضاب نکردن باعث نشبّه به یهودیان نمی شود.
   
2- محمد بن مسلم وزراره روایت کرده اند : که از امام باقر (ع)در مورد حکم خوردن گوشت الاغ اهلی سوال کردند . حضرت در پاسخ فرمودند:نهی رسول الله (ص)عن اکلها یوم خیبر وإنمآ نهی عن أکلها فی ذلک الوقت لأنّها کانت حموله الناس،وإنما الحرام ماحرّم الله فی القرآن(46)رسول خدا(ص) در جنگ خیبر از خوردن گوشت الاغ نهی کردند ، ولی نهی رسول خدا درآن زمان به این دلیل بود که الاغ در آن زمان وسیله ی حمل مردم بوده است.
   
همانا حرام ، آن است که در قرآن حرام شده باشد.توضیح روایت :در این حدیث اشاره شده که نهی رسول خدا
(ص) از خوردن گوشت الاغ به واسطه ی این بوده که درآن زمان ذبح این حیوان ، باعث حرج ومشقت بوده است. زیرا در آن زمان این حیوان وسیله ی حمل مردم و کالا های آنها بوده است واین امر نشان می دهد که اگر در زمان دیگری به این حیوان نیاز نباشد ، ملاک حرمت ذبح وخوردن گوشت آن هم از بین خواهد رفت.
   
3-حمادبن عثمان روایت کرده که نزد امام صادق (ع)بودم مردی به او گفت :خدا به شما خیر دهد ، خود شما گفتید که علی بن ابی طالب لباس خشن می پوشید و پیراهنی که قیمتش چهار درهم بود به تن می کرد وسخنانی از این قبیل . در حالی که ما می بینیم شما لباس خوب میپوشید!
   
امام در پاسخ فرمودند:«إنّ علی بن أبی طالب صلوات الله علیه کانَ یلبسُ ذلکَ فی زمان لا ینکر و لو لبسَ مثل ذلکَ الیوم لشهربه فخیر لباس کل زمان ، لباس اهله؛(47) »
   
علی ابی طالب زمانی آن لباس را می پوشید که عیب نبود . اگر آن لباس را در این زمان می پوشید ، به واسطه ی آن مشهور می شد . بنابراین بهترین لباس در هر زمان ، لباس مردم آن زمان است.
   
4- مسعدة بن صدقه نقل کرده که روزی سفیان ثوری نزد امام صادق (ع) رفت ودید که آن حضرت لباس سفیدی همچون پرده ی زیرین پوست تخم مرغ پوشیده است.
   
سفیان عرض کرد : این لباس شایسته ی شما نیست . امام (ع) پس از سخنانی فرمود:إنّ رسول الله (ص) کان فی زمان مقفر جدب ،فأمّا إذا اقبلت الدنیا فا حقّ أهلها بها ابرارها لا فجّارها ،ومؤمنوها لا منافقوها و مسلموها لا کفّارها؛(48)رسول خدا (ص) در زمان خشکسالی و فقر زندگی می کرد .
   
اما وقتی دنیا به مردم روی آورد ، شایسته ترین مردم در استفاده از نعمت های دنیوی ،نیکو کاران ومومنان ومسلمانان هستند نه ستمکاران ومنافقان وکافران.
   
5-عبدالله بن سنان روایت کرده که از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود:بینا أنا فی الطواف وإذا برجل یجذب ثوبی ،وإذا هو عباد بن کثیر البصری .فقال یا جعفربن محمد تلبسُ مثل هذه الثیاب و أنت فی هذا الموضع
مع المکان الذی أنت فیه عن علی (ع):فقلت : فرقبی اشتریتة بدینار وکان علی (ع) فی زمان یستقیم له ما لبس فیه ،ولو لبستُ مثل ذلک اللباس فی زماننا لقال الناس : هذا مراء مثل عبّاد.(49)
   
روزی مشغول طواف بودم که ناگهان مردی لباسم را گرفت وبه طرف خود کشید دیدم عباد بن کثیر بصری است وگفت:ای جعفر بن محمد ، چنین لباس هایی می پوشید ، در حالی که شما در همان موقعیتی قرار دارید که علی(ع) در آن موقعیت قرار داشت ؟! به او گفتم این لباس ، یک فرقبی است که آن را به یک دینار خریده ام .
   
علی(ع)در زمانی می زیست که آن پوشش را می طلبید اگر من، امروز همانند آن لباس می پوشم مردم
می گویند ریا کار است مثل عباد.
   
6-معلّی بن خنیس ازامام صادق (ع) نقل کرده که فرمود :
   
إنّ علیاّ علیه السلام کان عندکم فأتی بنی دیوان واشتری ثلاثه أثواب بدینار القمیص إلی فوق الکعب والأزار إلی نصف الساق والرداء من بین یدیه إلی ثدییه ومن خلفه إلی ألیتیه وقال:هذا اللباس الذی ینبغی للمسلمین أن
یلبسوه ،قال أبو عبدالله : ولکن لا تقدرون أن تلبسوا هذا الیوم ولو فعلناه لقالوا : مجنون ولقالوا:مرائی(50).علی (ع) نزد گروهی از فروشندگان لباس بود که افرادی از قبیله ی بنی دیوان آمدند ، آن حضرت با یک دینار سه
لباس خریدند ، یکی پیراهنی بود تا مچ پا ودومی لنگی بود تا میانه ی ساق پا ولباس سوم ردایی بود از جلو تا سینه و از پشت تا نشیمنگاه.
   
علی (ع) فرمود :این لباس همان لباسی است که شایسته است مسلمانان بپوشند .امام صادق(ع)فرمود : اما امروز شما نمی توانید چنین لباسی بپوشید واگر بپوشید مردم شما را دیوانه یا ریا کار می نامند.
   
7-عبد الله بن بکیر از امام صادق روایت کرده است:لا ینبغی أن یتزوّج الرجل الحر المملوکه الیوم إنما کان ذلک ،حیث قال الله: «ومن لم یستطع منکم طولاً» و الطول المهرو مهرالحره الیوم مثل مهرالامه أوأقل(51)
امروز سزاوار نیست که یک مرد آزاد ، با یک کنیز ازدواج کند . در گذشته چنین بود ، ولی تنها در موردی که خداوند می فرماید : « آنهایی که توانایی و وسعت پرداخت طول را ندارند...» و طول که در آیه آمده به معنای مهر است، و در حال حاضر مهریه زن آزاد مثل مهریه کنیز یا کمتر از آن است.
   
8-معلّی بن خنیس می گوید :
   
از امام صادق علیه السلام درباره ی این موضوع سوال کردم که« چنانچه چنانچه حدیثی از ائمه ی نخست شما به ما برسد وحدیث دیگری از ائمه ی متأخر ، به کدام یک از این دو حدیث تمسک کنیم؟»حضرت فرمودند:خذوا به حتیّ یبلغکم عن الحیّ ، فخذوا بقوله، أما والله لا ندخلکم إلاّ فیما یسعکم(52)به آن عمل کنید ، تا وقتی که حدیثی از امام زنده به شما برسد ؛ در این صورت باید به آن عمل کنید .
   
بدانید که به خدا قسم ما به اندازه ی توانتان به شما حکم می کنیم .توضیح : حکمی که در روایت دوم ، مخالف حکم روایت اول آمده است ، نتیجه ی تغییر موضوع یا دگرگونی ملاک حکم ویا عناوین دیگری است که در تغییر حکم موثرند.
   
9-محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام روایت کرده که حضرت فرمود : إنّ النبی (ص) نهی أن تحبس لحوم الاضاحی فوق ثلاثة أیاّم من أجل الحاجة فأماّ الیوم فلا بأس به(53)پیامبر (ص) نهی کرده است که گوشت قربانی (به سبب نیازی که به آن است)پیش از سه روز نگهداری شود اما امروزه نگهداری آن بیش از سه روز مانعی ندارد.
   
10-محمدبن سنان از امام موسی بن جعفر علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود :لیس بین الحلال والحرام إلاّ شیء یسیر یحوله من شیء إلی شیء فیصیر حلالاً و حراماً(54) بین حلال و حرام فاصله ی کمی است ، که این فاصله ی کم آن را دگرگون کرده وحلال و حرام را مشخص می کند.
   
این بود نمونه ای از روایاتی که حکم ، در آنها تغییر کرده بود .البته ما در این مقاله فقط 10 مورد از این روایات
آورده شد ولی جناب آقای سبحانی در کتاب نقش زمان ومکان در استنباط 19 روایت را آورده اند .
   
نتیجه ی روایات(55):
   
دقت در این روایات ، روشن می کند که تغییر حکم ، به یکی از دلایل زیر است :
   
1- اگر حکم ، حکومتی و ناشی از ولایت پیامبر بر اداره ی جامعه و حفظ مصالح آن باشد ، چنین حکمی ، حکم شرعی الهی که جبرئیل آن را از طرف خداوند آورده باشد نیست ، بلکه حکم موقتی است که به جهت مصالح ومفاسدی جعل گردیده است.
   
نهی از خارج کردن گوشت قربانی از منی قبل از گذشتن سه روز وهمچنین نهی از خوردن گوشت الاغ از این قبیل است . به همین دلیل امام پس از بیان علت نهی می فرماید : همانا حرام ، آن است که خداوند در قرآن حرام کرده باشد.
   
این کلام به این حقیقت اشاره دارد که نهی مزبور مانند سایر نواهی ناشی از مصالح و مفاسد ذاتی همچون نهی از شراب خواری و قمار بازی نیست ، بلکه این نهی ، ناشی از مصالح و مفاسد موقت است.
   
2-گاهی تغییر حکم به دلیل از بین رفتن ملاک آن حکم وپدید آمدن ملاکی مخالف با آن است.
   
مثل حدیث جواز ازدواج با کنیز د رصورت امکان ازدواج با زن آزاد ، با اینکه ازدواج با زن آزاد ممکن باشد .
   
چون ملاک جواز ، زیاد بودن مهریه ی زن آزاد بوده است ، درحالی که در همان روایت نیز آمده است این ملاک در آن زمان ، منتفی شده و بلکه به عکس گردیده است.
   
3- گاهی پیدا شدن عنوانی که حرمت دارد ، باعث تغییر حکم می شود؛ مثل اینکه لباسی ، لباس شهرت شود و یا مردم، کسی که آن لباس را می پوشد دیوانه قلمداد کنند، چنان که در احادیث البسه نیز آمده بود.
   
همان گونه که ممکن است تغییر حکم از قبیل تبدّل ملاک باشد. به عنوان مثال نهی از پوشیدن لباس گران بها ، در زمان فقر ونیاز مردم از این قبیل است .
   
4-گاهی ملاک حکم ، وسیع است ؛ مثل اینکه در زمان امام علی (ع) برای دیه نفس ، درهم ودینار هم پرداخت می شده است ؛ زیرا ملاک دیه ، پرداخت چیزی است که ارزش خون مقتول را داشته باشد واین ملاک برای کسانی که شتر ، گاو و یا گوسفند دارند ، با پرداخت این حیوانات وبرای کسانی که درهم و دینار دارند با پرداخت درهم ودینار تأمین می شود.
   
نقش زمان ومکان در کدام فقها :
   
1- فیض کاشانی : ایشان پس از نقل این حدیث «الفرق بین المسلمین و المشرکین التحّلی بالعمائم» :یعنی فرق بین مسلمانان و مشرکان در تحلی (گوشه ی عمامه را زیر چانه رد کردن) عمامه است.می گوید : امروزه سنت تلحی در بیشتر کشور های اسلامی متروک شده است ، همان گونه که پوشیدن لباس کوتاه –که در زمان امامان رایج بود – امروزه به لباس شهرت تبدیل شده است(56)
   
2- علامه حلی (648-726 ه)ایشان در بحث تجویز نسخ گفته است:احکام شرعی تابع مصالح می باشد و مصالح با تغییر زمان وتفاوت مکلفین تغییر می کند .
   
بنابر این ممکن است حکمی خاص برای گروهی در زمانی مصلحت داشته باشد و در نتیجه به انجام آن امر شده باشند وبرای گروهی در زمانی دیگر مفسده داشته باشد ، در نتیجه از انجام آن نهی می شوند(57)
   
3- شهید اول محمد بن مکی عاملی (متوفای 786 ه )شهید اول می گوید : تغییر احکام به سبب تغییر عادات اجتماعی مردم جایز است . چنان که در پول های رایج و اوزان متداول ونفقه همسر ونزدیکان چنین است چون در این موارد ، احکام ، تابع عادت و شیوه ی زندگی مردم هر زمان است(58)
   
4-محقق اردبیلی (متوفای 993 ه)وی می گوید :هیچ حکمی کلیت ندارد ؛ زیرا روشن است که احکام به اعتبار خصوصیات ،اوضاع، احوال،زمانها،مکان ها واشخاص مختلف تغییر می کند و امتیاز عالمان و فقیهان از غیر آنها بواسطه ی استخراج همین اختلافات و انطباق آن بر مصادیقی است که از شرع مقدس گرفته می شود(59)
   
5- صاحب جواهر (متوفای 1266 ه)ایشان در مسئله فروش کالای موزون بوسیله ی پیمانه و بر عکس گفته است:قوی ترین قول این است که عرف عمومی را در این مسئله در نظر بگیریم وعرف هم با اختلاف زمان ومکان تغییر می کند(60)
   
6- امام خمینی : (1320 – 1409 هـ ) ایشان می گویند :من به فقه رایج میان فقها واجتهاد به شیوه ی مرحوم صاحب جواهر اعتقاد دارم .این نوع فقه واجتهاد اجتناب ناپذیر است ؛ اما این به این معنا نیست که فقه اسلامی بر نیاز های زمان منطبق نیست ؛ بلکه عنصر زمان و مکان در اجتهاد موثر است . چه بسا یک واقعه در یک زمان دارای حکمی باشد اما همین واقعه در پرتو اصول حاکم بر جامعه و سیاست و اقتصادش ، حکمی دیگر پیدا می کند(61) .
   
نتیجه ی بحث:پس از ذکر روایات وسخنان فقها ، می توان در پاسخ این سوال که « آیا می شود یک مستحب تبدیل به حرام شود » این چنین گفت :یک مستحب ، در دو صورت ممکن است استحبابش را از دست بدهد و حتی حکم حرمت پیدا کند:
   
1-هرگاه ملاک آن مستحب ، از بین رود یا ملاکی مخالف با آن پیدا کند.
2-هر گاه عنوانی که حرمت دارد بر روی آن مستحب بیاید ؛ مثل عنوان لباس شهرت بر روی یک لباس مستحب.
   
فصل ششم
   
موضوع بحث:حد واجب حجاب زن چقدر است؟اولاً اصل حکم حجاب ، از ضروریات اسلام است ومنکر آن ، در صورتی که توجه به ضروری بودن آن داشته باشد به فتوای تمام مراجع ، محکوم به کفر است . برای روشن شدن این مطالب به نظرات زیر توجه کنید :
   
امام خمینی رحمه الله علیه(62) : اصل حکم حجاب از ضروریات اسلام است ومنکر آن، حکم منکر را دارد و منکر ضروری ، محکوم به کفر است ؛ مگر اینکه معلوم باشد که منکر خدا و رسول نیست.
   
آیت الله فاضل لنکرانی :ظاهرا اصل حجاب از ضروریات است . و انکار آن اگر به انکار رسالت برگردد ، موجب ارتداد است و بی اعتنایی به آن حرام است.
   
آیت الله بهجت:اصل حجاب از ضروریات است و منکر آن در صورتی که به انکار خدا و رسول برگردد ، کافر است و کسی که منکر نیست ولی عمل به آن حکم نمی کند ، فاسق است.
   
آیت الله سیستانی:از ضروریات است و بی اعتنایی به آن جائز نیست.
   
آیت الله مکارم شیرازی :حجاب از ضروریات دین است واگر کسی با توجه به ضروری بودن آن منکر شود ، کافر است.
   
این بود نمونه ای از نظرات فقهی ،که همگی معتقدند : که اصل حجاب ، یک امر مسلم در دین اسلام است.
   
آیات و روایات زیادی در مورد حجاب وجود دارد ، که چون این مقاله در مورد حجاب نیست از ذکر آنها ، خودداری می شود.
   
اما مطلبی که مربوط به بحث است ، حد واجب پوشش زن است.
   
آیا پوشاندن صورت و دست ها هم واجب است یا نه؟ یکی از مسائلی که از دیر باز مورد اختلاف فقهای اسلام بوده ، مسئله ی وجه و کفین است.
   
که در این باب ، هم قائل به وجوب(63) پوشاندن وجه وکفین وجود دارد ، و هم قائل به عدم وجوب(64)ولی
نظر اکثر فقهای اسلام ، از قدیم تا حالا این است که پوشاندن وجه وکفین ، واجب نیست.
   
اما نظرات مراجع معاصر :
   
نظر اکثر فقهای معاصر این است که ، پوشاندن وجه وکفین ، واجب نیست : (امام خمینی ، مقام معظم رهبری ، آیت الله مکارم شیرازی ، آیت الله سیستانی ، آیت الله فاضل لنکرانی ، آیت الله أراکی ، آیت الله تبریزی)
اما عده ی قلیلی (آیت الله گلپایگانی ، صافی) معتقدند که بنا بر احتیاط واجب باید وجه وکفین هم پوشانیده شود.
   
و آقایانی مثل ایت الله بروجردی قائل به وجوب وجه وکفین هستند(65).
   
نکته مهم:تمام این نظرات در صورتی است ، که اولاً وجه وکفین ، دارای زینت نباشد وکسی هم به قصد لذت و ریبه به وجه وکفین نگاه نکند.پس به اتفاق تمام فقها (چه قدما و چه تمام مراجع معاصر ) اگر یکی از دو شرط زیر وجود داشت پوشاندن وجه وکفین ، واجب است:
   
1- وجه وکفین دارای زینت باشد.
2-کسی به قصد لذت وریبه به وجه کفین زنان نگاه کند . ومفسده ای بر باز بودن وجه وکفین مرتکب شود.
   
متأسفانه این نکته مورد غفلت بسیاری از متدینین واقع شده است . و بسیاری از متدینین فکر می کنند که وجه کفین ، به صورت مطلق استثنا شده و به طور مطلق پوشاندن آن ها واجب نیست ؛ در حالی که مطلب ، این گونه نیست و اگر فقها می گویند پوشاندن وجه وکفین واجب نیست مرادشان در جایی است که اولاً
وجه وکفین هیچ گونه زینتی نداشته باشند و ثانیاً مفسده ای هم بر نپوشاندن وجه وکفین ، مترتب نشود وإلّا اگر وجه وکفین دارای زینت باشد یا مفسده ای بر نپوشاندن وجه وکفین مترتب شود همه ی فقها ی ما بالاتفاق معتقدند که پوشاندن وجه وکفین واجب است.
   
اما سوالی که ممکن است برای خواننده ی گرامی پیش بیاید این است که ، مراد از زینت چیست که اگر وجه وکفین دارای زینت باشد باید پوشانده شود.
   
مراد از زینت چیست:
   
جواب کلی : هر چیزی که عرفاً زینت محسوب گردد و مردم به آن زینت بگویند ، زینت محسوب می شود(66)
   
این جواب ، مورد اتفاق همه ی فقها است. اما اگر مصادیق زینت در کلام فقها بررسی شود ، مسأله احتلافی می شود.
   
آرایش کردن مثل مالیدن کرم و استفاده از لوازم ارایشی حتماً زینت هستند(اختلافی نیست)
   
زیر ابرو برداشتن زینت است(امام ، فاضل ، بهجت ، گلپایگانی )
   
زیر ابرو برداشتن زینت نیست(مکارم،سیستانی)
   
به دست کردن حلقه وانگشترزینت است (امام)
   
به دست کردن حلقه وانگشتر زینت نیست(سیستانی،مکارم)
   
بند انداختن صورت زینت است(گلپایگانی)
   
بند انداختن صورت زینت نیست(سیستانی،مکارم)
   
فصل هفتم
   
موضوع بحث:بررسی سابقه ی پوشیه و نقاب در طول تاریخ بشر و در ادیان إلهی در این فصل بنا داریم به تبین و بررسی سابقه ی تاریخی و مذهبی پوشیه بپردازیم و جایگاه آن را در میان اقوام گذشته و ادیان الهی بررسی کنیم.
   
بنابه گواه متون تاریخی ، در اکثر قریب به اتفاق ملت ها و آئین های جهان حجاب ، در بین زنان معمول بوده است.
   
هر چند حجاب ، در طول تاریخ فراز و نشیب ها ی زیادی را طی کرده وگاهی بااعمال سلیقه ی حاکمان، تشدید یا تخفیف یافته است ولی هیچگاه به طور کامل از میان نرفته است.
   
و چون این تحقیق خصوص نقاب و روبنده را بررسی می کند فقط به ذکر شواهدی از متون تاریخی پرداخته می شود که در آنها نامی از نقاب و روبنده و پوشش صورت آمده است.
   
البته ممکن است پوشش صورت آنها به صورت نقاب و پوشه امروزی نبوده باشد.
   
واضح است وقتی پوشش صورت ، در ادیان إلهی و در طول تاریخ متداول بوده ، بطریق اولی حجاب اثبات می شود.
   
1- پوشیه ونقاب در فرهنگ ملل ونحل جهان:
   
فرید وجدی با اشارت به اینکه «حجاب گرفتن زنان قدمتی طولانی دارد» به نقل از:دایرة المعارف لاروس چنین می نویسد:زنان یونانی در دوره های گذشته ، صورت واندامشان را تا روی پا می پوشاندند.
   
این نوع حجاب (برای پوشاندن صورت)که شفاف و بسیار زیبا بود در جزیره ی کرس یا اِمرجوس و دیگر جزایر
ساخته می شد.
   
زن های فنیقی نیز دارای حجاب های قرمز رنگ بودند. سخن در مورد حجاب در لابلای کلمات قدیمی ترین مولفین یونانی نیز به چشم میخورد حتی (بنیلوب)(همسر پادشاه "عولیس" فرمانروای جزیره ی ایتاک) نیز با حجاب بوده است.
   
زنان شهر ثیب دارای حجاب خاصی بودند ، بدین صورت که حتی صورتشان را نیز با پارچه می پوشاندند . این پارچه ، دارای دو منفذ بود که جلو دو چشمان قرار می گرفت تا بتوانند ببینند.
   
نقش هایی که بر جا مانده حکایت می کند که زنان ، سر را می پوشانده ولی صورت هایشان باز بوده است ولی وقتی به بازار می رفتند بر آنان واجب بوده است که صورت هایشان را نیز بپوشانند ، خواه باکره یا دارای همسر باشند(67).
   
2-پوشاندن صورت (پوشیه ونقاب)در ائین زرتشت وایرانیان:
   
در مقدمه ی کتاب "حقوق زن در اسلام و اروپا" آمده است:در متن کتاب می بینید که حجاب چهره ی زن ، جزء سنت های ملّی بوده است و در ایران قبل از اسلام که امتیاز طبقاتی پایه تشکیل جامعه بود، زنان محتشم ایرانی برای حفظ حرمت و حشمت، پرده ی نازکی بر صورتشان می پوشاندند.
   
این رسم وعادت به تدریج رنگ مذهبی به خود گرفت تا جایی که کسی را یارای گفتگو درباره ی آن نماند.
   
او در متن می نویسد :در کیش آریایی ، زنان محترم ، محجوب بودند.
   
زنان محترم ایرانی برای حفظ حیثیت طبقه ی ممتاز و ایجاد حدودی که آنها را از زنان عادی و طبقه ی چهارم امتیاز دهد صورت خود را می پوشاندند وگیسوان خود را پنهان نگه می داشتند(68).
   
همان گونه که از این جملات بر می آید در آن زمان ، پوشاندن صورت وزدن پوشیه و نقاب نه تنها مذموم نبوده
، بلکه آن ، عامل جدایی زنان متشخص وطبقه ی عالی از زنان عادی به حساب می آمده است.ویل دورانت در این باره می گوید :پس از داریوش زنان طبقات بالا جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند.
   
و در نقش هایی که از ایرانیان باستان برجای مانده است هیچ صورت زن دیده نمی شود و نامی از ایشان به نظر نمی رسد(69)
   
داستان دختران کسری ، نشانگر کیفیت سیره زرتشتیان :
   
همانطور که ملاحظه خواهید فرمود دختران کسری پادشاه ایران حتی بعد از اسارت حاضر نشدند رو پوش صورت خود را بردارند ؛ بلکه علی رغم فریاد عمر ، خلیفه ی حاکم ، از کنار زدن آن خوداری کردند.
   
این امر ، جایگاه روبنده را در سیره ی عملی زنان زرتشتی نشان می دهد .در کتاب حجاب در اسلام این داستان تحت عنوان "حجاب دختران کسری" نقل شده است:هنگامی که سه تن از دختران کسری را با ثروت فراوانی برای عمر آوردند ، شاهزاده گان ایرانی در حالی که با پوشش و نقاب چهره ی خود را پوشانده بودند عمر دستور داد که بر آنان فریاد کشند تا پوشش از چهره بر گیرند تا مسلمانان آنها را ببینند و خریداران، پول بیشتری به پای آنها بریزند.
   
دوشیزگان ایرانی از برهنه کردن صورتشان خودداری کردند ، و مشت به سینه ی نماینده ی عمر زدند و آنان را
از خود دور ساختند عمر خشمناک شد و خواست با تازیانه آنها را بیازارد در آن حال شاهزادگان ایرانی می گریستند.
   
حضرت علی (ع) به عمر فرمود :در رفتارت مدارا کن ، از پیغمبر خدا شنیدم که می فرمود :بزرگ وشریف هر قومی را که خوار و فقیر شده گرامی دارید . عمر پس از شنیدن فرمایش حضرت علی(ع) آتش خشمش فرو نشست . سپس حضرت فرمود : با دختران ملوک نباید معامله ی دختران بازاری کرد(70)
   
نقاب وروبند در تاریخ وادبیات ایران 
   
اینک برای این که این مطلب واضح تر شود ، ادبیات ایران را بررسی می کنیم ؛ زیرا که شعر ونثر ، تاریخ وادبیات هنر و معماری یک ملت ،آینه ی تمام نمای آداب و فرهنگ آن ملت است.وضعیت حجاب زنان ایرانی در شعر ونثر ، آثار باستانی ومعماری وشاهکار های ادبی ایران به وضوح ترسیم شده است.
   
لفظ چادر ،برقع(روبنده)،پرده در ادبیات فارسی فراوان دیده می شود.
   
فردوسی در شاهنامه در توصیف رودابه(همسر زال و مادر رستم) سروده است:
   
دو چشمش بسان دونرگس به باغ
مژه تیرگی برده از پر زاغ
دو ابرو بسان کمان طراز
بر او تور پوشیده از مشک تار
یا فردوسی در شاهنامه در توصیف زن نیکو از دیدگاه ایرانیان می گوید:
به سه چیز باشد زنان را بهی
که باشد زیبای تخت مهی
یکی آنکه باشد وخواسته است
که جفتش بدو خانه آراسته است
دگر آنکه فرخ پسر زاید اوی
به شوی خجسته بیفزاید اوی
سه دیگر که بالا و رویش بود
بپوشیدگی نیز خُوَیش بود(71)
   
یا در خلال اشعار سعدی هم به این نمونه ها بر می خوریم:
   
کاشکی پرده بر اندازد از ان منظر حسن
تا همه خلق ببینند نگارستان را
ونیز:
آن ماه دو هفته در نقاب است
یا حوری دست در خضاب است
آن وسعه ی ابروان دلبند
یا قوس قزح بر آفتاب است
   
و همچنین نظامی گنجوی در کتاب خسرو و شیرین می گوید :
   
چو بردارد نقاب از گوشه ی ماه
بر اید ناله ی صد یوسف از چاه
   
3- پوشاندن صورت (روبنده وپوشیه) در شریعت یهود:
   
رواج حجاب در بین زنان قوم یهود مطلبی نیست که کسی بتواند مورد انکار یا تردید خود قرار دهد . و مورخین نه تنها از مرسوم بودن حجاب در بین زنان یهود سخن گفته اند بلکه به افراط ها وسختگیری های بی شمار آنان در این زمینه تصریح کرده اند، اینک نمونه هایی از کلام مورخین و از خود کتاب تورات آورده می شود تا جایگاه روبند وبرقع در شریعت یهود مشخص شود :در کتاب حجاب در اسلام آمده:گرچه پوشش در بین عرب مرسوم نبوده و اسلام آن را بوجود آورد ، ولی در ملل غیر عرب به شدیدترین شکل رواج داشت.
   
در ایران و در بین یهود و مللی که از فکر یهود پیروی می کردند ، حجاب به مراتب شدیدتر از آنچه اسلام می خواست وجود داشت .
   
در بین این ملت ها وجه وکفین (صورت و دست ها) هم پوشیده می شد (72)استاد الغفار تحت عنوان "حجاب قبل از اسلام "می نویسد:از دیر باز حجاب نزد اقوام وجوامع شرقی سابق، متداول بوده است.
   
و همچنان تا امروز ادامه یافته است اما نسبت به ادیان اللهی جای هیچ مناقشه ای در وجوب حجاب نیست و آیات فراوانی در تورات و انجیل بر اینکه زنان آن عصر به حجاب و قناع ملتزم بوده اند و پرده ای را بر خویش می آویخته، تا مردان اجنبی آنها را نبینند اقرار دارد(73) روبنده و پوشیه در کتاب مقدس یهود :
   
در تورات از چادر برقع و روبنده ای که زنان با آن سر وصورت خویش را می پوشانده اند به طور صریح نام برده شده است.
   
در سفر پیدایش چنین می خوانیم:64- ورفقه چشمان خود را بلند کرده و اسحاق را دید و از شتر خود فرود آمد 65- زیرا که از خادم پرسید این مرد کیست که در صحرا به استقبال ما میاید وخادم گفت :آقای من است پس برقع (روبند) خود را گرفته و خود را پوشانید(74).
   
در مورد عروس یهودا میخوانیم:پس رخت بیوگی را از خود بیرون کرده ، برقعی به صورت کشیده و خود را در چادری پوشید وبه دوازده عینایم که در راه تمنه است بنشست (75)و در کتاب غزلهای سلیمان چنین آمده
است:اینک تو زیبا هستی ، ای محبوبه ی من ، اینک تو زیبا هستی وچشمانت از پشت برقع(روبنده) مثل چشمان کبوتر است(76)
   
نتیجه:
   
همانطور که دیدید روبنده و پوشیه هم در کتاب تورات امده است و هم سیره عملی زنان یهودی بر زدن روبنده بوده است.
   
4- روبنده در مسیحیت:
   
برای اینکه جایگاه روبنده در بین مسیحیان اشکار شود ابتدا سخنی از ویل دورانت را نقل می کنیم . او در تصویری که از برگزاری اعیاد مسیحی که ایام سرور و شادی وتفریح است ارائه نموده چنین می گوید:به حکم سنای ونیس ،آخرین روز قبل از ایام صوم عیسویان ، تعطیلی عمومی محسوب می گردید.
   
در این قبیل اعیاد افراد اعم از ذکور واناث خود را فاخرترین جامه ها وگران ترین ملبوسات می آراستند .خواتیم اعیان نیم تاجمایی مزین به جواهرات یا دستارهایی از پارچه ی زر بفت بر سر می نهادند. چشمان آنها از ورای روبنده هایی از طلا یا پیچه های از تار های نقره برق می زد(77).
   
دکتر حکیم إلهی استاد دانشگاه لندن در کتاب زن وازادی پس از تشریح وضعیت زن نزد اروپائیان در مورد حکم پوشش وحجاب زن نزد مسیحیت می گوید:(شمه ای از عقاید کلمنت و ترتولیان ، دو مرجع مسیحیت واسقف را نقل می کنیم:زن باید کاملا در حجاب پوشیده باشد إلاّ آنکه در خانه ی خود باشد ؛ زیرا فقط لباسی که او را می پوشاند ، می تواند از خیره شدن چشم ها به سوی او مانع گردد .
   
زن نباید صورت خود را عریان ارائه دهد تا دیگران را ، با نگاه کردن به صورتش ، وادار به گناه نماید.(78)در کتاب زن ها و رهایی آمده است :در تورات وانجیل به این مطلب که زنان از روزگار قدیم چهره ی خود را با برقع(روبنده) می پوشانده اند ، اشاره شده است(79)لاروس در ذیل کلمه"خمار"میگوید:زن یونانی وقتی از خانه بیرون میرفت خمار داشت و با آن ، مانند بانوان امروزی شرق ، صورت خود را می پوشاندند .
   
دین مسیحی ، برای زن ، خمار را باقی نهاد ؛ وقتی وارد اروپا شد آن را نیکو شمرد . زن ها در کوچه ووقت نماز خمار داشتند و این عادت تا قرن سیزدهم باقی بود(80) ویل دورانت می گوید : کشیشان ، چادر وروبنده را یکی از ارکان اخلاقیت عیسوی می دانستند(81)
   
نتیجه:
   
بر طبق متون تاریخی در بر کردن چادر و پوشاندن چهره از طرف زنان مسیحی ، یکی از ارکان اخلاقی مذهب محسوب می شده و زنان مسیحی نه تنها از رعایت آن سر باز نمی زده اند ، بلکه وضع به گونه ای بوده است که حتی تصور نمی کردند میتوان آن را کنار گذاشت ؛ وتنها کاری که بعضی از زنان انجام می دادند آن بود که روبنده های خود را تزئین نمایند که ان هم از طرف بزرگان دین به شدت تقبیح و مورد شماتت قرار می گرفت.
   
نقاب وروبند در اسلام همانطور که قبلا گفتیم به نظر اکثر علما ، اگر صورت ودست ها از زینت خالی
باشند ، پوشاندن آنها واجب نیست . و وقتی حجاب اسلام را با سایر ادیان مقایسه می کنیم ، مشاهده می کنیم حجاب اسلام خیلی متعادل تر از ادیان دیگر است.
   
اما در قرآن ، بحث صریحی از نقاب وروبنده نشده است . البته در قرآن ، یک آیه وجود دارد ، که بعضی آن را ، تفسیر به روبنده ونقاب کرده اند و آن آیه ی 31 سوره نور است که می فرماید:«ولیضربن بخمُر هنّ علی
جیوبهنّ»مرحوم اسلامی در کتاب اثبات وجوب حجاب در ذیل این آیه می گوید :معنی نه چنین است که بعضی گمان کرده اند : که مراد انداختن گوشه های خمار به گریبان ، که صورت مستثنی باشد.
   
و این معنا ، خلاف اصطلاحات عرب وعرف لغوئین است ؛ چون اگر این منظور باشد باید بگوید :فلیفق اطراف خمرهنّ علی جیوبهنّچنانچه در بین ما هم مصطلح است که می گویند:روبنده وپیچه زد ، نمی گویند انداخت.پس مراداز خمار ، یک نوع پارچه نازکی بوده ؛ مثل روبنده ونقاب که به سر می زدند (چنانچه فعلا در شام وعراق معمول است)
وقبل از نزول این آیه ، به یک طرف می انداختند و صورت هایشان نمودار بود.
   
بعد امر شد به زدن صورت ها ، که تا گریبان هایشان را بگیرد . و شاهد دیگر ، نقل از زوجات طاهرات پیغمبر (ص) است که وقتی که این آیه نازل شد ، زن های انصار عموماً از پارچه های سیاه ، معجر ساختند ؛ به طوری که سر آنها مانند کلاغ سیاه بود.
   
از این تشبیه ، معلوم می شود که صورتشان را گرفته بودند با پارچه سیاه که مثل غراب شده بودند(82).
   
اما نقاب و روبنده در روایات :
   
1- در روایات هست که حضرت فاطمه سلام الله علیها گاهی که به خانه ی پدر بزرگوارش می رفت ؛ با اینکه خانه شان نزدیک بود برقع(روبنده)بر روی می زد فتجلبب بجلبابها وتبرقعت ببرقعها وأرادت النبی صلی الله علیه واله(83)
   
2- یا آمده است که حضرت زینب در مجلس یزید میفرماید :أمن العدل یا بن الطلقاء تحذیرک حرائرک وأمائک وسوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستور هنّ تحدوا بهنّ الاعداء من بلد من بلد(84)یعنی ای یزید آیا این عدالت است ای پسر ازاد شدگان که زنان حره و کنیزان مملوک خود را در عقب پرده بنشانی و نگذاری چشم نامحرم به آنها بیفتد ولی دختران پیغمبر (ص) را که نوامیس خداوند هستند پیش روی تو مانند اسیران باشند در حالی که به تحقیق هتک ستر آنها کرده و ظاهرکرده باشی صورت های آنان و آن ها را به دشمنان سپردی تا
این ها را مشکفات الوجوه از شهری به شهر دیگر برند.
   
3- یا در روایت است که حضرت ام کلثوم در هنگام فوت حضرت فاطمه (س) روبند بر روی زده بود و خطاب به قبر حضرت رسول میگوید :وخرجت ام کلثوم وعلیها برقعه وتجرّذیلها متجلله بوداع (85)بیرون آمد ام کلثوم از خانه در حالی که بر روی روبنده ای بود و دامن پیراهن عربی را بر خاک کشید وخود را در ردای جللالت وعصمت در آورده بود . (تقریر سه امام معصوم بر این فعل بود)
   
4 - یا در روایت آمده وقتی که اسرای آل پیغمبر را در مجلس یزید پلید وارد کردند یزید دید دختری وارد شد در حالی که روی خود را به دست خود میپوشانید گفت این زن که روپوش ندارد کیست : گفتند : این سکینه دختر امام حسین(ع) است گفت:تو سکینه هستی ؟ اشک از چشم مبارکش جاری شد.
   
یزید گفت:چرا گریه میکنی؟ حضرت سکینه فرمودند:کیف لاتبکی من لیس لها خرقه تستر بها وجهها عن جلسائک(86) یعنی چطور گریه نکند کسی که جامه ای ندارد که روی خود را از تو و اهل تو بپوشاند.
   
5 - کتب محمد بن حسن الصفّار الی أبی محمدالحسن بن علی (ع): فی رجل أراد أن یشهد علیء إمراة لیس بها بمحرم هل یجوز له أن یشهد علیها من وراء الستر ویسمع کلامهاإذا شهد عدلان إنّها فلا نه بنت فلان التی
تشهدک و هذا کلامها أولا تجوز الشهاده علیها حتی تبرز وتثبتها بعینها فوقع علیه السلام تتنقب و تظهر للشهود(87) :محمد بن صفار از امام در مورد مردی سوال می کند که این مرد ، می خواهد بر علیه زنی که نامحرم است ، شهادت دهد.
   
آیا این مرد می تواند شهادت بدهد بر علیه آن زن ، از پشت پرده و کلام زن را از پشت پرده بشنود البته زمانی که دو شاهد عادل بگویند این زن فلانی دختر فلانی است که تو داری علیه آن شهادت میدهی و این هم
کلام ان زن است یا اینکه جائز نیست ؟ و زن باید اشکار شود و خودش بعینه حرفش را بزند .در اینجا امام فرمود : آن زن ، نقاب بزند و نزد شهود ، ظاهر شود .
   
6- در باب نقاب زدن در احرام روایاتی داریم که معصومین نقاب زدن در احرام را از زنها نهی کرده اند. مثلا امام صادق میفرمایند: المحرمة لا تتنقبُ لأنّ إحرام المرأة فی وجهها واحرام الرجل فی رأسه(88) یعنی : زن محرمه نقاب نمی اندازد زیرا که احرام زن به صورتش است و احرام مرد به سرش این گونه روایات هم میتوانند مؤید نقاب باشند زیرا در بین مسلمانان نقاب انداختن یک امر رایج بوده ، که امام در خصوص احرام ، دستور
می دهند که نقاب نیندازند.
   
7- امام صادق(ع)میفرمایند: مرّابوجعفر بإمرأة متنقبه و هی مُحرمة فقال إحرمی وأسفری أرخی ثوبک من
فوق رأسک فإنّک إن تنقبت لم یتغیر لونُک فقال له رجل ُ ألی أین تُرخیه؟ قال:تغملّی عینها(89) یعنی حضرت امام صادق(ع) فرمودند : امام باقر (ع) از یک زن نقاب محرمه گذشت و به او فرمود :احرام بینداز و رویت را باز کن و لباست را از بالای سرت بیاویز زیرا که اگر نقاب بگیری رنگت تغییر نخواهد کرد مردی عرض کرد تا کجا لباس را بیاویزد ؟امام فرمودند :چشمانش را بپوشد.
   
پس همانطور که در این روایت دیدید جمیع اخبار احرام صریح در این است که نقاب زدن از صدر اسلام و پس از نزول ایات حجاب در بین زنان رواج داشته است و بین انها معمول بوده است.
   
نقاب در سیره زنان مسلمان:
   
بدون تردید سنت جاری حجاب در جهان اسلام ، به گونه ای بوده است ،که زنان ، تمامی جسم خویش را که بیشتر موارد شامل صورت ودستانش می شده می پوشانده اند و این رسم ، هنوز هم میان بسیاری از مسلمانان ، در نقاط مختلف دنیای اسلام رواج دارد(90).
   
اسد الله خرقانی که از علمای پیش از مشروطه است ، در رساله رد کشف حجاب می گوید:شبهه ای نیست که طوائف مختلفه از مسلمانان ؛ مانند هندی ، چینی و ترکیان وافغانی وایرانی و عثمانی و مصری و تونی وحبشی وفارسی ویمنی وجبلی وشامی وجزائری ومراکشی ووجاوه ای وقفقازی و تاتار در امور عادیه خودشان با یکدیگر کمال اختلاف را دارند ؛ از قبیل زبان ولباس وعادات ولی در نماز های پنج گانه و حج با هم اتفاق دارند.
   
اتفاق در این احکام ، دلیل قطعی است که اینها ، تلقی از یک مبدأ شده که شرع باشد . همه فرق با اختلاف السنه وعادات در این مبدأ شریک اند.
   
و همچنین نقاب گرفتن زن و احتحاب حرائر و محترمات نسوان اسلامی در جمیع کره ارض یک نحو تطابق دارند(91)یا مثلا آلفرد هیچکاک هنرمند معروف غربی در یکی از مجلات زنانه میگوید:زنان شرقی تا چند سال پیش بخاطر حجاب ونقاب وروبنده که به کار می بردند ، خود به خود جذاب می نمودند وهمین مسئله ، جاذبه ی نیرومندی بدان ها می داد.
   
اما بتدریج با تلاشی که زنان این کشور ها برای برابری با زنان غربی از خود نشان می دهند حجاب وپوششی که دیروز بر زن شرقی کشیده شده بود از میان رفت و همراه آن از جاذبه ی جنسی او هم کاسته می شود(92)
   
فصل هشتم
   
موضوع بحث : نظرات عده ای از عرف متدین اصفهان
   
سوال : آیا پوشیه و روبنده در اصفهان مصداق لباس شهرت است ؟
   
آیت الله مظاهری : پوشیه مصداق لباس شهرت نیست اگر چه بهتر است نزنند .
   
آیت الله مهدوی : پوشیه مصداق لباس شهرت نیست اگر چه اخلاقا نباید بزنند چون انگشت نما می شوند .
   
آیت الله کمال فقیه ایمانی : مصداق لباس شهرت نیست .
   
آیت الله عبودیت : ظاهراً مصداق لباس شهرت هست .
   
حاج آقا فرخ فال : مصداق لباس شهرت نیست ( مدیر مدرسه دارالحکمه )
   
استاد طاهر زاده : مصداق لباس شهرت هست .
   
حاج آقا نم نبات : مصداق لباس شهرت هست ( مدیر مدرسه حضرت صاحب الزمان )
   
حاج آقا شفیعی : مصداق لباس شهرت نیست ( مدیر مدرسه امام سجاد علیه السلام )
   
حاج آقا نظری : مصداق لباس شهرت نیست ( استاد کفایه مدرسه امام سجاد علیه السلام )
   
حاج آقا محبّی : مصداق لباس شهرت نیست ( استاد کفایه مدرسه امام سجاد علیه السلام )
   
حاج آقا میرلوحی : مصداق لباس شهرت نیست ( استاد مکاسب مدرسه امام سجاد علیه السلام )
   
حاج آقا مرتضوی : مصداق لباس شهرت هست ( استاد راهنما )
   
حاج آقا یعقوبی : مصداق لباس شهرت نیست ( استاد مکاسب مدرسه امام سجاد علیه السلام )
   
حاج آقا خطاط : مصداق لباس شهرت نیست .
   
نتیجه :
   
این بحث ،یک بحث عرفی است، برای اینکه بدانیم پوشیه مصداق لباس شهرت هست یا نه، باید به عرف مراجعه کرد و عرف هم در همه مکان ها یکسان نیست پس به طور کلی نمی توان جواب این مسأله را داد.
   
آنچه که در این نوشتار ، تحقیق شد اینست که : نمی توان پوشیه را مصداق لباس شهرت دانست ؛ ولی بهتر است در جایی که مرسوم نیست ، از آن استفاده نشود .
   
پی نوشت ها :
   
44 نهج البلاغه (حکمت شماره17)تمام روایاتی که ما میاوریم ایت الله سبحانی در کتاب نقش زمان ومکان در استنباط ازص58 تا ص67 اورده اند.
45.ترجمه وتوضیح روایات مربوط به ایت الله سبحانی در کتاب نقش زمان ومکان در استنباط است.
46.شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه ج16 باب 4 از ابواب اطعم واثربه حدیث 1 بنقل جعفر سبحانی نقش زمان ومکان در استنباط ص59
47. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه ج3 باب7 حدیث 10 به نقل از جعفر سبحانی نقس زمان ومکان در استنباط ص61
48شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه ج3 باب 7 از ابواب احکام الملابس حدیث3 به نقل از جعفر سبحانی نقش زمان ومکان در استنباط ص61
49. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه ج3 باب 7 از ابواب احکام الملابس حدیث3 به نقل از جعفر سبحانی نقش زمان ومکان در استنباط ص61
50.محدث کلینی ،کافی ج6 باب (تشمیر الثیاب)از کتاب(الزی والتجمل)حدیث2 به نقل از جعفر سبحانی نقش زمان و مکان در استنباط ص62
51.شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه ج4 باب 45 از ابواب (ما یحرم بالمصاحده)حدیث5 به نقل از جعفر سبحانی نقش زمان ومکان در استنباط ص 65
52. محدث کلینی ،کافی ج1 باب (اختلاف الحدیثه ) حدیث 9 به نقل از جعفر سبحانی نقش زمان ومکان در استنباط ص63
53.شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه باب 41 از ابواب ذبح حدیث3 به نقل از جعفر سبحانی نقش زمان ومکان در استنباط ص63
54. علامه مجلسی،بحار الانوار ج6 ص94 باب علل الشرایع والحکام حدیث1 به نقل از جعفر سبحانی نقش زمان ومکان در استنباط ص67
55. جعفر سبحانی ،نقش زمان ومکان در استنباط ص67
56.الوافی ج20 ص 745 به نقل از جعفر سبحانی ، نقش زمان ومکان در استنباط ص69
57. کشف المراد ص173 به نقل جعفر سبحانی نقس زمان ومکان در استنباط ص69
58. القواعدو الفوائد ج1 ص152 قاعده 5 به نقل از جعفر سبحانی نقش زمان
ومکان در استنباط ص70
59. مجمع الفوائد والبرهان ج3 ص436 به نقل از جعفر سبحانی نقش زمان ومکاندر استنباط ص71
60.جواهر الکلام ج23 ص 375 به نقل از جعفر سبحانی نقش زمان ومکان در استنباط ص71
61. صحیفه نور ج21 ص98 به نقل از جعفر سبحانی نقش زمان ومکان در استنباط ص72
62. تمام نظرات بالا از لطیف راشدی استفنائات جدید بانوان (شش مرجع)ص137
63.قائلین به وجوب وجه وکفین:ابا بکربن عبد الرحیم بن شام (به گفته یعلام حلی)فاضل مقداد(به گفته ی صاحب جواهر) فیض کاشانی (تفسیر صافی)
64.شیخ در مسبوط،علامه در قوائد وتذکره،فخر المحققین در ایضاح
النافع،محقق در شرایع(این اقوال به نقل کتاب فقه وپوشش بانوان (علی اکبر
کلانتری)ص39 است)
65حاشیه ی کتاب عروه در فصل ستر به نقل از کتاب حجاب اسلامی ص142
66. امام خمینی،مقام رهبری،گلپایگانی،فاضل،بهجت،تبریزی،مکارم،سیستانی)به نقل از کتاب احکام روابط زن وشوهر ص109و110
67. فرید وجدی ، دایره المعارف ج 3 ص335 به نقل از کتاب حجاب در ادیان الهی ص 23 و ص 24 (علی محمدی آشنایی)
68.حسن صدر ، حقوق زن در اسلام و اروپاص7وص51 بنقل از حجاب در ادیان اللهی ص82و82
69.ویل دورانت تاریخ تمدن ج1ص552 به نقل از علی محمد اشنایی ، حجاب در ادیان إلهی ص81و82
70..وشنوه ای ،حجاب در اسلام ص59 به نقل از السیره الحجابیه ج2 ص 49
71.قائم مقامی ،ازادی یا اسارت زن ص111 به نقل از علی محمدی اشنایی ،حجاب در ادیان إلهی ص84
72.ابوالقاسم اشتهاردی ، حجاب در اسلام ص50 نقل از علی محمدی آشنایی
،حجاب در ادیان اللهی ص101
73.عبدالرسول الغفار المراة المعاصر چاپ 3 ص40 نقل از علی محمدی آشنایی ،حجاب در ادیان إلهی ص103و102
74. سفر پیدایش باب 24 و65 به گفته ی مرجع مذهبی یهودیان (خاخام اوریل داودی) نقل از علی محمدی اشنایی ،حجاب در ادیان إلهی ص103
75.تورات سفر پیدایش باب 38 فقره 14و 15 نقل از علی محمدی اشنایی ،حجاب در ادیان اللهی ص106
76. تورات کتاب غزل های سلیمان باب 4 فقره نقل از علی محمدی اشنایی ،حجاب در ادیان اللهی ص 106
77.ویل دورانت تاریخ تمدن ج13 ص251 نقل از علی محمدی اشنایی ،حجاب در
ادیان اللهی ص 121
78. دکتر حکیم الهی ، زن و آزادی ص 53 ، نقل از علی محمد آشنایی ، حجاب در ادیان الهی ص 129
79.علی رضا افشارینا،زن ورهایی نیروهای تولید ص191 نقل از علی محمدیاشنایی ،حجاب در ادیان إلهی ص133
80.زن و ازادی مهذب (چاپ وزارت معارف)ص65 نقل از علی محمدی اشنایی ،حجاب در ادیان إلهی ص133
81.ویل دورانت تاریخ تمدن ج13 ص498 نقل از علی محمدی اشنایی ،حجاب در ادیان إلهی ص134
82.عباس علی اسلامی اثبات وجود حجاب به نقل از رسول جعفریان زمان رسائلحجابیه ج1 ص633
83.علل الشرایع ج1 ص163 به نقل از رسول جعفریان رسائل حجابیه ج1 ص633
84.بحار ج45 ص133 به نقل از رسول جعفریان رسائل حجابیه ج1 ص101
85. بحار ج3 ص191 به نقل از رسول جعفریان رسائل حجابیه ج1 ص236
86.انوار النعمائیه ج3 ص به نقل از رسول جعفریان رسائل حجابیه ج1 ص 509
87.این روایت از کتاب نکاح اقای زنجانی ج2 ص492 نقل شده است
88.کافی ج4 ص 345 به نقل از رسول جعفریان رسائل حجابیه ج1 ص145
89. کافی ج4 صبه نقل از رسول جعفریان رسائل حجابیه ج1 ص146
90 رسول جعفریان،رساله حجابیه ج1ص34 در مقدمه بعنوان بدعت کشف حجاب در ایران
91.اسد الله خرقانی ، رساله کشف حجاب به نقل از رسول جعفریان رسائل حجابیه ج1 ص148
92.به نقل شهید مرتضی مطهری ، مسئله حجاب ص66 کتاب شناسی ( منابع و مأخذ )
   
1.قرآن کریم
2.نهج البلاغه
3.بهجت ، محمد تقی ، رساله توضیح المسائل (یک جلد) ، قم ، انتشارات شفق،چاپ نود و دوم ،1428هـ . ق.
4.بهجت ، محمد تقی ، استفتائات (چهار جلد) ، قم ، دفتر آیت الله بهجت ،چاپ اول ، 1428 هـ . ق .
5.تبریزی ، جواد بن علی ، استفتائات (دو جلد) قم ، چاپ اول .
6.جعفریان ، رسول ، رسائل حجابیه (دو جلد) ، انتشارات دلیل ما ، چاپ دوم 1386 ش.
7.خمینی ، سید روح الله موسوی ، تحریر الوسیله ، ترجمه اسلامی ، علی (چهار جلد ) قم ، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به 8.جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، چاپ بیست و یکم ، 1425 هـ ق.
9.خمینی ، سید روح الله موسوی ، استفتائات (سه جلد) قم ، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعهمدرسین حوزه علمیه قم ، چاپ پنجم ، 1422 هـ ق.
10.خامنه ای ، سید علی ، اجوبه الاستفتائات فارسی (یک جلد) قم ، چاپ اول 1424 هـ ق.
11.راشدی ، لطیف ، استفتائات جدید بانوان ( شش مرجع ) قم ، عترت ، چاپ اول 1388 ش .
12.سبحانی ، جعفر ، ارشاد العقول (چهارجلد) تالیف حاج عاملی محمد حسین ، قم ، موسسه امام صادق چاپ اول ، 1424 هـ ق .
13.سبحانی ، جعفر ، نقش زمان و مکان در استنباط به نقل از موسسه دائره المعارف فقه اسلامی مجله فقه اهل البیت علیهم السلام ، (56 جلدی) 43 ، سال یازدهم ، پائیز 1384 ش .
14.سبحانی ، جعفر ، عرفی شدن دین ، (یک جلدی) ، قم ، انتشارات موسسه امام
صادق علیه السلام ، چاپ اول، 1384 ش .
15.سبحانی ، جعفر، رساله توضیح المسائل (یک جلدی) قم ،موسسه امام صادق
علیه السلام ، سوم ،1429هـ ق.
16.سیفی مازندرانی ، علی اکبر، دلیل تحریر الوسیله (احکام الستر و النظر)
یک جلدی ، موسسه نشر و آثار امام خمینی ، اول 1417 هـ ق .
17.ساعدی ، جعفر ، نقش عرف و سیره دراستنباط به نقل از موسسه دائره المعارف فقه اسلامی ، مجله فقه اهل بیت ، شماره 45 ، سال دوازدهم ، بهار 1385 ش .
18.علیدوست ، ابوالقاسم ، فقه و عرف (یک جلدی) .پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی ،سوم 1386
19.قمی ، محدث شیخ عباس ، الغایه القصوی فی ترجمه العروه الوثقی ، (دو جلدی) ، قم ، منشورات صبح پیروزی اول ، 1423 هـ ق .
20.کلانتری ، علی اکبر ، فقه و پوشش بانوان ، قم ، موسسه بوستان کتاب ،سوم ، 1387 ش.
21.گلپایگانی ، لطف الله صافی ، جامع الاحکام ، (دو جلدی) ، قم ،انتشارات حضرت معصومه سلام الله علیه ، چهارم 1417 هـ ق .
22.لنکرانی ، محمد فاضل ، رساله توضیح المسائل (یک جلدی) ، قم ، چاپ صدوچهارده ، 1428 هـ ق .
23.مکارم ، ناصر ، استفتائات (سه جلدی) قم ، انتشارات مدرسه امام علی بنابی طالب ، دوم ، 1427 هـ ق .
24.مجلسی ، محمد تقی ، بهارالانوار ، ج 76 ، انتشارات دار احیاء التراث العربی ، اول ، 1412 .
25.مطهری ، مرتضی ، مسأله حجاب ، تهران ، انتشارات صدرا ، پنجاه و دوم ، 1379 ش .
26.مطهری ، مرتضی ، فقه و حقوق (مجموعه آثار) جلد بیستم ، قم ، انتشارات صدرا ، ششم ، 1430 هـ ق .
27.محمدی آشنایی ، علی ، حجاب در ادیان الهی ، انتشارات اشراق ، اول ، زمستان 1373 ش .
28.معصومی ، سید مسعود ، احکام روابط زن و مرد ، قم ، انتشارت دفتر تبلیغات اسلامی ، نوزدهم ،1379 ش.
29.نجفی ، محمد حسن ، جواهر الکلام ، انتشارات داراحیاء التراث العربی ، بیروت ، لبنان ، چاپ هفتم .
30.وشنوه ای ، شیخ قوام ، حجاب اسلامی ، ترجمه محسنی گرگانی ، احمد ، بازنویسی حقجو ، محمد حسین ، قم ، انتشارات پیامبر اسلام .
چهارشنبه 12/9/1393 - 9:36
حجاب و عفاف

تمدنهاى بسیارى تاكنون پدید آمده و سپس ازمیان رفته اند, كه هریك نقش خاص خود را در جهت پیشبرد فرهنگ بشرى یا نابودى وعقب ماندگى آن ایفاكرده است و سپس جامعه دیگرى پس از خود برجاى نهاده كه مدتى در سرزمینى حاكم بوده است.

 در عصر كنونى جز پنج نوع جامعه از آن همه باقى نمانده است 1 كه عبارتند از:

 الف. جامعه مسیحیت غربى.

 ب. جامعه مسیحیت ارتدكس.

ج.جامعه اسلامى.

 د. جامعه هندو.

 هـ. جامعه خاور دور.

 داورى درباره یك فرد ـ وابسته به هر تمدن و فرهنگ یا هرزمان و مكان كه باشد ـ كه آیا انسانى متمدن یا وحشى است, برپایه ابزار و وسایلى كه در خدمت گرفته نیست, بلكه به لحاظ نوع رفتارى است كه با تمدن و فرهنگ عام انسانى یا فرهنگ خاص خود دارد.2

 بنابر این انسان متمدن 3 كسى است كه میراث فرهنگى خود را پاس مى دارد و تحول در آن پدید مى آورد و از فرهنگ دیگران درست ترین را برمى گزیند و نسل نو را براساس آن تربیت كرده, فرهنگ را یكسره بدو مى سپارد.

 اما انسان غیرمتمدن 4 كسى است كه میراث فرهنگى را تباه مى كند یا ازفرهنگ دیگران بدون گزینش و ارزیابى برمى گیرد, در پیروى از فرهنگى كه به آن وابسته است با زمان همزیستى ندارد; یا تمدن خود را در پاى نوگرایى قربانى مى كند, یا نسل نو را از فرهنگ و میراث گذشته محروم مى سازد.

 حجاب جزئى ازتمدن, فرهنگ, آداب و رسوم اسلامى و شریعت الهى است.

 به فرض آن كه از حجاب به عنوان دستورى الهى كه مخالفت با آن حرام و موجب عذاب اخروى است چشم پوشى كنیم و آثار بى حجابى را نادیده بگیریم, بازهم به عنوان كسانى كه به تمدن اسلامى نسبت داریم باید از حجاب پاسدارى و نگهبانى كنیم. _

 از دیر باز تاكنون كه غرب برسرزمینهاى اسلامى چیره بوده تاكنون, ما از غرب در اندیشه ها, دیدگاه ها, باورها, رفتارها و مكتبهاى هنرى,سیاسى واقتصادى تقلید مى كنیم; حتى اگر از اسلام سخن بگوید.

 امروز كه غرب در جست وجوى ریشه هایش و در پى بازگشت به آنهاست, در نتیجه راستگرایان جدید, نونازى ها و فاشیست ها در فرانسه و آلمان و ایتالیا ظهور كرده و خواهند كرد.

 چرا ما ازغرب در این رویكرد تازه اش تقلید نكنیم و ""اسلام گرایان نو"" نشویم.

 این كار هرگز ما را وانمى دارد كه به دوگانه پرستى ها یا آداب و رسوم و جشنها و پایكوبى ها و نغمه هاى نغمه گران دفن شده در اعماق تاریخ باز گردیم.

 چنان كه ما را ناگزیر از بنیان نهادن گروه ها, سازمانها, كنگره ها, سمینارها و جست وجوى رهبران نمى سازد, زیرا جایگاه رهبرى و مرجعیت شناخته شده است.

 در حوزه هاى علمى ده ها محقق و استاد در آستانه مرجعیت به سر مى برند, شخصیتهایى مؤثر كه فرهنگهاى جهانى را بررسى كرده نتایج آن را بر آیین اسلام عرضه مى دارند, هر آنچه شرع مى پسندد برگزیده و هرچه را نمى پسندد دور مى ریزند.

 همه این تلاشها بر پایه دلیلهاى شرعى برگرفته از قرآن و سنت ناب و پشتوانه چهارده قرن تجربه پژوهش و كنكاش صورت مى گیرد و میلیونها تن از فرزندان امت اسلامى را پشت سر خود دارد.

 بلكه بازگشت به اسلام, در واقع بازگشت به بلنداى یكتا پرستى در عقیده, اخلاق و رفتار است; بازگشت به ریشه هاى اصیل خودمان; به قرآن, سنت, جامعه, اقتصاد, فلسفه, فرهنگ, تمدن, هنرها و پوششهاى خودمان, و در این میان, بازگشت زن به حجاب خویش است.

 و سرانجام اینكه گزینش عنوان (حجاب نو) به منظور تناسب با عنوان بازگشت به میراث كهن یا راستگرایى جدید یا نونازیسم یا نو فاشیسم در اروپا بوده است, اما حجاب نو همانند تمسك به قرآن كریم با (بازگشت به اسلام ناب محمدى ) تناسب دارد, به همین دلیل عنوانى را كه در آغاز آمد برگزیدیم.

 ماهیت و حقیقت حجاب

 حجاب چیست؟

 پیش از پرداختن به خوبیها و بدیها و آثار و پیامدها و نقش و سود و زیان حجاب, باید نخست معناى آن را مشخص كنیم.

 آیا حجاب, تكه پارچه اى است كه به شكلى خاص دوخته شده تا بدن زن را بپوشاند, حال هرجا, هرگاه و با هر شكل و رنگ ؟ یا حجاب نوعى رفتار است, یا حجاب آمیخته اى از پوشش و رفتار است ؟

 یا حجاب, حقیقتى است كه به صورت رفتارو پوشش خاص نمودار مى شود و تجلى مى یابد.

 نگارنده دیدگاه اخیر را برمى گزیند ; حجاب چیزى است كه زن را وامى دارد تا قسمتهایى را كه تحریك كننده غرایز مرد است, خواه در جسم یا رفتار یا صدا و گفتار بپوشاند.

 حجاب همان زیورى است كه زن به خود مى گیرد, تا مانع از تحریك غرایز مردان شود.

 به عبارت دیگر حجاب خواسته اى فطرى در درون زن براى پوشاندن مظاهر زنانگى وى است.

 زن و مرد هردودر انسانیت مشترك اند.5

 هر دو موجودى زنده, آگاه به خود وپیرامون خود, و هردو داراى كالبد مادى اند.

 اختلاف زن با مرد در چیزى است كه انوثت (زنانگى ) خوانده مى شود و اختلاف مرد با زن نیز در چیزى است كه مردانگى نام دارد كه هر یك از انوثت و ذكورت, ویژگیهاى برونى و درونى را افزون بر طبیعت انسان به وجود مى آورد.

 یعنى:

 مرد = انسان « ذكورت, و زن = انسان « انوثت.

 هریك از زن و مرد درصورتى كه خود و جایگاهش را بشناسد, نقشى بسزا در چرخه پیشرفت و آسایش بشریت دارد, چنان كه بدون شناخت خود و جایگاه خود, نقش زیادى در ویران سازى زمین و نابود كردن تمدن و وخامت حال و روز بشریت خواهند داشت.

 خداوند متعال مى فرماید:

 (هو أنشأكم من الأرض و استعمركم فیها)هود / 61

 او شمارا از زمین پدید آورد و به آبادگرى آن واداشت.

 ویا مى فرماید: (ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت أیدى الناس )روم / 41

 به خاطر رفتار و كردار مردم, تباهى خشكى و دریا را فراگرفت.

 وقتى خداوند در عرصه زندگى مشترك زن ومرد مى فرماید:

 

(الرجال قوامون على النساء) (نساء / 34);

 

مردان بایستى بر زنان در زندگى زناشویى قوامیت داشته باشند,6

 

همان گونه مى فرماید: بهشت و نعمتهایش همانند تكالیف, هم براى زن وهم براى مرد است.

 

بلى در تكلیفهاى شرعى مرد مورد خطاب مستقیم خداوند است و بر زن ـ جز در موارد خاص خود - از رهگذر خطاب به مرد تكلیف مى شود. خداوند مى فرماید:

 (یا آدم اسكن أنت و زوجك و كلامنها رغداً حیث شئتما و لاتقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمین)بقره/ 35

 اى آدم ! تو و همسرت در بهشت بیارامید و از نعمتهاى آن, از هرچه كه خود خواسته اید به خوشى و فراوانى بهره برید, و به این درخت نزدیك نشوید كه از ستمكاران خواهید شد.

 به هرحال ما حقیقت حجاب را چنین مى یابیم كه حجاب, شرم و حیایى است كه زن بدان آراسته است, زیرا هیچ زنى را نمى توان یافت كه هیچ حیا نداشته باشد.

 

بلى همه ما نیازمندیم كه كسى ما را برانگیزاند و به مرحله ظهور برساند, زیرا حیا بذرى است كه در وجود هر زنى كاشته شده است.

 خداوند متعال مى فرماید:

 (إلاّ على أزواجهم… فإنّهم غیر ملومین ) مؤمنون / 6

 مگر در مورد زنانشان… كه در این صورت نكوهیده نخواهند بود.

 این بذر حیا اگر زمینه مناسب همراه با تربیت و مراقبت برایش مهیا شود به زودى رشد مى كند و میوه رفتارش به بار مى نشیند.

 چنان كه ممكن است همچون دانه اى به حال خود باقى بماند و یا رشدى ناقص و بى ثمر داشته باشد.

 این دانه اگر در زمینى مناسب و با دستان تربیت پرورش یابد, میوه حجاب را به بار خواهد نشاند, چنان كه عكس این حالت نیز امكان دارد.

 حجابى كه به معناى حیا و پنهان داشتن جلوه هاى زنانه است, فراگیرتر از حجاب شرعى اسلامى است كه شامل هر وسیله پوششى است كه زن به كار مى گیرد, گرچه با شكل غیر شرعى باشد.

 نمونه هایى از حجاب غیر شرعى

 الف. شلوار(مردانه): شلوار نوعى پوشش مردانه است كه گاه زنان در خیابان, محل كار و دانشگاه و مدرسه مى پوشند.این پوشش جز نوعى از نمادحیاى زن نیست, ولى با همانند مرد شدن, زنانگى زن را دگرگون كرده است.

 ب. لباسهاى گشادى كه زنان به تن مى كنند, كه نوعى از حجاب ناقص است.

 ج. جمع كردن و بالا زدن موها كه نوعى آرایش معمولى در میان زنان است, به جاى آن كه موها را رها بگذارند كه كاملاً آشكار باشد. این شیوه نوعى حجاب است كه اسلام آن را نمى پذیرد (و كافى نمى داند).

 

زنان رنگ سیاه را ازمیان رنگها بهتر مى پسندند, زیرا این رنگ در هر قسمت از پوشش زن به كار رود بدن را بیشتر و بهتر مى پوشاند.

 

حجاب اسلامى

 

اگر بخواهیم از مظاهر حیاى زن مسلمان سخن بگوییم, بى تردید از حجاب كامل سخن خواهیم گفت; حجابى كه نمونه سخن خداوند متعال در آیات چندى است:

 

1. (یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ ) احزاب / 59

 

زنان پوششهاى خود را فروتر گیرند.

 

2. (ولیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ و لا یبدین زینتهنّ) نور / 31

 

و زنان بایستى روسرى هاشان را بر گریبان بیندازند و زینت خویش را آشكار نسازند.

 

3. (و لا تبرّجن تبرّج الجاهلیة الأولى ) احزاب / 33

 

و همانند زینت نمایى روزگار جاهلیت پیشین زینت نمایى نكنید.

 

4. (و لایضربن بأرجلهنّ)

 

چنان پاى نكوبند كه زینتهاى پنهانشان آشكار شود.

 

5. (فلاتخضعن بالقول…)احزاب / 32

 

پس در سخن نرمى نكنید.

 

6. (یغضضن من أبصارهنّ) نور / 31

 

دیدگان شان را فروگذارند, تا دستاوردهاى مهمى در جامعه تحقق یابد, ازجمله (والحافظین فروجهم و الحافظات); مردان نگاهبان عورت خویش و نیززنان نگهبان.

 

پس حجاب طبیعى و كامل همان است كه قرآن كریم ذكر كرده است; همان چیزى كه زن مسلمان را از غیرمسلمان جدا مى كند.

 

و در این میان مرد نیز نقش ویژه خود را دارد. پس حیایى كه در هر زنى وجود دارد, در زن مسلمان زمینه هاى رشد و پرورش آن بیشتر فراهم است كه از جمله آن زمینه ها مى توان از امور زیر نام برد:

 

الف. پوشاندن بدن, به جز جاهایى كه شریعت مقدس اجازه داده است.

 

ب. پنهان داشتن زینتها; پس زن نبایستى لباسهاى رنگارنگ, بدن نما, لباسهاى نازك و جلب توجه كننده یا جواهرات و زیور آلاتى كه آشكار است و چیزهایى كه هنگام راه رفتن صدا ایجاد مى كند بپوشد.

 

ج. سخن گفتن با جدیت و بدون نرمى و شوخى در گفتار, جز با همسر یا یكى از محارم.

 

اسلام درپى كاشتن بذر حیا در وجود زن است و مى كوشد آن را بپروراند, حال آن كه زن غربى حال و روزى عكس این دارد.

 

به طور معمول بذر حیا در زن غربى ازبین مى رود و یا رشدى ناسالم مى یابد و یا پرورشى بى نتیجه دارد كه به صورت پوشیدن شلوار مردانه یا پوششهاى تیره نمایان مى شود و سرانجام بذر حیا به تدریج در طول زمانهاى دراز در رهگذر دیگر نسلها نابود مى شود و درنتیجه زن بخشى از ویژگیهاى زنانه خود را از دست داده به بى بند و بارى مى رسد, چنان كه در غرب رسیده ودچار پیامدهایى چون نابودى نسل و بیماریها و تجاوزها و… مى شود و تا آنجا پیش مى رود كه تجاوز به حقوق زنان از بارزترین مشخصه هاى زندگى این عصر مى شود.

 

اما زن مسلمان, از آن رو كه پایبند پوشش اسلامى خود است, بذر حیا در وى پرورش مى یابد و این تجربه در طول نسلهاى آینده هر روز بارورتر مى شود, تا آنجاكه زن مسلمان بیشترین تلاش را در نگاهبانى از خویشتن مى كند و در مسیر عصمت قرارمى گیرد.

 

گرچه رسیدن به مقام حضرت زهرا(ع) و حضرت خدیجه و زینب -درود خدا بر ایشان - بس دشوار است, ولى حركت در این مسیر جز با پیروى از ایشان در عرصه نگهبانى از مظاهر زنانه كه بیشترین نمود آن در حجاب اسلامى است امكان پذیر نیست.

 

حجاب, انگیزه ها و دغدغه ها

 

در این روزگار دشوار كه امت اسلامى راهى دراز در پیروى و تقلید از غرب پیموده و جز جایگاه مرجعیت و حوزه ها و نهادهایى كه از طریق عالمان و رهبران دینى به دفاع از اسلام ناب محمدى (ص) و ترویج آن مى پردازند و گاه به صورت بنیادها یا مقاومت ها و خیزشهایى در این جهت یا به صورت رعایت حجاب اسلامى نمود دارند, همه و همه در مسیر تقلید از غرب ره مى پویند.

 

زن براى پایبندى به حجاب جز رضاى خدا و حفظ ارزشهاى اسلامى انگیزه اى ندارد و این انگیزه را با رفتار و پوشش خود نشان مى دهد.

 

زن مسلمان پایبند به حجاب, یك نگرانى بیشتر ندارد ; محرومیت از آزادى, مانند هر انسان محروم از آزادى.

 

اكنون اگر این محرومیت براساس باورها و اصول ارزشى باشد چه باید كرد.

 

بسیارى با ابزارهاى گوناگون در پى نابودى آزادى زن مسلمان اند, این تلاشها با همه گوناگونى شكلها و نمودها یك تفسیر بیشتر ندارد, نابود كردن حجاب; چنان كه خداوند مى فرماید:

 

(كزرع أخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوى على سوقه یعجب الزرّاع لیغیظ بهم الكفار) فتح / 29

 

به سان نهالى كه جوانه برآورد و آن را نیرومند سازد و ستبرگردد و بر ساقه هایش بایستد و كشاورزان را شاد و شگفت زده سازد تا كافران را به خشم آورد.

 

تمام قصه همین است; دشمنى با حجاب, جدا از برنامه ریزى هاى استكبار, تا آنجا كه به صحنه زندگى و عملكرد مردم مربوط است, یك تفسیر بیشتر ندارد كه همان احساس نفرت و خشم است, زیرا انسان هرقدر كه تكبر ورزد باز هم خود را مى شناسد.

 

(بل الانسان على نفسه بصیرة) قیامت / 14

 

بلكه انسان به نفس خود آگاه است.

 

معارضان با حجاب مى دانند كه افرادى بزدل و ترسو هستند و هیچ گاه استقلالى ندارند و پیرو و طفیلى دیگرانند.

 

(ودّ كثیر من أهل الكتاب لو یردّونكم من بعد ایمانكم كفّاراً حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحقّ) بقره/109

 

بسیارى از اهل كتاب با آن كه حق بر ایشان آشكار شده است, از سر رشكى كه در دل دارند, خوش دارند كه شما را پس از ایمانتان كافر گردانند.

 

(ربّما یوّد الذین كفروا لوكانوا مسلمین)حجر/2

 

چه بسا كافران آرزو كنند كه كاش مسلمان بودند.

 

پایبندى زن مسلمان به حجاب دراین زمان كه كنار نهادن حجاب و تقلید از زن غربى, فوایدى را همچون منافع اقتصادى از طریق ایجاد فرصتهاى كارى در عرصه هاى فراوان و یا فواید سیاسى و اجتماعى دارد; هیچ دلیلى جز كسب رضاى الهى ندارد.

 

در زمانى كه رئیس جمهور در حكومتى كه در دامان غرب قراردارد نمى تواند زنى با حجاب باشد.

 

حتى نمایندگى پارلمان دموكراتیك ـ اگر چه به شیوه الجزایرى ـ یا رئیس جمعیت زنان یا خیریه ها نیز نمى تواند زنى با حجاب باشد.

 

زن مسلمانى كه با حفظ حجاب خواهان رضاى خداوند است, و این امر به او شخصیتى اصیل و مستقل مى دهد, اما در عرصه هاى سیاسى و اجتماعى كشورهاى پیرو غرب بهاى سنگینى باید بپردازد. ولى ایستادگى زن در برخورد با این محدودیتها از چند جهت در زندگى دنیوى او مفید است:

 

الف. با حفظ حجاب, معناى این آیه شریفه شامل حال زن نمى شود:

 

(و من أعرض عن ذكرى فإنّ له معیشة ضنكاً)طه/124

 

هركس كه از یاد من روى برتابد, به تنگناى زندگى دچار آید.

 

ب. در برابر, مصداق این آیه شریفه مى شود:

 

(من عمل صالحاً من ذكر أو أنثى و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیبة)نحل/97

 

هر مؤمن مرد یا زنى كه كار شایسته انجام دهد او را به حیات طیبه زنده مى داریم.

 

ج. زنى كه حجاب اسلامى را به طور كامل رعایت مى كند, جایگاهى همچون مرجعیت حوزه هاى علمیه, یا گروه هاى (مقاومت) و (انتفاضه) مى یابد:

 

(و من یعمل مثقال ذرّة خیراً یره)زلزال/7

 

هر آن كس كه ذره اى كار نیك انجام دهد, آن را ببیند.

 

انگیزه دیگر زن مسلمانى كه حجاب را به خاطر رضاى خداوند حفظ مى كند این است كه زن, انسان است, و انسان به طور طبیعى میل و تلاش به سوى كمال دارد. و زن مى داند كه حجاب كمال اوست و بى حجابى مایه نقصانش كه این مسأله به داشتن یا نداشتن حیا یا باور و یقینى كه زن را وادار به حفظ حجاب مى كند, مى انجامد.

 

رضاى خداوند متعال و جایگاه شناسى كمال زن, همان چیزى است كه او را وادار به رعایت حجاب اسلامى مى كند. اگر چه این تحفظ براى او مشكلات و سختى هایى به بار مى آورد.

 

حجاب و چالشهاى امروز

 

از جمله چیزهایى كه انسان را جذب خود مى كند, آخرین اختراعات و دستاوردهاى ابزارى بشرى است كه همواره زندگى را آسان تر و آسوده تر مى سازد.

 

آگاهى یافتن از مشخصات دستاوردهاى تازه, همان چیزى است كه شركتها و كارخانجات به شدت بر سر آن به رقابت مى پردازند تا بازارهاى سرمایه گذارى خود را تضمین كنند.

 

اما در رابطه با باورها و مذاهب, مطلب بر عكس است. دراین زمینه بیشتر, اهداف حقیقى پنهان مى ماند و مكاتب و مذاهب با عناوینى همچون روزآمد, امروزین, پیشرفته, استقلال, آزادى و… ارائه مى شوند.

 

ابزارهاى روشنایى از وسایل ابتدایى گرفته تا دستگاه هاى الكتریكى كه در نیروگاه هاى هسته اى تولید مى شود, بسیار تفاوت كرده است.

 

این بسیار مهم است كه انسان كه از هزاران سال پیش حیوانات را براى سوارى اهلى مى كرد, اكنون با یك وسیله بارها به فضا صعود مى كند.

 

در آن روزگار نامه رسانى كارى بس مشكل بود كه با وجود خطرات بسیار براى نامه رسان نیاز به هفته ها زمان داشت. اما اكنون وسائل ارتباطى بیشتر به دنیاى خیال و افسانه و شگفتى ها مى ماند.

 

روزگار این است, همه چیز آن در حال دگرگونى و تغییر است, ولى انسان همان انسان است و هیچ تغییرى نكرده است.

 

ما نمى توانیم انسانى را كه هزار سال پیش مى زیسته بدوى و بى فرهنگ بنامیم و انسان كنونى را متمدن و فرهنگ دوست بخوانیم; تنها به خاطر بود و نبود ابزارهاى الكتریكى و حمل و نقل و ارتباطات.

 

و اگر این ملاك تمدن و پیشرفت باشد, پس از هزار سال ما نیز افرادى غیرمتمدن و بى فرهنگ نامیده مى شویم.

 

پس اختراعات به انسان جایگاه و صفت انسانیت نمى دهد7; انسان همان انسان است, با همان نیازها, خواسته ها, دردها و آرزوها. آنچه امروزه تفاوت كرده ابزار و راه هاى پاسخگویى به نیازها و خواسته ها است.

 

اما در طول تاریخ انسان در زمینه اصول و ارزشها چالشهاى فراوانى داشته است و در طول تاریخ فرهنگها, تمدنها به گونه اى با یكدیگر تفاوت داشته اند.

 

حكومت اسلامى كه رسول مكرم اسلام(ص) آن را بنا نهاد با سه امپراطورى بزرگ معاصر خود رودررو بود كه یا باید فرهنگ اسلامى پایدار و پابرجا مى ماند و بر اساس آن تمدنى به وجود مى آمد و یا در برابر سه تمدن دیگر به ویژه تمدن ایران و روم كه در نزدیكى مرزهاى اسلامى قرار داشت نابود مى شد و از بین مى رفت.

 

اما با عنایت خداوند و سخت كوشى و مجاهدت پیامبران و یاوران ایشان در طول تاریخ و به خاطر خون شهیدان و ایستادگى پیامبر و خاندان و یاران بزرگوارش, نتیجه به گونه اى دیگر رقم خورد; تمدن اسلامى پدید آمد و دو امپراطورى رقیب خرد شده و از بین رفتند و تمدن اسلامى باگذر از تمدن هندى به دروازه هاى تمدن چینى رسید.

 

اینك حجاب جزئى از فرهنگ الهى و تمدن اسلامى است.

 

وجود حجاب به صورت پدیده اى فراگیر بین مسلمانان, نشانگر این است كه فرهنگ اسلامى در عرصه تمدنهاى جهانى از موقعیت و جایگاهى نیرومندى برخوردار است.

 

از طرفى كاهش جلوه حجاب نمایانگر این است كه فرهنگ اسلامى در رقابت و مبارزه طلبى با دیگر فرهنگها ناتوان شده است و رواج بى حجابى دلیل بر پیروزى دیگر فرهنگها و تمدنهاى غیراسلامى است.

 

تمام قصه این است كه امروزه تمدن اسلامى رودرروى دیگر تمدنها مى ایستد و نشانه هاى اسلام و دین كه حجاب نیز یكى از آنهاست, همه پایدار و پا برجا مى ماند و یا چیزى از فرهنگ و تمدن اسلامى باقى نخواهد ماند.

 

بى حجابى پدیده خطرناكى است كه به ما اعلام خطر مى كند; خطر از بین رفتن موقعیتهاى تازه اى از فرهنگ اسلامى به نفع تمدنهاى دیگر را.

 

این زمانه نیست كه دعوت به رقابت مى كند, بلكه تمدنهاى عصر یكدیگر را به مبارزه مى طلبند, حجاب با دستاوردهاى زمانه, اختراعات, سیطره بر علوم و فنون و صنایع ناسازگار نیست.

 

مبارزه طلبى تمدنهاى دنیا به این معنى است كه آیا دستى كه ابزار روز را به خدمت مى گیرد به اسلام ناب محمدى(ص) پایبند است یا خیر؟

 

و اگر این امكانات دست یك زن است, آیا با حجاب است یا بى حجاب؟ غرب با این مسأله مخالف است.8

 

اما در جهان اسلام مهم ترین چالش كه حجاب با آن روبروست این است كه گفته مى شود در گذشته زن از وابستگى اقتصادى و اجتماعى به مرد رنج مى برد, ولى زندگى خانوادگى پابرجا بود و چند همسرى رواج داشت.

 

جامعه اسلامى از سنگینى مهریه ها دچار مشكل شد, اما باز هم بنیاد خانواده پربرجا بود, ولى امروزه دنیاى اسلام به آداب و رسوم غربى گرفتار شده, از جمله آزادى, با معنى هایى كه از نظر غرب دارد; آزادى در پوشش و خوراك و آشامیدن و مصرف.

 

بى اعتنایى به حجاب پیدا شد وهمزمان با رواج غرب گرایى به شكلى وحشتناك عزوبت ها و بى همسرى هاى طولانى یا همیشگى را در پى داشت.

 

در این شرایط ازدواج دیرهنگام, جزئى از زندگى مرد و زن جامعه اسلامى شده, چیزى كه در كشورهاى اسلامى سابقه نداشته است.

 

در چنین شرایطى برگ برنده حجاب آن است كه همچون راهكارى براى ازدواج به هنگام مطرح شود.

 

به زعم نگارنده بى حجابى علت اصلى و قطعى تجردهاى طولانى یا همیشگى و ازدواج هاى دیرهنگام در كشورهاى اسلامى است.

 

بى حجابى باعث بى توجهى مرد به زن به عنوان یك همسر شده و دیگر زن نه به عنوان همسر بلكه به عنوان یك دوست براى او مطرح است.

 

زن براى مرد رؤیایى بود كه جز با ازدواج شرعى تحقق نمى یافت, اما امروز به دلیل پدیده بى حجابى و برهنگى قسمتهاى بسیارى از بدن و آرایشهایى كه جز براى شوهر انجام نمى شد و زیبایى زنانه در دسترس همگان و همه جا هست.

 

و مصیبتى كه از این رهگذر پدید آمده گریبان زن و مرد را به یك اندازه گرفته است. و اگر وضع به همین روال پیش رود نتیجه درست همان خواهد بود كه اكنون در غرب است.

 

آیا حجاب مى تواند آثار این مصیبت بزرگ را بزداید.

 

بدین گونه, چالشهاى زمان در برابر حجاب را مى فهمیم و مشكلاتى را كه یا باید حجاب آن را حل كند یا در برابر آن به زانو درآید.

 

حجاب اصالتگرایى است, و بى حجابى تقلید

 

هیچ كس منكر آن نیست كه وضع حجاب در جهان اسلام به جایى رسیده كه اگر یك زن مسلمان با حجاب كامل اسلامى ظاهر شود انگشت نما خواهد بود, چنان كه درگذشته نه چندان دور, بى حجابى این گونه بود.

 

چرا چنین وضعى پیش آمده است:

 

پاسخهاى گوناگونى مطرح است كه هریك از نقطه نظر خود درست است, اما این گونه مى توان پاسخ داد این همه یك علت دارد با نمودهاى گوناگون; پیروى از غرب كه به صورت فشارهاى روانى و اجتماعى بر زن مسلمان نمودار مى شود.

 

آنچه گفته شد در همه زمینه هاى فرهنگى, اقتصادى و سیاسى دیده مى شود.

 

بنابراین جامعه اسلامى به جامعه اى دنباله رو, مقلد و خوار و ذلیل تبدیل شده, مگر آن كه خداوند رحمى كند.

 

پس از بررسى نظرى مشكل, از عوامل فشارهاى روانى و اجتماعى كه سبب پس رفت حجاب در جهان اسلام شده سخن مى گوییم.

 

یك. ابزارهاى تبلیغى9

 

الف. رسانه هاى تبلیغى مانند روزنامه ها, نشریات, رادیو و تلویزیون تلاش گسترده اى در جهت نشر خبرهاى مربوط به فروشندگان لوازم آرایشى, تبلیغ كالا, ملكه هاى زیبایى, بازیگران, خوانندگان, رقاصه ها و … و دارایى ها و درآمدهاى افسانه اى آنها دارند.

 

نیاز به شاهد آوردن نیست, یك بار مراجعه به هر نشریه هر چند بسیار وزین در سطح كشور (لبنان یا دیگر كشورهاى عربى) یا شنیدن یك برنامه, درستى یا نادرستى این ادعا را اثبات مى كند.

 

واین چنین است كه ثروت را در گرو برهنگى معرفى كرده اند.

 

ب. با وجود رسانه تلویزیون, براى رسیدن به این هدف كه فرهنگ برهنگى جزئى از زندگى روزمره شود, دیگر نیازى به برنامه هاى خاص و فیلمها و تبلیغات و ترانه هاو… نیست.

 

البته نقش ویدئو و آنتن هاى ماهواره را در راستاى این فرهنگ نباید از یاد برد.

 

طبیعى است كه هر وسیله تبلیغاتى بر كسانى كه آن را مى بینند و از آن پیروى مى كنند, به طور مستقیم و غیرمستقیم اثراتى مى گذارد كه در خیابان, دانشگاه و كارگاه ها دیده مى شود, جایى كه فرهنگ برهنگى به عرفى رایج تبدیل شده است.

 

ج. فیلمها و برنامه هاى تلویزیونى دركشورهاى اسلامى, معمولاً حجاب را همراه با بیچارگى و فقر نمایش مى دهند; زنان پست و ناتوان, خدمتكار, زندانى و بدكاره هاى شكست خورده را به صورت زنان با حجاب نشان مى دهند و زنان سرشناس و ممتاز را با لباس شنا… و در هیأت بانوى خانه و مسؤول مراكز و خوشبخت و سرشناس و موفق و تحصیل كرده و مدیر نشان مى دهند.

 

بدین ترتیب توانایى, موفقیت, علم و دانش با برهنگى توأمان مى شود كه نتایج این گونه تبلیغات نیز روشن و واضح است.

 

د. چه بسا در پخش اخبار ملاحظه مى كنیم كه بى حجابى با جاه و مقام نیز ربط دارد! بدین گونه كه رؤساى جمهور, وزیران, نمایندگان, كارفرمایان و زنان با شخصیت و مؤثر در تشكلها و افراد فعال در عرصه هاى اجتماعى و امور خیریه, همسران سیاستمداران, كارمندان, دانشمندان, ادیبان, همه و همه زنانى بى حجاب اند كه با كمترین پوشش و با جواهر آلات زینتى زنانه به نمایش در مى آیند.

 

هـ. گاه بى حجابى با شعف و شادى و خوشبختى نیز همراه مى شود, بدین گونه كه در مجلات هنرى, زندگى هنرپیشه ها, ستاره هاى تئاتر و رادیو و تلویزیون و سینما و ورزش پر از سرمستى, سفرهاى هوایى و گردشها و خوشگذرانى ها همراه با برهنگى و بى بندوبارى عرضه مى شود.

 

و. شبكه هاى تلویزیونى در بین روز و در ساعات كار مردان, برنامه هاى شگفت و هیجان آورى ویژه زنان پخش مى كنند كه یكسره به دست غربزدگان ساخته شده اند; راه حل مشكلات زنان را با عناوینى مانند امور مربوط به زن, مشكلات زنان, زن و قانون و… مطرح مى كنند كه به طور غیرمستقیم زن را جذب غرب مى كند.

 

ز. از سویى, بى حجابى با توانمندى وجوانى ارتباط داده مى شود; در مجلات ورزشى فراوانى قهرمانان ورزشى زن را همانند شخصیت هاى افسانه اى به تصویر مى كشند.

 

بدون توجه به پیامدها و آثار منفى آن بر جسم زن و اینكه چگونه با قدرت و خشونت دست و پنجه نرم مى كنند.

 

و دراین بین توجه او را به لباسهایى جلب مى كنند كه از بین برنده حیا است, بدون اینكه در این رهگذر اشاره اى به بیماریها و آسیبهاى موجود در میان این گونه ورزشكاران شود.

 

دو. سستى در پایبندى به حجاب و تشویق آیندگان به بى حجابى.

 

سه. توسعه و ترویج مراكز خوشگذرانى; مانند سالنهاى ورزش, رقص, شناى مختلط, كافه ها و هتلها و…
چهار. پیوند دادن آزادى به بى حجابى, تحصیل و كار (استقلال اقتصادى زن) از سالهاى متمادى و با ابزارهاى گوناگون.

 

پنج. ناآشنایى بسیارى از زنان با حجاب كامل اسلامى. بسیارى با حجابى ناقص و اندك دیده مى شوند و تصور مى كنند حجاب كامل اسلامى همین است.

 

شش. اهمیت ندادن مرد به حجاب زن كه بر اثر آن زن نیز به حجاب بى اعتنا مى شود. اگر حجاب نزد مرد مطلوب باشد, نزد زن نیز مطلوب خواهد بود. مردان با غیرت, زنان با حجاب دارند.

 

هفت. مبارزات بسیارى از سازمانها و ارگانهاى به ظاهر اسلامى با حجاب به ویژه و با دین و ا یمان به طور عام, از راه تلاش در اشاعه بى بند وبارى, بدون اینكه ذره اى مورد تعرض و بازخواست قرار گیرند.

 

خلاصه اینكه فرهنگ برهنگى, با شهرت, ثروت, اقتدار, توانمندى, دانش, شگفتى آفرینى, قهرمانى و حمایت هاى حكومتى پیوند داده شده است.

 

آیا چنین جامعه غربزده اى زن محجبه را زیر فشار قرارنمى دهد؟!

 

در جامعه اى كه غرب زدگان مى خواهند مشكلات را حل كنند و به برهنگى فرامى خوانند و از هر سو دروازه هاى عریانى گشوده مى شود و اقتصاد و سیاست و تبلیغاتش غرب زده است, چگونه مى توانیم از زنان بخواهیم كه دنباله رو دیگران نباشند و به اصالت خود و به زن بودن و مسلمان بودن خود بازگردند.

 

در جامعه ما كه در همه ساعات روز و همه روزهاى سال از فرق سر تا ناخن انگشت پا دنباله رو غرب است, چگونه از زن بخواهیم كه اصیل باشد.

 

براى حل مشكل زن و مشكل حجاب و رهاسازى او از اسارت تقلید از غرب باید همه جامعه از بند تقلید غرب رها شوند و به اصالت خود باز گردند.

 

حجاب, آزادى, تحصیل, كار, استقلال و اقتصاد

 

ییكى از خطراتى كه امروزه زندگى ما را تهدید مى كند, تلاشى است كه دشمنان اسلام و انسانیت در غافلگیر كردن ما دارند.

 

امروزه در نتیجه توسعه و پیشرفت ابزارهاى تبلیغاتى و اطلاع رسانى, مسأله غافلگیرى جزئى از زندگى ما شده است كه به صورت شعارها و مفاهیم انسانى مرموزى در پس پرده با اهدافى پلید و پست مطرح مى شود.

 

در این زمینه دو نكته درباره حجاب زن مطرح مى شود:

 

نكته اول10

 

زن باید از دوره محرومیت آزاد شود; دانش بیاموزد و كار كند تا از نظر اقتصادى و اجتماعى از مردان بى نیاز باشد; بانویى آزاد و بزرگوار, نه فردى دنباله رو, خوار و بى ارزش. تا زمانى كه دختران جوان بى سواد باشند و به مدرك علمى دست نیابند و خود هزینه زندگى خود را با كار به دست نیاورند همواره زبون و بى ارزش خواهند بود!

 

پیش از هر چیز, نخست باید معانى این واژه ها به خوبى روشن شوند: دوره محرومیت, كار, استقلال اقتصادى, آزادى, بى سوادى, دانش, خوارى و….

 

دوره محرومیت: توضیح این واژه پیش از این گذشت, مراد از آن همان روزگارى است كه زن درعرصه اقتصادى و اجتماعى طفیلى مرد بود, زیرا زن تحصیل كرده و كارورز نبود تا هزینه خود را تأمین كند.

 

كارورزى: به معناى فعالیت اقتصادى است كه درآمدزا باشد.

 

استقلال اقتصادى: معنایى واضح دارد, از خلال سخن این گونه بر مى آید كه استقلال اقتصادى آزادى یا زمینه آزادى است.

 

بى نیازى اقتصادى زن از دو راه فراهم مى شود; تحصیل و دستیابى به درجات عالى علمى, و كار و فعالیت اقتصادى.

 

زن تحصیل كرده و كارمند آزاد است و در امور مالى نیازى به مرد ندارد. این خود استقلال اجتماعى را نیز به دنبال مى آورد.

 

این سخن را بسیارى از فرزندان جامعه اسلامى كه اكنون خود صاحب فرزند و نوه هستند شنیده و پذیرفته اند.

 

اما حقیقت این گفتار چیزى جز مغالطه ـ به اصطلاح اهل فن و تحلیل منطقى ـ نیست11; زیرا:

 

الف. ریشه این سخن یك اصطلاح و جریان تاریخى است به نام دوره محرومیت و داستانى كه پس از سقوط دولت عثمانى به وجود آمد.

 

نیازى به سخن گفتن از جریان (حرملك) نیست كه از ابتداى تاریخ بر عالم حكومت مى كند, یا یادآورى نقش زن در فرهنگها و تمدنها, یا این نكته كه تبلیغات غربى از یك ماجراى كوچك, افسانه اى بزرگ مى تراشند, تا بر اساس منفعت خود, شیطان را معیار همه چیز نشان دهند.

 

ب. این ادعا نوعى دگماتیسم است,12 به این بیان كه نسبت بین آزادى و استقلال اجتماعى یكى است13.

 

یا به تعبیر اهل منطق, هر زن آزادى كار مى كند و هر زن زبون و بى ارزشى غیر كارمند است.

 

شاید مقصود این است كه آزادى لازمه ذاتى كار كردن است 14و جز با آن به دست نمى آید.

 

گویا ایشان اصرار بر این دارند كه حقیقت آزادى همسان استقلال اقتصادى است, همان گونه كه اهل منطق در مورد انسان مى گویند; انسان حیوان ناطق است, پس در نهایت آموزش ضرورى شمرده نشده و تنها ملاك آزادى همان فعالیت اقتصادى قلمداد شده است.

 

طبیعتاً علت این تغییر در نظریه این است كه در این روزگار ـ جز موارد اندك ـ زن درس نخوانده و بى سواد پیدا نمى شود.

 

یا اگر هم هست در سنین بالا هستند و نمى شود آنها را با چنین سخنانى به بازى گرفت.

 

در حقیقت, نادانى, آزادى, كار و استقلال اقتصادى معانى متخالفى هستند 15كه گاه ممكن است همه در یك زمان و مكان در یك مصداق جمع شوند و گاهى نیز هیچ كدام نباشند.

 

پیش ازاینكه بگوییم چه معنایى از این مطالب برداشت مى كنیم, بایستى گفت فراخوانى زن به اشتغال آن گونه كه غرب و پیروانش مطرح مى كنند, هدفى جز بیرون آوردن زن از خانه اش ندارد; خواه این زن, دختر باشد یا همسر و یا مادر.

 

داورى درباره درستى این تحلیل در پایان این نوشتار روشن خواهد شد. به نظرما جهل به معناى ناتوانى در خواندن, نوشتن و كسب مدارج عالیه نیست.

 

با اینكه بر سر سخن رسول اكرم(ص) در لزوم علم اندوزى مرد و زن هیچ اختلافى نیست, زیرا در لزوم اطاعت آن همین بس است كه امر از منصب نبوت صادر شده است.

 

اما با این حال نباید فراموش كرد كه دعوت به علم اندوزى مقدمه اى است براى رهایى از جهل و نادانى و رسیدن به درجه معرفت, نه دانش فقط. اگرعلم براى غیرمسلمان, هدف نهایى به شمار مى رود, براى مسلمان جز مرحله اى ابتدایى و مقدماتى نیست, تا انسان از آن به عنوان پایه و پله آغازین براى رسیدن به معرفت بگذرد.

 

از نظر اسلام, علم اندوزى مرد و زن, مرحله اى اندك در رسیدن به كمال انسانى است كه به عنوان اولین پله و گذرگاه براى رسیدن انسان به مقام شناخت خود و خدا و اسرار و رموز هستى لازم است.

 

جهل, حالتى است كه انسان را از پاسخگویى این پرسشها ناتوان مى سازد: انسان كیست؟ حقیقتش چیست؟ این هستى چیست؟ سرانجام آن كجاست؟ از كجا به كجا؟ چرا؟ چگونه؟ كى؟…16

 

ممكن است انسانى بدون خواندن و نوشتن به پاسخ این پرسشها از انسان و هستى دست یابد. اما خواندن و نوشتن و درجات عالیه, مقدمات بالا رفتن از پلكان معرفت است.

 

هركس بیشتر بداند و براى رسیدن به معرفت بیشتر تلاش كند, معرفتش بیشتر خواهد بود.

 

نادان كسى است كه خود, خداى خود و اسرار هستى را نشناسد. علم و معرفت آن است كه انسان, خود و خدا و اسرار هستى را بشناسد.

 

با این بیان معناى آزادى قابل فهم مى شود: آزادى, عقل واراده است كه مى توان از دو راه آن را تبیین كرد:

 

اول. معناى عرفى آزادى آن است كه برجان و مال و آبرو و ناموس مردم و امنیت و آسایش ایشان (با دروغ و فریب و پنهان كارى) تجاوز نشود; و دیگر هركارى كه خواست انجام دهد.

 

دوم. معناى شرعى و دینى آزادى آن است كه ترك واجب و انجام حرامى در رابطه با مردم, خود و یا خدا ازانسان سر نزند.

 

ذلت نیز به یكى از دو معنى است: یا اینكه انسان حق را مى شناسد و ازحق گویى و درست كردارى بازداشته مى شود.

 

و یا اینكه حق را مى شناسد و از حق گویى و درستكارى خوددارى مى ورزد.

 

ذلت به معناى بى اراده بودن در مسیر حق گفتن و درست عمل كردن است.

 

درهر صورت گاهى انسانى كه از نظر مالى و اقتصادى بى نیاز است خوار و ذلیل است, و گاهى انسان فقیر, آزاد و بزرگوار است.

 

گاه فرد درس نخوانده عارف است وگاه انسان تحصیل كرده نادانى بیش نیست.

 

آزادى, عقل و اراده اى است كه از جمله دستاوردهاى آن بى نیازى اقتصادى است.

پس این سخن كه تنها بى نیازى مالى است كه به انسان آزادى مى دهد, درحقیقت ارزش دادن به ثروت بیش ازعقل و اراده است.

 

و البته این در غرب سخن شگفتى نیست, زیرا انسان غربى تمدن او تمدن مادى است.

 

نكته دوم

 

زن نیمى از جامعه است كه اگر كار نكند نیمى از توانایى تولید جامعه هدر مى رود و موجب از كارافتادن چرخه پیشرفت اقتصادى جامعه مى شود.

 

در مورد قسمت اول شبهه باید گفت: اینكه زن نیمى از جامعه است, تنها نیمى ازحقیقت مطلب است, نه تمام آن, حقیقت كامل این است كه وقتى زن درخانه پدرش باشد, نیمى از جامعه به شمار مى رود, اما وقتى كه درخانه همسرش قرار مى گیرد او بیشتر ازنصف جامعه است, زیرا ناكامى ها و توفیقات مرد, در سطح گسترده و غیرقابل انكار وابسته به زن خواهد بود.

 

پس زن در حالى كه خود نیمى از جامعه است تأثیر مهمّى بر نیمه دیگر جامعه دارد.

 

و بخش دیگر حقیقت این است كه به محض اینكه زن مادر شد, او یك جامعه جداگانه و كامل مى شود. از این رو مى توان گفت; زن نیمى ازجامعه و مادر یك جامعه كامل است.

 

پس زنى كه فرزندانش را به مهد كودك مى سپارد و یا صلاحیت تربیت نسل آینده را ندارد, یك جامعه كامل را نابود مى كند.

 

زیانى كه از تولید نداشتن یك زن كارمند, امروزه متوجه جامعه مى شود بسیار ناچیزتر از آسیبى است كه در آینده به یك جامعه كامل وارد مى شود.

 

پس این ادعا كه: (عدم اشتغال زن موجب از بین رفتن نیمى از توان تولید جامعه مى شود) بایستى در كنار مسأله تربیت فرزندان, حفظ بنیان خانواده و حمایت از یك جامعه كامل در آینده سنجیده شود.

 

در حقیقت ادعاهاى یادشده هیچ هدفى جز بیرون كشیدن زن از خانه اش در بیشتر ساعات روز به بهانه فعالیت اقتصادى ندارد.

 

البته در اینجا دیگر نیازى نیست كه به بررسى محیطهاى كار و مؤسسات عمومى بپردازیم و سخن از اتفاقاتى كه در راه رسیدن به درآمدهاى فردى و اجتماعى در داد و ستدها رخ مى دهد به میان آوریم.

 

زنى كه بیشتر ساعات روز را در فضایى تحت حاكمیت مردان سودجو از هر راه ممكن (دروغ, نیرنگ, فریب, سخنان آن چنانى) به سر مى برد, ارزشى جز به اندازه ابزارآلات تولید كننده و سرمایه هاى عرضه شده كه مرتباً دست به دست مى شوند ندارد.

 

حالت روحى و روانى چنین زنى كه دراین فضاها به سر مى برد چگونه خواهد بود وقتى كه به خانه بر مى گردد, چه كسى در ساعات نبود او كودكانش را تربیت مى كند؟

 

اسلام و فعالیت اقتصادى زن

 

مطلب قابل توجه این است كه اسلام به پایبندى به حجاب دستور مى دهد و زن مخاطب اسلام, بایستى محجّبه باشد.

 

زن با پایبندى كامل به دستورات اسلام بویژه حجاب مى تواند به فعالیت اقتصادى بپردازد.

 

دیدگاه اسلام نسبت به اشتغال زنان عیناً همان نظرى است كه نسبت به كار مردان دارد.

 

احكام حلال و حرام و مباح اسلام در همه زمینه ها یكسان است 17و هیچ ایرادى به اصل فعالیت اقتصادى زن ـ البته در كارهاى مجاز ـ نیست.

 

در موارد مجاز كار و كسب, در هیچ جاى شریعت گفته نشده كه این كار براى برخى جایز و براى دیگران حرام است; جز همان مواردى كه خداوند بر مرد و زن به طور یكسان حرام كرده است.

 

تمام فریادهاى آزادى خواهى و خودكفایى اقتصادى و نسبت حجاب با كار اقتصادى زن را مى توان از نظر اسلام در موارد زیر خلاصه كرد:

 

الف. زنان باید در مقابل مردان (به جز شوهر و محارم) به حجاب اسلامى پایبند باشند.

 

ب. هر كارى كه از اشتغالات غیرمجاز نباشد و از گستره معاملات اقتصادى ذكر شده در رساله هاى عملى خارج نباشد, براى مردان و زنان جایز است.

 

اكنون چه نسبتى میان حجاب و كاركردن, یا حجاب و آزادى, و یا آزادى و اشتغال وجود دارد؟

 

قرآن كریم در این باره آیاتى دارد:

 

1. (للرجال نصیب ما اكتسبوا و للنساء نصیب مما اكتسبن)نساء/32

 

مردان را ازكاركرد خویش بهره اى است, و زنان را نیز بهره اى از كاركردشان.

 

سید فضل الله در كتاب (من وحى القرآن) سخنى لطیف دارد:

 

(انسان بدون تلاش نمى تواند دسترنج دیگران را بدون حق طلب كند, زیرا این حق كه فرد براى خود قائل مى شود, هیچ پایه و اساسى ندارد.)18

 

سخن بر سر مرد تنها نیست, بلكه مسأله كسب و كار مطرح است. زنان نیز مانند مردان همین حق را دارند.

 

آنان نیز مالك ثمراتى هستند كه از رهگذر تلاش اقتصادى در هر زمینه اى به دست مى آورند; هیچ كس نمى تواند این حق را از ایشان بگیرد یا به ناحق آن را به خود اختصاص دهد.

 

2. (یا ایها الذین آمنوا لایحلّ لكم أن ترثوا النساء كرهاً)نساء/19

 

اى مؤمنان بر شما روا نیست كه از زن برخلاف میل آنان ارث برید.

 

3. (و آتوا النساء صدقاتهنّ نحلة فإن طبن لكم عن شىء منه نفساً فكلوه هنیئاً مریئاً)

 

مهر زنان را با خوشدلى به ایشان بدهید, ولى اگر چیزى از آن را با طیب و خوشى خاطر به شما بخشیدند, آن را نوشین و گوارا بخورید.

 

اسلامى كه حجاب را بر زن واجب كرده است, اختصاص یافتن درآمد تلاش اقتصادى زن به خود او را نیز معتبر دانسته است.

 

طبیعى امر براى هر انسانى نیز همین است. پس جاى هیچ خرده گیرى نیست كه آیا زن سزاوار حقوق مالى خود هست یا خیر.

 

بلكه قرآن گام پیش مى نهد تا به مرد بگوید, حقوق مالى زن را غصب مكن. این قرآن است كه به چنین حقى اعتراف دارد و اسلام گذشته از اینكه كار زن را انكار نمى كند, خود به پاس داشتن آن امر مى كند.

 

نگرش دقیق و دور از حاشیه روى و تعصب ورزى در مورد آیات مربوط به زنان, انسان را وا مى دارد كه اعتراف كند اسلام در بسیارى از عرصه هاى حقوق زن پیشگام است كه حجاب یكى ازآنهاست و قرآن امر به حفظ آن مى كند.

 

با همین دقت و نگاه دقیق به تبلیغات غربى درجهت طغیان و سرپیچى و استقلال زن مسلمان و زن غیرغربى به صورت عام به همان شیوه غربى و غافلگیركننده كه با دو مثال بیان شد, هر انسانى وادار به اعتراف به این مطلب مى شود كه هدف از این تبلیغات, اغفال گرى زن و فروپاشى حیات خانواده و جامعه است.

 

چنان كه در غرب نیز چنین است.

 

سخن آخر در باب اشتغال زنان

 

كاركردن زن با حفظ حجاب هیچ ناسازگارى ندارد و این دو ضدین نیستند19.

 

ممكن است زنى هم با حجاب باشد و هم كارمند, و یا كارمند باشد و بى حجاب.

 

چنان كه ممكن است پاى بند به حجاب باشد, وكارنكند و یا هم بى حجاب باشد وهم بیكار.

 

تلاش در ربط دادن هر یك از این دو موضوع به دیگرى یا یكى را دلیل و لازمه دیگرى دانستن, فریبكارى آشكار و روشن است, بنابراین باید گفت:

 

ییك. حجاب با كاركردن زن در عرصه هاى كارى زیربه عنوان نمونه ـ و نه ذكر همه زمینه ها ـ هیچ ناسازگارى ندارد.

 

1. پزشكى, در رشته زنان و یا كودكان. 2. تدریس. 3. كاركردن درهنرهاى تجسمى, تزیینى و یا صنایع دستى. 4. فعالیت در عرصه هاى علمى, ادبى, پژوهشهاى تاریخى و سیاسى و….

 

هرگاه زن به این كارها علاقه داشته باشد و یا از خود ابتكارى نشان دهد و یا نقطه ضعفى را پوشش داده و جبران كند, در فضاهاى علمى و اخلاقى و دور از مشاغل بى ضابطه و قانون, نمى توان او را از فعالیت در این موارد نهى كرد.

 

دو. تا زمانى كه كسى عهده دار هزینه زن نباشد و یا درآمد او كفاف گذران زندگى اش را نكند هیچ ایرادى بر اشتغال زن نیست, البته تا آن گاه كه زیانى بزرگ تر ازنیاز مادى را در پى نداشته باشد.

 

اما اگر مردى باشد كه عهده دار هزینه باشد و زن با كاركردن فرصت شغلى را از یك مرد بگیرد, باید دید از میان جامعه هاى زیر كدام یك بهتر است:

 

ـ جامعه اى كه در آن زن در خانه مى نشیند و مرد تمام طول روز را به كار مى پردازد.

 

ـ جامعه اى كه در آن مرد و زن نیمى از طول روز را كار مى كنند درحالى كه عده اى از مردان بیكار هستند.

 

ـ جامعه اى كه زن در آن تمام روز را كار مى كند و در این بین مردان از بیكارى به جرم و خیانت و خلاف قانون دست مى زنند.

 

سه. حجاب با كار زن در زمینه هاى عرضه لباس, تبلیغات, پیش خدمتى در رستورانها, مراكز تفریح و خوشگذرانى و مراكزى كه در پى عرضه و گسترش زیبایى زن هستند ناسازگار است.

 

چهار. هر كارى كه زن به جاى تربیت فرزندان و استحكام بخشى بنیان خانواده برمى گزیند, زیانهایى به بار مى آورد كه خانواده و جامعه تاوان آن را مى پردازند.

 

پیامدهاى منفى این خسارتها در خانواده ها و جامعه هاى گوناگون, متفاوت است.

 

اما درهر صورت این نسل جدید است كه بیشترین تاوان را مى پردازد با آن كه گناه را او مرتكب نشده است.

 

باید نسبت به هر دعوتى هشیار باشیم, آن را بفهمیم و امور را با هم در نیامیزیم.

 

هر فراخوانى درخور كنكاش نیست, باید در باورها, اصول ارزشى و یا اندیشه ها و مفاهیم وارداتى اندیشید. خداوند متعال مى فرماید:

 

(فبشّر عبادِ. الذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه أولئك الذین هداهم الله و أولئك هم أولوا الألباب)زمر/16ـ17

 

به آن بندگانم كه سخنان را شنیده و سپس از بهترینش پیروى مى كنند بشارت بده. ایشانند كه خدایشان هدایت كرد و ایشانند صاحبان خرد.

 

راهكارهاى ترویج پدیده حجاب در پرتو دستاوردهاى جدید

 

نخستین چیزى كه در برابر مجموعه اى از مشكلات به ذهن انسان خطور مى كند, این است كه ابتدا باید این مشكلات را درجه بندى كرد و خطرناك ترین را شناخت, سپس به طور جداگانه شروع به حل هر یك از مشكلات كرد.

 

و گاه ایجاب مى كند كه راه حل كلى اندیشیده شود و بى درنگ اقداماتى انجام شود و پس از حل یك مشكل, به مشكلات كوچك تر پرداخته شود.

 

نگارنده نمى تواند مشكل بى حجابى را در ردیف مشكلات درجه اول امت اسلامى قرار دهد, ولى بر این باور است كه استمرار بى حجابى به گسترش آن مى انجامد و سرانجامى وحشتناك همانند غرب را در پى دارد;

 

رواج و گسترش الكل, مواد مخدر, بى بند وبارى, خشونت, جرم و جنایت و بیماریهاى خطرناك و… در جامعه اسلامى.

 

امروزه بازگشت به حجاب اسلامى و رسیدن به آن به عنوان یك هدف, برچند محور پیشنهادى استوار است كه ترتیب زمانى ندارند, بلكه همه موارد در حل مشكل بى حجابى در یك ردیف قرار دارند:

 

1. محور بررسى هاى تئوریك و آمارى;
2. محور تبلیغات;
3. محور تربیت;
4. محور عمل.
یك. در سطح نظرى

 

به پاداشتن مراكز تحقیقاتى اسلامى با جدیدترین امكانات پژوهشى در عرصه اطلاعات یا دستگاه ها و تجهیزات وكادرها و طرحهایى كه مهم ترین آنها عبارتند از:

 

الف. گردآورى و بررسى هر آنچه مربوط به شؤون زن در روزگار كنونى است.

 

ب. گردآورى همه مدارك مربوط به زن مسلمان از آغاز پیدایش پدیده غربزدگى تاكنون, اعم از كتابها, مجلات, مقالات, تبلیغات و نمایشنامه ها و فیلم ها.

 

ج. معرفى شخصیتهاى بزرگ از زنان مسلمان وغیرمسلمان و مقایسه آنها با یكدیگر و انتشار نتایج این سنجش (كه برترى زن مسلمان را به اثبات خواهد رساند).

 

د. بررسى انواع و روشهاى تبلیغى درباره زنان از هرگونه منبع و مركزى كه عرضه شده باشد, و همچنین نقد و ارزیابى آن و سپس اعلام نقاط قوت و ضعف آن, به جاى آن كه امت اسلامى در برابر این فراخوان ها تنها گذاشته شوند.

 

هـ. پس از نتیجه گیرى از پژوهشهاى یادشده, خط مشى هایى تعیین شود در جهت عكس برنامه هایى كه براى تضعیف حجاب ازآغاز تهاجم فكرى و فرهنگى و نظامى و اقتصادى در كشورهاى ما اجرا شده است.

 

دو. در عرصه تبلیغات

 

الف. آگاهى یافتن از هر طرح و برنامه اى كه مربوط به زن است پس از بررسى و نقد این دستاوردها و در نهایت به كارگیرى هرگونه ابزار تبلیغاتى ممكن براى طرح اندیشه هاى پاك اسلامى در مورد حجاب.

 

ب. تأسیس مراكز تبلیغاتى اسلامى مجهز به جدیدترین امكانات تبلیغاتى و به كارگیرى همه شیوه هاى تبلیغاتى, روزنامه ها, مجلات, نوار كاست, ویدئو, فیلم, كتاب, قصه, شب شعر و… كه موجب استحكام فرهنگ اسلامى و حجاب شود.

 

سه. در محور تربیت و پرورش

 

الف. باید نسل گذشته را كه عهده دار تربیت نسل آینده است مخاطب قرار داد و به ضرورت حجاب فراخواند, زیرا بى اعتقادى نسل گذشته كه مربیان نسل جدیدند, به حجاب به این نسل نیز منتقل مى شود.

 

ب. واداركردن مردان به اهمیت دادن به مسأله حجاب.

 

ج. بازگشایى مهد كودك هایى كه كودكان را بر خلاف تربیت غربى پرورش دهند.

 

د. گشایش مدرسه هایى با فضاى اسلامى مناسب و شیوه هاى تدریس معتبر.

 

هـ. فراگیرى علوم انسانى واجتماعى از سوى زنان مسلمان تا همچون نمادى بلورین در برابر زن غرب زده مطرح باشند كه اندیشه هاى غربى را با عنوان لائیك و بى دینى مطرح مى كند.

 

و. آشنا كردن زن مسلمان با زندگى بسیارى از زنان سرشناس غرب كه به تنهایى و در انزواى از جامعه زندگى كردند20.

 

آیا زن مسلمان مى پذیرد كه چنین زن گوشه گیر و منزوى الگوى او شود؟ یا اینكه زن مسلمان موفقیت را كنار زندگى طبیعى ترجیح مى دهد, نه موفقیتى كه به قیمت انزوا و گوشه گیرى در زندگى بشرى وى تمام شود.

 

چهار. در مرحله عمل

 

الف. بایستى دختران مسلمان را درگذران اوقات فراغت و تفریح, راهنمایى كرد.

 

زیرا دختران غربى براى آسایش, لذت بردن و خوشگذرانى امكانات فراوانى را در اختیار دارند. اما دختر مسلمان مى خواهد پایبند به حجاب اسلامى باشد و آن را كنار نگذارد و نمى خواهد اوقات فراغت خود را در جاهایى بگذراند كه درهاى غربزدگى بر روى او گشوده و آماده است.

 

ب. بایستى به زن فهماند كه زنان ممتاز و با حجاب و نمونه در فعالیتهاى علمى, فرهنگى, سیاسى و اقتصادى وجود دارند و بداند كه حجاب با یك زندگى موفق و پیروزمند منافاتى ندارد.

 

ج. مطرح كردن حجاب به عنوان پیش درآمد روابط جنسى در ازدواج, و این چیزى است كه طبع و فطرت آدمى مى پسندد و اینكه بسیارى از تبلیغات و جنبشهاى دینى و اجتماعى در تاریخ بوده اند كه به خاطر دعوت به بى بندوبارى سقوط كرده و از بین رفته اند; و بى حجابى مقدمه تاریخى بى بندوبارى است; یعنى اینكه پایان راهى كه نقطه آغاز آن بى حجابى است, بى بندوبارى خواهد بود.

 

د. مطرح كردن حجاب به عنوان شعار و رمز تولدهاى مشروع كه این نیز مورد پذیرش طبیعت و فطرت انسانهاست. هیچ زن و مردى نمى یابیم كه به سلامت نسل خود اهمیت ندهد, بجز كسانى كه اختلال روانى دارند.

 

هـ. طرح حجاب به عنوان عامل از بین رفتن پدیده سقط جنین.

 

و. مطرح كردن حجاب به عنوان عنصر اهمیت دهنده به خانواده و فرزندان از راه بى اعتنایى به ظواهر و صرف نظر كردن از هزینه هایى كه از درآمد خانواده صرف خرید لباسهاى جدید و مد روز مى شود.

 

ز. بررسى و آگاه سازى مردم نسبت به پیامدهاى ناخوشایند بى توجهى به حجاب.

 

بى اعتنایى به حجاب عواقب وحشتناك پنهانى به دنبال دارد و زنان را به حال و روز كنونى زنان غربى دچار مى كند.

 

تا زمانى كه زن,جوانى و زیبایى داشته باشد كه بتوان ازآن بهره گرفت و كام جویى كرد; زندگى رؤیایى دارد, اما وقتى اینها از دست رفت راهى جز تنهایى و افسردگى نخواهد داشت. آیا حال و روز زن غربى چیزى جز این است؟

 

زن غربى تبلور لذت و خوشى و درآمدهاى اقتصادى است, ولى با از دست دادن آنچه گفته شد به گورستان تنهایى وبى توجهى تبدیل مى شود; خداوند مى فرماید:

 

(قل سیروا فى الأرض فانظروا كیف كان عاقبة المكذّبین)انعام/11

 

بگو در زمین گردش كنید و بنگرید كه عاقبت دروغ انگاران چگونه بوده است.

 

آینده حجاب

 

براى اینكه تأثیر رواج حجاب را در جهان دریابیم, بایستى جوامع بشرى را به دو بخش تقسیم كنیم:

 

ـ جامعه اى كه حجاب در آن رواج دارد و بى حجابى در آن غیر قانونى به شمار مى رود.

 

ـ جامعه اى كه بى حجابى در آن رواج دارد; كه این جامعه خود دو گونه است:

 

جامعه اى كه هنوز به همه پیامدهاى شوم بى حجابى دچار نشده است.

 

جامعه اى كه غرق در بى بندوبارى و لاابالى گرى شده است.

 

بنابراین در واقع سه نوع جامعه وجود خواهد داشت:

 

ییك. نخستین جامعه اى كه مى توان تصور كرد و در آینده دید ویژگیهاى زیر را خواهد داشت:

 

الف. زن كه از احترام بسیار بالایى برخوردار است, زیرا مرد براى رسیدن به او جز از راه هاى شرعى و آشكارا نمى تواند وارد شود.

 

ب. پنهان شدن یك پدیده; نابودسازى لوازم آرایشى كه زن غربى براى رسیدن به آن شور و شوق فراوان دارد, در حالى كه هیچ نتیجه اقتصادى براى جامعه و خانواده به دنبال ندارد.

 

ج. پنهان شدن نمادهاى ظاهرى زنان به گونه اى كه تنها توانایى هاى معنوى و علمى شناخته شوند.

 

د. گسترش پدیده ازدواجهاى زودهنگام و پایان دادن به ازدواجهاى دیرهنگام و تجردهاى همیشگى.

 

دو. دراین گونه جوامع, حجاب جامعه را از وضعیتى كه غرب به آن گرفتار آمده دور مى كند و رسیدن به دستاوردهاى ارزشمند پاى بندى به حجاب را براى جامعه تضمین مى كند.

 

سه. اما در قسم اخیر خیانتها در زندگى هاى زناشویى و روابط پنهان و آشكار پیش از ازدواج پنهان خواهند ماند و در سایه آن سقط جنین, بیماریهایى جنسى و طلاقهاى معلول بدبینى شوهران آشكار نخواهد شد, تا اینكه جامعه به حالت مثبت و بهترى كه یادكردیم, تحوّل یابد.

 

سخن پایانى

 

مرد باید بداند كه موفقیتهایى را كه به دست مى آورد مدیون زنان پاك و وفادار است. حال چه آن زن, مادر باشد یاهمسرش.

 

اگر چه این نقش آفرینى در كسب موفقیت مردان و صفحات تاریخ پنهان باشد.

 

زن بایستى سیره و منش زنان برجسته و در مسیر نبوت و عصمت از زمان حضرت آدم تا عصر غیبت كبرى را بررسى كرده و آن را با وضع كنونى زنان از زمان شكوفایى تمدن بشرى تا امروزه مقایسه كند و سپس رفتار خود را بر اساس دستاورد این بررسى تنظیم كند.

 

كشورهاى اسلامى باید از تمام تمدن و فرهنگ اسلامى, دانشها و هنرها و صنایع و آداب و… حمایت و پشتیبانى كنند و دست از حمایت تبلیغات معارض با فرهنگ و تمدن اسلامى بردارند.

 

بر عالمان اسلامى به ویژه متخصصان علوم انسانى لازم است, براى فهم اسلام حقیقى در چنین زمانى كه غرب چهره خانواده و زن را در اسلام با تبلیغات فاسد, زشت و تیره كرده, تصویرى حقیقى و شفاف از زن مسلمان ارائه دهند.

 

بایستى جامعه اسلامى در تمام جوانب زندگى حتى پوشش و اثاث منزل و شیوه گذران اوقات فراغت ودیگر امور به اصالتهاى اسلامى خویش بازگردد.

 

 

 

پی نوشت ها:

1. بنگرید به: آرنولد ژوزف تواین بى, مختصر دراسة التاریخ, چاپ قاهره, 1996 میلادى, 1/14.
2. منبع معینى را نمى توان براى خواننده تعیین كرد, بنابراین مى توان آن را دیدگاه شخصى نویسنده قلمداد كرد, ولى این دیدگاه شخصى, فرایند مطالعات طولانى و گوناگون درباره مسائل تمدن و جامعه مدنى است… بنابر این مى توانم بگویم این دیدگاه ها و تعریفها انتزاع شده از دیدگاه هاى متخصصان مسائل تمدن و فرهنگ و جامعه مدنى است و پى آیند مطالبى است كه در كتابهاى خود آورده اند.
3. بنگرید به: آرنولد ژوزف تواین بى, مختصر دراسة التاریخ, چاپ قاهره, 1996 میلادى, 1/14.
4. همان.
5. محمدى رى شهرى, محمد, میزان الحكمة, 9/95, دفترتبلیغات اسلامى, قم, 1404 هـ.ق, 1362هـ.ش; به عنوان بحث فلسفى در: تفسیر المیزان, 2/260 تا 278, اثر علامه طباطبایى, با نقل به مضمون.
6. فضـل اللـه, محمـدحسیـن, مـن وحـى القـرآن, بیـروت, دارالـزهـراء, 1403هـ, 1983م, 7/153ـ154. سید فضل الله سخنى دراین باره دارد كه لطیف و طولانى است و درخور بررسى كه شایسته است در منبع مطالعه شود, و ما تنها یك نكته از آن را آوردیم.
7. موهنداس گاندى در كتابى كه به عربى با دو نام ترجمه شده است: این است مذهب من و (تمدن آنها و رهایى ما) از این موضوع سخن دارد كه قابل توجه است. افزون بر دیدگاه هاى بسیارى كه به آیین هندو مرتبط مى شود, همچنین دیدگاه هایى دارد در زمینه گاوپرستى كه با مذاق خواننده برخورد خواهد داشت, ولى او به خوبى مى داند كه چگونه از فرهنگ و تمدن و گاوها و دیگر معبودهاى خود دفاع كند; چنان كه مى داند چگونه تمدن غربى را رسوا سازد.
8. مى توان افزود: آیا ذهنى كه مى اندیشد مسلمان است یا نه, و اگر ذهن یك زن است آیا او با حجاب است یا نه؟ آیا قلمى كه در جهت مصالح نیروهاى استكبارى مى نگارد مسلمان است یا نه, و اگر نویسنده زن است آیا با حجاب است یا نه.
9. از تبلیغ در بندهاى پیاپى سخن گفتیم, ولى به دو جهت به هیچ منبعى استشهاد نكردیم:
ییك. زیرا این كار بسیار آسان است متون و رسانه هاى تبلیغاتى در دسترس همه ما هست.
دو. زیرا در رسانه هاى تبلیغاتى ازاین دست گزارشها فراوان پخش مى كنند.
10. این نكته را با این مضمون و تحلیل از دهه ها پیش مى بینیم و مى شنویم, به ویژه هرگاه در رسانه ها و اجلاس ها و كنگره ها سخن درباره زن است.
11. مغالطه یعنى (غلط و تعهد در غلط اندازی… كه اگر ضعف در شناسایى و آگاهى و ذهن نباشد پیش نمى آید), شیخ محمد رضا مظفر, المنطق, 3/240.
12. جزمیت یا دگماتیسم در توصیف دیدگاه هاى تعصب آمیزى كه بر پایه دلیل استوار نیست به كار مى رود و بیشتر در توصیف باورهاى اهل ایمان, ولى نگارنده آن را در باره دعوت بدون دلیل كه بر آن باورهایى بى چون و چرا استوار مى شود به كار مى برد. ر.ك به: (المعنى الأكبر) قاموس انگلیسى ـ عربى, ذیل واژه dogm, صفحه 355ـ356, تصنیف حسن سعید الكرمى, مكتبة لبنان, 1978; همچنین نهج البلاغه و تعلیم الفلسفة, محمدتقى مصباح, دارالتعارف للمطبوعات, 1411ق, 1990م, 1/56, آنجا كه مى گوید: جزمیت یعنى ادعاهاى غیرتحقیقى.
13. درست مانند اینكه مى گوییم هر ناطق, انسان است و هر انسان, ناطق است… كه براى آن درمنطق مانند ریاضى علامت (=) مى گذاریم. و تعریف دو مفهوم مساوى این است كه (دو مفهوم كه همه افرادشان مشترك است. از اینجا مى فهمیم كه اینها مى خواهند بگویند: هر زن آزاد كار مى كند و هر زنى كه كار مى كند آزاد است. لازمه این سخن آن است كه زنى كه كار نمى كند ذلیل و پیرو است, و زن ذلیل و پیرو آن زنى است كه كار نمى كند. دراین باره ر.ك. به: شیخ محمدرضا مظفر, المنطق, 1/66ـ67,
14. به این معنى محال است كه (س) راست باشد و (ص) دروغ. و با این حال (س) در خود (ص) را داشته باشد. این سخن كه هرگاه استقلال اقتصادى زن تحقق یابد آزادى او محقق شده نمونه چنین گزاره اى است, بنابر این هر گاه آن نباشد این هم نیست.
براى تحقیق درباره كلمه لازم (تلازم) ر.ك به: الموسوعة الفلسفیة, گروهى از دانشمندان و آكادمیك هاى شوروى, صفحه 410, دارالطلیعة للطباعة و النشر, بیروت, 1981م.
15. متخالفَیْن, متغایرین اند و مى توانند در یك فرد جمع شوند اگر از قبیل صفات باشند, مانند سیاهى و شیرینى, شجاعت و كرم, سفیدى و حرارت… المنطق, شیخ محمدرضا مظفر, 1/46.
16. اینها پرسشهاى فراوانى هستند كه قابل ارجاع به موضوعاتى مانند شناخت خدا, شناخت هدف, شناخت راه برتر زندگى انسانى اند و پاسخ این پرسشها نیز ناممكن یا دشوار نیست, افزون بر اینكه توان پاسخ دادن به این پرسشها زندگى را معنایى دیگر مى بخشد… و هر انسانى فرصتهاى خالى پس از ساعات تحصیل و كار براى این منظور دارد. بنابراین هر كسى مى تواند در این زمینه به پژوهش بپردازد به جاى آن كه وقت خود را هدر دهد… و دیگر اینكه این پرسشها برخاسته از فطرت است كه یك انسان معمولى براى پاسخ آنها انگیزه دارد.
17. با مراجعه به ابواب مكاسب و معاملات و مكاسب محرمه (معاملات ممنوع) و دیگر بابهاى مربوطه در رساله هاى عملى كه در دسترس همه هست, با چیزى به نام معاملات زنان, معاملات مردان… یا عقود مردان و عقود زنان بر نمى خوریم….
18. سید محمدحسین فضل الله, من وحى القرآن, 7/147.
19. ضدین دو امر وجودى كه از پى یكدیگر بر یك موضوع عارض مى شوند نه با هم, و یكى از آنها متوقف بر تعقل دیگرى نیست, مانند گرمى و سردى, سیاهى و سفید, والایى و پستى, ترس و بى باكى, سنگینى و سبكی… بنابراین حجاب و كاركردن چنان كه پیش از این گفتیم ضد یكدیگر نیستند, بلكه قابل اجتماع باهم اند و مخالف با یكدیگر.
20. در اینجا نمونه اى نیاوردیم ,ولى مى توان به شرح حال این زنان موفق اما غیر معمولى و عجیب و غریب با مراجعه به بیوگرافى زنان غربى كه نشریات غرب راه منتشر مى كنند یا كتابهاى خاص این موضوع یا كتابهاى مشاهیر ادب و هنر… دست یافت. در این منابع چیزهایى دیده مى شود كه شرم را جریحه دار كرده مردان را نیز شرمنده مى سازد و سنگ را به گریه وا مى دارد. اینان در واقع فروپاشى انسانیت را در پس پرده موفقیت زن پنهان مى كنند.

چهارشنبه 12/9/1393 - 9:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته