بسم الله الرحمن الرحیم
سوره بقره، آیات 185-183
یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام كما كتب على الذین من
قبلكم لعلكم تتقون.(183) ایاما معدودات فمن كان منكم مریضا او على سفر فعدة
من ایام اخر و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسكین فمن تطوع خیرا فهو خیر
له و ان تصوموا خیر لكم ان كنتم تعلمون.(184) شهر رمضان الذى انزل فیه
القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان فمن شهد منكم الشهر فلیصمه و
من كان مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر یرید الله بكم الیسر و لا یرید
بكم العسر و لتكملوا العدة و لتكبروا الله على ما هدیكم و لعلكم
تشكرون.(185)
ترجمه آیات
اى كسانى كه ایمان آوردهاید روزه بر شما واجب شده همانطور كه بر اقوام قبل از شما واجب شده بود شاید با تقوا شوید(183).
و این روزهائى چند است پس هر كس از شما مریض و یا مسافر باشد
باید ایامى دیگر بجاى آن بگیرید و اما كسانى كه به هیچ وجه نمىتوانند روزه
بگیرند عوض روزه براى هر روز یك مسكین طعام دهند و اگر كسى عمل خیرى را
داوطلبانه انجام دهد برایش بهتر است و اینكه روزه بگیرید برایتان خیر است
اگر بناى عمل كردن دارید(184).
و آن ایام كوتاه ماه رمضان است كه قرآن در آن نازل شده تا
هدایت مردم و بیاناتى از هدایت و جدا سازنده حق از باطل باشد پس هر كس این
ماه را درك كرد باید روزهاش بگیرد و هر كس مریض و یا مسافر باشد بجاى آن
چند روزى از ماههاى دیگر بگیرد خدا براى شما آسانى و سهولت را خواسته و
دشوارى نخواسته و منظور اینست كه عده سى روزه ماه را تكمیل كرده باشید و
خدا را در برابر اینكه هدایتتان كرد تكبیر گفته و شاید شكرگزارى كرده
باشید(185).
بیان آیات
ویژگىهاى بیانى آیات تشریع روزه
سیاق این سه آیه دلالت دارد بر اینكه: اولا هر سه با هم نازل
شدهاند، براى اینكه ظرف (ایام)در ابتداى آیه دوم متعلق به كلمه(صیام)در
آیه اول است و جمله(شهر رمضان)در آیه سوم یا خبر استبراى مبتدائى حذف شده
كه عبارت است از ضمیرى كه به كلمه(ایاما)بر مىگردد، و تقدیر جمله(هى شهر
رمضان)است و یا مبتدائى استبراى خبرى كه حذف شده و تقدیرش"شهر رمضان هو
الذى كتب علیكم صیامه"است و یا بدل از كلمه صیام در جمله (كتب علیكم
الصیام)در آیه اول است، و به هر تقدیر جمله(شهر رمضان)بیان و توضیحى
استبراى روشن كردن جمله(ایاما معدودات)ایام معدودهاى كه روزه در آنها
واجب شده.
پس به دلیلى كه ذكر شد آیات سهگانه مورد بحثبه هم متصل، و
نظیر كلام واحدى است كه یك غرض را دربردارد، و آن غرض عبارت است از بیان
وجوب روزه ماه رمضان.
و ثانیا دلالت دارد بر اینكه قسمتى از گفتار این سه آیه به
منزله توطئه و زمینهچینى براى قسمت دیگر آن است، یعنى دو آیه اول به منزله
مقدمه استبراى آیه سوم، چون در آیه سوم تكلیفى واجب مىشود كه صاحب كلام،
اطمینان ندارد از اینكه شنونده از اطاعت آن سرپیچى نكند، براى اینكه تكلیف
نامبرده تكلیفى است كه بالطبع براى مخاطب، شاق و سنگین است، و به این
منظور، دو آیه اول از جملاتى تركیب شده كه هیچ یك از آنها از هدایت ذهن
مخاطب به تشریع روزه رمضان خالى نیست، بلكه در همه آنها به تدریج ذهن
شنونده را به سوى آن توجه مىدهد، و به این وسیله استیحاش و اضطراب ذهن او
را از بین مىبرد، و در نتیجه علاقمند به روزه مىكند، تا با اشاره به
تخفیف و تسهیلى كه در تشریع این حكم رعایتشده، و نیز با ذكر فوائد و خیر
دنیوى و اخروى كه در آن است، حدت و شدت دلخواهى و استكبار او را بشكند.
و بهمین جهتبعد از آنكه در جمله: "یا ایها الذین آمنوا كتب
علیكم الصیام"، مساله وجوب روزه بر مسلمانان را خاطرنشان كرد، بلافاصله
فرمود: "كما كتب على الذین من قبلكم" و فهمانید كه شما مسلمانان نباید از
تشریع روزه وحشت كنید، و آن را گران بشمارید، چون این حكم منحصر به شما
نبوده، بلكه حكمى است كه در امتهاى سابق نیز تشریع شده بود.(لعلكم تتقون)،
یعنى علاوه بر اینكه عمل به این دستور، همان فائدهاى را دارد كه شما به
امید رسیدن به آن ایمان آوردید، و آن، عبارت است از تقوا، و علاوه بر این،
این عمل كه گفتیم در آن، امید تقوا براى شما هست، همچنانكه براى امتهاى قبل
از شما بود، عملى نیست كه تمامى اوقات شما را و حتى بیشتر اوقاتتان را
بگیرد، بلكه عملى است كه در ایامى قلیل و معدود انجام مىشود، (ایاما
معدودات)
آرى نكره(و بدون الف و لام)آمدن كلمه(ایاما)دلالتبر ناچیزى
ایام دارد، و در اینكه ایام را به وصف معدود توصیف كرد، خود اشعارى استبه
اهمیت نداشتن آن، همچنانكه همین توصیف در آیه: "و شروه بثمن بخس دراهم
معدودة" (1) مىفهماند كه یوسف ع را به چند درهم ناچیز فروختند.
علاوه بر اینكه ما در تشریع این حكم رعایت اشخاصى را هم كه
این تكلیف برایشان طاقتفرسا است كردهایم، و اینگونه افراد باید به جاى
روزه فدیه بدهند، آنهم فدیه مختصرى كه همه بتوانند بدهند، و آن عبارت است
از طعام یك مسكین.
"فمن كان منكم مریضا او على سفر - تا جمله - فدیة طعام
مسكین"و وقتى این عمل هم خیر شما را دربردارد، و هم تا جائى كه ممكن بوده
رعایت آسانى آن شده خیر شما در این است كه بطوع و غبتخود روزه را بیاورید،
و بدون كراهت و سنگینى و بىپروا انجامش دهید، "فمن تطوع خیرا فهو خیر
له"براى اینكه عمل نیك را بطوع و رغبت انجام دادن بهتر است، از اینكه به
كراهت انجام دهند.
بنابر آنچه گفته شد زمینه گفتار در دو آیه اول مقدمه استبراى
آیه سوم كه مىفرماید: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"الخ، و بنا بر این پس
جمله: "كتب علیكم الصیام"در آیه اول جملهاى استخبرى كه مىخواهد از تحقق
چنین تكلیفى خبر دهد، نه اینكه در همین جمله تكلیف كرده باشد، آنطور كه در
آیه شریفه: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم القصاص فى القتلى" (2) و آیه"كتب علیكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خیرا الوصیة للوالدین و الاقربین" (3)
تكلیف كرده چون هر چند در هر سه آیه تعبیر به(كتب علیكم)آمده، لیكن بین
قصاص در مورد كشتگان - در آیه دوم - و وصیتبه والدین و اقرباء - در آیه
سوم، و بین مساله صیام - در آیه مورد بحث فرق است، و آن این است كه قصاص در
قتلى امرى استسازگار با حس انتقامجوئى امرى است كه دلهاى صاحبان خون تشنه
آن است، صاحبان خون به حكم غریزه و طبیعت نمىتوانند قاتل عزیز و پاره تن
خود را زنده و سالم ببینند، و نمىتوانند این معنا را تحمل كنند كه نسبتبه
جنایتى كه به ایشان شده بى اعتنائى شود، و همچنین وصیت و سفارش والدین و
خویشان كه مطابق با حس ترحم و شفقت و رافتبه ارحام است، آنهم در هنگامى كه
مىخواهد بوسیله مرگ براى همیشه از آنان جدا شود.
پس قصاص و وصیت دو حكم مقبول بطبع، و موافق با مقتضاى طبیعت
آدمى است، و انشاء آن احتیاج به مقدمه و زمینهچینى ندارد، به خلاف حكم
روزه كه عبارت است از محرومیت نفوس از بزرگترین مشتهیات، و مهمترین
تمایلاتش، یعنى خوردن و نوشیدن و جماع، كه چون محرومیت از آنها ثقیل بر طبع
و مصیبتى براى نفس آدمى است.در توجیه حكمش ناگزیر از این است كه قبلا براى
شنوندگان - با در نظر گرفتن اینكه عموم مردمند و بیشتر مردم عوام و پیرو
مشتهیات نفسند - مقدمهاى بچیند، و دلهاشان را علاقهمند بدان سازد، تا
تشنه پذیرش آن شوند، بدین جهت است كه گفتیم آیه: "كتب علیكم القصاص"الخ و
آیه: "كتب علیكم اذا حضر احدكم الموت"الخ، انشاء حكم است، و حاجتى به
زمینهچینى ندارد، به خلاف آیه: "كتب علیكم الصیام"تا آخر دو آیه كه مشتمل
بر هفت فقره است و خبر مىدهد از اینكه بعدها چنین حكمى انشاء مىشود.
"یا ایها الذین آمنوا..."
اینگونه خطاب(اى كسانى كه ایمان آوردهاید)به منظور توجه دادن
مردم به صفت ایمانشان است، و گرنه مىفرمود: (اى مردم)لیكن خواستبفهماند
با توجه به اینكه داراى ایمانید باید هر حكمى را كه از ناحیه پروردگارتان
مىآید بپذیرید، هر چند كه بر خلاف مشتهیات، و ناسازگار با عادات شما باشد.
در اینجا ممكن استبپرسى: علت این تعبیر در آیه مورد بحث روشن
شد لیكن این معنا روشن نشد كه چرا همین تعبیر در ابتداى آیه قصاص آمده،
ولى در آیه وصیت نیامده؟در پاسخ مىگوئیم: علتش این است كه حكم قصاص هر چند
مطابق میل و طبیعت آدمى است لیكن در عصر نزول آیه، مسیحیان با آن مخالف
بودند، و آنها عفو را بر قصاص ترجیح مىدادند، و لذا لازم بود در توجیه حكم
قصاص در میان ملت اسلام، ایمان ملتخاطرنشان گردد و گفته شود ایمان شما
شما را محكوم مىكند به اینكه احكام الهى را بپذیرید، هر چند كه دیگران
مخالف آن باشند، و در آیه وصیت چون چنین مخالفتى در كار نبود، آن آیه به
خطاب(یا ایها الذین آمنوا)آغاز نشد.
"كتب علیكم الصیام كما كتب على الذین من قبلكم"
كلمه كتابت معنایش معروف است، لیكن گاهى كنایه مىشود از واجب
شدن عملى، و یا تصمیم بر عملى و یا قضاى حتمى كه بر چیزى رانده شده، كه در
آیه: "كتب الله لا غلبن انا و رسلى" (4) كنایه از قضاء حتمى، و در آیه: "و نكتب ما قدموا و آثارهم" (5) كنایه از عزیمت و قضاء حتمى است و در آیه"و كتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس" (6) كنایه از وجوب و وضع قانون و جعل حكم قطعى است.
و كلمه(صیام)و كلمه(صوم)در لغت مصدر، و به معناى خوددارى از
عمل است، مثلا صوم از خوردن، و صوم از نوشیدن، و از جماع و از سخن گفتن و
راه رفتن و امثال آن به معناى خوددارى از آنها است، و چه بسا در معناى آن
این قید را اضافه كرده باشند، كه به معناى خوددارى از خصوص كارهائى است كه
دل آدمى مشتاق آن باشد، و اشتهاى آن را داشته باشد.
صاحب این گفتار گفته: معناى صوم در اصل لغتخوددارى از خصوص
چنین كارهائى بوده، و لیكن بعدها در شرع در خصوص خوددارى از كارهاى معینى
استعمال شده، و آن هم خوددارى از طلوع فجر تا مغرب و توام با نیت است و
منظور از"الذین من قبلكم"امتهاى گذشته و قبل از ظهور اسلام است، امتهاى
انبیاء قبل، چون امت موسى و عیسى و غیر ایشان است.
چون هر جا كه در قرآن كریم این كلمه به چشم مىخورد معهود
همین معنا است، البته این به آن معنا نیست كه جمله"كما كتب على الذین من
قبلكم"در مقام اطلاق از حیث اشخاص است و مىخواهد بفرماید: تمامى تك تك
امتها روزه داشتهاند و نیز به آن معنا نیست كه بفهماند روزه اسلام شبیه
روزه امتهاى پیشین است، پس آیه شریفه نه دلالتبر این دارد كه تمامى امتها
بدون استثناء روزه داشتهاند، و نه دلالت دارد بر اینكه روزه همه امتها
مانند روزه ما مسلمانان در خصوص رمضان و از ساعت فلان تا ساعت فلان و داراى
همه خصوصیات روزه ما بوده، بلكه تنها در این مقام است كه اصل روزه و
خوددارى را در امتهاى پیشین اثبات كند، و بفرماید: امتهاى پیشین هم روزه
داشتهاند.
و مراد از جمله: (الذین من قبلكم)الخ امتهاى گذشته داراى ملت و
دین است البته همانطور كه گفتیم نه همه آنها، و قرآن كریم معین نكرده كه
این امتها كدامند، چیزى كه هست از ظاهر جمله: (كما كتب) الخ بر مىآید كه
امتهاى نامبرده اهل ملت و دین بودهاند كه روزه داشتهاند، و از تورات و
انجیل موجود در دستیهود و نصارا هیچ دلیلى كه دلالت كند بر وجوب روزه بر
این دو ملت دیده نمىشود، تنها در این دو كتاب فرازهائى است كه روزه را مدح
مىكند، و آن را عظیم مىشمارد.
و اما خود یهود و نصارا را مىبینیم كه تا عصر حاضر در سال
چند روز به اشكالى مختلف روزه مىگیرند، یا از خوردن گوشت و یا از شیر و
یا از مطلق خوردن و نوشیدن خوددارى مىكنند.
و نیز در قرآن كریم داستان روزه زكریا و قصه روزه مریم از سخن گفتن آمده است.
و در غیر قرآن مساله روزه از اقوام بى دین نیز نقل شده،
همچنانكه از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان قدیم و حتى وثنىهاى هندى تا
به امروز نقل شده، كه هر یك براى خود روزهاى داشته و دارند، بلكه مىتوان
گفت عبادت و وسیله تقرب بودن روزه از امورى است كه فطرت آدمى به آن حكم
مىكند، كه بحثش خواهد آمد ان شاء الله.
و بعضى گفتهاند كه مراد از جمله(الذین من قبلكم)یهود و نصارا
و یا انبیاى سابق است، كه بر طبق هر یك از این دو قول روایاتى هم آمده،
ولى روایاتى است كه خالى از ضعف نیست.
"لعلكم تتقون"
وثنىها(همانطور كه اشاره شد)به منظور تقرب و ارضاى آلهه خود و
در هنگامى كه جرمى مرتكب مىشدند به منظور خاموش كردن فوران خشم خدایان
روزه مىگرفتند، و همچنین وقتى حاجتى داشتند به منظور برآمدنش دستبه این
عبادت مىزدند و این قسم روزه در حقیقت معامله و مبادله بوده، عابد با روزه
گرفتن احتیاج معبود را بر مىآورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد، و یا
او رضایت این را به دست مىآورده، تا این هم رضایت او را حاصل كند.
ولى در اسلام روزه معامله و مبادله نیست، براى اینكه خداى
عزوجل بزرگتر از آن است كه در حقش فقر و احتیاج و یا تاثر و اذیت تصور شود،
و سخن كوتاه آنكه خداى سبحان برى از هر نقص است، پس هر اثر خوبى كه
عبادتها داشته باشد، حال هر عبادتى كه باشد تنها عاید خود عبد مىشود، نه
خداى تعالى و تقدس، همچنانكه اثر سوء گناهان نیز هر چه باشد به خود بندگان
برمىگردد"ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها" (7) این
معنائى است كه قرآن كریم در تعلیماتش بدان اشاره مىكند، و آثار اطاعتها و
نافرمانىها را به انسان بر مىگرداند انسانى كه جز فقر و احتیاج چیزى
ندارد، و باز قرآن در بارهاش مىفرماید: "یا ایها الناس انتم الفقراء الى
الله و الله هو الغنى" (8) .
و در خصوص روزه، همین برگشتن آثار اطاعتبه انسان را در جمله:
(لعلكم تتقون) بیان كرده، مىفرماید: فائده روزه تقوا است، و آن خود سودى
است كه عاید خود شما مىشود، و فائده داشتن تقوا مطلبى است كه احدى در آن
شك ندارد، چون هر انسانى به فطرت خود این معنا را درك مىكند، كه اگر
بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود، و به مقام بلند كمال و روحانیت
ارتقاء یابد، اولین چیزى كه لازم استبدان ملتزم شود این است كه از افسار
گسیختگى خود جلوگیرى كند، و بدون هیچ قید و شرطى سرگرم لذتهاى جسمى و
شهوات بدنى نباشد، و خود را بزرگتر از آن بداند كه زندگى مادى را هدف
بپندارد، و سخن كوتاه آنكه از هر چیزى كه او را از پروردگار تبارك و تعالى
مشغول سازد بپرهیزد.
و این تقوا تنها از راه روزه و خوددارى از شهوات بدست مىآید،
و نزدیكترین راه و مؤثرترین رژیم معنوى و عمومىترین آن بطوریكه همه مردم
در همه اعصار بتوانند از آن بهرهمند شوند، و نیز هم اهل آخرت از آن رژیم
سود ببرد، و هم شكمبارگان اهل دنیا، عبارت است از خوددارى از شهوتى كه همه
مردم در همه اعصار مبتلاى بدانند، و آن عبارت است از شهوت شكم از خوردن و
آشامیدن، و شهوت جنسى كه اگر مدتى از این سه چیز پرهیز كنند، و این ورزش را
تمرین نمایند، به تدریج نیروى خویشتندارى از گناهان در آنان قوت مىگیرد و
نیز به تدریجبر اراده خود مسلط مىشوند، آن وقت در برابر هر گناهى عنان
اختیار از كف نمىدهند، و نیز در تقرب به خداى سبحان دچار سستى نمىگردند،
چون پر واضح است كسى كه خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشیدن و
عمل جنسى كه امرى مباح است اجابت مىكند، قهرا در اجابت دعوت به اجتناب از
گناهان و نافرمانىها شنواتر، و مطیعتر خواهد بود، این است معناى آنكه
فرمود: (لعلكم تتقون).
"ایاما معدودات"
منصوب آمدن كلمه(ایام)بنابر ظرفیت و به تقدیر كلمه(فى)است، و
این ظرف(در ایامى معدود) متعلق استبه كلمه(صیام)، و ما در سابق هم گفتیم
كه نكره آمدن ایام و اتصاف آن به صفت(معدودات) براى این است كه بفهماند
تكلیف نامبرده ناچیز و بدون مشقت است، تا به این وسیله مكلف را در انجام آن
دل و جرات دهد، و از آنجا كه ما در سابق گفتیم آیه"شهر رمضان الذى انزل
فیه القرآن"الخ بیان ایام است، قهرا مراد از ایام معدودات همان ماه رمضان
خواهد بود.
بعضى از مفسرین گفتهاند: كه مراد از ایام معدودات روزه
مستحبى سه روز در هر ماه و روز عاشورا است، و بعضى دیگر گفتهاند: ایام
البیض یعنى سیزده و چهارده و پانزدهم هر ماه، و نیز روزه عاشوراء است، كه
مسلمانان و رسولخدا ص در این ایام روزه مىگرفتند، آنگاه آیه شریفه"شهر
رمضان الذى انزل فیه القرآن"الخ نازل شد، و روزههاى چند روز نامبرده نسخ
گردید، و براى همیشه روزه رمضان واجب گشت.
صاحبان این دو قول هر كدام به یك دسته روایات وارده از طرق
اهل سنت و جماعت تمسك كردهاند، روایاتى كه صرفنظر از سند، در بین خود
تعارض دارند، و بهمین جهت قابل اعتماد نیستند.
دلیل عمدهاى كه ضعف این قول را روشن مىكند دو چیز است.
اول اینكه: روزه همانطور كه دیگران هم گفتهاند یك عبادت
عمومى و همگانى است، و اگر منظور از آیه شریفه مورد بحث آن بوده باشد كه
اینان گفتند، قطعا تاریخ آن را ضبط مىكرد، و دیگر اختلافى در ثبوتش پدید
نمىآمد و بهمین دلیل نسخ آن نیز ثابت مىشد و كسى در آن اختلاف نمىكرد و
مىبینیم كه اینطور نیست، و در هر دو قسمت اختلاف شدید هست.
علاوه بر اینكه ملحق شدن عاشورا به سه روز در هر ماه و وجوب
یا استحباب روزه آن بعنوان یك عید از اعیاد اسلامى از بدعتهائى است كه بنى
امیه(لعنهم الله)آن را ابداع كردند، بدین جهت ابداع كردند كه در آن روز در
واقعه كربلا ذریه رسول خدا ص و اهل بیت او را از بین بردند، مردانشان را
كشتند و زنان و ذرارى ایشان را به اسارت برده اموالشان را غارت كردند، و از
خوشحالى و مسرت آن روز را مبارك شمرده، براى خود عید گرفتند، و روزه آنرا
تشریع كردند تا از روزه گرفتن آن روز ركتبگیرند.
و باز بهمین منظور براى روزه آن روز فضائلى جعل كردند، و
بركاتى تراشیدند، و احادیثى(به این مضمون كه عاشورا یكى از اعیاد اسلامى
است، و بلكه از اعیاد عامهاى است كه حتى مشركین جاهلیت و یهود و نصارا هم
از زمان بعثت موسى و عیسى آن را پاس مىدارند)جعل كردند، در حالیكه هیچ یك
از این مضامین درست نیست، نه یهود عاشورا را عید مىدانسته و نه نصارا، و
نه مردم جاهلیت و نه اسلام، چون عاشورا نه یك روز ملى بوده تا نظیر نوروز و
مهرگان عید ملى و قومى بشود، و نیز در آن روز هیچ واقعهاى از قبیل فتح و
پیروزى براى ملت اسلام اتفاق نیفتاده، تا نظیر مبعث و میلاد رسولخدا ص روزى
تاریخى براى اسلام باشد، و هیچ جهت دینى هم ندارد تا نظیر فطر و قربان
عیدى دینى باشد، پس عزت و احترامى كه بنى امیه براى عاشورا درست كردهاند
عزتى استبدون جهت.
دلیل دوم: بر ضعف این قول این است كه آیه سوم از آیات مورد
بحثیعنى آیه: (شهر رمضان)الخ سیاقى دارد كه با نازل شدنش جداى از دو آیه
دیگر نمىسازد، تا ناسخ آیههاى قبل باشد: چون ظاهر سیاق این است كه
جمله(شهر رمضان)خبر باشد براى مبتدائى كه حذف شده، و یا مبتدائى باشد براى
خبرى كه حذف شده، كه توضیحش گذشت در نتیجه بیانى خواهد بود براى جمله:
(ایاما معدودات)و با در نظر گرفتن این معنا هر سه آیه كلام واحدى خواهد
بود، كه غرض واحدى را دنبال مىكند، و آن عبارت است از واجب بودن روزه ماه
رمضان.
و اما اینكه كلمه(شهر رمضان)مبتداء و جمله: "الذى انزل فیه
القرآن"خبر آن باشد، هر چند نظریهاى است كه آیه شریفه را مستقل از ما قبل
مىكند، و بنابر آن، آیه شریفه صلاحیت آن را دارد كه به تنهائى نازل شده
باشد، لیكن صلاحیت آن را ندارد كه ناسخ آیه قبلش باشد، براى اینكه میان
ناسخ و منسوخ باید منافاتى باشد، و میان این آیه و آیه قبلش هیچ منافاتى
نیست، تا این ناسخ آن باشد با اینكه گفتیم در نسخ باید منافات و تباینى در
بین باشد.
ضعیفتر از این قول، گفتار جمعى دیگر است، كه از كلماتشان بر
مىآید كه خواستهاند بگویند آیه دوم یعنى آیه: (ایاما معدودات)الخ ناسخ
آیه اول، یعنى آیه: (كتب علیكم الصیام)است، به این بیان كه قبل از اسلام
روزه بر نصارا نیز واجب بود، ولى نصارا در آن كم و زیاد كردند، تا بالاخره
بر عدد پنجاه روز قرار گرفت، آنگاه خداى تعالى براى مسلمین روزه رمضان را
تشریع كرد، پس رسولخدا ص و مسلمانان در صدر اسلام و قبل از تشریع روزه
رمضان همان روزه پنجاه روز مسیحیان را مىگرفتند، و آیه اول هم همین را
تشریع كرده، مىفرماید شما مسلمانان نیز همان روزه مسیحیان را بگیرید، ولى
آیه دوم وقتى نازل شد حكم آیه اول را نسخ كرد، چون فرمود روزه در چند روز
معینى واجب است.
و وجه ضعیفتر بودن این قول از قول قبلى این است كه همه
ایرادهائى كه به وجه قبلى وارد بود بر آن وارد است، علاوه بر اینكه متمم
بودن آیه دومى براى اولى روشنتر از متمم بودن سومى براى دومى است، و نیز
روایاتى كه این قائل قول خود را مستند به آنها كرده جعلى بودن و مخالفتش با
قرآن و با سیاق آیه روشنتر از مخالفت روایات قول اول با آیه است.
"فمن كان منكم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر"
حرف فاء در ابتداء آیه مىفهماند كه مطلب آیه نتیجه و فرع آیه
قبل است، كه مىفرمود: (كتب علیكم) الخ، و نیز(ایاما معدودات)الخ، و معناى
مجموع آن چنین مىشود: روزه بر شما واجب شده، و نیز عدد معینى در آن
رعایتشده، و همانطور كه از اصل روزه رفع ید نمىشود، از عدد آن نیز صرفنظر
نمىشود، پس اگر در ایام رمضان عارضهاى چون مرض و سفر پیش آید كه حكم
وجوب روزه را در آن ایام معدوده یعنى ایام رمضان بردارد از این ایام معدوده
صرفنظر نمىشود، و باید به همان عدد در سایر روزها روزه گرفت، و این همان
حقیقتى است كه آیه سوم(و لتكملوا العدة)الخ متعرض است، پس جمله: (ایاما
معدودات)الخ همانطور كه به بیان گذشته معناى تحقیر و ناچیز بودن ایام را
افاده مىكند، این معنا را هم افاده مىكند، كه همین عدد ناچیز ركنى است
كه در غرض و حكم روزه ماخوذ شده است.
كلمه(مرض)به معناى خلاف صحت و سلامتى است و كلمه(سفر)از
ماده(س - ف - ر)گرفته شده، كه به معناى كشف است و گویا سفر را از این
جهتسفر مىخوانند كه مسافر براى بیرون شدن از وطن از خانهاش منكشف و ظاهر
مىشود، و گویا اینكه فرمود: (او على سفر)و مانند كلمه(مریضا)
نفرمود(مسافرا)، براى اشاره به این معنا بوده كه آن مسافرى روزهاش شكسته
مىشود كه در حال حاضر مسافر باشد، نه در گذشته، (مثل كسى كه در سفر ده روز
در محلى اقامت كرده است، كه چنین كسى قبلا مسافر بوده، و فعلا مقیم است، و
روزهاش صحیح است)و نه در آینده(مثل كسى كه مىخواهد بعد از ظهر حركت كند
كه چنین كسى روزه آن روزش صحیح است).
بیشتر دانشمندان و علماى اهل سنت گفتهاند: از آیه: "فمن كان
منكم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر"الخ، استفاده مىشود كه مسافر
مىتواند روزه نگیرد، نه اینكه روزه گرفتن برایش حرام است، پس مریض و
مسافر، هم مىتوانند روزه بگیرند، و هم اینكه افطار نموده به همان عدد از
روزهاى دیگر سال روزه بگیرند.
لیكن این حرف صحیح نیست، زیرا گفتیم ظاهر جمله: (فعدة من ایام
اخر)(كسى كه مریض و مسافر باشد باید چند روزى در ایام دیگر سال روزه
بگیرد)عزیمت است، نه رخصت، یعنى از ظاهر آن بر مىآید كه مریض و مسافر
نباید در رمضان روزه بگیرند، و این معنا از ائمه اهل بیت ع نیز روایتشده، و
مذهب جمعى از صحابه از قبیل عبد الرحمان بن عوف، و عمر بن خطاب، و عبد
الله بن عمر، و ابى هریرة، و عروة بن زبیر، نیز همین است، پس جمله نامبرده
حجتى است علیه علماى نامبرده از اهل سنت.
ایشان براى توجیه نظریه خود چیزى در آیه تقدیر گرفته
گفتهاند، تقدیرش"فمن كان مریضا او على سفر فافطر فعدة من ایام اخر"است،
یعنى هر كس مریض یا مسافر باشد، و به همین جهت افطار كرده باشد به همان عدد
از روزهاى دیگر روزه بگیرد.
و این تقدیر دو اشكال دارد، اول اینكه اصولا همانطورى كه
گفتهاند تقدیر گرفتن خلاف ظاهر است، (وقتى گویندهاى سخن مىگوید تمامى
كلماتى كه در افاده منظورش دخالت دارد در كلام خود مىآورد، و چیزى را
نگفته نمىگذارد)مگر آنكه به اتكاء قرینهاى كه در كلامش هستیك كلمه را
حذف كند، چون یقین دارد خواننده یا شنونده با وجود آن قرینه مىفهمد كه
فلان كلمه حذف شده است و اما بدون قرینه دستبه چنین حذفى نمىزند.
اشكال دوم اینكه: به فرضى كه تسلیم شویم و قبول كنیم كه
كلمه(فافطر)در آیه حذف شده، تازه این كلام هم دلالتى بر رخصت ندارد، (كدام
شنوندهاى از عبارت"و هر كس مریض یا مسافر باشد، و افطار كرده باشد در
ایامى دیگر روزه بگیرد"، مىفهمد روزه در سفر و مرض جایز است؟)آرى نهایت
چیزى كه از عبارت"فمن كان مریضا او على سفر فافطر"، در این مقام(كه به گفته
سایر مفسرین نیز مقام تشریع است)استفاده مىشود، این است كه افطارش گناه
نبوده چون جایز بوده، البته جواز به معناى اعم از وجوب و استحباب و اباحه،
جوازى كه با وجوب و استحباب و اباحه مىسازد، و اما اینكه به معناى سومى
یعنى الزامى نبودن افطار باشد به هیچ وجه لفظ آیه بر آن دلالت ندارد، بلكه
باز هم بر خلاف آن دلالت مىكند، چون قانونگذار حكیم در مقام تشریع خود،
هرگز در بیان آنچه باید بیان كند كوتاهى نمىكند، و این خود روشن است.
"و على الذین یطیقونه فدیة طعام مسكین"
كلمه(یطیقون)از مصدر اطاقه است، و اطاقه همانطور كه بعضى
گفتهاند به معناى به كار بستن تمامى قدرت در عمل است كه لازمه آن این است
كه عمل نامبرده آنقدر دشوار باشد، كه همه نیروى انسان در انجامش مصرف شود،
در نتیجه معناى جمله"و على الذین یطیقونه" این است كه هر كس روزه برایش
مشقت داشته باشد، و كلمه(فدیه)به معناى بدل و عوض است و در اینجا به معناى
عوض مالى است، كه همان طعام مسكین یعنى سیر كردن یك مسكین گرسنه است از
غذائى كه خود انسان مىخورد، البته نه آن غذاى سادهاى كه گاهى مىخورد، و
نه آن غذاى لذیذى كه باز گاه گاه مىخورد، بلكه از غذاى متوسطى كه غالبا
استفاده مىكند، و حكم این فدیه نیز مانند حكم قضاى روزه مریض و مسافر واجب
است، چون تعبیر(و على الذین)تعبیرى است كه وجوب تعیینى را مىرساند، نه
تخییرى و نه رخصت را.
بعضى از مفسرین گفتهاند جمله نامبرده نیز رخصت را مىرسانده و
سپس نسخ شده چون خداى سبحان در اول، همه مردم را كه مىتوانند روزه بگیرند
مخیر كرد بین روزه گرفتن و كفاره دادن از هر روز به طعام یك مسكین، چون
مردم در آن ایام عادت به روزه نداشتند، بعدها كه رفته رفته عادت كردند، این
آیه به وسیله آیه: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"الخ نسخ شد.
بعضى دیگر از همین مفسرین گفتهاند: تنها نسبتبه اشخاص توانا
نسخ شد و قرار شد حتما روزه بگیرند، و اما مثل پیر زن و پیرمرد سالخورده و
زن حامله و زن بچه شیرده آیه نسخ نشد، و حكم جواز افطار و فدیه دادن باقى
ماند.
و به جان خودم اینگونه تفسیرها بازى كردن با قرآن و پاره پاره
كردن آیات آن است، و اگر خواننده عزیز در آیات سهگانه مورد بحث دقت كند
خواهد دید كه هر سه یك غرض را دنبال مىكند، و یك سیاق متصل و جملاتى به هم
پیوسته و بیانى روشن دارد، آنگاه اگر این كلام واحد و پیوسته را با نظریه
این مفسرین تطبیق دهد، خواهد دید كه دیگر آن سیاق پیوسته را ندارد، جملاتش
با یكدیگر متنافى است، اولش آخرش را نقض مىكند، یك جا مىگوید:
(كتب علیكم الصیام)روزه بر شما واجب شده، دنبالش مىگوید
آنهائى كه مىتوانند روزه بگیرند مىتوانند افطار نموده به جاى آن طعام
دهند، و در آخر مىگوید: روزه بر همه شما واجب است تا حكم آخرى ناسخ حكم
فدیه نسبتبه خصوص قادران باشد، و حكم فدیه نسبتبه غیر قادران به حال خود
باقى بماند، با اینكه در آیه شریفه بنا بر این تصویر حكم غیر قادرین اصلا
بیان نشده است.
مگر اینكه كسى بگوید كلمه(یطیقونه)قبل از نسخ شدن به معناى
قدرت داشتن است، و بعد از نسخ به معناى قدرت نداشتن، و این پیدا است كه
چقدر بىپایه است. و سخن كوتاه اینكه بنا بر این باید جمله: "و على الذین
یطیقونه"الخ كه در وسط آیات قرار گرفته ناسخ جمله: (كتب علیكم الصیام)در
اول آیات باشد، كه با آن تنافى دارد، آن وقت این سؤال پیش مىآید كه چرا
بدون هیچ علتى حكم ناسخ را مقید به كسانى كرده كه توانائى ندارند.
و نیز لازمه این تفسیر این است كه جمله: "فمن شهد منكم الشهر
فلیصمه"تنها ناسخ حكم كسانى باشد كه قادر بر روزهاند، نه آنهائى كه از
روزه عاجزند با اینكه ظاهر عبارت ناسخ مطلق است، هم قادر را شامل مىشود و
هم عاجز را، علاوه بر اینكه اصلا منسوخ شامل حكم عاجز نبود، تا ناسخ بخواهد
آن حكم را براى عاجز باقى بدارد، و این تالى فاسدها فاحشترین تالى
فاسدهایند.
حال اگر علاوه بر نسخهائى كه از آقایان براى تو خواننده عزیز
نقل كردیم، نسخهاى دیگرى كه در باره این سه آیه ذكر كردهاند اضافه كنى،
آن وقت تفسیرى عجیب خواهى دید، و آن نسخها این است كه گفتهاند جمله: (شهر
رمضان)ناسخ جمله: (ایاما معدودات)الخ است، و جمله(ایاما معدودات)هم ناسخ
جمله(كتب علیكم الصیام)است.