• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 477
تعداد نظرات : 128
زمان آخرین مطلب : 5370روز قبل
دانستنی های علمی
هدیه ای پر از محبت

(یك داستان واقعی)


یه روز یه دختر کوچولو کنار یک کلیسای کوچک محلی ایستاده بود؛ دخترک قبلا یک بار آن کلیسا را ترک کرده بود چون به شدت شلوغ بود. همونطور که از جلوی کشیش رد شد، با گریه و هق هق گفت: "من نمیتونم به کانون شادی بیام!"

کشیش با نگاه کردن به لباس های پاره پوره، کهنه و کثیف او تقریباً توانست علت را حدس بزند و دست دخترک را گرفت و به داخل برد و جایی برای نشستن او در کلاس کانون شادی پیدا کرد.

دخترک از اینکه برای او جا پیدا شده بود بی اندازه خوشحال بود و شب موقع خواب به بچه هایی که جایی برای پرستیدن خداوند عیسی نداشتند فکر می کرد.

چند سال بعد گذشت تا اینكه آن دختر کوچولو در همان آپارتمان فقیرانه اجاره ای که داشتند، فوت کرد. والدین او با همان کشیش خوش قلب و مهربانی که با دخترشان دوست شده بود، تماس گرفتند تا کارهای نهایی و کفن و دفن دخترک را انجام دهد.

در حینی که داشتند بدن کوچکش را جا به جا می کردند، یک کیف پول قرمز چروکیده و رنگ و رو رفته پیدا کردند که به نظر می رسید دخترک آن را از آشغال های دور ریخته شده پیدا کرده باشد.

داخل کیف 57 سنت پول و یک کاغذ وجود داشت که روی آن با یک خط بد و بچگانه نوشته شده بود: "این پول برای کمک به کلیسای کوچکمان است برای اینکه کمی بزرگ تر شود تا بچه های بیش تری بتوانند به کانون شادی بیایند."

این پول تمام مبلغی بود که آن دختر توانسته بود در طول دو سال به عنوان هدیه ای پر از محبت برای کلیسا جمع کند. وقتی که کشیش با چشم های پر از اشک نوشته را خواند، فهمید که باید چه کند؛ پس نامه و کیف پول را برداشت و به سرعت سمت کلیسا رفت و پشت منبر ایستاد و قصه فداکاری و از خود گذشتگی آن دختر را تعریف کرد. او احساسهای مردم کلیسا را برانگیخت تا مشغول شوند و پول کافی فراهم کنند تا بتوانند کلیسا را بزرگ تر بسازند. اما داستان اینجا تمام نشد ...

یک روزنامه که از این داستان خبردار شد، آن را چاپ کرد. بعد از آن یک دلال معاملات ملکی مطلب روزنامه را خواند و قطعه زمینی را به کلیسا پیشنهاد کرد که هزاران هزار دلار ارزش داشت. وقتی به آن مرد گفته شد که آن ها توانایی خرید زمینی به آن مبلغ را ندارند، او حاضر شد زمینش را به قیمت 57 سنت به کلیسا بفروشد. اعضای کلیسا مبالغ بسیاری هدیه کردند و تعداد زیادی چک پول هم از دور و نزدیک به دست آن ها می رسید.

در عرض پنج سال هدیه آن دختر کوچولو تبدیل به 250.000 دلار پول شد که برای آن زمان پول خیلی زیادی بود (در حدود سال 1900). محبت فداکارانه او سودها و امتیازات بسیاری را به بار آورد.




وقتی در شهر فیلادلفیا هستید، به کلیسای Temple Baptist Church که 3300 نفر ظرفیت دارد سری بزنید و همچنین از دانشگاه Temple University که تا به حال هزاران فارغ التحصیل داشته نیز دیدن کنید. همچنین بیمارستان سامری نیکو (Good Samaritan Hospital) و مرکز "کانون شادی" که صدها کودک زیبا در آن هستند را ببینید. مرکز "کانون شادی" به این هدف ساخته شد که هیچ کودکی در آن حوالی روزهای یکشنبه را خارج از آن محیط باقی نماند.
 




در یکی از اتاق های همین مرکز می توانید عکسی از صورت زیبا و شیرین آن دخترک ببینید که با 57 سنت پولش، که با نهایت فداکاری جمع شده بود، چنین تاریخ حیرت انگیزی را رقم زد. در کنار آن، تصویری از آن کشیش مهربان، دکتر راسل اچ. کان ول که نویسنده کتاب "گورستان الماسها" است به چشم می خورد.

این یک داستان حقیقی بود که گویای این حقیقت است كه هرگاه هدف شما آسمانی باشد حتما دست خداوند هم همراه شما خواهد بود ... بیاییم بیشتر به یكدیگر عشق بورزیم ...

يکشنبه 6/11/1387 - 11:19
دانستنی های علمی
بخشی از نامه چارلی چاپلین به دخترش


چارلز اسپنسر چاپلین یکی از مشهورترین بازیگران و كارگردانان سینمای هالیوود و یكی از نوابغ برگزیده و مطرح سینمای جهان است. او در زمانی که در اوج موفقیت بود با اونااونیل ازدواج کرد و از او صاحب 7 یا 8 بچه شد ولی فقط یکی از این بچه ها که جرالدین نام دارد استعداد بازیگری را از پدرش به ارث برده و چند سالی است که در دنیای سینما مشغول فعالیت است و اتفاقا او هم مثل پدرش به شهرت و افتخار زیادی رسیده و در محافل هنری روی او حساب می کنند. چند سال پیش وقتی جرالدین تازه می خواست وارد عالم هنر شود، چارلی برای او نامه ای نوشت که در شمار زیبا ترین و شور انگیزترین نامه های دنیا قرار دارد و بدون شک هر خواننده یا شنونده ای را به تفکر وادار می کند. این نامه به حدی زیبا و آموزنده است كه با درك آن به شخصیت والای این هنرمند محبوب پی خواهیم برد.

دخترم جرالدین، از تو دورم ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمی شود. تو کجایی؟ در پاریس روی صحنه تاتر با شکوه (شانزلیزه). این را میدانم چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی آهنگ قدمهایت را می شنوم. شنیده ام نقش تو در این نمایش پر شکوه نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیرخان تاتار شده است.

جرالدین، در نقش ستاره باش و بدرخش اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند به تو فرصت هوشیاری داد بنشین و نامه ام را بخوان. من پدر تو هستم و امروز نوبت توست که صدای کف زدنهای تماشاگران گاهی تو را به آسمانها ببرد. به آسمان ها برو ولی گاهی هم به زمین بیا و زندگی مردم عادی را تماشا کن. زندگی آنان که پاهایشان از بینوایی میلرزد و هنرنمایی میکنند.

من خود یکی از ایشان بوده ام. دخترم تو درست مرا نمی شناسی! در آن شبهای بس دور با تو قصه های بسیار گفتم اما غصه های خود نگفتم که آن هم داستانی بس شنیدنی دارد. داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام من درد نابسامانی را کشیده ام و از اینها بدتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج میزند و سکه آن رهگذر غرورش را خرد میکند. با این همه من زنده ام و از زندگان پیش از آنی که بمیرند حرفی نباید زد.

دخترم دنیایی که تو در آن زندگی می کنی دنیای هنرپیشگی و موسیقی است. نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تاتر بیرون می آیی آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن. حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل می رساند بپرس. حال زنش را جویا شو و اگر باردار بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت مبلغی پنهانی در جیبش بگذار. به نماینده خود در پاریس گفته ام فقط وجه این نوع خرجهای تو را بی چون و چرا بپردازد ولی برای خرجهای دیگرت باید صورتحساب آن رابفرستی. دخترم گاه و بیگاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد و مردم را نگاه کن، زنان بیوه و کودکان یتیم را بشناس و دست کم روزی یکبار بگو : من هم یکی از آن ها هستم.

تو واقعا یکی از آنان هستی نه بیشتر. هنر قبل از آنکه دو بال به انسان بدهد اغلب دو پای او را می شکند. وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی همان لحظه تاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به حومه پاریس برسان من آن جا را خوب می شناسم. آن جا بازیگران همانند خویش را خواهی یافت که از قرنها پیش زیباتر از تو چالاکتر از تو و مغرور تر از تو هنر نمایی می کنند اما در آن جا از نور خیره کننده تاتر(شانزه لیزه)خبری نیست.

دخترم جرالدین، چکی سفید امضا برایت فرستاده ام که هر چه دلت می خواهد بگیری و خرج کنی ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو سومین فرانک از آن من نیست. این برای یک مرد فقیر و گمنام است که امشب به یک فرانک احتیاج دارد. جستجو لازم نیست این نیازمند گمنام را اگر بخواهی در همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه برایت حرف می زنم برای آن است که از نیروی فریب و افسون پول این فرزند بیجان شیطان خوب آگاهم. من زمانی دراز در سیرک زیسته و همیشه و هر لحظه برای بندبازان روی ریسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده ام.

اما دخترم این حقیقت را بگویم که مردم برروی زمین استوار و گسترده بیشتر از بندبازان بر روی زمین استوار سقوط می کنند. شاید شبی درخشش گرانبها ترین الماس دنیا تو را فریب دهد و آن شب است که این الماس آن ریسمان نا استوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره زیبای یک اشراف زاده بی بند و بار تو را بفریبد و آن روزی است که بند بازی ناشی خواهی بود و همیشه بندبازان ناشی سقوط می کنند.

از این رو دل به زر و زیور مبند که بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد. اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی با او یکدل باش و براستی او را دوست بدار. به مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد او بهتر از من معنی عشق را می داند. او برای تعریف عشق که معنی آن یکدلی است شایسته تر از من است.

دخترم برهنگی بیماری عصر ماست. به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است. حرف بسیار برای تو دارم ولی به وقت دیگر می گذارم و با این آخرین پیام نامه را پایان می بخشم :

"انسان باش. پاکدل و یکدل زیرا گرسنه بودن صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است"

"پدرت، چارلی چاپلین"
 

يکشنبه 6/11/1387 - 11:18
دانستنی های علمی
ورود كابوس به خواب كودكان ممنوع !


هنوز به طور قطعى مشخص نشده است كه كودكان از چه سنى خواب مى بینند ولى حتى كودكان نوپا گاهى درباره خواب هایشان كه رؤیاهایى شیرین و یا ترسناك هستند حرف مى زنند. تقریباً همه بچه ها هر چند وقت یك بار خواب هاى ترسناك یا ناراحت كننده مى بینند ولى در سنین پیش دبستانى (كه بچه ها اغلب ترس از تاریكى دارند) تعداد كابوس ها بسیار بیشتر مى شود. هیچ راه قطعى براى جلوگیرى از كابوس دیدن بچه ها وجود ندارد. ولى والدین مى توانند شب ها محیطى آرام براى خواب فرزندانشان فراهم آورند. در این صورت حتى اگر بچه ها باز هم كابوس ببینند با كمى دلدارى و قوت قلب دادن والدین، آرامش خود را سریع تر به دست مى آورند.

اگر بچه ها بتوانند با كمك والدینشان بر این ترس هاى كودكانه غلبه پیدا كنند، در آینده مى توانند راحت تر با موقعیت هاى سخت و هراس آور كنار بیایند و بر آنها مسلط شوند.
 

كابوس فقط یك رؤیاست


كابوس ها، مانند بقیه رؤیاها در مرحله اى از خواب رخ مى دهند كه مغز بسیار فعال و مشغول طبقه بندى اطلاعات جدیدى كه در طول روز به دست آورده در حافظه است. تصاویرى كه مغز در حال پردازش آنها است آنقدر واضحند كه كاملاً واقعى به نظر مى رسند و حتى مى توانند احساساتى مانند ترس را در فرد برانگیزند.

در این مرحله از خواب كه مرحله REM نامیده مى شود چشم ها به سرعت زیر پلك ها حركت مى كنند. كابوس ها معمولاً در نیمه دوم خواب رخ مى دهند زیرا مرحله REM در آن زمان طولانى تر است. وقتى بچه ها بعد از كابوس دیدن از خواب مى پرند، تصاویرى كه در رؤیا دیده اند هنوز به صورت واضح و آشكار در ذهنشان است و كاملاً واقعى به نظر مى رسد، پس طبیعى است كه كودك بترسد و پدر و مادرش را صدا بزند.
 


بچه ها در سنین پیش دبستانى كم كم متوجه مى شوند كه كابوس ها فقط یك رؤیا هستند و چیزهایى كه در خواب دیده اند واقعیت ندارد و نمى تواند به آنها آسیبى برساند، ولى حتى دانستن این واقعیت مانع ترسیدن آنها نمى شود. حتى در سنین بالاتر، وقتى بچه ها بعد از كابوس از خواب مى پرند، مى ترسند و احتیاج به حمایت و حضور پدر و مادرشان دارند.
 

چرا كودكان كابوس مى بینند ؟


جواب این سئوال هنوز به طور دقیق مشخص نشده است ولى به نظر مى رسد رؤیاها در نتیجه پردازش افكار، احساسات، نگرانى ها و دغدغه هاى كودكان در ذهنشان به وجود مى آید.
در بیشتر مواقع كابوس دیدن كودكان هیچ علت واضح و روشنى ندارد، ولى در بعضى موارد، زمانى كه كودكان دچار استرس مى شوند یا تغییرى در زندگى شان به وجود مى آید، كابوس مى بینند. موقعیت هایى مانند اسباب كشى، رفتن به یك مدرسه جدید، به دنیا آمدن یك فرزند دیگر یا درگیرى ها و مشاجرات خانوادگى كودك را دچار پریشانى مى كند و این نگرانى ها در رؤیاهاى او بازتاب مى یابد. گاهى اوقات كابوس ها بخشى از واكنش كودك به یك حادثه تلخ مانند بلایاى طبیعى، تصادف یا زخمى شدن است كودكانى كه قوه تخیل قوى اى دارند اگر قبل از خواب كتاب هاى ترسناك بخوانند یا فیلم هاى وحشت آور ببینند، اغلب دچار كابوس مى شوند.

مضمون كابوس ها تا حد زیادى بستگى به سن كودك و نگرانى ها و دغدغه هاى او در آن مقطع زمانى خاص دارد. هیولاها، آدم هاى بد، حیوانات و موجودات خیالى معمولاً شخصیت هاى ثابت كابوس هاى كودكان هستند. رؤیاهاى پریشان مى تواند شامل خورده شدن توسط یك موجود خیالى، گم شدن، تحت تعقیب بودن یا تنبیه شدن باشد.
بعضى وقت ها هم كابوس ها شامل قسمت هایى از اتفاقات و تجربیات روزانه بچه ها است كه به شیوه هراس آورى تغییر شكل پیدا كرده است. ممكن است زمانى كه كودك از خواب مى پرد تمام جزئیات را به خاطر نیاورد ولى معمولاً بعضى از تصویرها، شخصیت ها، موقعیت ها و به طور كل قسمت هاى وحشتناك خوابش را به راحتى به یاد مى آورد.
 

راه چاره برای فراهم نمودن یك خواب آرام

 


والدین نمى توانند از كابوس دیدن فرزندانشان جلوگیرى كنند، اما مى توانند با فراهم كردن شرایط مطلوب بچه ها را براى یك خواب آرام آماده كنند و این آرامش به آنها كمك مى كند تا رؤیاهاى شیرینى داشته باشند. براى به وجود آوردن حس آرامش و امنیت پیش از خواب فرزندانتان این نكات را رعایت كنید :

- بچه ها باید سر ساعت مشخص بخوابند و در ساعت مشخص از خواب بیدار شوند. با نزدیك شدن زمان خواب، بچه ها باید فعالیت هاى ذهنى و جسمى شان را كمتر كنند تا براى خواب آماده شوند. دوش گرفتن قبل از خواب، بوسیدن بچه ها، خواندن كتاب داستان یا یك صحبت كوتاه در باره وقایع خوشایندى كه در طول روز اتفاق افتاده است مى تواند به آنها كمك كند تا خواب راحتى داشته باشند.

- تخت بچه ها باید نرم و راحت و دوست داشتنى باشد. مى توانید اسباب بازى یا عروسك دلخواه فرزندتان را موقع خواب به او بدهید. وجود چراغ خواب به بچه ها كمك مى كند تا بدون ترس از تاریكى و با آرامش به خواب بروند.

- به فرزندانتان اجازه ندهید قبل از خواب فیلم هاى ترسناك ببینند یا كتاب هاى ترسناك بخوانند، بخصوص اگر قبلاً سابقه كابوس دیدن داشته باشند.

- به كودكان خردسالتان بگویید كه كابوس فقط یك رؤیاست ، واقعیت ندارد و نمى تواند به آنها آسیب برساند.

- اگر نیمه هاى شب فرزندتان با ترس و وحشت از خواب پرید مى توانید با این روش ها آرامش را به او برگردانید :

- فرزندتان نیاز به حضور آرامش بخش شما دارد تا دوباره احساس امنیت و اطمینان خاطر پیدا كند. به او بگویید كه شما همیشه و هر وقت كه نیاز داشته باشد در كنارش هستید.

- با لحنى آرام به او بگویید كه كابوس دیده است ولى دیگر كابوس تمام شده، همه چیز مرتب است و موجودات ترسناكى كه در خواب دیده، نمى توانند صدمه اى به او بزنند.

- او را به خاطر ترسش سرزنش نكنید. به او بگویید حتى بزرگترها هم گاهى خواب بد مى بینند و ممكن است بترسند یا ناراحت شوند زیرا رؤیاها خیلى واقعى به نظر مى رسند پس ترسیدن از كابوس، طبیعى است.

- كودكان خردسال قوه تخیل قوى اى دارند و هر چیزى را به راحتى تصور مى كنند. مى توانید با هم بازى كوچكى كنید. با یكدیگر تصور كنید كه یك اسپرى جادویى ضدهیولا دارید و مى توانید با آن تمام موجودات خیالى كابوس را از بین ببرید. به كمك هم ، همه جا، حتى زیر تخت و توى كمد را اسپرى بزنید. در این صورت فرزندتان با خیالى آسوده و از آن مهم تر با شادى به خواب میرود.
 


- اگر فرزندتان از تاریكى مى ترسد، حتماً در اتاقش چراغ خواب بگذارید. در صورت لزوم اجازه بدهید یك چراغ قوه با خود به رختخواب ببرد.

- به هرطریقى كه مى توانید آرامش را به او برگردانید. عروسك مورد علاقه اش را به او بدهید. داستانى را كه دوست دارد برایش تعریف كنید. یك موسیقى ملایم بگذارید. از او بخواهید بگوید دوست دارد چه چیزهایى را در خواب ببیند. او را ببوسید و بخواهیدكه یكى از بوسه هایتان را در مشتش نگه دارد تا به خواب برود.

- علتى ندارد زمانى كه فرزندتان از خواب پرید با او درباره چیزهایى كه در كابوس دیده صحبت كنید، فقط سعى كنید به او احساس آرامش و امنیت را برگردانید و كمك كنید تا دوباره به خواب برود، ولى در طول روز به او اجازه بدهید درباره كابوسش با شما صحبت كند یا حتى آن را نقاشى كند یا درباره اش چیزى بنویسد، زیرا بسیارى از موجودات ترسناك و خیالى در روشنایى روز قدرتشان را از دست مى دهند.
مى توانید از فرزندتان بخواهید با كمك تخیلش یك پایان خوب براى كابوسى كه شب گذشته دیده است بسازد. براى بسیارى از كودكان كابوس دیدن فقط گاهى وقت ها اتفاق مى افتد. در این صورت جاى نگرانى نیست و با كمى محبت و دلدارى پدر و مادر مشكل حل مى شود.

ـ اگر كابوس ها آن قدر زیادند كه فرزندتان نمى تواند به اندازه كافى بخوابد یا دچار مشكلات رفتارى و احساسى شده است، بهتر است با یك پزشك دراین باره مشورت كنید.

يکشنبه 6/11/1387 - 11:17
دانستنی های علمی
بالاترین سطح امنیت در لیموزین حامل اوباما

اتومبیلى كه باراك اوباما سوار بر آن به كاخ سفید میرود آخرین مدل از كادیلاك لیموزین ساخته شده توسط جنرال موتورز است كه صرفا به حمل و نقل رییس جمهور اختصاص دارد و تحت نام تولید میشود. این اتومبیل امن ترین اتومبیل دنیاست كه در آن از آخرین تكنولوژى ارتباطى نیز استفاده شده است و وزنى حدود 8 تن دارد و به همین علت به آن لقب "هیولا" داده شده است. با وجود اینكه اطلاعات مربوط به این اتومبیل قابل انتشار نیست و توسط جنرال موتورز و سازمان امنیت آمریكا حفاظت میشود گفته میشود كه لایه اى محافظ از جنس فولاد، آلومینیم، تیتانیم و سرامیك به قطر 8 اینچ (20 سانتیمتر ) بر روى بدنه آن قرار دارد كه باعث میشود وزن هر در آن با یك در كابین بوئینگ 747 برابرى كند، شیشه هاى این اتومبیل از جنس ضد گلوله و به قطر 5 اینچ (12.7 سانتیمتر ) میباشند، هواى داخل كابین نیز تصفیه شده و سرنشینان را از حملات شیمیایى محافظت میكند






با وجود اینكه عمر مفید هر كدام از این اتومبیل ها حدود 10 سال است با شروع هر دوره ریاست جمهورى با مدل جدیدتر تعویض میشوند و مدل هاى قدیمى تر آنها براى حمل معاون اول رییس جمهور استفاده میشوند. موزه هنرى فورد شامل بزرگترین كلكسیون از لیموزین هاى روساى جمهور آمریكاست اما لیموزین مربوط به دوره جرج بوش به علت مسایل امنیتى در آن جاى نخواهد گرفت زیرا از 11 سپتامبر 2001 به تقاضاى سرویس امنیتى ایالات متحده لیموزین هاى ریاست جمهورى پس از پایان هر دوره نابود میشوند تا اسرار امنیتى آنان فاش نشود



يکشنبه 6/11/1387 - 11:13
دانستنی های علمی
ضرب المثل های پرکاربرد و رایج ایرانی

به همراه معادل انگلیسی 

Iranian Current & Full Application Proverbs

With English Equivalent - Part One



توانا بود هر كه دانا بود
Knowledge is power

هر فرازى را نشیبى است
High places have their precipices

آدم زنده زندگى مى خواد
Live and let live

سحر خیز باش تا كامروا شوی
An early bird catches the worm

چیزی كه عوض داره گله نداره
It is the case of tit for tat

چاه مكن بهر كسی اول خودت دوم كسی
He who blows into fire will have sparkles in his eyes

بى خبرى، خوش خبرى
No news is Best news

شتر دیدى، ندیدى
You see nothing, You hear nothing

همه کاره و هیچ كاره
Jack of all trades and master of none

عجله كار شیطان است
Haste is from the Devil

کاچى به از هیچى
Somthing is better than nothing

گذشته ها گذشته
Let bygones be bygones

سر پیری و معركه گیری
There is no fool like an old fool

مستى و راستى
There is truth in wine

جوینده یابنده است
He that seeks finds

يکشنبه 6/11/1387 - 11:12
دانستنی های علمی

Motherhood Love

مهر مادری

My mom only had one eye. I hated her... she was such an embarrassment
مادر من فقط یك چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود

She cooked for students & teachers to support the family
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

There was this one day during elementary school where my mom came to say hello to me
یك روز اون اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره

I was so embarrassed. How could she do this to me
خیلی خجالت كشیدم. آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟

I ignored her, threw her a hateful look and ran out
به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم و فورا از اونجا دور شدم

The next day at school one of my classmates said, EEEE, your mom only has one eye
روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت، هووو، مامان تو فقط یك چشم داره!

I wanted to bury myself. I also wanted my mom to just disappear
فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم.
كاش زمین دهن وا میكرد و منو ، كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد

So I confronted her that day and said
If you"re only gonna make me a laughing stock, why don"t you just die
روز بعد بهش گفتم، اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی میری ؟!!!

My mom did not respond
اون هیچ جوابی نداد....

I didn"t even stop to think for a second about what I had said, because I was full of anger
حتی یك لحظه هم راجع به حرفی كه زدم فكر نكردم، چون خیلی عصبانی بودم.

I was oblivious to her feelings
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

I wanted out of that house, and have nothing to do with her
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم

So I studied real hard, got a chance to go to Singapore to study
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

Then, I got married, I bought a house of my own, I had kids of my own
اونجا ازدواج كردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی

I was happy with my life, my kids and the comforts
از زندگی، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم

Then one day, my mother came to visit me
تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من

She hadn"t seen me in years and she didn"t even meet her grandchildren
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو

When she stood by the door, my children laughed at her
 and I yelled at her for coming over uninvited
وقتی ایستاده بود دم در، بچه ها به اون خندیدند
و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا اونم بی خبر

I screamed at her, How dare you come to my house and scare my children
GET OUT OF HERE! NOW
سرش داد زدم، چطور جرات كردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!
گم شو از اینجا! همین حالا

And to this, my mother quietly answered, Oh, I"m so sorry.
I may have gotten the wrong address, and she disappeared out of sight
اون به آرامی جواب داد، اوه خیلی معذرت میخوام.
مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم، و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد

One day, a letter regarding a school reunion came to my house in Singapore
یك روز، یك دعوت نامه اومد در خونه من در سنگاپور
برای شركت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

So I lied to my wife that I was going on a business trip
ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم

After the reunion, I went to the old shack just out of curiosity
بعد از مراسم، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون البته فقط از روی كنجكاوی

My neighbors said that she is died
همسایه ها گفتن كه اون مرده

I did not shed a single tear
ولی من حتی یك قطره اشك هم نریختم

They handed me a letter that she had wanted me to have
اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن

My dearest son, I think of you all the time
 I"m sorry that I came to Singapore and scared your children
ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فكر تو بوده ام.
منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم

I was so glad when I heard you were coming for the reunion
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای اینجا

But I may not be able to even get out of bed to see you
ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تو رو ببینم

I"m sorry that I was a constant embarrassment to you when you were growing up
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

You see ... when you were very little, you got into an accident, and lost your eye
آخه میدونی ... وقتی تو خیلی كوچیك بودی، تو یه تصادف، یك چشمت رو از دست دادی

As a mother, I couldn"t stand watching you having to grow up with one eye
به عنوان یك مادر، نمی تونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم

So I gave you mine
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو

I was so proud of my son who was seeing a whole new world for me in my place with that eye
برای من اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور كامل ببینه

With my love to you
با همه عشق و علاقه من به تو

Your"s Mother
مادرت
سه شنبه 1/11/1387 - 18:25
دانستنی های علمی
روانشناسی شخصیت با اشکال هندسى


شاید شما هم جزو افرادى هستید که در دوران تحصیل درس هندسه برایتان هیچ جذابیتى نداشته و احتمالاً از شنیدن نام آن بیزارید ولى چند لحظه این موضوع را فراموش کنید. بعد ساده ترین اشکال هندسى را به خاطر بیاورید؛ مربع، مستطیل، مثلث، دایره و منحنى. سپس خیلى سریع و بدون اینکه زیاد به مغزتان فشار بیاورید شکلى را انتخاب کنید که بیشتر از همه می‌پسندید. در حقیقت یک تست روانشناسى پیش روى شما قرار دارد که با توجه به انتخابتان بسرعت نشان مى‌دهد شما در زندگى چه جور آدمى هستید و در چه مشاغلى احتمال موفقیتتان بیشتر است!

مربع
افرادى که شکل مربع را انتخاب مى‌کنند کسانى هستند که در یک محیط پایدار بیشترین احساس آرامش را دارند و مسیر کارهایشان کاملاً واضح است. چنین اشخاصى محافظه کارند و دوست دارند همه چیز مرتب و منظم باشد. وظیفه شناس هستند و اگر کارى را به آنها محول کنید آنقدر روى آن وقت مى‌گذارند تا تمام شود، حتى اگر کارى تکرارى و طاقت فرسا باشد و مجبور شدند به تنهایى آن را انجام دهند.

مستطیل
اصولگرایى مشخصه بارز این افراد است. آنها نیز نظم و ترتیب را دوست دارند ولى آن را بیشتر از طریق سازماندهی‌هاى دقیق اجرا مى‌کنند. این امر سبب مى‌شود که راههاى مناسبى را انتخاب و همه قواعد و مقررات را بررسى کنند. اگر وظیفه‌اى را به این اشخاص محول کنید ابتدا آن را به خوبى سازماندهى مى‌کنند تا اطمینان یابند که بطور اصولى اجرا خواهد شد.

مثلث
اشخاصى که شکل مثلث را انتخاب مى کنند هدف گرا هستند. آنها از برنامه ریزى قبل از انجام کارها لذت مى‌برند و به طرح موضوعات و برنامه‌هاى بزرگ و بلند مدت تمایل نشان مى‌دهند، اما ممکن است جزئیات را فراموش کنند. اگر کارى را برعهده آنها بگذارید ابتدا هدفى را براى آن تعیین و سپس با برنامه ریزى کار را آغاز مى‌کنند.

دایره
چنین افرادى اجتماعى و خوش صحبت هستند، هیچ لحن خشنى ندارند و امور را به وسیله صحبت کردن درباره آنها تحت کنترل خود در مى‌آورند. ارتباطات اولین اولویت آنها در زندگى است. مطمئن باشید که اگر وظیفه‌اى به آنها محول شود آنقدر درباره آن صحبت مى‌کنند تا هماهنگى لازم ایجاد شود.

منحنى
خلاقیت در این قبیل افراد موج مى‌زند و اغلب اوقات کارهاى جدید و متفاوتی را ارائه مى‌دهند. نظم و ترتیب برایشان کسالت آور است و اگر تکلیف را براى آنها در نظر بگیرید ایده‌هاى خوب و مشخصى را براى آنها ابداع مى‌کنند. بطور کلى افرادى که سه شکل اول یعنى مربع، مستطیل و مثلث را انتخاب مى‌کنند در جهت مسیر ویژه در حرکت هستند و کارها را بطور منطقى و اصولى انجام مى‌دهند ولى ممکن است خلاقیت کمى داشته باشند. اما گزینش دایره و منحنى نشان دهنده خلاقیت و برون گرایى است. چنین افرادى به موقعیتهاى جدید و سایر افراد دسترسى پیدا مى‌کنند ولى چندان اصولگرا و قابل اعتماد نیستند.

کاربرد تست :
این تست براى ارزیابى افراد نسبت به موقعیت شغلى شان کاربرد دارد و یا به منظور پى بردن به این نکته که اشخاص مختلف تا چه حد مى‌تواند با هم کار کنند. اگر شما بشدت علاقه‌مندید که یک کار خاص و اصولى را انجام دهید یک فرد مربع دوست مى‌تواند همکار خوبى برایتان باشد.
همچنین اینگونه افراد براى کار در دوایر حسابرسى هم کاملاً مناسبند. اگر کارها نیاز به سازماندهى گروهى داشته باشد مثلث دوستان در پیشبرد فعالیتها موفق خواهند بود. این افراد مى‌توانند مجرى خوبى باشند، چون اهداف را مشخص و اطمینان مى‌یابند که دستیابى به آنها ممکن است. براى هر نوع ارتباطات حضورى افرادى که دایره را انتخاب مى‌کنند، بهترین هستند. آنها مى‌توانند یک کارمند خوب، مسئول پذیرش یا فردى باشند که به مشتریان خود خدمات مناسبى را ارائه مى‌دهند. بالاخره افرادى که شکل مورد علاقه‌شان منحنى است همیشه ایده‌هاى تازه دارند و بطور مثال براى کار در شرکتهاى تبلیغاتى مناسبند.
 

سه شنبه 1/11/1387 - 18:24
سينمای ایران و جهان

شاهرخ‌خان دیگر نقش كوتاه بازی نمی‌كند

شاهرخ خان مطرح‌ترین بازیگر روز سینمای هند می‌‌گوید از این پس دیگر در هیچ فیلم سینمایی به عنوان بازیگر مهمان در یك نقش كوتاه بازی نخواهد كرد

شاهرخ خان مطرح‌ترین بازیگر روز سینمای هند می‌‌گوید از این پس دیگر در هیچ فیلم سینمایی به عنوان بازیگر مهمان در یك نقش كوتاه بازی نخواهد كرد. این راه حل جدیدی است كه این خان معروف سینمای هالیوود در اولین روزهای سال جدید میلادی به آن رسیده است. او می‌گوید: «از این به بعد در فیلم‌های دوستانم نه نقش كوتاه، نه نقش مهمان و نه نقش افتخاری بازی نخواهم كرد.» شاهرخ‌خان كه از سوی رسانه‌های گروهی هند لقب «پادشاه بالیوود» را گرفته است، در شرایطی به این نتیجه تازه رسیده كه حضور افتخاری و كوتاه مدت او در فیلم‌های سینمایی، معمولا برای خود او هم خوش‌شانسی آورده است. البته بهره‌ اصلی را از این مسئله، فیلم‌سازانی برده‌اند كه از دوستان صمیمی خود او هستند، اما همین فیلم‌سازان هم همیشه نقش‌های اصلی خوبی به شاهرخ‌خان پیشنهاد كرده‌اند و این یك رابطه دوطرفه بوده است






شاهرخ‌خان تا قبل از این به دلیل دوستی با همكاران و برای اثبات این دوستی، دعوت آنان برای بازی در نقش‌های مهمان و كوتاه را قبول كرده است. در شرایطی كه جدول این بازیگر به شدت شلوغ و پر است، اما حضور برای بازی در این نقش‌ها در جلوی دوربین، بین یك یا دو روز وقت او را گرفته است. با این حال شاهرخ خان می‌گوید: «دیگر بس است، به اندازه كافی این كار را انجام داده‌ام. پایان این جور كارها هم همیشه این بوده كه خودم را اذیت كرده‌ام. من بیشتر از هر كس دیگر از این مسئله صدمه خورده‌ام.» شاهرخ كه این روزها در شهر لس‌آنجلس مشغول بازی در تازه‌ترین فیلم دوست صمیمی‌اش كارن جوهر به نام «نام من خان است» است، تاكید می‌كند كه بر روی دیدگاه جدید خود پایدار خواهد ماند






وی در چند سال اخیر، در تعداد زیادی از فیلم‌های سینمایی در نقش بازیگر مهمان ظاهر شده است كه از بین آنها می‌توان به «آچاناك»، «ارتش» (در مقابل شری دوی )، «گاجا گامینی» ( در مقابل مادوری دیكشیت، ساخته اف ام حسین نقاش برجسته هندی )، «هردیل جوپیار كاره‌گا» (در مقابل سلمان خان، رانی موكرجی و پریتی زینتا )، «ساتیا»، «كوچ میتاهو جایه»، «شاكتی» (در مقابل گارشیما كاپو ر ، «بوث نت» (در كنار آمیتاب باچان )، «دیوانه‌‌4» و «هی بچه» (در كنار آكشی كومار ) اشاره كرد؛ اما شاهرخ خان در رسانه‌های گروهی درباره این فیلم‌ها حرف نمی‌زند، زیرا همگان انتظار داشتند او در این فیلم‌ها نقش‌های مهم‌تر و بیشتری به عهده بگیرند




چند ماه قبل شاهرخ خان بازی افتخاری در محصول جدید سهیل‌خان (برادر سلمان خان ) را قبول نكرد. این فیلم كمدی «من و خانم كانا» نام دارد كه سلمان ‌خان و كارینا كاپور نقش‌های اصلی آن را بازی می‌كنند. رد این دعوت باعث دلخوری شدید سلمان و سهیل خان شده است. از قرار معلوم فیلم «كال كینه دكها» ساخته ویویك شارما آخرین فیلمی است كه شاهرخ‌خان در آن در یك نقش كوتاه بازی می‌كند. علت اصلی این كار هم این است كه ویویك شارما برای چهارده سال در دفتر وی كار كرده است و شاهرخ‌ خان نخواسته درخواست این همكار قدیمی خود را رد كند. این بازیگر ماه قبل كمدی درام «رب نه بنادی جودی» را روانه پرده سینماهای هند كرد كه تا این‌جا لقب یك كار بسیار پرفروش را گرفته است. تا چند هفته دیگر از وی كمدی اجتماعی «بیلوی آرایشگر» اكران عمومی می‌شود كه در آن در نقش یك سوپراستار سینما ظاهر شده است. او دو سال قبل هم در فیلم بسیار موفق «ام شانتی‌ام» نقش یك سوپر استار سینما را بازی كرد

سه شنبه 1/11/1387 - 18:18
دانستنی های علمی

سیر مرد سالاری از عهد بوق الی الابد !

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


حوالی سال 1230 ه.ش:


مرد: دختره‌ ی خیر ندیده! من تا نكشمت راحت نمیشم! اصلا" اگه نكشمت خودم كشته میشم!

زن: آقا، حالا یه غلطی كرد! شما بگذر. نامحرم كه تو خونه مون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده!

مرد: بلند خندیده؟! این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا میخواد بره بقالی ماست بخره! همش تقصیر توئه كه درست تربیتش نكردی. نخیر نمیشه. باید بكشمش!

(بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهكارشو می‌بخشه!)

زن: آقا خدا سایه ی شما رو هیچوقت از سر ما كم نكنه.
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


نیم قرن بعد ، سال 1280:

مرد: واسه من می‌خوای بری مدرسه درس بخونی؟! می‌كشمت تا برات درس عبرت بشه! یه بار كه مردی دیگه جرات نمی‌كنی از این حرفا بزنی! تو غلط كردی! تقصیر من بود كه گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده! حالا چی؟

زن: آقا، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نكرده می‌گیره‌ها! یه شكری خورد. دیگه از این شكرها نمی‌خوره. قول میده!

مرد (با نعره حمله می‌كنه طرف دخترش): من باید بكشمت! تا نكشمت آروم نمیشم! خودت بیای خودتو تسلیم كنی بدون درد می‌كشمت!

زن: وای آقا تو رو خدا از خونش بگذرین. منو به جای اون بكشین!

(بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهكارشو می‌بخشه!)

زن: خدا شما رو تا ابد واسهء ما نگه داره.
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


یك قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1330:

مرد (بعد از گرفتن كمی زهر چشم و شكستن چند تا كاسه كوزه!): چی؟! دانشسرا؟! (همون دانشگاه خودمون). دختره ی چشم سفید حالا می‌خوای بری دانشسرا؟! می‌خوای سر منو زیر ننگ كنی؟ مردم از فردا نمیگن آقا رضا غیرتت كو؟! فاسد شدی برا من؟ شیكمتو سورفه (سفره) می‌كنم!

زن: آقا، تو رو خدا خودتونو كنترل كنین. خدای نكرده یه وخ (وقت) سكته می‌كنین!

مرد: چی میگی ززززززن؟! من اگه اینو امشب نكشم دیگه فردا نمی‌تونم جلوی این فسادو بگیرم! یه دانشسرایی نشونت بدم كه خودت كیف كنی!

(بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهكارشو می‌بخشه!)

زن: آقا الهی صد سال سایه تون بالای سر ما باشه.
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


حوالی سال 1360:

فریاد مرد خونه تا هفت خونه اونطرف تر میرسه كه: بله؟! میخواد بره سر كار؟! یعنی من دیگه انقدر بی غیرت و بدبخت شدم كه دخترم بره سر كار و پول بیاره تو خونه؟! پس من اینجا هویجم؟! مگه اینكه برای این بی آبرویی از روی نعش من رد بشی!

زن: حالا تو عصبانی نشو. این بچه س نمیفهمه. دوستاش یادش دادن این حرفا رو! چند روز دیگه یادش میره. ببخشش. خدا تو رو برای ما حفظ كنه.
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


همین چند سال پیش ، سال 1380:

مرد: كجا؟! می‌خوای با تكپوش (از این مانتو خیلی آستین كوتاها كه نیم متر هم پارچه نبردن و مثل جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می‌كنن!) و شلوارك (از این شلوار خیلی برموداها!) بری بیرون؟! می‌كشمت! من، تو رو، می‌كشم!

زن: ای آقا، خودتو ناراحت نكن بابا. الان دیگه همه همینطورین! (شما بخونید اكثرا")

مرد: من اینطوری نیستم! این امروز كه اینجوری باشه لابد فردا میخواد نوبل صلح هم از دست اجنبی بگیره! دختر، لااقل یه كم اون شلوارو پائین‌تر بكش كه زانوتو بپوشونه! نه، نه، نمی‌خواد! بدتر شد! همون بالا ببندیش بهتره!

زن: مرد خدا عمرت بده كه دركش كردی!
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


چند سال بعد ، سال 1390:

مرد: آخه خانم این چه وضعیه؟ روزی كه اومدی خواستگاری گفتم نمیخوام زنم این ریختی لباس بپوشه، گفتی دوره ی این امل بازیها تموم شده، گفتم چشم! تمام خونه و املاكم رو هم كه برای مهریه به نامت كردم. حق طلاق رو هم كه ازم گرفتی. حالا میگی بشینم توی خونه بچه داری كنم؟!

زن: عزیزم مگه چه اشكالی داره؟ مگه تو ماهی چقدر حقوق میگیری؟ تمام حقوقت هم كه برای كرایه تاكسی و خرج ناهارت و مهدكودك بچه و بنزین و جریمه ی ماشین میره! حالا اگه بشینی توی خونه و از بچه نگهداری كنی هم خرجمون كم میشه هم بچه عقده ای نمیشه! آفرین عزیزم. من دارم با دوستام میرم باشگاه بولینگ! خدا سایه ت رو فعلا" رو سر ما نگه داره!
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


چند سال بعد ، سال 1400:

دختر: چی؟! چی گفتی؟! دارم بهت میگم، ماشین بی ماشین! همین كه گفتم. من با الكس قرار دارم ماشینم می‌خوام. می‌خوای بری بیرون پیاده برو!

زن: دخترم، حالا بابات یه غلطی كرد! تو اعصاب خودتو خراب نكن. لاك ناخنت می‌پره! آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت كدر می‌شه! اوه مامی، باباتم قول می‌ده دیگه از این حرفا نزنه!

(بالاخره با صحبتهای زن، دختر خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و بابای گناهكارشو می‌بخشه!)

زن: عزیزم خدا نگهت داره كه باباتو بخشیدی!
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


دو قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1430:

زن: عزیزم تو كه انقدر فسیل نبودی! مثلا" بین دوستات به روشن فكری و عدالت معروفی. آخه چه اشكالی داره؟ اینهمه سال ما زنها بچه دار شدیم و به دنیا آوردیمشون، حالا با این علم جدید و تكنولوژی پیشرفته چند وقتی هم شما مردها از این كارا بكنین! اصلا" مگه نمی گفتی جد بزرگت همیشه می گفته: چه مردی بود كز زنی كم بود؟

مرد: پس لااقل بذار بیمارستان و جنس و اسم بچه رو خودم انتخاب كنم!

زن: دیگه پررو نشو هر چی هیچی بهت نمیگم!

نه ماه بعد وقتی مرد بچه بغل از بیمارستان به خونه میاد زن با عشوه میگه: مرد من، یعنی سایه ی تو تا به دنیا آوردن چند تا بچه ی دیگه هنوز بالای سر ماست؟
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


آینده ای نه چندان دور ، سال 1450:

چند تا مرد دور همدیگه نشستن و در حالی كه سبزی پاك میكنن آهسته و در گوشی مشغول بحث هستن: آره... میگن هدف این جنبش بازگردوندن حق و حقوق ضایع شده ی مردهاست!

- حق با جمشیده... ببینین این زنها چقدر از ما سوء استفاده میكنن! تا وقتی خونه ی بابامون هستیم كه باید آشپزی و بچه داری و خیاطی یاد بگیریم و توسری بخوریم! بعدشم بدون مشورت با ما زنمون میدن و زنمون هم استثمارمون میكنه!

- خدا كنه این حركت به یه جایی برسه. میگن وكیل اون مرده كه زیر كتكهای زنش جون داده به رای دادگاه كه زنه رو تبرئه كرده اعتراض كرده! دمش گرم.

- آره... خب داشتم می گفتم... اسم این جنبش سیبیلیسمه و اعلامیه هاش هر شب ........

در این هنگام به علت ورود خانم یكی از مردها ، بحث به زیاد بودن خاك و علف هرزه قاطی سبزی ها كشیده میشه!

زن: زود باشین تمومش كنین دیگه! چقدر فس میزنین! اوی ، درست تمیز كن! من نمیدونم این سایه ی لعنتی شما تا كی میخواد روی زندگی ما بمونه؟!
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


حوالی سال 1530 ه.ش:


رادیوی سراسری، موج تله پاتی (صدای یه خانم): با اعلام ساعت نه شب شما خانمهای عزیز را در جریان آخرین اخبار دنیا قرار میدهم. به گزارش خبرگزاری بانوپرس، دقایقی قبل سایه ی آخرین نمونه ی بازمانده از جنس مرد از روی كره ی زمین محو شد! پس از پایان عمر این موجود از گونه ی مردها، از این پس نام و تصویر این مخلوقات را فقط در وب پیج های تاریخی و باستان شناسی می توانید رویت نمایید. ساعت نه و پانزده دقیقه با خبرهای جدیدی در خدمت شما بانوان محترم خواهم بود. دینگ دینگ!
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

سه شنبه 1/11/1387 - 18:15
دانستنی های علمی
روانشناسی شخصیت با كتاب محبوب شما

کتاب داستان محبوب شما و راز های شخصیتی تان
اگر چه شما نمی توانید همیشه محتوای یک کتاب داستان را از روی جلد آن و یا توضیحات پشت جلدش، تشخیص دهید اما در عین حال می توانید از روی نوع کتابی که انتخاب می کنید یعنی رمان، مهیج، جنایی، تخیلی و … به کنه شخصیت خود پی ببرید. واقعا از چه کتابی بیشتر از همه لذت می برید تا بتوانید پی به شخصیت خود ببرید ؟

کتاب داستان های عشقی و رمان (بویژه آنکه نویسنده اش زن باشد)
دقیقا مانند شخصیتهای درام و رمانتیک این جور کتاب ها، شما به فمنیست تمایل داشته و رمانتیک هستید! شما جزء آن دسته افرادی هستید که دوست دارند همیشه خانه شان پر از گل و شمع های خوشبو کننده باشد. برای شما، یک رمان واقعی یعنی این باور و عقیده که هر آرزویی می تواند به حقیقت بپیوندد، خواه مربوط به یک هدف بلند و مدت دار باشد و خواه خرید یک خانه در محیطی زیبا و پر از گل.

کتاب داستان های حادثه ای
شخصیت منحصر به فرد کتاب های حادثه ای در دنیایی از هیجان و ماجرا زندگی می کند و شما به سمت آنها کشیده می شوید زیرا شما هم مانند آنها از هیجان و شور و ماجراجویی در زندگیتان لذت می برید. شجاع و خلاق و پر جنب و جوش هستید به دنبال چیز های غیر متعارف می روید و تجربه های تازه را دوست دارید خواه این تجربه یک سرگرمی جدید باشد با درست کردن یک غذای تازه. تمایل شما به چیزهای جدیدی که اصلا نسبت به آنها تجربه ای ندارید و لاجرم کمی ماجراجویی نیز در آنها نهفته است برای شما مانند غذای روح است.

کتاب داستان های بسیار ترسناک
…آه! چیزی زیر تخت است؟! چه کسی می ترسد؟! مسلما شما نه! داستانهای این چنینی پر از موقعیت های ترسناک و وحشتناک هستند اما به هر حال قهرمانانشان همیشه خود را آنقدر شجاع و قوی میابند که به سراغ ناشناخته ها رفته و سرانجام پیروز از میدان خارج می شوند. شما همیشه جذب این کتابها می شوید زیرا شما نیز مانند قهرمانان این کتابها، نیرویی دارید که به شما کمک می کند تا بتوانید موقعیت های دشوار را به خوبی پشت سر بگذارید و زمانی که دیگران به کمی قوت قلب و حمایت نیاز دارند تنها به شما نگاه کرده و از شما الهام میگیرند! به یاد داشته باشید این جسارت و شهامت با ماجراجویی تفاوت دارد، کسانی که عشق ماجراجویی دارند درست است که سر نترسی دارند، اما الزاما هر موقعیت ترسناكی را نمی توانند تحمل کنند!

کتاب داستان های پلیسی، کاراگاهی
بدون اینکه از محتوای کتاب اطلاع داشته باشید بلافاصله به سراغ کتاب های آگاتاکریستی می روید زیرا می دانید قهرمان آن پوآرو، آنقدر شما را به دنیای جذاب و جالبی می برد که ارزش خرید آن را دارد. درست مانند قهرمانان کتاب های پلیسی به سرعت برق و باد تصمیم گرفته و آن را عملی می کنید و به ندرت تحت تاثیر فشار ناشی از یک موقعیت قرار می گیرید. شما به دانش و توان ذاتی خود تکیه دارید؛ همان ضمبر خوداگاهی که به شما می گوید چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است و این ضمیر خودآگاه هیچ گاه شما را به اشتباه نمی اندازد!

کتاب داستان های تخیلی
قهرمانان این نوع کتابها بالقوه افرادی با اراده و باهوشی هستند که می توانند با هر مشکلی دست و پنجه نرم کرده و پیروز و سربلند از میدان خارج شوند!
اگر شما از خواندن این نوع کتابها لذت می برید، به این علت است که همیشه آماده رو یارویی با یک چالش بزرگ هستید. در واقع شما هم مانند قهرمانان این نوع کتابها، هیچ گاه در موقعیت های دشوار دچار استرس نشده و همیشه آماده اید تا با مشکل بعدی نیز مبارزه کنید! ظرفیت شما در رویارویی با مسائل و مشکلات قابل تحسین است. معمولا خوانندگان این نوع کتابها، سراغ سخت ترین کارها و آزمونها رفته و سربلند هم بیرون می آیند.
پنج شنبه 26/10/1387 - 17:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته