• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4182روز قبل
دنیای گیاهان و حیوانات
سیر
گیاه سیر
طبقه‌بندی علمی
فرمانرو: گیاهان
(طبقه‌بندی‌نشده): نهان‌دانگان
(طبقه‌بندی‌نشده): تک‌لپه‌ای‌ها
راسته: مارچوبه‌سانان
تیره: نرگسیان
زیرخانواده: پیازیان
سرده: والک
گونه: A. sativum
نام علمی
Allium sativum
.L

سیر با نام علمی (Allium sativum) گیاهی است از راسته مارچوبه‌سانان (Asparagales) از تیره نرگسیان و زیر تیره پیازیان (Alliaceae) و سرده والک (Allium)

گیاه شناسی

سیر گیاهی است علفی و دائمی که ساقه آن تا ارتفاع ۴۰ سانتیمتر نیز می‌رسد. قسمت زیر زمینی آن متورم و مرکب از ۵ تا ۱۲ قطعه و محصور در غشاهای نازک و ظریف برنگ خاکستری مایل به سفید می‌باشد. برگهای آن باریک و نواری شکل برنگ سب تیره و گلهای آن کوچک و صورتی رنگ که بصورت یک چتر در انتهای ساقه ظاهر می‌شود. سیر وپیاز رابطه‌ای نزدیک با هم دارند که شاید بدلیل بوی بد آنها می‌باشد. بطور کلی ۳ نوع سیر وجود دارد 1-سیر آمریکایی بنام Greole نامیده می‌شود. این نوع سیر دارای پوست سفید بوده و از انواع دیگر قوی تر است. 2-سیر تاهیتی که از بقیه درشت تر است و گاهی قطر آن به ۸ سانتیمتر می‌رسد.

تاریخچه

به دستور خوفو، یکی از پادشاهان سلسله چهارم مصر باستان، یک پر سیر را روی بلندترین هرم جیزه حکاکی کردند. از این امر چنین برمی آید که مصریان به سیر جنبه الوهیت می‌دادند. سنگ نوشته‌ای که بر یکی از سنگهای اهرام مصر درباره خواص طبی و درمانی سیر باقی مانده آشکار می‌کند که هر روز صبح به کارگرانی که در بنای هرم کار می‌کردند یک پر سیر می‌خوراندند تا آنها در مقابل بیماری مصون مانده و به آنها برای ساختن چنین بنای عظیم و بلندی، دل و جرأت بخشد. یونانیها، بر خلاف مصریان هر که را که بوی سیر می‌داد از معابد بیرون می‌انداختند. با این وجود عجیب این است که پهلوانان یونانی پیش از مسابقات المپیک یک دوره طولانی سیر مصرف می‌کردند. یهودیان و یونانیان و رومیان سیر را مثل نوشدارو می‌دانستند و مورد مصرف قرار می‌دادند و جالب توجه‌است بدانیم که نزد مردم چین که مقدار زیادی سیر مصرف می‌کنند موارد سرطانی بسیار کم دیده شده‌است. بر اساس نوشتار تاریخ نویس یونانی، هرودوت، نخستین شورش تاریخ بشر توسط کارگران معبد خوفو بخاطر قطع شدن جیره سیر آنها به وقوع پیوسته است.

خواص غذایی

- سیر سرشار از فولیک اسید، ویتامین C، کلسیم، آهن، منیزیم، پتاسیم و مقدار کمی روی و ویتامین‌های B2 ، B1 و B3 است.

تأثیرات داروشناختی

1) در تحقیقات آزمایشگاهی آلیسین و ترکیبات وابسته به آن آنزیم HMG-CoA ردوکتاز را مهار می‌کند. این آنزیم در ساخت کلسترول در کبد نقش دارد لذا چندین آزمایش پزشکی نشان داده که سیر باعث کاهش چربی خون می‌شود.

۲) همجنین سیر از گرفتگی عروق جلوگیری می‌کند.

3) علاوه بر اینها فعالیت آنتی اکسیدان و تأثیر در کاهش ال‌دی‌ال (LDL) خون هم در انسان و هم در آزمایشگاه مشاهده شده‌است.

4) همچنین در بیمارانی که دچار گرفتگی عروق می‌باشند باعث کاهش تشکیل کلسترول استر در سلول‌های آئورت می‌شود. امروزه گیاه سیر در قالبمشتقات گوناگون وبه شکل انواع قرصها و روغنها ارائه می‌شود.

۵) همچنین سیر در کاهش فشار خون نیز مؤثر است به طوری که فشار سیستولیک خون را به میزان ۷/۷ میلیمتر جیوه و فشار خون دیاستولیک را به میزان ۵ میلیمتر جیوه کاهش می‌دهد.

۶) سیر خون را پاک می‌کند و به این خدمت، بدن را در مبارزه با بیماریهایی که ناشی از فشار خون می‌شود، پیروز می‌نماید مانند ناراحتی‌های دوران حیض بعضی از زنان، پیری و شکستگی غیر عادی، بواسیر، روماتیسم.

۷) خوردن سیر مجاری تنفس و خون را پاک می‌کند و با این کار از شدت و زحمت تنگ نفس کاسته و گاهی موجب درمان آن می‌شود.

۸) بعضی از انواع سل ریوی را معالجه می‌کند مخصوصا وقتی که با شیر ممزوج شود، زیرا در این صورت اثر قابل توجهی در کشتن میکرب کوخ دارد (میکرب سل).

۹) سیر پوست بدن را خوش رنگ و گونه را سرخ و روده‌ها را از عفونتها پاک می‌کند به خصوص در اطفال، و با این خصوصیت سپری مقابل تیفوئید و دیفتری و مسکن سیاه سرفه و خروسک است.

۱۰) دانشمندان در مورد خاصیت ضد کرم بودن سیر متفق القولند و حتی پزشکان قدیم ایران آن را برای از بین بردن زالو که بیخ گلو چسبیده باشد مفید می‌دانند، اما مشاهده می‌شود که در بین شمالی‌ها که زیاد سیر می‌خورند کرم معده دیده می‌شود علت این است که کرمها به سیر عادت کرده و مصونیت پیدا نموده‌اند.

۱۱) در تحقیقات آزمایشگاهی نشان داده شده که آلیسین برروی باکتریهای گرم مثبت و باکتریهای گرم منفی و همچنین قارچ مانند کاندیدا آلبیکانز تک‌یاخته‌ها مانند آنتامیبا هیستولیتیکا و همچنین برروی ویروسها اثر دارد.

۱۲) سیر برای درمان نسیان و فراموشی مفید است و موجب از بین رفتن کدورت ذهن می‌شود. ۱۳) مالیدن سیر بر روی گل مژه و جوش پلک چشم باعث برطرف شدن آنها می‌شود.

۱۴) گذاشتن سیر پخته در طی چندین روز بر روی میخچه و زگیل باعث رفع آنها می‌شود.

۱۵) سیر از جمله سبزیجاتی است که باعث پیشگیری از بسیاری از سرطان‌ها می‌شود.

۱۶) سیر برای درمان بیماری‌های مختلفی ازجمله آسم، برونشیت، روماتیسم، نقرس، میخچه و زگیل (به صورت موضعی)، سل، دندان درد، نیش‌زدگی و فشار خون‌بالا مفید است. در ضمن، سنگ کلیه را خرد می‌کند و در ضدعفونی‌کردن دستگاه‌های ادراری و عفونت‌های واژینال و مثانه نیز مؤثر است.

۱۷) مصرف روزی نصف استکان از عصارهٔ سیر و لیمو ترش، تاثیر بسیار زیادی در رفع گرفتگی رگ‌ها خواهد داشت.

بوی سیر با جویدن جعفری یا خوردن سیب یا عسل رفع می‌شود.

عوارض جانبی

  • زیاده روی در مصرف سیر باعث سرگیجه، کاهش فشار خون، آلرژی (حساسیت)، و در موارد نادر منجر به خونریزی می‌شود.
  • روزانه مصرف نصف یا یک حبه سیر خام توصیه می‌شود.
  • مصرف پماد غلیظ سیر ممکن است موجب تحریکات جلدی و حتی سوختگی‌های خفیف شود.
  • مادران شیرده در خوردن سیر زیاده‌روی نکنند زیرا سبب تغییر مزه شیر آنها شده و ممکن است نوزاد از خوردن شیر صرف‌نظر کند.
پنج شنبه 21/10/1391 - 23:22
اهل بیت
تربت بهشت

در زمان شاه صفوى سفیرى (كه در علوم ریاضیه و نجوم مهارتى تمام داشت و گه گاهى هم از ضمایر و اسرار و اخبار غیبیه مى گفت ). از طرف دولت استعمارگر فرنگ به ایران آمد در آن زمان پایتخت ایران اصفهان بود وارد اصفهان شد تا كه تحقیقى درباره ملت و اسلام كند و دلیلى براى آن پیدا نماید
سلطان وقتى او را دید و از خیالاتش آگاهى پیدا كرد تمام علماى شهر اصفهان را براى ساكت كردن و محكوم كردن آن شخص خارجى دعوت نمود كه از جمله آنها مرحوم آخوند ملا محسن فیض كاشانى رضوان اللّه تعالى علیه كه معروف بفیض كاشى بود حضور پیدا كرد. حضرت آخوند كاشى روبه آن سفیر فرنگى نمود و فرمود قانون پادشاهان آنستكه از براى سفارت مردان بزرگ و حكیم و دانا و فهمیده و باسواد را اختیار مى كنند. چطور شده كه پادشاه فرنگ آدمى مثل تو را انتخاب كرده ؟!
سفیر فرنگى خیلى ناراحت شده و بر آشفت و گفت : من خودم داراى علوم و سرآمد تمام علمها مى باشم آنوقت تو بمن میگوئى من حكیم و دانا نیستم ؟!
مرحوم فیض كاشى فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهمیده و تحصیل كرده مى دانى بگو ببینم در دست من چیست ؟
سفیر مسیحى بفكر فرو رفت و پس از چند دقیقه اى رنگ صورتش زرد شد و عرق انفعال بر جبینش پیدا شد.
مرحوم كاشى لبخندى زد و فرمود: این بود كمالات تو كه از این امر جزئى عاجز شدى ؟ تو كه مى گفتى ازنهان و اسرار انسانها خبر مى دهم چه شد؟
سفیر گفت : قسم به مسیح بن مریم كه من متوجه شده ام كه در دست تو چیست و آن تربتى از تربتهاى بهشت است لكن در حیرتم كه تربت بهشت را از كجا بدست آورده اى ؟!
مرحوم آخوند فیض كاشى فرمود: شاید در محاسباتت اشتباه كرده اى و قواعدى را كه در استكشافات این امور بكار برده اى ناقص بوده سفیر مسیحى گفت خیر اینطور نیست لكن تو بگو تربت بهشت را از كجا آورده اى . مرحوم فیض فرمود: آیا اگر بگویم اقرار بحقیقت دین اسلام میكنى ؟! آنچه در دست من هست تربت پاك آقا حضرت سید الشهداء (ع ) است سپس دست خود را باز كرد و تسبیحى را كه از تربت كربلا بود به سفیر نشان داد و فرمود: پیغمبر ما (ص ) فرموده كربلا قطعه اى از بهشت است . و تصدیق سخن توست ؟! تو خود اقرار كردى و گفتى قواعد و علوم این حدیث من خطا نمى كند و حدیث پیغمبر را هم در صدق گفتارش اعتراف كردى و پسر پیغمبر ما در این تربت كه قطعه اى از بهشت است ، مدفونست اگر غیر این بود در بهشت و تربت آن مدفون نمى شد، سفیر چون قاطعیت و برهان و دلیل را مشاهده نمود مسلمان شد.(1)
بوى گلهاى بهشتى زفضا مى آید

عطر فردوس هم آغوش صبامى آید

دل بصحراى جنون سرنهد ازبوى نسیم

مگر از سلسله اى عقده گشا مى آید

هاتفم گفت كه این بوى حسین است امروز

زین جهت بوى بهشت از همه جا مى آید

سرگل مصطفوى ، زینت باغ علوى

مظهر پنج تن آل عبا مى آید

-------------------------------------------
1-دارالسلام.

پنج شنبه 21/10/1391 - 18:43
اهل بیت
اولین سفر به شام

متقى صالح حضرت آیة اللّه حاج سید حسن ابطحى ادام اللّه ظله فرمود:
در سفرى كه به شام مى رفتم و با ماشین شخصى با خانواده ام هم سفر بودیم ، حدود دویست كیلومتر كه به شام مانده بود عیبى در موتور ماشین پیدا شد كه به هیچ وجه روشن نمى شد در این بین آقا مهدى در بیابان با ماشین بنزش پیدا شد و باكمال محبت ماشین ما را بكسل كرد و به شهر شام آورد ولى از این وضع من خیلى ناراحت بودم و به حضرت زینب (علیهاالسلام ) عرض كردم : كه چرا ما با این وضع در سفر اول وارد شام شدیم .
شب در عالم رؤ یا خدمت حضرت زینب سلام اللّه علیها رسیدم آن حضرت در جواب من فرمودند: آیا نمى خواهى شباهتى به ما داشته باشى ؟ مگر نمى دانى كه ما در سفر اولى كه به شام آمدیم اسیر بودیم (چه سختى ها كشیدیم ) تو هم چون از ما هستى (منظورشان این بود كه چون تو سید و از ذُریّه ما هستى ) باید در اولین سفرى كه به شام وارد مى شوى اسیر وار وارد شوى .
گفتم : قربانتان گردم قبول كردم و با این توجیه همه خستگى سفر از تنم بر طرف شد.(1)
مرغ دلم پر مى زند اندر هوایت یا حسین

دارد دل بشكسته ام شوق لقایت یاحسین

من عاشق دل خسته ام بر مهر تو دل بسته ام

از قید دنیا رسته ام گریم برایت یاحسین

طى شد بهار عمر من در آرزوى كوى تو

خواهم ز حق گیرم مكان در كربلایت یاحسین

هر گه كنم یاد غمت گریم براى ماتمت

دارم به سر شور و نوا در ماجرایت یا حسین

زان حالت جانسوز تو آتش زده بر جان من

آه و فغان زان تشنگى جانم فدایت یا حسین

اكنون ز پا افتاده ام بیمار و زار و خسته ام

یك دم قدم نه بر سرم دارم هوایت یا حسین

آن دم كه جان گردد روان از پیكر اى آرام جان

گوید مقدّم با فغان دارم عزایت یا حسین

-------------------------------------------
1-شبهاى مكه.

پنج شنبه 21/10/1391 - 18:43
اهل بیت
اى دوست

سیّد عطاء اللّه شمس دولت آبادى نقل فرمود:
تقریبا شصت سال قبل كه اینجا طفلى بودم و با مرحوم پدرم به عزم زیارت كربلا مشرف شده بودیم چون در آن عصر هواپیما و ماشین مسافر برى نبود و سائلى جز اسب و كجاوه نبود و با این وسیله به زیارت مى رفتند.
آن زمان مرسوم این بود كه از شهرى قافله دسته جمعى به راه مى افتاد و در كربلا شبهاى جمعه كه زوار واهل هر شهر مى رسید براى خود جدا جدا هیئتى تشكیل مى داد و به سینه زنى و عزادارى مشغول مى شد.
هر نقطه اى از حرم و رواق و ایوان اختصاص به یكى از شهرستانها داشت ، ولى چون اهل كرمانشاه خیلى به كربلا نزدیكتر بودند و اغلب آنها با اهالى كربلا مربوط، و رفت و آمد داشتند به این مناسبت بهترین محل یعنى در حرم مطهر و اطراف آن را مخصوص اهل كرمانشاه معین كرده بودند لذا از ساعت دوازده ، نصف شب به بعد سینه زدن و عزادارى كردن در حرم مطهر مخصوص زوار كرمانشاهى بود.
در یكى از شبهاى جمعه و در حدود دو ساعت بعد از نصف شب جمعى از اهالى كرمانشاه كه اتفاقا عده زیادى آن سال از رجال متدینین به زیارت مشرف شده بودند در حرم جمع گردیده و مشغول عزادارى شدند.
به غیر این عده احدى در حرم مطهر رفت و آمد نمى كرد وضع عجیبى بود رجال و متدینین و بزرگان اطراف حرم نشسته و در وسط یعنى دو ضریح مقدس عده اى مشغول سینه زدن بودند و سید پیرمرد بزرگوارى هم كه خیلى مورد توجه مردم بود و صاحب نفس هم بود و مرشد آن دسته سینه زنى بود.
در آن زمان مرسوم این طور بود كه فعلاً هم به این طریق سینه مى زنند گاهى مرشد سكوت مى نمود و از سینه زنان فقط صداى زدن دستها به سینه شنیده مى شد در همان حال كه سكوت محض حرم مطهر را فرا گرفته بود.
ناگهان از ضریح مطهر صدائى حزین شنیده شد و گفت : یا خلیل یعنى اى دوست ، جمعیت یك مرتبه دستهایشان سست شده و نفسها در سینه ها قطع گردید و زمزمه یكبار متوقف شد و همگى متوجه شدند این صدا از كجا بلند گردید.
بار دیگر همین جمله كه یا خلیل شنیده شد همگى فهمیدند كه بدون تردید این صدا از ضریح مطهر آقا سیدالشهداء (ع ) است گویا بدون استثناء همه انتظار داشتند بار دیگر این صدا را كه به منزله معجزه اى بود در حرم بشنوند.
ناگهان براى مرتبه سوم آن صدا از ضریح مطهر شنیده شد كه جمعیت از هر سو خود را به طرف ضریح پرتاب نمودند در همین بین بود كه سرپائى به شدت به پهلوى من رسیده و فورا غش كردم .
یك وقت كه به هوش آمدم خود را روى دست پدرم مشاهده كردم كه با چشم هاى گریان به من مى نگریست تا دید من به هوش آمدم و سالم هستم صدا زد عزیزم بگو ببینم تو چه دیدى ؟ چرا به این حال افتادى گفتم : من در حرم متوجه سینه زدن جمعیت و زمزمه گوشه و كنار حرم بودم نا گاه صدائى از میان ضریح شنیدم كه گفت : یا خلیل بار دوم كه این جمله را شنیدم دیدم تمام این جمعیت متوجه ضریح مطهر گردیدند.
امام مرتبه سوم كه آن صدا از ضریح مطهر بلند شد یك مرتبه دیدم جمعیت از جاى كنده شد و خود را به ضریح پرتاب نمودند ولى ناگهان لگدى به پهلوى من خورده و دیگر چیزى نفهمیدم .
مرحوم ابویم گفت : عزیزم مى دانى گوینده آن جمله و صدا چه كسى بود؟ گفتم : نه . گفت : او خود آقا ابا عبداللّه بود كه چون وضع اخلاص و عزادارى بى ریاى آن جمع را به طور مخصوصى احساس كرد ناگهان از شدت شوق سه بار فرمود: اى دوست و خود این بیان اظهار تشكرى بود.(1)
یا حسین دلم خون شد در هواى كوى تو

دمبدم حسین گویم قاصدم به سوى تو

هر كسى به سر دارد آرزوى دنیا را

در دلم نمى باشد، غیر آرزوى تو

یا حسین اگر پستم و خوارم و تهى دستم

دل ز هر جهت بستم تا رسم به كوى تو

خسرو كریمانى ، پادشاه ایمانى

سرور شهیدانى ، عاشقم به روى تو

تشنه جان سپردى تو،تشنه فراتم من

كى شود كنم ماءوى ، در كنار جوى تو

یا حسین گرفتارم ، از غم تو بیمارم

جان من به لب آمد، زنده ام به بوى تو

تو شفیع یزدانى ، ما گداى سبحانى

آبروى ما نبود، جز به آبروى تو

شیون و نوا دارند، جمله آرزومندان

اى خوش آن زمان آید مژده اى ز سوى تو

ذاكرین تو گویند هر شبى ز سوز دل

كى شود به بَرگیریم ، مَرقد نكوى تو

شد مقدم ار خسته كنج عزلتى جسته

دیده از جهان بسته جز ز گفتگوى تو

-------------------------------------------
1-كشكول شمس.

پنج شنبه 21/10/1391 - 18:41
اهل بیت
مجلسى ، روضه وداع بخوان

مرحوم ثقة الاسلام حاج شیخ عباس قمى (رضوان اللّه علیه ) در منتهى الامال نوشته است .
میرزا یحیى ابهریست در عالم رؤ یا علامه مجلسى رضوان اللّه تعالى علیه را در صحن مطهر حضرت سیدالشهداء (ع ) در طرف پائین پاى حضرت در اطاق روضة الصفّا نشسته و مشغول تدریس است سپس مشغول موعظه شد و چون خواست شروع در مصیبت كند.
یك وقت كسى آمد و گفت : حضرت صدیقه طاهره سلام اللّه علیها فرمودند:
اذكر المصائب المشتملة على وداع ولدى الشهید یعنى ذكر كن مصائبى را كه مشتمل بر وداع فرزند شهیدم باشد.
مرحوم مجلسى نیز مصیبت وداع را ذكر كرد و خلق زیادى جمع بودند و گریه شدیدى نمودند كه مثل آن روز در عمرم ندیده بودم .(1)
این اشك كه بر عزایت پیداست

در روز جزا مشترى او زهراست

دُرى است گران بها حقیرش مشمار

یك قطره او به حشر دریا دریاست

-------------------------------------------
1-منتهى الا مال.

پنج شنبه 21/10/1391 - 18:40
اهل بیت
برزخ زوار حسین (ع )  

شیخ احمد معرفت واعظ متقى اهل بیت عصمت (علیهم السلام ) نقل نمود.
یكى از مراجع تقلید نقل كرد یكى از علماء نجف اشرف كه یك شخصیت علمیست ایشان مقید بود هر هفته حركت مى كرده و به كربلا مى رفته روزهاى پنجشنبه كه حوزه تعطیل مى شد صبح كه نماز مى خواند پیاده از راه خانه كه یك راه كویرى بود تقریبا سیزده فرسخ هست مى آمد كربلا براى زیارت حضرت سیدالشهداء (ع ) و بعد بر مى گشت .
به او گفتند: آقا شما دیگر پیر شده اید ناتوان گردیده اید سرما گرما حركت مى كنید مى روید كربلا آخر آن هم پیاده پس سواره بروید زیرا براى شما زحمت است .
ایشان فرمودند: واقعش آن وقتى كه چیزى ندیده بودم مى رفتم حالا كه چیز ها هم دیدم نروم گفتند: چه دیدى ؟ فرمود: یك سال تابستان هوا خیلى گرم بود نماز صبح را خواندم رسم این بود یك مقدار غذا یك كوزه آب یك عصا آن هم آن غذا را مى بستم توى بسته اى با كوزه آب مى گذاشتم سر عصا و عصا را مى انداختم سر شاند و راه مى افتادم .
قدرى كه از نجف بیرون آمدم در آن هواى قلب الاثر تشنه شدم گفتم : از این آبها بخورم اما حیفم آمد دیدم یك كوزه آب بیشتر نیست به راه افتادم هوا خیلى گرم بود یك مقدار دیگر راه آمدم كم كم آفتاب بالاى سرم آمد دیدم دیگر نمى توانم تحمل كنم گفتم : مقدارى از این آبها بخورم عصا را برگرداندم كوزه را برداشتم نگاه كردم دیدم تمام آبها بخار شده رفته هوا یك قطره آب توى كوزه نیست واى من تشنه وسط بیابان ، دیگر نفهمیدم چه شد چشمهایم سیاهى رفت خوردم زمین از هوش رفتم .
در چه حالى بودم نمى دانم یك وقت دیدم نسیم خنكى به صورتم خورد چشمهایم را باز كردم دیدم باغ و گلستان درختها نهرهاى جارى به چقدر عالى اینجا كجاست این درختها چیه این نهرهاى جارى چیه این آدمهاى خوشرو وزیبا و تو دل بُرو كیا هستند.
از جاى خودم بلند شدم كوزه هم دستم بود ولى خشك و آب داخل آن نبود آمدم به این آقایانى كه تشریف داشتند گفتم : آقا اینجا كجاست من بین نجف و كربلا این تشكیلات را ندیده بودم ؟
گفتند: حالا آب را بخور چون تشنه هستى كوزه ات را هم پركن چون به دردت مى خورد بعد ما به شما مى گوئیم كجا هستى وقتى از آب خوردم دیدم عجب آبى این چه آبى است !؟ چقدر لذیذ چقدر عالى كوزه ام را پر كردم سر حال شده آمدم جلو.
گفتم : خوب آقایان اینجا كجاست گفتند: اینجا عالم برزخ زوار قبر آقا امام حسین (ع ) است یعنى آنهائى كه حساب با امام حسین (ع ) باز كردند عالم برزخ ایشان اینجاست . یك وقت دیدم باد گرم به صورتم مى خورد چشمهایم را باز كردم دیدم همان وسط صحراى نجف است هیچ اثرى از آن درختها و باغها نیست و فقط آنچه كه هست كوزه پر از آب است اما از آن آبها.
گفت : حالا منى كه به چشمم این چیزها را دیده حالا دیگر زیارت آقایم امام حسین (ع ) را ترك كنم . اى كسانى كه با امام حسین (ع ) حساب باز كردید خیلى قدر خودتان را بدانید.(1)
خوشا جانى كه جانانش حسین است

خوشا دردى كه درمانش حسین است

بود فرمانرواى كشور دل

خوشا ملكى كه سلطانش حسین است

به چرخ دین نجوم بیشماریست

ولى ماه درخشانش حسین است

نگردد محفل اسلام تاریك

بلى شمع شبستانش حسین است

به نامش دفتر توحید مفتوح

خوش آن دفتر كه عنوانش حسین است

حسن جان عزیز مصطفى بود

ولى آرامش جانانش حسین است

به راه عشق پایان نیست لیكن

یقین دارم كه پایانش حسین است

على را بر خلیل اللّه فخریست

بلى چون ذبح عطشانش حسین است

چه صحرائى است یا رب وادى عشق

كه تنها مرد میدانش حسین است

زمین نینوا هر دم بهار است

چمن پیراى بستانش حسین است

گرش خون خدا خوانم عجب نیست

خدا را اصل قربانش حسین است

بگو اهریمنان كرببلا را

كه این صحرا سلیمانش حسین است

مؤ ید را چه غم باشد ز محشر

كه پوزش خواه عصیانش حسین است

-------------------------------------------
1-مؤلف.

پنج شنبه 21/10/1391 - 18:39
اهل بیت
مرثیه بخوان تا چشمت خوب شود

میرزا محمّد شفیع شیرازى متخلص به وصال متوفى 1262 قمرى در شیراز از بزرگان و شعراء و ادباء و عرفاى عصر فتحعلى شاه قاجار است علاوه بر مراتب علمیه ظاهریه و باطنیه در تمام خطوط هفتگانه نسخ و نستعلیق و ثلث ورقاع و ریحان و تعلیق و شكسته مهارتى به سزا داشته و كتابهائى كه با خطوط مختلف نوشته بسیار است .
در ریحان الادب به نقل از گلشن وصال آورده كه وصال 67 قرآن به خط زیباى خود نوشته .
در كشكول شمس آمده كه زمانى چشم ایشان آب آورد به دكتر مراجعه كرد دكتر گفت : من چشمت را خوب مى كنم به شرطى كه دگر با او نخوانى ننویسى پس او معالجه شد و چشمش خوب گردید.
مجددا شروع به خواندن و نوشتن كرد تا اینكه به كلى نابینا شد و در راه رفتن دستش را به دیوار مى گرفت آخر الامر متوسل شد به محمّد و آل محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین .
شبى در عالم رؤ یا پیغمبر اكرم را در خواب دید حضرت به او فرمود:
چرا در مصائب حسین مرثیه نمى گوئى بگو تا خداى متعال چشمت را شفادهد.
در همان وقت حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها حاضر گردید و فرمود وصال اگر شعر مصیبت گفتى شرطش آن است كه اول از حسنم شروع كنى زیرا فرزندم حسن خیلى مظلوم است .
صبح كه شد وصال شروع كرد دور خانه قدم زدن و دست به دیوار گرفتن و این شعر را گفت :
در تاب رفت و طشت ببر خواند و ناله كرد

آن طشت را از خون جگر باغ لاله كرد

نیم دوم شعر را كه گفت چشمانش روشن و بینا شدند سپس گفت :
خونى كه خورد در همه عمر از گلو بریخت

دل را تهى ز خون دل چند ساله كرد

زینب كشید معجر و آه از جگر كشید

كلثوم زد به سینه و از درد ناله كرد(1)

-------------------------------------------
1-كشكول شمس.

پنج شنبه 21/10/1391 - 18:38
اهل بیت
یك دانه تسبیح او را خوب كرد

شیخ طوسى قدس اللّه سره نقل فرموده كه : حسین بن محمّدعبداللّه از پدرش نقل نموده :
گفت : در مسجد جامع مدینه نماز مى خواندم مردان غریبى را دیدم كه به یك طرف نشسته با هم صحبت مى كردند.
یكى به دیگرى مى گفت : هیچ مى دانى كه بر من چه واقع شده گفت : نه گفت : مرا مرض داخلى بود كه هیچ دكترى تشخیص آن مرض را نتوانست بدهد تا دیگر نا امید شدم .
روزى پیرزنى به نام سلمه كه همسایه ما بود به خانه من آمد مرا مضطرب و ناراحت دید گفت : اگر من تو را مداوا كنم چه مى گوئى ؟ گفتم : به غیر از این آرزوئى ندارم .
به خانه خود رفته پیاله اى از آب پر كرد و آورد و گفت این را بخور تا شفاء یابى من آن آب را خوردم بعد از چند لحظه خود را صحیح و سالم یافتم و از آن درد و مرض در من وجود نداشت تا چند ماه از آن قضیه گذشت و مطلقا اثرى از آن مرض در من نبود.
روزى همان عجوزه به خانه من آمد به او گفتم اى سلمه بگو ببینم آن شربت چه بود كه به من دادى و مرا خوب كردى و از آن روز تا به حال دردى احساس نمى كنم و آن مرض برطرف گردید.
گفت : یك دانه از تسبیح كه در دست دارم پرسیدم : كه این چه تسبیحى بود گفت : تسبیح از تربت امام حسین (ع ) بوده است كه یك دانه از این تسبیح تربت در آن آب كرده بتو دادم .
من به او پرخاش كردم و گفتم : اى رافضه (اى شیعه )مرا به خاك قبر حسین مداوا كرده بودى دیدم غضبناك شد و از خانه بیرون رفت و هنوز او به خانه خود نرسیده بود كه آن مرض بر من برگشت والحال به آن مرض گرفتار و هیچ طبیبى آنرا علاج نمى تواند بكند و من بر خود ایمن نیستم و نمى دانم كه حال من چه خواهد شد.
در این سخن بودند كه مؤ ذن اذان گفت ما به نماز مشغول شدیم و بعد از آن نمى دانم كه حال آن مرد به كجا است و چه به حال او رسیده .(1)
اى مهد پناه بى كسان درگاهت

اى شهد شفاء محبّت دلخواهت

اى تربت پاك كربلاى تو حسین

درد همه را دواى درمانگاهت

-------------------------------------------
1-امالى شیخ طوسى.

پنج شنبه 21/10/1391 - 18:37
اهل بیت
بى احترامى به تربت

موسى بن عبدالعزیز نقل نمود:
در بغداد یوحناى نصرانى مرا دید و گفت : تو را به حق دین و پیغمبرت قسم مى دهم كه این شخصى كه در كربلا است و مردم او را زیارت مى كنند كیست ؟
گفتم : پسر على بن ابى طالب (ع ) است و دختر زاده رسول آخر زمان محمّد (ص ) مى باشد و اسمش حضرت سیدالشهداء (ع ) است چطور شده كه این سئوال را از من مى كنى ؟
گفت : قضیه عجیبى دارم گفتم : بگو گفت : خادم هارون الرشید نصف شبى بود آمد درب خانه و مرا با عجله برد تا به خانه موسى بن عیسى هاشمى .
گفت : امر خلیفه است كه این مرد را كه قوم و خویش من است علاج كنى وقتى كه نشستم و معاینه كردم دیدم بى خود است وفایده ندارد.
پرسیدم چه مرضى دارد و چطور شد كه این طور گردید؟ دیدم طشتى حاضر كردند و هر آنچه درون شكمش بود در طشت خالى گردیده گفتم چه واقع شده گفتند: ساعتى پیش از این نشسته بود و با خانواده خود صحبت مى كرد و الحال به این حال افتاده سبب را پرسیدم گفتند: شخصى قبل از این در مجلس بود كه از بنى هاشم بود و صحبت از حسین بن على (ع ) و خاك قبر او در میان آمد.
موسى بن عیسى گفت : شیعه ها در باب حسین بن على تا حدى غلو دارند كه خاك قبر او را براى مداوا استفاده مى كنند.
آن شخص گفت این بر من واقع شد مرا فلان مرض بود اما با تربت امام حسین (ع ) آن درد به كلى از من زایل شد و حق تعالى مرا بوسیله آن تربت نفع كلى بخشید.
موسى بن عیسى گفت از آن تربت نزد تو چیزى هست گفت : بلى گفت : بیاور آن شخص رفت و بعد از چند لحظه آمد و اندكى از آن تربت را آورده و به موسى بن عیسى داد. موسى هم آن را برداشت و از روى استهزاء و تمسخر به آن شخص ، تربت را در میان دبر خود گذاشت و لحظه بر نیامده كه فریاد فغانش بر آمد النار النار الطشت الطشت و تا طشت آوردند از اندرون او اینها كه مى بینى بیرون آمد.
فرستاده هارون گفت : هیچ علاجى در آن مى بینى ؟
من چوبى را برداشتم و دل و جگر او را نشانش دادم و گفتم : مگر عیسى پیغمبر كه مُرْده ها را زنده مى كرده این مرض را علاج كند.
از خانه بیرون آمدم و آن بدبخت بد عاقبت را در آن حال واگذاردم چون سحر گردید صداى نوحه و شیون و زارى از آن خانه بلند گردید یوحنا به این سبب مسلمان گردید و اسلام را بر خود قبول كرد و مكرّر زیارت حضرت سیدالشهداء مى رفت و طلب آمرزش گناهان خود را در آن بقعه شریف مى نمود این سزاى كسى است كه تربت امام حسین (ع ) را مسخره نماید.(1)
-------------------------------------------
1-تحفة المجالس.

پنج شنبه 21/10/1391 - 18:37
اهل بیت
درد چشم بر طرف شد

حضرت آیة اللّه بروجردى رضوان اللّه علیه علاقه زیادى به سوگوارى حضرت ائمه معصومین (علیهم السلام ) خصوصا حضرت سیدالشهداء (ع ) داشت و از این رو پس از مراجعت از نجف اشرف به بروجرد برگشت و تا آخر عمر تمام ایام شهادت ائمه معصومین (علیهم السلام ) و بزرگان دین و ایّام عاشوراء و ده روز آخر صفر را در منزل اقامه عزا مى نمود.
علاوه بر سایر كمكهائى كه براى مجالس عزا و روضه خوانى به تكایا مى دادند و از كثرت علاقمندى معظم له به این مجالس وصیت فرمودند كه : ثلث ما ترك او وقف باشد و به مصرف روضه خوانى حضرت سیدالشهداء و سایر ائمه هدى علیهم صلوات اللّه برسد و باكثرت مشغله اى كه داشتند حتى الامكان در مجلس روضه خوانى شركت مى كرد و از واردین قدر دانى مى نمود و مقید به این بودند كه مجالس متعلق به خودشان از هر جهت مرتب باشد و مشغول ذكر مصیبت مى شدند ایشان متوجه منبر بودند و زود منقلب مى شدند و اشك مى ریختند و براى وعّاظ و روضه خوانها مقام ارجمندى را قائل بودند و از آنها بسیار عملاً و قولاً تشویق مى فرمودند.
بلكه هر كس كوچك ترین ارتباطى به مجلس روضه خوانى داشت او را احترام مى كردند و از دستجاتى كه به منزل معظم له وارد مى شدند بسیار تقدیر مى نمود و مى فرمودند به مقدارى كه حضرت امام حسین (ع ) بزرگ است منسوبین به آن حضرت هم لازم احترام مى باشند.
معظم له فرمودند: من در بروجرد كه بودم مبتلا به چشم درد سختى شدم و هر چه معالجه نمودم درد چشم ساكت نمى شد و حتى اطباء آنجا مرا از چشم ماءیوس نمودند.
تا اینكه روزى در ایام عاشوراء كه معمولاً دستجات عزادارى براى تسلیت به منزل ما مى آمدند نشسته بودم (مرسوم عزادارى بروجرد در عاشوراء چنین بود كه خود را به گل آلوده مى كنند و این خود موجب تاءثر و ابكاء است ) و در حالیكه به هیئت عزا نگاه مى كردم اشك مى ریختم و از جهت درد چشم هم ناراحت بودم .
در همان حال كاءنّه ملهم شدم كه قدرى از آن گلهایى كه به سر و صورت اهل عزا مالیده شده به چشم خود بكشم و لذا مقدارى از گلهاى سر شانه یك نفر از اهل عزا به نحوى كه كسى متوجه نشد گرفتم و به چشم مالیدم فوراً در چشم احساس تخفیف درد كردم و به این نحو چشم من رو به بهبودى گذاشت . تا اینكه به كلى كسالت آن رفع شد و بعداً هم در چشم خود نور و جلائى دیدم كه خط بسیار ریز را مى دیدم و ابداً محتاج به عینك نگشتم و در چشم معظم له در سن هشتادو نه سالگى ابدا اثر ضعف دیده نمى شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نمودند كه ممكن نیست چشم شخصى كه مادام العمر ازچشم خود به این اندازه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگى محتاج به عینك نباشد.(1)
من كه از كودكى عاشق رویت شدم

كن قبولم كه من زنده به بویت شدم

چون شدم ریز خوار خوان احسان تو

زان جهت من سگ حلقه به گوشت شدم

حاصل عمر من جمله حسین جان توئى

از همان كودكى خادم كویت شدم

شیر با اشك چشم مادرم خورده ام

تا به پیرى چنین تشنه جویت شدم

دستگیرى نما پیر غلام تواءم

مادح مجلس سوگ و عزایت شدم

جان آن پهلوى شكسته مادرت

بین محبّت تو و صحن و سرایت شدم

تو مرانى مرا ز درگهت اى شها

از ادب جان نثار خاك پایت شدم

از محبّت نما ز راه احسان قبول

رو سیاهم ولى عاشق خویت شدم

-------------------------------------------
1-پند جاوید.

پنج شنبه 21/10/1391 - 18:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته