آموزش و تحقيقات
سنگ های زینتی و جواهری را در هر طلافروشی که وارد شوید می توانید ببیند،
هرکدام از آن ها با توجه به وزن و شکلی که دارند ارزش های مختلفی نیز
دارند. تا به حال سنگ های قیمتی بسیاری پیدا شده اند که ارزش هایی بسیار
بیشتر از حد تصور انسان دارند. الماس های کوه نور و دریای نور از جمله همین
سنگ های قیمتی هستند که تا به حال ارزش واقعی آن ها کشف نشده است. اینبار
به سراغ رکوردشکن ترین سنگ ها در بخش های مختلف می رویم:
** Bahia Emerald
در
حال حاضر بزرگترین سنگ زمردی تراش نخورده ای که در دنیا وجود دارد " Bahia
Emerald" است. این زمرد از چندین شاخه اصلی زمرد تشکیل شده است که در یک
سنگ بزرگ گیر کرده اند. تمامی این سنگ نزدیک به 1.9 میلیون قیراط وزن دارد و
البته قیمت آن نزدیک به 900 میلیون دلار در نظر گرفته شده است. این باعث
شده است که این سنگ به عنوان گران ترین سنگ قیمتی در دنیا شناخته شود. این
سنگ برای اولین بار در سال 2001 و در نزدیکی یک معدن در برزیل پیدا شد.
** Neelanjali Ruby
یاقوت
یکی از سنگ های قیمتی است که با آن آشنا هستید. یاقوت در شرایط خاصی نقش
هایی را می پذیرد که به مانند ستاره های کوچکی هستند. این نقش های روی سنگ
باعث می شود تا ارزش ان ها بیشتر شود و همچنین بسیار نادر هستند. "
Neelanjali Ruby" یاقوتی است که دو ستاره بر روی خودش دارد که تقریبا
یاقوتی نایاب و تک در دنیا است. این سنگ که نزدیک به 300 گرم وزن دارد پس
از آنکه در سال 1988 یافت شد سریع به کتاب رکوردهای گینس راه پیدا کرد. این
سنگ از آنجایی که بسیار نادر است قیمتی نزدیک به 100 میلیون دلار دارد.
** Jubilee Diamond
در
سال 1985 و در نزدیکی یک معدن در آفریقای جنوبی کارگری سنگی قهوه ای و
درخشان پیدا کرد که وزنی در حدود 151 گرم داشت. این الماس پس از آنکه ارزش
گذاری شد در یک زیر زمین ایمن و به دور از دسترس سارقین به مدت دوسال تحت
برش خوردن قرار گرفت و پس از آن تبدیل به بزرگترین الماس برش خورده جهان
شد. این الماس با قیمت 12 میلیون دلار به تایلند فروخته شد.
** Smithsonian Alexandrite
یکی
از نادرترین سنگ های دنیا "الکساندریت" نام دارد و بسیار سخت پیدا می
شوند. این سنگ برای اولین بار در سریلانکا دیده شد و سپس به آمریکا فرستاده
شد تا برش بخورد. این سنگ نزدیک به 65 قیراط وزن دارد به عنوان یکی از با
ارزش ترین جواهرات دنیا شناخته می شود. این سنگ نزدیک به 100 میلیون دلار
قیمت دارد و در کتاب رکوردهای گینس به عنوان بزرگترین و گران ترین
الکساندریت ثبت شده است.
** De Beers
یکی
از جالب ترین الماس های دنیا را می توان " De Beers" دانست. این الماس به
عنوان هشتمین الماس بزرگ دنیا شناخته می شود و ارزش آن بیش از 5 میلیون
دلار است. ای الماس برای اولین بار در سال 1888 در آفریقای جنوبی پیدا شد و
وزن ان 428 قیراط بود. پس از مدتی الماس برش خورده و روی یک گردنبند قرار
گرفت. این الماس ناگهان در سال 1948 ناپدید شد و دیگر هیچکس از آن خبر
ندارد. از آن روز تا به حال به عنوان بزرگترین الماس گمشده دنیا شناخته می
شود.
دوشنبه 5/1/1392 - 18:5
اهل بیت
جوانان درمیان یاران امام حسین علیه السلام
کربلا،
عرصه حضور جوانان دلباخته شهادت و ایثار است. حضوری که همراه با حماسه های
ماندگار و شور آفرین است. جوانان هاشمی و غیر هاشمی همواره در کنار امام
حسین ـ علیه السلام ـ حامی استواری برای آن حضرت و اهل بیت امام ـ علیه
السلام ـ بود و تا آخرین لحظه، امام خویش را تنها نگذاشتند. قرائن و مشخصات
موجود، گواه بر این است که بسیاری از یاران هاشمی و نیز غیر هاشمی، جوان
بوده اند که در لا به لای متون تاریخی، گاه اشاره هایی از این واقعیت به
چشم می خورد. اکنون به یاران جوان امام ـ علیه السلام ـ که منابع کهن
تاریخی به جوان بودن آن ها تاکید کرده اند، اشاره می شود:
1. ابراهیم بن علی ـ علیه السلام ـ : او از فرزندان علی ـ علیه السلام ـ
و از شهدای کربلا است،[1] ابراهیم به هنگام شهادت، 20 ساله بود.
2. جعفر بن عقیل: جعفر در سن 22 سالگی[2] در حماسه کربلا شرکت کرد و در
کنار برادرانش جنگید. او پانزده نفر از دشمنان را کشته[3] و سپس به شهادت
رسید.[4]
3. جعفر بن علی: مادر وی ام البنین است و به هنگام تولد، امام علی ـ
علیه السلام ـ نام فرزند خود را به پاس برادرش، جعفر طیار، جعفر نامید. او
در سن نوزده ـ یا بیست و یک ـ سالگی در کربلا حاضر بود و در کنار برادرانش
جنگید. جعفر سپس به دست خولی بن یزید به شهادت رسید.[5]
4. سیف بن حارث و مالک جابری: سیف به همراه «مالک جابری» ـ که عمو زاده
اش بود ـ و غلامشان «شبیب» به حضور امام آمدند. آن دو جوان، روز عاشورا،
چون تنهایی و مظلومیت امام را دیدند، گریان نزد امام آمدند. امام حسین ـ
علیه السلام ـ از آنان پرسید، چرا گریه می کنید؟ به خدا من امید دارم که
بعد از ساعتی، خرسند شوید. آنان گفتند: فدایت شویم، برای خود گریه نمی
کنیم، گریه ما برای شماست... آن دو، همراه هم و پس از شهادت حنظله، آماده
رزم شدند و به او درود فرستادند و امام نیز در حق آنان دعا نمود. آن دو با
هم جنگیدند و به فیض شهادت نایل شدند.[6]
5. عبد الله بن علی: مادر وی ام البنین و هشت سال پس از تولد برادرش
عباس به دنیا آمد. عبد الله در سن 25 سالگی در حماسه کربلا حضور یافت.[7]
او در آب رسانی به خیمه ها برادرش ابو الفضل را همراهی می کرد. چون اصحاب
امام حسین ـ علیه السلام ـ و برخی از هاشمیان به شهادت رسیدند، عباس ـ علیه
السلام ـ به برادران مادری خود که عبد الله، جعفر و عثمان بودند، فرمود:
ای فرزندان مادر به پیش تازید تا جنگیدن شما را نظاره کنم. نخست عبد الله
در خواست عباس را در یاری امام پاسخ گفت و به سمت میدان رفت.[8] و به دست
هانی بن ثبیت حضرمی، به شهادت رسید.[9]
6. عبد الله بن مسلم بن عقیل: مادر عبد الله، رقیه دختر علی ـ علیه
السلام ـ است. او پس از علی اکبر به میدان رفت.[10] در میدان جنگ «عمر بن
صبیح صدائی» به مقابل او رفت و ابتدا تیری به پیشانی و سپس تیر دیگری به
قلبش زد. در آن حال، عبدالله بر زمین افتاد و کوفیان وی را محاصره کرده به
شهادت رساندند. سن عبدالله بن مسلم به هنگام شهادت 26 ساله بود.[11]
7. عثمان بن علی ـ علیه السلام ـ : عثمان، فرزند ام البنین و دو سال پس
از برادرش عبد الله به دنیا آمد. او در حماسه عاشورا 23 سال داشت[12] و با
تیری که خولی بن یزید پرتاب کرد از اسب افتاد، و به دست مردی از بنی دارم
به شهادت رسید.[13]
8. علی بن حسین (علی اکبر): مادر علی اکبر، لیلی دختر «ابن مرة بن عروة
ثفقی» است سن او را در حماسه کربلا جوانی 18 ـ 27 و 31 ساله نوشته
اند.[14] علی اکبر نخستین فرد هاشمی بود که به سوی میدان رزم رفت. او چون
شهادت همه یاران پدر را دید، نزد پدر آمد و اجازه میدان خواست، امام به او
اجازه داد. علی اکبر آن گاه به سپاه دشمن حمله برد و جنگ سختی کرد و بسیاری
از دشمنان را کشت.[15]
9. امام زین العابدین (علی اوسط): امام زین العابدین به سال 38 ق به
دنیا آمد. مادرش «شهربانو» دختر یزگرد، شاه ایران بود.[16] امام زین
العابدین در آن ایام به شدت بیمار گردید. او در حماسه کربلا، جوانی 23 ساله
بود.[17]
10. محمد اصغر بن علی ـ علیه السلام ـ :
نام مادر محمد اصغر لیلی بنت مسعود ثقیفه است. [18] کنیه او «ابوبکر»
بوده است. وی در کربلا 25 سال از عمرش گذشته بود.[19] او در روز عاشورا به
میدان رزم رفت و رجزی خواند و توسط مردی از قبیله همدان به شهادت رسید.
11. محمد بن ابی سعید بن عقیل: محمد بن ابی سعید، پس از شهادت امام
حسین ـ علیه السلام ـ به میدان آمد، به گفته حمید بن مسلم وقتی امام ـ علیه
السلام ـ به شهادت رسید جوانی از خیمه بیرون آمد و در حالی که نگران به
نظر می رسید به سمت راست و چپ خود نگریست. سواری به او حمله برد و ضربتی به
او زد. از نام و نشانش پرسیدم، گفتند او محمد بن ابی سعید است از نام و
نشان قاتلین پرسیدم، گفتند: «لقیط بن ایاس جهنی» است. [20]
12. محمد بن مسلم بن عقیل: محمد بن مسلم، به همراه جمعی از هاشمیان، پس
از شهادت «عبد الله بن مسلم» به سوی دشمن حمله برد. او در این حمله که 27
سال از عمرش می گذشت، به شهادت رسید.[21]
13. حسن بن حسن (مثنی): کنیه او، ابو محمد و مادرش «خوله دختر منظور فزاریه» است.[22] حسن مثنی در حماسه عاشورا، 17 ساله بود.
امام حسین ـ علیه السلام ـ یکی از دو دختر خود ـ سکینه و فاطمه ـ
رابرای ازدواج به او پیشنهاد کرد و فرمود: هر کدام را که دوست داری، انتخاب
کن. حسن از پاسخ دادن، حیا کرد. آن گاه فرمود: برای تو فاطمه را بر می
گزینم، همانا او بیشترین شباهت را با مادرم زهرا ـ سلام الله علیها ـ دارد.
سپس او را به ازدواج حسن در آورد.[23] حسن مثنی در روز عاشورا در مبارزه
با دشمن، هفده نفر را کشت. او در این نبرد هیجده زخم برداشت و دست راستش
قطع شد و به زمین افتاد. او در میان اسیرانی بود که به کوفه آورده شدند،
سپس دایی اش او را از میان اسیران جدا کرد و به مداوای وی پرداخت و سپس،
حسن مثنی را به مدینه برد.[24]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . عبد ربه اندلسی، العقد الفرید، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403، ج 5، ص 134.
[2] . بیهقی، لباب الانساب، قم، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، 1410 ق، ج 1، ص 397.
[3] . ابن شهر آشوب، مناقب، قم، انتشارات علامه، بی تا، ج 4، ص 105.
[4] . طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1413 هـ.ق، ج 3، ص 331.
[5] . اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبین، قم، مکتبه الشریف الرضی، 1418 ق، ص 88.
[6] . ابن مخنف، وقعه الطف، تحقیق، یوسفی، محمد هادی، قم، جامعه مدرسین، 1367 ش، ص 234.
[7] . شیخ طوسی، رجال، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1415 هـ.ق، ص 76.
[8] . شیخ مفید، الارشاد، قم، موسسه ال البیت، 1413ق، ج2، ص 109.
[9] . ابن شهر آشوب، پیشین، ج 4، ص 107.
[10] . سماوی، طاهر، ابصار العین، تحقیق، محمد جعفر طبسی، قم، مرکز الدراسات الاسلامیه، 1419ق، ص 91.
[11] . بیهقی، پیشین، ج 1، ص 182.
[12] . سماوی، طاهر، پیشین، ص 68.
[13] . شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 109.
[14] . همان، ص 106.
[15] . سید بن طاووس، اللهوف، ترجمه عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، چاپ اول، 1378 ش، ص 131.
[16] . شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 137.
[17] . ابن ادریس حلی، سرائر، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1375 ش، ج 1، ص 654.
[18] . سماوی، طاهر، پیشین، ص 70.
[19] . بیهقی، پیشین، ج 1، ص 397.
[20] . سماوی، طاهر، پیشین، ص 91.
[21] . همان، ص 90.
[22] . شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 20 ـ 26.
[23] . ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، تهران، منشورات اعلمی، 1350 ش، ج 2، ص 750.
[24] . همان، ص 750.
يکشنبه 19/9/1391 - 18:58
اهل بیت
چرا سر امام حسین ـ علیه السلام ـ بر نیزه آیه «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم .... | چرا سر امام حسین ـ علیه السلام ـ بر نیزه آیه«ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا» را می خواند؟
بدون شک سخن گفتن سر مقدس امام حسین ـ علیه السلام ـ یکی از معجزات آن
بزرگوار می باشد و این اتفاق دو بار صورت گرفته است. یک بار در کوفه و
مرتبه بعد در شام. شیخ علی نمازی می نویسد سر امام حسین ـ علیه السلام ـ در
کوفه این آیه را خواند «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا
عجبا» و در دمشق سخن گفت «اعجب من اصحاب الکهف قتلی و حملی»[1]
همان طور که می دانیم «معجزه امر خارق العاده ای است که برای اثبات حق
و همراه با تحدی (دعوت به مقابله) تحقق پیدا می کند.»[2] برای سخن گفتن سر
مقدس امام حسین ـ علیه السلام ـ و این که چرا آیه مذکور را خواند می توان
چند دلیل را به عنوان احتمال ذکر کرد.
1. سخن گفتن سر مقدس امام حسین ـ علیه السلام ـ نشانه حقانیت آن حضرت و
الهی بودن قیام ایشان می باشد. سر حضرت سخن گفت تا کمکی باشد برای اثبات
حق و حقانیت حضرت.
2. احتمال دوم این که حضرت می خواهد بگوید، هر چند سر از بدن ما جدا
کردند و بالای نیزه قرار دادند اما ما هنوز زنده هستیم. حیات ما جاودانی و
همیشگی است. حرث بن وکیده می گوید: من همراه با کسانی بودم که سر حسین ـ
علیه السلام ـ را حمل می کردند شنیدم که می فرماید: «ام حسبت ان اصحاب ... .
» من در خودم شک کردم که آیا من دارم صدای ابی عبدالله را می شنوم؟ حضرت
به من فرمود: ای فرزند وکیده آیا نمی دانی که ما ائمه نزد پروردگارمان زنده
هستیم؟»[3]
3. احتمال سوم این است که حضرت می خواهد این نکته را برساند که شهادت
من به دست مسلمانان، کسانی که من با آنها مذهبم یکی است، کسانی که به دین
جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می باشند و هنوز از رحلت جدم
بیش از پنجاه سال نگذشته است و ... بسیار عجیب تر از داستان اصحاب کهف است.
منهال بن عمرو می گوید: سر امام حسین ـ علیه السلام ـ را در دمشق دیدم
... که این سخن را گفت: اعجب من اصحاب الکهف قتلی و حملی»[4]
یعنی به شهادت رساندن من و بر نیزه کردن سرم از امر اصحاب کهف عجیب تر
و شگفت انگیز تر است» من پسر دختر پیامبر هستم که مرا و اصحابم را بین دو
نهر آب با لبهای تشنه سر بریدند و به شهادت رساندند.
و می توان گفت که امام با این اعجاز می خواست ثابت کند که حق هرگز نابود نمی شود بلکه همیشه زنده است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. شیخ علی النمازی، مستدرک سفینه البحار، قم، موسسه النشر الاسلامی، لجامعه المدرسین، 1419، ج 9، ص 172.
[2]. محمد حسین طباطبایی، اعجار قرآن، بی جا، نشر فرهنگی رجا، 1362، ص 116.
[3]. شیخ الشریفی، موسوعه کلمات الامام الحسین ـ علیه السلام ـ چاپ سوم، قم، دار المعارف، 1416، ص 523.
[4]. همان، ص 523.
مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات | |
|
يکشنبه 19/9/1391 - 18:58
اهل بیت
وقایعی كه بعد از واقعه عاشورا برای اسرا از كربلا تا مدینه اتفاق افتاد
یكی از بزرگترین فجایع بشری در 10 محرم سال 61 هـ ق در سرزمین كربلا توسط امویان به وقوع پیوست هنوز نیم قرنی از رحلت پیامبر اسلام سپری نشده بود كه فرزند دختر آن بزرگوار را امت خودش به دستور كسی كه جانشین ظاهری آن حضرت بود به شهادت رساندند و فجایع عظیم دیگری از جمله بریدن سر كشتهها و غارت اموال و به اسارت گرفتن اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ مبادرت ورزیدند.
وقایعی كه بعد از شهادت امام حسین ـ علیهالسلام ـ از كربلا تا مدینه برای اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ اتفاق افتاد خیلی بیشتر از آنست كه بتوان آنها را در پاسخ یك سؤال و بطور مختصر بیان نمود. همچنین بیشتر وقایع را ثبت نكردهاند و یا اگر ثبت شده به تاریخ دقیق آن اشاره نشده و به طور مطلق به محل وقوع آن اشاره رفته. حال در پاسخ این پرسشگر عزیز بطور خلاصه و فهرستوار به وقایع مهم كه بعد از شهادت امام حسین ـ علیهالسلام ـ كه گویا منظور سؤالكننده كه گفته بعد از واقعه عاشورا، همان شهادت امام حسین ـ علیهالسلام ـ باشد. اشاره میشود.
سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشكر یزید بعد از اینكه امام حسین ـ علیهالسلام ـ را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمهها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوی خیمههای حرم امام حسین ـ علیهالسلام ـ روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهلبیت پاك با آن بیشرمان بر سر جامهای در كشمكش بود و عاقبت آن لئیمان جامه را از او میربودند.[1]
دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و حریم او از خیمهها بیرون آمده و میگریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری مینمودند.
بعد از این اهلبیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن میگفتند كه ما را بر كشته حسین ـ علیهالسلام ـ بگذرانید. چون اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ نگاهشان به كشتهها افتاد فریاد كشیدند و بر صورت خود زدند.[2] بعد از این قضایا عمر سعد ملعون در میان یارانش جار كشید: چه كسی است كه اسب بر پشت و سینة حسین ـ علیهالسلام ـ بتازد! ده كس داوطلب شدند و تن حسین ـ علیهالسلام ـ را با سمّ اسبان لگدكوب كردند.[3]
و همان عصر عاشورا بود كه عمر سعد سر مبارك امام حسین را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به كوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع كرده و هفتاد دو سر بود و به همراهی شمر بن ذیالجوشن و قیس بن اشعث به كوفه فرستاد.[4] سپس كشتههای خودشان را پیدا كرده دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدكوب شده امام حسین ـ علیهالسلام ـ و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان كربلا بود تا اینكه توسط قبیله بنیاسد و به راهنمائی امام سجاد ـ علیهالسلام ـ دفن شدند.[5]
شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهلبیت در یك خیمه نیمسوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ نقل نشده ولی میتوان تصور كرد كه چه شب سختی را بعد از یك روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمهها و اهانتها و... داشتهاند.
عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور كوچ از كربلا به سوی كوفه را میدهد و زنان و حرم امام حسین ـ علیهالسلام ـ را بر شتران بیجهاز سوار كرده و این ودایع نبوت را چون اسیران كفّار در سختترین مصائب و هُموم كوچ میدهند.[6] در هنگام حركت از كربلا عمر سعد دستور داد كه اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمیكنم لحظهای را كه زینب دختر فاطمه ـ سلامالله علیها ـ را بر كشته بر خاك افتاده برادرش حسین عبور دادند كه از سوز دل مینالید... و امام سجاد ـ علیهالسلام ـ می فرماید: ... من به شهدا نگریستم كه روی خاك افتاده و كسی آنها را دفن نكرده، سینهام تنگ شد و به اندازهای بر من سخت گذشت كه نزدیك بود جانم بر آید و عمهام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد كه بیتابی نكنم.[7] (گویا اسرای كربلا را دوبار به قتلگاه میآورند، یك دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیام و به درخواست خود اسرا و یك بار هم در روز یازدهم محرم هنگام كوچ از كربلا و به دستور عمر سعد و این كار عمر سعد شاید به خاطر این بود كه میخواست اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ با دیدن جنازههای عریان و زیر آفتاب مانده شكنجه روحی به اسرا داده باشد.)
بعد از اینكه روز یازدهم محرم اسرا را از كربلا حركت دادند به سوی كوفه به خاطر نزدیكی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر كوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازههای كوفه و بیرون شهر سپری كرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین ـ علیهالسلام ـ و خارجی معرفی كردن آن حضرت مردم كوفه از این پیروزی خوشحال میشوند و جهت دیدن اسرا به كوچهها و محلهها روانه میشوند و با دیدن اسرا شادی میكنند.
ولی با خطابههایی كه امام سجاد ـ علیهالسلام ـ و خانم زینب ـ سلامالله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد میكند و خودشان را به كوفیان و مردم میشناسانند و به حق بودن قیام امام حسین ـ علیهالسلام ـ اذعان میكنند شادی كوفیان را به عزا تبدیل میكنند. در طول مدتی كه در كوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حركت میكردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در كجاوههای جا داده شده بودند و آنان كه خیال میكردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شدهاند، جسارت و اهانت میكردند، عدهای هم از نسب اسرا سؤال میكردند با این وضع وارد دارالاماره میشوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد كه حاكم كوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوبدستی به سر مبارك میزد و خود را پیروز میدان قلمداد میكرد و كشته شدن امام حسین ـ علیهالسلام ـ را خواست خدا قلمداد مینمود.[8] ولی با جوابهای كه از جانب خانم زینب و امام سجاد ـ علیهالسلام ـ میشنید بیشتر رسوا میشد.
در خبرها آمده كه ابن زیاد بعد از آنكه یك روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در كوچهها و محلههای كوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذیالجوشن به شام روانه كرد. دستور داد كه امام سجاد را با غل جامعه دستها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بیجهاز به سوی شام حركت دادند. مدتی كه اسرا از كوفه و شام در حركت بودند را منابع ذكر نكردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بیادبیهای حاملین سرهای مبارك از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر میكردند.
نقل شده كه اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ را سه روز پشت دروازههای دمشق نگه داشتند تا شهر را آذینبندی كنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده كه روز اول صفر سر امام حسین ـ علیهالسلام ـ را همراه كاروان اسرا وارد دشمق كردند.[10] واقعه دلخراشی كه برای اسرا اتفاق افتاد این بود كه علیرغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارك ولی شهر ملعون دستور داد سرها جلوی كاروان اسرا و از دروازه ساعات كه جمعیت انبوهی تجمع كرده بودند وارد كنند، و مردم غافل شام كه از حقیقت ماجرا بیخبر بودند با مشاهده كاروان شادی و هلهله میكردند و بر سرها اهانت مینمودند. سفر شام برای اهلبیت امام حسین ـ علیهالسلام ـ بسیار تلخ و مصیبتهای دوران اسارت در این دیار، برایشان از سختترین مصیبتها بوده است. وقتی از امام سجاد ـ علیهالسلام ـ پرسیدند در سفر كربلا، سختترین مصیبتهای شما كجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام».[11] در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی كه به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد كردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید میگذارند و این صحنه از سوزناكترین صحنههایی است كه برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق میافتد. چرا كه یزید ملعون بر سر امام توهین كرده و شماتت میكند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان میداند و به مردم اجازه حضور میدهد و در آن مجلس به لبهای مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران میزند.[12] گویا در این مجلس است كه یك مرد شامی به خود اجازه میدهد و این جسارت بزرگ را میكند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به كنیزی میخواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب روبرو میشود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبهای در مجلس یزید ایراد میكنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره میكند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار میكند .
اسرا در مدتی كه در شام بودند بنابر روایتی در یك خرابه صورت زندانی نگهداری میشدند[13] و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست كه امام سجاد ـ علیهالسلام ـ را شهید كند كه خانم زینب مانع میشدند.
در مقاتل آمده كه یزید خطیبی خواست كه در اجتماع مردم صحبت كند و از یزید و معاویه ستاش كند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت كند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی كند و خطیب ایراد سخن كرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین ـ علیهالسلام ـ پرداخت در این حین امام سجاد ـ علیهالسلام ـ فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوبها روم (منظور میزی بود كه خطیب شامی روی آن صحبت میكرد) تا چند كلمهای صحبت كنم كه موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار كردند تا امام به منبر رفت امام خطبهای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی كردند، كه اصل و نسبشان كیست به ماجرای كربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه میكردند یزید از مؤذن خواست كه اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده كرده و یزید را رسوا نمود.[14]
از جمله وقایعی كه برای اسرای اهلبیت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخی منابع وفات دختر سه ساله امام حسین ـ علیهالسلام ـ است . از كامل بهائی نقل شده اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ شهادت پدران را از كودكان خردسال پنهان میداشتند. و به آنها میگفتند كه پدر شما سفر كرده، تا اینكه شبی دختری از امام حسین ـ علیهالسلام ـ به نام رقیه از خواب بلند میشود و بهانه بابا را میگیرد و ضجه و ناله میكند و همه اهل خرابه با این كودك همنوا میشوند تا اینكه سر امام را در طشتی میآورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل میكند. پدر بعد از تو محنتها كشیدم بیابانها و صحراها دویدم.
بعد از مدتی دیدند كه سر به یك طرف افتاد و كودك هم طرف دیگر او را حركت دادند. دیدند كه جان به جان آفرین تسلیم كرده[15] بعد از اینكه مردم شام بوسیله خطابههای حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهماالسلام ـ شناخت كامل از اسرای اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ یافتند یزید تحت فشار افكار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیهالسلام ـ را خواست اینكه سر امام حسین را پس دهد، چیزهائی كه غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت كشتن امام سجاد با یك فرد امین به مدینه روانه كند ولی یزید سر امام را پس نداد و از كشتن امام منصرف شد و پیراهن كهنه امام حسین ـ علیهالسلام ـ را با مقداری پول پس داد.[16] و اجازه داد كه اسرای اهلبیت در شام برای شهدای كربلا عزاداری كنند. بعد از اینكه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از قتنه مردم بیمناك شده و از نعمان بن بشیر، كه قبلاً امیر كوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی میگوید: هنگامی كه اهل و عیال امام حسین ـ علیهالسلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای كاروان خواستند كه آنها را از راه كربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیهالسلام ـ را زیارت كنند و چند روزی بعد از رسیدن به كربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای كربلا بودند.[17] گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول كشیده، بعد از زیارت قبور شهدای كربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی كه با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبتهایی كه در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد.
باید در پایان نیز خاطر نشان شد كه در این مختصر نمیشد همه وقایع اتفاق افتاده از كربلا تا شام و مدینه را توضیح داد و همچنین در اكثر منابع تاریخی به تاریخ دقیق خیلی از وقایع اشاره نشده بود و لذا به این خاطر از پرسشگر از اینكه نتوانستیم تاریخ دقیق را یافته و ذكر كنیم عذرخواهی میكنیم.
سر نی در نینوا میماند اگر زینب نبود
چهرة سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ
چشمة فریاد مظلومیت لب تشنگان
زخمة زخمیترین فریاد، در چنگ سكوت
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشك سرخ
ذوالجناح دادخواهی، بیسوار و بی كلام
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
كربلا در كربلا میماند اگر زینب نبود
پشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبود
در كویر تفته جا میماند اگر زینب نبود
از طراز نغمه وا میماند اگر زینب نبود
در گلوی چشمها میماند اگر زینب نبود
در بیابانها رها میماند اگر زینب نبود
پشت كوه فتنهها میماند اگر زینب نبود
* قادر طهماسبی (فرید)
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن كامل وقعة الطف، سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول 1380.
[2] . سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، چاپ: اسوه نوبت دوم، 1357، ص180.
[3] . شیخ عباس، قمی، ترجمه نفس المهوم (در كربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمكران، چاپ پنجم، ـ صلی الله علیه و آله ـ 485، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص349.
[4] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص486، و شیخ عباس پیشین، همان، ص 351.
[5] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص492، اولین مقتل، پیشین، ص353.
[6] . شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر كسرهای، انتشارات جمكران، چاپ پنجم، ص 490، ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص 351.
[7] . شیخ عباس، پیشین، ص 492 و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 306.
[8] . ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول، ص 361، و ترجمه نفسالمهموم، پیشین، ص 519.
[9] . محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372.
[10] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374.
[11] . ابو مخنف، مقتلالحسین، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول، 1380، ص 385.
[12] . ابومخنف، پیشین، ص 387.
[13] . شیخ عباس قمی، نفسالمهوم، ترجمه آیتالله شیخ محمد باقر كسرهای، ص 568، انتشارات صاحبالزمان جمكران، چاپ پنجم، 1374، ص 568.
[14] . ابومخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری. انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول 1380، ص 405.
[15] . محمدعلی، عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هادی، چاپ اول، 1372، ص 350.
[16] . ابومخنف، پیشین، ص 408.
[17] . ابومخنف، پیشین، ص 411.
مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات
يکشنبه 19/9/1391 - 18:57
اهل بیت
در کربلا غیر از خاندان اهلبیت علیهم السلام کسان دیگری هم اسیر شدند؟
پس
از عاشورای حسینی، تعداد کمی از اهل بیت و یاران، زنده ماندند. آنان عبارت
بودند از زنان و دختران و نیز کودکان که به خاطر کوچکی سن و یا بیماری و
جراحت سخت، کشته نشدند، «عمر بن سعد» بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السلام
ـ زنان، دختران و خواهران و نیز بچه هایی را که زنده مانده بودند و امام
سجاد ـ علیه السلام ـ را با خود به کوفه برد.
در میان اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ زنان و مردانی نیز بودند که
به همراه آنان به اسیری برده شدند. اسیرانی که اهل کوفه بودند با ورود به
شهر خود به واسطه شفاعت خویشان و قبائل در کوفه ماندند و از اسارت آزاد
شدند. اما خانواده های هاشمی با همان شیوه اسارت، راهی شام گردیدند. لازم
به ذکر است برخی از اسرا هم بلافاصله بعد از اسارت به دست دشمنان در کربلا
به شهادت رسیدند.
اکنون به کسانی که همراه اهلبیت به اسارت برده شدند، اشاره می شود:
1. عقبه بن سمعان: عقبه، غلام رباب همسر امام حسین ـ علیه السلام ـ بود که به دست «ابن سعد» دستگیر شد و سپس آزاد گردید.[1]
2. نافع بن هلال جملی: او فردی دلیر، قاری قرآن، کاتب حدیث و از یاران
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ بود و در سه جنگ مهم آن روزگار شرکت کرد. نافع
پیش از شهادت مسلم، به امام حسین ملحق شد. او در روز عاشورا دوازده تن از
یاران عمر سعد را به قتل رساند و سرانجام مجروح شد و بازوانش شکست. «شمر بن
ذی الجوشن» با دار و دسته اش او را اسیر کرده، به میان سپاه و نزد عمر بن
سعد برد. نافع بن هلال بعد از اسارت به دست «شمر بن ذی الجوشن به شهادت
رسید.[2]
3. موقع بن ثمامه صیداوی: موقع، در حماسه عاشورا آسیب دید و به زمین
افتاد و قبیله اش او را نجات داده و پس از انتقال به کوفه او را پنهان
کردند ابن زیاد چون از این ماجرا آگاه شد کسی را در پی کشتن او فرستاد، ولی
با وساطت جمعی از بنی اسد از قتل «موقع» صرف نظر کرد و سرانجام او را با
غل و زنجیر به «زاره» تبعید کرد.[3]
4. سرار بن منعم بن ابی عمیر نهمی: او در حماسه کربلا مجروح و اسیر شد.
عمر بن سعد، قصد کشتن او را کرد، اما قومش مانع کشتن او شدند. «سوار بن
منعم» پس از گذشت شش ماه از حادثه، در گذشت.[4]
5. وهب بن وهب: او مردی مسیحی بود که به همراه مادرش، نزد امام حسین
آمده و مسلمان شد و به اتفاق مادر خود، آن حضرت را در کربلا همراهی کرد.
وهب روز عاشورا، سوار بر اسبی شد و در دست خود عمود خیمه ای را گرفت و به
مصاف دشمن رفت و چند نفر از آنان را کشت و آن گاه به اسارت در آمد. سپاهیان
دشمن او را نزد عمر بن سعد بردند. ابن سعد نیز دستور داد تا سر وهب را قطع
کرده، به سوی یاران امام پرتاب نمودند.[5]
6. ام عمرو: «ام عمرو» زنی بود که به همراه شوهر و فرزندش عمرو از مکه
به کاروان امام پیوست.شوهر و فرزند او در روز عاشورا به شهادت رسید و خود
نیز به اسارت برده شد.[6]
7. فضه کنیز حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ : او نیز از دیگر زنانی بود
که در حادثه کربلا به همراه اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ اسیر
شد.[7]
8. ام وهب: در کربلا دو زن با کنیه «ام وهب» بوده است که یکی از آنها
در روز عاشورا به شهادت رسید. دیگری به نقل شیخ صدوق زنی مسیحی بودکه به
همراه فرزندش وهب نزد امام حسین ـ آمده، مسلمان شدند. چون فرزندش در روز
عاشورا به شهادت رسید سرش را بریدند و به سمت خیمه یاران امام حسین پرتاب
کردند. ام وهب سر فرزند را برداشت و آن را به سمت دشمن انداخت. سر وهب به
مردی از سپاه دشمن اصابت کرد و او را کشت. ام وهب آن گاه شمشیری برداشته و
به سمت میدان رفت، امام به او فرمود، ام وهب! برگرد و جای خود بنشین،
خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است، همانا تو و فرزندت، همراه جدم
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در بهشت خواهید بود.[8] او نیز به
احتمال قوی به اسارت برده شد.
لازم به ذکر است غیر از اهلبیت امام حسین ـ علیه السلام ـ جمع زیادی از
زنان و کنیزان در کربلا بوده و به همراه اهلبیت امام حسین ـ علیه السلام ـ
به اسارت برده شدند؛ همان گونه که نقل شده است، وقتی حضرت زینب ـ سلام
الله علیها ـ وارد مجلس «عبید الله بن زیاد» شد، دستور داد کنیزان اطراف اش
را بگیرند.[9] اما درکتاب های معتبر تاریخی و حدیثی نامی از آنان ذکر نشده
است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابی مخنف، وقعة الطف، تحقیق محمد هادی یوسفی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1367 ش، ص 257.
[2] . سماوی، طاهر، ابصار العین، تحقیق، محمد جعفر طبسی، قم، مرکز الدراسات الاسلامیه، 1419 ق، ص 147 ـ 150.
[3] . سماوی، طاهر، پیشین، ص 136.
[4] . زنجانی، سید ابراهیم، وسیله الدارین، بیروت، منشورات موسسه الاعلمی، 1403 ق، ص 153.
[5] . شیخ صدوق، امالی، بیروت، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، ص 137.
[6] . ر.ک: مقرم، مقتل الحسین، قم، مکتبه الشریف الرضی، ص 253.
[7] . سید نعمت الله حسینی، سید الشهداء، قم، عصر انقلاب، چاپ اول، 1381 ش، ج 3، ص 402.
[8] . شیخ صدوق، امالی، پیشین، ص 137.
[9] . قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، قم، هجرت، چاپ پانزدهم، 1382 ش، ج 1، ص 626.
مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات
يکشنبه 19/9/1391 - 18:56
اهل بیت
آنچه امام سجاد علیه السلام به دنبال آن بود
آنچه امام سجاد علیه السلام به دنبال آن بود؛
ایجاد انقلاب درونی در امت اسلام/ سعی درزنده کردن سنت و سیره نبوی
آموزه های اسلام درطول دوره۲۰ ساله حکومت معاویه کاملاًرنگ باخته و
مردم از سنت و سیره پیامبر بی خبر بودندچنانکه برخی حتی ازوجود فرزندان و
اهل بیت پیامبرخبرنداشتندلذا محورفعالیت های امام معرفی اهل بیت به جامعه
بود.
حجت الاسلام امیرعلی حسنلو، مدیرگروه تاریخ و سیره مرکز مطالعات حوزه
در رابطه با حضرت سجاد (ع) و تاثیر فعالیت های ایشان در حرکت و سیرجامعه
اسلامی به خبرنگار شبستان گفت: زمان امامت امام سجاد (ع) حوادث تلخ و قیام
های فراوان اجتماعی را برخودشاهد بود لذا دوران ایشان بسیار تلخ و از نظر
فرهنگی، سیاسی و اجتماعی شرایط بسیار نامطلوبی داشت. امام دراین وضعیت
فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آشفته و بغرنج و از سوی دیگر سایه سنگین ظلم
امویان و جنگ های پیاپی در میان امت اسلام که باعث اختلاف، شقاق و کشتار
مسلمانان می شد سعی می کرد تا وحدت امت اسلامی را حافظ باشد.
وی افزود: جهان اسلام در این دوره، از سیره پیامبر فاصله بسیار گرفته
بود چرا که پیامبر (صل الله علیه وآله)هرگز مایل نبود که میان امت اسلام
تفرقه و اختلاف ایجاد شود ایشان براساس همدلی و وحدت میان مسلمانان و از
بین بردن اختلافات قبیله ای و عشیره ای توانست اسلام را در جزیره العرب و
سرزمین های اطراف آن گسترش دهد.
رنگ باختن معارف اسلام/ تلاش برای حفظ اساس مکتب
از آنرو که ارزشهای دینی به خاطر سوء رفتار حاکمان نا مشروع اموی
و...رنگ باخته واز میان می رفت ودین وسنت وقرآن به کلی در فراموشی بود که
امام حسین قیام کرد ؛ لذا امام تاکید دارد برای اصلاح امت که همان جامعه
است قیام کرده واصلاح امت را باید از اصلاح حاکمان آغاز کرد ؛ اگر حاکم
قابل اصلاح نبود باید در مقابل او قیام کرد واعتراضی کرد که موثر باشد ؛
امام امت اسلامی را با قیام واعتراض خود ودرنهایت با خون پاک خود وعزیزان
خود بیدار کرد لذا می بینیم قیامهای مختلفی پس از قیام امام حسین در جهان
اسلام شکل گرفت ؛ حجت الاسلام حسنلو تصریح کرد: حوادث و قیام های این دوره و
به خصوص پیامدهای قیام امام حسین (ع) تاثیر فراوانی در وضعیت اجتماعی آن
روزگار بر جای گذاشت و امام در چنین شرایطی باید ضمن حفظ مکتب و اساس دین،
در جهت برگرداندن شرایط به وضعیتی که اسلام و به خصوص شیعه را حیاتی تازه
دهد تلاش می کرد.
مدیرگروه تاریخ و سیره مرکز مطالعات حوزه خاطرنشان کرد: امام سجاد (ع)
هر چند در این قیام ها شرکت نداشتند اما مواضع سیاسی که در راستای اهداف و
قیام نهضت سیدالشهدا (ع) بود اتخاذ می کردند. و از قیامهایی مانند قیام
مختار که در راستای نهضت عاشورا بود حمایت و آن را تأیید کرده اند؛ دعوت
مردم به اخلاق، آداب قرآنی الهی، تزکیه و تعلیم انسانها و تقویت معنویت
مردم، از جمله فعالیت های امام در این عرصه است. همچنان که سنت و سیره نبوی
نیز بر همین اساس استوار بود.
وی افزود: اخلاقیات اسلام در طول دوره 20 ساله حکومت معاویه کاملاً رنگ
باخته بود و مردم از سنت و سیره پیامبر بی خبر و بی اطلاع بودند و قیام
حسینی نیز به همین دلیل رخ داد. حضرت سجاد نیز پس از واقعه کربلا بدون آنکه
با قیامهای موجود موافقت و همراهی کند با رفتار و کردار خود و تاکید به
حرمت پیامبر و اهل بیت او در جامعه و ارشاد مردم به صورت فردی یا جمعی به
شکل عملی به سنت نبوی دعوت می کرد.
حجت الاسلام حسنلو یادآور شد: تاکید حضرت زین العابدین (ع) در دعاهای
صحیفه سجادیه نسبت به پیامبر و خاندان آن حضرت به دلیل فراموشی سنت نبوی در
میان مردم است. ضمن اینکه امام این دعاها را به تنهایی و در انزوا که
قرائت نمی کردند بلکه آنها را به دیگران می آموختند و گاه بعضی از دعاها را
در مسجد مدینه تلاوت می کردند. امام تلاش می کرد با روش تاکید بر محوریت
پیامبر و خاندان او شقاق و اختلاف موجود میان امت اسلام را از بین رفته و
وحدت اجتماعی در جامعه حاکم شود. چرا که به خوبی می دانست که با توجه به
تحرکات دشمن در مرزهای سرزمین اسلامی با وجود این اختلافات احتمال حمله
دشمنان و از بین بردن پایه و اساس دین پیامبر از بیخ و بن وجود دارد.
وی افزود: فعالیت های امام از سویی، این پیام مهم اجتماعی را به مردم
منتقل می کرد که تنها راه نجات از اختلافات، توجه به پیامبر و خاندان آن
حضرت است. از سوی دیگر این سیره و شیوه تبلیغی امام آثار سیاسی نیز به
دنبال داشت و مردم متوجه این موضوع می شدند که مدعیان خلافت از جمله آل
زبیر و بنی امیه مردود بوده و تنها به دنبال حکومت و قدرت هستند.
برخی حتی از وجود اهل بیت پیامبر(ص) خبر نداشتند
این کارشناس تاریخ اسلام گفت: مواضع امام در چنین شرایطی بسیار شگفت
انگیز است. چرا که حضرت وضعیت جامعه اسلامی را رصد کرده و شبهات مبتلابه که
در میان مردم شیوع داشت را پاسخ می گفت. با توجه به اینکه کلیه این مسائل
ریشه در ضعف اعتقادی مردم به دلیل ناآگاهی آنها از اسلام ناب و معارف نبوی
داشت چنانکه برخی مردم حتی از وجود فرزندان و اهل بیت پیامبر خبر نداشتند
لذا محوریت فعالیت ها و حتی دعاهای حضرت سجاد (ع) شناساندن اهل بیت و
پیامبر به مردم است و تمام سعی و تلاش امام حول محور ایجاد وحدت اسلامی می
گردد به گونه ای که حتی در واقعه خونین حره خانواده فردی همچون مروان را
امان و پناه می دهد.
حجت الاسلام حسنلو تصریح کرد: این اقدامات وحدت بخش امام حتی علما و
فقهای اهل تسنن نیز در اطراف امامت جمع شوند و از محضر آن حضرت در زمینه
مسائل عرفانی و اجتماعی بهره گیرند آنچنانکه فردی مانند امام شافعی در
توصیف حضرت سجاد (ع) جملاتی شگفت آور دارد.
کربلا، حاصل انحراف در سبک زندگی مردم بود
وی تاکید کرد: از جمله انحرافات اجتماعی این دوران دوری مردم از معنویت
است. معنویات به کلی در جامعه رنگ باخته و این مساله پیش از آنکه یک
انحراف فردی باشد انحرافی اجتماعی است که امام ریشه و اساس این انحراف
اجتماعی را انحراف حکمرانان از سیره نبوی و اهل بیت دانسته و با دعا و
مناجات مردم را به اصلاح امور اجتماعی دعوت می کنند و در این راستا نخبگانی
مانند ابوحمزه ثمالی تربیت می شوند.
مدیر گروه تاریخ و سیره مرکز مطالعات حوزه افزود: حضرت سجاد (ع) از
طریق مضامین عالی عرفانی به اصلاح جامعه اسلامی و ایجاد انقلاب درونی در
امت اسلام می پردازد همچنانکه امام حسین (ع) انقلابی بیرونی ایجاد کرد امام
سجاد (ع) نیز با استفاده از این زمینه انقلاب درونی در امت اسلام پدید می
آورد چرا که به خوبی واقف است که دنیاطلبی مردم آنان را به سویی می برد که
ولی خدا را بکشند و این انگیزه از درون مردم برمی خیزد لذا امام بر اصلاح
همزمان درون و برون تاکید دارد. به گونه ای که از نظر بیرونی، جامعه به
وحدت رسیده و از نظر درونی نیز انقلابی در روحیات مردم ایجاد شود و به
سازندگی اخلاقی و اجتماعی اهمیت دهند. بنابراین امام همزمان اصلاح قلب و
اجتماع امت اسلامی را بر عهده می گیرد.
وقتی امکانات وبیت المال مسلمین در اختیار مشتی فاسق بنام بنی امیه
قرار گرفت وآنان املاک را تیول خود قرار داده وبه ثروت اندوزی پرداختند
ومادی گرایی را در جامعه با رفتار خود ترویج دادند گرایش به ثروت اندوزی
وگرفتن مالیاتهای سنگین از مردم وشیوع ظلم گسترده بویژه درحق اهل بیت وبنی
هاشم ومردمان با تقوا سبک زندگی مردم را به انحراف از سیره پیامبر (ص) سوق
داد ؛ ازاین روی امام حسین قیام کرد وامام سجاد با تزوروش دیگری جهت قیام
واهداف قیام را ضمن زنده داشت یاد امام وشهدای کربلا با عزاداری به آنان
حفظ کرد واین روح حیات بخش نهضت حسینی را به ائمه ونسلها ی مسلمانان
وجوانان شیعه ومتن جامعه شیعه که جوهره اسلام در آن بود منتقل کرد ؛ امام
سجاد با عرفان نهضت حسینی را جاوید کرد همان روشی که امام خمینی نیز از آن
در پیروزی انقلاب اسلامی بهره برد ؛
حجت الاسلام حسنلو تصریح کرد: این مساله وانحراف از ارزشهای دینی
وگرایش به ثروت اندوزی با راههای حرام واحتکار وگران فروشی مشکلی است که
امروز نیز گریبانگیر جامعه ما شده است و فرمایشات رهبر معظم انقلاب در
رابطه با سبک زندگی ناظر بر همین موضوع است؛ سبک زندگی مسلمانان در دوره
امام سجاد (ع) تحت تربیت منحرفان به ویژه معاویه و امویان و....بود که
جامعه را به سمت و سویی می برد که عده ای امام زمان را می کشند و عده ای
نیز بی تفاوت این واقعه را می نگرند چنین فاجعه ای حاصل انحراف در سبک
زندگی اسلامی است. که باید برای اصلاح آن هرجه سریعتر اقدام کرد؛
امیر علی حسنلو / مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات
يکشنبه 19/9/1391 - 18:55
اهل بیت
هدف امام حسین ـ علیه السلام ـ از عزیمت به كوفه
اگر
هدف امام حسین ـ علیه السلام ـ از عزیمت به كوفه حکومت بود چرا پس از
آنكه با عدم استقبال كوفیان مواجه شد قصد بازگشت به مدینه را نكرد كه به
محاصره و شهادت ایشان منجر نشود؟
سه عامل مهم در پیدایش نهضت امام حسین ـ علیه السلام ـ تأثیر داشت: 1 .
درخواست بیعت از امام حسین ـ علیه السلام ـ برای یزید و وارد كردن فشار
به آن حضرت. در این عامل امام حسین(ع) حالت دفاعی داشت زیرا حكومت یزید از
او با فشار و اصرار بیعت میخواست و حضرت خودداری میورزید.
عامل دوم: دعوت مردم كوفه از امام حسین ـ علیه السلام ـ در این عامل
عكسالعمل امام مثبت است و نوعی همكاری و تعاون با كوفیان به شمار میرود.
حضرت در مكه از نظر خودداری از بیعت یزید دیگر وظیفهای به عهده نداشت چون
در هر حال بیعت نكرده بود؛ اما دعوت كوفیان بُعد تازهای به قضیه داد و
وظیفه تازهای برای امام ایجاد كرد. گویی ارزیابی امام ـ علیه السلام ـ
این بود كه حال كه كوفیان با این همه اصرار و اشتیاق مرا دعوت كردهاند به
عراق میروم اگر آنان به وعدههای خود وفادار بودند كه چه بهتر، و اگر چنین
نبود باز به مكه برمیگردم یا به یكی از مناطق اسلامی میروم.
عامل سوم: كه یك عامل مهم است عامل امر به معروف و نهی از منكر است. در
این عامل منطق امام، منطق اعتراض و تهاجم بر حكومت ضد اسلامی است زیرا
معتقد بود كه جهان اسلام را فساد و آلودگی فرا گرفته و حكومت وقت به صورت
سرچشمه فساد درآمده است و او به حكم مسئولیت شرعی و وظیفه الهی خود باید
قیام كند. پس معلوم میشود كه اگر دعوت مردم كوفه عامل مهم و اساسی بود.
وقتی خبر اوضاع پریشان كوفه به حضرت رسید امام دست از سخنان و مواضع خود
برمیداشت و از ادامه سفر خودداری میكرد در حالی كه داغترین و
شورانگیزترین سخنان امام از اینجا شروع شد پس عامل امر به معروف و نهی از
منكر مهمترین انگیزه برای قیام امام حسین محسوب می شود.
اما آیا امام قصد بازگشت داشت یا نه؟
امام حسین ـ علیه السلام ـ به دنبال استقبال عظیم مردم كوفه پسر عمویش
(مسلم بن عقیل) را برای سامان دادن اوضاع كوفه و ارائه ی گزارش روانه
عراق كرد و خود پس از چندی در روز سه شنبه نهم ذیحجه سال (نهم یا هشتم) از
مكه خارج شد.[1] زمانی كه خبر حركت امام به یزید رسید نامهای به ابن زیاد
نوشت و با آگاه كردن وی از این امر دستور داد كه شهرکوفه را به شدت كنترل
نماید. ابن زیاد به دستور یزید، مسلم بن عقیل را دستگیر و به شهادت رساند،
خبر شهادت مسلم و هانی مهمترین خبر ناگوار از وضعیت كوفه بود كه به امام
رسید. اما حضرت هنوز به نامهها و دعوتها و بیعتهای كوفیان امیدوار بود
زیرا شیعیان زیادی در این شهر بودند و امید آن بود كه امام را یاری كنند.
امام حسین ـ علیه السلام ـ همچنان به حركت خود به مقصد كوفه ادامه
داد تا اینكه به سپاه حربن یزید ریاحی كه به قصد كنترل منطقه و مانع شدن از
حركت امام به سمت كوفه گسیل شده بود مواجه شد. وقتی سپاه حر به امام رسید
حضرت كه امید به حمایت كوفیان داشت از حر پرسید كه به كمك آنان آمده یا بر
ضدّ آنهاست. حر گفت: بر ضدّ شما.[2] پس از آن بود كه امام درباره ی دعوت
كوفیان و نامههای آنان سخن گفت و اینكه اگر مردم از دعوت خود برگشتهاند
حاضر است از راهی كه آمده برگردد حر پاسخ داد:كه وی از نامهها بیخبر است
و مأموریت دارد كه وی را به كوفه نزد عبیدالله بن زیاد ببرد حضرت حاضر به
حركت به سمت كوفه نشدند و قصد بازگشت كردند و به طرف حجاز به راه
افتادند.[3]
صحبت از بازگشت یكی از اساسیترین نكاتی است كه امام از این پس تا
زمانی كه فرصت طرح آن را دارد بیان می كند. پس از رسیدن دشمن و حركت به سمت
كربلا امام بارها در سخنرانیهای خود در هر فرصت بر نامههای اهل كوفه
تكیه دارد، به علاوه درباره ماهیت حكومت اموی سخن می گوید و امامت را از آن
خود میداند و پس از آن میفرماید اگر ما را نمیخواهید و حق ما را نمی
شناسید از همین جا باز میگردم.[4] دو سپاه امام و حر بن یزید ریاحی در
کنار هم در حال حركت بودند و حر مراقب امام بود تا به حجاز باز نگردد. در
این مسیر بود كه امام میكوشید تا از كوفه دور شود و به سمت بادیه حركت كند
اما حر ممانعت میكرد تا به كربلا رسیدند. عبیدالله بن زیاد برای مجبور
كردن امام به بیعت با یزید یا جنگ كردن با وی عمر بن سعد را با سپاهی روانه
كربلا كرد. گفتگوهای چندی میان امام حسین ـ علیه السلام ـ و عمر بن سعد
در روزهای حضورش در كربلا صورت گرفت كه همه روی مسأله بازگشت تكیه داشت و
امام در صدد بود كه وضعیت به گونهای درآید كه بتواند از حیطه قدرت ابن
زیاد خارج شود.
در منابع درباره محل پیشنهادی امام برای بازگشت مطالب مختلفی آمده
است. تقریباً در همه منابع كهن این خبر آمده است كه یا اجازه دهید به جایی
كه از آنجا آمدهام بازگردم یا آنكه به یكی از مناطق مرزی دنیای اسلام
بروم.[5] بلاذری این خبر را هم آورده است كه او فقط درخواست بازگشت به
مدینه را داشت.[6]
پس نتیجه میگیریم كه امام بعد از شكستن بیعت توسط مردم كوفه قصد
بازگشت را داشت و این حاكمان جور بودند كه مانع حركت امام شدند و امام را
به شهادت رساندند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . بلاذری، انساب الاشراف، تصحیح محمدباقر محمودی، بیروت، 1379، ج3، ص160.
[2] . ابن اعثم كوفی، الفتوح، بیروت، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ج 5، ص 136 ـ 138.
[3] . دینوری، اخبار الطوال، تصحیح عبد المنعم احمد، قم، افشار، چاپ 1960، ص247.
[4] .طبری،محمدبن جریر، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسه اعلمی، ج 5، ص 402.
[5] . بلاذری،همان، ج 3، ص 225، و تاریخ طبری، ج 5، ص 389.
[6] . همان،ج 3، ص 182.
مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات
يکشنبه 19/9/1391 - 18:55
اهل بیت
حركت امام حسین علیه السلام عبادی یا سیاسی
در
تفسیر حادثه كربلا و بررسی علل و عوامل وابعادآن، باید به سراغ كلمات و
سخنان معمار اصلی آن یعنی حسین بن علی ـ علیهما السلام ـ رفت. برخی عواملی
كه در سخنان امام ـ علیه السلام ـ دیده می شوند عبارتند از: بیعت خواهی
یزید، گوهر اخلاق، دعوت كوفیان، اصلاح امت، تغییر ساختار حكومت، عنصر امر
به معروف و نهی از منكر و...[1]
بنابراین، حركت امام حسین ـ علیه السلام ـ دارای ابعاد مختلف سیاسی،
عبادی، اجتماعی، الهی و... می باشد كه با وجود بعد ملكوتی و عبادی در قیام
ایشان باید نهضت را به گونه ای تفسیر كرد كه بتوان به عنوان الگو ،از آن
درس گرفت همان طور كه آن حضرت فرمودند: «و لكم فی اسوة»[2]، من برای
شمااسوه و الگو هستم.
هنگامی كه در مقام بیان شرایط سال شصت و یك هجری بر می آییم به مواردی،
مانند عوام فریبی بنی امیه، پیدایش انحرافات فكری،سیاسی و عقیدتی، گسترش
مفاسد و منكرات، رواج دنیاپرستی، تغییر مسیر خلافت، به خواب رفتن وجدان
مردم، از بین رفتن ارزش های معنوی و... بر می خوریم كه مبارزه با این شرایط
نه تنها دارای اثرات سیاسی است و مبارزین در این راه باید از بینش سیاسی
بالایی برخوردار باشند بلكه از بزرگترین عبادات نیز محسوب می شود، چرا كه
با این قیام دین اسلام حیات مجدد یافت و عبادتی بالاتر از زنده کردن دین
نیست.
در رفتاروگفتار امام حسین ـ علیه السلام ـ از همان آغاز حركت از مدینه
تا رسیدن به كربلا: معنویت، عزت و سرافرازی،سیاست و در عین حال عبودیت و
تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است. روزی كه ده ها هزار نامه برای آن
حضرت،ازطرف مدّعیان وفاداری وشیعه گری آمد، فریب نخورد و طی یك سخنرانی
فرمودند: «خُطّ الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاة».[3] صحبت
ازرسالت بزرگ خودوآمادگی برای مرگ كردند،ودشمنانش را تهدید و دوستانش را
تطمیع نکردند؛بلکه ازاهداف خودونجات جامعه اسلامی سخن گفتند .
آن روزی هم كه در كربلا همراه یك جمع كمتر از صد نفر توسط سی هزار
جمعیت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید كردند، عزیزانش را تهدید
كردند، زنها و حرم او را تهدیدو به اسارت بردند، آن روز هم ذره ای اضطراب
در این مرد خدا و بنده خدا و عزیز اسلام مشاهده نشد،و[4]بازسخن ازهدف الهی
خودوهدایت امت گفتند.
تكیه بر روی جنبه سیاسی كربلا نباید توجه ما را به این رخداد عظیم به
عنوان یك پدیده كاملاً برتر، یك امر جاودانه یك امر تقدیر و تعریف شده از
سوی باری تعالی، كم رنگ كند. كربلا یك نهضت زمینی صرف نیست؛ بخشی از وحی
مجسم و قرآن عینیت یافته است. همان طور كه نظریه امامت در شیعه، صرفاً
مشتمل بر جنبه سیاسی نیست، قیام عاشورا هم، تنها یك حركت سیاسی صرف نیست
بلكه حركت و سیاستی است كه عین عبادت بوده كه قربةً الی الله صورت گرفته
است.[5]
بنابراین باید گفت قیام كربلا افزون بر این كه یك حركت عبادی بود، در
عین حال حركتی سیاسی هم بود كه این امر با توجه به جامعیت اسلام و عینیت
دیانت با سیاست قابل تبیین است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ر.ك: ره توشه راهیان نور، ویژه محرم الحرام 1420 هـ ق، ص 35.
[2] . تاریخ طبری، ج 5، ص 403 و بحارالانوار، ج 44، ص 382.
[3] . بحارالانوار، ج 44، ص 366.
[4] . برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری در ایام محرم سال 1378، ره
توشه ویژه محرم الحرام 1423 هـ ق، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص 7.
[5] . جعفریان، رسول، تأملی در نهضت عاشورا، قم، انصاریان، چ دوم، 1381، ص 253.
مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات
يکشنبه 19/9/1391 - 18:54
اهل بیت
تشکیل حکومت یا امر به معروف و نهی از منکر
هدف امام حسین(ع) تشکیل حکومت یا امر به معروف و نهی از منکر
قیام حضرت ابا عبدالله الحسین كه موجب احیاء سنت رسول اكرم و تجدید
حیات دین گردید و بدعت گزاران و نابودكنندگان دین را رسوا نمود، تاكنون از
سوی اندیشمندان زیادی مورد بررسی و كاوش قرار گرفته است. در این
ارزیابیها، برخی اصلاً انكار كرده اند كه این قیام جنبه سیاسی داشته است
وگفته اند هر چه بود شهادت طلبی بوده است.[1] برخی دیگر آن را حركت سیاسی
دانسته و در راستای برپایی حكومت اسلامی تحلیل كرده اند. خود این گروه دو
دسته اند. دسته ای به علم امام نسبت به شهادت و عاقبت قیام كاری ندارند و
آن را انكار می كنند.[2] اما دسته ای دیگر، قیام امام را با علم امام به
شهادت سنجیده اند.[3]
به عبارتی گروه اخیر می گویند امام بین تكلیف ظاهری و تكلیف واقعی جمع
كرد و در حركت به كوفه هر دو وظیفه را انجام داد. از حیث واقعی او مأموریت
داشت در راه مبارزه با منكر و حكومت جور قیام كرده و در بر پایی حكومت عدل
بكوشد و خون خود را نثار آن كند. و از حیث ظاهری و برای پاسخ گویی به دعوت
مردم كوفه، به عنوان وجود حجت، به آن جا رود و برنامه ی خویش را عملی
سازد.[4]
اما بر این مطلب كه امام حسین انگیزه ی تشكیل حكومت داشته است قرائن تاریخی چندی وجود دارد كه به آنها اشاره می كنیم.
1. امام ابتدا مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت كند و بیعت
بگیرد تا حكومت اسلامی تشكیل دهد و حكومت یزید را از بین ببرد،[5]چنانچه
آن حضرت در نامه ای خطاب به كوفیان نوشتند: «اگر مسلم برای من بنویسد كه بر
همان اعتقادی هستید كه در نامه هایتان نوشته بودید، به سویتان خواهم
آمد».[6]
این حركت امام در حالی صورت می گیرد كه او به عاقبت قضیه عالم بود و
شهادت را در پیش چشمان مباركش می دید. آن گونه كه موقع اعزام مسلم بدو
فرمود:
«تو را به كوفه می فرستم در حالی كه خدا آنچه را می خواهد انجام می دهد، و امید دارم كه من و تو در درجه ی شهدا باشیم».[7]
2. در بین راه كه امام ـ علیه السلام ـ فرزدق را دیدار كردند، و وضعیت
كوفه را از او پرسیدند او جواب داد: قلبهای مردم با توست اما شمشیرهایشان
علیه تو. اما امام كه با قصد و انگیزه ی قبلی در راه كوفه بودند،
فرمودند:«راست گفتی همواره امر به دست خداوند است. هر چه بخواهد می شود و
هر روز خدای ما در كاری است،[8] اگر قضای او چنان باشد كه ما دوست داریم و
می پسندیم او را بر نعمتهایش سپاس گوییم و او ما را یاری می دهد تا سپاس
گزارش باشیم و اگر قضای او چیز دیگری باشد، كسی كه حق و راستی، نیت و
انگیزه ی اوست و تقوی پشتوانه اش، ضرری نمی كند».[9]
3. در مسیر بین مكه و كوفه امام حسین به بزرگان بصره نامه ای نوشت و
توسط غلام خود سلیمان برای آنها فرستاد. كه در آن بصریان را به اطاعت از
خویش و كمك و یاری در قیامش دعوت كرده بود، كه حاكی از قصد امام به مبارزه
ای جدی با حكومت وقت می باشد.[10]
4. در ملاقاتی كه بین امام ـ علیه السلام ـ و حر بن یزید ریاحی در
ابتدای ورود به عراق اتفاق افتاد .حضرت بعد از اقامه نماز ظهر و عصر، خطاب
به او و یارانش چنین فرمود:
«ای مردم اگر تقوا كنید و حق را به اهلش وا گذارید، رضایت الهی را به
دست آورده اید. ما اهل بیت محمد، اولی به سرپرستی مقام خلافت و امر هستیم
از آن كسانی كه ادعای آن را دارند و بر شما ستم روا می دارند».[11]
باری با تمامی این شواهد كه حتماً بیشتر از این هم می توان شاهد یافت،
می توان گفت امام ـ علیه السلام ـ متوجه بودند كه چكار می كنند، او آمده
بود و حكومت هم می خواست تشكیل دهد. اصلاً به خاطر همین نیت آمده بود. چرا
كه حكومت باید در دست امثال سید الشهداء باشد.[12]
با تمامی اینها امام خود به عاقبت قضیه مطلع بود و علم به شهادت خویش و
یارانش داشت و می دانست كه با این عدد كم نمی تواند با آن عده ای كه آنها
دارند مقابله كند. لكن تكلیف خود را تشخیص داده بود كه باید نهضت كند و
اظهار مخالفت و استنكار نماید.[13]
در این مورد هم شواهد و قرائن تاریخی بسیاری وجود دارد كه به تعدادی از آنها اشاره می كنیم:
1. در جایی حضرت با قاطعیت چنین فرمودند: اما یقیناً می دانم كه آن جا
محل به خاك افتادن من و اصحاب من می باشد كه از آن نجات نمی یابیم جز پسرم
علی ـ علیه السلام ـ .[14]
2. بعد از منزل «ثعلبیه» در بین راه امام را بر روی اسب لختی خواب ربود
پس بیدار شد و چند مرتبه فرمود: انا لله و انا الیه راجعون، در این حال
جناب علی اكبر پرسید: پدر جان سبب گفتن این جملات چه بود؟ حضرت فرمود: لحظه
ای چشمانم را خواب ربود، پس شنیدیم كه منادی می گفت: این كاروان می روند و
مرگ به دنبال آنها می رود. دانستم كه او، خبر مرگ ما را می دهد.
پس علی اكبر گفت: مگر ما بر حق نیستیم. امام فرمود: چرا سوگند به خدایی
كه بازگشت بندگان به سوی اوست. لذا علی اكبر گفت: بنابراین ما از مرگ باكی
نداریم.[15]
3. امام ـ علیه السلام ـ در نامه ای به بنی هاشم چنین می نویسد: هر كس
به من ملحق شود، شهید می شود و هر كس بماند به فتح و پیروزی دست نخواهد
یافت.[16]
گفتنی است این هر سه مورد كه ذكر شد، قبل از رسیدن خبر شهادت مسلم بوده
است لذا كسی نمی تواند ادعا كند كه قضیه شهادت و یقین بدان، بعد از شهادت
مسلم و خیانت كوفیان بوده است.
در نهایت باید گفت: حضرت سید الشهداء به همه آموخت كه در مقابل ظلم و
حكومت جائر چه باید كرد. با این كه از اول می دانست كه در این راه باید همه
اصحاب و خانواده اش را فدا كند.[17]ایشان به ما آموخت که باید فرد، فدای
جامعه شود، جامعه باید اصلاح شود. باید عدالت در بین مردم و جامعه تحقق
پیدا كند، لیقوم الناس بالقسط.[18]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . كسانی چون علی پناه اشتهاردی، در كتاب «هفت ساله».
[2] . كسانی چون صالحی نجف آبادی در كتاب شهید جاوید.
[3] . كسانی چون امام خمینی در بیاناتشان و صافی گلپایگانی در كتاب شهید آگاه.
[4] . شوشتری، جعفر، الخصائص الحسینیه، ترجمه محمد حسین شهرستانی، قم، جزایری، چاپ پنجم، 1378، ص 132.
[5] . بیانات امام خمینی، صحیفه نور، مركز تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 1، ص 174.
[6] . مفید، الارشاد، قم، آل البیت، چاپ اول، 1413، ج 3، ص 39.
[7] . عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین، بیروت، دار الكتاب الاسلامی، 1399ق، ص 145.
[8] . آیه شریفه:« كل یوم هو فی شأن».
[9] . مفید، پیشین، ص67.
[10] . سید بن طاوس، الملهوف، قم، اسوه، 1375، چاپ دوم، ص 115.
[11] . شیخ مفید، پیشین، ص 79.
[12] . بیانات امام خمینی، پیشین، ج20، ص191، نقل به تصرف.
[13] . بیانات امام خمینی، همان، ج 4، ص 15.
[14] . سید بن طاوس، پیشین، ص 126.
[15] . سید ن طاوس، پیشین، ص 131.
[16] . مهاجرانی، سید عطاء الله، پیام آوری عاشورا، تهران، اطلاعات، 1371، ص 138.
[17] . بیانات امام خمینی، پیشین، نقل با تصرف.
[18] . همان، ج15، ص148 (نقل با تصرف).
مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات
يکشنبه 19/9/1391 - 18:54
اهل بیت
گریههای هدفمند در عزاداریهای خردمندانه
هیچ
فریادی به سان اشک، یارای رساندن پیام را ندارد. چون هیچ آب حیاتی به
اندازهی خون امام حسین (علیه السلام) نتوانست، نهال جوان اسلام را سیراب
کند. نهالی که میرفت، با تیغ نابخردانهی اسلامستیزان، قلع و قمع و
خشکانده شود. هنوز شش دهه از ظهور اسلام نگذشته بود که مسلماننماها، نقاب
از چهره برداشته و با حربهی المُلک عقیم و با شعار« لعبت هاشم بالملک
و...» تیغ برداشته و به پیکر جوان اسلام حمله کردند. روزی با ترور مولا علی
(علیه السلام) در محراب عبادت و روزی دیگر با مسموم کردن فرزندش، امام
مجتبی (علیه السلام) و این بار با استهزاء به دین و هدم شعارها و ارزشهای
دین، به جنگ با وصی پیامبرخدا (ص) برخاستند. هدف، از بین بردن اسلام بود و
بس. امام حسین بن علی (علیهما السلام) با تدبیر و هوشمندی قیام کرد که
بالاخره خون مطهّرش ضامن بقای اسلام شد. حسین بن علی، وظیفهاش را اینگونه
تشخیص داد که حفظ اسلام، جز به اهدای خون، باقی نمیماند. و اینگونه دینش
را ادا و به شعارهایش وفا کرد و اسلام، از انحراف و کجی رهایی یافت.
بعد از جریان عاشورا، بزرگان دین، یکیک در زمان امامتشان با احیای
قیام عاشورا، اسلام را بیمه کردند و امروز در سایهی عزاداریها، درخت
اسلام تنومند شده است. هر قدر عزاداریها با شکوه باشد، بر عظمت دین افزوده
میشود. عزاداریها هر سال با شکوهتر از پیش، توسط مسلمانان ـ خواه از
شیعه و سنّی و حتّی از سایر ادیان (مسیحیها و یهودیهای فهیم)، نه برای
التیام بر احساس و عواطف، که برای ابراز قدردانی از اقدام بشر دوستانهی
حسین بن علی (ع)، برگزار میگردد. امام، با حرکت عاقلانه، مدّبرانه و
ماندگار، درسهایی دادند که بر سر وسینه زدن عزاداران، تنها گویای بخشی از
آن همه است.
تاریخچه مجالس عزاداری
عزاداری در رثای سالار شهیدان، از امام سجاد (علیه السلام) آغاز شد، که
خود از اسرای کربلا است و با چشمانشان فجایعی دیدند که زبان، از بیانش شرم
دارد. آن حضرت، بر مظلومیت پدر بزرگوارش حسین بن علی (علیهالسّلام) بسیار
گریه میكرد. سالها اشك ریخت و دیگران را نیز تشویق فرمود تا بر حسین بن
علی (علیه السلام) بگریند و از اهرم گریه، برای افشای چهرهی ستمگران اموی
استفاده نمایند. بدین جهت، آن بزرگوار از هر فرصتی برای رسوایی ستمكاران
استفاده میكرد. بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) تا نزدیك 6 سال
خانواده شهدای كربلا مشغول نوحه و مصیبت بودند، حتی زنی از بنیهاشم سُرمه
در چشم نكشید و خود را خضاب نكرد و دود از مطبخ بنیهاشم برنخاست تا آنكه 6
سال بعد از واقعه كربلا عبیدالله بن زیاد به دست ابراهیم فرزند مالك
اشتر؛و دقیقاً در سالروز واقعه عاشورا به درك واصل شد.
مختار، سرابن زیاد را براى امام زین العابدین(علیه السلام) فرستاد و
وقتى سر را نزد امام(علیه السلام) آوردند، امام سجاد(علیه السلام) در حال
صبحانه خوردن بود . فرمود: «مرا پیش ابن زیاد بردند، در حالىكه داشت
صبحانه مىخورد و سر پدرم در برابرش بود، گفتم: خداوندا! مرا نمیران تا سرِ
ابن زیاد را در حال صبحانه خوردن به من نشان دهى، پس ستایش، آن خدایى را
كه دعایم را به اجابت رساند!».[1]
پنجمین پیشوای مسلمانان امامباقر (علیه السلام) است. شخصیتی که
واقعهی کربلا را با تمام وجود، در عین کودکی، لمس کرده است. در زمان
امامتش نیز، عزادار جدّش، حسین بن علی (علیهما السلام) بود. وضعیت دوران
امام باقر (علیه السّلام)، به گونهای بود كه جلسات عزا، بسیار سخت و دشوار
برگزار میشد. بنیامّیه، روشی اتّخاذ كرده بود كه از هر نوع حركت و
برنامهای كه در راستای بیداری امت اسلام و افشاگری چهرهی ستمگران اموی
باشد، جلوگیری گردد. به همین جهت، امام باقر (علیه السّلام)، مجالس عزاداری
را در خفا و با حضور افراد خاصّی، برگزار میكرد و از شعرای معروف آن زمان
دعوت مینمود تا اشعاری بسرایند. یكی از آن شاعران، كمیت بن زید اسدی (م
126ه ق) بود كه بیشتر شعرهای خود را در مدح بنیهاشم و یادآوری مصایب
آلرسول میسرود.
ششمین اختر امامت نیز، از جمله عزاداران جدّشان است. او در استادی و
پرورش شاگرد، جانشین خوبی برای پدر است و در این عرصه نیز درست به وظیفهاش
عمل کرد. ابو بصیر، از یاران خاصّ امام صادق (علیه السّلام) میگوید: در
محضر آن حضرت بودم، ناگاه یكی از دختران امام حسین وارد شد، حضرت فرمودند:
«مرحبا! آنگاه او را مورد نوازش و مهربانی قرار داده و بوسید. فرمود: «حقر
الله من حقركم و انتقم ممن وتركم و خذل الله من خذلكم و لعنالله من قتلكم
و كان الله لكم ولیاً و حافظاً و ناصراً فقد طال بكاء الانبیاء و الصدیقین
و الشهداء و ملائكه السماء ثم بكی و قال یا أبا بصیر اذا نظرت الی ولد
الحسین أتانی مالا أملكه بما اوتی الی ابیهم والیهم یا ابا بصیر ان فاطمه
لتبكیه»[2] خداوند، كسی كه شما را تحقیر كرد [كوچك و پست گرداند] و از كسی
كه نسبت به شما ستم روا داشت، انتقام گیرد و خوار گرداند، آن كه شما را
خوار كرد. ـ خداوند ـ لعنت كند كسانی را كه پدران شما را به شهادت رساندند.
خداوند متعال سرپرست و نگهدار و یاور شما است. همانا پیامبران، صدّیقان،
شهدا و فرشتگان الهی بر حسین، فراوان گریستند. آنگاه خود حضرت گریه كردند و
فرمودند: ای ابوبصیر، هر زمان چشمم به یكی از فرزندان و نسل حسین میافتد و
به خاطر آن حادثهای میافتم كه برای پدران و یارانش، پیش آمد، حالتی به
من دست میدهد كه نمیتوانم تاب بیاورم. ای ابوبصیر، حتی فاطمه (سلام الله
علیها) نیز بر فرزندش حسین میگرید.
دوران امام كاظم (علیه السّلام)، دوران فشار و مراقبت بنیعباس بود. از
این رو، آن حضرت، بیشتر زندگی خود را در زندان سپری نمود. عزاداریها،
رونق و نمودی نداشت.یک قرن و نیم پس از حماسه کربلا؛ با فرا رسیدن ایّام
عاشورا، آن حضرت محزون و غمناك بود و آن روز را، روز غم، اندوه و گریه
میدانست. امام رضا (علیه السّلام) میفرماید: «كان ابی اذا دخل المحرم
لایری ضاحكاً و كانت الكآبه تغلب علیه حتی تمضی منه عشره ایام فاذا كان
الیوم العاشر منه كان ذلك الیوم یوم مصیبته و حزنه و بكائه»[3] با فرا
رسیدن ماه محرم، پدرم موسی بن جعفر، با چهرهی خندان دیده نمیشد و حزن و
اندوه، سراسر وجودش را فرا میگرفت، تا روز دهم فرا میرسید. آن روز، روز
مصیبت، اندوه و گریهی آن حضرت بود. در عصر امام جواد (علیه السّلام)،
عزاداری برای امام حسین (علیه السّلام)، به صورتی آشكار، در منازل علویان
برگزار میشد، امّا پس از معتصم عباسی، دیگر جانشینان وی از اقامهی
عزاداری و حتّی از زیارت قبور امامان و شهیدان كربلا، به شدّت جلوگیری
كردند. امام هادی (علیه السّلام)، در محیطی خفقانآور زندگی میكرد. متوكّل
عباسی ـ حاكم وقت ـ دشمنی خاصّی با امام و شیعیان آن حضرت داشت. وی به
اندازهای در زشتكاری پیش رفت كه قبر امام حسین (علیه السّلام) را ویران
ساخت و آثار آن را از میان برد.[4] این وضعیت تا عصر امامت امام حسن عسكری
(علیه السلام) استمرار داشت، امّا شیعیان و علویان، هرگز ترس به خود راه
ندادند و همواره در طول تاریخ، با ستمگران اموی و عباسی مبارزه كردند.
خواه از راه مبارزه مثبت و یا منفی؛ از راه زیارت قبور و نفرین بر كشندگان
آنان، یا از راه عزاداری و گریه بر مظلومیت شهیدان، به ویژه شهدای كربلا.
دو قرن بعد، بیشك، امام زمان (عج)، سیرهی پدران بزرگوار خود را استمرار
بخشیده است و بر جدّ بزرگش، حسین بن علی (علیه السّلام) میگرید. چنانكه
در زیارت ناحیهی مقدّسه آمده است كه آن حضرت خطاب به جدّشان امام حسین ـ
سید شباب اهل الجنة ـ میفرماید: «لاندبنك صباحاًو مساًء و لابكین علیك
بدل الدموع دماً».[5] هر صبحگاه و شامگاه، بر تو ای جدّ بزرگوار، میگریم
و آنچنان گریه میكنم كه به جای اشك، خون از چشمانم جاری شود. این شیوه،
تا ظهور حضرتش ادامه خواهد داشت و انشاءالله، با ظهورش جهان را پر از عدل و
داد نماید و ریشه ظلم و ظالمان را از جهان خواهد كند.[6]
انگیزه رواج مجالس عزاداری
و امّا چرا این گونه مرثیهخوانی و عزاداری ها، رواج یافت؟ رازش را در
کردار دگراندیشان، باید جستجو کرد. اگر نبود اینگونه عزاداری، نشانی از
اسلام هم دیده نمیشد. دشمن، هرگاه از اسلام سیلی خورده است، زهرش را به
این مجالس و محافل ریخته است. در همین چند دهه پیش، قلدری بیسواد و دست
نشاندهی انگلیس، تمام قد، در مقابل عزاداری و سینهزنی، قد علم کرد. او به
اشارهی اجانب، در مقابل این حرکت عبادی ـ سیاسی مردم ایستاد. او به ظاهر،
مسلمان بود، امّا بویی از اسلام نبرده بود. امروز نامی از این شخص نیست و
هر چه هست بدنامی است امّا عزاداری سیّدالشهدا همچنان پا برجا است.
مقابله با دستههای عزاداری، با حمایت و هدایت غرب و با عوامل وهابیّت،
نشان دیگری از واهمهی دشمن از عزادریهاست. وقتی ابلهی کوتهفکر، به خود
کمربند انفجاری میبندد و در صفوف عزادارن میرود، یعنی قیام حسین بن علی
(علیه السلام) و اسلام، همچنان زنده است. با پیروزی انقلاب، بار دیگر
دشمن، سیلی محکمتری خورد و دانست، پیروزی اسلامیان از همین مجالس عزاداری
است. به همین دلیل با رخنه در تریبون مدیحهسرایی، سعی در انحراف عزاداری
داشت، که با هوشیاری مراجع تقلید، تلاششان بر باد رفت. همه این را فهمیده
اند که مجالس روضهخوانی و عزاداری، خط مقدم و سنگر مقاومت اسلامخواهان و
بیداری اسلامی در جهان اسلام است. تضعیف این سنگر ، فتح سایر سنگرها است.
سلاح این سنگر گریه است. گریه سفارش پیامبر گرامی اسلام است. با گریه بر
مصائب امام حسین (علیه السلام)، اسلام بیمه میشود. پیامبر خطاب به دخت
گرامشان فرمود: «یا فاطمه کل عین باکیه یوم القیامه الا عین بکت علی مصاب
الحسین».[7] ای فاطمه، هر چشمی در روز قیامت گریان است، مگر چشمی که بر
مصائب حسین گریه کند.
گریه و عزاداری، مُردهپرستی نیست
چگونه است که اگر پزشک جان بیماری را نجات دهد، بیمار زندگیاش را
مدیون او می داند و هر بار به یادش میافتد، با عظمت از او یاد میکند. و
حتّی بر مرگ پزشک، ناراحت میشود و اگر از او یاد کند و فاتحهای برایش
بخواند، مُردهپرستی نیست؟ چگونه است که هر ساله بر یادبود کشتهشدگان
هیروشیما، گل میافکنند و ادای احترام میکنند و کسی آن را مُردهپرستی
نمیداند؟ چگونه است بر قبر بزرگان و شعرا و رهبران کشورها در سالگردشان
گل میگذارند و لحظاتی سکوت میکنند و کسی آن را مُردهپرستی نمیداند؟
چگونه است که برای مخترع روشنی چراغ پس از سالیانی از مرگش احترام می
گذارند وکسی آن را مرده پرستی نمی داند و کسی آنها را تخطئه نمیکنند؟ و
این تنها حسین بن علی (علیه السلام) است که اگر کسی به او ادای احترام
کرد، مُردهپرستی کرده است؟ آیا از یهودیانی که در روز تاسوعا و عاشورا،
برای قمربنیهاشم (علیه السلام)، نذورات میدهند، پرسیدهاید چرا
مُردهپرستی میکنند؟ اگر نمیدانید، بدانید که حسین بن علی (علیه السلام)
برای همهی انسانها و اعتلای نام انسانیّت قیام کرد. به همین دلیل است که
همه در عزای او خود را عزادار میدانند. هر کس که میاندیشد و اهل تفکر
است، عزادار است. چون حسین (علیه السلام)، متعلّق به همهی اندیشمندان
است.امام حسین چراغ هدایت است و اوست که سزاوار احترام است و مجلس عزا ،
مجلس احترام به سالار و سرور آزادگان است.
در هر برهه از زمان، مردم همان عصر، به وظیفهی خود وفا کرده و
عزاداری میکنند و سالهای بعد، مردم همان عصر نیز، بنا بر درک و شعوری که
از قیام امام کسب کردهاند، به پا میخیزند و اقامهی عزای حسین بن علی
(علیه السلام) میکنند. مردم عاقل و فهیم میدانند که همانگونه که نفع
درس خواندن و غذا خوردن، به خود فرد میرسد و با غذاخوردن یک نفر، دیگری
سیر نمیشود، ادای احترام هم همینگونه است. ادای تکلیف از یک نفر، باعث
اسقاط تکلیف از دیگری نیست. در این مجالس است که کودکان رسم وفاداری را می
آموزند که چگونه از بزرگان خود قدردانی کنند. با اقامهی عزا به سبک سنتی،
فرزندان میآموزند، چگونه از خود و دینشان محافظت کنند. قرآن میفرماید:«
اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها». هرگاه شما را درود گفتند: شما نیز به
بهترین وجه پاسخ دهید. امام برای احیای دین و اصلاح امّت، از همهی
داراییاش گذشت و اگر کسی در احیای نام امام، هزینه و اطعامی دهد، در واقع
به قرآن عمل کرده است. مجالس سوگواری، صرفا یک نمایش تراژدی و کلاسیک، و
سنّتی، ویا مثل جشن نوروز یا کریسمس نیست که فقط در زمان خاصی برگزارشود.
این محافل پر از معنا، مفاهیم و پیامهای خاص است. مجلس عبادت وذکر است .
مجلس عشق ودلدادگی است که آن نیز محدود به زمان و مکان نیست.
امام خمینی(ره) در باره ارزش گریه بر امام حسین می گوید: «اینکه در
روایات ما، برای یک قطره اشک، برای مظلوم کربلا، آنقدر ارزش قائلند، حتّی
برای تباکی ـ به صورت گریه درآمدن ـ ارزش قائلند، نه از باب این است که
سیّد مظلومان، احتیاج به این کار دارد و نه آن است که فقط برای ثواب بردن
شما و مستمعین شما باشد. گرچه همهی ثوابها هست، لکن، چرا این ثواب برای
این مجالس عزاء آنقدر عظیم قرار داده شده است، و چرا خداوند تبارک و تعالی
برای اشک و حتی یک قطره اشک و حتی تباکی، آنقدر ثواب داده است؟ کمکم
مسئله از دید سیاسیاش معلوم میشود و انشاءاللّه بعدها بیشتر معلوم
میشود.» وی معتقد است ؛اینکه برای عزاداری، مجالس عزا و نوحهخوانی، این
همه ثواب داده شده است، علاوه بر آن امور عبادی و روحانیش، یک مسئلهی مهّم
سیاسی، در کار بوده است. آن روزی که این روایات صادر شده است، روزی بوده
است که این «فرقۀ ناجیه» به حکومت اموی و عباسی مبتلا بودند. در آن زمانی،
یک جمعیت بسیار کم، در مقابل قدرتهای بزرگ، در آن وقت، برای سازمان دادن
به فعالیّت سیاسی این اقلیّت، راهی درست کردند که این راه، خودش سازمانده
است و آن، نقل از منابع وحی [است] به این که برای این مجالس، اینقدر عظمت
است و برای این اشکها آنقدر در دور و برِ این اشکها و عزاداریها،
شیعیان با اقلیّت اجتماع میکردند و شاید بسیاری از آنها هم نمیدانستند،
مطلب چیست، ولی مطلب، سازماندهی به یک گروه اقلیّت، در مقابل آن اکثریتها
[بود]. در طول تاریخ، این مجالس عزا یک سازماندهی سرتاسری در کشورهای
اسلامی است. در ایران نیز که مهد تشیع و اسلام و شیعه است، در مقابل
حکومتهایی که پیش میآمدند و بنا بر این داشتند که اساس اسلام و روحانیت
را از بین ببرند، آن چیزی که آنها را میترساند، این مجالس عزا و این
دستجات بود. امام(ره) در باره نظر غربی ها و این مجالس معتقداست؛
شاید غربزدهها، به ما میگویند «ملت گریه» و شاید خودیها،
نمیتوانند تحمل کنند که یک قطره اشک، چه قدر ثواب دارد. یک مجلس عزا چه
قدر ثواب دارد. آنها، نمیتوانند آن چیزهایی را که برای ادعیه ذکر میشود و
آن ثوابهایی را که برای دو سطر دعا آمده، درک کنند. جنبهی سیاسی این
دعاها، توجّه به خدا و توجّه همهی مردم به یک نقطه، این است که یک ملت را
برای یک مقصد اسلامی بسیج کند. مجلس عزا، نه برای این است که برای
سیدالشهداء گریه کنند و اجر ببرند ـ البته این هم هست ـ، بلکه مهم، آن
جنبهی سیاسی است که ائمهی ما در صدر اسلام نقشهاش را کشیدهاند که
اجتماعی، تحت یک بیرق، و یک ایده تشکیل دهد. انقلاب ایران، ثمرهی مجالس
عزاداری است ملّت ما باید قدر این مجالس را بداند، چرا که این مجالس
ملّتها را زنده نگه میدارد. اگرغربزدهها، بُعد سیاسی واقعهی عاشورا
را بفهمند، خودشان نیز مجلس عزاداری، بپا میکنند.[8]
شیعیان با تأسی به کلام نورانی امام حسین (علیه السلام) گریه وندبه سر
می دهند که فرمود: «شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذكرونی أو سمعتم بغریب او
شهید فاندبونی».[9] ای شیعه و پیرو من، هرگاه آب گوارا نوشیدی، مرا یاد کن
یا از غریب و شهیدی شنیدی، بر من گریه و ندبه کن.
تکرار تاریخ
تاریخ در حال تکرار است. دیروز کربلا، صحنهی نبرد حق و باطل بود و
امروز، غزّه میدان مبارزه با باطل است. ما از مکتب عزاداری، راه مبارزه با
یزید زمان را میآموزیم. ما در عین اینکه وظیفه داریم، بر عاملان شهادت
حسین بن علی(علیهما السلام) لعن و نفرین بفرستیم، وظیفه داریم یزید زمان
را نیز بشناسیم. ما هر از چند گاه، یزیدها و معاویههایی را به رنگ و لعاب
نو میبینیم، اگر این مجالس نبود، امروز راه شناخت آنها نیز میسور نبود.
امام خمینی(ره) بزرگمرد تاریخ معاصر، با الهام از مکتب حسین بن علی
(علیهما السلام) انقلاب اسلامی را هدایت و رهبری نمود ، در این باره می
گوید: امیدواریم همانگونه که امام حسین (علیه السلام) با خون خود، اسلام
را زنده کرد، شما به تبعیّت از او، انقلاب و اسلام را ضمانت نمایید.[10]
اگر دیروز در عاشورا، حسین بن علی (علیهما السلام) را از آب محروم کردند،
امروز ملّت ایران را برای دست برداشتن از دینش، تحریم جهانی میکنند و درس
عاشورا، درس مقاومت در مقابل این تهدیدها و تحریمها است. اگر دیروز حسین
بن علی (علیهما السلام) تنها یک علی اصغر داشت، امروز، در 2000نقطه از
جهان، هزاران مادر، علی اصغرها را روی دست گرفتهاند و به یاری امامشان
میشتابند. و اینها انگیزهی مجالس عزاداری است.فاعتبروا یا اولی الابصار.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - الأمالی للطوسی، صفحه 435بحارالانوار جلد 45، صفحه 335
[2]. كامل الزیارات، باب 28، ص 88 و بحارالانوار، ج 45، ص 208، باب ما ظهر بعد شهاده الحسین ـ علیه السّلام.
[3]. امالی، صدوق، مجلس 27 و بحارالانوار، ج 44، ص 284، ثواب البكاء علی مصیبته
[4]. كامل ابن اثیر، ج 5، ص 287 ذكر ما فعله المتوكل لمشهد الحسین بن
علی ابن ابیطالب (علیه السّلام) و زندگی تحلیلی پیشوایان ما، ص 256.
[5]. بحارالانوار، ج 98، ص 320، باب كیفیه زیاره الحسین ـ علیه السّلام ـ یوم عاشوراء.
[6] - اقتباس از مقاله سیره ائمه اطهار در عزاداری – مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم.
[7]. بحار /44/293.
[8] - صحیفه امام، ج10، ص: 315 صحیفه امام، ج13، ص: 327 صحیفه امام،
ج15، ص: 331 صحیفه امام، ج16، ص: 343 صحیفه امام، ج16، ص: 346 صحیفه
امام، ج16، ص: 347- صحیفه امام، ج17، ص: 58- صحیفه امام، ج21، ص: 400
[9] - معالی السبطین شیخ جعفر شوشتری
[10]. صحیفه امام /17/440.
والسلام
محمد غفرانی
محرم الحرام 1434
7/9/1391
يکشنبه 19/9/1391 - 18:54