ادبی هنری
هر آنچه دانی که هر آینه معلوم تو گردد. به پرسیدن آن تعجیل مکن که هیبت سلطنت را زیان دارد .
چو لقمان دید کاندر دست داوود
همی آهن به معجز موم گردد
نپرسیدش چه می سازی که دانست
که بی پرسیدنش معلوم گردد
يکشنبه 14/4/1388 - 20:14
ادبی هنری
خلاف راه صواب است و عکس رای اولوالالباب ، دارو بگمان خوردن و راه نادیده بی کاروان رفتن . امام مرشد محمد غزالی را رحمه الله علیه پرسیدند : چگونه رسیدی بدین منزلت در علوم ؟ گفت : بدانکه هرچه ندانستم از پرسیدن آن ننگ نداشتم .
امید عافیت آنگه بود موافق عقل
که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
يکشنبه 14/4/1388 - 20:14
ادبی هنری
خلعت سلطان اگر چه عزیز است جامه خلقان خود بعزت تر و خوان بزرگان اگر چه لذیذست خرده انبان خود بلذت تر .
سرکه از دسترنج خویش و تره
بهتر از نان دهخدا و بره
يکشنبه 14/4/1388 - 20:14
ادبی هنری
دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گل برنیاید : تاجر کشتی شکسته و وارث با قلندران نشسته .
پیش درویشان بود خونت مباح
گر نباشد در میان مالت سبیل
یا مرو با یار ازرق پیرهن
یا بکش بر خان و مان انگشت نیل
دوستی با پیلبانان یا مکن
یا طلب کن خانه ای درخورد پیل
يکشنبه 14/4/1388 - 20:12
ادبی هنری
مرد بی مروت زن است و عابد با طمع رهزن .
ای بناموس کرده جامه سپید
بهر پندار خلق و نامه سیاه
دست کوتاه باید از دنیا
آستین خود دراز و خود کوتاه
يکشنبه 14/4/1388 - 20:11
ادبی هنری
یکی را گفتند : عالم بی عمل به چه ماند ؟ گفت به زنبور بی عسل .
زنبور درشت بی مروت راگوی
باری چو عسل نمی دهی نیش مزن
يکشنبه 14/4/1388 - 20:11
ادبی هنری
تلمیذ بی ارادت ، عاشق بی زر است و رنده بی معرفت ، مرغ بی پر و عالم بی عمل ، درخت بی بر است و زاهد بی علم ، خانه بی در .
مراد از نزول قرآن ، تحصیل سیرت خوب است نه ترتیل سورت مکتوب . عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سوار خفته . عاصی که دست بردارد به از عابد که در سر دارد .
سرهنگ لطیف خوی دلدار
بهتر زفقیه مردم آزار
يکشنبه 14/4/1388 - 20:11
ادبی هنری
حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می دارد .
مردکی خشک مغز را دیدم
رفته در پوستین صاحب جاه
گفتم ای خواجه گر تو بدبختی
مردم نیکبخت را چه گناه ؟
الا تا نخواهی بلا بر حسود
که آن بخت برگشته خود در بلاست
چه حاجت که با او کنی دشمنی
که او را چنین دشمنی در قفاست
يکشنبه 14/4/1388 - 20:11
ادبی هنری
صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل در خشک نمیرد .
مسکین حریص در همه عالم همی رود
او در قفای رزق و اجل در قفای او
يکشنبه 14/4/1388 - 20:9
ادبی هنری
ای طالب روزی بنشین که بخوری و ای مطلوب اجل مرو که جان نبری .
جهد رزق ارکنی وگر نکنی
برساند خدای عزوجل
ور روی در دهان شیر و پلنگ
نخوردت مگر به زور اجل
به نانهاده دست نرسد و نهاده هرکجا هست برسد .
شنیده ای که سکندر برفت تا ظلمات
به چند محنت و خورد آنکه خورد آب حیات
يکشنبه 14/4/1388 - 20:9