• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 316
تعداد نظرات : 120
زمان آخرین مطلب : 4216روز قبل
اهل بیت

برات آزادی از عذاب جهنم
 

در کوفه همسایه‌ای داشتم که نسبت به خاندان رسالت بی‌توجه بود، روزی به او گفتم:«چرا به زیارت قبر حضرت سیدالشهدا (ع) نمی‌روی؟» گفت:«چون بدعت است و هر بدعتی موجب گمراهی است و گمراهی موجب دخول در دوزخ است». من چون این سخنان یاوه را شنیدم روی از او برگرداندم، چون شب جمعه شد با خود گفتم:«صبح زود می‌روم و برخی از فضائل امام حسین (ع) را برای همسایه‌ام بیان می‌کنم بلکه از خواب غفلت بیدار شود.»
وقتی که به در خانه او رفتم او را نیافتم و چون سراغ او را گرفتم گفتند که او دیشب برای زیارت امام حسین (ع) به کربلا شرفیاب شده است. در دریایی از تعجب غرق شدم چرا که سخنان دیشب او را هنوز در ذهن داشتم پس سریعاً به طرف کربلا حرکت کردم چون به آنجا رسیدم او را دیدم که دائماً در رکوع و سجود است در حالی که اصلاً از عبادت خسته نمی‌شود.
به او گفتم:«ای همسایه! تو که می‌گفتی زیارت امام حسین (ع) بدعت است پس چرا به زیارت آن حضرت آمده‌ای؟!»
گفت:« عزیز من! آن وقتی که این حرف را می‌گفتم ابداًَ قائل به امامت حضرت نبودم تا اینکه شب گذشته (شب جمعه) در خواب دیدم که پیامبر اکرم و امیرمؤمنان و جمعی از امامان معصوم (ع) به همراه برخی از پیامبران به زیارت امام حسین (ع) آمدند و هودجی همراه ایشان بود»
پرسیدم :« در میان این هودج چه کسی است؟»
گفتند:«فاطمه زهرا است که به زیارت فرزندش حسین آمده است»
من به نزدیک هودج رفتم دیدم که آن حضرت از داخل هودج رقعه‌ها و کاغذهایی بیرون می ریزد!
پرسیدم:«این رقعه‌ها چیست؟»
گفتند:«اینها برای زیارت آزادی از عذاب جهنم است که به زائرین قبر حسین در شب جمعه داده می‌شود».
در آن حالت ناگهانی هاتفی آواز داد که:«ما و شیعیان ما در بلندترین درجه از درجات شهادت هستیم»
پرسیدم:«این جماعت کیستند که به زیارت آمده‌اند؟»
گفتند:«حضرت پیغمبر با انبیاء و ائمه هدی»
چون این واقعه را دیدم ناگهان از خواب برخاستم و به سرعت تمام ،خود را در دل تاریکی‌ها به کربلا رساندم و مشغول گریه و زاری و توبه شدم و با خود قرار گذاشتم که تا حیات من باقی باشد از جوار آن حضرت دور نشوم.
راوی :‌سلیمان بن اعمش
منبع : کتاب کرامات امام حسین (ع)
دوشنبه 29/8/1391 - 17:36
اهل بیت

حسین (ع) چاره بلا
 

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره) فرمود :« زمانی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم اتفاقاً اهالی سامرا به بیماری وبا و طاعون مبتلا شده بودند و همه روزی عد‌ه‌ای می‌مردند.
روزی جمعی از اهل علم در منزل استادم مرحوم سید محمد فشارکی (ره) بودند، ناگاه مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی (ره) که در مقام علمی مانند مرحوم فشارکی بود، تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگند.
مرحوم میرزا فرمود:«اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه؟» همه اهل مجلس تصدیق نمودند سپس فرمود:«من حکم می‌کنم که شیعیان ساکن سامرا از امروز تا ده روز مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه به روح شریف نرجس خاتون والده محترم ماجده حجه‌بن‌الحسن (ع) کنند تا این بلا از آنان دور شود».
اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان ابلاغ نمودند و همگان مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند. از فردای آن روز تلف شدن شیعیان موقوف شد با اینکه همه روزه عده‌ای از غیر شیعه می‌مردند به طوری که بر همه آشکار گردید که این واقعه بی‌علت نیست.
برخی از شیعه‌ها از آشنایان شیعه خود می‌پرسیدند:«سبب اینکه دیگر از شما کسی تلف نمی‌شود چیست؟» آنها در پاسخ می‌گفتند:«زیارت عاشورای امام حسین (ع) ما را نجات داد».
پس آنها هم متوسل به امام حسین (ع) شدند و همانند شیعیان مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند.
پس از مدتی بلا از آنها نیز برطرف شد.
  منبع:http://www.vaares.com

دوشنبه 29/8/1391 - 17:36
اهل بیت

شفاعت از آیت‌الله حائری یزدی
 

یکی از عجایبی که در مورد مرحوم آیت‌الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره) مؤسس حوزه علمیه قم نقل می‌کنند چنین است:
ایشان در مواقعی که سرپرستی حوزه علمیه اراک را بر عهده داشتند برای "آیت‌الله حاج آقا مصطفی اراکی "(ره) نقل کردند : «هنگامی که در کربلا مشغول تحصیل علم بودم در خواب دیدم شخصی به من گفت:«شیخ عبدالکریم! کارهایت را انجام بده و وصیت کن چرا که سه روز دیگر خواهی مرد». من از خواب بیدار شدم در حالیکه متحیر بودم به خود گفتم:« این یک خواب معمولی بود و تعبیری ندارد و آن را فراموش کردم.»
روز سه‌شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم و خوابی را که دیده بودم کاملاً از یاد برده بودم ،روز پنج‌شنبه که درس‌ها تعطیل بود با بعضی از دوستان به باغ بزرگ مرحوم سید جواد رفتیم ،در آنجا قدری گردش و تفرج و مدتی را با مباحث علمی گذراندیم. نهار را همانجا صرف کردیم و ساعتی خوابیدیم من نیز در گوشه‌ای به خواب رفتم ناگهان لرزه شدیدی سراسر وجودم را فرا گرفت دوستانم به سویم دویدند و هرچه عبا و روانداز همراه داشتند روی من انداختند ولی همچنان بدنم لرز داشت و در میان آتش تب افتاده بودم، حالت عجیبی بود حس کردم که حالم بسیار وخیم است به اطرافیانم گفتم:«کاری از دست شما ساخته نیست زودتر مرا به منزلم برسانید».
آنان وسیله‌ای فراهم کردند و مرا به شهر کربلا رساندند و وارد منزل نمودند در منزل، بی‌حال و بی‌حس در بستر افتاده بودم، بسیار حالم دگرگون شده بود در این میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم علائم مرگ را به وضوح مشاهده کردم و با در نظر گرفتن خوابی که دیده بودم مرگ را احساس کردم. ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند نگاهی به یکدیگر کردند و گفتند:«اجل این مرد رسیده است مشغول قبض روحش شویم» در همان حال عجیب با توجه قلبی به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) متوسل شده و عرض کردم:«ای حسین عزیز! دستم خالی است و کاری نکرده‌ام و زاد و توشه‌ای برای آخرت خود تدارک ندیده‌ام، تو را به جان مادرت زهرا (س) از من شفاعت نما تا خداوند مرگ مرا تأخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم».
بلافاصله پس از این توسل دیدم شخصی نزد آن دو نفر آمد و گفت : «حضرت سیدالشهدا (ع) فرمودند شیخ عبدالکریم به ما متوسل شده و ما نیز در پیشگاه خداوند از او شفاعت کردیم تا مرگش را به تأخیر اندازد و خداوند متعال تقاضای ما را اجابت نموده است هم اکنون از نزد او خارج شوید!»
در این موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و گفتند :«سمعا و طاعه»
پس دیدم آن دو نفر به همراه فرستاده امام حسین (ع) (سه نفری) صعود کردند و رفتند.در این وقت احساس سلامتی کردم و به خودم آمدم صدای گریه و زاری اطرافیانم را شنیدم و متوجه شدم که بستگانم در اطرافم جمع شده و به سر و صورت خود می‌زنند.
خواستم دستم را حرکت دهم ولی از شدت ضعف نتوانستم آرام چشم گشودم و دیدم که به رویم پارچه‌ای کشیده اند، خواستم پایم را جمع کنم ولی متوجه شدم که دو انگشت بزرگ پایم را بسته‌اند، (گویا مرا آماده غسل و کفن کرده بودند).
به هر زحمتی بود دستانم را تکان دادم و در آن حال شنیدم که کسی می‌گوید:«ساکت شوید! گریه نکنید، گویا بدن حرکت دارد!» همگان آرام شدند و رواندازی که به رویم کشیده بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پاهایم را دراز کردند با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهید کم‌کم از جا برخاسته و نشستم تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و بحمدالله پس از مدتی کوتاه بهبود یافتم و این موهبت به برکت مولایم حضرت امام حسین (ع) حاصل شد.
  منبع:http://www.vaares.com

دوشنبه 29/8/1391 - 17:35
اهل بیت

ساكت شدن درد چشم
 

من در بروجرد که بودم به درد چشم مبتلا شدم و هرچه معالجه کردم درد چشمم مرا رها نکرد تا آنجا که پزشکان بروجرد مرا از بهبودی مأیوس کردند.
مدتها گذشت تا اینکه ماه محرم و روز عاشورا فرا رسید و عزای سالارشهیدان برپا شد و دسته‌جات عزاداری به حرکت درآمد. یکبار یکی از دسته‌جات عزا از طرف منزل ما عبور می‌کرد من در حالیکه به عبور دسته چشم دوخته بودم می‌گریستم احساس کردم باید از آن گلهایی که عزاداران به سر خود می‌مالند بر چشم بگذارم آن ‌روز آرامش خاصی داشتم بعد از این ماجرا دیگر هیچ گاه چشمم درد نکرد.
راوی آیت‌الله بروجردی
دکترهای متخصص چشم تعجب می‌کردند که ایشان در سن 90 سالگی با توجه به آن همه مطالعه ابداً نیازی به عینک ندارد و اثری از ضعف چشم در ایشان دیده نمی‌شود.
منبع : کتاب کرامات و مقامات عرفانی امام حسین (ع)
دوشنبه 29/8/1391 - 17:34
اهل بیت

آتش‌ گلستان شد
 

در هندوستان یاد و نام امام حسین (ع) منزلت ویژه‌ای دارد ،عده بسیار زیادی از بازرگانان و ثروتمندان هند از مذاهب مختلف اعتقاد فوق‌العاده‌ای به حضرت سیدالشهدا دارند و برای برکت اموالشان همه ساله مقداری از ثروت خود را نذر سوگواری آن حضرت می‌کنند.
یکی از آنان هر ساله همراه سینه‌زنان حرکت می‌کرد و همراه با آنان بر سر و سینه می‌زد، هنگامیکه آن مرد بازرگان از دنیا رفت بنا به رسوم مذهبی خودشان بدن او را در آتش می‌سوزانیدند تا خاکستر بدن را دفن نمایند.اما با کمال تعجب و شگفتی دیدند آتش در دست راست و قسمتی از سینه‌اش ابداً اثری نکرده است.پس بستگانش آن دو قطعه از بدن را به قبرستان شیعیان آوردند و گفتند:«این دو عضو از آن حسین شماست»...

 

منبع :داستانهای شگفت‌انگیز شهید دستغیب

دوشنبه 29/8/1391 - 17:34
اهل بیت

  یاری‌ كردن‌ امام حسین


ابن‌ اثیر در شرح‌ حال‌ انس‌ بن‌ حارث‌ می‌نویسد: از اشعث‌ بن‌ سحیم‌ از پدرش‌ نقل ‌می‌كند كه‌ از رسول‌ خدا(ص) شنید كه‌ فرمود: پسرم‌ حسین(ع) در زمینی‌ در حوالی‌ سرزمین ‌عراق‌ به‌ شهادت‌ می‌رسد كسی‌ كه‌ او را در آن‌ حال‌ درك‌ كند باید او را یاری‌ دهد. انس‌ بن‌ حارث‌ وقتی‌ فهمید امام حسین(ع) عازم‌ كربلا شده‌ است‌، بی‌ درنگ‌ به‌ سوی‌ كربلا رفت‌ و در آن‌ سرزمین‌ در ركاب‌ امام حسین(ع) به‌ شهادت‌ رسید.
  منبع :  http://www.vaares.com

يکشنبه 28/8/1391 - 23:5
اهل بیت

 اخبار به‌ شهادت‌ ابا عبدالله(ع)


طبرانی‌ از عایشه‌ نقل‌ كرده‌ كه‌ گفت‌: رسول‌ خدا(ص) فرمودند: «جبرئیل‌ به‌ من‌ خبرداد كه‌ فرزندم‌ حسین در سرزمین‌ «طف‌» كشته‌ خواهد شد و این‌ تربت را‌ از آن‌ جا آورد و خبر داد كه‌ قبرش‌ آن‌ جا است‌». حاكم‌ از ام‌ فضل‌ دختر حارث‌ نقل‌ كرده‌ كه‌ رسول‌ خدا(ص) فرمودند: «جبرئیل‌ نزد من‌ آمد و به‌ من‌ خبر داد كه‌ امتم‌ فرزندم‌ حسین را خواهند كشت‌ و برای‌ من‌ از تربت‌ سرخ‌ او نیز آورد. و نیز طبرانی‌ و دیگران‌ چنین‌ نقل‌ كرده‌اند: انس‌ بن‌ مالك‌ از رسول‌ خدا(ص) نقل‌كرده‌ كه‌ فرشته‌ای‌ به‌ نام‌ «قطر» از پروردگارش‌ اجازه‌ خواست‌ تا مرا زیارت‌ كند، به‌ او اجازه‌ داده‌ شد. آن‌ روز در منزل‌ ام‌ سلمه‌ بودند بعد فرمودند: ای‌ ام‌ سلمه‌! مواظب‌ باش‌ كسی‌ وارد اتاق‌ نشود، در این‌ هنگام‌، امام حسین(ع) وارد شد و بر روی‌ پیامبر(ص) پرید و حضرت‌ او را گرفت‌ و می‌بوسید و می‌بویید، آن‌ گاه‌ ملك‌ گفت‌: آیا دوستش‌ داری‌؟ فرمود: آری‌، گفت‌:به‌ زودی‌ امت‌ تو او را خواهند كشت‌. اگر می‌خواهی‌ قتلگاه‌ او را نشانت‌ بدهم‌؟ آن‌ گاه‌ مشتی‌ از ریگ‌ یا خاك‌ آورد و ام‌ سلمه‌ آن‌ را برداشت‌ و در میان‌ لباسش‌ قرار داد. و باز در همان‌ جا از ام‌ سلمه‌ روایت‌ كرده‌ كه‌ امام حسن‌ و امام حسین در برابر رسول‌خدا(ص) مشغول‌ بازی‌ بودند، در این‌ هنگام‌ جبرئیل‌ نازل‌ شد و گفت‌: ای‌ محمد پس‌از تو امتت‌ این‌ فرزند را (و اشاره‌ كرد به‌ امام حسین(ع)) شهید می‌كنند. رسول‌خدا(ص) گریست‌و حسین(ع) را به‌ سینه‌اش‌ چسبانید، سپس‌ رسول‌ خدا(ص) تربتی‌ را نزد او گذاشت‌ وفرمود: «این‌ امانتی‌ است‌ نزد تو و پیامبر آن‌ را بویید و گفت‌: ای‌ وای‌ (كرب‌ و بلا) رسول‌خدا(ص) فرمود: ای‌ ام‌ سلمه‌! هرگاه‌ این‌ تربت‌ به‌ خون‌ مبدل‌ گردید، فرزندم‌ حسین به‌ شهادت‌ رسیده‌ است‌. ام‌ سلمه‌ آن‌ را در شیشه‌ای‌ ریخت‌ و هر روز به‌ آن‌ می‌نگریست‌ ومی‌گفت‌: ای‌ خاك‌! روزی‌ كه‌ به‌ خون‌ تبدیل‌ گردی‌، آن‌ روز، روز عظیمی‌ است‌. ابن‌ حجر هیثمی‌ از ام‌ سلمه‌ نقل‌ كرده‌: روزی‌ كه‌ امام حسین(ع) شهید شد به‌ آن‌شیشه‌ نگاه‌ كردم‌، دیدم‌ آن‌ خاك‌ به‌ شكل‌ خون‌ درآمده‌ است‌. طبرانی‌ و ذهبی‌ از عبدالله بن‌ نجی‌ و او از پدرش‌ نقل‌ كرده‌ كه‌ با علی‌(ع) به‌مسافرت‌ رفتیم‌، هنگامی‌ كه‌ به‌ «محاذات‌ نینوا» رسیدیم‌، گفتند: ای‌ ابو عبدالله صبر كن‌،صبر كن‌، بر شط‌ فرات‌، من‌ گفتم‌: چرا؟ گفتند: روزی‌ بر رسول‌ خدا(ص) وارد شدم‌، در حالی ‌كه‌ دو چشمان‌ آن‌ حضرت‌ پر از اشك‌ بود. عرض‌ كردم‌ می‌بینم‌ چشمانت‌ گریان‌ است‌ آیا كسی‌ شما را ناراحت‌ كرده‌ است‌؟ رسول‌ خدا(ص) فرمودند: جبرئیل‌ از نزد من‌ بلند شد و به‌ من‌ خبر داد كه‌ امت‌ من‌، فرزندم‌ حسین را می‌كشند، آن‌ گاه‌ گفت‌: آیا از تربت‌ او به‌ تو نشان‌ دهم‌؟ گفتم‌: آری‌، پس ‌مقداری‌ به‌ من‌ داد و چون‌ آن‌ را دیدم‌ نتوانستم‌ خود را نگه‌ دارم‌ و چشمانم‌ پر از اشك‌ شد.

منبع :  http://www.vaares.com

يکشنبه 28/8/1391 - 23:3
اهل بیت

بر پشت‌ پیامبر(ص) به‌ هنگام‌ نماز


طبرانی‌ از ابوهریره‌ روایت‌ كرده‌ كه‌ نماز عشا را با رسول‌ خدا(ص) می‌خواندیم‌ و چون ‌به‌ سجده‌ می‌رفت‌، حسن‌ و حسین بر پشت‌ حضرت‌ می‌پریدند و هنگامی‌ كه‌ سر از سجده‌ بر می‌ داشت‌، آنها را با ملایمت‌ می‌گرفت‌ و به‌ زمین‌ می‌نهاد. بار دیگر كه‌ سر به ‌سجده‌ می‌گذاشت‌، همین‌ عمل‌ از آنها سر می‌زد، پس‌ از آن‌ كه‌ پیامبر(ص) سلام‌ نماز می‌دادند، آنها را بر زانوانشان‌ می‌گذاشت‌، در این‌ هنگام‌ عرض‌ كردم‌ یا رسول‌ الله اجازه ‌می‌فرمایید این‌ كودكان‌ را نزد مادرشان‌ ببرم‌؟ فرمود: نه‌، در همین‌ لحظه‌ برقی‌ جهید؛ رسول‌ خدا(ص) به‌ آن‌ دو بزرگوار فرمودند: اكنون‌ با جهش‌ این‌ برق‌، نزد مادرتان‌ بروید. آنها همراه‌ با آن‌ برق‌ حركت‌ كردند تا وارد منزل‌ شدند.


منبع :  http://www.vaares.com

يکشنبه 28/8/1391 - 23:3
اهل بیت

  حسین از من‌ و من‌ از حسین


ترمذی‌ در صحیحش‌ از یعلی‌ بن‌ مُرّه‌ نقل‌ كرده‌ كه‌ رسول‌ خدا(ص) فرمودند: حسین ‌از من‌ است‌ و من‌ از حسینم‌، خدای‌ دوست‌ بدارد كسی‌ كه‌ حسین را دوست‌ داشته‌ باشد. امام بخاری‌ در الادب‌ المفرد به‌ اسناد خود از یعلی‌ بن‌ مره‌ روایت‌ كرده‌: در یكی‌ از روزها پیامبر اكرم‌(ص) همراه‌ اصحابش‌ به‌ منزلی‌ دعوت‌ بودند، در مسیر ایشان‌ امام حسین بازی‌ می‌كرد؛ پیامبر جلوتر از اصحاب‌ بود و دست‌ گشود كه‌ حسین(ع) را بگیرد. حسین از این‌ طرف‌ به‌ آن‌ طرف‌ می‌رفت‌ و پیامبر هم‌ خنده‌ كنان‌ او را دنبال‌ می‌كرد تا این‌ كه‌ حسین(ع) را گرفت‌؛ آن‌ گاه‌ دستی‌ بر زیر چانه‌ كودك‌ و دست‌ دیگر بر پشت‌ اوگذاشت‌... و گفتند: «حسین از من‌ و من‌ از حسین هستم‌ خداوند دوست‌ بدارد كسی‌ كه‌حسین را دوست‌ داشته‌ باشد».

منبع :  http://www.vaares.com

يکشنبه 28/8/1391 - 23:2
اهل بیت

سرور جوانان‌ بهشت‌


ترمذی‌ با سند خودش‌ از ابوسعید خُدری‌ روایت‌ كرده‌ كه‌ رسول‌ خدا(ص) فرمودند:«حسن‌ و حسین دو سرور جوانان‌ بهشت‌ اند». ولی‌ بعد از نقل‌ این‌ حدیث‌ می‌گوید: هذاحدیث‌ حسن‌ صحیح‌ٌ. این‌ حدیث‌ در منابع‌ مختلف‌ و متعددی‌ از اهل‌ سنت‌ ذكر شده‌ است‌. ابوحاتم‌ در صحیحش‌ و ابن‌ عساكر در تاریخش‌ و ابن‌ كثیر در البدایه‌ و النهایه‌ و احمد درمسندش‌ این‌ را نقل‌ كرده‌اند. طبرانی‌ روایت‌ كرده‌ از حذیفه‌ كه‌ گوید: چهره‌ رسول‌ خدا(ص) را شادمان‌ دیدیم‌ و فرمود: «چگونه‌ خوشحال‌ نباشم‌ و حال‌ آن‌ كه‌ جبرئیل‌ به‌ من‌ بشارت‌ داد كه‌ حسن‌ و حسین سرور جوانان‌ اهل‌ بهشت‌ هستند و پدرشان‌ از آنها برتر می‌باشد». همین‌ حدیث‌ را متقی‌ هندی‌ و ابن‌ عساكر نقل‌ كرده‌اند. و ابن‌ عساكر در كتاب ‌تاریخش‌ این‌ حدیث‌ را با بیش‌ از بیست‌ سند ذكر كرده‌ است‌.

منبع :  http://www.vaares.com

يکشنبه 28/8/1391 - 23:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته