• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 269
تعداد نظرات : 24
زمان آخرین مطلب : 3996روز قبل
شعر و قطعات ادبی

بارزترین دلیل این که موجودات هوشمند در کهکشان زندگی می کنند این است که هرگز نکوشیده اند با ما تماس بگیرند!- بیل واترسن

سه شنبه 10/5/1391 - 9:35
شعر و قطعات ادبی

به امید آن که دوست دارانمان دوستمان بدارند و آن ها که دوستمان ندارند، خداوند قلبشان راتغییرجهت دهد. اگر نتوانست قلبشان را تغییرجهت دهد، مچ پایشان را تغییرجهت دهد تا آنان را از لنگیدنشان بشناسیم!- دعای ایرلندی

سه شنبه 10/5/1391 - 9:35
شعر و قطعات ادبی

نمی توانی همه چیز داشته باشی. کجا جایشان می دهی؟!- استیون رایت

سه شنبه 10/5/1391 - 9:35
شعر و قطعات ادبی

دشمنان خود را دوست داشته باش. دیوانه شان میکند!- لی.دی ایست

سه شنبه 10/5/1391 - 9:35
شعر و قطعات ادبی

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد

ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده ست

در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده ست

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت

مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان واژه هاست

شاعر شکست خورده ی طوفان واژه هاست

می رفت سمت روضه ی یک شاه کم سپاه

آیینه ای زفرط عطش می کشید آه

انبوه ابر نیزه و شمشیر بود و ماه ....

شاعر رسیده بود به گودال قتلگاه

فریاد زد که چشم مرا پر ستاره کن

مادر بیا به حال حسینت نظاره کن

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت

دستی زغیب ، قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد واژه لب تشنه را گذاشت

تن را جدا و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند

دارد غروب <<فرشچیان>> گریه می کند

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید

بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید

او را چنان فنای خدا بی ریا کشید

بر پیکرش به جای کفن بوریا کشید

در خون کشید قافیه ها را حروف را

از بس که گریه کرد تمام لهوف را

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت

بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

این بند را جدای همه روی نیزه ساخت

خورشید سربریده غروبی نمی شناخت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود

او کهکشان روشن هفده ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ....

پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ....

خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ....

شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...

در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ کس

شاعر کنار دفترش افتاد از نفس ...

سه شنبه 10/5/1391 - 9:35
شعر و قطعات ادبی

خداوندا! مرااز دانستن چیزهایی که نیاز به دانستن آن ها ندارم حفظ کن. مرا حتی حفظ کن از این که بدانم چیزهایی دانستنی هستند که من نمی دانم. همچنین مرا حفظ کن تا ندانم که تصمیم گرفته ام چیزهایی را ندانم!- داگلاس آدامز

سه شنبه 10/5/1391 - 9:35
شعر و قطعات ادبی

منو به هوس نینداز. راهشو خودم بلدم!- ریتا لی بران

سه شنبه 10/5/1391 - 9:35
شعر و قطعات ادبی

عادت داشتم غذاهای طبیعی مصرف کنم تا این که دریافتم خیلی ها به دلایل طبیعی می میرند!- ناشناس

سه شنبه 10/5/1391 - 9:35
شعر و قطعات ادبی

  به یاد داشته باشید كه شادمانی به اندازه ی غم و غصه واگیردار است. نخستین وظیفه ی افراد شاد این است كه دیگران را از شادمانی خود آگاه سازند.

سه شنبه 10/5/1391 - 9:35
آلبوم تصاویر

سه شنبه 10/5/1391 - 9:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته