تعبیر خواب خوب نرجس آه... در خواب هم این را نمی دیدم
هرگز خودم را مادر یک نور، یک نور نامیرا نمی دیدم
بازار گرمی بود و قلب من، مانند یک گنجشک می لرزید
بد سرنوشتی بود اگر آن روز، آن مرد را آنجا نمی دیدم
لباس مشکی ما را به دستمان بدهید
به ما حسینیه ی گریه را نشان بدهید
مرا که راهی بزم عزای اربابم
برای زود رسیدن کمی توان بدهید
ای دل محرّم آمده وقت عزا شده
ماه عزای حضرت خون خدا شده
ماتم میان چشم همه موج می زند
چشمان گریه، چشمه ی شور و شفا شده
تنها دلیل خلقت ما گریه كردن ست
راه رسیدنِ به خدا گریه كردن ست
آدم، نبیِّ اشك و كتابش تباكی است
آیین و دین اهل بكاء «گریه كردن» ست
هر دم در آستانه ی عشقت گدا شدم
از معصیت رها شدم و با خدا شدم
معجون شیر مادر و اشک عزایتان
بر جان من نشست و به تو مبتلا شدم
مگر به كرب و بلا آب قیمت جان بود
كه از عطش به فلك ناله ی یتیمان بود
كفن دریغ مگر بود بهر شاه شهید
كه تا سه روز تنش روی خاك عریان بود
بخوان قصیده، بخوان دعبل، كنار پنجره ی فولاد
بچرخ تا به سماع آیند، كبوتران حرم در باد
بخوان نفس نفس اینجا تا، گلاب گریه بیفشانم
كه بر ضریح تماشایت، ستاره دست تكان می داد
زمین دچارت شد، آسمان دچارت شد
گرفت دست تو را و جهان دچارت شد
گرفت دست تو را آفتاب و در چشمش -
گدازه های دو آتشفشان دچارت شد
آسمان، سرپناه مولا بود
وَ زمین، كارگاه مولا بود
عاشقی، پابهپای او میرفت
چشم نرگس، نگاه مولا بود
تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی
مثل همه خَم شد جلوی پای تو ساقی
دل بست به آن حالت گیرای تو ساقی
شد مثل نبی غرق تماشای تو ساقی