• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 468
تعداد نظرات : 286
زمان آخرین مطلب : 3895روز قبل
طنز و سرگرمی

 

1- یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت که 3 نفر بیشتر نیستن 5 خط موبایل دارن!

2 - واسه همکارت ایمیل میفرستی،در حالیکه میز بغل دستی تو نشسته !

3 - رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر برسه!

4 - ماشینت رو جلوی در خونه پارک میکنی بعدش با موبایلت زنگ میزنی خونه که بیان کمک چیزایی رو که خریدی ببرن داخل !

5 - هر آگهی تلویزیونی یه آدرس اینترنتی هم داره !

6 - وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک میکنی ، استرس همه وجودت رو میگیره و با سرعت برمیگردی که موبایلت رو برداری...، بدون توجه به اینکه حد اقل 10 سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی !!!

8 - صبحها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنت و چک کردن ایمیل و فیس بوکته !

9 - الان در حالیکه این ایمیل رو میخونی، سرت رو تکون میدی و لبخند میزنی !

10 - اینقدر سرگرم خوندن این ایمیل بودی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره 7 نداره !

11 - الان دوباره برگشتی بالا که چک کنی شماره 7 رو داشته یا نه !

12 - من مطمئنم که اگه دوباره برگردی بالا حتماً شماره 7 رو پیداش میکنی،بخاطر اینکه خوب بهش توجه نکردی !!

13 - دوباره برمیگردی بالا ولی شماره 7 رو پیدا نمیکنی...، خوب من شوخی کردم ولی نشون میده که تو به خودت هم اعتماد نداری و هرچی بقیه میگن باور میکنی.
 
جالب بود نه!!!

جمعه 14/8/1389 - 18:22
طنز و سرگرمی

مردی در مسابقه ی اطلاعات عمومی شرکت کرده است و سعی در بردن جایزه یک میلیون دلاری را دارد .

سوالات را بخوانید

1- جنگ صد ساله چند سال طول کشید؟
الف) ۱۱۶ سال
ب ) ۹۹ سال
ج ) ۱۰۰ سال
د ) ۱۵۰ سال

او نمیتواند به این سوال جواب دهد.


2- کلاه های پاناما در چه کشوری تولید میشود؟
الف) برزیل
ب) شیلی
ج) پاناما
د)اکوادور

حالا او با خجالت از دانشجویان تماشاگر درخواست کمک میکند.

3- روس ها در چه ماهی انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟
الف) ژانویه
ب) سپتامبر
ج) اکتبر
د) نوامبر

این بار هم شرکت کننده درمانده تقاضای فرصت میکند.


4- اسم شاه جرج سوم چه بود؟
الف) ادر
ب) آلبرت
ج) جرج
د) مانوئل

خوب بقیه حضار باید به دادش برسند.


5- نام جزایر قناری در اقیانوس آرام از کدام حیوان گرفته شده؟
الف) قناری
ب) کانگارو
ج) توله سگ
د) موش

در اینجاست که شرکت کننده ی بخت برگشته از ادامه ی مسابقه انصراف میده

اگر خیلی خودتان را گرفته اید که همه ی جوابها را میدانید و به این بنده ی خدا هم کلی خندیدید بهتره اول جوابها را بخوانید.

جمعه 14/8/1389 - 18:19
داستان و حکایت
پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .

تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود .

پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :

پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم .

من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد.

من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .

دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :

پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .

4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .

پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟

پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .


___________________________
*نتیجه اخلاقی :
هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید .
جمعه 14/8/1389 - 18:10
لطیفه و پیامک


 فكر كردی فقط خودت خری

- خودت گیر عجب آدمای خری افتادی

- از جلو چشمام خفه شو

- صداتو واسه من داد نزن

- كسی با تو زر نزد

- وقتی با من صحبت میكنی دهنتو ببند.

 


- آرزوی من خوشبختی توست با من باشی یا نباشی فرقی نمیكنه

- خودم هم نمیدونم چیكار میخوام بكنم نمیخوام تو به آتیش من بسوزی

- تو هم خوشگلی هم باهوشی هم زرنگی آدمهای بهتر از من گیرت میاد

- ما مدلهای ذهنیمون با هم فرق میكنه هیچ پروسیجری برای تلفیق این دو مدل نداریم

جمعه 14/8/1389 - 18:3
لطیفه و پیامک
غضنفر به رفیقش میگه : می خوام دختر شاه رو بگیرم ! رفیقش میگه : چرت نگو ! مگه كشكیه ؟! غضنفر میگه : بابا من كه راضیم ، ننم هم كه راضیه ، فقط مونده شاه و دخترش !


« تعویض اسم »
شخصی شاكی میره ثبت احوال ، میگه : آقا این اسم من خیلی ضایع است ، باید حتماً عوضش كنم . كارمند ازش می پرسه ، مگه اسمتون چیه ؟ میگه : اصغرِ اَن چهره ! كارمند میگه : آره خوب حق دارید ، باید حتماً عوضش كنید . حالا چه اسمی می خواید بگذارید ؟ میگه : اكبرِ اَن چهره !


« مخفف USA »
از غضنفر می پرسند : می دونی USA مخفف چیه ؟ میگه : یوم الله سیزده آبان !


« مسابقة دومیدانی »
غضنفر رفته بود تماشای مسابقة دومیدانی . وسط مسابقه از بغل دستیش می پرسه : ببخشید ، اینا واسه چی دارن میدون ؟! یارو میگه : برای اینكه به نفر اول جایزه میدن . غضنفر كمی فكر می كنه ، می پرسه : پس بقیشون واسه چی دارن میدون ؟!


« آسانسور »
غضنفر سوار آسانسور میشه ، می بینه نوشته : ظرفیت 12 نفر . باخودش میگه : عجب بدبختیه ها ! حالا 11 نفر دیگه از كجا بیارم ؟!


« جام جهانی »
از غضنفر می پرسن : به نظر شما اگه آمریكا افغانستان و عربستان رو بگیره ، به كره و چین هم حمله كُنه تكلیف ایران چی میشه ؟ غضنفر میگه : چی میشه نداره كه ، ایران میره جام جهانی !


« تعداد بچه (1) »
از غضنفر می پرسن : چند تا بچه داری ؟ 4 تا از انگشتاشو نشون میده ، میگه : 3 تا ! مردم تعجب میكنن ، میگن : بابا اینا كه 4 تاست ؟ غضنفر انگشت كوچیكشو نشون میده ، میگه : این بچه همسایمونه ، ولی همیشه خونة ماست !


« تعداد بچه (2) »
از غضنفر میپرسن چندتا بچه داری ؟ انگشت كوچیكشو نشون میده ، میگه : هفت تا ! مردم تعجب میكنن ، میگن : بابا این كه فقط یكیه ! میگه : آخه دادم mp3ش كردن !


« شکنجه روحی »
می خواستن غضنفر رو شكنجه روحی بدن ، می فرستنش تو یك اتاق گرد ، میگن برو یك گوشه بشین !


« ساندویچ فروشی »
غضنفر بعد از بیست سال از آمریكا برمی گرده ایران و یك ساندویچ فروشی میزنه . یارو میاد میگه : قربون دستت ، یك ساندویچ سوسیس بده . غضنفر كه هنوز خوب از حال و هوای غرب درنیومده بود ، می پرسه : ""تو گو"" بدم ؟ یارو شاكی میشه ، میگه : نه مرتیكه ، تو نون بده !



« دهقان فداكار و حسین فهمیده »
غضنفر تو یك شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمی گشته خونه ، یهو می بینه یكجا كوه ریزش كرده ، یك قطار هم داره ازون دور میاد ! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و آتیش میزنه ، میره اون جلو وامیسته . رانندة قطاره هم كه آتیشو می بینه میزنه رو ترمز و قطار وامیسته . همچین كه قطار واستاد ، غضنفر یك نارنجك درمیاره ، میندازه زیر قطار ، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار میشن ! خلاصه غضنفر رو میگیرن میبیرن بازجویی ، اونجا بازرس بهش میتوپه كه : مرتیكة خر ! نه به اون لباس آتیش زدنت ، نه به اون نارنجك انداختنت ! آخه تو چه مرگت بود ؟! غضنفر میزنه زیر گریه ، میگه : جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداكار و حسین فهمیده رو قاطی می كردم !


« معما »
به غضنفر میگن یه معما بگو . میگه : اون چیه كه درازه ، زرده ، موزه ؟!


« مسابقه بیست سوالی (1) »
غضنفر میره مسابقه بیست سوالی ، رفقاش از پشت صحنه بهش میرسونن كه : جواب برج ایفله ، فقط تو زود نگو كه ضایع شه . خلاصه مسابقه شروع میشه ، غضنفر میپرسه : تو جیب جا میگیره ؟ میگن : نه . غضنفر میگه : ...ها ! پس حتماٌ برج ایفله !


« مسابقه بیست سوالی (2) »
غضنفر میره مسابقه بیست سوالی . رفقاش از پشت صحنه بهش میرسونن كه جواب خیاره ، فقط تو زود نگو كه ضایع شه . خلاصه مسابقه شروع میشه ، غضنفر میپرسه : تو جیب جا میگیره ؟ میگن : نه . غضنفر میگه : بابا این عجب خیار گنده ایه !


« سرقت ماشین »
ماشین غضنفر رو تو روز روشن ، جلو چشماش میدزدن . رفیقاش میدون دنبال ماشینه و داد میزنن : آااای دزد ! بگیرینش ! یهو غضنفر داد میزنه : هیچ خودتونو ناراحت نكنید . هیچ غلطی نمیتونه بكنه ! رفیقاش وامیستن ، میپرسن : چرا ؟ غضنفر میگه : من شمارشو برداشتم !


« كیك هفتاد طبقه »
غضنفر میره قنادی ، میگه : ببخشید كیك هفتاد طبقه دارید ؟! قناد میگه : نخیر نداریم . فردا دوباره غضنفر میاد ، میپرسه : شرمنده ، كیك هفتاد طبقه دارید ؟ باز قناد میگه : نخیر نداریم . خلاصه یك هفته تمام هر روز كار غضنفر این بود كه بیاد سراغ كیك هفتاد طبقه بگیره و قناد هم هرروز جواب میداده كه نداریم . آخر هفته قناده با خودش میگه : این بابا كه مشتریه ، بذار یك كیك هفتاد طبقه براش بپزیم ، یك پول خوبی هم شب جمعه ای بزنیم به جیب . خلاصه بدبخت قناد تمام پنج شنبه و جمعه رو میذاره یك كیك خوشگل هفتاد طبقه ردیف میكنه . شنبه اول صبح غضنفر میاد ، میپرسه : ببخشید ، كیك هفتاد طبقه دارید ؟! قناد با لبخند بر لب میگه : بعله كه داریم ، خوبشم داریم ! غضنفر میگه : قربون دستت ، 500 گرم از طبقة بیست چهارمش به ما بده !


« سقوط هواپیما »
یه هواپیما تو قبرستون سقوط میكنه ، فردا رادیو میگه : شب گذشته یك فروند هواپیمای توپولوف در حومة شهر سقوط كرده و تا این لحظه 34513 جسد كشف شده ! عملیات برای یافتن اجساد بقیه قربانیان همچنان ادامه دارد !


« بنفش »
از غضنفر میپرسن بنفش چه رنگیه ؟ میگه : قرمز دیدی ؟! آبیش !


« حیوون ، حیوونه »
غضنفر میره خواستگاری . اسم دختر پروانه بود ولی غضنفر قاطی كرده بود ، یك بند بهش میگفته آهو خانوم ! خلاصه وقتی دختر میاد چایی تعارف كنه ، غضنفر میگه : دست شما درد نكنه آهو خانوم ! دختر شاكی میشه ، میگه : بابا اسم من پروانه ست نه آهو . غضنفر میگه : ای بابا فرقی نداره . حیوون حیوونه دیگه !


« مهمترین بابا »
سه تا پسر با هم كل گذاشته بودند ، اولی میگه : بابای من مهمترین آدم مملكته . دوتای دیگه میپرسن : مگه بابات چیكارس ؟ میگه : بابای من رئیس جمهوره . هر قانونی كه بخواد گذاشته بشه رو باید اول بابای من امضاء كنه . دومی میگه : برو بابا حال نداری . بابای من عمری پوز بابای تورو میزنه ! اولیه میگه : مگه بابات چیكارس ؟ پسره میگه : بابای من نماینده مجلسه . تا بابای من رای نده ، عمری قانونای بابای تو تصویب بشن . سومی برمیگرده میگه : باباهای شما جلوی بابای من هیچی نیستن ! اون دو تا میپرسن : مگه بابات چیكارس ؟ پسره میگه : بابای من پاسبونه . جلوی خیابون وامیسته ، پونصد تومن میگیره ، میشاشه به قانون باباهای هردوتون !


« حكومت نظامی »
حكومت نظامی بود ، سروانه به غضنفر میگه كه تو اینجا كشیك بده ، از هفت شب به بعد هر كسی رو تو خیابون دیدی در جا بزنش . حرفش كه تموم میشه ، تا میاد بره سوار ماشینش بشه ، میبینه صدای گلوله اومد . برمیگرده میبینه غضنفر زده یك بدبختی رو كشته ! داد میزنه : احمق ! الان كه تازه ساعت پنج بعد از ظهره ! غضنفر میگه : قربان این یه آدرسی پرسید كه ، عمراً تا ساعت نه شب هم پیداش نمیكرد !


« قطار »
غضنفر و دوستاش رفته بودن ایستگاه راه آهن . تا میرسن ، یهو قطار حركت میكنه . اینا هم میدون دنبال قطار . حالا ندو كی بدو ! خلاصه بعد از هزار بدبختی ، یكیشون میرسه به قطار و میپره بالا و دستشو دراز میكنه دومی رو هم سوار میكنه ، ولی سومی بندة خدا هرچی میدوه نمیرسه . خلاصه خسته و كوفته برمیگرده تو ایستگاه ، یك بابایی بهش میگه : آقا جان چرا اینقدر خودتونو خسته كردید ؟ قطار بعدی نیم ساعت دیگه حركت میكنه ، وامیستادید با اون میرفتید . غضنفر نفس زنان میگه : منم نمیدونم ! والله من فقط قرار بود برم ، اون دوتا رفیقام اومده بودن بدرقم !


« دو دو تا »
غضنفر از شاگردش میپرسه : دو دو تا چند تا میشه ؟ شاگرد میگه : شونزده تا ! غضنفر شاكی میشه ، میگه : دو دو تا میشه چهارتا ، دیگه اگه خیلی بشه ، میشه هشت تا !


« قرض سگ »
یك بابایی داشته از سر كار برمیگشته خونه ، یهو میبینه یك جمع عظیمی دارن تشییع جنازه میكنند ، منتها یه جور عجیب غریبی . اول صف یك سری ملت دارن دو تا تابوت رو میبرن ، بعد یك یارو مَرده با سگش راه میره ، بعد ازون هم یك صف 500 متری ملت دارن دنبالشون میرن . یارو كَف میكنه ، میره پیش جناب سگ دار ، میگه : تسلیت عرض میكنم قربان ، خیلی شرمندم . میشه بگید جریان چیه ؟ یارو میگه : والله تابوت جلوییه خانممه ، پشتیش هم مادر خانومم ، هردوشون رو دیشب این سگم پاره پاره كرد ! مَرده ناراحت میشه ، همینجور شروع میكنه پشت سر یارو راه رفتن ، بعد از یك مدت برمیگرده میگه : ببخشید من خیلی براتون متاسفم ، میدونم الانم وقت پرسیدن اینجور سوالا نیست ، ولی ممكنه من یك شب سگ شما رو قرض بگیرم ؟! مَرده یك نگاهی بهش میكنه ، اشاره میكنه به 500 متر جمعیت پشت سر ، میگه : برو ته صف !


« میله اتوبوس »
غضنفر سرش میخوره به میلة وسط اتوبوس ، جا به جا ولو میشه كف اتوبوس . بعد از چند لحظه ، چشماشو باز میكنه میبینه ملتی كه واستادن بالا سرش میله رو گرفتند . میگه : ولش كنین ببینم چی میگه !


« سقوط »
غضنفر از طبقه صدم یه ساختمون می پره پایین . به طبقه پنجاهم كه میرسه میگه : خب الحمدالله تا اینجاش كه بخیر گذشت !


« بچه دوقلو »
زن غضنفر دو قلو میزاد ، غضنفر میره صورت حساب بیمارستان رو حساب كنه ، به یارو میگه : حاج آقا ارزون حساب كن هردوشو ببرم !


« هزیون »
زن غضنفر آپاندیسش رو عمل كرده بود . بعد از عمل شوهرش میاد ملاقاتش . منتها زنه هنوز خوب بهوش نیومده بوده و داشته زیر لب هزیون می گفته : احمق ... بی شعور ... عوضی ! یك دكتری داشته از اتاق رد میشده ، میگه : خوب به سلامتی مثل اینكه خانمتون به هوش اومده و داره باهاتون حرف میزنه !


« معمای عجیب »
به غضنفر میگن یك معما بگو . میگه اون چیه كه زمستونا خونه رو گرم میكنه تابستونا بالای درختو ؟! یارو هرچی فكر میكنه جوابشو پیدا نمیكنه . میگه : نمیدونم ، حالا بگو چیه ؟ غضنفر میگه : بخاری ! یارو كَف می كنه ، میگه : باباجان بخاری زمستونا خونه رو گرم میكنه ولی تابستونا چه جوری بالای درختو گرم می كنه ؟ غضنفر میگه : بخاری خودمه دوست دارم بذارمش بالای درخت.
جمعه 14/8/1389 - 17:57
اخبار
به دنبال انتشار خبری در یكی از روزنامه های محلی آلمان مبنی بر زندگی عاشقانه

الاغی ماده و اردكی نر در یك مزرعه ، گردشگران به این منطقه هجوم بردند.

به گزارش الرایه ، این روزنامه با انتشار گزارشی تصویری از رابطه گرم این دو حیوان ، مردم را شیفته دیدن آن ها كرد.

صاحب مزرعه گفت: هایدی (الاغ) و هانیبال (اردك) از همان آغاز دیدار اول در چند هفته قبل در مزرعه ای در شهر كوتوبس ،

عاشق همدیگر شدند.

وی افزود: هانیبال به قدری شرور بود و پرنده های دیگر را اذیت می كرد كه ناچار شدم

او را در طویله هایدی زندانی كنم اما خیلی طول نكشید

كه عشق این دو حیوان به یكدیگر شروع شد.

وی اضافه كرد: هایدی به قدری شیفته هانیبال است كه به هیچ الاغی اجازه نمی دهد به وی نزدیك شود.
جمعه 14/8/1389 - 17:53
طنز و سرگرمی

خری آمد به سوی مادر خویش******** بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش

 برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری ****** خر مادر بگفتا : ای پسر جان

تورا من دوست دارم بهتر از جان******** ز بین این همه خرهای خوشگل

یكی را كن نشان چون نیست مشگل***** خرك از شادمانی جفتكی زد 

 كمی عرعر نمودو پشتكی زد****** بگفت : مادر به قربان نگاهت **** به قربان دوچشمان سیاهت

 خر همسایه راعاشق شدم من******** به زیبایی نباشد مثل او زن

بگفت:مادر برو پالان به تن كن ******** برو اكنون بزرگان را خبر كن

 به آداب و رسومات زمانه ******** شدند داخل به رسم عاقلانه

دوتا پالان خریدند پای عقدش ******** یه افسار طلا با پول نقدش

خریداری نمودند یك طویله ******** همانطوری كه رسم است درقبیله

خر دانا كلام خود گشایید ******** وصال عقد ایشان را نمایید

دوشیزه خر خانم آیا رضائی ******** به عقد این خر خوشتیپ در آیی

یكی از حاضرین گفتا به خنده ********عروس خانم به گل چیدن برفته

 برای بار سوم خر بپرسید ********كه خر خانم سرشیكباره جنبید

 خران عرعر كنان شادی نمودند******** به یونجه كام خود شیرین نمودند*****به امید خوشی و شادمانی

جمعه 14/8/1389 - 17:44
ورزش و تحرک

کونگ فوتوآ بر اساس دانشکده انشاء تن و روان

کونگ = دانایی

فو = طریقت

توآ = انشاء تن و روان

کونگ فوتوآ یعنی طریقت دانایی یعنی دعوت انسان به سوی تکامل " به سوی توانائی جسم و دانایی اندیشه یعنی حرکت به سوی آگاهی" روشن بینی ودرک مجحولات و اسرار جهان انسان و جهان طبیعت است.

طریقت دانایی یعنی ره‌یابی انسان به قدرتهای نهانی خود و همچنین تعالی روح و جسم او در جهت هم‌آهنگی با روح تکاملی جهان وتسریع در آن .

کونگ فو دنیای حرکت است. حرکت برای توانائی. حرکت به عدالت مطلق. زیبایی و خوبی مطلق. حرکت برای سلامتی یک جامعه. و حرکت به ذات اندیشه که اسرارش در زبان روح است . زبان خلق است که سازنده یک جامعه بزرگ و راهی تواناست. در کونگ فو روح به چشم عقل میرود و زمانه را به هستایش می‌خواهد. کونگ فو روح را هستی انسان میداند و میخواهد دوره باروری حیات به وجود آورد. می خواهد به انسانها عقل آزادی کامل دهد و مظهر حد نهائی آزادی را بشناسد. روح تو به عالم تواناست و داناست اگر در اسارت ظواهر در بند کشیده نشوند. در دنیای کونگ فو انسانها به دادرسی و یگانگی دعوت میشوند و با دانش و بینش وسیع به جهان حقایق آشنا می‌شوند. راهبر می‌کوشد تا اندیشه را با بیان روح در شاگرد روان کند و انسان را پایان‌ناپذیر آزاد و سامان دهنده جلوه دهد .

تمام حرکات بدن متکی بر رموز و اسرار سلولی و به کار گرفتن  DNA  یا هسته سلولی و ذرات ریز اتمی بدن انسان است و انسان شاهکار خلقت که باید در حریم معنویت جستجویش کرد.افسانه زندگی یا  ( درایما ) نقطه حرکت وتولد اندیشه آدمی و پیوند روحانی وی با حیات است. انسان از ابتدای زندگی در نبرد با هستی بوده است لذا برای رهایی از چنگال متجاوزین راز علمی بر خود استوار نموده تا عالمانه پایدار بماند و بی جهت به نیستی نرود. زندگی در کونگ فو با جوشش اندیشه آغاز و با خاموشی آن تمام میشود برای این مبنا حدفاصل این جوشش و خاموشی زندگیست.

کونگ فو اسرار انسانیست. کونگ فو فریاد عقل است وعقل است که عبور به مرز دانائی وتوانائیست. کونگ فو قدرت آشتیست و انسانهای قدرتمند تجاوز گر نیستند هر چه تجاوزاست و هر چه بیدادگری هست در روح ضعیف انسانهاست.کونگ فو با تعالیم شدید روح انسان را به خود رسائی میبرد تا هستی به وجود آورد و فریاد زمانه را از طریق اندیشه بروح منتقل میکند.

بشر امروز همواره در انتظار زندگی بهتر" اعصابی آرام تر و همبستگی انسانی بهتر است اما همه آن خواستنها را با کلمات و با دلهره تکرار میکند: چون روح خود در اندیشه خویش ندارد. بشر در غبار آ لودگیها و گرفتاریهاست. غباری که خود بر خود تولید کرده است" هر تولدی را اطاعت نمی کند و مرگ را با اندیشه نمی نگرد و بالاخره حاصل تولد و مرگ را از جوشش اندیشه فرار میدهد و اسرار خود که بیان روح از اندیشه است ارزان میفروشد چون گرفتار است.

حقایق امروز را تلخ مینگرد و همین تلخیست که باعث عدم همبستگی و نپیمودن روح دوستی و راستی به معنای زندگیست. در دانشکده انشاء تن وروان توجه فراوان  به نهال انسانها میشود زیرا راهبر کودکان امروز را آینده سازان فردا می داند .

جمعه 14/8/1389 - 17:29
ورزش و تحرک
اجرای فن پنج امتیازی کنده فرنگی در قهرمانی کشتی آمریکا ۲۰۰۴

کشتی فرنگی یکی از سبک‌های کشتی آماتور است که در سده ۱۹ در فرانسه ابداع شد و هرچند نام گرکو-رومن (یونانی-رومی) برای آن برگزیده شد، اما پیش از آن تمرین نمی‌شد چراکه کشتی یونانی‌ها و رومی‌های قدیم بیشتر به کشتی آزاد شباهت داشت.[۱] در کشتی فرنگی استفاده از پا برای به زمین زدن حریف و گرفتن پائین کمر ممنوع است و بقیه مقررات آن مشابه کشتی آزاد دیگر سبک المپیکی کشتی است. این رشته در تمام ادوار المپیک به جز المپیک ۱۹۰۰ پاریس برگزار شده‌است.

جمعه 14/8/1389 - 17:20
ورزش و تحرک

قهرمانی با اقتدار تیم کشتی فرنگی ایران

قهرمانی با اقتدار تیم کشتی فرنگی ایران
ورزش > کشتی  - همشهری آنلاین:
تیم کشتی فرنگی ایران با اقتدار قهرمان رقابت‌های کشتی فرنگی دانشجویان جهان در تورینویِ ایتالیا شد.

در پایان مسابقات، تیم ایران با 64 امتیاز و کسب 3 نشان طلا، 2 نقره و 2 برنز بر سکوی قهرمانی ایستاد.

بعد از تیم کشورمان، ترکیه با 57 امتیاز جایگاه دوم را کسب کرد و روسیه با 40 امتیاز سوم شد.

به گزارش شبکه خبر، در این پیکارها، محسن حاجی‌پور در 55 کیلوگرم، عادل بالی‌ تبار در 74 کیلو و محمدرضا اکبری در 96 کیلوگرم مدال طلا را به گردن آویختند.

جاسم امیری در وزن 60 کیلوگرم ، افشین بیابانگرد در 66 کیلو، حبیب‌الله اخلاقی در 84 کیلو و امیر قاسمی منجزی هم در 120 کیلو به نشان نقره رسیدند.

 

جمعه 14/8/1389 - 17:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته