• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 227
تعداد نظرات : 6
زمان آخرین مطلب : 4118روز قبل
ایرانگردی
نگاهی به استان آذربایجان غربی

 

تهیه کننده : حسن نجفی
منبع : راسخون
استان آذربایجان غربی با وسعت 43660 کیلومتر مربع در شمال غرب کشور ایران قرار دارد و از جمله کهن ترین استان های ایران می باشد. مرکز این استان شهر ارومیه است و شهرهای تابعه این استان: خوی، ماکو، سلماس، سردشت، مهاباد، میاندوآب، نقده، پیرانشهر، اشنویه، بوکان، تکاب، شاهین دژ و سیه چشمه (چالدران) می باشد. اکثریت مردم این استان پیرو دین اسلام و مذهب شیعه بوده؛ ولی مردم شهرهای مهاباد، سردشت و پیرانشهر بیشتر اهل تسنن و کرد نشین هستند. تعدادی از اقلیت های مسیحی، یهودی و زرتشتی نیز در ارومیه زندگی می کنند.
ارومیه و حومه ی آن از جهت منابع طبیعی و انسانی یكی از غنی ترین مناطق آذربایجان غربی محسوب می شوند. شهرستان ارومیه؛ مهم ترین منطقه ی آذربایجان غربی است که وجود جاذبه های متعدد طبیعی و تاریخی، آن را از نظر گردشگری برجسته و قابل توجه نموده است. انواع درختان کهن سال در میان چمن زارهای سبز و خرم و باغ ها و بوستان های با صفا این شهرستان را در برگرفته اند. به عقیده بعضی از مورخین ارومیه محل تولد زرتشت پیغمبر بوده است. اهالی این منطقه به شغل های کشاورزی، دام داری، صنایع دستی و شغل های خدماتی و بازرگانی اشتغال دارند. دریاچه ارومیه در این شهرستان؛ مهم ترین پدیده طبیعی، اقتصادی و گردشگری به شمار می آید. ارومیه از نظر كشاورزی، باغ داری و دام داری خودكفا بوده و جایگاه مناسبی دارد. پارک ملی، چشمه های متعدد منطقه، مناطق حفاظت شده، کوه های سر به فلک کشیده، مراتع ییلاقی و از همه مهم تر دریاچه ارومیه به همراه جزایر متعدد داخل آن و زیستگاه های پرندگان عمده ترین جاذبه های طبیعی شهرستان ارومیه را تشکیل می دهند. هم چنین پیشینه ی غنی و تاریخ پرفراز و نشیب منطقه نیز باعث وجود اماکن و بناهای تاریخی متعددی در این ناحیه شده است. مساجد زیادی نیز در این منطقه وجود دارند که برخی از آن ها مانند مسجد سردار ارومیه از جمله آثار دیدنی منطقه به شمار می روند. کلیساهای متعدد موجود در ارومیه نیز جزو بناهای تاریخی و معماری با ارزش هستند. كلیسای مارقویا که یكی از قدیمی ترین بناهای مذهبی است؛ منسوب به حضرت قوما یكی از دوازده حواریون مسیح (ع) است. كلیسای قدیمی ماریوخنه که سبک معماری آن متعلق به قرن پنجم میلادی است، آتشكده تمر که مربوط به دوره سلاطین هخامنشی است و ده ها قلعه، پل، مدرسه، حمام، مقبره، عمارت، خانه، سنگ نبشته همراه با بازار ارومیه؛ مجموعه ای دیدنی به وجود آورده اند. منطقه تاریخی ارومیه از قرن ها پیش مهد تمدن و مركز علم و دانش بوده و شهر ارومیه یكی از مناطق معتبر علوم قدیمی به شمار می رفته و علما و فضلا و دانشمندان متبحر، اصول فقه اسلامی و حكمت و فلسفه و ادبیات را به علاقه مندان تدریس می كردند.

تاریخ :

آذربایجان در فارسی میانه؛ آتورپاتکان، در آثار کهن فارسی؛ آذربادگان و در فارسی کنونی آذربایجان نامیده می شود. تاریخ باستانی آذربایجان با تاریخ قوم ماد درآمیخته است. قوم ماد پس از مهاجرت به ایران، قسمت های غربی ایران از جمله آذربایجان را تصرف کرد. بعد از غلبه اسکندر مقدونی بر ایران، سرداری به نام آتوپارت در آذربایجان ظهور کرد و این سرزمین به نام آتوپارتگان معروف شد. در زمان حکومت سلوکی ها، ناحیه آتوپارتگان پناهگاه و تکیه گاه ایرانیت در مقابل یونانیت شد. حکومت های محلی متعددی قدرت را در آذربایجان به دست گرفتند. پس از تصرف آذربایجان به دست شاه اسماعیل اول صفوی، آذربایجان مرکز عمده گردآوری قوای نظامی برای شاهان صفوی گردیده و در زمان صفویه آذربایجان محل جنگ های خونین میان سپاهیان ایران و عثمانی شد که جنگ چالدران از عمده ترین آنها به شمار می رود. در آن جنگ سید صدرالدین وزیر اعظم شاه اسماعیل صفوی به شهادت رسیده و مقبره ایشان هم اکنون در چهار کیلومتری شهر چالدران در روستای سعدل قرار دارد.
این استان یکی از دیدنی ترین استان های کشور، با آثار تاریخی، طبیعی و جذابیت های گردشگری فراوان است. از لحاظ تعداد نقاط دیدنی، شاید کمتری استانی در ایران قدرت رقابت با آذربایجان غربی را داشته باشد. وجود آثار باستانی همچون تخت سلیمان، تپه حسن لو، قره کلیسا و ... با قدمت بسیار طولانی، نشان از تمدن کهن این منطقه از کشور عزیزمان دارد.

شهرستانهای استان آذربایجان غربی :

1- مهاباد

مهاباد یکی از شهرهای مهم آذربایجان غربی است که در جنوب دریاچه ارومیه واقع شده است. این شهر نیز مانند سایر شهر های استان دارای آب و هوای سرد سیری است و بهترین زمان برای سفر به آن از اردیبهشت تا مهر ماه و به ویژه تابستان می باشد. جمعیت زیاد و وجود مراکز خدماتی و دولتی، این شهر را به یکی از شهرهای مهم استان تبدیل کرده است. یشتر مردم این منطقه کرد و اهل تسنن بوده و دارای مذهب شافعی هستند؛ و از این رو نام امام شافعی بر روی بسیاری از کوچه ها و خیابانها و مساجد دیده می شود.
این شهر در میان شهرهای استان به عنوان یک شهر کاملا توریستی و با جذابیت های فراوان شناخته شده و در ایام تعطیل به خصوص در فصل تابستان، سیل عظیم مسافران از شهرهای اطراف به سمت این شهر سرازیر می شود. مهاباد دارای مردمی بسیار با فرهنگ و مبادی آداب است؛که از حضور گردشگران استقبال خوبی می کنند و برخورد بسیار مناسبی با توریست و گردشگر خارجی دارند به نحوی که این شهر در بین شهر های اطراف عنوان "پاریس کوچولو" را به خود اختصاص داده است و اگرچه کمبود هتل و اماکن اسکان گردشگر در این شهر مشهود است اما باتوجه بیشتر این شهر می تواند به ویژه برای تحقیقات مردم شناسانه محلی بسیار مناسب باشد.
سد مهاباد و رودخانه آن، پارک ملت و بازار اجناس خارجی از جمله مراکز تفریحی و دیدنی شهر به حساب آمده و علاوه بر آن وجود غار دیدنی سهولان و غار تاریخی فخریگاه در نزدیکی این شهر نیز امتیازی برای جذب گردشگر می باشد.

پارك ملت مهاباد

پارک ملت مهاباد ، پارکی زیبا و دیدنی است که پایین دست سد مهاباد واقع شده. نور پردازی زیبا در پارک، رودخانه و اطراف آن، موسیقی کردی زیبایی که بی وقفه در پارک پخش می شود و رودخانه زیبایی که از دل این پارک می گذرد با سنگ های بزرگ و جالب داخل آب و منطقه تفرحی و گردشگری که در روبروی پارک و در دل کوه ایجاد شده است همه و همه پارک ملت مهاباد را به مکانی دیدنی تبدیل کرده است.

كوه سلطان

کوه سلطان کوه کم ارتفاعی است که در مسیر مهاباد به بوکان و نرسیده به غار سهولان واقع شده است. طبق گفته افراد محلی، در زمان نه چندان دور این کوه قداست خاصی داشته و بسیاری افراد برای گرفتن حاجت به آنجا می رفته اند.

بازار تاناكورا

در گوشه و کنار شهرهای غرب کشور، بازارهای مختلف با نام مشترک تاناکورا وجود دارد که هرکدام ویژگی های خاص خود را دارد. وجه مشترک همه آنها، قاچاق بودن اجناس و به طبع آن قیمت پایین است که باعث گردیده خیل عظیمی از مسافران صرفا برای خرید از این بازارها که بیشتر اجناس دست دوم خارجی را به فروش می رسانند به این مناطق مسافرت کنند.
یکی از بازارهای بزرگ و معروف تاناکورا در غرب کشور در شهر مهاباد واقع شده است.

غار سهولان

غارهای متعدد موجود در استان آذربایجان غربی همواره مورد توجه و بازدید اغلب گردشگران قرار بوده است که می توان از معروفترین آنها غار سهولان را نام برد. این غار در 35 کیلومتری شهرستان مهاباد و جاده مهاباد- بوکان واقع و از چند حوضچه بزرگ که به وسیله دالان های آبی به هم متصل شده اند تشکیل یافته است. ارتفاع سقف غار از سطح آب در حوضچه آخر 50 متر و عمق آب در حوضچه وسط به 35 متر می رسد.

2- شهر ماکو

شهر ماکو مرکز شهرستان ماکو ، در شمال غربی آذربایجان غربی واقع شده و دارای موقعیت جغرافیایی و نظامی مهمی است؛ زیرا در سرحد سه کشور ایران، ترکیه و جمهوری آذربایجان قرار گرفته است. بر اساس همین اهمیت، روس ها در زمان جنگ جهانی راه آهنی از شاه تختی به بایزید دایر نمودند که از شهر ماکو می گذشت و قریب 150 کیلومتر آن در خاک ایران بود. متاسفانه اکنون این مسیر راه آهن به کلی مخروبه شده و غیر قابل استفاده است. این شهر از طرف شمال به رود ارس، از طرف مغرب به کدوک کلامه (سرحد ترکیه)، از طرف مشرق به پل خدا آفرین ارس و از طرف جنوب به خاک ترکیه و خوی محدود می شود. شهرستان ماکو ، کوهستانی بوده و کوه های متعددی در آن قرار دارند.
منطقه چالدران و کلیسای طاطاووس (قره کلیسا) نیز در این شهرستان واقع شده اند. اس. جی. ویلسون، کشیش آمریکایی پس از گذر از شهر ماکو در باره آن چنین نوشته است: "همچنان که به ماکو نزدیک شدیم جاده مارپیچ از میان دره باریکی گذشت که از میان آن رودی به همین نام در جریان بود و پی در پی به شکل آبشارهای غران کوچکی فرو می ریخت. در یکی از این خمیدگی های کوهستان ناگاه منظره شهر ماکو به صورت دلپذیر و شگفت آوری در برابر دیدگانم پدیدار شد. کوهستان های برهنه پر صخره، ناگهان در دو سو سر به آسمان کشیده و دست کم به ارتفاع هزار پا گردن برافراشته بودند. کوهی که در سمت راست قرار دارد، هر قدر بالا می رود بر آمدگی پیدا می کند و همچون سایبانی بر فراز شهر گسترده می شود. در فرورفتگی صخره ها، قلعه ای ساخته اند ".
ماکو در دوره های مختلف تاریخ به نام های مختلفی معروف بوده که از آن جمله می توان به نام های شاوارشان، ماکویه، قلعه قبان، آرتاز، روسا، مادکوه و مکی اشاره نمود. به جرئت می توان گفت که ماکو یکی از دیدنی ترین شهرهای ایران است. هنگامی که درون شهر قدم می گذارید به واقع از دیدن آن لذت می برید. مخصوصا با غروب آفتاب و سرخ شدن آسمان و کوه های سنگی اطراف شهر، زیبایی ها چندین برابر می شود. کلاهک سنگی ماکو و لانه لک لک ها که در گوشه گوشه شهر و جاده ها بر روی تیرکهای برق و منبع های آب ساخته شده اند نیز از دیدنی های جالب ماکو است.
این شهر به دلیل آنکه در کنار مرز و گمرک بازرگان واقع شده است محل عبور مسافرینی است که قصد دارند از طریق زمینی به ترکیه سفر کنند و از این رو افراد زیادی روزانه در این شهر رفت و آمد می کنند که با توجه به این موضوع امکانات شهر بسیار کمتر از میزان لازم بوده و به خصوص جهت اسکان مسافرین در فصلهای پر مسافر با مشکل مواجه است.
این موضوع توجه فوری به احداث هتل و مسافرخانه های لازم و همچنین ایجاد ایستگاهی جهت ارائه اطلاعات لازم گردشگری را ایجاب می کند.

باغچه جوق

در فاصله 6 کیلومتری شهر ماکو و حدود 2 کیلومتری از سمت غرب جاده اصلی ماکو-بازرگان، روستایی به نام باغچه جوق واقع شده که غرب و جنوب آن به دامنه کوه با صفای "چرکین" و چشمه ای به نام "کلیسه" منتهی می شود. در بخش جنوب شرقی آبادی مذکور، ساختمان مجلل و تاریخی قصر باغچه جوق دیده می شود که مربوط به اواخر دوره قاجاریه و بانی آن تیمور تیموری معروف به اقبال السلطنه ماکوئی یکی از حکام مقتدر وقت و از سرداران مظفر الدین شاه بوده است.

قله آرارات

شاید عجیب باشد که این کوه را به ماکو نسبت دهیم. اما از آنجا که هر بیننده ای از ده ها کیلومتر قبل از رسیدن به ماکو به این قله خیره می شود، یکی از دیدنی های شهر به حساب می آید. این قله 5165 متری در خاک ترکیه قرار داشته و با داشتن برادر دوقلویی در نزدیکی خود به یکی از زیباترین قله ها بدل گشته است و قله برف گرفته آن در چهار فصل سال غروبی زیبا و با شکوه را برای ماکو به وجود آورده است.

دخمه فرهاد

دخمه فرهاد، دو اتاق تو در تو است که در دل کوه و درون صخره ای بزرگ تراشیده شده است و با راه پله ای سنگی به کوه متصل می شود و به زبان محلی به آن خانه فرهاد (فرهاد دامو) می گویند. در ورودی آن تقریبا یک و نیم متر در دو متر و اتاق ها یکی بزرگ (تقریبا 3*4) و دیگری کوچکتر (تقریبا2*2) است؛ که با دری 1*1.5متری به هم متصلند. بر روی دیواره ها طاقچه هایی تراشیده شده است و برای روشنایی گویا از مشعل استفاده می شده است.

3- نقده

نقده یکی از شهرهای کوچک و سرسبز آذربایجان غربی است که جنوب دریاچه ارومیه واقع شده است. شهری است پر از باغات سیب، با درختان پر میوه که جای جای شهر را دیدنی کرده است. نقده از جمله شهرهای دو زبانه آذربایجان است که تقریبا به طور مساوی آذری و کرد دارد، به همین دلیل بیشتر مردم این شهر به هر دو زبان آشنایی داشته و می توانند به هر دو زبان صحبت کنند.
جام زرین حسن لو از یکی از روستاهای این شهر بدست آمده و یکی از مهمترین آثار باستانی این شهر؛ تپه تاریخی حسن لو است. تپه ای که از لحاظ قدمت و تنوع آثار بدست آمده شاید هم ردیف "شهر سوخته زابل" و "تپه سیلک کاشان" باشد.
یکی دیگر از دلایل شهرت نقده، وجود مزار یکی از کوهنوردان مشهور ایران به نام "محمد اوراز" در این شهر است که خود باعث شده عده زیادی برای حضور بر مزار این ورزشکار عازم زادگاه او شوند.

تپه باستانی حسن لو

تپه حسن لو با وسعت30 هکتار و ارتفاع 20 متر در 7 کیلومتری شمال شرق شهر نقده در کنار روستای حسن لو واقع شده است. جام بزرگ طلایی حسن لو که مربوط به دوران مانائی هاست از این تپه کشف شده است. بنا به ارزیابی ها، قدمت این تپه به 6000 سال قبل از میلاد می رسد و تا دوره اسلامی نیز محل سکونت و استقرار بوده و کاوش ها نشان می دهد چندین بار به علت آتش سوزی تخریب و مجددا بنا گردیده است.

مقبره محمد اوراز (کوهنورد مشهور ایران)

از نقاط دیدنی شهر نقده، آرامگاه "محمد اوراز" یکی ار مردان بزرگ کوهنوردی ایران است. محمد اوراز در شهریور سال 1348 در شهرستان نقده آذربایجان غربی از مادری آذری زبان و پدری کرد متولد شد. از سال 67 به صورت حرفه ای کوهنوردی را آغاز و تا پایان عمر کوتاهش کوه های بیشماری را فتح نمود. صعود به قلل بیش از 8000 متر و بدون کپسول اکسیژن نشان از توانایی های این کوهنورد بزرگ دارد.

4- چالدران

شهرستان چالدران، یکی از شهرستانهای استان آذربایجان غربی است که در شمال غربی این استان قرار گرفته است. مرکز این شهرستان، شهر سیه چشمه است. آواجیق دیگر شهر آن است. این شهرستان در گذشته بخشی از شهرستان ماکو بوده است.
شهرستان چالدران بیشتر به خاطر جنگ چالدران شهرت دارد. در این جنگ که بین نیروهای شاه اسماعیل اول صفوی و سلطان سلیم اول عثمانی در سال ۱۵۱۴ میلادی رخ داد، غرب ایران که شامل آذربایجان، کردستان، و عراق بود از ایران جدا شد. بقایای این جنگ در شهرستان، به صورت مزار شهدای جنگ و چندین مجسمه در محل جنگ و داخل شهر موجود می‌باشد.
چالدران به دلیل داشتن هوای سرد در فصل زمستان و خنک در فصل گرما، یکی از مناطق گردشگری استان می‌باشد. این شهر یکی از مرتفع‌ترین شهرهای کشور آن است. تالاب "ناور" در مرزی‌ترین منطقه قرار گرفته است. مرداب‌ها و تالاب‌های متنوع، از جلوه‌های طبیعی این شهرستان است.
از مناظر طبیعی و بناهای تاریخی دیگر این شهر به کلیسای طاطاووس (قره کلیسا)، روستای دلیک داش، روستای قاشقا بلاغ، گیخ بلاغ و ایستی سو (آبگرم) می‌توان اشاره نمود.
سد بارون که به نام سد ماکو شناخته می شود در ۲۰ کیلومتری مرکز شهرستان واقع شده است.
جمعیت این شهرستان طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ برابر با ۴۴۵۷۲ نفر بوده است که از این تعداد ۲۲۳۴۵ نفر آنان مرد و ۲۲۲۲۷ نفر آنان زن بوده اند.

مقبره شیخ صدرالدین (وزیر شاه اسماعیل اول صفوی)

شیخ صدرالدین وزیر شاه اسماعیل اول صفوی است که در جنگل چالدران کشته شد. جنگ چالدران جنگی بود که بین نیروهای شاه اسماعیل اول صفوی و سلطان سلیم اول عثمانی در سال ۱۵۱۴ میلادی رخ داد و غرب ایران که شامل آذربایجان، کردستان و عراق بود از ایران جدا شد و عثمانی بر مناطق غربی ایران دست یافت.

قره کلیسا (قره کلیسا، کلیسای طاطائوس یا تادئوس)

قره كلیسا از بناهای مذهبی متعلق به ارامنه بوده كه در جنوب ماکو و 20 كیلومتری شمال شرقی چالدران در كنار روستایی به همین نام واقع شده است. قره در زبان آذری به معنای "سیاه" است و وجه تسمیه این نام سیاه بودن قسمتی از کلیسا است. ظاهرا ساختمان اصلی کلیسا تماما از سنگ های سیاه ساخته شده که پس از بازسازی قسمتی از سنگ ها به وسیله سنگ های سفید جایگزین شده است.

5- شهرستان ارومیه

ارومیه یا اورمیه مرکز استان آذربایجان غربی، یکی از شهرهای قدیمی ایران به شمار می رود که قدمت آن به 2000 ق. م. می رسد. این شهر در جلگه وسیع و سرسبزی که اطراف آن تا کیلومترها پوشیده از باغات انگور و سیب و مزرعه می باشد، واقع گردیده است. مورخین معتقدند که نام اصلی این شهر "چی چست" بوده ولی درباره نام فعلی آن اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقد هستند که اورمیه از دو کلمه اور+میه تشکیل یافته است که "اور" به معنی جا و مکان و "میه" به زبان آشوری یعنی آب. این شهر در دوران حكومت رضاخان بنام رضائیه تغییر نام داده بود كه پس از پیروزی انقلاب، مجددا به نام اصلی خود یعنی ارومیه بازگشت.
ارومیه یكی از شهرهای زیبا و دیرپای آذربایجان غربی در جلگه ای بطول 70 كیلومتر و به عرض 30 كیلومتر و در كنار دریاچه لاجوردی به همین نام گسترده شده است. این شهر به علت آب و هوای معتدل و داشتن مناظر زیبا یكی از شهرهای توریستی كشور است. تنوع مذهبی در شهر ارومیه بسیار زیاد است و شیعه، سنی، یهودی، آشوری و ارمنی ها در كنار هم و به صورت کاملا مسالمت آمیز زندگی می كنند. به فراخور تنوع مذهبی تنوع زبانی نیز در این شهر بسیار زیاد است. مردم این شهر به زبان های تركی، كردی آشوری و ارمنی صحبت می کنند. ولی اکثر قریب به اتفاق آنان به زبان های ترکی و کردی (و البته زبان رسمی کشور: پارسی) مسلط هستند و نباید چندان در زمینه برقراری ارتباط با مردم این شهر نگران بود.
تنوع محصولات کشاورزی در استان آذربایجان غربی مخصوصا شهر ارومیه باعت شده که این استان از اهمیت ویژه ای از این لحاظ برخوردار باشد. باغات گسترده انگور و سیب از شهرت خاصی نسبت به شهرستان های دیگر برخوردار است و نظر هر بیننده ای را در فصل تابستان به خود جلب می کند. تنوع انگور و سیب ها در نوع خود کم نظیر است.
صنایع دستی استان آذربایجان غربی به شرح زیر است:
انواع قالی و گلیم, نساجی سنتی, رنگرزی و چاپهای سنتی, رودوزی و بافتنی, سفالگری و سرامیک سازی, فرآورده های پوست و چرم, هنرهای مرتبط با فلز, چوب, حصیربافی, طراحی سنتی و نگارگری, صحافی و جلدسازی سنتی, گیوه دوزی و نمدمالی.

قالی بافی:

در مورد قالی های استان آذربایجان غربی تاریخ دقیقی در دسترس نیست و نقشه خاصی که مربوط به استان باشد نیز وجود ندارد. ولی هم اکنون تقریباً نقشة سایر مناطق را می بافند. در آذربایجان غربی, به دلیل نزدیکی و همجواریش با استان آذربایجان شرقی -که یکی از مراکز عمده قالیبافی در دنیا است - قالیبافی متداول می باشد. مهمترین مراکز قالیبافی استان شهرهای تکاب و میاندوآب و مناطق روستایی و عشایری آن است.

گلیم بافی:

در بخشهایی از استان, گلیم سوماک نیز بافته می شود.

رنگرزی و چاپ های سنتی:

کلیه فرآورده هایی که بوسیله قلم مو, قالب و شابلون, رنگ آمیزی می شود و پذیرای نقش می شود جزو چاپ های سنتی به حساب می آیند. البته در آذربایجان غربی عمدتاً در زمینه رنگرزی فعالیت می شود.

رودوزی:

رودوزی های استان عمدتاً در زمینه «ممقان دوزی» انجام می شود. این هنر- صنعت که تولیدش در انحصار زنان و دختران خانه دار است. مواد اولیة مورد نیار نخ ابریشم رنگین پارچه است. بیشتر محصولات این رشته در تهیه کلاه است. البته در حال حاضر زیرلیوانی, کمربند, کفش, جلیقه, رومیزی نیز تهیه می شود.
این رشته از سوزندوزی از بخش هایی است که طی آن زمینه اساسی پارچه را از بخیه می پوشانند و زمینه تازه ای از نقش و نگار ایجاد می شود. طرحهای سوزندوزی عمدتاً ذهنی و ملهم از برداشت های شخصی هنرمند است.

دریاچه مارمیشلو (دریاچه زیبا و دیدنی مارمیشلو در غرب ارومیه)

در حدود 45 کیلومتری غرب شهر ارومیه و در میان کوهستان های این شهرستان وقتی به مرز ایران و ترکیه می رسیم؛ دریاچه ای طبیعی و بسیار زیبا و دیدنی به وسعت تقریبی 5 هکتار وجود دارد؛ که زیستگاه انواع آبزیان از جمله ماهی قزل آلا، و پرندگان مهاجر مختلف بوده که محل بسیار مناسبی جهت گذراندن اوقات فراغت گردشگران و دوستداران طبیعت می باشد.

دریاچه ارومیه (دریاچه زیبا و دیدنی ارومیه)

دریاچه ارومیه؛ واقع در شمال غربی ایران به مساحت تقریبی 4810 کیلومتر مربع و پیرامون آن 463 کیلومتر است. طول تقریبی دریاچه در حدود 130 تا 140 کیلومتر و عرض آن بین 15 تا 40 کیلومتر است. ارتفاع دریاچه از سطح آبهای آزاد 1274 متر و عمق متوسط آن 5 الی 6 متر تخمین زده شده است. دریاچه دارای 102 جزیره کوچک و بزرگ بوده که کل مساحت جزایر بر روی هم معادل 334 کیلومتر مربع می باشد.

6- شهرستان اشنویه

اشنویه یکی دیگر از شهرهای آذربایجان غربی است که در حاشیه غربی این استان قرار گرفته. این شهر دارای اثر تاریخی و طبیعی معروفی نیست. طبق گفته مسئولین شهر، طی حفاری های انجام شده، دو عدد میش سنگی کشف شده است که این میش ها هم اکنون در ساختمان شهرداری اشنویه نگهداری می شود. در مورد قدمت و اهمیت این میش ها اطلاعات زیادی وجود ندارد.

میش سنگی اشنویه

طبق بررسی های انجام شده، در این شهر به غیر از این دو میش، اثر باستانی خاص دیگر کشف نشده، البته وجود این دو میش نشان از تمدن های قدیمی موجود در این شهر دارد که با اندک جستجو شاید به آثار دیگری بتوان دست یافت.

7- شهرستان بوكان

بوکان یکی از شهرهای کرد نشین و مهم استان آذربایجان غربی است که به دلیل قرار گرفتن مزار "حسن زیرک" از اعتبار خاصی در نزد کردزبانان آذربایجان و سایر نقاط برخوردار است. بوکان با شهرهای میاندوآب از شمال، مهاباد از غرب، شاهیندژ از شرق و سقز و سردشت از جنوب و جنوب غربی همسایه است.
روایات زیادی در مورد ریشه نام این شهر وجود دارد. از مشهورترین آنها این است که در قدیم مردم این شهر در هنگام مراسم عروسی به چشمه آب بزرگ و مشهور این شهر که کردها آن را "حه‌وزه گه‌وره" (Hewze Gawra) به معنی "آبگیر بزرگ" می‌‌نامند، (و این چشمه‌ به‌ صورت چشمه‌ای جوشان است که آب آن از سفره‌های زیرزمینی تأمین می‌شود) می‌‌آمدند و از آنجا که به کردی واژه "بوک"، به معنی عروس است این منطقه را که بعدها به شهر تبدیل شد "بوکان" (جمع بوک = عروس ها) نامیدند.
اما این نظریه تنها در صورتی درست است که ما این اسم را با لهجه فارسی تلفظ کنیم یعنی "بوکان Bookan"،این در حالی است که ساکنین این شهر و اکثر مردم کردزبان آن را بصورت "بوکان Bokan" ادا می‌‌نمایند. در نظریه ای دیگر ، گفته می شود كه به هنگام حمله سپاه مغول به این مناطق، یكی از فرماندهان سپاه چنگیز، نام خود (بوكان) را بر روی این روستای كوچك (در آن زمان) نهاد. گفته می شود كوهی در مغولستان به نام بوكان وجود دارد.
نظریه‌ دیگر در مورد وجه‌ تسمیه شهر چنین است: شهر بوکان به دور چشمه‌ بزرگ "حه‌وزه‌ گه‌وره"‌ شکل گرفته است و به چنین چشمه‌هایی در زبان کُردی "کانی Kani" گفته می‌شود. همچنین واژه "بو Bo" در زبان کردی کاربردهای مختلفی دارد که اغلب در شکل ترکیبی به‌ کار برده می‌شود؛ مانند "بو کوی؟" =کجا؟
اما چگونگی ترکیب این کلمات و شکل گیری واژه بوکان بر اساس این نظریه ‌چنین است:‌ در زمان های قدیم هنگامیکه زنان قصد شستن وسایل خانه را داشتند آنها را با خود برداشته و به سمت رود یا چشمه‌ای در نزدیکی محل اقامتشان بوده می‌‌بردند و در آنجا کارشان را انجام می‌‌دادند. به همین ترتیب اهالی ساکن اطراف بوکان، جهت شستن و نظافت ظروف و وسایل خود به طرف این کانی یا حوض می‌‌رفتند و هنگامی که کسی سراغ نفری را که جهت انجام این امور به "کانی" رفته بود، می‌‌گرفت، نزدیکان وی در پاسخ می‌‌گفتند: "او به کانی رفته است" و به زبان کردی "چوه بو کانی" یعنی به "چشمه‌" رفته است. بدین ترتیب واژه "بوکانی" به افرادی گفته می‌‌شد که رفت و آمد زیادی را به "کانی" مزبور انجام می‌‌دادند و سپس کم کم در آنجا ساکن شدند.
امروز حوض گوره (حه‌وزه گه‌وره)، در مرکز شهر واقع است و با آب گوارا و بی پایان خود آب نیمی از شهر را تأمین می‌‌کند. و نزد اهالی شهر از نوعی دلبستگی و جایگاه خاصی برخوردار است.

آثار باستانی بوکان

- تپه تابانی در روستای احمد آباد محال فیض الله بیگی مربوط به دوره پارتی و ساسانی
- تپه آسیاب کهنه روستای احمد آباد محال فیض الله بیگی مربوط به اقوام هزاره اول پیش از میلاد
- تپه کلک آبی در روستای باغچه محال فیض الله بیگی مربوط به اقوام هزاره اول پیش از میلاد
- تپه سیخان کوچک در روستای ساریقامیش محال فیض الله بیگی مربوط به اقوام هزاره اول پیش از میلاد
- تپه سیخان بزرگ در روستای باغچه محال فیض الله بیگی مربوط به اقوام هزاره اول قبل از میلاد
- تپه موچه در روستای تکان‌تپه محال فیض الله بیگی مربوط به اقوام هزاره اول قبل از میلاد
- تپه کلتپه در روستای کلتپه بوکان مربوط به اقوام هزاره اول قبل از میلاد
- قلعه تپی در روستای تپی مربوط به دوره نیریزد و هزاره و پانصد سال پیش از میلاد
- تپه قره کند در روستای قره‌کند محال آختاچی مربوط به هزاره اول پیش از میلاد
- تپه روژبیانی در روستای عزیزکند مربوط به دوره برنز پیش از میلاد
- تپه داربسر در روستای داربسر در محال آختاچی مربوط به دوره اشکانیان
- زمینهای جره واقع در روستای شیخلر محال آختاچی مربوط به دوره اشکانیان و ساسانی
- گردی خلیسکه واقع در روستای سراب محال مربوط به دوران اقوام پارینه‌سنگی
- تپه گرده‌خزینه در روستای سراب مربوط به دوران کالکوتیک
- تپه گرده‌شین در روستای سراب مربوط به اقوام دوران کالکوتیک
- تپه آشی در روستای قره‌موسالو مربوط به اقوام برنز پیش از اسلام
- گوک‌تپه در روستای گوکتپه مربوط به نیمه دوم هزاره اول قبل از میلاد
- تپه گرده‌شین در روستای رحیم خان محال مربوط به دوره برنز قبل از میلاد
- تپه محمود در روستای ارمنی بلاغی مربوط به اقوام اواخر دوره نوسنگی
- گرد عثمان قلعه در قلعه در روستای ساریقامیش مربوط به هزاره یکم پیش از میلاد
- تپه کانی‌کوزه له در روستای کانی کوزه‌له مربوط به دوره کالکوتیک پیش از میلاد
- قلعه ناچیت در روستای ناچیت بوکان مربوط به دوره برنز پیش از میلاد
- تپه مقصود در روستای ملالر بوکان مربوط به دوره کالکوتیک
- تپه عبدالله تپی سی در روستای عبدالله تپی سی مربوط به دوره برنز پیش از میلاد
- تپه گرده‌مالان در روستای کهنه‌ملالر مربوط به هزاره یکم پیش از میلاد
- تپه گرد عربلو در روستای علی‌کند مربوط به هزاره یکم پیش از میلاد
- تپه سردارآباد در روستای سردارآباد مربوط به اقوام پارتی و ساسانی پیش از میلاد
- قلعه سردار بوکان در بوکان
- قلعه قالای چی (قلعه چین) در روستا قلایچی بوکان 800 ق م و مربوط به حکومت ماناها

اماکن دیدنی

- غار روستای قلعه‌چی نزدیک بوکان
- غار کول‌آباد میان بوکان و میاندوآب
- غار مکری قران در روستای خراسانه
- غار کونه‌کوتر در روستای ینگیجه بوکان
- غار کونه‌کوتر در روستای سهولان
- ایوان سنگی روستای آغجیوان
- قلعه سنگی روستای سماقان فرهادتراش دارای نه اتاق سنگی
- جلگه سردرآباد
- حوض گوره چشمه‌ بزرگ آب و استخر دیدنی بوکان
- مسجد جامع حمامیان
- اطاقهای سنگی روستای بی‌بی‌کند
- پارک ساحلی بوکان
- پارک کوی محمدیه (معروف به پارک حسن زیرک)

8- شهرستان تكاب

تكاب با وجــود آثار باستانی فراوان و دیرین و منابع طبیعی و معدنی در اطراف آن، یكی از غنی ترین شهرستان های استان آذربایجان غربی است. اقتصاد این شهرستان بیشتر وابسته به كشاورزی و دامداری می باشد. همه ساله صدها نفر از نقاط مختلف دنیا از آثار باستانی این شهر به خصوص تخت سلیمان (آتشکده آذرگشسب) که جزو میراث جهانی یونسکو است بازدید می كنند.

مناظر پاییزی شهر تکاب

از مناطق دیدنی این شهرستان كوه زندان، آبشار قینرجه ، آب گرم های مختلف ، چمن متحرك و تخت سلیمان می باشد. كوه بلقیس در نزدیكی تكاب یكی از زیباترین مكان های گردشی و تفریحی است و در تابستان از آب و هوای بسیار خوبی برخوردار است. شهر تکاب به دلیل آنکه در حاشیه شاهراه های ارتباطی کشور کشور قرار ندارد در مقایسه با اهمیت آن، امکانات تفریحی، رفاهی و توریستی محدودی دارد که نظر به وجود تعدادی از مهمترین آثار باستانی کشور در این منطقه لزوم گسترش هرچه بیشتر امکانات گردشگری منطقه انکار ناپذیر است. وجود چهارمین اثر ثبت شده ایران در آثار جهانی یونسکو، آنچنان اهمیتی به این شهر داده که به مراتب امکانات بیشتری را می طلبد.در صورتی که قصد مسافرت به این شهر را داشتید حتما با برنامه ریزی دقیق این کار را انجام داده و به دلیل محدودیت اتوبوس های خروجی قبل از مسافرت برای بازگشت برنامه ریزی داشته باشید.

زندان برنجه

زندان برنجه در 28 كیلومتری شمال شهرستان تكاب در روستای برنجه (برنجك) از دهستان چمن بخش تخت سلیمان و در دامنه كوه معروف به كوه طویله سلیمان واقع شده است كه تشكیلات زمین شناسی متعددی در آن قرار دارد. از نظر زمین شناسی تاریخچه پیدایش مشابهی مثل دریاچه تخت و زندان سلیمان را دارد و آن محل نیز از انباشته شدن رسوبات آهكی، تل های بلند و در مواردی دهانه های وسیع آتشفشانی مانند بوجود آورده اند.

چمن متحرك

چمن متحرک؛ یکی از پدیده های جالب شهرستان تکاب است. قطعه بزرگی تشکیل شده از نی هایی که از ریشه به هم چسبیده است و بدون ارتباط با زمین بر روی آب شناور است. قطر این قطعه کمتر از 100 متر می باشد که بر روی رودخانه کوچکی قرار گرفته است. به دلیل حرکت این قطعه، عرض رودخانه در آن نقطه زیاد شده و حدود 5 متر از قطر قطعه متحرک بیشتر شده است.

زندان سلیمان

کوه زندان سلیمان در حدود 40 کیلومتری شمال شرقی تکاب و در فاصله کمتر از 5 کیلومتری جنوب تخت سلیمان قرار دارد. این کوه کم ارتفاع مخروطی و جالب با وجود باغ های سرسبز کنار آن بسیار زیبا به نظر می آید. این کوه با ارتفاع تقریبی 100 متر، زمانی محل نیایش موبدان زرتشتی بوده است. بقایای بناهای گرداگرد مخروط زندان سلیمان، نشانگر اهمیت این محل مقدس است.

تخت سلیمان (مجموعه آثار باستانی و دریاچه تخت سلیمان تکاب)

مجموعه آثار باستانی تخت سلیمان در 42 كیلومتری شمال شرقی شهرستان تكاب در استان آذربایجان غربی قرار دارد. آثار باستانی این مجموعه و دریاچه جوشان آن، روی صفحهای سنگی و طبیعی قرار گرفته كه از رسوبات آب دریاچه به وجود آمده است. قدمت این منطقه از لحاظ سكونتگاه انسانی به 3 هزار سال پیش باز می گردد؛ و یكی از مهمترین آثار تاریخی كشور است كه به عنوان چهارمین اثر ایران در میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است.

9- خوی

خوی به عنوان مهد تمدن ۶۰۰۰ ساله كه در سالنامه های آشوریان بنام حویه وه (hovaiava) و در تورات بنام حویه (hovaiya) و در كتاب "العالم من المشرق الی المغرب" با نام خویه (khovaiya) و بالاخره در سال۲۵۰ هجری قمری، ابن خرداد در كتاب "المسالك و الممالك" بنام كنونی خوی، از آن یاد می كند. در برخی نوشته ها وجه تسمیه خوی را از کلمه معادل کردی به معنای نمک و برخی دیگر از کلمه ای ارمنی به معنای قوچ برداشت شده می دانند که در مورد آن تردید وجود دارد.
بر طبق سنگ نوشته های آشوری، خوی شهری آباد بوده و احتمال دارد، لقب "هزاردیه" كه در سنگ نبشته های آشوری آمده در مورد این شهر باشد، كه هرتسفلد به آن اشاره كرده است. بنا به گفته مرحوم علامه دكتر رزیاب خویی، نام "خوی"، در سنگ نبشته "داریوش" شاه هخامنشی نیز، با قریب همین تلفظ آمده که خود نمادی از قدمت تاریخی این شهر است.
آثار باستانی متعددی در این شهر وجود دارد که از میان آنها می توان به مناره شمس تبریزی، مسجد مطلب خان، دروازه سنگی و پل خاتون اشاره نمود.

پل خاتون

پل خاتون در دو کیلومتری جنوب شرقی شهرستان خوی قرار دارد. این پل در سال 1170-1200 ه.ق. توسط "احمد خان دنبلی" ساخته شده و تا زمان احداث جاده آسفالته فعلی و پل جدید، متحمل عبور و مروری بوده که بین خوی و سلماس صورت می گرفت.

مسجد مطلب خان

مسجد مطلب خان یکی از مساجد دیدنی و جالب شهرستان خوی است که در میان بازار شهر قرار گرفته است. نکته جالب این مسجد بدون سقف بودن آن است.

مناره شمس تبریزی (مقبره شمس تبریزی)

به تایید سفرنامه جهانگردان مختلف، خاطرات، تذكره ها و نیز به نقل از مقالات و كتب متعدد، آرامگاه شمس تبریزی در خوی شناخته میشده كه در تمامی اینها با ذكر منابع و اسناد تاریخی معتبر، مدفن شمس تبریزی را در آذربایجان غربی واقع در شهرستان خوی و در محله ای بنام محله شمس و در كنار مناری باستانی بنام منار شمس تبریزی عنوان نموده اند.

بازار و دروازه سنگی خوی

بازار خوی در مرکز شهر واقع شده و طبق کتیبه موجود که در گنجینه خوی نگهداری می شود، در زمان شاه طهماسب ساخته شده و در زمان عباس میرزا نایب السلطنه دخل و تصرفاتی در آن صورت گرفته است. بازار سرپوشیده خوی از چندین راسته، سرا، کاروانسرای شهری و چهارسوق خوش ترکیب تشکیل شده. دروازه سنگی مشهور خوی نیز که زمانی یکی از ورودی های اصلی شهر بوده در امتداد این بازار قرار دارد.

10- شهرستان سردشت

شهرستان سردشت در جنوب غربی آذربایجان غربی و در فاصله بسیار نزدیک (حدود 5 کیلومتری) مرز عراق واقع شده است. سردشت شهری ساخته شده بر ارتفاعات و به معنای واقعی دیدنی است. نام سردشت هم شاید به دلیل موقعیت آن نسبت به محیط اطراف انتخاب شده باشد. کوه های اطراف شهر و به خصوص کوه های قرار گرفته بین پیرانشهر و سردشت، پوشیده از درخت و کاملا جنگلی است. جنگلی بسیار زیبا که تنها مشابه آن را در میان جنگل های شمال می توان دید.

نماهای مختلفی از شهر سردشت

برخلاف آنچه گفته می شود؛ سردشت شهر ناامنی به نظر نمی رسد. به نحوی که در روزهای تعطیل فصول گرم، همانند بسیاری از شهرهای توریستی کشور، در جای جای شهر چادرهای مسافرتی برپا شده و مسافران شب را در چادر به صبح می رسانند. سردشت از لحاظ مناظر و مناطق طبیعی دیدنی کاملا غنی است. جنگل های بکر و آبشار معروف و زیبای شلماش، از جمله نقاط دیدنی این شهرستان محسوب می شود.

آبشار شلماش

آبشار شلماش از مهمترین آبشارهای است که در سطح استان آذربایجان غربی جاری است و مورد توجه و استفاده گردشگران می باشد؛ آبشار شلماش با دره ای سرسبز و زیبا در کنار جنگل های پراکنده، در نزدیکی شهر سردشت واقع شده و یکی از شاخه های رودخانه معروف "زاب کوچک" محسوب می شود.

جلوه تاریخ :

آتشکده آذر گشنسب (تخت سلیمان)

مجموعه آثار باستانی تخت سلیمان که در 45 کیلومتری شمال شرقی شهرستان تکاب در استان آذربایجان غربی قرار گرفته، با وسعتی معادل 5/12 هکتار به عنوان یکی از محوطه های تاریخی مهم کشور محسوب می گردد. این مجموعه باستانی علاوه بربقایای آتشکده آذرگشنسب شامل کوه زندان سلیمان ,آبگرم تخت سلیمان و قلعه بلقیس می باشد.
اوج شکوه و آبادانی تخت سلیمان مربوط به دوره ساسانی می باشد و ساختمان آتشکده آذر گشنسب به عنوان مهمترین معبد مورد احترام آن زمان دراین مکان ساخته شده است و آتش جاودان آن به مدت 7 قرن نماد اقتدار آئین زردتشت محسوب می شده و آتشکده ساسانی آذر گشنسب از زمان حکومت ایلخانیان به بعد « تخت سلیمان » نام گرفته است.
قلعه بلقیس در 5 کیلومتری تخت سلیمان در قله کوهی واقع است و تا قلعه جاده ماشین رو وجود دارد .این قلعه به منظور دیدبانی در دوره هخامنشی ساخته شده بوده است .

قره کلیسا

قره کلیسا در استان آذربایجان غربی از بناهای مذهبی متعلق به ارامنه بوده که در 20 کیلومتری شمال شرقی چالدران و هفت کیلومتری جاده چالدران _ قره ضیاء الدین در کنار روستایی به همین نام واقع شده است
قره کلیسا که در بین ارامنه به تاده مقدس معروف است،در قرون چهارم تا ششم میلادی بر روی آرامگاه طاطاوس مقدس، از حواریون حضرت مسیح که در سال 48 میلادی به خاطر تبلیغ مسیحیت به شهادت رسیده، بنا شده است. این کلیسا، در روستای قره کلیسا از توابع سیه چشمه شهرستان ماکو، ساخته شده و مزار تادی مقدس است.

تاریخچه قره کلیسا :

به استناد منابع تاریخی ارامنه، در دوره ساسانیان بخشی از ارامنه عمدتاً پیرو دین زرتشت بوده‌ و بخشی نیز آیین مهر پرستی داشته‌اند. برای نخستین بار در سال43 میلادی دو نفر از مبشرین حضرت مسیح به‌نام‌های طاطاوس و بارتلمیوس از شمال بین‌النهرین گذشته و برای تبلیغ در شهر ( آرداز) که مرکز پادشاهی ارامنه بود اقامت میکنند و بدون توجه به دستور سنادوک ( پادشاه زرتشتی ارمنستان) به تبلیغ آیین مسیح دست میزنند و در نتیجه 3500نفر از جمله دختر پادشاه به نام ( ساندوخت) به دین مسیح می‌گروند. پادشاه ارمنستان برای ممانعت از تبلیغ دین مسیح، در سال 66 میلادی فرمان قتل عام آنان را صادر میکنند و همه ارامنه مسیحی، از جمله دختر پادشاه به قتل می‌رسند و اجساد آنان را در محل فعلی قره کلیسا و حوالی آن مدفون می‌سازند. ارامنه مدعی هستند که کلیسای طاطاوس اولین کلیسایی است که به دستور مبشرین و حواریون مسیح در دنیا ساخته شده است وچون از نظر مذهبی شهادت را بزرگترین سعادت برای بشر میدانند، هر سال در روزهای آخر تیرماه و هفته اول مرداد ماه که مصادف با قتل تادی مقدس و پیروان مسیحی او است در قره کلیسا مراسم خاصی بر پا می‌دارند.
آقای مرعشی رئیس پیشین سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در سفر خود به استان آذربایجان‌غربی، دستور ساخت یک دهکده توریستی نزدیک قره‌کلیسا را برای جذب توریست داد. اما در نهایت تصمیم گرفته شد تا همین روستای قره کلیسا مرمت و امکاناتی رفاهی برای جذب توریسم احداث شود.
منابع :
پایگاه جاذبه های گردشگری ایران
سایت جامع گردشگری ایران
مرکز گردشگری علمی فرهنگی دانشجویان ایران
پایگاه فرهنگ سرا (تاریخچه آذربایجان غربی)
راهنمای گردشگری آذربایجان غربی، سازمان ایرانگردی و جهانگردی
چهارشنبه 30/12/1391 - 18:14
دانستنی های علمی
شكرانه نعمت‏ها (1)

تهیه کننده: سید امیر حسین کامرانی راد
منبع: راسخون

دانستنی ها و دل نوشته هایی به مناسبت روز احسان و نیکو کاری

اشاره
این روزها، چه اشك‏هایى كه از سر ندارى و رنج، بر زمین آرزو ریخته مى‏شود و چه دل‏هاى نازكى كه از سر اضطرار و ناراحتى شكسته مى‏گردد! دست‏هاى بى‏نیرو، چشم‏هاى پر اشك، قلب‏هاى آزرده، پاهاى ناتوان، سینه‏هاى خسته، دل‏هاى مضطرب، اتاق‏هاى سرد، محله‏هاى تاریك، شهرهاى بى‏روح، غروب‏هاى غمگین؛ همه و همه در آرزوى یك تكان فكر و اندیشه و به امید یك حركت خداجویانه و مهرورزانه از سوى نیكوكاران، در همه زمان‏ها، به ویژه روز احسان و نیكوكارى است.
اى كاش مى‏شد این جهان كاشانه سبز
مى‏بود مهر و هم‏دلى در خانه سبز
اى كاش دهقان بشر همچون فرشته
مى‏شد طراوت‏بخش این گلخانه سبز
اى كاش مى‏آمد ز عشق و هم‏نوایى
بر گلشن تاریك غم، پروانه سبز
فرهنگ خدمت و احسان
دانی که خدا چرا تو را داده دو دست؟
من معتقدم که اندر آن سرّی هست
یک دست به کار خویشتن پردازی
بادست دگر ز بی‏کسان گیری دست
حسّ بشری
دنیا، بستری برای ساختن خانه آخرت است.
کار نیک، احسان به مردم، خدمت صادقانه به دیگران، لذّت بردن از کمک رسانی به محتاجان، ابزار و مصالحی است که «سرای آخرت» را برای انسان بنیان می‏نهد و آباد می‏سازد و این توفیقی است که در همه کس نیست و لطفی است الهی که بر دست برخی از بندگان شایسته جاری می‏شود و به مردم می‏رسد.
سیادت و سروری نیز به فرموده حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در سایه خدمت به مردم و دلسوزی برای آنان است: «سیّد القوم خادِمُهم»(1)
گاهی بعضی از اعضای بدن «بی حسّ» می‏شود و هیچ درد و جراحت و آزاری را درک نمی‏کند. این «عصب مُردگی»، گاهی هم در اندام روح بشر پدید می‏آید. آدم‏ها هم گاهی «احساس» خویش را از دست می‏دهند و از رنج دیگران و محرومیّت فقیران و نیازهای نیازمندان، تأثر و و تألّمی در خود حسّ نمی‏کنند و عضوی جدا شده از پیکره جامعه می‏شوند. این نیز نوعی «عصب مردگی انسانی» است.
اگر سعدی می‏گوید: «بنی آدم اعضای یک پیکرند ...»، الهام از فرموده حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است که آدمی‏زادگان را همچون اعضای یک جسد دانسته که همه با هم پیوند دارند و «چو عضوی به درد آورد روزگار دگـر عضـوهـا را نمـانـد قـرار».
حال اگر با درد یک عضو، عضو دیگر احساس درد نکرد، یا جدا شده از آن پیکر است، یا دچار «بی حسّی» است، یعنی نوعی «مُردگی»!
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
همدردی با مردم
آنان که توفیق خدمت به دیگران دارند، حسّ حیات و عصب انسانیت آنان زنده و بیدار و فعّال است و در این خدمت، «لذّت روحی» می‏برند و «نشاط معنوی» می‏یابند و به خدا نزدیک می‏شوند، البته با چاشنی خلوص و انگیزه پاک.
به فرموده پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : دو خصلت است که چیزی بالاتر از آن دو نیست: یکی ایمان به خدا، دیگری سود رساندن به بندگان خدا (..الّنفعُ لِعباد اللّه).(2)
اینان یک گروهند و بی‏خیالان بی‏درد و دور از مردم و بی‏عاطفه و خودخواه و خودمحور هم گروهی دیگر، فاصله بین آنان نیز از بهشت تا دوزخ است.
به آنان چه که برخی، پول نسخه و ویزیت ندارند؛ برخی با حسرت، شاهد پرپر شدن عزیز خویشند و توان مداوا ندارند؛ از بی‏بضاعتی خانه خراب می‏شوند و از تنگدستی، ترک تحصیل می‏کنند و به دلیل ناداری و مسکنت، از تفریحات سالم و سفرهای تابستانی و زمستانی و تغذیه کافی و لباس آبرومند محروم‏اند!
بعضی بر این مسلک‏اند که «من» راحت باشم، دیگران هر طور شوند، به من چه؟ «من» به رفاه و پول و امکانات برسم، اگر هزاران بینوای زمین‏گیر و اجاره نشینان فقیر و غصه‏دارانِ بیمار و بی‏دارو و خانواده‏های بی‏بضاعت و یتیمان بی‏سرپرست و مناطق محروم و اقشار آسیب‏پذیر وجود داشته باشند، به من چه ارتباطی دارد؟
اگر این «من» بت نیست پس چیست؟ و اگر این «منّیت»، درد نیست پس چیست؟
آنان که کمر همّت می‏بندند و «رنج خود و راحت دیگران» را می‏طلبند، چند قدم به مرز انسانیّت نزدیک‏ترند و نشان می‏دهند که «انسان»اند و «احساس» دارند. خدمت به هم‏نوع، یک پلّه از هزار پله صعود تا قرب خدا و رسیدن به کمال مسلمانی است و بی‏دردی هم یکی از آن دردهاست که خود را نشان نمی‏دهد و رفته رفته، «هویّت انسانی» را تحلیل می‏برد و از افراد، چیزی باقی نمی‏گذارد، جز مشتی تمنیّات سیری‏ناپذیر و هیکلی با روحیّات حیوانی و فاقد هر گونه «احساس بشری»، و... چه بیماری خطرناکی!
«ابن یمین» در دعوت به خدمت و همدلی و همدردی با همنوعان سرودهایی دارد، از جمله چنین می‏گوید:
نَبُوَد مهتری به روز و به شب
باده خوشگوار نوشیدن
یا طعام لذیذ را خوردن
یا لباس نظیف پوشیدن
من بگویم که مهتری چه بُوَد؟
گر بخواهی زمن نیوشیدن
همگنان را زغم رهانیدن
در رعایات خلق کوشیدن
توفیق خدمت
لذّت بعضی در «خیر رساندن» به مردم است. این، توفیق الهی است. چنان نیست که هر کس متمکّن و موّجه بود، به این آسانی و بدون وسوسه‏های شیطانی، بتواند از موقعیت و ثروت و توانایی خود در راه خیر و خداپسندانه واصلاح معیشت مردم و رفع نیازها بهره بگیرد. خادمان خالص و مخلص، ستارگان زمینی‏اند که برای آسمانیان می‏درخشند و حجّت‏های الهی بر دیگران‏اند و خوشحال و خرسندند که مجرای فیض الهی و خیررسانی به بندگان قرار می‏گیرند.
امام علی ـ علیه‏السلام ـ درباره این گونه انسان‏های خدوم و خیّر که مورد عنایت خدایند می‏فرمایند:
«اِنّ اللّهَ خَلَقَ خَلقا مِن خَلقِهِ لِخَلقه، فَجَعَلَهُمْ لِلناسِ وُجوها و لِلمَعروفِ اَهلاً، یَفْزَعُ النّاسُ اِلیم فی حوائِجِهم، اُولئک الآمِنُون یومَ القیامة.»(3)
«خداوند، برخی از آفریده‏های خود را برای بندگانش خلق کرده است، آنان را مورد توجّه مردم و شایسته نیکوکاری قرار داده و مردم در نیازمندی‏هایشان به آنان روی می‏آورند. آنان در روز قیامت، ایمن و آسوده‏اند.»
به قول صائب تبریزی:
ای رهروی که خیر به مردم رسانده‏ای
آسوده رو، که بار تو بر دوش سائل است
گاهی کسانی قصد نیکی به دیگران دارند، امّا یا مجال نمی‏یابند، یا فرصت از دست می‏رود، یا عمرشان کفاف نمی‏دهد، یا وسوسه شیطان نمی‏گذارد، یا دلبستگی به دنیا یا تنبلی و بی‏حوصلگی مانع پدید می‏آورد، یا امروز و فردا می‏کنند، یا عوامل دیگر مانع این کار خیر می‏شود؛ از این رو غنیمت شمردن فرصت‏های خیررسانی و تباه نساختن فرصت مناسب، نشانه هوشیاری در کسب سعادت است.
امام باقر ـ علیه‏السلام ـ می‏فرمودند:
«اِذا هَمَمْتَ بِخیرٍ فَبادِرْ، فانّک لاتدری ما یَحْدُث.»(4)
«هر گاه تصمیم به کار نیکی گرفتی، درنگ مکن و در انجام آن بشتاب، چون نمی‏دانی که چه پیش خواهد آمد!»
آنان که در راه خیر کوشایند، بندگان خاصّ پروردگارند که توفیق خدمت یافته‏اند. مدال «خدمت» بر سینه دارند و دلی پرمهر در آغوش، گروه خونشان با مردم یکی است و همسایه دیوار به دیوار غم‏ها و شادی‏های مردمند. بار مردم را می‏بندند و گره از کارشان می‏گشایند. خدمت بی منّت را عبادت می‏دانند واجر و پاداش را تنها از خدا می‏خواهند، پرکارانِ کم ادّعایند، نه پرمدّعاهای کم کار! شعار را کار نمی‏دانند و کار را هم عار نمی‏شمارند. هر چه دارند، از مال و مقام و نفوذ و وجهه و دانش و توان و تخصّص، وقف بندگان خدا می‏کنند و این وقف‏نامه را به امضای خدا می‏رسانند و از اسارت دنیا رها می‏شوند.
کسی که تعلّقات مادّی و دلبستگی‏های دنیوی او را چنان اسیر ساخته که حاضر نیست از دارایی و توانایی خود، خرج راه خدا و خدمت به مردم کند، بیچاره و مسکینی است، در نِمای ثروتمندی، و اسیر و وابسته‏ای است، امّا در شکل و شمایل آزاد!
خوشا پیشتازان میدان این مسابقه، که گوی خدمت به مردم را از رقیبان می‏ربایند و در دفتر خدا امتیاز بیشتری برای خود ثبت می‏کنند. به گفته «میرزا افسر»:
آن کسی را بستایید که اندر همه عمر
بهر آسایش مردم قدمی بردارد
نیک مرد آنکه نگردد دل او هرگز شاد
مگر از خاطر کس، بار غمی بردارد
رمز و راز محبوبیّت
اینکه گفته‏اند:
هر چه کنی به خودکنی
گر همه نیک و بد کنی
سخنی حکیمانه و منطبق با رهنمودهای آیات قرآن و احادیث پیشوایان دین است. بازتاب عملکرد خوب و حسنات انسان و خدمت به همنوعان، در پرونده عمل و شخصیتِ دینی انسان متجّلی می‏شود و هر کس خادم مردم باشد، به خود و سعادت و آینده خویش خدمت کرده است و همین رفتار، سبب محبوبیّت نزد دیگران و حکومت بر دلها و نفوذ در جان‏ها می‏شود.
به فرموده حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ :
«جُبِلَتِ القُلُوبُ علی مَنْ اَحْسَنَ اِلیها وَ بُغْضِ مَن اَساءَ الیها.»(5)
«دل‏ها(ی انسان‏ها) بر این سرشته شده که هر که به آن‏ها نیکی کند دوست بدارند و هر که به آنان بدی کند، دشمن بدارند.»
در این زمینه، کلام علی ـ علیه‏السلام ـ نیز چنین است:
«مَنْ بَذَل معروفَهُ مالَتْ اِلیهِ القُلوُب.»(6)
«هر کس نیکی خویش را به دیگران نثار کند، دل‏ها به او گرایش می‏یابد.»
خادمان مردم، بر قلعه دل‏ها حکومت می‏یابند و فاتح دژ دل‏ها می‏شوند، بی‏آنکه سپاه و سواری داشته باشند و تیغ و تیری برکشند و برافکنند. سلاحشان همان خدمت به دیگران و اندوه‏زدایی از ایشان و گشودن بال رحمت و عاطفه بر آنان است.
تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن به دمی، یا درمی، یا قلمی یا قدمی
سعدی، در سروده‏های خویش با الهام از تعلیمات دینی، بر این امر مهّم بسیار پای فشرده و اشعار نغزی سروده است.
در یکی از سروده‏های خویش گوید:
مگردان غریب از درت بی‏نصیب
مبادا که گردی به درها غریب
بزرگی رساند به محتاج، خیر
که ترسد که محتاج گردد به غیر
به حال دل خستگان درنگر
که روزی تو دلخسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نه خواهنده‏ای بر در دیگران؟
به شکرانه، خواهنده از در مران
نیکی به دیگران یا به خویش؟
وقتی مجموعه عالم هستی و نظام الهی حاکم بر آن، خدمت‏ها را بی‏پاسخ و پاداش نمی‏گذارد و خداوند، به اهل احسان و دستگیران از بینوایان پاداش عظیم و بی‏حساب می‏بخشد، پس می‏توان گفت، خدمت به مردم، نیکی به خویشتن است و چنین احسان‏ها و یاری‏هایی نه تنها گُم نمی‏شود، که به سوی خود نیکوکار برمی‏گردد. این مضمون بلند، که انگیزه آفرین و شوق‏انگیز است، در روایات متعدّدی مطرح شده است.
امام علی ـ علیه السلام ـ می‏فرمایند:
«مَنْ صَنَعَ مَعروفا فإنّما صَنَعَ الخیر لَنِفْسه و لا یَطْلُبُ مِن غیرهِ شُکْرَ ما اَوْلاهُ لَنِفْسِهِ.»(7)
«هر کس کار نیکی کند، به خودش نیکی کرده است و از دیگری پاداش و سپاس آن نیکی را که به خود کرده است، نخواهد.»
بازگشت ثمره احسان به خویشتن، هم در دنیاست، هم در آخرت. امّا از آنجا که آخرت سرای پاداش است، بیشترین رجوعِ ثمرات را باید در آنجا جست.
به قول صائب تبریزی:
تیره روزان جهان را به چراغی دریاب
تا پس از مرگ، تو را شمع مزاری باشد
در سخن دیگری، حضرت امیر ـ علیه السلام ـ از این نکته، چنین یاد می‏فرمایند:
«مَنْ عَلِمَ اَنّ ما صَنَعَ اِنّما صَنَعَ اِلی نفسِهِ لم یستَبْطِ النّاسَ فی شُکرِهم، وَلَمْ یستزِدْهُم فی مَودَّتِهم، فلا تلْتَمِسْ مِنْ غیرِکَ شُکْرَ ما اَتیْتَ اِلی نَفْسِک وَ وَقَیْتَ بِهِ عِرضَکَ.»(8)
«هر کس بداند که آنچه نیکی می‏کند به خودش می‏کند، مردم را به تأخیر در سپاس، نسبت نمی‏دهد و خواستار محبّت ورزیدن بیشتر مردم نمی‏شود. پس از دیگری مخواه که درباره آنچه به خودت نیکی کرده‏ای و آبروی خویش را حفظ کرده‏ای، سپاسگزاری‏ات کنند.»
کسی که با این دید، به عملکردها بنگرد، هرگز نه انگیزه «خدمت رسانی» خویش را از دست می‏دهد، نه از ناسپاسی و قدرنشناسی دیگران سست می‏گردد و نه در پی آن است که مردم از زحمات و خدماتش تقدیر و تجلیل کنند و بر او آفرین گویند و مراسم تکریم برایش برپا سازند.
آنکه برای خدا، به خلق خدا خدمت می‏کند، چشم داشت پاداش را هم تنها از خدا دارد و این مهم‏ترین عامل انگیزه آفرین است.
نباید پنداشت که زحمات هدر می‏رود و خدمت‏ها مورد توجّه قرار نمی‏گیرد، چرا که آنکه باید بداند و ارج نهد و پاداش بخشد، خداست و او کریم است و نیکی‏ها را پاداش مضاعف عطا می‏کند.
یکی از همسران پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل می‏کند که در خانه رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ گوسفندی ذبح شد و گوشت آن میان فقرا و همسایگان تقسیم گشت. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پرسید: چه باقی مانده است؟ گفتم: چیزی باقی نمانده است، جز یک پاچه گوسفند. حضرت فرمود: جز همین یک پاچه، بقیّه‏اش مانده است.(9)
در واقع، آنچه برای مصرف شخصی و خانواده مانده است، رفتنی است و آنچه که به دیگران احسان شده است، در بایگانی و ذخیره الهی ماندگار است و در شدیدترین روز نیازمندیِ انسان، به او بازمی گردد؛ با افزایشی چند برابر، و این وعده صادقِ الهی است.
عبدالرحمان جامی چه نیکو سروده است:
چند روزی زقوی دینان باش
در پی حاجت مسکینان باش
شمع شو شمع، که خود را سوزی
تا به آن بزمِ کسان افروزی
با بد و نیک، نکوکاری ورز
شیوه یاری و غمخواری ورز
ابر شو تا که چو باران ریزی
بر گل و خس، همه یکسان ریزی
باش چون بحر، زآلایش پاک
ببر آلایش از آلایشناک
گستره میدان خدمت
وقتی طرف حساب انسان‏های خدوم، پروردگار کریم است، در زمینه احسان و خدمت، مجالی گسترده گشوده می‏شود.
خداوند، حتّی به نیّت هم پاداش می‏دهد. از این رو، پیوسته باید در اندیشه خیر رسانی به دیگران بود، که خود این اجر دارد و اگر توفیق جامه پوشانیدن بر اندام این نیت فراهم شد، چه بهتر.
در حدیثی از حضرت رضا ـ علیه السلام ـ روایت است:
«روز قیامت، مؤمن را در پیشگاه خدا نگه می‏دارند تا از او حساب بکشند، عهده‏دار حسابرسی خداست. پرونده عملش را بر او عرضه می‏کنند. با اولین نگاهی که به گناهانش می‏افکند، رنگش از چهره می‏پرد و به لرزه می‏افتد، آنگه حسناتش را می‏بیند و شادمان می‏شود و چشمش روشن می‏گردد. وقتی به پاداش‏های الهی چشم می‏دوزد، خوشحال‏تر می‏شود. آنگاه خداوند به فرشتگان دستور می‏دهد: پرونده‏هایی را بیاورید که مربوط به کارهایی است که انجام نداده‏اند. آن‏ها را می‏خوانند. می‏گویند: خدایا، به عزّتت سوگند، خودت می‏دانی که هیچ یک از این کارهای خیر را انجام نداده‏ایم. خداوند می‏فرمایند: درست است و راست می‏گویید، ولی نیّت انجام آن‏ها را داشتید، ما هم در پرونده اعمالتان نوشتیم. آنگاه بر همان نیّت‏ها هم پاداششان می‏دهند.»(10)
چه چیزی از این بهتر که انسان، در نیت و در دل، در اندیشه خدمت‏رسانی و گره‏گشایی باشد. تا از پاداش همین نیت هم بی‏بهره نماند.
پس، دامنه «صالحات و خیرات» بسی گسترده است. از خدمتِ به ظاهر ناچیز و کوچک هم نباید چشم پوشید، که همان نزد خدای متعال، عظیم است.
حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می‏فرمایند:
«مَنْ اَماطَ اَذیً عن طریقِ المسلمینَ کُتِبَ لَهُ حَسَنةٌ وَ مَنْ تُقُّبِلَتْ لَهُ حَسَنةٌ دَخَل الجَّنَة.»(11)
«هر کس چیزی را که مایه رنج و آزار مسلمانان است، از سر راهشان بردارد، برای او یک «حسنه» نوشته می‏شود و هر کس یک کار نیک از او قبول شود، به بهشت می‏رود.»
این حدیث نیز، به گونه دیگری، گستره خدمت‏رسانی و صدقات و خیرات را نشان می‏دهد. از این رو برای هر کس امکان خوشه چینی از خرمن نیکی‏ها وجود دارد، حتّی با برداشتن سنگی از سر راه، یا خاری از مسیر روندگان، یا غمی از دلی اندوهگین، یا باری از دوش مستمند و ناتوان. ابیاتی از شاعری معاصر (علی بقا) می‏آوریم که الهام بخش این مفاهیم انسانی است:
خوش آن کسان که از احوال هم خبر دارند
خبر ز شادی و اندوه یکدگر دارند
چو شبنم از نظرِ باصفای پاکدلان
دلی به روشنی چهره قمر دارند
زفیض صحبتشان کام خلق شیرین است
همیشه خاصیت نخل بارور دارند
فکنده سایه رحمت به خشک وتر چون ابر
رهین دست و دل باز، بحر و بردارند
نوید صبح سعادت به خاص و عام دهند
همیشه حال نسیم خوش سحر دارند
نهند آب «بقا» بهر خضر، زآنکه چو من
گهی به محفل آزادگان گذر دارند(12)
باری... در بندِ «داشته‏ها» بودن و اسیر «خواسته‏ها» شدن، نوعی بردگی آشکار است. زهد، «نداشتن» نیست، بلکه «در بند داشته‏ها نبودن» است.
کسی که تعّلقات مادی و دلبستگی‏ها او را به اسارت کشانده است، چگونه می‏تواند دست یاری به سوی دیگران بگشاید، یا پای خدمتگزاری به آستان نیازمندان کشاند؟
خوشا پیشتازان میدانِ این مسابقه!
خوشا آنان که گوی خدمت به مردم را از رقیبان می‏ربایند و در دفتر خدا، امتیاز بیشتری برای خود، ثبت می‏کنند.
مهربانی کردن
پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «هرکس که در راه خدا به طریقی به برادر مؤمنش مهربانی کند، خداوند از خدمت‏کاران بهشتی به خدمت او خواهد گمارد».
معنی احسان و جوانب آن
«احسان» از ماده «حسن» و در لغت به معنای خوبی، نیکی، نیکوکاری و بخشش است و در عرف هم به هرنوع خوبی، احسان اطلاق می‏شود. بدین ترتیب مفهوم آن گستره وسیعی را در بر می‏گیرد. احسان می‏تواند در اشکال مختلفی از قبیل انعام، انفاق، صدقه، وقف و رسیدگی به فقرا، یتیمان و درماندگان ظاهر شود. در نظر شرع و عرف، آنچه در مقابل شرّ و بدی است نیکی و خیر به شمار می‏آید و انجام دهنده آن عمل نیک، نیکوکار خوانده می‏شود.
خدا، الگوی احسان
خداوند، خود معدن احسان و بخشش است و عالم تجلّیگاه احسان اوست. هرچه را قابلیت وجود داشته باشد به فضل خودش، در نیکوترین شکل می‏آفریند. پروردگار بزرگ، انسان را بر دیگر موجودات برتری داد و در احسان به او سبقت گرفت؛ خداوندی که نعمتش را با کرم و بخشش خود آغاز می‏کند و اشتباهات بندگان را با بزرگواری می‏بخشاید و آنان را با یادآوری احسان خودش، به این امر مهم تشویق کرده است؛ آن‏جا که می‏فرماید: «احسان کن همان‏گونه که خداوند بر تو احسان کرد».
ضرورت نیکی
نیکی به دیگران اصل و محور همه خوبی‏هاست. دژ استوار و زکات نعمت‏هاست. احسان، تجارتی سودمند است که ضرر در آن راه ندارد و لبیک گفتن به نیروی ذاتی و درونی است؛ زیرا تمایل به خوبی و انجام دادن کارهای نیک از جمله ویژگی‏هایی است که خداوند حکیم در نهاد انسان قرار داده است. نیکوکار آخرت را می‏نگرد و زندگانی دنیا را دست‏مایه رسیدن به آخرت قرار می‏دهد. آن را غنیمت می‏شمارد و پیش از فرارسیدن مرگ، زاد و توشه می‏اندوزد. امام علی علیه‏السلام می‏فرماید: «حال که زنده و برقرارید، عمل نیکو انجام دهید؛ زیرا پرونده‏ها گشوده و راه توبه باز است و بدکاران امید بازگشت دارند». امام سجاد علیه‏السلام نیز می‏فرمایند: «هرکه شوق بهشت داشته باشد در انجام کارهای نیک درنگ نکند و از خواهش‏های نفسانی چشم بپوشد».
پاداش نیکی را خدا می‏پردازد
نیکوکاری بهره‏ای ماندنی و غنیمتی پایدار است. بالاترین زراعت و سودآورترین سرمایه است. نیکی کردن پاسخ گفتن به ندای «اللّه» است؛ خداوندی که هیچ عملی را بی‏جواب نمی‏گذارد و به نیکوکاران وعده پاداش در دنیا و آخرت داده است. او خود فرموده است پاداش نیکی را ضایع نمی‏کند. او توانگر و بخشنده‏ای است که مقابل هر عمل نیکی، چندین برابر آن پاداش می‏دهد.
قدردانی از نیکوکار
قرآن کریم می‏فرماید: «آیا پاداش خوبی، جز خوبی است». بنابراین در عوض احسان، باید احسان کرد و قدردانی و تشکر خود را ابراز نمود. این کار، و میل و رغبت نیکوکار را افزایش می‏دهد و انگیزه احسان را در وی قوی می‏سازد تا به کارهای نیک بیشتر مبادرت ورزد. علی علیه‏السلام می‏فرمایند: «هرگز نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان نباشند؛ زیرا نیکوکاران در نیکوکاری بی‏رغبت، و بدکاران در بدکاری تشویق می‏شوند، پس هرکدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده».
سیمای نیکوکاران
نیکوکار، در انجام دادن عمل خیر، سستی به خود راه نمی‏دهد؛ بلکه در انجام دادن آن مشتاق و حریص است و با ذوق و علاقه وافر و انگیزه قوی بر کارهای خیر و ثواب سبقت می‏گیرد و در راه آن ثابت‏قدم است. او فروتن است و کارهای خیر او رنگ و عطر خدایی دارد و هرگز با ریا و تظاهر عمل نیک خود را باطل نمی‏کند. پیوسته در خفا احسان می‏کند تا نیازمند را شرمنده و حقیر نسازد. علی علیه‏السلام می‏فرماید: «نیکی کن آن‏چنان که دوست داری به تو نیکی شود».
احسان، راهی برای تصاحب دل‏ها
احسان مغناطیسی است که جاذبه قوی آن، سرسخت‏ترین انسان‏ها را به سمت خود می‏کشاند. نیکی به‏واسطه نیروی خارق‏العاده‏اش، نور صفا و صمیمیّت را بر قلب‏های تیره و تار می‏تاباند و دل‏های سخت و سنگی را در آسیاب مهر و مودت خرد می‏کند. احسان، پیوند دوستی و رفاقت را مستحکم می‏سازد و علایق و وابستگی‏های عاطفی را پررنگ‏تر می‏کند. در احادیث آمده است «با هرکه خواهی نیکی کن که امیر و فرمانروای او شوی» و «با نیکوکاری مالک دل‏ها می‏گردی».
احسان، مختصّ اغنیا نیست
شاید این‏گونه برداشت شود که احسان ویژه کسانی است که مال فراوان در اختیار دارند و دیگران را به سبب تنگی رزق، در احسان و نیکی و کمک به دیگران جایی نیست. قرآن کریم، این اندیشه را رد کرده، احسان را به هر اندازه باشد محترم و مفید می‏داند و می‏فرماید: «دیگران را برخود مقدم می‏دارند، در حالی که خود نیازمندند و آنچه دارند در اختیار آنها قرار می‏دهند».
ارزش نیکوکاری
دنیا مزرعه آخرت است و انسان، هرچه در این دنیا بکارد، در آخرت برداشت خواهد کرد و هیچ عمل خیر و شری از نظر خدا دور نمی‏ماند و عاقبت، صاحب آن نتیجه آن‏را خواهد دید.
اثر احسان
ببخش ای پسر کآدمی‏زادهْ صید
باحسان توان کرد، وحشی بقید
عدو را به الطاف گردن ببند
که نتوان بریدن به تیغ این کمند
چو دشمن کرم بیند و لطف وجود
نیاید دگر خُبث از او در وجود
کمک به مستمندان
«خداوند، روزی انسان‏ها را اندازه‏گیری و مقدّر فرمود. گاهی کم و زمانی زیاد. و به تنگی و وسعت به‏گونه‏ای عادلانه تقسیم کرد تا هرکس را که بخواهد، با تنگی روزی یا وسعت آن، بیازماید و با شکر و صبر، غنی و فقیر را بیازماید.»
خداوند برای فقیر در مال ثروتمند سهمی قرار داده است که باید بپردازد. او باید به مستمندان و درماندگان رسیدگی کرده و آنان را از خود نراند. قلبی را شاد کند و خداوند را از خود راضی سازد. به بهسازی زندگی فقرا و محرومان نظر و عنایت داشته باشد. دستِ از کارافتادگان و بیماران را بگیرد و مشکلات زندگی آنها را مرتفع سازد. خداوند می‏فرماید: «نباید صاحبان ثروت و نعمت درباره خویشاوندان خود و در حق مسکینان و مهاجران راه خدا از بخشش و انفاق کوتاهی کنند، بلکه باید با خَلقْ عفو و صلح پیشه کنند و از بدی‏ها آسان درگذرند. آیا دوست نمی‏دارید که خدا هم در حق شما مغفرت و احسان کند که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است».
گذشت و احسان در کلام سعدی
تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت
که فردا نگیرد خدا با تو سخت
گر از پا درآید، نماند اسیر
که افتادگان را بود دستگیر
نترسد که نعمت به مسکین دهند
وز آن بار غم بر دل این نهند
دل زیردستان نباید شکست
مبادا که روزی شوی زیر دست
احسان به یتیمان
یکی از جلوه‏های بارز احسان، نیکی به یتیمان و سرپرستی آنهاست. تأمین نیازهای مادی آنان، نگرانی بزرگی را از دل‏هاشان برطرف می‏کند. اینان، دل‏سوختگانی هستند که در غم فراق عزیز خود همواره در ناله و فغانند. از دست دادن نعمت پدر و مادر و مشاهده جای خالی آنها، در دل‏هایشان غمی فزاینده است. پس بر دیگران است که این خلأ را پر کنند؛ چه از حیث عاطفی، و چه مادی. خانه‏های آنها را روشن و باصفا نگه دارند و اجازه ندهند دیو فقر و افسردگی خانواده آنان را متلاشی کند. درد دل‏هاشان را بگوش جان بشنوند، آنان را بر زانوان خود جای دهند و دست نوازش بر سر آنها بکشند تا خلأ وجودی پدر و مادر، کم‏تر آنان را بیازارد.
حضرت علی علیه‏السلام و سفارش به یتیمان
علی علیه‏السلام ، این حاکم عدالت‏پیشه و قدرتمند رئوف، که روز و شب و آشکار و پنهان به یتیمان و فقرا رسیدگی می‏کرد، حتی در آخرین لحظات عمر گرانمایه‏اش، درباره آنان سفارش می‏کند و هنگامی که در بستر آرمیده و در انتظار ملک الموت است در آخرین وصیت‏های خود به فرزندانش می‏فرماید: «خدا را! خدا را! درباره یتیمان. نکند آنان گاهی سیر و گاهی گرسنه بمانند و حقوقشان ضایع شود».
سوره ماعون و رسیدگی به ایتام
ندیدی تو آن شخص ای مصطفی
که افکار می‏کرد روز جزا؟
همان شخص بیرحم و خوار و لئیم
که میرانَد از درگه خود یتیم
نکرده است ترغیب کس را تمام
که بر مرد مسکین ببخشد طعام
پس وای بر آن‏که خواند نماز
ولی هست غافل ز ذکر و نیاز
همانکس که چون طاعتی هم نمود
به دنبال تزویر و نیرنگ بود
کند بازداری ز انفاق مال
نکویی نکرده است در هیچ حال
برخورد با یتیمان در بوستان
چو بینی یتیمی سرافکنده پیش
مده بوسه بر روی فرزند خویش
یتیم ار بگرید که نازش خَرَد
و گر خشم گیرد که بارش برد
الا تا نگرید که عرش عظیم
بلرزد همه گر بگرید یتیم
برحمت بکن آبش از دیده پاک
بشفقت بیفشانش از چهره خاک
اگر سایه خود برفت از سرش
تو در سایه خویشتن، پرورش
یکی خار پای یتیمی بکند
به خواب اندرش دید صدر خُجند
نیکی به والدین
بالاترین احسان، احسان به پدر و مادرست؛ زیرا آنان، زندگی خود را وقف پرورش و تربیت فرزندان می‏کنند و در این راه هیچ‏گونه احسان و بخشش را از آنان دریغ نمی‏دارند. تمامی همّ و غم و فکر آنها صرف آسایش و پرورش صحیح فرزندان است و هرگونه رنج و محنت را به جان می‏خرند و سرانجام به فصل پیری و ناتوانی و بیماری می‏رسند. در این وقت، فرزندان، فرصت جبران آن محبت‏ها را پیدا می‏کنند و می‏توانند والدین خود را زیر سایه احسان خود بگیرند و باید که از هیچ کاری فروگذار نکنند. قرآن نیز، مسئله احسان به والدین را بعد از مسئله توحید و اهمیت ایمان به آن بیان کرده، می‏فرماید: «جز او را نپرستید و به پدر و مادر احسان کنید». در جای دیگر، فرزندان را از اهانت و بی‏احترامی به آنان نهی می‏کند و آنان را از گفتن «اُف» که کم‏ترین بی‏احترامی به حساب می‏آید منع می‏کند. در روایات آمده است: «نیکی به پدر و مادر از کریم‏ترین خوی‏هاست».
عمل نیک، تکریم نیکوکار
زندگانی دنیا، مهلت ابتلا و آزمایش است. عرصه مهیای آخرت شدن و کاشتن، و آخرت برداشت کردن است. دنیا هم‏چنین، مکان بهره‏مندی از نعمت‏های خداست و خدا را در هر نعمتی حقی است. هرکس آن را بپردازد فزونی یابد و آن‏کس که نپردازد و کوتاهی کند، در خطر نابودی گرفتار آید. پس هرچه کنیم برای خود کرده‏ایم. اگر خوبی کنم، جزای آن‏را دریافت می‏کنیم و اگر کردار بد مرتکب شویم، کیفر آن‏را خواهیم دید. علی علیه‏السلام می‏فرماید: «به راستی اگر نیکی کنی، به خود نیکی کرده‏ای». روزی امام علیه‏السلام فرمود: «من هرگز به هیچ کس نیکی نکرده‏ام!» مردم از روی شگفتی سرهایشان را بلند کردند. امام علیه‏السلام این آیه را خواندند: «اگر نیکی کنید به خود کرده‏اید و اگر بدی کنید به خود کرده‏اید.»
عفو و بخشش
خوی بخشش نشانه بزرگی روح و علو درجه انسان است. عفو و گذشت نیز نشانه بیداری نفس و بلندی ایمان است. عفو و گذشت یکی از جنبه‏های احسان است که در تعالیم دینی از آن یاد شده است و در رفتار پیامبران و امامان، به وضوح دیده می‏شود. خداوند بزرگ، با احسان واسع، گناهان و کردارهای زشت ما را می‏بخشاید و با توبه واقعی، آنان را ندیده می‏انگارد. گذشت از خطاها و اشتباهات دیگران نیز باید در رفتار هر مؤمن و دین‏داری وجود داشته باشد. در روایت آمده است: «نیاز گناه‏کار به احسان بیشتر از نیاز نیکویی کننده است».
احسان در سیره امامان معصوم(علیهم السلام)
امامان، ستارگان هدایتند و روشنای تیرگی‏ها. آنان کشتی نجات بشریتند. رفتار آنان الگویی جامع و کامل برای کسانی است که دل به وسعت وجودی آنان نهند. امامان، محور بخشندگی و فضل و کمالند و معدن عطوفت و مهربانی. همواره یار و مددکار فقرا و محرومان بودند و کمک به بیچارگان حتی در دل شب فصل جداناشدنی از زندگی سراسر جود آنهاست.
امام حسین علیه‏السلام و احسان به اعرابی
مردی اعرابی به مدینه آمد و پرسید که کریم‏ترین مردم کیست؟ گفتند: حسین بن علی علیه‏السلام . اعرابی امام را در مسجد یافت و مشکل خود را مطرح ساخت. امام به قنبر فرمود: آیا از مال حجاز چیزی به جای مانده است؟ عرض کرد: بلی، چهار هزار دینار. فرمود: حاضر کن که مردی [که] به آن از ما سزاوارتر است حاضر گشته. پس امام به خانه رفت و ردای خود را که از بُرد بود از تن بیرون آورد و آن دنانیز را در آن پیچید و پشت در ایستاد و از شرمِ رویِ اعرابی و از قلّتِ زر، از شکاف در، دست خود را بیرون کرد و شعری چند در عذرخواهی خواند.
سیره امام کاظم علیه‏السلام در نیکی به دیگران
در احوال امام کاظم علیه‏السلام آمده است: از همه مردم صله و احسانش نسبت به اهل و ارحامش بیشتر بود و پرستاری فقرای مدینه می‏کرد. شب که می‏شد زنبیلی که در آن پول و طلا و نقره و آرد و خرما بود بر دوش می‏گرفت و برای ایشان می‏برد و فقرا نمی‏دانستند که این احسان از چه کسی است.
فرمان به نیكوكارى
یكى از اوامر مهم الهى، عدل و احسان است؛ چرا كه احسان، بهترین زمینه‏هاى روحى، عاطفى، هم‏دردى وهم‏دلى را براى اقامه عدل فراهم مى‏سازد. از این رو، خداوند مؤمنان را به دادگرى و رعایت عدل و انصاف در زندگى فردى، خانوادگى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و اخلاقى فرمان مى‏دهد كه نیكوكارى پیشه سازند و به یكدیگر نیكى كنند.
احسان متقابل
در فرهنگ اسلامى و قرآنى، دنیا، تجارت‏خانه اولیاى خدا و سراى بى‏نیازى و كشتگاهِ سرایى دیگر است. انسان آینده‏نگر، در پرتو بندگى شایسته در حق خداوند رحیم، با بندگان خدا از در نیكى وارد مى‏شود. قرآن كریم در زمینه احسان و نیكى چنین مى‏فرماید: «همان‏سان كه خداوند در مورد تو نیكى كرده است، تو نیز درباره دیگران نیكى كن».
خداوند رحمان و رحیم در این آیه، چهار اصل مهم را به دنیاداران گوشزد مى‏كند:
1. در میان تمام امكاناتى كه خدا به تو داده، سراى آخرت را بجوى كه گم شده اصلى توست.
2. هر كس بهره و سهمى در برابر خدا دارد. تو نه سهم خویش را فراموش كن و نه سهم دیگران را به جاى سهم خود بردار.
3. اساس عالم بر احسان متقابل است. پس همان‏گونه كه خداوند به تو تفضل دارد، تو نیز در سایه رأفت الهى به دیگران نیكى كن.
4. از یاد مبر كه انباشتن ثروت و سهیم نكردن دیگران، مایه فساد است؛ پس فساد نكن.
اوصاف نورانى نیكوكاران
از منظر قرآن كریم، اوصاف نیكوكاران و پرواپیشگان چنین است:
ـ آنان آنچه را پرورگارشان به آنها مرحمت كرده، دریافت مى‏دارند؛ یعنى با میل و خشنودى این مواهب الهى را پذیرا مى‏شوند.
ـ بخشى از شب را بیدارند و به عبادت و نماز شب مى‏پردازند.
ـ پیوسته در سحرگاهان استغفار مى‏كنند.
ـ در اموال آنها، حقى براى نیازمند و محروم وجود دارد.
امام صادق علیه‏السلام در این زمینه مى‏فرماید: «خداوند در دارایى توان‏گران، به جز خمس و زكات، حقوق دیگرى مقدر كرده است و آن حق معلوم و معیّن، چیزى است كه هر كس وظیفه خود مى‏داند از مالش بپردازد. او باید به اندازه توان مالى‏اش آن مقدار را بر خود واجب شمارد و بپردازد».
فرجام خوش نیكوكاران
قانون جزاى احسان به احسان، نعمتى بزرگ از سوى خداوند كریم است كه وعده آن را به بندگان داده است. این نشان دهنده این است كه پاداش خداوند در برابر اعمال نیكوى بندگان نیز در خور كرم اوست نه در خور میزان اعمال نیك بندگان، و این‏گونه «نظر لطف و عنایت خداوند پیوسته با بندگان نیكوكار است.» همچنین میوه و ثمره نیكوكارى و احسان در حق دیگران، پاداش باشكوه سراى آخرت را در پى خواهد داشت: «پس خدا پاداش این جهان و پاداش نیكوى سراى آخرت را به آنان ارزانى داشت و خداوند نیكوكاران را دوست دارد».
آثار نیكوكارى از منظر قرآن
در انسان‏شناسى اسلامى، اگر انسان سرمایه هستى خود را صرفا صرف امور دنیوى كند، گرفتار خسران مى‏شود، ولى اگر آن را براى رسیدن به ابعاد تعالى‏بخش هزینه كند، در مسیر رستگارى گام برداشته است. به همین دلیل، نیكى در حق دیگران، به معناى گذشت از منافع مادى براى رسیدن به خیر و منفعت اخروى است و مشاركت در آثار فردى و اجتماعى نیز در پرتو چنین هدف والایى معنا و مفهوم مى‏یابد.
در برخى آیات نورانى قرآن كریم، آثار و بركات الهى احسان و نیكوكارى چنین مطرح شده است:
ـ «براى كسانى كه نیكى كردند، در این جهان نیكى است و بى‏گمان سراى واپسین بهتر است؛ چه خوب است سراى پرواپیشگان!»
ـ «پس، خدا پاداش این جهان و پاداش نیكوى سراى آخرت را به آنان ارزانى داشت و خداوند نیكوكاران را دوست دارد».
تعدیل ثروت و رفع نیاز نیازمندان
از جمله راه‏هاى تعدیل ثروت در جامعه اسلامى، سنت نیك احسان و نیكوكارى است كه آیین اسلام تأكید زیادى بر آن دارد. ثروت ثروتمندان، امانتى الهى است تا افزون بر آنكه خود از آن بهره‏مند مى‏گردند و به قدر نیاز آن را مصرف مى‏كنند، مازاد بر نیاز خویش را به دستگیرى از نیازمندان تخصیص دهند. در این صورت، افزون بر برطرف شدن نیاز نیازمندان، روحیه افزون‏طلبى در جامعه به تعادلى نسبى مى‏رسد.
یك گرسنه به طعامى بنوازى روزى
بْه ز صوم رمضان است به شعبان بردن
بهْ ز آزادى صد بنده فرمان‏بردار
حاجت مؤمن محتاج به احسان بردن
شاد كردن دل دیگران
انسان در سایه احسان و بخشش به دیگران، بارى هر چند ناچیز از روى دوش آنان برمى‏دارد و دل آنها را شاد و مسرور مى‏سازد و ضمن افزودن احساس زندگى در دیگرى، احساس زنده بودن را درخود بارورتر مى‏سازد. به گفته خواجه عبدالله انصارى:
اگر بر آب روى خَسى باشى
و اگر بر هوا پرى مگسى باشى
دل به دست آر تا كسى باشى
دل‏های بهاری
بوی عید می‏آید، بوی شکفتن سیب و شکفتن گل‏ها و دیدارهایی که تازه می‏شود. بوی بهار می‏آید و دل‏های بهاری؛ دل‏هایی که عطر سیب و نسیم بهار را تنها برای خود نمی‏خواهند؛ دل‏هایی که شادی‏هایشان را با هم تقسیم می‏کنند و دستان نیازمند را در آغوش مهرشان می‏نوازند. بوی بهار می‏آید و بوی جوانه زدن حس نوع‏دوستی در دل‏های مسلمانان عاشق. بوی باریدن باران محبت می‏آید و قطرات زلال عشق که شور و شوق را به زندگی برمی‏گرداند و گرد غبار را از چهره‏ها می‏تکاند؛ بوی احسان می‏آید و نیکوکاری.
برّ و احسان
«بِرّ» و نیکوکاری، یکی از شاخه‏های مهم اخلاق اجتماعی است که سرچشمه همه نیکی‏ها به شمار می‏رود؛ از این رو امام علی علیه‏السلام می‏فرماید: «جامع خوبی‏ها در نیکوکاری‏ها است». «برّ» به معنای گستردگی انجام کار نیک است و به هرگونه اقدامی که به گونه‏ای در راستای خدمت به مردم و جامعه قرار بگیرد، گفته می‏شود. کسی می‏تواند از مال و ثروت بگذرد و از آن در راه خدمت به مردم بهره گیرد که پشتوانه ایمانی و عقیدتی استواری داشته باشد؛ چنان که امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «نیکی به برادران دینی و تلاش و جدیّت برای رفع مشکلات آنان، در تمام زمینه‏ها و در هر شرایط، برخاسته از ایمان خالص است».
مهم‏ترین جزء ایمان
احسان و نیکوکاری، یکی از اصول اساسی ارزش‏ها در جامعه اسلامی است. براین اساس، خداوند در قرآن همگان را به انجام آن فرمان داده و پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله این آیه را جامع همه ارزش‏ها دانسته است. مرحوم علامه طباطبایی رحمه‏الله نیز می‏نویسد: «احسان، یعنی نفع و نیکی رساندن به دیگران، بدون انتظار پاداش متقابل و جبران نیکی؛ به گونه‏ای که در نیکی فزون‏تر و شایسته‏تر عمل کرده و در بدی در مرتبه‏ای پایین‏تر پاسخ دهد، یا اینکه به دیگران خدمت کند بی‏آنکه در انتظار پاداش باشد». آنچه از آیات قرآن به دست می‏آید این است که احسان، نوعی گذشت از حق شخصی و ایثار است. به همین دلیل مولای متقیان، علی علیه‏السلام می‏فرماید: «مهم‏ترین جزء ایمان، احسان به مردم است».
احسان در مکتب علوی
در جامعه‏ای که بر مبنای الگوی اسلامی و مکتب علوی تشکیل شده است، مسلمان نمی‏تواند در برابر نیازها و گرفتاری‏های برادران دینی خود بی‏تفاوت باشد، بلکه با احساس مسئولیت، در پی کمک و رفع مشکلات آنان خواهد بود. تا آنجا که در سخنان امامان معصوم علیهم‏السلام ، کمک به برادر دینی، با صد مرتبه طواف واجب خانه خدا برابری می‏کند. بر همین اساس، پس از اجرای حکم خدا و پیاده کردن احکام الهی، خدمت به محرومان، از شیرین‏ترین عبادت‏ها و سنت پیامبر و معصومان علیهم‏السلام بوده است.
احسان در گفتار امام علی علیه‏السلام
در وصیت نامه مولای متقیان آمده است که آن حضرت فرزندان و پیروان خویش را به دوستی و مهربانی سفارش می‏کند و می‏فرماید: «فرزندان دلبندم، به شما سفارش می‏کنم که به یکدیگر بپیوندید، به هم بذل و بخشش کنید، از نیکی کردن به یکدیگر غافل نمانید... و در نیکی و تقوا با یکدیگر همکاری کنید و در گناه و دشمنی دست به دست هم ندهید». ایشان در جای دیگر خطاب به یاران خویش می‏فرماید: «پشتیبان و یاور یکدیگر باشید. به هم مهر و عطوفت بورزید و با مال، به یکدیگر بذل و احسان کنید».
سهم نیازمندان
امیرمؤمنان علی علیه‏السلام فرمود: «نعمت‏های الهی در اختیار برخی از بندگان قرار می‏گیرد تا به دیگران هم از آن بدهند. اگر در این امر کوتاهی ورزند، نعمت الهی از آنان گرفته می‏شود و در اختیار دیگران قرار می‏گیرد». ایشان در جای دیگر می‏فرماید: «خداوند در میان اموال بی نیازان، سهمی برای نیازمندان قرار داد و پرداخت آن را بر ایشان لازم دانست. خدا فرمود: همه دارایی‏ها از آنِ من است و نیازمندان نان خوران من‏اند و توانمندان وکیلان من، و کسی که در برابر دستگیری نیازمندان کوتاهی کند، داخل جهنم خواهد شد».
آثار و برکات احسان
احسان و نیکی به دیگران، مانند دیگر اعمال نیکو آثار و برکاتی چون ایمنی از خطرات قیامت، خشنودی خداوند و ثوابی معادل رزمندگان و شهیدان بدر و احد به همراه دارد. امام صادق علیه‏السلام در این باره می‏فرماید: «اگر از منزلت مؤمن در پیشگاه خدا آگاه باشید، در برآوردن حاجت او کوتاهی نخواهید کرد». نیز از ایشان است که: «هر کس مؤمنی را شاد کند، پیامبر اکرم را شاد کرده و برآوردن حاجت مؤمن، مایه دفع بیماری‏هایی از قبیل جنون، جذام و پیسی است». مقدس اردبیلی، فقیه نامدار شیعه نیز در یکی از کتاب‏هایش می‏نویسد: «کسی که در پی حاجت و رفع نیاز برادر دینی‏اش باشد، خداوند متعالی نیز در صدد رفع نیازمندی‏های او خواهد بود».
نصرت الهی
یکی از آثار بخشش و احسان به نیازمندان، نصرت الهی است که در دنیا و آخرت شامل حال آدمی می‏شود. همچنین، مورد شفاعت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قرار می‏گیرد و دعایش نیز مستجاب می‏شود. در حدیث آمده است: «هر مؤمنی که مشکل برادر مؤمن خود را برطرف سازد، خداوند متعالی هفتاد نوع از گرفتاری‏های وی را در دنیا و آخرت برطرف می‏کند».
احسان در سیره بزرگان
بزرگان دین نیز در سیره عملی خود چونان کلام گهربارشان، در پی خدمت به مردم و برآوردن نیازهای مسلمانان بوده‏اند. بامراجعه به کتاب‏های سیره، می‏توان موارد متعددی از خدمت بزرگان دین به مردم و سختی‏هایی را که در این راه کشیده‏اند مشاهده کرد. پیروان ائمه هدایت و عالمان بزرگ اسلامی هم به پیروی از معصومان علیهم‏السلام در طول حیات با برکتشان، خدمت به مردم را سرلوحه اعمال نیک خود قرار داده بودند. از آن جمله، امام خمینی رحمه‏الله بود که می‏فرمود: «اگر به من خدمتگزار بگویند، بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است».
احترام به مؤمنان در سیره نبوی
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «کسی که با سخنی محبت‏آمیز به برادر مؤمنش احترام کند یا حاجتی را از او برآورده سازد یا گرفتاری مؤمنی را برطرف نماید، همواره در سایه رحمت الهی خواهد بود». احترام به مؤمنان، رعایت وادای حق و حقوق ایشان و نیز احسان و نیکوکاری به آنها، از برنامه‏های قطعی زندگی رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود و می‏توان ادعا کرد که این خوی پسندیده، از بزرگ‏ترین عوامل پیشرفت و موفقیت آن حضرت به شمار می‏آید. هر کس بر پیامبر وارد می‏شد، مورد احترام ایشان قرار می‏گرفت و چه بسا ایشان عبای خود را به جای فرش زیر پای او می‏گسترانید و بالشی که تکیه گاه خودش بود به او می‏داد.
آفتاب احسان
حسین امیرى
آفتاب زمستان را مى‏بینم كه از دستان مردمان مى‏تابد.
گرماى محبت را حس مى‏كنم.
دستانتان از ایمان پر باد، اى كسانى كه به یارى هم‏كیشانتان، با دست پرامید آمده‏اید، بازار زندگى‏تان پررونق باد!
اى كسانى كه به بازار محبت، سكه احسان آورده‏اید، صداى قدم‏هایتان پرطنین باد و قامت دینتان استوار!
گوهر ناب زیستن
احسان است كه گوهر ناب زیستن را به انسان هدیه خواهد كرد.
خلل‏پذیر بود هر بنا كه مى‏بینى
مگر بناى محبت كه خالى از خلل است
روا نیست تنها ماندن؛
روا نیست درمانده شدن در این زمین بزرگ كه آدم‏هایش مى‏توانند مهر بورزند و احسان كنند.
روا نیست در این زمین كه میراث آدمى‏زاده‏هاست، آدمى دست‏هاى نیازش را بگشاید با شرم و آدمى دیگر دست‏هایش را بدزدد با غرور.
چه لب‏هاى خشكیده در پیاده‏رو كه مى‏توان با محبت، شكوفایش كرد! شایسته نیست خیابان‏هایمان، پر از ناتوانى رهگذران باشد و كوچه‏هایمان خالى از بوى هم‏زیستى.
شایسته نیست خط فقر را بر پیشانى شهر دیدن و صداى مظلوم را نشنیدن.
زمین ما، با محبت همه چیز دارد، ولى بى‏محبت، هیچ چیز را نخواهد داشت.
عشق را قسمت كنیم
معصومه داوودآبادى
كلبه‏هایى سرد و خاموش، با دست‏هایى ترك‏ترك و پینه‏بسته.
این كوچه‏هاى باریك، روایت رنج‏هاى توست؛ وقتى كه نمى‏دانى سفره خالى‏ات را چگونه بر كودكانت بگشایى.
به ریگزاران داغ دلت مى‏اندیشم؛ به تو كه روح فسرده‏ات را به دندان گرفته‏اى و شب‏هاى بى‏مهتابت را هیچ چراغى روشن نمى‏كند.
آمده‏ام كه دستان خاكى‏ات را در دست‏هاى مهربانى‏ام بگیرم تا روزهاى سردت را خورشید امید، چراغان كند.
آمده‏ام تا آفتاب را بر سفره‏هاى عشق، قسمت كنیم.

پی نوشت :

1ـ میزان الحکمه، ج 4، ص 578.
2ـ بحارالانوار، ج 74، ص 137.
3ـ کنز العّمال، ج 6، ص 588.
4ـ کافی، ج 2، ص 142.
5ـ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 381.
6ـ غررالحکم، حدیث 8642.
7ـ دعائم الاسلام، ج 2، ص 320.
8ـ معانی الاخبار، ص 141؛ بحارالانوار، ج 75، ص 42.
9ـ کنزالعمّال، حدیث 16150.
10ـ بحارالانوار، ج 4، ص 289.
11ـ کنزالعمّال، ج 6، ص 430.
12ـ شعر و زندگی، ص 67.

منابع:

1.ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهشهای صدا و سیما، شماره 13 ، میرصادق سیدنژاد
2.ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهشهای صدا و سیما، شماره 25، جواد محمدزمانی ـ ملیحه آقاجانی
3.ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های صدا و سیما، شماره 48، منیره زارعان
4.ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهشهای صدا و سیما، شماره 60 ، محمدجواد نوری
5. ماهنامه گلبرگ، مرکز پزوهشهای صدا و سیما، شماره72، زینب خاتون جلال کمالی
6. ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهشهای صدا و سیما، شماره96، مرضیه رضاییان
7. ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پزوهشهای صدا و سیما، شماره 58
8. ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پزوهشهای صدا و سیما، شماره94
9. ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پزوهشهای صدا و سیما، شماره اشارات 106
10. فرهنگ خدمت و احسان، ماهنامه فرهنگ جهاد، ش31، حجت الاسلام جوادمحدثی

چهارشنبه 30/12/1391 - 18:9
دانستنی های علمی
نوروز ، آیین جهان شمول زایش و رویش و رستاخیز

نویسنده: دکتر حکمت الله ملاصالحی(باستانشناس)
" تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی "
ای توبهار حسن بیا کان هوای خوش
بر باغ و راغ و گلشن و صحرا مبارکست
ای صد هزار جان مقدس فدای او
کاید به کوی عشق که آنجا مبارکست
ای جان چار عنصر عالم جمال تو
بر اب و باد و آتش و غبرا مبارکست
هر دل که با هوای تو امشب شود حریف
او را یقین بدان تو که فردا مبارکست
کلیات شمس ، صص 1-75
هر چند نوروز ، جشن ها و آیین های بهاری " هستی شناسی" میراث عصری است که چندین هزاره تاریخ ، بین بشر عهد باستان و معاصر، بین احساس، اندیشه و منظر و باور او از هستی،تاریخ، زمان و واقعیت مرگ و زندگی و تجربه بشر عالم مدرن از وضع وجودی خویش ، از ماده، حیات ، تاریخ، زمان و یا اساسا" هر پدیده و رویدادی فاصله افکنده لیکن در هسته و گوهر میراث جهانشمول آیین نوروزی گویی رازی، روحی، رمزی و حقیقتی هست که جاودانه به آن نیازمندیم.
متاسفانه آنچه از نوروز و آیین های بهاری در عصر ما به جای مانده حلقه ای است سخت ساییده فرسوده و زنگار گرفته از سلسله ای فراخ و پر پیچ از جشن ها، آیین ها ، عزایم مقدس ایرانی، کهن،باستانی و جهانی ، که تقریبا" همه از میان رفته اند و تنها سنت و صورت میراثی از آن در میان ایرانیان همچنان یگانه و بی همراه ره می سپارد.
مسله زایش و آفرینش، زایندگی و آفرینندگی ، نوزایی و نوبودگی ،رستن و برخاستن، سهیم وانباز شدن با آهنگ هستی، انس و عشق و همدلی و هماوایی با روح زندگی ، با جان آفرینش و حقیقت هستی، ایمان ورزیدن و امیدوار ماندن به راز و روح چنین حقیقتی چیزی نیست که آسان بشود ریشه های آن را از ( هستی شناسی) هیچ عصری برکند وافکند.
زایش و آفرینش، زایندگی و آفرینندگی ، نوبودگی ونوزایی، رستن و برخاستن در بطن زندگی، در هسته و جان آن ، در ذات انسان بودن آدمی هست. اساسا" انسان بودن بدون چنین موهبت یا وه و قابلیتی قابل تصور نیست. فرهنگ نیز چنین است. فرهنگ تجلی تعین و ظهور زایش ها، خیزش ها و رستاخیرهای بی وقفه و پیوسته وجود آدمی و روح زندگی است که همواره غنی، بارور، مشحون و مستعد از قوه زایندگی، آفرینندگی ، نوزایی و نوبودگی است.
بی سبب نیست که در میان همه آیین ها و جشن های کهن ایرانی آیینی را سراغ نداریم که ژرف ، زنده و حقیقی تر از نوروز بر احساس اندیشه و روح آفرینندگی ایرانیان تاثیر نهاده و مایهو منبع الهام قرار گرفته باشد. وقتی اثر حجیم و عظیم دیوان شمس مولانای بزرگوار را می گشاییم گویی پیش روی ما عالمی از بهشت های فراخ و مصفا ، سبز و خرم، پر شکوفه و گل غنی و بارور از زایش ها و رویش ها جوشش ها و رستاخیزهای دم به دم عشق و شهود، عرفان و ایمانی آسمانی گشوده است که در فضاهای بهاری اسرار الهی و بارش ابرهای آسمان های غیب و قدس آن نفس رستاخیز می کشیم چرا گویی؟ حقیقت چنین است . دیوان آسمانی حافظ را که می گشاییم نیز با همین فضاهای روحانی با کوهی از تمثیل ها و تصویرها رمزها و نشانه های بهشتی که ریشه در چندین هزاره تجربه عمیقا" معنوی و آیینی بشر عهد باستان دارند، مواجه می شویم. همین طور بوستان سعدی یا آثار جان بخش مولانا بیدل دهلوی و نمونه های بسیار دیگر از روح زایش و رویش و رستاخیز آیین نوروزی الهام گرفته و تاثیر پذیرفته اند. روحی سکه در کلام شریف و حیانی قرآن به تکرار زنده و ملموس هر بار در سوره ها وآیه های مختلف به گونه ای مکاشفه، معنا و تاویل شده و به بار حقیقت نشسته اند.
بی تردید یکی از علت ها یا راز دیرپایی و بقای آیین های نوروزی را به رغم کهولت فرسایش و ساییدگی که پذیرفته در همین گوهر و هسته بارور روح زایندگی و قابلیت آفرینندگی آن می بایست جست که در هر شکلی از زندگی آدمی، در هر دوره و با هر تجربه ، احساس اندیشه یا منظر و باوری که زیسته همواره وجود داشته است. عنصری که فلسفه وجودی همه آیین های نوروزی به آن بسته و پیوسته بوده است.
اساسا"( هستی شناسی ) انسان عهد باستان به ویژه ( هستی شناسی) جوامع و فرهنگ های کهن تر عهد باستان آسیای غربی، مدیترانه شرقی، اژه و یونان از بنیاد نوعی( هستی شناسی ) نوروزی بوده که ریشه های آن در لایه ها و هزاره های کهن تر جوامع کشاورزی مردمان این منطقه می توان کاوید و پی جست. این که ارسطو جشن ها و آیین های باستان را منبعث از فرهنگ و زندگی کشت و دام و دانه تفسیر می کرد و مارتین نیلسون دین شناس معاصر سوءدی نیز بر خطوط کلی تفسیر ارسطویی مهر تایید می نهاد و ونسینک نیز در مورد آیین های نوروزی بر همین نظر بود، وقتی ازمنظری باستان کاوانه تر به انبوه رمزها، تمثیل ها، طرح ها، نقش ها، نشانه ها، تصویرها یا آثاری که منسوب و متعلق به جوامع کشاورز و دامدار و دامپرور آسیای غربی، مدیترانه شرقی یا ( اروپای کهن ) به اصطلاح خانم گیمبوتاس در عصر نوسنگی توجه و رجوع می کنیم گویی با نظامی از باورها اندیشه ها، اسطوره ها، آیین ها رسم ها جشن ها و عزایمی مواجه هستیم که در هسته و بنیاد آن ( هستی شناسی) پی وبنا نهاده شده که مسءله زایش، رویش ، باروری، توالد ، تناسل تداوم و استمرار پیوسته زندگی یا دور زاد و مرگ و رستاخیر در همه سطور و مراتب هستی عناصر اصلی آن را شامل می شده اند.
اندیشه، ایده آیین ها و باورهای آفرینش، بندهش، بن بخشی یا اساسا" اسطوره های آفرینش کیهان و به هست آمدن هر پدیده و رویدادی مسءله آغاز یا آرکه ( Arche) و تکوین هستی یکی از کهن، پایدار، جهانشمول و انسانس ترین سنت ها و میراث بشری بوده که همچنان در ( هستی شناسی ) مدرن نیز به مثابه یک مسءله بنیادی هر چند از منظری متفاوت مطرح است. اینکه اریخ نویمن ( Erich Neumann) بر این نکته تاکید می ورزید که : ( همه رمزها یا سمبل هایی که انسان ها در گذشته کوشیده اند با آن ها آغاز جهان را با زبان اسطوره تبیین کنند و دریابند امروز نیز چنان زنده اند که همیشه بوده اند. آنها را تنها در هنر و دین نمی یابیم که در کردار و رفتار زنده روان فردی نیز می شود مشاهده کرد. سخن حقی است.
از شواهد و قراین باستان شناسی و حجم عظیم اطلاعاتی را که مورخان ادیان و اسطوره شناسان معاصر در اختیار ما نهاده اند، چنین استنباط می شود که کهن ترین نشانه ها، رمزها ، استعاره ها، اسطوره ها، طرح ها، نقش ها، تصویرها، باورها و آیین های تکوین و مسءله تبیین آفرینش جهان یا عناصر هستی ارتباط عمیق با ایده ها، اسطوره ها، آیین ها و رمزها و مفاهیمی که از پدیده زایش، رویش، توالد و تناسل نوع ها و نسل ها نشات می گرفته داشته اند.
اسطوره های مرغانه کیهانی و ازلی، زوج ها و جفت های نر و ماده نخستین یا آنکه کهن و بنیادی تر از جفت های نر و ماده نخستین ، اسطوره ها و آیین های الهه مادر کبیر که نهادی زنده و باروزر از قابلیت های زایندگی و آفرینندگی بود و همچنین انبوه و شمار بسیاری از طرح ها و تصویرهای هندسی شده چون زاویه ها، مثلث ها، نقطه ها، لوزی ها، دایره ها، بیضی ها، خطوط پیچان و مدور به موازات شمار بسیاری از اسطوره ها و آیین های تکوین و آفرینش همه با آیین ها و باورهای زایش و رویش طبیعی و یا دور فصلی زاد و مرگ و رستاخیز و کون و فساد زنده ودم به دم هستی سخت به هم مرتبط بوده و در پیچیده اند. حتی در اندیشه و زبان معاصر نیز همچنان کوهی از اصطلاحات و مفاهیم زبانی ما که از آن ها معانی آفریدن، آفرینش یا نیروی آفرینندگان، نو آوری و ابداع افاده شده، اگر ریشه کاوی و تبار شناسی واژگانی شده و به خاستگاه های نخستین شان ارجاع داده شوند همه قابل تاویل به ایده ها، باورها، اندیشه های کهن تر و معانی اصیل تری که به مسءله زایش، رویش و زایندگی مربوط می شده، هستند.
مفاهیمی چون هنر، زندگی ، زن ، تولید ، فرآوردن، رستاخیز یا تخنه ( Techne) که در زبان هلنی به معنای هنر و فن آوری است و همچنین واژه آرشیتکت و صدها مفاهیم دیگر از این دست همه از بنیاد و ریشه با مسءله رایش و زایندگی مربوط شده و به آن قابل و تاویل هستند.
در عهد باستان پیش از آنکه زایش و آفرینش یا زایندگی و آفرینندگی به صورت دو آیین، اندیشه یا اسطوره متفاوت و متمایز از هم در آیند هزاره ها پیش تر به مثابه یک واقعیت یا رویداد مشابه و مترادف فهمیده می شده و مطرح بوده اند. نوروز میراث چنین سنت یگانه ای است.
در آغاز یعنی در لایه های کهن تر اندیشه و فرهنگ آدمی آفرینش و تکوین آیت و صورتی بود از زایش و زایندگی . همین تابیدگی وحدت و اتفاق سبب می شد تا ( هستی شناسی) عهد باستان علیرغم زبان و بیان بدوی یا کودکانه ای که داشت زنده، ملموس، زیستنی و بشری تر از ( هستی شناسی ) معاصر که خصلتی مفهومی، مجرد، هندسی، لغزان و غیر انسانی دارد تجربه شود.
آیین نوروزی به رغم همه کهولت و فرسودگی که پذیرفته میراث همان ( هستی شناسی ) زنده و عمیقا" انسان و ارانه و طبیعت گرایانه است، در ( هستی شناسی) کهن همواره الوهیت و انسانیت یا خدا وارگی و انسان وارگی سخت به هم در می پیچند هر تجلی وجودی ( Ontophany) صورت و جلوتی بود از تجلی الهی ( Theophany) چنانکه هر تجلی الهی عین تجلی قدسی( Hierophany) ظهور و زایش آفرینش و تجلی به موازات آنکه خود را به هم می تابیدند انسان نیز با تمامیت هستی انسانی خویش در کار آفرینش در زایش و ظهور هستی و نو شدن دم به دم و بی وقفه دور حیات طبیعی خود را سهیم می یافت و نوعی همنوایی، همدلی و هماوایی بین احساس ، اندیشه و روح او با روح هستی بر قرار بود و یکی در آینه دیگری خود را می یافت.
آیین ها و اسطوره های الهه بزرگ مادر یا الهگان مادر و دختران و ایزدان بارو ری هر چند به ظاهر و در صورت بیان بدوی و کودکانه داشت لیکن از ریشه و بنیاد ملموس ، عینی و زنده ترین تجربه انسان پیش از تاریخ را که به زمین و طبیعت و حرکت و گردش و چرخش ماه و مهر و اختران همه فرهنگ و زندگی او بسته بود به تماشا می نهاد.
علیرغم چشم اندازها و افق های نوینی که باستان شناسان، انسان شناسان و پژوهشگران پیش از تاریخ از چگونگی فرایند پر پیچ و دشوار شرایط و مراحل تکوین رشد و بسط حیات تاریخی بشر به روی و جدان ما گشوده اند و در نوع بی سابقه بوده است، لیکن شناخت ما از لایه ها و مراحل کهن تر تجربیات آدمی از جهان و احساسی که از وضع وجودی خویش، از پدیده مرگ و زندگی داشته همچنان در ابهام ، سکوت ، تیرگی و ژرفنای ناشناخته و ناگشوده لایه های کهن تر پیش از تاریخ ناپدید شده و نامطمءن مانده است.
از کاوش ها، یافته ها ، گزارش ها، اطلاعات باستان شناسی به ویژه کوشش ها و پژوهش های دهه های اخیر متخصصان مسایل و موضوعات پیش از تاریخی چنین استنباط می شود که تنها در انتهای حیات پیش از تاریخی آدمی یعنی از عصر دیرینه سنگی جدید است که بنا به شواه و قراین باستان شناسی می توان از نوعی حیات و فرهنگی آیینی که غنی و بارور از ذاءقه و احساس زیبایی شناسانه نیز بوده، سخن گفت.
هر چند رخنه دراحساس ، اندیشه و نفوذ در وضع وجودی بشر و تجربیات او از جهان در همین دوره نیز کاری سخت و دشوار و پیچیده بوده و در مورد مسایل و موضوعاتی که به باورها، اندیشه ها وتجربیات درونی آدمی مربوط می شوند هیچ حکم قطعی نمی توان صادر کرد مع الوصف مطالعات متاملانه و پیوسته همین یافته های پراکنده که قدمت آنها به چند ده هزاره بیش نمی رسد و از نظر تنوع، غنای طرح ها، نقش ها، نشانه ها و نمادها چشمگیر نیز هستند به ما مجال می دهد تا آنکه بپذیریم به هر رو با نظام پیچیده ای از اسطورها، آیین ها ، باروها، اندیشه ها و تجربیات بشر پیش از تاریخ مواجه هستیم که مشحون از شور زندگی و احساس عمیقی که او از جهان و از واقعیت و زندگی داشته هستند.
با اتکاء به همین یافته های پراکنده اعم از اسوه پیکرک ها، صخره و غارنگاره ها، طرح ها، نقش ها و حکاکی های روی اشیاء کوچک و آداب مرگ، موارد مشابه فراوان دیگر است که امروز هر چند به حدس و فرض می توانیم تصور یا ادعا کنیم که ابتدایی، ملموس ، عینی و زنده ترین تجربه ای که بشر در تبیین آفرینش و مهم تکوین هستی داشته عمیقا" متاثر و الهام گرفته از واقعیت تولد و پدیده زایش و زایندگی بوده است. هر چند از منظری عمیقا" روان شناسانه، اریخ نویمن نیز به این نکته توجه داشته است . به اعتقاد او مسءله آغاز جهان می بایست نخستین پاسخ خود را از ( رحم ) گرفته و یافته باشد . چرا که تجربه کهن بشریت می دانسته و تجربه می کرده که چگونه نوزاد از رحم به جهان می آمده، بی سبب نیست که بسیاری از تمثیل ها، نمادها و نشانه های آفرینش و زایش قابل تاویل به رحم کیهانی و الوهی الهه مادر هستند. وقتی از این منظر به لایه های کهن تر هستی شناسی بشر پیش از تاریخ توجه کرده و به آن می اندیشیم، آیین نوروزی به سنت و میراثی می رسد که عمیقا" مونث و مادرانه است. در واقع نوروز و آیین های نوروزی را می بایست میراث مادران و درک عمیقا" مونث وارانه از هستی دانست.
مسءله زندگی،زایش، مرگ و همچنین توالد و تناسل انواع به ویژه در دوره ها و مراحل کهن تر تجربه بشر از جهان که هنوز جنس مذکر به مثابه یک عامل موثر ژنتیک در بارور شدن جنس مونث شناخته نیست نمی توانسته در چگونگی شکل گیری نظام هستی شناسی مادر مدارانه و مونث وارانه بشر پیش از تاریخ بی تاثیر بوده باشد. لیکن این تنها عامل بنای چنین نظامی نبوده است. عوامل بسیار دیگری در پیدایش شکل گیری ( هستی شناسی) مونث گرایانه بشر پیش از تاریخ دخیل بوده اند که در اینجا گشودن و گستردن بحث شان بیرون از حیطه سخن ماست و به این نکته نیز می بایست توجه داشت که زایش و زایندگی یا اساسا" آفرینش و آفرینندگی از بنیاد با عنصر مونث در می پیچد.
در واقع اگر می خواستیم تصویری از ( هستی شناسی) بشر کهن با اتکاء به کهن ترین یافته ها، شواهد و قراینی که گمان زده ایم می توانستند منسوب و مربوط به نظام آیینی اسطوره ای یا اندیشه ها و باورهای انسان پیش از تاریخ که مراد ما در اینجا همین چند ده هزار اخیر هست ارایه دهیم، مسءله زایش و زایندگی، تداوم و استمرار، توالد و تناسل انواع و مهمتر بازی مرموز مرگ و زندگی را می بایست اصیل ترین محور و مدار( هستی شناسی) کهن دانست و ریشه ها و لایه های کهن تر نمادها و اسطوره های نوروزی را در همین دوره ها و مراحل کهن تر تجریبات بشر از جهان می بایست کاوید و جست و یافت .
عامل زمانی ( Time Factored) یا زمان دوری، فصلی و طبیعی که مارشاک ( Marshak) در تبیین و تفسیر نظام باورها و اندیشه های مردمان عصر دیرینه سنگی جدید از آن سخن گفته و در آیین های نوروزی همین زمان دور فصلی و طبیعی بعدها با انبوه متنوعی از نمادها، طرح ها، و تصویرهای عهد کشاورزی ظهور می کنند میراث چنین دوره ای است.
نمایش های الهی ( DivinDrama) که در فرهنگ زندگی شهری شده سومریان، بابلیان، فریژیان، فلسطین و کنعانیان، مصریان همچنین مردمان آسیای صغیر و حوزه فرهنگی اژه و هلنی در عهد باستان مشاهده می کنیم در واقع صورت رسمی ، سیاسی، شهری ، شرک آلوده و به مقدار زیادی تحریف شده آیین های کهن تر نوروزی می بایست بوده باشند. در این جوامع شهری شده که آیین های نوروزی اغلب با مصیبت ها و غراءم، خود آزاری ها و شاد خواری های بسیار که ایزدان باروری و حاصلخیزی و الهگان عشق و جنگ یعنی رابطه دیالکتیکی بین ایزد حاصلخیزی که نمادی از دور فصلی طبیعت و رویش و زایش و نوزایی انواع والهگان عشق و جنگ و برکت و باروری یعنی دموزی سومری و اینانا یا تموز و ایشتار بابلی ، آت و سیبل فریژی ، آدونیش و آفرودیت آسیای صغیری، آنات و بعل کنعانی، ایزیس و اوزیریس مصری، الهه دیمیترا و یاسون هلنی مشاهده می کنیم همه صور جدیدتر عهد باستان آیین های رسمی و سیاسی شده نوروزی است که اغلب برای تحکیم و تثبیت نظام حکومتی حیات شهری به پا می شده اند، بوده که زیر لایه های کهن و اصیل تر آن ها را می بایست در جوامع کشاورز عهد نوسنگی یا حتی کهن تر جست.
علیرغم نقدها، بحث ها، مناقشه ها و اختلاف نظرهای فراوانی که اندیشه های گاه افراط گرایانه ماریاگیمبوتاس ( MarijaGimbutas) باستان شناس معاصر در رمزگشایی، بازآفرینی و بازپردازی نظام پیچیده باورها، اندیشه ها و مردمان ( اروپای کهن ) ( Old Europe) به اصطلاح او، در میان باستان پژوهان برانگیخته، واقعیت این است که خطوط کلی اندیشه های نو او در

ترجمه

و تفسیر انبوه بسیار رمزها، طرح ها ، تصویرها، نقش ها، آثار گردآوری شده به ویژه شواهد و قراینی که مربوط و منسوب به جوامع کشاورز، دامدار و دامپرور عصر نوسنگی منطقه بالکان می شوند. همچنان به مثابه یک منبع مهم و غنی تفسیری در فهم ما از ( هستی شناسی ) بشر کهن به قوت خود باقی بوده و در تبار شناسی و ریشه کاوی بسیاری از آیین ها و سنت های کهن که آیین نوروزی تنها یکی از شمار بسیار آنها بوده می تواند افق های جدیدتری را به روی ما بگشاید.
همان رمزها، نشانه ها، طرح ها ، نقش ها، تصویرها و آثاری را که خانم گیمبوتاس از منطقه ( اروپای کهن ) گردآوری کرده و کوشیده آنها را به صورت نظامی از مفهوم ها، معناها، محتواها، اسطوره ها و باروهای آیینی مردمان پیش از تاریخ بازآفرینی کند، در آثار و یافته های جوامع و فرهنگ های عصر نوسنگی آسیای غربی نیز مشاهده می کنیم آثاری که در آنها بازی مرموز مرگ و زندگی، زایش و رویش ، تمنای زایندگی، حاصلخیزی، تداوم، برکت و بقای انواع، توالد و تناسل جانوران، همچنین هماوایی تقدیر انسان و حرکت طبیعت یا تداوم و تدور زاد و مرگ و رستاخیز فصلی نوع ها، جنس ها و نسل ها و گردش و چرخش منظم ماده ها و فصل ها و سال ها که به اقتضای اقتصاد معیشت و فرهنگ و زندگی کشت و دام و دانه موج می زند. نوروز میراث چنین هزاره ها، سنت ها و تجربیاتی است. آنچه از نمادهای میراث نوروزی در سنت های ایرانیان به جای مانده بسیاری از آنها تا کهن ترین لایه های ( هستی شناسی) بشر پیش ازتاریخ به عقب بر می گردند. مرغانه کیهانی و شکل مدور و بیضوی آن در ( هستی شناسی) باستان همواره به مثابه زنده، عینی و حقیقی ترین پدیده و صورت و بشارت برای تبیین خلق از عدم، باکره زایی و دور زاد و مرگ و رستاخیز یا استمرار حیات بوده است. الهه – پرنده هایی که خانم گیمبوتاس از آنها سخن گفته با همین نماد و نشانه مرغانه کیهانی که همه ( هستی شناسی) بشر کهن را در خود نهاده داشته در واقع از کهن ترین شیوه های تبیین ( هستی شناسی) کهن و تجربه بشر را از جهان بیان می کند. مرغانه کیهانی زنده و واقعی ترین مظهر رحم الهه مادر بود. رحمی که همه قوه، قابلیت تولد، زندگی مرگ و نوزایی، تداوم و استمرار یا بقای هستی را در خود نهاده دارد.
بسیاری از مفاهیم و اصطلاحات کلیدی که در زبان واندیشه ملت های جهان معاصر از گذشته حفظ شده و به جای مانده وام دار همان ( هستی شناسی) کهن می باشد. مفاهیمی چون سنبله ، کهکشان، راه شیری در واقع بقایای باورها و ( هستی شناسی ) انسان کهن و عهد باستان بوده که در ( هستی شناسی) جدید معنا و محتوای نو به خود پوشیده اند.
سبزه خوشه و دانه گندم مه همچنان در میراث و آیین نوروزی ایرانیان حفظ شده در گذشته خاصه در جوامع عهد باستان به موازات آنکه تعذیه اساسی مردمان این دوره را شامل می شده دانه ای مقدس، آیینی و مشحون از باورهای اسطوره ای چنانکه هر دانه و هسته دیگری بود. گندم سر رحم و نماد زنده قوه زایندگی، زایش، رویش، جوشش، باروری، برکت و قابلیت و قدرت رزق دهندگی بی پایان الهه مادر که الهه دانه ها، هسته ها ورزق ها نیز بود، تلقی می شد. الهه مادر بود. شیر و شیره درون گندم رزق آسمانی الله مادر که از آسمان به زمین می بارید نیز بود. کهکشان یا راه شیری یا سنبله در واقع کاه کشان و خرمنی از سنبله های نوزایی آسمانی بود که هنگام شب ماه در آن خرمن می کرد. ادبیات و شعر عرفانی فارسی مشحون از چنین مفاهیم کهنی است. دیوان کبیر مولانا گاه به صراحت عجیبی برای استفاده و بیان تجربیات عرفانی از همین مفاهیم و باروهای بهره جسته است:
شب ماه خرمن می کند ای روز زین برگاونه
بنگر که راه کهکشان از سنبله پر کاه شد
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
بسیاری از تمثیل ها، استعاره ها، رمزها، مفاهیم و تصویرهایی که شاعران ما در عهد اسلام اعم از مفاهیمی چون ماه، ماهی، سرو، گل، سنبل، خال، یار، نگار، ابرو، چشم، کمان، چشمه خورشید، چاه زنخدان، ثلاثه غساله، حلقه، زلف دو تا، زلف پریشان، کمند و رمزها مفاهیم تمثیل ها و تصویرهای بسیار دیگر از این دست در بیان مکاشفات وتجربیات عرفانی یا شاعرانه خود به کار برده اند تا چندین هزاره ریشه در آیین ها ، باور و ( هستی شناسی) بشر پیش از تاریخ داشته اند. اگر علاقمند به فهم دقیق درست وعمیق تر آنها هستیم پیش از آنکه آنها را نوعی صور خیال شاعرانه تلقی کنیم می بایست بپذیریم که در زیر لایه های کهن تر آنها کوهی از تجربیات کهن تر هستی شناسی بشر کهن و عهد باستان نهفته است. آب و ماهی نیز یکی دیگر از رمزها و عناصر کلیدی همواره در ( هستی شناسی) باستان بوده است که عدم و وجود یا هستی و نیستی همچنین وحدت و یگانگی ازلی را به هم در می پیچد. گشودن و گستردن علت بر محور هر کدام از همین نمادهای اندک به جای مانده در آیین نوروزی در اینجا ممکن نیست. شناخت عمیق تر ، باستان کاوی و تبار شناسی هر یک از این نمادهای جهانشمول خود مستلزم بحثی جداگانه بوده و بیرون از صلاحیت و حیطه گفتاری که پیش روست می باشد.
در کرت مینوسی ( Minoan Crete) در عصر مفرغ یعنی در نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد آیین های بهاری به موازات شمار بسیاری از آیین های دیگر همانند آیین های تشرف، تطهیر، رقص ، سرود خوانی، ورزش های آیینی و نزول اجلال الهه بزرگ مادر که الهه آسمان، مادر زمین، مسکن، تندرستی و صحت، الهه جانوران و جنگل ها و وحوش و کوهها و همچنین سرچشمه زایندگی، مرگ و نوزایی بود به همراه بازگشت ایزد پسر والهه دختر که هر دو نمادی از نوزایی بودند با شکافته شدن سقف فلک و تاجی از سنبل که نماد زایش و رویش و نوزایی بهاری بود از آسمان به زمینی که گل افشان بود، نزول اجلال می نمود. با نزول اجلال او طرح نو در جهان افکنده می شد و زایشی نو آغاز می شد که احتمالا" با رجعت ارواح مردگان نیز همراه بود. همین باورهای کهن در کلام حافظ این چنین عارفانه با معنا و محتوایی نو بیان شده است:
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
به هر رو نوروز سنت ومیراثی است به جای مانده از هستی شناسی کهن، نوعی هستی شناسی که در آن هستی و نیستی مرگ و زندگی زایش و آفرینش ، زایندگی و آفرینندگی تقدیر انسان و هستی، تاریخ و طبیعت زمان و ابدیت در لایه های کهن تر به طرز زنده سخت به هم در پیچیده اند. شاید یکی از تفاوت های هستی شناسی از هستی شناسی کهن در این است که در هستی شناسی معاصر بین وجود و عدم مرگ و زندگی زمان ابدیت تاریخ وطبیعت تقدیر انسان و هستی شکاف و گسست افکنده شده میان این و آن همنوایی احساس نمی شود. هستی شناسی عهد باستان علی رغم آنکه بیانی بدوی و احساسی کودکانه از هستی داشت، زنده، ملموسو حقیقی تر بود. تلاش ادیان و حیانی همواره بر این بوده که از حجاب و پوسته های هستی شناسی کهن به کاهند و بر مغزها دانه ها و هسته های آن بیفزایند. پس از چندین هزاره بار دیگر همان طبیعت از طرح ها و نقش های هندسی وگیاهی در هنرهای اسلامی ایران اعم از هنرهای بافندگی ( حریر، ابریشم ، ترمه، گلیم، گبه و قالی بافی ) . کاشیکاری، گچ بری، مینیاتور، سفالگری و ... مشاهده می کنیم . همان هستی شناسی کهن زایش و رویش و رستاخیز، لیکن این بار پخته پرورده باطنی ، غنی عقلانی، شهودی و حیانی تر که همه هستی را از مبدایی متعالی الوهی، یگانه و قدسی مکاشفه و معنا کرده و می فهمد و دم به دم به رمز اسماء الحسنای الهی در تجلی و ظهور مدام بوده و آفرینش از آن فیض وجود می یابد بار دیگر به بار غنا و معنا می نشیند. چنین است رمز ماندگار بودن و جاودانگی آیین نوروزی .
هر اندازه باستان کاوانه تر لایه های کهن تر هستی شناسی بشر عهد باستان را لایه نگاری کرده ومورد توجه قرار می دهیم طبیعت یا کیهان وارگی و انسان گونگی الوهیت وامر مقدس را بیش و آشکار تر احساس می کنیم . الوهیت و مقدس در متن و عین هستی در هستی شناسی عهد باستان تجربه و فهمیده می شده است. به مفهومی فلسفی تر می توان گفت منظر بشر عهد باستان از هستی نوعی هستی شناسی وحدت وجودی هر چند به صورت ابتدایی یا باستانی تر بوده است. فرهنگ و مدنیت کرت مینوسی را در هزاره دوم پیش از میلاد یکی از نمونه های مهم و برجسته چنین منظر و باوری از هستی می توان تلقی کرد. علی رغم آنکه نظام خطی الف ( A) زبان مینوسی همچنان رمز ناگشوده مانده و کوشش های پژوهشگران جهت رمز گشایی خط ( A) تاامروز مقبول واقع نشده لیکن پس از بیش از یک سده کاوش ها و مطالعات بی وقفه و پیوسته اکنون انبوه متنوعی از آثار یافته شده اعم از آثار بنایی ( معماری، کاخ ها، ویلاها، بناهای عمومی، شهرک ها، گورستان ، نیایشگاه هاو... ) پیکرک ها، ظروف سفالی آیینی ، تابوت ها ، دیوارنگاره ها، مهرها، نگین های طلایی و کوهی از طرح ها، نقش ها، تصویرهای دقیق گزارش و مطالعه شده در اختیار ماست که همه مبین نوعی هستی شناسی زنده وحدت وجودی هر چند به صورت ابتدایی آن می باشد.
مینویی یا مینوسی ها معابد بزرگ را آن گونه که در مصر،بابل ، سومر، ایلام مشاهده می کنیم نمی ساختند. الهه بزرگ مادر یا الهگان و ایزدان مینوسی همه جا حضور داشتند. فراز کوهها، درون غارها، صخره ها ، دخمه ها، کرانه ها، رودها، چشمه ها، درخت ها، گل ها ، آسمان ها، درون زمین، چنانکه گفته ایم. الهه مادر خود عین زایندگی ، زندگی، مرگ و نوزایی بود. عین مادر زمین بود که از پیکر مقدس از چشمه های آب زندگی و شیر می جوشید همو، الهه مرگ، زندگی، نوزایی، الهه آسمان، زمین طبیعت ( درختا، کوهها، چشمه ها) بانوی شهر و جنگل حامی وحوش تندرستی، الهه نوزادان و منازل بود. به هنگام نزول اجلال او در جشن های بهاری محشری از نوزایی در کرت برپا می شد. شاید بتوان گفت جشن های بهاری کرتی یکی از زنده ترین جشن های عهد باستان بوده است. کرت خود جزیره ای است آیین ها و هنرهای مینوسی کمتر مشاهده می شود. شفافیت، وضوح، درخشندگی و تابندگی هنر مینوسی به ویژه عشق به طبیعت و طبیعت گرایی ذاءقه گرافیک آن مشابهت های عجیبی با هنرهای عهد اسلامی ایران دارد. فضایی که هنر مینوسی در آن نفس می کشد همانند فضاهایی هنر ایرانی عهد اسلای بهاری، زنده و نوروزی است. زمان، پیری کهولت فرسودگی رانه می پذیرد و نه آنکه احساس می کند، در هر دو زیبایی شناسی ظرافت، ملاحت و لطف همه جا موج می زند. لیکن ابتدایی و اسطوره ای است، این پرورده پخته و وحیانی اما این موضوع بحث دیگری است که در جای دیگر می توان طرحش کرد.
منبع:www.aviny.com

چهارشنبه 30/12/1391 - 18:8
دانستنی های علمی
نوروز و سنت فرهنگی اسلام

تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی راد
منبع: راسخون
«نوروز» عیدی ماندگار در بین ایرانیان است. تعطیلات نوروزی، مسافرت و سیر و سفر، صله رحم، نو شدن و پوشیدن لباسهای نو و زیبا، خانه تكانی، آشتی افراد قهر با یكدیگر و... از سنت های نیكوی نوروز در بین ایرانیان است. در این مقاله سعی شده است كه به راز ماندگاری نوروز و سنت های پسندیده آن در جامعه ایرانی به ویژه بعد از تلاقی آن با اسلام اشاره شود. اینك مطلب را از نظر می گذرانیم:

ویژگی ادیان و شرایع قبل از اسلام

الف) منطقه خاورمیانه
پیش از ظهور اسلام، ادیان و شرایع چندی در خاورمیانه وجود داشت. هر یك از این ادیان و مذاهب دارای مناسك آیینی و سنت ها و آداب و رسوم چندی بوده اند كه بدان از آیین دیگری بازشناخته می شدند. البته به جهت همزیستی و خاستگاه مشترك، همان گونه كه تفاوت های آیینی و رسومی در میان ایشان وجود داشت، برخی از مشتركات نیز وجود داشت كه می توانست به عنوان عناصر و مؤلفه های همزیستی مسالمت آمیز میان پیروان ادیان و شرایع مختلف عمل كند. از این روست كه نه تنها در برخی از اشكال و رسوم و نامگذاری ها با هم مشترك بودند بلكه در برخی از داستان ها و افسانه های وجوه مشتركی یافت می شد كه برگرفته از ریشه های مشترك فرهنگی بود.
هر شریعت و آیینی كه در این فرهنگ مشترك پدیدار می شد، مؤلفه ها و عناصری از فرهنگ ها و آیین های پیشین را حفظ می كرد و برخی را كنار می زد و برخی دیگر را در شكل جزیی و یا مفهومی آن تغییر می داد تا هماهنگ و سازوار با اصول و مبانی دین و آیین گردد.
ب) ایران
پیش از ظهور اسلام در منطقه جغرافیایی و فرهنگی ایران كه فرهنگ زرتشتی به عنوان فرهنگ غالب حضور داشت، فرهنگ مانوی، مسیحی، بودایی، برهمایی، یهودی نیز حضور جدی و موثری داشتند.
اگر نگاهی به داستان ابراهیم و آتش و گذری به افسانه سیاووش و آتش بیندازیم درمی یابیم كه مشتركات چندی آنان را به هم پیوند می دهد كه نمی توان از آن به سادگی گذشت. بی گناهی هر دو و اثبات آن با عبور از آتش سوزان و سلامت هر دو و بازتاب آن در آیین های برهمایی و بودایی در سرزمین هند كه بخشی از جغرافیای فرهنگی آریایی، آرامی و ایرانی را شكل می بخشد، نشانه هایی از این تبادل فرهنگی و تعامل فرهنگی سازنده است.
این مسئله بیانگر آن است كه نمی توان از واژگان دینی موجود در تورات و اوستا و متون دینی و مذهبی سنكریت و مانوی و قرآن به سادگی گذشت. بسیاری از واژگان دینی و اصطلاحات از ریشه همسان برخوردار می باشند كه خودنمایی از تاثیر و تاثرپذیری فرهنگ ها و آیین های دینی از یك دیگر می كند. مگر نه این است كه مانویت برداشتی التقاطی از مسیحیت و اوستای زرتشتی است و یا آیین سیك تركیبی از اسلام و مسیحیت و آیین برهمایی و برخی از مناسك بودایی است. آیا نمی توان این مشتركات را نشانه ای از تاثر و تاثیر دایمی و تعامل فرهنگی و آیینی در جوامع بشری به ویژه در مناطق مماس و درگیر دانست؟

چگونگی تعامل اسلام با فرهنگ ها

به طور كلی در تبیین تعامل اسلام با فرهنگ های دیگر از حیث درون و بیرون منطقه ای به این نكته باید توجه كرد كه اسلام با فرهنگ موجود برخوردی مثبت و سازنده داشته است. به این معنا كه اصول عقلانی و عقلایی فرهنگ های پیشین را پذیرفته، تأیید و امضا كرده است و تنها برخی از اصول خرافی و مؤلفه ها و عناصر غیرعقلایی و غیرعقلانی را نپذیرفته است و یا در برخی به نوعی بازسازی مفهومی دست یازیده است. به عنوان نمونه به مناسك آیینی حج اشاره شده است كه آن را در برخی از موارد پذیرفته و در برخی دیگر بازسازی كرده و در برخی دیگر وازده است. این پذیرش و وازنش و بازسازی برگرفته از اصول توحیدی اسلام با حفظ و پذیرش تفاوت ها و تنوع فرهنگی و قومی است.
اسلام وقتی با عناصر و مولفه های فرهنگ ایرانی روبرو شد همان رفتار و تعاملی را در پیش گرفت كه نسبت به عناصر فرهنگی عرب و تازیان بیابان های حجاز و نجد در پیش گرفته بود. به این معنا كه برخی را پذیرفته و برخی را رد كرده و گروه سومی را بازسازی كرده و متناسب با اصول و مبانی توحیدی سازوار و هماهنگ ساخته است.
از این روست كه برخی از آیین ها و مناسك فرهنگ ایرانی- زرتشتی را وازده و برخی دیگر را پذیرفته و در برخی به بازسازی اقدام نموده است. از آن جمله مناسك آیینی كه مورد پذیرش و یا بازسازی قرار گرفته است، آیین نوروز است. اما پرسش این است كه چرا آیین نوروز مورد پذیرش كلی قرار گرفته و عناصری از آن هم چنان باقی و پا برجا مانده و حتی به عنوان عناصر فرهنگی مثبت مورد تایید شارع قرار گرفته است؟ راز ماندگاری نوروز چیست؟ چه عناصر و مولفه هایی در این آیین وجود دارد كه به عنوان علل و عوامل بقای آیین نوروزی را فراهم آورده است؟

عناصر سازنده آیین نوروزی

الف) رستاخیز طبیعت
اگر بخواهیم از نگاه قرآن به آیین نوروز بنگریم نخستین چیزی كه به چشم می آید، مساله بهار و رویش دوباره گیاهان و رستاخیز طبیعت است. شاید این از مهم ترین علل و عوامل و نیز از عناصر اصلی جشن بهار و نوروز است. در نگاه ایرانیان فرهنگی (كه شامل گستره ای جغرافیایی از آن سوی هند و چین تا سوریه و كناره های مدیترانه و تا روسیه و ارمنستان و گرجستان و قفقاز و آسیای میانه است) نوروز آغاز رستاخیز طبیعت است.
با ورود خورشید به اعتدال بهاری زمستان سرد مرگ بار از دامن كوه و دشت كوچ می كند و طبیعت دوباره زندگی جدید و نوینی را آغاز می كند. دشت و دمن به گل می نشیند و آن چه تا پیش از این مرده و مرده نما بود زندگی را از سر می گیرد. این مساله مانند رستاخیز انسان است. آدمی را نیز در سن كهولت كه به مرگ به دامن زمین بازگشته است همانند نوروز دوباره از خاك سر بر خواهد آورد و رستاخیزش آغاز می شود.
از این روست كه ایرانیان میان طبیعت و بهار و زندگی دوباره ارتباط تنگاتنگی را یافته اند. در آغازین روزهای بهار به سراغ مردگان گورستان ها می روند و با آنان پیمان دوباره می بندند. یادشان را گرامی می دارند و برای آنان خیرات و مبرات می كنند. آن گاه در روزهای پسین به دشت و دمن می روند و جشن می گیرند. جامگان زیبا می پوشند و خود و زندگی خود را نو می كنند. خانه تكانی از مولفه های اصلی آیین نوروزی است. این نیز همانند زمستان تكانی است كه بهار با خود به ارمغان می آورد.
ب) تشبیه رستاخیز انسان به احیای طبیعت
قرآن هنگامی كه می كوشد تا برای مشركان و كافران مساله رستاخیز و چگونگی زنده شدن مردگان را تبیین كند، به مساله بهار اشاره می كند و می گوید: همان گونه كه در بهار طبیعت دوباره زنده می شود و دانه هایی كه در خاك بوده و به ظاهر بی جان و مرده بودند دوباره جان می گیرند و زندگی و حیات دوباره می یابند، همین گونه است، رستاخیز انسان كه از آغاز بر می آید و دوباره جان می گیرد و زندگی را پس از دادرسی روز رستاخیز ادامه می دهد. آنان كه خرم دین بودند و راستی را برگزیده و دانه های خویش را به تباهی نداده اند آنان هنگامی كه دوباره سر از خاك بر می آورند، به سعادت می رسند و از بهشت برین بهره مند می گردند و آنان كه خود را تباه ساخته اند، در آن روز سر در گریبان كرده و در آتش دوزخ فرو می روند و از آب زقوم می نوشند و جان ها و تن هایشان به تباهی می رود، می میرند و زنده می شوند و این عذاب سخت دردناك است از برای كافران و مشركان.
بنابراین یكی از علل ماندگاری سنت نوروز را باید در ارزشی دانست كه قرآن به مسئله بهار و رستاخیز طبیعت و رستاخیز انسانی می دهد. نوروز در اندیشه اسلامی همانند رستاخیز است. در اندیشه اسلامی رستاخیز نیز روزی نو است. اگر هستی را دو روز بدانیم روزی در دنیا و روزی در آخرت، رستاخیز همان روز نویی است كه انسان دوباره برمی خیزد.
در بخشی از گفت وگوهایی كه قرآن درباره روز رستاخیز نقل و بیان می كند به این مسئله اشاره شده است كه مردگان در روز قیامت از بقای روزی و یا نیم روزی در دنیا سخن می گویند. این خود نشان می دهد كه دنیا در نگره اسلامی و قرآنی روزی و یا نیم روزی بیش نیست. چنان كه در مسئله نوروز بر آن اشاره رفته است. در روایات اسلامی نیز آمده است كه الدهر یومان یوم لك و یوم علیك؛ روزگار و هستی دو روز است روزی به سود تو و روزی به زیان تو. به هر حال سخن از روز و دو روز است و این همان چیزی است كه در نگره ایرانی نوروز نیز دیده می شود. یك روز كهنه كه با بهار تازه می شود و روز دیگری آغاز می شود. این روز یعنی عمری جدید و تازه و زندگی نوین و آغازی دیگر.
ج) صله رحم
جایگاه صله رحم در فرهنگ اسلامی
تعریف صله رحم
اسلام، آدمی را موجودی فرد محور، تنها و جدای از جماعت نمی‏داند، بلکه او را به طور فطری اجتماعی می‏شناسد که باید در کنش‏های متقابل با دیگران، بخش مهمی از نیازهای خویش را برطرف سازد و به رشد و کمال دست یابد. اساساً اسلام، دینی اجتماعی و مبتنی بر قواعد و دستورهای جمعی است که هر گونه فردپرستی، رهبانیت و گوشه‏گیری در آن ممنوع است. مسئله مشورت، نماز جماعت و جمعه، حج و جهاد، لزوم تشکیل حکومت و بسیاری دیگر از مؤلفه‏های اجتماعی اسلام، نشان دهنده اهمیت این گونه مسائل در این دین حیات‏بخش است.
یکی از اموری که آموزه‏های دینی اهمیت بسیاری برای آن قائل است، مسئله «صله ارحام» است. «صله» از نظر لغت‏شناسی به معنای پیوستن، احسان و عطاست. «ارحام» نیز جمع «رَحِم» و به معنای عضو خاصی از بدن زن است که محل استقرار فرزند و کانون نشو و نمای طبیعی اوست. خویشاوندان نیز به اعتبار انتساب به یک رحم، «ارحام» خوانده می‏شوند.
بر اساس روایتی از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، خداوند به هنگام خلق رَحِم با خطاب به او فرمود:
من رحمانم و تو رَحِم، اسمت را از اسم خود گرفتم. هر کس با تو بپیوندد، من نیز با او می‏پیوندم و هر کس از تو جدا شود، من هم از او جدا می‏شوم.
صله ارحام به معنای «ارتباط با خویشاوندان» اعم از سببی و نسبی است، ولی از آنجا که «صله ارحام» از واجبات دینی بوده و قطع آن از امور حرام به شمار می‏رود، منظور از خویشاوندی که صله و ارتباط با او واجب و قطع آن حرام است، «هر خویشاوند نسبی است که به خویشی معروف باشد، اگر چه نسب دوری داشته باشد و محرمیتی در میان نباشد.» در تعریف آن گفته‏اند: «صله رحم» عبارت از نیکی کردن به خویشاوندان و هم‏دردی و کمک به آنان با جان و مال و هر چه از خیر است که در توان انسان باشد و قطع رحم به آن اموری گفته می‏شود که مخالف این رویه باشد.
هر کاری که در عرف، پیوند را برساند، صله است، هر چند در کار کوچکی مانند سلام کردنی نیکو یا جواب دادن سلام یا دادن جرعه آب به خویشاوندان باشد.
اهمیت صله رحم
با توجه به آثار ژرف صله رحم در حوزه فردی و اجتماعی و زندگی دنیوی و اخروی انسان، آیات و روایات به طور گسترده بر آن تأکید ورزیده و اهمیت آن را گوشزد کرده‏اند.
در آیات قرآن، کسانی را که قطع صله ارحام می‏کنند، در شمار «زیان‏کاران» قرار داده است:
کسانی که پیمان خدا را پس از محکم ساختن آن می‏شکنند پیوندهایی که خداوند دستور فرموده است برقرار سازد، قطع و در روی زمین فساد می‏کنند، زیان‏کارانند. (بقره: 27)
از امام صادق علیه‏السلام درباره مفهوم «آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده» که در این آیه آمده است، پرسیده شد. ایشان فرمود: «مراد از امر خدا، صله رحم است و تأویل دیگر آیه، ارتباط شما با امامان معصومین است.» امام سجاد علیه‏السلام نیز در نصیحت خویش به فرزندان، آنها را از هم‏نشینی با چند گروه منع می‏کند که یکی از آنها، کسی است که روابط خویشاوندی را قطع کرده است؛ زیرا آنان در آیات قرآن مشمول لعنت الهی قرار گرفته‏اند: «بپرهیز از هم‏نشینی با «قاطع رحم» که من او را در سه جای قرآن، لعنت شده یافتم.» آنجا که خداوند می‏فرماید:
آیا اگر از (دستورها) رویگردان شوید، جز این انتظار می‏رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟ اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت کرده است. (محمد: 22 و 23)
در روایات از «صله رحم» به بهترین اعمال پس از ایمان، اولین سخنگوی روز قیامت و بهترین خصلت مؤمن یاد شده و ده‏ها فضیلت دیگر برای آن شمرده شده است که ذکر همه آنها در مجال این نوشتار نیست.
از سوی دیگر، نکوهش‏های شدیدی بر ترک پیوند با خویشان آمده که نشان دهنده اهمیت فوق‏العاده این مسئله در اسلام است.
در روایتی از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، قطع رحم، «منفورترین عمل» شمرده شده و قاطع رحم «یکی از سه گروهی است که روی بهشت را نمی‏بیند.» در روایات دیگر، «واگذار شدن انسان به خود از سوی خدا»، «فرود آمدن خشم و انتقام»، «قطع رحمت الهی» و «کیفر اخروی» از پی‏آمدهای منفی قطع رحم ذکر شده است. نظر به اهمیت ارتباط و پی‏آمدهای خطرناک ترک خویشاوندی توصیه شده است حتی در صورتی که اقوام انسان از او بریده باشند، یا او را آزار دهند، قطع کامل ارتباط جایز نیست.
بر اساس نقل امام صادق علیه‏السلام ، مردی خدمت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رسید و گفت: «ای رسول خدا، خویشاوندانی دارم که با آنان رفت و آمد دارم، ولی آنها مرا می‏آزارند. از این رو، تصمیم گرفته‏ام آنان را رها کنم. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: در این صورت، خداوند هم تو را رها می‏کند. گفت: پس چه کنم؟ فرمود: به کسی که دست رد به سینه تو زده است، بخشش کن و با کسی که از تو بریده است، پیوند برقرار کن و از کسی که به تو ستم کرده است، درگذر. اگر چنین کنی، خداوند عزوجل در برابر آنها پشتیبان تو خواهد بود».
هر که از خویشان خود قطع کرد
رحمت خود را خدا زود قطع کرد
با رحم پیوند و قدر علم دان
تا که یابی ز آتش دوزخ امان
هر که از مال خدا چیزی نداد
خرمن طاعات خود بر باد داد
بی‏ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد
کسی که آداب فردی و اجتماعی و خویشاوندی را که مایه بقای محبت در نسل‏ها و پایداری جوامع است رعایت نکند، مایه اختلاف افکنی و بحران زایی و از بین بردن سلامت جامعه است.
با ذکر بخش کوچکی از احادیث صله رحم، این پرسش مطرح می‏شود که چرا اسلام به این مسئله چنین توجهی کرده و بر آن تأکید ورزیده است؟ هرچند در بحث از پی‏آمدهای صله ارحام، فلسفه این تأکیدها روشن‏تر خواهد شد، ولی باید گفت بسیاری از مؤلفه‏های اخلاقی و عوامل رشد و تکامل و اصلاح ملت‏ها و حکومت‏ها، در اجتماع معنا پیدا می‏کند. اصلاح اجتماع، در آغازین قدم از واحدهای کوچک آغاز می‏شود و تأثیر خود را بر اجتماع‏های بزرگ‏تر می‏گذارد. از این رو، اسلام برای عظمت مسلمانان از این روش به صورت کامل بهره برداری کرده و به اصلاح واحد هایی دستور داده که معمولاً افراد از کمک و عظمت بخشیدن به آن روی‏گردان نیستند؛ زیرا تقویت بنیه افرادی را توصیه می‏کند که خونشان در رگ و پوست هم در گردش است. هنگامی که اجتماع‏های کوچک خویشاوندی نیرومند گردید، اجتماع بزرگ آنها نیز عظمت می‏یابد.
آثار صله رحم
با تأملی در آثار صله رحم در آیات و روایات درمی‏یابیم که بخشی از آثار و برکات این مسئله در حوزه فرد و بخشی از آنها در حوزه اجتماع مطرح می‏شود، همچنان که پاره‏ای از این آثار در دنیا و پاره‏ای در آخرت نصیب انسان می‏گردد. «صله رحم» مانند دیگر فضایل اخلاقی درجه‏های متفاوتی دارد و با حداقل ارتباط که همان رفت و آمد خانوادگی یا سلام کردن است، آغاز می‏شود و با مهرورزی بیشتر از طریق رفع مشکلات و نیازمندی‏های خویشان به وسیله همکاری و مشارکت در زمینه‏های مختلف و کمک‏های عاطفی، مالی و جانی تکامل می‏یابد. بدیهی است به میزان تقویت و گسترش این ارتباطات در عمق و سطح، آثار و برکات وسیع‏تری نصیب فرد و جامعه می‏شود.
باید گفت ذکر آثاری که پس از این اشاره می‏شود، چنین تصوری را برای خواننده ایجاد نکند که با حفظ حداقل ارتباط خویشاوندی بتوان به تمام این برکات دست یافت.
آثار فردی صله رحم
1. آثار دنیوی
الف) افزایش عمر
خداوند متعال برای هر امتی، عمری مشخص قرار داده است: «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ». (اعراف: 34) البته آن را مشروط به عواملی ساخته است تا زیادت و نقصان پذیرد. به عبارت دیگر، بخشی از عمر آدمی، عمر حتمی و قطعی اوست که به آن «اجل محتوم» گویند و بخشی دیگر، عمر موهبتی الهی است که آن را در ازای عمل به قوانینی که خود مقرر داشته است، به بندگانش عطا می‏کند.
همان‏گونه که یک سلسله عوامل مادی نظیر تغذیه صحیح، رعایت بهداشت، دوری از هیجان‏های مداوم و... مایه افزایش عمر معرفی می‏شود و خداوند این خواص را در آنها قرار داده است، عواملی نیز وجود دارند که هرچند ارتباط ظاهری آن با طول عمر برای ما چندان روشن نیست، ولی در روایات روی آن تأکید شده است.
امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید:
من چیزی مؤثرتر از صله رحم برای زیادتی عمر نمی‏شناسم. گاهی کسی که تنها سه سال به پایان عمرش باقی است، صله رحم می‏کند و خداوند به برکت آن، سی سال بر عمر او می‏افزاید و عمر او تا سی و سه سال دراز می‏گردد و گاه کسی که سی و سه سال به پایان عمرش باقی است، ولی قطع رحم می‏کند و خداوند سی سال از عمر او را کاهش می‏دهد و سه سال پس از آن، مرگ او فرامی‏رسد.
علی بن حمزه مروزی که یکی از شیعیان، دوستان و شاگردان معروف امام کاظم علیه‏السلام بود، همراه یعقوب زید مغربی برای انجام حج به مکه مسافرت کرد. آنان در مسجد الحرام به حضور امام کاظم علیه‏السلام رسیدند. امام به یعقوب فرمود: آیا در فلان منزل با برادرت نزاع کردید و به یکدیگر فحش دادید؟ یعقوب گفت: آری. امام فرمود: به برادرت بگو بر اثر قطع رحم، عمرت کوتاه شد و از این سفر برنمی‏گردی. یعقوب گفت: من هم به او فحش دادم، آیا عمرم کوتاه می‏شود؟ امام فرمود: «خداوند بیست سال دیگر بر عمر تو می‏افزاید؛ زیرا تو در راه بازگشت، به عمه‏ات خدمت کردی. اگر در برابر آن قطع رحم که نسبت به برادرت کردی، این وصل رحم نبود، عمر تو نیز کوتاه می‏شد و از این سفر به وطن بازنمی‏گشتی؛ زیرا قطع رحم، عمر سی ساله را به سه سال و صله رحم، عمر سه ساله را سی و سه سال می‏کند».
ب)افزایش روزی و رفع فقر
از دیگر کارکردهای صله ارحام، جلب رزق الهی و نعمت‏های خداوندی است. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید:
هر کس برای من یک چیز را ضمانت کند، من چهار چیز برای او ضمانت می‏کنم. صله رحم کند تا خداوند او را دوست بدارد. روزی‏اش را توسعه دهد، عمرش را زیاد کند و او را به بهشت وارد کند.
امام سجاد علیه‏السلام نیز درباره نیکی، صدقه پنهانی و صله ارحام می‏فرماید: «عمر را زیاد می‏کند و فقر را از بین می‏برد.» اساساً «صله ارحام» یکی از مصداق‏های تقوای الهی و عمل به فرمان‏های اوست. خداوند به تقواپیشگان وعده نعمت و رزق را داده است از جایی که گمان نمی‏برند: «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ؛ هر کس که تقوا پیشه کند، خداوند برای او راه خروجی (از مشکلات) قرار می‏دهد و او را از آنجا که گمان نمی‏برد، روزی می‏رساند». (طلاق: 1 و 2)
توجه به خویشاوندان و تلاش برای رفع نیازهای آنان و به طور کلی، گام نهادن در مسیر تحقق آرمان‏های مقبول هم‏نوعان به ویژه خویشاوندان که در مراحل بالای صله ارحام تجلی می‏یابند، نوعی شکر الهی است. به مقتضای سنت حاکم بر جهان هستی، مصرف درست دارایی‏ها که در حقیقت، نماد قدرشناسی مؤمن و ادای شکر عینی و عملی این نعمت هاست، زیادی آن را در جنبه‏های کیفی و کمی موجب می‏گردد و این وعده الهی است که «لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ». (ابراهیم: 7)
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر، نعمت از کفت بیرون کند
ج) تأمین سلامتی و سامان یافتن امور
دست‏یابی به عافیت دنیا و آخرت و سلامت جسم و روح، دعای همیشگی مؤمنان است که چنین با معبود خود نجوا می‏کنند: «یا ولیّ العافیة نسئلک العافیة، عافیة الدنیا و الآخرة، بجاه محمد و عترته الطاهرة».
صله ارحام نیز سلامتی جسمی و روحی و سامان کارهای زندگی مؤمن را به همراه دارد. امام صادق علیه‏السلام در این زمینه می‏فرماید: «نیکی و صله رحم کنید... که همه امور شما را در طریق درست سامان خواهد داد.» رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز فرموده است: «کسی که تأخیر مرگ و سلامت بدن را دوست دارد، صله رحم کند».
علاوه بر سلامتی جسمی و سامان یافتن کارها، صله ارحام با ایجاد محبت میان خویشاوندان، دست‏یابی به آرامش و کاهش اضطراب از طریق حضور در جمع، کسب هویت اجتماعی و فرصت ابراز خود به‏ویژه در دوران جوانی و نوجوانی، به‏طور گسترده‏ای در تأمین امنیت روانی و سلامتی روحی مؤثر است. انسان‏های گوشه‏گیر، مضطرب و بحران زده، نه تنها جسمی نحیف و بیمار، بلکه روح و شخصیتی ناپایدار و متزلزل دارند.
در این باره از امام علی علیه‏السلام نقل شده است که:
هرگاه کسی از رحم خود عصبانی شد و بر او خشم گرفت، باید به سوی او روانه شود و با او تماس برقرار کند. به درستی که دو رحم با تماس با یکدیگر، به آرامش و سکون می‏رسند.
از آنجا که ارتباط میان ارحام، ارتباط و وحدت خونی است که در ماده وجودشان نهفته است، آثار حقیقی در خلق و خوی آنها دارد. از این رو، رحم، یکی از قوی‏ترین عوامل برای التیام و آشتی میان افراد یک عشیره است و آمادگی قوی‏ترین اثر را دارد. به همین جهت، می‏بینیم نتایجی که عمل خیر در بین ارحام می‏بخشد، شدیدتر از نتایجی است که همین احسان در بیگانگان دارد. این مسئله درباره بدرفتاری با خویشان نیز صادق است. بدین ترتیب، معنای این حدیث بیشتر روشن می‏شود.
د) در امان ماندن از گناه
بر اساس روایات، صله ارحام باعث حفظ آدمی از گناه می‏شود. شاید این اثر از این جهت باشد که آدمی در برخورد با خویشان صالح، رفتارهای صحیح را می‏آموزد و رفتارهای غلط خود را تصحیح می‏کند؛ به‏ویژه در صورتی که سنت نیکوی امر به معروف و نهی از منکر در میان خویشان جاری باشد. از دیرباز خویشاوندان به‏ویژه بزرگان خانواده، کارکرد تربیتی خاصی را در پیش گرفته و نقش مهمی در جهت‏دهی فکری و اخلاقی دیگر اعضای خانواده داشته‏اند.
امام صادق علیه‏السلام درباره نقش صله ارحام در حفظ آدمی از گناه می‏فرماید:
صله رحم و نیکی کردن، حساب‏رسی را آسان می‏کند و انسان را از گناه در امان می‏دارد. پس با ارحام خود پیوند داشته باشید و به برادرانتان نیکی کنید، گرچه به سلام و به جواب سلام باشد.
در صورتی که ارتباط با خویشاوندان مایه فرو افتادن آدمی به ورطه گناه شود، باید به حداقل ارتباط که در حدیث امام صادق علیه‏السلام است، بسنده کرد؛ زیرا نداشتن پیوند گسترده با خویشاوندان بدرفتار و عمل به این حکم دینی، خود، جلوه دیگری از در امان ماندن از گناه است.
ه) پالایش روح، اخلاق و عمل و تقویت پایه‏های دین
صله رحم مایه پاکیزگی عمل و در نتیجه، قبولی اعمال می‏گردد. امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «انَّ صلة الرّحم تُزکّی الاعمال.» همچنین صله ارحام، روح را پالایش می‏کند، اخلاق را نیکو و دست را سخاوتمند می‏سازد. آن‏گاه که اخلاق، نیکو و روح، تزکیه شد، پایه‏های دین‏داری استوار می‏گردد و این یکی از آثار مهم صله ارحام است. امام علی علیه‏السلام برپا داشتن نماز، دادن زکات، تضرع و خشوع و صله رحم و ترس از قیامت را مایه استحکام پایه‏های دینی شمرده است: «عباداللّه! اِفزعوا اِلی قوام دینکم بأقام الصلاة لِوَقتها... و صله الرّحم و خوف المعاد؛ ای بندگان خدا! بشتابید به سوی تحکیم دین خود با برپا داشتن نماز اول وقت... و صله رحم و ترس از معاد».
2. آثار آخرتی
خداوند، بنده‏ای را دوست می‏دارد که خودپرست و منفعت‏جو نباشد، بلکه با استفاده از نعمت‏های الهی در جهت خدمت به خلق او به‏ویژه خویشاوندان، شکر عملی نعمت‏های او را به‏جای آورد. چنین کسی دوستدار خدا و مشمول محبت الهی است. خداوند، سختی‏های مرگ را برای او آسان می‏سازد و بدنش را در قبر، خوش‏بو می‏سازد. گناهانش را می‏بخشد، حساب‏رسی او را در قیامت آسان می‏کند و از عذاب دوزخ، رهایی می‏بخشد. چنین مؤمنی شایسته دریافت پاداش عظیم الهی است و مجوز ورود به بهشت پرنعمت الهی را می‏یابد.
از امام سجاد علیه‏السلام آمده است:
اگر دوست داری که خداوند، جسد تو را خوش‏بو گرداند و گناه تو را در قیامت ببخشد، نیکی کن و پنهانی صدقه بده و صله رحم به جا آور.
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درباره پاداش اخروی کسی که خود یا مالش را در طریق صله رحم و خدمت به خویشان به کار گیرد، می‏فرماید:
خداوند اجر صد شهید به او عطا می‏کند و برای هر قدمی که در این راه برمی‏دارد، چهل هزار حسنه داده می‏شود و چهل هزار گناه از گناهان او پاک می‏کند. به همین میزان، به درجه‏های معنوی او افزوده می‏گردد و هفتاد حاجت از حاجت‏های دنیوی او برآورده می‏شود.
آثار اجتماعی صله ارحام
صله رحم، علاوه بر آثار فردی اعم از دنیوی و اخروی دارای پی‏آمدهای اجتماعی خاصی نیز هست که جایگاه این عمل عبادی را در عرصه اجتماع نمایان می‏سازد و در جهت شکوفایی جامعه نقش مؤثری ایفا می‏کند. اکنون به فراخور مجال این نوشتار به آنها اشاره می‏کنیم.
1. هم‏بستگی اجتماعی
جامعه‏شناسان معتقدند که هم‏بستگی اجتماعی معلول پدیده‏ای به نام هم‏بستگی گروهی است و هم‏بستگی گروهی به معنای آن است که «افراد گروه در قالب گروهی که هستند، وحدت خود را حفظ کنند و با عناصر وحدت‏بخش مثل: مذهب، فرهنگ، عاطفه، میهن و خویشاوندی، هم‏نوایی یابند».
پس اگر افراد در قالب گروه‏های کوچک فامیلی دارای تفاهم و توافق باشند و به یکدیگر یاری رسانند، در اجتماع نیز اثرگذار خواهند بود و به نوعی انسجام اجتماعی ایجاد می‏کنند. چنین انسجامی مایه حیات، رشد و بالندگی جامعه و در نهایت، عمران و آبادانی آن می‏گردد. پیوندها و گروه‏های خویشاوندی از آنجا که مبتنی بر کشش‏های طبیعی و تمایلات فطری و انگیزه کافی افراد برای حضور در آنهاست، مورد تأکید اسلام قرار گرفته است تا نقطه شروع اصلاح نظام اجتماعی باشد. چه بسا حکمت حدیث رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز که صله رحم را مایه عمران و آبادی سرزمین‏ها دانسته‏اند، همین باشد: «ان الصدقة و صلة الرحم تعمران الدّیار».
این انسجام اجتماعی و وحدت، منافع و امنیت ملی را به همراه می‏سازد و مایه اندوهگین شدن و سلب طمع دشمنان می‏گردد؛ چنان‏که امیر مؤمنان علی علیه‏السلام می‏فرماید: «صلة الرحم توجب المحبّه و تُکبتُ العَدوّ؛ صله رحم دوستی می‏آورد و دشمن را رسوا می‏سازد».
2. نظارت اجتماعی
از منظر جامعه‏شناسی، برقراری ارتباطات متنوع اجتماعی و مشارکت فعال در عرصه‏های مختلف زندگی اجتماعی، مهم‏ترین منبع جامعه‏پذیری و کنترل اجتماعی به شمار می‏رود که فرآیند جامعه‏پذیری در خانواده، مدرسه، گروه همسالان، کانون‏های مذهبی، محیط اجتماعی و مانند آن صورت می‏گیرد. برقراری روابط منسجم، رواج تعامل‏های دو جانبه، در هم آمیختگی منافع و مصالح مشترک، تلاش جهت رفع حاجت‏های مادی و معنوی دیگران و... به‏عنوان مهم‏ترین زمینه‏ها و آثار صله رحم، نتایج متعددی از جمله نظارت اجتماعی را به همراه خواهد داشت. شبکه خویشاوندی به عنوان یک جامعه کوچک به طور مستقیم و غیر مستقیم ناظر بر رفتار یکدیگرند. دستور اسلام برای برقراری روابط مستحکم نیز زمینه را برای چنین نظارتی فراهم می‏سازد. به همین دلیل، پیامبر برای بیان احکام اسلام و اجرای آن مأمور می‏شود از خویشان خود آغاز کند: «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ؛ ای پیامبر، خویشاوندان نزدیکت را بیم ده»(شعرا: 214) و از این‏روست که امام صادق علیه‏السلام نیکی و صله رحم را مایه امنیت از گناه و آسان‏سازی حساب روز قیامت می‏شمارد.
3. افزایش جمعیت
در خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام آمده است که خداوند، صله رحم را برای زیاد شدن نفوس واجب کرده است: «فرض اللّه صلة الارحام منماةً للعدد». احترام قرآن و روایات به خانواده از آن‏روست که روابط مستحکم خانوادگی و فضای محبت‏آمیز و عاطفی حاکم بر آن، میل به همکاری و حیات را در انسان افزون می‏سازد. بر عکس: ستم فرزندان به والدین و یکدیگر، خود رأی بودن و منفعت‏پرستی، همکاری نکردن و مانع تراشی بر سر راه یکدیگر، میل طبیعی به تولید و تربیت فرزند را از بین می‏برد و در دراز مدت، به انقطاع نسل می‏انجامد. همین مسئله مفاسد اخلاقی و اجتماعی فراوانی را گریبان‏گیر جامعه می‏سازد.
کاهش چشم‏گیر جمعیت در برخی کشورهای اروپایی که که کارگزارانشان را به در پیش گرفتن تدبیری برای تشکیل کانون خانواده از سوی جوانان وادار کرده است، سست بودن بنیان خانواده‏ها و بحران‏های اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی حاصل از آن، به دلیل عمل نکردن به دستورهای صحیح دینی است.
4. فقرزدایی
اگر جنبش فقر زدایی از روابط خویشاوندی آغاز شود و صله ارحام فقط در محدوده سلام کردن متوقف نشود و به مرحله همیاری و رفع گرفتاری خویشان ارتقا یابد و این فرهنگ اسلامی عمومیت یابد، به یقین، فقر ریشه‏کن خواهد شد. اینکه قرآن، خویشاوندان را در صدقه و انفاق بر دیگران مقدم می‏دارد، در راستای تحکیم همین بنیان است. امام سجاد علیه‏السلام در این زمینه می‏فرماید:
بر تو باد به نیکی کردن، صدقه دادن پنهان و صله رحم. به درستی که آنها عمر را زیاد می‏کنند و فقر را می‏زدایند.
5. تأمین نیاز وابستگی به گروه
این نیاز از جمله نیازهایی است که در هر مرحله از رشد در انسان وجود دارد و انسان به نوعی در پی تأمین آن است. وابستگی و ارتباط با گروه تنها برای تأمین نیازهای مادی نیست، بلکه فرد، خود را به وسیله گروه می‏شناسد و از این طریق به ویژگی‏های اخلاقی و توان‏مندی‏های خود پی می‏برد.
افزون بر آن، گروه سبب تحکیم شخصیت فرد می‏گردد و پذیرفته شدن از طرف گروه، موقعیت اجتماعی فرد و میزان موفقیت او را مشخص می‏سازد. همچنین فرد شیوه برخورد با دیگران، رعایت مصالح دیگران، تحمل افکار مختلف و اعتماد به نفس را در گروه می‏آموزد و در نهایت، موقعیت اجتماعی خویش را استوار می‏سازد.
افراد و خویشاوندان انسان در حکم یک گروه منسجم اجتماعی‏اند که هر فردی در سایه تعلق به آن می‏تواند به تأمین این نیاز بپردازد. بسیاری از بحران‏های اخلاقی و شخصیتی که در نسل جوان صورت گرفته است، و به صورت اعتیاد، فرار از خانه، خودکشی و... پدیدار می‏شود، نتیجه طرد شدن فرد از سوی خانواده و دوستان بوده است. یکی از راهکارهای پیشگیری از این معضل، تقویت احساس تعلق به گروه و رواج مهرورزی میان خانواده و خویشاوندان است. پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید: «صله رحم باعث زیاد شدن مال و ایجاد محبت میان خویشاوندان می‏شود».
د) خانه تكانی
از عناصر دیگر آیین نوروزی، خانه تكانی است كه به حفظ سلامت و پاكی خانه و خانواده و جامعه می انجامد. اصول اسلامی بر پاكی و طهارت جسم و جان بنا نهاده شده است. در آیین نوروزی نیز به مسئله پاك كردن خانه از هر گونه خباثت ظاهری و شست و شو توجه شده است كه مورد تایید اسلام است.
برای خانه تكانی از كجا باید شروع كرد؟
یك برنامه ریزی صحیح برای خانه تكانی از اهمیت خاصی برخوردار است، زیرا اضطراب ناشی از انبوه كارها باعث فشار عصبی زیادی می شود كه شاید بازدارنده بوده و كار را همانند غولی عظیم جلوه گر كند.
اگر شما بدانید چه كارهایی را باید انجام دهید و بدانید ترتیب انجام آنها كدام است مطمئن باشید نیمی از كار را انجام داده اید.
حالا قلم و كاغذ به دست بگیرید و تمام كارهایی كه باید انجام شود، بنویسید. سپس روی ورقه ای دیگر كارها را به ترتیبی كه باید انجام داده شود ردیف كنید.
آشپزخانه؛ شامل نظافت كاشیها (اگر كاشیهای آشپزخانه بیش از حد چرب و كثیف بود از یك دستمال آغشته به نفت برای پاك كردن چربیها استفاده كنید. سپس با آب و پودر بشویید)، كابینتها، پنجره، شستن پرده و تمیز كردن هواكش و لامپ.
اتاق خواب؛ نظافت دیوار و سقف، پنجره. شستن پرده و ملافه ها. تمیز و مرتب كردن كمدها.
پذیرایی؛ نظافت دیوار و سقف، پنجره، شستن پرده. گردگیری كامل مبلمان و دیگر وسایل آن.
حمام و دستشویی؛ شستن كاشیها و لوازم بهداشتی
برای انجام هر قسمت كار روز خاصی را در نظر بگیرید.
دیوار و سقف
ابتدا تمام وسایل اتاق را جمع كنید تابلوها را بردارید و پنجره ها را باز كنید بعد با برس دسته بلند سقف و دیوارها را گردگیری كنید. اگر رنگ دیوارها قابل شستشو است محلول آب ولرم و صابون و مقدار كمی مایع سفید كننده را با اسفنج روی دیوار بكشید و با دستمال تمیز پاك كنید. هر بار قسمت كوچكی از دیوار را تمیز كنید (حداكثر نیم متر مربع). مرز بین دو قسمت تمیز شده را نیز هر بار تمیز كنید تا لكه به جا نماند.
تمیز كردن رادیاتور شوفاژ
برای این كار زیر و رو و اطراف رادیاتور روزنامه ی خیس قرار دهید. سپس با قسمت دمیدن هوای جاری برقی آنها را تمیز كنید و یا یك دستمال نمدار را با یك برس دسته بلند كه بین پره های رادیاتور برود پاك كنید.
پرده ها
بعد از شستن دیوارها، درها و كف منزل نوبت پرده ها می رسد. پرده های نخی در اثر تابش نور آفتاب و تأثیر آب و هوا بر آنها الیافش ضعیف می شود ولی پارچه های الیاف مصنوعی كمتر دچار چنین زیانهایی می شوند.
پرده های نخی را قبل از شستن به مدت 15-10 دقیقه در آب سرد یا ولرم خیس كنید تا گرد و غبار جمع شده بر روی آن جدا شود. پرده را به آرامی بلند كنید. آب كثیف را خالی نمایید. سپس پرده را در محلول كف صابون ولرم و غلیظ بشویید. البته با ملایمت سعی كنید كه آن را به هیچ وجه نچلانید. سه بار پرده را با آب ولرم آبكشی كنید.
اگر از ماشین لباسشویی استفاده می كنید. برای شستشوی اول دستگاه را روی درجه كم مقدماتی بشویید و شستشوی بعد را هم 2 دقیقه با درجه كم تنظیم كرده و بشویید.
پرده را قبل از اینكه كاملاً خشك شود، وقتی كمی نمدار است اتو بزنید. اتو را از پشت به موازات الیاف طولی آن بكشید.
پرده حمام
پرده ی حمام را روی سطحی صاف پهن كنید و با محلول غلیظ كف صابون و آب ولرم بشویید و به همین ترتیب بعد آبكشی كنید. سپس با پارچه ای تمیز آن خشك كنید.
در تنظیم برنامه توجه داشته باشید كه برای انجام كارهایی كه نیاز به كمك دیگران دارید. روزهای تعطیل را در نظر بگیرید و كارهایی كه دیگران باید انجام دهند به ترتیب اهمیت لیست كرده با نام هر فرد به او بدهید. به این ترتیب مطمئن باشید كه بدون فشارهای جسمی طی چند روز كارها تمام می شود. در این شماره نكاتی درباره نظافت دیوارها، رادیاتور و پرده ها داده شده است.
این اولین مرحله كار است. در مرحله ی دوم باید برنامه ی غذایی خاصی برای این چند روز پر كار داشته باشید. برنامه ای كه وقت زیادی برای آشپزی صرف نشود و در عین حال از انرژی خوبی برخوردار باشید.
هـ) پوشیدن لباس های نو
از دیگر مؤلفه ها و عناصر نوروزی مسئله پوشیدن جامگان نو است كه بیانگر طهارت در پوشش و ظاهر است و اسلام به این مسئله نیز بها و توجه داشته و دارد. در جشن قوم ابراهیم كه قرآن از آن به یوم الزینه یعنی روز زینت و آرایش یاد می كند مردمان خود را به آرایه های مختلف می آراستند تا روزی را به شادی و خوشی در طبیعت بگذرانند. این نیز یكی از مؤلفه های مورد تأیید اسلام است و موجب شد تا آیین نوروزی در فرهنگ اسلامی باقی و پا بر جا بماند.
دعای امام علی علیه السلام هنگام پوشیدن لباس نو
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام لباسی سه درهمی خریدند و آنرا پوشیدند؛ سپس به مسجد رفت و با همان لباس دو رکعت نماز گزاردند .
آن‌گاه چنین گفتند: « الحمدالله الذی رزقنی من الریاش مااتجمل به فی الناس واودی فیه فریضتی واستر به عورتی »؛ (سپاس خداوندی را که لباسی به من روزی کرد که با آن خود را در میان مردم زینت بخشم و آنچه بر من واجب است در آن انجام دهم و خود را با آن بپوشانم.)
مردی از او پرسید:« یا امیرالمؤمنین! آیا آنچه را گفتی از شما روایت کنیم یا از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده‌اید؟»
امام پاسخ داد:« آنچه گفتم، از رسول خدا شنیدم. او هنگام لباس پوشیدن همین دعا را می‌خواند.»( بحارالانوار، ج 41، ص 108، حدیث 14)
پوشیدن لباس نو در آیـین های نوروزی، رسمی همگانی است. تهیه لباس، برای سال تحویل، فقیر و غنی را به خود مشغـول می دارد. در جامعه سنتی توجه به تهیدستان و زیردستان برای تهیه لباس نوروزی - به ویژه برای کودکان - رسمی در حد الزام بود. خلعـت دادن پادشاهان و امیران در جشن نوروز، برای نو پوشاندن کارگزاران و زیر دستان بود. ابوریحان بـیرونی می نویسد : " رسم ملوک خراسان این است که در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی می دهند ". مورخان و شاعران از خلعـت بخشیدن های نوروزی فراوان یاد کرده اند. و برای این باور است که در وقف نامهً حاجی شفیع ابریشمی زنجانی آمده است :هر سال شب های عید نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عواید موقوفه تهیه و به اطفال یتیم تحویل شود.
این باور کهن را در نوشته ها، توصیه ها و توصیف های نوروزی، همواره می بـینیم که : از طبـیعت پـیروی کنیم، از درختان یاد بگیریم و با آمدن بهار، لباس نو بـپوشیم، که شگون شادمانی و آرامش است.
و) طبیعت دوستی
دیگر راز ماندگاری آیین نوروزی را در فرهنگ اسلامی باید در مسئله طبیعت دوستی در آیین نوروزگان جست. مردمان در این روز به طبیعت می روند و می كوشند تا هر كس به سهم خود گیاهی را بپروراند و پرورش دهد. هر چند در سال های اخیر این مسئله به شكل نمادین پرورش و كشت سبزه درآمده است در گذشته ایرانیان به كشت واقعی دست می زدند. برخی درختی را می كاشتند و برخی دیگر به كاشت و نشا بوته و گیاه اشتغال می ورزیدند.
اكنون در شمال ایران پیش از نوروز كشاورزان دانه برنج را می پروانند و در آغازین روزهای بهار آن را در خزانه می كارند تا پس از چند روز یا هفته به نشا برند و شالیزار را از بوته های سبز برنج پركنند. نمایشی واقعی از طبیعت دوستی. آن چه در آیین نوروزی مورد توجه است همان طبیعت دوستی و پرورش گل و گیاه و درخت است كه به شكل سبزه كاری اكنون به جا مانده است. این رازهایی است كه می توان برای ماندگاری سنت و آیین نوروزی در سنت فرهنگی اسلام یافت. اگر بیشتر درنگ كنید می توانید رازهای دیگری نیز بیابید و به این مؤلفه ها بیافزایید.

پی نوشت :

منابع:
1. )www.hawzah.net محمدمهدی رضایی)
2. www.kayhannews.ir(محسن آقاخانی)
3. www.farhangsara.com
4. www. roshd.ir
5. هفته نامه زن روز

چهارشنبه 30/12/1391 - 18:7
دانستنی های علمی
تأملی در نوروز

نویسنده:دکتر محمود روح الامینی

دیباچه

انسان، از نخستین سال های زندگی اجتماعی، زمانی که از راه شکار و گردآوری خوراک های گیاهی روزگار می گذراند، متوجه بازگشت و تکرار برخی از رویدادهای طبـیعی، یعنی تکرار فصول شد. زمان یخ بندان ها موسم شکوفه ها، هنگام جفت گیری پرندگان و چرندگان را از یکدیگر جدا کرد. نیاز به محاسبه در دوران کشاورزی، یعنی نیاز به دانستن زمان کاشت و برداشت؛ فصل بندی ها و تقویم دهقانی و زراعی را بوجود آورد. نخستین محاسبه فصل ها، بی گمان در همهً جامعه ها، با گردش ماه که تغیـیـر آن آسانتر دیده می شد، صورت گرفت. و بالاخره نارسایی ها و ناهماهنگی هایی که تقویم قمری، با تقویم دهقانی داشت، محاسبه و تنظیم تقویم بر اساس گردش خورشید صورت پذیرفت. سال در نزد ایرانیان همواره دارای فصل نبوده، زمانی شامل دو فصل : زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه بوده؛ و زمانی دیگر تابستان هفت ماه ( از فروردین تا آبان) و زمستان پنج ماه ( از آبان تا فروردین ) بوده، و سرانجام از زمانی نسبتاً کهن به چهار فصل سه ماهه تقسیم گردیده است. گذشته از ایران: "سال و ماه سغدی ها، خوارزمی ها، سیستان ها در شرق و کاپادوکی ها و ارمنی ها در مغرب ایران، بدون کم و زیاد همان سال و ماه ایرانی است".

آغاز سال

مردم شناسان را عقیده بر این است که محاسبه آغاز سال، در میان قوم ها و گروه های کهن، از دوران کشاورزی، همراه با مرحله ای از کشت یا برداشت بوده و بدین جهت است که آغاز سال نو در بیشتر کشورها و آیـیـن ها در نخستین روزهای پائیز، یا زمستان و یا بهار می باشد. آغاز سال ایرانیان، هر چند زمانی دستخوش تغیـیـر گردید ولی حمزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارض و الا نبـیـاء و ابوریحان بـیـرونی در آثار الباقیه گویند که آغاز سال ایرانی، از زمان خلقت انسان ( یعنی ابتدای هزاره هفتم از تاریخ عالم ) روز هرمز از ماه فروردین بود. وقتی که آفتاب در نصف النهار، در نقطهً اعتدال ربـیـعی بود، و طالع سرطان بود.

پیدایش جشن نوروز

در ادبـیـات فارسی جشن نوروز را، مانند بسیاری دیگر از آیـیـن ها، رسم ها، فرهنگ ها و تمدن ها به نخستین پادشاهان نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری، چون فردوسی ،منوچهری، عنصری، بـیـرونی، طبری، مسعـودی، مسکویه، گردیزی و بسیاری دیگر که منبع تاریخی و اسطوره ای آنان بی گمان ادبـیـات پـیـش از اسلام بوده، نوروز و برگزاری جشن نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند، که تـنـها به چند نمونه و مورد اشاره می شود :
جهان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بر شده فره بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
بر آسوده از رنج تن، دل ز کین
به نوروز نو شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروزروز
بزرگان به شادی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
محمد بن جریر طبری نوروز را سر آغاز دادگری جمشید دانسته :
جمشید علما را فرمود که آن روز که من بـنـشـسـتم به مظالم، شما نزد می باشید تا هر چه در او داد و عدل باشد بنمایـیـد، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم نشـسـت روز هرمز بود از ماه فروردین. پس آن روز رسم کردند.
ابوریحان بـیـرونی پرواز کردن جمشید را آغاز جشن نوروز می داند : چون جمشید برای خود گردونه بساخت، در این روز بر آن سوار شد، و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیـدن این امر به شگفت شدند و این روز را عید گرفته و برای یادبود آن روز تاب می نـشـیـنـند و تاب می خورند.
به نوشته گردیزی، جمشید جشن نوروز را به شکرانهً این که خداوند " گرما و سرما و بیماری و مرگ را از مردمان گرفت و سیصد سال بر این جمله بود " برگزار کرد و هم در این روز بود که " جمشید بر گوساله ای نشست و به سوی جنوب رفت به حرب دیوان و سیاهان و با ایشان حرب کرد و همه را مقهور کرد. " و سرانجام خیام می نویسد که جمشید به مناسبت باز آمدن خورشید به برج حمل، نوروز را جشن گرفت : سبب نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج شبان روز به اول دقیقه حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند از آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود؛ و چون جمشید، آن روز دریافت ( آن را ) نوروز نام نهاد و جشن و آیـیـن آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.
در خور یادآوری است که جشن نوروز پـیـش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز، با آنکه جشن را به جمشید منسوب می کند، یاد آور می شود که، " آن روز را که روز تازه ای بود جمشید عید گرفت؛ اگر چه پـیـش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود ". گذشته از ایران، در آسیای صغیر و یونان، برگزاری جشن ها و آیـیـن هایی را در آغاز بهار سراغ داریم. در منطقهً لیدی و فری ژی، براساس اسطوره های کهن، به افتخار سی بل، الههً باروری و معروف به مادر خدایان، و الههً آتیس جشنی در هنگام رسیدن خورشید به برج حمل و هنگام اعتدال بهاری، برگزار می شد. مورخان از برگزاری آن در زمان اگـُوست شاه در تمامی سرزمین فری ژی و یونان و لیدی و آناتولی خبر می دهند. به ویژه از جشن و شادی بزرگ در سه روز 25 تا 28 مارس ( 4 تا 7 فروردین ) .
صدرالدین عینی دربارهً برگزاری جشن نوروز در تاجیکستان و بخارا ( ازبکستان ) می نویسد: ... به سبب اول بهار، در وقت به حرکت در آمدن تمام رستـنی ها، راست آمدن این عید، طبـیـعت انسان هم به حرکت می آید. از این جاست که تاجیکان می گویند : " حمل، همه چیز در عمل ". در حقیقت این عید به حرکت آمدن کشت های غله، دانه و سر شدن ( آغاز ) کشت و کار و دیگر حاصلات زمینی است که انسان را سیر کرده و سبب بقای حیات او می شود. وی در جای دیگر می گوید : در بخارا " نوروز " را عید ملی عموم فارسی زبانان است، بسیار حرمت می کردند. حتی ملای دینی به این عید که پیش از اسلامیت، عادت ملی بوده، بعد از مسلمان شدن هم مردم این عید را ترک نکرده بودند، رنگ دینی اسلامی داده، از وی فایده می بردند. از آیت های قرآن هفت سلام نوشته به " غولونگ آب " که خوردن وی در نوروز از عادت های ملی بیـش تره بوده، تر کرده می خوردند. ولی برگزاری شکوهمند و باورمند و همگانی این جشن در دستگاه های حکومتی و سازمان های دولتی و غیر دولتی و در بیـن همهً قشرها و گروه های اجتماعی، بی گمان، از ویژگی های ایران زمین است، که با وجود جنگ و ستیزها، شکست ها و دگرگونی های سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، علمی و فنی، از روزگاران کهن پا بر جا مانده، و افزون بر آن به جامعه ها و فرهنگ های دیگر نیز راه یافته است؛ و در مقام مقایسه، امروز جامعـه و کشوری را با جشن و آیـیـن چندین روزه ای، که چنین همگانی و مورد احترام و باور خاص و عام، فقیر و غنی، کوچک و بزرگ و بالاخره شهری و روستایـی و عشایـری باشد، سراغ نداریم.

روزها یا ماه جشن نوروز

مدت برگزاری جشن هایی چون مهرگان، یلدا، سده و بسیاری دیگر، معـمولا یک روز ( یا یک شب ) بـیشتر نیست. ولی جشن نوروز، که درباره اش اصطلاح " جشن ها و آیـیـن های نوروزی " گویاتر است، دست کم یک یا دو هفته ادامه دارد. ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را، پس از جمشید یک ماه می نویسد :
چون جم درگذشت، پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند : 5 روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، 5 روز دوم را به اشراف ،5 روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی، 5 روز چهارم را به ندیمان و درباریان، 5 روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را به برزیگران.
کمپفر در سفرنامهً خود آورده که، در زمان شاه سلیمان صفوی، مهمانی ها، تفریح و جشن های نوروز در میدان های عمومی تا سه هفته طول می کشید. "درو ویل" مدت تعطیلی جشن نوروز را در زمان فتحعلیشاه دو هفته می نویسد. ولی برگزاری مراسم نوروزی امروز، دست کم از پنجه و " چهارشنبه آخر سال " آغاز و در " سیزده بدر " پایان می پذیرد.
رسم ها و آیـیـن های نوروزی که از روزگاران کهن برگزاری آن ها از نسلی به نسل بعد به ارث رسیده، به ناگزیر با دگرگونی شیوه های زندگی، تکنولوژی های صنعتی و ماشینی، سازمان های اداری، شغـل ها، قانون ها، وسایـل ارتباط جمعی جدیـد - چنان که خواهیم دید - بدون آنکه هویـت خود را از دست بدهد، تحول یافته است. از آداب و رسم های کهن پـیـش از نوروز، بایستی از پنجه ( خمسه مسترقه )، چهارشنبه سوری و خانه تکانی یاد کرد.

پنجه ( خمسه مسترقه )

بنابر سال نمای کهن ایران، هر یک از دوازده ماه سال سی روز است و پنج روز باقی ماندهً سال را پنجه، پنجک، خمسه مسترقه، پیتک( در زبان و تقویم مازندرانی ) یا بهیزک ( در روز شمار زردشتیان ) گویند. ابوریحان دربارهً پنجه می نویسد :
... هر یک از ماه های فارسی سی روز است و از آن جا که سال حقیقی سیصد و شصت و پنج روز است، پارسیان پنج روز دیگر سال را " پنجی " و " اندرگاه " گویند. سپس این نام تعریب شده و " اندرجاه " گفته شد و نیز این پنج روز دیگر را روزهای مسترقه نامند، زیرا که در شمار هیچ یک از ماه ها حساب نمی شود ....
این پنج روز را که همزمان با یکی از شش " گهنبار " است، جشن می گرفـتـند. مراسم پنجه تا سال 1304، که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرار داد، برگزار می شد.
برگزاری جشن خمسه در بین همهً قشرهای اجتماعی رواج داشت. به طوری که در 1311 هجری قمری مردی نیک اندیش در هزینه کردن درآمد موقوفهً خود، در استرک کاشان، سفارش می کند که : " ... بقیه منافع وقف را هر ساله برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک وضیع و شریف ذکور و اناث، صغیر و کبـیر بالسویه برسانند ". در گاهشماری تبری، که نوروز در مرداد ماه برگزار می شد، مراسم پنجه، در دورهً صفویه، همزمان با جشن و روز آب پاشان بود : ... و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی، به دستور ولایت بهشت آسای مازندران کامیاب دولت بودند، و چون فصل نشاط افزای بهاری سپری گشته، هوای آن دیار رو به گرمی نهاد، ارادهً تماشای جشن و سرور پنجه که معتاد مردم گیلان است از خاطر خطیر سر زد. رسم مردم گیلان است که در ایام خمسه مسترقه هر سال که به حساب اهل تنجیم آن ملک، بعد از انقضای سه ماه بهار قرار داده اند، و در میانه اهل عجم روز آب پاشان است؛ بزرگ و کوچک و مذکر و موًنث به کنار دریا آمده، پنج روز به سور و سرور می پردازند و همگی از لباس تکلیف عریان گشته، هر جماعت با اهل خود به آب درآمده، با یکدیگر آب بازی کرده، و بدین طرب و خرمی می گذرانند و الحق تماشای غریبی است.

میر نوروزی

از جمله آیـیـن های این جشن پنج روزه، که در شمار روزهای سال و ماه و کار نبود، برای شوخی و سرگرمی، حاکم و امیری انتخاب می کردند که رفتار و دستورهایش خنده آور بود، و در پایان جشن از ترس آزار مردمان فرار می کرد. ابوریحان از مردی کوسه یاد می کند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور، در نخستین روز بهار مردم را سرگرم می کرد و چیزی می گرفت. و هم اوست که حافظ به عنوان "میر نوروزی" دوران حکومتش را " بیش از پنج روز " نمی داند.
مسعـودی در این باره می نویسد : ... پنج روز آخر آن فروردگان است، که روز اول آن در عراق و ایران کوسه ای بر استر خود سوار شود ( و این جز در عراق و دیار عجم رسم نیست و اهل شام و جزیره و مصر و یمن آن را ندانند )، و تا چند روز جوز و سیر و گوشت چاق و دیگر غذاهای گرم و نوشیدنی های گرمازا و سرمابر به او بخورانند و بنوشانند و چنان وانمود کند که سرما را بـیرون می کند و آب سرد بر او ریزد و احساس رنج نکند، و به فارسی بانگ زند: " گرما، گرما" و این هنگام عید عجمیان است که در اثـنای آن طرب کنند و شاد باشند.
از برگزاری رسم میرنوروزی، تا 73 سال پیش، آگاهی داریم؛ علامه محمد قزوینی در پژوهشی ارزشمند دربارهً میرنوروزی - که مانند همه پژوهش های آن علامهً فقید ادبی و فرهنگی می باشد - شرحی آورده است، که خود می تواند پژوهش مردم نگاری باشد و دریغم آمد که به اشاره بسنده شود.
.... یکی از دوستان موثـق نگارنده، از اطبای مشهور، که سابق در خراسان مقیم بوده اند، در جواب استفسار من از ایشان در این موضوع، مکتوب ذیل را به اینجانب مرقوم داشته اند که عیناً درج می شود : " در بهار 1302 هجری شمسی برای معـالجه بیماری به بجنورد رفته بودم. از اول فروردین تا چهاردهم فروردین در آنجا بودم، در دهم فروردین دیدم جماعت کثیری، سواره و پـیاده می گذرند، که یکی از آنها با لباس فاخر، بر اسب رشیدی نشسته، چتری بر سر افراشته بود. جماعتی هم سواره در جلو و عقب او روان بودند. یکدسته هم پـیاده به عنوان شاطر و فراش که بعضی چوبی در دست داشتند، در رکاب او یعـنی پیشاپـیش و در جنبـین و در عقب او روان بودند، چند نفر هم چوب های بلند در دست داشتـند که بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبـیل گاو یا گوسفند بود، یعـنی استخوان جمجمه حیوانی، و این رمز از آن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود می آورد. دنبال این جماعت، انبوه کثیری از مردم متفرقه، بزرگ و خرد، روان بودند و هیاهوی بسیار داشتـند. تحقیق کردم، گفتند که در نوروز یک نفر امیر می شود، که تا سیزده عید، امیر و حکمفرمای شهر است، به اعیان و اعزه شهر حوالهً نقد و جنس می دهد، که همه کم یا زیاد تقدیم می کنند. به این طریق که مثلا حکمی می نویسد برای فلان متعـین : - که شما باید صد هزار تومان تسلیم صندوق خانه کنید، البته مفهوم این است که صد تومان باید بدهید. البته این صد تومان را کم و زیاد می کردند، ولی در هر حال چیزی گفته می شد، غالب اعیان به رغبت و رضا چیزی می دادند. زیرا، جزو عادات عید نوروز به فال نیک می گرفتـند. از جمله به ایلخانی هم مبلغی حواله می دادند که می پرداخت. بعد از تمام شدن سیزده عید دورهً امارت او به سر می آید، و گویا در یک خاندان این شغـل ارثی بود ".
بی گمان امروز، کسانی را که در روزهای نخست فروردین، با لباس های قرمزرنگ و صورت سیاه شده در کوچه و گذر و خیابان می بیـنیم که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن مردم را سرگرم می کنند و پولی می گیرند، بازماندهً شوخی ها و سرگرمی های انتخاب " میر نوروزی " و " حاکم پنج روزه " است که تـنها در روزهای جشن نوروزی دیده می شوند، نه در وقت و جشنی دیگر؛ و آنان خود در شعرهایی که می خوانند، می گویند : حاجی فیروزه، عید نوروزه، سالی چند روزه .

روزهای مردگان و پنجشنبه آخر سال

یکی از آیـین های کهن پـیش از نوروز یاد کردن از مردگان است که به این مناسبت به گورستان می روند و خوراک می برند و به دیگران می دهند. زردشـتیان معـتـقدند که : " روان و فروهر مردگان، هیچ گاه کسی را که بوی تعلق داشت فراموش نمی کند و هر سال هنگام جشن فروردین به خانه و کاشانه خود برمی گردند ".
در روزهای پنجه، از جمله رسم ها، تهیه کردن غذا، آیـینی مذهبی بوده، ابوریحان می نویسد: ... و گبرکان در این پنج روز خورش و شراب نهند، روان های مردگان را و همی گویند، که جان مرده بیاید و آن غذا گیرد. غذا پختن و بر مزار مردگان بردن در قرن چهارم رسم بوده است؛ از خوارزم تا فارس : خوارزمیان پنج روز آخر اسفند و پنج روز دیگری که در پی آن است و ملحق به این ماه مانند اهالی فارس، در روزهای فروردگان برای ارواح مردگان در گورستان غذا می گذارند.
یکی از صورت های برجا ماندهً این رسم، در شهر و روستا، به گورستان رفتن " پنجشنبه آخر سال " است، به ویژه خانواده هایی که در طول سال عضوی را از دست داده اند. رفتن به زیارتگاه ها و " زیارت اهل قبور "، در پنجشنبه - و نیز، روز پـیش از نوروز و بامداد نخستین روز سال - رسمی عام است. در این روز، خانواده ها خوراک ( پلو خورش )، نان، حلوا و خرما بر مزار نزدیکان می گذارند و بر مزار تازه گذشتگان شمع، یا چراغ روشن می کنند. در برخی از شهرهای ایران، روز پیش از عید، خانواده های عزادار، از خویشان و نزدیکان با غذا و حلوا پذیرایی می کنند و در سر مزار جمع می شوند. و نیز رسم است که ایرانیان شیعه، در موقع سال تحویل، به زیارت قبر امامان و امامزادگان میروند.

خانه تکانی

اصطلاح " خانه تکانی " را بیشتر در مورد شستن، تمیز کردن، نو خریدن، تعمیر کردن ابزارها، فرش ها، لباس ها، به مناسبت فرا رسیدن نوروز، به کار می برند. در این خانه تکانی، که سه تا چهار هفته طول می کشد، بایستی تمامی ابزارها و وسیله هایی که در خانه است، جا به جا، تمیز، تعـمیر و معاینه شده و دوباره به جای خود قرار گیرد. برخی از ابزارهای سنگین وزن، یا فرش ها، تابلو ها، پرده ها و وسیله های دیگر، فقط سالی یک بار، آن هم در خانه تکانی نوروزی، جا به جا و تمیز می شود. در برخی از شهرهای آذربایجان نخستین چهارشنبهً ماه اسفند ( چهارشنبه موله) به شستن و تمیز کردن فرش های خانه اختصاص دارد.
خانه تکانی امسال، در خانه تکانی شهر نیز سرایت کرد : مسئـول خدمات شهری شهرداری تهران در مصاحبه ای گفت : از آن جا که ایرانی ها براساس یک سنت حسنه همه ساله در واپسین روزهای سال اقدام به نظافت و پاکیزه گی منازل خود می کنند، شهرداری تهران نیز برای دستیابی به شهری پاکیزه و تمیز همگام و همراه با مردم، نسبت به لکه گیری گذرگاه ها و جمع آوری نخاله ها و ضایعات شهری در مناطق بیست گانه شهرداری تهران اقدام می کند.

کاشتن سبزه

اسفند ماه، ماه پایانی زمستان، هنگام کاشتن دانه و غله است. کاشتن " سبزه عید " به صورت نمادین و شگون، از روزگاران کهن، در همهً خانه ها و در بین همهً خانواده ها مرسوم است.
در ایران کهن، " بـیست و پنج روز پیش از نوروز، در میدان شهر، دوازده ستون از خشت خام بر پا می شد، بر ستونی گندم، برستونی جو و به ترتیب، برنج، باقلا، کاجیله ( گیاهی است از تیرهً مرکبان، که ساقه آن به 50 سانـتی متر است )، ارزن، ذرت، لوبـیا، نخود، کنجد، عدس و ماش میکاشتـند؛ و در ششمین روز فروردین، با سرود و ترنم و شادی، این سبزه ها را می کندند و برای فرخندگی به هر سو می پراکندند ". و ابوریحان نقـل می کند که : " این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از رویـیدن این غلات، به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند ".
امروز، در همهً خانه ها رسم است که ده روز یا دو هفته پیش از نوروز، در ظرف های کوچک و بزرگ، کاسه، بشقاب، پشت کوزه و ... دانه هایی چون گندم، عدس، ماش و ... می کارند. موقع سال تحویل و روی سفره "هفت سین " بایستی سبزه بگذارند. در برخی از شهرهای آذربایجان، سومین چهارشنبه به خیس کردن و کاشتن گندم و عدس برای سبزه های نوروزی اختصاص دارد. این سبزه ها را در خانواده ها تا روز سیزده نگه داشته، و در این روز زمانی که برای " سیزده بدر " از خانه بـیرون می روند، در آب روان می اندازند.

سفره هفت سین

رسم و باوری کهن است که همهً اعضای خانواده در موقع سال تحویل ( لحظهً ورود خورشید به برج حمل ) در خانه و کاشانه خود در کنار سفره هفت سین گرد آیند. در سفره سفید رنگ هفت سین، از جمله، هفت رویـیدنی خوراکی است که با حرف " س " آغاز می شود، و نماد و شگونی بر فراوانی رویـیدنی ها و فراورده های کشاورزی است - چون سیب، سبزه، سنجد، سماق، سیر، سرکه، سمنو و مانند این ها- می گذارند. افزون بر آن آینه، شمع، ظرفی شیر، ظرفی آب که نارنج در آن است، تخم مرغ رنگ کرده، تخم مرغی روی آینه، ماهی قرمز، نان، سبزی، گلاب، گل، سنبل، سکه و کتاب دینی ( مسلمانان قرآن و زردشتیان اوستا و ... ) نیز زینت بخش سفرهً هفت سین است. این سفره در بیشتر خانه ها تا روز سیزده گسترده است.
در برخی از نوشته ها از سفره هفت شین (هفت رویـیدنی که با حرف شین آغاز می شود) سخن رفته و آن را رسمی کهن تر دانسته اند. در ریشه یابی واژهً هفت سین نظرهای دیگری چون هفت چین ( هفت رویـیدنی از کشتزار چیده شده ) و هفت سینی از فراورده های کشاورزی نیز بیان شده است. پراکندگی نظرها ممکن است به این سبب باشد که در کتاب های تاریخی و ادبی کهن اشاره ای به هفت سین نشده و از دورهً قاجاریه است که درباره باورها و رفتارها و رسم های عامیانهً مردم تحقیق و بحث و اظهار نظر آغاز شده است. نمی دانیم که آیا پیش از قاآنی هم شاعری هفت سین را در شعر خود آورده است؟
سین ساغر بس بود ما را در این نوروز روز
گو نباشد هفت سین رندان دُرد آشام را
میرزاده عشقی نیز در " نوروزی نامه " در اسلامبول در مسمطی برای آگاهی مردم آن دیار سروده :
همه ایرانیان نوروز را از یاد بود کی
بپا سازند از مازندران تا شوش و ملک ری
بساط هفت سین چینند و بنشینند دور وی

پوشیدن لباس نو

پوشیدن لباس نو در آیـین های نوروزی، رسمی همگانی است. تهیه لباس، برای سال تحویل، فقیر و غنی را به خود مشغـول می دارد. در جامعه سنتی توجه به تهیدستان و زیردستان برای تهیه لباس نوروزی - به ویژه برای کودکان - رسمی در حد الزام بود. خلعـت دادن پادشاهان و امیران در جشن نوروز، برای نو پوشاندن کارگزاران و زیر دستان بود. ابوریحان بـیرونی می نویسد : " رسم ملوک خراسان این است که در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی می دهند ". مورخان و شاعران از خلعـت بخشیدن های نوروزی فراوان یاد کرده اند. و برای این باور است که در وقف نامهً حاجی شفیع ابریشمی زنجانی آمده است :هر سال شب های عید نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عواید موقوفه تهیه و به اطفال یتیم تحویل شود.
سفرنامه نویسان دوره صفویه و قاجاریه، در شرح و وصف جشن های نوروزی، از لباس های فاخر مردم فراوان یاد کرده اند. خرید لباس نو و برخی وسیله های فرسوده ای که به مناسبت نوروز نیاز به " نو " ساختن دارد، رقم عمدهً هزینه های فصلی - و گاه سالانه - خانواده ها را تشکیل میدهد. بسیاری از خانواده ها که در سوگ یکی از نزدیکان لباس سیاه پوشیده اند، به مناسبت نوروز، به ویژه هنگام سال تحویل، لباسی دیگر میـپوشند. کسانی که به هر علت لباس نو ندارند، می کوشند هر قدر هم اندک - جوراب، پیراهن - در هنگام سال تحویل، نو بـپوشند.
در گذشته که فروشگاه ها و بازارهای فروش لباس دوخته نبود و مردم دوختن لباس خود را به خیاط ها سفارش می دادند، نوبت های دوخت و کار شبانه روزی خیاطان یکی از دشواری های خانواده ها بود. اگر در روزهای پیش از نوروز، در خانواده ها، محله ها، مدرسه ها و سازمان های نیکوکاری رسم است که برای کودکان نیازمند لباس تهیه کنند، این کار نیک پیش از آنکه برای کمک و همراهی باشد، برای لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است.
این باور کهن را در نوشته ها، توصیه ها و توصیف های نوروزی، همواره می بـینیم که : از طبـیعت پـیروی کنیم، از درختان یاد بگیریم و با آمدن بهار، لباس نو بـپوشیم، که شگون شادمانی و آرامش است.

خوراک های نوروزی

در کتاب ها و سند های تاریخی و ادبی کهن، به ندرت از خوراکی هایی که ویژه جشن نوروز (یا جشن های دیگر) باشد سخن رفته است. نویسندگان و مورخان بحث از " خوردنی " ها را، شاید، پـیش پا افتاده، نازیبا و یا بدیهی می دانستند. در کتاب های قرن چهارم به بعـد، شرح و وصف های دقیق، به شعر و نثر، دربارهً نوروز و مهرگان و جشن ها و آیـین های دیگر کم نیست، ولی از نوع و ویژگی خوراک های جشن ها، نه در دستگاه پادشاهان و امیران و نه در خانه های عامهً مردم، سخنی نرفته است.
در مقاله ها و پژوهش هایی که در این هفتاد و پنج ساله اخیر درباره نوروز نوشته شده، افزون بر خوردنی های سفره هفت سین، گاه از غذاهای ویژه شب پیش از نوروز، و شب اول سال، در خانواده های سنتی شهرها و منطقه های مختلف یاد شده است. خوراکی هایی که با ویژگی های اقلیمی و نوع فراورده های هر منطقه هماهنگی داشت، و در عین حال بهترین و کمیاب ترین غذای منطقه بود؛ و همه قشرهای اجتماعی - فقیران نیز - میکوشند که در این روزها، برای فراهم آوردن غذای بهتر، گشاده دستی کنند و به گفتهً ابوریحان:"این عیدها، یکی از اسبابی است که تنگی روزی فقیران را به زندگی فراخ مبدل می سازد ".
امروز در تهران و برخی شهرهای مرکزی ایران، سبزی پلو ماهی خوردن در شب نوروز و رشته پلو در روز نوروز رسم است، و شاید بتوان گفت که غذای خاص نوروز در این منطقه است. " پلو " در شهرهای مرکزی و کویری ایران ( می توان گفت غیر از گیلان و مازندران در همهً شهرهای ایران ) تا چندی پـیش غذای جشن ها، غذای مهمانی و نشانه رفاه و ثروتمندی بود. و این " بهترین " غذا، خوراک خاص همهً مردم - فقیر و غنی - در شب نوروز بود. اگر نیک مردی در صد و پنج سال پـیش در استرک کاشان، ملکی را وقف می کند که از درآمد آن " همه ساله برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک، وضیع و شریف، ذکور و اناث، صغیر و کبـیر، بالسویه برسانند "، بی گمان به این نیت بوده، که در شب نوروز سفرهً هیچ کس بی " پلو " نباشد.
با پـیدایش و گسترش رسانه های گروهی صنعتی امروز چون روزنامه ها، رادیو و تلویزیون، و وجود برنامه های گونه گون در معرفی جشن ها و آیـین های کهن، نوعی یکنواختی در فراهم آوردن وسیله ها و برگزاری مراسم، در همهً شهرها و استان ها به وجود آمده است. بی گمان تبلیغات مؤسسه های تولید کننده کالاها نیز عاملی موثر در این یکنواختی هاست.

دید و بازدید نوروزی، یا عید دیدنی

از جمله آیـین های نوروزی، دید و بازدید، یا " عید دیدنی " است. رسم است که روز نوروز، نخست به دیدن بزرگان فامیل، طایفه و شخصیت های علمی و اجتماعی و منزلتی می روند. در بسیاری از این عید دیدنی ها، همه کسان خانواده شرکت دارند. کتاب های تاریخی و ادبی، تـنها از عید دیدنی های رسمی دربارها و امیران و رئـیسان خبر می دهند. رسمی که هنوز هم خبرگزاری ها و رسانه ها، به آن بسنده می کنند. " دیدن" های نوروزی که ناگزیر " بازدید " ها را دنبال دارد، و همراه با دست بوسی و روبوسی است، در روزهای نخست فروردین، که تعطیل رسمی است، و گاه تا سیزده فروردین ( و می گویند تا آخر فروردین ) بـین خویشاوندان و دوستان و آشنایان دور و نزدیک، ادامه دارد. رفت و آمد گروهی خانواده ها، در کوی و محله - به ویژه در شهرهای کوچک - هنوز از میان نرفته است. این دید و بازدیدها، تا پاسی از شب گذشته، به ویژه برای کسانی که نمی توانند کار روزانه را تعـطیل کنند، ادامه دارد.
تا زمانی که "مسافرت های نوروزی" رسم نشده بود، در شهرها و محله هایی که آشنایی های شغـلی و همسایگی و " روابط چهره به چهره " جایی داشت، دید و بازدید های نوروزی، وظیفه ای بـیش و کم الزامی به شمار می رفت. و چه بسا آشنایانی بودند - و هستـند - که فقط سالی یک بار، آن هم در دید و بازدید های نوروزی، به خانهً یکدیگر می روند. به یاد دارم که در کرمان، در بـین زردشتیان، هنگامی که کسی از دوست و آشنایش گله می کرد که چرا بدیدنش نمی آید، این جمله می گفت : " اگر با هم قهر هم بودیم، دست کم سالی یک بار به خانهً هم می آمدیم " و چه بسیار کدورت ها و رنجشن های خانوادگی و خویشاوندی که به یـُمن دید و بازدید های نوروزی برطرف شده و می شود.
گسترش شهرها، ازدیاد جمعـیت، پراکندگی خانواده های سنتی، محدودیت های شغلی و نیز فرهنگ آپارتمان نشینی، از عامل هایی است که دید و بازدید های نوروزی را کاهش داد. و بر اثر این دشواری ها و محدودیت های زمانی، بسیاری از خانواده هایی هم که به مسافرت نمی روند، برای دید و بازدیدهای نوروزی، از پـیش زمانی را معـین می کنند.
کتاب تذکره صفویه کرمان که گزارشی از رویدادهای سال های 1063 تا 1104 است، " شرح وقایع " هر سال را، با این که محاسبهً ماه و سال بر اساس تقویم قمری است، از برگزاری جشن ها، رسم ها، و آیـین های نوروزی، در دستگاه حکومتی آغاز می کند، از جمله : حاکم و وزیر و آصف حمیده سیر، در نوروز آن سال (1080 قمری) که مصادف با 15 شوال بود، در باغ نظر به عیش و خرمی گذرانده، علما و صلحا وشعرا را به صلات گرانمایه خرسند گردانید (...) و دستار خواهان گسترده، اقسام طعام نزد خاص و عام کشید. روز دیگر به دیدن اعزه ولایت رفته، دو سه روز هم چنین دیدن مردم می نمودند، و بعد از آن هر روزه به ازاء ضیافت نوروزی، هنگامه تیر اندازی گرم بود. تماشای " جنگ گاو و قوچ " نیز در این دوره از آیـین های نوروزی بود : روز نوروز سال 1101 که در 7 جمادی الثانی واقع بود، طرف عصر وزیر به اتفاق ( ... ) در صحرای موًیدی ( در قسمت شمال شهر فعلی کرمان ) جنگ گاو و قوچ طرح انداخته، بعد از آن اسب دوانی کرده، از حضور دوستان جنانی خرمی، و به مقـتـضای وقت کامرانی می نمودند.

نوروز اول

در دید و بازدیدهای نوروزی رسم است که نخست به خانهً کسانی بروند که " نوروز اول " در گذشت عضوی از آن خانواده است. خانواده های سوگوار افزون بر سومین، هفتمین و چهلمین روز، که بیشتر در مسجد برگزار می شود، نخستین نوروز که ممکن است بیش از یازده ماه از مرگ متوفا بگذرد، در خانه می نشـینند. و در این روز است که خانواده های خویشاوند لباس سیاه را از تن سوگواران در می آورند. جلسه های " نوروز اول " که جنبهً نمادین دارد، در عین حال از فضای دید و بازدیدهای نوروزی برخوردار است. و دیدارکنند گان، در نوروز اول، به خانواده سوگوار تسلیت نمی گویند، بلکه برای آنان " آرزوی شادمانی " می کنند، تا در آغاز سال نو فال بد نزنند. رسم نوروز اول بـیشتر در شهرهایی برگزار میشود که آخرین روز اسفند را به عنوان یاد بود درگذ شتگان سال سوگواری نکنند.

هدیه نوروزی، یا عیدی

هدیه و عیدی دادن به مناسبت نوروز رسمی کهن است، کتابهای تاریخی از پـیشکش ها و بخشش های نوروزی - پـیش از اسلام و بعد از اسلام - خبر می دهند، از رعـیت به پادشاهان حکمرانان، از پادشاهان و حکمرانان به وزیران، دبـیران، کارگزاران و شاعران، از بزرگتران خاندان به کوچکتران، به ویژه کودکان.
رسم هدیه دادن نوروزی را، ابوریحان بیرونی از گفته آذرباد، موبد بغـداد چنین آورده : نیشکر در ایران، روز نوروز یافت شد، پـیش از آن کسی آن را نمی شناخت. جمشید روزی نی ای دید که از آن کمی به بیرون تراوش کرده، چون دید شیرین است، امر کرد این نی را بـیرون آورند و از آن شکر ساختـند. و مردم از راه تبریک به یکدیگر شکر هدیه کردند، و در مهرگان نیز تکرار کردند، و هدیه دادن رسم شد.
پـیشکشی رعیت ( تاجر، صنعتگر، کشاورز) و حاکمان ولایت، به پادشاهان و خلفا، در واقع بخشی از باج و خراج و مالیات سالانه بود که - گفته یا نگفته - به آن متعـهد بودند. و " خزانه " کشور از آن آبادان بود. ابوریحان بـیرونی می نویسد : پادشاهان ساسانی آنچه را که پنج روز عید ( به ترتیب؛ اعیان، دهقانان، سپاهیان، خاصان و خادمان ) هدیه آورده بودند، روز ششم امر به احضار می کرد و هر چه قابل خزانه بود نگه می داشت، و آنچه می خواست به اهل انس و اشخاص که سزاوار خلوتـند می بخشـید.
کمپر، سیاح دوره صفوی، از هدیه های حاکمان و ثروتمندان محلی، که برای شاه سلیمان می آوردند، به عنوان " سومین رقم بودجه دربار " یاد می کند. تاورنیه هدیهً یکی از حاکمان را به پادشاه " ده هزار اشرافی " ذکر کرده، و شاردن هدیه های به پادشاه را حدود 2 میلیون فرانک تخمین میزند. " درو ویل " می نویسد : این هدیه های نوروزی علاوه بر طلا، جواهر و سکه های زر، عبارت از اسب های اصیل، جنگ افزار، پارچه های گران بها و شال های کشمیر و پوست های ممتاز و قـند و قهوه و چای و مربا است.
در کتابهای تاریخی و ادبی، بـیش از همه از هدیه پادشاهان به شاعران سخن رفته، هدیه ای که، بنا بر رسم، برای سرودن قصیده ها و مدیحه های نوروزی داده می شد. هدیه به شاعران در جشن نوروز که انگیزه و وسیله ای برای سرودن شعر و مدیحه بود، در واقع نوعی حقوق ماهانه و سالانه شاعر به شمار می رفت. از جمله بیهقی می نویسد : روز پنج شنبه هجدهم ماه جمادی الاخری، امیر ( سلطان مسعـود ) به جشن نوروز به نشست، و هدیه ها بسیار آورده بودند، و تکلیف بسیار رفت و شعر شنود از شاعران که شادکام بود، در این روزگار زمستان و فارغ دل، و فترتی نیفتاد و خلعت فرمود، و مطربان را نیز فرمود، و مسعـودی شاعر را شفاعت کردند، سیصد دینار فرمود.
این بخشش ها گاه به اندازه ای بود که می توانست شاعری را توانگر سازد : گویند روز نوروزی، جهت خالدبن برمک وزیر، کاسه ها از زر و نقره هدیه آورده بودند. یکی از شاعران عرب در این باره شعری سرود و به این موضوع اشاره کرد. خالد هر چه در آن مجلس اوانی زر و نقره بود به آن شاعر بخشید. چون اعتبار کردند، مالی عظیم بود و شاعر از آن توانگر شد.
رسم و ضابطه پـیشکش های سنگین بها به پادشاهان و حاکمان تا دوره مشروطیت رایج بود. برقراری مالیات ها و الزام به پرداخت های منظم و حساب شده، پـیشکش های باج و خراج گونه را به مقدار زیادی از اعتبار انداخت. ولی دادن عیدی و هدیه به ویژه از طرف مقام بالا تر ( منزلتی، اقتصادی و سنی ) از رسم ها و آیـین های دیرین فرهنگ ماست. امروز رسم عیدی دادن به جوانان و کودکان در خانواده، به کسان کم درآمد و خدمتگزاران در محیط کار، به رفتگر، به نامه رسان و ... در عین حال نوعی جبران زحمت و انـتـظار خدمت است. عیدی های امروز بیشتر به صورت نقد و اسکناس نو است. بانک ها پـیش بـینی تهیهً " اسکناس نو " کرده، و در اختیار مشتریان می گذارند. در جامعـه کشاورزی، روستایی و عشایری، در گذشته ای نه چندان دور، پـیشکش های نوروزی فراورده های محلی بود و بخشش ها، کالا و فراورده غیر محلی.
هد یه دادن ها، ک به مناسبت هایی، چون عید، موفقیت، مسافرت، تولد، ازدواج، مرگ (در برخی شهرها، به ویژه جامعـهً عشیره ای رسم است که برای خانواده متوفا غذا، گوسفند، برنج و ... می برند) و .. است، به ویژه در خانواده های سنتی، دارای اهمیت و مفهومی در خور توجه است (که خود پژوهش و گفتاری جداگانه می طلبد). هر چند که چند سالی است واژهً فرانسوی " کادو " برای هدیه هایی چون ره آورد ( سوغات )، چشم روشنی، مبارک باد، جای خالی پا و ... به کار می رود، ولی اهمیت، کیفـیت و کمیت هر یک متمایز است. البته این باور وجود دارد که گرفتن عیدی از دست کسان مورد احترام ( از نظر سنی، منزلتی، خویشاوندی، علمی، نسبی و ...) تبرک، دارای شگون و " دست لا ف " است.

کارت تبریک عید

تبریک گفتن عید و جشن نوروز، در نامه هایی که از شهری به شهر دیگر فرستاده می شد، رسمی کهن است. در برخی از منشآت و کتابهای ترسل و نامه نگاری نمونه هایی آمده است، ولی با رواج چاپ، فرستادن " کارت تبریک عید " که با مضمون ها و رنگهای گونه گون تهیه و در دسترس قرار گرفته، وارد فرهنگ ما شده است. با کم شدن دید و بازدیدها - به علت هایی که در پـیش یاد شد - فرستادن کارت تبریک رونق بـیشتری یافته است.

چهاردهم فروردین

در واقع آغاز کار و فعالیت های " سال نو " از چهاردهم فروردین است. دبستان ها، دبـیرستان ها و دانشگاه ها از این روز آغاز می شود. مسافرت رفتن پـیش از سیزده را باور عامیانه نحس می داند. کوچ بسیاری از عشایر از چهاردهم فروردین است. تـقسیم آب کشاورزی، در برخی از روستاها و بسیاری از فعـالیت های دیگر، از چهاردهم فروردین شکل می گیرد.

باورهای عامیانه

رفتارها و گفتارهای هنگام سال تحویل و روز نوروز، به باور عامیانه، می تواند اثری خوب یا بد برای تمام روزهای سال داشته باشد. برخی از این باورها را در کتابهای تاریخی نیز می یابـیم، و بسیاری دیگر باورهای شفاهی است، و در شمار فولکلور جامعـه است که در خانواده ها به ارث رسیده است :
- کسی که در هنگام سال تحویل و روز نوروز لباس نو بـپوشد، تمام سال از کارش خرسند خواهد بود.
- موقع سال تحویل از اندوه و غم فرار کنید، تا تمام سال غم و اندوه از شما دور باشد.
- روز نوروز دوا نخورید بد یمن است.
- هر کس در بامداد نوروز، پـیش از آنکه سخن گوید، شکر بچشد و با روغن زیتون تن خود را چرب کند، در همهً سال از بلاها سالم خواهد ماند.
- هر کس بامداد نوروز، پـیش از آنکه سخن گوید، سه مرتبه عسل بچشد و سه پاره موم دود کند از هر دردی شفا یاید.
- کسانی که مرده اند، سالی یکبار، هنگام نوروز، " فروهر " آنها به خانه بر می گردد. پس باید خانه را تمیز، چراغ را روشن و ( با سوزاندن کندر و عود ) بوی خوش کرد.
- کسی که روز نوروز گریه کند، تا پایان سال اندوه او را رها نمی کند.
- روز نوروز باید یک نفر " خوش قدم " اول وارد خانه شود. زنان خوش قدم نیستـند.
- اگر قصد مسافرت دارید پـیش از سیزده سفر نکنید. روز چهاردهم سفر کردن خیر است.
- روز سیزده کار کردن نحس است.
منبع: www.farhangsara.com
چهارشنبه 30/12/1391 - 18:6
دانستنی های علمی
نوروز در فرهنگ شیعه – قسمت دوم

نویسنده:رسول جعفریان

نوروز در منابع شیعى قرن هفتم به بعد

همانگونه كه گذشت، منابع بعدى، با تكیه بر سخن شیخ، به بیان اعمال روز نوروز در كنار اعیاد دیگر پرداخته‏اند. اما بحث مهم از این زمان به بعد، بحث از تعیین روز نوروز است . كسانى از فقیهان براى تعیین روز نوروز كوششهایى كرده‏اند. از آن جمله شهید اول (م 786) در كتاب ذكرى الشیعة است. وى در آنجا با اشاره به روایت معلى بن خنیس نوشته است كه مقصود از نوروز یا اول سال فارسیان یا وارد شدن خورشد در برج حمل (فروردین) و یا دهم ایار (دوم اردیبهشت) است. بدین‏ترتیب سه‏قول دراین‏باره‏نقل‏كرده‏كه تفصیل آن درسخن ابن‏فهد آمده‏است. [43]
عبارت مفصل در تعیین روز نوروز از احمد بن محمد بن فهد حلى (م 841) است. وى با اشاره به سخن شیخ طوسى در مختصر مصباح المتهجد و چهار ركعت نماز مستحبى آن مى‏نویسد: «یوم النیروز جلیل القدر اما تعیین روز آن از سال مشكل است. این در حالى است كه چون متعلق عبادت الهى شده شناخت آن مهم است و با این حال، از علماى ما جز آنچه ابن‏ادریس گفته متعرض بیان آن نشده‏است.» سپس ابن‏فهد سخن ابن‏ادریس وشهید را آورده‏است.
آنگاه در باره سخن شهید كه گفته روز نوروز یا اول سال فارسیان یا رفتن خورشید به برج حمل است مى‏نویسد: قول نخست وى كه اول سال فارسیان باشد همان است كه در میان فقهاى عجم مشهور است. آنها نوروز را زمان وارد شدن خورشید به برج جدى این همان است كه نویسنده كتاب الانواء آن را گفته است. [44] پس از آن سخن صاحب الانواء را نقل كرده. آنگاه مى‏افزاید: آنچه از این تفاسیر درست‏تر است، آن كه نوروز همان زمان وارد شدن خورشید به برج حمل (فروردین) است. سپس دلائلى براى آن ذكر مى‏كند. مهمترین دلیل آن كه شناخت این روز به عنوان نوروز میان مردم رایج است و طبعا خطاب باید راجع به همین عرف باشد. آنگاه خود دو اشكال بر این دلیل آورده؛ یكى آن كه در همه مناطق عجم، نوروز بر روز اول ورود خورشید در حمل اطلاق نمى‏شود و دوم آن كه نوروز بودن روز نخست ماه حمل، نوروز سلطانى است و جدید است. این اشاره به تغییر روز نوروز در زمان سلطان ملكشاه سلجوقى است. پاسخ ابن فهد آن است كه وقتى عرف مختلف شد، عرف شرعى باید مراعات شود. اگر چنین عرفى در كار نبود، عرف نزدیكترین بلاد به شرع باید مراعات شود. افزون بر آن، هر دو تفسیر از نوروز - اعم از سلطانى و غیر آن - مربوط به پیش از اسلام است! [45]
نكته مهم در مطالب ابن‏فهد آن است كه روایت معلى بن خنیس را به گونه‏اى دیگر نقل كرده و شكل مفصل آن را آورده است. وى از نسابه معاصر خود علامه بهاءالدین على بن عبدالحمید نسابه - و او به سند خود تا معلى بن خنیس - روایت مفصلى را در باره روز نوروز آورده است. این روایت پیش از این زمان، در منابع دیگر شیعى نبوده است. روایت چنین است كه معلى نقل كرده كه امام صادق علیه السلام فرمود: روز نوروز، روزى است كه رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم، براى امام على علیه السلام در غدیر پیمان گرفت و مردم به ولایت او اعتراف كردند. خوشا به حال كسى كه بر آن پیمان باقى ماند و بدا به حال كسى كه آن عهد را شكست. روز نوروز، روزى است كه رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم امام على علیه السلام را به وادى جن فرستاد و او بر آنها عهدها و پیمانها گرفت. روز نوروز، روزى است كه امام على علیه السلام بر خوارج غلبه یافت و ذوالثدیه را كشت. روز نوروز، روزى است كه قائم ما از اهل بیت علیهم السلام قیام خواهد كرد و خداوند او را بر دجال پیروز خواهد نمود و دجال را بر كناسه كوفه بدار خواهد زد. هیچ نوروزى نخواهد آمد جز آن كه ما انتظار فرجى در آن داریم. این از روزهاى متعلق به ماست كه فارسیان آن را حفظ كردند و شما (عربها) آن را ضایع كردید. یكى از انبیاى بنى‏اسرائیل از خدایش خواست تا قومى را كه چندین هزار بودند و از ترس مرگ از دیارشان خارج شده بودند و خداوند آنها را میرانده بود، زنده كند. خداوند به وى فرمود: بر قبرهاى آنان آب بریز. او در این روز، بر قبور آنها آب ریخت و آنها كه سى هزار تن بودند زنده شدند. همین امر سبب شد تا ریخت آب در روز نوروز سنت‏شود، امرى كه سبب آن را جز راسخان در علم نمى‏دانند. روز نوروز، اول سال فارسیان است. معلى مى‏افزاید: آن حضرت این مطالب را بر من املا كرد و من از املاى آن حضرت آن را نوشتم. [46]
ابن فهد، به دنبال آن، روایت دیگرى از معلى نقل كرده است. در این روایت آمده است كه امام صادق علیه السلام در صبحگاه نوروزى كه معلى به خدمت آن حضرت رسیده بود، از ایشان شنید كه: روز نوروز، روزى است كه خواند از بندگانش پیمان گرفت تا او را عبادت كرده به وى شرك نورزند و به انبیاى او، حجج او و اولیاى او ایمان بیاورند. روز نوروز، نخستین روزى است كه خورشید در آن طلوع كرد و بادها وزیدن گرفت و در زمین شكوفه پدید آمد (و خلقت فیه زهرة الارض .... ). روز نوروز، روزى است كه كشتى نوح بر كوه جودى فرونشست و روزى است كه خداوند كسانى را كه از ترس مرگ از سرزمینشان خارج شده و مرده بودند زنده كرد. و روزى است كه جبرئیل بر رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم فرود آمد. و روزى است كه ابراهیم بتهاى قومش را شكست. و روزى است كه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم امام على علیه السلام را بر دوش گرفت تا بتهاى قریش را در مسجد الحرام شكست. [47]
ابن فهد به چهار نكته در این دو روایت توجه كرده.
یكى: تطبیق روز نوروز با روز غدیر یعنى هیجده ذى‏حجه سال دهم هجرت است.
دوم: سنت آب ریختن كه در بهار معنا دارد نه در ماه جدى (دى‏ماه).
سوم: خلقت خورشید در این روز كه با سخن منجمان سازگار است و
چهارم: شكوفه دادن زمین كه باز در فروردین است نه در دى‏ماه. [48] بدین ترتیب وى خواسته تا از این روایت نتیجه بگیرد كه روز نوروز همان زمان ورود خورشید به حمل یعنى آغاز فروردین ماه است. به نظر مى‏رسد این قدیمى‏ترین بحثى است كه در كتابهاى فقهى شیعه در تعیین روز نوروز شده و بعد از آن در دوره صفوى مكرر مورد نقد و ایراد قرار گرفته است.
مشكل این دو حدیث آن است كه در منابع كهن شیعه نیامده است. افزون بر آن، روایات مزبور كه در اصل باید یكى باشد، حاوى دو نوع آگاهى در باره روز نوروز است كه این خود منشا شبهه در باره آن شده و احتمال جعل آن را تقویت مى‏كند. افزون بر آن، دانسته است كه، ابن غضائرى گفته: غالیان روایاتى را به معلى بن خنیس نسبت داده و نمى‏توان بر اخبار وى اعتماد كرد. [49] در این صورت، این روایت كه بى‏گرایش غالیانه یا نگرش افراطى هم نیست، از همان دسته مجعولاتى باشد كه غالیان به معلى نسبت داده‏اند. باید این نكته را نیز یادآورى كرد كه گفته شده قرامطه - گرایشى وابسته به مذهب افراطى اسماعیلیه - دو روز را در سال كه نوروز و مهرگان بوده، روزه مى‏گرفته‏اند. [50] بلافاصله باید تاكید كنیم كه مجوسیان، نه تنها نوروز را روزه نمى‏گرفته‏اند، بلكه به نقل بیرونى، اساسا «مجوس را روزه‏اى نیست و هر كس از ایشان روزه بگیرد گناه كرده است.» [51]
یاد از این نكته لازم است كه بخش ریخت آب روى مردگان كه به یكى از انبیاى بنى‏اسرائیل نسبت داده شده، در روایتى از ابن‏عباس آمده است. [52] در همانجا آمده كه وقتى از مامون در باره سنت آب‏پاشى در روز نوروز سؤال شد، نوروز را همان روزى دانست كه آن مردگان از قوم بنى‏اسرائیل در آن زنده شدند. تواند بود كه این روایت از اسرائیلیات نیز باشد كه در جامعه اسلامى به نوعى با عقائد رایج پیوند داده شده است.
از همه اینها گذشته، شاید تاویل دیگرى براى این روایت‏بتوان جستجو كرد و آن این كه - در صورت درستى صدور آن از امام صادق علیه السلام - شاید امام، خواسته‏اند بفرمایند كه اصولا هر روزى كه نشانى از پیروزى آیین الهى در آن باشد، نوروز است. درست همان طور كه در یكى از روایات سابق الذكر آمده بود كه امام على علیه السلام فرمود: هر روز ما را نوروز كنید. این معنا براى نوروز، كاملا مطابق تعبیر ایام الله است كه در قرآن به روزهاى متعلق به خداوند اطلاق شده است. البته با این تاویل باید، آنچه در روایت در باره نوروز فارسیان آمده، قدرى اصلاح شود.! در گزارش برخى از رساله‏هاى دوره صفوى، اشكالات دیگرى بر متن این خبر وارد شده كه به موقع اشاره خواهیم كرد.

نوروز و نوروزیه‏هاى دوره صفوى

چنین به نظر مى‏رسد كه نوروز، در فرهنگ مسلمانان شرقى، حتى با وجود مخالفتهاى برخى از فقهاى سنى‏مذهب، دوام آورده است. عجیب آن كه برخى از آداب و رسوم خاص آن مانند چهارشنبه سورى و سیزده بدر كه از پیش از اسلام وجود داشته، و بى پایگى آن از نگاه اسلام بر همه روشن بوده، به دلیل همسویى نوروز با طبیعت و نیز دخالت آن در تعیین خراج سالانه، همچنان حفظ شده است. حضور این عید در بخش وسیعى از دنیاى اسلام در حال حاضر، از نواحى عراق و تركیه گرفته تا جمهورى آذربایجان، جمهوریهاى آسیاى میانه، افغانستان، پاكستان و طبعا ایران، نشان آن است كه پیش از تشكیل دولت صفوى، این عید مورد اعتناى كامل بوده است. در اینجا باید دو نكته را مورد توجه قرار داد:
نكته نخست: آن كه در دوره صفوى، تاریخ قمرى و شمسى رواج داشته و طبعا مراسم نوروز برگزار مى‏شده است. اولئاریوس در آن عهد چنین نوشته: «ایرانى‏ها سال خود را برحسب حركت خورشید و ماه تعیین و تنظیم مى‏كنند و به همین جهت داراى دو نوع سال شمسى و قمرى مى‏باشند. سال قمرى از نظر مذهبى برایشان اهمیت دارد كه اعیاد و روزهاى سوگوارى خود را برحسب آن سال تعیین مى‏كنند.» وى پس از آن اشاره كرده كه ایرانیان، عمر خود را برحسب سال شمسى محاسبه كرده و مثلا مى‏گویند كه فلان مقدار نوروز از عمر آنها گذشته است. [53] وى چهارشنبه آخر سال را كه چهارشنبه سورى بوده، از ایام مورد توجه مردم یاد كرده و گفته است كه مردم آن را بدترین روزهاى سال دانسته كار را تعطیل مى‏كنند «از خانه كمتر خارج شده و حتى المقدر كمتر حرف مى‏زنند و سعى مى‏كنند به كسى پولى ندهند ... عده‏اى هم كوزه‏هاى خود را برداشته ... به خارج شهر رفته و وزه را از آب پر كرده و آن را مى‏آورند و به خانه و اطاقهاى خود مى‏پاشند و عقیده دارند كه چون آب، صاف و پاك است، پلیدیها و بدبختیها را از خانه شسته با خود مى‏برد...» [54] تاورنیه نیز از عید نوروز به با این عبارت كه از اعیاد بزرگ ایرانیان است‏سخن گفته و مى‏نویسد: در این روز تمام بزرگان براى سلام شاه به دربار حاضر مى‏شوند و هر كس به اندازه شانش باید ارمغان و پیشكشى به شاه بدهد ... و در این روز شاه ثروت گزافى به دست مى‏آورد ... براى روز اول سال، اگر یك ایرانى اتفاقا پول نداشته باشد كه قباى نو تدارك نماید، اگر باید تن خود را گرو بگذارد مى‏گذارد و قباى نو را حتما به دست مى‏آورد. [55] شواهد فراوانى در باره اهمیت‏برگزارى مراسم نوروز در میان ایرانیان در دوره صفوى در دست است كه نیازى به نقل آنها نیست.
نكته دوم: آن كه این مساله را باید از زاویه دیگرى نیز مورد توجه قرار داد و آن این كه با پیدایش دولت‏شیعى، طبیعى بود كه روزهایى كه در فرهنگ فقهى و تاریخى شیعه، از اهمیتى برخوردار است‏بزرگ داشته شده و به عنوان شعائر شیعى بزرگ داشته شود. این روزها، یا روزها عزا و مصیبت‏بودند و یا روزهاى شادى و فرح. نوع دیگر، روزهایى بود كه در تقویم مذهبى، عباداتى براى آنها در نظر گرفته شده بود. با توجه به اختلافاتى كه در تعیین این روزها وجود داشت، لازم بود تا تحقیقى در باره تعیین روز دقیق آنها صورت گیرد. به عنوان نمونه چندین رساله مولودیه نوشته شد تا اثبات شود تولد رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم در دوازدهم ربیع الاول بوده یا در هفدهم آن. [56] همینطور رساله‏اى به دستور شاه سلطان حسین صفوى نوشته شد با عنوان هدایة الصالحین دراثبات آن كه تولدامام على علیه السلام در سیزدهم رجب بوده و سایر اقوال نادرست است. [57]
به علاوه، مردم نیاز به تقویمهایى داشتند تا به معرفى این روزها پرداخته و آداب و عبادات ویژه آنها را بیان كند. نمونه آن كتاب تقویم المحسنین فى معرفة الساعات و الایام و الاسبوع از فیض كاشانى (م 1091) و اختیارات علامه مجلسى (م 1110) است. باید اعتقاد به خوبى و بدى ساعات را هم به این مطالب افزود و رساله‏هایى كه به این مسائل هم پرداخت‏به آنچه گذشت، اضافه كرد. مجموع این مسائل، جریانى را در تالیف پدید آورد كه به نوعى با بحث تقویم ارتباط مى‏یافت.
با توجه به آنچه در آغاز بحث در باره تفاوت نوروز قدیم با نوروز جلالى گفته شد، بحث از تعیین روز نوروز و این كه آیا نوروز وارد شده در روایات، همین نوروز مرسوم است‏یانه، در میان علما بالا گرفت. پیش از آن نیز، همانطور كه گذشت، ابن فهد در قرن نهم، نسبتا مفصل به آن پرداخته بود. استدلالهایى كه در این قبیل رساله‏ها آمده، به طور عمده بر پایه مطالب نجومى، تاریخى و نیز روایاتى است كه به آنها اشاره كردیم. افندى با اشاره به رساله میرزا ابراهیم حسینى مى‏نویسد: او رساله‏اى نوشت كه نوروز، درست همین روزى است كه اكنون مرسوم است. آقا رضى قزوینى رساله‏اى در انكار این مطالب نوشت. همین طور محمدحسین بن میرزا ابوالحسن قائنى و میرزا رضى الدین محمد مستوفى خاصه اصفهان دو رساله در تایید تطبیق روز نوروز وارد شده در روایات با آنچه مرسوم است نوشتند. افندى مى‏نویسد: و قد صارت هذه المسالة مطرحا لاراء الفضلاء. [58]
در این دوره افزون بر بحثهاى نجومى و اصولى و فقهى در این باره، یكى دو روایت دیگر در باره نوروز كه در منابع پیشین شناخته شده نیامده، مطرح گردید. یك روایت را مرحوم علامه مجلسى در بحار بدون آن كه نام منبعش را یاد كند، با این عبارت كه: رایت فى بعض الكتب المعتبرة آورده و سندى بر آن از همان كتاب نقل كرده است. راوى این روایت معلى بن خنیس است اما نه در حد چند سطرى كه در مصباح شیخ آمده و یا یكى دو صفحه‏اى كه در المهذب ابن فهد آمده، بلكه ده صفحه بحار را به خود اختصاص داده است. [59] آنچه در این روایت افزون بر نقل ابن فهد آمده، تفصیلى است كه معلى از امام خواسته تا نامهاى فارسى سى روز ماه را بیان كند. به دنبال آن سى نام فارسى همچون هرمزد روز، بهمن روز، اردى‏بهشت روز و... آمده است. علامه مجلسى روایت مزبور را بار دیگر از منبع دیگرى آورده اما در آن‏جا نیز نام منبع یاد نشده، بلكه آمده است: وجدت فى بعض كتب المنجمین مرویا عن الصادق علیه السلام... در این نقل، بخش اول سخن امام با معلى نیامده بلكه تنها نامهاى ایرانى سى روز آمده است. [60] نیز همان روایت را نقل كرده بدون نام منبع و تنها با عبارت: و روى ایضا فى بعض الكتب ... [61] جالب آن كه علامه پس از نقل این سه روایت مى‏نویسد: این روایات را ما از كتابهاى منجمان نقل كردیم، زیرا از ائمه ما روایت كرده بودند اما من بر آنها اعتمادى ندارم. در نسخ آنها نیز اختلافاتى زیادى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره كردم. حقیقت آن است كه این اسامى براى سى روز از منجمان بوده و روشن نیست‏به چه دلیل به امام صادق علیه السلام نسبت داده شده است. علامه مجلسى به نقل از ابوریحان - و قاعدتا از الاثار الباقیه - آن نامهاى ایرانى را آورده است. [62]
افزون بر این روایت، نقل دیگرى هم در دوره صفوى مطرح بوده و آن این است كه هفت‏سلام به مشك و زعفران نوشتن و غساله آن را نوشیدن و چهل مرتبه سوره یس را بر انار خواندن و شصت مرتبه این دعا را خواندن كه یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الى احسن الحال. این نقل را آقارضى قزوینى آورده و افزوده كه در جایى معتبر به نظر نرسیده است. [63]

فهرست نوروزیه‏ها

1- النوروزیه، مؤلف ناشناخته. تالیف شده به نام شاه طهماسب. ملامحمد جعفر فرزند محقق سبزوارى از آن نقل كرده است. ذریعه 24 / 382، ش 2054
2- النوروز، محمد ابراهیم الحسینى المدرس الخادم، (رد بر نوروزیه آقا رضى قزوینى) ذریعه، 24 / 379، ش 2040 و نك : ش 2049
3- نوروز، همان رساله به فارسى.
4- نوروزیه، محمد تقى بن محمد رضا رازى. تالیف شده به اسم شاه صفى ( سلطنت از 1038 - 1052). نسخه‏اى از آن در كتابخانه مركزى دانشگاه (فهرست 12 / 2517) و كتابخانه ملك موجود است. ذریعه، 24 / 383، ش 2053
5- نوروز و سى روز، فیض كاشانى (م 1091)، در شرح فارسى حدیث معلى بن خنیس. فیض چندین رساله در تقویم دعایى دارد. از جمله تقویم المحسنین و معیار الساعات. رساله نوروز وسى روز را دكتر معین همراه گفتارى تحت عنوان روز شمارى در ایران باستان در سال 1325 شمسى (توسط انجمن ایران شناسى) چاپ كرده است. ذریعه 24 / 380، ش 2048
6- نوروزیه، اسماعیل بن محمد باقر خاتون آبادى (م 1116)، تالیف شده به نام شاه سلیمان صفوى در یك مقدمه، دوازده باب و یك خاتمه. ذریعه، 24 / 2051
7- نوروزیه، محمد باقر بن اسماعیل خاتون آبادى (م 1127)، تالیف شده به نام شاه سلطان حسین صفوى. نسخه آن در دانشگاه تهران (فهرست 2 / 1266) موجود است. ذریعه 24 / 379، ش 2042
8- نوروزیه، ملاباقر بن اسماعیل كجورى. گفته شده در این رساله، مؤلف میرمخدوم شریفى را كه در نواقض الروافض بر ضد غدیر و نوروز سخن گفته رد كرده است. آقابزرگ نسخه‏اى از آن نشناسانده است. ذریعه، 24 / 382، ش 2052
9- نوروزیه، ملامحمد جعفر بن محمد باقر سبزوارى. نسخه‏اى شخصى از آن را آقابزرگ دیده و عبارت نخست آن را آورده است. ذریعه 14 / 382، ش 2055
10- نوروزیه، مؤلف ؟ نسخه‏اى از این رساله به شماره 1015 در كتابخانه آیةالله مرعشى موجود است و در آن تاریخ 1084 آمده است.
11- نوروزیه، آقارضى قزوینى. بسیارى بر این رساله رد نوشته‏اند. نسخه‏اى از آن به خط مؤلف در كتابخانه ملى موجود است. ذریعه 24 / 383، ش 2058
12- نوروزیه، میرمحمد حسین بن محمدصالح خاتون آبادى. نسخه‏اى از آن در كتابخانه حضرت عبدالعظیم علیه السلام موجود است. ذریعه 24 / 383، ش 2056
13- نوروزیه، میرزا محمد حسین بن میرزا ابوالحسن قائنى. ردى است‏بر رساله آقارضى قزوینى. ذریعه 24 / 383، ش 2057
14- نورزویه، رضى الدین محمد مستوفى در رد بر آقا رضى. آقابزرگ نسخه‏اى از آن نشناسانده است. ذریعه 24 / 383، ش 2059
15- نوروزیه، محمد باقر مجلسى، بحار الانوار ، ج 56، صص 91 - 143 . این مدخل، گرچه رساله مستقلى نیست، اما، به دلیل آن كه مرحوم مجلسى مفصل در این باره سخن گفته، در اینجا معرفى شد.
16- رساله در فضیلت روز نوروز، مؤلف ؟ نسخه‏اى از آن در نه برگ در كتابخانه مسجد اعظم (فهرست، ص 459) موجود است.
17- نوروزنامه، مؤلف ؟ نسخه آن در كتابخانه مسجد اعظم (فهرست، ص 572) موجود است.
18- نوروزنامه ، مؤلف ؟ نسخه آن در كتابخانه آیةالله گلپایگانى (فهرست، 3 / 79) موجود است.
19- نوروزیه، عماد الدین محمود بن مسعود. تالیف شده بنام سلطان حمزه میرزا. نسخه‏اى از آن در كتابخانه وزیرى یزد (فهرست، 4 / 1167 ، ش 2107) موجود است. در آنجا از مؤلف به عنوان جالینوس ثانى یاد شده است. نیز مطالب آن در رساله خواجویى كه ناظر به آن رساله تالیف شده آمده است.
20- نوروزیه، ملا اسماعیل خواجویى (م 1173). شرح و نقدى است‏بر رساله عمادالدین بن مسعود. ذریعه 24 / 381 ، ش 2050 (این رساله را آقاى سیدمهدى رجایى در میراث اسلامى ایران دفتر چهارم چاپ كرده است.)
21- نظم حدیث معلى بن خنیس منسوب به خواجه در كتاب سى روز و نوروز فیض كاشانى آمده و بیت اول آن چنین است:
بقول جعفر صادق خلاصه سادات ز ماه فارسیان هفت روز مذموم است [64]
22- نوروزیه، میرزا محمد مهدى بن هدایةالله خراسانى ( 1152 - 1217) ردى است‏بر رساله خواجویى. نسخه‏اى از آن در كتابخانه مجلس (فهرست 9 / 322 - 326 . فهرست نویس محترم به تفصیل گزارش آن را آورده) موجود است. ذریعه 24 / 384، ش 2062
23- نوروزیه، غیاث الدین ادیب كاشانى، معاصر ناصرالدین شاه قاجار. در این رساله اقوال پیشینیان آمده و بررسى شده است. نسخه‏اى از آن در كتابخانه ملى (فهرست 1 / 399) موجود است. ذریعه 24 / 384، ش 2060
در فهرست نسخه‏هاى خطى فارسى 1 / 367 چندین رساله نوروزیه كه مؤلف آنها ناشناخته است، معرفى شده است.

گزارش رساله آقارضى قزوینى

از رساله‏هاى نورزیه كوتاه این دوره كه مورد انتقاد برخى قرار گرفته، رساله نوروزیه آقارضى قزوینى است كه آن را در سال 1062 هجرى نگاشته است. عقیده وى آن است كه نوروز در روایات، به هیچ یك از اقوالى كه در باب تعیین نوروز گفته شده قابل تطبیق نیست. عجیب آن كه وى به هر روى راه حل صریحى به دست نداده است. در اینجا مهمترین بخش رساله را كه به طور عمده در انكار تطبیق نوروز رایج‏با نوروز یاد شده در روایات است مى‏آوریم.
آقارضى ابتدا حدیث معلى بن خنیس را، آن گونه كه شیخ آورده نقل كرده؛ آنگاه با نقل روایت مربوط به دعاى یا محول الحول و الاحوال، و یاد از این نكته كه در جاى معتبرى آن را ندیده، مى‏نویسد: با اشاره به استحباب اعمال مذكوره در نوروز و این كه این اعمال موقته است و در امثال این عبادات اگر التزام وقت‏خاص نشود و در اوقات دیگر به عمل آید بدعت‏باشد مى‏افزاید: «بنابر این تعبد به این عمل مكلفى تواند كه لااقل ظنى به تعیین وقت مذكور تحصیل كرده باشد و تحصیل این ظن لامحاله از امارات شرعیه و عرفیه تواند بود. و چون در عرف به اعتبار اختلاف اصطلاحات حسابیه، نوروز متعدد است، چنانكه بعضى از آن بعد از این مذكور مى‏گردد، و اشهریه بعضى به بعضى ازمنه اماره نمى‏شود و در ظاهر قرآن چیزى در این باب نیست، اماره آن از روایات و اخبار تتبع باید نمود.» وى آنگاه نقلى را كه ابن فهد در المهذب آورده و ضمن آن به تطبیق روز غدیر با نوروز و همینطور روز شكستن بتها با آن شده آورده و در پایان ترجمه آن نقل مى‏نویسد: «روز اول سال فرس كه صریح خاتمه حدیث است، چنانكه با اماره‏اى كه در صدر حدیث مذكور است موافق باشد، صعوبتى تمام دارد و وجهش عن قریب ظاهر خواهد شد.»
پس از آن سخن ابن‏ادریس را در تعیین روز نوروز آورده كه گفته است این روز همان دهم ماه ایار رومى است. آقارضى به تفصیل در نادرستى این نظر سخن مى گوید. وى مى‏نویسد: و آنچه از بعضى از محصلین نقل كرده، اگر مراد این باشد كه نوروز عبارت از روز دهم ایار است ظاهر البطلان است چه اطلاق لفظ نوروز بر آن به هیچ اصطلاح متعارف نیست. و اگر مطلب این باشد كه در سالى از سالها مطابق دهم ایار بوده كلام بى‏فائده است. و اگر مراد این باشد كه همیشه مطابق دهم ایار است این نیز باطل است. و تفصیل بیان آن كه اهل فرس به اتفاق علماى هیئت و حساب، تا ظهور جلال الدین ملكشاه سلجوقى در سال شمسى دو اصطلاح داشته‏اند. اول اصطلاح قدیم كه مبدا آن از زمان حمشید بوده و بناء حساب آن بر رصدى موافق رصد ابرخس است كه مدت یك دوره شمس را به حركت‏خاصه 365 روز و ربعى یافته و طریق آن بوده كه هر سال از 119 سال را 365 روز گیرند و در سال 120 به جهت كبیسه و اصلاح ربع، یك ماه افزایند كه آن سال 395 روز شود. و نقل كرده‏اند كه جلوس هر پادشاهى در هر وقت كه اتفاق افتادى، مبدا ساختندى و به تتمه سابق نپرداختندى و ضبط سال به این اصطلاح در زمان ما بلكه از زمان یزدجرد متروك است. دیگر اصطلاح جدید كه الیوم به تاریخ قدیم مشهور است و در تقاویم ضبط مى‏كنند و مبدا آن از جلوس یزدجرد شهریار است كه در ربیع الاول احدى عشر من الهجره بوده است و هر سال ایشان 365 روز است‏بى‏زیاده و نقصان و دست از اصطلاح كسر بالكلیه برداشتند و لهذا اول سال ایشان در جمیع فصول اتفاق مى‏افتد و در عهد سلطان ملكشاه بناء حساب سال را بر رصد بطلیموس ... كه سال شمسى را 365 روز و پنج‏ساعت و نیم و كسرى یافته‏اند نهادند و روز جمعه دهم رمضان سنه 471 كه شمس قبل از وصول به نصف النهار از حوت نقل به حمل كرده بود اول فروردین ماه و روز نوروز نامیدند. و به سبب اعتبار كه در هر سال نوروز از دایر بودن در فصول یا اجزاى آن چنانچه از اصطلاحین سابقین لازم مى‏آید ضبط كردند و اشهر اصطلاحات نوروز در زمان ما این است اما هیچ یك از این اصطلاحات ثلاثه با حساب روم موافق نیست، چه اصطلاح روم كه ابتداى آن از عهد اسكندر است‏یا دوازده سال بعد آن، اگرچه در این معنى كه نزد ایشان رصد ابرخس معتبر است‏با اصطلاحین اولین موافق است اما در طریق اصلاح كسر با هیچ یك موافقت ندارد، چه در طریق ایشان، چنانكه الحال نیز مشهور است و منجمان در تقاویم ضبط مى‏كنند هر سال را 365 گیرند تا سه سال و سال چهارم را 366. پس تعیین نوروز فرس با یكى از ایام مشهور سال رومى كه مخالف جمیع اصطلاحات فرس است‏خطا باشد.
و قطع نظر از این مخالفت‏با آنچه در صدر حدیث‏سابق مذكور شد كه در این روز پیغمبر صلى الله علیه وآله وسلم عهد گرفت‏به غدیر خم جهت امیرالمؤمنین(ع) از روى حساب درست نمى‏آید بیانش آن كه از تاریخ هیجدهم ذى الحجة الحرام سال دهم از هجرت كه به اتفاق نص غدیر خم در آن روز واقع شده تا هیجدهم ذى الحجة سال 1062 ، 1052 سال قمرى است و هر سال قمرى به اتفاق عبارت است از 354 روز و كسرى و این كسر به اتفاق، در هر سى سال، 11 روز مى‏شود بى زیاده و نقصان. بنابر این به قواعد حسابیه مدت مذكوره 372794 روز است و چون این عدد بر عدد ایام سال شمسى به اصطلاح روم كه 365 روز و ربعى است قسمت كنیم، خارج قسمت 1020 سال رومى و 39 روز مى‏شود. پس اگر روز غدیر حجة الوداع دهم ایار ماه بودى، در سال 1062 بایستى دهم ایار ماه رومى، در پانزدهم شهر ربیع الثانى باشد و حال آن كه در این سال، در اواسط شهر جمادى الاخره است. و اگر بالفرض مطابق نیز بودى، بیش از این لازم نیامدى كه نوروز فرس در حجةالوداع، چنانكه مطابق 18 ذى الحجه عربى بوده با دهم ایار ماه رومى نیز موافق افتاده و از این موافقت لازم نیاید كه نوروز فرس را همیشه آن روز اعتبار كنند و این معنا بسیار ظاهر است.
و از این حساب معلوم توان نمود كه نوروز فرس مطابق نوروز جلالى كه در میان ما معروف است نیست، چه سال جلالى از سال رومى بنابر ارصاد معتبره در مدت مذكوره قریب به هشت روز ناقص است. پس اگر هیجدهم ذى الحجه با نوروز فرس به این اصطلاح مطابق بودى، بایستى كه در این سال نوروز جلالى در هفتم ربیع الثانى باشد و حال آن كه در نهم شهر مذكور است. با آن كه قطع نظر از حساب مذكور، معلوم است كه حدوث این اصطلاح به چند قرن بعد از زمان حضرت رسول و اهل بیت علیهم السلام بوده. پس چون تواند بود كه بناى احكامى كه از ایشان مروى است‏بر این اصطلاح باشد؟
و از این بیان روشن مى‏شود كه نوروز فرس مذكور، مطابق نوروز یزدجردى نیز نیست، چه حدوث آن چنانكه مذكور شد، قریب به سه ماه بعد از غدیر حجة الوداع است و قطع نظر از آن، حساب مذكور مبطل آن است، چه هر گاه عدد ایام مذكوره را بر سال یزدجرى كه 365 روز است قسمت كنند، خارج قسمت 1021 سال و 129 روز باشد، پس اگر غدیر حجةالوداع با نوروز یزدجردى موافق بودى، بایستى كه نوروز مذكور در سال 1062 بر 18 ذى حجه این سال، به 129 نوروز مقدم بودى، یعنى در نهم شعبان اتفاق افتادى و حال آن كه در این سال، اول فروردین ماه ایشان كه به نوروز كبرا اشتهار دارد، مطابق دهم ذى‏القعدة الحرام و اول آذرماه ایشان كه بعد از خمسه آبان است و اعتبار اول سال در این نیز احتمالى هست در نهم رجب واقع است. پس هیچكدام نوروزمعتبرشرعى‏كه به نص حدیث مطابق‏روزغدیر حجةالوداع بوده‏باشد، نباشد.
اما نوروز جمشیدى، چنان كه مذكور شد در زمان ما بكه از زمان یزدجرد مضبوط نیست و ماههاى كبیسه آن مجهول است. لیكن این قدر معلوم است كه تفاوت آن از سال رومى، اگر مبدا یكى باشد، هرگز زیاده از یك ماه نشود و این قدر در تعیین آن در زمان ما كافى نیست. و العلم عندالله. [65]

گزارش رساله خواجویى

محمد اسماعیل خواجویى (متوفاى 1173) از علماى بعد از فتنه افغان است كه رساله‏هاى فراوانى در زمینه‏هاى مختلف علوم اسلامى دارد. [66] یكى از رساله‏هاى وى شرحى است كه وى در باب مساله نوروزیه نگاشته و نگاه وى به طور عمده به رساله شخص دیگرى است‏با نام محمد بن مسعود. [67] عقیده وى در این باب آن است كه نوروز مذكور در روایات با اولین روز آبان كه نوروز قدیم فرس بوده تطبیق مى‏كند.
وى در آغاز رساله خود مى‏نویسد:« و در تعیین روز نوروز شرعى میان اهل شرع خلاف بود، بعض اصحاب كیاست و زكى از این شكسته بى‏دست و پا العبد الجانی محمدبن الحسین المشتهر باسماعیل المازندرانى عفى عنه التماس نموده و استدعا فرموده كه اشاره اجمالیه به اختلاف فقها و مختار علما در باب نوروزفیروز نموده، اشاره فى الجمله به مختار خویش نیز نماید». نوشته وى، همانگونه كه در آغاز آورده ناظر به رساله محمد بن مسعود است.
در ادامه آمده: «فقیر گوید: صاحب رساله (همان محمد بن مسعود) گفت كه چون این معلوم شد گوییم: روز نوروز روزى است كه در اول آن روز یا قبل از نصف‏النهار آن روز یا در نصف‏النهار و بعد از نصف‏النهار پیش از آن روز به واسطه آفتاب به نقطه اول نزول كند. فقیر بى‏بضاعت گوید: مشهور بین المنجمین آن است كه اگر تحویل جرم آفتاب از آخر حوت به اول حمل قبل از زوال واقع شود آن روز روز نوروز است، و اگر بعد از زوال واقع شود روز دیگر نوروز است.» از نظر وى، در تعیین روز نوروز، ملاك همان عرف است زیرا:« پس اهل شرع نوروز روزى را گویند كه اهل عرف آن روز را نوروز گویند نه اول روز كه آفتاب در تمام آن روز به حمل انتقال كرده باشد.»
پس از آن در تعیین روز نوروز به نقل صاحب رساله، روایت معلى بن خنیس را كه به دو صورت در مصادر آمده نقل كرده آنگاه مى‏افزاید: «فقیر بى‏بضاعت گوید: به حسب ظاهر میان این حدیث و حدیث‏سابق تناقض است، چه در حدیث‏سابق مذكور است كه پیغمبر صلى الله علیه وآله وسلم در روز نوروز امیر المؤمنین علیه السلام را به دوش مبارك برداشته تا بتان قریش را از فوق كعبه به زیر انداخته شكست و فانى ساخت، و این بلا شبهه در سال فتح مكه معظمه بود، چنانچه اخبار بسیار از طرق خاصه و عامه دلالت‏بر این دارد.... و فتح مكه معظمه در ماه مبارك رمضان سال هشتم هجرت واقع شد، چنان كه شیخ مفید و شیخ طبرسى و ابن شهر آشوب و دیگران روایت كرده‏اند، و احادیث معتبره بر این دلالت كرده است، و اكثر بر آنند كه در روز سیزدهم ماه بوده، و بعضى بیستم هم گفته‏اند، و حركت‏حضرت از مدینه در روز جمعه دوم ماه مبارك رمضان بعد از نماز عصر بوده، و روز غدیرخم در سال دهم هجرت در حجة الوداع در روز هجدهم ذی الحجة الحرام بود. پس چگونه تواند بود كه هر دو در روز نوروز باشد، چه نوروز از قرار حساب گذشته بعد از شش هفت‏سال از فتح مكه معظمه بلكه بیشتر به ذى الحجه خواهد رسید نه بعد از یك سال، چنانچه مقتضاى این دو حدیث است.»
وى ادامه مى‏دهد:« و چون هر دو به یك طریق از معلى منقول است ... پس ترجیح احدهما بر دیگرى من حیث السند متصور نیست، و بنابر این مضمون هیچ یك حجت نخواهد بود، و بر آن اعتماد نشاید كرد، و به او استدلال نتوان نمود، چه تناقض در كلام معصومین غیر واقع است. پس از اینجا فهمیده مى‏شود كه این دو حدیث كلاهما او احدهما از معصوم متلقى نگردیده، و چون از او نباشد حجیت را نشاید و سند شرعى نتواند بود، فافهمه. و عجب است آنكه صاحب رساله و عالى حضرت مستدل شیخ ابن فهد و سائر علماى سلف رحمهم الله در این مدت متمادى كه قریب به هزار و صد سال است، یعنى از زمان ورود حدیث الى زماننا هذا متفطن به آنچه گفتیم نشده‏اند. و از این حدیث استدلال بر تعیین روز نوروز شرعى نموده‏اند و فرموده‏اند كه آن روزى است كه آفتاب به اول حمل رفته باشد چنانچه خواهد رسید مع ما فیه.»
خواجویى ادامه مى‏دهد: «حقیر بى‏بضاعت گوید: پوشیده نیست كه كلام معلى (بن خنیس) كه این قدر مى‏دانم كه عجم این روز را تعظیم مى‏كنند و مبارك مى‏دانند، و قول حضرت صادق - علیه السلام - كه این روز را اهل فرس ضبط كرده‏اند، و قول آن حضرت كه روز نوروز اول سال فارسیان است چنانچه خواهد رسید، دلالت‏بر آن كند كه این روز غیر نوروزى بوده است كه منسوب به سلطان جلال‏الدین ملك شاه. چه این نوروز در بلاد و لغات اعاجم آن زمان و مكان شایع و معروف نبوده است، و ایشان ضبط آن نكرده بوده‏اند، و اول سال ایشان نبوده است، بلكه بعد از مدتهاى متمادى به وضع گماشته‏گان سلطان حدوث یافته، و به مرور شهور و دهور ذایع و شایع شد. و آنچه در میان اعاجم آن زمان مشهور و معروف بوده اول سال فارسیان بوده، چنانچه حضرت صادق - علیه السلام - در آخر حدیث معلى اشاره به آن خواهد فرمود، و اول سال ایشان اول جلوس یزدجردبن شهریار بود كه اول فروردین ماه قدیم است نه جلالى، و آن روزى است كه آفتاب به اول عقرب رفته باشد. و ظاهرا صاحب رساله و احمدبن فهد حلى و محمد صالح الحسینى (خاتون آبادى) اول سال فارسى را عبارت از اول حمل كه مبدء سال تاریخ ملكى است گرفته‏اند، و این به غایت‏بعید بل اشتباه شدید است.»
خواجویى این نظر را پذیرفته است كه نوروز موجود در روایات، اولین روز سال فرس قدیم است كه در اصل ابتداى حلول خورشید به برج عقرب یعنى آبان ماه مى‏باشد. وى مى‏نویسد: «پوشیده نیست كه كلام شیخ شهید - رحمه الله - صریح است در این كه اول سال فارسیان كه روز نوروز است نزد ایشان چنانچه حدیث معلى ناطق است‏بر آن غیر نوروز سلطانى است كه در آن روز آفتاب به اول حمل نزول مى‏كند، و در كلام امام علیه السلام تصریح است‏به این كه روز نوروز اول سال فارسیان است .. چه این عید از اعیاد قدیمه متداوله میان عجم است در بلاد ایشان، چنانچه از كلام معلى كه این قدر مى‏دانم كه عجم تعظیم این روز مى‏كنند و آن را مبارك مى‏دانند، و از قول امام به حق ناطق جعفربن محمد صادق علیها السلام كه این روز از قدیم الایام مكرم و محترم بوده مستفاد مى‏شود ... به خلاف وضع تاریخ ملكى و نوروز سلطانى كه مسبوق است‏به چهار صد و پنجاه و كسرى تقریبا بر ورود این اخبار، پس ورود این بر وفق آن به غایت‏بعید است. ... و سابقا مذكور ساختیم كه آخوند فیض در رساله مذكوره آورده كه روز نوروز نزد فارسیان اول فروردین ماه قدیم است كه اول عقرب باشد، و گفته كه این است مختار صاحب انواء و مشهور میان فقهاى عجم در بلاد ایشان.
وى سپس به نقد آنچه ابن فهد در تایید مطابقت نوروز در روایات با نوروز به معناى آغاز بهار گفته، پرداخته است. وى در باره استدلال ابن‏فهد به عرف مى‏نویسد: «شهرت این تاریخ و عرف این اصطلاح در میان مردم در زمان عالى حضرت مستدل و ما بعد آن الى هذه الاوان مسلم است و لكن مفید مطلوب نیست، بلكه باید كه این عرف قبل از ورود شرع، یا در وقت ورود آن مشهور و معروف باشد تا احكام شرعیه از عبادات و ادعیه بر وفق آن وارد تواند شد. چه متابعت‏شرع عرفى را كه بعد از آن به چهار صد و پنجاه و كسرى تخمینا حادث و بعد از حدوث به مدتهاى متمادى به مرور شهور و دهور ذایع و شایع شود بى‏معنى است. و چون تواند بود كه شارع گوید كه روزه مثلا در روز نوروز سنت است و اهل شرع آن زمان و مكان ندانند كه مراد وى از نوروز چه روزاست». دلیل دیگر ابن فهد آن بود كه «از امام علیه السلام منقول است كه روز نوروز بعینه روز غدیرخم است، و روز غدیر در سال دهم هجرت بوده، و حساب كرده‏اند موافق اول نزول آفتاب به حمل بوده در نوزدهم ذى حجه به حساب تقویم و هلال را در مكه در شب سى‏ام ندیده بودند و در روز هجدهم ذى الحجه بود به رؤیت.» وى این دلیل را نیز نمى‏پذیرد زیرا كه «سابقا دانسته شد كه بین الحدیثین تناقض است، و تناقض در كلام معصوم روا نیست، دانسته شد كه استدلال بهما قبل رفع التناقض بینهما غیر صحیح است، بلكه بر مستدل لازم است كه اول رفع تناقض نماید تا استدلال او صحیح و كلام او مقبول شود.» وى محاسبه ابن‏فهد را هم نپذیرفته و مى‏افزاید: «مؤید آنچه گفته شد این است كه از راویان حدیث غدیر كه در روز غدیرخم در غدیر حاضر و ناظر بوده‏اند منقول است كه آن روز به غایت گرم و با حرارت بوده است. و معلوم است كه در اول نزول آفتاب به حمل با وصف سابقه دست‏برد برد العجوز اگر هوا در جحفه و ما بین الحرمین در فصل نوروز سلطانى در غایت اعتدال نباشد به غایت گرم نخواهد بود، چنان كه از حضار غدیرخم مروى است.»
وى دلایل دیگر ابن‏فهد را نیز رد كرده و در نهایت از روى احتیاط مى‏نویسد:« چون فهمیده شد كه این مساله خلافى است و دلائل هیچ یك افاده یقین بل ظن به خصوص روزى نمى‏كند، پس احوط آن است كه اعمال روز نوروز در این دو روز كه روز نزول آفتاب به اول حمل و اول عقرب باشد كرده شود، چه از اصحاب سائر مذاهب دلیل اقناعى هم به نظر نرسید. ولكن قول شیخ شهید علیه‏الرحمه كه نوروز اول سال فرس است‏یا حلول آفتاب در برج حمل یا دهم ایار یاد از آن مى‏دهد كه او در تعیین روز نوروز مردد است میان این سه روز، پس اگر اعمال نوروز در دهم ایار ماه رومى هم كرده شود بهتر خواهد بود».
وى در نهایت‏با تمسك به تسامح در ادله سنن، چنین حكم مى‏دهد كه «پس كردن این اعمال در این روز خالى از اجر نخواهد بود.»
فصل بعدى وى در بیان برخى از اعمال روز نوروز است كه در روایت وارد شده است. یك روایت كه در مباحث گذشته از آن یاد نشد چنین است: « و نقل كرده‏اند كه هر كه در این روز سیصد و شصت‏بار آیة الكرسى را تا و هو العلی العظیم بخواند بعد از آن سیصد و شصت‏بار بگوید: اللهم هذه سنة جدیدة و انت ملك قدیم اسالك خیرها و خیر ما فیها، و اعوذ بك من شرها و من شر ما فیها، و استكفیك مؤونتها و شغلها یا ذا الجلال و الاكرام، تا آخر سال از جمیع بلاها و آفتها محفوظ باشد.»
و روایت دیگرى كه پیش از این گذشت چنین است كه «و از سیدنا امیر المؤمنین سلام الله علیه مروى است كه هر كه این هفت آیه مشتمله بر هفت‏سلام را در روز نوروز بر كاسه چینى به مشك و زعفران بنویسد و به گلاب بشوید، هر كه از آن آب بخورد تا سال دیگر هیچ المى و دردى به وى نرسد، و اگر گزنده‏اى وى را گزد زهر بر او كار نكند به قدرة الله تعالى: سلام على نوح فی العالمین، سلام قولا من رب الرحیم، سلام على ابراهیم، سلام على موسى و هارون، سلام على آل یس، سلام علیكم طبتم فادخلوها خالدین، سلام هی حتى مطلع الفجر.
و در پایان نیز مى‏نویسد: «و چون سائر ادعیه و اعمال شرعیه روز نوروز كه در كتب اصحاب نقل شده سندى كه فی الجمله اعتمادى بر آن باشد ندارد، لهذا به همین قدر اكتفا نمود و بالله التوفیق.

پی نوشت ها:

[42]. المغنى، ج 3، ص 99.
[43]. در اصل باید گفت درست آن، آن است كه اول سال فرس، اول برج عقرب یا آبان ماه بوده است.
[44]. تاكنون بر ما روشن نشده كه این كتاب كه در باره دانش نجوم بوده، از كیست. دهها كتاب با این نام در فهرست ابن‏ندیم شناسانده شده است. محتمل است كه مقصود كتاب الانواء احمد بن عبدالله ثقفى (م 319) باشد.
[45]. المهذب البارع فى شرح المختصر النافع، ج 1، صص 191 - 193 (چاپ انتشارات اسلامى، قم 1414.
[46]. المهذب، ج 1، صص 194 - 195.
[47]. المهذب، ج 1، صص 195 - 196.
[48]. المهذب، ج 1، ص 196.
[49]. مجمع الرجال، قهپائى، ج 6، ص 110.
[50]. تاریخ الطبرى، ج 10، ص 26.
[51]. آثار الباقیه، ص 357.
[52]. الخطط المقریزیة، ج 1، ص 268 ؛ آثار الباقیه، ص 325. متن حدیث را بیرونى چنین آورده: نقل شده كه در نوروز جامى سیمین كه پر از حلوا بود، براى پیغمبر(ص) به هدیه آوردند و آن حضرت پرسید كه این چیست؟ گفتند: امروز روز نوروز است. پرسید كه، نوروز چیست؟ گفتند: عید بزرگ ایرانیان است. فرمود: آرى، در این روز بود كه خداوند عسكره را زنده كرد. پرسیدند: عسكره چیست؟ فرمود: عسكره هزاران مردمى بودند كه از ترس مرگ ترك دیار كرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان فت‏بمیرید و مردند. سپس آنان را زنده كرد و ابرها را امر فرمود كه به آنان ببارد. از این روست كه پاشیدن آب در این روز رسم شده. سپس از آن حلوا تناول كرد و جام را میان اصحاب خود قسمت كرده و گفت: كاش هر روزى براى ما نوروز بود.
[53]. سفرنامه اولئاریوس، (ترجمه حسین كردبچه، تهران، كتاب براى همه، 1369) ج 2، ص 690.
[54]. سفرنامه اولئاریوس، ج 2، ص 466.
[55]. سفرنامه تاورنیه، (ترجمه ابوتراب نورى، تهران، سنایى، 1336) ص 635.
[56]. ذریعه ج 23 ، صص 275 - 276.
[57]. فهرست كتابخانه مجلس، ج 10، ص 1737. به احتمال قوى این رساله از محمدباقر بن اسماعیل خاتون آبادى (م‏1127) باید باشد.
[58]. ریاض العلماء ، ج 1، ص 6.
[59]. بحارالانوار، ج 59، ص 91 - 100.
[60]. همانجا، ج 59، صص 101 - 105.
[61]. همانجا، ص 107.
[62]. همانجا، ص 11.
[63]. مرحوم شیخ عباس قمى هم آن را به نقل از «كتب غیرمشهوره» آورده و صورت دیگر آن را یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الى احسن الحال یاد كرده است.
[64]. ذریعه، ج 24، ص 209، ش 1087.
[65]. نوروزیه آقارضى، نسخه خطى شماره 8755 كتابخانه مرعشى، برگهاى 48 - 51.
[66]. مجموعه‏اى از رساله‏هاى وى را آقاى سیدمهدى رجایى چاپ كرده‏اند.
[67]. این رساله به كوشش سیدمهدى رجایى در میراث اسلامى ایران دفتر چهارم به چاپ رسیده است.


چهارشنبه 30/12/1391 - 18:5
دانستنی های علمی
نوروز در روایات اسلامى – قسمت دوم

 





 

دو. دیدگاه ها

تردیدى نیست که روایت هاى متفاوت، زمینه شکل گیرى آراى متفاوت اند و جستجو در کتب فقه و حدیث، این امر را روشن مى سازد.
پاره‏اى از دانشوران، به نقد روایت هاى نوروز پرداخته و با ذکر خلل ها و سستى هایى که در آنهاست، آنها را قابل اعتنا و اتکا نشمرده اند؛ چنان که در مقابل، بیشتر فقیهان به مضمون روایت هاى دسته نخستْ فتوا داده و آدابى را براى نوروز در کتب فقهى خویش برشمرده اند. اینان ضمن فتوا دادن به محتواى روایات، در مقام پاسخگویى به ناقدان و منتقدان نیز برآمده‏اند.
اینک مرورى بر این دو دیدگاه مى افکنیم.

الف. مخالفان

ناقدان و مخالفان احادیث نوروز، بسیار نیستند. اینان کوشیده اند خلل هاى موجود در روایت هاى دسته نخست را برملا سازند و در نتیجه به محتواى دسته دوم از روایت ها ملتزم شده اند؛ گرچه کوشش آنان در تصحیح و تأیید دسته دوم متمرکز نیست.
اینان براى روایت هاى موافق، ضعف ها و کاستى هایى از این دست برشمرده‏اند:
1. ضعف سند،
2. تناقض و تهافت در روایت هاى معلّى،
3. ذکر نشدن روایت هاى معلّى در مصادر کهن،
4. عدم تطبیق وقایع ذکر شده در روایت ها با واقعیت هاى تاریخى،
5. معلوم نبودن نوروز ایرانى،
6. ترویج شعائر مجوس.
مخالفان، بر پایه این ایرادها، روایات موافق را بى اعتبار مى دانند و به هیچ رو گرامیداشت نوروز را روا نمى انگارند. اینان بر این باورند که آداب و سنن ذکر شده در این روایت ها قابل اخذ و عمل نیست و نمى توان با قاعده «تسامح در ادلّه سنن» از ضعف و سستى اینها چشم پوشید؛ چرا که با محذور بزرگى چون ترویج شعائر مجوسى روبه رور هستیم. در این جا پاره‏اى از این دیدگاه ها را مى آوریم:
آقا رضى قزوینى (در رساله اى که در سال 1062قمرى نگاشته)، شاید نخستین کسى باشد که به تفصیل، نوروز را نقد کرد. وى به طور عمده منکر تطبیق نوروز رایج با نوروز یاد شده در روایات است و از این طریق بر روایت هاى مؤید، خرده مى گیرد و پس از نقل روایت معلّى مى نویسد:
با توجه به استحباب اعمال مذکوره در نوروز و این که این اعمال، موقته است و در امثال این عبادات، اگر التزام وقت خاص نشود و در اوقات دیگر به عمل آید، بدعت مى باشد، بنابراین، تعبد به این عمل [را ] مکلّفى تواند که لااقل ظن به تعیین وقت مذکور تحصیل کرده باشد. تحصیل این ظن، لامحاله از امارات شرعیه و عرفیه تواند بود و چون در عرف به اعتبار اختلاف اصطلاحات حالیه نوروز متعدد است چنان که بعضى از آن، بعد از این مذکور مى گردد و اشهریت بعضى به بعضى ازمنه اماره نمى شود و در ظاهر قرآنْ چیزى در این باب نیست، اماره آن از روایات و اخبارْ تتبّع باید نمود. [33]
محمد اسماعیل خواجویى (م‏1173ق) تناقض هاى روایت هاى معلّى را دلیل ناتمام بودن آن مى داند و مى نویسد:
فقیر بى بضاعت گوید: به حسب ظاهرى میان این حدیث و حدیث سابق تناقض است؛ چه، در حدیث سابق مذکور است که پیغمبر(ص) در روز نوروز، امیرالمؤمنین(ع) را به دوش مبارک برداشته تا بتان قریش را از فوق کعبه به زیر انداخته، شکست و فانى ساخت، و این، بلاشبهه در سال فتح مکه معظمه بود، چنان که اخبار بسیار از طرق خاصه و عامه دلالت بر این دارد و فتح مکه معظمه در ماه مبارک رمضان سال هشتم هجرت واقع شد، چنان که شیخ مفید و نیز طبرسى و این شهرآشوب و دیگرانى روایت کرده اند، و احادیث معتبره بر این دلالت کرده است، و اکثر برآن اند که در روز سیزدهم ماه بوده، و بعضى بیستم هم گفته اند، و حرکت حضرت از مدینه در روز جمعه دوم ماه مبارک رمضان، بعد از نماز عصر بوده، و روز غدیر خم در سال دهم هجرت در حجة الوداع در روز هجدهم ذى الحجة الحرام بود. پس چگونه تواند بود که هر دو در روز، نوروز باشد؟ چه، نوروز، از قرار حساب گذشته، بعد از شش هفت سال از فتح مکه معظمه، بلکه بیشتر، به ذى الحجة خواهد رسید، نه بعد از یک سال، چنان که مقتضاى این دو حدیث است. [34]
وى ادامه مى دهد:
و چون هر دو به یک طریق از معلّى منقول است، پس ترجیح احدهما بر دیگرى من حیث السند متصور نیست، و بنابراین، مضمون هیچ یک حجت نخواهد بود، و بر آن، اعتماد نشاید کرد، و به او استدلال نتوان نمود؛ چه، تناقض در کلام معصومین(ع) غیر واقع است. پس، از این جا فهمیده مى شود که این دو حدیث، کلاهما او احدهما از معصوم تلقى نگردیده، و چون از او نباشد، حجیت را نشاید و سند شرعى نتواند بود. [35]
استاد محمد تقى مصباح در حاشیه بر «بحارالأنوار»، ذیل این روایت ها نگاشته است:
در باب نوروز، دو دسته روایت مختلف روایت شده است. یکى را معلّى از امام صادق(ع) آورده و بر عظمت و ارزش نوروز دلالت دارد و دیگرى حدیث امام کاظم(ع) است که آن را از سنّت هاى پارسیان دانسته که اسلام، آن را از میان برداشته است.
باید دانست که هیچ یک از آنها صحیح نیست و از اعتبار برخوردار نمى باشد تا بتوان بر پایه آن، حکم شرعى را اثبات کرد. گذشته از آن که روایت معلّى، ایرادهاى دیگرى دارد، از جهت تطبیق نوروز بر مناسبت هاى ماه هاى عربى. [36]
آن گاه مى نویسد:
ظاهر روایت منصور، حرمت بزرگداشت نوروز است؛ چرا که این کار، بزرگداشت شعائر کفار و زنده داشتن سنّت هایى است که اسلام، آنها را میرانده است. این روایت گرچه واجد شرایط حجّیت نیست اما مطلب کلى اى که در آن آمده (یعنى حرمت بزرگداشت شعائر کفار)، با ادلّه عامه به اثبات رسیده است و این که نوروز از آن آداب و رسوم است، به وجدانْ اثبات مى شود.
و اما فتواى فقیهان، مبنى بر استحباب غسل و روزه در نوروز، مبتنى بر قاعده تسامح در ادلّه سنن است؛ ولى این جا محل اجراى آن قاعده نیست؛ زیرا قاعده تسامح در ادلّه سنن، از مواردى که احتمال حرمت تشریعى دارند، انصراف دارد. [37]
جناب آقاى سید جواد مدرّسى در مقاله اى در مجلّه «نور علم» مى نویسد: با وجود تضارب روایات و عدم توجه قدما و کدورت متن و عدم صحت سند، فتواى به مشروعیت نوروز، و تعیین روز آن، مشکل است. راهى که باقى مى ماند، تمسک به ادلّه «تسامح در ادله سنن» است؛ و لکن تعیین روز، گفتار بعض فقهاست نه مضمون روایت؛ و ادله مذکور، شامل کلام فقها نمى شود.
از جهت دیگر، عید نوروز از شعائر مجوسى و محتمل الحرمه است و ادله تسامح در سنن چنان که بعضى گفته اند از چنین موردى منصرف است. [38]
آقاى رسول جعفریان نیز در این باره گفته است: این بود آنچه در منابع شیعه قرن ششم درباره نوروزْ نقل شده است. در این باره، مهم، همان روایت معلّى بن خنیس است و جز آن، چیزى درباره تایید نوروز به چشم نمى خورد. منشأ آنچه در آثار بعدى درباره استحباب غسل روز نوروز و نماز و دعاى مربوطه آمده، همین نص است و بس. البته مطالب دیگرى نیز افزوده شده که منشأ آنها را اشاره خواهیم کرد. [39]
و در جاى دیگر گفته است:
و مشکل این دو حدیث (منظور، دو حدیثى است که ابن فهد حلّى در تأیید نوروز از معلّى نقل کرده است)، آن است که در منابع کهن شیعه نیامده است. افزون بر آن، روایات مزبور که در اصل باید یکى باشد، حاوى دو نوع آگاهى درباره روز نوروز است که این، خود، منشأ شبهه درباره آن شده و احتمال جعل آن را تقویت مى کند. افزون بر آن، دانسته است که، ابن غضایرى گفته: «غالیان روایاتى را به معلّى بن خنیس نسبت داده اند و نمى توان بر اخبار وى اعتماد کرد». در این صورت، این روایت که بى گرایش غالیانه یا نگرش افراطى همه نیست ، از همان دسته مجعولاتى مى باشد که غالیان به معلّى نسبت داده اند. باید این دو نکته را نیز یادآورى کرد که گفته شده قرامطه (گرایشى وابسته به مذهب افراطى اسماعیلیه) دو روز را در سال که نوروز و مهرگان بوده روزه مى گرفته اند. بلافاصله باید تأکید کنیم که مجوسیان، نه تنها نوروز را روزه نمى گرفته اند، بلکه به نقل بیرونى اساساً «مجوس را روزه‏اى نیست و هر کس از ایشان روزه بگیرد، گنه کرده است». [40]

ب. موافقان

آداب نوروز از قبیل روزه، نماز، ادعیه، در کتب حدیثى و فقهى، از زمان شیخ طوسى در میان عالمان شیعه رواج داشته است.
شیخ طوسى (م‏460ق) در «مصباح المتهجد)، [41] پس از او ابن ادریس (م‏598ق) در «السرائر) [42] و سپس یحیى بن سعید (م‏589ق) در «الجامع للشرائع) [43] و پس از وى، شهید اول (م‏786ق) در «القواعد و الفوائد) [44] و نیز «الدروس) [45]و «البیان) [46] و «الذکرى) [47] و «اللمعة) [48] بدان اشاره دارد.ابن فهد (م‏841ق) در «المهذّب البارع) [49] و محقق کَرَکى (م‏940ق) در «جامع المقاصد) [50] و شهید ثانى (م‏966ق) در «المسالک) [51] و «شرح اللمعة) [52] و محقق اردبیلى(م‏993ق) در «مجمع الفائدة و البرهان) [53] و شیخ بهایى(م‏1030ق) در «جامع عباسى) [54] و «الحبل المتین) [55] و فاضل هندى(م‏1137ق) در «کشف اللثام) [56] و شیخ یوسف بحرانى (م‏1186ق) در «الحدائق الناضرة) [57] و کاشف الغطاء (م‏1228ق) در «کشف الغطاء) [58] و نراقى (م‏1245ق) در «مستند الشیعة) [59] و صاحب جواهر در (م‏1266ق) «جواهر الکلام) [60] و شیخ انصارى (م‏1281ق) در «کتاب الطهارة) [61] بدین آدابْ فتوا داده‏اند.
همچنین در کتب فتوایى و فقهى معاصر، چون: العروة الوثقى، [62] جامع المدارک، [63] المستند [64] فتوا بدین آداب به چشم مى خورد.
در کتب روایى نیز چنان که در بخش نخست آوردیم ، آداب نوروز، در: مصباح المتهجّد، وسائل الشیعة و بحارالأنوار، یاد شده است؛ چنان که روایت هایى نیز که به گونه اى ضمنى نوروز را تأیید مى کنند در: الکافى، کتاب من لایحضره الفقیه و دعائم الاسلام منقول است.
شاید همین کثرت فتواها و نقل ها سبب شده است که صاحب «جواهر» بگوید:
غسل روز نوروز، نزد متأخران مشهور است؛ بلکه مخالفى در آن ندیدیم. [65]
بجز این، تلاش محدّثان و فقیهان در پاسخگویى به دیدگاه مخالفان نیز درخور درنگ است. علامه مجلسى در «بحارالأنوار»، بیشترین کوشش را در این باره به انجام رسانده و شبهه هاى مخالفان را پاسخ گفته است؛ وى در قسمتى از نوشتار مفصلش در نقد روایت ابن شهرآشوب (در مذمت نوروز)، مى نویسد:
این حدیث، با روایت هایى که معلّى بن خنیس آورده مغایرت دارد و بر جایگاه نداشتن نوروز در شریعتْ دلالت دارد؛ لیک روایت هاى معلّى از نظر سند، قوى تر و نزد اصحاب ،مشهورتر ند.
از سوى دیگر مى توان گفت که این، حدیث تقیه است؛ چرا که در روایات «مناقب»، مطالبى ذکر شده که زمینه تقیه دارد. [66]
پس از وى نیز عالمان دیگرى به پاسخگویى اجمالى یا تفصیلى گام برداشته‏اند.
شیخ انصارى در نقد روایت «مناقب» مى گوید:
روایت «مناقب» نمى تواند با احادیث معلّى معارضه کند؛ زیرا روایت معلّى نزد اصحاب، از شهرت بیشترى برخوردار است و احتمال تقیّه در روایت «مناقب» وجود دارد. [67]
همچنین صاحب «جواهر» در دفاع از روایت هاى معلّى و نقد حدیث «مناقب» مى نویسد:
روایت معلّى جاى مناقشه در سند و دلالت ندارد؛ چنان که حدیث «مناقب» نمى تواند با آن معارضه کند؛ چرا که با سستى اى که در آن مشهود است، احتمال تقیه نیز در آن مى رود. [68]
گفتنى است حمل روایت «مناقب» بر تقیه بعید نیست؛ چرا که اهل سنّت، روزه نوروز را مکروه مى دانند. [69] و بدین جهت، در تعارض روایت هاى معلّى و «مناقب»،
جانب روایات معلّى رجحان مى یابد.
بجز اینها، رساله ها و کتبى نیز در تأیید فضیلت نوروز و روایات معلّى تدوین شده، که برخى به چاپ رسیده و برخى دیگر، خطى باقى مانده>اند. [70]

سه. ارزیابى نهایى

چنان که پیش از این یاد شد، این نوشتار، نوروز را از منظر حدیث و روایت مى کاود و از تاریخ و تقویم نگارى و فقه، تنها آن را برمى رسد که به گونه اى با حدیث و روایتْ مرتبط شود و در نقد یا تأیید آن، سودمند افتد.
اینک نکته هایى درباب این روایاتْ آورده مى شود تا پس از آن به جمع بندى نهایى نزدیک شویم.
یکم: در نقد نوروز، چهار حدیث آوردیم. این احادیث، به هیچ رو قابل تصحیح و اعتبار نیستند؛ زیرا:
1. روایت اول و چهارم، مضمونى واحد دارند که اوّلى در مصادر شیعه و دومى در مصادر اهل سنّت یاد شده است. روایت شیعى را به قطب راوندى (از عالمان قرن ششم) نسبت داده اند که در کتاب «مستدرک الوسائل» حاجى نورى (م‏1320ق) روایت شده است. این روایت، گذشته از آن که در مصادر کهنْ موجود نیست، مضمون آن را هم نمى توان تأیید کرد؛ زیرا چگونه دو عید باستانى ایرانى در جزیرة العرب در سال هاى نخستین اسلام، رایج و مرسوم بود که پیامبر(ص) آنها را با فطر و اضحى منسوخ بدارد؟! بى تردید، نوروز و مهرگان، از آیین هایى باستانى ایرانیان اند که آوازه شان، پس از ارتباط اعراب با ایرانیان، بدان سرزمین رفته است و پیش از آن، آن چنان مقبول مردمان نبوده اند که پیامبر(ص) آنها را با اعیاد اسلامى نسخ کند.
حدیث دیگر، آن است که آلوسى آورده است و تعبیرهاى «نوروز» و «مهرگان» در متن آن نیست و ظاهراً راویان، این دو را از روى احتمال (نه قطع و یقین)، به روایت افزوده اند. بدین رو آلوسى پس از نقل حدیث مى گوید: «قیل: هما النیروز والمهرجان». گفتنى است که برخى نویسندگان، این اضافه را به آلوسى نسبت داده اند که جزو حدیث آورده است:
آلوسى در «بلوغ الارب»(ج‏1، ص‏364، قاهره، 1925م) نقل مى کند که انصار، عید نوروز و مهرگان را بر حضرت رسول(ص) عرضه کردند. حضرت فرمودند: خداوند متعال، بهتر از آن را (فطر و اضحى را) به من داده است. [71]
چنان که پیش از این آوردیم، روایت آلوسى چنین است:
قدم النبى(ص) المدینة و لهم یومان یلعبون فیهما. فقال: «ما هذا الیومان؟». فقالوا: کنّا نلعب فیهما فى الجاهلیة. فقال: «قد أبدله اللّه تعالى بهما خیراً منهما: یوم الأضحى و یوم الفطر». قیل: هما النیروز و المهرجان.
2. روایت «مناقب»، گذشته از آن که مرسل است و با تعبیر «حُکیَ (آورده اند)» نقل شده است، نه حاکى آن معلوم است و نه مصدر نقل ابن شهرآشوب.
3. روایت بخارى که على(ع) هدیه نوروز را نمى پذیرفت، گذشته از آن که با روایت دیگر بخارى که على(ع) هدیه نوروز را مى پذیرفت معارضه دارد، با نقل هاى بسیار دیگر شیعى نیز ناسازگار است و نمى توان به آن، استناد جُست.
دوم: در ارزیابى سندى روایت هاى موافق، مى توان چنین گفت:
1. روایت کلینى از سند معتبر برخوردار است.
2. روایت شیخ طوسى از معلّى، اگر چه بدون سند است، لیکن وى در کتاب «فهرست» به کتاب معلّى سند معتبر دارد. [72] محتمل است آن روایت، براساس همین سند باشد.
3. علامه مجلسى در« زاد المعاد» مى گوید: «به اسانید معتبره از معلّى بن خنیس که از خواص حضرت صادق(ع) بوده است، منقول است) [73] و سپس روایتى را نقل مى کند که ذیل آن، مطابق روایتى است که شیخ در «مصباح» آورده است.
4. نقل این روایت ها در مصادر کهنى چون: الکافى، کتاب من لا یحضره الفقیه، مصباح المتهجّد و دعائم الاسلام، مى تواند شاهدى بر اعتبار آنها باشد.
بر این پایه مى توان گفت از مجموع احادیث دوازده گانه مى توان این مطلب را به پیشوایان دینى نسبت داد که رفتار ایرانیان در گرامیداشت نوروز، در مرأى و منظر آنان بوده و نه تنها مخالفتى با آن نکرده اند، بلکه نسبت به اصل آن و پاره اى رفتارهاى ضمنى آن، روى خوش نشان داده و تشویق کرده‏اند.
بلى؛ ما معتقدیم که بر پایه این احادیث و بدون شواهد تاریخى دیگر، نمى توان خصوصیت هاى موجود در آنها را به اثبات رساند و اشارات تاریخى موجود در آنها را تأیید کرد. چنان که به جهت برخى نکات تاریخى نامعلوم در آنها نمى توان این کلیّت را تضعیف کرد و نادیده انگاشت.
سوم: بررسى مصادر کهن، نشان مى دهد که نوروز به عنوان یک آیین ایرانى، در فرهنگ مسلمانان و شیعیانْ رواج داشته است.
اینک شواهد این امر را بجز روایات یاد شده، بازگو مى کنیم:
1. به اعتقاد برخى متخصصان تبدیل گاه شمار، در جلسه مشورتى خلیفه دوم براى تعیین تقویم، هرمزان تازه مسلمانْ شرکت داشت و تقویم ایرانى را براى حاضران شرح کرد و خلیفه، آن تقویم را براى امور دیوانى و خراج پذیرفت‏ [74] و روشن است که نوروز، جزئى از تقویم ایرانى به شمار مى رود.
2. نجاشى در شرح حال ابوالحسن نصر بن عامر بن وهب سنجارى نوشته است که وى از ثقات شیعیان است و کتاب هایى دارد، از جمله: «کتاب ما روى فى یوم النیروز». [75]
همچنین ابن ندیم درباره صاحب بن عبّاد، آورده است که «کتاب الأعیاد و فضائل النیروز» نگاشته است. [76]
در دوره صفویه نیز نوروزیه هایى بسیار به قلم علماى دینْ تحریر شد. [77]
3. خراج در دوره عباسیان بر اساس نوروز تنظیم مى شده است. [78]
4. خلفاى اموى و عباسى هدایاى نوروز را مى پذیرفته اند؛ بلکه دستور مى داده اند تا برایشان ارسال گردد. [79]
گفتنى است در برخى مناطق، حاکمان اهل سنّت، گرفتن هدایاى نوروز را منع مى کردند؛ چنان که از برگزارى مراسم نوروز، ممانعت به عمل مى آوردند. [80]
5. از دیرباز تاکنون، نوروز در سروده هاى شاعران تازى گو و پارسى زبانْ حضور جدّى دارد و این نیز شاهدى گویا بر حضور نوروز در فرهنگ ایرانیان مسلمان است. [81]
با توجه به این شواهد و امور دیگر، نوروز را در دوره اسلامى از شعائر مجوسى دانستن، سخنى نا صواب است؛ چنان که آن را ترویج آیین آتش پرستان انگاشتن، واقعیت خارجى ندارد. گذشته از اینها در روایات اسلامى و سخن فقیهان، فضیلت روزه نوروز مطرح است و به نقل بیرونى: «مجوس را روزه اى نیست و هر کس از ایشان روزه بگیرد، گناه کرده است». [82]
گیریم روزگارى نیز نوروز چنان بود؛ ولى زمانى که در عرف ایرانیان مسلمان، آن حالت از میان رفت، دیگر ذَمّى بر آن نیست. همان گونه که امام خمینى فتوا داد که شطرنج، اگر روزى ابزار قمار نباشد، حرمتى در بازى با آن نیست‏ [83] و استاد مطهرى، مجسمه سازى را مجاز دانست؛ چرا که فلسفه حرمت آن،به جهت فاصله گرفتن از دوران بت پرستى، از میان رفته است‏ [84] و نمونه هاى بسیار دیگر.
اصولیان را قاعده اى است که در این جا به کار آید. آنان گویند اگر در میان مردمان، آداب و رسومى رواج داشت و در جان و دل آنان رسوخ یافته بود، چنانچه شرع با آن روى خوشى ندارد و مى خواهد آن را طرد سازد، باید ادله اى روشن و قوى که همپاى سیره باشد، ارائه دهد وگرنه نمى توان گفت شارع از آن سیره بیزار است و آن را طرد کرده است. به تعبیر دیگر، سیره هاى راسخ و استوار را نمى توان با عمومات یا ادلّه سست بنیان طرد کرد؛ بلکه دلیل مانع و رادع باید به اندازه قوت سیره، قوت داشته باشد.
بر این اساس و با توجه به آنچه در ریشه دارى نوروز و گذشته اش در میان ایرانیان گفته شد، دلیلى بر منع و ردع آن از سوى شرع در دست نیست؛ چرا که ادلّه خاص چنان که یاد شد موهون است که وجهش گذشت و عمومات را نیز در چنین مواردى یاراى رویارویى نخواهد بود.
چهارم: اگر بپذیریم که روایت هاى موافقْ قابل اعتماد نیستند و نمى توان بر پایه آنها رأى و حکمى را اثبات کرد، همچنان که نمى توان بر دسته دوم از احادیث تکیه زد، در این فرض باید حکم نوروز را با اصل اوّلى و قاعده عام دینى نشان داد.
همان گونه که در ابتداى مقاله گذشت، اسلام که دینى جهانى است و همه انسان ها را به سوى خود فراخوانده است، به اقتضاى خصلت جهان شمولى اش، هیچ گاه به معارضه سنّت ها و آداب و رسوم ملّى نرفته، مگر آن جا که ترویج باطل باشد یا به تثبیت خرافه اى انجامد و یا ملازم با محرّمات شرعى گردد.
آیین نوروز، قرن هاست در ایران اسلامى بر پاداشته مى شود و مسلمانان، نه به عنوان ترویج آیین مجوس، بلکه به عنوان آیینى ملّى بدان مى نگرند. بمانَد که رسم نوروز، پیش از آیین زردتشت نیز در ایران برپا بوده است. [85]
از سوى دیگر، نوروز، تثبیت خرافه اى باطل که با دین ناسازگار باشد، نیست و در سرشت خود، محرّمات شرعى را به همراه ندارد؛ ولى اگر کسى یا کسانى آن را به محرّمات بیالایند، این بدان ماند که سایر کردارهاى مباح و حتى امور شرعى را با محرّمات شرعى همراه کنند، که طبعاً معنایش ناپسند شدن آن امر مباح یا شرعى نیست؛ بلکه آنان که چنین مى کنند، قابل سرزنش و مذمت اند.
از سوى دیگر، بسیارى از رفتارهاى پسندیده، چون: پاکیزگى و آراستگى، سیر و سفر، دید و بازدید، بخشش و دلجویى، هدیه دادن در این رسم و آیین به انجام مى رسد که از نگاه شرع و عقل، ستودنى است.
با این وصف، ایستادگى در برابر این آیین ملّى، از زاویه شرع و دین، مستندى محکم ندارد و نشاید بدان دامن زد.
پنجم: آنچه تأیید شده یا مورد ردع قرار نگرفته، چیزى است که در عرف عمومى ایرانیان، نوروز نامیده مى شود. اگر در طول زمان، تغییراتى در آن صورت گرفته است که همین عرف عمومى آنها را برمى تابد، خللى در این امضا یا عدم ردع شرعْ وارد نمى سازد.
بر این پایه، ایرادى که برخى فقیهان و نویسندگان در این موضوع گرفته اند (که نامعلوم بودن روز نوروز و تغییر آن، به شرعى بودنش لطمه مى زند)، پذیرفتنى نیست.
حاصلْ آن که:
1. روایت هاى وارد شده در مخالفت با نوروز، به هیچ روى قابل تأیید و اعتبار نیستند.
2. در روایت هاى موافق، به جهت شواهد و قرائن یاد شده، مى توان گفت که اصل آیین نوروز، مورد امضا و تأیید است؛ گرچه خصوصیت هاى یاد شده در احادیث را نمى توان تأیید کرد.
3. از آن رو که نوروز در میان ایرانیان در دوره اسلامى رایج بود و به عنوان سیره اى عمومى استمرار داشت، نمى توان طرد و ردع آن را از سوى شارع با قواعد کلّى یا ادلّه سست پذیرفت؛ بلکه ردع چنین سیره هایى نیازمند ادلّه خاص و قوى است.
4. اگر بپذیریم که ادلّه موافق و مخالف، هیچ کدام قابل اعتماد و تأیید نیست، اقتضاى قواعد عمومى دینى، عدم مخالفت با نوروز است. [86]

پی‌نوشت‌ها:

[33]. نامه مفید، ش‏9، ص‏215.
[34]. همان، ص‏218.
[35]. همان جا.
[36]. بحارالأنوار، ج‏56، ص‏100(پاورقى).
[37]. همان جا.
[38]. نور علم، ش‏20، ص‏115.
[39]. نامه مفید، ش‏9، ص‏206.
[40]. همان، ص‏210.
[41]. مصباح المتهجد، ص‏591.
[42]. السرائر، ج‏1، ص‏315.
[43]. الجامع للشرائع، ص‏33.
[44]. القواعد و الفوائد، ج‏1، ص‏3.
[45]. الدروس، ص‏2.
[46]. البیان، ص‏4.
[47]. الذکرى، ص‏23.
[48]. اللمعة، ص‏34.
[49]. المهذّب البارع، ج‏1، ص‏194-195.
[50]. جامع المقاصد، ج‏1، ص‏75.
[51]. شرح اللمعة، ج‏1، ص‏316.
[52]. مسالک الأفهام، ج‏1، ص‏171.
[53]. مجمع الفائدة والبرهان، ج‏2، ص‏73.
[54]. جامع عباسى، ص‏11 و 78.
[55]. الحبل المتین، ص‏80.
[56]. کشف اللثام، ج‏1، ص‏11.
[57]. الحدائق الناضرة، ج‏4، ص‏212.
[58]. کشف الغطاء، ص‏324.
[59]. مستند الشیعة، ج‏1، ص‏208.
[60]. جواهر الکلام، ج‏5، ص‏40.
[61]. کتاب الطهارة، ص‏328.
[62]. العروة الوثقى، ج‏1، ص‏461 و ج‏22، 242.
[63]. جواهر الکلام، ج‏5، ص‏40.
[64]. جامع المدارک، ج‏3، ص‏182.
[65]. المستند، ج‏17، ص‏299.
[66]. بحارالأنوار، ج‏56، ص‏100.
[67]. کتاب الطهارة، ص‏328.
[68]. جواهر الکلام، ج‏5، ص‏40.
[69]. بدائع الصنائع، ج‏2، ص‏79؛ المغنى، ج‏3، ص‏99.
[70]. چاپ شده ها مانند: رساله نوروزیه، سید هاشم نجفى یزدى، 1371قمرى. براى نسخه هاى خطى بنگرید به: الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج‏24، ص‏379-384؛ نامه مفید، ش‏9، ص‏213-215، مقاله« نوروز در فرهنگ شیعه».
[71]. نور علم، ش‏8، ص‏108.
[72]. الفهرست، شیخ طوسى، ص‏193.
[73]. زاد المعاد، ص‏482.
[74]. گاهشمارى هجرى قمرى و میلادى، دکتر رضا عبداللهى، ص‏25-26.
[75]. رجال النجاشى، ص‏428.
[76]. الفهرست، ابن الندیم، ص‏190.
[77]. بنگرید: الذریعة، ج‏24، ص‏379-348؛ نامه مفید، ش‏9، ص‏213-215، مقاله (نوروز در فرهنگ شیعه).
[78]. تاریخ الطبرى، ج‏9، ص‏218 و ج‏10، ص‏39 و ج‏11، ص‏203.
[79]. تاریخ الیعقوبى، ج‏2، ص‏306 و 313؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ص‏550.
[80]. نامه مفید، ش‏9، ص‏208-207.
[81]. نوروزگان، ص‏167-197؛ نامه مفید، ش‏9، ص‏207-206؛ نور علم، ش‏20، ص‏104، 106، 107.
[82]. الآثار الباقیة، ص‏230، آثار الباقیه، ص‏357.
[83]. صحیفه نور، ج‏21، ص‏15.
[84]. تعلیم و تربیت در اسلام، ص‏46 .
[85]. آیین ها و جشن هاى کهن در ایران امروز، محمود روح الامینى، تهران: آگاه، ص‏38-36.
[86]. جهت آگاهى بیشتر، بنگرید به: بحارالأنوار، ج‏59، ص‏91-143؛ زادالمعاد، ص‏485-842؛ المهذّب البارع، ج‏1؛ بلوغ الارب، ج‏1، ص‏348-357؛ الخطط المقریزیة، ج‏1، ص‏369-367؛ الآثار الباقیة، ص‏212-33؛ رساله نوروزیه، سید هاشم نجفى یزدى ( یزد: پاینده)؛ نوروز در تاریخ و دین، سید عبدالرضا شهرستانى (نجف: مطبعة الآداب)؛ النوروزه أثره فى الادب العربى، فؤاد عبدالمعطى الصیاد (جامعة بیروت، 1972م)؛ نوروز، تاریخچه و مرجع شناسى، پرویز اذکایى (وزارت فرهنگ و هنر، 1353)؛ النوروز فى مصادر الفقه والحدیث، مرکز المعجم الفقهى (قم)؛ نوروزگان، مرتضى هنرى (سازمان میراث فرهنگى، 1377)؛ «نوروز در فرهنگ شیعه»، رسول جعفریان (نامه مفید، ش‏9، ص‏201220)؛ «نوروز در تاریخ و اسلام»، سید جواد مدرسى (نور علم، ش‏20، ص‏115-103)؛ (عید نوروز و صبغه هاى اسلامى آن)، ابراهیم شکورزاده (مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه مشهد، سال 15، ش‏1و2، ص‏258 242)؛ «نوروز ایرانى در تقویم اسلامى»، ابوالفضل نبئى (مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه مشهد، سال 15، ش‏4، ص‏738 703).

چهارشنبه 30/12/1391 - 18:4
دانستنی های علمی
دانستنی هایی درباره عید نوروز(2)

تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی راد
منبع: راسخون

هفت سین

فلسفه هفت سین چیست؟
به طور مقدمه باید دانست که عدد "هفت" نزد ایرانیان قدیم مقدس بود و به خاطر ستارگان هفتگانه یعنی « زهره ، مشتری ، عطارد ، زحل ، مریخ ، زمین و خورشید » عدد هفت را گرامی می داشتند. نیاکان ما که زرتشتی بودند ، اعتقاد داشتند که عقل مقدس یعنی " اهورامزدا " که به او "سپند مینو" نیز می گفتند ، شش وزیر بزرگ به نام "امشاسپندان" دارد که یعنی مقدسان جاویدان و این شش امشاسپند با "سپندمینو" تشکیل (هفت سپند) می دهند.علت این که هفت سین به راستی هفت سین است ، اشاره به هفت "امشاسپند" است و چون کلمه "سپند" با سین شروع می شده ، روی این اصل به علامت آن هفت مقدس جاودانی ، چیزهائی در نظر گرفته شده که هم با حرف سین شروع شده باشند و هم مورد استفاده مثبت بشر واقع شوند.
اعضاى خانواده همه در تب و تابند، تا ساعت تحویل سال نو اندکى بیشتر نمانده ، دختر خانواده با نگرانى سفره هفت سین را مى نگرد ، گاه چیزى را اندکى جابجا مى کند، زاویه آیینه را تغییر مى دهد تا قرآن و سبزه در دل آن بنشیند، همه اعضاى خانواده به دور سفره عید مى نشیند و سال نو را با صمیمت آغاز مى کنند. نوروز درپاى سفره ایى که اجزاء آن همگى راز آلود و زیبایند آغاز شده است ؛ سنت زیبایى که خانواده را ملزم مى سازد دراین لحظه همه در کنار یکدیگر قرار گیرند نقش برجسته و مهمى در وفاق و همبستگى میان اعضاء خانواده دارد به ویژه اهمیت این سنت وقتى آشکار مى شود که در جوامع امروز با کمرنگ شدن ارزش و اهمیت خانواده روبرو هستیم. اجزاء سفره عید یا سفره هفت سین و نماد آن اجزاء چیست از کجا آغاز شده و چگونه به ما رسیده است؟ سفره هفت سین با نوروز پیوند نا گسستنى دارد و جزیى از آن است، و چنانکه در مقاله " بدین بایستگى روزى " آمد ، گذشته نوروز و نقطه آغازین آن چندان مبهم و به افسانه آمیخته است که براى یافتن چرایى آن جز توسل به اسطوره ها و افسانه ها راهى باقى نمى ماند.
امروزه این خوان نوروزى در اقصى نقاط کشور گسترده مى شود: " سفره ایى محدود به ترکیب لغوى سین درهمه جا رایج نیست اما اصل گسترش سفره عمومیت دارد. چه در تمام شهرها و روستاهاى ایران گسترده مى شود... این خوان مجموعه اى است بسیارمتنوع از آنچه که در زندگى به آن محتاجند"(25) برخلاف تصور عامه که هفت سین را فرا گیر و همگانى مى دانند انواع ترکیبات دیگر با عدد هفت در کشورمان رایج است مانند هفت شین که درمیان هموطنان زرتشتى رواج دارد: بعضى هفت سین را در اصل هفت شین مى دانند: شراب و شکر، شهد و شیر ، شمع و شمشاد و شانه یا شایه ( میوه) و برخى آن را صورت دگر گونه هفت چین مى آورند یعنى هفت چیز چیده شده از درخت. این سنت ارزنده چنان مسخ شده که هفت میم نیز بر سر سفره نهاده اند: مرغ ، ماهى ، میوه ، ماست ،مربا، مسقطى و میگو"(26) چنانکه بر مى آید در سفره عید آنچه مشترک است عدد هفت است و آینه و کتاب مقدس ( در میان مسلمانان قرآن و زرتشتیان اوستا) و البته آب وماهى زنده در درون آن .
عدد هفت عددى مقدس در نزد ملل مختلف است واز جمله در ایران به دلایلى این عدد مقدس شمرده مى شده است: هفت آسمان، هفت شهرعشق، هفت خوان رستم و هفت سین یا شین یا میم سفره عید از حضور مستمر این عدد در سنن و عقاید این ملت حکایت دارد. " هفت نزد ایرانیان عدد مقدسى است و با هفت امشا سپندان یا هفت جاودانه مقدس ارتباط کامل دارد"(27) امشاسپندان یا جاودانان مقدس، مقدسان بى مرگ یا جاودانان پاک، صفات پاک اهورامزدا هستند و نامهایشان به ترتیب عبارتند از: ( واژه ها به صورت فارسى آمده نه پهلوى و اوستایی)؛1- بهمن 2- اردیبهشت 3- شهریور 4- سفندارمذ یا اسفند 5- خرداد 6- اَمـِرتات یا امرداد یا بنابر غلط مشهور مرداد. " آنچه از اوستا بر مى آید در راس این شش امشاسپندان گاه "سپنته مئینیو" قرار داشته و گاه اهورا مزدا، و با این افزوده عدد هفت را کامل مى کرده اند.
همچنین گاه به جاى اهورا مزدا، ایزد سروش را براى کامل کردن عدد هفت افزوده اند"(28) متاسفانه تاکنون میان اجزاء هفت سین ( آنچه بیشترین فراوانى را میان ملت ایران دارد) و هفت امشاسپند ارتباط معنایى یافت نشده است :وهومن یا بهمن به معناى اندیشه نیک اشه وهیشته یا اردیبهشت به معناى بهترین و بالاترین راستى و پاکى خشثروئیریه یا شهریور با معناى بهترین و بالاترین راستى و پاکى سپنته آرمئى تى یا سفندارمذ ( اسفند) فروتنى مقدس هئوروتات یا خرداد: رسایى و تندرستى امرتات یا بیمرگى ( الف در اول کلمه امرتات نفى کننده است مرداد به تنهایى به معنى مرگ و نیستى است) " اگر در درازاى زمان هفت "سینی" یا هفت میوه یا گل یا سبزى که با سین آغاز مى شوند و هر یک با نشانه اى از با رورى و تندرستى تلقین شده اند، در آنجا باید پاى ذوق لطیف ایرانى را جستجو کرد. آن چیزهایى که امروزه، خوان ما را زنیت مى بخشد و همه اهل خانه را به جهانى از شادى و سرسبزى فرا مى خواند چیست، سبزه نو دمیده است و سنبل خوش بر و خوش بو، سیب که میوه اى بهشتى نام گرفته است و نمادى از زایش است ، سمنو این مائده تهیه شده از جوانه گندم که بخشى از آیین هاى باستانى را یاد آورى مى کند.
سنجد که بوى و برگ و شکوفه درخت آن محرک عشق و دلباختگى است. سیر که از دیر زمان به عنوان دارویى براى تندرستى شناخته شده است، دانه هاى سپند(اسفند) که نامش به معنى مقدس است و دانه هاى به رشته کشیده آن زینت بخش خانه هاى روستایى و دافع چشم بد. ما بر این خوان آیینه مى گذاریم که نور و روشنایى مى تاباند، شمع مى افروزیم که روشنایى و تابش آتش را به یاد مى آورد ، تخم مرغ که تمثیلى از نطفه و بارورى است، کاسه آب زلال به نشانه همه آبهاى خوب جهان و ماهى زنده در آب به نشانه تازگى و شادابى ."(29) با مقایسه اى میان معناى نام امشاسپندان ( که نام 6 ماه از سالهاى شمسى نیز هست) و کنایات و استعاره هاى اجزاء سفره هفت سین آشکار مى گردد که جز سپنته و اسفند که تنها تکرار واژه است ایندو ارتباط دیگرى با یکدیگر ندارند و این ناشى از مسخ و قلب این سنت کهن در طى اعصار طولانى است.
به هر روى تنها مى توان گفت که خوان نوروزى که اجزاء آن با عشق چیده شده است ، بر رخسار زیباى محبت و مودت خانوادگى زیبایى طبیعت و رنگ هاى اعجاب آور آن را هم خواهد افزود .
چرا که نوروز جشن طبیعت و جشن نوشدن زندگى است.
هفت سین قرآنی
بسیاری از بزرگان سفارش نموده اند که در هنگام تحویل سال جدید به یاد خدا وند متعال و سپاسگزارنعمتهای بی شماری که به مخلوقاتش ارزانی داشته، باشیم. وچه زبیاست که پای سفره هفت سین به تلاوت قرآن مجید بپردازیم تا سال جدیدی که پیش رو داریم با برکت و الطاف الهی همراه باشد. در ذیل به هفت آیه از کلام الله مجید که با سلام و حرف«س» شروع می شود، اشاره شده که بسیار به جاست در هنگام تحویل سال قرائت شود.
1ـ سلام قولا من رب رحیم. سوره یس آیه 58
2ـ سلام على نوح فی العالمین. سوره صافات آیه 79
3ـ سلام على ابراهیم. سوره صافات آیه 108
4ـ سلام على موسى و هرون. سوره صافات آیه 119
5ـ سلام على آل یاسین. سوره صافت آیه 129
6ـ سلام علیكم طبتم فادخلوها خالدین. سوره الزمر آیه 73
7ـ سلام هی حتى مطلع الفجر. سوره قدر آیه 6

نوروز، در تاریخ و تقویم

جشن و شادی لازمه زندگی هر انسان طبیعی و امیدوار است. گذشته از آن، پرداختن به آغاز سال دارای معنایی است، معنایش آنست كه ما بدانیم سالی از زندگانیمان پایان یافته، سالی در آغاز یافتن است، سالی گذشته و سالی می آید از آن كه گذشته یاد كنیم و نیكی ها و بدی های خود را بسنجیم و برای آن كه می آید برنامه ای گذاریم و نیكی هایی را به اندیشه گیریم پیداست كه این كارها باید با احساسات نیك و پاكدلانه و نیكخواهانه توام باشد، با شادی و امیدواری همراه باید باشد.
درباره تاریخچه نوروز تا كنون سخنان فراوان گفته و نوشته اند كه بخشی از آنها افسانه های بی پا و كهن و مسخ شده بخشی نیز بیشتر درباره چگونگی برگزاری آیین های آن در دوره هایی گوناگون تاریخ کشور ما است و می توان گفت، هنوز تجزیه و تحلیل تاریخی مستند و جستجوی دانشی در انگیزه های پیدایش این عید بزرگ آریایی انجام نگرفته و ریشه های علمی و نجومی آن چنانكه باید و شاید روشن نگردیده است. بجز ابوریحان بیرونی و نویسنده نا معلوم نوروزنامه كمتر كسی درباره بنیاد پیدایش نوروز اندیشیده و تحقیق كرده است.
اما افسانه ها درباره پیدایش نوروز فراوان است از آن جمله : پرواز جمشید در هوا، به مظالم نشستن او در نوروز، آغاز گشتن آسمان، تجدید دین، ساختن تخت و تابیدن نور بر آن، گشتن فلك و برج ها، گردونه بلور جمشید، تخت جمشید در برابر آفتاب، بر گوساله نشستن جمشید و از این گونه مطالب كه اگر هم مبتنی بر وقایعی بوده اند همه فراموش و مسخ شده، صورت خرافه و افسانه بر خود گرفته اند
ابوریحان بیرونی در كتاب ( التفهیم لاوایل صناعه التنجیم ) در سبب نهادن نوروز می نویسد نوروز چیست؟ نخستین روز است از ماه حمل، زین جهت روز نو نام كردند زیرا كه پیشانی سال نو است. باز می نویسد: اعتقاد آریایی ها اندر نوروز نخستین آنست كه اول روزی است از زمانه و بدو فلك آغازید به گشتن.
اما دركتاب نوروزنامه كه در اواخر سده پنجم هجری تالیف شده درباره منشائ نوروز و تحولات آن اشاره هایی دقیق و سودمند و مهمی آمده است:
نویسنده نوروزنامه مانند آریائیان عهد باستان معتقد است كه در آفرینش حركت خورشید در بامداد نخستین روز فروردین از اولین درجه برج حمل شروع شد و می گوید: چون ایزد تبارك و تعالی بدان هنگام كه فرمان فرستاده كه ثبات برگیرد ( یعنی خورشید به حركت در بیاید. ) تا تابش ومنفعت او به همه چیزها برسد، آفتاب از سر حمل برفت وآسمان او را بگردانید و تاریكی و روشنایی جداگشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد بر تاریخ این جهان را پس از هزار و چهارصد و شصت و یك سال به همان دقیقه و همان روز باز رسید ... چون آن وقت را دریافتند ملكان عجم از بهر بزرگداشت آفتاب را و از بهر آن كه هر كس این روز را در نتوانستندی یافت. نشان كردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا هنگام آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند.
در جای دیگر می نویسد: چون كیومرث، اول از ملوك عجم به پادشاهی نشست و خواست كه ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند بنگریست كه آن روز بامداد آفتاب به اول دقیقه حمل آمد، موبدان را گرد كرد و بفرمود كه تاریخ از اینجا آغاز كنند و موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند.
در همین كتاب در سبب ایجاد نوروز می نویسد: اما سبب نهادن نوروز آن بوده است كه چون بدانستند كه آفتاب را دو دور بود: یكی آنكه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز، به اول دقیقه حمل باز آید. ( لیك در سال بعد به همسان وقت و روز كه رفته بود، بدین دقیقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت، همی كم شود.) و چون جمشید آن روز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن و ایین آورد، پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا كردند.
باز در جای دیگر نوشته است از این تاریخ ( یعنی از زمان نهادن تاریخ به دست كیومرث ) هزار و چهارصد سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردین و به برج نهم آمد ( در پادشاهی هوشنگ و تهمورث ) چون كبیسه نمی كردند، آغاز سال و نوروز تقریبا" در این مدت نه ماه عقب افتاده بود ) چون از ملك جمشید چهار صد و بیست و یك سال بگذشت ( 1461=421+1040 ) این دور ( یعنی دور اول از زمان تاریخ گذاری كیومرث ودور دوم از آغاز آفرینش ) تمام شده بود و آفتاب به فروردین خویش به اول حمل باز آمد ... پس در این روز كه یاد كردیم. جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود كه هر سال چون فرودین نو شود، آن روز جشن كنند و آن روز نو دانند تا آن گاه كه دور بزرگ باشد كه نوروز حقیقت بود ( یعنی نوروز حقیقی)
به هر حال نظر بیرونی و نویسنده نوروزنامه درباره منشاء نوروز چنین است كه آریایی ها عقیده داشته اند كه پس از آفرینش زمین و آسمان و هر چه در آنهاست چندین هزار سال به حال سكون و بی حركت ایستاده بوده اند چون به فرمان اهورامزدا آغاز به حركت كردند، حركت خورشید در آن هنگام از بامداد نخستین روز ماه فروردین یا روز هرمزد و از نخستین نقطه یا دقیقه یا درجه برج حمل بود ولی در سال بعد كه در آن روز و ساعت حركت كرده نتوانست به آن دقیقه برسد و ناچار آغاز سال از جای خود تغییر یافت و عقب افتاد و هر سال در درجات برج ها به طور قهقرایی تغییر یافت تا در یك دور طولانی دوباره به همان روز و ساعت كه در آغاز حركت كرده بد باز آمد و و این مدت 1460 سال طول كشید و نخستین كسی كه این روز ( یعنی نوروز حقیقی ) را دریافت كیومرث بود و آن را آغاز تاریخ تعیین كرد و دوباره دور دوم از بامداد روز هرمزد، از نخستین درجه برج حمل و روز اول بهار شروع شد.
علت گردیدن آغاز سال در درجه های مختلف برج ها و واقع شدن نوروز های همه ساله در روزهای گوناگون به طور قهقرایی این بود كه چون آریائیان طول سال خورشیدی را 365 روز و 6 ساعت و 12 دقیقه حساب می كردند، ولی به علت كبیسه نكردن چون با آن آشنایی نداشتند آغاز سال با نقطه اعتدال ربیعی هر چهار سال تقریبا" یك روز فاصله پیدا می كرد . ناچار لحظه تحویل سال و نوروز یا روز هرمزد و ماه ها در برج ها و فصل ها می گردید چنانكه در دوران پادشاهی هوشنگ و تهمورث كه 1040 سال از تاریخ گذاری كیومرث گذشته بود، آغاز فروردین ماه یا نوروز در برج نهم بود و این محاسبه تا اندازه ای درست است، زیرا در 1040 سال اگر ربع شبانه روز یا 6 ساعت تحویل خورشید از نقطه اعتدال ربیعی دور افتار باشد، در طول این مدت می شود 6240= 6 * 1040 ساعت كه با تقسیم آن به 30 روز ( تعداد روزهای ماه ) می شود هشتاد ماه و بیست روز و اگر دقیقه ها محاسبه شود، به هر حال آغاز سال پس از آن مدت در داخل برج نهم قرار می گیرد.
می گویند: چون جمشید در 1040 به پادشاهی رسید، پس از 421 سال از سلطنت او یعنی هنگامی كه 1461 سال از آغاز تاریخ كیومرثی گذشته بود، خورشید سه باره در همان روز و همان ساعت كه به نقطه اعتدال ربیعی یا جایی كه در روز نخست از آنجا آغاز به گشتن كرده بود بازگشت یعنی در نخستین دقایق و ساعت بامداد هرمزد از ماه فروردین قرار گرفت و دور سوم آغاز شد و جمشید نیز همچون كیومرث آن نوروز حقیقی را دریافت و جشن گرفت.
با علم به اینكه عقاید مربوط به آفرینش و سكون و حركت ستارگان و ماه و خورشید و زمین و آسمان به آن صورت كه بیان شده اند، جز افسانه هایی بیش نیستند ولی در پرتو آنها چند موضوع برای ما روشن و آشكار می شود كه چگونه توجه به مسایل نجومی و اختر شماری و ستاره شناسی و محاسبه حركات خورشید و رصد ستارگان و دقت و ممارست در قضایای مربوط به هیات و نجوم و گاهشماری از كهن ترین زمان ها در میان مردمان ما معمول بوده و با دسترسی نداشتن به وسایل دانشی دقیق با رصد های ساده و ابتدایی به مسایل مهمی در گاهشماری پی برده بودند كه با اندازه گیری های زمان ما از لحاظ محاسبه طول سال خورشیدی حقیقی و تعیین محل و موقع دقیق آن در برج ها چندان تفاوت فاحشی پیدا نمی كند.
اما درباره داستان ها و افسانه هایی كه در منشاء ایجاد و نسبت دادن آن به جمشید به پادشاه دوره های اساطیری ، باید در نظر گرفت كه بدون شك در ذهن و خاطره مردم ما برخی پیشامدهای تاریخی مهم وجود داشته است كه بر اثر گذشت زمان رنگ باخته و به صورت افسانه در آمده بوده است و باید در علل به وجود آمدن آنها دقت و امعان نظر كرد و از لابه لای آنها، حقایق تاریخی را بیرون كشید و در پیرامون آنها اندیشه به كار تا بشود به نتایج سودمند رسید.
در اینجا لازم است یادآوری كنیم كه هر افسانه ای از چهار پایه به وجود می آید و شكل می گیرد:
نخست، پیشامد و رخداد تاریخی بزرگ و مهمی كه نظر به اهمیتش خاطره اش در ذهن مردم باقی می ماند و سپس با گذشت زمان شكل افسانه به خود می گیرد و شاخ و برگ های گوناگون می یابد.
دوم: كسانی كه در پدید آوردن و پیدایش آن پیشامدها دست اندر كار بوده اند.
سوم : مكانی كه این پیشامدها در آن به وقوع پیوسته است.
چهارم: زمانی كه داستان در آن رخ داده است.
سه پایه آخر همواره در معرض دگرگونی و جابه جا شدن و شكل عوض كردن است و چه بسا داستانی از كسانی به كسان دیگر نسبت داده می شود یا از مكانی دیگر نقل می شود یا از نظر زمان پس و پیش برده می شود ولی آنچه همواره ثابت می ماند، هسته اصلی و مبنای پدید آمدن پیشامد است كه البته با شاخ و برگ هایی آرایش می یابد و اگر آنها را از پیرامون آنها بپیراییم و افزوده ها را از دور هسته اصلی دور گردانیم بی گمان به حقیقتی خواهیم رسید.
اكنون اگر با این نظر در داستان های مربوط به جمشید و نوروز بنگریم و آنها را تجزیه و تحلیل نماییم، نتیجه های زیر به دست خواهد آمد كه : بیگمان خاطره ای از علت بنای كاخ ها وایوان ها و تالارهای تخت جمشید در آن صفه در دامنه كوه رحمت در ذهن مردم ما باز مانده بوده می دانسته اند كه میان بنیاد این معبد عظیم یا شهر آیین با برگزاری آیین نوروز که جنبه كاملا" ملی و دینی و نجومی داشته ونیز گرد آمدن درباریان و بزرگان کشور ما و كشورهای گوناگون در این محل مقدس ارتباطی وجود داشته و نیز خاطره هایی از مراسم تحویل خورشید به برج حمل و رصد و تابیدن نخستین پرتو خورشید در بامداد نخستین روز تابستان بزرگ و فرارسیدن سال نو اجرا می گردیده است به یادها باز مانده بوده است. بدینسان با برقراری ارتباط میان ساختن و پدید آوردن تخت جمشید برای اجرای برخی مراسم و انجام دادن برخی محاسبات نجومی و رصد و اندازگیری های مربوط به وضع خورشید درنوروز و مهرگان و برگزاری جشن ها و ایین های مخصوص به این مناسبت ها و مربوط ساختن آن با واژه تخت و تابیدن خورشید بر آن و نوروز گرفتن آن روز، همه روشن می سازد كه این داستان ها چگونه به وجود آمده اند و از كجا ریشه گرفته اند.
اما باید پیشا پیش بدانیم كه نوروز یك عید و جشن كهنسال و بسیار باستانی است كه از نیاكان آریایی ما ،بما رسیده ومسلما" پیش از زردشت نیز این جشن برگزار می شده است و شاید بتوان گفت كه آیین نوروز از سده های سیزدهم و چهاردهم پیش از میلاد و حتی اوایل هزاره دوم پیش از میلاد مرسوم بوده است. پس با این پیشینه روشن می گردد كه نوروز آن چنان كه پنداشته می شود كه جشن دینی زردشتی نیست بلكه مربوط به زمان ( پوریو تكیشان ) ( پیش دینان ) بوده است از این رو در اوستا نامی از نوروز برده نشده است ولی پس از اشاعه دین زردشتی در ایران و برقراری سال شماری و گاهشماری اوستایی در ایران زمین و تطبیق دادن ماه های هخامنشی و اوستایی با یكدیگر جشن فروردگان كه عید مردگان بود در پایان سال و دهه آخر ماه اسفندارمذ اوستایی برگزار می دش، با جشن نوروز كه در آغاز ماه ( آدوكنیش) هخامنشی توام شده كم كم رنگ و بوی زردشتی به خود گرفت و به همین علت است كه تنها در برخی از كتاب های دینی دوران ساسانی از این جشن و برخی آداب مذهبی مربوط به آن یاد می شده و در دین زردشتی به چنین جشن بزرگ و دیر سال كمتر پرداخته شده است.
اما محاسبات بیرونی و به تبع او نویسنده نوروز نامه با توجه به مبدا دور تاریخ گذاری كیومرث و با در نظر گرفتن طول سال خورشیدی كه می گویند ایرانیان آن را 365 شبانه روز و 6 ساعت 12 دقیقه حساب می كردند و با توجه به كبیسه نكردن سال ها در حال متعارف كاملا" درست است. یعنی اگر در هر سال خورشیدی 6 ساعت از نقطه اعتدال ربیعی فاصله بگیرد، در یكصد سال 600 ساعت یعنی بیست و پنج شبانه روز و در هر هزار سال 250 شبانه روز تفاوت پیدا خواهد كرد و اگر بخواهیم بدانیم 365 روز را در چه مدت پر خواهد كرد باید برای این كار تناسبی ببندیم و بگوییم در هر هزار سال 250 روز در چند سال 365 روز پاسخ خواهد شد :
سال 1460=250:365*1000 و اگر دقیقه ها را نیز محاسبه كنیم، آغاز دور بعد در داخل 1461 سال خواهد افتاد و این همان رقمی است كه در نوروز نامه بدان اشاره شده و نوشته است: ( آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را و پس از هزار وچهارصد و شصت و یك سال به همان دقیقه و همان روز باز رسید. چون آن وقت را دریافتند ملكان عجم از بهر بزرگداشت آفتاب و از بهر آنكه هر كس این روز را در نتوانستندی یافت ، نشان كردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاریخ نگاه دارند.
نویسنده نوروزنامه فرارسیدن نوروزهای همه ساله را به نقطه اعتدال ربیعی و تحویل های سال های عادی را در ساعات و دقایق مختلف از شبانه روز را دور كوچك می نامد ولی حركت خورشید را در برج های دوازده گانه و دوباره بازگشتن آن به جای خود كه به حساب او 1461 سال طول می كشیده است دور بزرگ نام می دهد و فرقی میان نوروز آغاز دور بزرگ و نوروز سال های معمولی می گذارد و آن را نوروز حقیقت می خواند كه روزی بسیار بزرگ و مقدس و مهم بوده و بنابر مفاد افسانه ها و داستان ها كیومرث و جمشید و گشتاسب نیز همین نوروز ها را درك كرده بودند و درباره پرتو خورشید چنین نوروزی است كه بیرونی نوشته ( فرخنده ترین ساعات آن ساعات آفتاب است كه صبح نوروز فجر سپید به منتها نزدیكی خود می رسد و مردم به نظر كردن آن تبریك می جویند.
اكنون هنگام آن رسیده است كه بدانیم یك چنین نوروزی با این خصوصیات یعنی سالی كه حلول خورشید به نقطه اعتدال ربیعی و نخستین دقیقه برج حمل در سر ساعت 6 بامداد نخستین روز ماه فروردین یا برابر هخامنشی ان ( ادوكنیش ) انجام گرفت تنها در سال 487 پیش از میلاد به افق تخت جمشید می توانست اتفاق بیفتد و بس، زیرا با محاسبات دقیق قهقرایی و جدول هایی كه دانشمندان هیات و نجومی فراهم آورده اند معلوم می شود كه در سال 487 پیش از میلاد تحویل سال در روز 28 مارس به افق گرینویچ ساعت 2 و 39 دقیقه از نیمه شب گذشته و به افق تخت جمشید كه حدود 3 ساعت و 21 دقیقه با آن فرق دارد، در سر ساعت 6 بامداد نخستین روز ماه ( ادوكنیش ) هخامنشی یا روز هرمزد فروردین ماه اوستایی اتفاق افتاده است. پس معلوم می شود كه نوروز سال 487 پیش از میلاد یكی از آن نوروزهای حقیقی بوده كه كیومرث و جمشید و گشتاسب آن را درك كرده بودند و داریوش نیز با محاسباتی كه دانشمندان و مغان آن زمان محاسبه كرده بودند در این سال در تخت جمشید كه از سی سال پیش برای تدارك چنین جشنی ساخته شده بود دو سال مانده به پایان پادشاهی او انجام گرفته است و بدین سان پس از سالها و سده ها نوروز را در محل و موقع خود ثابت نگاه داشتند و از آن پس با معمول كردن كبیسه های یكصد و بیست ساله به انجام رسانیدند.
خوشبختانه وجود دوره های كبیسه های یكصد و بیست ساله، خود دلیل بسیار متقن بر برگزاری نوروز در سال 487 پیش از میلاد می باشد زیرا ما چون كبیسه های دوران ساسانی و شماره و ترتیب آنها را از تاریخ نمی دانیم با محاسبه قهقرایی میتوانیم مبدا و سال برقراری این گونه كبیسه گیری را بدست بیاوریم كه همان سال 487پیش از میلاد می شود.

نوروز در گستره جغرافیا

در فرهنگ و سنن هر قوم و ملتی، روزهایی وجود دارد كه ریشه تاریخی وفرهنگی داشته و جلوه ای از باورهایی است كه حتی تا مقدسات دینی و مذهبی آنها پیش رفته و هویت فرهنگی و تاریخی آن جامعه را به نمایش گذاشته است.
یكی از این روزها مربوط به سال نو خورشیدی می باشد كه یكی از شایعترین آیین های جهانی است و كمتر تمدنی را خواهیم یافت تا از آن تهی باشد، هر قومی بر اساس تاریخ و فرهنگ و مذهب خود آغاز سال نو را در قالب برپایی مراسم و جشن های ملی ومذهبی پاس می دارد.
عیدنوروز و جشن های سال نوری ما ایرانیان با برخورداری از یك فرهنگ و تاریخ اصیل و طولانی و همچنین مصادف بودن آن با حیات هستی و جان گرفتن مجدد زمین ، از امتیاز خاصی برخوردار بوده و آن را از اعیاد مربوط به سال نوی اقوام و ملل دیگر متمایز ساخته است و آیین باستانی آن فراتر از تجدید خاطره ی یك تمدن می باشد بلكه حلقه پیوند گذشته و حال و آینده است به این سبب است كه پس از ظهور اسلام در این سرزمین فضیلت بیشتر می یابد و در بزرگداشت آیین و مراسم آن تاكید ورزیده می شود.
گفته شده است آفرینش و هبوط آدم به زمین و همچنین بعثت پیامبر اكرم ( ص ) و خلافت حضرت علی ( علیه السلام ) نیز در این روز آغاز گشت و ایرانیان باستان نیز عقیده داشتند كه با حیات طبیعت روح رفتگانشان باز می گردد و چند روزی در سرای دنیویشان با بستگانشان می گذرانند.
مجموعه این عوامل باعث گردید كه علی رغم گذر سالیان بسیار و سیر پر فراز و نشیب تاریخ، نوروز همچنان پایدار واستوار بماند ونه تنها در ایران بلكه هر آنجایی كه فرهنگ تمدن كهن ایران اثری دارد و جای جای این كره خاكی حتی یك ایرانی وجود دارد این روز را پاس داشته و این رسم دیرینه را شادمانه جشن گیرند و خداوند متعال را به خاطر نعماتش شكر گویند.

نوروز در ایران

برگ برگ صفحات تاریخ این قوم گواهی می دهد نوروز باستانی همواره كهن ترین سنت قوم ایرانی و عزیزترین روز سال نزد ایرانیان بوده است. نوروز برجای مانده از روزگاری است كه جز با كمك خیال واوهام و جز به مدد افسانه و اسطوره راهی به آن دیار نیست. در گردونه ی سالانه ی تكرار تكرار تنها نوروز یك تنوع روحی و یك انبساز روانی است، خاصه ی قوم ایرانی كه دوام خویش را در فراز و نشیب تاریخ مدیون این سنت دیرینه و خردمندانه است.
با طلوع اسلام در این سرزمین نوروز زیباتر گردید و بزرگترین حادثه تاریخ اسلام به خصوص تشیع یعنی اعلام و لایت علی ( علیه السلام ) در روز غدیر خم از سوی پیامبر اكرم ( ص ) در نخستین روز بهار مصادف با نوروز باستانی بوده است. تشیع از همان ابتدا كه با فرهنگ ایرانیان عجین گشت، هیچگاه به نوروز بی مهری نكرد و آن را مورد تقدیر قرار داده چرا كه هر جزئی از آیین نوروز نمادی از ستایش زیبایی و اخلاق انسانی و مهر و دوستی است.
نوروز در ایران اگر چه یك سنت ملی و برآمده از روزگاران بسیار دور است در عین حال با حال و هوایی معنوی و روحانی عجین است.

نوروز در جمهوری آذربایجان

یكی از جشن های بزرگ مردم آذربایجان نوروز است . عید نوروز سال ها پیش از میلاد در آذربایجان برگزار می شده و مردم برخی از احساسات بشر دوستانه و جهان بینی خود را با این جشنواره مربوط می دانند زیرا در اوستا كتاب مقدس زرتشتیان نوروز به منزله جشن ستایش رفاه مقدسات محسوب می شود و گفته می شود كه نوروز عید فراوانی كشت و سرآغاز تندرستی و بركت و وفور است.
در جمهوری آذربایجان در خصوص پیدایش جشن نوروز اسطوره ها و افسانه های گوناگونی نقل شده است . مثلا" در روایتی در خصوص نوروز آمده است، سیاوش پسر كیكاووس به كشور افراسیاب سفر می كند افراسیاب از وی به نحو قابل توجهی پذیرایی می كند و حتی دخترش را به عقد وی در می آورد و سیاوش به یاد سفرش از دیار افراسیاب دیوار بخارا را بنا می كند. ولی دشمنان كه از این امر ناخر سند بوده اند میان سیاوش و افراسیاب را بر هم زده به طوری كه افراسیاب تصمیم به قتل سیاوش می گیرد و پس از هلاكت سیاوش دستور می دهد جناره اش را روی كنگره های دیوار بخارا قرار دهند. آتش پرستان جسد وی را برداشته و در قدمتگاه دروازه شرقی دفن می كنند و مرثیه های بسیاری در وصف سیاوش و مرگش سرودند به طوری كه این مرثیه ها بین مردم گسترش یافت و در همین سیاوش مرثیه ها روز دفن سیاوش را آتش پرستان نوروز نامیدند.
مردم جمهوری آذربایجان به واسطه اعتقادات شدید به آیین و مراسم نوروز برای با شكوه تر انجام شدن جشن نوروز برای این مراسم تدارك ویژه ای می بینند از قبیل سرودن ترانه ها پیش از نوروز تدارك بساط شادی ایام نوروز- تهیه لوازم و مواد مورد نیاز سفره نوروز تهیه چیستان های نوروزی – ستایش و نفرین های نوروزی – پند و امثال نوروزی – اعتقادات نوروزی – عادات نوروزی – تماشای نوروزی – آزردنی های نوروزی – انجام آیین و مراسم نوروزی
درمیان مردم آذربایجان رسم بر این است پیش از رسیدن نوروز پوشاك نو خریده به خانه و حیاط سر و سامان داده فرش و پلاس نو بافته و به استقبال نوروز می روند، در رابطه با عید نوروز جای مهمی به اعتقادات و فال ها داده می شود به طوری كه در شب چهارشنبه سوری دختران نو رسیده در ته دل فالی گرفته و و مخفیانه پشت درنیمه باز به انتظار ایستاده و اگر در این هنگام حرف خوب وموافقی بشنوند آرزویشان برآورده شده و اگر حرف نامناسبی می شنیدند نیتشان علمی نمی گشته است.بنابر این برمبنای آیین عید مردم از بد گویی و حرف نامناسب دوری می جویند.
در میان عادات نوروزی مراسم خاطره انگیزی همچون ارسال خوان سمنو، انداختن كلاه پوستین به درها آویزان كردن كیسه و توبره از سوراخ بام در شب عید و درخواست تحفه عید در این سرزمین موسوم است.

نوروز در قزاقستان

مردم قزاقستان نوروز را اعتدال بهاری می دانند و بر این باورند كه در این روز ستاره های آسمانی به نقطه ابتدایی می رسند و همه جا تازه می شود و روی زمین شادمانی بر قرارمی شود. همچنین قزاق ها معتقدند كه نوروز آغاز سال است و در میان آنان عبارات زیبایی درباره ی نوروز وجود دارد . نوروز روزی است كه یك سال منتظرش بوده اند نوروز روزی است كه خیر بر زمین فرود آمده و بالاخره نوروز روزی است كه سنگ نیلگون سمرقند آب می شود:
در شب سال تحویل تا شب قزیر صاحبخانه دو عدد شمع در بالای خانه اش روشن می كند وخانه اش را خانه تكانی كرده و چون مردم قزاق عقیده بر این دارند كه تمیز بودن خانه در آغاز سال نو باعث می شود افراد آن خانه دچار بیماری و بدبختی نشوند آنان بر این مساله ایمان دارند و آن را هر ساله رعایت می كنند.
در شب نوروز دختران روستایی قزاق با آخرین گوشت باقیمانده از گوشت اسب كه سوقیم نام دارد غذایی به نام اویقی آشار همراه با آویز می پزند و از جوان هایی كه دوستشان دارند پذیرایی می كنند . آنان نیز در قبال آن به دختران آینه و شانه و عظر هدیه می كنند كه آن را سلت اتكیتر می نامند و به معنی علاقه آور می باشد.
در عید نوروز جوانان یك اسب سركش را زین كرده و عروسكی كه ساخته دست خودشان است با آویز زنگوله ای به گردنش درساعت سه صبح كه ساعتی معین از شب قزیر است رها نموده تا از این طریف مردم را بیدار نمایند. عروسك در حقیقت نمادی از سال نو است كه آمدن خود را سوار بر اسب به همه اعلام می كند.
نوروز برای قزاق ها بسیار مقدس بوده و اگر در این روز باران یا برف ببارد آن را به فال نیك گرفته و معتقدند سال خوبی پیش رو خواهند داشت. در عید نوروز مردم لباس نو و سفید به تن می كنند كه نشانه شادمانی است. دید و بازدید اقوام دراین ایام با زدن شانه ها به یكدیگر از آیین و رسوم مردم قزاق در ایام عید نوروز می باشد، همچنین پختن غذایی به نام نوروز گوژه ( كوژه = آش ) كه تهیه آن به معنی خداحافظ با زمستان و غذاهای زمستانی است و از هفت نوع ماده غذایی تهیه می شود در این ایام جزو آیین و رسوم این سرزمین می باشد.
مسابقات معروفی نیز در ایام نوروز در قزاقستان برگزار می شود كه از مهمترین آنان می توان به ( قول توزاق) اشاره نمود كه بین گروههای مرد و زن برگزار می شود. اگر برنده زن ها باشند قزاق ها معتقدند آن سال خوب و پربركتی است اگر مردها پیروز شوند آن سال نامساعد خواهد بود. از دیگر مسابقات می توان به كوكپار برداشتن بز از مكانی مشخص توسط سواران، آودار یسپاق، قیزقوو و آلتی باقان اشاره نمود.
در عصر نوروز نیز مسابقه آیتیس آغاز می شود كه مسابقه شعر و شاعری است.

نوروز در تاجیكستان

عید نوروز برای مردم تاجیكستان بخصوص بدخشانیان تاجیكستان عید ملی اجداد است و از آن به عنوان رمز دوستی و زنده شدن كل موجودات یاد می كنند و به اسم خیدیر ایام یعنی عید بزرگ معروف است.
مردم تاجیكستان بخصوص بدخشانیان تاجیك در ایام عید نوروز خانه را پاك كرده و به اصطلاح خانه تكانی می كنند، همچنین ظروف خانه را كاملا" شسته و تمیز می كنند تا گردی از سال كهنه باقی نماند و برابر رسم دیرینه نوروز قبل از شروع عید نوروز بانوی خانه وقتی كه خورشید به اندازه یك سر نیزه بالا آمد دو جارو را كه سرخ رنگ است و در فصل پاییز از كوه جمع آوری كرده اند و تا جشن نوروز نگاه داشته اند در جلوی خانه راست می گذارند. چون رنگ سرخ برای این مردم رمز نیكی و پیروزی و بركت است. پس از طلوع كامل خورشید هر خانواده ای سعی دارد هر چه زودتر وسایل خانه را ب بیرون آورده و یك پارچه قرمز را بالای سردر ورودی خانه بیاویزد كه این معنی همان رمز نیكی و خوشی ایام سال را در داخل خانه مرتب چیده و با باز كردن در و پنجره به نوعی هوای نوروزی و بهاری را كه معتقدند حامل بركت وشادی است وارد خانه نماید.
در این سرزمین پختن شیرینی مخصوص و غذاهای متنوع جزء رسم و رسوم این ایام است، همچنین برگزاری مسابقاتی از قبیل، تاب بازی، تخم مرغ بازی، كبك جنگی، خروس جنگی، بزكشی، كشتی محلی نیز در این ایام به شادی آن می افزایدو یكی از غذاهای معروف این ایام باج نام دارد در این غذا كله پاچه گوسفند را با گندم پخته و دیگران را با آن مهمان می كنند.

نوروز در تركمنستان

در كشور تركمنستان طبق رسم قدیم و جدید دوبار در سال جشن نو گرفته می شود. یكی از این جشن ها با استناد به تقویم میلادی كه به تایید سازمان ملل رسیده به عنوان جشن بین المللی ( سال نو ) شناخته می شود و دیگری برگزاری عید نوروز به نشانه ی احیای دوباره ی آداب و رسوم دیرینه مردمࠠتركمنستان است.
مردم تركمنستان عقیده دارند زمانی كه جمشید به عنوان چهارمین پادشاه پیشدادیان بر تخت سلطنت نشست آن روز را نوروز نامیدند.
مردم تركمنستان دراین ایام با پختن غذاهای معروف نوروزی مانند : نوروز كجه، نوروز بامه، سمنی ( سمنو) و اجرای بازی های مختلف توسط جوانان تركمن حال وهوای دیگری به این جشن و شادی می دهند.
در ایام نوروز مسابقات مختلفی در تركمنستان برگزار می شود كه می توان به مسابقات اسب دوانی، كشتی، پرش برای گرفتن دستمال از بلندی، خروس جنگی، شاخ زنی میش ها، شطرنج بازی، مهره بازی، تاب بازی اشاره نمود.
دید و بازدید در ایام نوروز در میان مردم تركمن از جایگاه و منزلت خاصی برخوردار می باشد.

نوروز در قرقیزستان

عید نوروز در قرقیزستان تنها یك روز آن هم در روز اول یا دوم فروردین ماه است كه به 29 روز یا 30 روز بودن اسفند بستگی دارد. اگر اسفند 29 روز باشد اول فروردین و اگر 30 روز باشد در روز دوم فروردین برگزار می شود. تا قبل از فروپاشی شوروی سابق این مراسم به دست فراموشی سپرده شده بود ولی پس از فروپاشی دوباره حیات یافت و هر ساله با شكوهتر از سال قبل برگزار می شود.
مراسم جشن این روز را در شهرا دولت تدارك می بیند و در روستاها بزرگان و ریش سفیدان در برگزاری آن دخالت دارند. در شهرها در میادین بزرگ و در روستاها در بیابان های اطراف این جشن برگزار می شود.
در قرقیزستان در این روز پختن غذاهای معروف قرقیزی مثل ( بش بارماق ) مانته برسك و كاتما مرسوم است كه به صورت رایگان بین حاضران در جشن توزیع می شود.
در قرقیزستان در این روز علاوه بر جشن برگزاری یكسری مسابقات از قبیل سواركاری و غیره نیز مرسوم است و به نحو چشمگیری در این روز مسابقات دنبال می شود و جوایز ارزنده ای به نفرات برتر داده می شود.

نوروز در پاكستان

در پاكستان نوروز را عالم افروز یعنی روز تازه رسیده كه با ورود خود جهان را روشن و درخشان می كند می نامند.
در میان مردم این سرزمین تقویم و روز شمار و یا سالنمای نوروز از اهمیت خاصی برخوردار است . بدین جهت گروه ها و دسته های مختلف دینی و اجتماعی در صفحات اول تقویم های خود به تفسیر و توضیح نوروز و ارزش و اهمیت آن می پردازند و این تقویم را در پاكستان ( جنتری ) می نامند.
از آداب و رسوم عید نوروز در میان مردم پاكستان می توان به خانه تكانی و یا به عبارتی پاكیزه كردن خانه و كاشانه و پوشیدن لباس و تهیه نمودن انواع شیریๆی مثل ( لدو ) گلاب حامن، رس ملائی ، كیك ، برفی ، شكرپاره، كریم رول، سوهن حلوا، و همچنین پختن غذاهای معروف این ایام و عیدی دادن و گرفتن و دید و بازدید اقوام اشاره نمود.
در ایام نوروز مردم پاكستان از گفتار نا مناسب پرهیز نموده و با نواختن و نوازش یكدیگر با احترام و اخلاص یكدیگر را نام می برند. همچنین سرودن اشعار نوروزی به زبان های اردو، دری و عربی در این ایام مرسوم است كه بیشتر در قالب قصیده و غزل بیان می شود.
پاكستانی ها بر این باورند كه مقصد نوروز، امیدواری و در امن و صلح و آشتی نگهداشتن جهان اسلام و عالم انسانیت است تا آنجا كه آزادی و آزادگی، خوشبختی و كامیابی، محبت و دوستی و برادری و برابری همچون بوی خوش گلهای بهاری در دل و جان مردمان جایگزین می گردد.

نوروز در افغانستان

نوروز در افغانستان یا به عبارتی در بلخ و مركز آن مزار شریف هنوز به همان فر و شكوه پیشین بركزار می شود. در روزهای اول سال همه دشت های بلخ ودیوار و پشت بام های گلی آن پر از گل سرخ می شود گویی بلخ سبدی از گل سرخ است یا به عبارتی مانند اجاق بزرگی كه در آن لاله می سوزد این گل فقط در بلخ به وفور و كثرت می روید و از این رو جشن نوروز و جشن گل سرخ هر دو به یك معنی به كار می رود. در اولین روز عید نوروز علم مبارك علی ( علیه السلام ) با مراسم خاص و با شكوهی در صبح آن روز برافراشته می شود. با افراشته شدن آن جشن نوروز نیز رسما" آغاز می شود و تا چهل شبانه روز ادامه می یابد و در این چهل شبانه روز حاجتمندان و بیماران برای شفا در پای این علم مقدس به چله می نشینند. گفته شده بسیاری از بیماران لاعلاج در زیر همین علم شفا یافته اند. مردم این سرزمین بر این باورند كه اگر بر افراشته شدن علم به آرامی و بدون لرزش و توقف از زمین بلند شود سالی كه در پیش است نیكو و میمون است. از آیین و رسم نوروزی در سرزمین بلخ می توان به شستشوی فرش های خانه و زدودن گرد و غبار پیش از آمدن نوروز و انجام مسابقات مختلف از قبیل بزكشی، شتر جنگی، شتر سواری، قوچ جنگی و كشتی خاص این منطقه اشاره نمود. نوروز در تركیه عثمانیان یا مردم تركیه امروز عید نوروز را به عنوان یكی از معدود ایام جشن می گرفتند. در این روز حكیم باشی معجون مخصوصی كه ( نوروزیه ) نامیده می شد جهت پادشاهان و درباریان تهیه می نمود كه گفته شده است این معجون از چهل نوع ماده مخصوص تهیه می شده است كه شفابخش بسیاری از بیماری ها و دردها بوده و باعث افزایش قدرت بدنی می شده است. مردم این سرزمین نوروز را آغاز بهار طبیعت و شروع تجدید حیات و طراوت در جهان و برخی روز مقدس در مقابل شب قدر و شب برائت و برخی عامل اتحاد و همبستگی و حتی آن را سالروز تولد حضرت علی ( علیه السلام ) و تعیین ایشان به خلافت و سالروز ازدواج ایشان با حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) دانسته اند . قابل ذكر است نوروز تا نخستین سال های جمهوریت در میان تركان پایدار ماند و سپس رفته رفته اهمیت پیشین خود را از دست داد و فقط در پاره ای از مناطق شمال رسم وآیین نوروز موجودیت خود را حفظ كرده است.

چراغ راه

الف ـ نوروز از دیدگاه امام خمینى رحمت ‏الله علیه
نوروزِ تكامل
همین‏طور كه سال، تجدید مى‏شود، باید تجدیدى هم در اشخاص، یك تحول هم در ارواح و اشخاص پیدا بشود... امیدوارم كه این سال نو، یك سال فرح و انبساطى براى ملت باشد. همه چیز نو بشود؛ اخلاق نو بشود. اعمال، نو بشود.
این تقلیب قلوب كه قلب‏ها از آمال دنیوى و از چیزهایى كه در طبیعت است بریده شود و به حق تعالى پیوسته بشود و بصیرت‏ها روشن بشود و صلاح و فساد خودشان را به وسیله بصیرت بفهمند، در ملت ما بحمداللّه تا حدود چشم‏گیرى حاصل شده است.
مبارك باشد این روز جدید و این سال نو بر همه كسانى كه قدرت ایمانشان به رشد رسیده است و امید است به حدّ اعلاى رشد برسد.
سالى دور از تجمل‏پرستى
آن روزى كه دولت ما توجه به «كاخ» پیدا كرد، آن روز است كه باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم.
زدن رنگ خدایى به كارها
... و من امیدوارم كه ملت ایران و همه مسلمانان دنیا یك تحوّلى پیدا كنند در این سال نو كه براى خدا كار كنند؛ براى سلطه خودشان نباشد، براى پیروزى خودشان نباشد، براى هواهاى نفسانى نباشد. و خداوند ان‏شاءاللّه همه را توفیق بدهد كه در راه خداى تبارك و تعالى مجاهدت كنند و ان‏شاءاللّه این روز بر همه مبارك باشد و خداوند همه مسلمین را با هم متفق كند در مقابل كفر جهانى.
ب ـ نوروز از دیدگاه مقام معظم رهبرى
اتفاقى نو از جانب انسان
آن روزى كه رسول اكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، امیرالمؤمنین على علیه‏السلام را به خلافت منصوب كرد، آن روز، نوروز بود. یا در روایت دیگر، آن روزى كه دجّال در آخرالزمان، به دست حضرت مهدى (ارواحنا فداه) به قتل برسد، آن روز، نوروز است. یا حتى در بعضى از روایات آمده، آن روزى كه آدم هبوط كرد، آن روز، نوروز بود. نوروز، یعنى روزى نو در تاریخ بشر و حالتى نو در زندگى انسان‏ها... نوروز، یعنى روزى كه شما با عمل خودتان، با حادثه‏اى كه اتفاق مى‏افتد، آن را نو مى‏كنید... نوروز به حسب طبیعت، نوروز است؛ جنبه انسانى قضیه هم به دست ماست كه آن را نوروز كنیم.
اهتمام‏ورزى براى تحول
تحویل هر سال جدید شمسى ـ كه با نوعى تحول در عالم طبیعت مصادف مى‏باشد ـ فرصتى است تا انسان به تحول درونى و اصلاح امور روحى و معنوى و فكرى و مادى خود بپردازد. این دعاى شریفى كه به ما تعلیم داده‏اند، تا در آغاز سال بخوانیم، درس همین تحول است. در این دعا، از خداى متعال درخواست مى‏كنیم كه در حال و وضعیت روحى و نفسانى ما، تحول و دگرگونى مباركى را ایجاد كند. ایجاد تحول كار خداست؛ امّا ما موظفیم كه براى این تحول در درون و در زندگى خود و در جهان، اقدام و تلاش كنیم و همت بگماریم.
...نوروز، یعنى روز نو. در روایات ما - بخصوص همان روایت معروف «معلى‌بن‌خنیس» - به این نكته توجه شده است. معلى‌بن‌خنیس كه یكى از روات برجسته‌ى اصحاب است و به نظر ما «ثقه» است، جزو شخصیتهاى برجسته و صاحب راز خاندان پیغمبر محسوب مى‌شود. او در كنار امام صادق علیه الصلاة والسلام زندگى خود را گذرانده و بعد هم به شهادت رسیده است. معلى‌بن‌خنیس - با این خصوصیات - خدمت حضرت مى‌رود؛ اتفاقا روز «نوروز» بوده است - در تعبیرات عربى، «نوروز» را تعریب مى‌كنند و «نیروز» مى‌گویند حضرت به او مى‌فرمایند : «أتدرى ما النیروز؟» آیا مى‌دانى نوروز چیست؟
بعضى خیال مى‌كنند كه حضرت در این روایت، تاریخ بیان كرده است! كه در این روز، هبوط آدم اتفاق افتاد، قضیه‌ى نوح اتفاق افتاد، ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام اتفاق افتاد و چه و چه. برداشت من از این روایت، این نیست. من این طور مى‌فهمم كه حضرت، «روز نو» را معنا مى‌كنند. منظور این است: امروز را كه مردم، «نوروز» گذاشته‌اند، یعنى روز نو! روز نو یعنى چه؟ همه‌ى روزهاى خدا مثل هم است؛ كدام روز مى‌تواند «نو» باشد؟
شرط دارد. روزى كه در آن اتفاق بزرگى افتاده باشد، نوروز است. روزى كه شما در آن بتوانید اتفاق بزرگى را محقق كنید، نوروز است. بعد، خود حضرت مثال مى‌زنند و مى‌فرمایند: آن روزى كه جناب آدم و حوا، پا بر روى زمین گذاشتند، نوروز بود؛ براى بنى آدم و نوع بشر، روز نویى بود. روزى كه حضرت نوح - بعد از توفان عالمگیر - كشتى خود را به ساحل نجات رساند، «نوروز» است؛ روز نویى است و داستان تازه‌اى در زندگى بشر آغاز شده است. روزى كه قرآن بر پیغمبر نازل شد، روز نویى براى بشریت است - حقیقت قضیه همین است؛ روزى كه قرآن براى بشر نازل مى‌شود، مقطعى در تاریخ است كه براى انسانها روز نو است - روزى هم كه امیرالمؤمنین علیه‌السلام به ولایت انتخاب شد، روز نو است... (30)
...من مایلم جوانان عزیز، بخصوص فرزانگان، به این مطلب، درست توجه كنند كه اسلام در برخورد با پدیده‌هایى كه از كشورها و از ملتهاى دیگر، یا از دوره‌هاى قبل به آن رسیده است، یك برخورد حكمت‌آمیز و همراه با دقت و نگاهى همه‌جانبه دارد. هر چیزى كه قابل این است تا محتواى صحیح پیدا كند، اسلام آن را مى‌گیرد، به آن جهت و محتواى صحیح مى‌دهد و در دسترس مردم مى‌گذارد. مثلا بعضى از همین مراسم حج، مثل طواف، سعى و قربانى كردن، از قبل از اسلام بود. اسلام، این مراسم را گرفت، محتواى شرك‌آلود، مادى و غلط را از آن خارج كرد و محتواى توحیدى به آن داد؛ آن را درك كرد و به صورت یك درس، به مردم برگرداند. كار خیلى عجیب و مهمى است. در باب عید نوروز و مراسم سنتى قدیمى هم همین‌طور؛ اسلام، عید نوروز را گرفت، محتواى انسانى و اسلامى و معنوى به آن داد و به مردم برگرداند. اول سال تحویل، شما به دستور اسلام با خدا رابطه برقرار مى‌كنید و مى‌گویید: «یا مقلب القلوب و الابصار. یا مدبر اللیل والنهار. یا محول الحول و الاحوال»؛ اى كسى كه گردش زمین و آسمان، گردش دلها و چشمها و گردش روزگاران به دست توست، این گردش قراردادى سال را هم براى ما با بركت و مبارك قرار بده؛ «حول حالنا الى احسن الحال».
ببینید، نوروز و تحویل سال - رفتن از یك سال به سال دیگر - یك محتواى معنوى پیدا كرد. مردم را توصیه مى‌كند: «اغتسل و البس و انظف ثیابك»؛ غسل كنید، خود را شستشو دهید و تمیزترین لباسها را - البته صحبتى از لباس نو نیست؛ صحبت از لباس تمیز است - بپوشید، به دیدن یكدیگر بروید؛ صله‌ى رحم كنید، دلهایتان را شاد كنید، به خودتان امید بدهید و با رویش طبیعت، یك رویش معنوى در دل خودتان به وجود آورید. برخورد با عید نوروز این است؛ لذا ما ایرانیها عید نوروز را دوست مى‌داریم و آن را جشن مى‌گیریم. اما جشن ما یك جشن سالم است. اسلام با هر كدام از مراسم قدیمى كه برخورد مى‌كند، این‌طور برخورد مى‌كند. البته بعضى از مراسم هست كه قابل اصلاح نیست. مثلا اسلام درباره‌ى مراسم خرافى از روى آتش پریدن، حرفى ندارد و تأیید نمى‌كند؛ اما هیچ اشكالى نمى‌بیند كه مردم - فرض بفرمایید - در مناسبتى از مناسبتهاى عید، به فضاى باز بروند، با سبزه و طبیعت و صحرا، دیدارى تازه كنند، خود و طبیعت را با یكدیگر نزدیك كنند و لذت صحیح و سالم ببرند. مانعى ندارد...(31)

پی نوشت :

25. دکتر برومند سعید جواد نوروز جمشید ص 326
26. همان ص 328
27. همان327
28. رضى هاشم ، دانشنامه ایران باستان ج 1 صص 40و339
29. آموزگار ژاله ، کلک بهمن واسفند 1370 ش 24-23 دانشنامه مزدیسنا تالیف دکتر جهانگیر اوشیدری
30. بیانات مقام معظم رهبری در صحن مطهر حضرت ثامن الحجج ( علیه السلام)1/1/1377
31.بیانات مقام معظم رهبری در صحن مطهر حضرت ثامن الحجج ( علیه السلام) 1/1/1378

منابع:

1..پایگاه حوزه
2. نوروز در گستره جغرافیا، قربانعلی سولقانی
3.پایگاه اطلاعات و مدارك علمی ایران
4.نوروز چه روزیست؟ سید محمد باقر آیت میردامادى‏
5.نوروز در آینه روایات، محمد رضا ضمیری
6.پایگاه رشد
7.مفاتیح الجنان
8. فلسفه معنوی نوروز، محمود لطیفی
9.پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
10.پایگاه بلاغ

چهارشنبه 30/12/1391 - 18:4
دانستنی های علمی
درسى که از فصل بهار باید آموخت (١)

نویسنده:علامه شهید مرتضى مطهرى(رحمت الله علیه)

میل به تنوع و تجدد

انسان حالتى دارد که از یکنواختى ملول مى‏شود، طالب تجدد و تنوع است.
تجدد و نوخواهى، احتیاجى است در وجود بشر.اما این که رمز این کار چیست، چرا بشر در کمال اشتیاق چیزى را طلب مى‏کند و همینکه به او رسید از شدت و هیجانش کاسته مى‏شود، کم کم به سردى و خستگى و احیانا به تنفر و انزجار منتهى مى‏شود، مطلبى است که امشب نمى‏خواهم وارد بحث آن بشوم.
بعضى گمان مى‏کنند که این خصیصه، ذاتى بشر است.بشر همیشه مشتاق و آرزومند چیزهایى است که ندارد.داشتن، مدفن عشق و علاقه و خواستن است.اما بعضى دیگر نظر دقیق‏ترى دارند.مى‏گویند اگر واقعا چیزى مطلوب غریزى و ذاتى بشر باشد، ممکن نیست که وصال او را سرد و افسرده کند.در نهاد و غریزه بشر معشوق و محبوبى کامل‏تر و عالى‏تر است، محبوبى که کمال لا یتناهى است.به دنبال هر محبوبى که مى‏رود، در حقیقت، نشانى از محبوب اصلى و واقعى خود در او مى‏بیند و به گمان محبوب اصلى به سراغ او مى‏رود، اما پس از وصال چون خاصیت آن محبوب اصلى را در او نمى‏بیند و احساس مى‏کند که این موجود قادر نیست‏خلا وجودى او را پر کند، به سراغ محبوبى دیگر مى‏رود، و همین طور...مگر آنکه روزى به محبوب اصلى و حقیقى خود نائل گردد، آن وقت به کمال واقعى خود که اتصال به کمال لا یتناهى است، خواهد رسید و در بهجت و سعادت کامل غرق مى‏گردد و براى همیشه آرام مى‏گیرد و دیگر خستگى و افسردگى و کسالت در او راه نمى‏یابدالا بذکر الله تطمئن القلوب (٢) .
قرآن کریم درباره بهشت مى‏فرماید: لا یبغون عنها حولا (٣) یعنى این تفاوت میان نعمتهاى آخرت و این دنیا هست که در این دنیا انسان طالب تحول و تغیر است، اما در آخرت طالب تغیر و تحول و نو شدن و عوض شدن نیست.
به هر حال، مسلما انسان در این دنیا طالب تجدد و تنوع است.تجدد موجب انبساط و شکفتگى خاطر مى‏گردد، خصوصا اگر آن تجدد و تنوع در جهت‏حیات و تازگى زندگى باشد.تجدد و تنوع، کدورت و ملال را از خاطر مى‏زداید.
هر زمان نو صورتى و نو جمال تا ز نو دیدن فرو میرد ملال در تشریع نیز این نکته رعایت‏شده، در هفته، روزى و در سال، ماهى براى عبادت اختصاص داده شده است، یعنى تشریع به بدرقه تکوین رفته است.روز جمعه در هفته، و ماه رمضان در سال، اوقات تجدید حیات معنوى و زدودن خاطر از ملالها و کدورتهاى مادى است.در حدیث است: لکل شى‏ء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان (٤) .
هر چیزى بهار و فصل تجدید حیاتى دارد، بهار و فصل تجدید حیات قرآن در دل اهل ایمان، ماه رمضان است.
على(ع)مى‏فرماید: تعلموا القرآن فانه ربیع القلوب (٥) .
قرآن را بیاموزید که بهار دلها قرآن است.
بهار طبیعى را خورشید به وجود مى‏آورد که پس از مدتى دورى و فاصله، با اشعه گرم خود طبیعت مرده را زنده و زمین خفته را بیدار مى‏کند، و بهار معنوى را خورشید تابنده قرآن در دلهاى مرده و روحهاى افسرده ایجاد مى‏کند.هم از فرصت بهار معنوى باید استفاده کرد و هم از فرصت بهار طبیعى.رسول اکرم(ص)درباره بهار معنوى - یعنى ماه مبارک رمضان - فرمود: فاسئلوا الله بنیات صادقة و قلوب طاهرة ان یوفقکم لعبادته و تلاوة کتابه (٦) .
از خداوند با نیتهاى جدى و راستین و با دلهاى پاک بخواهید که توفیق بندگى و تلاوت کتاب الهى به شما عنایت کند.

سهم انسان از فصل بهار

در قرآن کریم مکرر از این تجدید حیاتى که براى زمین رخ مى‏دهد یاد شده ولى به عنوان یک درس و تعلیم و به عنوان راهنمایى بشر، که از این فصل چه استفاده‏اى باید بکند و چه الهامى باید بگیرد.
هر یک از فرزندان زمین از گیاهان و حیوانات و انسان از این فصل حیات بخش سهمى و حقى دارند: گلها و سبزه‏ها در این فصل خود را به کمال رشد مى‏رسانند، به حد اعلى جمال خود را طراوت مى‏دهند، اسب و گاو و گوسفند خود را به آب و علف مى‏رسانند، خود را فربه مى‏سازند، جست و خیزى مى‏کنند، انسان هم از آن جهت که انسان است، عقلى دارد و فهمى، دلى دارد و احساساتى و عواطفى، او هم از این فیض عام سهمى دارد.سهم انسان چیست؟
براى بعضى از مردم فصل حیات بخش بهار الهام دهنده است، درس است، آموزنده است، نکته‏ها و رمزها و حقیقتها در مى‏یابند.اما متاسفانه استفاده بعضى دیگر از افراد از حد استفاده یک حیوان تجاوز نمى‏کند.حاصل بهره آنها از این تجلى با شکوه خلقت، شکم پرکردن و عربده کشیدن و بد مستى کردن و سقوط در منتها درجه حیوانیت است.آنها در این فصل الهام مى‏گیرند اما نه از این فصل بلکه از صفات و ملکات پلید خودشان، الهام مى‏گیرند اما چه چیز الهام مى‏گیرند؟جنایت و آدمکشى، فحشاء و فساد اخلاق، شکستن قیود و حدود انسانى.
آیا این منتهاى بدبختى نیست که محصول رسیدن ایامى به این لطف و صفا و طراوت، تیرگى دل و تاریکى روح و قساوت قلب باشد؟آرى، هر کسى بر طینت‏خود مى‏تند.
به هر حال، فصل بهار فصل تجدید حیات و زندگى از سر گرفتن زمین ماست، فصل نشاط و خرمى زمین است، فصلى است که زمین در شرایط تازه و جدیدى قرار مى‏گیرد و مستعد مى‏شود که بزرگترین موهبتهاى الهى یعنى حیات و زندگى به او افاضه شود.
در قرآن کریم از این حالت زمین، از این تجدید حیاتى که براى این موجود رخ مى‏دهد، مکرر یاد شده.در حدود پانزده بار و شاید بیشتر در قرآن کریم به این موضوع اشاره شده، ولى به عنوان یک درس و یک تعلیم و یک حکمت آموختنى.

حقیقت و آثار حیات

اینکه حقیقت‏حیات و زندگى چیست، مطلبى است که هنوز دانش بشر پرده از روى آن بر نداشته، و به عقیده یک عده از اهل تحقیق هیچگاه هم از این راز پرده برداشته نخواهد شد، زیرا به عقیده این دسته، حقیقت‏حیات و حقیقت وجود یکى است. همان طورى که حقیقت وجود قابل تعریف و تحدید و تصور نیست، حقیقت‏حیات و زندگى نیز قابل تعریف و تصور نیست، و همان طورى که حقیقت وجود داراى مراتب شدید و ضعیف و اشد و اضعف است، حقیقت‏حیات نیز همین طور است.هر موجودى به اندازه حظ و بهره‏اى که از وجود دارد از حقیقت‏حیات و زندگى بهره‏مند است.زنده شدن زمین و هر موجود مرده دیگر عبارت است از یافتن یک درجه عالى‏تر و کامل‏تر از حیات.مرده مطلق وجود ندارد، مرده مطلق، معدوم مطلق است.
در عین حال، با اینکه حقیقت‏حیات بر بشر مجهول است و یا غیر قابل درک است، آثار حیات و زندگى از همه چیز نمایان‏تر و آشکارتر است.با اینکه خود حیات و زندگى را احساس نمى‏کنیم - یعنى خود حیات را نمى‏بینیم، لمس نمى‏کنیم، نمى‏چشیم - ولى آثارش را مى‏بینیم و لمس مى‏کنیم.آثار حیات ظاهر است و خود حیات باطن.ما از این ظاهر به وجود آن باطن پى مى‏بریم، از این قشر و از این پوست به آن لب و مغز مى‏رسیم.

حقایق نامحسوس

افرادى در دنیا پیدا شده‏اند که گفته‏اند ما جز به چیزهایى که مستقیما وجود آنها را احساس مى‏کنیم و به وسیله یکى از حواس خود آنها را مى‏یابیم ایمان نداریم، تنها چیزى قابل اعتقاد و ایمان است که مستقیما بشود آن را احساس کرد، هر چه محسوس نیست موجود نیست، لذا مى‏گوییم طبیعت موجود است زیرا مستقیما قابل لمس و احساس است و ماوراى طبیعت موجود نیست به دلیل آنکه قابل لمس و احساس نیست.
گذشته از اینکه این منطق در حد خود ناقص است، زیرا چرا و به چه دلیل هر چیزى که من احساس نمى‏کنم، وجود ندارد؟، یک نقص بزرگترى در این طرز بیان هست و آن اینکه حساب نکرده‏اند که در خود طبیعت‏حقایق مسلم و قطعى و غیر قابل انکارى هست که ما با وجود آنکه با یکى از حواس خود آنها را درک نکرده‏ایم از راه آثار وجودى آنها، آنها را شناخته‏ایم.حیات و زندگى، یکى از آنهاست.لازم نیست که هر چه نامحسوس است متعلق به ماوراء طبیعت باشد.ماوراء طبیعت نامحسوس است، اما هر نامحسوسى جزء ماوراء طبیعت نیست.
دانشمندانى که دقیقا در این موضوعات حساب کرده و دقت کامل نموده‏اند به ثبوت رسانیده‏اند که خیلى از حقایق مسلم در همین جهان طبیعت که در دامن او هستیم و در دامن او پرورش مى‏یابیم هست و قطعا وجود دارد و حال آنکه مستقیما قابل احساس و لمس نیست.مگر ما خود جسم و ماده را مستقیما احساس مى‏کنیم؟! آنچه مستقیما حواس ما درک مى‏کند، یا از نوع رنگ و شکل است‏یا از نوع اندازه و مقدار، یا از نوع حرارت و برودت و یا از نوع نرمى و زبرى.هیچکدام از اینها عین ماده خارجى نیست، همه اینها عوارض و آثار ماده است.حیات و زندگى طبیعى که براى زمین و فرزندان زمین پیدا مى‏شود یک حقیقت مسلم و در عین حال نامحسوسى است که ما چون غرق در آثار و تجلیاتش هستیم مى‏پنداریم که مستقیما حواس ما با خود او سر و کار دارد.ما در یک گل چه مى‏بینیم؟رشد و نمو مى‏بینیم، خرمى و شادابى و طراوت مى‏بینیم، رنگ آمیزى و عطر مى‏بینیم، و از راه وجود اینها حکم مى‏کنیم که زندگى در او پیدا شده.این حکم و قضاوت ما درباره باطن این گل که همان حقیقت زندگى است به وسیله حواس ظاهره نیست، به وسیله قوه دیگرى است در ما که او هم باطن ما شمرده مى‏شود.ما با ظاهر و پوسته وجود خود - یعنى با حواس بدنى و آلات بدنى خود - ظاهر و پوسته عالم را درک مى‏کنیم، و با باطن و هسته وجود خود - یعنى با نیروى عقل و ضمیر خود - کم و بیش با باطن و هسته عالم ارتباط پیدا مى‏کنیم، یعنى حقایق غیر محسوس را درک مى‏کنیم.

«لب‏» در قرآن

در قرآن مجید تعبیر بسیار لطیفى است: گاهى که مى‏خواهد از حقایق زیر پرده ظواهر بحثى بکند مى‏گوید: «اولوا الالباب‏» این حقیقت را در مى‏یابند، یعنى صاحبان لب. «لب‏» یعنى مغز خالص و جدا شده از پوست.المنجد مى‏گوید: «اللب خالص کل شى‏ء، العقل الخالص من الشوائب‏» .راغب اصفهانى نیز در مفردات غریب القرآن مى‏گوید: «اللب العقل الخالص من الشوائب‏» یعنى «لب‏» به عقلى مى‏گویند که از آنچه با او مخلوط شده است جدا شده باشد.نمى‏گوید عقل خالى از شوائب، مى‏گوید عقل خالص - یعنى جدا شده - از شوائب.چون واقعا در ابتدا که هنوز فکر انسان خام است نوعى آمیختگى میان محسوسات و تخیلات و معقولات هست.بعدها اینها از یکدیگر جدا مى‏شوند و حساب هر یک جدا مى‏گردد.عقل انسان هرگاه به این درجه رسد که از مقهوریت وهم و خیال و حس بیرون آید و خلاص گردد، «لب‏» نامیده مى‏شود، زیرا نسبت عقل انسان که باطن است، با قواى ظاهرى حسى، نسبت مغز است به پوست، و مغز در یک بادام و یک گردو و امثال اینها ابتدا به یکدیگر آمیخته است و از هم جدایى ندارند، تدریجا که این میوه کامل و رسیده مى‏شود، پوستها از مغزها جدا مى‏شوند و هر
کدام خاصیت و اثر مخصوص به خود را حفظ مى‏کند و اثر هیچکدام با اثر دیگرى مخلوط نمى‏شود.
انسان اگر در علم و معرفت کامل گردد، عقلش از حس و وهم و خیالش جدا و مستقل مى‏شود، احکام هیچیک از آنها را با دیگرى اشتباه نمى‏کند.در این هنگام به چنین شخصى گفته مى‏شود «لبیب‏» ، یعنى کسى که قوه عاقله‏اش استقلال خود را بازیافته است.
عرفا مى‏گویند مراتب وجود انسان با عوالم وجود متطابق است، انسان در مراتب وجودى خود داراى جبروت و ملکوت و ناسوت است و با هر مرتبه‏اى از مراتب وجود و هستى خود، با یک مرتبه و درجه از عالم کلى مى‏تواند مرتبط شود.
دستگاه عقل و فکر انسان از همین راه حس و حواس قوام و مایه و قوت مى‏گیرد، راه عبور به معقولات از میان محسوسات است.قرآن کریم دعوت به تدبر در همین محسوسات مى‏کند، زیرا از همین محسوسات باید به معقولات پى برد و نباید در عالم محسوسات متوقف شد: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الالباب‏» یعنى در خلقت آسمانها و زمین، در مشاهده همین پیکر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه‏ها و دلایلى بر روح عالم و لب و مغز عالم هست ولى از براى کسانى که خودشان داراى لب و مغز و هسته هستند و عقل قوى و خلاص شده از حس دارند «الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار (٧) آن کسانى که خدا را در دل خود یاد مى‏کنند، در لب خود و مغز و هسته وجودى خود با خداى عالم و مرکز و روح عالم ارتباط پیدا مى‏کنند، در همه حال در یاد او هستند، در حالى که ایستاده‏اند و در حالى که نشسته‏اند، در حال سستى و در حال سختى، در همه حال در نظام عالم فکر مى‏کنند، مى‏رسند به آنجا که به حرکت غائى و تسخیرى موجودات پى مى‏برند و مى‏فهمند که عبث نیست، خودشان عبث آفریده نشده‏اند، قیامت و رسیدن نتیجه اعمالى در کار هست.
در جاى دیگر مى‏فرماید:
فبشر عباد، الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوا الالباب (٨) .
نوید بده آن دسته از بندگان مرا که به سخن گوش فرا مى‏دهند، اما از میان آنچه مى‏شنوند آنکه بهتر است براى عمل و پیروى انتخاب مى‏کنند.آنها هستند کسانى که خداوند آنها را رهبرى کرده، و آنها هستند صاحبان لب.
سخنى که انسان مى‏شنود به وسیله گوش مى‏شنود.گوش یک حاسه است در بدن ما.براى گوش تفاوتى نیست که آنچه مى‏شنود چه باشد، تمیز دادن و غربال کردن شنیده‏ها کار گوش نیست.اما نیروى دیگرى در انسان هست که قادر است فراورده‏هاى گوش را مورد رسیدگى قرار دهد، روى آنها حساب کند، خوبى و بدى و صحت و سقم و درستى و نادرستى هر یک از آنها را به دست آورد.آن قوه و نیرو، باطن و نامحسوس است نه ظاهر و محسوس، کارى هم که صورت مى‏دهد از نوع کارهاى محسوس نیست.
آرى، انسان با قشر و پوسته و قسمت محسوس و ظاهر جهان وجود خود، با قشر و پوسته محسوس جهان بزرگ ارتباط پیدا مى‏کند، و با قسمت هسته و مغز نامحسوس جهان وجود خود، با باطن و هسته و مغز و جنبه‏هاى نامحسوس جهان بزرگ ارتباط پیدا مى‏کند.
شخصى از امیر المؤمنین(ع)سؤال کرد: «هل رایت ربک؟» (آیا خداى خود را دیده‏اى؟).فرمود: «لم اعبد ربا لم اره‏» (من خدایى را که ندیده‏ام بندگى نکرده‏ام).بعد فرمود: «لم تره العیون بمشاهدة العیان و لکن راته القلوب بحقایق الایمان‏» (٩) بلى خدا دیده مى‏شود اما نه با چشم.چشم ابزار این کار نیست و براى این کار آفریده نشده است.
او را دل روشن به نور ایمان مى‏بیند.دیده دل است که مى‏تواند او را شهود کند.
دیدن روى تو را دیده جان بین باید این کجا مرتبه چشم جهان بین من است
جسم ظاهر، روح مخفى آمده است جسم همچون آستین جان همچو دست باز عقل از روح مخفى‏تر بود حس به سوى روح زوتر ره برد روح وحى از عقل پنهان‏تر بود زانکه او غیب است و او زان سر بود آن حسى که حق بدان حس مظهر است نیست‏حس این جهان آن دیگر است

محدودیت‏حواس

انسان در ناحیه بدن و ساختمان جسمى خود بسیار محدود است، در تحت‏یک شرایط معین فقط مى‏تواند باقى بماند، در حد معینى از حرارت و حد معینى از فشار هوا و با میزان معینى از مواد غذایى و در اندازه معینى از زمان و قدر معینى از مکان مى‏تواند به حیات و زندگى خود ادامه دهد، ولى در قسمت باطن و روح خود، این قیود و حدود را ندارد، این شروط و اندازه‏ها برایش نیست.و اگر انسان در ناحیه روح خود متقدر و متعین به این حدود و اشکال و قالبها بود، نمى‏توانست کلى و مرسل و نامحدود را - یعنى همین قواعد کلى که در علوم طبیعى و ریاضى هست - درک کند و به آنها نائل شود.چون در قسمت جسم محدود و متعین و متقدر است، هر چیزى را که به واسطه آلات جسمانى یعنى به واسطه یکى از حواس خود ادراک مى‏کند، محدود و متعین است.
چاره‏اى از این ادراک محدود نیست، همین محدود راه عبور نامحدود است.بشر از محدود به نامحدود و از جزئى به کلى و از نسبى به مطلق سیر مى‏کند.ممکن نیست که انسان بتواند نامحدود را با یکى از حواس جسمانى خود احساس کند، اما مى‏تواند نامحدود را تعقل کند.انسان مى‏تواند با دیده بصیرت و با چشم غیر جسمانى، نامحدود را شهود کند، ولى ممکن نیست که نامحدود در محدود و نا متعین در متعین جا بگیرد.
مولوى مى‏گوید: چشم حس همچون کف دست است و بس نیست کف را بر همه آن دسترس این بیت را در ضمن مثلى عالى براى همین موضوع - یعنى براى موضوع محدود بودن ادراک حسى انسان - آورده و آن اینکه فیلى از هندوستان به جایى که اسم فیل را شنیده بودند ولى خود فیل را ندیده بودند آوردند و آن را در تاریکى قرار دادند. مردم مى‏رفتند در تاریکى آن حیوان را با دست‏خود لمس مى‏کردند و بعد بیرون مى‏آمدند و
درباره‏اش قضاوت مى‏کردند.یکى دستش به خرطوم فیل رسید، وقتى بیرون آمد از او پرسیدند فیل چه شکلى داشت، گفت به شکل ناودان بود، دیگرى دستش به گوش فیل خورده بود و در جواب کسانى که پرسیدند فیل چه شکلى داشت، گفت به شکل بادبزن بود، سومى که دستش به پاى فیل خورده بود گفت فیل به شکل عمود است، چهارمى که پشت فیل را لمس کرده بود گفت فیل به شکل تخت است: پیل اندر خانه‏اى تاریک بود عرضه را آورده بودندش هنود از براى دیدنش مردم بسى اندر آن ظلمت همى شد هر کسى دیدنش با چشم چون ممکن نبود اندر آن تاریکى‏اش کف مى‏بسود آن یکى را کف به خرطوم اوفتاد گفت او چون ناودانستش نهاد آن یکى را دست بر گوشش رسید آن بر او چون بادبیزن شد پدید آن یکى را کف چو بر پایش بسود گفت‏شکل پیل دیدم چون عمود آن یکى بر پشت او بنهاد دست گفت‏خود آن پیل چون تختى بد است همچنین هر یک به جزئى چون رسید فهم آن مى‏کرد هر جا مى‏تنید از نظرگه گفتشان بد مختلف آن یکى دالش لقب داد این الف در کف هر کس اگر شمعى بدى اختلاف از گفتشان بیرون شدى آنگاه از همه اینها این طور نتیجه مى‏گیرد:
چشم حس همچون کف دست است و بس
نیست کف را بر همه آن دسترس
جسم دریا دیگر است و کف دگر
کف بهل وز دیده در دریا نگر

قرآن و فصل بهار

قرآن کریم در یکى از مواردى که به این درس آموزنده اشاره مى‏کند مى‏فرماید: و ترى الارض هامدة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت و انبتت من کل زوج بهیج.ذلک بان الله هو الحق و انه یحیى الموتى و انه على کل شى‏ء قدیر (١٠) .
زمین را مى‏بینى جامد و افسرده و بى‏روح و بى‏جنبش، اما همینکه آب باران بر آن مى‏پاشیم به جنبش و حرکت در مى‏آید و فزونى مى‏گیرد و انواع گیاههاى بهجت افزا مى‏رویاند.این از آن جهت است که خدا حق مطلق است و نظام زنده کردن مرده‏ها در قبضه قدرت اوست، و اوست که بر هر چیزى تواناست، قادر مطلق و تواناى مطلق است.
در همه عالم وجود - چه در موجودات جاندار و چه در موجودات بى‏جان - یک نظم و حساب و تالیف و هماهنگى بین موجودات هست که تمام عالم به منزله یک پیکر دیده مى‏شود.بین اجزا و اعضاى این پیکر ارتباط و اتصال و هماهنگى است و نمودار مى‏سازد که یک مشیت و یک تدبیر کلى در همه عالم هست که به عالم وحدت و هماهنگى مى‏دهد، مى‏نمایاند که اجزاى این عالم به خود واگذاشته نیست که هر جزئى و هر ذره‏اى بدون آنکه هدفى در ضمن این مجموعه و وظیفه‏اى در داخل این دستگاه داشته باشد کارى انجام دهد، بلکه به عکس، وضع عالم و جهان دلالت دارد که هر ذره‏اى و هر جزئى مانند یک پیچ یا مهره یا چرخ یا میله یا لوله‏اى است که در یک کارخانه گذاشته شده که در عین اینکه یک کارى به تنهایى انجام مى‏دهد، کار او با کار سایر اجزاى این کارخانه مربوط و وابسته است، و به تعبیرى که در قرآن مجید آمده همه موجودات عالم با همه قوا و نیروهایى که دارند «مسخر» یک مشیت و یک اراده مى‏باشند.این همان راهى است که معمولا از راه نظم و انتظامى که در کار عالم هست به وجود ناظم و نظم دهنده اعتراف مى‏کنند، انسان از این راه خداوند را در جلوه نظم و صنع و اتقان مى‏بیند.
ولى در خصوص مورد جانداران یک درس دیگرى علاوه هست و آن اینکه خداوند به موجودات مرده حیات مى‏بخشد، یعنى علاوه بر نظم و انتظام بین اجزاى مادى وجود این موجود یک حقیقت و کمالى را که فاقد است به او مى‏بخشد.ذرات مرده عالم را به هر صورت و هر شکل که نظم و ترتیب بدهیم، نظم و ترتیب قادر نیست که حقیقتى را که موجود نیست موجود کند، اما در مورد جانداران تنها نظم و تشکل نیست، بلکه حقیقتى که وجود ندارد افاضه مى‏شود.در ماده مرده زندگى نیست، زندگى پیدا مى‏شود، شعور و ادراک نیست، شعور و ادراک پیدا مى‏شود، ذوق و عشق و شور نیست، ذوق و عشق و شور پیدا مى‏شود، عقل و هوش نیست، عقل و هوش پیدا مى‏شود، احساس و ادراک و لذت نیست، همه اینها پیدا مى‏شود.این است که ما خدا را در موجودات زنده در لباس بخشندگى و فیاضیت و تکمیل و افاضه وجود و کمال، در لباس قبض و بسط، احیاء و اماته مى‏بینیم، مى‏بخشد و مى‏گیرد، موجود مى‏کند و معدوم مى‏سازد.
آیاتى که در این زمینه است دو سه دسته است: یک دسته آیاتى است که موضوع زنده شدن زمین را براى دلالت و راهنمایى توحید ذکر کرده، دسته دیگر آیاتى است که به عنوان نمونه‏اى از قیامت ذکر کرده است، دسته سوم آیاتى است که براى هر دو موضوع آورده.ان شاء الله به تفصیل اینها را عرض خواهم کرد.

پى‏نوشت‏ها:

١- این سخنرانى در ١٨ رمضان ٧٨ مطابق ٧ فروردین ٣٨ ایراد شده است
٢.آرى، با یاد خدا دلها آرامش گیرد.(رعد/٢٨)
٣.نعمتهاى بهشت چنان است که هیچگاه بهشتیان تغییر و تبدیل آن را خواستار نباشند.(کهف/١٠٨)
٤.کافى، ج ٢/ص ٦٣٠.
٥.نهج البلاغه، خطبه ١٠٩.و در آن چنین است: «و تعلموا القرآن فانه احسن الحدیث، و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب.»
٦.عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ١/ص ٢٩٥، و به جاى «لعبادته‏» ، «لصیامه‏» آمده است.
٧.آل عمران/١٩٠ و ١٩١.
٨.زمر/١٧ و ١٨.
٩.توحید صدوق، ص ٣٠٥.نهج البلاغه، خطبه ١٧٨.
١٠.حج/٥ و ٦.

منبع: مجموعه آثار علامه شهید مرتضى مطهرى(رحمت الله علیه) ج ٣
چهارشنبه 30/12/1391 - 18:3
دانستنی های علمی
عید نوروز، زیبائیها و شادیها

نویسنده:حجت الاسلام احمد لقمانی

«لبخند سخن‏»

زکوی یار می‏آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
سخن در پرده می‏گویم زخود چون غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست‏حکم میر نوروزی (1)
(عید نوروز) پرتوی دلربا و چهره‏ای زیبا از آفرینش است که پیش‏از حضور خود انبوه انسانها را به تلاش و کوشش فرا می‏خواند.عیدی است که همراه خود شادی دلها و شادمانیها را آورده، غنچه‏لبخند بر لبان افراد نشانده و افزون بر ظاهر آراسته، باطن‏پیراسته‏ای برای بسیاری از انسانهای سبز سیرت به ارمغان‏می‏آورد. آنان که سرای دل و دیده را با آینه‏های معرفت و طاعت،آذین بسته‏اند و در ایام خجسته نوروز، صحیفه وجود خود را ازهرگونه غبار گناه و نافرمانی پاک و پیراسته نگاه می‏دارند. (2)
دیر زمانی است که چنین ایام و چنان آثار بانگاههای گوناگونی دیده‏می‏شده است; برخی با تحقیر، پاره‏ای با تردید و عده‏ای با تجلیل‏بدان نگریسته، سخنان متفاوت و آموزه‏های متضادی بیان کرده‏اندکه گاه با افراط و تفریط همراه بوده و انبوه شیفتگان دانش ودانایی را در حیرت و نادانی فرو برده‏اند.

عید نوروز؛ دیدگاهها و ارزشها

نخستین دیدگاهی را که به تحلیل و توضیح آن می‏پردازیم، نظرات‏پاره‏ای از دین باوران است، کسانی که خود را در مسیر احکام‏آسمانی اسلام دانسته، شادی و اندوه خویش را در پیروی ازدستورات شرع مقدس جستجو می‏کنند. اینان بر این اعتقادند که عیدنوروز، عید خرافه پرستان و نوروز بت پرستان است. عیدی است که‏از مجوس به ما رسیده است و برای کم رنگ کردن و یا بی رنگ کردن‏اعیاد مذهبی و اصیل ما یعنی عید غدیر، قربان، فطر و جمعه‏ساخته شده است. از این رو آتش پرستان و زرتشتیان در ایران‏باستان بدان اهمیت افزونی داده‏اند و هماره در عظمت و جلوه‏گری‏آن کوشیده‏اند تا نوعی رویارویی و یا تضعیف ارزشهای آسمانی‏اسلام باشد. به دلیل آن که چهارشنبه سوری و از آتش پریدن ازرسوم آنان است و نحس دانستن سیزده و مراسم سیزده بدر، شیوه‏ای‏به دور از عقل و آئین است و سفره هفت‏سین و آدابی اینچنینی‏اعمالی ناشایست و بی ارزش در ارزشهای اصیل اسلام است و یا آن‏که استدلال به روایتی می‏کنند که امام کاظم(علیه السلام)از جلوس در عیدنوروز و حضور در مراسم این روز امتناع فرمودند. (3)
دیدگاه دوم آن‏است که عید نوروز را عیدی ارزشمند از نیاکان ما، در ایران‏زمین دانسته که عظمتی روز افزون دارد در این عید طبیعت رو به‏سبزی، امید و رویش نموده و دلهای انسانها را با چنین حرکتی‏هماره زنده، پرنشاط و پر فروغ می‏نماید. دید و باز دید عید،غبار کدورتها را از دل‏ها می‏زداید و در آغوش گرفتن یکدیگر،نشان از صمیمیت و یکرنگی دارد. ضیافتها، عیدها، لباسهای نو،مسافرتها و... نوعی جوش و خروش و شور و بالندگی در خانواده‏هامی‏آفریند و افزون بر ارزشهای دینی، ارزشهای ملی و عید باستانی‏نیز زنده و پا برجا خواهد بود.
پیروان سومین دیدگاه بر این باروند که ما اصول و مبانی خدشه‏ناپذیری در فرهنگ خود داریم که برتری و ارزش آنها در قالب‏الفاظ، سنت‏ها و یا آداب و رسوم ملی میهنی نمی‏گنجد. ازآموزه‏های وحی گرفته شده و با توجه به ویژگیهای انسان شناختی وروان شناسی و جامعه شناسی، گستره‏ای از معرفت و بینش نصیب‏انسان می‏سازد. پاره‏ای از این آموزه‏ها عبارتند از:
1.انسان، ویژگیها، نیازها و ارزشهای او، تجلی بخش این حقیقت‏روح افزاست که آغاز نا فرجام هستی و آفرینش تمامی موجودات به‏خاطر رشد، تعالی و تکامل آدمی است، ابر و باد و مه و خورشید وفلک با تدبیر خداوندی در کارند تا انسان به عنوان برترین‏آفریده الهی در مسیر شایسته و بایسته خود قرار گیرد و به‏«مقام آدمیت‏» و «خلیفه‏اللهی‏» دست‏یابد.
2.آداب و رسوم، سنتهای ملی، شیوه‏های قبیله‏ای و عادات فامیلی‏جایگاهی خاص خود را دارند. آنگاه که با ارزشهای آسمانی و اصول‏اصیل دینی برخوردی نداشته باشند، محترم و ارزشمند بوده وهرگاه در راستای تقویت، ترمیم و بالندگی دستورات و سخنان‏معصومان(علیهم السلام) باشد، رنگ جاودانگی و بوی تقدس گرفته وحتی قابل دفاع و هم سنگ اصول ارزشمند مذهبی خواهد بود. همانندبرخی از آداب و سنتی که پیش از ظهور اسلام در جوامع پیشین وجودداشته و رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)آنان را محترم شمرد و به عنوان حکمی ازاحکام امضایی اسلام وارد دایره بایدها و نبایدهای دینی نمود. (4)
3.زمان و مکان در ذات و نهاد خود بدون حادثه و حماسه‏ای‏زیبا یا زشت هیچ ارزشی ندارد، بلکه قداست و یا نحوست ایام ویا تابناکی و تاریکی مکان‏ها به خاطر حضور ارزشی از ارزشها ویا فقدان صفتی آسمانی رقم خورده است. بدین خاطر پاره‏ای ازایام خجسته و مبارک قلمداد شده به خاطر بعثت، میلاد، انتخاب‏برای امامت و یا... و برخی روزها برای بعضی کارها مردوددانسته شده به مناسبت ظلم و ستم و یا تبعیض و بی‏عدالتی که درزمانی رخ داده است مثل روز دوشنبه که روز سقیفه شمرده شده ویا ایامی که قمر در عقرب بوده و شروع شیرینی برای پاره‏ای ازامور در آن دیده نمی‏شود. (5)
4.برخی از مناسبتها، هاله‏ای از عظمت و افقی طلایی از قداست‏به خود گرفته است که هیچ حادثه‏ای و یا رخدادی یارای مقابله وهمسانی با آن را نخواهد داشت. این ویژگی تنها به خاطر ارزش‏حماسه واهمیت والای محتوای آن است‏به گونه‏ای که مسیر هدایت‏آدمیان با این ماجرا و در این روز رقم خورده و یا اثبات‏حقانیت و ابطال ادعای دشمنان بدین حادثه وابسته شده است:همانند حادثه هجدهم ذیحجه به نام عید غدیر که روز ولایت ورهبری راستین امام علی(علیه السلام)دانسته شده و برتر از تمامی اعیادمعرفی شده است و یا روز دهم ذیحجه به نام عید قربان که جشن ازخود گذشتگی و ایثار و گرامیداشت دوری از هواها و هوسها نام‏گذاری شده است. و پس از ایندو، عید فطر، روز شادی و موفقیت دراردوگاه رمضان به خاطر گذر از معبرهای دشوار لذات و شهوات وجمعه روز زیبای دیدار و حضور در اجتماعات مسلمانان و استفاده‏از بی‏کران برکات آنان دانسته شده است. (6)
آنجا که ارزشهای والای‏انسانی حفظ شود، گوهر وجود آدمی در باتلاق گناه و گرداب‏نافرمانی آلوده نگردد و در کنار آن، حرکتی مثبت، حماسه‏ای‏چشمگیر، موقعیتی ازرشمند و تکاملی بزرگ در کاروان انسانیت‏جلوه‏گر شود، آن روز عید، یوم الله و روز شادی و شادمانی معرفی‏شده است. همانگونه که امام علی(علیه السلام)به خاطر کار پسندیده یکی ازاصحاب در روز عید نوروز فرمودند:
هر روز ما را نوروز سازید. (7)
و در سخنی دیگر در باره نوروزفرمودند:
نیروزنا کل یوم؛‏ (8) هر روز برای ما، نوروز است.
پس نوروز عید است; عیدی فرخنده و روزی خجسته، اما برای چه‏کسانی؟ و چگونه؟
اگر رنگ عبودیت و جلوه بندگی یابد و یا روزپیمان خداوند با بندگان در دوری از شرک و کفر گردد و یا روزی‏شود که بنا به سخن آسمانی امام صادق(علیه السلام)گشایش سختی‏ها و اندوه‏شیعیان و اهل‏بیت(علیهم السلام) (9) در آن رخ می‏نماید; در این صورت‏نه تنها عید ملی و باستانی، بلکه برتر از آن عید اهل‏بیت(علیهم‏السلام) و نوروز شیعیان و پیشوایان نیز خواهد بود و در آسمان وزمین جشن فرا رسیدن آن بر پا خواهد شد.

عید در آئینه قرآن

عید در کلام حضرت عیسی(علیه السلام)در قرآن با چند ویژگی مطرح شده است. نخست آنکه از آسمان لطف و کرامت الهی، ریزشی مبارک انجام شودو مائده‏ای خدایی فرود آید. دیگر آنکه روز شادی و شادمانی گرددو نه تنها حاضران بلکه پیشینیان و پسینیان نیز از فیض حضورعید بهره برند.سومین اثر آن، نشانه و آیتی از عظمت‏خداوند باشد (و هماره‏جاودان بماند) و نکته دیگر رزق و روزی دنیوی در پرتو آن فراهم‏شود و سفره‏ای پر نعمت مهیا گردد:
قال عیسی بن مریم اللهم‏ربنا انزل علینا مائده من السماء، تکون لنا عیدا لاولنا وآخرنا و آیه منک، وارزقنا و انت‏خیر الرازقین. (10)
چنین پیش آمدمقدسی، چنان تاثیری ژرف در آئین مسیحیت نهاد که منشا عیدمسیحیان گردید و روزهای یکشبنه بدین خاطر، روز عید و تعطیل‏نام نهاده شد تا در آینه این روز تاثیر دعای عیسای مسیح‏جاودان ماند و پرتو معنویت و آثار آسمانی عید حقیقی بسان‏صحیفه‏ای از معرفت، همیشه گشوده بماند.
حضرت موسی(علیه السلام)نیز از این روز استفاده‏ای شایسته نمود و ظهر عیدرا برای اثبات حق بین خود و فرعون انتخاب کرد تا میعاد قدرت‏نمایی حق برابر دیدگان تمامی مردم باشد و بدین وسیله غبارتردید از دل و دیده همگان زدوده شود. از این رو فرمودند:
موعدکم یوم الزینه و ان یحشرالناس ضحی‏ (11)
میعاد (ما) و شماروز جشن باشد که مردم پیش از ظهر گرد هم می‏آیند.
بدین سان‏چنین روزی «عید» گردید ودلهای بسیاری از شیفتگان، لبریز ازترنم یکتاپرستی و توحید شد تا برای همیشه در تاریخ بشریت‏جاودان ماند و هیچ گاه فراموش نشود.

عید در آسمان سبز عصمت

عید در دیدگاه معصومان(علیهم السلام) از ارزشی برتر برخورداراست، از این‏رو شب عید، صبح عید، ظهر و روز عید دارای اعمال‏ویژه‏ای است که در آداب عید بدان اشاره خواهیم کرد.
سخنان بسیاری از معصوم در دست داریم که پاره‏ای از اعمال درغیر روز عید دارای ارزشی برابر با بیست‏حج معرفی شده و یا یکهزار حج (15) دانسته شده است. این‏در حالی است که شبها و روزهای قدر از چنان عظمتی بر خوردارگشته و نگاه همگان بدین روایات همراه با تعجب بسیار بوده است.
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)می‏فرماید:
خداوند از هرچه که آفرید، تعدادی را برای خود برگزید، از میان‏شبها، شب‏های جمعه، شب نیمه شعبان، شب قدر و شبهای عید فطر وقربان را برگزید و از میان روزها، روزهای جمعه و عید راانتخاب نمود. (15)
برخی روایات عظمتی روز افزون به عید نوروزبخشیده‏اند. زیرا عید غدیرخم را برابر با اول فروردین سال دهم‏هجری شمسی قلمداد نموده و عید نوروز را بدین مناسبت دارای‏رنگی الهی و عطری ولایی دانسته‏اند که از آن روز تاکنون بین‏شیعیان و ایرانیان شهرتی بیشتر و استمراری افزون‏تر یافته است. (16)
یکی از یاران امام صادق(علیه السلام)می‏گوید: روز عید نوروز خدمت امام‏صادق(علیه السلام)شرفیاب شدم. حضرت فرمودند: امروز را می‏شناسی؟ عرض کردم:روزی است که عجمها آن را بزرگ می‏شمارند و در آن روز به یکدیگرهدیه می‏دهند.
حضرت فرمودند: «... امروز روزی است که خداوند از بندگان خودپیمان گرفت تا او را عبادت کنند و به او شرک نورزند و به‏پیامبران حجج الهی و ائمه معصومین(علیهم السلام) ایمان آورندو... در این روز قائم ما(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظاهر می‏شود و نوروزی نمی رسد مگراینکه ما اهل بیت ظهور اسلام و گشایش آن را توقع داریم، چون‏نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست.» (17)
در برخی روایات‏معصومان(علیهم السلام) به خاطر سنت زشت و ناپسند و یا عمل لغوو بیهوده‏ای که شاهد بوده‏اند. چون سخن از عید نوروز به میان‏آمده از حضور در آن مجلس روی گردان شده و یا افراد را به‏اعیاد مذهبی و آسمانی متوجه می‏کرده‏اند. با توجه به چهار اصل‏یاد شده، به خوبی اهداف پیشوایان(علیهم السلام) آشکار می‏شود،زیرا آنان ارزشهای والای انسانی را کم رنگ و بی رنگ دیده و یانسبت‏به وظیفه اصلی هریک از انسانها در آفرینش که «عبودیت‏»و «معرفت‏ناب‏» است غفلت و فراموشی مشاهده کرده‏اند، از این روبا سخنی چشمگیر و یا حرکتی تکان دهنده دل و دیده افراد را به‏اصول راستین خلقت جلب می‏کرده‏اند.
روزی که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)به مدینه رفتند مردم مدینه دو روز راعید گرفته، به جشن و تفریح می‏پرداختند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند:«این دو روز چه خصوصیتی دارد؟» گفتند: «در دوران جاهلیت‏این دو روز را اینگونه سپری می‏کردیم.»
حضرت فرمودند:«خدای سبحان بهتر از این دو روز جشن و بازی روزهای نوروز ومهرگان را برای شما آورده و آن عید فطر و قربان است.» (18)
روزی‏منصور دوانیقی از امام موسی بن جعفر(علیه السلام)در خواست کرد تا درعید نوروز به جای او دیدارکنندگان را پاسخ گوید و هدیه‏های‏نوروزی را که برای منصور می‏آوردند تحویل بگیرد. حضرت‏نمی‏پذیرفت.
منصور گفت: تنها به دلیل اداره نظامیان و دلداری سربازان به‏این کار اقدام می‏کنیم. اکنون از شما خواهش می‏کنم و شما را به‏خدای بزرگ سوگند می‏دهم که این پیشنهاد را بپذیری و حضرت‏پذیرفت. (19)

زیباترین روز، شادان‏ترین عید

نوبهار است در آن کوش که خوش دل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی گرچه راهی است پر از بیم زما تا بر دوست رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
برخی نوروزشان چون عید کودکان است زیرا تنها جامه رنگارنگ رانشان عید می‏دانند و بعضی عیدشان، عید شکمبارگان است. چون ازعید شربت و شیرینی را می‏شناسند. پاره‏ای چون بوالهوسان، در عیدبی‏بند و باری و عیاشی را دلیل خوشبختی می‏شمرند و تعدادی قهقهه‏مستانه و استهزاء دیگران را شادمانی واقعی می‏دانند و چون‏غافلان سرگرم دید و باز دید عیدند. اما در کنار اینان، برخی به‏دنبال آن‏اند که هر روزشان را نوروز سازند و نوروزشان راپیروز.
امیر سخن، امام علی(علیه السلام)فرمودند: « روز عید روزی است که:
1.عبادات انسان مورد پذیرش پروردگار قرار گیرد.
2.مغفرت و بخشش خداوندی نصیب آدمی شود.
3.انسان از گناه و آلودگی به دور باشد.
قال فی بعض الاعیاد: انما هو عید لمن قبل الله صیامه و شکرقیامه و کل یوم لا تعصی الله فیه فهو یوم عید، انما هذا عید من‏غفر له‏» در گفتار گرانسنگ دیگری امام فرمودند:
امروز برای ما عید است و فردا نیز عید ماست و هر روزی که درآن خدا را نافرمانی نکرده‏باشیم برای ما عید است. (22)

آداب عید نوروز

1.غسل، پوشیدن لباس تمیز و زدن عطر:

امام صادق(علیه السلام)می‏فرماید: «هنگامی که نوروز آمد، غسل کن ونظیف‏ترین لباسهای خود را بپوش و با خوشبوترین عطرها خود رامعطر ساز. (23)

2.روزه داری برپایی نماز و یاد خدا با تکبیر و تهلیل:

امام ششم(علیه السلام)فرموده‏اند: «چه خوب است که در این روز، روزه‏دارباشی! (24)
دستور چهار رکعت نماز، سجده شکر و دعای مخصوص این روزدر روایتی ارجمند از معصوم(علیه السلام)نقل شده است.
استغفار و توبه، یاد خدا با تکبیر و تهلیل (لااله الاالله) ازدیگر آداب روز عید است که معصوم(علیه السلام)بدان سفارش فرموده است.همانگونه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند:
زینوا اعیادکم‏بالتکبیر» عیدهای خود را با آهنگ زیبای تکبیر بیارایید. (25)

3.آراستگی ظاهری; پیراستگی باطنی

امام زین العابدین(علیه السلام)فرمودند:
همه شما باید در روز عید زینت نموده و غسل کنید و آرایش‏نمایید و از دعاهای وارد شده در آن به قدر توان و فرصت‏بخوانید... و مبادا کاری کنید که چهره ظاهر شما زیبا و عمل ورفتار شما پست و زشت‏باشد. (26)
پیشوای هفتم، امام باقر(علیه السلام)در باره‏آیه «خذوا زینتکم عند کل مسجد» چنین می‏فرماید:
یعنی‏لباسهایی را که بدانها خود را زینت می‏کنید در روزهای جمعه وعید برای نماز بپوشید. (27)

4.دادن هدیه و بر پایی جشن و شادمانی

یکی از یاران امام‏صادق(علیه السلام)از حضرت در باره مرد ثروتمندی پرسش نمود که در روزمهرگان یا عید نوروز مردم به او هدیه می‏دهند اما او در عوض‏احسانی نمی‏کند.
امام فرمودند: «آیا آنها اهل نماز هستند؟» گفتم: آری
حضرت‏فرمودند: «هدیه آنها را باید بپذیرد و او نیز در مقابل برای‏آنها هدیه‏ای بفرستد. (28)
برخی سخنان اهل بیت(علیهم السلام)سرپرستان خانه‏ها را به سخاوت و گشایش در زندگی در ایام عیدفرا خوانده تا خاطره‏ای شیرین و به یاد ماندنی برای اهل خانه‏به جای ماند و حالت جشن و شادی پیدا کند. روزی شهاب به امام‏صادق(علیه السلام)عرض می‏کند:

حق زن بر شوهرش چیست؟

حضرت می‏فرماید: «... هر میوه‏ای که‏مردم از آن می‏خورند باید به اهل بیتش بخوراند و خوراکی را که‏مخصوص ایام عید است و در غیر ایام به آنها نمی‏رساند، در ایام‏عید برای آنان تهیه کند.»(29)
و در سخن دیگر امام رضا(علیه السلام)فلسفه‏این عمل را این گونه می‏فرماید:
سزاوار است که مرد بر عیالش‏توسعه و گشایش دهد تا آرزوی مرگ او را نکنند. (30)

5.دید و باز دید:

حضور در شادیها و مشکلات مسلمانان ازدیگر آداب عید نوروز، دیدار برادران و خواهران مسلمان و آگاهی‏از شادیها و اندوههای دیگران است.همانگونه که معصوم(علیه السلام)فرمودند:
«هو یوم الفیروز و کان یوم علیه لهم یجتمع الیه الناس ...» (31) این روز، نوروز است که مردم در آن اجتماع دارند و همدیگر راملاقات می‏کنند تا...
حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)با اشاره به مراسم عیدفرموده‏اند:
دختران و زنان پرده‏نشین خود را بگویید تا روزهای عید در جمع‏مسلمین و خطبه و دعای عید حاضر شوند. (32)
در نهج البلاغه اشاره به‏خروج مردم از خانه‏ها و اجتماع آنان در مصلای شهر جهت عبادت ودیدار همدیگر دارد. (33)
افزون بر روح پرستش، روحیه بخشش نیز درایام نوروز و دیگر اعیاد ارزشمند و حتی ضروری است. همان گونه‏که بلال با دستور رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)در عید فطر صدقه‏های زنان،دستبندهای بزرگ و کوچک و گوشواره‏های آنان را جمع‏آوری می‏نمودتا به مصرف مسکینان و فقرا برسانند.
آری، فرخنده باد نوروز بر آگاهان و بیداران که در گستره شادی‏خود، دیگران را سهیم می‏کنند و «یاران در انتظار» را با ریزش‏سخاوت خود لبخند شادمانی می‏بخشند که این روزها نیز می‏گذرد وشادیها و شیونها پایان می‏پذیرد و سر انجام کتیبه اعمال ماآینه انسانیت و صحیفه سرنوشت ما خواهد بود.

پى‏نوشت‏ها:

1.دیوان حافظ، غزل 445(با گزینش)
2.ذیل آیه 144 سوره مائده، تفسیر نمونه، ج 5، ص 131، کشف الاسرار، ح 3، ص 273.
3.بحار الانوار، مرحوم مجلسی، ج 59، ص 100.
4.فروغ ابدیت، استاد جعفر سبحانی( ماجرای تولد حضرت عبد الله پدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
5.بحار الانوار، ج 6، ص 73 و 79، ج 14، ص 370، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 26، تفسیر المعین، ص 127.
6.بحار الانوار، ج 28، 35،36، 37 و 41.
7.وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 12،ص 214.
8.من لا یحضر الفقیه، ج 3، ص 300.
9.بحار الانوار، ج 59، ص 92.
10.سوره مائده، 114.
11.سوره طه، 59.
12.وسایل الشیعه، ج 14، باب 49، ص 459، روایت 19597.
13.همان، روایت 19597.
14.همان.
15.بحار الانوار، ج 91، ص 126.
16.بحار الانوار،ج 59، ص 131، 123 و 119:گاهنامه تطبیقی سه هزار ساله، احمد پیرشک، ص 60،)به نقل از مجله کوثر، شماره 13، ص 8 (
17.چهل حدیث، عید، محمود لطیفی، ص 40.
18.همان، ص 44، 45، تفسیر الکبیر فخر، ج 25، ص 101، تفسیر التحریر، ج 2، ص 177.
19.همان، 46، 47، 76.
20.برگرفته از نوشتار استاد محمد حسین بهجتی( شفق) در مجله پیام انقلاب، شماره 27، 23 اسفند 1359، ص 68.
21.شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، باب 437، ص 73، میزان الحکمة، ج 7، ص 132 و 131، بحار الانوار، ج 40، ص 326، عید، ص 28، وسائل الشیعة، ج 15، باب 41، ص 308، ج 10، باب 14، ص 442، عید، ص 24.
22.عید، ص 52، تفسیر الکبیر فخر، ج 1،ص 191.
23.همان، تفسیر جامع البیان، ج 2، ص 157، تفسیر المیزان، ج 20، ص 144، مفاتیح الجنان، اعمال نوروز.
24.همان، ص 59، میزان الحکمة، ج 7، ص 133، تفسیر المیزان، ج 30، ص 300، مفاتیح الجنان، اعمال نوروز.
25.مستدرک الوسائل، ح 6670، بحار الانوار، ج 13، ص 121.
26.وسائل الشیعه، ج 5، ص 115.
27.همان، ج 12، ص 213.
28.وافی، ج 3، ص 116، تفسیر المیزان، ج 30، ص 200.
29.وسائل الشیعه، ج 15، ص 249.
30.بحار الانوار، ج 13، ص 148، ج 14، ص 150.
31.عید، ص 57، میزان الحکمة، ج 7،ص 131.
32.شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، باب 49، ص 225.
33.عید، ص 65.

منبع: ماهنامه کوثر
چهارشنبه 30/12/1391 - 18:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته