• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4180روز قبل
اهل بیت
درد چشم

فاضل بزرگوار صاحب كتاب دارالسلام مرحوم شیخ محمود عراقى رضوان اللّه تعالى علیه در كتاب دارالسلام فرموده : در سال هزار و دویست و هفتادو دوم هجرى كه اوائل مجاورتم به نجف اشرف بود، حقیر را رَمَدى درد چشم شدیدى عارض شد كه تابحال مثل آن درد چشم را ندیده بودم كه تقریبا شش روز طول كشید و شاید در این مدت نخوابیدم ، روزهاى زیارتى مخصوصه آقا ابى عبداللّه الحسین ع هم نزدیك بود، جمعى از طلاب بعیادتم آمدند یكى از آنها شمسیه حقیر را از براى سفرخواست ، گفتم خودم نیاز دارم ، گفت تو با اینحال چگونه مى توانى بیائى ، گفتم هنوز ماءیوس نشده ام و بعد هم آنها رفتند اتفاقا منزل خالى بود و عیال هم نبود تنهائى و طول چشم درد و تنگى وقت زیارت و رفتن رفقا به كربلا باعث رقت قلبم شد، بر خواستم و متوجه كربلا شدم عرض كردم السلام علیك یا ابا عبداللّه شنیده بودم در روز عاشورا در وقت اشتغال به غزوه جنگ كربلا سلطان قیس هندى در هندوستان به چنگال شیر مبتلا شد و استغاثه به جانب اقدست كرد او را دریافتى ، من كه اراده زیارتت را دارم ... این را گفتم و گریه گلویم را گرفت پس سر خود را بر پشتى گذاشتم خوابم برد و در اثناى خواب دیدم آقا حضرت سید الشهداء ابا عبداللّه الحسین ع بر بالاى تل بلندى تشریف دارد و حقیر در وسط آن تل ایستاده ام پس آن حضرت با صداى بلند فرمود: بیا حقیر به زبان حال نه مقال گویا عرض كردم با این چشم رمد آلود چگونه بیایم .
ناگاه آن بزرگوار به سرعت از بالاى آن تل به نزد من آمد و انگشت مبارك را بر پشت چشم من نهاده مانند كسى كه حفته دست گذاشته كه بیدار شود از خواب بیدار شدم چشمم را باز كردم هیچ دردى در آن احساس نكردم و عرصه اطاق و فضاى خانه را روشن دیدم شكر خدا را به جا آوردم ، زود بر خواستم وضو گرفتم و خود را به حرم رساندم آن طلابى را كه به عیادتم آمده بودند در حرم دیدم كه براى وداع از آقا امیرالمؤ منین ع آمده بودند چون مرا دیدند تعجب كردند و گفتند تو یك ساعت پیش به آن حالت بودى چطور شد كه این طور شدى گفتم شنیدید كه ماءیوس نیستم الحمد لله خداوند به من عافیت داد پس از حرم بیرون آمدیم آنها در همان روز از راه آب رفتند و حقیر فرداى آن روز از راه خشك رفتم و یك روز زودتر از آنها وارد كربلا شدم .(1)
به قربان جود و سخایت حسین

نظر كن به من از عنایت حسین

بسوى تو دست نیازم بود

تو سلطانى و من گدایت حسین

شهید توام اى شهید خداى

دهم جان به شوق لقایت حسین

غم بى كسى را زخاطر برم

دمى بشنوم گر صدایت حسین

امید دل نا امیدان ببین

چسان میدهم جان برایت حسین

برى از همه آرزوهاى خود

هر آن دل كه شد آشنایت حسین

-------------------------------------------
1-دارالسلام ، ص 493.

شنبه 23/10/1391 - 18:53
اهل بیت
عزادارى حضرت زهرا (س)

فاضل برغانى در كتاب محزن از مرحوم حضرت علامه مقدس ‍ اردبیلى رضوان اللّه تعالى علیه نقل كرده كه علامه فرمود: در خزینه یكى از پادشاهان كه علامه نخواسته اسم آن پادشاه را بگوید كتابى دیدم كه این حدیث را در آن كتاب با آب طلا نوشته بودند كه یحیى برمكى گفت با جابر بن عبداللّه انصارى براى زیارت آقا سید الشهداء ع به كربلا رفتم ، شب نوزدهم ماه صفر بود كه به یك منزلى كربلا رسیدیم و در آنجا فرود آمدیم ، و منزل كردیم . هَمسرم خدیجه در آن سفر همراهم بود، لهذا از براى او چادر و خیمه اى برپا نمودیم و من با جابر در گوشه اى نشسته بودم و باهم گفتگوى فردا را كه وارد كربلا مى شویم و به زیارت آقا و مولاى خود حضرت سیدالشهداء ع فایز گردیم چه كنیم ... در این صحبت ها بودیم كه ناگهان صداى ناله و گریه همسرم را باصداى بلند شنیدم تا صداى او را شنیدم مضطربانه بسوى خیمه او دویدم خدیجه را سر برهنه و بر سینه كوبان و موپریشان مثل آدمهائى كه مصیبتى به آنها وارد شده باشد دیدم ، پریشان خاطرتر شدم سبب گریه را پرسیدم ؟ گفت یحیى بنشین تا برایت بگویم ، وقتى نشستم ، گفت : اى یحیى خواب بودم الا ن در عالم رؤ یا حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها را دیدم كه لباس سیاه پوشیده و موهایش پریشان بود و گریه و ناله كنان با چهار هزار حوریه وارد زمین كربلا شدند و چون چشم حضرت زهرا سلام اللّه علیها بر قبر فرزندش مظلوم كربلا افتاد خود را بربالاى قبر آن سرور انداخت و نوحه و گریه سرداد و از سوزدل مى فرمود: اى نور دیده مادر، اى فرزند برگزیده مادر، اى شهید بى مادر، اى غریب بى مادر، اى لب تشنه مادر، فداى حلقوم بناحق بریده ات شوم ، بعد از من این مردم بى وفا بر تو رحم نكردند و از جد بزرگوارت شرم ننمودند، اى فرزندم ترا با فرزندان و برادران و برادرزادگان و یاورانت لب تشنه مانند گوسفندان سر بریدند، اى عزیز گرامى بعد از تو فرزندان خوردسالت را كى غمخوارى نمود و خواهرانت را چه بر سر آمد، اى فرزند بدن بى سرت را در میان خاك و خون چگونه ببینم .
اى یحیى آن مظلومه پس از گریه و زارى بسیارى پیش كسوت حوریان كه طیبه نام داشت احضار نمود، و فرمود اى طیبه برو سر قبر پدر بزرگوارم حضرت رسول اللّه ص و بگو كه فاطمه بر سر قبر فرزندش حسین آمده كه فردا روز اربعین تعذیه دارى و عزادارى كند و انتظار قدوم شما را مى كشند به حوریه دیگر فرمود: برو نجف اشرف و پدر حسین آقا امیرالمؤ منین ع را خبردار كن ، چون آن حوریه ها رفتند باز بى بى عالم فاطمه زهرا سلام اللّه علیها خود را بر سر قبر فرزندش حسین ع انداخت و شروع به گریه و نوحه كرد، كه در این هنگام ، ناگهان مرد محاسن سفیدى بسرعت تمام آمد و بعد از آن یك بزرگوار دیگر رسید.
من از حوریه اى پرسیدم كه آنها چه كسانى هستند، حوریه گفت آنكه اول آمد آقا رسول اللّه ص است و آن دیگرى آقا امیرالمؤ منین على ع است و آن سبز پوش حضرت امام حسن ع مى باشد، سپس دیدم كه رسولخدا ص تا پاره جگرش فاطمه زهرا سلام اللّه علیها را دید كه خود را روى قبر فرزندش حسین ع انداخته وآنطور نوحه و زارى و بیقرارى میكند، فرمود: اى فاطمه اینقدر گریه وزارى مكن زیرا كه ساكنان ملاء اعلى را به گریه و نوحه و خروش آوردى .
حضرت زهرا سلام اللّه علیها از شدت پریشانى خاطر ملتفت كلام پدر بزرگوار خود نشد، پس حضرت رسول اللّه ص متوجه فرزندش امام حسن ع شد و فرمود اى فرزندم به مادرت بگو كه از سر قبر برادرت برخیزد و كمتر گریه كند، پس آن مظلوم و مهموم خدمت مادر آمد و فرمود: اى مادر منم فرزندت حسن كه جگرم را پاره پاره كردند و از گلویم بیرون آمد، اى مادر دیگر بس ‍ است از روى قبر برادرم سر بردار آن بى بى عالم سر از قبر برداشت و در حالیكه شیشه پر از آب در دست داشت . فرمود: اى فرزندم فداى جگر پاره پاره ات و حلقوم بناحق بریده برادرت شوم سپس آن شیشه را بدست امام حسن ع داد و فرمود: اى فرزندم این شیشه را نگهدار كه آب چشم عزادران برادرت را در آن جمع كرده ام ، در این وقت ارواح پیغمبران و رسولان و مؤ منان گروه گروه باهودجها حاضرشدند و من از حوریه اى پرسیدم كه اینها چه كسانى هستند، آن حوریه گفت آنهائى كه جلو هستند ارواح پیغمبران و آنان كه پشت سر آنها هستند ارواح مؤ منین است و آنها كه در هودجها هستند ارواح زنان مؤ منه هستند كه بخاطر كمك و یارى بى بى عالم فاطمه زهرا سلام اللّه علیها در عزادارى فرزندش حسین ع آمده اند. سپس زنان از هودجها بیرون آمدند و در برابر بى بى زهرا سلام اللّه علیها ایستادند بر آن مظلومه سلام كردند و عزادارى و تعزیت گفتند و بر دور قبر آن مظلوم حلقه ماتم زدند و مشغول عزادارى شدند و من از خواب بیدار شدم .(1)
دیده بریز اشك غم بهرعزاى حسین

فاطمه نوحه سرا گشته براى حسین

به هركجائى عزا شود برایش بپا

بال ملایك شود فرش عزاى حسین

آتش غم شعله ور مراشود از جگر

یاد كنم هركجا زنینواى حسین

ناله كنم هاى هاى گریه كنم زارزار

بربدن بى سرو بر شهداى حسین

ختم رسول مبین گفت به صوت حزین

اى پدر و مادرم باد فداى حسین
-------------------------------------------
1-دارالسلام ، ص 495.

شنبه 23/10/1391 - 18:52
اهل بیت
كبوترها
در تو ببینند حقیقت كه حقیقت این است

من اگر جاهل گمراهم اگر شیخ طریق

قبله ام روى حسین است و همینم دین است

ماسوا عاشق رنگند سواى تو حسین

كه جبین و كَفَنت از خون سرت رنگین است

نه همین روى تو در خواب چراغ دل ماست

هر شبم نور تو شمعیست كه بر بالین است

یادم از پیكر مجروح تو آید همه شب

تا دم صبح كه چشمم به رخ پروین است

-------------------------------------------
1-دارالسلام ، ص 508.

شنبه 23/10/1391 - 18:52
اهل بیت
مقررى گوشت

مرحوم فاضل نبیل وثقه جلیل آخوند ملا على محمد طالقانى رضوان اللّه تعالى علیه از یكى از طلابى كه ساكن صحن مطهر حایر آقا ابى عبداللّه الحسین ع بود نقل مى فرمود: یك روزى از روزهائى كه در حجره صحن بودیم و درس مى خواندیم و در اوئل دوران طلبگیم بود امر معاش بر من تنگ شد بقدرى كه تمكن بر خرید قدرى گوشت كه یك شب بپزم و صرف كنم نداشتم و بوى گوشت كه از همسایه هم حجره ایم كه غذا مى پخت بر مشامم مى رسید بدنم مى لرزید، یك روز به این فكر افتادم كه كبوترهاى زیاد به صحن و حجره مى آیند و اینها هم كه صاحب و مالكى ندارند زیرا از صحراها مى آیند و صید كردن حیوان صحرائى هم جایز است . چطور است ، ما از این كبوترها بجاى گوشت استفاده كنیم و دلى از عزا در آوریم پس تصمیم گرفتم كبوترها را صید كنم ، ریسمانى به در حجره بستم و كبوترى به عادت سابقشان وارد حجره شد و من ریسمان را كشیدم در بسته شد و كبوتر را گرفتم سر آن را بریدم و پرهایش را كنده و او كبوتر را زیر ظرفى گذاشتم . كه بعد آن را بپزم و بخورم نزدیكیهاى ظهر بود گفتم باخیال راحت یك خواب قیلوله كنم و بعد آن را پخته و بخورم با همین خیال به خواب رفتم یك وقت در عالم رؤ یا دیدم آقا حضرت ابى عبداللّه الحسین ع وارد حجره شد و با حالت خشم آلود و غضبناك به من نگاه مى كند، فرمود: چرا كبوتر را گرفتى و كُشتى ؟! یعنى این كبوترها هم در پناه من و من صاحبان آنها هستم من از كار زشتى كه كرده بودم از خجالت سرم را زیر انداختم و حرفى نزدم ، دوباره حضرت فرمود مگر باتو نیستم چرا كبوتر را گرفتى كشتى ؟! من باز سكوت كردم . حضرت فرمود: دلت گوشت مى خواست كه این كار را كردى ؟ دیگر این كار را مكن من روزى یك وُقیه گوشت به تو مى دهم .
من از خواب بیدار شدم در حالیكه از زیادى خجالت لرزان و هراسان و از عمل خود نادم و پشیمان بودم ، پس برخواستم وضوگرفتم و به حرم مقدس آقا حضرت ابى عبداللّه الحسین سیدالشهدا ع رفتم ، و فریضه ظهرین را بعد از زیارت ادا كردم و از عمل خود توبه نمودم بعد به اراده حرم شریف حضرت عباس ع از حرم خارج شدم از بازار كه مى رفتم عبورم به دكان قصابى افتاده تا از در دكان قصابى گذشتم ناگهان قصاب مرا صدا زد اول اعتنائى نكردم دوباره صدا زد گفتم : بله آقا بفرمائید با بنده كارى داشتید. گفت بیا گوشت بگیر گفتم نمى خواهم گفت چرا؟ گفتم پول ندارم گفت از تو پول نمى خواهم گوشت را در ترازو گذاشت و وزن كرد و گفت از امروز به بعد روزى یك وُقیه گوشت پیش من دارى مى توانى بیایى ببرى و چند بار تاكید كرد.
گوشت را گرفته آوردم حجره پختم و یكى از همسایگان حجره را هم دعوت نمودم و باهم خوردیم و بعد از من سؤ ال كرد از كجا آوردى به او گفتم یك نفر روزى یك وقیه گوشت قرار داده و كه به من بدهد و آن هم براى من زیاد است . گفت : ما كه باهم همسایه هستیم گوشت از تو و سایر چیزها مثل نان و مخلفات دیگر پاى من و باهم سر یك سفره مى نشینیم . گفتم مانعى ندارد و تا مدتها زندگى ما بر این منوال مى چرخید و كم كم قضیّه گوشت را همه دوستان و آشنایان فهمیدند و من هم هواى مسافرت به ایران بسرم افتاد با خود گفتم كه مقررى گوشت خود را تا یكسال بفروشم و پولش را خرج راه كنم .
رفتم یكى از طلبه ها را پیدا كردم و مقررى گوشت را به او فروختم كه سیصدوشصت وقیه گوشت كه نود حقه كربلا مى شد و هر حقه پنج چارك من تبریز مى شد كه مجموع آن یكصد و دوازده من تبریزى و نصف من مى شود فروختم به قیمت معین و معلوم پس آن طلبه را در مغازه آن قصاب بردم و به او گفتم : آن یك وقیه گوشت مقررى را تا مدت یكسال به این مرد بده . قصاب تا این حرف را از من شنید خندید و گفت آنكس كه مرا امر به این كار كرده بود منع نمود. تا این حرف را شنیدم آه سردى از دل پر درد كشیده و برگشتم . چون شب شد مهموم و متفكر خوابیدم مولاى خود آقا حضرت سید الشهداء ع را در خواب دیدم كه به من نظر مى كنند و فرمود خیال رفتن به ایران را دارى ؟
از خجالت حرفى نزدم و سرم را زیر انداختم سپس فرمود خوب خوددانى اگر خواستى بمانى اینجا نان و ماستى پیدا مى شود، این را فرمود و از خواب بیدار شدم و از عمل خود نادم و پشیمان شدم كه چرا دست خود را از خوان و عطاى آن بزرگوار بریدم .(1)
بهتر زنوكرى تو نبود سعادتى

برتر ز دوستى تو نبود عیادتى

ازجان و دل غلامى توكردم اختیار

باكسى مرا به غیرتو نبود ارادتى

شاها اگر مرا نپذیرى به نوكرى

نبود مرا دگر به جهان هیچ حاجتى

باشم مریض وصل تو در بستر وصال

آیا شود زمن بنمایى عیادتى ؟

من دامنت رهانكنم تا بروز حشر

باشد مرا بسوى تو چشم شفاعتى

خواهم به وقت مرگ به فریادمن رسى

آسان كنى تومشكل من با اشارتى

-------------------------------------------
1-دارالسلام ، ص 507.

شنبه 23/10/1391 - 18:51
اهل بیت
عشق حسین (ع)

یكى از بزرگان هند براى مجاورت آقا ابى عبداللّه الحسین ع به كربلا آمد، در این مدت شش ماهى را كه در كربلا بود اصلا از منزل بیرون نیامد حتى به صحن و سراى و حرم مطهر حضرت سیدالشهداء ع هم قدم نگذاشت و هر وقت كه اراده زیارت عزیز زهرا سلام اللّه علیها داشت مى رفت بالاى بام خانه و از آنجا بحضرت سلام میداد و زیارت مینمود.
این خبر به گوش عالم بزرگوار و برجسته آن عصر مرحوم سید مرتضى رضوان اللّه تعالى علیه رسید، حضرت سید مرتضى رضوان اللّه تعالى علیه بمنزل آن بنده خداى هندى آمد و او را ملامت و سرزنش نمود، و فرمود: از آداب زیارت در مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اینستكه داخل حرم شوى و عتبه و ضریح را ببوسى و این طریقه اى كه تودارى از براى كسانى است كه در شهرهاى دور دست هستند و راهى به این حرم مطهر ندارند و دستشان از اینجا كوتاه است .
آن بنده خداى هندى وقتى این حرفها را شنید گفت : اى سید هر چه از مال و منال دنیا میخواهى بتومیدهم ولى این خواهش را از من مكن و مرا از رفتن به صحن و حرم معاف دار، سید مرتضى از این سخن متغیر شد و فرمود: من براى مال دنیا این حرف را نزدم و اگر كسى این عمل را انجام ندهد بدعت كرده و كسى را كه دستور مرا اجرا نكند. منكر میدانم .
آن بنده خداى هندى وقتى این حرف را شنید آه سردى از جگر پردرد كشید سپس از جا حركت كرد و به حمام رفت غسل زیارت كرد وبهترین لباسهاى خود را پوشید و از خانه باپاى برهنه باسكینه و وقار بیرون آمد و باخشوع و خضوع تمام و باناله و گریه متوجه حرم حضرت ابى عبداللّه الحسین ع شد تا اینكه به در صحن مطهر آقا سید الشهداءع رسید به خاك افتاد و عتبه شریف را بوسید سپس ترسان و لرزان برخواست مانند جوجه گنجشكى كه آن را در هواى سرد در آب انداخته باشند بارنگ و روى زرد و مانند كسى كه ثلث روحش خارج شده باشد تا آنكه وارد كفشدارى مطهر گردید باز مقابل درب حرم بسجده افتاد و زمین را بوسید مثل كسیكه در حال نزع جان و احتضار باشد برخواست خود را بر طرف ایوان مقدس حضرت كشید و با تمام مشقت و سختى خود را به در رواق رسانید و تا چشمش به قبر مطهر حضرت سید الشهداء (ع) افتاد آه اندوهناكى كشید و ناله جانسوزى مثل كسیكه بچه مرده داشته باشد زد، سپس باصداى بلند و دلگداز گفت اَهذا مَصْرَعَ سَیدالشهداء اَهذا مَقتل سید الشهداء یعنى اینجاست جاى افتادن حسین (ع) است ؟ آیا اینجا جاى كشته شدن حسین ع است سپس فریادى زد و افتاد و جان بجان آفرین تسلیم نمود و بشهداى آن زمین ملحق گردید رحمة اللّه علیه .(1)
من به قربان تو و گلهاى پرپرت حسین

من به قربان تو و قاسم و اكبرت حسین

من به قربان تو و ناله یارب یاربت

من به قربان تن بخون شناورت حسین

من به قربان تو و با خون وضو گرفتنت

من به قربان تو و نماز آخرت حسین

بمیرم برات كه لب تشنه تو را سر بریدند

مگر آب نبود از اول مهر مادرت حسین

بمیرم برات كه خم شد كمرت تو علقمه

وقتى دیدى غرقه خون نعش برادرت حسین

شنیدم كه كوفیان به بچه هات آب ندادند

تیرزدند بجاى آب بحلق اصغرت حسین

شنیدم زمانیكه سر از تنت شمر مى برید

مى آمد تو قتلگه صداى مادرت حسین

-------------------------------------------
1-دارالسلام ، ص 510.

شنبه 23/10/1391 - 18:50
اهل بیت
چاله پر آتش

مرحوم فاضل در بندى رضوان اللّه تعالى علیه در كتاب اسرار از سید اجل فاضل متقى و كامل صالح نقى سید محمد على مولوى هندى دكنى كه از اجله احباب و اوثق اصحاب اوبوده و در اول عمر در شهر دكن و بعد در قریه حیدر آباد هند زندگى مى كرد نقل مى نمود: در قریه دكن كه از توابع حیدر آباد هند است در شب هفتم ماه محرم گودال بزرگى مدور حفر مى كنند كه عمق آن گودال تقریبا پنجاه متر مى شود سپس درختان بزرگى از اشجار تمر هندى كه استقامت در آتش و سوزندگى آن غیر قابل وصف است از ریشه میكنند و آنرا تكه تكه مى كنند و بآن گودال مى اندازند و آنرا در همانشب آتش مى زنند و از شب هفتم تا شب دهم آنرا مى سوزانند تا آنكه آنگودال مانند دریائى از آتش شعله ور و موج مى زند.
چون نصفهاى شب عاشورا نزدیك مى شود اهل آن قریه از پیر و جوان بزرگ و كوچك از منزلهاى خود بیرون مى آیند در چاهى كه در آن نزدیكى است و بنام بیت العاشورا است غسل مى كنند و هر یك لنگى براى ستر عورت بر كمر مى بندند باپاى برهنه فریاد زنان و نوحه كنان شاه حسین شاه حسین گویان بسوى آن گودال روانه مى شوند و علمها و پرچمها را در جلوى آنها برده مى شود. تا آنكه كنار آن گودال مى رسند در كنار این گودال افرادى ایستاده اند و با بادبزنهائى كه در دست دارند آتش را باد میزنند كه خاكستر و غبار از روى آن برود و شعله هاى آتش سوزان ترگردد و حرارت آن طورى مى باشد كه ده متر به بالا پرنده را در هواى مقابل مى سوزاند و آتش ‍ آن چوبها هم در اصل طبیعت بطوریستكه اگر ذره اى از آن بر بدن انسان افتد تا استخوانش را مى سوزاند. شاه حسین گویان بر آن آتش وارد مى شوند اول بزرگ ایشان با نیزه بلندى كه در دست خود دارد، داخل گودال مى شود و سایرین شاه حسین شاه حسین گویان همگى بر روى آتش مانند روى زمین راه مى روند بدون آنكه پاهاى آنها در آتش فرو رود یا آنكه بربدن یاپاى آنها آتشى افتد و این عادت هر سال در میانشان جاریست و من بچشم خود كرارا دیده ام .(1)
من به قربون تو و محبت و وفات حسین

جان ناقابل من كاشكى بشه فدات حسین

آنقدر دوست دارم هیچوقت زِیادم نمیرى

اشك حسرت میریزم بیاد لاله هات حسین

هر كى میمیره ازم یواش یواش یادم میره

اما یادم نمیره مصیبت و عزات حسین

وقتى عزرائیل بیاد براى جان گرفتنم

باتمام قدرتم هى میزنم صدات حسین

منكه یك عمرى برات به سینه و سر میزنم

چى میشه اگر بِدى منو زغم نجات حسین

-------------------------------------------
1-دارالسلام ، ص 536.

شنبه 23/10/1391 - 18:49
اهل بیت
پسر مرده

ثقة عادل ملا عبدالحسین خوانسارى رحمة اللّه علیه كه در كربلاى معلى معروف بتربت پیچ بود زیرا تربت آقا ابى عبداللّه الحسین ع را از مواضع شریفه و با آداب ماءثوره برمیداشت و بزوار عطا مى نمود. داستانى از اوائل مجاورتش در كربلا دارد كه مرحوم عراقى مى فرماید من او را در مجلسى ملاقات كردم و در چهره اش حالت صلاح و تقوى را دیدم و متوجه شدم كه سالهاست موفق به مجاورت حضرت آقا ابى عبداللّه ع است و ملازم حرم مطهر بوده از او خواستم كه از عجایب و غرائب و كرامات و معجزاتى كه خود مشاهده نموده اى برایم نقل كن . از جمله غرائبى را كه نقل كرد این بود كه گفت : مسقط الراءس من خوانسار است ولى در بعضى از قراى جابلق كه از توابع شهر بروجرد است مدتى توقف داشتم تا آنكه عشق و علاقه و شوق مجاورت قبرمطهر آقا امام حسین ع بسرم زد هواهم سرد بود مقدمات سفر هم جور نبود امّا عشق است چه مى شود كرد خلاصه دوتا الاغ تهیه كردم و بارها و بچه ها را روى الاغ بستم همینكه آمدم حركت كنم ملا محمد جعفر كه ملاى این ده بود و خیلى آدم مهربان و خوبى بود اطلاع پیداكرد و آمد سر راه مرا گرفت و گفت : كجا مى خواهى بروى ؟ هوا به این سردى نرو و از او ممانعت و از من اصرار تا آخر كه ماءیوس شد و با دست خود روى زمین خطى كشید و گفت میروى ولى بچه ها را بكشتن مى دهى خلاصه ما هم حركت كردیم و بفضل خدا و توجه عزیز زهراء سلام اللّه علیها همگى سالم وارد كربلا شدیم و چند وقتى از آمدن ما گذشت تا اینكه موقع زیارتى آقا اباعبداللّه الحسین ع فرارسید و چند نفر یكى از اهل همان ده كه یكى همشیره زاده ملا محمد جعفر مذكور بود كه با آنها آمده بود كه من باخودم گفتم خوبست آنها را مهمان كنم و یكى اینكه ببینند بحمد اللّه همه سالم رسیدیم و زندگى خوبى داریم و خوف ملاجعفر هم درست در نیامد كه براى ما خطى كشید. لهذا آنها را براى صبحانه به منزل دعوت نمودم كه در حال حرف زدن و خوردن بودیم كه فرزند بزرگم بنام حسن میان حیاط بازى میكرد و از پله بالا مى رود و از آنجا آویزان مى شود كه ما را تماشا كند كه از طبقه سوم سقوط و روح از بدنش مفارقت میكند چون خلاف مطلوب خود را دیدم و عیش و سرور مبدل بحزن و اندوه شد تا این حالت را دیدم با سروپاى برهنه بسوى حرم آقا ابى عبداللّه الحسین ع دویدم و به محض ‍ ورود بصحن و حرم مطهر عرضكردم السلام علیك یا وارث عیسى روح اللّه و خود را به باب ضریح مطهر چسبانیدم و شال را از كمرم باز كردم یكسر آن را بقفل و سر دیگرش را بگردنم بستم و با صداى بلند صیحه زدم و گریه كردم و گفتم : كه نشد وبحق مادرت زهرا سلام اللّه علیها نخواهد شد كه خود را راضى كنم برآنكه خط ملامحمد جعفر بر من راست آید و سخن او بر كرسى نشیند نشد و نخواهد شد، خدام و زوار و اهل حرم گرد من جمع شدند و از حالت من متعجب بودند و سبب عروض حالت مرا از هم مى پرسیدند كه چه چیز باعث این كار شده بعضى خیال مى كردند كه من دیوانه و مجنون شده ام ...
یكى از همسایه هائى كه از اهل علم بود جهت تشییع جنازه دنبال من آمد كه مرا بلند كند و ببرد وبا زبان خوش مرا موعظه و نصیحت كرد كه اى آخوند تو مرد عالمى هستى و مُردن براى همه هست و با این كارها مرده زنده نمى شود بیا تا برویم و این طفل میت رابرداریم مادرش خود را هلاك كرد هر قدر موعظه كرد در من مفید واقع نشد. آخر الامر لسان و زبان ملامت بسوى من گشود و مردم گفتند بله راست مى گوید بلند شو من لجبازى مى كردم و با حالت ناراحتى به آنها گفتم به شماها ربطى ندارد بروید دنبال كارتان بعضى ها مرا مسخره كردند بعضى بر من خندیدند من قلبم شكست و گریه زیادى كردم و آقا امام حسین ع را به مادرش قسم مى دادم مى گفتم بحق مادرت زهرا سلام اللّه علیها دست از ضریحت نمى كشم و از حرمت خارج نمى شوم تا آنكه از خدا بخواهى یا مرگ مرابرساند یا بچه را شفا دهد این حرف را زدم و گریبانم را چاك زدم و داد و فریاد كردم و بسرم مى زدم و این كار نصف روز طول كشید و من هنوز در ناله و گریه بودم كه نزدیكیهاى ظهر بود كه ناگهان شنیدم صداى هلهله و ضجه و سروصدا مى آید و مردم از توى حرم بسوى صحن تجمع كردند و ازدحامى شد من نمى دانستم چه شده تا اینكه مردم داخل حرم شدند و بطرف من مى آمدند خوب كه نگاه كردم دیدم حسن فرزندم كه مرده بود و آن همسایه اهل علم و مادرش باجمعى از زنان دنبال هم مى آیند و صداى صلوات همه فضا را پر مى كرد تا او را مشاهده كردم بزمین افتادم و سجده شكر را بجا آوردم بعد فرزندم را به آغوش گرفتم و سروچشمهایش را مى بوسیدم .
بعد چگونگى حال را پرسیدم آنشخص همسایه اهل علم گفت : بعد آنكه از تو ماءیوس شدم به منزلت برگشتم و مصلحت دیدم كه او را برداریم و غسل دهیم و كفن كنیم و دفن نمائیم لهذا او را در خارج از شهر به غسالخانه بردیم و برهنه كردیم و همینكه كاسه را پر از آب كردم و بر رویش ریختم ناگهان دیدم پرهاى بینیش حركت مى كند گویا كسى آنرا میمالد سپس سر خود را حركت داده و عطسه كرد و نشست و مانند كسى كه از خواب بیدار شود بلند شد نشست ماهم لباسش را بتنش كرده و به حرم آوردیم .(1)
وادى رحمت به كربلاى حسین است

كرببلا خانه خداى حسین است

پیكر اسلام را حیات حسین است

دائره گردان كائنات حسین است

قائم قد قامت الصلاة حسین است

خوبترین كشتى نجات حسین است

باغ جهان رابهار عشق حسین است

دشت بلا را سوار عشق حسین است

نابغه روزگار عشق حسین است

حاصل دارو ندار عشق حسین است

-------------------------------------------
1-دارالسلام عراقى ، ص 539.

شنبه 23/10/1391 - 18:48
اهل بیت
ملا عباس

دانشمند شهید، واعظ شهیر، مرحوم حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ احمد كافى خراسانى رضوان اللّه تعالى علیه فرمود: مرحوم حاج شیخ مهدى مازندرانى رضوان اللّه تعالى علیه در كربلا بود، پنجاه سال صبحها در رواق حرم امام حسین ع منبر مى رفت ، آدم خوب ومعروفى بود. چند جلد كتاب نوشته بنامهاى كوكب درّى ، معال السبطین ، شجره طوبى ، آثار الحسین ع در كتاب آثار الحسینش نوشته :
در آن مازندران ما یك نفر به نام ملا عباس چاوش بود، این هر سال یك پرچم مى گرفت روى دوشش و مى رفت طرف كربلا، یك عده از مردم هم دنبال این پرچم چاوشیش مى رفتند.
مى گوید: یك سال تصمیم گرفت كربلا نرود چون یك گرفتارى برایش پیش آمده بود، سى و دو نفر از این جوانهاى اطراف ده اش ‍ آمدند و گفتند: ملاعباس بیا برویم كربلا؟ گفت : من امسال یك گرفتارى دارم كه نمى توانم بیایم . گرفتاریش را بر طرف كردند.
ملاعباس چاوش پرچم را برداشت و گفت : هركه دارد هوس كربلا خوش باشد، ملاعباس چاوش براه افتاد، جمعیتى از مردم از این ده و آن شهر جمع شدند و شهر به شهر آمدند تا رسیدند نزدیكى هاى كربلا، منزلگاه منزل كردند دورهم نشتند، سر شب یك وقت ملاعباس گفت رفقا امشب چه شبى است ؟!
گفتند: امشب شب جمعه است . گفت : رفقا آن چراغها را مى بینید؟ گفتند: آرى . گفت : آنها چراغهاى گلدسته هاى حرم امام حسین ع است یك منزل بیشتر نمانده ، مى دانم خسته و مانده وناراحتید، امّا بیایید چون شب جمعه است این منزل دیگر را هم برویم ، شب جمعه یك زیارتى از امام حسین ع بكنیم .
گفتند: باشد مى رویم همه راه افتادند آمدند آن وقتها مسافرخانه و هتل نبود سراهایى بود، اینها با اسبها و الاغها رفتند توى سراى ، اسب هایشان را بستند طبقه پائین ، خودشان هم بارها رفتند اطاقهاى بالا منزل كردند، اثاثها را گذاشتند. ملاعباس گفت : رفقا اثاثها را رها كنید باید تا صبح نشده برویم حرم آقا امام حسین ع .
همه آمدند توى صحن امام حسین ع كه رسیدند یك مشت جوانها آمدند دورش را گرفتند و گفتند: ملاعباس آن شبهاى جمعه اى كه ما مازندران بودیم توى ده مان مى آمدیم دورت جمع مى شدیم تو یك نوحه مى خواندى . ما براى امام حسین ع سینه مى زدیم ، حالا شب جمعه آمدیم كربلا توى صحن و حرمش .
گفت : چَشم . امشب هم برایتان نوحه مى خوانم .
ملاعباس مى گوید: من با خودم گفتم مى رویم توى حرم آقا امام حسین ع و زیارت مى خوانم برایشان . بعد مى رویم بالاى سر امام حسین ع این دفترچه نوحه ام را در مى آورم لایش را باز مى كنم هر نوحه اى آمد همان نوحه را مى خوانم . گفت : آمدم بالاى سر امام حسین ع دفترچه را در آوردم لاى دفتر را باز كردم دیدم سرصفحه نوحه على اكبر ع آمد. فهمیدم این اشاره خود ابى عبداللّه ع است : گفت : نوحه على اكبر خواندم حالا شما مناسبتها را ببینید. یك مشت جوان و سفر اول و توى حرم امام حسین ع و دل شب جمعه و نوحه على اكبر و یك حالى پیدا كردند. بعد صدا زد رفقا بس است برویم استراحت كنیم همه را برداشت آمد توى سرى . همه خسته ومانده افتادیم ، خوابمان برد.
ملاعباس مى گوید: تا خوابم برد، در عالم خواب یكوقت دیدم یك كسى در سرى را مى زند. مى گوید: من بلند شدم آمدم ببینم كیست ؟ دیدم یك غلام سیاهى است . به من سلام كرد گفت : ملاعباس ‍ چاوش شمائید؟! گفتم : بله . گفت : آقا فرمودند به رفقا بگوئید مهیا بشوید ما مى خواهیم به دیدن شما بیائیم . گفتم . آقا كیه ؟!
گفت : آقا كیه ؟! آقا همانى است كه این همه راه به عشق و علاقه او آمدى . گفتم آقا حسین ع را مى گوئى ؟! گفت : آرى .
گفتم : امام حسین ع مى خواهد بیاید اینجا؟! گفت : آرى .
گفتم : كجاست ما مى رویم براى پا بوسیش . گفت : نه آقا فرموده مى آیم .
ملا عباس مى گوید: آمدم تو عالم خواب رفقا را خبر كردم و همه مؤ دّب نشستیم كه الا ن آقا مى آیند. طولى نكشید یك وقت دیدم دَرِ سرى باز شد مثل اینكه خورشید طلوع كند، همچنین نورى ظاهر شد، یكدفعه من با رفقایم آمدیم بلند شویم یكوقت دیدیم آقا اشاره كرد و فرمود: ملاعباس تو را به جان حسین بنشینید، شما خسته اید تازه رسیده اید راحت باشید. یك یك احوال ما را پرسید، یكوقت فرمود: ملاعباس ؟! گفتم : بله آقا جان . فرمود: مى دانى چرا من امشب اینجا آمدم ؟! گفتم : نه آقا جان . فرمود من سه تا كار داشتم گفتم : چیست آقا جانم ؟ فرمود: اولا بدان هر كس زائر ما باشد به دیدنش ‍ مى رویم مرحوم كافى فرمود: حسین جان هركس تو را زیارت كند بدیدنش مى روى اگر اینجوره من الا ن امشب به همه این مردم مى گویم بگویند السلام علیك یا اباعبداللّه . اى حسین ترا به خدا امشب یك پا بیا مهدیه یك سرى به این مردم بزن آى پسر فاطمه ... فرمود: ملاعباس كار دوم این است كه شبهاى جمعه وقتى مازندران هستى و جلسه دارید دورهم مى نشینید یك پى رمردى دَمِ در مى نشیند و كفش ها را درست مى كند سلام حسین را به او برسان اى حسین ... اى مردم هركارى از دست تان مى آید براى امام حسین ع مضایقه نكنید همه اش را منظور دارد. صدا زد ملاعباس كار سوّم هم این است آمدم بِهِتْ بگویم اگر دو مرتبه رفقا را شب جمعه حرم آوردى . گفتم : بله آقا. یك وقت دیدم بغض راه گلویش را گرفت گفتم آقا چیه ؟! فرمود: ملا عباس اگر دومرتبه رفقایت را شب جمع حرم آوردى و خواستى نوحه بخوانى دیگر نوحه على اكبر نخوانى . گفتم : چرا نخوانم ، مگر بد خواندم ، غلط خواندم ؟! فرمود: نه گفتم : چرا نخوانم ؟!
صدا زد: ملا عباس مگر نمى دانى شبهاى جمعه مادرم فاطمه زهرا سلام اللّه علیها كربلا مى آید.
خدا قسمت همه كند برویم كربلا شب هاى جمعه عده اى از طرف حرم ابى الفضل ع دسته سینه زنى در مى آورند و مى روند به حرم امام حسین ع و این دو شعر را مى خواندند من هم براى شما بخوانم .
شبهاى جمعه فاطمه ، با اضطراب و واهمه

آید به دشت كربلا گوید حسین من چه شد

گردد به دور خیمه گاه آید میان قتلگاه

گوید حسین من چه شدنور دوعین من چه شد
شنبه 23/10/1391 - 18:47
اهل بیت
مقدمه

الحمدللّه ربّ العالمین و الصّلوة و السّلام على سیّدنا محمّد و آله (ص ) سیّما مولانا حجّة بن الحسن روحى و ارواح العالمین له الفداه .
مسئله كرامات و معجزمات طورى در این دنیاى قرن بیستم و علم جلب توجّه كرده كه بیشتر دانشمندان دنیا در این باره مطالب و مسائل نوشته اند و معترف به معجزات و كرامات و خوارق عادات گردیده اند كه نمونه اى از آن را در مقدمه جلد اول این كتاب مفصلا متذكر شده ام . ولى جالب اینجاست كه در این دنیاى پیشرفته امروز، دانشمندان روان شناسى ثابت كرده اند توسّل و دعا و طلب آمرزش و تلقینهاى معنوى موجب برطرف شدن بسیارى از امراض روحى و جسمى شده و به خاطر همین هم هست كه با گذشت زمان نه تنها اینگونه دعا و زیارت و توسل كهنه و فرسوده شده ، بلكه با كنار رفتن پرده هاى جهل و نادانى ، مفاهیم و آثار آن روشن و متوجه شدن به ذات اقدس حق مى گردد و از آن منبع فیض نیرو مى گیرد.
توسّل به درگاه ائمه علیهم السلام على الخصوص آقا سیّدالشّهداءع یعنى تمسك جستن ، سخن گفتن ، دعا كردن و توسل نمودن به پروردگار عالم است .
اینك بنده حقیر با تشویق و تمجید شما بزرگواران و به فضل خدا و عنایات حضرت ولى عصر عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف دوباره به جمع آورى داستانهاى واقعى و آثار تمسّك به آقا امام حسین ع نمودم ، كه انسان با خواندن این داستانهاى حقیقى ، متوسّل و متمسك به آن وجود پاك و مقدّس و مطهر خود را در یك فضاى ملكوتى و آسمان رحمت الهى به پرواز درآورد و با عقیده اى محكم و اراده اى قوى خود را در وادى توسّل و تمسّك اندازد و از فیوضات ربانى بهره مند گردد؛ لذا از تمام بزرگوارانى كه بنده را لسانا، یدا، قدما، فكرا، معنویا، مادیا، یارى و مساعدت نمودند تشكر و قدردانى مى نمایم .
-----------------------------------

شنبه 23/10/1391 - 18:46
اهل بیت
وقتی آیت‌الله بهجت(ره) گریه بر امام حسین(ع) را از نماز شب بالاتر می‌داند، پس هر امر نیکویی که ما را به یاد سیدالشهدا و مصیبت‌های ایشان بیندازد، دارای شأن و منزلت بوده و ضریح امام حسین(ع) نیز از همین موارد است.
جهان: این روزها ضریح جدید امام حسین(ع) در قالب کاروان «سفینة النجاة» از شهرهای مختلفی عبور خواهد کرد تا به جایگاه اصلی خود در کربلا برسد.

در این میان عشق و ارادت مردم به این ضریح را شاهد هستیم که گواه آن وداع 9 ساعته مردم شهر قم با ضریح جدید امام حسین(ع) است، در حالی که ضریح مذکور قریب به 5 سال در این شهر مهمان بود، اما مردمی که سراسر وجودشان مملو از عشق حسین(ع) است، با آه، فغان و اندوه آن را بدرقه کردند.

همچنین استقبال بی‌نظیر مردم تهران از این ضریح، خود نمونه‌ای دیگر از محبت مردم به حسین فاطمه را به تصویر کشید، شاید این سؤال در ذهن متبادر شود که چرا با اینکه این ضریح هنوز در مضجع منور اباعبدالله قرار نگرفته است، مردم برای تبرک جستن به آن گوی سبقت را از یکدیگر می‌ربایند؟

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم این گونه به پرسش فارس پاسخ می‌دهد:

مؤمنین و ارادتمندان اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) به اموری که به هر نحوی منتسب به آن بزرگواران باشند، علاقه دارند و به آن محبت می‌ورزند، در خصوص ضریح مطهر امام حسین(ع) دوستداران آن حضرت به عنوان بازدید از ضریح به مکان ساخت آن می‌رفتند نه به عنوان زیارت.

اگر چه از باب اینکه منتسب به حضرت اباعبدالله(ع) است مانند عَلَم و ... در ایام عاشورا تیمن و تبرک به آن هم اشکالی ندارد و یا این کار از باب زیارت از راه دور و از مکان خاص و منتسب به آن حضرت به قصد زیارت او انجام می‌شود، اساساً وقتی کسی عاشق دیگری شد هر چه رنگ و بوی او را بدهد دوست می‌دارد و لازم نیست حتماً دست و پای او یا لباس تنش باشد و این حرکات مردم اوج این علاقه و عشق به امام را می‌رساند.

چه آنکه خواندن زیارت و عرض ارادت داشتن از راه دور چنانچه در میان شیعیان مرسوم است به ویژه بعد از نمازها چه آنکه پیامبرو ائمه طاهرین(ع) باب الله هستند و واسطه فیض الهی‌اند توسل به آن بزرگواران و ارتباط با آن‌ها تنها به زیارت مشاهد مشرفه‌شان محدود نمی‌شود، بلکه بر اساس تعلیمات خود آن بزرگواران دوستان و شیعیان‌شان از هر جا و در هر زمان می‌توانند ارتباط معنوی با آن‌ها برقرار کنند.

چنانچه شیخ جلیل احمد ابن ابیطالب طبرسی در کتاب «احتجاج» روایت کرده که از ناحیه مقدسه امام زمان(عج) به محمد حمیری بیرون آمد که در آن توقیع امام زمان(عج) فرموده است: هرگاه خواستید توجه کنید به وسیله ما به سوی خداوند تبارک و تعالی و به سوی ما، پس بگویید چنان‌ که خدای تعالی فرموده است: «سلام علی آل یس» تا آخر زیارت شریف آل یس، در این زیارت هیچ گونه زمان و مکانی قید نشده است و هرگاه بخواهیم و از هر جا که بخواهیم می توانیم امام زمان(عج) را با آن زیارت کنیم.

و نیز علقمة بن محمد خضرمی از امام باقر(ع) روایت می‌کند و می‌گوید: به امام باقر(ع) گفتم که مرا دعایی تعلیم بفرما که آن را در این روز بخوانم، در صورتی که نتوانم مزار امام حسین(ع) را از نزدیک زیارت کنم و بخوانم و به سلام به سوی او از شهرهای دور و از خانه‌ام اشاره کنم؟

امام باقر(ع) فرمود: «هرگاه چنین باشد (یعنی بخواهد از دور زیارت کند) به صحرا بیرون رود یا بر بام بلندی در خانه خود بالا رود و به سوی آن حضرت اشاره کند و زیارت عاشورا را بخواند، بعد از آن دو رکعت نماز بخواند و این کار را در اوایل روز پیش از زوال آفتاب انجام دهد، پس بر حسین(ع) ندبه کند و بر او بگرید و کسانی را که در خانه‌اش هستند، امر کند ... به گریستن بر آن حضرت ...، در این حالت خدا را در روز قیامت با ثواب 2 هزار حج و 2 هزار عمره و 2 هزار جهاد ملاقات کند که ثواب آن‌ها مثل ثواب کسی باشد که حج و عمره و جهاد در خدمت رسول خدا(ص) و ائمه طاهرین(ع) کند»، این حدیت طولانی است و ما خلاصه آن را با کمی تقدیم و تأخیر ذکر کردیم.

از این رو، وقتی اشخاص ضریح را می‌بوسند و تبرک می‌کنند، با گفتن «السلام علیک یا اباعبدالله»، دل‌های خود را روانه زیارت امام حسین(ع) می‌کنند.

بنابراین می‌توانیم پیامبر اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع) را از راه دور خصوصاً بعد از نماز زیارت کنیم و پاداش زیارت آن بزرگواران را ببریم.

برای آگاهی بیشتر از کیفیت زیارات و از روایاتی که در این زمینه وارد شده‌اند به کتب ادعیه و زیارات مانند «اقبال» سید بن طاوس و «مصباح» کفعمی و خصوصاً به کتاب «مفاتیح الجنان» شیخ عباس قمی بخش زیارات از صفحه 561 تا صفحه 1046 مراجعه شود.

پی‌نوشت‌ها:
1.مفاتیح الجنان، شیخ عباس القمی، صفحه 956، ناشر: مرکز نشر فرهنگی رجاء.
2.مفاتیح الجنان، شیخ عباس القمی، صفحه 831 تا 832.
شنبه 23/10/1391 - 18:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته