وقت طواف دور حرم فکر می کنم این خانه بی دلیل ترک برنداشته است دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی آیینه ای برای پیمبر نداشته است سوگند می خورم که نبی شهر علم بود شهری که جز علی در دیگر نداشته است طوری ز چارچوب در قلعه کنده است انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است یا غیر "لافتی" صفتی در خورش نبود یا جبرئیل واژه ی بهتر نداشته است چون روز روشن است که در جهل گمشده است هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است این شعر استعاره ندارد برای او تقصیر من که نیست برابر نداشته است حمیدرضا برقعی
وقتی غروب می شود و گریه می کنی آیا نمی شود به نگاهت بـمالـیَم
باران لحظه های پر از خشکـسالـیَم!
ساده،زلال،پاک،روان... آب دیده اید؟ یک تکه نور ...جلوه مهتاب دیده اید؟ زلفش...نه زلف نه،نگهش...نه نگاه نه عنبر شنیده اید؟... می ناب دیده اید؟
خال سیاه تعبیه بر روی لعل لب بس دیدنی است... گوهر نایاب دیده اید؟ او ناز، من نیاز،من احساس، او سپاس هنگام وصل حالت احباب دیده اید؟ او نور، شور، غلغله...دریا چگونه است؟ من خوار، زار، وازده...مرداب دیده اید؟ نفرین به صبح...حال مرا درک می کنید؟ دل داده اید؟... عاشق بیتاب دیده اید؟ ...مثل خیال بود،چه کم بود،حیف شد مردم!..."خدا نصیب کند"...خواب دیده اید؟
حمید رضا عابدیها