یکی از نتیجههایی که من با پیرترشدن و البته امیدوارم با عاقلترشدن، بهدست آوردهام، این است که «کم، همیشه زیاد است.» بهطورحتم، اینکار را انجام دهید. این کار همانند هرسکردن درختان است. با بریدن شاخ و برگهای اضافی، درخت، انرژی لازم را بهدست میآورد تا شکوفههای زیبا و میوههای سالم بدهد. زندگی شما هم اینچنین است. اگر همیشه قسمتهایی را که حاصلی دربر ندارد، هرس کنید، قادر خواهید شد تا انرژی لازم خود را بیشتر بر روی مسائلی بگذارید که از اهمیت بیشتری برخوردارند.
سادهتر کردن زندگی، معانی متفاوتی برای هرکس دارد. شاید به معنی زمان بیشتر، استرس کمتر، بههمریختگیکمتر، هزینههای کمتر و آرامش ذهنی بیشتر باشد. شاید انتظار شما از سادگی، یکی از این موردها باشد. با این حال، من تنها میتوانم موردهایی را برای شما بیان کنم که برای خود من، کارساز بوده و امیدوارم شما نیز بتوانید این پیشنهادها را با زندگی خود، تطبیق دهید.
به این پیشنهادها توجه کنید:
- چشموهمچشمی نکنید:
جستوجوی نشانههای موفقیت، کاری وقتگیر و بیهوده است که انتهایی ندارد. خواست شما برای زندگی در خانهای بزرگ، سوارشدن در ماشینی بسیار لوکس، عضو شدن در کلوپ و گروه دلخواه و پوشیدن لباسهای شیک و مد روز، وقتیکه آرامش ذهنی شما را برهم زند، حاصلی دربر نخواهد داشت. دفعهی بعد که برای خرید بیرون میروید، از خود، این سؤالهای ساده را بپرسید: «آیا من درواقع به اینچیز احتیاج دارم؟ بدون آن میتوانم کار کنم؟ آیا آن تأثیر مثبتی بر زندگی من میگذارد؟»
- با قانون 20-80 زندگی کنید:
در کسبوکار، قانون سادهای وجود دارد که میگوید: «20درصد از مشتریان، عامل 80درصد از فروش هستند و 20درصد از مشتریان، باعث 80درصد از مشکلهای شما میشوند.» هر دوی اینها درست هستند. من پیشنهاد میکنم که این قانون را در زندگی شخصی خود نیز به اجرا درآورید. اول،20درصد از مشکلها را پیدا کنید که باعث 80درصد از استرسهای شما در زندگی هستند، سپس برای حل آنها،20درصد اقدام کنید. وقتی ببینید که چهقدر در این مسائل مهم، پیشرفت کردهاید، از احساس خود، حیرت خواهید کرد. حتی فکر میکنم لیست کردن آنها نیز انگیزه و نگرش شما را بالا ببرد.
- جعبهی احساسهای خود را باز کنید:
تنفر، عصبانیت و دلخوری میتواند سایهی شومی بر روی زندگی شما بیفکند. این گفتهی«ویلیام وارد» را با خود تکرار کنید: «بخشایش، تنها کلیدی است که میتواند دستبندهای تنفر را از دستانتان بگشاید.»
خدایا!
نِیِ مشتاقم من؛
بر لبان خود بنشان مرا،
نَفَس خویش را در دلم بدم
و نغمهای بساز از من که به رقص آورد
دلهای مرده را!
خدایا!
میسپارم خود را به دستان تو؛
عشقی بساز از من؛
برای آنانی که جز نفرت نمیورزند.
مرهم کن مرا بر زخمهای بیالتیام؛
ایمان کن مرا بهر ناباوران؛
امیدم کن بهر ناامیدان؛
روشن کن مرا و به تاریکیهایم ببر؛
شادمانم کن و به قلب غم هدیهام کن.
آه، چه شگفانگیز است زندگی،
ای خدا!
آبی بیکرانهی آسمان،
آیینهی شکوه بیپیرایهی توست.
دوستمان داری، میدانم.
تو توانمان دادی تا صورت زیبای تو را
در صورت همهچیز ببینیم.
خورشید و ماه و ستارگان،
قلهها و درهها، رودها و دریاها،
حضور تو را جشن گرفتهاند.
امواج سرکش و خروشان دریا،
حماسهی قدرت تو را میسرایند.
جانوران بیشه و جنگل،
پرندگان آسمان و همهی جنبندگان زمین،
ارادهی تو را دنبال میکنند.
تو خوبی؛ تویی که ما را شنوای
موسیقی زندگی کردی.
صدایت را در آهنگ صدای کسانی که
دوستشان میداریم، میشنویم.
آری، تو در میان مایی!
همه آهنگ تو را دارند، جز ما!
دلهای خوشگل ما را نیز پر از
نغمههای نیایش کن!
الهام سرمدی