• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 632
تعداد نظرات : 73
زمان آخرین مطلب : 3494روز قبل
امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر؛ هدف اصلی قیام عاشورا (1)

از جمله مسائل است که همه ی ما شنیده ایم قیام ابی عبدالله برای احیای اسلام بود. و این یک عنوان کلی است، و درست برای ما روشن نیست که چگونه حضرت (علیه السّلام) برای احیای اسلام قیام کرد؟ و این قیام چگونه وسیله ای برای احیای اسلام قرار گرفت؟ آیا حضرت (علیه السّلام) به هدفی که برای آن قیام کرده بود رسید یا نه؟ دیشب قسمتی از وصیت حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه السّلام) به برادرشان محمد حنفیه را قرائت کردم و با توجه به بیانات اخیر مقام معظم رهبری ادام الله ظله العالی بر جمله ی «انما خرجت لطلب الاصلاح فی أمه جدی» (1) تکیه کردم.
 
امر به معروف و نهی از منکر
حضرت به دنبال جمله مذکور می فرماید: «و أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر»؛ تعبیر «امر به معروف و نهی از منکر» و همچنین این مطلب را که «قیام عاشورا برای امر به معروف بود»، زیاد شنیده اید. ولی در این جا این ابهام و سؤال باقی می ماند، که چه تفاوتی بین امر به معروفی که ما شنیده ایم، علما از آن بحث می کنند، و شرایط خاصی برای آن قائل هستند، با امر به معروفی که حضرت (علیه السّلام) بیان می کنند و به آن عمل می کنند، وجود دارد؟ ما چنین امر به معروفی نشنیده بودیم که انسان برای تحقق آن دست زن و فرزندان خود را بگیرد، در بیابانی بی آب و علف با عده ای که توجهی به امر به معروف او نکرده اند بجنگد و در آن جا به شهادت برسد. این چگونه امر به معروفی است؟
از طرف دیگر، ما شینده ایم که برای امر به معروف و نهی از منکر شرایفی ذکر می کنند و می گویند شرط امر به معروف این است که انسان خوف ضرر نداشته باشد. حال آن که حضرت (علیه السّلام) در این جا با یقین به ضرر اقدام به امر به معروف کردند. چگونه این عمل حضرت با احکامی که ما در مورد امر به معروف و نهی از منکر می شناسیم و با آن هاآشنا هستیم، سازگاری دارد؟ به دنبال این سؤال برخی می گویند که این نوع امر به معروف حکمی اختصاصی برای سیدالشهداء (علیه السّلام) بود که از آسمان نازل شده بود و فقط در حق ایشان بود. بعضی ها هم این گونه می گویند که برای هر کدام از ائمه اطهار (علیه السّلام) وظیفه ای اختصاصی وجود داشته است که از جانب خدا برای آنان تعیین و مشخص شده بود، و این اعمال ملاک عامی نداشته و قابل سرایت به دیگران نیست. آیا این پاسخ صحیح و قانع کننده ای است؟ آیا این امر به معروف خاصی بود که سیدالشهداء (علیه السّلام) به این شکل انجام بدهد، یا نه ممکن است روزگاری بیاید که لازم باشد افراد دیگری به همین صورت عمل کنند؟ این ها سؤال هایی است که ممکن است مطرح شود و حتی ممکن است ابتدائاً جواب های مثبت یا منفی هم به نظر برسد. اما باید سؤال را مورد توجه قرار داد و جواب روشن کننده ای برای آن ارائه کرد.
قبل از این که به توضیح جواب این سؤال ها بپردازیم، خوب است اشاره ای به اهمیت امر به معروف و نهی منکر در قرآن، روایات و کلمات اهل بیت: داشته باشیم.
 
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر
در جامعه اسلامی ما، از جمله اولین مسائلی که در خانواده و مدرسه به کودکان آموزش داده می شود اصول و فروع دین است و در شمار فروع دین فروع هفتم و هشتم را امر به معروف و نهی از منکر ذکر می کنند. یعنی امر به معروف و نهی از منکر هم مثل نماز و روزه واجب است. بنابر این وجوب امر به معروف و نهی از منکر برای همه ی مردم روشن است، و همه می دانند که از ضروریات دین است، و جای این شبهه نیست که کسی بگوید قرائت من در مورد این دو عنوان این است که در اسلام امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست. این دو امر از ضروریات اسلام است، و حتی کسی که در مکتب درس خوانده می داند که در اسلام امر به معروف و نهی از منکر از ضروریات دین است. آیات فراوان و متنوعی درباره ی امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد که جای هیچگونه شبهه و ابهامی باقی نمی گذارد. همچنین روایات هم در این باره بسیار است. من از بین روایات چند روایت را به عنوان نمونه و برای تبرک و تیمن نقل می کنم تا ذهن شما با فرهنگی که در این مورد بر ذهنیت مسلمان ها و متدینان حاکم بوده است، آشنا شود.
مرحوم شیخ طوسی قدس سره در کتاب تهذیب و همچنین مرحوم کلینی در اصول کافی چنین روایت می کنند که: «... عن جابر عن ابی جعفر (علیه السّلام) قال «یکون فی آخر الزمان قوم یتبع فیه قوم مراؤون، یتقرؤون و یتنسکون، حدثاء، سفهاء، لا یوجبون أمرا بمعروف و لا نهیا عن منکر، الا اذا امنوا الضرر، یطلبون لانفسهم الرخص و المغاذیر... » (2) حضرت باقر (علیه السّلام) به جابر می فرمایند: در آخر الزمان مردمی خواهند بود که از گروه خاصی پیروی می کنند، و در رفتار و گفتارشان به آن گروه خاص اعتماد می کنند. (آن گروه خاص که مورد اعتماد مردم قرار می گیرند، طبعاً از کسانی هستند که مردم آن ها را عالم و اشخاص موجهی دانسته، و مورد اعتماد می شمارند و حرف آن ها را گوش می کنند).
این اشخاص دارای این صفات می باشند: «یتقرون و یتنسکون»؛ یتقرؤن از ماده ی قرائت است. در صدر اسلام، بالاترین علما کسانی بودند که قرآن و علوم قرآنی را خوب می دانستند و به دیگران تعلیم می دادند. به این افراد می گفتند: «قراء»؛ مثلاً هنگامی که می خواستند برای شهری، کشوری، یا گروهی که تازه مسلمان شده بودند مبلغ بفرستند، یکی از این قراء را می فرستادند و آن ها قرآن را برای مردم می خواندند، تفسیر می کردند و تعلیم می دادند و به این وسیله آنان را هدایت می کردند. به همین جهت قراء به عنوان علمای برتر در صدر اسلام مشهور بودند. اما افرادی بودند که خود را به لباس قراء در می آوردند. یعنی افرادی بودند که صلاحیت این کار را نداشتند، اما به این کار تظاهر می کردند. عبارت «روحانی نما» در اصطلاحات امروزی معادل مناسبی برای آن است.
امام باقر (علیه السّلام) می فرمایند مردم آخر الزمان از روحانی نمایانی تبعیت می کنند، که تظاهر به قاری بودن و عالم بودن می کنند. همچنین تظاهر به عبادت می کنند. «یتنسکون»، از ماده ی نسک است و ناسک یعنی کسی که عبادت می کند. تنسک یعنی تظاهر به عبادت کردن. خیلی اهل عبادت نیستند، ولی در حضور مردم به گونه ای قیافه می گیرند، که مردم تصور می کنند آن ها اهل عبادت هستند.
«حدثاء سفهاء» افرادی که مردم در آخرالزمان از آن ها پیروی می کنند، انسان های تازه کار و سطحی نگر هستند و عمقی ندارند. «لا یوجبون أمرا بمعروف و لا نهیا عن منکر الا اذا امنوا الضرر» این افراد که مردم از آن ها تبعیت می کنند، تکلیفی برای امر به معروف و نهی از منکر قائل نیستند، آن ها به مردم می گویند امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست، مگر جایی که ضرری نداشته باشد، امر به معروف و نهی از منکر جایی واجب است که گفتن و نگفتن آن برای شما مشکلی ایجاد نکند، و الا اگر امر به معروف و نهی از منکر مشکلی ایجاد کند واجب نیست، و نباید نسبت به آن اقدام کرد. «یطلبون لا نفسهم الرخص و المعاذیر»، این افراد که تظاهر به عمل و تقوا می کنند، به دنبال بهانه ای هستند که از زیر بار تکلیف شانه خالی کنند. چون بالاخره امر به معروف و نهی از منکر خواه ناخواه، مشکلات و تبعاتی دارد. افرادی که مورد نهی از منکر قرار می گیرند، این مسأله برایشان ناخوشایند است و دیگر مرید انسان نمی شوند، ممکن است به دنبال این نهی از منکر مثلاً کمک های مادی و احترامی که برای انسان داشتند دیگر انجام ندهند و از اطراف انسان پراکنده شوند. اگر انسان بگوید چرا این منکر را انجام می دهی، یا این که فلان معامله ات درست نیست، چرا مراسم ازدواج را این گونه بر پا کردی، چرا در فلان مجلس مطرب بردی، چرا در آن جا مجلس رقص به راه انداختی، چرا مرتکب گناه شدی و مواردی از این قبیل، کسانی نهی شدن از این منکرات را دوست نداند، از اطراف انسان پراکنده می شوند. و برخی افراد نیز برای این که موقعیت خود را بین مردم از دست ندهند، سعی می کنند این گونه مطالب را مطرح نکنند، و به دنبال بهانه ای می گردند که از زیر بار تکلیف امر به معروف و نهی از منکر شانه خالی کنند، تا بتوانند با مردم بسازند و کنار بیایند.
خوب، این افراد عالم نما و روحانی نما هستند، در واقع این ها صلاحیت رهبری و راهنمایی مردم را ندارند. این ها عالمان حقیقی را از میدان بیرون کرده و خود را به جای آنان جا زده اند. افرادی با این خصوصیات برای این که عالمان حقیقی را از صحنه بیرون کنند، باید کاری انجام دهند که آن ها را از چشم مردم بیندارند. لذا سعی می کنند برای آن عالم حقیقی، برچسب هایی درست کنند، نقطه ضعف هایی پیدا کنند. ساده ترین کاری که می توانند انجام دهند این است که اشتباهی در کلام یا رفتار آن عالم حقیقی پیدا کنند و آن را زیر ذره بین قرار داده و بزرگ کنند. بالاخره علمای حقیقی هم که معصوم نیستند، ممکن است گاهی اشتباهی مرتکب شوند، فرض کنید در بین صد سخنرانی یک جمله را اشتباه بگویند، آماری را اشتباه نقل کنند، در خواندن آیه ای از قرآن دچار خطا شوند، دیگران که پای منبر نشسته اند، وقتی اشتباه تو را بفهمند، می گویند این آقا اشتباه کرد، بلد نیست قرآن بخواند، یا این که در نقل فلان آمار اشتباه کرد. ولی اگر بنا باشد خود این آقایان ده دقیقه سخنرانی کنند، آن گاه می فهمند صحبت کردن چه مشکلاتی دارد.
به هرحال، افراد عالم نما به دنبال این هستند که نقطه ضعفی از کسی پیدا کنند، و آن را زیر ذره بین قرا دهند که فلان کلمه را اشتباه گفت، فلان مطلب را اشتباه نقل کرد. بالاخره هر عالم با تقوایی ممکن است در موردی نقطه ضعف داشته باشد، و یا حداقل اشتباه کند. هر چه با تقوا باشد، حتی اگر نزدیک به عصمت نیز باشد، ولی معصوم از اشتباه نیست. انسان ممکن است اشتباهاً کار خلافی را انجام دهد، یا حتی ممکن است کاری را برای خود واجب بداند، بعد معلوم شود که اشتباه کرده است، این کار واجب نبوده است. پس به هرحال امکان دارد که از بهترین عالمان، از بهترین شخصیت ها هم نقطه ضعف هایی پیدا شود. این روحانی نماها، منتظر هستند تا از روحانیون حقیقی نقطه ضعفی پیدا کنند، و آن ها را چند برابر بزرگ کرده، از تار مویی پلاسی ببافند و از پر کاهی کوهی بسازند، و آن عالمان حقیقی را درچشم مردم تضعیف کنند. به زبان امروزی ترور شخصیت کنند، تا مردم از اطراف عالمان واقعی پراکنده شوند و جذب عالم نماها شوند. این را من نمی گویم، به حسب این روایت که در تهذیب شیخ طوسی قدس سره و همچنین اصول کافی نقل شده، امام باقر (علیه السّلام) به جابر، یکی از اصحاب سرشان می گوید: «یتبعون زلات العلماء و فساد علمهم»، این ها اشتباهات، لغزش ها و مواردی از عمل عالمان حقیقی را که اشتباه و غلط بوده دنبال می کنند.«یقبلون علی الصلاه و الصیام و ما لا یکلمهم فی نفس و لا مال»، این عالم نمایان، در انظار مردم به انجام نماز و روزه و اعمالی که برای مال و جانشان خطری ندارد رو می آوردند. «یقبلون»، یعنی اقبال می کنند، به نماز و روزه رو می آوردند، «و ما لا یکلمهم فی نفس و لا مال»، یعنی اعمالی را برمی گزینند که به مال و جانشان آسیبی وارد نمی سازد. و حال آن که امر به معروف و نهی از منکر به مال و جان انسان آسیب می رساند، اگر امر به معروف و نهی از منکر صورت بگیرد، حداقل کمک هایی را که دیگران به انسان می کردند، قطع می کنند. پولدارها، سرمایه دارها، زورمداران، و یا کسانی که قدرتی در اختیار دارند، چون دارای تمکن بیش تری هستند، امکان ارتکاب گناهان بزرگ را نیز دارند، بنا بر این وقتی عالم نماها بخواهند امر به معروف و نهی از منکر کنند با اصحاب زور و زر مواجه می شوند، که برخورد با آن ها موجب کم شدن منافع می شود، لذا به دنبال عبادتی می روند که هیچ صدمه ای به مال و جانشان نزند «لا یکلمهم»، زخمه به مال و جانشان نزند.
«و لو أضرت الصلاه بسائر ما یعملون باموالهم و أبدانهم لرفضوها کما رفصوا أتم الفرائض» اگر زمانی شرایطی پیش آید که نماز خواندن هم موجب بروز مشکلی برای مال و جانشان شود، نماز را نیز رها می کنند . چون ملاک ترک امر به معروف و نهی از منکر ضرر بود. این ها می ترسند به مال و جانشان ضرر برسد، لذا امر به معروف و نهی از منکر را ترک کرده اند. حال اگر نماز هم موجب ضرر به مال و جان باشد، بر اساس همان ملاک آن را ترک می کنند. «کما رفضوا أتم الفرائض و أشرفها» (3) آن ها بالاترین، کامل ترین و شریف ترین فریضه ها، یعنی امر به معروف و نهی از منکر را به خاطر ضرر به مال و جان ترک کردند، از ترس این که مبادا به منافعشان خسارت وارد آید. لذا، اگر نماز هم این ضرر را به آن ها بزند، آن را نیز ترک می کنند.
حضرت (علیه السّلام) می فرمایند: امر به معروف أتم الفرائض و أشرف الفرائض است، حتی از نماز هم بالاتر است، «ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضه عظیمه»، امر به معروف و نهی از منکر مسأله ی ساده ای نیست، فرضیه ی بسیار بزرگی است که «بها تقام الفرائض»، اگر امر به معروف و نهی منکر نباشد، به سایر واجبات هم عمل نمی شود، و سایر واجبات در جامعه زنده نمی ماند. حیات و بقای دین و احکام آن، به امر به معروف و نهی از منکر است. اگر به این دو واجب عمل نشود، سایر واجبات نیز ترک می شود. روحانی نماها چنین انسان هایی هستند. «مردمی پیدا می شوند جو فروش و گندم نما»، در جامعه افرادی هستند که خود را اهل علم و عبادت معرفی می کنند و بارزترین ویژگی آن ها این است که به امر به معروف و نهی از منکر اهمیت نمی دهند، مگر در مواردی که هیچ ضرری برای آن ها نداشته باشد.
حضرت (علیه السّلام) فرمودند در آخرالزمان چنین افرادی پیدا می شوند، بعد نتیجه گیری می کنند که «هنالک یتم غضب الله علیهم» زمانی که مردم این گونه شدند و دنباله رو چنین افرادی گشتند غضب خدا بر این مردم کامل می شود: «فیعمهم بعقابه»، همه ی مردم را مورد عقوبت قرار می دهد «و یهلک الابرار فی دار الفجار» هنگامی که عقاب عمومی خدا بر همه مردم نازل شده، بد و خوب، و تر و خشک را با هم می سوزاند، «و الصغار فی دار الکبار»، حتی اطفال نیز همراه با بزرگترها مشمول عقوبت خواهند شد، آن گاه که چنین وضیعتی در جامعه به وجود آید که امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، چنین بلای همگانی خواهد آمد و کسی از آن استثنا نمی گردد.
باز امام (علیه السّلام) مجدداً نسبت به امر به معروف و نهی منکر تذکر می دهد «ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء» امر به معروف و نهی از منکر راه انبیا است، کسانی که می خواهند راه انبیا را بروند، باید اهل امر به معروف و نهی از منکر باشند و اگر این گونه نباشند راه دیگری را رفته اند و دنباله رو انبیا نیستند؛ «و منهاج الصالحین»، برنامه ی افراد صالح و شایسته همین امر به معروف و نهی از منکر است؛ «فریضه عظیمه بها تقام الفرائض» مجدداً حضرت تکرار می فرمایند که اقامه ی سایر واجبات نیز در گرو امر به معروف و نهی از منکر است؛ «و تأمن المذاهب»، امنیت راه ها در سایه ی امر به معوف حاصل می شود؛ «و تحل المکاسب»، حلیت کسب ها در سایه امر به معروف است. اگر مردم می خواهند کسب و تجارت آن ها حلال شود، باید در اقامه امر به معروف و نهی از منکر سعی داشته باشند. در غیر این صورت کم کم ربا در کسب آن ها سریان یافته و اگر کسی از آن نهی نکند مردم حلال و حرام را درست تشخیص نخواهند داد. زمانی که چنین شد کسب های حلال به حرام مبتلا می شود. «و ترد المظالم»، در سایه امر به معروف و نهی منکر مظلمه ها برمی گردد. اگر کسی حق دیگری را ضایع کرده باشد، رواج امر به معروف و نهی از منکر در جامعه باعث می شود حق به صاحب آن برگردد. «و تعمر الارض» آبادانی زمین در سایه ی امر به معروف و نهی از منکر است. زیرا دایره ی امر به معروف و نهی از منکر آن قدر وسیع است که در مقابل سودجویانی که به خاطر قدرت یا سود بیش تر، محیط زیست را تخریب می کنند، نیز می ایستد. کارخانه دارانی که امور بهداشتی را رعایت نمی کنند، و محیط زیست را آلوده می کنند، برای چیست؟ آن ها سود بیش تر می خواهند. با امر به معروف و نهی از منکر جلو این گونه اعمال نیز گرفته شده، محیط سالم می شود، و زمین آباد می گردد. «و ینتصف من الاعداء» زمانی که امر به معروف و نهی از منکر باشد دشمنان هم منصف می شوند، یعنی دشمنان هم به رعایت انصاف وادار می شوند. آن گاه که صاحبان قدرت اهل امر به معروف و نهی از منکر باشند، دیگر دشمنان جرأت نمی کنند اقدام به ظلم کنند، به این شرط که امر به معروف و نهی از منکر در جامعه رواج داشته باشد. تنها این نیست که یک نفر در موردی به عنوان کاری فردی و مقدس و به قصد اتمام حجت انجام دهد و به آن اکتفا کند. اگر امر به معروف در جامعه رواج داشته باشد، دیگر دشمنان جرأت پیدا نمی کنند مؤمنان را مورد هجوم خصمانه خود قرار دهند. و نهایتاً حضرت (علیه السّلام) می فرمایند «و یستقیم الامر»، کارها در سایه امر به معروف و نهی از منکر به سامان می رسد. این همان اصلاح است. مفاسد برطرف می شود، و کارها به سامان می رسد. این ها نتایج امر به معروف و نهی از منکر است.
امام (علیه السّلام) از یک طرف هشدار می دهند که در آخرالزمان، امر به معروف و نهی از منکر رنگ می بازد، گاهی بعضی از مردم عمل می کنند، اما به شرط این که برای آن ها ضرری نداشته باشد؛ ولی عملاً امر به معوف و نهی از منکر رواج و رونق خود را از دست می دهد و در جامعه مطرود و منزوی می شود. امام (علیه السّلام) هشدار می دهد که اگر چنین وضعی پیش آمد از عقاب خدا بترسید. عذابی نازل می شود که تر و خشک، و بزرگ و کوچک را با هم می سوزاند، از طرفی دیگر حضرت (علیه السّلام) بعد از هشدار نصیحت می کنند که چه باید کرد که این گونه نشود، چنین روزگاری خواهد آمد، شما که تابع من هستید، نصیحت های مرا ـ یعنی امام باقر (علیه السّلام) را ـ گوش کنید. تا به این بلا مبتلا نشوید.
 
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روایت 2.
2. تهذیب الاصول، ج 6، ص 180، باب 22، روایت 21؛ اصول کافی، ج 5، ص 55، روایت 1.
3. در کافی «أسمی الفرائض» نقل شده است.
 
ادامه دارد ...
برگرفته از : کتاب آذرخشی دیگر از آسمان کربلا / علامه محمدتقی مصباح یزدی زیدعزّه

 

پنج شنبه 13/9/1393 - 13:20
امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر؛ هدف اصلی قیام عاشورا (2)

وظیفه مسلمانان در برابر منکرات
«فأنکروا بقلوبکم»، وظیفه ی اول شما این است که اگر کار بدی را در جامعه می بنید، در دل احساس نفرت و انزجار کنید، اشمئراز پیدا کنید. اگر می بیند کار خلاف و گناهی در جامعه انجام می گیرد، پیش خود نگویید که بله، گناه است، اما گناه بدی هم نیست، درست است که امروزه فرهنگ سرا درست می کنند، اما بچه ها سرگرمی پیدا می کنند! کمی مشغول می شوند! رقصی فرا می گیرند! آوازی یاد می گیرند! در این زمانه نباید بچه ها خیلی بی هنر باشند! خوب نیست! و حرف هایی از این قبیل. اولین قدم در برخورد با گناه این است که قلباً از گناه ناراحت باشید، خشمگین شوید، اگر از ته دل از گناه ناراحت نشدید، این اولین مرحله ی نفاق است. یعنی شما به حکم خدا راضی نیستید، دلتان نمی خواهد احکام خدا درست اجرا شود. ته دل شاد می شوید.
چرا در کنار مصلای قم، مرکز جهانی اسلام، ام القرای اسلام، شهر خون و قیام، زنی بیاید یک ساعت با حرکات به اصطلاح موزون ، آن هم در کنار مصلای قم نمایش بدهد؟ آیا مرد نبود که نمایش بدهد؟! آیا نمایش بهتری نبود؟ حتماً باید خانمی بیاید نمایش بدهد، آن هم تماماً با حرکات موزون و ریتم دار ـ یعنی رقاصی ـ همان رقاصی ساده، و مؤمنان هم بنشینند تماشا کنند، هچ کس هم نفس نکشد؟! بعضی ها هم به روی خودشان نیاورند و بگویند ما که تا به حال ندیده بودیم، اقلاً توفیق جبری شد. یا بعضی ها جلوی بعضی سینماها صف بکشند، با این که می دانند فیلم های مبتذل نمایش داده می شود، در آن صف ها چهره هایی مشاهده می شود که انتظار نمی رود. اولین کار در مقابل انجام گناه این است که «أنکروا بقلوبکم»، در دل از این اعمال تنفر داشته باشید، و احساس ناراحتی کنید، که چرا این کارها انجام می گیرد.
در مرحله دوم «و الفظوا بألسنتکم»، بعد به زبان بیاورید، اعتراض کنید. ممکن است به زبان آوردن خیلی نرم، ملایم و با مهربانی باشد، در مرحله ی اول بهتر است که همین گونه باشد. اما در مرحله بعد «و صکوا بها جباهم»، وقتی که با گناهکار روبه رو می شوید و با حرف نرم نتوانستید او را هدایت کنید، و اگر به او گفتید چرا این کار زشت را کردی او خجالت نکشید و حتی رو در روی شما ایستاد و گفت آزادی است! دلم می خواهد! این جا دیگر جای نرمی و ملاطفت نیست، بعد از این که با نرمی صحبت و موعظه کردید، با زبان خوش با او صحبت کردید ولی اثر نبخشید، چه باید کرد؟ «صکوا بها جباههم» حضرت (علیه السّلام) می فرمایند با تندی به پیشانی او بزنید البته نه با دست بلکه با سخن - یعنی آن چنان رو در رو و با تندی با او برخورد کنید، مثل کسی که می خواهد توی پیشانی طرف مقابل بزند، «صکوا بها جباهم»، اگر برخورد نرم اثر نکرد، رو در روی طرف و با تندی با او برخورد کنید و بگویید به تو می گویم، چرا گناه می کنی؟! البته چنین اقدامی کار هرکس نیست، مخصوصاً کار افرادی که با فرهنگ تساهل و تسامح آشنا شده اند، نمی باشد. می ترسیم اگر چنین چیزی بگوییم، فوراً ما را متهم کنند به این که این ها خشونت طلب هستند! این ها دور از تمدن هستند! یا این که همانگونه که در رشت و خرم آباد و بعضی جاهای دیگر اتفاق افتاد، بریزند، اذیت کنند، بزنند، ببندند، و یا بکشند، چنان که کم و بیش هر روز می بینیم، یا آمر به معروف را می کشند! یا تهدید می کنند! یا کتک می زنند! دست و پایش را می بندند و او را در جایی دور از انظار رها می کنند! و یا برای آن ها مزاحمت تلفنی ایجاد می کنند! خوب، وقتی انسان می بیند عاقبت کسانی که می خواهند امر به معروف و نهی از منکر کنند گرفتاری است، می ترسد امر به معروف و نهی از منکر کند. هنگامی که با افرادی که ضابطین امر به معروف و نهی از منکر هستند ، و از طرف دستگاه قضایی برای این کار اجازه دارند، این گونه رفتار می شود، تکلیف دیگران روشن است.
امام (علیه السّلام) می فرمایند وقتی به این صورت برخورد کردید، ممکن است کسانی متعرض شما شوند، و یا شما را ملامت کنند که چرا پرخاشگری می کنید! چرا با تندی حرف می زنید! چرا خشونت طلبی می کنید! حتی ممکن است دوستان نیز شما را ملامت کنند، اما «و لا تخافوا فی الله لومه لائم» اگر می خواهید آن روز نیاید که بلایی نازل شود، و تر و خشک را با بسوزاند، از ملامت ملامت کنندگان نترسید، ولو ملامت گران از نزدیک ترین دوستان شما باشند. بسیار خوب، در امر به معروف و نهی از منکر، ما نخست با زبان نرم با افراد صحبت و موعظه می کنیم، با خواهش و تمنا امر به معروف و نهی از منکر می کنیم، اما می بینیم اثری نکرد، بعد با تندی برخورد کردیم و از کسی هم نترسیدیم، خودمان را در معرض همه گونه خطر نیز قرار دادیم، لکن باز دیدیم اثری بر جای نگذاشت، در مقابل چه باید کرد؟ بله، اگر ابتدای امر باشد، مثل اوایل رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز مردم طراوت ایمان و شور انقلابی داشتند، اگر از اول جلوی خطر را می گرفتند، راحت بود. اما ممکن است شرایطی پیش بیاید که این گونه نباشد، مقابل انسان می ایستند، فحش می دهند، کتک می زنند، تهدید می کنند، در این صورت چه باید کرد؟
به هر حال مسأله از دو صورت خارج نیست، بعد از این که شما انجام وظیفه کردید، عکس العمل افراد خطاکار در مقابل شما یکی از دو حالت است، یا تحت تأثیر امر به معروف و نهی از منکر شما واقع می شوند و دست از کار بد خود برمی دارند، یا این که نه، پررویی و لجاجت می کنند، در مقابل شما می ایستند و احیاناً کلماتی که سزاوار خودشان است نثار شما می کنند، و از این بالاتر، گاهی به مقدسات دین هم جسارت می کنند.
بنابراین، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر یکی از این دو حالت پیش خواهد آمد: یا افراد خلافکار بعد از امر به معروف و نهی از منکر تحت تأثیر واقع می شوند، دست از کار بد خود برمی دارند و به راه راست باز می گردند، در این صورت دیگر شما بر آن ها حجتی ندارید و باید با آن ها مهربانی کنید. ایشان مرتکب اشتباهی شده بودند و به واسطه امر به معروف و نهی از منکر از راه خطا به صواب برگشتند، «فان اتعظوا و الی الحق رجعوا فلا سبیل علیهم»، اگر به سوی حق برگشتند و از گناهان خود توبه کرده، دست از کارهی بد برداشتند، نعم المطلوب. اما اگر این گونه نشد، «انما السبیل علی الذین یظلمون الناس و و یبغون فی الارض بغیر الحق، اولئک لهم عذاب ألیم»، (4) اگر موعظه ی شما را نشنیدند و نسبت به جنایت، ظلم و کج روی خود اصرار ورزیدند، شما وظیفه ی دیگری خواهید داشت. باید در مقابل آن ها به گونه ی دیگری رفتار کنید. دیگر وظیفه ی شما از حد سخن گفتن و ملامت کردن و حتی تندی کردن هم فراتر می رود.
امام (علیه السّلام) می فرماید اگر کار به این جا رسید که علی رغم برخورد تند، توجهی به امر به معروف و نهی از منکر نکردند، «هنالک فجاهدوهم بأبدانکم » در این جا باید شما در مقام جهاد برآیید، چنین افرادی دشمن اسلام هستند و باید با ایشان جنگید و مبارزه کرد، «فجاهدوهم بأبدانکم و أبغضوهم بقلوبکم» این ها را از ته دل دشمن بدارید. با چنین افرادی که گستاخ شده و علناً علیه اسلام قیام کرده، احکام اسلام را انکار می کنند و به مقدسات اسلام اهانت روا می دارند، باید مبارزه کرد، و از عمق دل با آن ها دشمنی کرد. نگویید اسلام دین محبت است! دین رأفت است! اسلام دین دشمنی هم هست. در جای خود نهایت رأفت و رحمت را دارد و در موقع مقتضی به خشونت و تندی امر می کند.
«أبغضوهم بقلوبکم»، ولی مواظب باشید زمانی که با این گونه افراد بنای مبارزه را گذاشتید، نیت خود را بررسی کنید، این جا شیطان سراغ انسان می آید. شیطان سراغ ترک الصلوه نمی رود تا او را به ریاکاری ترغیب و تشویق کند. تارک الصلوه اصلاً نماز نمی خواند تا ریاکاری کند. اما وقتی کسی در مقام نماز خواندن برآید، مخصوصاً داخل مسجد و در حضور مردم، آن گاه شیطان او را وسوسه می کند که مد «و لا الضالین» را بیش تر بکش تا مردم بگویند عجب قرائت خوبی بود! اگر کسی در مجالس عزاداری شرکت نمی کند، و به فرهنگ سرا، سینما و تئاتر می رود، شیطان با او کاری ندارد. او خود راه باطل و جهنم را پیش گرفته است. اما زمانی که به مجلس عزاداری آمد، آن گاه شیطان او را وسوه می کند و می گوید بیا تظاهر به گریه کن، وانمود کن خیلی دلت سوخته است، تا مردم بگویند عجب انسان با محبتی است! اهل ولایت است! زمانی شیطان سراغ انسان می آید که شخص در راه حق باشد.
تا شما اهل امر به معروف و نهی از منکر نیستید، شیطان با شما کاری ندارد، زیرا شما با او رفیق و همراه هستید، شما خود یک شیطانک دیگری هستید. اما آن وقت که خواستید امر به معروف و نهی از منکر کنید، دیگر راه شما از شیطان جدا می شود. شیطان سراغ شخصی می آید که به جبهه می رود. شیطان چنین افرادی را وسوسه می کند، می گوید کاری کنید که قدرت را به دست بیاورید، تا فردا به پست و مقامی دست یابید. چقدر انسان به جبهه برود و بجنگد! زمانی که برگشت، می بیند که بی لیاقت ها پست ها را گرفته اند، و دست او از پست و مقام خالی مانده است و خوب، حالا اگر نوبتی هم باشد نوبت ماست. چقدر مردم غافل و جاهل دست به قاچاق زدند! چقدر سوء استفاده کردند! خوب، حالا ما نیز چند صباحی قاچاق فروشی کنیم تا به نان و نوایی برسیم! بنا بر این هنگامی که خواستید مبارزه کنید، نیت خود را خالص کنید و به فکر قدرت طلبی نباشید، به این فکر نباشید که مال و مقامی را از راه مبارزه به دست آورید، و وجاهتی نزد مردم پیدا کنید، والا علاوه بر این که جان خود ا از دست داده اید، ثوابی هم نبرده اید، زیرا با انگیزه های شیطانی و نفسانی کار کرده اید، لذا دیگر ثواب ندارید. عبادت زمانی ارزش دارد که برای خدا باشد.
«و أبغضو هم بقلوبکم غیر طالبین سلطاناً و لا باغین مالاً و لا مریدین بالظلم ظفراً» نه در صدد کسب قدرت و نه در صدد کسب مال باشید و نه بخواهید از روی سرکشی و ناحق بر دیگران پیروز شوید. پیروزی مطلوب است، اما پیروزی از راه صحیح و مشروع مطلوب است، نه این که از هر راهی پیروزی به دست آمد مطلوب باشد. در بازی های سیاسی این حرف ها نیست. هدف وسیله را توجیه می کند. حزب ما پیروز شود، هرچه می خواهد بشود. ما در انتخابات برنده شویم، هرچه می خواهد بشود. اما در اسلام وقتی می فرماید امر به معروف و نهی از منکر را حتی تا حد به خطر افتادن جان انجام دهید، در کنار آن می گوید مراقب باشید شیطان شما را وسوسه نکند. مبادا شما را وسوسه کند تا بگویید ما باید پیروز شویم؛ حتی اگر از راه نامشروع هم هست، باید پیروز شویم. بلکه باید احکام الهی و حدود آن را درست رعایت کنید، نیت خود را خالص کنید و برای خدا امر به معروف کنید.
اکنون به چه منظوی با افرادی که در مقابل امر به معروف و نهی از منکر مقاومت می کنند باید جنگید؟ حضرت (علیه السّلام) می فرمایند امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهید و اگر کار به مبارزه و جهاد کشید با مخالفین بجنگید. «حتی یفیئوا الی أمر الله» تا دست از مخالفت بردارند و از فرمان خدا پیروی کنند. تا از اطاعت دستورات شیطان بزرگ دست بردارند، و نسبت به آنچه شیطان به آن ها تکیه می کند، نقشه هایی که برای آن ها ترسیم می کند، توجهی نداشته باشند، «حتی یفیئوا الی أمر الله» و از راه باطل بازگشته و سر به فرمان خدا بگذارند. «و یمضوا علی طاعته» بر اساس طاعت الهی حرکت کنند.
 
عاقبت ترک امر به معروف و نهی از منکر
این، بیانات امام باقر (علیه السّلام) بود. در آخر روایت حضرت (علیه السّلام) موعظه دیگری می فرمایند، امام (علیه السّلام) به خاطر این که مجدداً ما مسأله امر به معروف و وجود این تکلیف بزرگ را فراموش نکنیم و برای ما انگیزه دیگری باشد که حتماً به این وظیفه عمل کنیم، داستانی را نقل می کنند. «قال أبوجعفر (علیه السّلام): أوحی الله الی شعیب النبی (علیه السّلام)» حضرت باقر (علیه السّلام) می فرمایند خدا به حضرت شعیب (علیه السّلام) وحی کرد که من صدهزار نفر از قوم تو را هلاک خواهم کرد، چهل هزار نفر از آن ها اهل معصیت و گناه و شصت هزار نفر هم از خوبان هستند. حضرت شعیب (علیه السّلام) تعجب کرد، و گفت کسانی که اهل گناه هستند، بسیار خوب، حق آن ها همین است که عذاب شوند، اما خوبان چرا؟ «أوحی الله الی شعیب النبی (علیه السّلام): انی لمعذب من قومک مئه الف» صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد. «اربعین الفا من شرارهم» از این صد هزار نفر، چهل هزار نفر از بدکاران هستند، «و ستین الفاً من خیارهم»، و شصت هزار نفر هم از خوبان هستند. «فقال یا رب هؤلاء الاشرار فما بال الاخیار» اشرار مستحق عذاب هستند، اما چرا اخیار عذاب می شوند؟ «فأوحی الله عز و جل الیه: انهم داهنوا أهل المعاصی و لم یغضبوا لغضبی» خوبان را عقاب می کنم به خاطر این که با اهل معصیت مداهنه کردند. می دانید مداهنه یعنی چه؟ یعنی ماست مالی کردن، شیره مالی کردن، سازش کردن، شتر دیدی، ندیدی! «مداهنه» از ماده «دهن» و به معنی روغن مالی کردن است. برای این که در قسمتی از ماشین که با قسمت دیگر تماس دارد، اصطکاک ایجاد نشود، آن قسمت را روغن مالی می کنند. در این جا هم چون می خواهند اصطکاک بین افراد به وجود نیاید، با هم گل بگویند و گل بشنوند، لذا کاری ندارند که طرف مقابل اهل چه گناهی است؟ به این نوع رفتار مداهنه می گویند.
گناه این شصت هزار نفر خوبان که بنا است عذاب شوند این است که با اهل معصیت با نرمی و سازش رفتار می کنند و نسبت به اهل معصیت امر به معروف و نهی از منکر انجام نمی دهند. «و لم غضبوا لغضبی» در موردی که من غضب بر مردم داشتم این ها غضب نکردند. غضب کردن واجب است. اگر انسان در بعضی موارد غضب نکند، خدا او را عذاب می دهد. عجب! اسلام که تماماً دین محبت و رأفت و رحمت است. پس چرا خداوند می فرماید چون شصت هزار نفر از خوبان به خاطر من غضب نکردند، آن ها را هم عذاب خواهم کرد؟ معلوم می شود که ما در بعضی از موارد باید اهل غضب هم باشیم. همیشه با نرمی و لبخند نمی شود زندگی کرد. خدا هم این گونه از ما نخواسته است. در بعضی موارد خواسته است تندی کنیم ، پر خاش کنیم «صکوا بها جباههم» یعنی با پرخاش با آن ها حرف بزنید. بعضی ها از بنده سؤال می کنند که «چرا گاهی در منبر یا سخنرانی ها عصبانی می شوید؟» آیا جواب را گرفتید؟ من جواب سؤال را نمی دهم؛ امام باقر (علیه السّلام) جواب شما را در این روایت داد.
اجازه دهید چند حدیث دیگر هم بخوانم؟ «عن أبی عبدالله (علیه السّلام) » این روایت از حضرت صادق (علیه السّلام) است «قال، قال أمیرالمؤمنین (علیه السّلام) » امام صادق (علیه السّلام) از جدش امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نقل می کند که او فرمود: «أدنی الانکار أن یلقی أهل المعاصی بوجوه مکفهره» (5) اگر در مقام نهی از منکر هیچ کاری نمی توانید انجام دهید، حداقل در برابر گناهکار اخم کنید و عبوس شوید. این تکلیف دیگر از هیچ کس برداشته شده است. مگر این که مهربانی تاکتیکی باشد. یعنی با توجه به این که می دانید کسی اشتباه کرده است، اما چون می خواهید او را راهنمای کنید، حتی ممکن است او را برای مهمانی به خانه دعوت کرده و با او به مهربانی رفتار کنید، و حتی به او کمک مالی هم بکند. این برخورد حساب جداگانه ای دارد و تاکتیکی برای هدایت افراد است. پس باید با آن اهل معاصی که گستاخانه و با پررویی می گویند به تو چه! می گویند آزادی است! می گویند دلمان می خواهد! باید با این افراد با ترشرویی و پرخاشگری صحبت کنیم. البته اگر قدرت داشته باشید. اگر فردا شما را به جرم توهین به شهروندان جلب نکنند!
روایت دیگری هست که آن را نیز بخوانم «عن أبی عبدالله (علیه السّلام) ان الله عز و جل بعث ملکین الی أهل مدینه لیقلباها علی أهلها فلما انتهیا الی المدینه وجدا رجلاً یدعو الله و یتضرع فقال أحد الملکین لصاحبه أما تری هذا الداعی؟ فقال قد رأیته و لکن امض لما أمربه ربی فقال لا و لکن لا أحدث شیئاً حتی اراجع ربی فعاد الی الله تبارک و تعالی فقال یا رب انی انتهیت الی المدینه فوجدت عبدک فلاناً یدعوک و یتضرع الیک فقال امض بما أمرتک به فان ذا رجل لم یتمعر وجهه غیظاً لی قط. » (6) حضرت (علیه السّلام) می فرمایند خدا دو فرشته را فرستاد تا شهری را زیر و رو کند. گاهی عذاب های خدا این چنین است . مثل قوم لوط که فرشتگان به امر خداوند برای عذاب ایشان، شهر را زیر و رو کردند. خداوند دو فرشته را برای عذاب مردم این شهر فرستاد، زیرا افراد ساکن در شهر گروهی گستاخ و متجاهر به فسق بودند، و این افراد به هیچ وجه توبه نمی کردند و دست از گناهشان برنمی داشتند. خدا دو ملک را فرستاد تا شهر آن ها را زیر و رو کنند. این دو ملک وقتی آمدند، دیدند در میان مردم، مرد مقدسی است که خیلی اهل دعا و گریه و مناجات است. یکی از فرشتگان به دیگری گفت من جرأت ندارم این آدم اهل عبادت را عذاب کنم و شهر را بر سر او زیر و رو کنم. برویم یک بار دیگر از خداوند سؤال کنیم. ملک دیگر گفت وظیفه ی خود را انجام بده. ملک اول گفت می ترسم فرمان عوض شده باشد، شاید این طوری به ذهن او آمده بود که هنگامی که امر از جانب خداوند صادر شده بود. زمانی بوده که هنوز این فرد عابد توبه نکرده بود، در خلالی که امر به عذاب شهر صادر می شد، ممکن است این عابد توبه کرده باشد. شاید تکلیف عوض شده باشد و باید مجدداً سؤال کنم. لذا آن ملک برگشت و از خدا سؤال کرد که من به آن شهر رفتم تا وظیفه ام را انجام دهم، ولی دیدم فردی مشغول عبادت و تضرع است. آیا باید به تکلیف عمل کنیم یا تکلیف عوض شده است؟ خداوند گفت تکلیف به حال خود باقی است، بروید و شهر را خراب کنید. بعد خود خدا علت این را بیان می کند که چرا باید همین آدمی که اهل عبادت است، نیز مشمول عذاب شود: «فان ذا رجل لم یتمعر وجهه غیظاً لی قط». درست است که این فرد اهل عبادت و دعا است ف اما هیچ وقت رنگ صورتش به خاطر غیظ و غضب برای خدا تغییر نکرده است. یعنی این فرد با توجه به این که گناه اهالی شهر را دیده است، اما رنگ او بخاطر خشم برگناه عوض نشده است، به خاطر این که برای خدا تغییر حال برای او پیدا نشده بود، و خشم و غضب نکرده بود، باید در کنار افراد دیگر او هم عذاب شود.
 
پی نوشت ها:
4. شوری، 42.
5. تهذیب الاصول، ج 6، ص 176، باب 22، روایت 5.
6. اصول کافی، ج 5، ص 58، روایت 8.
 
برگرفته از : کتاب آذرخشی دیگر از آسمان کربلا / علامه محمدتقی مصباح یزدی زیدعزّه

 

پنج شنبه 13/9/1393 - 13:20
امر به معروف و نهی از منکر
 سیدالشهداء ؛ جلوه عملی امر به معروف و نهی ازمنکر
قیام امام حسین(علیه السّلام) جلوه بارز مرتبه عالی امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی ازمنکر، به ویژه در بعد عملی آن، در شخصیت و زندگی سیدالشهداء(علیه السّلام) به شکل ویژه ای ظهور کرد. درمیان انبیای الهی (علیهم السّلام) در گذشته هم کسانی بودند که در راه رسالت خویش به شهادت رسیدند؛ برای نمونه، درمیان آنان کسانی، مدتها در چاه زندانی شدند، و سرشان را با اره بریدند، ولی با این حال، تمام آنها تحمل کردند. اما کاری که امام حسین(علیه السّلام) با آن وسعت و عمق انجام داد، درسراسرتاریخ نمونه ای از آن یافت نمی شود. این تقدیری بود که خداوند متعال برای ایشان در امت آخرالزمان مقرر فرموده بود تا امتی که بعد از او دیگر پیامبری نخواهندداشت، به آخرین درمان برای دردهای اجتماعی و روحی و معنوی جامعه دست یابند. در جایی که هیچ راهی برای تبلیغ دین، احیای احکام الهی و مبارزه با ظلم و ستم وجود ندارد، این راه وجود دارد که کسی با مبارزه تا سر حد شهادت، حقانیت دین را اثبات کند و مظلومیت خویش را به مردم نشان دهد.
رسالت سیدالشهداء(علیه السّلام) درحماسه کربلا، اقامه امر به معروف و نهی از منکر بود. سیره ایشان در اقدام به امر به معروف و نهی از منکر می تواند الگوی ما در این زمان قرار گیرد؛ چگونگی به کارگیر ی وسایل و ابزار خاصی که آن امام بزرگوار به منظور امر به معروف و نهی از منکر به کار گرفت، می تواند الگوی مناسبی برای ما در این زمینه باشد. با الگوگیری از این حرکت بزرگ، باید این روح را در کالبدهای مختلفش شناسایی کنیم و متناسب با شرایط زمان و مکان، آن روح را زنده نگه داریم و ترویج کنیم. همچنین عواملی که مانع امر به معروف و نهی از منکر می شود، بشناسیم و در جهت تضعیف، و بلکه درجهت نفی آنها بکوشیم.
امام حسین(علیه السّلام) در زمانه خود، همواره نگران بود که وضعی به وجود آید که مردم نتوانند حق را از باطل تمیز دهند. در چنین موقعیتی، نه با فعالیت های تبلیغی و نه با پول می توان اقدامی انجام داد. همچنین جنگ و جهاد نیز سودی نمی بخشد؛ زیرا جبهه حق طرفدار ندارد و قدرت و ثروت در دست باطل است. در زمان معاویه، بر اثر تبلیغات و نیز ارعاب و تهدید، فضای خفقان آوری بر جامعه حاکم شده بود. مخالفان را دار می زدند، یا ترور می کردند؛ نه کسی به خود جرئت قیام می داد و نه نیرو و توانی برای کسی مانده بود. در چنین شرایطی جامعه نیازمند حرکتی بود که از یک نفر یا یک گروه کوچک برنمی آمد. تبلیغ نیز تأثیری نداشت؛ چون تمام ابزار آن در اختیار امویان بود و فریاد امام(ره) فقط به گوش گروه معدودی می رسید. از این روی تا بیست سال، ایشان مجبور بود پنهانی و در خفا، با یاران و اصحاب خود صحبت کند.
اما در فلسفه قیام امام حسین(علیه السّلام) که به انگیزه امر به معروف و نهی از منکر صورت گرفت، لازم است به یکی از خطبه های ایشان اشاره شود که پس از ممانعت حر و لشکریان کوفه، ایراد گردید. ایشان در منزل بیضه چنین فرمودند: أیها الناس ان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل ولا قول کان حقا علی الله أن یدخله مدخله. الا و ان هؤلاء قد لزموا طاعه الشیطان و ترکوا طاعه الرحمن و أظهروا الفساد و عطلوا الحدود واستأثروا بالفیء و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله و أنا أحق من غیر؛2 «ای مردم، همانا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «کسی که حاکم ستمگری را بنگرد که ستم می کند و حرام خدا را حلال می شمارد، و عهد و پیمان خدا را می شکند، و با سنت رسول خدا مخالفت می کند، و در میان بندگان خدا با فساد و ستمکاری عمل می کند، با عمل یا با سخن اگر بر ضد آن حاکم قیام نکند، سزاوار است بر خداوند که او را با آن حاکم ستمکار محشور کند.» مردم، آگاه باشید! این مردم (بنی امیه) اطاعت شیطان را به جان خریدند و اطاعت خدا را رها کردند و فساد را آشکار، و حدود الهی را ترک، و بیت المال را غارت کردند و حرام خدا را حلال، و حلال خدا را حرام شمردند، و من از دیگران، سزاوارترم که برای تغییر این وضع قیام کنم.»
 
پی نوشت ها :
1- الشیخ المفید، همان، ص285.
2- علی ابن ابی الکرم الشیبانی (ابن الاثیر)، الکامل فی التاریخ، ج2، ص255.
 
پنج شنبه 13/9/1393 - 13:18
امر به معروف و نهی از منکر

قیام امام حسین (علیه السّلام) برای امر به معروف

 
۱- شناخت منکرات بر اساس شرایط و موقعیت‌ها
 یک کسی به من رسید. گفت: آقای قرائتی تو را به خدا در تلویزیون بگو فلان منکر توسعه پیدا کرده است، نگویید. من هم به او گفتم: شما چند سال است قم هستید؟ گفت: مثلاً چند سال… گفتم: شما احتمال نمی‌دهید قم بودن شما منکر باشد؟ روحانی که در قم می‌ایستد یا باید مدرس باشد، یا طلبه. یعنی یا درس بدهد، یا درس بخواند. وگرنه با داشتن دهها هزار مسجدی که روحانی ندارد. هزاران روستایی که روحانی ندارد، چرا شما در قم ایستادی؟ یا باید درس بدهی یا باید درس بخوانی، یا باید هجرت کنی. افرادی که هجرت نکنند، خود هجرت نکردن منکر است.
 ماگاهی وقت‌ها فکر می‌کنیم که اگر مثلاً ۵۰ سال نجف بمانیم، ۵۰ سال قم بمانیم آدم خوبی هستیم. البته افرادی هستند، واجب است نجف بمانند. قم بمانند. اینها رکن هستند، استوانه هستند. عمود، پایه هستند. اما یکسری آدم‌ها هستند که نه رکن هستند، نه عمودند، نه مدرس هستند، نه محصل هستند.
 منکر چیست؟ بعضی‌ها فقط منکر را این فکل دخترها می‌دانند. فکل دخترها یکی از منکرات است. امیدوارم که خداوند به آبروی امام حسین به همه‌‌ی آنها توفیق دهد در سایه‌ی خون امام حسین آنها هم حجابشان را بهتر کنند. این حالا یک منکری است باید تذکر داد. دخترهای ماهم حالا انشاءالله گوش بدهند. اما منکر گرانفروشی چه؟ احتکار چه؟ خواباندن پول و وام ندادن چه؟ توهین به همسر چه؟ بد تربیت کردن اولاد چه؟ اینها منکر نیست؟ ما عزاداری‌هایمان خیلی وقت‌ها منکر است. در جلسه‌ی قبل گفتم، منتها خوب همه‌ی مردم همیشه پای همه‌ی جلسه‌ها نیستند. در هر دوره‌ای یک عده حرف به گوششان برسد. ممکن است یک عده‌ای آن شب جمعه پای حرف‌های من بودند. عده‌ای این شب جمعه. تکرار می‌کنم.
 
۲- برخی منکرات عزاداری‌ها
در عزاداری‌های ما منکر است. بی‌وقت طبل زدن، بلندگوی حسینیه و مسجد همسایه‌ها را اذیت کردن. جلسه‌ها را آنقدر طول بدهیم که نماز صبح از بین برود. در مجلسی که هوایش برای همه است، دو نفر بیایند، ده نفر بیایند، سیگار بکشند و تجاوز به حریم هوایی افراد دیگر بکنند. خوب این بنده خدا این طرف نشسته چه گناهی دارد که من هوای ایشان را دودی کردم؟ کسی که می‌خواهد سیگار بکشد، در تاکسی و در اتوبوس نباید سیگار بکشد، هوای اتوبوس برای همه است. اینها منکرات است. سر مردم را بند کردن به چیزهایی که نه واجب است، نه مستحب است. من یک اصلی را می‌گویم بلکه انشاءالله در روضه‌های ما یک تحولی پیدا شود. اصل هم از خودم نیست، از اسلام است. آنچه گفته می‌شود و آنچه شنیده می‌شود باید چهار شرط داشته باشد. وگرنه گوینده و شنونده قیامت باید جواب بدهند.
 ۱- یا باید واجب باشد.
 ۲- یا مستحب باشد.
 ۳- یا نیاز فرد باشد.
 ۴- یا نیاز جامعه باشد.
ما گاهی وقت‌ها یک بحث‌هایی می‌کنیم که واجب نیست، مثلاً علی اکبر ۱۸ سالش است. می‌گویند: آقا شنیدیم بعضی از مورخین گفتند: ۲۴ سالش است. یا امام زمان زن و بچه هم دارد یا نه؟ من بدانم حضرت مهدی(علیه السّلام) زن و بچه دارد واجب است؟ نه! مستحب است؟ از مستحبات این است که ما بدانیم حضرت مهدی(علیه السّلام) زن و بچه دارد یا نه؟ مستحب است بدانیم؟ نه. الآن شما مشکلی با زن و بچه‌ی امام زمان داری؟ مشکل شخصی داری؟ نه. الآن جامعه‌ی ما مشکلش زن و بچه‌ی امام زمان است؟ نه. پس ببینید نه واجب است بدانیم. نه مستحب است بدانیم. نه نیاز فرد است.
 من ظهرها در دانشگاه تهران، نماز جماعت می‌خوانم. به دانشجوها گفتم: هرچه سؤال می‌کنید یا واجب، یا مستحب، یا نیاز فرد، یا نیاز جامعه. یک روز یک کسی گفت: آقای قرائتی نماز، در قطب شمالی چطور است؟ چون قطب شمالی شش ماه شب است، شش ماه روز. گفتم: ننه‌ات رفته یا بابایت؟ گفت: هیچ کدام. گفتم: شما آنجا پرواز داری؟ گفت: نه! گفتم: هروقت خواستی بروی از فرودگاه زنگ بزن به تو می‌گویم. خوب چرا وقتت را صرف یک چیزی می‌کنی که نه واجب است، نه مستحب است، نه نیاز فرد است، نه نیاز جامعه. حضرت عباسی در مجالس ما حرف‌هایی زده می‌شود که…
 من کسی را سراغ دارم وقتی روضه می‌خواند نوشته بود: «و جلس علی صدر الحسین» (بحارالانوار/ج۴۵/ص۵۶) یعنی شمر روی سینه امام حسین نشست. می‌گفت البته بعضی‌ها «و جلس» نوشته‌اند. بعضی از محققین گفتند: «فجلس» حالا یا «وجلس» یا «فجلس». چه فرقی می‌کند؟ گاهی وقت‌ها اینها منکر است که آب و برق مصرف می‌شود، عمر مردم مصرف می‌شود، این مردم گوشت کیلویی چند هزار تومان خوردند در مسجد، در حسینیه آمدند. عمر اینها را… الآن بنده منبر آمدم، هزار نفر پای سخن من، هزار ساعت عمر اینها را من گرفتم. چه چیز در مقابل هزار ساعت دادم؟
 ۳۵۰ تا «اعوذ» در کامپیوتر است. یعنی پناه می‌برم از این خطر، یکی این است، «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع‏» (بحارالانوار/ج۲/ص۶۳) پناه می‌برم از اطلاعات بی‌ارزش. یعنی خیلی وقت‌ها اطلاعات هست ولی ارزش ندارد. منکرات را دقت کنیم. شعر و شعور، حماسه و استدلال، عبادت و عزاداری باید با هم باشد. عبادت و عزاداری باید با هم باشد. یعنی آن مداح، آن واعظی که می‌خواند باید در نماز جماعت هم سر و کله‌اش پیدا باشد. اگر واعظ منبر آمد ولی نمازش را ندیدید. البته ممکن است بسیاری از آنها پیش نماز هستند، ولی باید نماز هم احیا شود. عزاداری و عبادت، استدلال و اشک، اصلاً اشک باید براساس معرفت باشد. قرآن می گوید: «الدمع» دمع یعنی اشک. «الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» (مائده/۸۳) این آیه‌ی قرآن است. یعنی اشک براساس شناخت. ما خیلی آدم داریم که اشک می‌ریزد. چطور!!! چه طور اشک می‌ریزد.
 
۳- اشک بر اساس معرفت اهل بیت‌(علیهم‌السلام)
قرآن می‌گوید: «الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» اشک براساس معرفت. آدم داریم خیلی گریه می‌کند. وقتی اسم فاطمه‌ی زهرا را می‌برند، به صورتش می‌زند. می‌گویی: خوب این عشق است خوب است. اما بیا چرا گریه می‌کنی؟ می‌گوید: آخر می‌دانی؟ فدک را غصب کردند. می‌گویم: خودت سهم امام می‌دهی؟ می‌گوید: نه! می‌گویم: چه فرقی می‌کند. تو سهم امام زمان را نمی‌دهی، او هم سهم حضرت زهرا را نداد. با هم یکی هستید. یعنی او فدک را برد و خورد، شما هم سهم امام را بردی و خوردی. پس چرا شما برای او گریه می‌کنید، او هم باید برای تو گریه کند. «الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا»
 توجه به قبولی داشته باشید. چند تا گاو و چند تا دیگ و سر هیئت کجاست؟ آخر هیئت کجاست؟ یک چیزی برایتان بگویم. از برجسته‌ترین پیغمبرهای ما حضرت ابراهیم است. چون موسی از نسل ابراهیم است. عیسی از نسل ابراهیم است. پیغمبر ما از نسل ابراهیم است. بسیاری از انبیاء از نسل ابراهیم هستند. یعنی ابوالانبیا است. پدر انبیاء است. روی کره‌ی‌ زمین جایی مقدس‌تر از مکه و مسجد الحرام نیست. خانه‌ای مقدس‌تر از کعبه نیست. مقدسی مثل ابراهیم بنا، مقدسی مثل اسماعیل کارگر، مکان مکه، مسجدالحرام، کار کعبه. حضرت ابراهیم وقتی کعبه را ساخت، گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» (بقره/۱۲۷) یعنی اگر تو قبول نکنی، حتی کعبه ساختن در بهترین مکان‌ها هواست. مهم این است که قبول شود. گاهی یک کار کوچک قبول می‌شود، گاهی کارهای بزرگ قبول نمی‌شود.
 
۴- قبولی عمل در نزد خداوند نه مردم
 یک خانمی است در نیشابور گنبد و بارگاه دارد به نام شطیطه. چند فلس پول برای امام کاظم فرستاد گفت: این مثلاً انفاق، خمس، زکات، هرچه. آن آقایی که پول‌ها را آورد پول‌های سنگینی هم از تجار آورد. امام کاظم فرمود: من پول تجار را نمی‌خواهم. آن پولی که آن خانم داده است بده. گفت: آقا چیزی نیست. دو سه فلس است. گفت: من همان را می‌خواهم. آن دو سه فلس را گرفت. بعد امام کاظم یک پارچه داد. گفت: به این خانم سلام مرا برسان، بگو: این پارچه برای خود من است. ۱۷ روز دیگر مثلاً از دنیا می‌روی. این را کفنت کن. من هم در تشییع جنازه‌ات می‌آیم. ببین دو ریال پول را امام هفتم می‌پذیرد، و گونی اسکناس را نمی‌پذیرد. به ما چه، چه چیز قبول شد و چه چیز قبول نشد؟ گاهی وقت‌ها یک بچه در جلسه می‌آید. خدا روضه‌‌ی این بچه را قبول می‌کند، ولی پدر و مادر و پدربزرگش روضه‌‌شان قبول نمی‌شود. هیچ کس را در مجلس امام حسین تحقیر نکنیم.
 در عزاداری‌ها منکر چیست؟ چون هفته‌ی امر به معروف و نهی از منکر است. منکرات عزاداری: راه‌بندان، از گوشه‌ای در کوچه و خیابان برویم که اگر کسی، بیماری، کار عجله‌ای، نمی‌دانم فرودگاهی، قطاری هست، به کارش برسد.
 امام حسین فرمود: کربلا می‌روم. چرا؟ می‌خواهم امر به معروف کنم. مقابله‌ی با تحریف دین.
 ببینید پیغمبر ما یک اسلامی آورد، حالا فرض می‌کنیم این ماشین است. پیغمبر ماشین اسلام را ساخت. راننده را هم در غدیر خم مشخص کرد راننده علی‌بن ابی طالب است. اینجا او را نشاند. آمدند علی را کنار گذاشتند، کس دیگری را گذاشتند. این ماشین اینجایش خورد، اینجایش خورد، اینجایش خورد، طوری شده بود، چون پیغمبر ما این خط مستقیم است، بعد از پیغمبر خط راه دیگر رفت، راه دیگر رفت، راه دیگر رفت. پیامبر دهم هجری از دنیا رفت و سال شصتم هجری یزید روی کار آمد که امام حسین قیام کرد. ۵۰ سال این وسط ماند. ۵۰ سال! در این ۵۰ سال اکثر آنهایی که پیغمبر را دیده بودند مرده بودند. نسل نو هم چشمشان باز می‌شد به جمال یزید و حکومت بنی امیه. یعنی اصلاً دیگر چیزی «لَا یَبْقَى مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُه‏» ( بحارالانوار /ج۳۶/ ص۲۸۳) فقط از اسلام اسم آن مانده بود. در فیلم امام علی دیدید. آن مردک نماز صبح را سه رکعت خواند. آمدند جلو دهانش را بو کردند دیدند بوی شراب می‌دهد. یعنی پیش نماز شراب خورده بود. پیش نماز اُموی بود. گفت: امروز حالم خوب است. می‌خواهید بیشتر هم بخوانم، بخوانم. ببین اسلام کارش به کجا رسید که خلیفه‌ی مسلمین یزید بود. یک سگی داشت با سگش عشق می‌ورزید. با سگش عشق می‌ورزید. علناً شراب می‌خورد. مقابله با تحریفات.
 چرا کربلا می‌روی؟ می‌خواهم امر به معروف کنم. نهی از منکر چیست؟ تحریف‌ها. حدیث داریم اگر یک منکری عملی می‌شود، عالم باید نعره بکشد وگرنه لعنت خدا بر این عالمی که ساکت است. حدیث است. یکبار دیگر می‌گویم. اگر در جامعه منکری، بدعتی واقع شد. بر علما لازم است که در مقابل آن بدعت فریاد بزنند و اگر فریاد نزنند لعنت خدا برآن دانشمندانی که منکر را می‌بینند و ساکت هستند. مقابله با تحریف، مبارزه با ستم.
 
۵- کربلا، درس عزّت و شرف و مردانگی
عزت و شرف، کربلا به ما گفت: عزت و شرف. ترجیح مرگ سرخ بر زندگی ذلّت بار! پسر امام حسن مجتبی در کربلا سیزده سالش بود، قاسم، سیزده سالش بود. آخر بچه‌ی سیزده ساله… شما چند سالت است؟ (یکی از حضار جواب می‌دهد) دوازده سال. بلند شوید اینجا بایستید. حضرت قاسم یک سال از این بزرگتر بود. عمویش به او گفت که: داریم می‌رویم شهید شویم. فرمود: اگر بناست ما زنده باشیم، حکومت دست بنی امیه باشد، مرگ از عسل شیرین‌تر است. خوب یک بچه‌ی سیزده ساله، کدام دانشگاه اساتید پروفسورها جمع شوند، بگوییم: کدام دانشگاه فارغ‌التحصیلش سیزده ساله می‌گوید: اگر بناست حکومت دست نا اهل باشد، مرگ از عسل شیرین‌تر است. خیلی مهم است.
 ما گاهی وقت‌ها برای یک مشتری نماز را نمی‌خوانیم. می‌گوییم: مشتری آمده، حالا باشد نمازمان را بعد می‌خوانیم. یعنی مشتری از خدا شیرین‌تر است. گاهی وقت‌ها یک شکلی را می‌بینیم نمی‌خواهیم نگاهش نکنیم، خوب بابا نگاهش نکن. خوب دست از این بکش. یک بچه‌ی سیزده ساله می‌گوید: مرگ از عسل شیرین‌تر است. این تحلیل سیاسی است. یعنی اگر بناست رژیم و حکومت دست نا اهل باشد، من بمیرم بهتر است.
 اصلاً کربلا دانشگاه است. من یکوقتی یادداشت کردم. کربلا بیست اصل را از بین برد. ما در ایران بیست اصل داریم. کربلا همه را قیچی کرد. نصفش را من می‌گویم، نصفش را شما بگویید. ببینید اصل‌هایی که در فکر ما است. می‌گویند: با یک گل بهار نمی‌شود… امام حسین فرمود: غلط است. با یک گل بهار می‌شود. من یک تنه قیام کردم و رژیم را عوض کردم. چرا با یک گل بهار می‌شود. یک شعر دیگر در ایران است. می‌گویند: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو»  امام حسین فرمود: این فکر هم غلط است. من همرنگ جماعت نمی‌شوم. بروید در خط سیاسی. می‌گویند: ما فلان کشور را محاصره‌ی اقتصادی می‌کنیم. امام حسین فرمود: من حسین هستم، آب هم برای علی اصغر ندارم، اما زیر بار نمی‌روم. یعنی من با محاصره‌ی اقتصادی نمی‌شکنم. محاصره‌ی نظامی، امام حسین فرمود: ما هفتاد و دو نفر هستم. بین سی هزار تا سرباز زیر بار زور نمی‌روم. اینها خیلی مهم است. خیلی مهم است.
 
۶- سجده بر تربت امام حسین(علیه‌السلام)
 اینکه به ما گفتند: شما اگر می‌خواهی نماز بخوانی با مُهر کربلا نماز بخوان. سه چیز باعث می‌شود نماز قبول شود. ۱- حضور قلب، اگر کسی سر نماز حواسش پرت است، نافله. اگر هم حواسش پرت است، هم حال نافله ندارد، حداقل مُهر کربلا. این مُهر کربلا یعنی چه؟ یعنی هفده رکعت نماز، هر رکعتی دو تا سجده، سی‌ و چهار تا، سی‌ و چهار بار بلندترین نقطه‌ی بدن را روی خاکی بمال که زیر سم اسب رفت، زیر بار زور نرفت. محاصره‌ی اقتصادی او را از پا نیانداخت. محاصره‌ی نظامی او را از پا درنیاورد.
 کربلا ثابت کرد زن چقدر زور دارد. اخیراً در دانشگاه‌های مدیریت یک بحثی دارند به نام مدیریت بحران. مدیریت بحران یعنی یک جایی اگر بحرانی پیش آمد مثل بم، زلزله شد عزیزانی از دست رفتند، آنجا استاندارش نمی‌داند چه کند. فرماندارش نمی‌داند چه کند. این مدیریت بحران است. زینب کبری فوق پروفسور مدیریت بحران است. عصر عاشورا این زن چگونه مدیریت کرد؟ چطور مدیریت کرد؟ غیر از برادرش امام حسین و ابالفضل دو تا از جوان‌های خودش هم شهید شد. هجده تا از بنی هاشم که فامیل زینب هستند. آخر یک زن، دو تا از برادرهایش، دو تا پسرهایش، چهارتا، از هجده تا کم شوند، ۱۴ تا. یعنی چهارده تا از بنی هاشم، دو تا برادر و دو تا پسر. هجده تا داغ ببیند، و حتی از نماز شبش هم نمی‌گذرد. بلند شد بخواند دیگر زانویش جان نداشت، نشسته خواند. خیلی مهم است. یک زن به یزید بیاید بگوید: «انی لاستصغرک» خیلی پستی!
ما حلقه‌ی طلایمان گم شود قاطی می‌کنیم. یک چیزی در زندگی‌مان جا به جا شود، من نمی‌توانم با این شوهر زندگی کنم. من نمی‌توانم با این زن زندگی کنم. چیه؟ من گفتم: نمی‌دانم برویم خانه‌ی عمه، او گفته: برویم خانه‌ی خاله! من گفتم: نمی‌دانم چه، او گفت: چه. سر یک چیز جزئی زن و شوهر از هم جدا می‌شوند، متأسفانه، متأسفانه، متأسفانه، خیلی‌ از آنها هم تحصیل کرده هستند. پس پیداست تحصیل آدم را آدم نمی‌کند. خیلی از تحصیل کرده‌های ما در زندگی کم می‌آورند. امام حسین فرمود: می‌خواهم بروم کربلا امر به معروف کنم. امر به معروف چیست؟ ثابت کنم. نهی از منکر چیست؟ می‌خواهم به دنیا بگویم، محاصره‌ی اقتصادی هم شدید، زیر بار نروید. محاصره‌ی نظامی هم شدید، زیر بار نروید. می‌خواهم ثابت کنم زن می‌تواند در سخت‌ترین شرایط مدیریت بحران را به عهده بگیرد. مدیریت بحران. این خیلی مهم است. معروف‌ها چیست؟
 
۷- کربلا درس پیروزی خون بر شمشیر
 امام از کربلا یک جمله نقل کرد. فرمود: خون بر شمشیر پیروز است. خون بر شمشیر پیروز است. این یک فرهنگ است. این شعر نیست، فرهنگ است. خون بر شمشیر پیروز است.
 فتوت و جوانمردی، قران یک قصه می‌گوید از سوره‌ی یوسف که زلیخا عاشق یوسف شد، درها را بست. خودش را به یوسف عرضه کرد. «قالَتْ هَیْتَ لَکَ» (یوسف/۲۳) گفت: آماده‌ام با من خلوت کنی. «قالَ مَعاذَ اللَّه‏» (یوسف/۲۳) یوسف از شهوت گذشت. اباالفضل آب آورد تا لب دهانش نخورد. گفت: بچه‌های امام حسین تشنه هستند. حالا آب خوردن چند ثانیه طول می‌کشد. یک هُش، یک قورت، یک ثانیه… یوسف برای مدتی شهوت را ترک کرد و خدا از او تعریف می‌کند. اباالفضل چه؟
 عمل به تکلیف؛ ما لازم نیست حتماً پیروز شویم. حضرت امام (ره) می‌فرمود: می‌گفت: تکلیف ما این است که جبهه برویم. به مملکت ما هجوم شده وظیفه‌ی ما است جبهه برویم. پیروز شدیم، شدیم. نشدیم، نشدیم. در قرآن یک آیه داریم. این آیه‌ها کنار هم چسبیده است. می‌گوید: «یَقْتُلُون‏» یعنی این دشمن را می‌کشد. پشت سرش گفته: «یُقْتُلُون‏» این دو تا کنار هم است، آیه‌ی قرآن است. این او را می‌‌کشد یا او این را می‌کشد. یعنی یا دشمن را می‌کشد یا دشمن او را می‌کشد. اگر این دشمن را کشت، پیروزی اسلام است. اگر دشمن این را کشت، در راه خدا شهید شده است. «یَقْتُلُون‏»، «یُقْتُلُون‏» ما می‌خواهیم به وظیفه‌مان عمل کنیم. هرچه شد شد. امر به معروف تکلیف و وظیفه است.
 آیا ما هم باید مثل امام حسین باشیم؟ بله، خود امام حسین چند تا مطالبه از ما دارد. مطالبات امام حسین:
 
۸- شناخت حسین و یزید و زمان
 ۱- «[إِنَ‏] النَّاسَ فِیَّ أُسْوَةٌ» (الکافی/ج۷/ص۲۶۶) یعنی من به شما الگو هستم. امام حسین نگفت: من زیر بار یزید نمی‌روم. فرمود: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه‏» (بحارالانوار/ج۴۴/ص۳۲۴) مثل حسین زیر بار مثل یزید نباید برود. یکوقت می‌گوید: من زیر بار او نمی‌روم. می‌گوییم: خوب این قصه‌ی شخصی است. امام حسین خودش را گفته است. گفته: من زیر بار یزید نمی‌روم. قصه‌ی شخصی است. نمی‌گوید: من زیر بار او نمی‌روم. می‌گوید: هرکس مثل من است، نباید زیر بار کسی برود که مثل یزید است. «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه‏» یعنی یک جریان است، یک امر شخصی نیست. حالا یک حسینی بود، زیر بار یزید نرفت. هرکس مثل حسین است، نباید زیر بار هرکس برود که او مثل یزید است. این خیلی مهم است.
 رهبری چه کسی را قبول می‌کنیم؟ پای پرچم چه کسی سینه می‌زنیم؟ به چه دلیل خودت را به این آقا فروختی؟ به چه دلیل خودت را به این حزب فروختی؟ چقدر سوادشان بیش از تو است؟ چه کمالی دارند که تو نداری؟ چرا خودت را فدا می‌کنی؟ خودت را به چه کسی می‌فروشی؟ به چه چیزی می‌فروشی؟ بسوزد دنیا طلبی! عمرسعد امام حسین را می‌شناخت. به او گفتند: حکومت، پست به تو می‌دهیم. به خاطر حکومت ری که البته ری آن زمان فقط شاه عبدالعظیم نبوده است. یک مناطق بزرگی از ایران بوده است. حکومت ری به تو می‌دهیم. به خاطر حکومت حاضر شدند سر امام حسین را ببرند، برای حکومت. چه چیزی با چه چیزی معامله شد؟ در زمان ما هم هست. در زمان ما گاهی وقت‌ها افرادی خودشان را می‌فروشند. می‌گوییم: آقا به چه دلیل خودت را به این می‌فروشی؟ من می‌خواهم امر به معروف کنم. معروف چیست و منکر چیست؟ منکر خودفروشی است. خودتان، مکتبتان، دینتان، غیرتتان را به چیزی نفروشید.
 مسأله‌ی حجاب و عفاف؛ می‌دانید آخرین کلام امام حسین چه بود؟ امام حسین در گودی قتلگاه افتاد. به خیمه‌ها حمله کردند. ایشان دیگر طاقت اینکه بلند شود راه برود، روی اسب سوار شود را نداشت. ولی همینطور با چشم‌هایش دید، که دارند سراغ زن و بچه می‌روند، فرمود: اگر هم دین ندارید آزاده باشید. چه کار به زن و بچه‌ی من دارید! یعنی آخرین کلام امام حسین غیرت بود. مردها نباید اجازه بدهند کسی خانمشان را ببیند.
 در اصفهان آیت‌اللهی بود، حاج آقا مصطفی بهشتی، شوهر خواهر دکتر بهشتی. ایشان می‌خواست کربلا برود، لب مرز رئیس گمرک گفت که: زمان شاه، من می‌خواهم خانمت را ببینم با گذرنامه اش تطبیق کنم. ببینم این عکس همان است یا نه؟ نکند شما یک عکس بدهی و یک خانم دیگر را ببری؟ من می‌خواهم خانمت را ببینم و با عکسش تطبیق کنم. ایشان فرمود: خوب اگر بناست تطبیق کنی یک خانم بیاید خانم مرا ببیند. گفت: نه من خودم می‌خواهم خانمت را ببینم. گفت: من غیرتم اجازه نمی‌دهد تو… من نمی‌دانم چطور یک عده غیرتشان اجازه می‌دهد که اصلاً لذت می‌برند که مردم با خانمشان گفتگو کنند، بگویند، بخندند، دست بدهند، نمی‌دانم… گفت: من غیرتم اجازه نمی‌دهد. گفت: نمی‌گذارم کربلا بروی. گفت: نمی‌روم. باقی زوارها خانمشان را نشان رئیس گمرک دادند، ایشان به همه‌ی خانم‌ها نگاه کرد و گفت: بروید. این آیت‌الله بهشتی سه روز لب مرز ماند. و آخرش هم او گفت: نمی‌گذارم. گفت: حالا که سه روز ماندیم دیگر کافی است. رویش را به مرز کرد و گفت: «السلام علیک یا ابا عبدالله» می‌خواستیم بیاییم معلوم شد باید گناه بکنیم. اگر در زیارت گناه است، من نمی‌آیم. برگشت خانه‌ی شهید محراب آیت الله اشرفی کرمانشاه. گفت: نرفتی؟ گفت: نه! لب مرز یک چنین صحنه‌ای پیش آمد نرفتم. برگشت اصفهان. اصفهانی‌ها گفتند: چه زود برگشتی؟ گفت: لب مرز یک آدم چشم ناپاکی می‌خواست خانم مرا اصرار داشت ببیند. من غیرتم اجازه نداد. بالاخره من این را از آقازاده‌شان شنیدم. گفت: آقایانی که خانمشان را نشان دادند و کربلا رفتند، وقتی برگشتند منزل ما آمدند. گفتند: آیت الله بهشتی! می‌خواهیم یک کار بکنیم. گفت: چه؟ گفت: ما همه که کربلا رفتیم، ثواب کربلای رفته را همه به تو می‌دهیم، و تو ثواب کربلای نرفته را به ما بده.
 ببینید در عزاداری نباید گناه باشد. جایی که خانم‌ها هستند لخت نشوید. بله خانم‌ها نبودند لخت شوید سینه بزنید. اما روبروی  خانم‌ها لخت شدن درست نیست. عزاداری خانم‌ها اشکال ندارد، اما قاطی شدن آنها درست نیست. امام حسین شهید شد برای اینکه امر به معروف و نهی از منکر کند. گاهی در خود جلسات ما امر به معروف و نهی از منکر می‌شود. من این را به نظرم گفتم. حالا اگر هم گفتم، تکرارش اشکال ندارد. چون ایام محرم است.
 یکجایی جمعیتی بود چند هزار نفری، سخنرانی می‌کردم. جمعیت انبوهی هم نشسته بودند. مسئولین لشگری و کشوری وارد شدند، رئیس هیئت آمد گفت: بچه‌ها بلند شوید، بلند شوید، این بچه‌ها را از پای منبر ما بلند کرد و مسئولین را نشاند. من روی منبر دیدم عجب! خوب امام حسین فرمود: کربلا می‌روم برای امر به معروف و نهی از منکر. این خودش یک منکر است. یک بچه را بلند کردی. چرا بچه را بلند کردی؟ منکر است. حرفم را قطع کردم.
 گفتم: آقایان حرفم را قطع کنم. آقایان مسئولین از اینکه شما ایام محرم منبر آمدید، سخنرانی آمدید تشکر می‌کنم. من متشکرم! از کار شما تشکر می‌کنم. اما جای شما غصبی است. چون بچه‌ها را با زور بلند کردند و شما را جای بچه‌ها نشاندند. لطفاً بلند شوید. خوب شخصیت‌هایی بودند و هی به هم نگاه کردند. گفتم: دروغ که نمی‌گویم. واقعاً اگر یک بچه را بلند کنی آیت‌الله هم بنشیند، آیت‌الله گناه کرده است. رئیس جمهور نماز بخواند، نماز رئیس جمهور هم باطل است. دین شوخی ندارد. گفتم: لطفاً بلند شوید. بروید هرجا جایی هست بنشینید. به بچه‌ها گفتم: بچه‌ها پای منبر بیایید. بچه‌ها از اطراف دویدند. یک مرتبه دیدم از پایین منبر چنین می‌کنند… (با بیان حرکت و خنده حضار) اینقدر از پایین منبر بوس پرت کردند. امام رضا فرمود: اگر دین درست معرفی شود، همه عاشق دین می‌شوند. آنجایی که مردم بدشان می‌آید، ببینید همه‌ی مردم آب می‌خواهند. اگر دیدی کسی آب نمی‌خورد، معلوم می‌شود یک مگس در آب افتاده است. پشه‌ای افتاده است. خاکی دارد. یا معلوم می‌شود آن آقایی که آب دستش است، ادم تمیزی نیست. اگر کسی که آب می‌آورد تمیز باشد، آب هم بهداشتی باشد، هر تشنه‌ای آب می‌خورد.
 امام حسین فرمود: من می‌خواهم امر به معروف کنم. معروف چیست؟ نماز. معروف چیست؟ عفاف، حجاب. منکر چیست؟ مردم آزاری. منکر چیست؟ کسی را از سر جایش بلند کنی. بلندگوهای ما. منکر چیست؟ جلسه را معطل کرده و چیزی یاد مردم نمی‌دهیم. منکر چیست؟ حسینیه درست می کنیم جمعیت را در حسینیه می‌کشیم و خانه‌ی خدا را خلوت می‌کنیم. به هر حال قیام امام حسین برای امر به معروف و نهی از منکر بود. سعی کنیم هرکس هر کاری می‌کند، و ما هم نیاز به نصیحت داریم.
 چند وقت پیش یک بچه‌ی ابتدایی حالا کلاس سوم، چهارم، یک بچه‌ی ابتدایی نامه نوشته بود. گفت: آقای قرائتی تو هم منکر انجام دادی. گفتم: چه کردم؟ گفت: یک گچ دستت بود کوچک، این گچ از دستت افتاد، باید خم شوی برداری و بنویسی. دوباره یک گچ نو برداشتی. این گچ اسراف شد. اگر اسراف حرام است، تو هم مرتکب حرام شدی. گفتم: راست می‌گویی. «استغفر الله ربی و اتوب الیه» درست است حق با شماست. همه‌ی ما نیاز به تذکر داریم. کسی به کسی نگوید، استاد دانشگاه است یا آیت الله است یا نمی‌دانم امیر است، سرلشگر است، نمی‌دانم مادر بزرگ است، پدر بزرگ است. همه‌ی ما نیاز به… و لذا قرآن می‌گوید: «تَواصَوْا بِالْحَق‏» (عصر/۳) نمی‌گوید: «اوصوا بالحق» می‌گوید: «تَواصَوْا» یعنی من به تو بگویم، تو هم به من بگویی. سعی کنیم عزاداری‌های ما عزاداری‌های امام حسین پسند باشد. عقل در آن باشد. عاطفه در آن باشد. آموزش در آن باشد. قرآن در آن باشد. حدیث در آن باشد. تاریخ در آن باشد. اشک در آن باشد. اطعام در آن باشد.  برادری در آن باشد. پُز مَن مَن در آن نباشد. اذیت در آن نباشد. امیدوارم خداوند به ما توفیق بده انگونه که حق عزاداری است انجام بدهیم.

 

پنج شنبه 13/9/1393 - 13:17
امر به معروف و نهی از منکر

نقش خانواده در توسعه فرهنگ تذکر لسانی

مقدمه
راهکارهای مناسب و مهندسی صحیح فرهنگی در جامعه ‏
فرهنگ‌سازی صحیح در جامعه و نشر و توسعه ارزش‌های متعالی اخلاقی و انسانی، یکی از با ارزش‌ترین و کارآمدترین امور اجتماعی است و مهمترین عامل حیات‌بخش و تضمین کننده پیشرفت و ارتقای جامعه می‌باشد.
یکی از برجسته‌ترین محورها و مولفه‌های فرهنگی، شناخت واقعیت‌ها، آسیب ها و نیازهای صحیح جامعه است زیرا در این صورت می‌توان با نشر و اشاعه فرهنگ صحیح اجتماعی و بهره‌گیری از ظرفیت‌های بهینه فرهنگی در جامعه؛ خلاء ناهنجاری‌های اجتماعی را ترمیم و آسیب‌های ناشی از شکل‌گیری و پیدایش فساد و بی‌بند و باری را به حداقل رساند.
عوامل و مولفه‌های بسیاری در تداوم و پایداری فرهنگ صحیح اجتماعی و کاهش نابسامانی و ناهنجاری‌های جامعه وجود دارد که می‌تواند در تحقق آرمانهای صحیح اجتماعی و هدفهای مناسب فرهنگی، نقش‌آفرینی نماید از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- ساماندهی استعدادهای درخشان فرهنگی عمومی و نخبه‌پروری و حمایت از قشر فرهیخته جامعه.
2- مدیریت مطلوب و شایسته توانمندی‌ها و تخصص‌های بالفعل و بالقوه
3- تشویق و تقویت انگیزه‌های فراگیر ارزشها و اخلاق انسانی و اسلامی.
4- ثبوت و تقویت فرهنگ اسلامی و تحکیم آموزه‌های دینی
5- درایت، عقلانیت و موقعیت شناسی مناسب و متعارف
6- آسیب شناسی به هنجار و بموقع از جریان‌ها و حرکت‌های مرموز و جهت‌دار در جامعه
7- مقابله منطقی و اصولی با هنجارشکنی های اخلاقی و اجتماعی.
8- بی‌توجهی به زخارف دنیوی
9- ترویج و گسترش سنت الهی زمینه ساز برای رشد باورها و ارزش‌های دینی و اخلاقی جامعه
10- گسترش و تعمیم گستره ولایت و آموزه‌های اخلاقی و تربیتی.
11- تقویت همگرایی و روحیه تعاون و همکاری و رویش ارزشهای انسانی و اخلاقی
12- نهادینه شدن فرهنگ حسینی(علیه السّلام) و فراگیر شدن تفکرات اسلامی بعنوان کارآمدترین نگرش و برجسته‌ترین گرایش.
دین مقدس اسلام بعنوان کامل‌ترین دین و جامع ترین آیین فرامکانی و فرازمانی، در همه ابعاد و زوایای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارای هدفهای مشخص و مقررات همه جانبه‌ای است و در بعد آموزشی نیز نقشه‌ای جامع و برنامه‌ای کامل دارد تا با رویکرد و عملکرد صحیح آن در آموزش همگانی و تعلیم و تربیت صحیح اجتماعی، ایفای نقش نماید.
از سویی دیگر در آیین مقدس اسلام بنا به تعبیر آیات شریفه قرآن کریم، سطوح همگانی جامعه بویژه قشر فرهیخته و نخبه اجتماع؛ باید با اصول منطقی و روشهای صحیح تعلیم و تربیت اسلامی و نحوه هدایت و ارشاد اجتماعی آشنایی کامل داشته باشند تا بتوانند با ارائه راهکارهای مناسب و منطقی در راستای احیای امر به معروف و نهی از منکر گام موثر برداشته و نقشی سازنده ایفا نمایند.
 
 
تشکیل خانواده - اهمیت ها و ضرورتها ‏
نخستین محیطی که مطابق شیوه تربیتی اسلام می‌تواند در تعلیم و تربیت صحیح افراد جامعه نقش‌آفرینی نماید و آثار و پیامدهای موثر و سازنده آن در اجتماع منعکس شود، محیط خانواده است، زیرا کانون گرم خانواده به منزله اولین مدرسه تربیت‌دهنده افراد می‌باشد که آموزگاران شایسته آن وظیفه دارند با ایجاد شرایط مساعد و بسترسازی مناسب در تربیت فرزندان و شکل‌گیری شخصیت آنها کوشا باشند.
بی‌تردید محیط خانواده مدرسه مناسبی برای پرورش استعدادهای درون افراد و تقویت بنیه‌های فکری و اعتقادی آنان می‌باشد، زیرا انسان می‌تواند براساس آموزه‌های متعالی اسلامی با تربیت صحیح در کانون خانواده به فرزندان خود درس عزت نفس و شخصیت، رشادت و شهامت، بخشش و سخاوت، و سایر سجایای انسانی و اخلاقی را بیاموزد.
بنابراین یکی از مسایل مهمی که در فرهنگ اصیل اسلامی و آموزه‌های دینی با بیان‌های گوناگون، مورد عنایت قرآن کریم و پیشوایان دینی می‌باشد، موضوع تشکیل خانواده و ازدواج است، زیرا ازدواج و توالد و تناسل در عرصه‌گاه حیات جمادات، نباتات و جانداران براساس قوانین تکوینی و جهت‌گیری صحیح بر مبنای غرائز صورت می‌گیرد ولی انجام این مسئله حیاتی و برنامه‌های طبیعی انسان ها باید مبتنی بر مقررات و دستورات شرعی و قوانین الهی که در -قرآن کریم و فرمایشات انبیاء و ائمه(علیهم السّلام)- آمده است، جامه عمل بپوشد.
مایه‌های اولیه این حقیقت (ازدواج و تشکیل خانواده) به صورت غریزه، دوستی، میل، عشق و مهربانی در مرد و زن با اراده حکیمانه ذات اقدس الهی قرار داده شده است:
"من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لستکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون (سوره روم آیه 21)
و از نشانه‌های خداوندی این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و میان شما عشق و مهربانی و محبت و رحمت قرار داد، به یقین در این حقیقت نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکر می‌کنند.
و هوالذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و کان ربک قدیرا (سوره فرقان آیه 54)
و او کسی است که از آب، انسانی آفرید؛ پس او را (دارای) نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از طریق پیوند و ازدواج گسترش داد) و پروردگار تو همواره توانا بوده است.
با عنایت به اهمیت موضوع ازدواج و ارزش متعالی تشکیل خانواده که یکی از برجسته‌ترین موضوعات اجتماعی و اسلامی می‌باشد، خداوند متعال در رابطه با ازدواج ضمانت وجود مقدسش را برای تامین مخارج زندگی افراد بیان می‌فرماید:
وانکحوا الایامی منکم والصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم‌ا... من فضله وا... واسع علیم (سوره نور آیه 32)
مردان و زنان بی‌همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی‌نیاز می‌سازد؛ (فضل) خداوند واسع و (از نیازهای بندگان) آگاه است.
(انکحوا) از نظر قواعد ادبی فعل امر است و این امر و دستور متوجه فرد فرد جامعه و همه مردان و زنان مسلمان است. از آیه شریفه از سویی وجوب ازدواج برای آنان که نیاز به ازدواج دارند، و جز از این طریق پاکی و سلامتی آنان تامین نمی‌شود؛ استفاده می‌گردد.
از سویی دیگر لزوم اقدام خانواده‌ها بویژه پدران و مادران و آنان که توان مالی در این زمینه دارند برای تشکیل زندگی جهت پسران و دختران؛ استفاده می‌شود.
 
ارزش و اهمیت ازدواج از دیده گاه قرآن و احادیث ‏
بدین ترتیب همان گونه که اشاره گردید در فرهنگ اصیل اسلامی و باورهای دینی موضوع ازدواج یکی از پراهمیت‌ترین و اساسی‌ترین مسایل تربیتی و اجتماعی به شمار می‌آید و از دیدگاه قرآن و حدیث نیز فلسفه‌هایی برای این امر مهم ذکر گردیده است از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
 
1- آرامش روحی و روانی افراد در سایه ازدواج
الف- هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها.
اوست کسی که (همه) شما را از یک فرد آفرید، و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او آرامش روحی و روانی یابد.
ب: و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها
و از نشانه‌های او این که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید.
 
2- ازدواج باعث حفظ دین است.
الف: قال النبی(علیه السّلام) من تزوج فقد احرز نصف دینه فلیتق ا... فی النصف الباقی(بحار ج 103 ص 219)
پیامبر گرامی اسلام فرمود: هر کس ازدواج کند، نیمی از دینش را بازیافته است و نسبت به نیم دیگر تقوای الهی را رعایت کند.
ب: قال النبی‌(علیه السّلام): ما من شابّ تزوج فی حداثه سنه الاعجّ الشیطان یا ویله یا ویله عصم منّی ثلثی دینه فلیتق ا... العبد فی الثلث الباقی (همان منبع)
پیامبر اسلام فرمود: هر کس که در اوائل جوانی ازدواج کند، شیطان فریاد زند: فریاد از او فریاد از او، دو سوم دینش را از دستبرد من نگاه داشت، پس باید عبد خدا در نگهداری یک سوم دیگرش، جانب تقوا را رعایت کند.
 
3-ازدواج عامل موثر برای پیشگیری از گناه است.
قال یا قوم هولاء بناتی هن اطهر لکم(هود 78)
زمانی که قوم او (به قصد مزاحمت میهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند- و قبلاً کارهای بد و زشتی انجام می‌دادند- گفت ای قوم من! اینها دختران منند؛ که برای شما پاکیزه‌ترند؛ (با آنها ازدواج کنید و از زشتکاری و گناه، چشم بپوشید)
 
4- ازدواج عمل به سنت حسنه پیامبر گرامی اسلام است.
قال رسول‌ا...(علیه السّلام): النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منّی (بحار ج 103 ص 220)
پیامبر اسلام فرمود: ازدواج روش من است، هر کس از راه و روش من روی بگرداند از من نیست.
 
دیدگاه اسلام به فرزند
پس از موضوع ازدواج و تشکیل خانواده یکی از اساسی‌ترین و بااهمیت‌ترین امور ی که مورد سفارش دین مقدس اسلام بوده و از باارزش‌ترین نعمت‌های الهی به شمار می‌آید، فرزند صالح است، زیرا بنا به تعبیر رسای پیشوایان دینی فرزند صالح گلی از گلهای بهشت و سرشار از خیر و برکت می‌باشد که سود دنیا، آخرت را برای افراد مسلمان به ارمغان می‌آورد.
همان‌گونه که در رابطه با حضرت ابراهیم(علیه السّلام) نقل گردیده که آن حضرت بخاطر نداشتن فرزند اندوهگین بود ولی خداوند متعال در ایام کهولت اسماعیل و اسحاق را به عبد شایسته‌اش مرحمت فرمود.
اسحاق(علیه السّلام) ریشه انبیاء الهی تا زمان حضرت مسیح، و اسماعیل(علیه السّلام) ریشه خاتم‌الانبیاء و ائمه معصومین و هزاران حکیم و عارف و فقیه است.
حضرت ابراهیم علیه‌السلام نیز به همین خاطر به درگاه ربوبی شکرگزاری کرده و به حمد کامل الهی برخاست زیرا به راستی فرزنددار شدن مقتضی حمد الهی است، حمدی که با زبان و قلب و اعضاء و جوارح تحقق یابد.
الحمدا... الذی وهب لی علی‌الکبر اسماعیل و اسحاق ان ربی لسمیع الدعا (ابراهیم 39)
ستایش مخصوص خدایی است که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید؛ به یقین پروردگار من، شنونده (و اجابت‌کننده) دعاست.
با دقت در آیه شریفه می‌توان پی‌برد جایگاه ارزشمند فرزند آنقدر بااهمیت است که حضرت ابراهیم(علیه السّلام) به وقت پیری از درگاه قدس الهی درخواست فرزند کرد و دعایش در این زمینه مستجاب گردید.
نمونه دیگری نیز از حضرت زکریا (علیه السّلام) نقل شده است که به هنگام پیری در محراب عبادت از حضرت حق درخواست فرزند نمود: ‏
انّی خفت الموالی من وراءی و کانت امراتی عاقراً فهب لی من لدنک ولّیا یرثنی و یرث من آل یعقوب و اجعله ربّ رضیّا.(مریم 5و6)
من از بستگان بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آئین تو را نگاه ندارند) و در حالی که همسرم نازا و عقیم است؛ تو از نزد خود جانشینی و فرزندی به من ببخش که از من و آل یعقوب ارث ببرد؛ و او را ای پروردگار من مورد رضایت خود قرار ده.
علاوه، از این مطالب در آیات شریفه قرآن مواردی در رابطه با ارزش و اهمیت فرزند بیان گردیده است از آن جمله است:
1- فرزند زینت زندگی دنیاست: المال والبنون زینه‌ الحیاه الدنیا (کهف 46)
2- فرزند مایه امتحان انسان است: انما اموالکم و اولادکم فتنه (تغابن 15)
3- بعضی از فرزندان دشمن انسان هستند: انّ من ازواجکم و اولادکم عدّواً لکم فاحذروهم (تغابن 14)
4- از هزینه و مخارج فرزند نباید نگران بود: ولا تقتلوا أولادکم من إملاق نحن نرزقکم و إیاهم (انعام 151)
5- به زیادی فرزند نباید افتخار کرد: و قالوا نحن اکثر اموالاً و اولاداً (سباء 35)
6- فرزند غیرصالح در قیامت سودمند نخواهد بود: لن تنفعکم ارحامکم ولا اولادکم یوم‌القیامه (ممتحنه 3)
7- فرزند نباید مانع یاد خداوند شود: یا ایهاالذین امنو الا تلهکم اموالکم ولا اولادکم عن ذکرا...(منافقون 9)
8- بعضی از فرزندان نور چشم انسان هستند: والذین یقولون ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین لنا (فرقان74) ‏
 
عوامل موثر در تربیت فرزند:
1- مراقبت ویژه در زمان انعقاد نطفه:
با نگاهی به تعالیم اسلامی و متون دینی می‌توان دریافت، براساس شیوه اخلاقی و تربیتی دین مقدس اسلام، انسان به هر اندازه‌ای که از گناه و معصیت پرهیز کرده و روح و جسم خود را از زنگار گناهان حفظ نماید، به همان مقدار به مدارج والای کمال انسانیت نزدیک شود و می‌تواند با خودسازی و جدا شدن از تعلقات و هواهای نفسانی به قلعه سعادت و رستگاری ره یافته، قلّه نورانیت و معنویت را فتح نماید.
همان گونه که قرآن کریم به عنوان عالی‌ترین نسخه شفابخش آلام بشریت رمز و راز رستگاری و سعادت را؛ ایمان، تقوی و پرهیز از گناهان معرفی می‌نماید:
و لو انّ اهل الکتاب امنوا و اتقوا لکفرنا عنهم سیئاتهم و لا دخلناهم جنات النعیم (مائده 65)
و اگر اهل کتاب ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند. گناهان آنها را می‌بخشیدیم؛ و آنها را در باغ‌های پرنعمت بهشت وارد می‌ساختیم.
در آیه دیگری افزایش تقوی موجب نزول برکات الهی در جامعه بیان گردیده است:
لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض (اعراف 96)
اگر اهل شهرها و آبادی‌ها، ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند، به یقین برکات آسمان و زمین را بر آنها می‌گشودیم.
بدین ترتیب ملاحظه می‌شود تقوی و پرهیز از گناهان، موجب نزول خیر و برکت الهی است و فرزند صالح نمونه‌ای برجسته از خیر و برکت و بزرگترین نعمت الهی به شمار می‌آید؛ و لذا انسان باید به این نکته اساسی توجه داشته باشد تا در زمان انعقاد نطفه از هرگونه گناه و لغزش حتی فکری و عقیدتی پرهیز کند تا اثرات سوءافکار انحرافی و اعمال زشت به نطفه فرد سرایت نکند. ‏
زیرا افکار نیک و کارهای خوب پدر و مادر در زندگی فردی و اجتماعی خود و فرزندانشان نقش بسزایی دارد:
من عمل صالحا من ذکر اوانثی و هو مومن فلنحیینه حیاه طیبه و لنجزینهم اجرهم باحسن ماکانوا یعملون(نحل آیه 97)
هر کس کار شایسته‌ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مومن است، به طور مسلم او را حیات پاکیزه‌ای می‌بخشیم؛ و پاداش آنها را مطابق بهترین اعمالی که انجام می‌دادند، خواهیم داد.
چنانچه در داستان حضرت موسی(علیه السّلام) و حضرت خضر(علیه السّلام) می‌خوانیم:
و اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنزلهما و کان ابوهما صالح فاراد ربک ان یبلغا اشدهما و یستخرجا کنزهما رحمه من ربک (کهف آیه 82)
و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، و زیر آن گنجی متعلق به آن دو وجود داشت و پدرشان مرد صالحی بود و پروردگار تو می‌خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را بیرون آورند. این رحمتی از پروردگارت بود.
با دقت در آیه شریفه می‌توان پی برد در سایه کارهای نیک و شایسته پدر و مادر و افکار خوبی که نسبت به دیگران داشتند به حضرت موسی(علیه السّلام) و خضر(علیه السّلام) دستور داده می‌شود تا گنج این دو نفر را حفظ کنند.
بنابراین افکار شایسته و کارهای نیک درزندگی افراد و حتی زمان انعقاد نطفه آنها نیز تاثیرگذار است و به همین جهت باید پدر و مادر با مراقبت ویژه زمان انعقاد نطفه خود را از گزند هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی مصون نگه دارند تا در سعادت فرزندان خود نقش محوری و اساسی ایفا نمایند.
 
2- مراقبت‌های زمان حمل و بارداری:
و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتی اذا بلغ اشده(احقاف آیه 15)
ما به انسان توصیه کردیم به پدر و مادرش نیکی کند. مادرش او را با ناراحتی حمل می‌کند و با ناراحتی وضع‌حمل می‌نماید؛ و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه است؛ تا زمانی که به نیرومندی و کمال خود بالغ گردد.
دوران حمل و بارداری برای زنان دوران سخت و کسالت‌آور است، زیرا در این دوران دستگاه‌های مختلف بدن زن، فعالیت ویژه‌ای دارد، توجه به چند نکته اساسی در زمان حمل ضرورت دارد:
الف: کنترل عواطف و احساسات از افراط و تفریط
همه روحیات زشت و زیبا و خوب و بد مادر در زمان حمل به فرزند تاثیرگذار می‌باشد. در آیه شریفه می‌خوانیم:
هوالذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء (آل‌عمران آیه 6)
او کسی است که شما را در رحم [مادران] آن‌چنان که می‌خواهد تصویر می‌کند.
ملک مصور در چهار ماهگی در رحم مادر صورت‌بندی فرزند را انجام می‌دهد طوری که به این ملک ندا می‌شود از صورت مادرش سرنوشت سعادت یا شقاوت فرزندش را بنویسد.
بنابراین باید مادر در زمان حمل از افکار و اعمال خود مراقبت ویژه‌ای داشته باشد.
ب: پرهیز از گناه به هنگام بارداری:
اثرات سوء گناهان نه تنها بر روی افکار و قلوب انسان‌ها تاثیرگذار است، علاوه بر روی جنین و رحم نیز موثر بوده و در نتیجه انسان را به پرتگاه سقوط می‌کشاند.
ثم کان عاقبه الذین اساءوا السوای ان کذبوا بایات‌ا... و کانوا بها یستهزون (روم آیه 10)
پس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و پیوسته آنها را مسخره می‌نمودند.
ج: پرهیز از غذای حرام، زمان بارداری:
الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما انما یاکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا (نساء آیه 10)
کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم می‌خورند، (در حقیقت) تنها آتش می‌خورند و بزودی در شعله‌های آتش (دوزخ) می‌سوزند.
با عنایت به اینکه گوشت، پوست و استخوان فرزند از وجود مادرش رویش پیدا می‌کند، بنابراین باید مادر هنگام بارداری از خوردن غذای حرام حتی شبه‌ناک پرهیز نماید تا در روح فرزندش تاثیر منفی نگذارد.
 
3- تاثیر شیر مادر:
والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین لمن ارادان یتم الرضاعه و علی المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف لاتکلف نفسا الا وسعها لاتضار والده بولدها و لامولود له بولده و علی الوارث مثل ذلک فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما و ان اراتم ان تسترضعوا اولادکم فلا جناح علیکم اذا سلّمتم ماء اتیتم بالمعروف واتقواا... و اعلموا ان‌ا... بما تعملون بصیر.(بقره 233)
مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شیر می‌دهند، (این) برای کسی است که بخواهد دوران شیر دادن را تکمیل کند و آن کسی که فرزند برای او متولد شده [پدر] باید خوراک و پوشاک مادر را به طور شایسته (در مدت شیر دادن) بپردازد (البته) هیچ کس تکلیفی بیش از مقدار توانایی خود ندارد. (بنابراین) نباید به مادر و فرزندش به خاطر یکدیگر زیانی وارد شود؛ و نه بر پدر و فرزندش (از ناحیه یکدیگر ضرری وارد آید) و بر وارث (او نیز) لازم است مثل این کار را انجام دهد (هزینه مادر را در دوران شیر دادن تامین نماید) و اگر آن دو، با رضایت و مشورت یکدیگر بخواهند (کودک را زودتر) از شیر بازگیرند، گناهی بر آنها نیست و اگر خواستید دایه‌ای برای فرزندان خود بگیرید، گناهی بر شما نیست، به شرط اینکه حق مادران را به طور شایسته بپردازید و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و بدانید خدا، به آنچه انجام می‌دهید بیناست.
باید توجه داشت شکل‌گیری و پیدایش ساختار شخصیتی فرزند و چگونگی روحیات و احساسات کودک وابسته به نوع شیر مادر و غذای پاکیزه آن می‌باشد، بی‌تردید مادر با پرهیز از غذای آلوده (غذای حرام و شبه‌ناک) می‌تواند زمینه رشد پاکیزه کودک خود را فراهم و نقش‌آفرینی عمیق و ریشه‌ای را در تربیت صحیح کودک داشته باشد.
 در فرهنگ اصیل اسلامی ومتون دینی نکته مهمی که در موضوع شیر دادن مطرح است، ثواب آن می‌باشد.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند:
هر بار که فرزند سینه مادر را می‌مکد، معادل ثواب آزاد کردن یک برده از فرزندان اسماعیل(علیه السّلام) در نامه عمل مادر نوشته می‌شود و چون از شیر دادن فارغ شود، فرشته‌ای کریم بر پهلوی زن می‌زند و خطاب می‌کند: عملت را از سر بگیر که آمرزیده شدی. ‏(وسایل الشیعه ج 21 ص 451)
 
نقش آفرینی در تربیت فرزند و راهکارهای مناسب آن ‏
نقش والدین در تربیت فرزند
پرورش صحیح فرزند برمبنای اخلاق نیک و پسندیده از اساسی‌ترین و اصلی‌ترین وظایف پدر و مادر است، زیرا مسئولیت سنگین پدر و مادر منحصر به اداره زندگی مادی و مراقبت‌های جسمانی کودکان نیست، بلکه پرورش روحانی و ایمانی و تقویت صحیح بنیه‌های فکری و اعتقادی آنها نیز به عهده پدر و مادر است. ‏
در فرهنگ اصیل اسلامی تادیب و تربیت صحیح فرزندان از جایگاه والا و اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. حضرت علی(علیه السّلام) فرمود:
ما نحل والد والدا نحلا افضل من ادب حسن (مستدرک ‌الوسایل ج 2 ص 625)
بخشش هیچ پدری به فرزندش بهتر از عطیه ادب و تربیت پسندیده نیست.
و امام سجاد(علیه السّلام) فرمود:
اما حق ولدک فان تعلم انه منک و مضاف الیک فی عاجل الدنیا بخیره و شرّه و انک مسئول عما ولیته به من حسن الادب والدلاله علی ربّه عزوجل والمعونه له علی طاعته فاعمل فی امره عمل من یعلم انه مثاب علی الاحسان الیه معاقب علی الاسائه الیه (مکارم الاخلاق ص 232)
حق فرزندت به تو این است که بدانی وجود او از توست و نیک و بدهای او در این دنیا وابسته به تو است، بدانی که در حکومت پدری و سرپرستی او مواخذ و مسئولی، موظفی فرزندت را با آداب و اخلاق پسندیده پرورش دهی، او را به خداوند بزرگ راهنمایی کنی، و در اطاعت و بندگی پروردگار یاریش نمایی، به رفتار خود در تربیت فرزندت توجه کنی. پدری باشی که به مسئولیت خویش آگاه است، می‌داند اگر نسبت به فرزند خود نیکی نماید در پیشگاه خداوند اجر و پاداش دارد، و اگر درباره او بدی کند مستحق مجازات و کیفر خواهد بود.
بنابر این پدر و مادر علاوه از تامین حوائج جسمانی فرزندان خود، باید در پرکردن اوقات فراغت آنان به شکل صحیح و اسلامی کوشا بوده و با آماده‌سازی اسباب اعم از تفریح سالم، هنر، کتاب و غیره در منزل و خارج از آن زمینه مناسبی برای تربیت فرزندانشان به وجود آورند و چه زیباست بهترین و خوشایندترین لحظه‌های فرزندان، اوقات عبادت پدر و مادر باشد. یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد(اعراف 31)
ای فرزندان آدم زینت خود (فرزندان) را در هنگام رفتن به هر مسجدی، با خود بردارید.
 
شیوه‌های صحیح تربیت فرزند
با عنایت به اینکه قرآن کریم همانند چشمه زلال معرفت و نسخه شفابخش آلام بشریت است، باید همواره شعاع نور قرآن در سراسر زندگی انسان‌ها تابش داشته باشد، پدر و مادر نیز به عنوان اولین آموزگاران شایسته کودک، می‌توانند با بهره‌گیری از ظرفیت‌های عظیم معارف اسلامی، در تعلیم و تربیت فرزندانشان از شیوه‌های صحیح و تربیتی قرآن استفاده نمایند تا باعث تشویق انگیزه‌های دینی و تقویت ارزشهای متعالی اسلامی در روح فرزندان خود بوده باشد.
لقد کان لکم فی رسول‌ا... اسوه حسنه (احزاب 21)
به یقین برای شما در زندگی پیامبر خدا سرمشق نیکویی بود.
به نمونه‌هایی از شیوه‌های تربیتی قرآن، که می‌تواند در شکل‌گیری شخصیت افراد و تعلیم و تربیت اسلامی کودکان نقش‌آفرینی نماید، اشاره می‌نمائیم:
1- با استفاده از حکمت و استدلال: لو کان فیها آلهه الّا ا... لفسدتا (انبیا22)
2- با استفاده از شیوه داستان‌گویی و پنددهی قرآن: فاقصص القصص لعلهم تفکرون (اعراف 176)
3- با استفاده از تمثیل و تشبیه: تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون (حشر 21)
4- ذکر غایت و نتایج شوم بعضی از امور: لا تنازعوا فتفشلوا (انفال 46)
5- ذکر نتایج خوب کارهای نیک و شایسته: ان ا... اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه (توبه111)
 
شیوه‌های غیرصحیح تربیت فرزند
همان‌گونه که سابقا اشاره گردید، اگر در کانون خانواده فرهنگ اسلامی و انسانی حاکم باشد و فرزندان مطابق آموزه‌های دینی و تعالیم نجات‌بخش قرآنی پرورش یافته و تربیت شوند؛ گذشته از اینکه در شکل‌گیری شخصیت و ماهیت فرزندان موثر خواهد بود، برکات تربیت صحیح خانواده در اجتماع نیز بازتاب شایسته‌ای می‌تواند داشته باشد.
ولی اگر کانون خانواده که به عنوان اولین مدرسه تربیت فرزند به شمار می‌آید، نتواند شیوه تربیتی صحیحی برای فرزندان خود ارائه دهد، بی‌گمان این امر باعث تضعیف روحیه خودباوری فرد و ناهنجاری رفتاری آن بوده و در نتیجه اثرات سوء آن آسیب‌های جدی به فرهنگ جامعه می‌رساند.
به نمونه‌هایی از شیوه‌های تربیتی غیرصحیح اشاره می‌نمائیم:
1- اعمال غریزه شهوت و بی‌بند و باری در برابر کودک.
2- محبت‌های بی‌مورد و افراطی.
3- تهدید و تنبیه نابجا و تحقیر کودک در اجتماع و حضور افراد.
4- حمایت و پشتیبانی نابجا در مواردی که با سایر کودکان اختلاف دارد.
5- توقع زیاد و بی‌مورد از کودک.
6- بی‌جواب گذاشتن پرسش‌های کودک.
7- محدود نمودن کودک از محبت، طوری که باعث دلسردی آن شود.
 
عواملی نیز باعث ضعف گرایش‌های دینی کودکان می‌باشد که مهمترین آنها والدین است به خاطر:
الف: نداشتن آگاهی کامل از مسایل فرهنگی جامعه
ب: نداشتن فرصت مناسب برای تربیت فرزندان
ج: نداشتن شیوه صحیح تربیتی
د: نداشتن امکانات مناسب تربیتی
هـ: نداشتن نظارت کافی براعمال و افکار کودکان
و: نداشتن غیرت و همیت دینی
ز: نداشتن تعادل بین مسایل مادی و معنوی
ج: نداشتن رابطه با افراد آگاه به مسایل (روحانی، معلم و مربیان شایسته و آگاه)
ط: نداشتن تفاهم لازم با همسر
ی: نداشتن صداقت در گفتار و رفتار
 
همان گونه که سابقا نیز اشاره گردید؛ آنچه که از اخلاق و رفتار افراد در جامعه سر می‌زند بازتاب آموزش‌های خانوادگی است بنابراین ضروری است سرپرست خانواده هنجارهای اجتماعی را در خانه تبیین کرده و به صورت عملی نیز اعضای خانواده را ملزم به پیروی از قوانین صحیح اجتماعی نماید.
باید توجه داشت برای الگوسازی رفتاری در خانواده باید سرپرست خانواده با ارائه الگوهای ممتاز و رفتاری شایسته، فرزندان را به سوی نیکی‌ها رهنمون شود و همچنین با ارائه الگوهای مورد انتظار جامعه، فرزندان را طوری تربیت نمایند که فردی مورد اطمینان و احترام در جامعه به بارآیند.
اگر خانواده بتواند با ایجاد نقش الگویی خود، در اجرای امر به معروف و نهی از منکر نقش ترغیبی خود را ایفا نموده و در شناساندن خوبی‌ها و زشتی‌ها بسترسازی مناسبی داشته باشد، می‌توان به برپایی این فریضه در جامعه نیز امیدوار بود.
چنانچه حضرت علی(علیه السّلام) می‌فرمایند: از تشویق یکدیگر به انجام کارهای شایسته و بازداشتن از ارتکاب کار زشت غفلت نکنید، زیرا اگر امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردید بدکاران بر شما مسلط می‌شوند و زمانی که آنان به مسلمانان مسلط شدند هر اندازه دعا کنید دعایتان مستجاب نمی‌شود. ‏
بنابراین برای جلوگیری از تسلط بدکاران در جامعه ضروری است که خانواده‌ها فرزندان خود را طوری تربیت نمایند که فردی آگاه به مسایل جامعه و آشنا به فرهنگ اجتماع به بارآید و در مقابل نیکی‌ها و بدی‌های موجود در جامعه واکنشی مناسب از خود نشان دهد و فریضه امر به معروف و نهی از منکر در جامعه به فراموشی سپرده نشود.
در حدیث دیگری حضرت علی(علیه السّلام) در مورد تارکان امر به معروف می‌فرماید: کسی که در برابر منکر با دل و دست و زبان خویش اعتراض نکند مرده‌ای است در میان زندگان.
در این میان نقش سازنده مادر اساسی و محوری بوده و بیش از سایر اعضای خانواده مهم و موثر است زیرا ارتباط فرزند با مادر بیشتر است و مادر می‌تواند به عنوان برترین و بهترین الگوی عملی برای آموزش روحی روانی و درونی‌سازی رفتارهای نیک و هنجارهای اجتماعی برای فرزندان بوده باشد.
به عنوان مثال وقتی مادری قرآن می‌خواند یا نمازش را در اول وقت ادا می‌نماید به طور عملی این رفتار را ملکه ذهن فرزند خویش می‌سازد و فرزندانش با انس و الفت به قرآن در اقامه نماز با الگوگیری از مادر، کوشا خواهند بود. مادر اگر در مقابل رفتارهایی که از کودک سر می‌زند واکنش مناسبی داشته باشد و با راهنمایی‌های دلسوزانه‌اش فرد را به سوی سعادت رهنمون گردد فرد نیز می‌آموزد که در برخورد با معروف و منکر و ارزشهای اسلامی و انسانی چگونه رفتاری باید داشته باشد و این رفتار موجب تعمیم و گسترش هر چه بیشتر این فریضه الهی در جامعه خواهد بود.
با عنایات به مطالب گفته شده می‌توان دریافت، مطابق شیوه تربیتی اسلام نقطه آغازین شناساندن معروف و منکر و نحوه پیدایش و شکل‌گیری نیکی‌ها و بدی‌ها از کانون گرم خانواده آغاز و در گام فراتری به اجتماع نیز منتهی می‌شود.
بنابر این اگر الگوسازی رفتاری مناسب به شکل صحیح و براساس توسعه فرهنگ تذکر لسانی در خانواده انجام یابد قطعاً آثار مثبت و سازنده آن در جامعه با حفظ ارزش‌های اسلامی و انسانی صورت می‌گیرد و جامعه نیز با انسجام و همبستگی بیشتر به سوی رشد و تکامل و پیشرفت همه جانبه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی حرکت می‌کند.
 
منبع :  sattarzadeasle.blogfa.com

 

پنج شنبه 13/9/1393 - 13:15
امر به معروف و نهی از منکر

صفات آمر و ناهی

. هماهنگی حرف و عمل
مردم بیش از حرف، به عمل انسان آمر و ناهی می نگرند و از رفتار او بیش از سخنش تأثیر می پذیرند؛ چنانکه گفته اند:
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
امام صادق(علیه السّلام) می فرمایند: «با عمل خودتان مردم را به راه حق دعوت کنید».1
امام علی(علیه السّلام) نیز می فرمایند: «لعنت خدا بر کسانی که امر به معروف می کنند، ولی خودشان آن معروف را انجام نمی دهند، و از منکر نهی می کنند، ولی خودشان آن را انجام می دهند».2
نفس خود ناکرده تسخیر ای فلان! چون کنی تسخیر نفس دیگران؟

نفس را اول برو در بند کن              پس برو آهنگ وعظ و پند کن

2. برخورد شایسته و چهره باز
داشتن چهره گشاده و جذّاب، عامل جذب دیگران است. از این رو، برخورداری از ملایمت و برخورد نرم و پرهیز از اخمو بودن، می تواند در موفقیت شخص آمر به معروف مؤثر باشد. در حدیثی از امام حسین(علیه السّلام) آمده است: «کسی که امر به معروف می کند، باید....با مردم مهربان و رفیق باشد و تا ضرورت پیش نیاید، خشونت نکند. او باید با لطافت و محبت مردم را به کار خیر دعوت کند».3

3. خیرخواه بودن
در حدیثی از امام حسین(علیه السّلام) آمده است: «کسی که امر به معروف می کند، باید....خیرخواه مردم و انگیزه اش سوز درونی و غیرت دینی باشد».4

4. اخلاص
اگر آمر انتقاد می کند، نباید بر اساس سلیقه شخصی، حزب سیاسی ، عقده درونی و کینه و انتقام باشد. اگر کار، مخلصانه انجام پذیرد، ‌خداوند در تأثیرگذاری بهتر آن یاری رسان او خواهد بود.

5. شکیبایی
کسی که امر به معروف و نهی از منکر می کند، در برابر تمایلات مردم ایستاده است و به یقین از طرف بعضی مردم مورد نامهربانی قرار خواهد گرفت. او اگر صبر نداشته باشد، با یکی دو برخورد تند دست از انجام وظیفه برخواهد داشت. قرآن در نشانه بندگان خوب خداوند می فرماید: «آنان کسانی هستند که هرگاه با افراد ناآگاه برخورد کنند، با سلام  (و مسالمت) از کنار آنها گذر می کنند».5

6. بزرگواری
مردی نصرانی با جسارت به امام باقر(علیه السّلام) گفت: تو بقر هستی؟ امام فرمود : «من باقر (شکافنده علم) هستم». نصرانی گفت: تو پسر آشپز هستی ؟ امام فرمود: «این حرفه او بود.» نصرانی گفت: تو پسر کنیز سیاه بدزبان می باشی؟ (در حالی که مادر امام باقر(علیه السّلام) زنی بافضیلت و دختر امام حسن مجتبی(علیه السّلام) بود.) امام فرمود: «اگر راست می گویی، خدا او را بیامرزد و اگر دروغ می گویی، خدا از تو درگذرت.» مرد نصرانی که این بزرگواری و شکیبایی را از امام باقر(علیه السّلام) دید، به شگفت آمد و مسلمان شد.6

7. ملاحظه زمینه های مناسب
زمانی که مرحوم ملا محمد تقی مجلسی به شهرت نرسیده بود، یکی از ارادتمندان او به نزدش شکایت آورد که از آزار همسایه به تنگ آمده ام. شب ها دوستان نااهل خود را جمع می کند و تا صبح به شراب‌خواری و لهو و لعب مشغولند و آسایش ما را از بین برده اند. ایشان فرمودند: امشب آنها را میهمان کن و من هم می آیم، شاید خدای تعالی او را هدایت کند.» او همسایه اش را که رئیس اشرار بود، به همراه دوستانش دعوت کرد و ملا محمد تقی مجلسی هم زودتر به منزل او رفت و در گوشه ای نشست.
وقتی رئیس اوباش و دوستانش وارد شدند و چشمشان به آن عالم دینی افتاد، ناراحت شدند؛ زیرا با وجود او، عیش آنها به هم می خورد، ولی در هر صورت نشستند. رئیس آنها به ملامحمد تقی گفت: چه شد که تو هم به جرگه ما وارد شدی؟ در پاسخ گفت: فعلاً که چنین پیش آمده است. او سپس برای آنکه ملا محمدتقی را از مجلس بیرون کند و آزاد شوند، سر سخن را بازکرد و گفت: راهی که شما در پیش گرفته اید بهتر است یا شیوه ای که ما داریم؟ پاسخ داد: ‌باید آثار و خواص کار خود را بیان کنیم تا معلوم گردد کدام بهتر است.
رئیس اوباش گفت: این حرف منصفانه است و ادامه داد: یکی از اوصاف ما این است که اگر نمک کسی را خوردیم، نمکدان نمی‌شکنیم. ملا محمدتقی فرمود: این طور نیست و قبول ندارم که شما این گونه باشید. او پاسخ داد: انکار شما بی‌مورد است؛ زیرا این از امور مسلّم ما جوانمردان است. ملا محمد تقی فرمود: اگر چنین است می پرسم آیا شما هرگز نمک خدا را خورده ای؟ او سر به زیر انداخت و پس از اندکی، از مجلس برخاست و رفت و همراهان او هم رفتند. صاحب منزل گفت : بدتر شد، قهر کردند و رفتند.
ملامحمد تقی فرمود: تا ببینیم چه می شود! صبح روز بعد رئیس اوباش به در منزل ملا محمد تقی آمد و با شرمساری تمام عرض کرد: سخن دیشب شما سخت در دل من اثر کرد و خواب را از چشمم ربود. 7

چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را                که کس آهوی وحشی را از این خوش تر نمی گیرد

8. انتقاد از کار، نه از شخص
اگر خلافکار احساس کند شخصیت دارد و محبوب است و تنها نقطه ضعف او کار خلافش است، به راحتی آن را ترک می‌کند. در روایات می‌خوانیم: «چه‌بسا خداوند افرادی را دوست دارد؛ اگر چه از عمل آنها ناخشنود است».8
شخصی از امام کاظم(علیه السّلام) پرسید: یکی از یاران شما شراب خورده است. آیا از او دوری جویم؟ امام فرمود: «از کارش دوری جویید، نه از خودش».9

9. توجه به خصوصیات اخلاقی هر فرد
در حدیثی از امام حسین(علیه السّلام) آمده است: «کسی که امر به معروف می‌کند، ... باید بداند که هر کس خلق و خویی دارد و با هر کس باید طور خاصی سخن گفت».10

10. گفتار نیک
در حدیثی از امام حسین(علیه السّلام) آمده است: «کسی که امر به معروف می کند، باید...گفتارش نیکو باشد».11

پى نوشت ها :
1. وسائل الشیعه، ج11، ص194.
2. نهج البلاغه، خطبه129.
3. بحارالانوار، ج97، ص83.
4. همان.
5. فرقان: 63.
6. قطره زلال امر به معروف و نهی از منکر، ص 66.
7. همان، ص 78.
8. بحارالانوار، ج36،ص233.
9. همان، ج27،ص137.
10. همان، ج97،ص83.
11. همان.

منبع : http://noorportal.net

 

پنج شنبه 13/9/1393 - 13:15
امر به معروف و نهی از منکر

عاشورا، تاویل نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر، در آموزه های قرآنی در حوزه عمل اجتماعی ازجایگاه بسیار بالا و پرارزشی برخوردار است. از این رو معتزله آن را در کنار توحید و عدل و وعد و وعید از اصول دین برشمرده وشیعیان آن را به عنوان دو اصل از اصول دهگانه فروع دین و از ضروریات آن داشته اند و گفته اند که بنیاد دین و شریعت بر نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، زکات، امر به معروف، نهی از منکر، تولی وتبری است. با این همه این اصل مهم ازسوی بسیاری از مسلمانان و حتی فقیهان، با بی مهری و کم توجهی روبه رو شده و آن را تا مصادیق جزیی و امور کوچک و پیش پا افتاده تنزل داده اند.
این امر حتی در میان شیعیان نیز با تاویل و تفسیری نادرست مواجه شده و شماری اندک از فقیهان یا به مسئله نپرداخته و یا آن را در امور بسیار جزیی و خرد فروکاسته اند. ریشه این بی توجهی را می بایست در تفکرخلافت سلطنتی جست که وجود این اصل با مفهوم و تاویل درست و واقعی آن را عامل اضمحلال و فروپاشی حکومت جائرانه و ستمگرانه و ناروایی خویش برمی شمردند. از این رو می توان نهضت خونین عاشورایی و قیام طف در کربلا را در راستای تاویل این اصل برشمرد تا همانطور که پیش از این مؤمنانی همراه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای تنزیل و ریزش انوار الهی بر دل ها و جان های مردم، شمشیر زدند اکنون مومنان راستین وباورمند در کنار امامان نهضت نظام ولایی، برای تاویل، شمشیر برکشند و به مقابله با تفکر ناروا و نادرست برخیزند تا تحریف در دین را به مردم نشان دهند وحقایق کلام الهی و آموزه های ربانی را بازشناسانند. بدین ترتیب لازم است نقش نهضت عاشورایی را در حوزه تاویل گرایی دین و مبارزه با تحریف آن تحلیل و تجزیه کرد. تاویل در نوشتار هم به معنای بیان حقایق و مفاهیم راستین است و هم به معنای ایجاد و تحقق خارجی یک معنا و مفهوم. با این نگرش مسئله نهی از منکر در نهضت عاشورایی مورد بررسی قرار می گیرد.

مفهوم نهی از منکر
نهی از منکر به معنای بازداشتن از هرکاری است که در حوزه امور ناپسند عقلی و عقلایی و شرعی قرار می گیرد. چنان که امر به معروف به معنای ترغیب و تشویق و فرمان دادن به کارهای پسندیده عقلی و عقلایی و شرعی است. (بصایر ذوی التمیز ج4ص57 و 120و نیز التحقیق ج 12ص 239 و مصطلحات الفقه ص 88) بنابراین احکام و قوانین اسلامی و شرعی علاوه بر اینکه برخاسته از آموزه های وحیانی و مستقیم است شامل امور و قوانین و مقررات امضایی و عادات و سنت ها و رسوم تایید شده عقلی و عقلانی نیز می شود؛ زیرا دین اسلام و آموزه های وحیانی آن احکام مستقل عقلی و اصول و قوانین و رسوم عقلایی را که فطرت سالم بدان گرایش دارد به عنوان امور شرعی و قوانین دینی تایید و امضا می کند. از این رو دراصول فقهی و قواعد آن گفته می شود که کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و بالعکس؛ یعنی هر آن چیزی را که عقل بدان حکم کند شرع نیز همان را تایید می کند و چنان که شرع هر چیزی را حکم به فرمان دهد عقل و فطرت سالم نیز بدان حکم می کند و فرمان می دهد.

عقل و دین دو روی یک سکه
این بدان معناست که میان آموزه های وحیانی و عقل هیچ گونه تضادی نیست. در روایت عقل و جهل از معصوم نقل شده است که هنگام خلقت آدمی،به انسان این اختیار داده شد تا یکی از سه چیز را برگزیند تا همراه وی باشد: عقل و دین و حیا. انسان عقل رابرگزید. پس از گزینش عقل، دین و حیا نیز همراه وی شدند. چون به آنها خطاب آمد که شما چرا همراه عقل شدید؟ گفتند که هرجا عقل باشد دین و حیا همراه اوست. این بدان معناست که پذیرش دین به عقل است و حیا بدون عقل، معنا نمی یابد. از این رو گفته اند میان حکم عقل و حکم دین تضادی نیست.
از آن جایی که سخن از فرمان و بازداشتن در امر به معروف و نهی از منکر در حوزه عمل گفتاری قرار می گیرد، آن را در حوزه فقه که مرتبط به اعمال مکلفین است دسته بندی می کنند. به نظر می رسد که نهی از منکر هرچند در حوزه عمل گفتاری و فقه قرار می گیرد ولی امری فراتر از آن است؛ زیرا مفهوم امر در واژگان قرآنی و کاربردهای آن اختصاص به حوزه عمل گفتاری و کلامی ندارد بلکه به حوزه عمل و فعل خارجی و جوارحی نیز تعلق می گیرد. در حقیقت گاه امر به معنای تحقق خارجی و اقامه و برپایی چیزی است. از این رو حتی بسیاری از فقیهان در همین مساله امر به معروف و نهی از منکر در برخی از مراتب به امر گفتاری و یا نهی زبانی بسنده نکرده و بر مومنان و یا گروهی سازمان یافته از مومنان به عنوان تشکل امنیتی و انتظامی تکلیف نموده اند که با عمل، جلوی منکر را گرفته و یا به معروف وادار سازند. بنابراین هرگز آن را در حوزه عمل گفتاری محدود نساخته بلکه فراتر از آن در حوزه عمل جوارحی و خارجی وارد نموده اند. این خود دلیلی بر این نکته است که امر به معروف و نهی از منکر اختصاص به حوزه عمل گفتاری ندارد.

امر به معروف و نهی از منکر وظیفه همگان
نکته دیگر آن که، این دو اصل همانند اصل تولی و تبری فراتر از حوزه مباحث فقه می باشد و چنان که معتزله به حق عمل کرده اند می بایست آن را در حوزه کلام نیز وارد ساخت. (فصل الاعتزال ص 139 و نیز دایره المعارف بزرگ اسلامی ج 10ص 201 و 203) این دو اصل هرچند که در نظام سیاسی و اجتماعی دین برای انتظام و امنیت حوزه جامعه برتر قرآنی به شکل سازمان یافته از وظایف تشکل انتظامی است و قرآن بیان داشته که گروهی (امه ) از مومنان به طور اختصاصی به این امر قیام کنند با این همه از وظایف همگانی است و همه مومنان در حد توان و در محدوده زندگی، مسئولیت و نقش اجتماعی، موظف و مکلف هستند تا اقامه احکام شرع کرده و دیگران را به معروف فرمان و از منکر و زشتی ها پرهیز دهند.
اقامه هر یک از این دواصل گاه از مقام عمل گفتاری فراتر می رود و به اشکال مختلف دیگر برای بازداشتن منکران و ترک کنندگان معروف ظهور می کند.
معتزله نهایت آن را شمشیر و قیام مسلحانه ضد نظام ظالم برشمرده اند و گفته اند که در صورتی که نظام سیاسی اسلامی برخلاف احکام و آموزه های اسلامی عمل کرد و دولت معروف را ترک و منکر را اشاعه داد، مومنان موظف هستند بر ضد آن قیام مسلحانه نمایند و متوسل به زور و شمشیر شوند.
این تفکر برخاسته از عمل امام حسین(علیه السّلام) در برابر دولت اموی یزیدی بود که حتی ابوحنیفه از بنیانگذاران مکتب فقهی اهل سنت که خود تفکر اعتزالی داشت نه تنها بر این اساس فرمان به قیام ضد دولت های عباسی داد بلکه خود در این راستا کمک های مالی نمود و پیروان خویش را به یاری قیام کنندگان تشویق نمود که حتی به جهت همین پشتیبانی های فکری و مالی و نظامی بازداشت و تازیانه خورد. (همان منابع پیشین و تواریخ اسلامی)

گستره امر به معروف و نهی از منکر
با نگاهی گذرا به روایات شیعی که در مساله امر به معروف و نهی از منکر وارد شده و شمار آنها قابل ملاحظه است، می توان گفت که اسلام با نگرشی جامع می خواهد همه افراد جامعه اسلامی به گونه ای تربیت شوند که نسبت به رفتار یک دیگر احساس مسئولیت نمایند؛ زیرا مصالح و سعادت دنیوی و اخروی افراد به یک دیگر مرتبط است و بر این پایه است که نقش امر به معروف و نهی از منکر ممتاز و برجسته شده است. از این رو امری فراتر از فقه و محدودیت های آن می باشد و در حوزه ای برتر از مباحث آن قرار می گیرد. گستره این دو به اندازه ای گسترده است که همه کارهای نیک و حتی جهاد را که امری در حوزه دولت و نظام سیاسی است شامل می شود. در برخی روایت با تأکید بر اهمیت و ارزش جهاد در راه خدا و بیان آثار و فواید آن بر این نکته توجه داده شده که جهاد در راه خدا با این همه اهمیت و ارزش و مقام و فواید آن در برابر مسئله امر به معروف و نهی از منکر همانند آب دهان در برابر دریای پهناور است. (نهج البلاغه حکمت 374)
در حقیقت در نگاه امیرمؤمنان و نظام ولایی جهاد در راه خدا، با آن همه ارزش و اعتباری که دارد در برابر امربه معروف و نهی از منکر در حکم آب دهان در برابر دریای پهناور است؛ زیرا اقامه هر واجب دینی، امنیت راه ها، حلیت داد و ستد، برطرف کردن ظلم و ستم فردی و جمعی، مردمی و دولتی، آبادانی زمین، انتقام از دشمنان و سامان یافتن همه کارها در گرو اجرای امر به معروف و نهی ازمنکر است.(وسایل الشیعه ج11 ص359)
این مسئله تنها در روایات شیعی این گونه خودنمایی کرده و ارزش و مقام می-یابد اما در آثار و منابع غیرشیعی، هم از نظر تعداد و هم از نظر محتوا، تنزل یافته و از مقام و ارزش می افتد.
محدود سازی امر به معروف و نهی از منکر در حوزه وظایف جزیی و کوچک از سوی اهل سنت، تحت تأثیر نظام خلافت سلطنتی است. از این رو جریان محدودسازی امربه معروف و نهی ازمنکر که به طور مشترک در مذاهب اهل سنت از اصحاب رأی و حدیث دیده می شود در واقع به معنای محدود کردن این دو امر اجتماعی و سیاسی در حوزه وظایف کوچک و فردی است. (دایره المعارف بزرگ اسلامی ج10 ص205)

امر به معروف درآموزه های اهل سنت
البته این تغییر در نگرش و روش را می بایست چنان که گفته شد متأثر از فشارهای خلافت سلطنتی تحلیل کرد؛ زیرا در آغازین روزهای خلافت شورایی برخاسته از سقیفه بنی ساعده، هنوز برپایه نگرش و تفکر نظام ولایی نبوی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امربه معروف در حوزه عمل اجتماعی و سیاسی و احکام حکومتی کاربرد داشته و از گستره معنایی و مصداقی وسیع برخوردار بود. از این رو در همان آغازین روزهای خلافت ابوبکر هنگامی که وی در منبر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تکیه می زند و به نام خلیفه رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جانشین وی بر مسند قدرت می نشیند خطاب به مردم می گوید که اگر خلاف دین و شرع عمل کردم مرا گوشزد کنید. در این هنگام مردی از میان مردمان برمی خیزد و شمشیر خویش را از نیام بیرون می آورد و در حالی که آن را به سوی وی گرفته و تکان می دهد می گوید: اگر برخلاف شرع و دین رفتی خودم با این شمشیر بران تو را به راه می آورم.
این گونه برخورد نشان می دهد که امر به معروف و نهی از منکر هنوز در جامعه از جایگاه خاص و والایی برخوردار بوده که هم حاکم و هم مردم از آن آگاه بوده و مفهوم آن را به درستی می فهمیدند و مصادیق آن را به خوبی می شناختند و عمل می کردند. این بدان معناست که از نظر حکام و مردم آن زمان، امر به معروف و نهی از منکر چنان از دامنه گسترده ای برخوردار بود که حتی شمشیر کشیدن به روی حاکم و به راه راست آوردن وی از وظایف عمومی مردم و مؤمنان بوده و در این راستا قرارمی گرفته است.

انحراف و تحریف دین در نظام غیرولایی
خلافت برخاسته از شورای کوچک سقیفه بنی ساعده با این تفکر که اسلام دارای اندیشه سیاسی و هم چنین در شکل دارای نظام سیاسی نیست، خلیفه ای را از میان خویش برگزید. هر چند تضادهای قومی و قبیله ای دوره جاهلی در این انتخاب نقش مهمی را ایفا کرد ولی عنصر منافقان در این بخش بیش ترین نقش و فعالیت را داشت. منافقان که همواره در اندیشه تحریف و انحراف دین بودند از خلأ قدرت به خوبی بهره بردند. البته دشمنان آشکار دین همچون ابوسفیان با موقعیت متزلزل خویش می کوشیدند تا برپایه همان سیاست های دوره جاهلی قدرت را همچنان در بخش حاکمان قریش حفظ کنند ولی در نهایت منافقان کار کشته و سیاست مدار دیگری بودند که خلافت را مدیریت می کردند. آنان را می توان شامل گروه های نفاق مکی و مدینی و یهودی دسته بندی کرد. همه آنان هدف یگانه ای را در نظر داشتند که عبارت بود از تغییر در اهداف و رفتار دین با استفاده از قدرت بالا و در اختیار گرفتن حکومت و دولت اسلامی.

انحراف خلافت غیرولایی
در این جاست که خلافت غیرولایی راه دیگری را گام به گام می پیماید که نتیجه آن تحریف کلی در اهداف و رسالت دین و فروکاستن آن در حد رفتارهای اخلاقی و فقه فردی بود به گونه ای که شکل دیگری از تفکر کلسیایی در نظام اسلامی شکل گرفت.
در حوزه نظام سیاسی با توجه به این که تبلیغ کرده بودند اسلام و قرآن دارای اندیشه و فلسفه سیاسی نیست و به طریق اولی از شکل و نظام سیاسی خاصی نیز سخن نمی گوید، زمینه تحریف در این بخش از دین را فراهم می آورند به گونه ای که نظام سیاسی اسلام به شکل جمهوریت سنایی یونانی و جمهوریت انتصابی و پادشاهی استبدادی به شکل سخت گیرانه تر از هرگونه پادشاهی برخوردار از مشروعیت دینی و الهی و سلطانیزم تغییر ماهیت و هویت می دهد.
دین در این جامعه و نظام سیاسی به گونه ای تحریف و تغییر می یابد که جامعه برتر قرآنی به پست ترین جوامع بشری تبدیل می شود و مردم آن از هر نظر در فشار قرار می گیرند. کوچک ترین حرکت ضدستمگری فردی و اجتماعی به عنوان تکفیر و خروج بر خدا و دولت الهی معنا می یابد و به شدت سرکوب می شود. برای آن که هر دهان مخالفی را بست نخست حکم تکفیری صادر می شود و سپس گردن شخص به مشروعیت دینی زده می شود. این گونه است که حرکت ها و مخالفت های مالک بن نویره و حجر بن عدی و حتی امام حسین(علیه السّلام) به عنوان کفر و خروج از دین و دولت اسلامی معنا می شود و به شدت سرکوب می شود. مردم به حکم ایمان و اسلام سر امام حسین(علیه السّلام) را به نسبت خشنودی خدا و رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از بدنش جدا می سازند و بر آن جشن می گیرند و هلهله می کنند و شادمانه وارد کوفه می شوند.

قیام امام حسین (علیه السّلام) و تاویل
امام حسین(علیه السّلام) در زمانی امامت را به دست می گیرد که نظام سیاسی غیرولایی به گونه ای عمل کرده است که همه دین از مفهوم اصلی خود خارج شده است و کارکرد دنیوی محض دارد. دین اسلام تنها عامل مشروعیت بخشی به نظام سیاسی حاکم و ظلم و جور آن بوده است.
مردم هرگونه ظلم و ستم و عمل منکرانه را به جهت تایید خلافت سلطنتی، امری مقبول می شمردند و نه تنها در برابر منکرات اجتماعی و ظلم و ستم سکوت می کردند بلکه آن را عین دین می دانستند. برخی از ایشان بر این باور بودند که هر کاری را که خلیفه انجام می دهد عین دین است و خلیفه حتی از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برتر است؛ زیرا پیامبر منتظر بود تا خداوند چه فرمانی در مسایل اجتماعی و سیاسی می دهد و یاچه حکمی را در مسایل حقوقی و فقهی بیان می کند ولی خلیفه خود می تواند حکم کند و حکم او همان حکم خداست. این خداست که متاثر از حکم خلیفه حکم می کند. از این رو در فقه اهل سنت مساله تصویب مطرح می شود. تصویب این است که حکم خلیفه حکم الهی است و او همواره به صواب است و حقیقت چنان رقم می خورد که خلیفه خواسته است. این گونه است که به سادگی نماز تراویح مشروعیت می یابد و حج تمتع و متعه زنان از اعتبار خارج می شود و خلیفه به خود اجازه می دهد تا آن را تغییر دهد و منتظر خدا نماند بلکه این خداست که حکم خود را موافق حکم خلیفه تغییر می دهد.
دولت در حوزه نظام سیاسی، افزون بر عدم مشروعیت دینی، با مسئله جور و ستم و عدم مشروعیت و مقبولیت سیاسی از نظر امام حسین(علیه السّلام) مواجه است. اگر تاکنون دولت ها و نظام خلافت غیرولایی از مشروعیت دینی رنج می برد امروز با حکومت یزیدی، با عدم مشروعیت سیاسی نیز روبرو بود.

مبارزه امامان برای تاویل در دین
در طول حکومت نظام غیرولایی، مفاهیم مهم اسلامی دگرگون می شود و تحریف در محتوا و پیام ها رخ می دهد. از این رو تفکرهای جبر گرایانه پدید می آید و دولت می کوشد با بهره گیری از آن، بسیاری از مسایل و فشارها را برای مردم توجیه کند. مفاهیم مهم در حوزه عمل اجتماعی و سیاسی تغییر ماهیت می دهد و امر به معروف و نهی از منکر در دایره کوچک و امور شخصی و فردی قرار می گیرد. این گونه است که دین با مشکل تحریف در حوزه تاویل روبه رو می شود.
امیرمؤمنان(علیه السّلام) در زمان خویش به دو شکل بیان حقایق و مفاهیم و آموزش آن به برخی از اشخاص خاص در زمانی که دور از قدرت بود و مبارزه عملی در زمان حکومت خود می کوشد تا با مسئله تحریف دین مقابله کند. از این رو شعار جنگ های جمل و صفین و نهروان شمشیر برای تاویل است چنان که در عصر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای تحریف شمشیرزده بودند. دراین زمان برای این که دین به طور کامل اجرایی شود و تاویل معنای خارجی یابد می بایست با قدرت و شمشیر وارد میدان عمل شد. برای مبارزه با تغییر معنایی و مفهومی و تحریف معنوی نیز تاویل، امری ضروری است. براین اساس با عمل می بایست چنان کاری کرد تا نتوان آن را توجیه کرد و تغییر داد.
عمل امام علی(علیه السّلام) در دوره خلافت خویش تاویل دین بود تا به گونه ای در اذهان وارد شود که نتوان آن را تغییر داد. این عمل از سوی امام حسن(علیه السّلام) و امام حسین(علیه السّلام) نیز ادامه می یابد و آن دو نیز مفاهیم اساسی دین را به مورد ا جرا درمی آورند به گونه ای که دیگر قابل تحریف معنایی و معنوی نباشد. اگر اکنون ما نظام ولایی را به سادگی می پذیریم و یا گستره امر به معروف و نهی از منکر را تا حوزه عمل اجتماعی و سیاسی و فروپاشی نظام های جور و ستمگر بالا می بریم برای آن است که امام این مفاهیم و معانی را تاویل کرد و به شکل اجرایی تحقق بخشید. اگر ابوحنیفه و دیگر اعتزالیون، امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان اصول پنج گانه دین اسلام برمی شمارند آثار همان تاویل امامان(علیه السّلام) است.
در حقیقت تلاش امام در مسئله قیام و عاشورا تأویل گری مفاهیم بنیادین است. بسیاری از این مفاهیم تحریف شده در زمان امام حسین(علیه السّلام) در عصر امام امیرمومنان علی(علیه السّلام) و با تلاش های وی تاویل شده بود و برخی را نیز امام حسن(علیه السّلام) با عمل سیاسی خویش معنا و مفهوم واقعی بخشیده و در مصداق خارجی تاویل برده بود. اکنون امام حسین(علیه السّلام) می بایست کل نظام غیرولایی را با حرکت انقلابی خویش زیر سؤال برد و دین را در حوزه عمل سیاسی نسبت به نظام های جور و باطل تاویل کند. کاری که امام حسین(علیه السّلام) کرد، این بود که دایره نهی از منکر را تا قیام مسلحانه نسبت به نظام های غیرولایی و جور بالا برد. این گونه است که پس از عاشورا هرکسی به خود این اجازه را می دهد تا بر پایه نهی از منکر بر ضدخلافت سلطنتی و نظام جور و ستمگر قیام کند و حتی ابوحنیفه ها را همراه خویش نمایند. این بهترین روشی بود که دین در جامعه تاویل شود و مصادیق آن به درستی خود را نشان دهد که قابل تحریف نباشد.

امامان معصوم و تأویل دین
هریک از امامان دیگر(علیه السّلام) نیز در حوزه ای از حوزه های دین دست به تاویل زدند و متناسب با مسئله مورد تحریف، آن را از تحریف گرایی و تحریف زدگی رهایی بخشیدند. از این رو هریک از رفتارها و تعاملات اجتماعی و سیاسی امامان(علیه السّلام) را می توان به عنوان تاویل دین دربرابر تحریف، تحلیل و تبیین کرد. با این نگرش است که تلاش امامان(علیه السّلام) در طول زندگی شان، معنا و مفهوم دیگری می یابد. درحقیقت اگر تنزیل دین بیست و سه سال به طول انجامید، تاویل دین در مقطع زمانی دویست و سی ساله صورت گرفت. از این رو گفته می شود که همه امامان(علیه السّلام) نور واحد و یگانه ای هستند که دین را تاویل کردند تا ما امروز بر پایه تاویل ایشان دور از هر تحریفی بتوانیم با آموزه های وحیانی دین ارتباط سالم و درستی برقرار کنیم و بگوییم تفسیر و تاویل امامان(علیه السّلام) همان تفسیر و تاویل درست دین است.
به نظر می رسد که نه تنها می بایست برای تحلیل قیام امام حسین(علیه السّلام) و نهضت عاشورایی به مسئله تاویل گرایی دین از سوی آن حضرت توجه داشت بلکه هریک از رفتارها و گفتارها و اعمال دیگر امامان(علیه السّلام) که خلفای واقعی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند می بایست دراین روش و بینش و نگرش تحلیل و تبیین گردد.

منبع : http://www.kh-setadehya.ir

 

پنج شنبه 13/9/1393 - 13:14
حجاب و عفاف

طی بررسی های صورت گرفته با موضع حجاب مرد توسط افراد متخصص در امر دین و مملکت و به علت شیوع سریع بیماری بد حجابی در بین آقایان طرحی جهت جلوگیری از روند رو به رشد این امر ارائه گردیده است.

نکته: قابل ذکر است این افراد متخصص وظایف خود را نسبت به پیشرفت نکردن امر بد حجابی در بین خانمها نیز انجام می دهند پس لطفاً بدون موضع گیری تند ادامه مطلب را بخوانید.

مطلب فوق سیاسی نیست بلکه یک مطلب مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و در آخر هم شاید بتوان گفت طنز است، مطلبی که در آن تصمیم گرفته شده با عنوانی متفاوت مخاطب خاص خود را جذب کرده و بعد از آن به موضوع حجاب در بین آقایان بپردازد.

و اما...

متاسفانه همانگونه که در این روزها تعداد خیلی زیادی از خانم های جامعه ی ما در فقر فرهنگی به سر می برند و آنقدر این موضوع آنها را آزار می دهد که به سمت فرهنگ غرب کشیده شده اند، تا جایی که مدل لباس غربی به سرقت برده اند و بر تن می کنند، برخی از آقایان جامعه هم از این مشکل رنج برده و با تفکر اینکه پوشش کامل بدن برای مرد در اسلام خواسته نشده و مرد می تواند آزادانه تر از زن در جامعه تردد کند به پوشیدن لباس های نامناسب و دور از شان یک انسان رو آورده اند، لباس هایی که ای کاش تنها می توانستیم برای نامناسب بودنش بهانه ی تصاویر زشت چاپ شده در روی آن را بیاوریم، لباس هایی تنگ و کوتاه که با کوچکترین حرکت انسان تمام بدن مشخص شده و در اصل هیچ پوششی برای شخص  در بر ندارد، لباس هایی که باعث از بین رفتن عفت نگاه دیگران می شود، لباسهایی که حتی اگر کنار هم نرود آنقدر تنگ و چسبان است که گاهی می شود حضور رگ های عضلات بدن را از روی آن با چشم دید، پیراهن  شلوار هایی که خیلی هاشان الگو گرفته از تفکرات شیطان پرستی در غرب است.

و در آخر، آیا واقعاً این نوع پوشش شایسته ی تن یک انسان است؟ انسانی که اشرف مخلوقات خلق شده؟ آیا شایسته است که این انسان به دست خودش شرافتش را بر باد دهد و باعث نزول از درجه الهی اش شود؟

پنج شنبه 13/9/1393 - 13:12
حجاب و عفاف
به مناسبت ولادت حضرت علی(ع)
پنج شنبه 13/9/1393 - 13:10
حجاب و عفاف

پوشیه زدن تنها، حجاب تو را کامل نمی کند ::::

 

بعضی از خانمهای جامعه ی ما با خود فکر می کنند تنها با یک پوشیه زدن حجابشان کامل می شود و بس، یعنی هم اینکه محرم و نا محرمی چهره ی آنها را نبینند و نشناسند برایشان در حفظ حجاب کفایت می کند، این در حالی است، نوع پوششی که زیر چادر خود دارند اصلاً شایسته ی یک زن محجبه نیست. چادر آنها با راه رفتن باز شده و باعث جلب نظر دیگران به پوشش زیر چادر می شود، پوششی رنگی، گاهی تنگ و کلاً غیر برآزنده. شاید اینها فکر می کنند زیبایی های یک زن در چهره او خلاصه می شود و بس و پنهان داشتن این زیبایی از نگاه دیگران مصونیتی برای آنها ایجاد می کند که این مصونیت نیاز های دینی آنها را بر طرف می کند.

اما هم شما و هم نویسنده خوب می دانیم که نه تنها حجاب کامل داشتن یک زن به پوشیه نیست که هیچ به چادر داشتن تنها هم نیست، آنچه که حجاب کامل و واقعی را برای یک زن با خود به همراه دارد نوع پوشش پس زمینه ای چادر یک زن می باشد که اگر آن پوشش همخوانی با چادر و حجاب ظاهری خانم ما نداشته باشد و با کنار رفتن لحظه ای و حتی غیر عامدانه بی حجابی را برای خانم ما به بار بیاورد در حقیقیت این خانم ما هم در لیست بی حجاب ها قرار گرفته است چون آنچه را تلاش کرده با پوشیدن چادر و زدن پوشیه از نگاه نامحرم پنهان دارد به طرز ناشایسته ای در معرض نگاه نامحرم قرار گرفته و آنچه نباید اتفاق بیافتدد افتاده.

 

پنج شنبه 13/9/1393 - 13:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته