دعا و زیارت
1- بهترین و ارزنده ترین خصلت ها : انجام کارهای نیک، فریاد رسی بیچارگان و بر آوردن آرزوی آرزومندان است.
2- از بخششی که زیان آن برای تو بیش از سودی است که به برادرانت میرسد خودداری کن
3- ایمان عبارت است از : اقرار به زبان ،شناخت با قلب و عمل نمودن با اعضاء و جوارح
4- بالاترین درجه عقل خودشناسی است
5- آن کس که برای رضای الله کسی را به برادری گزیند خانه ای را در بهشت بدست آورده است .
6- بهترین ثروت شخص و برترین اندوخته اش صدقه است
7- خوش خلقی دو گونه است : فطری و اختیاری ولی صاحب خلق خوش اختیاری برتر است
8- شکیبایی بر بلا زیبا و پسندیده است ولی برتر از آن صبر در برابر محّرمات است
9- سرآمد طاعت الله تعالی صبر و رضاست
10- عبادت به زیادی نماز و روزه نیست بلکه به اندیشیدن در امر پروردگار متعال است
11- با دوستان فروتن باش ، از دشمن احتیاط کن و با عموم مردم گشاده رو باش
12- در شگفتم از آن کس که بردگان را با دارایی خود می خرد و آزاد میکند چگونه آزادگان را با اخلاق خوش خود نمی خرد .
13- بی اعتنایی به دارایی مردم ، بهتر از بذل و بخشش است
14- یاری کردن ناتوان ، بهتر از صدقه دادن است
15- بهترین مال و ثروت آن است که وسیله حفظ آبروی انسان شود .
16- برای کودک شیری بهتر از شیر مادرش نیست
17- آن کس که خود را در معرض تهمت قرار دهد نباید کسی را که به او گمان بد برده است ملامت کند.
18- کسی که بیدادگری پیشه کند ، از عقوبت ایمن نخواهد ماند .
19- کسی که بخواهد بی نیازترین مردم باشد ، باید به آنچه نزد الله تعالی است اطمینان داشته باشد .
20- آن که در راه حق صبر کند ، الله تعالی بهتر از آنچه در برابرش صبر کرده است بدو عوض خواهد داد .
21- هر که خوش دارد که عمرش طولانی و روزی اش افزون شود صله رحم به جای آورد
22- کسی که اندوهی از دل مومن بزداید ، الله تعالی در روز قیامت اندوه را از دل او برطرف نماید
23- خوشبو ساختن خود از اخلاق انبیا علیهم السلام است پاکیزگی از اخلاق انبیا علیهم السلام است .
24- پیمان شکن از حوادث ناگوار در امان نباشد .
25- هر گاه دانشمندان ، علم و حکمت را به غیر اهلش عرضه کنند آن را تباه کرده اند
26- از حقوق میهمان آن است که او را تا د رمنزل همراهی کنی
27- حقیقت ایمان : انجام واجبات و دوری از محرمات است .
28- در ترازوی اعمال ، هیچ چیز گرانسنگ تر از اخلاق نیکو نیست .
29- خاموشی دری از درهای حکمت است .
30- دوست هر کس عقل اوست و دشمنش جهل او
31- الله متعال عمل بنده ای را که اندیشه بدی نسبت به مومنی در دل داشته باشد نمیپذیرد .
32- از حرص و حسد بپرهیزید زیرا این دو خصلت موجب هلاک امت های پیشین شده است
33- سروران مردم ، در دنیا بخشندگانند و در آخرت پرهیزگاران .
34- بر حق شکیبا باشید ، اگر چه تلخ و ناگوار باشد .
35- هیچ پارسایی سودمند تر از دوری از گناهان و خودداری از آزار مومن نیست .
36- کسی که میخواهد عزیز ترین مردم باشد باید در نهان و آشکار تقوای الهی را پیشه سازد
37- عقل موهبتی است الهی ، ولی ادب با کوشش و رنج حاصل میشود .
38- تدبیر قبل از عمل ، تو را از پشیمانی در امان میدارد
39- تفکر آئینه توست ، که بدی ها و خوبی هایت را به تو نشان می دهد .
40- هدیه، کینه ها را از دلها میزداید .
شنبه 10/12/1387 - 13:50
دانستنی های علمی
در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد. این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه از بهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهایشان به سمت مترو هجوم آورده بودند. سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدمهایش کاست و چند ثانیهای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد. یک دقیقه بعد، ویلونزن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بیآنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسهاش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد.
چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت سر تکیه داد، ولی ناگهان نگاهی به ساعت خود انداخت و با عجله از صحنه دور شد، کسی که بیش از همه به ویلونزن توجه نشان داد، کودک سه سالهای بود که مادرش با عجله و کشان کشان او را بهمراه می برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلونزن پرداخت، مادر محکم تر کشید و کودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلونزن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگر نیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدینشان بلا استثنا برای بردنشان به زور متوسل شدند.
در طول مدت ۴۵ دقیقهای که ویلونزن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بیآنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلونزن شد. وقتیکه ویلونزن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد. نه کسی تشویق کرد، و نه کسی او را شناخت.
هیچکس نمیدانست که این ویلونزن همان (Joshua Bell) یکی از بهترین موسیقیدانان جهان است، و نوازندهی یکی از پیچیدهترین فطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، میباشد.
جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تاتر های شهر بوستون، برنامهای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیشفروش شده بود، و قیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.
این یک داستان حقیقی است، نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن پست ترتیب داده شده بود، و بخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی، سلیقه و اولویت های مردم بود.
نتیجه : آیا ما در شرایط معمولی و ساعات نامناسب، قادر به مشاهده و درک زیبایی هستیم؟ لحظهای برای قدردانی از آن توقف میکنیم؟ آیا نبوغ و شگرد ها را در یک شرایط غیر منتظره میتوانیم شناسایی کنیم؟
یکی از نتایج ممکن در این آزمایش میتواند این باشد :
اگر ما لحظهای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به آثار یکی از بهترین موسیقیدانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون است، گوش فرا دهیم، چه چیزهای دیگری را داریم از دست میدهیم؟
شنبه 10/12/1387 - 13:46
دانستنی های علمی
القدوس - The Holy
الملك - The Sovereign Lord
الرحیم - The Mercifull
الرحمن - The Beneficent
الله - The Name Of God
الجبار - The Compeller
العزیز - The Mighty
المهیمن - The Protector
الممن - The Guardian Of Faith
السلام - The Source Of Peace
الغفار - The Forgiver
المصور - The Fashioner
البارئ - The Evolver
الخالق - The Creator
المتكبر - The Majestic
العلیم - The All Knowning
الفتاح - The Opner
الرزاق - The Provider
الوهاب - The Bestover
القهار - The Subduer
المعز - The Honourer
الرافع - The Exalter
الخافض - The Abaser
الباسط - The Expender
القابض - The Constrictor
العدل - The Just
الحكم - The Judge
البصیر - The All Seeing
السمیع - The All Hearing
المذل - The Dishonourer
الغفور - The All-Forgiving
العظیم - The Great One
الحلیم - The Forbearing One
الخبیر - The Aware
اللطیف - The Subtle One
المغیث - The Maintainer
الحفیظ - The Preserver
الكبیر - The Most Great
العلی - The Most High
الشكور - The Appreciative
المجیب - The Responsive
الرقیب - The Watchfull
الكریم - The Generous One
الجلیل - The Sublime One
الحسیب - The Reckoner
الباعث - The Resurrector
المجید - The Most Glorious One
الودود - The Loving
الحكیم - The Wise
الوصی - The All-Embracing
المتین - The Firm One
القوی - The Most Strong
الوكیل - The Trustee
الحق - The Truth
الشهید - The Witness
المعد - The Restorer
المبدئ - The Originator
المحصی - The Reckoner
الحمید - The Praiseworthy
الواجد - The Finder
القیوم - The Self-subsisting
الحی - The Alive
الممیت - The Creator Of Death
المحیی - The Giver Of Life
القادر - The Able
الصمد - The Eternal
الاحد - The One
الواحد - The Unique
الماجد - The Noble
الاخیر - The Last
الاول - The First
المؤخر - The Delayer
المقدم - The Expediter
المقتدر - The Powerful
البار - The Source Of All Goodness
المتعالی - The Most Exalted
الولی - The Governor
الباطن - The Hiddeen
الظاهر - The Manifest
ملك الملك - The Eternal Owner Of Sovereignty
الرؤف - The Compassionate
العفو - The Pardoner
المنتقم - The Avenger
التواب - The Acceptor Of Repentance
المغنی - The Enricher
الغنی - The Self-Sufficient
الجامع - The Gatherer
المقسط - The Equitable
ذو الجلال والاكرام - The Lord Of Majesty and Bounty
الهادی - The Guide
النور - The Light
النافع - The Propitious
الضار - The Distresser
المانع - The Preventer
الصبور - The Patient
الرشید - The Guide To The Right Path
الوارث - The Supreme Inheritor
الباقی - The Everlasting
البدیع - The Incomparable
شنبه 10/12/1387 - 13:45
دانستنی های علمی
«نقاب» یا «پرسونا» به معنی ماسکی است که بازیگران یونان باستان به چهره میزدند و به این وسیله، نقشهای متفاوت و گوناگونی از خود به نمایش میگذاشتند. این مفهوم را نخستینبار «کارل یونگ» روانشناس «سوئیسی» مطرح کرد و آنرا یکی از الگوهای قدیمی بشر قلمداد کرد که سالیان سال برای سازش اجتماعی و پاسخ به نیازهای کهنِ الگویی خود، از آن استفاده میکرده است. به باور «یونگ» بهکارگیری نقاب، یک امر ضروری و گریزناپذیر است و اگر نخواهیم در مناسبات مختلف، بهدرستی آنرا بهکار گیریم، در ایفای نقشهای اجتماعی همچون کار، مدرسه، دانشگاه، محله، رابطههای روزمره و... ناتوان میشویم که این امر، نتیجههای ناخوشایندی همچون طردشدن از طرف جامعه را بهدنبال خواهد داشت و سلامت روانی فرد، آسیب خواهد دید. گرچه استفادهی بیش از حد و نابهجا از «نقاب» نیز امری اشتباه است که در زیر به آن خواهیم پرداخت.
انواع نقاب
نقاب اضطراری:
این نوع نقاب، بهطور معمول، در مواقعی بهکار میرود که فرد وارد تعامل فعال با دیگران میشود. نوعی نقابِ یاریرسان است که آگاهانه توسط فرد، انتخاب میشود. هر فردی در آغاز اجتماعیشدنش به این مهم پیمیبرد که اگر بخواهد یک زندگی آرام و موفق داشته باشد و مورد لطف و رحمت دیگران واقعشود، باید بر جنبههایی از غریزههای خودخواهانهاش پردهپوشی کند و آنها را به نفع دیگران، کنار بگذارد.
نقاب اجباری:
گاهی نقاب، تحمیلی است. یعنی یک فرد، گروه یا سازمان، فردی را وادار میکند که چنین یا چنان باشد. در اینجا، نقاب، حالت اجباری پیدامیکند. درواقع، فرد تسلیم نقاب پیشنهادی میشود و مجبور به اجرای نقش است. این نوع نقاب به مرور زمان، فرد را دچار ازخودبیگانگی میکند و مجال ابراز خودِ واقعیاش را از او میگیرد.
نقاب نازک:
گاهی نقاب همچون پردههای سفید و توریشکل، آنچنان نازک و روشن است که بدون کنارزدن آن هم میتوان بهراحتی چهرهی واقعی فرد را مشاهده کرد.
نقاب ضخیم:
گاهی نیز نقاب میتواند همچون یک زره جنگی، ضخیم باشد که فرد با آویختن آن، امکان هر نوع برقراری ارتباط و تعامل با دنیای اطراف را از خود میگیرد. این نقاب پرضخامت و غیرقابل نفوذ، فرد را تسخیر میکند و خودِ واقعی او را در هزارتوی پردهها مخفی میسازد و او را در یک جهان بهطور کامل شخصی، انفعالی و تنها، بهحال خود رها میکند.
هر انسانی از دو گونه شخصیت برخوردار است:
1) شخصیت خصوصی: همهی انسانها، یک شخصیت خصوصی و قلمرو شخصی دارند که در خلوت یا چهاردیواری خانهی خود، قادر به نمایاندن آن هستند. این حالت از بودن، شامل تمام آن چیزهایی است که متعلق به خود فرد است و لزومی ندارد دیگران از آن اطلاع پیداکنند. در این حوزهی خصوصی، فرد بدون استفاده از هر نوع «نقاب» و فقط براساس خودِ واقعیاش زندگی میکند. تنها در این حوزه است که فرد مجاز است میلها، خواهشها، زشتیها، زیباییها و در یک کلام، همهی وجود خود را آنگونه که دوست دارد، بیپروا بروز دهد.
2) شخصیت اجتماعی: ماسک یا صورتکی است که فرد در عرصهی اجتماع به چهره میزند تا به اینوسیله، همرنگی و سازگاری خود را اعلام کند. شخصیت (نقاب) اجتماعی، زمانی شروع بهکار میکند که فرد بهاصطلاح عام، شال و کلاه میکند، ظاهر خود را میآراید، لباس بر تن کرده و عازم کوچه و خیابان یا محلکار خود میشود. بهعبارت دیگر، شخصیت اجتماعی، جنبهی رسمی و قراردادی فرد با دنیای بیرون است. همهی ما در عرصهی زندگی، بازیگر هستیم و وقتی که در ایفای نقش خود، کوتاهی میکنیم، ناگهان صدای «کات» میشنویم و آن، زمانی است که «نقاب» مناسب را بهدرستی بهکار نگرفتهایم.
انسان نقابدار:
فردی است که مرز بین شخصیت خصوصی (حوزهی شخصی) و شخصیت اجتماعی (حوزهی عمومی) را برهمزده است و در هر دو حوزه از یک ماسک استفاده میکند و در قبال صمیمیترین و نزدیکترین اطرافیان تا غریبهترین و دورترین آنان، یک نوع رفتار و واکنش نشان میدهد. چنین فردی بهخاطر حلشدن در نقاب شخصیتی خود، توانِ فرق گذاشتن بین خودِ واقعی و خودِ ساختگیاش را ندارد. درنتیجه در همهحال، در چهارچوب همان نقاب یا قاب عکسی که برای خود ساخته، ظاهر میشود.
انسان بینقاب:
چنین فردی از خود واقعیاش غافل نیست و «نقاب» را زمانی بهکار میگیرد که ضرورت اقتضا میکند. انسان بینقاب، خود را از طریق قاب عکس به دنیا ارائه نمیکند بلکه ضمن حفظ سازگاری اجتماعی و ملاحظهی مرزهای دیگران، خود واقعیاش را به نمایش میگذارد و خود را آنچنان که هست، نه بیشتر و نه کمتر، باور دارد. چنین فردی از یک انعطافپذیری ویژه برخوردار است بهگونهای که در هر مکان و زمانی، رفتار خاصی از خود نشان میدهد. البته نباید آنان را با افراد متظاهر و ریاکار که برای دستیابی به خواستههای نامعقول خود به ایفای نقشهای بیمارگونه میپردازند، اشتباه گرفت. برای نمونه، در مواجهه با یک کودک، کودک درون را نمایان میسازند و در برخورد با یک بزرگسال، به زبان او سخن میگویند. در قبال همسرشان، یک وظیفه انجام میدهند و در قبال دیگران، وظیفهای دیگر.
آسیبشناسی نقاب:
نقاب به همان اندازه که مفید و ضروری است، خطرناک نیز میتواند باشد. خطر جدی، زمانی است که فرد با نقاب ساختگی خود، یکی میشود یعنی آن صورتک کاذب جایگزین خود واقعی او میشود. در این حال، فرد یکبعدی شده و از شکوفایی، بازمیماند. از اینرو، بزرگترین ضربهای که یک نقاب ضخیم و غیرقابل نفوذ به فردی میزند، در مرحلهی اول، جلوگیری از خودشکوفایی است و در مرحلهی بعدی، آسیبپذیرکردن او در برابر رویدادهای استرسزای زندگی میباشد. اگر خود انسان بیش از اندازه نقاب را حمایت کند و به آن فرصت حضور بدهد، آنگاه فقط در جهت ایفای نقش اجتماعی خود میکوشد و از عاطفهها و احساسهای درونی خود غافل میماند و هرچه این مسأله، شدت بیشتری داشته باشد، فرد را به مرور زمان از خود، بیگانه میکند. تمام انسانهای یکبعدی که حاضر نیستند به هیچوجه، اندکی از باورهای قطعی خود، عقبنشینی کنند و با ایدهها و رفتارهای خودخواهانه و استبدادی خود، موجبات آزردگی اطرافیان را فراهم میسازند، یک صورتک جعلی برای خود درست کردهاند.
چرا نقاب؟
محیط ناایمن: یکی از عمده عاملهایی که باعث میشود فرد از نقاب استفاده کند، امنیت روانی و اجتماعی است. بهطور معمول، افرادی که از وجود یک محیط امن و شاداب محروماند، از فضای روانشناختی مطلوبی نیز بهرهمند نیستند، از اینرو برای کسب امنیت خود و دورکردن ترس و اضطراب، پشت نقاب خود، پنهان میشوند. درواقع نقاب در این افراد، فقط بهعنوان یک سازوکار دفاعی بهکار میرود. دورغ، ظاهرسازی، غیبت، تهمت و... ازجملهی این رفتارهای دفاعی است.
شرایط ارزش: شرایط ارزش، اشاره به ارزشها و باید و نبایدهایی دارد که توسط داوران محیطی تعیین میشود و فرد مجبور است برای کسب محبوبیت و توجه دیگران از طرفی و ارضای نیازهای درونی خود از طرف دیگر، به پذیرش آن تن دهد. بهطورمعمول، جامعه از فرد انتظار دارد آداب و رسوم اجتماعی را رعایت کند و به قانونها و مقررات احترام بگذارد. با این حال، فرد زمانی خود را مفید و محترم میداند که مطابق خواست دیگران، رفتار کند.
خودشیفتگی: گاهی شخص از نقاب بهعنوان ابزاری برای استثمار دیگران استفاده میکند. این حالت، بیشتر در افراد «خودشیفته» که خود را برتر از دیگران میدانند و همواره درپی سلطهگری هستند، دیده میشود. از طرف دیگر، افراد خودشیفته گاهی چنان به ظاهر خود حساس میشوند و به نقاب خود ایمان پیدا میکنند که بعد از مدتی درواقع به «نقاب» تبدیل میشوند. فرد خودشیفته، هراس از آن دارد که اگر خود واقعیاش را آشکار کند، از محبت و دوستی دیگران محروم میشود و به خواستهها و آرزوهایش نمیرسد.
یک الگوی درمانی: بهطورحتم، نقاب یک اختلال روانی نیست اما اگر یک انسان نقابدار را درنظر بگیریم که به خطر افتاده، بهگونهای که از تحققبخشیدنِ استعدادهای درونی خود، ناتوان شده و پیشرفتی در وضعیت او بهچشمنمیخورد و مانند یک گودال آب در جای خود ساکن مانده و در شُرف خشکشدن است، نیازمند یک دورهی رواندرمانی «راجرزی» است.
«کارل راجرز» روانشناس معروف، نخستین کسی بود که «نقاب» را بهعنوان یک مشکل بالینی تلقی کرد و آن را مانعی در راه خودشکوفایی و انسانشدن میدید ولی با ایجاد نظریهی رواندرمانی خود، تحت عنوان «نظریهی درمان شخصمحوری» در مسیر حلکردن این مشکل گامبرداشت. به نظر «راجرز»، انسان نقابدار، برآیندی از شرایط نامساعد زندگی اجتماعی و فرهنگی است. به باور او، محیط با وضع شرایط، ارزش فرد را بر سر تقاطع قرارمیدهد و درنهایت، او را مغلوب خود میکند که تن به قبول شرایطی بدهد که برخلاف باورها و خواستهای درونی او میباشد. در نتیجه فرد از جامهی عمل پوشاندن به ارزشها و آرمانهای خود، بازمیماند.
تولد انسان جدید: به اعتقاد «یونگ» و «راجرز» شخصیت واقعی هر انسانی، در پشت نقاب او قراردارد. از اینرو، هنگامی که فرد به فروپاشی نقاب خود اقدام میکند، در مسیر یک تولد دوباره قرارمیگیرد و انسان جدیدی متولد میشود که تا این زمان، در پسِ نقاب خود، پنهان شده بود.
سعید عبدالملکی
روانشناس و مدرس دانشگاه
شنبه 10/12/1387 - 1:21
دانستنی های علمی
آیا مطابق نظرها و اعتقادهای خود صحبت میكنید یا طوری حرف میزنید كه مورد تأیید دیگران قرار بگیرید؟ آیا با صداقت به سؤالها پاسخ میدهید یا طوری پاسخ میدهید كه فكر میكنید دیگران دوست دارند بشنوند؟
وقتی مطابق انتظار دیگران حرف میزنید، درواقع، رفتاری را نشان میدهید كه «پذیرش اجتماعی» دارد. اثر پذیرش اجتماعی میتواند ما را وادار كند تا نظرها و تجربههای خود را در مصاحبهها یا پاسخگویی به آزمونها، تغییر دهیم. شما میتوانید با پاسخگویی به این آزمون كه بهوسیلهی «كراون» و «مارلو» طرح شده، پیببرید كه آیا تمایل دارید پاسخهایی را بدهید كه از نظر اجتماع مورد پذیرش است؟ هر سؤال را بهدقت بخوانید و بهصورت صحیح یا غلط پاسخ دهید.
1) پیش از آنكه رأی بدهم، تواناییهای همهی نامزدها را بهطورعمیق بررسی میكنم. ص غ
2) اگر قرار باشد خلاف كنم تا به یك فرد نیازمند كمك كنم، تردید نمیكنم. ص غ
3) اگر تشویق نشوم، گاهی ادامهی كار برایم مشكل میشود. ص غ
4) هرگز از كسی بهشدت متنفر نشدهام. ص غ
5) گاهی در توانایی خود برای موفقیت در زندگی، تردید میكنم. ص غ
6) وقتی كارها مطابق میل من پیش نمیرود، گاهی احساس بغض میكنم. ص غ
7) همیشه به شیوهی لباس پوشیدن خود دقت میكنم. ص غ
8) شیوهی نشستن من بر سر میز غذا، در رستوران و در خانه، یكسان است. ص غ
9) اگر بتوانم بدون بلیت وارد سینما بشوم و مطمئن باشم كه كسی متوجه نخواهد شد، اینكار را انجام میدهم. ص غ
10) بارها برایم اتفاق افتاده كه فعالیت یا كاری را رها كردهام زیرا در صلاحیت خود، تردید داشتم. ص غ
11) دوست دارم بهموقع، بدگوییها را بازگو كنم. ص غ
12) گاهیوقتها خواستهام علیه صاحبان قدرت حرف بزنم حتی اگر حق با آنان باشد. ص غ
13) مهم نیست كه چهكسی حرف میزند، همیشه بادقت گوش میدهم. ص غ
14) گاهی اتفاق افتاده كه خود را به بیماری زدهام تا مورد توجه قرارگیرم. ص غ
15) برایم اتفاق افتاده كه از كسی سوءاستفاده كنم. ص غ
16) همیشه آماده هستم كه به خطای خود اعتراف كنم. ص غ
17) همیشه سعی میكنم آنچه را كه توصیه میكنم، به مرحلهی عمل درآورم. ص غ
18) برایم دشوار نیست كه با افراد بددهن كنار بیایم. ص غ
19) گاهی سعی میكنم تا بهجای بخشیدن و فراموش كردن، انتقام بگیرم. ص غ
20) وقتی چیزی را نمیدانم، به میل خود، آن را میپذیرم. ص غ
21) همیشه مؤدب هستم، حتی در مقابل افراد ناخوشایند. ص غ
22) گاهی اصرار میكنم كه كارها به میل من انجام گیرد. ص غ
23) گاهی احساس كردهام كه میخواهم همهچیز را بشكنم. ص غ
24) هرگز اجازه نمیدهم كه كسی بهجای من تنبیه شود. ص غ
25) اگر از من بخواهند تا در مقابل لطفی كه كردهاند، خدمتی انجام دهم، هرگز رنجیدهخاطر نمیشوم. ص غ
26) هرگز با كسی كه فکرهایش مخالف فکرهای من بوده، دشمنی نكردهام. ص غ
27) بدون آنكه جوانب كار را بررسی كنم، هرگز به مسافرت طولانی نمیروم. ص غ
28) گاهی نسبت به خوشبختی دیگران، خیلی حسادت میكنم. ص غ
29) هرگز بهطور واقعی، احساس نكردهام كه میخواهم یكی را سرزنش كنم. ص غ
30) گاهی از دست افرادی كه انتظار کمک دارند، عصبانی میشوم. ص غ
31) هرگز احساس نكردهام كه بیدلیل تنبیه میشوم. ص غ
32) گاهی فكر میكنم افرادی كه بدشانس هستند، لیاقتش را دارند. ص غ
33) هرگز بهطور آگاهانه، چیزی را نگفتهام كه فردی را آزردهخاطر سازد. ص غ
كلید پاسخها
پاسخهای خود را با پاسخهای كلید، مقایسه كنید. هربار كه پاسخ شما با پاسخ كلید تطبیق كرد، یك علامت ضربدر جلوی آن بگذارید. تعداد ضربدرها را بشمارید و جمع آنها را در مقابل نتیجهی كل بنویسید.
1) ص 15) غ 29) ص
2) ص 16) ص 30) غ
3) غ 17) ص 31) ص
4) ص 18) ص 32) غ
5) غ 19) غ 33) ص
6) غ 20) ص
7) ص 21) ص
8) ص 22) غ
9) غ 23) غ
10) غ 24) ص
11) غ 25) ص
12) غ 26) ص
13) ص 27) ص
14) غ 28) غ
نتیجهی کل .....
تفسیر نتیجهها
نتیجههای بین«0 تا 8»: این افراد در بیشتر موارد، پذیرش اجتماعی ندارند. احتمال دارد كه آنان، آمادگی داشته باشند تا با صداقت به سؤالها پاسخ دهند، حتی اگر پاسخهایشان طردشدن اجتماعی را بهدنبال داشته باشد.
نتیجههای بین«9 تا 19»: این افراد بهطور متوسط به پذیرش اجتماعی، توجه میكنند. احتمال دارد كه رفتار واقعی آنان در مجموع، با قواعد و هنجارهای اجتماعی، مطابقت داشته باشد.
نتیجههای بین «20 تا 33»: این افراد پذیرش اجتماعی بالایی دارند و به تأییدهای اجتماعی توجه میكنند و طوری به رفتار میکنند كه از طردشدنهای مردم در امان بمانند. رفتار واقعی آنان، با قواعد و هنجارهای اجتماعی، سازگاری بسیار بالایی را نشان میدهد.
منبع: «كراون و مارلو»
شنبه 10/12/1387 - 1:20
دانستنی های علمی
«م. حورایی» یکی از آرمانهای دیرینهی بشر، کسب موفقیت در عرصههای گوناگون زندگی بوده و هست. آرزوی موفقیت در بُعدهای مختلف زندگی و دستیابی به موفقیتهای درخشان، آنچنان برای انسان بااهمیت بوده که جهت رسیدن به آن، رنجها و مشکلهای بسیاری را تحمل نموده است. شاید کمتر کسی توانسته راه موفقیت را پیدا کند اما کتاب «همهچیز با خدا ممکن است» این راه را نشان میدهد و به ما میگوید آن خالق یگانهی مهربان که جهان هستی را آفرید، اصلها و قانونهای خاصی را تحت عنوان سنتهای الهی یا قانونمندی طبیعت، بر این نظامِ احسن، مقرر فرموده و آن را بهسوی مقصد نهایی و هدف اصلی، رهنمون کرده است. همهی قانونهایی که بر طبیعت زیبا حاکم است، نظاممند و هدفمند بوده و تنها پیروی از آنهاست که راه رسیدن به این موفقیت را هموار مینماید.
اگرچه انسان بهعنوان محور هستی و در رأس هرم مخلوقات قرارگرفته ولی خود نیز جزو طبیعت محسوب میشود و باید قانونهای حاکم بر آن را اجرا نماید و لازمهی کسب موفقیتش در عرصههای مختلف زندگی و جذب موفقیت الهی در این مسیر، پیروی از قانونهای حاکم بر طبیعت یا همان سنتهای الهی میباشد.
اگر کسی میخواهد در زندگی موفق باشد، لازمهی آن، این است که قانونهای طبیعت را بشناسد و به آنها احترام بگذارد و از آنها پیروی نماید تا حمایت طبیعت را نسبت به خود، برانگیزد و پاداش آنرا ببنید. اگر چنین نکند و از این قانونها سرپیچی نماید، همانند کسی که خلاف جهت جریان آب، شنا میکند، با وجود همهی سعی و تلاشش، دچار مشکل جدی شده و لطمه میخورد.
قانونمندیهای طبیعت
قانون اول: قانون خالیشدن (خلأ)
این قانون میگوید: «همیشه خلأ باعث جذب میشود. هرچه خلأ، بیشتر باشد، جذب بیشتر است.» اگر من میخواهم موهبتهای الهی را جذب کنم، ابتدا باید جای خالی باز کنم. درستی قانونمندی طبیعت، نگاه عمیق به آن و الهام گرفتن از آن است. یکی از معلمان بزرگ ما در طبیعت، «گردباد» است. گردباد، مجموعهای از بادهای بسیار شدید و قدرتمند است که همهچیز را به داخل خود میکشد. علت جذب فوقالعادهی گردباد، خلأ درون آن است.
انسان هم باید مانند گردباد باشد. اگر میخواهید نیایشها و دعاهایتان اجابت شود، اول باید برای آنها، جا بازکنید و درون را خالی کنید. خلأ ذهنی و خلأ دل، اولین خلأهایی هستند که باید ایجاد کنید. ذهن و دل خود را از کینه، نفرت، انتقام، حسادت، حسرت، یأس و ناامیدی، سوءظن، بدخواهی، کجاندیشی و همهی آن چیزهایی که ذهن و دل خالی ما را بیسبب پُرکردهاند، خالی کنید.
ذهن و دلی که از این چیزها آکنده است، دیگر جای خالی برای پذیرش و جذب موهبتهای الهی ندارد. پس ذهن را از کینه و نفرت، زبان را از گفتههای هرز، دروغ و تهمت، دل و جان را از وابستهبودن به یک هدف، شکم را از حجم زیاد غذا و وجودتان را از آلودگی و گناه، خالیکنید تا امکان جذب موهبت الهی را فراهم نمایید و مطمئن باشید به همان میزان خلأی که ایجاد میکنید، جذب میکنید.
قانون دوم: قانون جریان و حرکت
هر ذرهای در این هستی، جریان و هدفی دارد. ما ذرهی ایستا نداریم. ذرهی ایستا، مرگ است. این جریان و حرکت طبیعت برای ما پیامی دارد. پیامش این است که ما هم جریان داشته باشیم.
بدن ما سه جریان مهم دارد: جریان خون، جریان تنفس و جریان لنف. ایستایی در هر کدام از این سهجریان، مرگ را باعث میشود. جاری شوید و انرژی جسمی، ذهن خلاق، سرمایه و دانشتان را حرکت دهید تا موهبت الهی را جذب نمایید.
قانون سوم: قانون نظم
همهی هستی ما منظم است. حتی در بینظمیهایی که میبینیم، نظمِ نهفتهای وجود دارد. این جریان منظم هستی، به طورحتم برای ما پیامی دارد. نظم هستی به ما میگوید «ما هم بهعنوان عنصری از هستی باید بدانیم که نظم داشته باشیم تا با جریان هستی، هماهنگ شویم.»
حضرت علی(ع) در آخرین لحظههای شهادت، همه را جمع میکنند و میفرمایند: «شما را سفارش میکنم به اصل نگهداری و نظم.»
قانون چهارم: قانون بارش
صدقه، یک واژهی بسیار بزرگ، پرمعنا و قدرتمند است که ریشه در صدق به معنی راستی و درستی دارد. متأسفانه برخی فکر میکنند صدقه یعنی به یک فقیر یا تهیدست، کمک کنند. در حالیکه براساس حدیثهایی از پیامبر اکرم(ص) که به صدقه اختصاص یافته، آمده: «آموختن دانشی به مسلمانان، اصلاح میان دوکس، نگهداری زبان، آزادکردن اسیر، خیرات برای اموات، جلوگیری از ریختن خون کسی، نیکی و احسان و دفع بدی، اخلاق خوب، لبخندزدن به مادر، نگاه پُرمهر به پدر، شکرکردن و سپاسگزاری، همه به معنی صدقه است.» پس به هر نحوی که میتوانید، صدقه بدهید و بارش کنید. صدقه، یک امتیاز الهی است برای ما که در صورت بیاعتنایی، خود را محروم ساختهایم.
قانون پنجم: قانون پاکی
«پاکی»، اساس جذب همهی موهبتهاست. موهبتها همیشه جذب پاکی میشوند و بهنسبت پاکی که در خود ایجاد میکنید، لایق جذب موهبتها میشوید.
قانون «پاکی» بهنوعی با قانون «خلأ» در ارتباط است. ذهن خود را از نفرینها، نفرتها، کینهها و نبخشیدنها پاک کنیم. شاید یک نیت ناپاک و آلوده در ذهن و دل، مانع جذب موهبتهای الهی شود.
اگر زبانتان آلوده است به دروغ، تهمت، تمسخر، تحقیر و انتقاد بیجا از دیگران، زبانتان، مانع جذب موهبت است.
ممکن است افرادی باشند که دروغ میگویند، ناسزا میگویند و قانونمندی طبیعت را رعایت نمیکنند اما وضع مالی خوبی دارند. یادتان باشد «روزی»، فراتر از توانگری مالی است. روزی، فرصتهایی است که بهدست میآورید. روزی، فرزند خوب است. روزی، همسر خوب و مهربان است. روزی، کتاب مفید است. همهی اینها روزی است.
قانون ششم: قانون سحرخیزی
از سحرخیزی طبیعت، پیام بگیرید. به طبیعت نگاه کنید و بر اساس آنچه از آن الهام میگیرید، زندگی کنید.
ضربالمثل «سحرخیز باش تا کامروا باشی» را بهخاطر آورید و از همین امروز تصمیم بگیرید که سحرخیز باشید. بیدار و پرسپاس و پردعا بوده و سپیده تا طلوع را در محضر الهی، حاضر باشید که سحرخیزی، قانون طبیعت و سنت زیبای الهی است.
قانون هفتم: قانون جمع
همیشه انرژی یک فرد از انرژی یک گروه، کمتر است. جمعبودن باعث جذب مؤثرتر هدف میشود و خداوند، جمع را دوست دارد و همیشه با جماعت است.
زیادی برکت در سفرههایی است که جمعیت در آن زیاد باشد. جماعت در مورد عبادتمان نیز صادق است. عبادتهایی که در جمع صورتمیگیرد، بسیار مؤثرتر و خداپسندانهتر است.
باهمبودن را بسیار جدی بگیرید مانند صلهی رحم، مراقبههای گروهی و در فضای مثبت باهمبودن. جمع را دوست داشته باشید و از جمعهای مثبت، انرژی بگیرید.
قانون هشتم: قانون هماهنگی
هماهنگی هستی، هماهنگی کائنات، هماهنگی پراکنش گردهی گلها با جریان باد و زنبور عسل، همگی برای ما پیام دارند و پیامشان این است که: «انسان نیز بهعنوان عنصری از هستی، باید با هستی هماهنگ باشد.» یکی از تعریفهایی که از موفقیت ارائه میشود، این است که موفقیت یعنی پیشبرد تمامی جنبههای زندگی بهطور هماهنگ. دقت کنید و ببینید آیا مانند طبیعت هماهنگ هستید؟ آیا تمام جنبههای زندگی را هماهنگ پیشمیبرید؟
قانون نهم: قانون تنوع
طبیعت و هستی ما، طبیعت و هستی متنوع است. این تنوع هستی ما، بهطور حتم برایمان پیامی دارد و آن پیام، این است که «تنوع»، ضدافسردگی است. «تنوع» به ما روحیه میدهد. «تنوع»، جریان حرکت و نشاط میدهد.
در اسلام، سفر بسیار توصیه شده است. وقتی مسافرت میکنیم، برای ما تنوع فکری بههمراه میآورد و ذهنمان را بازمیکند. اینکه بگذاریم عید بیاید تا خانه را تمیز کنیم، درست نیست. هر بیستروز یکبار یا ماهی یکبار خانه را تمیز کنیم.
به تنوع رنگها دقت کنید. سهرنگ در طبیعت، بسیار زیاد است و این بهطور حتم برای ما پیامی دارد. روشنی خورشید و سفیدی آفتاب، آبیِ آسمان و دریا و سبزی طبیعت، بهطور حتم برای ما پیامی دارند.
قانون دهم: کارما
قانون «کارما»، قانون «علت و معلول»، قانون «تابش و بازتابش» و قانون «عمل و عکسالمعل» نامیده میشود. بدانید تمام نیتها و کارهای شما، تابشی به بیرون دارد.
اگر عملی که انجام میدهید، مثبت باشد، تابش مثبت دارد و بازتابش آن نیز مثبت خواهد بود. تمام کارها و نیتهای ما به خودمان برمیگردد، به عبارتی «از ماست که بر ماست».
همهی کارهای و نیتهای مثبت و منفی، به سوی ما بازمیگردند. پس با نیتها و کارهای خوب، از طبیعت، «خوب» دریافت کنیم.
قانون یازدهم: قانون عشق
«عشق»، اساس همهی جذابیتهاست. خلقت انسان و همهی موجودات، حاصل عشق است.
از امام رضا(ع) پرسیدند: «دین چیست؟» ایشان فرمودند: «آیا دین، چیزی جز محبت است؟»
جوهرهی هستی، محبت و عشق است و آن زمان که شما در جوهرهی هستی فرورفتهاید و با آن هماهنگ شدهاید، به تمام ذرههای هستی، عشق میورزید. اگر قانون عشق را رعایت کنید، یقین بدانید که دیگر نیت و عملی نخواهید داشت که به فرد دیگری، آسیب وارد کنید. اگر کسی به شما بد کرد، ناخودآگاه برایش طلب هدایت و خیر کنید. عشق بورزید، اساس همهی جذبها «عشق» است.
خلاصه کتاب از: سکینه حسنپورکرانی
کارشناس الهیات و معارف اسلامی
شنبه 10/12/1387 - 1:18
دانستنی های علمی
کسی که در تکاپوی دستیابی به هدفی کوچک باشد، باید کمی از خود، مایه بگذارد ولی آن کسی که در جستوجوی هدفی متعالی و بزرگ است، باید هر آنچه در توان دارد، در طبق اخلاص بگذارد و تقدیم کند. «جیمزآلن»
آیا تاکنون نام «سرهنگ ساندرس» را شنیدهاید؟ میدانید او چگونه یک امپراطوری بزرگ که او را میلیونر کرد، بنا نهاد و عادتهای غذایی ملتی را تغییر داد؟
زمانی که شروع به فعالیت کرد، مرد بازنشستهای بود که طرز سرخکردن مرغ را میدانست، همین و بس. نه سازمانی داشت و نه چیز دیگر. او مالک رستوران کوچکی بود و چون مسیر بزرگراه اصلی را تغییر داده بودند، داشت ورشکست میشد. اولین چک تأمین اجتماعی را که گرفت، به این فکر افتاد که شاید بتواند از طریق فروش دستورالعمل سرخکردن مرغ، پولی بهدست آورد.
بسیاری از مردم هستند که فکرهای جالبی دارند اما «سرهنگ ساندرس» با دیگران فرق داشت. او مردی بود که فقط دربارهی انجام کارها فکر نمیکرد بلکه دست به عمل میزد. او به راه افتاد و هر دری را زد، به هر صاحب رستورانی، داستان را گفت: «من یک دستورالعمل عالی برای طبخ جوجه در اختیار دارم و فکر میکنم اگر از آن استفاده کنید، میزان فروش شما بالاتر خواهدرفت و میخواهم که درصدی از افزایش آن فروش را به من بدهید.»
البته خیلیها به او خندیدند و گفتند: «راهت را بگیر و برو.»
آیا «سرهنگ ساندرس» مأیوس شد؟ به هیچوجه، هر بار که صاحبان رستوران، دست رد به سینهاش میزدند، بهجای اینکه دلسرد و بدحال شود، بهسرعت به این فکر میافتاد که دفعهی بعد چگونه داستان خود را بیان کند که مؤثر واقع شود و نتیجهی بهتری بهدست آورد.
بهنظر شما «سرهنگ ساندرس»، پیش از اینکه پاسخ مساعد بشنود، چندبار جواب منفی گرفت؟ او 1009بار جواب رد شنید تا سرانجام یک نفر به او پاسخ مثبت داد. او 2سال وقت صرف کرد و با اتومبیل کهنهی خود، شهرهای کشورش را گشت. با همان لباس سفید آشپزی، شبها روی صندلی عقب اتومبیل خود میخوابید و هرروز صبح با این امید بیدار میشد که فکر خود را با فرد تازهای درمیان بگذارد. به نظر شما چند نفر ممکن است در مدت 2 سال، 1009بار پاسخ منفی بشنوند و باز هم دست از تلاش برندارند؟! خیلیکم، به ایندلیل که در دنیا، فقط یک «سرهنگ ساندرس» وجود دارد. بیشتر مردم، طاقت 20بار جواب منفی را هم ندارند چه رسد به 100 یا 1000بار!
با این وجود، گاهی، تنها عامل موفقیت، همین است.
اگر به موفقترین مردان تاریخ بنگرید، یک وجه مشترک در میان همهی آنان پیدا میکنید «آنان از جواب رد نمیهراسند، پاسخ منفی را نمیپذیرند و اجازه نمیدهند هیچ عاملی، آنان را از عملیکردن نظرها و هدفهایشان باز دارد.»
شنبه 10/12/1387 - 1:13
دانستنی های علمی
تلفنی که حدود یکسال پیش به «دایانا» در محل کارش شده بود، هیچگاه از یاد او نمیرود. همسر 43سالهاش «تیم»، در اثر حملهی قلبی درگذشته بود. «دایانا» هفتهها و ماهها از این بابت غمگین بود. خانواده و همسایگان ساکن در زادگاهش، گرد او جمع میشدند ولی بیشترین آرامشبخش او، یکی از دوستانش به نام «آیلین» بود.
این دو زن، دوستان خوبی برای یکدیگر بودند. «دایانا» میگوید: «همسرم، دنیای من بود! بعد از به خاک سپاریاش، تا چندهفته، هرروز ساعتها اشک میریختم و از حال میرفتم. «آیلین» که حال و روز مرا میدید، هیچوقت تنهایم نمیگذاشت. همنوایی او، نجاتم داد.» این دو زن، در غم و شادی همدیگر شریک بودند. بهقول «دایانا»: «آیلین و من، یک روح بودیم در دو بدن.»
«دوروتی روو»، روانشناس بالینی و نویسندهی «دوستان و دشمنان» میگوید: «دوستیهای صمیمانه و یاریبخش در حفظ تندرستی انسان تأثیر بهسزایی داشته و او را از نعمت حیات بیشتری بهرهمند میگرداند.» بهراستی، پیوندهای اجتماعی، ارزانترین دارویی است که در اختیار داریم. آنانی که از شبکههای محکم اجتماعی بهرهمندند:
- از بیماریهای مرگبار، جان سالم بهدر میبرند.
- دارای دستگاه ایمنی بهبودپذیرتری هستند.
- بهداشت روانی خود را بهبود میبخشند.
- بیش از افراد فاقد پشتیبانیِ اجتماعی، عمر میکنند.
نخستین نشانهی پیوند تندرستی با دوستی، در سال 1979 پدیدار شد. نتیجهی یک بررسی که روی 5000 نفر در طی 9سال انجام گرفت، نشان داد افرادی که بیشترین ارتباطهای اجتماعی را داشتند، میزان مرگومیرشان، نصف افرادی بود که ارتباطهای اجتماعی چندانی نداشتند! این پژوهش نشان داد که نبود حمایت اجتماعی، خطر مرگ زودرس را حتی بیشتر از استعمال دخانیات، درپی خواهد داشت.
بررسیهای دانشگاه «ییل»، بر روی 194 بیمار مبتلا به حملهی قلبی، نشان داد افرادی که از پشتیبانی عاطفی برخوردار بودند، احتمال زنده بودنشان پس از گذشت ششماه از شروع بیماری، بیش از کسانی بود که هیچگونه پشتیبانی عاطفی نداشتند.
افراد برخوردار از پشتیبانی فراوان اجتماعی، کمتر دستخوش افسردگی، نگرانی و دیگر بیماریهای روانی میگردند. طبق بررسی که پژوهشگران «سوئدی» در سال 2000، در مورد 1200 سالمند انجام دادند، به این نتیجه رسیدند آنانی که از ارتباطهای اجتماعی برخوردار بودند، احتمال ابتلایشان به «آلزایمر»، 40درصد کمتر از افرادی بود که ارتباطهایشان بسیار جزئی و یا نامطلوب بود.
چند رهنمود از «یان یاگر» جامعهشناس در خصوص حفظ روابط اجتماعی:
- بهدلیل آنکه نمیتوانید مانند گذشته، زمانهای زیادی را با دوستان قدیمی بگذرانید، خود را سرزنش ننمایید. بپذیرید که زندگیتان دگرگون گشته و اکنون با آنچه در توان دارید، در حفظ پیوند دوستیتان بکوشید. یک پیام کتبی یا پست الکترونیکی (ایمیل) ارسال کنید تا ارتباطتان قطع نگردد.
- پیش از آغاز تلاشهای روزانه، با یکی از دوستان خود، قهوه بنوشید یا صبح زود با او پیادهروی کنید.
- هر ماه با تنظیم برنامهی مرتبی، گردهمایی دوستانه ترتیب دهید.
- از یک دوست خود دعوت کنید در انجام فعالیتهای روزانه که خودتان بهطور معمول بهتنهایی انجام میدهید، مانند رفتن به ورزشگاه، خرید یا حضور در مسابقهی فوتبال فرزندتان، شرکت کند.
- سعی کنید در رویدادهای مهم زندگی دوستان خود مانند مراسم عروسی، فارغالتحصیلی و... شرکت کنید. حضور شما در چنین آیینهایی، اهمیت دارد.
پژوهشگران معتقدند داشتن دوستانی که بتوان به آنان متکی بود، این مفهوم را دربردارد که هنگام رویداد رنج و درد، تعداد اندکی از هورمونهای فشار روحی (استرس) در سراسر بدن جریان مییابند، احتمال افزایش فشارخون و افزایش ضربان قلب، ضعیف میشود و درنتیجه از آسیبرسانی به شریانها جلوگیری میگردد.
دوستان یا دشمنان؟
برخی از دوستیها بهجای اینکه احساس تجدید دوستی به فرد ببخشند، حس پایان یافتن آنرا به او القا میکنند. بهقول «سیمن»: «اگر رابطههای متقابل اجتماعی، خصمانه، متعارض یا نامهربانانه باشد، ممکن نیست پیامدهای سودمندی درپی داشته باشد.» دوستیِ مبتنی بر وابستگیِ یکطرفه یا سرشار از رقابت ناسالم، میتواند بهجای کاستن از فشار روحی، بر میزان آن بیفزاید.
قدر معاشرت با دوستان خوب را بدانید. برای یافتن دوستان بیشتر، در فعالیتهای گروهی همانند کلاسهای آموزشی مختلف (زبان، ورزش و...) شرکت نمایید.
راههای دوستیابی:
- دوستی واقعی، خریدنی نیست، تنها باید آن را پیدا کرد.
- یک دوست برای روزهای آفتابی و دوستی برای روزهای بارانی داشته باشید.
- همیشه درپی دوستی باشید که خودش را دوست داشته باشد، در غیراینصورت، هرگز نمیتواند آنطور که باید به شما علاقهمند شود.
- بهدنبال دوستی بگردید که بتواند حتی در موقعیتهای بسیار دشوار، بر خودش مسلط باشد.
- پیوسته در انتخاب دوست، درپی فردی باشید که در دوران سختی، پشتیبان شما باشد.
- اگر با فردی که برای دوستی مناسب است، برخورد کردید و حرفی برای گفتن نداشتید، در مورد موضوعهای روزِ جامعه با او صحبت کنید.
روشهایی برای حفظ رابطهی دوستی:
- هرگز دوستانتان را شرمنده و خجالتزده نکنید.
- هیچگاه توقع زیادی از دوستانتان نداشته باشد.
- هرگز تصمیم نگیرید اخلاق دوستانتان را تغییر دهید. شما فقط میتوانید خودتان را تغییر دهید.
- برای یکدیگر نامهای خودمانی بسازید ولی هرگز آنها را جلوی دیگران بهکار نبرید.
- وقتی لطیفهای میشنوید، آن را در ذهنتان مرور کرده و بعد برای بهترین دوستتان تعریف کنید.
- از این که بهترین دوستانتان، در هر شرایطی، نظرشان نسبت به شما تغییر نخواهد کرد، مطمئن باشید.
- اگر یکی از دوستانتان از دست شما خیلی عصبانی است، مدتی او را بهحال خودش بگذارید تا آرام شود.
- بهتر است دوستانتان را فقط برای خودشان بخواهید نه بهخاطر آنچه که میتوانند در اختیارتان بگذارند.
- با پدر و مادر دوستانتان آشنا شوید.
- همیشه راستگو و درستکار باشید تا بتوانید در میان دوستانتان، اعتبار کسب کنید.
- اگر با دوستتان اختلاف سنی زیادی دارید، از تجربههای او استفاده کنید.
- فقط به خودتان فکر نکنید بلکه به فکر دوستانتان هم باشید، زیرا ممکن است مشکلهای زیادی داشته باشند که تنها بهدست شما حلمیشود.
- سعی کنید شنوندهی خوبی باشید زیرا همه به فردی برای درد دلکردن نیاز دارند.
- در دیدارهای اولیه با دوست جدیدتان، موضوعهای بد و غمانگیز مربوط به گذشته را تعریف نکنید.
- وقتی از دوستانتان هدیهای دریافت میکنید، با یک نامهی تشکرآمیز، از آنان قدردانی کنید.
- همیشه با یک قرار ملاقات برای آینده، دوستتان را ترک کنید.
- سعی نکنید همیشه دوستتان را از خود، راضی نگهدارید. هیچکس از فردی که همیشه «بله» میگوید، چندان خوشش نمیآید. پس خودتان باشید و از ارتباط دوستانهتان لذت ببرید.
منبع: «هفتخوان دوستیابی» «ویل ادواردز»
مترجم: ا. امیردیوانی
شنبه 10/12/1387 - 1:10
دانستنی های علمی
جیمز ری
(فیلسوف، سخنران و خالق برنامههای توسعهی توان انسانی)
اصلِ داشتن و پروراندن احساس خوب، در مورد دیگر موجودات نیز جواب میدهد. وقتی به پرنده یا حیوان دستآموزی محبت میکنید، زمانی که دست نوازش بر سر موجودی میکشید و احساستان را منتقل میکنید، از درون به وجد میآیید و این احساس خوب را وارد زندگیتان میکنید.
ترکیب فکر و عشق است که نیروی جذب را بهشدت فعال میکند. «چارلـز هنـل»
نیرویی قویتر از عشق، وجود ندارد. این قویترین و نیرومندترین موجی است که میتوانید ایجاد کنید. اگر عشق، فكرهایتان را نیز دربرگیرد و بتوانید همه را دوست داشته باشید، آنوقت به توفیق بزرگی دستیافتهاید و زندگیتان دگرگون خواهد شد.
گروهی از متفکران بزرگ گذشته، قانون «جذب» را به نام قانون «عشق» میشناختند و اگر کمی به آن بیندیشید، دلیل آن را میفهمید. هرگاه شما فکرهای نامهربان و ناخوشایندی نسبت به فردی داشته باشید، نتیجهی آن به شما بازمیگردد. اندیشهی بد، پیش از آنکه به دیگری سرایت کند، به سوی شما میآید و به شما آسیب میرساند. اگر به ندای عشق، مهربانی و محبت گوشدهید، میبینید چه فردی از آن سود میبرد و بدون شک آن فرد، کسی جز شما نخواهد بود!
اصلی که به اندیشهها، قدرت پویایی و جادویی میدهد و آن را به صاحبش برمیگرداند و تجربههای بد انسان را تحت کنترل درمیآورد، قانون «جذب» است که درواقـع، نام دیگر قانون «عشق» میباشد. این، یک اصل بنیادی و فراگیر در هر نظـام فکری، مذهب و دانشِ موجود است. هیـچ فرار و گریزی از قانون «عشق» وجود ندارد. این قانون، موجب نشاط فکر میشود. احساس خوب، همان علاقه است و علاقه، عشق میآفریند. فکرهایی که با عشق بارور میشوند، شکست ناپذیرند. «چارلـز هنـل»
مارسی شیموف
زمانی که زمام فکرها و احساسهای خود را بهدست میگیرید، زمانی است که درواقع، جوهر وجود خود را آشکار میکنید و به آزادی و قدرت، معنا میبخشید.
اینگفتهی «مارسی شیموف»، بهطرز عجیبی انسان را به یاد اینجملهی معروف «انیشتین» میاندازد که:
«بزرگترین پرسشی که یک فرد میتواند از خود بپرسد، این است که آیا این جهان، ارزش زیستن و دوستداشتن را دارد؟»
کسی که از قانون «جذب» خبردارد، هوشمندانه میگوید: «بلی، این جهان دوستداشتنی است.» زیرا او نیک میداند وقتی به این شیوه پاسخ میدهد، قانون «جذب» نیز همین فرصت را برایش فراهم میکند. چون «آلبرت انیشتین» از «راز» خبر داشت، این پرسش را مطرح نمود. او میدانست که طرح این پرسش، موجب میشود که ما فکرکنیم و سپس انتخاب کنیم. او با اینکار، فرصت بزرگی به ما داد.
برای اینكه بیشتر به مقصود «انیشتین» پیببرید، میتوانید بگویید:
«این جهان، شکوهمند است. این جهان، همهی چیزهای خوب را با خود دارد. در بهدستآوردن همهچیز به من کمک خواهد کرد. در هرکاری از من حمایت میکند و نیازهای مرا بهسرعت برآورده میکند. پس این جهان، دوست داشتنی است!
جک كنفیلد
زمانی که من «راز» را آموختم و آن را در زندگی بهکار بردم، زندگیام معجزهوار دگرگون شد. من درحال حاضر طوری زندگی میکنم که بعضیها فقط در رؤیاهای خود میتوانند تصورکنند. من در یک خانهی 5/4میلیوندلاری زندگی میکنم. همسرم همیشه با من همراه و همدم است. تعطیلات را در نقاط زیبای جهان میگذرانم. از فراز کوهها و قلّهها اوج میگیرم. به دیدن سرزمینهای تازه میروم و شکارمیکنم. من به اینجا رسیدم و نتیجهها همچنان ادامه دارند زیرا من آموختم چگونه «راز» را در زندگی بهکار ببرم.
باب پراکتر
هنگامیکه شما به «راز» عمل میکنید، زندگی، خارقالعاده میشود و باید هم بشود. این مفهوم زندگی است و چنین چیزی منتظر شما نیز خواهد بود تا آن را کشف کنید.
ممکن است فکر کرده باشید زندگی، سخت و طاقتفرساست و عرصهی پیکار و کشمکش است. اگر چنین اندیشیدهاید، بنابر قانون «جذب»، همان را دریافت میکنید! پیشنهاد میکنم از این به بعد بگویید: «زندگی، خوب و دلپذیر است! زندگی، راحت و آسان است! خوبیها یکی پس از دیگری میآیند.» وقتی این نجوا را بهآرامی زمزمه میکنید، اجازه میدهید تا این نسیم خوش، به سرای شما بوزد.
حقیقت عمیقی در درونتان، منتظرکشف شماست و آن، این است:
شما استحقاق داشتن چیزهای خوبی که زندگی به شما ارزانی میکند را دارید. شما بیشک با این تجربهی ناخوشایند، بهخوبی آشنایید که اندیشیدن به چیزهایی که ندارید، تاچهحد تلخ و ناگوار است. همهی چیزهای خوب، ارزانی شما! شما خالق زندگی خود هستید و قانون «جذب»، ابزار کارآمدی است برای هرچه میخواهید در زندگی داشته باشید. به دامان یک زندگی زیبا، با چشماندازهای رؤیایی و دلانگیز، خوش آمدید!
حسین پورآقاسی
هرچه بر سرمان آمده است را خودمان جذب كردهایم حتی چیزهایی را كه نمیخواستهایم. عجیب نیست، شگفتآور نیست؟! گویی این قانون، سایهبهسایه، ما را تعقیب میكند. سراغ فکر ما را میگیرد و بهسرعت تا كائنات میبرد و در یك چشم بههمزدن برمیگرداند و نتیجهی آن را كف دست ما میگذارد! عجب قانونی، عجب سرعت عملی، عجب دستاوردی! از زبان «مولانا» بشنوید:
این جهان کوه است، فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا
وقتی انسان، فریادی را در کوه سرمیدهد، بازتاب آن را میشنود. پس، نتیجهی هر عملی در زندگی، به سوی خودمان بازمیگردد. گویی «مولانا» هم از «راز» خبر داشته و در افشای آن هم بخل نورزیده است!
در ظاهر باید حواسمان را خیلی جمع كنیم. هر فكری كه از سر ما بگذرد، به سوی ما بازمیآید و ما نتیجهی آن را در یك جایی میبینیم حتی اگر ندانیم. بنابراین، نزدیكترین دوستان و دشمنان ما، فکرهای ما هستند كه در خود ما ریشه دارند. آنها فرمانبردارانی بیچونوچرا هستند. تصورش را بكنید، شصتهزار دوست و دشمن خرد و کلان در هر روز ما را احاطه كرده و گوش به زنگ ما هستند! پس ما تنها نیستیم بلكه سرمان خیلی هم شلوغ است و پر است از دوستانی كه خاطر ما را میخواهند و دشمنانی كه نمیخواهند سر به تن ما باشد! آنها «فكرهای» ما هستند. از خواجهی اهل «راز» بشنوید:
غمناک نباید بود از طعـن حسود ای دل شاید که چو وابینی، خیر تو در این باشد
هرکو نکند فهمی زین کلک خیـالانگیز نقشش به حرام ار خود، صورتگر چین باشد
جام می و خون دل، هریک به کسی دادند در دایرهی قسمت، اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل، حکـم ازلی این بود کآن شاهـد بازاری، وین خانهنشین باشد
باید هرروز، زمام شصتهزار دوست و دشمن را در دست بگیرید و آنها را اداره كنید. اگر نكنید آنها هركاری كه دلشان بخواهد، انجام میدهند و بهحساب شما میگذارند! هر خیر و شرّی را برای شما تدارك میبینند و بعد هم میگویند: «خودتان خواستهاید!» پس بهخاطر بسپارید كه فكرهای ما، خیلی مهم هستند و در زندگی ما نقش اساسی دارند.
خوشبختانه ابزار بسیار خوبی برای مهار این لشكر شصتهزارتایی در اختیار ما قرار داده شده كه به یاریمان میآید و آن، احساسهای ماست. به زبان دیگر، «حس و حالی» است که داریم یا پیدا میکنیم. تشخیص خوب و بد یا دوست و دشمن، در چنین حجمی از فكرها، بسیار دشوار است. وقتی فكرهای ما در جهان هستی سیرمیكند، ردپایی از خود بهجا میگذارد كه از روی آن میتوانیم آنها را تشخیص دهیم و آن، احساسهای ماست. احساسهای خوب، نتیجهی داشتن فكرهای خوب و احساسهای بد، حاصل وجود فكرهای منفی است.
بنابراین، شما با فکرهای خود میتوانید روند حوادث را به سود خود تغییر دهید. آیا تاکنون با خود اندیشیدهاید که فکـرهای شما بهجای «وقایع و رویدادها»، میتوانند زیر نفوذ ارادهی شما قرارگیرند؟ فکرهایتان را به کمک احساسهای خود، کنترل کنید و ارادهی خود را بر آنها تحمیل نمایید. هرگز اجازه ندهید فردی یا موضوعی، فکرهای شما را دستخوش نوسان کند یا تصویر مخدوشی در ذهن شما بهوجود آورد. در عوض، همیشه تصویرهای زیبا و دلپذیر در ذهن خود درست کنید، آنگاه خواهید دید که ذهن شما چه پیشگوی قابلی است!
پس میتوانیم آگاهانه فکرهای خود را به سمتوسوی آنچه «میخواهیم» هدایت کنیم و بهشدت از آنچه نمیخواهیم، دوری کنیم. تأییدیهی این کار را میتوان از راه توجه به احساسها دریافت. حسوحال خوب، نشانهی داشتن فکرهای سالم و حسوحال بد، علامت خطر یا وجود فکرهای ناسالم و مخرّب در ذهن است. پس:
بهمحض پیبردن به احساسهای منفی، بیدرنگ، کانال فکری خود را تغییر دهید، همانطور که کانال تلویزیون یا موج رادیو را تغییر میدهید. برای این کار، بهتر است همیشه لیستی از جایگزینها را آماده داشته باشید.
کانال جدید، تصویرهای جدیدی را به ذهن و زندگی شما وارد میکند و احساسهای شما را تغییر میدهد. این، یک نسخهی کاربردی خوب و قابل اجرا توسط خودتان است. آن را امتحان کنید و نتیجههای جالب و مؤثرش را ببینید. یک استفادهی کلیدی دیگر از این قاعده، این است: «هرگاه چیزی را خواستید، حس داشتن آن را بهخود بگیرید چنانکه گویی، آن را از قبل از داشتهاید و هم اکنون نیز دارید.»
شنبه 10/12/1387 - 1:8
آموزش و تحقيقات
ویژگیهای مثبت و منفی انسانی، مسیر زندگی افراد را تعیین مینماید. افرادی که دارای خصلتهای مثبت باشند، همواره با اتفاقهای خوب در زندگی مواجه میشوند و از لحظههای زندگی خویش لذت میبرند اما انسانهایی که دارای صفتهای منفی و زشت هستند، با مجموعهای از ناملایمتها و مانعها برخورد میکنند که گاهیوقتها فراموش میکنند این مشکلها، ریشه در درون خودشان دارد. هر یک از انسانها، این قابلیت و توان را دارند که هر روز، یک صفت و ویژگی مثبت را در خود خلق کنند و بر آن مداومت داشته باشند تا با آن صفت و ویژگی مثبت، آرامش و موفقیت را به خود و اطرافیان هدیه دهند اما خیلی از انسانها نیز فقط حرف از خوبیها و زیباییها میزنند ولی در عمل، ذرهای مقید به خوب بودن و خوب زندگیکردن نیستند.
ویژگیهای خرچنگی ازجمله خصلتهایی است که انسانها را از موفقیت و شادکامی دور نگه میدارد و باعث میشود تا افرادیکه دارای چنین صفتهایی هستند، همواره در عرصهی زندگی، بازنده باشند و جز کینه و نفرت، چیزی در درون خود پرورش ندهند.
آیا شما میدانید انسانهایی که نگرش خرچنگی دارند، چگونه افرادی هستند؟ با هم این نوع نگرش را مرور میکنیم:
1- خرچنگها خیلی مغرورند
تکبر و غرور ازجمله ویژگیهایی است که انسان را از رشد و کمال بازمیدارد. انسانهایی که دارای غرور کاذب هستند، همواره خود را برتر از دیگران میدانند و فکر میکنند دیگران، انسانهایی نادان و خود، انسانهایی سرشار از علم و دانش هستند. این ویژگی ازجمله ویژگیهای خرچنگی است که افراد را در سقوط خطرناکی قرار میدهد و باعث میشود محبوبیتشان خدشهدار شود و افراد از آنان دوری کنند. خالق مهربان نیز در کتاب زیبای زندگی، «قرآن مجید» میفرماید: «بهدرستیکه خداوند نیز انسانهای مغرور و فخرفروش را دوست نمیدارد.» بنابراین، تکبر و غرور، از بدترین ویژگیهایی است که باعث دورشدن انسانها از مسیر موفقیت و نشاط میشود و این افراد را در پیلهای از خودستایی و خودفریبی نگهمیدارد و به فرمودهی پیامبر اکرم (ص): «کبر و غرور، گناهی است که قابل بخشش نیست.»
2- خرچنگها خیلی حسودند
حسادت، انسان را به تباهی و نابودی میکشاند و انسانهای حسود، اولین اقدامشان، سلب آرامش و آسایش خود میباشد. از حسادت فقط یک نتیجه عاید حسود میشود و آن، از بین رفتن تدریجی خود اوست. حسادت ازجمله ویژگیهای خرچنگی است که روزگار انسانها را تیره و تار میکند. افراد حسود همیشه حسرت داشتههای دیگران را میخورند و سعی میکنند چون خود چنین چیزهایی را ندارند، دیگران را نیز از داشتن آن داراییها دور کنند. آنان به فکر رشد و کمال خویش نیستند و فقط میخواهند مانع دیگران از رسیدن به موفقیتهای بیشتر شوند. انسانهای حسود، بهطور معمول افراد بیلیاقتی هستند که به دلیل ضعف در اراده و همت، همیشه با حسادت، عدم موفقیتهای خود را جبران میکنند. این گروه، افراد خطرناکی هستند که باید از آنان دوری کرد تا آتش حسادت و کینهشان، به انسان ضرری نرساند.
3- خرچنگها همهچیز را برای خود میخواهند
خودخواهی و خودپسندی، از بدترین ویژگیهایی است که انسان را از خوب زندگیکردن دور نگه میدارد. وقتی ما همهی چیزهای خوب را برای خود بخواهیم و برای دیگران حقی قائل نشویم، دچار بیماری خودخواهی و خودپسندی میشویم. از نشانههای دیگر نگرش خرچنگی، همین ویژگی است که انسان را به مرحلهی نابودی میکشاند. بزرگی میگوید: «تمام مصیبتهایی که بر ما وارد میشود، مربوط به یک نفر است، آن هم خود ما هستیم.» انسانهای خودخواه، همهی دوستان خود را از دست میدهند چراکه آنان فقط به منافع خویش مینگرند و همیشه سعی میکنند به منابع قدرت و ثروت، نزدیک شوند و به هر وسیلهای که امکانپذیر است، خود را دارای موقعیت و ثروت کنند. آنان غافل از این قانون مهم و اساسی کائنات هستند که به میزان سخاوت هر انسانی برای او در زندگی، گشایش و ثروت ایجاد خواهد شد. البته اشتباه نشود، منظور از ثروت، فقط پول و مقام نیست بلکه مجموعهای از زیباییهاست که خداوند در زندگی انسان، جاری مینماید.
4- خرچنگها، مقام و موقعیت را خیلی دوست دارند
انسانهایی که شیفتهی مقام و شهرت هستند و برای رسیدن به این جایگاه به هر کاری دست میزنند، افراد ناموفق و شکستخوردهای هستند. این افراد بهطور معمول، دیگران را تخریب میکنند تا خود را محبوب کنند ولی آنان نمیدانند که محبوبیت انسانها، بیشتر از آنکه یک موضوع زمینی باشد، یک موضوع آسمانی است. خداوند بهواسطهی اعمال و رفتار انسانها، آنان را محبوب میکند و انسانهای دیگر را شیفتهی آنان مینماید. از ویژگیهای منفی افراد خرچنگصفت، علاقهی بیش از حد به مقام و موقعیت دنیوی است. این علاقهی زیاد فقط آرامش را از آنان میگیرد و باعث میشود مدام دغدغهی رسیدن به مقامی را داشته باشند که شاید هرگز ذرهای لیاقت آن را نداشته باشند اما چون شیفتهی تعریف و تمجید دیگران هستند، برای رسیدن به این موقعیت، هر تخلفی را انجام میدهند. این افراد بهطور معمول، لیاقت انجام کارهای بزرگ را ندارند چراکه بیشتر انرژی خود را صرف کارهای عبث و بیهوده میکنند تا خود را محبوب و دلنشین جلوه دهند. البته شاید در برخی مواقع در مقاطع کوتاهی موفق شوند ولی در درازمدت، این افراد بهطور قطع شکست میخورند.
5- خرچنگها ظاهری عبوس و خشن دارند
چهرههای شاد و خندان، دارای انرژی مثبت فراوانی هستند و این انرژی رشددهنده را به دیگران نیز انتقال میدهند ولی انسانهای عبوس و گرفته، مدام با پیامهای منفی، ذهن دیگران را خدشهدار مینمایند و باعث ناراحتی اطرافیان میشوند. لبخند، کلید یک ارتباط موفق و سازنده است و در اصل، انسانهایی که چهرهی شاد و خندانی دارند، ذهنهای خلاقتر و پویاتری دارند. از ویژگیهای منفی افراد خرچنگصفت، ظاهری عبوس و خشمناک است. آنانی که چنین حالتی را همیشه با خود تمرین میکنند، هر روز ناامیدی و یأس را برای خود و دیگران ایجاد میکنند. آنان همیشه با زورگویی و قدرتنمایی، به دنبال اثبات خود هستند غافل از این که انسانها با حسن خلق میتوانند در قلبها نفوذ کنند. انسانهای خشن و عصبانی، افراد منفور و ضعیفی هستند که با بیتدبیری، اطرافیان را آزرده و چهرهی خود را مخدوش میکنند. راز محبوبیت انسانها، اخلاق خوب، گفتار و کارهای شایسته میباشد.
امید است با دوری از ویژگیهای منفی خرچنگی، بتوانیم لحظههای نابی را در زندگی برای خود و اطرافیان ایجاد نماییم. برای رسیدن به این امر باید تلاش کرد.
شنبه 10/12/1387 - 1:6