• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 238
تعداد نظرات : 206
زمان آخرین مطلب : 4694روز قبل
اخلاق
اي علي ! هميشه فكر مي كردم كه تو بر مرگ من مرثيه خواهي گفت ،
و چقدر متاثرم كه اكنون من بر تو مرثيه مي خوانم !

اي علي ! گفتي كه هر كس گفتني هايي دارد
و شخصيت هر انساني به اندازه ناگفتني هاي اوست .
و من اضافه مي كنم كه درجه دوستي و محبت من با انساني ديگر ،
به اندازه ناگفتني هايي است كه مي توانم با او در ميان بگذارم
و از اين ناگفتني ها كه مي خواستم با تو بگويم ، بي نهايت داشتم .

اي علي ! وقتي تو را شناختم كه كوير تو را شكافتم
و در اعماق روحت و قلبت شنا كردم
و احساسات خفته و ناگفته خود را در آن يافتم .

اي علي ! همراه تو به قلب تاريخ فرو مي روم
و راه و رسم عشقبازي را مي آموزم
و به علي بزرگ آنقدر عشق مي ورزم كه از سر تا به پا مي سوزم .
اي علي همراه تو به نخلستان ها ي كنا رفرات مي روم
و علي دردمند را در دل شب مي يابم كه سر به چاه كرده و سينه پردردش را خالي مي كند .

اي علي ! تو دست مرا گرفتي و به ازليت بردي
و فراز و نشيب تاريخ را نشان دادي ،
قدم به قدم تخته سنگ هاي مانع تكامل را به من نمودي ،
مرا به ديدار طاق شكسته كسري بردي
و اهرام مصر را نمودي و زير تخته سنگ ها ي آن ،
استخوان هاي خردشده محرومين را ديدم كه هنوز فريادشان به آسمان بلند است .
تو مرا به ديدار فرعون بردي كه ادعاي خدايي داشت و ستمگري هاي او را نمودي ،
تو مرا به ديدار گنج هاي قارون بردي و عاقبت خدايان زر و سيم را نشان دادي ،
تو مرا به خانه بلعم بردي و عاقبت خدعه و تزوير مدعيان دين را روشن كردي
كه چگونه خداي آسمان را فداي مائده هاي زميني مي كنند.

اي علي ! با خروش تو به جنگ استعمار و استبداد و استحمار بر مي خيزم
و همراه تو تاريخ را مي شكافم
و فرعون ها و قارون ها و بلعم ها را لعنت مي كنم.

اي علي ! دينداران متعصب و جاهل تو را به حربه تكفير كوفتند
و از هيچ دشمني و تهمت فروگذار نكردند
و غربزدگان نيز كه خود را به دروغ روشنفكر مي ناميدند ،
تو را به تهمت ارتجاع كوبيدند و اهانت ها كردند
و رژيم شاه نيز كه نمي توانست وجود تو را تحمل كند ،
روشنگري تو را مخالف مصالح خود مي ديد ،
تو را به زنجير مي كشيد و بالاخره شهيد كرد ...
چهارشنبه 1/4/1390 - 11:51
شعر و قطعات ادبی
گفتم: خدايا از همه دلگيرم گفت: حتي از من؟
گفتم: خدايا دلم را ربودند  گفت: پيش از من؟
گفتم: خدايا چقدر دوري    گفت: تو يا من؟
گفتم: خدايا تنها ترينم       گفت: پس من؟
گفتم: خدايا کمک خواستم  گفت: از غير من؟
گفتم: خدايا دوستت دارم   گفت: بيش از من؟
کوله بارم بر دوش، سفري بايد رفت،
سفري بي همراه،
گم شدن تا ته تنهايي محض،
يار تنهايي من با من گفت:
هر کجا لرزيدي،
از سفرترسيدي،
تو بگو، از ته دل
من خدا را دارم...
شايد اين چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد 
برسيم!
سه شنبه 31/3/1390 - 9:15
داستان و حکایت

درحدود سال هاي ????، دار و دسته داريوش همايون به عنوان خبرنگار دريکي از جلسات خصوصي دکتر شرکت نموده بودند و با شيوه تملق آميز گفتند:

“آقا خيلي حرفها پشت سرشما مي زنند و شما که خيلي خوب صحبت مي کنيد و بسيار عالي جواب مي دهيد. ما هم يک ستون از روزنامه را در اختيار شما مي گذاريم که مخالفين نظرشان را بدهند و شما هم نظريه خود را بفرمائيد!”

بدين گونه انديشمندان شاهنشاهي مي خواستند دو گروه رابه جان هم بياندازند و از هر طرف که کشته شود، سود نصيبشان شود . شريعتي بانگاهش گوينده را وراندازي کرد و پکي به سيگارش زد و تنها يک کلمه گفت : “خودتي!” ورفت.

 

يکشنبه 29/3/1390 - 18:41
تبریک و تسلیت



او رفت اما ماندگار شد ، در ميان انسان ها ، قلب ها . او رفت ولي فرياد زد حقارت و اسارت انسان را ، فرياد كرد به غارت برده شدن منابع و ثروت هاي ملي را ، او فرياد زد الينه شدن انسان را و ايران و ايراني را .



به اسارت رفتن انسان را در نظام برده داري كه انسان به عنوان شي و ابزار خريد و فروش ميشد و شلاق و تازيانه ارباب زر و زور بر پيكر عريانش چنان مي نشست كه صداي آن بيداري وجداني را نويد مي داد تا او را عصر را ، آفريقا را ، ديوار چين را ، ايوان مداين را ، كاخ هاي كسري و كاخ هاي كرملين ، سفيد ، سرخ ، سبز را حامصل قرباني شدن توده هاي مردم در آري اين چنين بود اي برادر فرياد مي زند .



استفاده ابزاري از زن ، از زنان مسلمان ايراني ، ترويج فرهنگ مبتذل غرب ، ابتذال و رواج مد فرنگي و فراموش شدن لباس ملي و پايمال شدن ناموس زن را در فاطمه فاطمه است به تصوير مي كشد .



29 خرداد پس از 15 خرداد و 28 خرداد ، 29 خرداد است و سالروز غروب خورشيد فروزان عرصه ي علم وادب ، در گذشت معلمي عزيز ، استادي فرزانه ، انساني كامل ، غزيز سفر كرده ، دكتر شريعتي است كه بر تمامي دوستداران و محبانش تسليت عرض مي نمايم . اميدوارم روزي فرا برسد كه در فقدان اين سرمايه ماندگار جهان علم و ادب و هنر و انديشه حق اش را ادا كرده باشند و باشيم .

مي خواستم زندگي کنم ، راهم را بستند



ستايش کردم ، گفتند خرافات است



عاشق شدم ، گفتند دروغ است



گريستم ، گفتند بهانه است



خنديدم ، گفتند ديوانه است



دنيا را نگه داريد ، مي خواهم پياده شوم



( دکتر علي شريعتي )
يکشنبه 29/3/1390 - 9:1
خاطرات و روز نوشت

آگر دنيا جاي خوووشي بود هرگز گريان به دنيا نمي آمديم!!؟

جمعه 27/3/1390 - 20:16
لطیفه و پیامک

سلامتي بچه هاي قديم که با زغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن!!!؟

تا بچه هاي امروز که با تيغ ابرو هاشون رو بر مي دارن تا شبيه ماماناشون بشن!!!؟

زوز پدر مبارک

پنج شنبه 26/3/1390 - 19:33
بهداشت روانی
?)  مدرسه رفتن بي فايده است چون اگه باهوش باشي معلم وقت تو رو تلف ميکنه اگه خنگ باشي تو وقت معلمو.

?) دنبال پول دويدن  بي فايده است چون اگه بهش نرسي از بقيه بدت مياد اگه بهش برسي بقيه از تو.

?) عاشق شدن بيفايده است چون يا تو دل اونو ميشکني يا اون دل تورو يا دنيا دل هردوتونو.

?) ازدواج کردن بي فايده است چون قبل از 30 سالگي زوده بعد از 30 سالگي دير.

?) بچه دار شدن بي فايده است چون يا خوب از آب در مياد که از دست بقيه به عذابه يا بد از آب در مياد که بقيه از دستش به عذابن.

?) پيک نيک رفتن بي فايده است چون يا بد ميگذره که از همون اول حرص ميخوري يا خوش ميگذره که موقع برگشتن غصه ميخوري.

?) رفاقت با ديگران بي فايده است چون يا از تو بهترن که نميخوان دنبالشون باشي يا ازشون بهتري که نميخواي دنبالت باشن.

?) دنبال شهرت رفتن بيفايده است چون تا مشهور نشدي بايد زير پاي بقيه رو خالي کني ولي وقتي شدي بقيه زير پاي تو رو خالي ميکنن.

جمعه 13/3/1390 - 20:36
شعر و قطعات ادبی

خدايا!
به من زيستني عطا کن که در لحظه مرگ، بربي‌ثمري لحظه‌اي که براي زيستن گذشته است، حسرت نخورم و مردني عطا کن که بر بيهودگي‌اش سوگوار نباشم..
خدايا چنين زيستن را تو به من بياموز، چگونه مردن را خود خواهم دانست…
اي خداوند…

 

 

 

اي خداوند! به علماي ما مسئوليت، و به عوام ما علم، و به مومنان ما روشنايي، و به روشنفکران ما ايمان و به متعصبين ما فهم و به فهميدگان ما تعصب و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف و به پيروان ما آگاهي و به جوانان ما اصالت و به اساتيد ما عقيده و به دانشجويان ما نيز عقيده و به خفتگان ما بيداري و به دينداران ما دين و به نويسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف و به نوميدان ما اميد و به ضعيفان ما نيرو و به محافظه‌کاران ما گستاخي و به نشستگان ما قيام و به راکدين ما تکان و به مردگان ما حيات و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فرياد و به مسلمانان ما قرآن و به شيعيان ما علي(ع) و به فرقه‌هاي ما وحدت و به حسودان ما شفا و به خودبينان ما انصاف و به فحاشان ما ادب و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خودآگاهي و به همه ملت ما همت، تصميم و استعداد فداکاري و شايستگي نجات و عزت ببخش!

دکتر شريعتي

 

 
چهارشنبه 11/3/1390 - 14:49
سخنان ماندگار

در 15 سالگي آموختم كه مادران از همه بهتر مي دانند ، و گاهي اوقات پدران هم
در 20 سالگي ياد گرفتم كه كار خلاف فايده اي ندارد ، حتي اگر با مهارت انجام شود
در 25 سالگي دانستم كه يك نوزاد ، مادر را از داشتن يك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن يك شب هشت ساعته ، محروم مي كند
در 30 سالگي پي بردم كه قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن
در 35 سالگي متوجه شدم كه آينده چيزي نيست كه انسان به ارث ببرد ؛ بلكه چيزي است كه خود آن را مي سازد
در 40 سالگي آموختم كه رمز خوشبخت زيستن ، در آن نيست كه كاري را كه دوست داريم انجام دهيم ؛ بلكه در اين است كه كاري را كه انجام مي دهيم دوست داشته باشيم
در 45 سالگي ياد گرفتم كه 10 درصد از زندگي چيزهايي است كه براي انسان اتفاق مي افتد و 90 درصد آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان مي دهند
در 50 سالگي پي بردم كه كتاب بهترين دوست انسان و پيروي كوركورانه بدترين دشمن وي است
در 55 سالگي پي بردم كه تصميمات كوچك را بايد با مغز گرفت و تصميمات بزرگ را با قلب
در 60 سالگي متوجه شدم كه بدون عشق مي توان ايثار كرد اما بدون ايثار هرگز نمي توان عشق ورزيد
در 65 سالگي آموختم كه انسان براي لذت بردن از عمري دراز ، بايد بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را كه ميل دارد نيز بخورد
در 70 سالگي ياد گرفتم كه زندگي مساله در اختيار داشتن كارتهاي خوب نيست ؛ بلكه خوب بازي كردن با كارتهاي بد است
در 75 سالگي دانستم كه انسان تا وقتي فكر مي كند نارس است ، به رشد و كمال خود ادامه مي دهد و به محض آنكه گمان كرد رسيده شده است ، دچار آفت مي شود
در 80 سالگي پي بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترين لذت دنيا است
در 85 سالگي دريافتم كه همانا زندگي زيباست


 

چهارشنبه 11/3/1390 - 14:48
شعر و قطعات ادبی
زندگي رودخانه اي ست از فنا تا به فنا.
زندگي اصلا پديده اي منطقي نيست.
منطق ساخته و پرداخته ي ذهن ماست.
زندگي،حيرت در شگفتي هاست؛
پرسه زدن در زيبايي هاست.
زندگي،معامله نيست،
تجارت نيست؛
شهود عاشقانه ي اشياست.
زندگي،
زماني معنا دارد كه سفري در جاده ي عشق باشد.
زندگي،سفراست.
كساني كه جايي در گوشه و كنارها اطراق مي كنند،
زندگي را مي بازند.
انسان بايد آواره و پرسه زن باشد،
انسان بايد خانه به دوش باشد؛
هر جا كه اُتراق شود، زندگي در آن جا مي ميرد.
چهارشنبه 11/3/1390 - 14:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته