• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 300
تعداد نظرات : 168
زمان آخرین مطلب : 4972روز قبل
ادبی هنری
شكوه ای نیست ز طوفان حوادث مارادل به دریازدگان خنده به سیلاب كنند
يکشنبه 20/2/1388 - 15:0
ادبی هنری
دل من پربودووقتی شكست سكوتی كردكه دنیایی راازآهش لرزاند
يکشنبه 20/2/1388 - 14:53
ادبی هنری

خدایاجفاهایی دیدم كه آزرددلم راتودگرنشكن آن دل كوچكم را

يکشنبه 20/2/1388 - 14:50
خواستگاری و نامزدی

فكرخوب معماروآفریننده است

یك زندگی مطالعه نشده ارزش زیستن راندارد

آنكه میتواندانجام میدهدوآنكه نمی تواندانتقادمی كند

 

يکشنبه 20/2/1388 - 14:48
خواستگاری و نامزدی

آنكس كه مالك نفس خویش نیست ،آزادنیست

يکشنبه 20/2/1388 - 14:46
ادبی هنری

شیشه دل شكستن احتیاجش سنگ نیست این دل مابانگاهی سردهم پرپرمی شود

يکشنبه 20/2/1388 - 14:44
شهدا و دفاع مقدس

سپیده‌دم 26 خردادماه سال 1329، محمدجواد در جنوب تهران به دنیا آمد. قدومش مایه برکت و وجودش روشنی‌بخش محفل خانواده بود. دوران کودکی‌اش مصادف بود با یکی از بحرانی‌ترین سال‌های تاریخ ایران. جواد قبل از اینکه به مدرسه برود، شب‌ها همراه پدر به مسجد می‌رفت و با قرآن آشنا می‌شد.  او که قبل از ورود به مدرسه نام شهید نواب صفوی را شنیده بود، با نام «غلامرضا تختی» نیز در دبستان آشنا گردید. و این دو عزیز الگوی محمدجواد شدند . دوران تحصیل جواد رنگی از رفاه نداشت، و او بیشتر مخارج تحصیلش را از راه تدریس ریاضی،عربی و زبان انگلیسی تأمین‌می‌نمود. در سال 1342 اعلامیه‌ای از سوی حضرت امام (ره) تحولی عظیم در روحیه این نوجوان 13 ساله ایجاد کرد. جواد به آسانی از سد کنکور گذشت و در دانشگاه‌های تهران‌، شیراز و صنعت نفت آبادان قبول شد و به دلیل علاقه به رشته مهندسی پالایش، با جلب رضایت خانواده راهی آبادان گشت.  وی با جستجو در میان دانشجویان ، توانست با جوانان مسلمان و  مذهبی مرتبط گردد و روحی تازه به انجمن اسلامی دانشکده نفت بخشد.  به دلیل فعالیت‌های اسلامی و تشکیل جلسات محرمانه به منظور مبارزه با رژیم طاغوت از سوی ساواک تحت نظر گرفته شد و مأمورین پس از 5 سال تلاش برای جمع‌آوری مدرک علیه او توانستند در سال 1352 او را دستگیر کنند و به مدت یکسال تحت سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار دهند. اما او در زندان هم دست از مبارزه برنداشت و ضمن اینکه سطح مطالعه‌اش را بالا برد به آموزش زندانیان و زندانبانان روی آورد.  پس از آزادی از زندان باز هم به فعالیت‌های پنهانی‌اش ادامه داد تا روزی که پرچم نظام جمهوری‌اسلامی ایران برافراشته شد و عمال رژیم دستشان از کشور کوتاه شد . پس از پیروزی او را به مدیریت کارخانه پارس توشیبا برگزیدند و یازده ماه بعد به وزارت نفت بازگشت. سرانجام اراده خداوند بر این قرار گرفت که از جانب رئیس جمهور وقت محمد علی رجایی به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی گردد. جواد در دوران وزارت از هیچ کوششی برای رفع نیاز کشور از کمکهای بیگانگان کوتاهی نکرد و همیشه سعی داشت به جای تصمیم‌‌گیری از راه دور در صحنه باشد همین روحیه‌اش او را به مناطق نفتی جنوب که مورد حمله نظامیان رژیم عراق بود کشاند، در همان سفر به اسارت بعثیان درآمد و پس از تحمل سال‌ها اسارت و سخت‌ترین شکنجه‌ها به شهادت رسید.

یازده سال بعد یعنی در 29 آذر سال 1375 پیکر پاک و رنجدیده‌اش بر دوش مردم داغدار تشییع شد و در بهشت‌زهرا به خاک سپرده شد و هنوز هم تاریخ شهادت او در پرده‌ای از ابهام قرار دارد.

يکشنبه 30/1/1388 - 20:37
شهدا و دفاع مقدس

جواد قرار بود، به جنوب سفر کند یک ساعت قبل از سفر با من تماس گرفت و گفت:«پدر، من قصد دارم به جنوب سفر کنم، می‌خواستم با شما خداحافظی نمایم» گفتم:«پسر جان! مواظب خودت باش» با خنده پاسخ داد:«به من حسودی می‌کنی؟» پرسیدم :حسودی؟ برای چه؟ در صدایش شادی خاصی موج می‌زد با متانت گفت:«برای اینکه ممکن است شهید شوم». آن لحظه اصلاً‌باور نمی‌کردم او شهید شود، در پایان صحبتش از من خواست چنانچه از این سفر بازنگشت مبلغی را به عنوان خمس و زکات اموالش بپردازم. آن روز گذشت و جواد هیچ‌گاه بازنگشت. قامت رعنای جواد برای همیشه در چشمان بی‌قرار پدر قاب شد و او سال‌های سال چشم‌انتظار دیدار فرزندش به افق چشم دوخت.

يکشنبه 30/1/1388 - 20:33
شهدا و دفاع مقدس
یکی از روزهای تابستان بود که از سوی رئیس زندان قصر اعلام شد:«از این پس تنها کسانی حق دارند برای نماز صبح برخیزند که بیشتر از 45 سال سن داشته باشند» بامداد روز بعد جواد از نخستین افرادی بود که برای اقامه نماز صبح از جای برخاست و به سمت دستشویی رفت تا وضو بگیرد. مأموران تذکر دادند که به سلولش بازگردد اما او و عده‌ای دیگر که همراهش بودند به نماز ایستادند، چند ساعت بعد آنان احضار شدند و به سختی مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند، به نظر می‌رسید رئیس زندان در عملی کردن تصمیمش جدی است اما اراده بچه‌ها محکم‌تر از دستور او بود، آن شب جواد پیشنهاد کرد برای عملی نشدن طرح زندان، بهتر است زندانیان، حتی آنانکه به نماز اعتقاد ندارند، موقع اذان صبح برخیزند و برای گرفتن وضو به سمت دستشویی حرکت کنند، صبح روز بعد تقریباً تمام زندانیان  سر موقع از خواب برخاستند و ولوله‌ای برپا نمودند. دیگر کاری از دست مأمورین ساخته نبود و بدین‌ترتیب قانون جلوگیری از اقامه نماز صبح در زندان منتفی شد.
يکشنبه 30/1/1388 - 20:29
شهدا و دفاع مقدس

شهید "حامد جرفی" در سال ١٣٣٢ در هویزه در خانواده‌ای متدین و کشاورز متولد گردید. تحصیلات ابتدائی و دبیرستانی خود را در منطقه‌ی دشت آزادگان (سوسنگرد) گذراند، پس از اتمام تحصیلات دبیرستان، در کنکور سراسری شرکت نمود و در رشته زبان انگلیسی پذیرفته شد، سپس با اخذ مدرک لیسانس از دانشگاه شهید چمران اهواز به کسوت شریف معلمی در آمد. او دانشجویی ممتاز و در بعد فرهنگی و علمی، خود معلمی وارسته بود و از فنون نظامی بهره داشت.

در تدریس امور تربیتی و مذهبی از توانایی بالایی برخوردار بود. وجود او در دانشگاه سبب شد که چند تن از برادران مسیحی به دین مبین اسلام مشرف شوند. شهید جرفی کتاب " کافی" و بعضی از کتب "شهید مطهری" را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است. وی علاوه بر زبان انگلیسی به زبانهای فارسی، عربی و فرانسوی تسلط کامل داشت، قبل از پیروزی انقلاب، مبارزه مخفیانه خود را با پخش کتب و اعلامیه‌های امام خمینی(ره) آغاز کرد و تمام توجه خود را به جوانان معطوف می‌داشت، بارها توسط ساواک دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت که بعد از آزادی، به مبارزات خود شدت می‌بخشید.

وی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، ابتدا به عنوان دبیر دینی، قرآن و زبان انگلیسی در دبیرستان ابن‌سینای زادگاهش،هویزه، مشغول شد و به لحاظ شایستگی و مقبولیتی که در بین مردم داشت به سمت بخشدار هویزه منصوب شد. با شروع جنگ تحمیلی شهید "حامد جرفی" وارد مرحله‌ی جدیدی از زندگی خود شد و برای دفاع از میهن اسلامیش کمر همت بست و دوشادوش فرماندهان نظامی منطقه وارد کارزار شد و با بسیج عشایر دلاور و جوانان غیور شهر هویزه، اولین هسته‌های مقاومت را در مقابل دشمن تا دندان مسلح تشکیل و بدور از هرگونه هیاهو به نبرد با دشمن پرداخت، دفتر کارش در بخشداری سنگری شد تا از این محل، امور مربوط به دفاع از انقلاب اسلامی را در مقابل دشمن متجاوز پیگیری نماید و این چنین بود که در ظهری خونین نامش در زمره آسمانی مسلکان خونین چهره قرار گرفت و بر گلدسته‌های بلند ایمان و شرف اذان عشق را ندا داد.

در حین انجام وظیفه مورد اصابت خمپاره دشمن قرارگرفت که جهت درمان به تهران منتقل شد، بعد از مدت 2  ماه که در حالت اغماء بسر می‌برد، در تاریخ ١٧ دی ماه سال ٥٩ همزمان با حماسه آفرینی شهید "علم الهدی" و یارانش در کربلای هویزه، او نیز به آسمان سبز شهادت پرگشود.

گوشه‌ای از سخنان شهید خطاب به مادرش:
" من مرگ سرخ را انتخاب کرده‌ام، مادر، برای من دعا کن که شهید شوم  و از یاران مولایم علی (ع) و در رکاب مجاهدان بمیرم".
      

يکشنبه 30/1/1388 - 20:27
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته