تبیان، دستیار زندگی

دستانِ بی قرار   و دو امضا  و .... والسلام....

این بار ٬ گلْ نچیده ٬ این قصه شد تمام

حالا نشسته ام گره ی بغض وا کنم

اما هنوز ٬ بی جهت دلواپس ِ شمام

هی مشت می زند به دیوار سینه ام

تکرار می کند کسی نام  تورا مدام

هر جای خانه را که سرک میکشم تویی

حتی درون ِ متن ِغزل ها و قصه هام...

مانده برای من ٬ از آن زندگی همین:

یک عشقِ نیمه کاره و یک بغضِ نا تمام

من می روم٬ و این غزل ٬ شعرِ آخر است

می بوسمت ٬ خدا نگهدار ٬ یک کلام !

کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری

یک جرعه کلام از h00jat در تاریخ شنبه 22/12/1388-1:6

یک جرعه کلام از هانی هنیّه

سلام

امروز یه کم میخوام تلخ بنویسم.

میدونم طولانیه ولی لطف کنید و وقت بگذارید و بخونید.

خیلی چیزها روشن میشه.

متن زیر نتیجه تحقیق گروهی از دوستانم هست که پس از چاپ در هفته نامه داخلی ، به خودم اجازه دادم و برای افزایش سطح بصیرت آحاد مردم که خواسته رهبرمون هست، تو این قسمت آوردم. 

(صبح امروز 23/8/78) 

معصومین در فروع اسوه نیستند

محسن کدیور: معصومین فقط در کلیات و اصول اسوه اند ، نه در فروع و جزئیات

(ماهنامه کیان بهمن 77) 

امروز سخنان فاطمه دیگر کاربرد ندارد

عبدالکریم سروش: ارزشهای دینی دائما در تغییرند، اگر روزی فاطمه میگفت ، بهترین زنان کسی است که نامحرم او را نبیند ، امروز کسی نمیتواند این را بپذیرد. اگر آن روز سعادت دختران بود که در خانه پدر حیض نبیند، ولی امروز این خلاف سعادت است و شوهر دادن دختر 9 ساله خلاف ارزش است ، اینها همه داد میزنند که این کلمات مقطعی و مخصوص جامعه ای خاص بوده است

(زنان دی ماه 78) 

عمر950 ساله نوح دروغ است

محمد مهدی فولادوند: عمرنوح پیامبر 60 الی 70 سال بوده است و 950 سال ،  عمر خاندان نوح بوده است ، نه عمر شخص نوح. واقعا بعید است یک شخص 950 سال عمر کند.

(صبح امروز 19/10/78) 

غیرت دینی ویران کننده است

عطاالله(بهاالله) مهاجرانی: نظریه غیرت دینی ویران کننده اندیشه و فرهنگ و تمدن است

(آریا 16/1/79) 

به قران نمیتوان استناد کرد

سید محمد خاتمی : این سخن عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری که وحی الهام بر پیامبر بوده و ماهیت قران بر ما آشکار نیست و نمیتوان به آن استناد کرد درست است! در حال حاضر مطالب قران با برخی دریافت های بشری سازگار نیست چرا که احکام آن متناسب با زندگی قبیله ای است و اگر بپذیریم احکام کتاب آسمانی مسلمانان قطعی و و جاودانه است ، باید بگوییم که زندگی مورد نظر اسلام زندگی قبیله ای است! در زمان حاضر بنابر ادله ای که ذکر کرده قران کریم برای ما قابل استناد نیست

(کیهان 12/6/87) 

لقب پیامبر حاکی از غلبه فرهنگی جاهلی است

مرضیه آذر افرا: اینکه پیامبر را ابولقاسم لقب داده اند نه ابوفاطمه حاکی از غلبه فرهنگ جاهلی مردمسالاری است

(پیام هاجر 13/7/78)

آزادی ، مقدم بر دین است

سید محمد خاتمی: اگر دین در برابر آزادی قرار بگیرد ، این دین است که باید محدود شود نه آزادی

(دانشگاه تهران 2/3/87) 

حسین همان سیاوش ایران باستان است

فاطمه گوارایی: عاشورا نماد زنده در آتش افتادن سیاوش است. داستان عاشورا در ایران ، داستان دمیدن روح اسطوره سنت شده سیاوش در تن اسطوره زنده و پویای حسین است

(پیام هاجر 23/1/79) 

حجاب عقب افتادگی است

مظاهر دینی چون حجاب و حیای زنان ، نماد عقب افتادگی است

متاسفم

زندگی بافتن یك قالیست نه همان نقش ونگاری كه خودت می خواهی نقشه را اوست كه تعیین كرده تو در این بین فقط می بافی نقشه را خوب ببین نقشه را خوب بباف نكند اخر سرقالی زندگیت را هیچ كس نخرد.......

یک جرعه کلام از 23500girl در تاریخ سه شنبه 11/12/1388-11:33  

یک جرعه کلام

دستهایم خالی اند از واژه هایی که لایق چشمهای شما باشند...این دلیل نبودنم است

کار زیر...با تمام ایرادات وزنی اش که از آن آگاهم....کاری ست که با احساسم نوشته ام....

شعر نیست .... به دیده ی نقد هم نخوانیدش....که از من تصحیح و ....بر نمی آید....

ممنون که هستید...چه من دور باشم و چه نزدیک....

اسم این همیشه دوستی تان را می گذارم ..خوشبختی.....

و از داشتن تان چه خوشبختم.....

تقدیم به تو ...که هنوز نرفته ای....

لعنت به جاده .... به سفر.... لعنت به اتفاق....

لعنت به ساک ِ بسته ی گوشه ی اتاق ...

 لعنت به کاسه های آبی که پشت سر

لعنت به تو....به من....به تقدیر ِ این سفر

لعنت به لحظه های دم رفتن ِ قطار

لعنت به بغض این دل ِ تنگ و بی قرار

لعنت  به عقربه ها و قطار ِ بی تاخیر

     لعنت به این سکوت من و ...جمله ای که دیر ....

   می گویم ...و تو رفته ای و....شاید  که تا ابد

 دیگر صدای من به گوش ات نمی رسد

   در فکر من دوباره  نشسته است  قرص و تیغ...

  وقتی برای همیشه می روی رفیق...

    خیر ٌ حافظا....خداحافظت عزیز....

          یک مشتِ خاک هم تو بر تن ِ خسته ام بریز...

       حالا صدای سوت ....

         صدای شکستن است ....

      خانم ؟! کنار ریل هم جای نشستن است؟....

کاری از آیه

 معرفی کتاب و دستنوشته رهبر معظم انقلاب درباره آن 

زنده باد کمیل

نویسنده محسن مطلق

از این نوشته عطر اخلاص به مشام میرسد.

و چه زیباست که روایت صحنه هایی که از اخلاص و ایثار سرشار است ، نیز از سر اخلاص باشد.

نویسنده فروتنانه خود را غالبا در پشت یاران شهیدش پنهان کرده است.

خوشابحال این جوانان نورانی که در یکی از استثنایی ترین فرصت های الهی در تاریخ ، بیشترین بهره را بردندو به مدد اراده و ایمان و فداکاری ، به مدارج عالی انسانی رسیدند.

این کتاب همچنین بخاطر شیرینی زیانِ روایتش و طنزی که در خیلی جاها نمک نوشته کرده است ، از بعضی دیگر از خاطره های مکتوب ، خواندنی تر است. باید ترجمه شود.

چهاردهم/بهمن ماه /هزارو سیصد و هفتاد

یک جرعه کلام از anima49 که بصورت نظر برایم ارسال کرد

سکوت !

درد !

آه !

کاش دلم را ورق می زدی.

یک جرعه کلام از هانی هنیّه  

سلام به دوستای خوبم

تبریک میگم به جاده دوستی عزیز به خاطر برنده شدنش در ماه بهمن

بعد از اذان مغرب حالم بدجوری به هم ریخت

از اون خرابی های حال که مخصوص شب جمعه و عصر جمعه اس

دلم هوای قیصر رو کرد

کتابش رو میخوندم

چندتا بیتش دلم رو برد

مینویسم براتون تا دل یک دله کنیم همگی

به قول آدمای اهل پارتی ، بترکونیم 

اگر که چون و چرا با خدا خطاست ، چرا

چرا سوال و جواب است روز بازپسین؟

 آنکه دستور زبان عشق رابی گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می دانست تیغ تیز رادر کفِ مستی نمی بایست داد 

دلم خوش است به گلهای باغ قالی ها

(از یک سرهنگ اسیر عراقی)

اثر جالبی است. ابتکاری و نمونه نیز هست. توصیف های آن از طبیعت ، حوادث جنگ ، وضعیت های طبیعی بس زیباست. در آن مبالغاتی در بیان و یکسو نگری هایی در قضاوت و گاه برخی تنگ نظری ها و حتی سایه ای از خودستائی هست ... که میشود به جنبه های مثبت کتاب بخشیدشان ... !

در شب شنبه چهارم اسفند 69 در لحظاتی از بدخوابی عصبی مطالعه آن – که لحظاتی کمابیش مشابه را قبلا هم فراگرفته بود- به پایان برده شد...

بسیاری اوقات فرشتگان و دیوان به دیدارم می آیند.اما من خود را از آنان رها می سازم،

اگر فرشته ای نزد من آید،نیایش قدیمی را می خوانم ، او دلزده می شود و سرایم را ترک می کند.

و اگر شیطانی به نزدم آید،در برابرش خطای گذشته را تکرار می کنم، و او نیز با احتیاط از کنارم می گذرد!

معرفی کتاب

چندوقت بود میخواستم کتاب بخونم

یعنی دیگه کتابهام تموم شده بود و میخواستم کتاب جدیدی رو شروع کنم

اما نمیدونستم چی رو بخونم و نوشته کی رو بخونم

تو کتابهای بابام میگشتم که چشمم به یه کتاب افتاد

شنیددید که رهبرمون خیلی کتاب میخونه

یه کتاب پیدا کردم که اسم بیشتر کتابهایی که ایشون خوندن رو توش نوشته بود

با کلی مطلب درباره کتاب و کتابخوانی

تصمیم دارم از این به بعد تو هر پستم یه کتاب براتون معرفی کنم

پس منتظر باشید

میلاد نور مبارک

سلام

واقعا بچگی چه قدر خوبه

تا وقتی بچه ای نمیدونی چی به چیه

پول به چه درد میخوره

بابا واسه پول در آوردن چه کار میکنه

وقتی بهش میگی پول بده واسه چی نمیده

نمیدونی قرض و بدهی چیه

وقتی یه چیزو میخوای میخوای دیگه

فقط دوست داری زودتر بزرگ شی

بری مدرسه

به مدرسه میرسی دوست داری بری راهنمایی

به راهنمایی میری دوست داری بری دبیرستان

به دبیرستان میرسی آرزو میشه واست بری دانشگاه

به دانشگاه که میرسی تازه میفهمی زندگی چیه

اونوقته که آرزوت میشه واست یه بار دیگه بچه شی .

آدما واسه خوب زندگی کردن چه کارا که نمی کنن

شما هم بخونبن یاد چیزای خوبی میفتین

خونه ی مادر بزرگه هزار تا قصه داره

خونه ی مادر بزرگه شادی و غصه داره

خونه ی مادر بزرگه حرفای تازه داره

خونه ی مادر بزرگه گیاه و سبزه داره

کنار خونه ی ما همیشه سبزه زاره

دشت هاش پر از بوی گل اینجا همش بهاره

دل وقتی مهربونه شادی میاد میمونه

خوشبختی از رو دیوار سر میکشه تو خونه

خونه ی مادر بزرگه هزار تا قصه داره

خونه ی مادر بزرگه شادی و غصه داره

خونه ی مادر بزرگه حرفای تازه داره

خونه ی مادر بزرگه گیاه و سبزه داره

یاده مخمل و توک حنا و مادر بزرگه بخیر .

---

صندوقچه

دریغا که خواستم بنویسم مدادم را گم کردم و آن موقعی پیدایش کردم که از ذهن فرّارم چیزی بیرون نمیریخت .
افسوس ...

ایستگاه بعد شهید مدنی

این تنها صدایی بود که موقع قدم زدنش بین صندلیها ، تو واگن پخش شد

دفعه چندمی بود که میدیدمش

همیشه همینجوری بود

یعنی همین لباس پوشیده بود و تو واگنها قدم میزد

اگه واگنها به هم راه نداشتند تو هر ایستگاه پیاده میشد و واگنش رو عوض میکرد

یه مانتوی مشکی

کیف کوله پشتی مشکی

یه ماسک رویه صورت

اخه نمیخواد کسی بشناسدش

سرش رو بالا نمیاورد

زیر چشمی به بقیه نگاه میکرد

به همه نگاه میکرد ولی انگار هیچ کس رو نمیدید

یه لحظه یاد فیلم خداحافظ رفیق افتادم

اون قسمتش که دختره دسته گلش رو به افراد خاصی میداد

اونم به همه نگاه میکرد ولی هیچ کس رو نمیدید

همینجور که تو واگن قدم میزنه یه برگه هایی رو میده دست آدمهایی که خودش انتخابشون کرده و میره

ملاک انتخابش نمیدونم چیه

ولی مهم اینه که خودش انتخابشون میکنه

ایندفعه به من نگاه کردولی من رو انتخاب نکرد

تو اون فیلم ، کسی که از اون دختر گل میگرفت شهید میشد

یک جرعه کلام از هانی هنیّه  

هرشی ستاره ای را به زمین میکشند و باز این آسمان غم زده غرق ستاره است

جهل حاکم بر جامعه انسان ها را به تباهی میکشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهلند شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زاییده شود و بتواند رهبری یک جامعه سردرگم و سردرلاک خود فروبرده را در دست گیرد

امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است

متنفر بودم و هستم از انسان های سازشکار و بیتفاوت و متاسفانه جوانانی که از شناخت کافی از اسلام ندارند و نمیدانند برای چه زندگی میکنند و چه هدفی دارند و اصلا چه میگویند بسیارند

ای کاش به خود می آمدند

نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمیشود 

یک جرعه کلام از محمد ابراهیم همت خطاب به ما جوانان در تاریخ 19/10/59

موطن آدمی را بر هیچ نقشه ای نشانی نیست. موطن آدمی قلب کسانی است که دوستش می دارند.

عطری ز انفاس خوش majidpaziresh

اما...

اعجاز ماهمین است:

ما عشق را به مدرسه بردیم

در امتداد راهرویی کوتاه

در آن کتابخانه ی کوچک

تابازاین کتاب قدیمی را

که از کتابخانه امانت گرفته ایم

-یعنی همین کتاب اشارات را-

با هم یکی دو لحظه بخوانیم

ما بی صدا مطالعه می کردیم

اما کتاب را که ورق می زدیم

تنها

گاهی به هم نگاهی...

ناگاه

انگشتهای «هیس»

ما را

از هر طرف نشانه گرفتند

انگار

غوغای چشمهای من و تو

سکوت را

در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!

شادی روحش صلوات

همه در دخمه گرم زندگی

خواب اشفته فردا دارند

و من از زخم های عنکبوت

تار تار رشته دلم را می تنم

چرا که حیران دیروزم

و اشفتگی فردا رنجی دیگر است

مطلب زیبا از دوست خوبم FayezJan  که به صورت نظر برایم ارسال کردند