• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2200
تعداد نظرات : 159
زمان آخرین مطلب : 3929روز قبل
اخلاق


1-سعد بن عبد الله،عن محمد بن عیسى،عن عبید بن زكریا المؤمن-عن داود بن حفص،قال:كنا عند ابى عبد الله علیه السلام اذ عطس فهبنا ان نشمته فقال:الا شمتم؟!ان من حق المؤمن على اخیه اربع خصال:اذا عطس ان یشمته و اذا دعا ان یجیبه،و اذا مرض ان یعوده،و اذا توفى ان یشیع جنازته.

1-داود بن حفص گوید:نزد امام جعفر صادق علیه السلام بودیم و او عطسه كرد خواستیم به او دعاى رحمت بگوئیم پس فرمود:چرا دعا نكردید؟از جمله حقوق مؤمن بر برادرش چهار خصلت است كه:هر گاه عطسه كند به او دعاى رحمت گوید،و اگر وى را بخواند بپذیرد و هر گاه بیمار گردد از وى دیدار كند و اگر بمیرد جنازه او را مشایعت نماید.

2-عن ابان بن تغلب،قال:كنت اطوف مع ابى عبد الله علیه السلام فعرض لى رجل من اصحابنا-قد سالنى الذهاب معه فى حاجه، فاشار الى ان ادع ابا عبد الله (ع) و اذهب الیه،فبینا انا اطوف اذا شار الى ایضا،فرآه ابو عبد الله علیه السلام،فقال یا ابان ایاك یرید هذا؟قلت:نعم،قال:و من هو؟قلت:رجل من اصحابنا،قال:هو مثل ما انت علیه؟قلت نعم،قال:فاذهب الیه فاقطع الطواف،قلت و ان كان طواف الفریضه؟قال:نعم.قال فذهبت معه،ثم دخلت علیه بعد،فسالته قلت فاخبرنى عن حق المؤمن،على المؤمن قال:یا ابان دعه لاتریده،قلت جعلت فداك فلم ازل ارد علیه قال:یا ابان تقاسمه شطر مالك،ثم نظر فراى ما دخلنى،قال:یا ابان اما تعلم ان الله قد ذكر المؤثرین على انفسهم،قلت بلى،جعلت فداك قال:اذا انت قاسمته فلم تاثره بعد تؤثره اذا انت اعطیته من النصف الاخر.

2-ابان بن تغلب گفت با امام جعفر صادق علیه السلام طواف مى كردم مردى از دوستان از راه رسید كه قبلا از من خواسته بود با وى دنبال كارى رویم،و به من اشاره كرد كه امام صادق علیه السلام را بگذارم و با او بروم.هنگامیكه به طواف مى پرداختم باز هم اشارتى بمن كرد و امام صادق علیه السلام او را دید.

و فرمود:اى ابان این مرد تو را میخواهد؟گفتم:آرى.فرمود:كیست؟گفتم:مردیست از یاران ما.فرمود:آیا او بر همان دینى است كه تو دارى؟گفتم:آرى.فرمود:طواف را قطع و با وى برو.گفتم:اگر چه طواف واجب باشد.فرمود:آرى.ابان گفت:با آن مرد رفتم و دوباره نزد امام آمدم،و از وى پرسیدم و گفتم:از حقى كه مؤمن بر مؤمن دارد مرا آگاه كنید فرمود:اى ابان از این در گذر،و نخواه و بر زبان میاور گفتم:فدایت شوم و مكرر پرسیدم فرمود:اى ابان باید نیمى از دارائى خویش را بدو دهى آنگاه امام حالى كه مرا دست داد و دریافت،و فرمود:مگر نمى دانى كه خداوند از خود گذشتگان را یاد كرد.گفتم:آرى.فرمود:تو اگر مال خویشتن با او قسمت كنى تازه از خود نگذشتى و او را بر خود ترجیح ننهادى،گاهى او را بر خود برترى میدهى و از خود میگذرى كه از نیمه دیگر هم بوى بخشى.

3-عن ابن اعین،قال:كتب بعض اصحابنا یسالون ابا عبد الله علیه السلام عن اشیاء و امرنى ان اساله عن حق المسلم على اخیه، فساءلته-فلم یجبنى،فلما جئت لاودعه قلت سالتكم فلم تجبنى،قال:انى اخاف ان تكفروا ان من اشدما افترض الله على خلقه لث خصال انصاف المؤمن من نفسه حتى لا یرضى لاخیه من نفسه الا ما یرضى لنفسه.و مواساه الاخ فى المال.و ذكر الله على كل حال لیس سبحان الله-و الحمد لله «و لا اله الا الله »و لكن عندما حرم الله علیه فیدعه. 3-ابن اعین گفت كه برخى از یاران ما نامه نوشتند و از امام صادق علیه السلام چیزهائى پرسیدند و به من دستور دادند كه از وى درباره حقى كه مسلمان بر برادر دارد بپرسم،من از او پرسیدم پاسخى نداد چون آمدم كه وى را وداع كنم گفتم:از شما پرسش كردم و پاسخى نشنیدم،فرمود:مى ترسم كافر شوید همانا سخت ترین چیزیكه خداوند بر آفریدگان خود واجب كرده سه خصلت است:نخست اینكه از خود درباره دیگران انصاف دهد به حدیكه در حق برادر خود چیزى را نپسندد مگر آنچه براى خود مى پسندد.دیگر آنكه با برادر در مال برابرى كند. سوم آنكه در هر حال خدا را بیاد آرد و این به گفتن سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله نیست بلكه یاد خدا او را از ارتكاب حرام باز دارد.

4-عن ابى عبد الله علیه السلام قال:قلت له ما حق المسلم على المسلم؟قال:له سبع حقوق واجبات ما منها حق الا هو واجب علیه حقا،ان ضیع منها شیئا خرج من ولاء الله-و طاعته-و لم یكن لله فیه نصیب،قلت له جعلت فداك و ما هى؟قال:یا معلى:انى علیك شفیق اخاف ان تضیع و لا تحفظه-و تعلم و لا تعمل،قلت:لا قوه الا بالله.

قال:ایسر حق منها ان تحب له ما تحب لنفسك،و تكره له ما تكره لنفسك.و الحق الثانى:تجتنب سخطه و تتبع رضاه و تطیع امره.و الحق الثالث:ان تعینه بنفسك-و مالك-و لسانك-و یدك-و رجلك.و الحق الرابع ان تكون عینه و دلیله-و مرآته-و قمیصه.و الحق الخامس:لا تشبع-و یجوع،و لا تروى-و یظماء و لا تلبس،و یعرى و الحق السادس:ان لا تكون لك امراه و لیس لاخیك امراه،و یكون لك خادم-و لیس لاخیك خادم،و ان تبعث خادمك فیغسل ثیابه و یصنع طعامه و یمهد فراشه.و الحق السابع:ان تبر قسمه-و تجیب دعوته،و تعود مریضه و تشهد جنازته و اذا علمت ان له حاجه-فبادره الى قضائها لا تلجئه الى ان یسالكها،و لكن بادره مبادره-فاذا فعلت ذلك وصلت ولایتك بولایته-و ولایته بولایتك.

4-از امام صادق علیه السلام پرسیدند حق مسلمان بر مسلمان چیست؟فرمودند:هفت حق است كه همه بر وى واجب است كه اگر چیزى از آنها را ضایع سازد از دوستى و طاعت خداوند بیرون رفته و حق خدا را نگذارده باشد.به امام علیه السلام گفتم:فدایت گردم آنها چیستند؟فرمود:اى معلى،من با تو مهربانم مى ترسم آنها را ضایع كنى و نگاه ندارى و بدانى و بكار نبندى بدو گفتم توانائى جز بخدا نیست فرمود:آسان ترین آن حقوق آنست كه درباره مسلمان آنچه را كه براى خود دوست میدارى بخواهى و آنچه را كه براى خود نمى پسندى بر او هم نپسندى.

حق دوم اینكه از خشم وى بپرهیزى و خوشنودى او را بخواهى و از وى فرمانبرى.حق سوم اینكه با جان و مال و زبان و دست و پاى خود به وى یارى كنى.حق چهارم اینكه دیده بان و راهنما و آئینه و جامه او باشى.حق پنجم اینكه با گرسنه بودن او سیر نشوى و با تشنگى او سیراب نگردى و با برهنه بودن او لباس نپوشى.حق ششم اینكه تا او زن نگیرد تو زن نگیرى.و اگر او را نوكرى نباشد تو نوكرى اختیار نكنى.باید نوكر خود را بفرستى تا جامه او را بشوید و خوردنى او را بپزد و جامه خواب او را بگسترد.حق هفتم اینكه به سوگند او وفا كنى و در خواست او را بپذیرى،در حال بیمارى او را دیدار كنى و در تشییع جنازه او حضور یابى،و اگر بدانى كه او را نیازى هست براى انجام آن بشتابى و او را ناگزیر نسازى كه آنرا از تو بخواهد،بلكه تو او را پیشى گیرى هرگاه این را بكار بستى دوستى خود را به دوستى او و دوستى او را بدوستى خود پیوند داده اى. 5-ابن ابى عمیر-عن مرازم-عن ابى عبد الله علیه السلام، قال:ما اقبح بالرجل ان یعرف اخوه حقه-و لا یعرف حق اخیه.

5-امام صادق علیه السلام فرمودند:براى مرد بسى زشت است كه برادر او حق وى را بشناسد ولى او حق برادرى را نشناسد.

 

منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 12:45
اخلاق

1-عن على بن عقبه عن الوصافى عن ابى جعفر علیه السلام،قال:قال لى یا ابا اسمعیل ارایت فیما قبلكم اذا كان الرجل لیس له رداء-و عند بعض اخوانه فضل رداء یطرح علیه حتى یصیب رداء قال:قلت لا،قال فاذا كان لیس عنده از اریوصل الیه بعض اخوانه بفضل ازار حتى یصیب ازارا؟قلت لا،فضرب بیده على فخذه ثم قال:ما هؤلاء باخوه.

1-امام باقر علیه السلام فرمودند:اى ابا اسمعیل آیا دیده اى كه اگر پیش شما مرد بى ردائى بود،بعضى از برادران رداى اضافى خویش را بدو مى دادند تا بى ردا (2) نماند؟گفتم:چنین كسى ندیده ام.فرمود:اگر آن مرد بى ازار (3) مى بود مى شد كه یكى از برادران ازار زیادى خویش را بدو دهد تا ازارى بدست آورد؟گفتم نه،پس دست روى پاى خویش زده،فرمودند:اینان برادر نیستند.

2-عن المفضل بن عمر قال:قال:ابو عبد الله علیه السلام اختبر شیعتنا فى خصلتین،فان كانتا فیهم و الا فاعزب ثم اعزب،قلت ما هما؟قال:المحافظه على الصلوات فى مواقیتهن،و المواساه للاخوان و ان كان الشى ء قلیلا.

2-امام جعفر صادق علیه السلام به فضل فرمود:شیعیان ما را به دو خصلت بیازماى،و هر كه آن دو را داشته باشد با وى معاشرت كن و اگر نه از وى بپرهیز،سپس پرسیدند:آن دو خصلت چیستند؟امام علیه السلام فرمود:

1-نماز به وقت گذاردن 2-مواسات با برادران اگر چه با چیز كمى باشد.

3-عن اسحق بن عمار،قال:كنت عند ابى عبد الله علیه السلام فذكر مواساه الرجل لاءخوانه و ما یجب لهم علیه فدخلنى من ذلك امر عظیم عرف ذلك فى وجهى،فقال:انما ذلك اذا قام القائم،وجب علیهم ان یجهزوا اخوانهم و ان یقوهم.

3-راوى گفت نزد امام صادق علیه السلام بودم از مواسات مرد با برادران خویش و آنچه كه باید درباره همدیگر بكنند یاد فرمود،از این سخن به اندازه اى متاثر شدم كه از قیافه من دریافت،پس فرمود:این روش در زمانى خواهد بود كه قائم علیه السلام قیام كند آنگاه بر آنان واجب است كه همدیگر را ساز و برگ دهند و نیرومند سازند.

4-و عنه عن ابیه عن محمد بن ابى عمیر-عن خلاد السندى رفعه قال:ابطا على رسول الله صلى الله علیه و آله رجل فقال:ما ابطابك؟فقال العرى یا رسول الله،فقال:اما كان لك جار له ثوبان،فیعیرك احدهما،فقال بلى یا رسول الله،فقال ما هذا لك باخ.

4-محمد بن ابى عمیر گوید:مردى دیر نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفت فرمود ترا چه شده كه دیر آمده اى؟گفت اى رسول خدا برهنگى مرا باز داشت،فرمود مگر تو را همسایه نبود كه داراى دو جامه باشد و یكى را بتو عاریت دهد؟گفت:آرى اى رسول خدا،فرمود پس او ترا برادر نیست.

5-و عنه عن ابیه ابراهیم عن محمد بن ابى عمیر عن الفضل بن یزید،قال،قال:ابو عبد الله علیه السلام:انظروا ما اصبت فعد به على اخوانك،فان الله یقول:ان الحسنات یذهبن السیئات.

5-ابو عبد الله علیه السلام فرمود:ببین چه بدست آورده اى پس آن را به برادران خویش ده،خداوند فرمود:نكوئى بدیها را مى برد.

6-قال ابو عبد الله علیه السلام:قال رسول الله صلى الله علیه و آله:ثلثه لا تطیقها هذه الامه:المواساه للاخ فى ماله.و انصاف الناس من نفسه.و ذكر الله تعالى على كل حال،و لیس هو سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر،فقط،و لكن اذا ورد على ما یحرم، خاف الله. 6-رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:سه چیز است كه این امت نتوانند آورد:1-مواسات با برادر در مال خویش.2-با مردم از جانب خود انصاف دادن 3-یاد كردن خدا در هر حال،و این یاد آورى خدا گفتن سبحان الله.و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر نیست بلكه اگر به چیزى برسند كه حرام شده از خدا بترسند و از آن در گذرند.

7-عنه عن ابى عبد الله علیه السلام،قال:درهم اعطیه اخى المسلم احب الى من ان اتصدق بمائه و الكه یاكلها اخى المسلم احب الى من عتق رقبه.

7-امام صادق علیه السلام فرمودند:یك درهم به برادر مسلمان خود ببخشم بهتر میدانم كه صد درهم صدقه دهم و یك لقمه كه برادر مسلمانم بخورد خوشتر مى دانم از اینكه برده اى را آزاد كنم.

8-عن ابى جعفر 7) محمد بن على علیه السلام:قال:اجتمعوا و تذاكروا،تحف بكم الملائكه،رحم الله من احیاء امرنا.

8-امام باقر علیه السلام فرمودند:گرد هم آئید و از یكدیگر یاد كنید تا فرشتگان پیرامون شما را فرا گیرند،خدا ببخشد كسى را كه امر ما را احیا كند.
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 12:44
اخلاق


1-عن ابى عبد الله علیه السلام،قال:تجلسون-و تحدثون؟قال:قلت:نعم،جعلت فداك،قال:تلك المجالس احبها،-فاحیوا امرنا یا فضیل،فرحم الله من احیا امرنا یا فضیل،من ذكرنا او ذكرنا عنده فخرج من عینه مثل جناح الذباب غفر الله ذنوبه-و لو كانت اكثر من زبد البحر.

1-امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:آیا با هم مى نشینید و گفتگو مى دارید؟گفتم آرى فداى تو شوم.فرمود:من اینگونه مجالس را دوست مى دارم پس اى فضیل امر ما را احیا كنید،خداوند رحمت كند كسانى را كه امر ما را احیاء مى كنند.اى فضیل كسى كه از ما یاد كند یا نزد وى از ما یاد شود و از چشمش به اندازه پر مگسى اشك بیرون آید،خداوند گناهان او را اگر چه بیشتر از كف دریاها باشد مى آمرزد.

2-على بن ابراهیم عن ابیه-عن الحسن بن على بن فضال عن عبد الله بن مسكان عن میسر عن ابى جعفر الثانى علیه السلام:قال لى اتخلون و تحدثون و تقولون ما شئتم؟فقلت این و الله لنخلو و نتحدث و نقول:ما شئنا،فقال اما و الله لوددت انى معكم فى بعض تلك المواطن،اما و الله انى لا حب ریحكم و ارواحكم،و انكم على دین الله-و دین ملائكته،فاعینونا بورع-و اجتهاد.

2-امام حسن عسگرى علیه السلام به مسیر فرمودند:آیا در خلوت گرد هم مى نشنید و گفتگو مى دارید و هر چه خواستید مى گوئید؟گفتیم:آرى به خدا سوگند به خلوت مى نشینیم و گفتگو مى كنیم،و هر چه خواستیم مى گوئیم.امام فرمود:به خدا قسم دوست دارم در برخى از این انجمنها با شما باشم به خدا قسم من نیرو و حق گذارى شما را دوست مى دارم،شما بر دین خدا و دین فرشتگان خدا هستید پس به پارسائى و كوشش ما را یارى كنید.

3-عن ابى جعفر الثانى علیه السلام،قال:رحم الله عبدا احیا ذكرنا،قلت:ما احیاء ذكركم؟قال علیه السلام:التلاقى-و التذاكر عند اهل الثبات.

3-امام حسن عسگرى علیه السلام فرمود:خدا ببخشد بنده اى را كه نام ما را زنده بدارد گفتم:زنده داشتن نام شما به چیست؟ فرمودند:دیدار ثابت قدمان و گفتگوى با آنان.

4-على بن ابراهیم عن النوفلى عن السكونى عن ابى جعفر عن آبائه علیهم السلام ان علیا علیه السلام كان یقول:ان لقى الاخوان مغنم جسیم.

4-امیر المؤمنین على علیه السلام فرمود:دیدار برادران اگر چه كم باشند غنیمتى است بزرگ.

5-عن فضیل بن یسار قال،قال:لى ابو جعفر علیه السلام اتتجالسون؟قلت:نعم،قال واها لتلك المجالس.

5-فضیل گفت:كه امام باقر علیه السلام به من فرمود:آیا با هم مى نشینید؟گفتم:آرى.فرمودند:افسوس از این گونه مجالس.

6-عن خیثمه،قال:دخلت على ابن عبد الله علیه السلام لا ودعه،و انا ارید الشخوص،فقال:ابلغ موالینا السلام،و اوصهم بتقوى الله العظیم،و اوصهم ان یعود غنیهم على فقیرهم،و قویهم على ضعیفهم و ان یشهد حیهم جنازه میتهم،و ان یتلاقوا فى بیوتهم،فان فى لقاء بعضهم بعضا حیوه لامرنا،ثم قال:رحم الله عبدا احیا امرنا،یا خیثمه،انا لا نغنى عنهم من الله شیئا الا بالعمل،و ان ولایتنا لا تدرك الا بالعمل،و ان اشد الناس حسره یوم القیمه رجل وصف عدلا ثم خالف الى غیره.

6-خیثمه گفت:نزد امام جعفر صادق علیه السلام رفتم تا در سفریكه در پیش داشتم با او وداع كنم،فرمودند:از دوستان هر كه را دیدى سلام برسان،و بدانها بسپار كه از خداوند بزرگوار بترسند،و توانگران آنها از نیازمندان شان و نیرومند آنها از ناتوانشان عیادت كنند و زنده آنها بر جنازه مرده شان حضور یابد و در خانه هاى خویش از هم دیدار كنند،زیرا در ملاقات آنها احیاء امر است باز فرمودند:خدا ببخشد بنده اى كه امر ما را زنده مى دارد.اى خیثمه به دوستان ما برسان كه ما آنان را از خداى هیچ گونه بى نیاز نمى سازیم مگر آنكه كار نیك كنند و دوستى ما جز به پارسائى به دست نیاید در روز قیامت حسرتمندترین مردم كسى است كه عدالت را بستاید سپس از آن روى بر تابد و بجز آن بگراید.

7-عن السكونى عن ابى جعفر عن ابیه عن آبائه علیهم السلام عن النبى صلى الله علیه و آله،قال:ثلثه راحه المؤمن:التهجد آخر اللیل،و لقاء الاخوان،و الافطار من الصیام.

7-پیغمبر صلى الله و علیه و آله و سلم فرمود:سه چیز مؤمن را مایه راحتى است:

1-عبادت و بیدارى آخر شب 2-دیدار برادران 3-افطار از روزه

8-عن شعیب العقرقوفى-قال:سمعت ابا عبد الله علیه السلام،یقول لاصحابه و انا حاضر:اتقوا الله-و كونوا اخوانا برره متحا بین فى الله،متواصلین-متراحمین،تزاوروا-و تلاقوا-و تذاكروا-امرنا-و احیوه.

8-شعیب عقرقوفى میگوید كه من حاضر بودم و امام جعفر صادق علیه السلام به یاران خویش مى فرمود از خداى بترسید،و برادران نیكوكار و دوستدار در راه خدا،و دلجوى و مهربان باشید،به دیدن یكدیگر بروید و همدیگر را ببینید،و امر ما را به پا دارید و احیاء كنید.

 

منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 12:43
اخلاق

1-عن ابى عبد الله علیه السلام،قال:قال رسول الله صلى الله علیه و آله:لا یدخل الجنه رجل لیس له فرط،قیل:یا رسول الله و لكنا فرط؟!قال:نعم،ان من فرط الرجل اخاه فى الله.

1-پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:مردى را كه پیشروى نباشد،به بهشت نخواهد رفت،گفتند اى فرستاده خدا آیا همه ما را پیشروانى است؟فرمود آرى پیشروان مرد برادر دینى اوست.

 

منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 12:43
اخلاق


1-قال:ابو عبد الله علیه السلام،ان لله فى خلقه نیه،و احبها الیه اصلبها،و ارقها على اخوانه،و اصفاها من الذنوب.

1-امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:خداوند در دلهاى آفریدگان خود جاى دارد و آن دلى را بیشتر دوست دارد كه نیرومندتر باشد و با برادران مهربان تر و از گناهان پاكتر.

2-عن زید بن ارقم،قال:قال رسول الله صلى الله علیه و آله:ما فى امتى عبد الطف اخاله فى الله بشى ء من لطف الا اخدمه الله من خدم الجنه.

2-پیغمبر فرمود:هر كس از امتان من كه درباره برادر دینى خویش مهر بورزد خداوند خدام بهشت را به خدمت او خواهد گماشت.

3-عن ابى عبد الله علیه السلام و حدثنى على بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلى عن السكونى عن ابى جعفر عن ابیه علیهما السلام قال:من قال:لاخیه مرحبا كتب الله له مرحبا الى یوم القیمه.

3-امام سجاد علیه السلام فرمود:كسى كه به برادر خود خوش باش گوید خداوند درباره او خواهد نوشت،خوش باش تا روز قیامت.

4-عن درست الواسطى،قال سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول:ان المؤمن اذا مات ادخل معه فى قبره ست مثال فابهاهن صوره و احسنهن وجها و اطیبهن ریحا،واهیا هن هیئه عند راءسه،فان اتى منكر و نكیر،من قبل یدیه منعت التى بین یدیه،و ان اتى من خلفه منعت التى من خلفه،و ان اتى عن یمینه منعت التى عن یمینه،و ان اتى من یساره-منعت التى عن یساره و ان اتى من عند رجلیه منعت التى عند رجلیه.و ان اتى من عند راسه منعت التى عند راءسه،قال:فیقول لهن التى هن احسنهن صوره و اطیبهن ریحا،واهیا هن هیئه من انتن؟جزاكن الله عنى خیرا،قال:فتقول التى بین یدیه انا الصلوة.و تقول التى من خلفه انا الزكوه و تقول التى عن یمینه:انا الصیام،و تقول التى عن یساره:انا الحج.و تقول التى عند رجلیه:انابره باخوانه المؤمنین،فیقلن لها من انت؟فاءنت احسننا صوره-و اطیبنا ریحا-و اهیانا هیئه فتقول:انا الولایه لمحمد-و آل محمد.

4-امام صادق علیه السلام فرمود:مؤمن هنگامى كه بمیرد شش پیكر به گور او در آیند آنكه صورتى درخشان تر و روئى زیباتر و بوئى خوشتر و ساختى نیكوتر دارد بالاى سر وى قرار مى گیرد و اگر نكیر و منكر بخواهند از جلو به مؤمن در آیند پیكرى كه در جلو ایستاده آنها را مانع مى شود و اگر بخواهند از پشت یا راست یا چپ یا از پیش پا و یا از بالاى سر در آیند آنكه در پشت یا راست یا چپ یا جلو و یا بالاى سر قرار گرفته است مانع مى گردد:آنگاه پیكرى كه نیكو روى تر و خوشبوتر و زیباتر است به دیگران مى گوید خدا شما را پاداش نیك دهد شماها كیستید؟آنكه در جلو است مى گوید من نمازم.و آنكه در پشت سر قرار گرفته است مى گوید:من زكات هستم.آنكه در طرف راست است مى گوید من روزه ام آنكه در سمت چپ قرار گرفته مى گوید:من حج هستم.و آنكه برابر پاها قرار گرفته مى گوید:من آن نیكى هستم كه به برادران خود كرده است پس آنها به وى مى گویند تو كیستى:تو از ما زیباتر و خوشبوتر هستى و ساخت تو از ما بهتر است وى مى گوید:من دوستى محمد صلى الله و علیه و آله و سلم و خاندان محمد هستم.

5-عن جمیل بن دراج عن ابى عبد الله علیه السلام،قال:سمعته یقول ان مما خص الله به المؤمن ان یعرفه بر اخوانه،و ان قل،فلیس البر بالكثره،و ذلك ان الله یقول فى كتابه و یؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصه ثم قال:و من یوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون،و من عرفه الله ذلك فقد احبه الله،و من احبه الله اوفاه اجره یوم القیمه،بغیر حساب، ثم قال:یا جمیل ارو هذا الحدیث لاخوانك فان فیه ترغیبا للبر.

5-امام صادق علیه السلام فرمود:یكى از چیزهائیكه خداوند به مؤمن اختصاص داد اینكه نیكى به برادر را به وى آموخت اگر چه اندك باشد و نیكى به فراوانى نیست و این را خداوند در قرآن بیان فرمود،آنان اگر چه نیازمند باشند دیگران را بر خود برترى مى نهند سپس فرمود:هر كه از بخل خود را باز دارد از رستگاران خواهد بود و كسى كه خداوند این خوى آموخت او را دوست داشته است و كسى را كه خداوند دوست بدارد به پاداش وى در روز قیامت بى حساب وفا خواهد كرد سپس امام علیه السلام به جمیل (راوى) فرمود:اى جمیل این حدیث را به برادرانت بگو چه در آن ترغیبى است به نكوئى.

 

منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 12:42
اخلاق


1-عن ابى عبد الله علیه السلام-قال:الصداقه محدوده،فمن لم یكن فیه تلك الحدود فلا تنسبه الى كمال اولها:ان یكون سریرته-و علانیته واحده و الثانیه ان یریك زینك زینه-و شینك-شینه و الثالثه:لا یغیره مال-و لا ولد.و الرابعه:ان لا یمسك شیئا مما تصل الیه مقدرته.

1-امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:دوستى حدود دارد و به كسى كه داراى آن حدود نباشد دوستى كامل نسبت ندهید نخست آنكه ظاهر و باطنش با تو یكى باشد.دوم آنكه نیكى تو را نیكى خود و بدى تو را بدى خویش انگارد.سوم اینكه مال و فرزند او را تغییر ندهد.چهارم آنكه هر چه دستش مى رسد از تو باز ندارد.پنجم آنكه در گرفتاریها تو را وا نگذارد.

 

منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 12:42
اخلاق
باب اصناف الاخوان

اقسام برادران

1-حدثنا محمد بن یحیى العطار عن احمد بن محمد بن عیسى عن بعض اصحابنا عن یونس بن عبد الرحمن بن ابى جعفر الثانى علیه السلام،قال:قام الى امیر المؤمنین علیه السلام رجل بالبصره فقال:یا امیر المؤمنین اخبرنا عن الاخوان.فقال:الاخوان صنفان اخوان الثقه،-و اخوان المكاشره.

فاما اخوان الثقه فهم كالكف و الجناح-و الاهل-و المال،و اذا كنت من اخیك على ثقه-فابذل له مالك و یدك،و صاف من صافاه-و عاد من عاداه و اكتم سره-و اعنه-و اظهر منه الحسن،و اعلم ایها السائل انهم اقل من الكبریت الاحمر.

و اما اخوان المكاشره فانك تصیب منهم لذتك و لا تقطعن ذلك منهم،و لا تطلبن ماوراء ذلك من ضمیرهم،و ابذل ما بذلوا لك من طلاقه الوجه-و حلاوه اللسان.

1-امام حسن عسگرى علیه السلام فرمودند:مردى در بصره نزد على علیه السلام آمد و گفت:یا امیر المؤمنین ما را از برادران آگهى ده.على علیه السلام فرمودند:برادران دو دسته اند،برادران مورد اعتماد و برادران ظاهر ساز. (1) برادران معتمد به منزله دست و بال و خانواده و مال اند پس چون درباره برادر خود به پایه اعتماد رسیدى مال و تن خویش را در راه او نثار كن و با هر كه با وى دوستى بى آلایش دارد دوست خالص باش،و با دشمنش دشمنى كن،و رازش را بپوشان،و یاریش كن،و نیكوئى او را آشكار ساز،اى سئوال كننده بدان كه اینگونه برادران از گوگرد سرخ نایاب ترند.اما برادران ظاهر ساز از آنان حظ خود را مى برى پس دوستى از آنها مبر،و بیش از این از ضمیر آنان مخواه و از گشاده روئى و شیرین زبانى كه با تو كردند از آنها دریغ نكن.
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 12:41
اخلاق
اقتصاد هر مملكتى متوقف بر كار است : كار تولیدى ، كار توزیعى و كار خدماتى . از نظر اسلام ، قرآن و روایات اهل بیت علیه السلام كارهاى خدماتى - نظیر اداره ها - اهمیت بیشترى دارد؛ یعنى اسلام كه مردم را بر كار تولیدى و كار توزیعى مثل تجارت سفارش كرده ، به كار خدماتى بیشتر اهمیت داده و تاءكید نموده است ؛ تا جایى كه مى توان گفت : عبادتى بالاتر از خدمت به جامعه نیست .
ثواب كار خدماتى ، از نماز شب ، روزه مستحبى ، حج و حتى از جهاد بالاتر است ؛ در روایتى آمده است :
قضاء حاجة المؤ من یعدل سبعین حجة مبرورة ؛(1)
برآوردن حاجت مردم ، مساوى با هفتاد، حج مقبول است .
در این باره اگر همین یك روایت بود قبولش مشكل بود و به نوعى توجیه مى شد، اما آن چه آن را یقین آور مى كند این است كه این روایت به طور پى درپى و متواتر، نقل شده است .
در این جا گوشه اى از سیره پیامبر اكرم و ائمه معصومین علیهم السلام را نقل مى كنیم تا به ارزش خدمت به مردم بیشتر پى ببرید.
سعى و كوشش پیغمبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) این بود كه گره اى از كار مسلمانى باز كند. یا اگر امیرالمؤ منین علیه السلام گره اى از كار یك مسلمانى مى گشود، برایش از نماز شب خوش حال كننده تر بود. از تاریخ و سیره پیامبر و ائمه علیه السلام به خوبى استفاده مى شود كه بى تفاوت بودن در كار مسلمانان ، توهین كردن به آنان ، به اندازه اى براى آن بزرگواران ناراحت كننده و غم انگیز بوده كه حتى اگر فرزندشان از دنیا مى رفت ، آن اندازه ناراحت نمى شدند.
نقش سعه صدر در گره گشایى از كار مردم
عدى بن حاتم (پسر حاتم طائى ) از شام خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمد تا مسلمان شود. وى چون رئیس قبیله بود، حضرت به او احترام كردند. علاوه بر آن این كه او را در كنار خود نشاندند، موقع نهار نیز به خانه خود بردند. عدى مى گوید: مسلمان شدنم دو علت داشت : یكى این كه همراه پیامبر در حال حركت بودم كه پیرزنى رسید و بیش از یك ساعت پیغمبر را معطل كرد، ایشان با تبسم و تسلط، جواب آن پیرزن را داد، به حدى كه من از آن همه حوصله و صبر خسته شدم ، اما آن حضرت با كمال طماءنینه و سعه صدر با پیرزن گفت وگو مى كرد. این حالت را كه دیدم دریافتم كه آن حالت ، عادى نیست .
جهت دیگر اسلام آوردن من این بود كه وقتى وارد خانه پیغمبر شدم ، دیدم وضع زندگى اش بسیار ساده و بى آلایش است ، به حدى كه حصیرى هم در خانه ندارد، فقط یك پوست گوسفند بود كه مرا روى آن نشاند، و خود رسول الله روى خاك نشست .
آرى ، با دیدن این صحنه ها زمینه براى مسلمان شدن عدى مهیا شد و پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) وقتى این زمینه را احساس كرد این جمله معجزه آمیز را به او فرمود:
اى عدى ! تو پسر حاتم طائى و مرد با جراءتى هستى ، عشریه و مالیات گرفتن از مردم در دین تو - كه نصرانى هستى - حرام است و خودت مى دانى كه به خاطر ریاستت ادعا مى كنى كه : ((من بت پرستم !))
عدى مى گوید: این مطلب را هیچ كس نمى دانست جز خودم و تا این جمله را شنیدم مسلمان شدم . این جا بود كه پیامبر به من فرمودند: عدى ! اوضاع كنونى مسلمانان و مدینه را در نظر نگیر، طولى نمى كشد كه اسلام بر ایران ، روم ، شام و عراق مسلط مى شود و مسلمانان سرفراز مى گردند.
شاهد بحث : جمله اول است كه در مورد سعه صدر پیامبر بود، سعه صدر آن بزرگوار به حدى است كه قرآن منت بر سرش مى گذارد و مى فرماید:
الم نشرح لك صدرك ؛(2)
[اى پیامبر] آیا براى تو سینه ات را نگشاده ایم .
برافروخته شدن پیامبر از توهین به مسلمانان
لعله یزكى او یذكر فتنفعه الذكرى (3)
چهره در هم كشید و روى گردانید كه آن مرد نابینا پیش او آمد و تو چه مى دانى شاید او به پاكى گراید یا پند پذیرد و اندرز، سودش دهد.
شاءن نزول این آیات آن است كه : شخص ثروت مندى خدمت پیامبر نشسته بود و با حضرت صحبت مى كرد، در همین هنگام مرد فقیر و نابینایى (ابن مكتوم ) رسید، وى چون چشمش نمى دید در كنار آن مرد پولدار اشرافى نشست . از این رو با بر خورد توهین آمیزى مواجه شد؛ یعنى آن شخص ‍ متمول خود را جمع و جور كرد، اگر چه ابن مكتوم نابینا بود و متوجه نشد، اما بر خورد توهین آمیز بود، فقط همین . رنگ مبارك پیامبر اكرم از شدت عصبانیت برافروخته شد و رو به آن شخص متمول كرد و فرمود: چرا چنین كردى ؟ ترسیدى از فقر او به تو برسد؟! گفت : خیر یا رسول الله ! فرمود: ترسیدى از تمول و ثروت تو به او برسد؟! گفت : خیر یا رسول الله ! بیچاره گیر افتاده بود و نمى دانست چه بگوید و از ناراحتى پیامبر به شدت اندوهگین شد و گفت :
یا رسول الله من حاضرم نصف مال و تمكنم را به ابن مكتوم بدهم تا از خطاى من درگذرى و از من راضى شوى . پیامبر رو به ابن مكتوم كرده و فرمود:
ابن مكتوم ! حاضرى نصف مال او را بپذیرى ؟ گفت : خیر یا رسول الله مى ترسم وقتى از جهت ثروت مثل او شدم . از نظر اخلاق نیز همانندش ‍ گردم .
وقتى فقیر نابینا مى آید روترش مى كنى ، از كجا معلوم كه او بهتر از تو نباشد و بیشتر از تو از محضر پیامبر استفاده نكرده باشد؟!
آرى ، سوره عبس به ما این درس را مى دهد كه كارمندى كه پشت میز اداره اش نشسته و رئیسى كه بر مسند ریاست تكیه زده باید خوش برخورد بوده و سعه صدر داشته باشد. كسى كه ارباب رجوع دارد سعه صدرش باید به قدرى باشد كه بتواند با پر توقعها بسازد. با تبسم جواب دهد و مردم را به اسلام و انقلاب بدبین نكند و اگر با افرادى مواجه گردد كه زود عصبانى مى شوند. حتى بى جا - بر اعصابش مسلط باشد. یا درباره افرادى كه نادانند - و تعدادشان كم نیست - و تا حاجت و خواسته شان بر آورده نمى شود به انقلاب جسارت مى كنند، سعه صدر به خرج دهد و به مسلمان ، توهین نكند، امام صادق علیه السلام مى فرماید:
من اءهان ولیا فقد بارزنى بالمحاربة ؛(4)
اگر كسى به مسلمانى توهین كند گناهش همانند آن است كه جنگ با خدا كرده باشد.
پیامبر بهترین الگوى خدمت گزارى و دریادلى
درست است كه كسى نمى تواند مثل پیغمبر باشد، اما باید بكوشد تا شباهتى به آن حضرت پیدا كند.
لقد كان لكم فیهم اسوة حسنة لمن كان یرجوا الله و الیوم الاخر(5)
قطعا براى شما [در پیروزى از] آنان سرمشقى نیكوست یعنى براى كسى كه به خدا و روز باز پسین امید مى بندد.
اگر خدا و بهشت مى خواهیم باید در زندگى از پیامبر سرمشق بگیریم . ایشان ، پیراهن مناسب نداشت ، مسلما مى توانست تهیه كند اما چون مى خواست با ضعیف ترین افراد، یك سان باشد و همانند آنان زندگى كند، از تهیه لباس مناسب سرباز مى زد.
امیرالمؤ منین علیه السلام در نهج البلاغه مى فرماید:
ان الله تعالى فرض على ائمة العدل اءن یقدروا اءنفسهم بضعفة الناس ...(6)
خداوند بر پیشوایان حق واجب شمرده كه بر خود سخت گیرند و همچون طبقه ضعیف مردم باشند.
شخصى از علاقه مندان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) تصمیم گرفت پولى به آن حضرت بدهد، به شرط آن كه براى فقیران و ضعیفان مصرف نكند بلكه براى خودش پیراهنى تهیه نماید؛ لذا عرض كرد.
یا رسول الله ! این شش درهم را آورده ام براى شما تا با آن یك پیراهن براى خود تهیه كنى . پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) شش درهم را به على داد و فرمود: برو پیراهن بخر. على علیه السلام رفت و پیراهنى خرید. وقتى پیراهن را آورد، پیامبر نگاهى به پیراهن كرده و دیدند گران قیمت است ؛ رو به على كرده و فرمود: مى توانى این پیراهن را ببرى و عوض كنى و ارزان ترش را بخرى ؟! على علیه السلام جواب داد: بله یا رسول الله . ولى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) احساس كرد كه این كار براى على سنگین است ، لذا فرمود: بیا با هم برویم . رفتند و پیراهن را پس دادند و یك پیراهن به دو درهم خریدند و رسول گرامى آن را همان جا پوشیدند. در بازگشت به فقیرى برخوردند كه گرسنه بود و غذا نداشت ، دو درهمش را به آن فقیر دادند تا شكم گرسنه اش را سیر كند.
سپس به كنیزى رسیدند كه غمگین و ناراحت بود، فرمودند: چرا ناراحتى ؟ گفت : دو درهم به من داده اند كه با آن متاعى بخرم و آن را گم گرده ام . پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) دو درهم باقى مانده را نیز به او داد، اما دید كه باز هم ناراحت است ، فرمود؛ چرا ناراحتى ؟ كنیز گفت : دیر كرده ام اگر به خانه برگردم كتكم مى زنند. فرمود: بیا با هم برویم تا تو را شفاعت كنم .
پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در زد و سلام كرد. اما جواب نیامد، دفعه دوم و سوم سلام كرد، سرانجام زنى كه بسیار مؤ دب بود آمد و در را گشود و عرض كرد. یا رسول الله ! همان دفعه اول فهمیدم و صداى شما را شناختم ، دیر كردنم به خاطر آن بود كه دوست داشتم سلام شما را مكرر بشنوم .
پیغمبر فرمود: آمده این دختر بچه را شفاعت كنم . زن جواب داد: اى رسول خدا! این كنیز را به خاطر شما در راه خدا آزاد كردم . پیامبر بسیار خوشحال شد و فرمود: عجب پول با بركتى بود! برهنه اى را پوشاند، گرسنه اى را سیر كرد و كنیزى را آزاد نمود. آرى ، پیامبر از این كه دل دختر بچه اى را به دست آورده و گرسنه اى را سیر كرده است خوشحال مى شود.
براى مؤ سس حوزه علمیه قم مرحوم شیخ عبدالكریم حائرى (قدس سره ) خانه اى خریدند، طولى نكشید كه ایشان خانه را فروخت و صرف حوزه كرد. خانه دیگرى خرید، آن را نیز فروخته و صرف حوزه كرد. دفعه سوم دیگر خانه را به نام ایشان نخریدند بلكه به نام فرزندان ایشان خریدند كه نتواند بفروشد.
تاءثر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) از ناراحتى اسیر غیر مسلمان
در جنگ بدر اسیران را گرفتند و شب را زیر زنجیر گذراندند، پیغمبر فرمود: دیشب خوابم نبرد از این كه ناله عباس را مى شنیدم ! نكته را دقیق در ذهنتان مجسم كنید تا به عظمت مطلب پى ببرید كه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) با دوازده هزار نیروى مجهز آمده و مكه را تسخیر كرده ، مكه اى كه مردم آن 74 جنگ بر پیغمبر تحمیل كردند، مكه اى كه هند جگر خوار با شوهرش ابوسفیان در مقابل پیامبر ایستاده ، در چنین موقعیتى است كه براى آن حضرت خبر آوردند كه : یا رسول الله ! رزمنده اى تند و احساساتى پرچم به دست گرفته ، و در كوچه ها شعار مى دهد:
الیوم یوم الملحمة :
امروز روز انتقام است .
پیامبر به على فرمودند: برو و پرچم را از دستش بگیر و در كوچه ها بگرد و به همه اعلام كن كه :
الیوم یوم المرحمة :
امروز روز بخشش و عفو است .
پیامبر از این كه توانست توسط على بت ها را بشكند، بسیار خوشحال بود، در مقابل خانه خدا ایستاد و آن خطبه معروف و پرافتخار را خواند، ایشان در فرازى از آن خطبه فرمود: لااله الله وحده وحده ... اسرا از ترس ‍ مى لرزیدند، پیامبر رو به آنان فرمود:
چه كنم با شما؟ همگى گفتند: هرچه كنى بجاست . بكشى ، اموالمان را مصادره كنى و... پیامبر این آیه را قرائت كرد: لاتثریب علیكم الیوم ...(7) امروز بر شما سرزنشى نیست .
برادرم یوسف به برادرانش گفت : گذشته ها گذشت ... و امروز من نیز با شما همان معامله را مى كنم و از خطاهاى شما مى گذرم ، از این لحظه هر كس در زیر پرچم اسلام زندگى كند ولو غیر مسلمان باشد، مشمول عفو و رحمت اسلامى است ، اما اگر توطئه اى كند باید حساب پس بدهد و مجازات شود.(8)
اگر به این حوادث دقت كنیم براى ما درس است . پیغمبر زمانى كه كسى را نداشت جز خدیجه و على ، و براى ارشاد و تبلیغ حركت مى كرد دلش براى همه مى تپید، آن حضرت حتى براى ابوسفیان ها، ابوجهل ها و براى كافران رذلى كه مسلمان نمى شدند گریه مى كرد.
كفار قریش بچه ها و اراذل و اوباش را وادار كرده بودند كه هر وقت پیغمبر از خانه بیرون آمد، سنگ بارانش كنند و به آنان سفارش كرده بودند كه سنگ را به جاهاى حساس آن حضرت نزنند كه كشته شود، چون اگر پیغمبر كشته مى شد اختلاف بین قریش و سایر طوائف عرب به وجود مى آمد. مى خواستند ایشان را زجركش كنند، لذا سنگ ها را به ساق پاى آن بزرگوار مى زدند(9) پیامبر گاهى به خانه بر مى گشت تا از سنگ باران در امان بماند. خدیجه ، یگانه زن یاور اسلام ، پیامبر را داخل اتاق مى برد و خود را سپر آن حضرت مى نمود و فریاد مى زد. ((خانه را سنگ باران نكنید، پاهاى پیامبر زخم است و از آن خون جارى است و...)).
پیامبر ماءیوس و خسته نمى شود. هنوز آفتاب در نیامده براى انجام رسالت به پا مى خاست ، همسرش مى پرسید یا رسول الله ! كجا مى روى ؟ مى فرمود: اسلام غریب است ، این ها بى چاره اند و در جهل و نادانى به سر مى برند. باید هدایت شوند. براى چندمین بار جهت انجام ماءموریت به پا مى خاست ، اما قریش همچنان پاسخش را با سنگ و استخوان هاى شكسته مى دادند. گاهى به كوه پناهنده مى شد، به خدیجه خبر مى دادند كه پیامبر به كوه حرا مى رفت و...
على علیه السلام مى فرماید: با حضرت خدیجه مقدارى زاد و توشه بر مى داشتیم ، زیر این سنگ و آن بوته و...به جست و جوى پیامبر مى پرداختیم ، سرانجام پیامبر را زیر سنگ ، بوته و یا در غارى پیدا مى كردیم و مى دیدیم كه خون از ساق پاى پیامبر مى ریزد و با آن حالتى زمزمه مى كند:
اللهم اهد قومى ؛ فانهم لا یعلمون ؛(10)
خدایا، قوم مرا هدایت كن و آنان را عذاب نكن ، چون نمى فهمند.
این شعار پیامبر است كه باید همیشه در خاطره ها بماند؛ انبیاى الهى و ائمه طاهرین علیهم اسلام نیز چنین بودند.
سعه صدر حضرت یوسف علیه السلام
قرآن مى فرماید: وقتى كه برادران حضرت یوسف او را شناختند، از آن جهت كه جنایتشان خیلى بزرگ بود خجالت مى كشیدند و حضرت یوسف فرمود:
لا تثریب علیكم الیوم (11)
امروز بر شما سرزنشى نیست .
تاریخ مى نویسد: ماءموران دربار به خاطر احترام به برادران یوسف سفره مى انداختند و حضرت یوسف مى آمد و سر سفره مى نشست ، برادرانش ‍ جنایتى را كه در حق او كرده بودند به یاد مى آوردند و خجالت مى كشیدند و نمى توانستند غذا بخورند، لذا حضرت یوسف روزى قبل از صرف غذا نطقى ایراد كرد و فرمود:
برادران من ! چرا خجالت مى كشید؟ این را بدانید كه شما مرا به این سمت و منصب رساندید، شما مرا در چاه انداختید و... تا این كه سرانجام و سرنوشت من به این جا منتهى شد و...
قرآن هم مى فرماید: یوسف علیه السلام خطاب به برادرانش گفت : بروید پدرم را بیاورید، پدر را آوردند، یوسف به جلال و عظمت رسیده است ، به اندازه اى كه پدر و برادرانش به او احترام فراوانى كردند، یوسف علیه السلام اولین حرفى كه زد، خطاب به پدرش گفت : پدرجان ؟ مبادا از دست برادرانم ناراحت باشى ، آن خطاهایى كه از ناحیه آنان صادر شد كار شیطان بود، ((شیطان بین من و برادرانم كدورت انداخت و آن صحنه بد را ایجاد كرد))(12)، پدرم ! برادرانم را ببخش و از آنان درگذر.
این روش یك انسان الهى است ، پس كوشش كنیم تا این گونه باشیم .
برادران ! مسئولیت حساس و خطیرى به عهده شما گذارده شده است ، اگر بخواهید این انقلاب كه با خون جگر خوردن هاى فراوان به پیروزى رسیده به جایى برسد باید حداقل شباهتى به انبیا و پیغمبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) پیدا كنید، اگر - خداى نخواسته - بخواهید به زمان طاغوت شباهت داشته باشید؛ یعنى كاغذ بازى كنید و مردم را پشت در اداره ها و سازمان ها نگهدارید و اعتنا به مراجعه كنندگان نكنید و... ضربه به انقلاب زده اید، و خون شهیدان را پایمال نموده اید.
اهمیت گره گشایى از كار مردم
هارون الرشید حاكمى ظالم و مغرور بود كه وقتى ابر بالاى سرش مى آمد مغرورانه مى گفت : ((اى ابر! ببار، هر جا كه ببارى بر مملكت من باریده اى )) و به راستى هم همینطور بود؛ یعنى آن زمان كه آمریكا كشف نشده بود و تقریبا دو سوم دنیاى منهاى آمریكا تحت سلطه اسلام بود. همین هارون ، وزیرى به نام ((على بن یقطین )) داشت ، وى از شیعیان راستین و از دوستداران واقعى ائمه اطهار بود، كه زیر پرچم ظلم بود و زجر مى كشید، مرتب به امام موسى بن جعفر علیه السلام نامه مى نوشت كه : آقا! من زیر پرچم ظلم زجر مى كشم ، آیا مى توانم خودم را از منصب وزارت هارون خلاص كنم ؟ امام علیه السلام سفارش مى كرد كه باید در منصب خود باقى بمانى ، چون كفاره گناه تو خدمت به مسلمان است ، اگر بتوانى گره اى از كار مسلمانى بگشایى كفاره گناهانت را پرداخته اى .(13)
زیر پرچم ظالم و حاكم جور بودن بسیار گناه بزرگى است ، تا جایى كه امام رضا علیه السلام مى فرماید: در روز قیامت خیمه اى به پا مى كنند و هر كسى كه تجاوز و ظلمى كرده باشد به آن خیمه مى برند، و سپس مى فرماید: حتى آن افرادى را كه آب در دوات ظالم ریخته اند و قلم براى ظالم مهیا كرده اند داخل آن خیمه مى كنند؛ یعنى یك مستخدم ظالم با خود او در یك میان جاى مى گیرند؛ با این كه درجه گناه در خدمت ظالم بودن تا این حد بالاست ، اما امام موسى بن جعفر علیه السلام مى فرماید: كفاره چنین گناه بزرگى این است كه گره اى از كار یك مسلمانى بگشایى .
نام كتاب : اخلاق در اداره
نویسنده : آیت الله حسین مظاهرى
يکشنبه 20/5/1392 - 12:41
اخلاق
انسان ، دچار غفلت و نسیان مى شود و در این حالت ، گناهانى را مرتكب مى شود. تكلیف او چیست ؟ كارمندى و یا مسئولى در اثر خستگى و یا اشتباه و غفلت به گناهى گرفتار شد، چه باید بكنیم ؟
در جواب این سوال باید بگوییم كه خداوند راه بازگشت از گناه و خطا را براى همه باز گذاشته و مكرر از بندگانش خواسته است كه به این راه باز گردند و تنها از این طریق است كه نجات مى یابند، و آن عبارت است از توبه . توبه تنها راه چاره است و فقط به این وسیله مى توان قلب آلوده را شست و شو داد و گناهان را از بین برد. توبه یك تحول درونى و پشیمانى از گذشته است ، كه نه فقط گناهان انسان را نابود مى كند بلكه ثوابش از هر عمل نیكى بیشتر است . در اسلام فضیلتى بالاتر از توبه نیست .
امام باقر (علیه السلام ) مى فرماید: كسى كه زاد و توشه زن و بچه اش را در شب تاریك در بیابان گم كرده باشد وقتى آنان را پیدا مى كند چقدر خوشحال مى شود؟، پروردگار عالم نیز از كسى كه از گناه توبه كند و از گذشته ها پشیمان شود، همان مقدار خوشحال مى شود.(126)
خداوند مى فرماید: اگر كسى توبه كند و از گذشته بدش پشیمان شود و به سوى خدا بازگردد ناله و انابه كند و از گناهانى كه مرتكب شده در مقابل سرافكنده شود، قطره اشكى از چشم بعد از آن حال خجالت زدگى بریزد، تمام گناهان و بدى هایش نابود مى گردد، بلكه به جاى آن ثواب و اجر داده مى شود: یبدل الله سیئاتهم حسنات .(127)
پرونده سیاه فرد توبه كار نابود و پرونده سفید و درخشانى برایش باز مى كند.
روز قیامت پرونده درخشان را به همه نشان مى دهد و مى گوید هاوم اقرواكتابیه (128) نامه عمل مرا بخوانید و ببینید كه چه پرونده درخشانى دارم ! و دیگر آن شرمندگى و سرافكندگى تبدیل به سربلندى و سرافرازى مى شود.
از اهمیت و ارزش توبه همین بس كه خداوند به وسیله پیامبرش به توبه كننده سلامى مى فرستد:
و اذا جائك الذین یومنون بایاتنا فقل سلام علیئكم ؛(129)
و چون كسانى كه به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند، بگو: درود بر شما.
در آیه دیگر مى فرماید: گناه هرچه بزرگ و زیاد باشد یا توبه از بین رفته و آمرزیده مى شود:
قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا؛(130)
اى بنده هاى گنه كار من ؟ بر نفس خویش اسراف كردید، از رحمت من مایوس نشوید، توبه كنید، اگر توبه كنید تمام گناهان شما را مى آمرزم .
پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در ذیل همین آیه مى فرماید:
التائب من الذنب كمن لا ذنب له ؛(131)
آن كه از گناهانش توبه كند گویى اصلا گناه نكرده است .
بچه وقتى به دنیا مى آید چطور پاك است ، انسانى هم كه توبه كند از جهت پاكى مثل همان بچه اى است كه به دنیا مى آید و دیگر هیچ اثرى از گناهان گذشته اش باقى نمى ماند.
همان طور كه بالاترین و با فضلیت ترین عمل در اسلام توبه است ، بالاترین گناه نیز یاس و ناامیدى از رحمت پروردگار است . اگر كسى بگوید دیگر كار ما گذشته است و به قول عوام ((آب كه از سر گذشت چه یك نى و چه صدنى ))، این حالت و بینش از هر گناهى بزرگ تر است ، هر گناهى را كه شما فرض كنید بالاتر از یاس از رحمت خدا نیست . قرآن مى فرماید:
فلا تیاسوا من روح الله انه لا ییاس من روح الله الا القوم الكافرون ؛(132)
از رحمت خدا مایوس نشوید ، چون اگر كسى از رحمت خدا مایوس شود گناهش به حد كفر است و مایوس نمى شوند از رحمت خدا مگر كافران .
عدم توفیق در توبه
مرحوم صدوق رحمه الله در كتاب عیون اخبار الرضا روایتى از امام رضا (علیه السلام ) نقل مى كند كه این روایت بسیار امیدوار كننده است . راوى مى گوید: وقتى حضرت رضا (علیه السلام ) در مشهد بودند در یكى از روزهاى ماه مبارك رمضان نزد حمید بن قحطبة (كه یكى از سران لشكر هارون الرشید بود) رفتم ، دیدم روزه اش را مى خورد به من هم تعارف كرد كه بیا غذا بخور، گفتم من روزه هستم و عذرى ندارم ! مسلما تو عذرى دارى كه روزه ات را مى خورى .
گفت نه من عذرى ندارم ! گفتم : اگر عذر ندارى چطور روزه ات را مى خورى ؟ گفت : من مى دانم ؟ خداوند مرا نمى آمرزد، دیگر براى چه روزه بگیرم ، من كه به جهنم خواهم رفت چه طبقه اول باشد و چه طبقه آخر. علتش را پرسیدم ، جواب داد: قضیه مفصلى دارم و آن این كه : شبى در خانه ام خوابیده بودم كه نیمه هاى شب هارون مرا خواست ، رفتم . هارون به من گفت چه مقدار و تا كجا با من هستى ؟ گفتم تا حد جان و مالم ، گفت برگرد برو به خانه ات ؛ برگشت ولى هنوز به خانه ام نرسیده بودم كه دوباره مرا برگرداندند، این بار دیدم هارون غضبناك نشسته و شمشیرى روى زانویش ‍ گذاشته است ، خطاب به من گفت : تا كجا با من هستى ؟ گفتم تا حد جانم ، مالم و ناموسم گفت برگرد. این بار نیز هنوز به منزلم نرسیده بودم كه براى سومین بار به نزد هارون باز گرداندند، پرسید چقدر با من هستى ؟ گفتم تا حد جانم ، مالم و ناموسم و دینم . گفت : همین را خواستم ، شمشیر را داد به من و گفت : این غلام هرچه گفت گوش كن .
راه افتادیم و آمدیم در خانه اى كه سه اتاق داشت . غلام در یكى از اتاق ها را باز كرد دیدم كه بیست نفر جوان از اولاد حضرت زهرا غل و زنجیر به دست و پا داشتند. آنان را سر چاهى آورد و به من گفت : گردن آنان را بزن . گردن آنان را زدم و در چاه ریختم . در اتاق دوم را باز كرد دیدم بیست جوان دیگر از فرزندان زهرا در آن اتاق هستند. كه به دست و پاى آنان نیز غل و زنجیر است . سر آنان را نیز زدم و به چاه انداختم . اتاق سوم را باز كرد دیدم بیست نفر پیرمرد ریش سفید كه آنان نیز از فرزندان زهرا بودند، گردن آنان را نیز یك یك زدم تا نوبت رسید به آخرین نفر. آن آخرى نگاه تندى به من كرده گفت : اگر در روز قیامت مادرم زهرا بگوید چرا ما را كشتى چه جواب مى دهى ؟ این جا بود كه بدنم لرزید، غلام گفت : تو كه كار را تمام كردى چرا معطلى ؟ گردن او را هم زدم و سرش را به داخل چاه انداختم . حال با این همه جرم و گناه خداوند چگونه مرا مى آمرزد؟!(133)
آرى چنین كسانى موفق به توبه نمى شوند، اگر موفق شوند خداوند مى پذیرد.
مفسر بزرگ ، علامه طباطبائى جمله اى ظریف و لطیف دارد و مى فرماید: هر توبه اى كه از عبد واقع شود، دو توبه از خدا صادر خواهد شد، چرا كه اول باید خدا توفیق بدهد تا انسان توبه كند بعد هم توبه اش را قبول نماید، دو توبه از خدا یك توبه از بنده .
راوى مى گوید: خدمت حضرت رضا (علیه السلام ) آمدم و قضیه را براى آن حضرت نقل كردم . آقا خیلى ناراحت شدند و بعد رو كردند به من و فرمودند: این حالت یاس از رحمت خدا را كه فلانى پیدا كرده است ، گناهش از كشتن شصت سید بالاتر است .
حضرت امام جمله لطیفى داشتند كه مى فرمودند: خدا چقدر مهربان است ، از الطاف خفیه خدا این است كه براى انسان پیامبر مى فرستد، با خرق عادت زیر تخت فرعون نطفه موسى منعقد شده و به دست فرعون بزرگ مى شود، وقتى جوان شده ده سال زیر دست حضرت شعیب تربیتش ‍ مى كند بعد از طى این مراحل وى را به پیامبرى مبعوث مى نماید، معجزه رسایى هم به او میدهد سپس خطاب به او مى فرماید: اذهب الى فرعون انه طغى ؛(134) وزیر و یاور هم برایش تعیین مى كند و مى فرماید: وقولا له قولا لیا سفارش فرعون را به موسى مى كند كه : اى موسى با زبان خوش و نرم با فرعون حرف بزن و تندى نكن ، من دوست دارم او اصلاح شود، توبه كند ((یتذكر او یخشى )) این لطف خدا است كه موسى را چهل سال تربیت كرده و پیامبرش مى كند تا شاید فرعون به دست او اصلاح شود و توبه كند.
علماى علم اخلاق براى تصفیه نفس سیر و سلوكى دارند و براى این سیر و سلوك منزلى تعیین كرده اند و مى گویند اگر كسى بخواهد به سوى خدا سیر كند و مقام عنداللهى بیابد قدم اول توبه است . و اگر كسى توبه واقعى كند در یك لحظه ممكن است راه پنجاه ساله را طى كند.
مرحوم محقق همدانى یكى از علماى علم اخلاق است و شاگردهایى عالى مقام و بزرگى نظیر مرحوم قاضى ، ملكى ، كربلائى و دیگران تحویل جامعه داده است ، بزرگان مى گویند در زمان این مرحوم ((محقق همدانى )) در نجف شخصى بوده به نام عبد فرار، یعنى بنده فرارى ، آن عبد (به قول امروزى ها) آدم لاابالى و لاتى بوده و همه از او مى ترسیدند و حتى وقتى وارد صحن مطهر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام ) مى شده مردم از ترسشان برایش راه باز مى كردند. این عبد فرار چه كار خوبى كرده بود؟ نمى دانم ، ولى مسلما كارى كه مورد رضایت خدا باشد انجام داده بوده است ، لذا وقتى وارد صحن شد طبق معمول برایش راه باز كردند، در این حین مرحوم محقق همدانى از آن طرف مى آمد این عبد وقتى به ایشان رسید سلام نكرد و راه رفتنش نیز غیر عادى بود و مانند انسان هاى متكبر با غرور حركت مى كرد. مرحوم محقق یك نگاه تندى به او كردند و فرمودند اسم تو چیست ؟ او هم مغرورانه گفت : مرا نمى شناسى ؟!من عبد فرارم ، تا گفت من عبد فرارم مرحوم محقق فرصت را غنیمت شمرده و جرقه را زدند، فرمودند: افررت من الله ورسوله ؟ از چه كسى فرار كردى ؟ از خدا و یا پیامبرش ؟ عبد فرار از همین جا متلاطم شد و به كلى تغییر مسیر داد و توبه واقعى كرد.
از آن به بعد مرتب با خودش زمزمه مى كرد: افررت من الله و رسوله ؟ تا این كه حدود نیمه هاى شب در حالى كه این زمزمه را بر لب داشت جان به جان آفرین تسلیم كرد. مرحوم محقق همدانى فرمودند كه یكى از اولیاى خدا از دنیا رفته است و از مردم خواست كه در تشییع جنازه اش شركت كنند. این عالم بزرگوار جلو افتاده و شاگردانش پشت سرش به سوى خانه عبد فرار راه افتادند.
محقق با دست خودش او را غسل داد و در دفن او نیز شركت نمود و بالاخره راه چندین ساله را در یك لحظه پیمود.
روایت داریم كه بنده اى زیاد گناه كرده بود، به حضرت موسى خطاب شد كه این مرد را از شهر بیرون كن ، حضرت موسى نیز این دستور را اجرا كرد و او را تبعید نمود. آن شخص گناه كار در بیابان در اثر مشقت و زجر زیاد بسیار ضعیف گردید و بیمارى گریبان گیرش شد. امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید: این شخص جمله اى گفت و آن این كه :
یا من له الدنیا و الاخرة ؛ ارحم من لیس له الدنیا و الاخرة ؛
اى كسى كه دنیا و آخرت از آن تو است ، رحم كن به كسى كه نه دنیا دارد و نه آخرت .
این جملات زیبا را زمزمه كرد و مرد، به موسى خطاب شد كه یكى از اولیا و دوستان ما از دنیا رفته است ، برو و او را دفن كن .
حضرت موسى با اصحابش آمدند دیدند كه همان جوان است ، گفت : خدایا! تو به من دستور دادى كه این جوان را تبعید كنم و من او را از شهر بیرون كردم ، آیا واقعا این جوان فاسد بود؟ خطاب شد آرى ، بد بود اما تحول پیدا كرد و توبه نمود، نه تنها گناهانش آمرزیده شد كه از اولیاى ما گردید.
حق الله و حق الناس
گناهان دو نوع است : یكى گناهانى كه مربوط به حق الله است و دیگرى مرتبط با حق الناس . گناهان مربوط به حق الله نیز دو گونه است : یكى آن ها كه جبران پذیر و قضا كردنى نیست مگر با توبه كردن ؛ مثل دروغ گفتن ، كه گناه بسیار بزرگى است ، به اندازه اى كه قرآن مى فرماید:
انما یفترى الكذب الذین لا یومنون بایات الله و اولئك هم الكاذبون ؛(135)
تنها كسانى دروغ پردازى مى كنند كه به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خدا، دروغگویانند.
در روایات مى خوانیم كه اگر كسى یك دروغ بگوید بوى گند و تعفن از دهانش به آسمان ها مى رود و ملائكه از آن بو اذیت مى شوند. و او را لعن مى كنند از این قسم است گناهانى مثل شراب خوارى ، قمار، نگاه به نامحرم ، زنا و... این گناه ها همه بزرگ و كبیره هستند.
در روایت داریم : عورتین زن و مرد زنا دهنده و زنا كننده به حدى بوى گند مى دهد كه جهنمیان را به شدت مى آزارد و هم چنین در روایت آمده كه اگر كسى نگاه شهوت آمیز به نامحرم كند، روز قیامت ابتدا با سیخ ‌هاى آتش ‍ جهنم كورش كرده و سپس روانه جهنم مى كنند. اما همین گناهان - با این بزرگى - اگر انسان متحول شود و از گذشته اش شرمنده و پشیمان گردد به ثواب و خوبى تبدیل مى شود: یبدل الله سیئاتهم حسنات .
با گوش كردن و رواج موسیقى هاى حرام و مطرب ، در صدر اسلام كفار تلاش مى كردند با ساز و آواز و ترانه ، مسلمانان و مردم را از اطراف پیامبر پراكنده سازند.
قرآن كریم مى فرماید:
و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل به عن سبیل الله ؛(136)
و برخى از مردم كسانى اند كه سخن بیهوده را خریدارند تا مردم را بى هیچ دانشى از راه خدا گمراه كنند.
در آیه دیگر بت پرستى با مجالس ترانه و ساز و آواز كنار هم آمده است .
فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور؛(137)
از پلیدى بت ها دورى كنید و از گفتار باطل اجتناب ورزید.
پس معلوم مى شود گناه استماع و گوش دادن به موسیقى مطرب و متناسب با مجالس گناه و لهو و لعب بسیار بزرگ است ، اما با همه بزرگى اش با توبه پاك مى شود.
قسمت دیگر از گناهان نیز حق الله است ؛ منتهى با این تفاوت كه جبران پذیر است و مى توان قضاى آن را به جا آورد؛ مثلا اگر كسى نمازش را نخواند گناه بزرگى كرده است و شاید گناهى بالاتر و بزرگ تر از آن نباشد.
زراره یا پسر زراره مى گوید: رفتم خدمت امام صادق (علیه السلام ) و عرض ‍ كردم : یابن رسول الله ! گناهان كبیره را برایم بشمارید، فرمودند گناهان كبیره هفت تا است كه از این گناهان بزرگ تر نداریم :
1 - كفر به خدا، 2 - قتل نفس ، 3 - عاق والدین ، 4 - خوردن ربا، 5 - خوردن مال یتیم ، 6 - تعرب بعد الحجرة (یعنى انسان برود به جایى كه نتواند دینش را حفظ كند) 7 - فرار از جنگ .
عبدالله بن زراره تعجب كرد و دید كه امام (علیه السلام ) تارك صلاة را جزء اینها نشمرد، لذا پرسید یابن رسول الله ، اگر كسى نماز نخواند گناهش بزرگ است یا این كه مال یتیم بخورد؟ حضرت فرمودند: كسى كه نماز نخواند گناهش بزرگ تر است . گفت : یابن رسول الله اگر چنین است ، پس چرا نماز را نشمردى ؟ امام (علیه السلام ) فرمود: اول چیزى كه شمردم چه بود؟ گفت كفر به خدا، فرمود: كسى كه نماز نخواند همان اولى است ، یعنى كافر است من ترك الصلاة متعمدا فقد كفر(138)
كه معناى كفر در اینجا این است كه در دنیا مى شود چیزى به او فروخت و چیزى از او خرید و مى شود به او زن داد و از او زن گرفت (البته زن دادن نهى شده است ) اما در آخرت تارك الصلاة در زمره یهودیانست و با غیر مسلمانهاست .
امام صادق (علیه السلام ) در حال احتضار بود كه دستور داد تمام قوم و خویشان دورش جمع شوند، آخرین جمله اى كه فرمود: این بود كه :
لا تنال شفاعتنامن استخف بالصلاة ؛(139)
شفاعت ما نمى رسد به كسى كه نماز را سبك بشمرد.
سبك شمردن نماز، به معناى نخواندن آن نیست بلكه خواندن با عجله و بدون تانى و یا به تاخیر انداختن و اول وقت نخواندن است . نمازى كه در فرد نمازگزار تاثیر بگذارد و او را از فحشا و منكرات باز ندارد، نماز سبك و بى وزن و مقدار است .
قرآن مى فرماید:
فویل اللمصلین الذین هم عن صلوتهم ساهون (140)
پس واى بر نمازگزاران كه از نمازشان غافلند.
امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:
ویل چاهى است در جهنم ، آنان كه نماز را سبك مى شمارند جایگاهشان در آن چاه است .
بنابراین گناه بسیار بزرگ است اما اگر توبه كند، گویى گناه را مرتكب نشده است ، تنها فرقى كه با قسم اول دارد این است كه توبه در این جا مثل توبه دروغ گفتن ، شراب خوردن ، قمار بازى كردن و سار و آواز شنیدن نیست بلكه در این جا باید تمام نمازهایش را قضا كند.
اگر كسى عمدا روزه ماه مبارك رمضان را بخورد گناه بسیار بزرگى را مرتكب شده است ، به حدى كه اگر حاكم شرع ببیند واجب است در روز اول بر او 25 تازیانه بزند، روز دوم باز اگر دید باید 25 تازیانه به او بزند و روز سوم اگر روزه اش را علنى بخورد باید او را اعدام كنند. روزه خوارى با این همه اهمیتش با توبه آمرزیده مى شود. (البته به شرط این كه قضایش را بگیرد).
قسم دوم گناهان هم مرتبط با حق الناس است كه این هم دو قسم است : یكى مربوط به مال مردم است كه گناهش بسیار بزرگ است به حدى كه باید به خداوند پناه ببریم . در روایت آمده است كه در روز قیامت چهل نماز مقبول را به كسى مى دهند كه یك درهم از كسى طلب دارد و خداوند قسم خورده است كه : ((به عزت و جلالم سوگند از مال مردم نخواهم گذشت .))
دیگرى هم مربوط به شخصیت و آبروى افراد است ؛ یعنى گناهى است كه با آن آبروى یك فرد محترم از بین رفته است ؛ در این صورت توبه هنگامى پذیرفته مى شود كه حلالیت بطلبیم و به هر صورت ممكن ، آبرو و شخصیت او را اعاده نماییم . كاركنان ادارات باید نیك بدانند كه با هر دو حق ، به ویژه حق الناس ، سر و كار دارند.
قرآن مى فرماید:
انما التوبة على الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب ...(141)
توبه نزد خداوند، تنها براى كسانى است كه از روى نادانى مرتكب گناه مى شوند سپس به زودى توبه مى كنند.
پس اگر كسى از روى عمد مرتكب گناه شود توبه اش پذیرفته نیست و اگر كسى بخواهد توبه اش پذیرفته شود باید فورا توبه كند ((و امروز و فردا نكند تا دم مرگ )) در غیر این صورت توبه اش قبول نیست .
قال انى تبت الان و لا الذین یموتون و هم كفار؛(142)
توبه كسانى كه گناه مى كنند تا وقتى كه مرگ یكى از ایشان در رسد مى گوید: اكنون توبه كردم قبول نیست و نیز توبه كسانى كه در حال كفر مى میرند.
خداوند در دو مورد توبه را قبول نمى كند: یكى توبه اى كه دم مرگ باشد و دیگرى مردن در حالت كفر.
در این جا سوالى پیش مى آید و آن این كه آیا این مطالب با سخنان گذشته منافات ندارد كه گفتید گناه انسان هرچه بزرگ باشد، هر وقت توبه كند، توبه اش قبول است .
براى فهم مطلب توضیحى لازم است :
افرادى كه در حال كفر بمیرند و معاند باشند بهشت نخواهند رفت و اگر معاند نباشند نه به بهشت مى روند و به به جهنم ، زیرا جهنم براى معاند و لجوج است ، كافرانى كه در جهل مركب باشند و بمیرند نه به بهشت مى روند و به به جهنم ، ولى چیزى كه هست این كه توبه آنان نیز قبول نمى شود، در روز قیامت عفو و رحمت و شفاعت براى غیر كافر و غیر مشرك است ، زیرا آنان استعداد شفاعت و مورد عفو قرار گرفتن را ندارند.
و لا یدخلون الجنة حتى یلج الجمل فى سم الخیاط؛(143)
كافران و متكبران به بهشت نمى روند مگر آن كه شتر در سوراخ سوزن داخل شود.
چرا توبه دم مرگ قبول نمى شود؟
هنگام مرگ پرده ها بالا مى رود و شخص عملش را مى بیند، همچون شخص محكوم به اعدام كه پاى دار مى آید، چنین كسى پشیمان است اما نه از گناه ، بلكه اظهار پشیمانى مى كند تا از مرگ خلاص شود و اگر همان جنایت كار را آزاد كنند، باز همان آدم اول است .
قرآن مى فرماید:
قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما تركت كلا انها كلمة هو قائلها؛(144)
مى گوید: پروردگارا، مرا باز گردانید شاید من در آن چه انجام نداده ام كار نیكى صورت دهم ، نه چنین است ، این سخنى است كه او گوینده آن است .
بنابراین آن گاه كه پاى انسان در تله و دام گیر كند و پشیمان شود سودى ندارد، زیرا كه این پشیمانى ، به معناى توبه نیست ، توبه آن است كه در انسان تلاطم و تحول درونى ایجاد شود، از گناه در محضر خدا خجلت زده گردد.
به پیامبر اسلام عرض كردند كه جوانى در حال احتضار است و وضعش ‍ بسیار بد است ، حضرت به بالینش آمده و فرمودند: جوان ! بگو ((لا اله الا الله )) نتوانست بگوید، گناه چشم و گوش او را كور و كر كرده بود، پیامبر پرسیدند: این جوان مادر دارد؟ گفتند: بله یا رسول الله ! فرمود: بگویید بیاید، وقتى مادرش آمد حضرت فرمود: از جوانت راضى هستى ؟ گفت : نه یا رسول الله ! آدم بدى بود.
حضرت فرمود: از او راضى باش ، و بالاخره پیامبر دل آن مادر را به دست آورده و از جوان راضى اش كرد، بعد فرمود: جوان بگو ((لا اله الا الله )) چشمانش باز شد گفت ((لا اله الا الله )) پیغمبر فرمودند: چه مى بینى ، گفت : یك آدم بد هیكل بسیار مخوف و وحشتناك كه دست بر گلویم گذاشته و فشار مى دهد، به طورى كه نمى توانم حرف بزنم ، پیامبر فرمود: بگو:
یامن یقبل الیسیر ویعفو عن الكثیر، اقبل منى الیسیر واعف عنى الكثیر؛(145)
اى خدایى كه اعمال كوچك را قبول مى كنى و از گناهان بزرگ مى گذرى ، از من اعمال كوچكم را بپذیر و از گناهان بزرگم درگذر.
جوان این مطلب را زمزمه كرد پیامبر پرسیدند چه مى بینى ؟ گفت : یا رسول الله آن آدم وحشتناك رفت و یك آدم مهربان و خوش سیما در بالاى سرم نشسته و به من محبت مى كند. حضرت فرمودند: آن جمله را تكرار كن و او آن جمله را زمزمه كرد و از دنیا رفت .
پس این قسم از توبه ها توبه دم مرگ نیست بلكه یك توبه واقعى است چرا كه آن جوان از درون متحول شد، توبه دم مرگ كه مورد قبول واقع نمى شود، توبه فرعون است .
يکشنبه 20/5/1392 - 12:40
اخلاق
از چگونگى رسیدگى به اعمال منصب داران و مسئولان و كیفیت حساب كشى از آنان سخن گفتیم ، اینك در همین خصوص باید بگوییم كه هرگونه كردار نیك و بد ما به تناسب خود، صورت بندى مى شود و براى همیشه باقى مى ماند و همین است معناى تجسم اعمال ؛ یعنى عمل یك انسان خدمت گزار و صادق است كه بهشت را براى او ایجاد كرده و عكس آن نیز در مورد انسان گناه كار صادق است .
این بحث براى كاركنان ادارات و مسئولان از این جهت حائز اهمیت است كه خاصیت كنترل كنندگى دارد؛ یعنى هر مسئول و كارمندى مى فهمد كه تمامى كردارهایش ثبت و ضبط مى شود و در قیامت در جلو چشمانش ‍ تجسم مى یابد. اگر این نكته را فهمید و به آن متذكر شد، دیگر خطا نمى كند، رشوه نمى گیرد و به حیف و میل اموال مردم و اختلاس نمى اندیشد. فكر قیامت و حساب و كتاب و تجسم اعمال او را از این كارها باز مى دارد.
اقسام تجسم عمل
تجسم عمل ، سه قسم است :
1 - در دنیا: از قرآن استفاده مى كنیم كه سرنوشت و سعادت یا شقاوت آدمى در این دنیا مرهون افكار، گفتار و كردار اوست و ملكاتش براى او سرنوشت ساز است ؛ یعنى اگر افكار، سخن و كردار انسان صحیح و الهى باشد سعادتمند و رستگار و عاقبت به خیر خواهد شد و اگر ملكات رذیله بوده و گفتار، كردار و اعمالش ناشایسته و غیر الهى باشد، شقاوت ، عاقبت به شرى و آتش جهنم گریبانگیرش خواهد شد.
قرآن كریم مى فرماید:
و من یشرك بالله فكانما خرمن السماء فتخطفه او تهوى به الریح فى مكان سحیق ؛(114)
و هر كس به خدا شرك ورزد چنان است كه گویى از آسمان فرو افتاده و مرغان شكارى او را ربوده اند یا باد او را به جایى دور افكنده است .
شرك در این جا شرك عملى است ، یعنى زندگى انسان هاى فاسق و شقى ، همراه با ناراحتى و غم و غصه و توام با وحشت و اضطراب است . غم گذشته ها را مى خورند، از آینده نگرانى دارند، هنگام خواب ، خوردن و در موقعیت هاى دیگر، همیشه مضطرب و نگرانند.
اما انسان هاى خوب به عكس انسان هاى بد و پست ، به فرموده قرآن علاوه بر این كه به بهشت مى روند در این دنیا نیز یك زندگى پاك و با عزت دارند:
من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مومن فلنحیینه حیوة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ماكانوا یعملون ؛(115)
هر كس - از مرد یا زن - كار شایسته كند و مومن باشد قطعا او را با زندگى پاكیزه اى حیات حقیقى بخشیم و مسلما به آنان بهتر از آن چه انجام مى دادند پاداش خواهیم داد.
در سوره دیگر مى فرماید:
لا یزال الذین كفروا تصیبهم بما صنعوا قارعة او تحل قریبا من دارهم ؛(116)
و كسانى كه كافر شده اند پیوسته به سزاى آن چه كرده اند مصیبت كوبنده اى به آنان مى رسد یا نزدیك خانه هایشان فرود مى آید.
افرادى كه كفر عملى دارند، مثلا نماز نمى خوانند، روزه نمى گیرند و خلاصه واجبات را ترك مى كنند و مرتكب محرمات مى شوند انسان هاى شرور و ظالمند و به جامعه با عینك بدبینى مى نگرند گفتار و كردارشان با مردم ناشایسته و غیر اسلامى است .
زندگى توام با گناه ، بدبختى و فلاكت است و نباید فریب وضع ظاهرى آنها را خورد، چرا كه همین جاه و جلال ظاهرى براى او نقمت و دردسر است . قرآن مى فرماید:
فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم انما یرید الله لیعذبهم بها فى الحیوة الدنیا؛(117)
اموال و فرزندانشان تو را به شگفتى و تعجب نیاورد، جز این نیست كه خدا مى خواهد در زندگى دنیا به وسیله این ها عذابشان كند.
مال و ریاست زمانى خوب است كه خوشى و سعادت به دنبال داشته باشد و انسان را عاقبت به خیر نماید، یعنى در راه رضاى خدا به كار رود و در روز حساب نجات بخش انسان باشد.
2 - تجسم اعمال به معناى دوم هم این است كه : اگر كسى اهل بهشت است ، عمل او است كه براى او بهشت پر نعمت شده است و اگر كسى اهل جهنم است و مار و عقرب او را احاطه كرده ، آن نیز همان اعمال اوست .
پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
الدنیا مزرعة الاخرة ؛
دنیا كشتزار آخرت است .
انسان در این دنیا هرچه كشت كند، در عالم آخرت همان را برداشت مى نماید و خلاصه این كه نعمت هاى بهشت اعمال خود انسان هاست :
كلوا و اشربوا بما اصلحتم ؛
بخورید و بیاشامید آن چه را كه خود تهیه نموده و فرستاده اید.
هم چنین است آتش جهنم كه آن هم ساخته دست خود ما است ؛ زقوم و حمیم را خود تهیه مى كنم به جهنمیان خطاب مى شود:
فذوقوا العذاب ذلك بما قدمت ایدیكم ؛(118)
بچشید عذاب را، این چیزى است كه خود تهیه كرده و فرستاده اید.
3 - نوع سوم تجسم اعمال ، تبدیل عمل به موجود متناسب با عمل است ؛ توضیح آن كه : مرحوم صدرالمتالهین در آسفار، تناسخ را رد مى كند؛ معناى تناسخ این است كه یك عده اى از فلاسفه ، از روان شناسان و روان كاران ، مخصوصا كسانى كه ادعاى احضار روح دارند، مى گویند: هرگاه انسان بمیرد روح او بر جسم دیگرى منتقل مى شود. بنابراین قول ، اكنون روح ما كه در این جا نشسته ایم روح انسان هاى قبلى است و زمانى كه از دنیا برویم روحمان به اجسام دیگرى منتقل مى شود.
بعضى معتقدند كه اگر انسان بدكار باشد، روح او به جسم حیوانى یا آدم بدبختى ، و اگر خوشبخت ، باشد روحش به یك حیوان خوبى كه براى مردم نافع است منتقل مى شود، و اگر آدم خوبى باشد روحش به كالبد آدم مقدسى ، خواهد رفت . این معناى ((تناسخ )) است . مرحوم صدر المتاءلهین تناسخ را باطل مى كند و با مبانى فلسفى مى گوید: تناسخ محال است ؛ یعنى اگر چیزى بخواهد از فعل به قوه برگردد این محال است .
قرآن مى فرماید: بعضى در قبر مى گویند: ما را برگردانید تا آدم خوبى شویم خطاب مى شود محال است كه برگردید.
قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما تركت (119)
پروردگارا، مرا بازگردانید شاید من در آن چه وانهاده ام كار نیكى انجام دهم . بعد مى فرماید: اى انسان ! تو برزخى دارى كه روح تو تا روز قیامت در عالم برزخ است .
مرحوم صدر المتالهین از دیدگاه فلسفى ثابت مى كند كه تناسخ محال است ، بعد هم براى اثبات محال بودن تمسك به قرآن مى كند و مى فرماید: از قرآن یك تناسخ دقیق و لطیفى استفاده مى كنیم كه این از شاهكارهاى قرآن است ، پس ادعاى كشف شهود مى كند و مى گوید در عالم كشف این تجسم عمل به معناى سوم دیده شده و آن گاه اقامه برهان مى كند.
تناسخى كه ملاصدرا مى گوید الان مورد بحث ما است و آن این است كه اعمال ما براى ما ملكه مى سازد؛ یعنى گفتار، كردار، تخیل ها و افكار ما برایمان ملكه مى سازد، آن ملكات و حالات هم براى ما هویت ایجاد مى كند، یعنى اگر اعمال ، گفتار، پندار و افكار كسى نیك باشد بلكه خیر خواهى براى او درست مى شود و به طور خودكار آدم خیرخواهى مى شود.
در روایات آمده است كه در روز قیامت وقتى وارد صف محشر شدى ، بعضى از انسان ها را مى بینى كه مثل ماه مى درخشند، یعنى یك انسان كاملى وارد محشر مى شود كه چشم ها همه به او خیره مى شود، لذا اعمال خوب ، عبادت ها و خدمت به خلق خدا براى شما ملكه و ملكه هم برایتان انسانیت ساخته و شما را در انسانیت شكوفا كرده است . اما اگر گفتار شما در زندگى ، نیش زدن و زخم زبان ، استهزا، عیب جویى و غیبت ، تهمت ، شایعه و دروغ باشد، یا كردار شما ظلم و جنایت باشد. این ظلم ها، كم كم براى شما حالت مى سازد؛ یعنى شما دیگر به طور ناخودآگاه حالت درندگى و بدخویى پیدا مى كنید. در اثر زیادى گناه - به قول روان كاوها - براى انسان حالت سادیسمى پیدا مى شود به طورى كه از ظلم كردن لذت مى برد.
آدم هاى متكبر كه تكبر در دلشان رسوخ كرده است به صورت پلنگ ، آن هایى كه سرو كارشان با فیلم ها و موسیقى هاى مبتذل و با زن هاى همه جایى و با جلسه هاى فساد است به صورت میمون ، انسان هاى منافق به صورت روباه در مى آیند. اگر كسى چشم بصیرت و ملكوتى داشته باشد در همین دنیا مى بیند كه فلانى میمون و آن دیگرى روباه و سومى سگ است و...
ملاصدرا، روایتى در اسفار آورده است كه راوى مى گوید:
روزى خدمت امام صادق (علیه السلام ) بودم ، در حالى كه هر دو طواف كرده بودیم در گوشه اى نشسته و به مطاف نگاه مى كردیم ؛ خطاب به امام صادق (علیه السلام ) عرض كردم : یا بن رسول الله ! ما اكثر الحجیج ! چقدر حاجى فراوان است ! حضرت تبسمى كرده و فرمودند:
ما اكثر الضجیج و اقل الحجیج ؛(120)
حاجى كم است و سر و صدا زیاد است .
در این حین نفهمیدم كه امام (علیه السلام ) چه مى فرماید، لذا امام (علیه السلام ) چشم ملكوتى به من عطا كردند و فرمودند: نگاه كن ، از میان انگشتان دست مباركش به طرف مطاف نگریستم ؛ دیدم كه آدم بسیار كم است و هرچه هست حیوان است ، به صورت هاى موش ، گاو و پلنگ و خرگوش و...
روزى عایشه خدمت پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نشسته بود كه زنى آمد و از پیامبر مسئله اى پرسید، پیامبر جوابش را داد، وقتى زن رفت عایشه غیبت او را كرد و گفت : یا رسول الله چه زن كوتاه قدى بود! تا غیبت كرد رنگ مبارك پیامبر تغییر كرد و فرمود: عایشه ! چرا غیبت كردى ؟ چرا چیزى گفتى كه اگر نزد خودش مى گفتى به او بر مى خورد، چرا شخصیتش را كوبیدى ؟ زود استفراغ كن ؛ در این هنگام ، حالت استفراغ براى عایشه پیدا شد و مقدارى گوشت گندیده از دهانش بیرون افتاد، گفت : یا رسول الله ! من گوشت نخورده بودم ، این چه بود؟!
حضرت فرمود: مگر قرآن نخوانده اى كه مى فرماید:
و لا یغتب بعضكم بعضا ایحب احدكم ان یاءكل لحم اخیه میتا فكر هتموه ...؛(121)
و بعضى از شما غیبت بعضى نكند آیا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد، از آن كراهت دارید...
قرآن مى فرماید: روز قیامت پرده ها كنار مى رود: فكشفنا عنك غطائك فبصرك الیوم حدید(122) آن كسى كه سگ است از الان سگ است ، منتهى پرده رویش را پوشانده است و چشم ملكوتى نیست كه ببیند، روز قیامت چشم ها تیز بین و حقیقت بین مى شود و آن گاه خودش را مى بیند كه آدم است یا نه ، دیگران همه او را مى بینند كه آدم است یا نیست .
به فرموده قرآن داد و فریاد و خدا خداى بعضى از جهنمیان بلند مى شود و به آنان خطاب مى شود: اخسئوا فیها و لا تكلمون (123) در آن گم شوید و با من سخن مگویید. عرب وقتى بخواهد سگ ها را از خود دور كند مى گوید: ((اخسوا)).
روایتى است از امام حسین (علیه السلام ) كه همین روایت از امام سجاد (علیه السلام ) نیز نقل شده است كه مى فرماید:
اجتنب الغیبة فانها ادام كلاب النار؛(124)
از غیبت بپرهیز، چرا كه آن ، خورش سگ هاى جهنم است .
استاد بزرگوار ما رهبر عظیم الشاءن انقلاب (قدس سره ) در درس هاى اخلاقى خود حداقل سالى یك یا دو مرتبه این ورایت را به ما تذكر مى داند. آرى ، آن كه غیبت كند، چنین كارى برایش ملكه مى سازد و این ملكه او را به صورت سگ مى كند. این سگ در جهنم گرسنه مى شود و غذا مى خواهد، در این حالت همان غیبت هایى كرده ؛ یعنى همان گوشت هاى گندیده اى كه خورده ، در جهنم برایش غذا مى شود.
خوى هاى زشت ، گرگ مى شود و انسان را در قبر مى درد. گرگ ها از كجا مى آیند و چه كسى آن ها را درست مى كند؟ آن ها نتیجه بد اخلاقى ها، ظلم ها، جنایت ها، رشوه ها، رباها، مال مردم خوردن ها و بالاخره تجاوزها است .
قرآن مى فرماید: دسته اى از مردم به صورت الاغ وارد محشر مى شوند:
واما الذنى شقوا ففى النار لهم فیها زفیر وشهیق ؛(125)
و اما كسانى كه تیره بخت شده اند در آتش فریاد و ناله اى دارند.
یعنى آنانى كه شقاوت دارند، آنان كه در دنیا به مردم ، انسانیت و نسبت به خدا و اسلامشان بى تفاوت بوده اند، آنان شقى هستند و شقى ها به جهنم مى روند. سپس مى فرماید شقى ها به صورت الاغ محشور مى شوند لهم فیها شهیق و زفیر الاغ وقتى صدا مى كند آن لحظات آخر را ((شهیق )) و آه ناله اش را ((زفیر)) مى گویند: كسى كه در این جا بى جا صدا مى كند، شخصیت دیگران را مى كوبد، شایعه پراكنى مى كند و بالاخره بدون استدلال مى شنود و بدون استدلال نقل مى كند. همچون الاغى است كه بى جا عرعر مى كند.
قرآن مى فرماید: انسان هاى لجوج ، آنان كه زیربار حق نمى روند و گوششان به حرف حق بدهكار نیست ، وارونه در صف محشر حاضر مى شوند، یعنى پاها بالا و سر روى زمین ، همان گونه كه این جا وارونه است آن جا نیز وارونه است و نحشر هم یوم القیامة على وجوههم ثم بكم عمى ... این گروه در حالى مى آیند كه هم كورند و هم كر و هم گنگ ، كسى كه حق و عدالت را نمى تواند ببیند، كسى كه عدالت و حق را مى بیند و پا روى آن مى گذارد روز قیامت اعمى و كور محشور مى شود، یعنى عملش مجسم مى گردد.
خلاصه این كه باید گفت : آخرت با دنیا یك سكه است و دورو دارد، این رو دنیا و آن رو آخرت ، این جا ظاهر است و آن جا واقع ، این جا مجاز است آن جا حقیقت . كسى كه این جا سگ است و مردم را بى جهت مى آزارد، آن جا نیز سگ است ، كسى كه این جا حالت درند خویى دارد، آن جا گرگ محشور مى شود.
خلاصه مطلب این كه بكوشیم با خدمت به مردم و روان تر كردن كار آن ها، حالت ملكه خدمت گزارى در خود ایجاد كنیم و در قیامت ، اعمالمان به صورت نیكو و پسندیده ، مجسم شود. براى كارگزاران و كارمندان اندوخت زاد و توشه براى آخرت به این است كه روند كارهاى ادارى را سالم سازند و عناصر مخربى چون رشوه خوارى ، برخوردارى از امتیاز ویژه ، پارتى بازى ، قانون شكنى و سهل انگارى در كار مردم را از میان بردارند.
در یك فضاى سالم ادارى است كه مى توان به طور صحیح خدمت كرد و دوستان و همكاران را به خدا و آخرت فرا خواند. هر گامى كه در این جا بر مى داریم در واقع آجرى از بناى شخصیت و هویت خود را ساخته ایم .
نام كتاب : اخلاق در اداره
نویسنده : آیت الله حسین مظاهرى
يکشنبه 20/5/1392 - 12:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته