رسول
خدا (ص) فرمود: بزودى پارهاى از بدن من در زمین خراسان دفن مىشود، هیچ
غمگینى او را زیارت نمىکند، مگر آن که خدا غمش را زایل مىکند و هیچ
گناهکارى او را زیارت نمىکند، مگر آن که خدا گناهانش را مىآمرزد.
| |
ü دعاى مستجاب
1-
آل برمک، مخصوصاً یحیى بن خالد بر مکى براى حفظ حکومت و مقام خویش هارون
عباسى را وادار کردند تا موسى بن جعفر (ع) را شهید کرد، بدین سبب امام رضا
(ع) در مکه به آنها نفرین کردند، حکومت و مقامشان تار و مار گردید.محمد بن
فضیل گوید: ابوالحسن رضا (ع) را دیدم، در عرفات ایستاده و دعا مىکرد. بعد
سرش را پایین انداخت، (گویى چیزى به قلب مبارکش الهام شد) که وى علت سر به
زیر انداختن را پرسیدند؟
فرمود:
به برامکه نفرین مىکردم که سبب قتل پدرم شدند.خداوند امروز دعاى مرا
درباره آنها مستجاب کرد، امام از مکه برگشت، چیزى نگذشت که در همان سال،
هارون بر آنها خشم گرفت وتار و مارشان کرد، 1جعفر برمکى شقه شد، پدرش یحیى
به زندان رفت، بطورى متلاشى شدند که مایه عبرت مردم گشتند.
ü علم غیب
2-
حسن بن على بن وشا از مسافر نقل مىکند: با ابوالحسن الرّضا (ع) در «منى»
بودم، یحیى بن خالد با گروهى از آل برمک از آنجا گذشتند. امام صلوات الله
علیه فرمود: بیچارهها نمىدانند در این سال چه بلایى به سرشان خواهد آمد،
بعد فرمود: بدانید عجیبتر از این آن است که من با هارون مانند این دو
انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارک را در کنار هم گذاشت. مسافر
گوید: والله من معنى این کلام را نفهمیدم مگر بعد از آنکه امام را در طوس
در کنار قبر هارون دفن کردیم. 2
ü لقب رضا ازخدا است
3-
ابونصر بزنطى رضوان الله علیه گوید: به امام جواد صلوات الله علیه گفتم:
قومى از مخالفان شما مىگویند: پدرت صلوات الله علیه را مأمون، رضا لقب
داد، که به ولایت عهدى راضى شد. فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهکار
شدهاند. پدرم را خداى تعالى رضا لقب داده است زیرا که به خداوندى خدا در
آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضى بود.
گفتم:
مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آرى. گفتم: پس چرا فقط پدرت به این
لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از
وى راضى شدند و چنین چیزى براى پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به
رضا ملقب گردید. 3ناگفته نماند: مخالفان خواستهاند با این طریق منقصتى بر
آن حضرت فراهم آوردند، ولى چنانکه دیدیم این لقب از جانب خدا بوده است،
درست است که همه امامان صادق، کاظم، رضا، جواد و هادى و... بودند ولى براى
هر یک بمناسبتى لقب بخصوص تعیین گشته است .
ü حضرت ابوالحسن رضا (ع) در«نیاج»
4-
ابو حبیب نیاجى 4 گوید: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به «نیاج» آمد و
در مسجدى که حاجیان هر سال مىآمدند نشست گویا محضر ایشان رفته و سلام کرده
و مقابلش ایستادم، در پیش آن حضرت طبقى از برگ درختان خرماى مدینه بود و
در آن خرماى صیحانى داشت. گویا رسول خدا مشتى از آن خرما را به من داد،
شمردم هیجده تا بود، - پس از بیدارى - خوابم را چنین تأویل کردیم که هیجده
سال عمر خواهم کرد.
بعد
از بیست روز در زمینى بودم که براى زراعت آماده مىکردند، مردى پیش من آمد
گفت: حضرت ابوالحسن رضا (ع) به «نیاج» آمده و الان در مسجد نشستهاند. در
این بین دیدم که مردم به دیدار آن حضرت مىروند، من هم به زیارت آن بزرگوار
شتافتم، دیدم در محلى نشسته که رسول خدا (ص) را در آنجا دیده بودم، زیر آن
حضرت حصیرى بود مانند حصیرى که در زیر جدش بود. و در پیش وى طبقى از برگ
درخت خرما و در آن خرماى صیحانى قرار داشت .سلام کردم، جواب سلامم را داد و
از من خواست نزدش بروم، مشتى از خرما به من داد که شمردم هیجده تا بود،
گفتم: یابن رسول الله (ص)! زیاد بدهید، فرمود: اگر رسول خدا (ص) زیاد داده
بود ما هم زیاد مىدادیم «فقال لوزادکَ رسولُ اللّه لزدْناکَ» 5.
ü فضایل امام رضا(ع)اززبان ابراهیم بن عباس
5-
ابراهیم بن عباس گوید: امام رضا (ع) نشد که به کسى در سخن گفتن ظلم یا جفا
کند، هر که با او سخن مىگفت، کلام او را قطع نمىکرد و مجال مىداد تا
آخر سخنش را بگوید. اگر کسى حاجت پیش او مىآورد در صورت امکان ابداً او را
رد و مأیوس نمىکرد. ندیدم که در پیش کسى پایش را دراز کند، و ندیدم در
پیش کسى تکیه کند. ندیدم که به کسى از غلامانش فحش بدهد، ندیدم که آب دهان
را به زمین اندازد، و ندیدم که با صدا و قهقهه بخندد بلکه فقط تبسم مىکرد.
چون
سفره طعام را باز مىکردند همه خدمتکاران و غلامانش را و حتى دربان را با
خود در سر سفره مىنشانید. شبها کم مىخوابید، بیشتر بیدار مىماند، اکثر
شبها از اول تا آخر احیا مىکرد، بسیار روزه مىگرفت، در هر ماه سه روز
روزه از وى فوت نمىشد. مىگفت : این روزه همه عمر است «ذلک صومُ الدّهر»
.6 در پنهانى بسیار احسان مىکرد و صدقه مىداد، این کار را بیشتر در شبهاى
ظلمانى انجام مىداد، هر که گوید: نظیر او را در خوبى دیدهام، باور نکنید
7.
ü مبارزه با اسراف
6-
روزى غلامانش میوهاى را خوردند ولى آن را تمام نخوردند و مقدارى مانده به
دور انداختند، امام صلوات الله علیه بر آنها بر آشفت و فرمود: سبحان الله،
اگر شما بى نیاز هستید دیگران بدان نیازمندند، بجاى انداختن، به مستمندان
انفاق کنید، «سبحان الله ان کنتم استغنیتم فان اُنا ساً لم یستغنوا
اطعموه من یحتاج الیه» 8.
ü علم غیب
7-
محمد بن سنان گوید: به آن حضرت عرض کردم: خودت را به امامت و پیشوایى
مشهور کرده و در جاى پدرت نشستى حال آن که از شمشیر هارون خون مىریزد؟!
فرمود: قول رسول خدا (ص) به من این جرأت را داده است، آن حضرت فرمود: اگر
ابوجهل مویى از سر من برکند، بدانید که من پیغمبر نیستم، و من مىگویم: اگر
هارون توانست مویى از سر من بگیرد بدانید که من امام نیستم. 9
ü فضیلت زیارت امام رضا(ع)
8-
رسول خدا (ص) فرمود: بزودى پارهاى از بدن من در زمین خراسان دفن مىشود،
هیچ غمگینى او را زیارت نمىکند، مگر آن که خدا غمش را زایل مىکند و هیچ
گناهکارى او را زیارت نمىکند، مگر آن که خدا گناهانش را مىآمرزد. «قال
رسول اللّه (ص) ستّد فَنُ بضعةٌ منى بخراسان مازارها مکروب الا نفس الله
کربه و لا مذنب الا غفرالله ذنوبه» 10زیارت ائمه علیهم السلام مانند توبه
از مکفرات است و مصداق: «ان الحسنات یذهبن السیئات» (هود: 114) مىباشد،
رسول خدا (ص) این کلام را در وقتى فرموده که هنوز پدر و مادر امام هم به
دنیا نیامده بودند.
امام
جواد صلوات الله علیه به داوود صرمى فرمود: «من زار ابى فله الجنة» .11 هر
که قبر پدرم را زیارت کند اجرش بهشت است .و در روایت دیگرى فرمود: هر کس
قبر پدرم را عارفاً بحقه زیارت کند ازطرف خدا بهشت او را ضمانت مىکنم:
«قال ابوجعفر محمد بن على الرضا (ع) ضمنت لمن زار قبر ابى (ع) بطوس عارفاً
بحقه الجّنةَ على اللّه عزوجل» 12.
ü سخنى گهربار
9-
ثامن الائمه صلوات الله علیه فرمود: مؤمن، مؤمن (واقعى) نمىشود مگر آن که
در وى سه سنت (عادت و کار) باشد: سنتى از پروردگارش ،سنتى از پیامبرش و
سنتى از امامش. اما خصلتش از پروردگار آن است که اسرار مردم رإ؛ّّ مخفى
بدارد و افشا نکند و اما خصلتش از پیامبر آن است که با مردم مدارا کند، و
امام خصلتش از امام آن است که در ضررهاى بدنى و مالى صبر و استقامت داشته
باشد. «قال الرضا (ع) لایکون المؤمن مؤمناً حتّى یکونَ فیه ثلاث خصالٍ:
سنةٌ من ربه و سنة من نبیه و سنة من ولیّه، فاما السّنةُ من ربه فکتمان
السر و اما السنة من نبیه فمداراة الناس و اما السنة من ولیّه فالصبر فى
الباساء والضراء» تحف العقول: ص 442.
ü احسان
10-
مردى به محضر حضرت رضا (ع) آمد و گفت: به اندازه مروت خویش به من احسان
کن، فرمود: نمىتوانم (زیرا مروت امام خارج از حد بود). گفت: پس بقدر مروت
من احسان کن، امام فرمود: آرى، بعد به غلامش فرمود: دویست دینار به او
بده.امام در روز عرفه در خراسان همه مالش (شاید نقدینه باشد) را احسان کرد و
به اهل نیاز تقسیم فرمود. فضل بن سهل گفت: این غرامت و اسراف است. فرمود:
نه، بلکه غنیمت است، آنچه را که در آن پاداش و کرامت هست، غرامت مشمار.13
ü على بن موسى عالم آل محمد
11-
موسى بن جعفر صلوات الله علیه به پسرانش مىفرمود: برادرتان على بن موسى
عالم آل محمد است، از او از دینتان بپرسید، آنچه مىگوید حفظ کنید، من
ازپدرم امام صادق (ع) دفعات شنیدم مىگفت: عالم آل محمد در صلب تو است اى
کاش او را درک مىکردم، او همنام امیرالمؤمنین على است. .14 امام صادق
صلوات الله علیه در 25 شوال 83 هجرى از دنیا رفت، امام رضا (ع) بعد از 16
روز در 11 ذوالقعده همان سال به دنیا آمد.
ü تواضع
12-
مردى از اهل بلغ گوید: در سفر خراسان در خدمت امام رضا (ع) بودم .روزى
طعام خواست، همه خدمتکاران از سیاهان و دیگران را کنار سفره جمع کرد، گفتم:
فدایت شوم ،بهتر آن است که آنها در خوان دیگرى بخورند. فرمود: آرام باش
پروردگار همه یکى است، مادرمان حوا و پدرمان آدم یکى است، مجازات بسته به
اعمال است «فقال: مه ان الرّبّ تبارک و تعالى واحد، والام واحدة والاب واحد
و الجزاء بالاعمال» 15.
ü بنده نوازى
13-
امام صلوات الله علیه به غلامانش گفته بود: در وقت طعام خوردن اگر بالاى
سرتان هم بایستم قبل از تمام کردن طعام برنخیزید، یاسر گوید: گاهى بعضى از
ما را صدا مىکرد، مىگفتند: مشغول طعام خوردنند، مىفرمود: پس بگذارید
طعامشان را تمام کنند: «قال: ان قمت على رؤوسکم و انتم تاکلون فلاتقوموا
حتى تفرغوا». 16
ü توحید
14-
بزنطى علیه الرحمة نقل مىکند: مردى از ماوراء نهر بلخ خدمت امام رضا (ع)
آمد و گفت: از شما سؤالى مىکنم اگر جواب دادید به امامتان معتقد خواهم
بود، حضرت فرمود: از هر چه مىخواهى بپرس.گفت: مرا از خدایت خبر بده، در
کجا بوده و چطور بوده و بر چه چیز تکیه کرده بوده است؟ امام (ع) فرمود:
«انّ اللّه اَیّنَ الأَینَ بلاأینٍ و کَیّفَ الکْیفَ بلا کیفٍ و کان
اعتمادُه على قدرته» .
یعنى
خداوند به وجود آوردنده مکان است بى آنکه مکانى داشته باشد و به وجود
آورنده کیفیت است بى آنکه کیفیتى داشته باشد و اعتمادش بر قدرتش بود، (خدا
لامکان است، مکان از عوارض جسم است، خدا جسم نیست، کیفیت، مخلوق خداست،
لازمهاش محدود بودن است، خدا بى انتها است، خدا بر قدرت خود ایستاده، هستى
را از جایى دریافت نکرده است).
آن
مرد چون این جواب را شنید برخاست، سر مبارک امام را بوسید و گفت: «اشهد ان
لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و ان علیا وصى رسول الله والقیّمُ
بعده بما أَقام به رسول الله و انّکم الائمة الصادقون و انک الخلف بعدهم»
17 ظاهراً آن مرد از فلاسفه بوده و از جواب امام (ع) پىبه دانایى و امامت
آن حضرت برده است .
ü معجزه اى از امام رضا (ع) و مجسم شدن عکسها
صدوق
رحمة الله علیه در عیون اخبار الرضا (ع) نقل مىکند: در عهد مأمون عباسى
که حضرت رضا (ع) ولیعهد بود، باران قطع گردید، مأمون از آن حضرت خواست
درباره باران دعا کند، امام فرمود: روز دوشنبه چنین خواهم کرد، رسول خدا
(ص) دیشب با امیرالمؤمنین به خواب من آمد و فرمود: روز دوشنبه به صحرا برو و
از خدا باران بطلب که خدا بر آنها باران خواهد فرستاد...
امام
به صحرا رفت و از خدا باران خواست، باران آمد و احتیاج مردم رفع گردید. 5
امام جواد صلوات الله علیه فرمود: بعضى از بدخواهان پدرم، به مأمون گفتند:
یا امیرالمؤمنین! به خدا پناه که تو شرافت عمیم و افتخار بزرگ خلافت را از
خاندان بنى عباس به خاندان علویان منتقل کنى!! بر علیه خود و خانوادهات
اقدام کردى. این جادوگر و فرزند جادوگران را آوردى، و او را پس از آن که
گمنام بود میان مردم شهرت دادى، آوازهاش را بلند کردى.دنیا را با این جادو
که در وقت دعایش باران آمد، پر کرد.
مرا
واهمه گرفت که خلافت را ازخاندان عباسى خارج گرداند، حتى وحشت کردم که با
سحر خود نعمت شما را زایل نموده و بر مملکت تو شورش بر پا دارد، آیا کسى بر
علیه خود چنین جنایتى کرده است؟!!مأمون گفت: این مرد در پنهانى مردم را به
سوى خویش دعوت مىکرد، خواستیم او را ولیعهد خود گردانیم تا مردم را به
سوى ما دعوت نماید و مردم بدانند که اهل حکومت و خلافت (دنیا دوست) است و
آنان که به وى فریفته شدهاند بدانند که در ادعاى خود از تقوا و فضیلت و
زهد صادق نیست! خلافت مال ما است نه مال او، ولى ترسیدیم که اگر او را به
حال خود رها کنیم، براى ما از جانب او وضعى پیش بیاید که جلوگیرى نتوانیم
کرد.
واکنون
که کرده خود را کردیم و به خطاى خود پى بردیم، مسامحه در کار وى ابداً روا
نیست، ولى مىخواهیم بتدریج او را در نزد رعیت چنان بنمایانیم که بدانند
لیاقت حکومت ندارد، آنوقت ببینیم با چه راهى بلاى او را از سر خود
مىتوانیم قطع نماییم.6آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! مجادله با او را به
عهده من بگذارید، تا خود و یارانش را مغلوب نمایم و احترام و عظمت او را
پایین آورم، اگر هیبت تو در سینهام نبود او را سر جاى خودش مىنشاندم. و
بر مردم آشکار مىکردم که از لیاقت ولایت عهدى که به او تفویض کردهاى قاصر
است .
مأمون
گفت: چیزى براى من محبوبتر از این کار نیست که به او اهانت و از قدرتش
کاسته گردد، گفت: پس بزرگان مملکت، فرماندهان، قضات، و بهترین فقهاء را جمع
نمایید، تا منقصت او را در پیش آنها روشن کنم، تا از مقامى که او را در آن
قرار دادهاى پایین آید.مأمون نامبردگان را جمع کرد، و در صدر مجلس نشست و
حضرت رضا (ع) را در مقام ولایت عهدى در طرف راست خود نشانید، پس از رسمیت
جلسه، آن شخص که از طرف مأمون مطمئن بود، شروع به سخن کرد و گفت: مردم از
شما بسیار حکایات نقل مىکنند. و
در تعریف شما افراط کردهاند، بطورى که اگر خودتان بدانید از آنها بیزارى
مىکنید، اولین اینها آن است که: شما خدا را درباره باران که عادت باریدن
دارد، دعا کردید و باران آمد، مردم آن را به حساب معجزهاى از شما گذاشتند و
نتیجه گرفتند که در دنیا نظیر و مانندى ندارد.
این
امیرالمؤمنین ادام الله ملکه و بقاءه است که با کسى مقایسه نمىشود مگر آن
که برتر آید، شما را در محلى قرار داده که مىدانید، این پاسدارى از حق و
انصاف نیست که مجال دهید دروغگویان بر علیه او و بر له شما بدروغ چیزهایى
بگویند که تکذیب مقام امیرالمؤمنین است!! و شما را از او بالاتر
بدانند؟!!!امام صلوات الله علیه فرمود: بندگان خدا را مانع نمىشوم ازاین
که نعمتهاى خدا را درباره من یاد و حکایت کنند، اما این که گفتى: صاحب تو
(مأمون) مقام مرا برتر داشت، او مرا قرار نداد مگر در مقامى که پادشاه مصر،
یوسف صدیق را در آن قرار داد، حال آن دو را نیز مىدانى (یوسف پیامبر بود و
او یک پادشاه مشرک).
در
این وقت آن مرد بر آشفت و گفت: پسر موسى! از حد خود قدم فراتر گذاشتى، که
خداوند بارانى را در وقت معین خود نازل کرد و تو آن را وسیله بلندى مقام
خود قراردادى، که به مقام حمله به دیگران بر آیى؟ گویا معجزه ابراهیم خلیل
را آوردهاى که سرهاى پرندگان را در دست گرفت و اعضاء آنها را در کوهها
پراکنده نمود و به وقت خواندن، آمدند و بر سرهاى خود چسبیدند و شروع به
پرواز کردند؟!!!اگر راستگویى این دو عکس شیر را که در مسند خلیفه هستند
زنده کن و بر من مسلط گردان، در این صورت معجزهاى براى تو خواهد بود، اما
باران که با دعاى تو آمد، تو از دیگران در این کار برتر نیستى.
امام
صلوات الله علیه از جسارت آن خبیث برآشفت و به دو عکس شیر فریاد کشید: این
فاجر را بگیرید، پاره کنید، از او عینى و اثرى نگذارید. در دم آن دو عکس
به دو شیر ژیان مبدل شدند، و آن خبیث را گرفته و خرد کردند و خوردند و خونش
را که ریخته بود لیسیدند، مردم با حیرت به این منظره نگاه مىکردند. آنگاه
آن دو شیر محضر حضرت آمده و گفتند: یا ولى الله فى ارضه! دیگر چه فرمانى
دارى، مىخواهى مأمون را نیز مانند او به سزایش برسانیم.مأمون از شنیدن این
سخن بیهوش گردید، امام فرمود: در جاى خویش بایستید. بعد فرمود: بر صورت
مأمون گلاب پاشیدند، به حال آمد، شیران عرض کردند: مىفرمایید او را به
رفیقش ملحق سازیم؟ فرمود: نه، خداوند عز و جل را تدبیرى است که به سر خواهد
برد(اجازه نداده از ولایت تکوینى هر استفادهاى را بکنیم).
گفتند:
پس فرمانت چیست؟ فرمود: برگردید به حالت اولى خود، آن دو شیر در دم مبدل
به عکس شده و در روى مسند قرار گرفتند.مأمون گفت: خدا را حمد مىکنم که مرا
از شر حمیدبن مهران خلاص کرد (آن مرد خبیث)، بعد گفت: یابن رسول الله!
خلافت مال جد شما بود، سپس از آن شماست اگر مىخواهى آن را به شما تحویل
بدهم، امام فرمود: اگر خلافت را مىخواستم در عدم قبول آن با تو منازعه
نمىکردم و از تو آن را نمىخواستم، زیرا خداوند از اطاعت مخلوقش به من عطا
فرموده مانند آن را که با چشم دیدى که چگونه آن دو تصویر به شیر مبدل
شدند.ولى جهال بنى آدم از من طاعت ندارند، آنها هر چند در این کار زیانکار
شدهاند ولى خدا را در تدبیر آنها مشیتى است، مرا امرفرموده بر تو اعتراضى
نکنم و کارى را که کردم بر تو ننمایم، چنان که به یوسف (ع) نیز درباره
پادشاه مصر چنان فرمان داده بود...7
نگارنده
گوید: در این کار ابداً شگفتى نیست، آن مانند مبدل شدن عصاى موسى به
اژدهاست. امام (ع) ولایت تکوینى داشت و خدا او را چنین قدرتى داده بود،
چنان که عیسى (ع) نیز نظیر آن را انجام داد. در بعضى نقلها دیدهام که
مأمون به آن حضرت گفت: دعا کنید که آن مرد زنده شود، فرمود: اگر عصاى موسى
جادوها را پس مىداد، اینها نیز آن مرد را پس مىدادند.
پی نوشت:
1- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
2- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
3- علل الشرایع: ج 2 ص 237 باب 172.
4- نیاج بر وزن کتاب روستایى است در بادیه.
5- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 210 باب 47، بحار ج 49 ص 35.
6- چون بحکم «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» هر یک روز در جاى ده روز است .
7- عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 184، بحار ج 49 ص 91.
8- انوار البهیه ص 107.
9- انوار البهیه ص 107.
10- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
11- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
12- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
13- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
14- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
15- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
16- فروع کافى: ج 6 ص 298.
17- اصول کافى: ج 1 ص 88 باب الکون و المکان.
سید على اکبر قریشى
منبع: خاندان وحى
مدرس
و قاری بین المللی قرآن با اشاره به کمبود رفتارهای مبتنی بر آموزه های
دینی و قرآنی در میان جوانان و نوجوانان گفت: مقطع دبستان بهترین زمان برای
انسان سازی است.
| |
سیدمرتضی
سادات فاطمی قاری و مدرس بین المللی قرآن با اشاره به فقدان معلمان قرآن
در دوران دبستان به منظور تربیت انسان های دین مدار در جامعه کنونی گفت:
اگر نیمی از مشکلات جامعه مانند نقصان در عملکرد درست یک قاضی، پلیس،
کارمند و غیره را بر عهده آموزش و پرورش بدانیم خیلی خوشبینانه است.
وی
با اشاره به اهمیت تربیت افراد از سنین کودکی خاطرنشان کرد: بهترین زمان
برای درک حقیقت، دوران دبستان است و افراد وقتی وارد دانشگاه می شوند به
راحتی سخن درست نمی پذیرند.
سادات
فاطمی افزود: در کشور کانادا معلمان دبستانی بیشترین حقوق را دریافت می
کنند و اساتید دانشگاهی تنها در یک رشته تبحر دارند ولی معلمان دبستانی
باید حداقل در سه رشته دانشگاهی تحصیل کرده باشند.
وی
با اشاره به تاکیدات بسیار رهبر کبیر انقلاب در آموزش و اشاعه فرهنگ غنی
قرآنی در جامعه تصریح کرد: ایشان در زمان ریاست شهید رجایی بسیار پی گیر
اجرای برنامه های قرآنی در آموزش و پرورش بودند که عمر آن شهید بزرگوار
فرصت تحقق این کار را نداد.
این
استاد بین المللی قرآن با اشاره به عشق زایدالوصف مقام معظم رهبری به قرآن
و منویات ایشان در اجرای عملی احکام قرآنی در کشور اظهار کرد: ایشان فراتر
از گزارش های رسمی توسط ارتباطات با دوستان قدیمی خود از ریز مسائل جامعه
باخبرند و از اجرای نادرست آموزه های قرآنی ناراضی هستند.
وی
با اشاره به خاطره ای از عشق رهبر کبیر انقلاب به قرآن در زمان مجروحیتشان
عنوان کرد: وقتی آیت الله خامنه ای در اثر بمب گذاری منافقان کوردل مجروح
شدند من بسیار نگران بودم برای همین به سرعت خود را از مشهد به تهران
رساندم از فرزند آقا درخواست کردم تا ایشان را ملاقات کنم ولی او گفت: در
این مقطع هیچ کس نمی تواند آیت الله خامنه ای را ببیند جز آقای رفسنجانی و
من برای بردن غذا برای آقا شما را با خودم به بیمارستان می برم.
بیمارستان
امام خمینی (ره) در خیابان ولیعصر واقع بود که فضایی بسیار کوچک و شبیه به
خانه ویلایی داشت داخل بیمارستان بر روی برانکارد آقا را آوردند و ایشان
زیرلب چیزی گفتند که من نفهمیدم چند لحظه بعد ایشان با چشم خود به من اشاره
کردند که نزدیکتر بیایم بغض تمام وجودم را گرفته بود که ایشان خیلی آهسته
به من گفتند التماس دعا خیلی خودم را کنترل کردم تا گریه نکنم و از اتاق
بیرون رفتم. دکتر از من سوال کرد آقا شما قاری قرآن هستید من جواب دادم بله
دکتر گفت: آقای خامنه ای با توجه به جراحت و درد زیادشان قویترین مسکن ها
توانایی خواباندن ایشان را ندارد با روحیاتی که من از آقای خامنه ای سراغ
دارم ممکن است برای ایشان چند آیه ای قرآن تلاوت کنید من هم پشت در بسته در
قسمت بیرونی اتاق آیاتی را به سبک مرحوم مصطفی اسماعیل قرائت کردم چون آیت
الله خامنه ای علاقه بسیاری به این سبک داشتند پس از چند دقیقه دکتر آمد و
به من گفت: ایشان خوابیدند.
سادات
فاطمی با اشاره به فطرت پاک جوانان برای دریافت حقیقت گفت: در زمان جنگ
تحمیلی به خاطر تفسیر آیات قرآن و روشن کردن جوانان از دام پلید فرقه ضاله
منافقین این افراد در پی ترور من بودند.
وی
افزود: اگر جوانان آن زمان فقط با آموزه هایی از یک معلم قرآن می آموختند و
به آیات ابتدایی سوره بقره توجه می کردند هیچگاه فریب گروهک منافقین را
نمی خوردند.
سادات
فاطمی با بیان این مطلب که آموزش باید هدفمند صورت گیرد خاطرنشان کرد: پیش
از انقلاب من به امر فروشندگی لوازم خانگی مشغول بودم و هیچگاه به مردم
رادیو نمی فروختم چرا که معتقد بودم برنامه هایی که در رژیم طاغوتی
شاهنشاهی پخش می شود مشروع نیست.
وی
با اشاره به زمان تدریس خود در مقطع دبستان عنوان کرد: من در دهه 60
همزمان با موشک باران شهر تهران در مدرسه توحید به مدت یکسال در مقطع
دبستان تدریس کردم علی رغم اعتراض سازمان تبلیغات برای حفظ شان قاری بین
المللی قرآن و تدریس در دانشگاه من به جای کسب اسم و رسم دنبال کار کردن
رفتم به خاطر همین تدریس در دبستان را انتخاب کردم.
سادات
فاطمی گفت: من در مدرسه ای کار کرده ام که شاگردانش در خانه قرآن نداشتند
طبق خواسته بچه ها مقرر شده بود در پایان هر کلاس تلاوت قرآن بکنم روزی
وقتی زنگ تفریح زده شد تا بچه ها برای تغذیه بیرون بروند شاگردان دبستانی
که برای زنگ تفریح لحظه ای درنگ نمی کنند میخکوب آماده شنیدن تلاوت من
بودند در همین بین چند نفر از معلمان وقتی این صحنه را دیدند به مدیر مدرسه
گفتند آقای فاطمی بچه های کلاس را سحر کرده است.
وی
با اشاره به دیگر تجربیات خود در زمان تدریس تصریح کرد: روزی برای برگزاری
مسابقات قرآن در مدرسه توحید از مسئولان دبستان خواستم تا اولیا هم در این
برنامه شرکت کنند ولی مدیر مدرسه برای حفظ آبروی من از اینکه شاگردان جلوی
اولیا قرائت ضعیفی ارایه دهند از دعوت والدین بچه ها خودداری کرد در پایان
مراسم تک تک معلمان و مدیر مدرسه از حسرت دعوت نکردن اولیا بر روی دستهای
خود می زدند.
فاطمی
ادامه داد: دو نفر از شاگردان سال پنجم ابتدایی نزاع لفظی با هم داشتند من
به آن دو گفتم بیایید تا روایتی برای شما بگویم آن دو شاگرد گفتند روایت
یعنی چی؟ من گفتم یعنی سخنی که از سوی معصوم به ما رسیده باشد و ادامه دادم
مسلمان کسی است که دیگران از دست و زبانش در امان باشند. با شنیدن این حرف
آن دو منقلب شدند و از من خواستند تا این حدیث را برروی تخته سیاه بنویسیم
همچنین زمانی در دانشگاه آزاد مشغول امر تدریس بودم که شاگردی با پوشش بد
به منظور اختلال در نظم کلاس وارد شد بعدها اطرافیان با تعجب به من گفتند
فلان کس به تازگی نماز می خواند.
این قاری بین المللی تاکید کرد: معلمان قرآن مدارس باید قرآن بدانند و اگر اینطور نیست از کار خود استعفا دهند.
سادات
فاطمی با اشاره به جذب کمیت سازی به جای کیفیت مندی برنامه ها در آموزش و
پرورش خاطرنشان کرد: روزی مدیر مدرسه به من اطلاع داد که فرزندم در نماز
جماعت شرکت نمی کند و وقتی این اتفاق را از او جویا شدم گفت: بیشتر بچه های
مدرسه بدون وضو در نماز شرکت می کنند و مدرسه فقط به دنبال تعداد افراد در
نماز جماعت است.
: خبرگزاری شبستان کمترین دعا با بیشترین تأثیر
همان طور که براى غذا مقدار معیّنى نمک لازم و کافى است و به بیش از آن نیاز نیست، همین طور کسى که اعمال شایسته دارد، به همان میزان که نمک براى غذا کافى است، دعا ضرورت دارد و بواقع دعا به منزله نمک براى زندگى انسان سعادت پیشه است .
اهمیت اظهار فقر و ناتوانى در پیشگاه الهى
وقتى انسان پى برد که خداوند متعال از او مى خواهد که باهمه وجود و با همه قواى ظاهرى و باطنى اظهار بندگى کند، باید بداند که با زبان نیز باید اظهار عجز و تذلّل و گدایى کند و این درخواست و گدایى نشانه ذلّت در پیشگاه پروردگار است و آنان که شیرینى آن را چشیده اند مى دانند که این گدایى چه آقایى و عزتى مى آورد. بله کسانى که به مقامهاى عالى معرفت رسیده اند، باز احساس مى کنند که باید دعا کنند و آثار بندگى را بر زبان جارى سازند، این اظهار بندگى عبادت است و موضوعیت دارد.
خداوند از انسان مى خواهد که در پیشگاهش اظهار فقر و نادارى کند و طبیعى است وقتى همه اعضاء و جوارح انسان، در مسیر بندگى خداوند و انجام اعمال شایسته هماهنگ باشند و از جمله آثار بندگى، اظهار عجز، نادارى و درخواست از خداوند بر زبان جارى شود، انسان به نتیجه مطلوب مى رسد، چون تمام اندام وقواى انسان هماهنگند. وقتى دعا مى کند، گویا با همه وجود از ساحت مقدّس ربوبى درخواست و سۆال مى کند و طبیعى است که رحمت واسعه الهى او را در برمى گیرد:
«وَإِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ...»( بقره / 186)
و چون بندگان من، از تو مرا بخواهند، (بدانند که) من به آنها نزدیکم و هر که مرا خواند دعایش را اجابت مى کنم.
شاید علت اجابت نشدن دعاى کسانى که اعمال ناشایست دارند و موفق نبودن آنها در درخواست از خداوند، این است که توجه کامل به خداوند ندارند. چون اعمال ناشایست موجب دلبستگى به غیر خدا و چه بسا موجب دلبستگى به چیزى شود که مبغوض خداوند است
در دعا، انسان از خداوند چیزى مى خواهد، او نیز به او عطا مى کند. اما براى کسى که مزه مناجات و محبت خداوند را چشیده است، بزرگترین لذّت این است که وقتى «یا اللّه» مى گوید، در جواب به او «لبک» گفته شود. ولى اگر کسى دلش فقط به خداوند متوجه باشد و به دیگران نظر نداشته باشد، وقتى درخواستى کند خداوند به او عطا مى کند. انسان باید همه چیزش را از خداوند بخواهد، اگر گرسنه است نانش را از خداوند بخواهد و باهمه وجود اظهار فقر و نیاز به ساحت غنىّ مطلق برد و چون موسى، علیه السلام، بگوید:
«... رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَیْر فَقِیرٌ»( قصص/ 24)؛ پروردگارا، من به خیرى که نازل فرمودى محتاجم.
در هنگامه اى حضرت موسى آن سخن را بر زبان جارى ساخت که پس از فرار از مصر و روانه گشتن به سوى مدین، نه غذایى براى خوردن داشت و نه مسکنى براى خواب. شبها در بیابان، بر روى زمین مى خوابید و از شدّت گرسنگى علف بیابان مى خورد.
موسى، على نبینا و آله و علیه السلام، پس از آنکه از مصر فرار کرد به طرف مدین رهسپار گشت. روزى در مدین دید عده اى مشغول آب برداشتن از چاه هستند و دو دختر را دید که در گوشه اى منتظرند که مردان کنار روند تا آنها بتوانند براى گوسفندان خود از چاه آب بکشند. موسى نزد آن دو دختر رفت و سۆال کرد: براى چه اینجا آمده اید؟ وقتى متوجه منظور آنها شد، از روى دلسوزى آب از چاه کشید و گوسفندان آنها را سیراب کرد. سپس دختران با گوسفندانشان دور شدند و چیزى نگذشت که کى از آندو برگشت و گفت: پدرم از تو خواست که نزدش بروى و پاداش کمکى که به ما کردى به تو ارزانى کند. وقتى موسى نزد شعیب پدر دختران رفت او یکى از دختران خود را به عقد موسى در آورد و از آن پس زندگى مادى، زن و فرزند، آسایش و آرامش او نیز تأمین گشت.
بله اگر انسان از صمیم دل از خداوند چیزى بخواهد به او عنایت مى کند. دیگر لازم نیست دعاهاى مفصل و طولانى بخواند و وقت زیادى را صرف دعا کند، کافى است با همه وجود از خداوند درخواست کند تا دعایش اجابت شود. اما وقتى انسان دعا مى خواند، حتى دعاهاى طولانى و مفصل، اما دل به غیر خدا نیز توجه دارد، آن دعا اثر نمى کند. اگر انسان علاوه بر آمادگى روحى اعمال شایسته داشته باشد دعایش زود اثر مى کند.
لزوم همراه ساختن دعا با اعمال شایسته
شاید علت اجابت نشدن دعاى کسانى که اعمال ناشایست دارند و موفق نبودن آنها در درخواست از خداوند، این است که توجه کامل به خداوند ندارند. چون اعمال ناشایست موجب دلبستگى به غیر خدا و چه بسا موجب دلبستگى به چیزى شود که مبغوض خداوند است. در این صورت چگونه ممکن است انسان به پیشگاه خداوند بار یابد؟ کسانى توجه خالص و کامل به خداوند پیدا مى کنند که اعمالشان صالح و شایسته و به دور از آلودگى باشد. از این روست که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرمایند:
«یا أباذرّ؛ کفى من الدُّعاء مع البرِّ ما کفى الطَّعام من الملح»؛ با اعمال شایسته و نیک همان قدر دعا کافى است که براى غذا نمک کافى و لازم است.
همان طور که براى غذا مقدار معیّنى نمک لازم و کافى است و به بیش از آن نیاز نیست، همین طور کسى که اعمال شایسته دارد، به همان میزان که نمک براى غذا کافى است، دعا ضرورت دارد و بواقع دعا به منزله نمک براى زندگى انسان سعادت پیشه است. پس لازم نیست که پیوسته دعا و درخواست کند و به مجرّد دعا و درخواست از خداوند، خداوند به درخواستش پاسخ مى گوید. اما آنان که اعمالشان شایسته نیست و به دیگران خدمت نمى کنند، اگر فراوان هم دعا کنند معلوم نیست به حالشان سود بخشد؛ براى اینکه این مطلب بیشتر روشن شود، پیامبر مى فرمایند:
«یا أباذرّ؛ مثل الذی یدعو بغیر عمل کمثل الذى یرمی بغیر وتر» ؛ اى ابوذر؛ مثل کسى که بدون عمل شایسته دعا مى کند، مثل کسى است که بدون کمان تیر مى افکند.
در دعا، انسان از خداوند چیزى مى خواهد، او نیز به او عطا مى کند. اما براى کسى که مزه مناجات و محبت خداوند را چشیده است، بزرگترین لذّت این است که وقتى «یا اللّه» مى گوید، در جواب به او «لبک» گفته شود. ولى اگر کسى دلش فقط به خداوند متوجه باشد و به دیگران نظر نداشته باشد، وقتى درخواستى کند خداوند به او عطا مى کند
زندگى انسان باید سراسر بندگى و عبادت خداوند متعال باشد. چه در شئون فردى و شخصى و چه در ارتباط با خانواده، همسایگان و نیز نسبت به جامعه و خلق خدا، باید آثار بندگى از رفتار و اعمال انسان ظاهر گردد؛ در ضمن دعا نیز بکند. چرا که همین دعا اثر بندگى خداست که از زبان ظاهر مى گردد (و مسلّماً آن درخواست و توجه باید از صمیم دل باشد.)
نکته دیگرى که از بیان پیامبر روشن گشت این است که انسان با اعمال نیک و شایسته، خیلى زود به اهدافش مى رسد و وقتى دعا مى کند به کسى مى ماند که با کمان تیر مى افکند و خیلى سریع تیرش به هدف اصابت مى کند. او مثل کسى است که غذایش آماده است و فقط مقدارى نمک باید به آن اضافه گردد، تا براى خوردن آماده شود. پس اعمال نک و شایسته انسان را به خواسته هایش نایل مى سازد.
البته خواسته هاى افراد مختلف است: کسانى که به مراتب عالى بندگى خداوند رسیده اند، خواسته هایشان خیلى عالى است، خواسته هاى آنها از قبیل قرب خداوند، بى نیازى از خلق و راهیابى به سعادت دنیا و آخرت و نیز دوام نعمت هایى است که خداوند به آنها عنایت فرموده. آنها معتقدند که فقط خداوند متعال خواسته هاى آنها را تأمین مى کند، نه کسى دیگر. اما کسانى که در مراتب پایین بندگى و معرفت خداوند قرار دارند، در فکر شکم، مسکن و لباسند و نیازها و خواسته هایشان در ارتباط با آنهاست و البته خداوند نیازهایشان را بر طرف مى سازد.
در واقع سخن پیامبر تشویقى است براى اینکه انسان به اصلاح نفس خود و انجام وظایف همّت گمارد که در این صورت زودتر به اهدافش مى رسد و خداوند دعایش را اجابت مى کند، فرق نمى کند دعاى او در ارتباط با خودش باشد یا دیگران، خواسته هاى او دنیوى باشد یا معنوى و اخروى. پس پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) دیگران را به انجام اعمال خیر تشویق مى کنند، گرچه آثار واقعى و پاداشهاى شایسته و حقیقى اعمال خیر در آخرت ظاهر مى گردد و این دنیا تنها محل کار کردن است و پاداش اعمال در آخرت به انسان عطا مى گردد.
فرآوری : محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان