• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 244
تعداد نظرات : 27
زمان آخرین مطلب : 3995روز قبل
داستان و حکایت

 

یكى از علماى جامع و كامل و عارف و فیلسوف كه همه شما او را مى‏شناسید ، ایشان مى‏فرمودند: براى دیدن یكى از اقوام به شهرمان در یك منطقه سردسیر كشاورزى رفتم.

 

 وقتى وارد خانه‏اش شدم، گفت: آقا! اول یك مسأله شرعى دارم، این را جواب بدهید.

 

گفتم: بفرمایید، گفت: امسال تا زانوى ما در این منطقه برف آمده است، پنج و نیم، شش صبح تازه هوا روشن شده بود، من آمدم بیل و پارو برداشتم كه به باغ بیایم داخل آلاچیق دیدم یك گرگ قوى آمده و زیر آلاچیق خوابیده، من و بیل و پاروى من را كه دید، اصلاً عكس العمل نشان نداد، نترسید، ولى من ترسیدم جلو بروم، خیلى گرگ قویى بود.

 

فكر كردم بیابان پر برف است، چیزى گیرش نیامده است، به اینجا پناه آورده. برگشتم و مقدارى نان و گوشت شب مانده بود، مقدارى شیر، این‏ها را داخل سینى گذاشتم و راه افتادم، گفتم: نزدیكش كه شدم، اگر قیافه عصبى گرفت، سینى را مى‏اندازم و فرار مى‏كنم. اگر عكس العملى نشان نداد، جلو مى‏روم.

 

دیدن گرگ مادر و پذیرایى از او

 

كنار باغ هم آغل گوسفندهایم بود ، جلو آمدم ، دیدم نه ، عكس العملى نشان نمى‏دهد ، زنده هم هست ، نمرده ، نزدیك او رسیدم ، دیدم مقدارى شكمش را بلند كرد و زیر شكمش چهار پنج تا بچه گرگ است كه تازه آنها را زاییده بود.

 

هیچ چیزى گیرش نیامده بود، گرسنه، بچه‏ها یك مرتبه شروع به ناله كردن كردند، و حالت چشم این گرگ برگشت، مثل این كه مى‏خواست با چشمش به من بگوید: دستت درد نكند، ما بیچاره بودیم، من تازه زاییدم، بچه‏هایم گرسنه هستند.

سینى را گذاشتم. گرگ لقمه لقمه برداشت و اول در دهان بچه‏هایش گذاشت، مادر است.

 

میزان محبت خدا بر بندگان

 

خدا فرمود: محبت كل مادرهاى عالم را از انسان و جن و حیوان را جمع كنند، یك ذره محبت من را نشان نمى‏دهد. من محبتم به بندگانم اگر صد باشد، یكى‏اش را در كل عالم پخش كردم، نود و نه تاى آن را گذاشتم كه قیامت خرج آنها كنم.(4)

 

ما با دلگرمى امشب پیش تو آمدیم، خیلى هم دلمان گرم است، هیچ ناراحتى‏اى نداریم.

 

گرگ هم غذا را خورد و بهار شد، گرگ همانجا ماند و نرفت، كجا برود؟ نمك خورده اینجا بود، محبت و احسان دیده، كجا برود؟

حمیدى در جمع بین صحیحین گفته است: «اسیرانى را نزد پیامبر آوردند ناگاه زنى از میان ایشان دوان دوان در پى كودكى برآمد. طفل خویش را در میان اسیران یافت، به سینه گرفت و شیر داد.

 

 پیامبر فرمود: آیا گمان دارید این زن فرزند خود را در آتش بیفكند؟ یاران پیامبر پاسخ گفتند: نه به خدا سوگند. پیامبر فرمود: خداوند نسبت به بندگانش مهربانتر از این زن به فرزندش است.»

 

در همان كتاب از رسول خدا روایت شده كه خداوند صد رحمت دارد كه یكى از آنها را نازل فرموده و به آن رحمت میان جن و انسان و درندگان و حشرات، دوستى و مهر افكند كه به واسطه آن با هم انس مى‏گیرند

و ددان توله‏هاى خود را پاس مى‏دارند. نود و نه رحمت باقیمانده ذخیره‏اى است كه پروردگار به وسیله آن در قیامت بندگان خود را با آن مورد ترحم قرار مى‏دهد.»

 

درخت‏ها شكوفه كردند و بچه گرگها هم بزرگ شدند و روزها با همدیگر بازى مى‏كردند، كم كم دیدم مادرشان دیگر غذا قبول نمى‏كند، پشت یك درخت مخفى شدم، دیدم از دیوار كوتاه آخر باغ بیرون مى‏رود و عصر برمى‏گردد و غذا مى‏آورد،

 

دریدن گوسفند صاحبخانه توسط بچه گرگها

 

یك روز صبح گرگ رفت، این سه چهار تا بچه گرگ با همدیگر رفتند داخل آغل و یك بره را خفه كردند و داخل آلاچیق كشیدند و شروع به خوردن كردند.

 

گفتم: عیبى ندارد، عصر بود، دیدم سر و صدا بلند شد، از اتاقم بیرون آمدم، دیدم گرگ برگشته بود، چشمش به این بره من افتاده كه بچه‏هاى او كشته بودند، دیدم این بچه‏ها را مى‏گرفت و چهار پنج بار به زمین مى‏كوبید؛ كه بى‏مروت‏ها! آخر چهار ماه است به ما محبت كرده، بره او را چرا پاره كردید؟ ما كه پنجاه سال است نان خدا را مى‏خوریم و كفران مى‏كنیم.

 

گرگ، بچه‏ها را زد و بعد هم هر چهار پنج تا را غروب جلو انداخت و برد، پشت دیوار انداخت و خودش روى دیوار نشست و به من نگاه كرد و چشمش پر از اشك شد كه من شرمنده و خجالت زده هستم.

 

باز معرفت گرگ كه رفت و یك بره پیدا كرد و آورد، ما برایت چه بیاوریم؟ ما همان حرف امام على علیه‏السلام را مى‏زنیم:

« ارحم من رأسُ ماله الرجاء و سلاحهُ البكاء » ما غیر از گریه سرمایه‏اى نداریم.

سخنان استاد انصاریان

شنبه 24/10/1390 - 15:19
داستان و حکایت

 

رئیس شهربانى دولت مأمون میگوید: روزى وارد بر مأمون شدم، مردى را نزد او بسته به زنجیرهاى گران دیدم، مأمون به من گفت این مرد را ببر و از او كاملًا مواظب كن مباد از دستت بگریزد، آنچه در توان دارى در حفظ او به كار بند، به چند نفر سفارش دادم او را ببرند، در دل خود گفتم با این همه سفارش مأمون، جز این كه او را در اطاق خود زندانى كنم، از این جهت دستور دادم او را در اطاق خودم زندانى كنند.

هنگامى كه به خانه بازگشتم از وضع او و علت گرفتاریاش جویا شدم، گفتم: از كدام شهرى، گفت: از دمشق، گفتم: فلان كس را میشناسى؟ پرسید شما از كجا او را میشناسید؟ گفتم: من با او داستانى دارم، گفت: من حكایت خود را نمیگویم مگر این كه تو داستانت را با آن مرد بگوئى.

توضیح دادم: چند سال پیش در شهر شام با یكى از حاكمان همكارى میكردم، مردم شام بر آن مرد شوریدند تا جائى كه به وسیله زنبیلى از قصر حكومت پائین آمد و با یارانش فرار كرد، من هم با گروهى گریختم، در حالى كه در میان كوچه میدویدم مردم مرا تعقیب میكردند، به كوچهاى رسیدم مردى را بر در خانه نشسته دیدم، گفتم: اذن میدهى وارد خانه شوم و با این كار جان مرا نجات دهى؟ گفت: وارد شو مرا داخل خانه نمود و در یكى از اطاقها جاى داد و به همسرش گفت: نهایتاً وارد اطاق شخصى من شود، از شدت ترس یاراى‏ نشستن به روى زمین را نداشتم، مردم وارد خانه شدند و مرا از او خواستند، گفت: وارد هر جاى خانه خواستید شوید و همه جا را بگردید.

رسیدند به اطاقى كه من در آن بودم، همسر صاحب خانه بر آنان نهیب سختى زد و گفت: حیا نمیكنید، شرم نمینمائید كه میخواهید وارد اطاق خصوصى من شوید؟ مردم بخاطر آن نهیب خانه را ترك كرده و رفتند، زن گفت: نترس همه رفتند، پس از ساعتى خود آن مرد آمد و گفت: از این پس مطمئن باش، سپس در میان منزل اطاقى ویژه من قرار داد و در آنجا از من به بهترین صورت پذیرائى میشد.

روزى به او گفتم اجازه دارم از منزل خارج شوم و از حال غلامان خود خبرى بگیرم، ببینم آیا كسى از آنان هست؟ اجازه داد ولى از من تعهد گرفت كه باز به خانه برگردم!

بیرون رفتم ولى هیچ یك از غلامان را پیدا نكردم، باز به همان منزل بازگشتم، پس از مدتى یك روز از من پرسید چه خیال دارى؟ گفتم: میخواهم عازم بغداد شوم، گفت قافله بغداد سه روز دیگر حركت میكند اگر خیال دارى به تنهائى به بغداد بروى من راضى نیستم این سه روز هم توقف كن سپس با آن كاروان روانه بغداد شو.

من از او بسیار عذرخواهى كردم بخاطر این كه در این مدت نسبت به من نهایت اكرام و پذیرائى را كرده اى، ولى با خداى خویش عهد میكنم كه از شما فراموش نكنم و بالاخره این خوبیها را پاداش دهم.

روز حركت كاروان رسید، هنگام سحر نزد من آمد و گفت: قافله در حال حركت است، من با خود گفتم این راه طولانى را چگونه بدون مركب و غذا به پایان برسانم، در این هنگام زوجه اش آمد و یك دست لباس با كفش در میان پارچه اى پیچید و به من داد، شمشیر و كمربندى را نیز به دست خودشان بر كمرم بستند، اسبى با یك قاطر برایم آورده و صندوقى كه محتوى پنج هزار درهم بود با یك غلام به عطایاى خود افزودند تا آن غلام به قاطر و اسب رسیدگى كرده و براى سایر نیازمندیها آماده باشد.

هسمرش بسیار عذرخواهى كرد، مقدارى از مسافت را از من مشایعت كردند تا به كاروان رسیدم، وقتى به بغداد وارد شدم به این منصبى كه اكنون در اختیار من است مشغول شدم، دیگر مجال نیافتم كه از او خبر بگیرم، یا كسى را بفرستم از حالش جویا شود، و به من خبر دهد، بسیار دوست دارم او را دیدار كنم تا اندكى از خدماتش را پاداش دهم و زحماتش را جبران نمایم.

زندانى گفت: خداوند بدون زحمت شخصى را كه جستجو مینمودى در كنارت قرار داده، من همان صاحبخانه هستم، سپس شروع به تشریع واقعه نمود و جزئیات آن را توضیح داد به طورى كه به یقین رسیدم راست میگوید، آنگه با لحنى حزین گفت: اگر بخواهى به عهدت كه جبران خدمات من است وفا كنید، من وقتى از خانوادهام جدا شدم وصیت نكردم، غلامى به همراهم آمده و در فلان محل است، فقط او را نزد من آر تا وصیت كنم، گفتم چگونه شد كه به این بلا دچار شدى؟ گفت: فتنهاى در شام مانند شورش زمان تو به وقوع پیوست، خلیفه لشگرى فرستاد تا امنیت به شهر بازگشت، مرا همراه دیگران گرفتند، به اندازهاى زدند كه نزدیك مردن رفتن، سپس بدون این كه فرصت دیدن خانوادهام دست دهد مرا به بغداد آوردند.

رئیس شهربانى میگوید: شبانه فرستادم آهنگرى آوردند و زنجیرهایش را باز كردم، همراه خود او را به حمام برده و لباس هایش را عوض كردم، كسى را فرستادم غلامش را آورد، همین كه غلام را دید به گریه افتاد و شروع به وصیت كردن نمود، من معاونم را خواستم، فرمان دادم ده اسب و ده قاطر و ده غلام و ده‏ صندوق و ده دست لباس و به همین مقدار غذا برایش آماده نموده و او را از بغداد خارج كند، گفت: این كار را مكن زیرا گناهم نزد خلیفه بسیار بزرگ است و مرا خواهد كشت، اگر خیال چنین كارى دارى مرا در محل مورد اطمینانى بفرست كه در همین شهر باشد، تا فردا اگر حضورم نزد خلیفه لازم شد مرا حاضر كنى، هر چه اصرار كردم كه خود را نجات ده نپذیرفت، ناچار او را به محل امنى فرستادم، و به معاونم گفتم اگر من سالم ماندم تو بیتردید وسیله رفتن او را به شام فراهم میكنم، و اگر خلیفه مرا به جاى او به قتل رسانید تو او را نجات بده و راه رفتن به شام را براى او هموار ساز.

فردا صبح هنوز از نماز فارغ نشده بودم كه گروهى آمدند و فرمان خلیفه را دائر بر بردن زندانیام نزد خلیفه به من اعلام كردند، نزد خلیفه رفتم، چون چشمش به من افتاد گفت: به خدا سوگند اگر بگوئى اسیر فرار كرده تو را میكشم! گفتم: فرار نكرده، اذن بده داستانش را بگویم، گفت: بگو، تمام گرفتاریام را در دمشق و جریان شب گذشته را براى خلیفه شرح دادم و اعلام كردم میخواهم به عهدى كه با او كردم وفا كنم، یا خلیفه مرا به جاى او میكشد اینك كفنم را پوشیده و آماده مرگم، یا مرا میبخشد كه در این صورت منتى بر غلام خود نهاده، مأمون وقتى داستانم و داستان آن مرد را شنید گفت خداوند خیرت ندهد، این كار را درباره آن مرد میكنى در صورتى كه او را میشناسى ولى آنچه او نسبت به تو در دمشق انجام داد بدون این كه تو را بشناسد انجام داد، چرا پیش از این حكایتش را به من نگفتى تا پاداش خوبى به او دهم.

گفتم: خلیفه او هنوز اینجاست، من هر چه از او خواستم خود را نجات دهد نپذیرفت، سوگند یاد كرد تا از حال من آگاه نشود از بغداد بیرون نرود!

مأمون گفت این هم منتى بزرگ تر از كار اول اوست كه بر تو نهاده، اكنون برو و او را نزد من بیاور، رفتم و به او اطمینان دادم كه خلیفه بدون شك از تو گذشته و من دستور داده تو را نزد او برم، چون این خبر را شنید دو ركعت نماز شكر خواند و با هم نزد خلیفه آمدیم مأمون نسبت به وى بسیار مهربانى نمود، و او را نزدیك خود نشانید و با گرمى با او مشغول صحبت شد تا وقت غذا رسید، با هم غذا خوردند، سپس به او پیشنهاد فرماندارى دمشق را كرد، از پذیرفتن حكومت دمشق پوزش خواست، نهایتاً از وى خواست كه همواره ازوضع دمشق به او خبر دهد، این كار را پذیرفت مأمون فرمان داد ده اسب و ده غلام و ده بدره زر و ده هزار دینار به او بدهند، و به فرماندار شام نوشت كه مالیاتش را نگیرد و سفارش نمود با او به خوبى رفتار كند، به شام رفت، پس از رفتنش مرتب به مأمون نامه مینوشت، هر وقت نامهاش میآمد مرا میخواست و میگفت از دوستت نامه آمده است‏

شنبه 24/10/1390 - 15:18
خاطرات و روز نوشت

رئیس شهربانى دولت مأمون میگوید: روزى وارد بر مأمون شدم، مردى را نزد او بسته به زنجیرهاى گران دیدم، مأمون به من گفت این مرد را ببر و از او كاملًا مواظب كن مباد از دستت بگریزد، آنچه در توان دارى در حفظ او به كار بند، به چند نفر سفارش دادم او را ببرند، در دل خود گفتم با این همه سفارش مأمون، جز این كه او را در اطاق خود زندانى كنم، از این جهت دستور دادم او را در اطاق خودم زندانى كنند.

هنگامى كه به خانه بازگشتم از وضع او و علت گرفتاریاش جویا شدم، گفتم: از كدام شهرى، گفت: از دمشق، گفتم: فلان كس را میشناسى؟ پرسید شما از كجا او را میشناسید؟ گفتم: من با او داستانى دارم، گفت: من حكایت خود را نمیگویم مگر این كه تو داستانت را با آن مرد بگوئى.

توضیح دادم: چند سال پیش در شهر شام با یكى از حاكمان همكارى میكردم، مردم شام بر آن مرد شوریدند تا جائى كه به وسیله زنبیلى از قصر حكومت پائین آمد و با یارانش فرار كرد، من هم با گروهى گریختم، در حالى كه در میان كوچه میدویدم مردم مرا تعقیب میكردند، به كوچهاى رسیدم مردى را بر در خانه نشسته دیدم، گفتم: اذن میدهى وارد خانه شوم و با این كار جان مرا نجات دهى؟ گفت: وارد شو مرا داخل خانه نمود و در یكى از اطاقها جاى داد و به همسرش گفت: نهایتاً وارد اطاق شخصى من شود، از شدت ترس یاراى‏ نشستن به روى زمین را نداشتم، مردم وارد خانه شدند و مرا از او خواستند، گفت: وارد هر جاى خانه خواستید شوید و همه جا را بگردید.

رسیدند به اطاقى كه من در آن بودم، همسر صاحب خانه بر آنان نهیب سختى زد و گفت: حیا نمیكنید، شرم نمینمائید كه میخواهید وارد اطاق خصوصى من شوید؟ مردم بخاطر آن نهیب خانه را ترك كرده و رفتند، زن گفت: نترس همه رفتند، پس از ساعتى خود آن مرد آمد و گفت: از این پس مطمئن باش، سپس در میان منزل اطاقى ویژه من قرار داد و در آنجا از من به بهترین صورت پذیرائى میشد.

روزى به او گفتم اجازه دارم از منزل خارج شوم و از حال غلامان خود خبرى بگیرم، ببینم آیا كسى از آنان هست؟ اجازه داد ولى از من تعهد گرفت كه باز به خانه برگردم!

بیرون رفتم ولى هیچ یك از غلامان را پیدا نكردم، باز به همان منزل بازگشتم، پس از مدتى یك روز از من پرسید چه خیال دارى؟ گفتم: میخواهم عازم بغداد شوم، گفت قافله بغداد سه روز دیگر حركت میكند اگر خیال دارى به تنهائى به بغداد بروى من راضى نیستم این سه روز هم توقف كن سپس با آن كاروان روانه بغداد شو.

من از او بسیار عذرخواهى كردم بخاطر این كه در این مدت نسبت به من نهایت اكرام و پذیرائى را كرده اى، ولى با خداى خویش عهد میكنم كه از شما فراموش نكنم و بالاخره این خوبیها را پاداش دهم.

روز حركت كاروان رسید، هنگام سحر نزد من آمد و گفت: قافله در حال حركت است، من با خود گفتم این راه طولانى را چگونه بدون مركب و غذا به پایان برسانم، در این هنگام زوجه اش آمد و یك دست لباس با كفش در میان پارچه اى پیچید و به من داد، شمشیر و كمربندى را نیز به دست خودشان بر كمرم بستند، اسبى با یك قاطر برایم آورده و صندوقى كه محتوى پنج هزار درهم بود با یك غلام به عطایاى خود افزودند تا آن غلام به قاطر و اسب رسیدگى كرده و براى سایر نیازمندیها آماده باشد.

هسمرش بسیار عذرخواهى كرد، مقدارى از مسافت را از من مشایعت كردند تا به كاروان رسیدم، وقتى به بغداد وارد شدم به این منصبى كه اكنون در اختیار من است مشغول شدم، دیگر مجال نیافتم كه از او خبر بگیرم، یا كسى را بفرستم از حالش جویا شود، و به من خبر دهد، بسیار دوست دارم او را دیدار كنم تا اندكى از خدماتش را پاداش دهم و زحماتش را جبران نمایم.

زندانى گفت: خداوند بدون زحمت شخصى را كه جستجو مینمودى در كنارت قرار داده، من همان صاحبخانه هستم، سپس شروع به تشریع واقعه نمود و جزئیات آن را توضیح داد به طورى كه به یقین رسیدم راست میگوید، آنگه با لحنى حزین گفت: اگر بخواهى به عهدت كه جبران خدمات من است وفا كنید، من وقتى از خانوادهام جدا شدم وصیت نكردم، غلامى به همراهم آمده و در فلان محل است، فقط او را نزد من آر تا وصیت كنم، گفتم چگونه شد كه به این بلا دچار شدى؟ گفت: فتنهاى در شام مانند شورش زمان تو به وقوع پیوست، خلیفه لشگرى فرستاد تا امنیت به شهر بازگشت، مرا همراه دیگران گرفتند، به اندازهاى زدند كه نزدیك مردن رفتن، سپس بدون این كه فرصت دیدن خانوادهام دست دهد مرا به بغداد آوردند.

رئیس شهربانى میگوید: شبانه فرستادم آهنگرى آوردند و زنجیرهایش را باز كردم، همراه خود او را به حمام برده و لباس هایش را عوض كردم، كسى را فرستادم غلامش را آورد، همین كه غلام را دید به گریه افتاد و شروع به وصیت كردن نمود، من معاونم را خواستم، فرمان دادم ده اسب و ده قاطر و ده غلام و ده‏ صندوق و ده دست لباس و به همین مقدار غذا برایش آماده نموده و او را از بغداد خارج كند، گفت: این كار را مكن زیرا گناهم نزد خلیفه بسیار بزرگ است و مرا خواهد كشت، اگر خیال چنین كارى دارى مرا در محل مورد اطمینانى بفرست كه در همین شهر باشد، تا فردا اگر حضورم نزد خلیفه لازم شد مرا حاضر كنى، هر چه اصرار كردم كه خود را نجات ده نپذیرفت، ناچار او را به محل امنى فرستادم، و به معاونم گفتم اگر من سالم ماندم تو بیتردید وسیله رفتن او را به شام فراهم میكنم، و اگر خلیفه مرا به جاى او به قتل رسانید تو او را نجات بده و راه رفتن به شام را براى او هموار ساز.

فردا صبح هنوز از نماز فارغ نشده بودم كه گروهى آمدند و فرمان خلیفه را دائر بر بردن زندانیام نزد خلیفه به من اعلام كردند، نزد خلیفه رفتم، چون چشمش به من افتاد گفت: به خدا سوگند اگر بگوئى اسیر فرار كرده تو را میكشم! گفتم: فرار نكرده، اذن بده داستانش را بگویم، گفت: بگو، تمام گرفتاریام را در دمشق و جریان شب گذشته را براى خلیفه شرح دادم و اعلام كردم میخواهم به عهدى كه با او كردم وفا كنم، یا خلیفه مرا به جاى او میكشد اینك كفنم را پوشیده و آماده مرگم، یا مرا میبخشد كه در این صورت منتى بر غلام خود نهاده، مأمون وقتى داستانم و داستان آن مرد را شنید گفت خداوند خیرت ندهد، این كار را درباره آن مرد میكنى در صورتى كه او را میشناسى ولى آنچه او نسبت به تو در دمشق انجام داد بدون این كه تو را بشناسد انجام داد، چرا پیش از این حكایتش را به من نگفتى تا پاداش خوبى به او دهم.

گفتم: خلیفه او هنوز اینجاست، من هر چه از او خواستم خود را نجات دهد نپذیرفت، سوگند یاد كرد تا از حال من آگاه نشود از بغداد بیرون نرود!

مأمون گفت این هم منتى بزرگ تر از كار اول اوست كه بر تو نهاده، اكنون برو و او را نزد من بیاور، رفتم و به او اطمینان دادم كه خلیفه بدون شك از تو گذشته و من دستور داده تو را نزد او برم، چون این خبر را شنید دو ركعت نماز شكر خواند و با هم نزد خلیفه آمدیم مأمون نسبت به وى بسیار مهربانى نمود، و او را نزدیك خود نشانید و با گرمى با او مشغول صحبت شد تا وقت غذا رسید، با هم غذا خوردند، سپس به او پیشنهاد فرماندارى دمشق را كرد، از پذیرفتن حكومت دمشق پوزش خواست، نهایتاً از وى خواست كه همواره ازوضع دمشق به او خبر دهد، این كار را پذیرفت مأمون فرمان داد ده اسب و ده غلام و ده بدره زر و ده هزار دینار به او بدهند، و به فرماندار شام نوشت كه مالیاتش را نگیرد و سفارش نمود با او به خوبى رفتار كند، به شام رفت، پس از رفتنش مرتب به مأمون نامه مینوشت، هر وقت نامهاش میآمد مرا میخواست و میگفت از دوستت نامه آمده است‏

شنبه 24/10/1390 - 12:50
داستان و حکایت

 

 

چند سالى براى تبلیغ به انگلستان مى‏رفتم، یكى از سال‏ها در مجلسى از مجالس عرب زبان شیعه شركت كردم، سخنرانى با بیانى رسا و ذكر مصیبتى هنرمندانه براى آن جمعیت سخنرانى داشت، پرسیدم این سخنران كیست‏ و از كدام كشور است؟ پاسخ دادند از اهالى قاهره مصر است، و شغلش دادیارى و قضاوت در محاكم مصر بوده ولى پس از آن كه مذهب اهل‏سنت را رها كرد و مشرف به مكتب اهل‏بیت شد به جرم تشیع او را از محكمه اخراج كرده و همه حقوقش را از بین بردند.

به دیدارش مشتاق شدم، از داستانى كه بخاطر قبول مكتب اهل‏بیت كه تنها مكتب حق در همه جهان است برایش پیش آمده پرسیدم؟ پاسخ داد: روزى مرد و زن جوانى مسیحى براى طلاق به دادگاه مراجعه كردند، و از آنجا كه در مسیحیت طلاق جز در موردى كه زن به شوهر خیانت كند و دامن با ارتباط با مرد دیگر آلوده كند وجود ندارد دادخواست طلاق دادند، با زن صحبت كردم از وضع و وجناتش پیدا بود اهل خیانت نیست، با مرد سخن گفتم اصرار بر این داشت كه خیانت واقع شده، از او اثبات مسئله را همراه با دلیل و بینه خواستم، درخواست مهلت كرد، ولى برایم روشن بود كه از طرف مرد به آن زن افترا و تهمت وارد مى‏شود، در هر صورت به مرد گفتم مكتب غیر منطقى دارید كه اولًا طلاق در آن نیست و زن یا مرد تا آخر عمر باید بسوزند و بسازند، ثانیاً وقتى مرد علاقه‏مند به جدائى شد مى‏تواند با تهمت زدن به زن از زن جدا شود، گفت مكتب شما اهل سنت غیر منطقى‏تر است، زیرا اثبات تهمت به زن مسیحى از طرف شوهر ممكن است نیاز به زمان طولانى داشته باشد و چه بسا اثباتش غیر ممكن باشد و طلاق صورت نگیرد، اما قانون شما مى‏گوید مرد بدون این كه زن كمترین تأثیرى داشته باشد مى‏تواند در یك لحظه با گفتن انت طالق ثلاثه از زن جدا شود، و همسرش را پس از سال‏ها زحمت براى شوهر و آوردن فرزند رها كند، آیا آئین مسیحیت غیر منطقى است یا آئین شما، من پس از این گفتار به فكر فرو رفتم و سخن او را در ردّ فقه اهل سنت به ویژه در باب طلاق منطقى یافتم، به چند مكتب فقهى مراجعه كردم، مكتب اهل‏بیت را بسیار محكم و استوار و مطابق قرآن مجید دیدم، این مذهب را اختیار كردم و شیعه شدم، وقتى حكومت از تشیع من با خبر شد، مرا از اداره بیرون كرد و همه حقوقم را قطع نمود، شیعیان قاهره مرا با آغوش باز پذیرفتند، و از من براى سخنرانى در مجالسشان دعوت كردند، به لطف حق و عنایت اهل‏بیت مورد محبت شیعه چه در قاهره چه در خارج قرار گرفتم، از طریق مجالس ماه رمضان و محرم و صفر زندگى‏ام بهتر از زمان كارمندى‏ام در دادگسترى مصر اداره مى‏شود، و حتى حقوق بازنشستگى‏ام را نیز جبران كرد.

خاطرات استاد انصاریان

شنبه 24/10/1390 - 12:34
قرآن

تربیت انسانی

س= از دیدگاه شما، برای تربیت انسان ، چه شیوه ای بایست عملی گردد؟
ج=از دیدگاه من برای تربیت انسان، شیوه ای خاص وجود دارد که تفصیل آن به این گونه است:
1- هدف از تربیت: هدف از تربیت من، ساختن انسان صالح است: (حجرات 13)
- چنان انسانی که به معناهای صحیحش ، اطاعت و بندگی خدا را بنماید: (ذاریات 56)
- پیرو راستین هدایت الهی باشد: (بقره 5 و 38 و 157)-(زمر 18)
- در زمین به عنوان نماینده الهی، مسئولیت های خویش را درک و ادا نماید: (بقره 30)
2- تر بیت انسان کامل: من انسان کاملی را تربیت می کنم: (ص 71 و 72)
- از دیدگاه من ، پیوند ژرفی میان زندگی مادی و روحی برقرار است: (بقره 201)-(اعراف 32)-(قیامة 16 و 17)
- از این رو من در نشو و نمای جسم و روح و عقل انسان، توازن و هماهنگی ایجاد می کنم: (بقره 143)-(نحل 1 تا 17)
- هر عمل مسلمان عبادت است. به شرط آنکه برای حصول رضای الهی اجام شده باشد: (بقره 177)
3- تربیت روح و روان: من برای ارتقای روح انسانی ، ذکر و فکر و عبادت و تلاوت خویش را ضروری قرار داده ام: (بقره 21 و 121)-(آل عمران 191)-(حج 77)-(فاطر 29)
- چنانکه برای او ، اخلاق و صفات عالی و برتر را آموختانده ام: (بقره 177)-(مؤمنون 1 تا 9)-(فرقان 63 تا 76)
4- تربیت عقل : از دیدگاه من ، عقل انسانی یک نعمت الهی است که به کار نبستن آن ناسپاسی و کفران نعمت ، به شمار می رود: (ملک 23)
- من از هر انسان خواسته ام که در جهان هستی، اندیشه و تفکر نموده و قدرت و حکمت خداوند را مشاهده کند: (بقره 164)-(انعام 95 تا 99)-(روم 8)-(چاثیة 22)-(تغابن 3)
- من حکمت های شریعت الهی را واضح می سازم: (بقره 179 و 184 و 281)
- مردم را از تقلید کورکورانه باز می دارم: (بقره 170)-(زخرف 23)
- در نظرم ، در هر موضوعی ، بدون علم آوری و تحقیق، محض از گمان و وهم کارگرفتن ، درست نیست: (نساء 83)-(بنی اسرائیل 36)-(کهف 150)-(حجرات 6)-(نجم 23 و 28)
- در روز قیامت ، هر دکس از عدم استفاده از عقلش و یا هم استفاده ی نادرست از آن، مورد بازخواست قرار می گیرد: (بنی اسرائیل 36)-(ملک 23)-(تکاثر 8)
5- تربیت جسم: من برای تکمیل نیازهای جسمی و مادی انسان، بسیار تأکید کرده ام: (بقره 222 و 223)-(اعراف 32)-(قصص 77)-(روم 21)
- تربیت احساسات و عواطف: برای من، تربیت احساسات و عواطف انسان بسیار مهم است.
- من برای انسان تنها ترس خدا را می آموزم: (آل عمران 157)-(مائده 94)-(انعام 15)-(زمر 36)-(دهر 10)
- و از ترس های دیگر برحذر می دارم. مانند ترس از مرگ: (آل عمران 154 و 185)-(نساء 78)-(ق 43)-(منافقون 11)
- ترس از قلت و تنگی رزق: (رعد 26)-(روم 37)-(فاطر 3)-(ذاریات 22 و 58)
- و او را از ترس های موهومی نجات میدهم: (بقره 216)-(نساء 19)-(لقمان 34)-(طلاق 1)
- در دل او ، امید و آرزوی نعمت های آخرت را پیدا می کنم: (آل عمران 14 و 15)-(اعراف 32)-(صف 10 تا 12)-(واقعه 15 تا 24)-(مطففین 22 تا 24)
- به او محبت و دوستی خدا را می آموزم: (بقره 165)-(توبه 24)-(زمر 53)-(تغابن 3)-(انفطار 6 و7)
- چنانکه نفرت از شیطان را به او می آموزم: (بقره 168 و 208)-(یوسف 5)-(بنی اسرائیل 53)-(فاطر 6)-(یس 60 و 62)
- من در وجدان و نهان انسان، نفرت از هر بدی را ایجاد می کنم: (آل عمران 104 و 110 و 114)-(توبه 112)-(نحل 90)
- تا او از کفر و شرک بپرهیزد: (بقره 191)-(حجرات 7)
- از فحاشی دوری گزیند: (نور 19)
- و از ارتکاب فتنه و فساد و غیره ، خود را برحذر دارد: (مائده 23 و 64)-(اعراف 56)-(قصص 83)
7- زندگی فردی و جمعی: من برای بهبود زندگی فردی و اجتماعی انسان، هر کوشش ممکن را نموده ام: (بقره 48)-(آل عمران 103)-(مائده 2)-(توبه 71)-(فاطر 18)-(شوری 38)-(حشر 9)-(مدثر 38)


8- فرض و مستحب: من برای انسان ، فرق امور واجب و مستحب را گفته ام، تا در میان مسائل و موضوعات مهم و مهمتر، گزینش کند: (بقره 178 و 183 و 271 و 280)-(آل عمران 97)-(نساء 25 و 103)-(توبه 60)
9- وسایل تربیت: من برای تربیت انسان، از این وسائل بسیار کار گرفته ام:
الف) یک نمونه به عنوان الگو تقدیم می کنم: «رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله وسلّم) را به عنوان اسوه ی حسنه (الگوی نیک) »:(انبیاء 107)-(احزاب 21)-(سبا 28)
ب) بوسیله ی تهدید و بیم: دادن: (مائده 38)-(توبه 39)-(نور 2)-(فرقان 68 و 69)
ج) از داستان ها و تاریخ پند گرفتن: (مائده 27 تا 30)-(اعراف 176)-(هود 100)-(یوسف 3 و 111)
د) رسم و رواج های جاهلیت را پایان می دهم: (مائده 90)-(نحل 67)-(تکویر 8 و 9)
10- تأسیس یک گروه و جماعت شایسته: افرادی که بر این شیوه تربیت و آماده می شوند، از حقایق ابدی و دلائل آفاق و انفس ، آگاه شده، به احکامم پایبند و از دانش و بینش بهره مند می باشند. همچنین با این اسلوب ، بهترین جمعیت و سازمانی پدیدار می شود که به ایمان و عمل شایسته مسلح شده، برای پخش و ترویج خوبی ها و از میان بردن و ریشه کن سازی زشتی ها آماده و فعال می گردد: (بقره 151)-(آل عمران 110 و 164)-(جمعه 2)-(عصر 3 و 4)

شنبه 24/10/1390 - 12:18
قرآن

س= آیا پیروی از دین اسلام آسان است؟
ج=
آری. (بقره 185)-(حج 78)
س= آیا شما به دعوت و تبلیغ فرمان داده اید؟

ج=
آری. من فرمان داده ام که با وسائل ممکن ، دعوت و تبلیغ صورت گیرد تا نیکی گسترش یابد و بدی ها و زشتی ها از جامعه رخت بربندد: (آل عمران 104 و 110 و 114)-(مائده 78 و 79)-(اعراف 199)-(توبه 71 و 112)-(حج 31)
س= آیا به اضافه اسلام، دین دیگری در پیشگاه خداوند، قبل قبول است؟

ج=
خیر. دین پسندیده خداوند، تنها اسلام است: (آل عمران 19)-(مائده 3)-(انعام 125)-(زمر 22)
به اضافه آن ، دین دیگری در پیشگاه خداوند، قابل قبول نیست: (آل عمران 85
)
س= آیا شما کسی را به قبول دین مجبور ساخته اید؟

ج=
هرگز نه. من در موضوع دین ، هیچگونه جبر و اکراهی را نمی شناسم: (بقره 256)
هرکس این آزادی را دارد که دعوت مرا به گونه ای شعوری و آگاهانه بپذیرد یا رد نماید: (کهف 19)-(فرقان 57)-(زمر 19)-(مدثر 3 و 55)-(دهر 29)

س= اسلوب و روش دعوت شما چگونه است؟
ج= من دعوت خویش را به گونه های زیر عرضه می کنم:
1- همراه با احساسات خیرخواهانه و همدردی: (نحل 125)
2- توأم با حکمت: (انعام 68)-(نحل 125)
3- با اسلوبی محترمانه: (عبس 5 تا 16)
4- با گفتاری نرم: (آل عمران 159)-(طه 44)
5- با اخلاق نیک و سخن شیرین: (مؤمنون 69)-(حم سجده 34)
6- با شیوه بحث و گفتگوی معقول: (نحل 125)-(عنکبوت 46)
7- بدون اینکه احساسات مخاطب تحریک و جریحه دار شود: (انعام 108)
8- به دور از شیوه ی پرخاشگری : (حج 67 تا 69)
9- به زبان مخاطب، تا آن را به گونه ای درست بفهمد: (ابراهیم 4)
10- با در نظر داشت ، خواست و استعداد و روحیات مخاطب: (نساء 63)-(بنی اسرائیل 106)-(طه 44)
11- دعوت را بر بنیاد مشترکات فکری و اعتقادی آغاز می کنم: (آل عمران 64)
12- مطلب خویش را با روش های گوناگونی می فهمانم: (انعام 105)
13- بدون سازش و درنظر داشت بزرگی و مقام و مرتبه ی شخص: (مائده 54)-(انعام 74)-(طه 24)
14- بدون اینکه ترس و هراسی از سرزنش و طعن و ملامت مخالفین داشته باشم: (مائده 54)
15- اعلان جهاد بر ضد معاندین و ستیزه جویان: (توبه 41 و 44 و 73)-(فرقان 52)-(صف 4)-(تحریم 9)
16- از روش های پنهانی استفاده کردن: (انبیاء 73)
17- از خانه ی خویش آغاز کردن: (انعام 74)-(شعراء 214)
18- نخست طبقات مؤثر عوام را مخاطب قرار دادن: (بقره 258)-(طه 24)-(نازعات 17)-(قریش 1 تا 4)
19- همراه با صبر و تحمل و عزم و پایداری: (آل عمران 200)-(اعراف 128)-(هود 49)-(حم سجده 30)-(احقاف 13 و 35)
20- بر کامیابی یقین دارم: (آل عمران 139)-(اعراف 128)-(هود 49)
21- نمونه ی عملی دعوت خویش را با خود ، همراه دارم: (بقره 44)-(هود 88)-(احزاب 21)-(صف 2 و 3)
س= در راه حق چگونه آزمایشها و امتحانهایی پیش می اید؟
ج= در راه حق ، آزمایشهای بسیاری پیش می آید که شماری از آنها، چینین است:
1- ترس از دشمن: (بقره 155)
2- گرسنگی و تشنگی: (بقره 155)
3- مشگلات اقتصادی: (بقره 155)
4- قربان کردن جان و مال: (بقره 155)
س= آیا تقلید کورکورانه از پدران و اجداد جائز است؟
ج= هرگز نه. (بقره 170)-(مائده 104)-(اعراف 28)-(انبیاء 53)-(شعراء 74)
س= آیا کسی وجود دارد که با وجود فهمیدن و درک حق، با آن مخالفت ورزد؟
ج= آری. مخالفت با دعوت حق به گونه عام، پس از حق شمردن آن می شود. چنانکه فرعون و یارانش با موسی (علیه السلام) مخالفت می کردند. در حالی که حق را می دانستند: (نحل 14)
یا همچون یهودیان که با من و رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله وسلّم) مخالفت کردند ، در حالی که می دانستند من حق می باشم: (بقره 89 و 144 و 146)-(انعام 20 و 114)
س=آیا شما گروه گرایی و فرقه فرقه شدن را مجاز می دانید؟
ج=هرگز نه. من با حزب گرایی مخالفم. من مسلمانان را از آن بسیار باز داشته ام: (آل عمران 103 و105)-(انعام 153 و 159)-(روم 32)-(شوری 13)
س= آیا شما مناظره ای را نیز بیان داشته اید؟
ج= شیوه ی دعوتم مناظره بازی و پرخاشگری نیست: (حج 67 تا 69)
من تنها محاجّه (با همدیگر حجت آوردن) یا مجادله (بحث و گفتگو به شیوه ی معقول و پسندیده) را اجازه داده ام: (بقره 258)-(نحل 125)-(عنکبوت 46)
زیرا هدف از دعوت من، تلقین و هدایت است:(یونس 3)-(ابراهیم 25)-(بنی اسرائیل 41)-(قصص 43)-(زمر 27)
به گونه ی مثال :
من محاجه و استدلال ابراهیم (علیه السلام) را با یک پادشاه مغرور و متکبر بیان کرده ام که ابراهیم (علیه السلام) او را به توحید ، دعوت نموده و می فرماید:« پروردگارم ذاتی است که زنده می کند و می میراند.» و پادشاه مغرور می گوید: «زنده کننده و میراننده ، منم».
ابراهیم (علیه السلام) می گوید: « هرگاه چنین است ، پس خدا آن است که خورشید را از مشرق بر می آورد . پس تو آن را از مغرب بر آور.» آن پادشاه کافر این سخن را شنیده و متحیر می ماند .(از تعمیل خواسته ی او فرو می ماند):(بقره 258)
س= انسان مورد نظر شما، چه صفاتی را دارا می باشد؟
ج= انسان مورد نظر من ، صفات زیر را دارا می باشد:
1- به خدا، پیامبرانش ، فرشتگانش، کتابهایش و به آخرت ایمان داشته باشد: (بقره 177 و 258)
2- کس دیگری را برای خداوند ، شریک قرار ندهد: (مؤمنون 59)
3- با خدا، خدای دیگری را نخواند: (فرقان 68)-(جن 18)
4- در هر مطلبی ، از خدا و رسول او اطاعت نمیاد: (نساء 59)-(توبه 71)
5- با جان و مالش در راه خدا جهاد کند: (نساء 76)-(صف 11)
6- از خداوند بترسد: (توبه 18)-(رعد 21)-(انبیاء 49)-(مؤمنون 57)-(نور 92)
- بر او اعتماد کند: (مائده 23)-(انفال 2)-(نحل 42)-(شوری 36)
- خواهان رضای او باشد: (بقره 271)-(رعد 22)-(روم 38 و 39)-(دهر 9)
- پیوسته حمد و تسبیح او را بر زبان داشته باشد: (توبه 112)-(فرقان 64)
- در برابر او تواضع و فروتنی نماید: (توبه 112)
- او را عبادت نماید: (آل عمران 16)-(توبه 112)-(فرقان 64)
- توبه کار و استغفار کننده باشد: (آل عمران 17 و 135)-(نساء 76)-(توبه 112)-(ذاریات 18)
7- نماز را ادا کند: (بقره 183)-(احزاب 35)
8- در صورتی که صاحب نصاب ( زکات ) باشد، زکات آن را تأدیه کند: (بقره 177)-(مائده 55)-(توبه 71)-(حج 78)-(مؤمنون 4)
9- راستگو باشد: (آل عمران 17)-(احزاب 35)
- صابر و شکیبا باشد: (بقره 153)-(آل عمران 17)-(احزاب 35)
- خشم خویش را فرو خورد: (آل عمران 134)-(شوری 37)
- امین باشد: (مؤمنون 8)
10- کارهای نیک را گسترش داده و از کارهای زشت خود را باز دارد: (آل عمران 114)-(توبه 112)
- برای انجام خوبیها بشتابد:(مائده 48)-(مؤمنون 61)-(فاطر 32)
11-شهادت و گواهی راست را بدهد: (نساء 135)-(مائده 8)
- از شهادت دروغین خود را باز دارد: (فرقان 72)
- متکبر و مغرور نباشد: (نساء 36)-(نحل 23)-(لقمان 18)-(سجده 15)
12- مال خویش را بر نیازمندان خرج کند: (بقره 3)-(آل عمران 17 و 134)-(انفال 3)-(فرقان 68)-(احزاب 35)
13- شرمگاه خویش را نگهداشته و از زناکاری پرهیز کند: (مؤمنون 58)-(نور 30)-(فرقان 68)-(احزاب 35)
14- در امور اقتصادی میانه رو بوده ، از بخل و اسراف پرهیز کند: (انعام 141)-(اعراف 31)-(بنی اسرائیل 26 و 27)-(فرقان 67)
15- به وعده ی خویش پایبند باشد: (بقره 177)-(انعام 152)-(نحل 91)-(مؤمنون 8)-(احزاب 23)
16- از گناهان ، خویش را باز دارد: (شوری 37)-(نجم 32)
1
7- کسی را بدون گناه نکشد: (انعام 151)-(فرقان 68)
18- از سخنان بیهوده پرهیز نماید: (مؤمنون 3)-(فرقان 63)
19- از کوتاهی های دیگران در گذرد: (آل عمران 134)-(شوری 37)
20- مسلمانان دیگر را برادر خویش دانسته و با آنان رفتار برادرانه داشته باشد: (بقره 178)-(آل عمران 103)-(توبه 11)-(احزاب 5)-(حجرات 10)
21-در برابر مسلمانان، نرمخو و آسان گیر و ساده اندیش ، و در برابر کفار، سختگیر و هوشیار باشد: (فتح 29)
22-به گونه ای مغرورانه راه نرفته ، بلکه با وقار و آرامش ، رونده باشد: (فرقان 63)-(لقمان 19)
23-با مشورت دیگران کار نماید: (آل عمران 259)-(شوری 38)
24-نگهدارنده ی حدود و مرزهای الهی باشد: (بقره 78 و 230)-(نساء 13)-(توبه 112)
25-حکم خدا و رسولش را برتر، محبوب تر و در هر حال بر هر چیز مقدم بدارد: (بقره 165)-(نساء 65)-(توبه 24)-(مجادله 22)

س=گروهی که خداوند بر آنان انعام فرموده کدام ها یند؟
ج= در میان آنانی که خداوند بر آ«ان فضل و کرم ویژه ای دارد، پیامبران کرام، صدیقین، شهداء و صالحان شامل اند: (نساء 79)
باید گفت که از دیدگاهم اینها گروه خاصی نیستند، بلکه من پیامبران را نیز صالحین می گویم:(انعام 85)-(نحل 123)-(انبیاء 72)-(صافات 112)-(قلم 50)
س= آیا شما از مسلمانان دیروز و امروز ، شکایتی دارید؟
ج= آری. تنها اینکه آنان مرا از دیدگاه عمل فرو گذاشته و ترک کرده اند:(فرقان 30

شنبه 24/10/1390 - 12:3
دعا و زیارت
فضیلت و خواص آیه الکرسی
یکی از بافضیلت ترین آیات قران کریم آیه 255 سوره بقره است که به آیه الکرسی شهرت دارد. در روایات نقل شده است که آیه الکرسی قله آیات قرآنی است . و همه پیروان اسلام را به قرائت و پناه جویی و استشفای از ان سفارش کرده اند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم خطاب امام علی علیه السلام فرمودند: قرآن، کلام برتر و سرور سخن هاست و سوره بقره برتر و سرور سوره های قرآن است و در سوره بقره آیه الکرسی از بقیه آیات ارزشمندتر است.(15) مجمع البیان، ج2، ص157
از ابن عباس نقل شده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هرگاه آخرین آیه سوره بقره یا آیه الکرسی را قرائت می فرمود می خندید و می گفت: این آیه از گنجینه خدای رحمان از زیر عرش نازل شده است.(16)
در پاره ای از سفارشات ائمه معصومین علیهم السلام به قرائت این آیه در مکان یا زمان خاصی اشاره شده است از جمله:
الف) پس از نمازهای واجب
از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است: از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم هنگامی که بالای منبر بود شنیدم که فرمود: هر کس آیه الکرسی را بعد از نمازهای واجب قرائت نماید هیچ چیز نمی تواند مانع وارد شدن او به بهشت شود.(17)
ب) هنگام وضو ساختن
امام باقر علیه السلام در این باره فرمود: هر کس در پی وضویش آیه الکرسی را قرائت نماید خداوند 40 سال ثواب عبادت را به او عطا می کند و 40 درجه بر درجات او افزوده می شود و او را با حوریان بهشتی تزویج می نماید.(18)
ج) در وقت سجده گزاردن
امام باقر علیه السلام می فرمایند: هر کس در حال سجده آیه الکرسی را بخواند به آتش جهنم وارد نمی شود.(19)
د) روزهای جمعه
روز جمعه، عید مسلمانان و برترین روزهاست. اعمال نیک در این روز پاداشی دو برابر خواهد داشت. از جمله اعمال نیک در این روز قرائت آیه الکرسی می باشد و روایت است که امام سجاد علیه السلام صبحگاه و در تعقیب نماز صبح روز جمعه «آیه الکرسی» را بارها قرائت می فرمود.(20)
آثار و برکات آیه الکرسی
قرائت آیه الکرسی منشأ فواید و بهره های فراوانی برای قاری آن و اطرافیان او خواهد بود که به چند نمونه اشاره می شود:
1) امنیت در سفر؛
2) ترس از تنهایی؛
3) ترس از گزندگان؛
4) حفظ اموال؛
5) امنیت در خواب؛دفع دشمن؛
6) دفع دشمن؛
7) شفای بیماری ها؛
8) دور شدن بدی ها و شیاطین؛
9) آمرزش اموات؛
10) برآورده شدن حاجات؛
11) تقویت حافظه (21)
ختومات مجرب آیة الکرسی
1) آیه الکرسی را به عدد لفظ کرسی یعنی«290» مرتبه بخواند و از «وهو العلی العظیم» تجاوز نکند اگر سهوا گذشت از سر بگیرد. هم چنین گفته اند به عدد نام خود بخواند ابواب فتوحات بر روی او گشوده می گردد و سعادت به او روی می آورد. و فقر از او دور می شود
2) برای تحبیب شرعی به عدد نام طالب و مطلوب خوانده شود اثری عجیب دارد. .(22)
3) گویند هرگاه کسی به اعتقاد درست متوجه این ختم عظیم الشأن بشود تا سه روز حاجت او روا شود و روش ختم چنین است:
یک بار آیة الکرسی را با «اعوذ بالله» و «بسم الله» و یک بار «حمد» با سوره «قل هو الله احد» که هر بار سوره «اخلاص» را می خواند با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع کند و این سوره را بعد از «حمد» 5 مرتبه بخواند و یازده بار سوره «کوثر» و صد صلوات بفرستد تا سه روز ان شاءالله مراد او حاصل شود و ثواب ختم را به روح چهار پیغمبر که «آدم‌صفی الله، ابراهیم خلیل الله، موسی کلیم الله، محمد حبیب الله» فرستد حاجتش برآورده شود.(23)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
1) مجمع البیان،ج1،ص74
2) ثواب الاعمال، ص104
3) مستدرک الوسائل، ج4، ص334
4) مجمع البیان،ج1،ص111
5) مجمع البیان،ج1،ص111
6)تفسیرالعیاشی، ج1، ص43
7) المصباح کفعمی،ص581
8) مستدرک الوسائل، ج4، ص266
9) کنزالعمال، ح2523
10) مستدرک الوسائل، ج4، ص333.
11) بحارالانوار،ج89،ص269
12) المصباح کفعمی، ص454
13) قرآن درمانی روحی و جسمی، ص72 به نقل از خواص الایات اصفهانی،ص 16
14) زادالعماد، ص501
15) مجمع البیان، ج2، ص157
16) الدرالمنشور، ج1، ص323
17) مکارم الاخلاق، ص288
18) بحارالانوار، ج77، ص317
19) جامع الاخبار، ص53
20) مستدرک الوسائل، ج6، ص116
21) برگرفته از کتاب قرآن درمانی روحی و جسمی، صص83-78
22) قرآن درمانی روحی و جسمی، ص89 به نقل از گوهر شب چراغ، ج1، ص228
23) قرآن درمانی روحی و جسمی، ص89 به نقل از گوهر شب چراغ، ج1، ص162
منابع:«اقتباس از قرآن درمانی روحی و جسمی ، صص 83-69»؛«فضایل قرآن ص66»؛ «خواص القرآن، ص53-52»

شنبه 24/10/1390 - 11:41
قرآن
فضیلت و خواص سوره بقره
بقره، دومین سوره قرآن است ودارای 286 آیه و مدنی می باشد.
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است: «هرکس سوره بقره را قرائت نماید، درودها و رحمت های خداوند شامل حال او می شود و ثوابی مانند مرزداران در راه خداوند به او عطا می کنند»(1)
امام صادق علیه السلام فرمودند: «هرکس سوره بقره را قرائت نماید، این سوره در روز قیامت همچون ابری بر سر ایشان سایه می افکند.»(2)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «خالی ترین خانه، خانه ای است که در آن سوره بقره خوانده نشود، سوره بقره سوره ایست که محل اجتماع قرآن است.»(3)
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله به اُبّی بن کعب فرمودند:
«پاداش قرائت سوره بقره، درود و رحمت الهی و اجری برابر یک سال مرزبانی در راه خداست! ای اُبّی! مسلمانان را به فراگیری این سوره فراخوان که در فراگیریش برکت و در رها ساختن آن حسرت است؛ و ساحران راهی برای نفوذ در سوره بقره را ندارند.»(4)
و نیز فرمودند: «هرکس سوره بقره را در خانهٔ خود قرائت کند سه روز آن خانه از گزند شیطان در امان است و همچنین اگر یک شب ٱن را در خانه خود تلاوت کند، سه شب ٱن خانه از آسیب شیطان محفوظ است و شیطان داخل ٱن خانه نمی گردد.»(5)
از عمرو بن جمیع نقل است که با اسناد از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده که ایشان فرمود:
«رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: ٱن کس که چهار آیه نخست سوره بقره و آیة الکرسی و دو ٱیه بعد ٱن و سه ٱیه ٱخر سوره بقره را بخواند برای خود و خانواده و دارایی اش چیزی ناخوشایند و ناپسند نبیند و شیطان به او نزدیک نگردد و قرٱن را فراموش نکند.»(6)
از امام صادق علیه السلام روایت شده: «هرکس آیة الکرسی را یک بار بخواند خداوند 1000رنج و گرفتاری از سختیهای دنیا و 1000رنج و گرفتاری از سختیهای ٱخرت را از او بر می گرداند؛ کمترین سختی دنیا فقر و تهیدستی است و کمترین سختی ٱخرت، عذاب قبر است.(7)
آثارو برکات سوره بقره
 این سوره شریفه آثار و برکاتی دارد که به نمونه هایی از آن اشاره می نماییم:
1) دور شدن شیطان
شیطان براساس سوگندی که یاد کرده است همواره در تلاش است تا انسان را بفریبد و برای مقابله با ٱن باید به دست ٱویزی محکم چنگ زد.
در کلامی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمده است:
«شیطان در خانه ای که سوره بقره در تن قرائت می شود وارد نمی شود.»(8)
2) ایجاد برکت
عواملی چند موجب ایجاد برکت در زندگی و نیز اسبابی چند موجب از بین رفتن برکت و بر جای ماندن حسرت ها است.
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است:
«سوره بقره را بیاموزید زیرا برگرفتن ٱن موجب برکت و رها کردن آن سبب حسرت است.»(9)
3) رفع سحر
[اُییّ می گوید] پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به من فرمود: «ای ابیّ! به میان مسلمانان برو تا سوره بقره را از تو بیاموزند. به راستی که یادگیری آن، برکت است و ترک کردنش، حسرت و افسوس، و یاوه گویان توان رویارویی با آن را ندارند.
[اُبیّ گوید:] «ای رسول خدا، یاوه گویان چه کسانی اند؟» فرمود: «ساحران و افسونگران»(10)
در کلامی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است:
«قرائت سوره بقره موجب رفع سحرها و عدم تسلط ساحران بر قاری ٱن می شود.»
4) شفای دردها
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای علی! کسی که دچار زرداب (صفرا) است، آیة الکرسی را بنویسد و ان را با آب بنوشد که به اذن خداوند متعال شفا می یابد»
امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: «هرگاه کسی از شما، از درد چشم خویش بنالد و از ان شکایت کند، پس آیة الکرسی را بخواند و در دل نیت آن داشته باشد که آن مایه شفای اوست. پس –ان شاءالله- بهبودی می یابد»(11)
ونیز از ایشان نقل شده است که فرمودند: «هر کس سوره بقره را نوشته و برخود بیاویزد همه دردها از او برطرف می شود و اگر بیماری صرعی چنین کند صرعش زایل می شود.»(12)
5) رسیدن به حاجت
هر کس بعد از نماز صبح پیش از آنکه سخن گوید آیه 137 ( فَسَیَکْفیکَهُمُ الله وَ هوَ السّمیعُ العلیم) را هفت مرتبه بخواند، خداوند مهربان در آن روز همه مهمات او را کفایت می کند و اگر آن را ورد خود سازد و بعد از هر نماز واجب بخواند محتاج نشود و مرادات او حاصل گردد.(13)
6) زیاد شدن روزی
قبل از بیان حاجت ابتدا وضو گرفته و قبل از آنکه نماز بخواند و سخنی بگوید هفت بار آیه 186 را بخواند و بعد از نماز هم هفت مرتبه این آیه را بخواند؛ خداوند حاجتش را برآورده سازد و روزیش زیاد گردد.(14)
شنبه 24/10/1390 - 11:40
قرآن
فضیلت  و خواص سوره حمد
حمد؛ و نام های دیگرش: فاتحة الکتاب، سبع المثانی، سئوال، شفا، نور(1)
نخستین سوره قرآن است و دارای 7 آیه ومکی می باشد.
در کلامی از پیامبر گرامی اسلام «صلی الله علیه و آله وسلم»نقل شده است: فضیلت سوره حمد مانند فضیلت حاملان عرش است، هر کس آن را قرائت کند، ثوابی مانند ثواب حاملان عرش به او داده می شود.
ابن عباس از پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» نقل کرده است که: سوره حمد دو سوم قرآن کریم است.
در روایتی از قول ایشان آمده است: اگر سوره حمد را در یک کفهٔ میزان و باقی سوره های قرآن را در کفهٔ دیگر قرار دهند، سوره «حمد» هفت برابر سنگین تر است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: سورهٔ «حمد» سوره ای است که ابتدایش «حمد» خدا و وسطش «اخلاص» و آخرش دعا است.
در سخنی از پیامبر نور و رحمت، در فضیلت سورهٔ «حمد» آمده است: هر مسلمانی که سوره‌ ‌حمد را قرائت نماید، اجری مانند قرائت دو سوم قرآن به او عطا می شود، و نیز اجری مانند صدقه بر مردان و زنان مومن عنایت می شود.(2) 
نجاری از ابو سعید بن معلی، نقل کرده است که وی گفت:
« نماز می خواندم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا صدا زد. پاسخشان را ندادم. گفتم : ای رسول خدا! من نماز می خواندم.
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: مگر خداوند نفرمود: «استجیبوا للّه و للرّسول اذا دعاکم»
سپس فرمود: آیا تو را پیش از آن که از مسجد خارج شوی، از گرانسنگ ترین سوره در قرآن، آگاه نسازم؟ پس دست مرا گرفت و چون خواستیم که از مسجد بیرون رویم، گفتم ای رسول خدا ، مگر نگفتید که مرا از گرانسنگ ترین سوره قرآن آگاه سازی؟ پیامبر فرمود: «الحمد لله رب العالمین» سورهٔ فاتحه همان سبع المثانی و قرآن عظیمی است که به من داده شده است.(3)
از سلمة بن محمد نقل است که گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: کسی که سوره حمد، او را شفا نبخشد، چیزی او را شفا نمی بخشد.(4)
آثار و برکات سوره
دربارهٔ تشویق به شفاجویی از سوره «حمد» روایات زیادی وارد شده است که برخی از این روایات عمومی بوده و به استفاده از این سوره برای همه دردها سفارش شده و در برخی از آنها به درمان بیماری و درد خاصی ترغیب شده است.
در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: قرائت سوره حمد موجب شفای همه بیماری ها به جز مرگ است.(5)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: سوره حمد بر هیچ دردی خوانده نشد مگر اینکه دردش آرام می گیرد(6)
امام صادق علیه السلام فرمودند: هرکس که بیماری به او برسد و هفت بار سوره حمد را بر خود بخواند، آن بیماری و درد از او برطرف می شود و اگر چنین نشد آن را هفتاد بار بخواند و من ضمانت می کنم که عافیت می یابد.(7)
برای برخی بیماری ها و دردهای خاص نیز به استفاده و شفا جویی از سوره حمد سفارش شده است.
1) درد چشم:
در روایتی آمده است که: هر کس هنگام رؤیت هلال در نخستین شب ماه قمری هفت بار سوره حمد را قرائت کند از بیماری ها و درد چشم در آن ماه در امان می ماند.(8)
2) رفع مسمومیت
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم نقل شده است : «سوره حمد مایه شفای مسمومیت است»
از این سوره می توان به دو گونه در این موارد استفاده کرد؛ یکی اینکه سوره حمد را بر آبی خوانده و به بیمار بنوشانند و دوم اینکه سوره حمد را نوشته و پس از شستن از آب به دست آمده به بیمار مسموم بدهند.(9)
3) دفع چشم زخم
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم فرمودند: قرائت سوره حمد موجب جلوگیری از اثر چشم جنّ و انس می شود.
4)ایجاد برکت
در کلامی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم آمده است:
هرکس، هنگامی که وارد خانه خود می شود، سوره حمد و توحید را قرائت نماید خداوند فقر را از خانه او دور کرده و برکت زندگی او را به حدّی زیاد می کند که به همسایگا نش نیز می رسد.
از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است:‌ «هرکس سوره حمد را قرائت کند، به لطف و عنایت الهی، درهای خیر دنیا و آخرت به روی او گشوده خواهد شد.»(10)
ختومات مجرب
1) از امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل شده است:
«اگر رزق و روزی و ثروت زیادی می خواهی و دوست داری از هر بنده و آزادی بی نیاز باشی و به زودی به آرزوهایت برسی و از غل و غش و حیله در امان باشی؛ پس «فاتحة الکتاب» را بخوان که اسرار عجیبی در ان نهفته است. برای رسیدن به آرزوها و حاجت هایت، این سوره را در پنج نوبت(صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا) 100 مرتبه تلاوت کن.
پس ٱنچه که از عزت و مقام و حرمت می خواهی، به ٱن می رسی، و ٱن عزّتی که هیچ وقت تغییر و با حادثه های زمان کاستی پیدا نمی کند و نیز توفیق و خوشحالی مداوم به تو می رسد و از همه شرها و ناراحتی ها و ضررها در امانی. هیچ وقت تو را گرسنگی و برهنگی و جدایی یار نمی رسد، و هیچ کس به تو برای امر و نهی مسلط نمی شود، و در حفظ الهی هستی و به ٱرزوهایت در زندگی می رسی.پس اگر این ختم را همیشه ادامه دادی، شخصی به عنایت الهی به سوی تو می ٱید و تو را از دیگران بی نیاز می کند.
این طور شروع می کنی:
 پس از نماز صبح 30 مرتبه سوره حمد را می خوانی؛ بعد از نماز ظهر 25 مرتبه و بعد از نماز عصر 20 مرتبه و بعد از نماز مغرب 15 مرتبه و پس از نماز عشاء 10 مرتبه حمد را می خوانی.
در قرآن کریم آیه حضرت موسی علیه السلام «و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر» اشاره به این معمای ختم سوره حمد دارد.
2) نماز عجیب و مشکل گشا
اگر کسی به نیت قضای حاجت دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت 19 مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم بگوید و بعد از ان سوره حمد را تلاوت نماید و بعد از تمام شدن نماز 786 مرتبه آیه بسم الله الرحمن الرحیم را بگوید هر حاجتی داشته باشد برآورده خواهد شد. انشاءالله.(11)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
1- درمان با قرآن، ص14
2- اقتباس از کتاب قرآن درمانی روحی و جسمی، ص 61
3- خواص القرآن ص48
4- همان
5- قرآن درمانی روحی و جسمی ،ص 62
6- همان.
7- همان
8- همان،ص 64
9- همان،
10- همان، ص65
11- همان،ص 67
شنبه 24/10/1390 - 11:37
تغذیه و تناسب اندام

چند توصیه برای کاهش وزن در پشت کامپیوتر

افراد پشت میزنشین و تحت رژیم، یک نگرانی مشترک دارند: «من چگونه می‌توانم وزن کم کنم در حالی‌که تمام روز را پشت میز نشسته‌ام این سوال خوبی است کنترل وزن به سادگی یک معادله ریاضی است برای کم کردن وزن شما باید کالری بیشتری از آنچه که جذب می‌کنید، بسوزانید در حالی‌که پشت میز نشسته‌اید شما بی‌حرکت هستید و علاقه زیادی به غذاهای حاضری و تنقلات دارید بنابراین معادله شما به هم می‌خورد و افزایش وزن پیدا می‌کنید.

شما باید ظرفیت رژیمی خود را بالا ببرید. تعدادی متخصصان تغدیه در زمینه کاهش وزن افراد تحت رژیم آزمایش‌ها و تحقیقات زیادی انجام داده‌اند اینها ترفندهایی است که آنها توصیه می‌کنند.علاقه به تنقلات: تعداد زیادی از مردم در حالی‌که پشت کامپیوتر نشسته‌اند تنقلات می‌خورند، اگر شما یکی از این افراد هستید آماده شوید البته احتیاجی نیست که یک برنامه اضطراری و با عجله را اجرا کنید. دستورالعمل اول این است که تنقلات را داخل یخچال یا کابینت قرار دهید نه روی میز کامپیوتر و در دسترس!

آب بنوشید:

در همین چارچوب اگر آب روی میز کارتان و در معرض دیدتان باشد در نتیجه شش لیوان (هشت اونس) آب مورد نیاز بدنتان را خواهید نوشید همیشه یک بطری آب تازه روی میز کارتان در دسترس داشته باشید.

برنامه برای نهار:

اگر بیرون از منزل کار می‌کنید و کار شما پشت میزنشینی است بهتر است غذای خود را از خانه همراه ببرید تا بتوانید برنامه غذایی که برای شما لازم است را رعایت کنید.

تحرک:

حتی اگر برای شما ۱۰ دقیقه ورزش مقدور است، حتما این ۱۰ دقیقه را نرمش کنید هر زمان که موقعیتی پیش می‌آید و به هر بهانه‌ای بلند شوید و حرکت داشته باشید.

تمرین در ساعات استراحت:

قبل و بعد از این‌که پشت کامپیوتر بنشسینید‌حتما نرمش کنید اگر محل کار شما خیلی دور نیست در مورد پیاده‌روی از خانه‌تا سر کار برنامه‌ریزی کنید اگر واقعا کار شما به گونه‌ای است که حتی لحظه‌ای برای نرمش پیدا نمی‌کنید یک سالن در نزدیکی محل کار خود پیدا کنید و برای نرمش به آنجا بروید.

از دوستان خود کمک بگیرید:

با همکارانتان در شرکتی که کار می‌کنید برای کاهش وزن مسابقه بگذارید این راهی است که می‌توانید با یکدیگر در اوقات بیکاری تمرین کنید. این کمک خیلی بزرگی در کاهش وزن شما می‌کند

جمعه 23/10/1390 - 13:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته