• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 319
تعداد نظرات : 701
زمان آخرین مطلب : 3970روز قبل
شعر و قطعات ادبی

نذار باور کنم تنهای تنهام 

 

نمیخوام با کسی غیر از تو باشم 

 

میخوام از خوابی که لحظه ش یه ساله 

 

برای دیدن روی تو پاشم 

  

اگه تو باشی و دنیا نباشه 

 

میشه با تو همه دنیا رو حس کرد 

 

همه دنیا بیاد و تو نباشی 

 

دلم دق میکنه با این همه درد 

  

تموم زندگیمو زیر و رو کن 

 

که بی تو دلخوشی هامم گناهه 

 

خودت باش و منو دیوونگی هام 

 

فقط با تو دل من رو براهه 

  

بذار باور کنم اینو که با عشق 

 

حقیقت میشه تو افسانه باشه 

 

میشه افسانه ها رو زندگی کرد 

 اگه حق با من دیوانه باشه....  ترانه سرا: افشین یداللهی

 

دوشنبه 4/9/1387 - 19:48
شعر و قطعات ادبی
 تو شروع آسمونی می دونستم نمی مونی
چشم تو آخر دنیاس خودت اینو نمی دونی

داشتن و نداشتن تو گاهی سخته گاهی ساده

اگه راهی، اگه بی راه، منم و پای پیاده

آخ که چه ساده گم شدم تو غربت چشای تو

سکوت شیشه ی دلم شکسته با صدای تو

آخ که تمام لحظه هام اسمت رو یادم میا ره

گذشته ها گذشته و هیچ کی گناهی نداره

وقتی با تمام قلبم واسه زندگی می میرم

تن من می لرزه اما تو را از خودم میگیرم

من بی من، من بی تو، من از سایه فراری

می شم اون حادثه ای که روزی بود و روزگاری

حالا من نه توی قصه، نه تو آرزوم، نه خوابم

این یه سوال ساده ست چرا دنبال جوابم
يکشنبه 3/9/1387 - 18:31
ادبی هنری
دیدیم که چه آسون از وسط پاییز هم رد شدیم حالا این شبای خنک و روزای کم آفتاب معلومه که کم کم باید منتظر زمستون باشیم اما نه..حالا  حالا پاییز مونده تا حسابی پاییزی کنه.برگا،پیاده روها،کلاغ ها ...

 

می دونم که پیاده روها فرش می شن از برگ ،برگا یی که انگار نقاشی می کنن معابر رو،رنگ به رنگ هزار رنگ.فرصت پاییز رو غنیمت بدونیم فرصت احساس و تفکر...

 

پاییز یعنی که عمیق تر فکر کنیم،پاییز یعنی حساس تر همه چیز رو احساس کنیم.پاییز یعنی فلسفه،شعر .بیاییم ،اگه می تونیم توی شاعرانه ترین فصل سال شاعر شویم..  
شنبه 2/9/1387 - 18:18
محبت و عاطفه

 

وای که چقدر زود بود چقدر زود از میان ما رفتی من که هنگام شنیدن این خبر نمی دانستم چه حرکتی کنم نه باور نمی کنم که تو هم از میان ما رفته باشد کاش کمی زود تر به یادت می افتادم و تو را بهتر درک می کردم حال رفتی تو هم ما را ترک گفتی تا آرام گیری بدان که تو را دوست داریم و خواهیم داشت و یادت همیشه در قلب های ما باقی خواهد ماند.

دل نوشته معین الدین واعظی

شنبه 2/9/1387 - 18:16
خانواده

 بیا بیا که خیلی خیلی دیره        دلم داره واسه نگات می میره

پرنده تو چشم تو قشنگه        خیلی ها قلبشون واسه تو تنگه                                  (نادر خطائی)

پنج شنبه 30/8/1387 - 18:9
شعر و قطعات ادبی

 

نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم   سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم
من از دل این غار و تو از قله‌ی آن قاف   از دل بهم افتیم و به جانانه بگرییم
دودیست در این خانه که کوریم ز دیدن   چشمی به کف آریم و به این خانه بگرییم
آخر نه چراغیم که خندیم به ایوان   شمعیم که در گوشه‌ی کاشانه بگرییم
من نیز چو تو شاعر افسانه‌ی خویشم   بازآ به هم ای شاعر افسانه بگرییم
از جوش و خروش خم وخمخانه خبر نیست   با جوش و خروش خم و خمخانه بگرییم
با وحشت دیوانه بخندیم و نهانی   در فاجعه‌ی حکمت فرزانه بگرییم
با چشم صدف خیز که بر گردن ایام   خرمهره ببینیم و به دردانه بگرییم
بلبل که نبودیم بخوانیم به گلزار   جغدی شده شبگیر به ویرانه بگرییم
پروانه نبودیم در این مشعله، باری   شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم
بیگانه کند در غم ما خنده، ولی ما   با چشم خودی در غم بیگانه بگرییم
بگذار به هذیان تو طفلانه بگرییم   ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم
 
چهارشنبه 29/8/1387 - 19:40
خواستگاری و نامزدی
مواظب باش!!! آدم ها بیش از هرچیزی دوست دارند هر آنچه را سری ست به دیگران بگویند......
چهارشنبه 29/8/1387 - 17:39
محبت و عاطفه

بی گمان من هم عاشق خواهم شد و به زندگی نگاه دیگری خواهم داشت.می خواهم همه قصه های بی غصه را در کتابچه ی کوچک کوچک خاطره های ماندگار بنویسم و هر روز عصر،غروب یا هنگام بازی ستاره ها باهم.آنها را برای ماه بخوانم تا ماه هم عاشق تر شود

 

به یقین مثل کبوتران سپید خواهم شد.آن زمان که عاشق های جهان را به مهمانی دلم دعوت کنم.

 

بیاییم ای ماه ای درخشنده ی شبانه بی انجام من!!! برایم ترانه ای بخوان تا عاشق بمانم.

 
سه شنبه 28/8/1387 - 18:12
شعر و قطعات ادبی

واسه تصور چشات بازم چشامو بستم

 

قلب سکوت تلخ مو با یه سلام شکستم

 

منتظر جوابتم حتی اگه نباشی

 

حتی اگه کم بمونم تو جزء خیلی هاشی

 

سلام من به تو نه چون بهونه کلامه

 

چشام که مات چشاتن نیتشون سلامه

 

سلام بی قراری هام به قلب بی غروبت

 

ذوب شده قندیل دلم با خنده های خوبت

 

تو سرزمین دوستی مون جاده پر از بهاره

 

بمون سبد سبد دلم واست ترانه داره

  
دوشنبه 27/8/1387 - 19:37
خواستگاری و نامزدی

ناگهان باران می گیرد،صندلی های خیس ،یکی یکی دوباره می رویند میزها خواب صنوبر و ستاره می بینند.

 

من باورم می شود،اما مردمان آمده ی فهمیده........

 

 این صندلی های خیس خورده در ایوان چوبی قهوه خانه خواب مسافرانی خسته از یک راهی دور می بیند،نگاه شان می

کنم......دست بر خاموشی خوابشان می کشند.

حالا وقتی که مسافران خسته ی راه دور دوباره از خم خوابها ی آسمان بازگردند،آینه در سایه سار باقی خاطره خواب خواهند رفت اما هرگز به یاد نمی آورند که در ذهن هر تخته پاره پرتی هزار جنگل است.

 

يکشنبه 26/8/1387 - 19:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته