• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 162
زمان آخرین مطلب : 3446روز قبل
بهداشت روانی

روانشناسی خجالت

اصولاً خجالت یا كم روئی یك عاطفه اجتماعی است كه در شخص ظاهر می شود . این حالت از احساس خود كم بینی صورت می گیرد و در برخی موارد آنقدر شدت می یابد كه تمامی شخصیت فرد را تحت تاثیر قرار می دهد این شخص از انجام فعالیت های روزانه خود باز می ماند و از حضور در یك جمع هراس دارد بطوری كه بسیار خشك و سرد برخورد می كند و حتی چیز هایی را كه برای گفتنشان برنامه ریزی كرده بود را با حضور در جمع فراموش می كند این شخص مورد هجوم یك نوع احساس است كه آنرا ترس از حضور در جمع می نامند . پس این دیگران هستند كه باعث اضطراب وی می شوند . اثرات خجالت : خجالت مانع از تجلی افكار عالی است و از پیشرفت افراد جلوگیری می كند . فرد خجالتی همیشه با ترس زندگی می كند و هرگز شهامت گفتن واقعیت را ندارد . فرد خجالتی از ناراحتی تنفسی رنج می برد و در نتیجه كلمات به طور ضعیف و بیمار گونه به گوش می رسد . انقباض و انبساط رگ های بدن باعث سرخی یا رنگ پریدگی می شود . خجالتی بودن فرد عدم توانایی در تطبیق فرد با محیط بیان می شود . او آسیب پذیراست و مانند قلعه ای از هزاران راه نفوذ دارد و هركس به آسانی می تواند صد ها تیر به سوی او پرتاب كند . كم رویی در دوره بلوغ بیشتر از دختر ها در پسرها رایج است چرا كه پسر ها باید گام نخست را به سوی جنس مخالف بردارند بساری از افراد كم رو با دیگران دوستی نكرده و برخی از آنها تا پایان عمر نیز ازدواج نمی كنند . در جامعه سه عامل بزرگ برای محدود كردن انسان وجود دارد كه اگر برخورد ما با آنها از راه صحیح و اصولی انجام نشود می تواند باعث خسارت و آسیب شوند : زندگی خانوادگی و تحصیلی ـ مذهب در صورت برداشت نادرست از آن ـ جنسیت هنگامی كه بدآموزی شناخته شود و تبعیز نادرستی دركار باشد به كلی می توان گفت %90 از عقده های حقارت و به این 3 عامل بستگی دارد . علت بنیادی بیشتر انواع خجالت را می توان در سختگیری های نابه جای والدین و مربیان ردیابی كرد كه قدرت ذهنی كودكان را درك نكرده اند . بسیاری از یادگیری های مذهبی بر پایه ترس از اعمال خطا و مجازات زندگی دنیا و آخرت است . بسیاری از والدین خدا و شیطان را برای فرزندانشان ترسناك جلوه می دهند آن ها را همیشه حاضر تصویر كرده اند . افراد كم رو همیشه دچار تردید و دو دلی هستند و از اجتماع دوری می كنند در نتیجه به ناراحتی و افسردگی دچار خواهند شد .

 

درمان جسمی خجالت : این درمان بیشتر برای غلبه بر حالت فوق عاطفه صورت می گیرد . این نوع عاطفه به طور ناگهانی در ایجاد كم روئی تاثیر زیادی دارد . عاطفه به شكل های دیگر نیز می تواند آشكار شود . آشفتگی شدید عصبی ـ حالت خستگی عمومی در بدن ـ مستی یا مسمومیت ـ تغییرات بیولوژیكی . استراحت و استفاده درست از دارو و تمركز حواس همگی به عنوان درمان شخص فوق عاطفی بكار می رود .

 

روان درمانی : این درمان از دو راه عملی است . 1ـ خود درمانی 2ـ به كمك روانپزشك

 

آنچه كه باید از آن دوری كنید . 1ـ ناراحت شدن و بخاطر سپردن  مسایلی كه نتیجه مهمی ندارد 2ـ با كوچكترین صدا از جا جستن 3ـ زود عصبانی شدن 4ـ قضاوت سریع 5ـ احساساتی شدن 6ـ اشتیاق برای همدردی 7ـ سطحی اندیشیدن . هیچ گاه خجالتی نباشید .

 

1ـ فقط مطالب جدی را جدی بگیرید . 2ـ فقط بعد از یك واكنش آرام عمل كنید. 3ـ از نظر دیگران سریع دلگیر نشوید شاید درست باشد . 4ـ اخلاقتان را كنترل كنید و آسوده و آرام باشید . 5ـ به خود متكی باشید . 6ـ به مسائل مهم توجه كنید 7ـ قاطع و سریع عمل كنید .

 

پویا عباس پناه ـ مقدمات پژوهش عملی ـ

 

سه شنبه 5/1/1393 - 10:47
بهداشت روانی

روانشناسی برتری جویی

دکتر دانش فروغی- روانشناس بالینی

برتری جویی عمودی که آدمی را در راس هرم قدرت قرار دهد، نخستین مرحله از رشد روانی بشر است. شوربختی در این است که آدمی در این مرحله، همچنان با عقده حقارت، دل شکستگی خود را با جانفرسایی دیگران ترمیم کند. بر پشت دیگران پا بگذارد، تا بر قله ی جاه طلبی قرار گیرد.

 

 

 

گفت اینهمه دشمنی از سوی مردانی که خود را نجات بخش ملت خویش می دانند با چه توجیه روانی سازگار است که بر لبان آنان کلمه ای که واژه عشق را معنی کند جاری نیست. چگونه ایجاد دو دستگی و چند دستگی و آموزش نفرت و خشم می تواند ملتی،که حتی امتی، را به خوشبختی رهنمون شود؟ از دهان چنین دولتمردانی چه سخن مهر آمیزی شنیده شده است؟ و روانشناسی امروز در این باره چه می گوید؟ کدام روانشناس در برابر بی عدالتی هایی که به انسان می شود،به تفسیر روانی پرداخته است؟ از آگاه و ناخودآگاه گفته است؟ آیا اینهمه نفرت، ریشه در رفتار ستمگرانه خانواده بر کودک ناتوان دارد که از او موجودی اینچنین سنگدل و خودکامه می آفریند، یا این درونمایه ی نفرت، از ارثیه ای خونین سرشار است و روانپزشکی بی مهار را به مردم تحمیل می کند؟

گرچه روانشناسی مدرن عمری کوتاه دارد، ولی در آغاز سده ی بیست «آدلر» به این نکته توجه کرد که نقص جسمانی در افراد تولید «حقارت عضوی» می کند. این نقص عضو یا Organ Inferiority شاید نه تنها در روان فردی که کاستی خود را به چشم می دید که در نزد دیگران رفتار ویژه ای را به وجود می آورد که این «حقارت» را پایدار و ماندگار می ساخت. ولی« آدلر» بعدها متوجه شد که این نقض عضو به تنهایی سبب حقارت نمی شود، زیرا گروهی از این افراد به جبران کاستی های خود بر می خیزند و در راه های دیگر پیش می روند. ولی گروهی هم هستند که خود را ناتوان می اندیشند، بنا براین چنین احساس حقارتی کاملا جنبه ی درونی دارد نه برونی. درواقع جبران حقارت جسمانی عملی است که آدمی برای پیروزی به حقارت درونی انجام می دهد. از همین جاست که تمایل به قدرت در آدم زبون شکل می گیرد و او را به برتری جویی بر انسان های دیگر وامی دارد، تا جایی که خود را سرور همه ی جهانیان بشناسد. چنین فردی از درون خود را در کاستی کامل می بیند. همه چیز «منهاست» و او تلاش می کند که بر این ضعف درونی، با تسلط بر دیگران پیروزی «به علاوه» شدن را جشن بگیرد.

برتری جویی عمودی که آدمی را در راس هرم قدرت قرار دهد، نخستین مرحله از رشد روانی بشر است. شوربختی در این است که آدمی در این مرحله، همچنان با عقده حقارت، دل شکستگی خود را با جانفرسایی دیگران ترمیم کند. بر پشت دیگران پا بگذارد، تا بر قله ی جاه طلبی قرار گیرد. اما انسان متحول و دگرگون شده، از این مرحله ی ابتدایی می گذرد و به جای برتری جویی های عمودی، به افقی کردن رابطه ی خود با جامعه می پردازد. کوشش او در همکاری و حتی همسانی با جامعه شکل می گیرد. برای او جامعه ارزش و معنی دیگری پیدا می کند. همچنانکه «آدلر» می گوید انگیزه اساسی آدمی در احساس تعلق به جامعه است. این کوته اندیشی است که آدمی را به اثبات بر تری خود به جامعه وامیدارد. احساس تعلق به جامعه سبب می شود تا آدمی به سبب خدمت و بهداشت جامعه در میان مردم جایگاهی بیابد. انسان رهیده از عقده حقارت جایگاه اجتماعی را با ایثار به جامعه دارا می شود، به دست نمی آورد، بلکه جامعه به او ارزانی می کند . زیرا زمان رفتار بر اساس غریزه و به ثمر رسانیدن خوی حیوانی سپری شده است.

برای کودک، محیط اجتماعی او خانواده است. همانقدر که کودک رو به رشد می رود، محیط اجتماعی او بزرگتر و گسترده تر می شود. چون آدمی جزیی از جامعه است ،جهان هستی را به عنوان یک مجموعه ی انسانی می شناسد و برای اینکه احساس هویت کند و خود را وابسته و «متعلق» به «محیط انسانی» بداند، تمام ابناء بشر از هر رنگ و هر ویژگی فرهنگی و دینی برای او معرف جامعه ی می شوند که او به آنها تعلق دارد... چنین انسانی، آزاده است. دیگر در او کوته نظری تعلق به این گروه و آن گروه، این دین و آن دین وجود ندارد. این «احساس تعلق» است که او را،که آدمی را به جنس بشر پیوند می دهد. به کودک آموزش داده می شود که او جزیی از خانواده است و این که او در خانواده جای استواری دارد و اینکه او باید به جامعه ی خود خدمت کند. او راه طولانی تا پذیرش ابناء بشر به عنوان جامعه بزرگتر در پیش دارد. اگر فرد شک و تردید داشته باشد که متعلق به محیط اجتماعی خود نیست، آنوقت برای ثابت کردن اینکه او به جامعه متعلق است، دست به رفتاری می زند که بتواند جایگاه خود را در جامعه پیدا کند. آنانکه خود را متعلق به محیط انسانی نیافته اند، به هر ابزاری برای رسیدن به برتری و پیروزی جامعه توسل جسته اند. هر چه بیشتر به ستم و سرکوبی محیط پرداخته اند، از نظر روانی جایگاه اجتماعی خود را نیافته اند، زیرا زیر بنای تعلق به جامعه از کودکی در آنان پایمال شده است.

دولتمردان که تمام نیروی خود را در سرکوبی ملت خویش به کار می برند، هرگز از نظر روانی-عاطفی خود را متعلق به جامعه نمی بینند. بنابراین، جایگاه اجتماعی، اسکناس بی پشتوانه ای است که در بازار خرید،به دور انداخته می شود.

هنگامی که سیاستمداران ما از مردم و عدالت اجتماعی سخن می گویند، به اطاعت اجتماعی می اندیشند و جامعه را ابزاری برای برتری جویی خویش می پندارند.

گفت: پس وظیفه روانشناس در چنین بازار آشفته ای که دین سالار جز به سروری و رهبری و برتری خود نمی اندیشد چیست؟ گفتم وظیفه روانشناس به وجود آوردن علاقه در آدمی برای خدمات اجتماعی است. ولی هنگامی که به بهداشت جامعه می اندیشیم ،بهتر است در نظر داشته باشیم که درون مایه ی چنین پنداری ریشه در «تعلق» آدمی دارد . وقتی صحبت از تعلق می شود، آدمی هویت جامعه بزرگتر را درونی می کند. آنگاه ارزش های دیگر پای به میان می گذارند. شریک شدن و تبادل نظر و حق دیگران را شناختن، بخشی از این عضویت در جامعه است و از آن پس آدمی به رفاه اجتماعی و ارج شناسی از اندیشه و افکار دیگران پی می برد. از اینکه دیگری به گونه ای متفاوت بیاندیشد، احساس هراس نمی کند. خلاء عدم تعلق که زاییده فرسایش های روانی-جسمانی-اجتماعی در خانواده های کژ رفتار است، او را به دشمنی با «انسانیت» وانمی دارد. برای فرد متعلق به جامعه که جایگاه خود را از کودکی یافته باشد، «تمامیت» مورد توجه قرار می گیرد نه «فردیت». اینکه مردم در رفاه و سعادت باشند، مطرح است نه اینکه اگر برتری مرا نپذیرند، من در حقارت جاودانه ماندگار خواهم شد. خدایش بیامرزد« آدلر» می فرماید علاقه اجتماعی و توجه به جامعه، از درون آدمی سرچشمه می گیرد. هنگامی که آدمی به نوع بشر خدمت می کند و نیروی خود را در این راه به کار می برد، به خلاقیت برای حل دشواری ها کمک می کند ومی تواند بکارهای مهم دست بزند. نه اینکه تمام کوشش خود را به کار برد که به اثبات رساند من خوب هستم. من دیندار و پرهیزکار هستم. انسان وارسته، هرگز نیازی به اینهمه تلاش، این همه کوشش ستمکارانه برای اثبات عدالت خود ندارد... بنابراین چگونه کودک امروز و جریان رشد کودک، زیر بنای ارتباط او را با جامعه ی انسانی فردا و پذیرش عدالت اجتماعی تشکیل میدهد. وقتی کودک امنیت می بیند، آسان تر به جامعه انسانی ملحق می شود و همانقدر که او به خاطر مردم و یاری دادن به مردم احترام می گیرد، در او اطمینان به نفس بیشتر پیدا می شود و عشق مردم روزبه روز به او واقعی تر می شود. این معنی وارستگی است.

گفت: اگر چنین باشد،دولتمردان ما انسان های وارسته ای نیستند و نیز در خانواده، تعلق به جامعه را تجربه نکرده اند و جایگاه اجتماعی خویش را نیافته اند. بنابراین با به کار بردن زور می خواهند بر هراس درونی خویش سرپوش بگذارند... و احساس حقارت درون همچنان آنان را به ستم کاری و برتری جویی بر ملتی که عدالت را اطاعت شناخته است وا می دارد.

سه شنبه 5/1/1393 - 10:46
بهداشت روانی

60 گام موثر در تقویت اعتماد به نفس

۱- اولین گام در موفقیت «خودشناسی» است. ابتدا سعی كنید شناخت درستی از خود و ویژگی های اخلاقی و شخصیتی خود كسب كنید و با توجه به این كه هیچ كس كامل نیست، اگر ایرادی یا مشكلی دارید كه خود به تنهایی قادر به یافتن راه حل مناسبی برای مقابله با آن نیستید و شخص قابل صلاحیتی برای مشورت ندارید، از مشاوران و متخصصین كمك بخواهید. ۲- تاریك ترین زمان شب، نزدیك ترین زمان به سپیده صبح است. این جمله را به خاطر بسپارید و با كوچكترین ناملایمات از تلاش خود دست بر ندارید و به سادگی خود را بازنده تلقی نكنید. ۳- بدون توجه به نتیجه كار، تمامی نیروی خود را به كار گیرید تا مسئولیتی كه به عهده شماست، به بهترین نحو انجام پذیرد. در واقع اولین هدف در انجام وظایفتان باید،داشتن وجدان كاری، دقت و تلاش باشد. با انتخاب این الگو، حتی اگر به موفقیت هم نائل نشوید، وجدانی آسوده خواهید داشت و لطمه ای به اعتماد به نفس شما وارد نخواهد شد. ۴- همیشه هدف مند باشید. اگر خواسته هایتان خیلی دور از دسترس به نظر می آید، برای تحقق آنها برنامه ای چند مرحله ای طراحی كنید. یعنی برای خود اهداف كوتاه مدت انتخاب كنید و مطمئن باشید حتی اگر یك گام كوچك، اما درست بردارید، این گام در دستیابی به اهداف نهایی شما بسیار مؤثر خواهد بود و در واقع، فاصله شما را به هدف دلخواهتان كوتاه تر خواهد كرد. ۵- در لحظات سختی كه احساس تنهایی و ناامیدی می كنید، به خاطر بیاورید یگانه قادر متعال در كنار شماست. به خدا توكل كنید، محكم و راسخ گام بردارید و پس از موفقیت شكر گزار باشید. ۶- هیچ گاه اجازه ندهید افراد منفی باف با عقاید ناسالم خود، ذهن شما را مسموم كنند. اگر از درستی كاری كه قصد انجام آن را دارید، اطمینان حاصل نموده اید، بدون فوت وقت آن را به انجام برسانید و نگذارید كسی به اراده شما خللی وارد كند. ۷- از شوخی های توهین آمیز كه باعث خدشه دار ساختن شخصیت خودتان یا دیگران می شود، خودداری كنید. ۸- توانایی های خود را دست كم نگیرید، استعدادهای خود را باور داشته باشید و مطمئن باشید انسان در فرهنگ مذهبی ما بی جهت «اشرف مخلوقات» نامیده نشده و می تواند با اراده و پشتكار، به موفقیت های نامحدودی دست یابد. ۹- در لحظات سختی و پریشانی، دقایقی را با خود خلوت كنید و سعی كنید عوامل مولد نگرانی تان را پیدا كرده و درصدد رفع آن عوامل برآیید. اجازه ندهید افكار منفی به ذهن تان هجوم بیاورد. خود را دلداری بدهید و تصمیم بگیرید تلاش های خود را از سر بگیرید. ۱۰- نسبت به كودكان خود بیش از حد سخت گیر نباشید و با خشونت با آنان رفتار نكنید. سعی كنید بین خودتان و آنان رابطه دوستانه ای برقرار سازید و در صورتی كه خطایی انجام می دهند، با تذكرات به جا و دوستانه آنان را متنبه كنید. ۱۱- قبل از انجام هر كاری به عواقب حاصله آن خوب فكر كنید، در صورت نیاز به راهنمایی با افراد مثبت اندیش، واقع گرا و آگاه مشورت كنید و از انجام كارهای غیرمنطقی و غیراصولی كه می تواند به شكست یا سرزنش دیگران منتهی شود، بپرهیزید. ۱۲- اگر خواستار دیگران هستید، اول خودتان به خودتان احترام بگذارید. ۱۳- سعی نكنید با توسل جستن به كارهای ضد ارزشی و غیرانسانی، موفقیتی كسب كنید. به خود گوشزد كنید موفقیتی كه در گرو لطمه زدن به سجایای انسانی باشد، فاقد ارزش و ناپایدار است. ۱۴- محیط كاری شما به مثابه یك دهكده كوچك است. قطعاً هر حرف یا اظهارنظری كه در مورد همكارانتان انجام دهید، دیر یا زود به گوش آنان خواهد رسید. پس مراقب رفتار و سخنان خود باشید. شاید یك حرف نسنجیده و نادرست، رابطه شما را برای همیشه با دوستی خوب و همكاری شایسته و دلسوز قطع نماید و شما هرگز قادر به جبران این خسارات معنوی نباشید. ۱۵- با افراد حسود و بدبین مشورت نكنید. ۱۶- اگر عادت یا ویژگی در شما وجود دارد كه باعث آزارتان می شود، با برنامه ریزی درست و اصولی آن را از خود دور كنید. مثلاً اگر اندام ناموزونی دارید، با انجام ورزش و رژیم های درست غذایی اندام خود را متناسب كنید. ۱۷- اگر می خواهید از پیشرفت خود اطلاع حاصل كنید، خود را نسبت به گذشته خودتان مقایسه كنید نه با دیگران. ۱۸- «همیشه نیمه پر لیوان را ببینید نه نیمه خالی آن را» . بسیاری از ما حداقل یك بار هم كه شده این جمله زیبا را شنیده ایم. سعی كنیم از این جمله، به عنوان یك تكنیك مثبت اندیشی استفاده كنیم. ۱۹- همه روزه ما با انبوهی از ایده های مختلف كه متعلق به افراد پیرامون ماست، روبه رو هستیم. به باورهای خود ایمان داشته باشید و هرگز اجازه ندهید ایده های یأس آور دیگران، شما را از رسیدن به اهدافتان باز دارد و یا ریتم حركت شما را كند كند. ۲۰- اگر مشكلات حرفه ای خود را نمی توانید به تنهایی حل كنید، از افراد زبده و با تجربه كمك و مشورت بخواهید و دانش حرفه ای خود را گسترش دهید و از سؤال كردن هراسی نداشته باشید. ۲۱- هر جایی از مسیر زندگیتان كه هستید، اگر متوجه شده اید جهت یابی درستی انجام نداده اید و نیاز به تغییر مسیر دارید، پس از حصول اطمینان از صحت مسیر جدید، بدون تأسف و درنگ از خود انعطاف نشان دهید و راه و روشی را برگزینید كه سبب بهتر شدن نتیجه غایی شما و میانبری برای رسیدن به هدفتان باشد. ۲۲- اگر می خواهید حركت نوینی را در زندگی آغاز كنید، پس از تحقیق و جمع آوری اطلاعات موثق، اولین گام را پرتوان بردارید و تردید را از خود دور كنید. ۲۳- فرزندان خود را از كودكی به مستقل بودن تشویق كنید و با دادن مسئولیت های متناسب با سن آنان، روحیه استقلال و خودباوری آنها را شكوفا سازید. ۲۴- در هر كاری تعادل را حفظ كنید و از افراط و تفریط بپرهیزید، چون هر كدام می توانند به اندازه دیگری عاملی جهت شكست شما به حساب آیند. ۲۵- همیشه خوش ژست و پرانرژی باشید. حتی در لحظات بحرانی بر خود مسلط باشید و قیافه انسان های شكست خورده را به خود نگیرید. ۲۶- اندیشه های امروز شما، فردای شما را خواهد ساخت، پس همیشه مثبت اندیش باشید و ضمن انجام فعالیت های لازم خود را برنده تلقی كنید. ۲۷- گاهی تنبلی در انجام وظایف روزمره باعث می شود در برنامه های زندگی مان خلل ایجاد شود و عقب بمانیم. برای جلوگیری از این معضل، برنامه روزانه ای برای خود تهیه كنید و بر حسب اولویت، موارد را در آن درج نمایید و سعی كنید در طی روز آنها را به انجام برسانید. ۲۸- هر شكستی را پلی به سوی موفقیت قلمداد كنید. از اشتباهات خود درس بگیرید و به جای سرزنش كردن خود یا دیگران، دنبال راه حل مناسبی جهت تغییر شرایط باشید و توجه داشته باشید از تكرار مجدد آن اشتباهات، خودداری كنید. ۲۹- «همه چیز را همگان دانند» ، اگر این جمله زیبای سقراط را به خاطر داشته باشید، توقع بیش از حد از خودتان یا دیگران نخواهید داشت. ۳۰- بر همگان مسلم است تواضع، صفت بسیار نیك و پسندیده ای است. اما تواضع را با خوار و حقیر شمردن خود اشتباه نگیرید و خود را بی ارزش جلوه ندهید. ۳۱- در به انجام رساندن كارهای مهم و كارهایی كه جبران آن مشكل است، از تمركز و دقت حواس بیشتری كمك بگیرید. با توجه به این ضرب المثل «پارچه را دوبار اندازه بگیرید و یك بار ببرید» در به انجام رساندن كارهایی كه امكان تكرار یا جبران ندارند، بیش از مابقی كارها دقت داشته باشید. ۳۲- به دیگران و خودتان شانس جبران اشتباهات را بدهید. شاید یك شروع جدید، زندگی جدیدی برایتان به ارمغان بیاورد. ۳۳- كودكان خود را نزد دوستانشان و در جمع اقوام تنبیه نكنید و با شرح دادن اشتباهات آنان در جمع، خجالت زده و شرمنده نكنید. ۳۴- اگر هر چه سعی می كنید ولی به مقصدتان نمی رسید؟ قدری تأمل كنید و از زاویه جدیدی به خواسته هایتان بنگرید، شاید درهای جدیدی به سوی شما گشوده شود. ۳۵- برای كم كردن ضریب خطاهای خود در محیط كار، استانداردهای كاریتان را رعایت كنید. ۳۶- لیستی از مواردی كه در زندگی تان وجود دارد و برایتان آزاردهنده است را تهیه كنید و با بررسی علل به وجود آمدن آنها به مقابله با آنان بپردازید. ۳۷- در برابر افراد پیر و مسن بیشتر احساس مسئولیت كنید، یادتان باشد آنان حساس و شكننده هستند و نباید با خشونت و بدخلقی از رفتارهایی كه شاید در سن و سال آنها طبیعی است، ایراد بگیرید و اعتماد به نفس آنها را از بین ببرید. ۳۸- وقتی كه مسئولیتی را به عهده كودكان خود می گذارید، از دور آنها را كنترل كنید و طوری كمك شان كنید كه خود را ناتوان احساس نكنند. ۳۹- وقتی در جمع دوستان قرار دارید، سعی كنید به همه توجه نشان دهید و فقط یك یا چند نفر را مخاطب قرار ندهید. ۴۰- وقتی در یك مجموعه كار می كنید، تنها مهم نیست كه خودتان خوب و بی نقص باشید. در نظر داشته باشید حتی اگر یك نفر هم در جمع درست كار نكند، باز نتیجه كاملاً مطلوب حاصل نمی شود. پس برای حصول به نتیجه دلخواه، در حركت های گروهی به افراد ضعیف بیشتر توجه كنید و با همسو كردن آنان با گروه، موفقیت جمع را تضمین كنید. ۴۱- اگر در معاشرین شما كسی وجود دارد كه با روحیه شما سازگار نیست و یا با هم تفاهم ندارید، با كم كردن تدریجی ارتباط خود با آن شخص، او را از دایره رفت و آمدهای خود حذف كنید. ۴۲- به ظاهر و سلیقه شخصی دیگران بی احترامی نكنید. ۴۳- به دیگران كمك كنید تا ویژگی های شایسته خود را آشكار كنند. ۴۴- اگر اطرافیان شما همه سعی خود را انجام داده اند، اما نتوانسته اند از عهده مسئولیتی كه شما به آنها داده اید بربیایند، نگذارید تلاششان را بیهوده تلقی كنند و با تشكر از تلاش آنان روحیه شان را تقویت كنید. ۴۵- در گردهم آیی های دوستانه اگر كسی در مورد موضوعی اظهار نظر كرد یا بر خلاف سلیقه شما سخنی به میان آورد، با انتقادهای تند و گزنده او را خجالت زده نكنید، از یاد نبرید انتقاد سازنده با توهین متفاوت است. ۴۶- انتخاب های خود را بر مبنای واقعیت و نیازتان انجام دهید، نه از روی اشتیاق های تند وگذرا. ۴۷- تصور نكنید همیشه نرمش و مهربانی مشكل گشا است. بر عكس گاهی در برخوردهای اجتماعی لازم است با جدیت و قاطعیت روی خواسته خود پافشاری كنید تا به شما اجحاف نشود. ۴۸- یاد بگیرید در مواقع ضروری بدون خجالت «نه» بگویید. ۴۹- وقتی عصبانی هستید، در مورد هیچ كس و هیچ چیز تصمیم نگیرید. ۵۰- اگر برای حل معضلی كه پیش رو دارید، همه تلاش خود را انجام دادید و كار دیگری از دستتان برنیامد، تا حصول نتیجه صبور باشید و برای بهتر كردن شرایط با اقدامات زائد و غیرضروری، آرامش موجود را به هم نزنید. ۵۱- مدافع حق خود و خانواده تان باشید. به واسطه خجالت یا ترس یا عدم آگاهی، از چیزی كه حق شماست، به سادگی نگذرید. اگر با اشخاص حقوقی دچار مشكل هستید كه راه حلی به ذهنتان نمی رسد، از وكلای خبره و زبده كمك بگیرید تا در انجام كارها به صورت اصولی و قانونی به شما كمك كنند. ۵۲- دوستان واقعی شما سرمایه های پرارزشی هستند، آنها را حفظ كنید و به دلیل كدورت های بی اهمیت و بی ارزش ارتباط خود را با آنها قطع نكنید. ۵۳- گستاخی را از قاطعیت تمیز دهید. ۵۴- برای دوستانی كه بیش از دیگران به شما كمك می كنند، تا معایب و كاستی های خود را جبران كنید ارزش ویژه ای قائل باشید. ۵۵- رهرو آن نیست كه گه تند و گهی خسته رود رهرو آن است كه آهسته و پیوسته رود (سعدی) ۵۶- گاهی تحمل فشار روحی حاصله از كارهای نیمه تمام و معوقه از سختی انجامشان دشوارتر است. برای رهایی از عذاب وجدان، از همین لحظه تصمیم بگیرید، برنامه ریزی كنید و با اتمام رساندن این گونه كارها به خود آرامش هدیه كنید. ۵۷- اگر بخشی از كارهای شما باید توسط شخصی یا دوستی انجام شود كه فقط او شخصاً قادر به انجامش است، اما بی خیال یا پرمشغله است، درخواست خود را در موارد مناسب با آرامش و متانت مكرراً به او یادآوری كنید و این یادآوری را آن قدر تكرار كنید تا به نتیجه ای كه می خواهید برسید. ۵۸- از هر كس فراخور سن و دانش اش توقع داشته باشید. ۵۹- اگر در معاشرت های خود مرتباً شكست می خورید و دنبال روش كم خرج و قابل اجرا هستید، صداقت و روراستی، مهربانی و بخشش را سرلوحه خود قرار دهید. ۶۰- به قابلیت های خود ایمان داشته باشید و به خاطر بسپارید حتی یك «به دانه» با آن كه كوچك است، خواص درمانی قابل توجهی دارد. الهه شیرخدا

سه شنبه 5/1/1393 - 10:46
بهداشت روانی

 تاثیر هوش عاطفی بر موفقیت انسان

  

شنبه، 18 مرداد، 1382

تاثیر هوش عاطفی بر موفقیت انسان

 

مقدمه :

 

شاید تا کنون در مورد هوش عقلانی بسیار شنیده باشید و درمورد مزایای آن زیاد گفته باشند. ولی در این یادداشت قصد داریم  به هوش عاطفی  بپردازیم . اصطلاحی که احتمالا کمتر توضیح داده شده است  و از طرفی  اثرات آن بر سعادت و خوشبختی انسان  شگفت انگیز است.  هوش عاطفی همچنین نقش موثری در آرامش انسان دارد.

 

در واقع این هوش عاطفی است که می تواند هوش عقلانی را بکار گیرد و در جهت مقصودش به پیش ببرد. شاید تا کنون افراد باهوش زیادی را دیده باشید که نه در شغل و کارشان و نه در روابط خانوادگی و روابط بین فردی اشان و نه در تفریح و عشق ورزیدنشان و ... موفقیتی حاصل نکرده اند. و کسانی را هم می شناسیم که علیرغم اینکه از هوش سرشاری برخوردار نیستند زندگی آرام و موفقی داشته اند و حتی به سطوح بالای موقعیت ها اجتماعی دست یافته اند. ( داستان مسابقه خرگوش و لاک پشت )

 

 

 

هوش عاطفی مجموعه ای از مهارتها و شاخصهایی است که در زیر توضیح داده می شود:

 

 

 

1 – شناخت احساس خود :

 

فرد باید قادر به شناخت و پیش بینی  احساسات خود در موقعیت های مختلف باشد . شاید این جمله بدیهی به نظر برسد  ولی باید روی آن بیشتر تامل کنیم  .  اشخاص زیادی هستند که یا از احساسات مختلف خود آگاهی ندارند . یا ریشه آنها را نمی فهمند. به مثالهای زیر توجه فرمائید :

 

- نمی دانم چرا از فلانی بدم می آید.

 

-  نمی دانم چرا علیرغم اینکه خواهان موفقیت در کنکور هستم ولی هنگام مطالعه بی انگیزه هستم.

 

-  نمی دانم  چرا احساس پوچی و کلافگی می کنم.

 

 

 

2 – کنترل احساس خود :

 

شناختن احساس هایی چون تنفر ، عصبانیت ، افسردگی ، اضطراب ، غم و .... هزاران احساس دیگر  به تنهائی کافی نیست ، بلکه باید آنها را تحت کنترل بگیریم . راننده خوب نه تنها جای  ترمز ماشین را می شناسد ، بلکه به هنگام لزوم آن را در اختیار می گیرد و بر آن مسلط است.

 

 

 

3 – بر انگیختن و به هیجان آوردن خود :

 

افرادی که  هوش عاطفی بالا دارند ، با اندیشیدن به عواقب احتمالی یک عمل ، نسبت به انجام دادن یا ندادن آن برانگیخته می شوند. این افراد قدرت دارند که اهداف متعالی خود را تجسم کنند ، برنامه بریزند و جهت رسیدن به آنها انرژی بگذارند. پشتکار و اراده نشانه برانگیخته شدن آنهاست و این کاری است که  کمتر از هوش عقلانی بر می آید.

 

 

 

4 – شناخت احساسات دیگران :

 

افرادی با هوش عاطفی بالا ، هرگز در لاک خود فرو نمی روند تا فقط اسب خود را برانند.

 

آنها تعاملات گسترده ای با اجتماع دارند و می توانند دنیا را از منظر دیگران هم ببینند . لذا این افراد تحمل بالایی نیز دارند.

 

 

 

5 – تنظیم روابط با دیگران :

 

پس از شناخت احساسات دیگران ، نوبت به روابط با آنها می رسد. در اینجا تعادل و تعامل حرف اول را می زند. افرادی با هوش عاطفی بالا ، هرگز در دوستی ها و روابط بین فردیشان افراط و تفریط ندارند. آنها از هر کس انتظاری متناسب با خودش دارند. ( برای توضیح بیشتر کلیک کنید)

 

آنها می دانند که تمام آدمها شخصیت کامل و بیست نیستند. لذا  توقع ندارند همه افراد همانطور عمل کنند که   درست است ،  یا همانطور عمل کنند که آنها دوست دارند.

 

در واقع مردم را همانطور که هستند می پذیرند و اگر تلاشی جهت تغییر شخصیت دیگران در جهت اصلاح آنها انجام می دهند، توقع ندارند که حتما به نتیجه رضایت بخش ختم شود.

 

 

 

هر کدام از شاخصهای پنجگانه فوق مباحث عمده ای در روانشناسی کاربردی و  وروانشناسی علمی دارد که در اینجا به همین مقدار بسنده می کنیم .

 

 

 

 آیا میزان هوش عاطفی شما بالاست  ؟ چرا ؟

 

منبع: اینترنت  

 

سه شنبه 5/1/1393 - 10:46
بهداشت روانی

اختلال وسواس فكری – عملی

Obsessive - Compulsive Disorder

بروز وسواس اجباری یا اختلال وسواس فكری - عملی  یكی از اختلالات متعدد اضطرابی است. تا همین اواخر یعنی دهه 1980 اختلال وسواس فكری،عملی اختلال نه چندان شایع با پاسخ ضعیف نسبت به درمان تلقی می شد.امروزه معلوم شده است كه اختلال وسواس فكری ،عملی شایع و خیلی حساس به درمان است.

افكار وسواسی یا Obsessive عبارتند از :

افكار، تكانه ها و یا تصوراتی ناخواسته و آزار دهنده یا تركیبی از آنها هستند كه عموما"مورد مقاومت واقع می شوند . برای همین وسواسها به عنوان یك منبع درونی اغلب شناخته شده اند. محتوای وسواسها اغلب همراه با آلودگی ، خشونت و پرخاشگری ، تكانه های جنسی ، صدمه ، نظم و مذهب می باشد .قابل توجه است كه اكثر افراد نرمال نیز دارای وسواسهای ناخواسته و آزارنده هستند . اما این وسواسها كه از شدت و فراوانی كمتری برخوردارند،  نه ناتوان كننده و نه آشفته كننده هستند.   

 مثالهای بالینی برای افكار وسواسی :

1- مادری این تكا نه نفوذ كننده و تكراری را داشت كه می خواهد طفل معصوم خود را خفه كندوبا این تفكر یا شك دنبال می شد كه شاید او این كار را انجام داده است .

2- راننده ای دارای این تفكر آزارنده بود كه به هنگام عبور از جاده ممكن است فردی را به زمین بزند .

3 – محصل جوانی این تفكر را دارد كه با قبولی دردانشگاه ، حق ورود دیگران به دانشگاه را غصب خواهد كرد و با داشتن توانایی های لازم در جلسه امتحان از نوشتن درست مطالب خودداری می كرد  .

 اجبارها یا اعمال وسواسی Compulsion  عبارتند از:

   رفتارهائی تكراری می باشند كه به نظرهدفدارمی رسندوحسی از اجبار ذهنی مقدمه یاهمراه این رفتارهامی باشدكه عموما"توسط شخص مورد مقاومت قرارمیگیرد.آنها منطبق برقواعد خاص بوده ویا بگونه وروش كلیشه ای قالبی انجام  می پذ یرند.

اجبارهای معمول (Common) رفتارهای تشریفاتی هستند كه شامل بازرسی كردن و شستن وتمیزكردن می باشند كه بصورت قالبی،نظم وترتیب،كاملا"خشك و بی انعطاف انجام می گیرند. گاهی اوقات اعداد خاص و معین دراین تكرارها نقش داشته و رفتار باید به آن تعداد خاص تكرار و انجام شود.

زن جوانی هر گاه به دسته پول دست می زد احساس آلودگی می كرد و دستهای خود را بر اساس آئین خاصی كاملا" و بارها می شست .

1  -مردجوانی هرگاه كه اتاق یا خانه خود را ترك می كرد،می بایست درها،پنجره ها، كشوها،گنجه هاوغیره كه كاملا"قفل كرده بود را مجددا" بازرسی می كرد.

2- زن جوانی به تصور اینكه دستشویی عامل آلودگی است از صبح تا شب، حیاط و دستشویی داخل حیاط را می شست.

فكر وسواسی موجب اضطراب شخص می شود ، در حالیكه انجام عمل وسواسی اضطراب شخص را كاهش می دهد . شخص مبتلا به اختلال وسواسی جبری معمولا" غیرمنطقی بودن افكار وسواسی خودرا درك می كند.اختلال وسواسی جبری می تواند اختلالی ناتوان كننده باشد ، چون  افكار  وسواسی می تواندوقت گیر بوده و بطور قابل ملاحظه در برنامه معمول شخص ،عملكرد حرفه ای ، فعالیتهای اجتماعی معمول یا روابط بادوستان واعضاء خانواده تداخل نماید .

 همه گیری شناسی شیوع اختلال وسواس فكری،عملی درطول عمردرجمعیت كلی2تا3 درصدتخمین زده می شود.بعضی از پژوهشگران تخمین زده اند كه بین بیماران سرپایی كلینیكهای روانپزشكی میزان شیوع این اختلال تا 10درصد می رسد این ارقام اختلال وسواس فكری،عملی راپس از فوبی ها ، اختلالات وابسته به مواد ، و اختلالات افسردگی در ردیف چهارم شایعترین تشخیص های روانپزشكی  قرار می دهند.بین بزرگسالان احتمال ابتلاء مردوزن یكسان و میانگین سن شروع 20 سالگی می باشد.

طبقه بندی اختلال وسواس فكری ، عملی

ذیلا" بیماران وسواس فكری ، عملی بر اساس مشكلات بر جسته شان در حد امكان طبقه بندی شده اند .

1-بیمارانی كه دارای اجبارهای شستشو، نظافت هستند.

2-بیمارانی كه دارای اجبارهای بازبینی (checking) هستند.

3-بیمارانی كه دارای انواع دیگر اجبارهای آشكار هستند .

4-بیمارانی كه مشكلات وسواس فكری،عملی ایشان شامل اجبارهای آشكارنمیشود.

5-بیمارانی كه دارای كندی وسواس اولیه هستند.

Primary   obsessional  slowness

  كندی اولیه یا Slowness   Primary

 مشكل اساسی آنها كندی مفرط است . وظایف ساده ای از زندگی روزانه مقدار زیادی از وقت این افراد را می گیرد . آنها بسیار نگران روش انجام آن كار بوده و حیطه اصلی كه این افرادراتحت تاثیرقرار می دهد  موضوع  مراقبت از خودمی باشد .

خصوصیات مشترك بین افكار و اعمال وسواسی

1-یك فكریاتكانه مصرانه و مبرم خود راواردهشیاری شخص می سازد.

2- احساس اضطراب شدید با تظاهر اصلی پدیده همراه شده و غالبا" منجر به  اقدامات تدافعی در مقابل فكر یا تكانه اولیه میگردد.

3- فكریاعمل وسواسی نسبت به تجربه شخص از خود به عنوان یك موجود روانی ،غریب و بیگانه می نماید.

4-بدون اعتنا به وضوح واجبار فكروعمل وسواسی،شخص به پوچی وغیر منطقی بودن آنها واقف است.

5-شخص مبتلابه فكروعمل وسواسی میل شدیدی برای مقاومت درمقابل آنها احساس می كند .

  سیر و پیش آگهی

 در حدود 50 تا 70 درصد موارد شروع علائم در پی یك اتفاق استرس آمیز مثل مرگ یكی از نزدیكان روی می دهد.حدود 20 تا 30 درصد این بیماران بهبود قابل ملاحظه یافته و 40 تا 50 درصد نیز بهبود متوسط پیدا می كنند.

گزارش های گوناگونی هست مبنی بر این كه 20 تا 40 درصد بیماران مبتلا شده  روز به روز بر شدت علائم آنها افزوده می شود.

  پیش آگهی بد باتسلیم شدن به اعمال وسواسی(تا مقاومت دربرابرآن)شروع در دوران كودكی ، اعمال وسواسی غیر عادی تر ، نیاز به بستری شدن ،رابطه دارد.

پیش آگهی خوب با تطابق شغلی و اجتماعی خوب ، فقدان اعمال وسواسی ملازم  با افكار وسواسی ، وجود اتفاق آشكار كننده ، و ماهیت دوره ای علائم مربوط است.

  درمان

مطالعات بخوبی كنترل شده به این نتیجه رسیده اندكه دارودرمانی یارفتاردرمانی یا تركیب آن دودركاهش قابل ملاحظه ای ازعلائم بیماران مبتلابه اختلال وسواس فكری-عملی موثرندولیكن رفتاردرمانی دردرمان اختلال وسواس فكری-عملی به اندازه دارودرمانی موثراست لذابعضی داده هاحاكی ازاین دارد كه اثرات بارفتاردرمانی مفیدوطولانی تراست و برای همین منظور ، بسیاری از متخصصین رفتار درمانی را در درمان اختلال  وسواس فكری - عملی مهم می دانند.رفتار درمانی هم به صورت سرپائی ویابستری قابل اجرا است. تكنیك های رفتار درمانی مهم و اصلی  دراختلال وسواس فكری ،عملی عبارتندازمواجهه سازی وپیشگیری ازپاسخ ،حساسیت زدائی تدریجی، بازداری اندیشه ،غرقه سازی ، درمان با غرقه سازی تجسمی(implosion  therapy)و شرطی سازی با ایجاد بیزاری نیز در درمان بیماران مبتلا به اختلال وسواس – به كار رفته اند در درمان اختلال وسواس فكری-عملی،روان درمانی حمایتی نیز بدون تردید جای خود را دارد بخصوص ،برای گروه بیماران وسواسی علیرغم علائم خفیف یا شدید خود قادر به كار و تطابق اجتماعی هستندتماس منظم و مستمر با یك متخصص علاقمند دلسوز و تشویق كننده ممكن است به بیمار كمك كند كه به اتكاء او به عملكرد عادی خود ادامه دهد. در حالی كه بدون چنین كمكی كاملا" مغلوب علائم خود خواهد گردید . هر گونه تلاش روان درمانی باید شامل توجه به اعضاء خانواده بیمار از طریق تقویت روحی ، اطمینان بخشی ، توضیح دادن، اندرز در مورد مدارا با بیمار بوده باشد . روان درمانی خانواده غالبا" در حمایت خانواده و ساختن القاء درمانی با اعضاء سالم خانواده به نفع بیمار مفید است.

گروه درمانی به عنوان سیستم حمایتی برای بعضی از بیماران كمك كننده است . برای بیماران علاج ناپذیروبسیار مقاوم كه راه حلی وجودنداردوبا احتیاط زیاد می توان الكتروشوك درمانی وجراحی روانی را بعنوان آخرین روش در نظر گرفت .

درمان رفتاری غرقه سازی تجسمی  implosion   therapy 

    غرقه سازی تجسمی بر این باور مبتنی است كه بسیاری از حالات ، منجمله اختلالات اضطراب ، نتیجه تجارب دردناك گذشته است ، و برای اینكه بیمارآنهارا از یاد ببردبایدموقعیت اصلی بنحوی كه بدون دردتجربه گردد، دوباره ایجاد  شود.                                                  

درمانگرانی كه از این روش استفاده می كنند از  مراجعان خودمی خواهند صحنه های تعارضات شخصی مربوط راتصوركنندواضطراب احساس شده درآن صحنه هارا یادآوری كنند.سپس می كوشد تا واقعیت بازپردازی به حداعلی برسد وبه بیماركمك كند و اضطرابی راكه به واسطه شرایط تنفرآورایجاد شده بود فروبنشاند.به علاوه دراین روش به مراجع كمك می شود تارفتارهای پخته تری درپیش گیرد.مواجهه سازی همواره دردرمان بسیاری ازاختلالات اضطراب نتایج خوبی داشته وبهبودحاصله تا چندین سال پابرجابوده است.لذامواجهه درازمدت بامحركی بالینی،نتایج بهتری را در بردارد.

درمان مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ

 كارآمد ترین فن رفتاری برای درمان تشریفات وسواسی مواجهه باعامل وسواسی و جلوگیری از پاسخ می باشد . درمانگر از بیمار می خواهد همه وسواسها والگوهای اجباری را نشان دهد آنگاه درمانگر آنها را بازداری می كند . مثلا" : فرد مبتلا" به وسواس شستشو را كثیف می كند و آنگاه از شستن ممانعت بعمل می آورد . در شیوه درمان نمونه ممكن است به فرد اجازه داده شود هر پنج روز یكبار ده دقیقه دوش بگیرد مواجهه سازی ،حساسیت به آلودگی و اضطراب همراه با آن را كاهش می دهد و نهایتا" جلوگیری از پاسخ ، تشریفات وسواسی را برطرف می كند.

بازداری فكر

این فن بر اساس این فرض استوار است كه محرك حواسپرت كنندة ناگهانی ، مثل صدای ناخوشاینددرجهت خاتمه دادن به افكار وسواسی عمل می كند . بنابراین ازمراجع خواسته می شودفكر وسواسی رادرذهن نگهداردودرمانگر باصدای بلندمیگوید((بس!))چنانچه این روش موفقیت آمیزباشد.یك فن خود كنترلی ویژه به مراجع می دهدتایك فكروسواسی رابه هنگام وقوع برطرف كند .                                                                   

منابع :

1-   كاپلان          ترجمه : دكتر پور افكاری     جلد دوم فصل 16

2- روانشناسی مرضی ،  ساراسون ،ساراسون

3- زمینه روانشناسی ،  هیلگارد اتكینسون     ترجمه : براهنی

4- مقاله اداره كل آموزش وپرورش شهرتهران معاونت پژوهش مبانی نظری ودرمان جلد 1

5- وسواسها و اجبارها  

 

 

 

سه شنبه 5/1/1393 - 10:46
بهداشت روانی

بررسى تأثیر اضطراب بین زنان ایرانى و اروپایى

ویروس اضطراب

 

 

 

 

سمیه غفارى

در دنیاى كنونى اضطراب، به منزله یك بیمارى حاد میان افراد شایع است و همه به نوعى آن را تجربه كرده اند، هیچ كس نمى تواند ادعا كند تا به حال اضطراب نداشته و مضطرب نشده است، چرا كه انسان به رغم تمام توانایى ها و آموخته هایى كه دارد باز هرازچندگاهى به این ترس ناشناخته گرفتار آمده است و حتى قوى ترین انسان ها هم از لحاظ روحى و جسمى در مواقعى اضطراب را تجربه كرده اند. اضطراب احساس ناخوشایند و حالتى دردناك است كه توأم با نگرانى، دلواپسى و تشویش خاطر است و با اضطراب، با علائمى همچون تپش قلب، تنگى نفس، سرگیجه، نفس زدن، درد قفسه سینه، تعریق، لرزش دست ها و لب ها، سستى و لرزش پاها، تهوع، سردرد و احساس خفگى همراه است.

اضطراب جزئى جدایى ناپذیر از زندگى انسان است و بخشى از حیات روانى - اجتماعى انسان را تشكیل مى دهد این احساس كمك مى كند تا به خواست هایمان برسیم و در حد متوسط محرك رفتار و كوشش براى رفع مشكلات روزمره زندگى و پیش گیرى از مخاطرات و رویدادهاى آسیب زاى آینده است كه البته بعضى از آن ها در دراز مدت بیمارى هاى جسمى و روانى مستعدى را باعث مى شوند. اگر راه تسلط یافتن بر اضطراب را بدانیم در كنار سود جستن از آنها زندگى لذت بخشى را تجربه خواهیم كرد.

اگر اضطراب وجود نداشته باشد باعث مى شود كه فرد هیچ كوشش و تلاشى را انجام ندهد و حالت سستى و بى حالى داشته باشد یك اضطراب در حد متوسط مى تواند باعث موفقیت و پیشگیرى از آسیب ها و خطرات باشد اما اگر از این حد متجاوز باشد و با موقعیت هاى پیش آمده تناسب نداشته باشد به جاى این كه عامل سازگارى باشد به عكس موجب اختلال و آشفتگى روانى، رنج و احساسات دردناك مى شود و در صورتى كه این احساسات تداوم داشته باشند باعث آسیب هاى اجتماعى، شغلى، خانوادگى و جسمانى مى شوند. تحقیقات نشان داده به دنبال بروز اضطراب در افراد هورمون هایى ترشح مى شوند كه از تعداد گلبول هاى سفید خون كه از بدن در برابر عوامل بیمارى زا حمایت مى كنند كاسته مى شود به همین دلیل بدن در مقابل عفونت ها و سرطان ها خلع سلاح مى شود و موجب بروز بیمارى هاى قلبى- عروقى، گوارشى، پوستى، نزاع هاى خانوادگى، افت توانایى هاى ذهنى، بالا رفتن میزان سرماخوردگى و گلو درد، آلرژى، مشكلات تنفسى، زخم معده، یبوست، سردرد، مشكل بلع، عرق سرد، بى خوابى، خستگى مزمن، دل به هم خوردگى، تكر ادرار، اسهال، سرگیجه، اختلال حافظه و گرفتگى عضلات و پر فشارى خون مى گردد.

در نیم قرن اخیر، تغییرات زیادى در شیوه زندگى زنان رخ داده است. با افزایش پیچیدگى زندگى اجتماعى و عدم تسلط و شناخت كافى انسان بر اوضاع اجتماعى، اضطراب بشر زیادتر شده است. براساس این واقعیت افرادى كه فاقد حمایت و پشتیبانى هاى اجتماعى، اقتصادى و عاطفى هستند و یا افرادى كه شناخت و درك كافى از موقعیت كنونى یا آینده زندگى خود ندارند و در هاله اى از ابهام به سر مى برند مستعد ابتلا به اضطراب در سطح مرضى هستند.

در گذشته مرد نان آور خانه و تأمین كننده مخارج خانواده محسوب مى شد و زن در ازاى این خدمت مرد، وظیفه به دنیا آوردن و نگهدارى فرزندان را برعهده داشت. اما امروزه زنان به گونه اى دیگر زندگى مى كنند. سن شروع به اشتغال زنان و تعداد زنانى كه تنها به نقش خانه دارى بسنده كرده اند روز به روز كاهش مى یابد. همچنین موقعیت شغلى و اجتماعى زنان ترقى چشمگیرى كرده است. در حدود ۲۰ درصد زنان جامعه آمریكا تن به ازدواج نمى دهند. حال آن كه این رقم در سال هاى قبل فقط ۶ درصد بود، نكته دیگر آن كه زنان نسل جدید كمتر از مادران خود نیاز به وجود مرد را در كنار خود احساس مى كنند. به علاوه زن در فضاى كنونى، براى كمك به اقتصاد خانواده و گاه به منظور گرداندن آن، ناگزیر از كار كردن است.

بسیارى از زنان شاغل سپرى كردن ساعات روز را در بیرون از منزل كوتاهى در انجام دادن امور تلقى مى كنند و ساعات استراحت شبانه را به جبران كارهاى عقب افتاده اختصاص مى دهند. این ایفاى نقش دوگانه بر فشار روانى زنان مى افزاید. طبق آمار، ۵۶ درصد زنان معتقدند از این كه بیرون از خانه كار مى كنند و كمتر در خانه هستند احساس گناه مى كنند.

زنان در تمام دنیا از جمله كشور ما از سطح اضطراب بالایى برخوردارند یكى از عوامل عمده آن احساس ناتوانى و عدم كنترل آنها بر سرنوشت و وضعیت زندگى شان است. حال اگر خانمى بر وضعیت اقتصادى همسرش، نحوه صرف اوقات او، كنترل بر وضعیت اخلاقى و تربیتى فرزندان به هر دلیلى تسلط نداشته باشد در این شرایط او مبتلا به اضطراب بالا و ناهنجارى مى گردد. اضطراب بالا در یك مادر على رغم این كه او را از نظر جسمى، رفتارى، عاطفى و گفتارى به هم ریخته مى كند، دیگر اعضاى خانواده بخصوص فرزندان را نیز از نظر روانى -عاطفى تحت تأثیر قرار مى دهد. هرچه فرزندان كم سن تر باشند این تأثیر سوء بیشتر خواهد بود. خلق یك فضاى آرام، شاداب، برانگیزاننده، ایمن و متنوع براى رشد فرزندان یك ضرورت است.

روانشناسان معتقدند مادر مضطرب فرزندان خود را نیز مضطرب مى كند و اضطراب مزمن و طولانى مدت حتى بر فرایند رشد جسمى و عصب شناختى كودكان خردسال نیز آسیب وارد مى كند . فرد مضطرب در برقرارى ارتباط رضایت بخش ناتوان است. زیرا زودرنج، تحریك پذیر ، ناشكیبا، تكانشى، بیقرار و فاقد تمركز حواس مى گردد و قدرت گفتار و رفتار آرام و مهربانانه را از دست مى دهد و به راحتى عصبى و پرخاشگر مى شود. در نتیجه موجب رنجش و دفع دیگران مى شود.

فرد مضطرب معمولاً در روابط خانوادگى با همسر و فرزندان عملكرد خوبى ندارد. خواب ، وزن و اشتهاى فرد مضطرب نیز ناهنجار مى گردد.

دكتر مهرى نژاد- روانشناس و استاد دانشگاه - در این مورد مى گوید: افرادى كه مشغله هاى بیشترى دارند آمادگى بیشترى براى اضطراب دارند. زنانى كه شاغل هستند اگر اضطراب شغلى داشته باشند چون انرژى زیادى را صرف خانه دارى و بچه دارى و تعهدات خانوادگى مى كنند مبتلا به اضطراب بالا مى شوند. اما ممكن است یك زن خانه دار نسبت به یك زن شاغل مضطرب تر باشد كه این به توانایى زن شاغل در اداره امور شغلى، فرزندان و خانواده برمى گردد كه مى تواند با مهارتهاى شناختى و رفتارى از پس مسائل زندگى شغلى و خانوادگى به راحتى برآید. اما آن زن خانه دارى كه نسبت به زن شاغل اضطراب بیشترى دارد به هر دلیلى توانایى او دراداره زندگى خانوادگى اش پایین تر است و نگرانیها و ابهاماتى در زندگى او وجود دارد كه براى او تهدید محسوب مى شوند.

علاوه بر نقش میزان تسلط فرد بر زندگى در ایجاد اضطراب، شخصیت فرد و زمینه هایى كه در فرایند رشد در خانواده طى نموده است نیز در ایجاد اضطراب نقش دارند. برخى افراد از نظر شخصیتى مضطرب تر از افراد دیگر هستند در نتیجه در واكنش به موقعیت اجتماعى یكسان اضطراب بیشتر راتجربه مى نمایند. در نهایت وضعیت جسمى را در ایجاد اضطراب نباید از یاد برد كه بسیارى از بیماریهاى جسمى همانند پركارى غده تیروئید، سندروم قاعدگى در زنان،كمبود ویتامین و املاح معدنى، آلرژیها، بیماریهاى قلبى - عروقى، آسیب هاى مغزى مى توانند فرد را براى رفع اضطراب درگیر كنند براى رفع اضطراب باید اقداماتى همچون افزایش شناخت و آگاهى فرد از اوضاع روانى - اجتماعى خویش ، افزایش مهارتهاى مقابله با مخاطرات و استرسها، تقویت توان جسمى از طریق تغذیه و ورزش، تعمیق روابط صمیمى و عاطفى با افراد دیگر به خصوص نزدیكان، جذب حمایت هاى بیشتر، پیدانمودن نگرش باز نسبت به تجربیات كنونى و احتمالاً آینده ، آشتى با تضادهاى درون روانى و بین فردى، اجتناب از كمال گرایى و عدم پافشارى در تحقق امیال و خواسته ها، رفع نیازهاى جسمى و غریزى، تقویت قدرت اراده وپشتكار در مدیریت امور زندگى ، اجتناب از مقایسه هاى اجتماعى، كنترل بر افكار مزاحم و نگران كننده ،تقویت توكل به خدا و پذیرش قدرت باریتعالى در روند حیات هستى با تمام مخلوقات آن، توجیه خود و پذیرش قدرت محدود انسان در تسلط كامل برسرنوشت خود، زندگى در زمان حال و مهار بر تخیلات معطوف بر آینده، خواب كافى، تنفس صحیح ،مدیریت بر وضعیت عضلانى بدن و سعى در رهاسازى و آرام نمودن آنها در همه لحظات، پیدانمودن معنایى در زندگى براى توجیه زحمات روزمره، كاهش سلطه جویى بر افراد دیگر بخصوص همسر و فرزندان ، عدم وابستگى به تأیید و حمایت هاى گستردگى دیگران، كاهش توقع از خود و دیگران و زندگى ، تسلط فكر بر زندگى و مهار احساسات، كاهش مشغله هاى زندگى و برقرارى تناسب بین مشغله ها و تواناییها را به كار گرفت.

سه شنبه 5/1/1393 - 10:46
بهداشت روانی

روانشناسی خیانتکاران

دکتر دانش فروغی - روانشناس بالینی

 

هنگامی که زنی، همسان با مرد نباشد ،حتی خیانت به او خیانت به نیمه ی انسان است! بنابر این مرد در انجام آنچه کامجوئی و لذت طلبی نامیده می شود، حق خود می شمارد و اندوه فرد آسیب دیده به حساب نمی آید.

خیانت یک شبه از سوی آنانی دیده می شود که اصولا این عمل را خیانت نمی دانند. اینان برای رفتار خودبه بهانه های گوناگون متوسل می شوند. مستی وبی خبری وسفرهای کوتاه مدت پشتوانه چنین رفتاری است.

از تهران زنگ می زد: گفت:«مطالب شمارا همه ماهه در «پیام آشنا» دنبال می کنم و نسخه ای از آن را در اختیار دوستانم می گذارم. آیا امکان پذیر است که این بار راجع به خیانت بنویسید؟ من همراه با هزاران وشاید میلیونها زن، قربانی خیانت همسران خود هستیم. آنانکه راه و چاره جسته اند، از این ستم ،خود را رها ساخته اند و بسیاری به دلایل گوناگون به تماشا نشسته اند، تا ستمکارخود به مهر آید و...»...

و من امروز به پیام این بانوی هم میهن ارجمندم پاسخ می دهم.

نخست آنکه در یک پژوهش علمی، نودو هشت درصد مردم ابراز داشته  اند که خیانت یک رفتار نکوهیده و بسیار نا درست است. با چنین باوری، در گزارش دیگر نشان داده شده است که تا هفتاد درصد مردم به همسران خود خیانت می کنند. جالب اینست که در گزارش  های مربوط آمده است که پنجاه درصد خیانتکاران، سکس را خیانت به همسر نمی دانند. گزارش ها حاکی از آنست که در زمانیکه خیانت پیش بیاید، شصت و پنج در صد جدائی فرجام کار است. اما نکته ای را که باید به آن اشاره کرد اینست که خیانت الزاما یک عمل مردانه نیست. بانوانی که به دلایل گوناگون به همسران خود خیانت می کنند کم نیستند . به همین دلیل، خیانت بزرگترین هراس ازدواج است و زن و مرد این نگرانی را کم و بیش در رابطه دیگری احساس می کنند.

خیانت فقط هم بستری متاهل با بیگانه نیست. بسیاری از پژوهشگران، خیانت را به چند دسته بخش کرده اند. در گزارش، دکتر «نومن» آنرا به چهار دسته تقسیم کرده است:

خیانت عاطفی، خیانت فرهنگی، خیانت یک شبه، خیانت همیشگی.

 

در خیانت عاطفی آدمی نسبت به جنس مقابل احساس متفاوتی پیدا می کند. کار از ساده به دشوار می انجامد. ببینیم این خیانت چگونه آغاز می شود؟

1- مثلا شما حرفی را می شنوید. لطیفه ای شیرین به شما گفته می شود، ولی وقتی به خانه می رسید با خود می اندیشید آیا این لطیفه را با همسرم در میان بگذارم یا نه؟ در حالی که شما به راحتی می توانید با همکاران و سایر دوستان خود این لطیفه را بازگو کنید. یا راجع به مشکلات کار و زندگی می توانید با دیگران گفتگو کنید،ولی می اندیشید وقت کافی برای تشریح جزئیات به همسر خود را ندارید.

2- با همکار و با فردی از جنس مقابل برای نوشیدن قهوه یا خوردن نهار بیرون می روید، ولی احساس می کنید گفتن این مطلب به همسرتان سبب می شود که در او بدبینی ایجاد شود. استدلال شما اینست: من که نظر بدی ندارم ،چرا باید به همسرم توضیح بدهم؟

3- آیا در مهمانی ها با بعضی افراد، به ویژه با جنس مقابل بشوخی  های معنی دار می پردازید؟ به گونه ای که اگر این شوخی ها را فرد دیگری با همسر شما آغاز کند ناراحت می شوید؟

4- آیا با خود می اندیشید که شوخی و تفریح و دلربایی کردن از جنس مقابل می تواند در شما تولید هیجان کند و اصولا هیجانی شدن شما به ازدواجتان کمک می کند؟

5- آیا برای فرد دیگری جز همسرتان هدیه هایی خریده اید که وقت گیر بوده باشد؟

6- آیا یک همکار و یا فرد دیگری ازجنس مقابل را در اتومبیل خود سوار کرده اید و از گفتگو با اواحساس لذت کرده اید؟

7- آیا اسرار زندگی زناشوئی خود را با فردی از جنس مقابل در میان گذاشته اید؟

اگر شما به هر یک از این پرسش ها پاسخ مثبت داده باشید، هنوز به همسر خود خیانت نکرده اید، ولی خود را در معرض خیانت قرار داده اید.

گونه دیگر، خیانت فرهنگی است. هنگامی که فرهنگ، روش ویژه ای را تحت شرایط قانونی مجاز بشمارد، ارتباط با زنان، دیگر امری عادی تلقی میشود. خیانت فرهنگی بیشتر از سوی مردان و در شرایط نابسامان اقتصادی انجام می پذیرد.

 

هنگامی که زنی، همسان با مرد نباشد ،حتی خیانت به او خیانت به نیمه ی انسان است! بنابر این مرد در انجام آنچه کامجوئی و لذت طلبی نامیده می شود، حق خود می شمارد و اندوه فرد آسیب دیده به حساب نمی آید.

خیانت یک شبه از سوی آنانی دیده می شود که اصولا این عمل را خیانت نمی دانند. اینان برای رفتار خودبه بهانه های گوناگون متوسل می شوند. مستی وبی خبری وسفرهای کوتاه مدت پشتوانه چنین رفتاری است.

اما خیانتکاران همیشگی، حرفه ای هستند. یک آغوش به آنها گرمای مهر نمی دهد. اگر مرد هستند مردانگی و اگر زن هستند قدرت جذب و اغواگری خود را پیاپی مورد آزمایش قرار می دهند«... اولین بار که به همسرم خیانت کردم در شب ازدواج مان بود. در میان میهمانان، زنی بود که با نگاه های کنجکاو مرا به خود می خواند. اگر از من بپرسید که آیا آن زن راپیش از همسرم دوست می داشتم پاسخ منفی است. آن زن از من آینده نمی خواست، در حال زندگی می کرد...پس از چندی به دیگری پرداختم و یک وقت به خود آمدم که کار از کار گذشته بود و...»

 

دشواری خیانت به گسستن رشته های الفت زن و مرد بسنده نمی  کند. کودکی که در چنین خانواده ای پرورش می یابد، آسیب فراوان می بیند. پسری که به چشم می بیند مادر او، مرز های اخلاقی را زیر پا گذاشته است و پاسخ زن بارگی پدر را اینگونه می دهد، نمی تواند نسبت به کل جامعه بدبین نباشد. او از خانواده پنهانکاری و خیانت را آموخته است. او می داند که در برخورد با جامعه می توان وانمود کرد، فریب داد و چهره ی حق به جانب داشت. چنین فردی اگر به قدرت برسد،در دشمنی ناخودآگاه ، به ملت پایدار است. تنها صمیمیت او در ادامه دشمنی است. خمیرمایه منش چنین مردانی که در مزرعه ی پنهانکاری خانواده هستی یافته است، نفرت از مردم را با کلام آهنگین پوشش می  دهد، تا زهرابه ای اندیشه های بیمارگونه، آشکارا به کام کسی چکیده نشود. خیانتکاران ، هر خیانتی که به مردم می کنند، در آنان هیجان لازم برای زیستن می دهد. ضحاک مار دوش آشکارا مغز سرجوانان را به ماران خود میخوراند و اینان چشمه های حیات ملتی را نثار دوستان و ساقدوشان بستر خیانت و آلودگی خویش می کنند. چنین مردمی حتی شهامت ضحاک را ندارند. به آلودگی خویش، جامه تقوی می پوشانند و به پنهانکاری و خیانت به میلیونها مردمی که جز ساده اندیشی کاستی ندارند، برچسب خدمت می زنند. خیانت به ملت، زشت ترین و کریه ترین خیانت است. زیرا این تقوی یک فرد نیست که در بستر بیگانه دیده شود، این مردم اندکه سوداگران خون، در پشت درهای بسته، به تجاوز، آنان نشسته اند.

بانوی ارجمندی که مرا به نوشتار امروز تشویق کرده است، می  پرسد که با این اندوه چه باید کرد؟ آیا خیانتکار درمان پذیر است؟

واقعیت این است که نابهنجاری های «پس آسیبی» در خیانتکارانی که به نیمه ای از وجدان آدمی دست یافته اند، بسیار است. روانشناسان برای خیانتکاران عاطفی و یک شبه ،روان درمانی را پیشنهاد می دهند. در مورد خیانتکاران فرهنگی کوشش بر این دارند که در چشمه ی باورهای آنان نفوذ کنندو عدالت خانوادگی را دراندیشه آنان بارور سازند و اعتقاد به همسانی را در سرطان فرهنگی آنان تزریق نمایند. اما خیانتکاران همیشگی کمتر درمان پذیرند...!

افراد ضد جامعه که به دشمنی با مردم می پردازند، کمتر راه صواب در پیش می گیرند. زن و مرد جوان که با تشکیل خانواده به یکدیگر دل می بندند، شاید پیش از آنچه که به شغل وثروت و... دیگری بیاندیشند، بهتر است که به بازتابهای روانی- اجتماعی همسران آینده خود توجه کنند. به ویژه فرو پاشی خانواده ها و از هم گسستگی آنان و خیانت های پیاپی در چنین خانواده هائی، حتی اگر مردانی را در راس هرم قدرت کشورها قرار دهد، هرگز در رابطه آنان با مردم صداقت به وجود نخواهد آورد که هیزم خشک نرمش ندارد و به قول معروف: نشود خشک جز بآتش راست.

 

سه شنبه 5/1/1393 - 10:46
بهداشت روانی

عادات عصبی از کجا می آیند؟

سه شنبه ,۵ مهر, ۱۳۸۴

یک عادت، عملی است اکتسابی است که به طور دائم و خودکار انجام داده شود و قطع کردن آن مشکل باشد. این تعریف ما را به یاد عملی می اندازد که به آن عادت عصبی میگوییم. عادات عصبی اعمال مداوم و خودکاری هستند که هیچ فایده شخصی یا اجتماعی ندارند، مانند تکان دادن دسته کلید در جیب، جویدن ناخن، ضرب گرفتن با پا، جویدن ته مداد و فهرست بی انتهایی از مثالهای دیگر.

 

من (از زبان یک روانکاو) حدث میزنم که هرکس لا اقل یکی از این عادات را دارد. من میگویم که اینها عادات عصبی هستند و عده زیادی عقیده دارند که اینها رفتارهایی بیضرر می باشند. اما در هر حال این عادات میتوانند برای بسیاری افراد مشکلاتی به بار می آورند. حداقل اینکه در زمانی که میخواهیم خونسرد و مطمئن جلوه کنیم، عصبی و گاهی دیوانه جلوه میکنیم.

 

واکنش طبیعی

گاهی اوقات یک عادت عصبی به صورت یک واکنش در مقابل آسیب جسمی یا روحی به وجود می آید. زمانی که این رفتار مدتها بعد از رفع شدن مشکل اولیه باقی ماند، شکل جدیدی به خود گرفت و دائما تکرار شد، تبدیل به یک عادت عصبی شده است. غالبا یک عادت، شکل تغییر یافته یا شدید شده یک عمل بسیار عادی است.

 

رفتارهای ناپسند

رفتارهای ناپسند معمولا به شدت نهی میشوند و توسط اشخاص یا جامعه به عنوان رفتاری غریب و نا مناسب معرفی میشوند. اما چنین عاداتی، آن چنان با رفتارهای عادی روزمره ترکیب میشوند که شخص به کلی از وجود آنها بی اطلاع است. این بی اطلاعی عامل اصلی باقی ماندن عادات عصبی است. اگر از آنها با خبر باشیم بهتر میتوانیم از آن دست برداریم.

 

اولین بار

به اولین باری که عادت خاص خود را انجام دادید فکر کنید. احتمالا این هم رفتاری بین تمام رفتارهای زندگی شما بوده است. شاید کاری بوده که موجب از بین رفتن خستگی، عصبیت یا حوصله سر رفتن شما شده باشد. بیشتر عادات عصبی چنین پیشینه ای دارند، اولین بار که آنرا انجام داده اید مشکلتان حل شده است پس دفعه دیگری که در موقعیتی عصبی قرار داشته اید هم آنرا تکرار کرده اید. انجام آن به تدریج وارد سیستم رفتاری شما شده است و طبعا شروع آنرا به خاطر نمی آورید.

 

هر نفر یک نوع عادت

اما چرا هر کس عادت خاص خودش را دارد؟ چرا یکی ناخن میجود و دیگری با مدادش روی میز میزند؟ کسی نمیداند! در اصل این عمل تصادفی به وجود آمده است. یک بار انجام وظیفه کرده و تمام! البته نباید از نقش ژنتیک و شرایط اقلیمی و اجتماعی هم غافل شویم. حتا ممکن است شما عادتی را از یکی از بستگان خود کپی کرده باشید. اما چرا ناخن خود را میجوید، در حالی که هیچ یک از اطرافیانتان چنین کاری نمیکند؟ آیا مادرتان ته مداد را میجود و پدرتان دسته کلیدش را میچرخاند؟ مسئله این است که شما متوجه شده اید که گاهی رفتارهایی میتوانند آرامش بخش باشند و عادت آرام بخش مخصوص خودتان را پیدا کرده اید.

 

جایگزین های خطرناک

جایگزین کردن مواد مخدر سبک و مشروبات الکلی یکی از راهای بسیار خطرناک رهایی از عادات عصبی است. به جای آن سعی کنید با خوردن و نوشیدن مواد غذایی پر انرژی در زمان خستگی یا عصبانیت، چای سبز و انواع دم کرده های مفید در مواقع بیخوابی یا کمی بستنی هنگام بی حوصلگی به مقدار فراوان شرایط روحی خود را بهبود ببخشید.

 

مهم این است که نباید کسی را مقصر بدانیم. اگر شما عادت عصبی دارید، بدانید که آنرا ناخودآگاه به دست آورده اید اما باید آنرا با آگاهی از بین ببرید. فکر کنید که آیا عادتی دارید؟ آیا این عادت فایده ای هم دارد؟

 

 

 

(منبع : http://www.suite101.com/article.cfm/14522/74661

سه شنبه 5/1/1393 - 10:45
بهداشت روانی

رنگی قرمز به نام قرمز

  

 

 

 قرمز باعث می شود كه با واقعیت راحت تر روبرو شویم.

 

 

 

 

هموطن-در نقطه سر خط امروز به نكاتی در خصوص این رنگ پر طرفدار اشاره می كنیم:

 

1-قرمز رنگی گرم، قوی و پرهیجان است.

2-این رنگ بیانگر تمركز بر نیازهای اساسی است.

3-گفته می شود رنگ قرمز حكایت از تلاش ما برای تحقق وظایفمان بر روی این كره خاكی را دارد.

4-قرمز باعث می شود كه با واقعیت راحت تر روبرو شویم.

5-شعار قرمز این است: "افراد منفعل هرگز زندگی هیجان انگیز و با اشتیاقی را تجربه نمی كنند."

6-قرمز از بعد روانی بیانگر اعتماد بنفس و قدرت است.

7-این رنگ فعالیت و تحرك را زیاد می كند.

8-برای كودكان نیز رنگ مناسبی به نظر می آید و بخصوص برای نوزادان بسیار گیرا است.

9-قرمز بر اشتهای آدمی نیز تاثیرگذار است و باعث افزایش آن می شود.

10-قرمز رنگ اصلی بسیاری از گل های طبیعت است.

11-بسیاری از مواد خوراكی هم از این رنگ نشات می گیرند كه از آن جمله می توان به گوجه فرنگی، گوشت قرمز و توت فرنگی اشاره كرد.

12-قسمت هایی از خانه را كه دوست دارید تحرك و پویایی در آن بیشتر باشد با قرمز رنگ آمیزی كنید.

13-در اتاق خواب كمتر از این رنگ استفاده كنید تا آرامش مورد نیاز برای خواب و استراحت دستخوش تغییر نشود.

14-به طوركلی به خاطر تحرك قرمز همیشه آن را همراه رنگ های دیگر مورد استفاده قرار دهید.

15-هنگام عصبانیت به قرمز نگاه نكنید.

16-اگر بیمار هستید در مكانی كه در آن زیاد این رنگ به چشم می خورد استراحت نكنید.

17-به هنگام خستگی نیز از قرمز روی برگردانید.

18-این رنگ برای پلیس، آتش نشانی، قهرمانان ورزشی و راننده های كامیون مناسب است.

 

 

 

سه شنبه 5/1/1393 - 10:45
بهداشت روانی

روان گسیختگی

 

روان گسیختگی واژه ای است که در این مقاله توسط جناب آقای امیردیوانی به کار گرفته شده است، روان پریشی نیز واژه دیگری است که استفاده می شود، اما واژه روان گسیختگی مناسب تر از واژه روان پریشی است که در برگرداندن بیماری سکیزوفرینا (= به زبان انگلیسی) و شیزوفرنی( = به زبان فرانسه)، استفاده شده است. بیماری روان گسیختگی زمانی اتفاق می افتد که بیماری توانایی جداسازی و یا تفاوت بین واقعیت های بیرونی و غیر واقعیت ها ( خیالات) را از دست می دهد.

به زبانی ساده و به عنوان مثال اگر چنین تصور کنیم: فردی که در خواب است و خواب می بیند مانند: اتفاقات، حوادث، دیدن افراد ناشناس، دیدن افرادی که مرده اند و خواب دیدن های بسیار زیادی که اغلب در عالم بیداری و واقعیت باور نکردنی و ناممکن است.

زمانی که فرد از خواب بیدار می شود، بلا فاصله آگاهی پیدا می کند که درخواب بوده و آنچه را که درخواب دیده است واقعیت خارجی ندارند.

حال اگر چنین تصورکنیم، فرد در حالت بیداری، خواب دیدن هم داشته باشد، تداخل واقعیت های بیرونی و آنچه را که در خواب می بیند مخلوطی است از حوادث، اتفاقات و... که فرد نمی تواند تفاوت بین این دو حالت را تشخیص دهد و این شرایط روانی، حالتی است شبیه روان گسیختگی، در این حالت است که توهم، هذیان و سایر علایم روان گسیختگی بروز می نماید.

بهتر است به این نکته اشاره شود که علائم روان گسیختگی می تواند دربعضی حالات حاد روانی دیگر نیز بروز نماید مانند: بیماری افسردگی نوع شدید، بیماری شور و سرخوشی، بعضی از حالات هیستری، نوعی از انواع بیماری تشنج (صرع)، بعضی از بیماری های عضو مغز، بعضی از بیماری های جسمی که کارکرد طبیعی مغز را مختل می سازند، استفاده از مواد و یا داروهای روان گردان یا روان افزا و ...

اکنون این شما و مقاله روان گسیختگی

روان گسیختگی، اختلال حادی است که درچگونگی پندار، احساس و کنش آدمی اثر می نهد.

فرد رنجور از این پریشانی شدید، از تشخیص آنچه که واقعی و خیالی است در می ماند، امکان دارد بی واکنش یا گوشه گیر و سرد رفتار باشد و درموقعیت های اجتماعی از عهده ی بیان عواطف بهنجارش برنیاید.

به رغم ادارک و دریافت همگان، روان گسیختگی، شخصیت چند گانه یا تعدد شخصیت نیست. اکثریت به اتفاق بیماران روان گسیخته، خشن نیستند و دیگران را به کام خطر نمی افکنند.

روان گسیختگی از تجربه های  دوران کودکی، تربیت غلط و یا ضعف اراده ناشی نمی شود و نیز نشانه هایی که برای همه یکسان اند، دراین میان نقشی ندارند.

روان گسیختگی حدود1% جهانیان را مبتلا ساخته است. در ایالات متحده از هر صد نفر، یک تن یعنی نزدیک به 5/2 میلیون تن به این بیماری مبتلا هستند و هیچ گونه عامل نژادی، فرهنگی یا اقتصادی، سد راه آن نیست. معمولاً علامت هایش بین سنین 13 تا 25 سالگی هویدا می گردد، ولی اغلب در مردان زودتر از زنان رخ می نماید.

 

چه چیزی باعث بروز روان گسیختگی می گردد؟

عامل پیدایش این بیماری، هنوز نامعلوم است. برخی نظریه های مربوط به علت بروز آن جنبه های ساخت زادی (ژنتیکی یا توارثی)، زیست شناختی( عدم تعادل مواد شیمیایی مغز) و یا عفونت های احتمالی ویروس واختلالات ایمنی دارد.

عامل ساخت زادی ( ژنتیکی یا مورثی)

دانشمندان تشخیص داده اند که ناراحتی یاد شده در خانواده ها شایع بوده و این که شخص وارث، آمادگی بیشتری برای ابتلا به بیماری مزبور را دارد. احتمال دارد که روان گسیختگی با رخدادهای زیست محیطی نیز، همچون عفونت های ویروسی یا اوضاع بسیار تنش زا یا آمیزه ای از هر دو، آغاز شود.

همانند سایر امراض ناشی از توارث، روان گسیختگی  زمانی بروز می کند که بدن دستخوش دگرگونی های جسمی وهورمونی گردد، مانند دوران بلوغ.

عامل شیمیایی

توارث در شیوه ی کاربرد بعضی مواد شیمیایی، به مغز انسان یاری می کند. معمولا تعادل مواد شیمیایی مغز روان گسیختگان ( مانند: سروتنین و دوپامین) برهم می خورد. این انتقال دهنده های عصبی مغز، یاخته ها یا سلول های عصبی مغز را وا می دارند که به یکدیگر پیام بفرستند. عدم تعادل چنین مواد شیمیایی در شیوه ی پاسخ مغز به انگیزه هایی اثر می نهد، که مشخص می کند از چه رو افراد مبتلا به روان گسیختگی احتمالا دستخوش اختلالات حسی می گردند( به عنوان مثال: صدای بلند موسیقی یا چراغ های پرنور)، درحالی که دیگران را نمی آزارند. این ناراحتی در پردازش آواها، مناظر، بوها و مزه های مختلف نیز ممکن است به توهمات یا هذیان گویی ها بیانجامد.

نشانه های هشدار دهنده ی اولیه ی روان گسیختگی چیست؟

نشانه های روان گسیختگی برای هر کسی متفاوت است. امکان دارد این قبیل علایم تدریجاً طی ماه ها یا سال ها و یا احتمالا به طور ناگهانی پدیدار گردد. ممکن است بیماری مذکور در قالب چرخه های بازگشت و بهبود درآمده و ناپدید شود.

رفتارهایی که احتمالا نشانه های هشدار دهنده ی این بیماری اند، شامل موارد زیر می باشند:

1- دیدن یا شنیدن چیزی که وجود خارجی ندارد ( توهم).

2- اغلب این حس در شخص باشد که او را می پایند ( هذیان).

3- شیوه ی عجیب یا بی ربطی را در گفتار و نوشتار پیشه کردن.

4- وضعیت غیر عادی بدن.

5- نسبت به اوضاع و احوال بسیار مهم ، بی اعتنا بودن.

6- وخامت وضع کاری و تحصیلی .

7- تغییردربهداشت و ظاهر شخص.

8- ایجاد دگرگونی در شخصیت.

9- گوشه گیری از موقعیت های اجتماعی.

10- واکنش خرد ناپذیر و غیرمعقول، خشمانه یا بیمناکانه نسبت به عزیزان.

11- ناتوانی درخواب و تمرکز.

12- رفتار ناشایست یاعجیب وغریب.

13- اشتغال ذهنی زیاد به مذهب یا علوم غیبی.

چنانچه شما یا یکی از عزیزانتان بیش از دو هفته ممکن است دچار نشانه های پیش گفته شدید، فورا مدد بجویید.

علامت های روان گسیختگی چیست؟

یک متخصص روان پزشکی یا بهداشت روان ممکن است هنگام گفت و گو در باره ی نشانه های زیر، اصطلاحات ذیل را به کار برد:

الف) علامت های مثبت

اختلال هایی هستند که به فرد " افزوده " می شوند:

هذیان گویی ها = نظرات باطل: افراد شاید فکر کنند که کسی مخفیانه مراقب آنان است ( اعم از زن یا مرد)، یا اینکه خودشان افرادی سرشناس اند.

توهمات: دیدن، حس کردن، چشیدن، شنیدن یا احساس بویایی چیزی که واقعاً وجود خارجی ندارد. متداولترین حالت این جنبه، شنیدن صداهای خیالی است که به فرد دستورات یاگزارشاتی می دهد.

پریشان گویی و پندار در هم  و برهم: به سبکی غیر منطقی از موضوعی به موضوع دیگر پرداختن، امکان دارد شخص واژه ها یا آواهایی از خودش بسازد.

ب) نشانه های منفی

قابلیت هایی هستند که از شخصیت آدمی " زدوده" می شوند.

عزلت گزینی اجتماعی.

بی احساسی فوق العاده.

کمبود شور و شوق یا ابتکار.

بی اعتنایی عاطفی.

انواع مختلف روان گسیختگی

1- روان گسیختگی پارانویایی ( نوع توام با بدبینی شدید):

شخص احساس می کند که خیلی زیاد بدگمان، دل آزار یا پر کبکبه و دبدبه شده و یا دچار آمیزه ای از این قبیل عواطف است.

2- روان گسیختگی نابسامان:

کلام و اندیشه ی شخص، بی ربط و نامسجم است، اما شاید هذیان گویی نداشته باشد.

3- روان گسیختگی خشک مانده ( کاتاتونیایی):

به کسی گفته می شود که انزوا طلب، خموش، منفی باف است و بیشتر اوقات وضعیت بدنی بسیار غیرعادی به خود می گیرد.

4- روان گسیختگی پس مانده:

در این نوع شخص دیگر دچار توهمات یا هذیان گویی ها نیست. اما هیچ انگیزه یا علاقه ای به زندگی ندارد.

5- اختلال روان گسیختگی عاطفی:

فرد گذشته از نشانه های روان گسیختگی، به اختلال عمده ی خلقی نظیر افسردگی نیز دچاراست.

درمان های روان گسیختگی چیستند؟

اگر گمان می کنید یکی از آشنایان شما دچار روان گسیختگی است، وا دارش سازید که فورا به نزد یک متخصص روان پزشکی یا بهداشت روان بشتابد. درمان زود هنگام – حتی محض پیدایش نخستین مرحله بیماری – در دراز مدت پیش آگهی بهتری به همراه دارد.

بهبود و نوتوانی

با وجودی که روان گسیختگی دردی است بی درمان، ولی خیلی از روان گسیختگان می توانند به یاری معالجه ی  صحیح، زندگی پرثمر و رضایت بخش داشته باشند. با استفاده ازخدمات درمانی گوناگون، مشتمل بر برنامه های توان بخشی ومصرف دارو، بهبود امکان پذیر است.

توان بخشی به بیمار کمک می کند که اعتماد و مهارت های لازم برای  زندگی پر بار و مستقل را دراجتماع باز یابد.

اقسام خدماتی که به روان گسیختگی یاری می بخشند،

عبارتند از:

مداوای موردی: به بیماران کمک می کند که به خدمات کمک های مالی، درمان و سایر منابع دسترسی یابند.

برنامه های نوتوانی روان شناختی: در بازیابی مهارت هایی هم چون: کارو پیشه، پخت و پز، نظافت، بودجه بندی، خرید، جامعه پذیری، مشکل گشایی و تنش زدایی مددیار بیماران هستند.

گروه های خود یار: پشنیبانی و اطلاعات مداوم و جدید را توسط عده ای که خود به بیماری روانی دچارند، در اختیار افراد مبتلا  به مرض شدید روانی قرار می دهند.

مراکز پذیرش ( مراکز روزانه): به جاهایی اطلاق می شود که گرفتاران به بیماری های روانی می توانند به این مراکز رفت و آمد کرده یا از پشیبانی و خدمات غیر رسمی بر اساس ضروریات بهره مند گردند.

برنامه های مسکن: بخشی از حمایت و نظارت را از 24 ساعت زندگی هدایت شده عرضه می دارند تا پشتیبانی مورد نیازرا برآورده سازند.

برنامه های اشتغال: در یافتن کار و یا کسب مهارت های ضروری به مددجویان ( بیماران ) کمک می کنند تا مجدداً نیروی کار را به دست آورند.

درمان یا رایزنی: مشتمل بر اشکال مختلف گفتار درمانی، روان درمانی فردی و گروهی است تا بتواند بیمار و اعضای خانواده را در درک بهتر بیماری و مشارکت در علایق آنها یاری می کند.

خدمات بحران: متضمن 24 خط تلفن اورژانس است که از این طریق خدمات فوری را ارایه می نمایند. مانند: بعد از ساعت ها مشورت، جایی برای سکونت و یا بستری کردن مدد جویانی می یابند که بی صبرانه درلیست انتظاربستری شدن دربیمارستان قرار دارند.

دارو درمانی

نمونه های جدید داروهای ضد روان پریشی به روان گسیختگان کمک می کند تا زندگی رضایت بخشی را داشته باشند. آنها در افزایش و بهبود تعادل عوامل و مواد زیست شیمیایی که عامل بروز روان گسیختگی می باشند و نیز کاهش احتمال عود بیماری یاد شده اثر دارند. درهر صورت داروهای ضد روان پریشی، مثل تمامی داروها، باید صرفا تحت نظر متخصص بهداشت روان ( روانپزشک) مصرف شوند. به طور کلی دو گروه داروهای ضد روان پریشی در درمان به کار گرفته می شوند.

داروهای ضد روان پریشی متداول: که نشانه های " مثبت" همانند توهمات و هذیان گویی ها و آشفتگی های روان گسیختگی را مهار می کنند.

انواع جدید ( که داروهای نامعلول ضد روان پریشی هم نامیده می شوند): نه تنها علائم مثبت که نشانه های منفی را نیز درمان می کنند و اغلب عوارض جانبی کمتری دارند.

اثرات جنبی در مورد همه ی داروهای از این دست عمومیت دارند و عوارض جانبی خفیف از خشکی دهان، تاری دید، یبوست، خواب آلودگی و سرگیجه گرفته ( که معمولاً بعد از چند هفته برطرف می شوند) تا عوارض جانبی شدید مانند ناتوانی درمهار عضلات، گام برداشتن، لرزش اندام بدن و پرش عصبی اعضای بدن و صورت ( تیک).

اثرات جنبی داروهای جدید جزیی است. به هر حال آنچه اهمیت دارد، این است که پیش از تغییر هر گونه دارویی باید با  روان پزشک ( کارشناس بهداشت روان)  خود به رایزنی بپردازید زیرا چه بسا اثرات جانبی که وجود دارند را می توان به راحتی مهار کرد.

دانستنی های فزون تری پیرامون

روان گسیختگی

اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی یکی از مهم ترین بیماری های روانی است. دست کم از این نظر که پرهزینه ترین بیماری روانی به حساب می آید. این بیماری را باید بیماری جوانان در نظر گرفت؛ چرا که بیشترین سن شروع بیماری بین 15 تا 25 سال ودر زنان بین 25 تا 30 سال است و ابتلا به این بیماری پیش از سنین نوجوانی و پس از سن 50 سالگی نادر است.

نظریه های مختلفی درباره ی علت ایجاد این بیماری وجود دارد که واقعا هیچ کدام از آنها کاملاً به اثبات نرسیده اند؛ اما به طور کلی می توان گفت که استعداد بروز این بیماری به صورت وراثتی به افراد منتقل می شود و تحت تاثیر شرایطی که در محیط اطراف آن فرد وجود دارد، بیماری خود را نشان می دهد. به عبارت دیگر، هم زمینه ساخت زادی ( ژنتیکی ) و هم فشارهای روانی محیط و حتی تنش های زیست شناختی در بروز این بیماری دخیل هستند.

مطالعات نشان داده است که هر چقدر فرد از نظر توارثی به بیمار نزدیک تر باشد، احتمال ابتلا به روان گسیختگی در او بیشتر است و حتی بیشترین آمار در بروز این بیماری، دردو قلوهایی است که از نظر ساخت زادی کاملا شبیه اند.

می گویند احتمال این که یک فرد عادی در طول زندگی خود به این بیماری دچار شود یک در صد است. در حالی است که این احتمال در فردی که یکی از والدینش مبتلا  به این بیماری باشد 12 درصد و در صورت ابتلای هر دوی والدین به این بیماری 40درصد است.

علایم این بیماری بسیار متنوع است. هذیان گویی ها، داشتن توهم های مختلف از قبیل دیدن اشیا یا افراد غیر واقعی، اختلال در تکلم، رفتارهای حرکتی عجیب و بالاخره سرکوب شدن عواطف و احساسات فرد به طوری که در نهایت دچار مشکل در عمل کرد اجتماعی یا شغلی و اختلال در روابط  با دیگران می شود. بیمار مبتلا به روان گسیختگی ممکن است یک حالت کاملا برآشفته و پرخاشگر داشته و یا ممکن است به کلی ساکت و بی حرکت در گوشه ای نشسته باشد.

شایعترین توهم هایی که این بیماران به آن مبتلا هستند، توهم های شنوایی است. مانند: شنیدن گفت و گوی 2 نفر و یا صدای کسی که غالبا به او دستور می دهد. نکته اینجاست که بیمار مبتلا به روان گسیختگی واقعاً چنین احساسی دارد واین نیست که بخواهد تظاهر کند و یا دروغ بگوید. وقتی او می گوید کسی را می بیند یا صدایی را می شنود، درواقع حقیقت را می گوید و درذهن او آن فرد یا صدا به طور واقعی وجود خارجی دارند.

برخلاف تصور مردم، بیمار مبتلا به روان گسیختگی، لزوما بیمارخطرناکی نیست. وی همان قدر ممکن است به افراد دیگر آسیب برساند که دیگران ؛ اما نباید فراموش کرد که مطالعات نشان می دهد 50 درصد افراد مبتلا به این بیماری حداقل  یک بار اقدام به خودکشی می کنند؛ بنابراین ابتلا به این بیماری بیش از آن که برای دیگران خطرناک باشد برای خود فرد خطرآفرین است.

در برخورد با چنین بیماری مهم ترین نکته این است که درک کنیم او واقعاً بیمار است و همان طور که یک بیمار جسمی ممکن است در ناحیه شکم احساس درد داشته باشد، بیمار به روان گسیختگی هم امکان دارد احساساتی که گفته شد را داشته باشد. باید درک کنیم که این بیمار قصد آزار کسی را ندارد و انسان بد ذاتی نیست. سیر این بیماری به این ترتیب است که دوره های تشدید و بهبود دارد. به خصوص دردوره های تشدید بیماری، باید بیشتر مراقب بیمار بود و سعی کرد که با علایم بیماری کنار آمد. متاسفانه تنها 10 تا 20 درصد این بیماران، پیش آگهی خوبی دارند و بقیه علی رغم روش های درمانی موجود تا مدت کوتاهی می توانند علایم بیماری را مهار  کنند. اما نکته اینجاست که فقط تا زمان مصرف دارو، حال  بیمار بهتراست و قطع یا بالا و پایین کردن میزان مصرف دارو می تواند وضعیت بیماررانه تنها مثل همان روز اول بلکه بدتر از آن کند.

باهمه ی این اوصاف به عنوان جمله ی آخر به خوانندگان محترم باید گفت که هرگز فراموش نکنند که روان گسیختگی یک بیماری مزمن است که تقریباً آینده ی آن را نمی توان پیش بینی کرد. " همان طور که گفته شد در صد اندکی ا ز بیماران قابل علاج هستند و می توانند به زندگی عادی خود برگردند؛ اما به هر حال نباید نا امید بود در بیشتر موارد داروها می توانند بیماری مورد بحث را مهار کنند؛ اما درمان به معنی ریشه کن کردن بیماری غالبا دوراز دسترس است."

 

منابع:

الف) انگلیسی:

National Mental Health Association

ب) فارسی:

" اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی" " کاشف: ضمیمه ی روزنامه جام جم" ص. 7، ت. 81- 9- 24، ش. 42

 

سه شنبه 5/1/1393 - 10:45
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته