• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 14221
تعداد نظرات : 3204
زمان آخرین مطلب : 3756روز قبل
اخبار

به گزارش فردا عزيز محمدي در گفتگويي تلويزيوني با برنامه ورزش و مردم به مخارج ?? ميلياردي سريال مختار نامه اشاره کرد و اظهار داشت که اگر اين هزينه در فوتبال صرف مي‌شد شادي جوانان چند برابر بيشتر از اظهار علاقه‌اي بود که آنان صرف سريال مختار مي‌کنند.

اين اظهارات عزيز محمدي که بسيار تعجب برانگيز به نظر مي‌رسيد در شرايطي از صدا و سيماي کشورمان پخش شد که فوتبال ايران مبالغ هنگفت و ميلياردي بسياري را به خود اختصاص داده و قهرمان ليگ بر‌تر ايران تنها در طول يک فصل به اندازه سريار مختارنامه خرج کرده است.

بيشتر بازيکنان فوتبال شاغل در ليگ بر‌تر در حالي بيش از ??? ميليون تومان در طول يک فصل دريافت مي‌کنند که بيش از نيمي از مردم ?? ميليوني کشورمان حقوقي زير يک ميليون تومان در ماه دريافت مي‌کنند.

از سوي ديگر صدا و سيماي کشورمان در ماه‌هاي اخير به دليل عدم پخش برنامه‌هاي مهيج و جذاب مورد انتقاد بسياري از بينندگان تلويزيوني قرار گرفته است. حال با توجه به اين وضعيت معلوم نيست رئيس سازمان ليگ بر چه مبنا و اصلي هزينه سريال تاريخي مختار را اضافي دانسته و مدعي مصرف شدن آن در فوتبال است؟

آيا بودجه‌هاي دولتي مصرف شده براي ?? تيم از ?? تيم ليگ برتري کم بوده که چشم عزيز محمدي به ?? ميليارد مختار نامه است؟

مختار نامه فيلمي تاريخي است که هر هفته بينندگان بسياري را پاي گيرنده‌هاي تلويزيوني مي‌نشاند و به خاطر مضمون روايي آن از حادثه کربلا اشک بسياري از بينندگان را در مي‌آورد.

البته اين اظهار نظر سردار محمدي جاي تعجب ندارد چرا که وي يک ماه پيش نيز آبروي فوتبال را مهم‌تر از حضور دانشجويان عدالتخواه در ورزشگاه آزادي و حمايت از شيعيان بحرين دانسته بود.

شنبه 21/3/1390 - 19:50
شعر و قطعات ادبی

:: ما معتقديم که عشق سرخواهد زد ::

:: بر پشت ستم کسي تبر خواهد زد ::


:: سوگند به هر چهار آيه نور ::

:: سوگند به زخمهاي سرشار غرور ::


:: آخر شب سرد ما سحر مي گردد ::

:: آشوب جهان فتنه سر مي گردد ::


:: چشمان زمين ز عشق تر مي گردد ::

:: مهدي به ميان شيعه بر مي گردد ::



:: تفسير بلند ذوالفقار است اين مرد ::

:: انگار بهار در بهار است اين مرد ::


:: با تيغ حسين در نيام آمده است ::

:: انگار علي به انتقام آمده است ::


:: اي سيد سبز پوش من يا مولا ::

:: اي مرد علم به دوش من يا مولا ::


:: برگرد هنوز بي قرارت هستند ::

:: يک عده عجب در انتظارت هستند ::


:: آن مرد که بوي سبز باران مي داد ::

:: آن پير که روح بر جماران مي داد ::


:: مي گفت که عاقبت کسي مي آيد ::

:: از نسل علي دادرسي مي آيد ::


:: اما تو نيامدي بهارانم رفت ::

:: افسوس دگر پير جمارانم رفت ::


:: طفلان نجيب بيشه ها شير شدند ::

:: مردان غريب جبهه ها پير شدند ::


:: يک عده به ذکر توبه تطهير شدند ::

:: يک عده ز دوريت زمين گير شدند ::


:: برگرد که بر بهارمان مي خندند ::

:: يک عده به انتظارمان مي خندند ::


:: دستان سياهي که به خون آلوده است ::

:: گويند که انتظارتان بيهوده است ::


:: افسوس کسي نيست بيا داد برس ::

:: اي صاحب ذوالفقار به فرياد برس ::


:: امواج دلت آبي درياي غريب ::

:: غربتکده ات کجاست مولاي غريب ::


:: غربتکده اي که بوي دريا دارد ::

:: صد خاطره از غربت زهرا دارد ::


:: برگرد علي چشم به راه است هنوز ::

:: اسرار دلش در دل چاه است هنوز ::


:: آن چاه پر از ستاره را پيدا کن ::

:: آن سينه پاره پاره را پيدا کن ::


:: برگرد که بر بهارمان مي خندند ::

:: يک عده به انتظارمان مي خندند ::

شنبه 21/3/1390 - 17:18
شهدا و دفاع مقدس

فرمانده ي گردان يدالله بود. شب ها لباس بسيجيان را مي شست و پاره اي ازشب را به مناجات و راز و نياز مشغول بود.

عملياتي در پيش داشتيم. همه چيز آماده بود و گردان بايد به عنوان خط شكن وارد عمل مي شد. بچه هاي اطلاعات عمليات در گزارش هاي خود مشكلي را پيش بيني نكرده بودند. اميدوار بوديم كه همه ي كارها خوب پيش برود و ما موفق شويم. شهيد محمد جواد آخوندي؛ فرمانده ي گردان يدالله از تيپ امام موسي كاظم عليه السلام مثل هميشه جلو دار قافله بود.

پيش رفته و خدا خدا مي كرديم كه قبل از روشن شدن هوا به اهدافمان برسيم. اما برخلاف انتظار و گزارش هاي قبلي، با بياباني مملو از مين ضد نفر، ضد تانك، والمري، سوسكي، واكسي و...روبه رو شديم. مي توانستيم اضطراب را توي چهره ي هم ببينيم، فرصت زيادي نداشتيم. جواد كه نمي خواست زمان را از دست بدهد به بچه هاي تخريب دستور داد تا مين ها را خنثي كنند تا راه باز شود.

رو به محمد جواد كردم و گفتم: بچه ها داوطلب شده اند كه بروند روي مين ها و راه را باز كنند. اگر بخواهيم مين ها را خنثي كنيم، به موقع نمي رسيم.

دستي به محاسنش كشيد و گفت: يك نيروي غيبي به من مي گويد كه ما از اين ميدان به سلامت عبور مي كنيم.

پرسيدم: آخر چطوري؟... هنوز حرفم تمام نشده بود كه يكي از بچه هاي بسيجي در حالي كه كاغذي به دست داشت، به سراغ ما آمد. كاغذ را به جواد داد و گفت: حاج آقا! بچه ها اين كاغذ را زير يكي از مين ها پيدا كرده اند. من و جواد به گوشه اي رفتيم و با چراغ قوه، نوشته هاي روي كاغذ را خوانديم. روي كاغذ نوشته شده بود: برادر ايراني! من افسر مسئول مين گذاري در اين منطقه هستم. اين مين ها هيچ كدام چاشني ندارد. مي توانيد با خيال راحت از اين ميدان عبور كنيد!

آن قدر خوشحال شده بودم كه گريه ام گرفت. اما جواد به عاقبت كار مي انديشيد. او كه مي خواست مطمئن شود، گفت: بايد احتياط كنيم. من مي روم و امتحان مي كنم.

گفتم: آخر حاجي شما كه.... خنديد و گفت: چي شده؟ نكند مي ترسي! نگران بودم اگر مي رفت و اتفاقي برايش مي افتاد، ضايعه اي جبران ناپذير براي لشكر پيش مي آمد. در عين حال اگر اصرار مي كردم كه نرود بي فايده بود. اصلاً اهل كوتاه آمدن نبود. شروع كرد به توجيه، دست و لازم را داد و گفت: هرچند خودت آگاهي، ولي با ديگران مشورت كن.

بعد مرا در آغوش گرفته وگفت: مي خواهم طوري دراز بكشم كه همه ي بدنم روي چند تا مين قرار بگير وبا يك فشار، چاشني مين ها عمل كند.

آماده شده بود. چشم هايم رابستم، روي زمين دراز كشيدم و از آقا امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف كمك خواستم. انفجار مين ها و تكه تكه شدن جواد را پيشاپيش ديدم و اشك مي ريختم.

سرم پايين بود كه صدايش را شنيدم: عباس! چرا گريه مي كني؟ نگاهش كردم. سالم سالم بود. با خوشحالي گفتم: حاجي! قربانت بروم، زنده اي؟ خنديد و گفت: بادمجان بم آفت ندارد!

معلوم شد كه حرف افسر عراقي راست بود. بعد از اين كه از بي چاشني بودن مين ها مطمئن شديم، عمليات را ادامه داده و به خط دشمن زديم ...

«ستاره ها(2)/ص38 به نقل از عباس لامعي؛ همرزم شهيد) «روايت عشق، سيمين وهاب زاده مرتضوي ص 24، راوي همرزم شهيد محمد جواد آخوندي»

شنبه 21/3/1390 - 17:7
شهدا و دفاع مقدس

وقتي بر بالين برادر شهيدش؛ عبدالرزاق ، حاضر شد به درد ناليد: «خداوندا! اين شهيد را آخرين شهيد ازخانواده ي پارسا قرار مدهشهيد محمد پارسا

هنگام خداحافظي و عزيمت به جبهه ، اطرافيان آرزو کردند به زودي با سلامتي به خانه اش برگردد، اما او گفت: « حقيقت اين است که به همسرم گفته ام ديگر برنمي گردم ، حتي جسدم نيز به دست شما نخواهد رسيد، چون دود مي شوم و به هوا مي روم.»

از جسد او چيزي برنگشت.

«روايت عشق، سيمين وهاب زاده مرتضوي،ص14، راوي: خانواده ي شهيد محمد پارسا».

شنبه 21/3/1390 - 17:6
شهدا و دفاع مقدس

با هم دوست وهمسايه بوديم، وهم بازي تئاتر.

خواهرش سال 57 در تظاهرات خياباني به شهادت رسيده بود، و او تنها فرزند پسر خانواده بود.

در کنار تحصيل کار مي کرد، و دست هايش ابزار نان آوري او بودند. از مدت ها قبل هواي جبهه را در سر مي پروراند. بالاخره راهي آن ديار شد. او پس از مدتي با دستي مجروح بازگشت.

پزشکان اميدي به بهبودش نداشتند. خودش هم به شوخي مي گفت: «مي دونم که اين دست ديگه واسه ي من دست نمي شه.»

روزي از خريد نان بر مي گشتم. ازدحام مردم را ديدم ، به آن سو رفتم. حيرت زده اسدالله را ديدم ، کنار خيابان افتاده و با حالتي خاص، با خود نجوايي غريب دارد.

نزديکش رفتم تا از حالش جويا شوم. گويي مرا نمي شناخت. در عالمي ديگر سير مي کرد وکلماتي نامفهوم بر زبان داشت. گاهي مي گفت: «ولم کنيد، کنار برويد.» و با التماس اضافه مي کرد: «آقا مي روند.»

با تعجب نگاهش مي کردم و به حرف هايش مي انديشيدم ، اما نمي توانستم ارتباطي ميان جملاتش پيدا کنم.

بالاخره پس از مدتي از آن حالت عجيب خارج شد وتوانست بگويد در خدمت ولي نعمتش؛ علي بن موسي الرضا، بوده ، و ايشان نظر ولايتي بر دست مجروح او نموده وشفا عنايت کرده اند، ولي از او خواسته اند مجدداً به جبهه برگردد.

با اصرار من پانسمان دستش را گشود ومن به جاي دست سياه شده ، مجروح و مملو از زخم هاي عفوني او ، دستي سالم و بسيار زيبا ديدم که چربي خاصي پوست او را طراوت بخشيده بود.

چند روز بعد، او طبق قولي که داده بود رهسپار منطقه شد، و پس از چندي نيز به شهادت رسيد.

« روايت عشق، سيمين وهاب زاده مرتضوي،ص112، راوي دوست شهيد اسدالله اسدي استاد

شنبه 21/3/1390 - 17:5
شهدا و دفاع مقدس

سردار رشيد اسلام شهيد حسن باقري به امدادهاي غيبي ، اراده و قدرت الهي اعتقاد و توكل كامل داشت و در هر مناسبتي ، با نشان دادن اعتقادات و التزامش ، ديگران را هم به توجه به آن ها توصيه مي‌كرد. همين اعتقاد و توكل را مي‌توان پايه ي محكمي براي شجاعت‌ها و جسارت‌هاي آن شهيد عزيز دانست ، زيرا ، او خوب مي‌دانست كه آن چه بر ذهن خالي از حب دنيا خطور كند ، الهامي از عالم ملكوت است. سرتيپ پاسدار شهيد مي‌گويد: «در عمليات ثامن الائمه ، طرحي براي آتش زدن نفت روي رودخانة كارون آماده شده بود تا در وقت ضروري اقدام شود . حادثه‌اي باعث شد كه قبل از زمان مقرر نفت شعله ور شود و دود ناشي از آتش ، بخش وسيعي از قرار گاه و محور‌هاي عملياتي را بپوشاند ، تا جايي كه قرار گاه ارتش غير قابل استفاده شده بود و برادران ارتشي مجبور شدند آن جا را ترك كنند و بروند به سنگر كوچك حسن كه كمي جلوتر بود.

عمليات در خطر بود و شهيد باقري رفت و با اطمينان و آرامش خاطر عمليات را ادامه داد. در همان وقت، در حالي كه دود تا چند متري سنگر حسن آمده بود ، باد شديدي آمد و تمام دود را به آسمان برد و هوا كاملاً صاف و پاك شد.

حسن به يكي از برادرانش گفت : بيا بيرون و ببين و عبرت بگير ، تا بعد كسي نگويد خدا كمك نكرد ، اين معجزه است.»!

شنبه 21/3/1390 - 17:3
دعا و زیارت
خداوند تو بزرگي و لايق ستايش بر محمد و آل محمد درود فرست و ذره اي از دريايي بيانتهاي دانشت را بر اين حقير ارزاني دار و اين مختصر توسل و خدمت را با کمال تواضع و خشوع و فروتني از ما بپذير و ما را به صراط مستقيم که همان راه پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت است هدايت فرما .
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

لطف‌ها مي‌کني اي خاک درت تاج سرم

دلبرا بنده نوازيت که آموخت بگو

که من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم

همتم بدرقه راه کن اي طاير قدس

که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

اي نسيم سحري بندگي من برسان

که فراموش مکن وقت دعاي سحرم

خرم آن روز کز اين مرحله بربندم بار

و از سر کوي تو پرسند رفيقان خبرم

حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصل

ديده دريا کنم از اشک و در او غوطه خورم

پايه نظم بلند است و جهان‌گير بگو

تا کند پادشه بحر، دهان پر گهرم
شنبه 21/3/1390 - 17:0
داستان و حکایت

زاهدي گفته است : نماز سي ساله خود را که در صف نخست نمازگزاران به جا آورده بودم به ناچار قضا برگرداندم . از آن روي که روزي درنگ کردم و در صف نخست جايي نيافتم .پس در صف دوم ايستادم.اما خود را بدين سبب از ديگران شرمسار ديدم و پيشي گرفتم و به صف نخست آمدم و از آنگاه دانستم که همه نمازهايم آلوده به ريا و آگنده از لذت توجه مردم به من بوده است و اين که ببينند که من از پيشگامان کارهاي نيک بوده ام.

شنبه 21/3/1390 - 16:58
سلامت و بهداشت جامعه

کمپوست عبارت از بقاياي گياهي و حيواني، زباله هاي شهري و يا لجن فاضلاب است که تحت شرايط پوسيدگي قرار گرفته باشند، بطوري که مواد سمي آنها از بين رفته، مواد پودر شده و فرم اوليه خود را از دست داده باشند. براي تهيه کمپوست مي توان از بقاياي چوب بريها‏، زباله شهري،‏ بقاياي کشتارگاهها و کارخانه هاي کنسرو ماهي ، لجن فاضلاب و اجساد گياهان پست غيرآوندي استفاده نمود.

بطورکلي، کمپوست ها از نظر مواد غذائي ضعيف هستند (به استثناء بقاياي کشتارگاهها و کارخانه هاي کنسرو ماهي که از نظر ازت غني مي باشند) و معمولاً براي بهبود ساختمان خاک مورد استفاده قرار مي گيرند. اثر فيزيکي کمپوست به مقدار ماده آلي آن و اثر شيميائي کمپوست به ترکيب شيميائي آن بستگي دارد. تهيه کمپوست از زباله هاي شهري و لجن فاضلاب راه مفيدي براي مصرف مجدد و دفع بهداشتي اين مواد است. مواد اخير از اين نظر که داراي املاح کم، فاقد مولدين امراض و آفات گياهي، بذر علفهاي هرز و خاک مي باشند مناسب بوده و به سرعت در خاک مي پوسند. لجن فاضلاب را پس از تخمير غير هوازي و حرارت دادن (براي کشتن عوامل بيماريزاي آن) مورد استفاده قرار مي دهند براي تهيه کمپوست روش کلي زير انجام پذير است. موادي را که مي خواهند. کمپوست نمايند بصورت لايه اي به ضخامت 7 تا 10 سانتيمتر روي سطح زمين يا حفره اي که در زمين تهيه نموده اند قرار مي دهند و به ازاء هر سطل از مواد کمپوست شونده حدود 100 گرم فسفات دي آمونيم يا سوپر فسفات بر روي مواد مي باشند (در صورتي که از سوپر فسفات استفاده مي شوند بهتر است حدود 40 گرم اوره به ازاء هر 100 گرم سوپر فسفات اضافه شود) پس از پاشيدن کود شيميائي اقدام به آبپاشي اين لايه نموده و سپس لايه هاي جديد را به همين روش اضافه مي کنند. ممکن است لايه هائي از کود حيواني و يا خاک را بطور متناوب با لايه هاي مواد کمپوست شونده قرار دهند. در صورتي که از لايه هاي کود حيواني استفاده مي شود به اضافه کردن کود ازت در زمان انباشتن مواد کمپوست شونده نيازي نيست، اما به فسفات و همچنين سولفات کلسيم ممکن است نياز باشد. ترکيب کود شيميائي که براي تحريک و تکميل پوسيدگي و تعادل عناصر به کمپوست اضافه مي شود به نسبت کربن به ازت و ترکيب شيميائي مواد کمپوست شونده بستگي دارد.


پاشيدن چند کيلوگرم اوره به ازاء هر تن مواد کمپوست شونده روي توده کمپوست قبل از هر بار آبپاشي مفيد است در مورد بقاياي چوب بريها لازم است کليه عناصر غذائي به کمپوست اضافه شود. مواد کمپوست شونده را مي بايستي هميشه مرطوب نگهداشت و هر 2 تا 4 هفته يکبار آن را مخلوط و زيرورو نمود تا به خوبي تهويه و يکنواخت گردد.
زيرورو کردن زياد توده موجب مي شود که حرارت کمپوست بالا نرفته و آفات و عوامل بيماريزاي موجود در مواد از بين نروند.


کمپوست هنگامي آماده مصرف است که مواد کمپوست شونده پوسيده و پودر شده باشند. مدت لازم براي کمپوست شدن با مواد مصرفي و شرايط کار فوق مي کند. زباله هاي شهري پس از مدتي حدود 6 هفته کمپوست مي شوند. کمپوست شد کامل خاک اره گاهي چندين ماه طول مي کشد. معمولاً خاک اره راحدود 6 هفته در شرايط مناسب مي پوسانند تا ترکيبات سمي محلول آن پوسيده شوند و سپس مصرف مي کنند. از مسائل تهيه کمپوست توسعه و تجمع مگس و پشه و بوي نامطلوب تخمير آن است.


افزايش تهويه مواد از شدت بو مي کاهد. براي مبارزه با مگس و پشه مي بايستي از حشره کشها استفاده نمود. کمپوست را مي توان به جاي کود حيواني مورد استفاده قرار داد.

 

 

شنبه 21/3/1390 - 16:56
دعا و زیارت
آيه جهت بيدار شدن از خواب

شيخ بهائي در کتاب مفتاح الفلاح از کتاب کافي شيخ محمد ابن يعقوب کليني نقل کرده که از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده هر که وقت خوابيدن آيه آخر سوره کهف را بخواند هر ساعتي که بخواهد بيدار شود و نيت داشته باشد بيدار ميشود . شيخ فرموده اين از اسرار و عجيبه مجربه است که شکي در آنها نيست . آ

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا (110) (آيه آخر سوره مبارکه کهف )
شنبه 21/3/1390 - 16:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته