• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 162
زمان آخرین مطلب : 3446روز قبل
بهداشت روانی

استرس، یقه خجالتی ها را می چسبد

هفته نامه سلامت :

استرس ناشی از كار، دومین مشكل بزرگ شغلی بعد از كمردرد است كه سلامت افراد را تهدید می‌كند.

واژه استرس، دیگر برای كوچك و بزرگ و پیر و جوان، واژه‌ای آشناست ولی یقیناً همه نه آن را به خوبی می‌شناسند و نه می‌دانند چگونه با آن مبارزه كنند و یا آن را تحت كنترل درآورند. برای كنترل استرس، در ابتدا باید به این سوِ‌ال پاسخ داد كه آیا استرس ذاتاً و طبیعتاً مثل زلزله و سیل، یك عامل مخرب و منفی است و یا اینكه باید تا حدی در زندگی وجود داشته باشد. در پاسخ به این سئو‌ال باید گفت كه استرس لزوما مضر و آسیب‌رسان نیست. ما اهدافی در زندگی داریم كه ناچاریم برای به‌دست آوردن آنها تلاش كنیم و ناچاریم چالش‌های مختلفی را طی كنیم كه گاه واقعا ما را كلافه می كنند. استرس یك شمشیر دو لبه است، یعنی وجود آن غیر قابل انكار و حتی لازمه زندگی پویاست اما عامل شروع بعضی مشكلات مثل افسردگی هم هست. جالب اینجا است كه مسائل خوشایندی مثل ازدواج، تغییر محل زندگی، شغل جدید و حتی رفتن به تعطیلات هم با استرس بسیار بالایی همراهند.

نكته مهم و قابل توجه آن است كه باید قبل از آنكه استرس بر روی سلامت جسمی یا روانی شما تاثیر بگذارد، برای تسكین و تخفیف مشكلات ناشی از استرس كاری انجام دهید. اگر احساس می‌كنید استرس آن‌قدر زیاد شده كه به اصطلاح جانتان به لب رسیده است ،باید حتما یك دوره تفریحی برای خود درنظر بگیرید. اگر محیط كار، وظایف سخت و طاقت‌فرسا، خانواده و یا هر عامل دیگری باعث ایجاد استرس شما شده است، یك‌روز از آنها فاصله بگیرید. یك روز مرخصی بگیرید و یا در آن محیط نباشید و تنها به انجام كارهایی بپردازید كه شما را آرام می‌كنند و باعث ایجاد احساسی خوشایند در شما می‌شوند. یك‌روز را به اینكار اختصاص‌دادن بهتر از آن است كه از شدت استرس بیمار شوید و چندین روز از كار و زندگی خود عقب بیفتید!‌ ‌

چطور با استرس مقابله كنیم؟‌

علت بروز استرس هرچه كه باشد، رمز كنترل و مقابله با استرس آن است كه مواظب خود باشید و تا جائی كه ممكن است علل ایجاد استرس را حذف كنید. به بعضی روش‌ها برای مقابل به استرس توجه كنید:‌

در هر زمان مشخص، تنها به یك كار بپردازید و هیچ‌وقت استرس را روی استرس تلنبار نكنید

محدودیت‌هایتان را خوب بشناسید. زیاده از حد رقابت‌جو نباشید یا از خودتان انتظار بیش از حد نداشته باشید.‌

به كارهایی كه علاقه دارید، مشغول شوید و كمی خود را سرگرم كنید.‌

به نحوی خود را از فشار رها كنید و به‌صورتی كه آسیبی به خودتان و یا دیگران نرسد، خود را تخلیه كنید (فریاد بزنید، جیغ بكشید یا یك مشت حواله بالش كنید البته نه در مكان‌های عمومی و یا بر سر دیگران)!‌

از موقعیت استرس‌زا دور شوید و كمی قدم بزنید.‌

سعی كنید در این شرایط اوقاتتان را با افرادی سپری كنید كه به جای گله و شكایت و انتقاد و یا قضاوت در مورد شما، آرامش‌بخش باشند و شما را به افق‌های تازه امیدوار كنند.‌

آرام، آرام نفس بكشید و از قسمت‌های پائینی ریه هم استفاده كنید.‌

از روش‌های ریلاكسیشن (آرامش‌بخش) استفاده كنید.‌

‌استرس‌های ناشی از كار

استرس ناشی از كار، دومین مشكل بزرگ شغلی بعد از كمردرد است كه سلامت افراد را تهدید می‌كند. به‌دلیل اینكه متاسفانه هنوز در مورد مشكلات روحی روانی، قضاوت‌ها و دیدگاه‌های نادرستی وجود دارد، بسیاری از افراد با اینكه می‌دانند خودشان نمی‌توانند با این استرس‌ها كنار بیایند ولی حاضر نیستند از یك فرد متخصص (مثل مشاور یا روان‌پزشك) برای مقابله با استرس كمك بگیرند. شرایط بسیار متنوع و مختلفی می‌توانند باعث بروز استرس در محیط كار شوند. این شرایط شامل مواردی است مثل:‌

نحوه ارتباط با همكاران‌

داشتن رئیسی كه اصلا روحیه حمایت از كارمندان ندارد‌

دخالت بیش از حد كار با زندگی شخصی، اجتماعی یا خانوادگی‌

فشار بیش از حد، ضرب‌الاجل‌های غیر واقعی‌

كار بسیار سخت و كاری كه اصلا متقاضی ندارد‌

عدم كنترل بر روی روش انجام كار‌

مشغول شدن به كاری كه در تخصص و یا حد فرد نیست‌

احساس بی‌ارزشی و عدم قدردانی در محیط كار‌

عدم امنیت شغلی و تهدید دائمی برای بیكار شدن‌

وقتی افراد احساس می‌كنند كه در محل كار خود تحت فشارهای دور از انتظار قرار دارند سعی می‌كنند سخت‌تر كار كنند تا فاصله بین آنچه كه دیگران انتظار دارند و آنچه كه وجود دارد را پر كنند.در این مواقع آنها هیچ زنگ تفریحی برای خود درنظر نمی‌گیرند و در اغلب موارد حتی به نیازهای خود هم نمی‌توانند رسیدگی كنند.‌ ‌

برو كار می‌كن اما بدون استرس!‌

برای كاهش استرس در محیط كار، شما می‌توانید این كارها را انجام دهید:

در مورد عوامل استرس‌زا با فردی كه مورد اعتماد شماست (چه در محیط كار چه در خارج از آن محیط) صحبت كنید.‌

در همان ساعات تعیین شده كار كنید و از تعطیلات موجود حتما استفاده كنید.‌

در صورت امكان، بعضی مواقع مرخصی ساعتی گرفته و یا نیمه‌وقت كار كنید.‌

با تغذیه سالم و انجام حركات ورزشی، جسمتان را سالم نگهدارید.‌

استفاده از سیگار، الكل یا مواد مخدر را به كل فراموش كنید.‌

از روش‌های ریلاكسیسشن استفاده كنید. (در ادامه مبحث، این روش‌ها را توضیح می‌دهیم.)‌

محیط كار را برحسب نیازهای خود راحت و مناسب كنید و آن را متناسب با شرایط خود، تغییر دهید.‌

در مورد مشكلات خود با مدیر یا سرپرست مربوطه صحبت كنید. اگر مشكل قابل حل نیست بهتر است با مقامات بالاتر در میان بگذارید.‌

با همكارانتان برخوردی محترمانه و موِ‌دبانه داشته باشید. درست همان برخوردی كه انتظار دارید آنها با شما داشته باشند.‌

در مورد آزار و اذیت‌های بعضی همكاران یا كارفرمایان و قلدری‌كردن‌های آنها ساكت نمایند و هر نوع رفتار غیر قابل قبول و مشكل‌ساز را به مسئولان اطلاع دهید.‌ ‌

خود را ریلكس كنید

<ریلكسیشن> یكی از موثرترین روش های خوددرمانی است كه تاثیر بسزایی در سلامت روان ایفا می‌كند. اگر به حیوانی مثل گربه نگاه كنید می‌بینید كه در حالت استراحت،خود را كاملا رها می‌سازد و حتی ذهن خود را نیز كاملا خاموش می‌كند، چشمانش را می‌بندد و استراحت می‌كند. بسیاری از ما انسان‌ها به دلیل مشغله زیاد روزمره، توانایی چنین استراحتی را از دست داده‌ایم و باید دوباره آنها را یاد بگیریم.‌ ریلكسیشن برنامه‌ریزی شده و منظم، اضطراب را این بین می‌برد و به جسم و روح شما كمك می‌كند تا از فشار و استرس روزانه خلاصی پیدا كنید.گوش كردن به موسیقی، غوطه‌ور شدن در وان حمام یا استخر و یا قدم زدن در پارك هم می‌تواند مفید باشد.

اما روش های ساده ریلكسیشن:‌

)1 یك مكان آرام و ساكت را انتخاب كنید. این مكان جائی باشد كه هیچ‌چیز و هیچ‌كس مزاحم شما نشود.‌

)2 قبل از شروع كار، چند نرمش كششی آرام انجام دهید تا تنش عضلاتتان از بین برود.‌

)3 خودتان را در یك وضعیت بسیار راحت (نشسته یا درازكش) قرار دهید.‌

)4 تنفس آرام و عمیق را شروع كنید. اصلا برای تنفس سعی و تلاش نكنید بلكه كاملا آرام باشید.‌

)5 هر قسمت بدنتان را به آرامی فشرده و بعد رها كنید، از پاهایتان شروع كنید و این كار را ادامه دهید تا به‌صورت و سر برسید.‌

)6 همچنان كه روی هر قسمت از بدن تمركز می‌كنید به گرمی، سنگینی و سپس رها شدن آن عضو فكر كنید.‌

)7 افكار مزاحم را به ته ذهن خود بفرستید. این‌طور تصور كنید كه این افكار را شناور كرده و از خود دور كرده‌اید. ‌

)8 هیچ‌وقت سعی در ریلكس كردن اعضا بدن با زور نداشته باشید؛ به راحتی و در كمال آرامش، تنش را از عضلات خود دور كنید و بگذارید ریلكس و آرام باشند.‌

)9 بگذارید ذهنتان از مسائل روزمره تهی شود. می‌توانید برای این كار یك محیط آرام و زیبا مثل باغ یا منظره طبیعی را تصور كنید و خود را در آنجا فرض كنید.‌

)10 حدود 20 دقیقه در وضعیت فوق باقی بمانید. سپس چند نفس عمیق بكشید، چشمهایتان را باز كنید و در همان حال نشسته یا درازكش چند دقیقه بمانید و بعد به سراغ كارتان بروید.‌

اعمال ریلكسیشن بسیار بیش از اینهاست و موارد ذكر شده، فعالیت‌های اصلی و پایه این كار را شامل می‌شود، اما اگر همین 10 مرحله ذكر شده را هر روز انجام دهید، می‌بینید كه چطور استرس و تنش از شما دور می‌شود و با نیروی تازه و روحیه‌ای آماده به زندگی روزمره برمی گردید و آرامش لازم را به‌دست آورید. امتحان كنید حتما نتیجه می‌گیرید

 

 

سه شنبه 5/1/1393 - 10:48
بهداشت روانی

آموزش خود هیپنوتیزم ساده

 

Relaxation

 

 

 

مقدمه

 

تعلق و وابستگی به جسمانیت وعادت کردن به آن ، دلیل بسیاری از مشکلات روحی یا حتی از دست دادن لذتهای بی نهایتی است که خداوند امکان تجربه آن را به بشر داده است ...لذا اولین مرحله و گام در رسیدن به عالم آرامش و در واقع رسیدن به او ، رها شدن از جسم و قطع تعلقات است

مقاله زیر آموزش ساده ترین نوع خود هیپنوتیزم ، مقدمه ای برای کنترل ذهن ، راز اصلی تمرکز قوا و حذف تنشهای غیر ضروری و زیانبار بدن است

 

 

 

مراحل یازده گانه

 

شروع خواب مصنوعی> مکانی ساکت و دنج پیدا کنید ، آرام روی صندلی ای راحت بنشینید و یا در جایی نرم دراز بکشید (گذاشتن موسیقی ای آرام یا صدای طبیعت می تواند کیفیت کار را بهتر کند). سپس چشمها را بسته و از 10 تا 1 به صورت معکوس بشمارید به طوریکه شماره ها یک در میان با دم و بازدم تنظیم شوند ، مثلا با شماره 10 ،نفسی عمیق بکشید و 15 ثانیه نگهدارید سپس با شماره 9 بیرون دهید و همینطور الی آخر. . . در ضمن تصور کنید لحظه به لحظه و با هر شماره بدن شما سنگینتر می شود

 

رها سازی پاها> ابتدا پای راست خود را از انگشتانش تا کمر(یا تا زانو)در ذهن مجسم کنید . آن را احساس کنید و در ذهن خود تصور کنید که تمام اجزای آن مثل خمیر شل ، گرم و سنگین شود ؛ سنگین سنگین ،این کلمه را 5 بار تکرار کنید ؛ وارد جزئیات شوید و سعی کنید به ترتیب عمل کنید یعنی به خود القا کنید که پای راستتان تا کمر از نوک انگشتان ، پاشنه پا ، کف پا، ساق پا، ران و... همه و همه شل ، سنگین و گرم شده اند بعد همینطور پای چپ برای اینکار می توانید در ذهن خود 5 بار به پاهایتان دستور بدهید که آرام سنگین و گرم شو و بگویید لحظه به لحظه پاهایم گرمتر و سنگینتر و شل تر می شوند . احساس سه کلمهً گرم ، سنگین و شل را مدام در ذهن خود تکرار کنید

 

رها سازی تنه> یک نفس نیمه عمیق و آرام بکشید و همه بدنتان را رها کنید.حالا عضلات شکم ، سینه ، سرسینه ها و پهلوها را رها کنید ؛ تصور کنید تمام قسمتهای بدنتان شل شده اند لذا این قسمتها را ، راحت ، آسوده ، شل ، سنگین و گرم شده باور کنید ، می توانید 5 بار ذهنی بگویید از کمر تا کتفم شل و سنگین شده و لحظه به لحظه گرمتر و شل تر و روانتر می شود به تصویر کشیدن اجزاء بدن در ذهن به صورت ماده ای مثل خمیر یا هر ماده ای که در حال وارفتن و روان شدن باشد بسیار کمکتان می کند

 

رها سازی دستها> منظور ، قسمت مچ دست تا انگشتان می باشد ؛ پس ابتدا دست راست و سپس چپ خود را رها و شل کنید ،دقیقا مانند مراحل قبل ؛یعنی تصورکنید تمام اجزای دست مورد نظر شل و سنگین شده .بهتر است از نوک انگشتان شروع کنید و 5 بار به خود بگویید دست چپم شل و سنگین شده است ،آرام و رها

 

رها سازی کتفها و بازوها> کتفها و بازوهایتان را شل ، سنگین و بدون هیچ انقباضی قرار دهید همانطور که با اعضای قبلی رفتار کردید ، می توانید تصور کنید همینطور که بازوهای شما سنگین، شل و گرم می شوند به تدریج مثل خمیری نرم ، روان به سوی پاهایتان در جریان است

 

رها سازی سر> حال نوبت عضلات گردن ، فک ، چانه ، صورت ، لبها ، گونه ها ، پیشانی ، گوشها ، ماهیچه های زیر چشم و موها رسیده است .تصور کنید اختیار این قسمتها دست شما نیست و همه شان شل ، گرم ، سنگین و مایع شده اند ؛ رهایشان کنید و در ذهن ببینید صورتتان آرام و آسوده شل شده است

 

چسباندن پلکها> اکنون تصور کنید پلکهایتان شدیداً به هم چسبیده اند ، یعنی تصور کنید آنها را با قویترین چسب دنیا به هم چسبانده اند و شما در ذهن خود مجسم کنید که نمی توانید چشمهایتانرا باز کنید آرام آرام عضلات صورت را شل کرده و رهایشان کنید

 

پاکسازی آلودگیها> در این مرحله در ذهن و خیال خود تصور کنید هوایی زلال و شفا(ترجیحا قابل رویت) به درون ریه هایتان می فرستید به طوریکه این هوا علاوه بر ریه ها ، به تمام سلولها و اتمهای اجزای دیگربدن نیز وارد شده و همه عضلات داخلی و ماهیچه ها و مغزتان را پاک پاک پاک ، صاف و زلال و شفاف می کند و به همین دلیل هوای وارد شده سیاه رنگ می شود ؛ پس در بازدم ، آن رنگ سیاه که در واقع بیماریها ، نقطه ضعفها ، ناراحتی ها و مشکلاتتان است بیرون می رود . این تنفس شامل دم پاک و بازدم سیاه رنگ را مرتب تکرار کنید و تصور کنید که با بیرون رفتن تنشها و بیماریها به صورت دود سیاه ، لحظه به لحظه شادابتر و سرحالتر می شوید و رفته رفته رنگ سِاه بازدمها نیز کمتر می شود تا آنجا که هم دم و هم بازدمتان زلال و شفاف و پاک می شوند و در واقع تمام سلولهای بدنتان را پاک و تمیز و جوانتر شده می بینید

 

افزایش کیفیت آرامش> تصور کنید کنار دریا در ساحلی بسیار زیبا یا کنار رودخانه ای جنگلی یا در باغی سرسبز و آرام یا روی تشکی نرم و لطیف یا قایقی راحت در وسط اقیانوسی آرام زیر گرمای مطلوب خورشید ونسیم خنک پرطراوتی(و خلاصه هر مکان و فضای آرامشبخشی که بودن در آنجا را دوست دارید ) دراز کشیده اید ؛ احساس کنید که نسیم دریا یا صدای آب شما را آرام و آرامتر می کند ، خورشید به صورت حرارتی مطبوع بر شما می تابد و بدنتان را نوازش و گرم می کند . حالا در ذهن بگویید لحظه به لحظه آرامتر می شوم ، دستهایم ، پاهایم ،کمرم ،سینه ام ،شکمم ،عضلات صورتم همه سنگین و سنگین تر می شوند .دست چپم ، سنگین شده سنگین سنگین ، دست راستم شل و آرام شده سنگین سنگین ، گرم گرم ؛ هر نفسی که می کشم مشکلات ، تنشها ،بیماریها و انقباضها از بدنم حذف میشود و من آرام و راحتم ، پاهایم ، سینه ام و سرم سنگین و گرمند ، من راحتم من آرامم . در اوج نشاط وآرامش ، آسوده و راحت ، رها و آزاد و شاد و امیدوار .دقت کنید که تکرار این کلمات و تصور کردن دوباره اجزای بدن به صورتی آرام در افزایش کیفت آرامش شما بسیار مهم است

 

تلقین خواسته ها> این مرحله ، مرحله تلقین دقیقتر آمال است ؛ هر چه می خواهید و هرآرزوئی که دارید به صورت جمله ای کوتاه در ذهن خود بیان کنید مثلا بگوئید من هر لحظه به لحظه و روز به روز از هر لحاظ بهتر می شوم یا من در درسها یا کارم موفق هستم ،یا من ثروتمندم ،یا من سالمم . حتما این جملات را به زبان حال (نه اینکه از این به بعد می خواهم باشم) و با ساختاری مثبت بیان کنید (ا زکلمات منفی و کلمه نه خودداری کنید) . جملات را چندین بار تکرار کنید و تصور کنید که به هدف خود رسیده اید .دوستان را ببینید که برایتان شادمانی می کنند ، صداها را بشنوید که به شما تبریک می گویند ، افراد و دوستان شما را در بغل کرده می بوسند و موفقیتتان را تبریک میگویند ، احساس بسیار بسیار خوبی دارید .خوش به حالتان

 

بیدار شدن از خواب مصنوعی> آرام آرام از 1 تا 10 بشمارید ، با هر شماره تنفس را تندتر کنید کوتاه و سریع ، و به خود بگویید وقتی به 10 رسیدم چشمهایم را باز می کنم ، شاداب و سر حالم ، کاملا با نشاط و سرحال ، خوشحال و پر انرژی . انگشتان پای راست را تکان بدهید ، آنگاه انگشتان پای چپ ،ساق پای راست و ساق پای چپ ؛رانها را به حرکت درآورید ؛ پاها را بالا بیاورید ؛ دستهایتان را تکان دهید ؛ گردنتان و عضلات صورت را منقبض کنید ، تکان بخورید ، شاد و سر حال چشمها را باز کنید و بعد از 30 ثانیه بنشینید با این عمل شما امواج آلفا مغز خود را فعال می کنید . تذکر مهم اینکه در مرحله 11 حتما با تلقین معکوس ، حالت سنگینی و کرختی بدنتان را حذف کنید مثلا بگویید پای چپم سبک شده ، دمایش عالیست و راحتم ، همچنین حتما تلقین کنید من بعد از بیداری شاد و سرحال و پر انرژی می شوم ، تمام اعضای بدنم در حالت عادی راحتتر و پر انرژی اند

 

 

 

نکاتی بیشتر

 

 تقسیم کردن بدن به اجزای بیشتربدین منظور است که عمل تن آرامی به آسانی امکانپذیر شود .زیرا مغز فرمانهای جزئی را سریعتر از فرمانهای کلی به اجرا می گذارد . پس بدن خود را قسمت به قسمت شل کنید تا به مرحله مفید و موثر تن آرامی برسید

 

مثالها ، ترتیب و جملاتی که در این مراحل آورده شده بود بی شک ثابت نیستند ؛ بخصوص در مراحل 8 ،9 و 10 تا آنجا که می توانید قوه تخیلتان را به کار بگیرد .طبیعتا پس از انجام یکی دو بار می توانید متناسب سیستم روحی ، جسمی و نیازهای خود آنها را تغییر دهید و سعی کنید تمام مراحل را برای خود سفارش کنید

 

با توجه به تکنیکهای علم تداعی عصبی شرطی  در ابتدای مرحله 11 که شروع به برگشت به حالت عادی می کنید در ذهن خود تصور کنید مثلا دست چپتان را مشت کرده اید . بعدها در مواقع ضروری ، هر وقت و هر جا ، در جمع ، ماشین و محیطی شلوغ یا پرتنش که شما این کار یعنی مشت کردن دست چپتان را انجام دهید و چشمهایتان را ببندید ، بلافاصله احساس آرامش می کنید و امواج آلفا ، مغز شما را شاد می کنند

 

 در ضمن ذکر این نکته نیز لازم است که منظور از گفتن فلان جمله در مراحل مذکور آن نیست که آنها را به زبان بیاورید بلکه باید طوری بیان و احساس شود که کل وجود شما جملات مورد نظر را فریاد کند

 

 می توانید جملات مورد نظر را با تنظیم زمانبندی مناسب ،همراه موسیقی ای ملایم بر روی یک نوار کاست ذخیره کرده و از آن در حین انجام دادن مراحل استفاده کنید

 

مسلما رفتن به حالت و اعمال مشابه برای عوض کردن اجتماع یا آدمهای اطرافتان نیست بلکه روشی است تا شما را با روحتان آشتی دهد و قدرتهای نامتناهی ای که خداوند متعال در اختیارتان قرار داده را به کنترل شما درآورد تا بوسیله آنها بتوانید در برابر محیط ، موقعیتها ، فرصتها و افراد پیرامونتان بهترین تصمیم و عکس العمل را به کا بندید

 

 

سه شنبه 5/1/1393 - 10:48
بهداشت روانی

افسردگی بیماری شایع روان

افسردگی را می توان یک فریاد دانست، پیامی که به ما می گوید که قسمت هایی از زندگی مان را نادیده گرفته ایم. افسردگی یا احساس یأس و ناامیدی تجربه ای دردآور است که پیر و جوان ، فقیر و غنی را نمی شناسد. افسردگی را سرماخوردگی شایع روان نامیده اند که چه در تجارب بحرانی و چه در مواقعی که اشخاص با بحرانی روبرو نیستند گریبانگیر افراد می شود.

فریادی هشدار دهنده

بسیاری از اشخاص در مورد افسردگی دچار آشفتگی و سردرگمی می شوند و حتی وجود آن را در زندگی زیر سؤال می برند. در بسیاری از موارد افسردگی واکنشی بهنجار در برابر واقعه ای می باشد که در زندگی فرد رخ داده است. افسرده بودن گناه نیست بلکه عکس العملی طبیعی در برابر واقعه ای است که از نظر روانشناختی و جسمانی بر ما واقع شده است. افسردگی در حکم یک سیستم هشداردهنده می باشد که به ما هشدار میدهد که در حال غوطه ور شدن در عمق آب هستیم. افسردگی همچنین وسیله ای دفاعی میباشد که اگر بشکل صحیح بکار گرفته شود. میتواند ما را از استرس و فشارها بدور نگاه دارد و فرصت بهبودی را بما عطا کند. منظور این است که با درک وفهم آن میتوان بجای توقف و ایستای به زندگی ادامه داد و از این مرحله گذشت

علائم افسردگی

افسردگی مجموعه ای از حالات گوناگون است که در زیر چتر آن می توانیم احساس خفیف ملال تا حالت سکون و بی عملی کامل را جای دهیم. ما دراینجا به بعض از آنها بعنوان نمونه اشاره میکنیم

در این زمان شخص چشم انداز خود را نسبت به مسائل مختلف از دست میدهد. بعبارت دیگر درک او از زندگی، شغل و خانواده بی رنگ و مفهوم میگردد. افسردگی چون مجموعه ای از عدسیهای دوربین فیلمبرداری می باشد که تنها بر قسمتهای تاریک متمرکز می شود . بدین شکل شخص الگوی تفکر منفی را نسبت به کل زندگی دردست می گیرد

فعالیت های جسمانی فرد افسرده در زمینه های مختلف کاهش می یابد. فعالیت هایی نظیر میزان خواب، فعالیت جنسی و تغذیه که بطور واضح دیده میشود که در آن تغییراتی پدید آمده است

عزت نفس فرد شدیدا کاهش می یابد نگرش مثبت نسبت به خویشتن بتدریج کاهش یافته و ارزش وجودی فرد زیر سئوال می رود

شخص افسرده در مورد آنچه که دیگران میگویند یا انجام میدهند، بیش از حد حساس میشود. ممکن است شخص رفتار دیگران را سؤتعبیر کند و آنها را بشکل منفی تفسیر کند و بواسطه این ادراکات غلط، تحریک پذیر و مستعد مشاجره گردد

معمولا در حالت افسردگی احساس گناه نیز به چشم می خورد. ممکن است این احساس گناه دلیل واقعی داشته و یا زاده تصور و تخیل فرد باشد

غالبا افسردگی باعث میشود تا فرد نسبت به دیگران حالت وابستگی پیدا کند. این امر باعث تقویت درماندگی شده و آنگاه فرد بخاطر حالت درماندگی خود دچار خشم میشود

دو علت مهم افسردگی

نسخه قابل چاپ، متن بدون تصویر

از دست دادن کسی یا چیزی و تغییرات در زندگی فردی دو علت زیربنایی درافسردگی میباشد. این عوامل امینت، رفاه و احساس ثبات و استواری ما را تهدید میکنند. ممکن است تصویر ذهنی ما از خویشتن تحت تاثیر قرار گرفته و ما احساس کنیم که دیگر بر خود کنترلی نداریم. اگر شخص به کسی که او را از دست داده است شدیدا وابسته بوده باشد ممکن است احساس کند که زندگی دیگر معنی و مقصودی ندارد. یک مرگ ناگهانی و غیر منتظره ممکن است توانایی های ما را در بکارگیری تکیه گاههای عاطفی مورد نیاز برای رویارویی با مشکل از بین ببرد

گاهی روبرو شدن با یک موفقیت باعث شروع افسردگی میشود. اشخاصی که پس از مدت زمانی طولانی و پس از تلاش بسیار به اهداف خود دست می یابند، ممکن است دریابند که این تلاش و پیکار بوده است که به زندگی آنان معنی بخشیده است. غالبا رسیدن به اهدافی که فرد در پی آنها بوده است شخص را آنچنان که مورد انتظارش میباشد ارضا نمی کند. اگر موفقیتی بجای دادن احساس آرام بخش ارضا شدن، در ما حالت تنش و ناآرامی را بوجود آورد، می تواند باعث بوجود آمدن افسردگی بشود. مجموعه ای از تغییرات می تواند به معنی از دست رفتن کنترل بر مرحله ای از زندگیمان باشد. اگر کنترل شرایط برای ما امری بسیار مهم تلقی شود وقوع چنین حالتی می تواند باعث بوجود آمدن افسردگی در ما گردد. برای مثال افسردگی یک شخص میانسال میتواند بعلت فقدان موفقیت یا کاهش رضامندی از شغل، زندگی زناشویی، موقعیت اجتماعی و نیز عدم رضایت از نقش خود بعنوان والد بوجود آید

تهیه و تنظیم ازروبرت آسریان

اگر شما امروز بدنبال آرامی می گردد. راهی است که می تواند مسیر زندگی شما را تغییر دهد. اگر چه هیچکس کامل نیست و هر فرد در زندگی سختی و بلندی های بسیاری را پشت سر می گذارد که بعضا بسیار دردناک و ناگفتنی است اما این فرصت وجود دارد تا هر فرد بتواند تجربه کند فیض (بخشش بدون شرط) خدا را از طریق ارتباط شخصی و روزانه با عیسی مسیح بعنوان دوستی نزدیکتر از برادر که در تمام شرایط حاضر است با هر یک از ما همراه گردد. چون زندگی هر یک از ما برای او بسیار ارزشمند و گرانبها می باشد. برای همین است که او دو هزار سال پیش برای من و تو به صلیب کشیده شد تا امروز ما آزاد باشیم و در زندگی امید زنده داشته باشیم.

شما نیز چنانچه امروز می خواهید با این عیسی که او را دکتر روح و جان می نامند آشنا شوید می توانید از طریق دعا که با او روبر گفتگو نمایید. چون او از زندگی شما آگاه است و می خواهد شما را امداد نمایید. اما برای ورود به زندگی شما احتیاج دارد که او را دعوت نمایید. همانطور که می گوید من در قلب شما را می کوبم اگر آنرا باز کرده وارد خواهم شد و با شما خواهم ماند.

حال چنانچه مایلید تا عیسی مسیح را به زندگی خود دعوت نمایید این دعا را از قلب خود اعلام نمایید. ای عیسی خداوند من می خواهم تو را شخصا بشناسم و به زندگی خود دعوت نماییم تا در آنجا ساکن شوی و خداوند زندگی من باشی. ای عیسی مسیح من تو را شکر می کنم بابت کاری که برای من بر روی صلیب انجام دادی و گناهان و خطایا مرا بر روی صلیب بخشیدی و به من امید زنده و حیات جاویدان عطا کردی. ای عیسی مرا در دستهای خودت بگیر و تبدیل کن آنگونه که می خواهی. آمین

اگر این دعا بیان کننده آرزو و اشتیاق قلبی شماست می توانید این دعا را انجام دهید و به او اعتماد تا کنترل زندگی شما را بدست بگیرد و یقینا عیسی مسیح به زندگی شما وارد خواهد شد همانگونه که وعده داده است. چنانچه در همین رابطه سئوال و یا سئوالاتی دارید که می خواهید به آنها پاسخ داه شود خوشحال می شویم تا از شما در این رابطه بشنویم و شما را امداد نماییم.

روشهای مواجهه با افسردگی

نسخه قابل چاپ، متن بدون تصویر

رابطه صمیمانه

ایجاد رابطه صمیمانه با شخص افسرده از نخستین و مهم ترین گامهای مشاوره می باشد. در نخستین جلسه ملاقات، شخص نیاز دارد تال این امید را بیابد که ارزش آن را دارد تا برای رفع مشکلش تلاش کند. وی نیاز به فردی دارد که به فکر او باشد و توجه وعلاقه خود را نیز به او ابراز کند. این امر به معنای گفتگو با شخص در مورد خانواده، شغل، دوستان و گذشته او باشد. در برخورد با شخص افسرده بسیار اهمیت دارد که شنونده فعالی باشیم. اگر شما بخوبی به شخص گوش بسپارید، او مشتاق خواهد بود تا در مورد درد ورنج افسردگی سخن بگوید. گوش سپردن و واکنش نشان دادن به شخص افسرده میتواند تا حدی باعث تخلیه هیجانی وی گردد. گاهی فرایند های فکری فرد افسرده بگونه ای هستند که وی نمی تواند به موضوعی بجز حالت افسرده خودش توجه داشته باشد. در این حال باید سعی نمود تا شخص را از احساساتش بسوی علت و یا عامل بوجود آورنده افسردگی معطوف ساخت. تشخیص و تصدیق عامل افسردگی می تواند در شخص احساس آرامش و آرامی بوجود آورد. برای این موضوع میتوان سئوالتی ازاین قبیل را طرح نمود

از چه زمانی دراین وضعیت هستید یا مشکل شما از کی شروع شد

چه اتفاقی باعث تغییر خلق وخوی شما شد

آیا این احساس افسردگی دائمی است و یا متناوب

معمولا چه زمانی از روز اتفاق میافتد

وقتی احساس افسردگی میکنید چه اتفاقی میاقتد ودراین مواقع چه می کنید

برای تغییر این وضعیت چه امکاناتی در اختیار دارید

بدترین چیزی که میتوانید تصور کنید که انفاق بیافتد چیست

اطمینان بخشی

فرد افسرده نیازمند سخنانی اطمینان بخش می باشد. نیازی که گویی هرگز ارضا نمی شود. این نیاز میتواند واقعی و اصیل باشد اگرچه فرد ممکن است از داشتن این چشم انداز که درنهایت وضعیتش بهتر خوهد شد از نظر عاطفی احساس آرامش نکند. اطمینان بخشی به معنی گفتن عباراتی چون بخودت بیا، خودت را جمع وجور کن و یا دادن قول های جاودیی نظیر همه چیز درست خواهد شد نیست. اشخاص افسرده می گویند که رابطه ای دلسوزانه، پر محبت و توام با صبر و شکیبایی به آنان اطمینان می بخشد، یعنی رابطه ای که به آنان کمک می کند تا علت مشکل خود را جستجو کنند و در این رابطه مشاوره به آنان را باور دارند

شناخت خویشتن

خودشناسی یا شناخت خویشتن بخشی از فرایند مشاوره میباشد. باید به شخص افسرده کمک کرد تا هم جنبه های مثبت خود را ببیند، و هم جنبه های منفی خود را. این امر بسیار مهم است، زیرا ممکن است شخص بواسطه افسردگی، تمایل داشته باشد که از این شناخت نتیجه ای منفی بگیرد و تنها به ابعاد منفی شخصیت خود توجه کند. پس از شناخت به شخص افسرده است که میتوان با تعیین خط مشی در جهت کمک به او با او همراه شد

 

سه شنبه 5/1/1393 - 10:48
بهداشت روانی

اعتماد به نفس

 چگونه اعتماد به نفس را در كودك پرورش دهیم ؟

اعتماد به نفس (Self – esteem ) زره  و سلاح كودك در مقابله با دنیای خارج و دست و پنجه نرم كردن او با مسائل و مشكلات آن است . كودكانی كه احساس خوبی نسبت به خود دارند ، در برخورد و مبارزه با تعارضات و فشارهای منفی موفق ترند . آنها به سهولت لبخند زده و از زندگی لذت می برند . این كودكان واقع گرا  و خوش بین هستد . در مقابل ، كودكانی كه اعتماد به نفس كمتری دارند ، مقابله با مسائل و مشكلات ، منبع اصلی و عظیم اضطراب و ناكامی آنهاست .

كودكانی كه تصویرخوشایندی از خود ندارند و خود را ضعیف و ناتوان می پندارند ، اوقات سختی در رویارویی با مسائل و مشكلات خواهند داشت . اگر آنان اسیر افكار خود انتقادی مانند « من خوب نیستم » یا «  من نمی توانم هیچ كاری را درست انجام دهم »  شوند ، یقینا به افرادی مطیع ، منفعل ، منزوی و یا افسرده تبدیل خواهند شد و به محض مواجهه با مسئله ای  جدید ، پاسخ آنها به سرعت « نمی توانم » است.

   بهتر است بدانید ، نقش شما به عنوان والدین كودك ، در ایجاد و تقویت « اعتماد به نفس »  در فرزندانتان اهمیت زیادی دارد.

 « اعتماد به نفس » چیست ؟

برای تجهیز كودكتان به ابزاری كه به تقویت اعتماد به نفس او كمك كند ، قبل از هر جیز لازم است واژه « اعتماد به نفس»  را بهتر بشناسید . برایان مسینگز ، روانشناس اطفال ، « اعتماد به نفس » را چنین تعریف می كند :

«  اعتماد به نفس »  مجموعه ای از باورها و احساسات است كه ما درباره خود داریم .

تعریفی كه ما از خود داریم ، با همان مقدار و كیفیت  بر انگیزشها ، بازخوردها و رفتارهای ما تاثیر دارد . این الگوها در دوران اولیه زندگی ، در حدود سن 3 یا 4 سالگی شكل می گیرند . كودكان در این سن در حال كشف بسیاری از ایده ها و باورها و رسیدن به نتایجی هستند كه در همان سنین شروع به شكل گرفتن و تثبیت شدن می كند ، اما این فرایند حتی قبل از این سن شروع شده است . زمانی كه یك نوزاد یا طفل نو پا به مرحله مهمی از زندگی می رسد ، حس كمالی را تجربه می كند كه تكیه گاه رشد اعتماد به نفس در او خواهد بود .

 زمانی كه كودك پس از تلاشهای پی در پی و ناموفق ، قادر به بردن قاشق به دهان می شود ، یك حس توانستن را تجربه می كند ؛ مفهوم موفقیت درپی تلاشهای پی در پی .

همچنان كه كودك تلاش می كند ، شكست می خورد در باره توانمندیهای خود به باورهایی می رسد و در همان زمان ،  بر اساس تعاملاتش با سایر افراد ، در حال شكل دادن افكاری در باره « خودش »  می شود.

 این همان عاملی است كه نقش كلیدی والدین را در كمك به شكل گیری سالم و درست «  ادراك از خود »  كودك نشان می دهد .

اعتماد به نفس همچنین می تواند به عنوان تركیبی از احساس قابلیت و احساس عشق و محبت تعریف شود . كودكی كه با موفقیت هایش شاد است ، اما عشق را احساس نمی كند ، نهایتا" ممكن است احساس اعتماد به نفس كمتری را تجربه كند . كودكی كه مورد محبت واقع می شود ، اما در رابطه با توانمندی هایش مردد است نیز ممكن است پنداره ضعیفی از خود داشته باشد . اعتماد به نفس زمانی حاصل می شود كه بین این دو ،  یک تعادل درست حاصل شود. .

علائم و نشانه های اعتماد به نفس

همچنانكه كودك رشد می كند ، روند اعتماد به نفس در او تغییر می یابد و با شرایط مختلف تطبیق داده می شود  چرا كه این روند ، از طریق تجربیات و ادراكات كودك شكل می گیرد .

كودكی كه اعتماد به نفس ضعیفی دارد ، تلاشی برای تجربه های جدید انجام نمی دهد ، در باره خود منفی بافی می کند و چنین عباراتی را به كار می برد : « من احمقم » ،  « من هرگز این  كار را یاد نمی گیرم » و یا « كسی به من اهمیت نمی دهد » . او تحمل ناكامی را ندارد و به سادگی عقب نشینی می کند ؛ منتظر است  كسی به او كمك كند و كارش را انجام دهد . این گونه كودكان موانع و شكستهای موقتی و زودگذر را به عنوان شرایطی غیر قابل تحمل ، سخت و دائمی تلقی می کنند و این به معنای غلبه حس بدبینی و بدی مطلق است .

كودكی كه اعتماد به نفس خوبی دارد ، از تعامل با دیگران و شرکت در فعالیتهای گروهی لذت می برد و در نهادهای اجتماعی به دنبال كسب استقلال است . او مشتاق یافتن علائق جدید می باشد و هنگام رقابت و برخورد با مسائل ، به دنبال یافتن راه حل است چنین کودکی ناخشنودی اش را بدون تحقیر خود یا دیگران اعلام می دارد و به جای اینكه بگوید : « من یك كودنم » می گوید : « من این را نمی فهمم » و نقاط قوت و ضعف خود را شناخته  آنرا می پذیرد . در این گونه كودكان ، حس خوش بینی غالب است .

... والدین چگونه اعتماد به نفس را در كودك سالم پرورش می دهند ؟

 در اینجا چند نكته را كه می تواند به این امر كمك كند ذكر می نماییم :

1- بدانید چه می گویید : كودكان به كلمات و گفته های والدین بسیار حساس هستند . فرزندتان را نه فقط برای نتیجه خوب یك كار ، بلكه برای همت و تلاشش ، ستایش و تمجید كنید ، اما صادق باشید . برای مثال اگر فرزند شما نتوانست عضو تیم فوتبال شود یا بازی خوبی ارائه نداد ، از گفتن چنین عبارتی خودداری كنید : " دفعه بعد بیشتر تلاش كن تا موفق شوی » و به جای آن بگویید « تو موفق نشدی ، اما واقعا" تلاش تو در این راه قابل ستایش بود » . تلاش و به اتمام رساندن كار او را به جای نتیجه كارش مورد تشویق قراردهید.  به جای تاكید بر نتیجه كار ، تلاش و سعی او را تشویق كنید .

2 – برای او یك الگوی مثبت باشید : اگر شما فردی تند ، خشن و بدبین هستید و نسبت به توانمندیها و محدودیت های  خود واقع بین نیستید ، فرزند شما آئینه تمام نمای شما خواهد بود . اعتماد به نفس خودرا پرورش دهید تا فرزند شما یك الگوی خوب داشته باشد .

 3 – باورهای نادرست فرزندتان را تشخیص داده و او را هدایت كنید : یك گام مهم والدین ،  شناختن باورهای غیر منطقی كودكان در باره خودشان است . این باورها در باره كمال ، جذابیت ،  توانمندیها و هر چیز دیگر كه باشد ، می تواند ریشه گرفته  ، پابرجا شود و برای كودك جایگزین حقیقت مثلا كودكی درمدرسه دانش آموز خوبی است ، اما با درس ریاضی مشكل دارد ، او ممكن است با خود بگوید : « من نمی توانم درس ریاضی را خوب یاد بگیرم ، پس یك دانش آموز بد هستم » . و این یك تعمیم غلط است كه می تواند او را مستعد شكست سازد .فرزند خود را تشویق كنید كه به موقعیت ها با دید بهتری بنگرد . یك پاسخ سودمند شاید این باشد : « تو دانش آموز خوب و كوشایی هستی و در مدرسه هم كارهایت را خوب انجام می دهی . ریاضی فقط یك درس از چندین درست  است كه نیاز به صرف وقت بیشتری دارد . ما با هم  روی آن كار می كنیم . »

 4 – با فرزند خود راحت ، خونگرم و مهربان باشید :

عشق شما به فرزندتان اعتماد به نفس او را افزایش می دهد . او رادر آغوش بگیرید . به او بگویید مایه افتخارشماست . او را صادقانه ، با رعایت اعتدال و بدون افراط تحسین كنید . كودكان می دانند كه قلب شما چه می گوید.

5 – پسخوراند دقیق و مثبت به او بدهید :

عباراتی نظیر : « تو همیشه اینطوری آشفته میشوی » سبب می شود در كودك شما عقایدی رشد كند دال بر اینكه او بر هیجانات و خشم خود كنترلی ندارد ،  جمله بهتر می تواند این باشد : « تو ازدست برادرت خیلی عصبانی شدی ، اما کاری خوبی کردی که سر فریاد نزدی یا برادرت را  كتك نزدی :» این اعتراف همراه با تشكر ضمنی ، انتخابی را كه انجام داده ، تقویت می كند . او را تشویق كنید تا باردیگر گزینه بهتر و درست تری را انتخاب كند .

 6 – محیط خانه را امن و محل پرورش و آرامش او قراردهید : كودكی كه احساس امنیت نمی كند یا نسبت  به او بدرفتاری می شود ، بی اندازه دچار عدم اعتماد به نفس خواهدشد . كودكی كه در محیط پر از بحث و جدل و نزاع مكرر والدین قراردارد ، كودكی افسرده و منزوی می شود. همیشه به خاطر داشته باشید كه از كودك خودحمایت كنید و به او احترام بگذارید. محیط خانه خود را برای اعضای خانواده پناهگاه امنی قراردهید . مراقب بد رفتاری دیگران با او ، مسائل مدرسه ، مشكلات و درگیری های او با همسالانش ودیگر عواملی كه بالقوه می تواند به اعتماد به نفس او خلل وارد كند ، باشید .

 7 – به فرزندتان كمك كنید كه تا در تجربیات سازنده شركت كند :  فعالیتهایی را تشویق كنیدكه همكاری و تعاون در آن باشد و حس اعتماد به نفس را پرورش دهد نه فعالیت هایی كه حس چشم و همچشمی و رقابت ناسالم را در به وجود آورد . برای مثال فعالیت هایی كه در آن بزرگترها  به كوچكترها كمك می كنند تاخواندن چیزی را یاد بگیرند که می تواند برای هردوی آنها جذاب باشد .

  استفاده از مشاوره تخصصی

اگر فكر می كنید كودكتان اعتماد به نفس كمی دارد ، به دنبال كمك و مشاوره تخصصی باشید . خانواده و كودك با كمك مشاور متخصص می توانند دلایل ریشه ای و نهفته را بیابند،  نسبت به رفع آنها بكوشند و به او كمك كنند كه درباره خود خوب بیاندیشد.  در این صورت كودك شما می تواند خود و دنیای اطرافش را واقعی تر ببیند و حقیقت وجودی خود را بشناسد.

 

سه شنبه 5/1/1393 - 10:48
بهداشت روانی

قدرت شفابخش احساس

گشودن یك آغوش مهربان و دوستانه، نوازش ملایم دست های یك دوست و به طور كلی راه هایی كه انسان احساس و عاطفه خود را به آنان كه دوستشان می دارد بیان می كند می توانند سلامتی جسمی و روحی افراد را تضمین كنند.

بی شك «مشت و مال» بسیار دلچسب و آرامش بخش است و همیشه باعث می شود به انسان احساس شعف دست دهد. همه از این كه كسی آنها را ماساژ می دهد لذت می برند زیرا ثابت شده است كه «مشت و مال» درد و افسردگی و تنش و اضطراب را كاهش داده و حالت ناامیدی را از انسان دور می كند. از طرفی دیگر بهبود بیمارانی كه تحت درمان های پزشكی هستند از این راه تسریع می شود. تیفانی فیلد، روانشناسی كه مؤسسه تحقیقاتی دانشكده پزشكی میامی واقع در كالیفرنیا را اداره می كند چنین بیان می كند كه:« مزایای لمس كردن اغلب در هر سنی خود را بروز می دهند.»

نوزادانی كه قبل از موعد مقرر متولد می شوند و تحت مراقبت های ویژه قرار می گیرند سریع تر از نوزادانی رشد می كنند كه تنها گذاشته می شوند و به طور كلی كودكان سالم و بانشاطی كه از تماس های فیزیكی بیش از اندازه(مثل مالیدن دست هایشان توسط مادر/ توضیح مترجم) بهره مند شده اند نسبت به سایر كودكان كمتر گریه می كنند و بهتر می خوابند. حال سؤال اینجاست كه چگونه احساس ناشی از «لمس كردن» و «مشت و مال دادن» می تواند چنین اثرات جالبی را دربرداشته باشد؟ البته پاسخ به این سؤال هنوز آنقدر شفاف و قابل درك نیست. با این حال محققان به این نتایج دست یافته اند كه «ماساژ دادن» میزان ضربان قلب را در افراد كاهش می دهد، فشار خون را پایین می آورد و میزان ترشح سروتنین را افزایش می دهد. سروتنین یك ماده شیمیایی در مغز است كه به جاهای دیگر بدن منتقل می شود. از جمله اثرات مثبت «لمس كردن» و «مشت و مال دادن» كاهش میزان ترشح هورمون های استرس زا از جمله كورتیزول است كه به موجب آن بدن در مقابل بیماریها و آسیب های روحی- جسمی مصون می ماند. از طرف دیگر «ماساژ دادن» سرعت بهبودی بیماران را تسریع می كند.

در مركز علوم بهداشت دانشگاه كلورادو، برای بیمارانی كه تحت عمل پیوند مغز و استخوان قرار گرفته بودند این گونه تجویز شد كه درمان های فیزیكی از جمله «ماسا دادن» اعضای بدنشان نیز بخشی از كار قرار بگیرد. زیرا خود مشت و مال ملایم عملكرد سیستم عصبی را به نحو مثبتی تحت الشعاع قرار داده و نتیجه بهتری دربرخواهد داشت. محققان سوئدی نیز طی گزارش جامع خود این گونه اذعان داشته اند كه «ماساژ دادن» ۳۷ درصد از درد ناشی از عمل جراحی یا بیماری های دیگر را در بیمارانی كه از دردهای ماهیچه ای رنج می برند كاهش می دهد كه از جمله مشخصه بارز این دردهای ماهیچه ای، گرفتگی عضلات و نهایتاً دردهای عضلانی می باشد. ضرب المثلی است كه می گوید: «دادن به همان اندازه دلچسب و خوب است كه گرفتن چیزی ممكن است باشد.» مطالعه ای كه در بیمارستان انگلیسی كوئین شارلوت و چلسی انجام گرفت حاكی از این مطلب است كه مادرانی كه از فشارهای عصبی و افسردگی بعد از زایمان رنج می برند(حالتی در زنان كه بعد از زایمان ایجاد می شود اغلب طبیعی است/ توضیح مترجم) تحت درمان های فیزیكی نظیر ماساژ و فرازش های ملایم قرار گرفتند و نتیجه این شد كه توانستند ارتباط بهتر و مطلوب تری با نوزادان شان برقرار كنند. در تحقیق دیگر این گونه گزارش شد كه زنان مسن تری كه نوزادان خود را به گرمی و با آرامش نوازش می كردند و یا دست و پای كوچك آنها را می مالیدند احساس افسردگی و یا تشویش كمتری داشتند. نكته جالب دیگر آن است كه اگر حتی شخصی به تنهایی خود را مشت و مال دهد باز هم همین نتایج را دریافت خواهد كرد. در تحقیقی كه در سال ۱۹۹۹ انجام گرفت محققان بدین نتیجه دست یافتند كه سیگاری هایی كه حین ترك سیگار آموخته بودند خود را ماساژ دهند. هم كمتر سیگار می كشیدند و هم احساس ضعف و سرخوردگی كمتری در خود می دیدند. از طرفی دیگر مطالعاتی كه توسط محققان ایتالیایی انجام گرفته است نشان می دهد كه به ۴۳ درصد از بیمارانی كه از سردردهای مزمن(مثل میگرن) رنج می برند توصیه شد كه شقیقه و گردن خود را به آرامی ماساژ دهند و بسیاری از آنان ابراز داشته اند كه احساس آرامش شعف ناپذیری به آنان دست می داده است. بد نیست شما هم ماساژ دادن را امتحان كنید. بهتر است این كار را از شقیقه ها، دستها، پاها و یا پشت گردنتان آغاز كنید.

مترجم: نسرین رمضانعلی

منبع: Readers digest

نویسنده: Peter Jaret

سه شنبه 5/1/1393 - 10:48
بهداشت روانی

 

روان شناسی خانواده و نقش تربیتی آن

 

در شماره ی قبل، دو ویژگی «سرمایه گذاری گسترده ی روانی» و «برداشتن ماسک» که از ویژگی های فضای روانی حاکم بر خانواده به شمار می آیند، مورد بررسی قرار گرفت. در این بخش به بحث درباره ی نقش تنش زدایی خانواده می پردازیم.

 

3- تنش زدایی: انسان از قدیم الایام به نقش تنش زدایی خانواده توجه کرده است. او خانواده و خانه را محلی آرامش بخش و به دور از دغدغه های بیرون به شمار آورده و برای گریز از فشارهایی که احساس می کرده به آن پناه می برده است. هیچ گروه اجتماعی مانند خانواده نمی تواند در کاستن از فشارهای جسمانی و روحانی انسان، نقشی مؤثر ایفا کند. این ویژگی خانواده را ویِژگی تنش زدایی آن نامیده، در این بحث به تحلیل آن می پردازیم.

تنش(1) حالتی بدنی – روانی است که انسان در آن احساس ناآرامی و ناراحتی می کند. نقطه ی مقابل تنش، راحتی، آرامش و سکون است. تنش در معنای عمومی خود با دو عامل «فشار»(2) و «کشیدگی»(3) مشخص می شود. وقتی شیئی تحت فشار باشد یا کشیده شود، اصطلاحاً گفته می شود که دچار تنش است. این معنا در دنیای روانی انسان نیز وجود دارد. انسان وقتی در شرایط قرار می گیرد که فشار یا کشیدگی روانی و جسمانی خاصی را تحمل می کند، در واقع تحت تنش قرار می گیرد. برای مثال انسان وقتی در موقعیت تعارضی قرار می گیرد، مانند حالتی که کودکان به هنگام طلاق، برای زندگی در کنار پدر یا مادر به آن دچار می شوند، تنشی از نوع کشیدگی را تحمل می کند. یا وقتی انسان مورد تحقیر، توهین یا تحمیل قرار می گیرد، اغلب فشارهای روانی زیادی را باید تحمل کند.

در مورد انسان علاوه بر این دو عامل، عوامل دیگری چون «رها شدگی»، «بی پناهیم»، «جدایی» و امثال اینها نیز تنش زاست. تنش را این گونه هم تعریف کرده اند: «تنش حالتی هیجانی است که با ناراحتی، اضطراب، بر انگیختگی و آشفتگی برای انجام کاری مشخص می شود.» (ربر(4)، 1985)

تنش ها از دو منشاء بیرونی و درونی سرچشمه می گیرند. تنش های برون زاد(5) تنش هایی اند که در محیط پیرامونی انسان قرار دارند و انسان را دچار ناراحتی و ناآرامی می کنند. مانند صداهای مزاحم، ازدحام، گرما، سرما و امثال اینها. تنش های درون زاد(6) نیز از درون سرچشمه گرفته، انسان را دچار ناراحتی می کنند، مانند گرسنگی و تشنگی یا افکار و عواطفی که در ذهن داریم. در چنین مواردی، انسان از آنچه در درون او می گذرد تحت تنش قرار می گیرد.

دلشوره، اضطراب، افکار منفی و نارضایتی از خود و اطرافیان، مواردی از عوامل درون زاد برای ایجاد تنش محسوب می شود.

تنش را نباید معادل مفاهیمی چون رنج، الم، بدبختی و امثال اینها به شمار آورد. هر تنشی ممکن است رنج آور یا لذت بخش بوده، قرین خوشبختی یا بدبختی باشد. نظریه هایی که رنج را معادل تنش داشتن و لذت را معادل تنش زدایی(7) می دانند، تنها به جنبه ی محدودی از دنیای روانی انسان توجه کرده اند. هر چند که باید یادآور شد، حالت فقدان تنش، به خصوص بعد از تحمل یک تنش آزار دهنده و طولانی، حالتی لذت بخش برای انسان است.

برای روشن شدن مفهوم تنش، بهتر است موقعیت هایی را که در آن دارای تنش هستیم، یا موقعیت هایی که در آن تنش نداریم، مقایسه کنیم. تصور کنید که در اتاقی راحت و با دمای مناسب، لباسی راحت به تن دارید و با آسودگی خیال خود را در رختخواب رها کرده اید. در چنین موقعیتی، دست کم از لحاظ جسمانی ممکن است در حالت راحتی و آرامش و سکون، یا همان فقدان نسبی تنش، باشید.

در این شرایط، اگر بلند شوید و فقط در جای خود بنشینید، یک تنش مختصر را در خود ایجاد کرده اید. اگر بلند شده، بایستید، تنش های بیشتر را باید تحمل کنید. به عبارتی، هر قدر که ماهیچه های شما در حالت انبساط قرار گیرد، به لحاظ بدنی کم تر دچار تنش خواهید بود، و هر قدر ماهیچه ها بیشتر در حالت انقباض یا انبساط و انقباض متوالی، که خود نوعی کشیدگی و فشار است، قرار گیرند، بیشتر دچار تنش خواهید بود.

فرض کنید در همان حالت راحتی که قرار دارید، خبردار شوید میهمانی می خواهد وارد منزل شما شود. در این صورت، شما نه تنها به لحاظ بدنی دیگر آن حالت سابق را نباید ادامه دهید، که از لحاظ پوشش، رعایت آداب اجتماعی، انجام تعارفات و مبادلات کلامی مناسب و احتمالاً ناراحتی و شرمساری از آماده نبودن شرایط نیز ناگزیر از تحمل ناآرامی و ناراحتی خواهید شد. هر یک از این الزامات تنش جدیدی بر شما وارد می کند. مقایسه ی این حالت، یعنی آمادگی پذیرایی از میهمان، با حالتی که در آرامش کامل بودید، می تواند وجود یا فقدان تنش را نشان دهد. در کنار میهمان ناگزیر از تحمل انواع تنش ها هستید، ولی در تنهایی، تا حد زیادی این تنش ها کاهش پیدا می کند.

در همین جا می توانیم به تفاوت معنای تنش با رنج یا الم اشاره کنیم. حالت آرامش و راحتی ما در تنهایی، ضرورتاً معادل لذت بردن یا ناراحتی به هنگام مواجه شدن بایک میهمان، معادل رنج بردن نیست. رنج بردن یا لذت بردن، بستگی به موقعیت دارد. تحمل ناشی از حضور یک میهمان ناخوانده و نامطلوب، رنج زاست، در حالی که حضور یک مهیمان همدل و دلنشین با تنشی لذت بخش همراه است. در چنین موقعیت هایی، اغلب میهمان خود متوجه بر هم زدن آرامش میزبان شده، از دردسرسازی خود پوزش می طلبد و در مقابل میزبان نیز با الفاظی این دردسر سازی را بهتر از آرامش و راحتی فقدان او به شمار می آورد. آن جا که میزبان می گوید: «تا باشد از این دردسرها باشد»، اشاره به ترجیح تحمل تنش ناشی از حضور این میهمان بر آرامش ناشی از عدم  حضور او دارد.

با این حال که تنش ها ضرورتاً رنج آور نیستند، لکن تنش هایی وجود دارند که با رنج و الم همراه اند. سر و صدای شدید، ازدحام، آلودگی محیط زیست، بیماری، فقر، گرسنگی، مشاجره و نزاع، نمونه هایی از عواملی اند که اغلب تحمیل تنش های ناشی از آنها با رنج و الم همراه است. مشخص است که فقدان این گونه تنش ها، بسیار بهتر از وجود آنهاست. انسان تلاش می کند تا آنجا که ممکن است از تنش های حاصل از این گونه عوامل بگریزد.

با طرح این موضوع لازم است مفهوم استرس را نیز مورد توجه قرار دهیم. در مورد استرس، کامر (1985)(8) این گونه می نویسد: استرس هنگامی است که ما با موقعیت یا تقاضایی مواجه می شویم که حالتی از تهدید شدگی را احساس کرده، بر اساس آن برخی از واکنش های خود را تغییر می دهیم. حالت استرس متمضمن دو جزء است: اول استرسور یا تنیدگی زا(9) که همان موقعیت است که این حالت را به وجود می آورد و دوم پاسخ تنیدگی (10) و آن واکنش اختصاصی (11) شخص است نسبت به آن موقعیت. با این توضیح می توان گفت: استرس خود نوعی تنش است که با دو ویژگی احساس تهدید شدن و نیز به هم خوردن شرایط عادی در موقعیت و رفتارها همراه است. از جمله موراد استرس می توان به حالت های ناشی از زلزله، بیماری، ترس، سانحه و … اشاره کرد. همگی اینها تنشی را در انسان ایجاد می کنند که به آنها استرس نیز گفته می شود.

خانواده یکی از مطمئن ترین محل ها برای گریز از بسیاری از تنش هاست. انسان در درون خانواده می تواند از بسیاری از این تنش ها بگریزد و اصطلاحاً تنش زدایی کند. یعنی ناراحتی های ناشی از تنش ها را فرو بریزد و به آرامش و راحتی برسد. برای توضیح این مطلب و نقش خانواده در تنش زدایی، لازم است مفهوم تنش را اندکی بیشتر مورد بحث قرار دهیم تا بتوانیم به نقش و کارکرد خانواده در زمینه ی تنش زدایی و نتایج حاصل از آن، بیشتر و بهتر بپردازیم. این بحث را با انواع تنش هایی می گیریم.

 

انواع تنش ها

اولین دسته از تنش ها، تنش های بدنی یا فیزیکی اند. هنگامی که انسان به لحاظ بدنی با محرومیتی مواجه شده، یا ناگزیر از تحمل شرایط دشواری باشد، دچار تنش های بدنی می شود. گرسنگی، تشنگی، محرومیت جنسی، تحمل گرما، سرما، جای نامناسب، بی خوابی یا استفاده ی طولانی از حواس مانند نگاه کردن دقیق به چیزی یا شنیدن مستمر صدایی، به خصوص صدای شدید و آزار دهنده، تحمل بوهای نامناسب و بسیاری دیگر از محرومیت ها و دشواری ها، انسان را به لحاظ جسمانی دچار تنش می کند. انسان برای تحمل چنین تنش هایی، ظرفیت معینی دارد. هر چند که ظرفیت افراد مختلف، در سنین متفاوت و با توجه به جنسیت، متغیر است، با این حال انسان در مجموع، ظرفیت محدودی برای تحمل این تنش ها دارد. وقتی تنش های فیزیکی یا بدنی به حد غیر قابل تحملی برسد، می باید از یک سو عوامل تنش زا حذف شده، یا کاهش بیابد و از سوی دیگر موقعیتی برای تخلیه ی تنش ها فراهم شود. برای مثال فردی که ناگزیر از کار در یک محیط گرم است، هم باید گرما را تحمل کند و هم متحمّل فشار کاری، تنش های تحمیل شده بر حواسش و در عین حال گرسنگی و تشنگی باشد. چنین فردی پس از مدتی کار در این محیط به نقطه ای می رسد که دیگر امکن تحمل تنش های جدید برای او وجود ندارد و باید اولاً از چنان محیطی دور شود، ثانیاً با قرار گرفتن در محیطی آرام، نیازهای چون گرسنگی و تشنگی خود را برطرف کند. برای چنین فردی خانه و خانواده می تواند بهترین محل برای تنش زدایی باشد. حال اگر در خانواده امکان تنش زدایی فراهم باشد، روز دیگر با آمادگی لازم وارد محیط کار می شود و از عهده ی کار خویش به خوبی بر می آید. ولی اگر چنین امکانی وجود نداشته باشد، ظرفیت کافی برای تنش های محیط کار را نخواهد داشت.

دسته ی دوم از تنش ها، تنش های اجتماعی است. از آن جا که انسان دارای نیازمندی ها و ارتباطات گوناگون اجتماعی است، ناگزیر از زندگی در کنار دیگران است. زندگی اجتماعی انسان، در عین داشتن امتیاز برای او، مشکلاتی را نیز به او تحمیل می کند که منجر به تحمل تنش می شود. ساده ترین تنش ها حاصل تلاقی خواست ها و نیازمندی های انسان ها با یکدیگر است. انسان وقتی تنها در بیابانی زندگی می کند، هیچ مانع و رادعی برای افعالش ندارد. به هر سمت که بخواهد می رود، با هر صدایی که دلش می خواهد حرف می زند و سخن می گوید. در حالی که وقتی همین فرد در محیطی اجتماعی، حتی در یک روستا زندگی کند، دیگر از چنین آزادی یی برخوردار نیست. او می باید در انجام اعمال خود، دیگران و قواعد زندگی اجتماعی را مدنظر داشته باشد. تحمل این شرایط، خود تنش زاست. هر قدر جوامع بزرگ تر و پر ازدحام تر باشند، این تنش ها بیشتر و بیشتر می شوند. خلاصه آن که تحمل دیگران، به ویژه افرادی که به لحاظ فرهنگی، عادات رفتاری و سطح تحول یافتگی با یکدیگر تفاوت داشته باشند، تنشی سخت را بر انسان تحمیل می کند. در این جا نیز خانواده می تواند محلی برای تنش زدایی باشد، به خصوص خانواده ای که اعضای آن همدل و یکرنگ باشند.

دسته ی سوم از تنش ها، تنش های فکری است. انسان ناگزیر از استفاده از امکانات فکری خویش است. تحمل شرایط دشوار در این زمینه تنش های سخت و در عین حال غیرقابل درک برای دیگران را بر انسان تحمیل می کند.  دانش آموز، دانشجو یا استادی که ناگزیر از یادگیری های جدید و مشکلات همراه با آن یعنی درک درست، نگهداری خوب مطالب و بازیابی مطالب نگهدای شده به هنگام نیاز است، تنشی مستمر را باید تحمل کند. می باید بر این مشکلات، تعارض های فکری، تضادهای بین متفکران و صاحابان اندیشه و وجود مجهولات را نیز بیفزاییم. چنین تنش هایی، اگر بر روش صحیح تحقیق و تفکر استوار باشند، تنش هایی امید آفرین خواهند بود، ولی اگر این گونه تنش ها بر پایه ای محکم استوار نباشند، تنش هایی کاهنده و یأس آور خواهند بود.

در جامعه ی کنونی ما، وقتی انسان در جمع های گوناگون شاهد اظهار نظرها، تحلیل ها، قضاوت ها و داوری هایی است که نه بر روش تحقیق درستی استوار است، نه بر اطلاعات محکم و متقنی متکی است و نه از قواعد درست منطقی تبعیت می کند، ناگزیر از تحمل تنشی کاهنده و رنج آور است. بسیاری از بحث های اجتماعی و سیاسی که در محافل، جمع های اتفاقی از قبیل تاکسی ها و اتوبوس ها یا میهمانی ها و از همه بدتر در روزنامه ها و مجلات مطرح می شود، منجر به تنش های یأس آوری می گرد که دنیای روانی انسان ها را درگیر خود می سازد. در این میان افرادی که ضمن درگیر شدن با این مباحث، روش بیرون آمدن از آن و رسیدن به تحلیلی دست کم قانع کننده را می دانند، کم تر آسیب می بینند. ولی کسانی که ضمن درگیر شدن با مباحث، توان و قابلیت رها شدن از آنها را ندارند، تنشی را تحمل می کنند که گاه دامنه آن تا خانواده گسترده می شود و عزیزان خود را نیز درگیر آن می سازند، بدون آن که راهی برای گریز از آن داشته باشند.

دسته ی چهارم از تنش ها، تنش های معنوی است. انسان خواسته یا ناخواسته، در ورای این زندگی مادی و این روابط اجتماعی، با جهانی پنهان از نظرهای ظاهری، یا همان غیب مواجه است. خداوند، ملائکه، انبیاء، بهشت و دوزخ، عالم پس از مرگ و حتی پیامدهای پنهان اعمال ما در این جهان، چیزهایی است که ذهن هر معتقد و غیر معتقدی را به خود مشغول می سازد. معتقداتی که به راستی آخرت اندیش اند و تلاش برای خلوص اعمال خویش در جهت رضای خدا دارند، به آرامشی درونی می رسند و تنش کمی را تحمل می کنند. ولی کسانی که با شرک نظری و عملی، سرگردان در دو طرف طیف دنیا و آخرت قرار دارند یا سرگردان این هدف و آن هدف اند ( مذبذبین بین ذلک لا الی هو لاء و لا الی هولاء سوره ی نساء آیه ی 143) و گاه در گرو صواب و گاه در گرو گناه اند …، تنشی کاهنده را تحمل می کنند. این تنش ها ظرفیت روانی انسان را کم کرده، گاه او را وادار به واکنش هایی می کنند که مشکلاتش تا خانواده ی انسان نیز کشیده می شود.

بسیاری از مردم، به ویژه در این دوران، مشکل اعتقادی با دین ندارند، بلکه مشکل عملی با آن دارند. آنان وقتی در عمل در تعارض بین گناه و صواب قرار می گیرند، وقتی بین هوای نفس و حکم عقل سرگردان می شوند، وقتی بین دنیا و آخرت خویش نمی توانند وحدت ایجاد کنند، به ناچار باید یکی از دو طرف را یک سروه رها کنند و آن دیگری را بچسبند. بسیاری از کسانی که نماز را ترک می کنند، روزه را فراموش می کنند و بسیاری دیگر از اعمال دینی را نادیده می گیرند، در اصل تعارض درون خویش را که بین دین و دنیا دچار آن شده اند به نفع دنیا حل کرده اند.

چنین وضعیتی هر چند به ظاهر یک نوع تعیین تکلیف برای فرد است، لکن در درون فرد را دچار تنش های جدید می کند. بسیاری از خانم ها گله مندی بی دینی شوهرانشان را دارند. آنان به رغم این که شوهران خود را افرادی معتقد به شمار می آورند، لکن مشکل اصلی خود را، لا قیدی عملی آنان می دانند.

 

نقش هشیاری در احساس تنش

تنش هایی که انسان تحمل می کند، ضرورتاً به آنها هشیاری پیدا نمی کند. یعنی به رغم وجود تنش و تحمل ناراحتی و نآرامی حاصل از آن، به خوبی متوجه آن نمی شود. مقصود از هشیاری، توجه آگاهانه به یک چیز است. مقدار هشیاری در ساعات مختلف روز تغییر می کند. انسان به هنگام خواب عمیق در نقطه ی صفر هشیاری قرار دارد، یعنی به هیچ چیزی توجه آگاهانه ندارد و هنگام بیداری به تدریج هشیاری خود را به دست می آورد. ابتدا که انسان از خواب بیدار می شود، کاملاً هوشیار نیست. او خود حس می کند که اصطلاحاً حواسش به خوبی جمع نیست. لکن به تدریج در طول روز میزان هشیاری اش افزایش می یابد و در ساعاتی از روز به نقطه ی اوج خود می رسد. بسیاری از افراد فاصله ی بین ساعت های 9 صبح تا 12 را نقطه ی اوج هشیاری(12) خود ذکر می کنند. این زمان برای افراد مختلف، متفاوت است. برخی از افراد نیمه شب به بعد را ساعات اوج هشیاری خود بیان می کنند. چنین افرادی معمولاً در این ساعات بیدار بوده، به فعالیت های مختلف از جمله مطالعه می پردازند.

با توصیف که در مورد هشیاری ارائه کردیم، مشخص می شود که اولاً به دلیل نوسان هشیاری در ساعات مختلف روز، نمی توانیم به تمامی تنش هایی که بر ما وارد می شود هشیاری کامل داشته باشیم. ثانیاً به دلیل  ظرفیت محدود هشیاری خود، نمی توانیم به تمامی عواملی که از بیرون و درون بر ما تأثیر می گذارند. متفقاً توجه داشته باشیم. همه ی ما این تجربه را به کرات داشته ایم که به دلیل توجه به چیزهایی، از چیزهایی نیز غفلت کرده ایم و این غفلت را با عباراتی چون: «حواسم نبود»، «متوجه نشدم» یا «غفلت کردم» بیان می کنیم.

بسیاری مواقع در محیطی شلوغ و با صداهای مزاحم، مدت های طولانی مشغول کار هستیم و هیچ گونه توجه هشیارانه به این صداهای مزاحم نداریم. گاه اتفاق می افتد که بعد از تحمل طولانی مدت و ناهشیارانه ی این صداها، هنگامی که صداها قطع می شود. مثلاً هواکشی که با صدای بلند مشغول کار است، از کار می افتد، متوجه آرامشی که ایجاد شده است می شویم و نفسی به راحتی می کشیم. یعنی تا آن لحظه، با این حال که تنش حاصل از صدا را تحمل می کردیم ولی به آن هشیاری نداشتیم. به بیان دیگر، قطع صدا ما را متوجه تنشی می کند که تاکنون تحمل شده بود. از این نوع مثال ها در زندگی ما بسیار وجود دارد. همین لباس یا کفشی که بر تن داریم، در طول روز تنش حاصل از آن را به ندرت حس می کنیم. تنش حاصل از این لباس زمانی حس می شود که وارد خانه می شویم. به محض ورود به خانه احساس می کنیم که گویی زرهی بر تن داریم و می باید آن را هر چه سریع تر از تن بیرون آوریم و لباس راحت بر تن کنیم. این تنش با این حال که وجود داشت، لکن در بیرون از خانه آن را هشیارانه حس نمی کردیم و ورود ما به خانه آن را برای ما هشیار می سازد.

چنین مثال هایی تنها برای نشان دادن نقش هشیاری در درک تنش هایست، والا بسیاری از تنش ها هرگز به هشیاری نیامده، یا به دشواری می تواند هشیارانه مورد توجه قرار گیرد. چنین تنش هایی ظرفیت روانی انسان را کاهش می دهد، بدون این که انسان به خوبی بداند که چرا تحمل او در مقابل برخی از چیزها کم است. بسیاری از بهانه جویی های انسان، ناشی از همین ناهشیاری است. افرادی هستند که از چیزهایی رنج می برند ولی نمی دانند آن چیزها چیست و به همین دلیل مشکل خود را به عوامل و اشخاصی موهوم نسبت می دهند. خانمی حدوداً 40 ساله با شکایت از بدبینی نسبت به شوهرش به مرکز مشاوره مراجعه کردو او در توضیحات خود شوهرش را فردی پاک توصیف می کرد و کوچکترین دلیلی برای وجود این بدبینی بیان نمی داشت. در توضیحاتی که وی ارائه کرد، مشخص شد بیشتر از این که موضوع بدبینی در میان باشد، موضوع بهانه جویی و ایرادگیری های بی دلیل او از شوهرش مطرح است. شوهر وقتی وارد خانه می شد، زن به بهانه های مختلف با او درگیر شده، گاه ساعت ها غرولند می کرد. او برای این کارش هیچ دلیلی را هم نمی یافت.

در تحلیل های روان شناختی مشخص شد که این خانم یک تصویر بدنی منفی(13) از خود دارد. او خود را زشت، چاق و پیر احساس می کرد. او از آیینه به شدت گریزان بود. او حتی برای شانه کردن موهایش نیز نمی توانست مقابل آیینه  برود. او رژیم غذایی سختی را برای لاغر شدن در پیش گرفته بود و اگر چه اطرافیان او را با اندامی متناسب توصیف کرده، رژیم غذایی او را غیر ضروری می دانستند، او به رژیم خود ادامه می داد. او در ضمن، از دیدن زن های آرایش کرده و به اصطلاح بدحجاب نیز دچار ناراحتی شده، بهانه گیری هایش نسبت به شوهرش بیشتر می شد.

این تحلیل نشان داد که تنش اصلی او حاصل فکری بود که او در مورد خودش داشت، نه واقعیت وجودی شوهرش. او در اصل شوهر را آیینه ی دیگری می دید که در مقابل جسم او قرار می گیرد و هیچ کس چون شوهر این نقش را برای او نداشت.

این شوهر بود که او احساس می کرد جسم او را آن گونه ای که هست می بیند و پیری و چاقی و زشتی آن را در می یابد. در حالی که چنین چیزی در واقعیت ذهنی شوهر وجود نداشت. او همسرش را چنان که زن تصور می کرد، نمی دید. در این جا زن بدون توجه به درون زاد بودن منشاء تنش، آن را به چیزهای گوناگون که همگی بر روی شوهر متمرکز بود، فرافکنی می کرد. این یک تنش ناهشیار و در عین حال آزار دهنده بود.

مولوی در تمثیی، تنش را به خاری تشیبه می کند که باید با دقت شناخت شده و بیرون آورده شود. او ناهشیاری نسبت به منشاء اصلی تنش را موجب زیادتر شدن اثر آن می داند. در ضمن او تنش های روانی (یا خارهایی که در دل وجود دارد) را بسیار مهم تر و پنهان تر از تنش های جسمانی به شمار می آورد.

چون کسی را خار در پایش خلد

پای خود را بر سر زانو هلد

وز سر سوزن همی جوید سرش

ور نیابد می کن با لبت ترش

خار در پا شد چنین دشواریاب

خار در دل چون بود واده جواب

خار دل را گر بدیدی هر خسی

دست کی بودی غمان را بر کسی

کس به زیر دمّ خر خاری نهد

خر نداند دفع آن بر می جهد

برجهد و آن خار محکم تر زند

عاقلی باید که خاری بر کند

(مثنوی معنوی)

 

روش های رهایی از تنش ها

تنش ها به رغم ایجاد ناراحتی و ناآرامی و گاه رنج و الم، برای پویایی زندگی ضروری اند. انسان برای جریان داشتن فرایند زندگی ناگزیر از پذیرش تنش هاست. علاوه بر تنش هایی که حاصل فرایند طبیعی زندگی اند، انسان برای احساس بودن و زندگی کردن نیز می باید تنش هایی را بپذیرد. با این دیدگاه، انسان نه تنها ناگزیر از پذیرش تنش هاست، که گاه با اراده ی خویش به استقبال آنها رفته، خود را درون آنها می افکند.

به رغم این واقعیت، انسان ظرفیت محدودی برای تحمل تنش ها دارد. تنش ها وقتی به حدی رسیدند که دیگر قابل تحمل نیستند، باید به نوعی تخلیه شوند. هر چند که برخی از تنش ها، به خصوص آنهایی که ناهشیارند، به سادگی قابل برون ریزی نیستند، لکن تعدادی از آنها که امکان پذیر است می باید بیرون ریخته شوند. در این جا می توان دنیای روانی انسان را به ظرفی تشبیه کرد که ظرفیت محدودی دارد. در این ظرف وقتی مقدار معینی تنش ریخته شود، باید به نوعی، مقداری از آن تخلیه شود تا جا برای پذیرش تنش های جدید به وجود آید. مهم ترین روش های تخلیه ی تنش ها یا همان تنش زدای عبارت اند از:

الف) رفع نیازها: انسان نیازهایی دارد که در صورت برآورده نشدن او را از درون دچار تنش می کنند. گرسنگی، تشنگی، نیاز جنسی، نیاز به دمای مناسب و نیازهایی از این نوع در وصرت مرتفع نشدن تنش زا خواهند بود. علاوه بر نیازهای بدنی نیازهای دیگری نیز وجود دارند که عدم برآورده شدن آنها موجب تنش در درون انسان می شوند. نیاز به توجه، نیاز به محبت و تعلق داشتن، نیاز به حرمت اجتماعی(14) و حرمت فردی(15)، نیاز به استقلال و نیازهایی مانند اینها می توانند انسان را دچار تنش کنند.

ساده ترین راه برای رفع چنین تنش هایی پاسخ گویی به آنهاست. خانه و خانواده بهترین محل برای پاسخ گفتن به بسیاری از این نیازها و در نتیجه رفع تنش های حاصل از آنهاست.

ب) استراحت: پس از رفع نیازها، رایج ترین و شناخته شده ترین روش تنش زدایی، استراحت کردن است. انسان در درجه ی اول تنش های جسمانی و در درجه یتنش های روانی را می تواند تا حدی از طریق استراحت از بین ببرد. در استراحت ابتدا باید عوامل تنش زا کنار گذاشته شوند. دور شدن از هر گونه عامل تنش آفرین، اولین گام در جهت استراحت کردن است. دومین گام در استراحت، تقلیل فعالیت های تنش زاست. لباس رسمی از تن بیرون آوردن و لباس راحت به تن کردن، تقلیل انقباض های عضلانی و عضلات را تا حد ممکن منبسط کردن و دور کردن اندیشه های منفی و تنش زا، مانند فکر کردن به کار و مسایل مزاحم، نمونه هایی از تقلیل فعالیت های تنش زاست. یک خواب راحت و عمیق می تواند نقطه ی اوج این تقلیل باشد خواب در محیطی آرام و به دور از تنش های فکری و هیجانی، تا حد زیادی می تواند در تنش زدایی و آماده سازی انسان برای آغاز فعالیت های مجدد روزانه مؤثر باشد.

خوبا نه تنها بر وقایع بعد از خود تأثیر دارد که بر وقایع قبل از خود نیز اثر گذار است. جنکینز و دالنباخ(16) در تحقیقی نشان دادند که اگر کسی چیزی را بیاموزد و بعد از آن به فعالیت های دیگر بپردازد، بسیار بهتر مطلب را یادآوری می کند و یادگیری پایدارتری دارد. (به نقل از گلاور و برونیگ (17)، 1375، ص 61)

گام تکمیلی برای نقش تنش زدایی استراحت، پرداختن به فعالیت های غیر معمول و مورد علاقه است، مانند انجام کارهای هنری، به دید و بازدید رفتن، شرکت در فعالیت های جمعی که معمولاً در روزهای عادی انجام می گیرند، ورزش کردن، در کارهای خانه مشارکت کردن و … این گونه فعالیت ها قسمت هایی از ساختار جسمانی و روانی ما را که در جریان فعالیت های عادی، غیرفعال باقی مانده است، فعال می کند و در عوض از فعال شدن مجدد بخش هایی که در طول روز به شکل معمول بیش از حد فعال اند، جلوگیری می کند. این وضعیت در مورد کسانی که به کارهای بدنی مشغول اند، منجر به فعال شدن ماهیچه هایی از بدن می شود که در طول کار روزانه کم تر به کار گرفته شده است و در عوض ماهیچه هایی که در کار معمولی بیشتر مورد استفاده  بوده است، استراحت بیش تری خواهند کرد. آرایشگری که در طول روز مدت مدیدی را روی پا ایستاده است، اگر به هنگام استراحت به کارهایی بپردازد که سایر ماهیچه های بدنش را فعال کند، به خوبی  می تواند تنش های کارهای روزانه را از تن بیرون کند.

چنان که مشخص است در خانه و در کنار خانواده ای همدل و همراه، انسان بهترین استراحت را می تواند داشته باشد. همسری که محیط خانواده را برای استراحت مردی که خسته از تنش های روزانه به خانه بازگشته، آماده می کند، نقش بسیار مؤثری در تنش زدایی از شوهرش دارد. یک خانواده ی بهنجار فضایی را ایجاد می کند که اعضای آن وقتی در پایان روز با کوله باری از تنش ها وارد خانه می شوند، روز بعد سبک بال از آشیانه به سوی محیط کار و جامعه پر بکشند. در عوض خانواده ای که اعضای خسته از تنش های روزانه را با تنش های جدید از غرولند کردن ها، توقعات، تشنج ها و امثال آنها، استقبال می کند، نه تنها نقش تن زدای خویش را ایفا نمی کند که خود عاملی تنش زا می شود.

ج) ماسک زدایی: در بحث مربوط به ماسک زدایی گفتیم که انسان در محیط های گوناگون اجتماعی، ناگزیر از ایفای نقش های گوناگون است. این نقش ها ضمن آن که رفتار مناسب آن محیط ها به شمار می آیند، برای فرد تنش زا نیز هستند. رفتارهای رسمی ما در محیط های کاری و اجتماعی ما را وادار به ایفای نقش های تصنعی می کند. زدودن این ماسک در فضای خانواده و رفتار کردن به مقتضای طبیعت و شخصیت خویش، نقش استراحتی را دارد که انسان در حیطه ی رفتارهای اجتماعی، باید داشته باشد. شناخت این نکته، به خصوص از طرف زوجین، می تواند در ایجاد فضای مناسب خانوادگی بسیار مؤثر باشد. کسی که اعضای خانواده اش را به دلیل متفاوت بودن رفتار آنان در بیرون و داخل خانه مورد سرزنش قرار می دهد، به خوبی با کارکرد تنش زدایی خانواده آشنایی ندارد. طبیعی است این است که ما در درون خانه و در کنار خانواده، رفتاری راحت تر و طبیعی تر داشته باشیم و برخی از تنش های اجتماعی را در آن جا جبران کنیم. اگر در مقابل دیگران ناگزیر از تعارف و رعایت آداب اجتماعی هستیم، در کنار همسرمان این گونه تعارفات را کنار گذاشته، راحت تر رفتار کنیم. اگر در کنار دیگران ناگزیر از پرحرفی یا کم حرفی هستیم، طبیعی است که آن را در کنار همسرمان، به شکل عکس جبران کنیم. یعنی یا کم حرف بزنیم یا بیشتر صحبت کنیم تا از طریق زیاده روی های اجتناب ناپذیر اجتماعی را جبران کرده باشیم.

خلاصه آن که اعضای خانواده ضمن رعایت انتظارات یکدیگر، باید به نیازشان برای راحت تر عمل کردن و طبیعی تر رفتار کردن در کنار یکدیگر نیز توجه داشته باشند. بسیاری از جملاتی که گویای انتظار رفتار در خانه، درست به شکل رفتار در جامعه است، نشانگر عدم توجه به نقش تنش زدایی خانواده می باشد. اگر این عدم درک از طرف زن یا شوهر ادامه پیدا کند، در نهایت اعضای خانواده در کنار یکدیگر نیز ماسک هایی را بر چهره خواهند زد تا چهره ی واقعی خود را در پشت آن پنهان کنند. همچنین چه بسا آنان در ورای خانواده محیط هایی را جست و جو کنند که بتوانند در آن جا به راحتی ماسک از چهره ی خویش بردارند، و شاید این محیط ها آغازگر انحرافاتی برای آنان باشند.

د) برون ریزی های کلامی: یکی دیگر از راه های تنش زدایی، برون ریزی های کلامی است. مقصود از برون ریزی کلامی همان مفهومی است که در ادبیات عامه تحت عنوان درددل کردن، عقده ی دل واکردن و سبک شدن از آن یاد می شود. همه ی انسان ها به نقش سخن گفتن با فردی همدل و هم زبان، برای تخلیه ی تنش های درونی، پی برده اند. دوستان صمیمی، گوش های شنوا برای حرف های در دل مانده ی ما هستند. آنان با شنیدن حرف های در گلومانده ی ما، بار آن کلمات را از دل ما بر می دارند و ما را از تنش ها دور می سازند.

شرط مؤثر بودن کلام در برون ریزی تنش ها، وجود گوش های شنوا و فهیم است، وجود کسانی است که وقتی ما تحت فشار کلام هستیم، آنان دو گوش باشند و یک زبان، آن هم زبانی در انعکاس آن چه ما می گوییم، نه آن چه آنان خود می خواهند بگویند. هم سخنی با چنین افرادی، بسیاری از تنش های درونی انسان را تخلیه می کند. نیافتن چنین افرادی، انسان را ناگزیر از سر درون چاه کردن و با چاه سخن گفتن می کند. ناگزیر از خلق سنگ صبوری می کند تا شیئی شنوای دردهای درون او باشد و اخوش(18) وار ناگزیر از انتخاب بزی می شود تا شنوا نافهم سخنان او باشد.

برای شنوا خوب بودن، شرط لازم رها شدن از خود میان بینی(19) است. رهایی از خود میان بینی (میان واگرایی)(20)، به انسان اجازه می دهد تا خود را به جای دیگری بگذارد و مسایل را از منظر او ببیند. (منصور، 1378، ص 146) اگر از خود میان بینی رها شده باشیم، شنونده ی خوبی برای سخنان دیگران خواهیم بود. واقعه ی زیر نمونه ای از مکالمه ی دو فرد است که به بازی موازی کودکان شباهت دارد و اثر خودمیان بینی در آن به خوبی مشهود است.

حدود سال 1370، روزی برای سخنرانی در جلسه ی اولیا، به مدرسه ای در حوالی میدان محسنی در تهران دعوت شده بودم. تا آماده شدن سالن، از من خواستند در دفتر مدرسه منتظر بمانم. در مدتی که در دفتر منتظر بودم، ناظر مکالمه ی دو معلم بودم. از شواهد امر بر می آمد که یکی از آن دو، معلم ورزش بود و می خواست ماجرای مشاجره ی خود با کارشناس تربیتی منطقه را با ناراحتی و عصبانیت تعریف کند. دیگری معلمی بود که به تازگی یک ماشین لباس شویی خریده و از این خرید خود نیز بسیار راضی و خوشحال می نمود. او نیز به دنبال گوشی می گشت تا این واقعه ی دل انگیز را برایش تعریف کند. این دو نفر، هر دو تحت فشار کلام، با یکدیگر سخن می گفتند. خلاصه ای از مکالمه ی آنان این گونه است:

اولی گفت: … به کارشناس تربیت بدنی گفتم که شما در جای راحت نشسته اید و درد ما معلمین را نمی دانید. نفستان از جای گرم می آید. در سرما در اتاق گرم و در گرما در اتاق خنک نشسته اید. این ما هستیم که در سرما و گرما باید به دنبال بچه های مردم بدویم و…

دومی گفت: حق با توست اینها کجا می توانند زحمات ما را درک کنند. ولی این ماشین لباس شویی که من خریده ام بسیار عالی است و با قیمت بسیار مناسب هم خریده ام. از هر کجا که قیمت کردم دیدم پنج هزار تومان ارزان تر از همه جا خریده ام.

اولی گفت: مبارکت باشد. ولی من به او گفتم که دیگر در این منطقه نمی مانم. در منطقه ای که قدر معلم خود را نمی دانند نخواهم ماند. خودم را منتقل می کنم.

دومی گفت: البته که باید چنین کنی. ولی این ماشین لباس شویی من کارهای زیادی انجام می دهد. بدون صدا کار می کند و چندین برنامه ی شست و شو دارد. با آب گرم و سرد هر دو به خوبی کار می کند و…

این مکالمه نمونه ای از مکالمه ی دو فرد است که هیچ کدام گوش شنوایی برای دیگری نیست. آن دو بعد از این مکالمه، خسته و مانده و بدون این که احساس کنند از طریق کلام توانسته اند تنش های درونی خود را برون ریزی کنند، از یکدیگر جدا می شوند. این در حالی است که اگر معلمی که از خرید ماشین رخت شویی خود خوشحال و شاد بود، مسئله خود را کنار می گذاشت و شنوای درد دل معلم ورزش می شد، آن دو، به خصوص معلم ورزش، بعد از این مکالمه احساس آرامش و راحتی می کردند. در حقیقت برون ریزی کلامی از این طریق کامل شده بود.

امروزه، مشاوره این نقش مهم را برعهده دارد تا بسیاری از مردم که کسی را برای بیان مشکلات خویش نیافته اند، در اتاق مشاوره بتوانند درد دل خویش را با یک گوش شنوا در میان بگذارند. بسیاری از مراجعه کنندگان به مراکز مشاوره، صرفاً با بیان مشکلات خویش، حتی بدون دریافت هیچ گونه راهنمایی، احساس راحتی و آرامش می کنند. اینان در اصل از طریق کلام، تنش های خود را برون ریزی کرده اند.

شنوای خوب بودن چنان صفت ارزشمندی است که پیامبر گرامی اسلامی(ص) آن را به خوبی از خود نشان می داد. هنگام سخن گفتن دیگران با او، سراپا گوش می شد و به سخنان فرد مقابل با تمام وجود گوش می داد. این صفت، چنان در ایشان برجسته بود که منافقین آن را به عنوان یک ایراد در آورده و به ایشان لقب گوش (اذن) داده بودند. خداوند نیز بر این صفت پیامبر(ص) مهر تأیید زده است. (سوره ی توبه، آیه ی 61).

با این اوصاف، اگر اعضای خانواده گوش های شنوایی برای یکدیگر باشند، در تنش زدایی از یکدیگر نقش مهمی ایفا خواهند کرد. ولی اعضای خانواده ای که مهارت سخن گفتن و شنیدن با یکدیگر را ندارند، به سرعت مکالمه ی آنان به مشاجره بدل می شود یا با تنش بیشتر خاتمه می یابد یا این که به دنبال چنین گفت و گویی مهر سکوت بر لب زده، با یکدیگر قهر می کنند و با این کار یکی از مهم ترین راه های تنش زدایی  را به بن بست می رسانند. در خانواده ای که قهر زیاد رایج است، قطعاً تنش های آشکار و پنهان نیز زیادتر به چشم می خورد. تنش های آشکار همان مشاجرات و بگومگوهاست و تنش های پنهان، بغض های درگلومانده و الفاظ در سینه انباشته شده است. طبیعی است که اعضای این خانواده، برای برون ریزی، راه بیرون از خانواده را بر گزینند. به عنوان مثال، مرد دوستان بیرون از خانه یا حتی زنان خارج از خانه را برای هم زبانی برگزیند و تا آن جا که ممکن است وقت خویش را در بیرون از خانه سپری کند، زن هم به دنبال دوستان و میهمانی های خود و شاید از طریق ولخرجی و خرج تراشی به دنبال برون ریزی تنش های خود باشد. فرزندان نیز از طریق انتخاب دوستانی از جنس موافق و مخالف به دنبال همدلی و هم زبانی باشند. چنین ترکیبی از خانواده، یک ترکیب نابهنجار است.

ه) برون ریزی های عاطفی: راه دیگر برای تخلیه ی تنش ها، برون ریزی های هیجانی یا عاطفی است. عصبانی شدن اعضای خانواده، بسیاری اوقات راهی برای راحت شدن از شر تنش های روزانه است و نباید آن را به عنوان خشونت اعضا نسبت به یکدیگر تلقی کرد. غرولند کردن ها، بسیاری اوقات، تخلیه ی همین تنش ها را به دنبال دارد. دیدن محبت از طرف دیگر اعضای خانواده، به خصوص اظهار عشق و محبت به یکدیگر، بسیاری از تنش های درون را تخلیه می کند. خانمی می گفت: من با بهانه جویی های مختلف، غرولندهای زیادی به شوهرم می کنم، ولی دوست دارم او در اثناب این غرولند به من محبت کند و اظهار عشق و علاقه نماید. شاید هم معنای حرف این خانم این باشد که او با غرولند و بهانه جویی، نیاز خود به عشق شوهرش را ابراز می کند.

این پنج روش رایج ترین راه های تخلیه ی تنش های انسانی است. علاوه بر اینها بسیاری از انسانها راه های دیگری را برای تخلیه ی تنش های خود در پیش می گیرند که بعضاً آسیب زا نیز هستند. استفاده از مشروبات الکلی و مواد مخدر، بسیاری اوقات به بهانه ی تنش زدایی انجام می گیرد. اگر انسان راه های تنش زدایی درست را تشخیص دهد و از آنها استفاده کند، ناگزیر به استفاده از روش های آسیب زننده نخواهد بود.

سخن آخر این که فضای خانواده، مهم ترین و بنیادی ترین محیط برای تنش زدایی است. یک خانواده ی بهنجار، محیط مناسبی است برای تخلیه تنش ها و ایجاد یک محیط سالم برای یک زندگی سالم روانی.

 

پی نوشت ها:

1- TENSION

2- STRAIT

3- STRETCH

4- REBER ARTHURS.

5- EXTRAGENIC

6- INTROGENIC

7- TENSION REDUCTION

8- COMER RONALD J.

9- STRESSOR

10- STRESS RESPONSE

11- IDIOSYNCRATIC

12- PEAK OF CONSCIOUSNESS

13- NEGATIVE BODY IMAGE

14- SOCIAL ESTEEM

15- SELF ESTEEM

16- JENKINS, J.G & DALLENBACH, K.M.

17- GLOVER, JOHN A. & BRUNING ROGER H.

18- نقل است که «اخوش» طلبه ای بوده که هم مباحثه ای نمی یافته و ناگزیر، بزی را به حجره خود برده و سخنان خود را به او می گفته و تکان های ریش بز را به منزله ی تأیید بر سخنان خویش می گرفته است.

19- EGOCENTRISM

20- DECENTRATION

 

منابع:

- اتکینسون ریتا ال. و همکاران: زمینه ی روان شناسی هیلگارد، ترجمه ی براهنی و همکاران، انتشارات رشد، تهران 1381.

- پروین، لارنس و جان، اولیور: شخصیت، ترجمه ی جوادی و کدیور، نشر آییژ، تهران 1381.

- دادستان، پریرخ: روان شناسی جنایی، انتشارات سمت، تهران 1382.

- گلاور جان ای. و برونینگ، راجر، اچ: روان شناسی تربیتی، ترجمه علینقی خرازی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران 1375.

- گیدنز، آنتونی: جامعه شناسی، ترجمه ی منصوری، نشر نی، تهران 1381.

- مطهری، استاد شهید مرتضی: نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران 1375.

- منصور، محمود: روان شناسی ژنتیک، تحول روانی از تولد تا پیری، انتشارات سمت، تهران 1375.

- مولوی، محمد: مثنوی، نسخه ی نیکلسون، چالپ چهارم، نشر پیمان، تهران 1380.

- COMER, RONALD J. (1995) ABNORMAL PSY – CHOLOGY, FREEMAN AND COMPANY, NEW YORK.

- MURDOCK, GEORGE (1949) SOCIAL STRUCTURE, NEW YORK, MACMILLAN.

- REBER, ARTHUR S. (1985) DICTIONARY OF PSYCHOLOGY.

سه شنبه 5/1/1393 - 10:48
بهداشت روانی

افسردگی چیست

افسردگى یکى از رایجترین بیماریهاى روانى است که باعث مراجعه به روانپزشکان، روانشناسان و سایر متخصصان بهداشت روان می‌گردد.

در هر لحظه از زمان حداقل ١٥ ت ٢٠ درصد افراد بزرگسال جامعه ممکن است عوارض و نشانه‌هاى افسردگى شدید را از خود نشان بدهند و میلیونها نفر در هر لحظه در جهان تحت درمان افسردگى قرار می‌گیرند.

در زبان روزمره براى توصیف افسردگى از احساسات غمگینى، ناکامى، ناامیدى و شاید هم رخوت و بی‌حالى استفاده می‌شود. معمولاً مردم تصور می‌کنند که افراد افسرده تن‌پرور ، خودخواه و یا اهل تمارضند و سعى می‌کنند آنها را با عباراتى همچون «سعى کن خودت را جمع‌وجور کنی» نصیحت نمایند.

در طول زندگى همه ما دوره‌هاى کوتاه و بلند احساس داشتن غم، عدم خوشحالى و یا نظایر آن خصوصاً در هنگام از دست دادن همسر و یا نزدیکان، هنگام کار و یا از دست دادن کار را تجربه می‌کنیم و همه ما قادر به مقابله با اینحوادث هستیم.

احساس افسردگى معمولاً به عنوان «اندوه» و «سوگ یا داغدیدگی» شناخته می‌شوند. یعنى در موقعیتهایى که انتظار می‌رود شادی‌بخش باشد به احساس اندوه ختم می‌شود مثلاً در هواى بارانى، پس از تولد فرزند، پس از نقل‌مکان به یک منزل جدید، منازعه اى که در مصاحبت با دوست و یا همسر به‌وجود می‌آید. اما این احساس اندوه به‌سرعت با از بین رفتن موقعیت برطرف می‌گردد.

همچنین پس از از دست دادن یکى از نزدیکان، پایان یافتن یک رابطه عاشقانه و یا یک رابطه مهم، معمولاً افراد چیزى را تجربه می‌کنند که سوگ نامیده می‌شود.

ویژگیها و نشانه‌هاى سوگ با افسردگى مشابه می‌باشد. این دو پدیده کاملاً طبیعى بوده و حتى فقدان آنها در هر فردى ممکن است در درازمدت براى فرد مضر باشد. در هر دو مورد پس از طى فرآیند مربوطه فرد به زندگى عادى خود بر می‌گردد.

در طول یک پریود زمانى مثل هفته‌ها و یا روزها به زندگى عادى و روزمره می‌توانیم برگردیم ولى در عده‌اى از ما این احساس داشتن غم براى زمان بیشترى ادامه پیدا کرده و احتیاج به مراقبتهاى ویژه بهداشتى خواهیم داشت.

این افسردگى کلینیکى در صورت ادامه داشتن می‌تواند منجر به بروز فعالیتهاى خطرناک اجتماعى مثل دست زدن به خودکشى و یا نظایر آن شود و این در واقع اقدامات فورى پزشکى و بهداشتى را طلب می‌کند.

اختلالات مربوط به افسردگى قریب به ١٩ میلیون آمریکایى را در سال مبتلا می‌کند. این عده هزینه بسیار سنگینى را بر خود، خانواده، جامعه و سیستم بهداشتى کشور تحمیل می‌کند.

شواهد به‌دست آمده از علم عصب‌شناسى و ژنتیک و تحقیقات کلینیکى نشان می‌دهد که افسردگى در واقع یک اختلال در مغز می‌باشد. تکنیکهاى تصویربردارى مدرن از مغز روشن ساخته است که در افسردگى مدارهاى عصبى که مسؤول تنظیم افکار، خُلق، فکر کردن، خوابیدن، اشتها و رفتار هستند از حالت طبیعى خارج شده و ارتباطات صحیحى بین این مناطق وجود ندارد. از همین شواهد بدست آمده در به‌دست آوردن داروهاى مناسب استفاده شایانى می‌شود.

  

علائم و نشانه های افسردگی

دو ویژگى اختصاصى افسردگى که براى تشخیص افسردگى حتماً یکى از آنها باید وجود داشته باشد، یکى خلق ناشاد (افسردگى، غم، اندوه، ناراحتى یا نگرانی) و دیگرى فقدان علاقه و لذت تقریباً در همة فعالیتهاى عادى و سرگرمیهاى فرد می‌باشد. هر دو این علائم باید در اکثر مواقع روز وجود داشته باشند.

سایر نشانه‌هاى افسردگى شامل از دست دادن توجه و سرخوشى در فعالیتهاى روزانه، اختلال و تغییر عمده در اشتها و وزن بدن، اختلال در خواب به‌صورت کم‌خوابى یا پرخوابى، اختلال در تفکر و تمرکز فکر، وجود اضطراب و کندى حرکات، احساس بى ارزشى و یا احساس گناه، فقدان نیرو یا فقدان انرژى و خستگى، افکار تکرارشونده، مرگ و یا خودکشى می‌باشند.

دانشمندان ارتباط نزدیکى بین خودکشى و افسردگى ذکر می‌کنند به‌طوریکه دوسوم بیماران افسرده به خودکشى فکر می‌کنند و ١٠ تا ١٥ درصد آنها به زندگى خود خاتمه می‌دهند.

اگر یک بیمار ۵ مورد از علائم بالا را به‌مدت ۲ هفته مداوم داشته باشد به اختلال افسردگى شدید (عمده) مبتلا می‌باشد. مطالعات اخیر در ایالات متحده آمریکا نشان می‌دهد که افسردگى سردسته علتهاى ناتوانى در انسان به‌شمار می‌رود. چنین مطالعات آمارى در بقیه کشورها نیز موجود می‌باشد

افسردگى در گروههاى مختلف 

  افسردگى در دانشجویان  

  دانشجویان از هوشمندترین و مستعدترین اقشار هر جامعه بوده و آینده سازان هر کشور هستند. از این رو توجه به سلامت روانى آنان از اهمیت ویژه‌اى برخوردار است، زیرا دانشجو هنگامى می‌تواند آفرینشگر، فعال و سازنده باشد که شاداب، امیدوار و متعهد باشد.

افسردگى یکى از شایعترین اختلالات روانى است که با علائم کاهش انرژى و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بى اشتهایى و افکار مرگ و خودکشى در شخص همراه است. از علائم شاخص افسردگى کاهش انرژى، بى حوصلگى و عدم تمرکز مى باشد، که در افرادى که داراى فعالیتهاى فکرى هستند به خصوص دانشجویان منجر به بروز اختلال در امور تحصیلى و شغلى، اشکال در تکمیل تکالیف، و کاهش انگیزه براى انجام طرحهاى تازه مى گردد.

میزان افسردگى دانشجویان می‌تواند به عنوان شاخص اساسى سلامت روانى آنان به شمار آید، بنابراین دانشجوى مبتلا به اختلال افسردگى ممکن است علاقه به امور درسى و آموزشى را از دست بدهد و احساس پوچى و بى ارزشى و بى اهمیتى به وى دست دهد، لذا در چنین شرایطى نمى توان تلاش ذهنى هدفمند و جهت دار و در عین حال خلاق را از آنها انتظار داشت. همچنین به معیارهاى این گروه سنى یعنى توانمندى، سلامتى، هوش، جذابیت و ... بى علاقه شده و احساس ناتوانى مى کنند.

از طرف دیگر در توانایى تحلیل که لازمه فعالیتهاى آموزشى است دچار ضعف عمده مى گردند، که منجر به نارضایتى از خود در جوان دانشجو گشته و باعث شدت بیمارى مى گردد.

مطالعات زیادى در مورد شیوع افسردگى در دانشجویان صورت گرفته است. در اینجا به نتایج بعضى از مطالعات انجام شده در ایران اشاره می‌شود که بر اساس یافته هاى یکى از این مطالعات، حدود ٣/٢١ دانشجویان مورد مطالعه مبتلا به افسردگى خفیف تا متوسط بوده اند.

 

که این میزان در بین دانشجویان دختر ٢/٢٢ درصد و دانشجویان پسر ٤/١٧ درصد گزارش شده است (کوشان و واحدیان، ١٣٧٣ ). این مطالعه هم چنین نشان داده است که در بین دانشجویان مجرد (١/٢٢ درصد) افسردگى بیشترى نسبت به دانشجویان متاهل (٢/١٩ درصد) وجود داشته است.

همچنین احمدى (١٣٧١)، در مطالعه خود بر روى دانشجویان علوم پزشکى اهواز نتیجه گرفت که ٥٢ درصد دانشجویان زن و ٣٨ درصد دانشجویان مرد دچار افسردگى خفیف تا شدید هستند. در این مطالعه میانگین افسردگى دانشجویان مجرد ٤٢/١٠ درصد و دانشجویان متاهل ٩٧/٧ درصد گزارش شده است. یافته‌هاى این مطالعه همچنین نشان می‌دهد که ١١ درصد دانشجویان مرد و ٢٠ درصد دانشجویان زن نسبت به آینده ناامید بودند. علاوه بر آن ٨ درصد دانشجویان ‌مرد و ٧ درصد دانشجویان زن داراى افکار خودکشى بودند.

شایعترین مشکلاتى که در این مطالعه توسط خود دانشجویان نیز مطرح شده است شامل:

حجم زیاد دروس پزشکى، فعالیتهاى زیاد در بخشهاى بالینى، وجود دروس غیر ضرورى، طولانى بودن دوره تحصیل پزشکى، کافى نبودن امکانات رفاهى، کم بودن مدت زمان استراحت، کشیکهاى زیاد و انتظارات بیش از حد برخى از کادر پزشکى، از دانشجویان می‌باشد.

نتایج مطالعه کوشان و واحدیان نشان داده است که در دانشجویانى که از رشته تحصیلى خود رضایت نداشته و بى علاقه بودند (٥/٤٥ درصد)، و کسانیکه حداقل از یک واحد درسى نمره قبولى نیاورده اند، افرادى که بحرانهاى عمده اى در زندگى داشتند، دانشجویانى که مایلند اوقات فراغت خود را به تنهائى بگذرانند، و مشکل خانوادگى، جسمانى و یا روانى دارند و یا سابقه بیمارى اعصاب در خانواده آنها وجود دارد، میزان افسردگى بیشترى نسبت به سایر دانشجویان وجود دارد. اما دانشجویانى که علاقمند به فعالیتهاى ورزشى و گروهى بودند میزان افسردگى در آنها کمتر گزارش شده است.

مطالعات دیگر نیز به نتایج مشابهى اشاره نمودند از جمله: یزدى و همکاران (١٣٧٤) در مطالعه خود بر روى دانشجویان تازه وارد دانشگاه تهران، میزان افسردگى را ٣٠ درصد گزارش نمودند. در مطالعه مشابه ناصری (١٣٧٤)، بر روى دانشجویان دانشگاه آزاد واحد رودهن، این میزان ٥٨ درصد ذکر گردید. در سال ١٣٧٤ باز هم ترکان در مطالعه خود بر روى دانشجویان رشته پزشکى دانشگاه زاهدان، افـــسردگـــی بیشترى را در دانشجویان زن (٦٥ درصد) نسبت به دانـــشــــجـــویان مرد (٤١ درصد) گزارش نموده است.

شایعترین علائمى که خود دانشجویان در مطالعات مختلف گزارش نمودند شامل موارد زیر مى شود: بى حوصلگى، کاهش قدرت تمرکز و یادآورى، احساس از دست دادن علاقه، احساس غمگینى، کاهش توانائیهاى جسمانى، نا امیدى نسبت به آینده، سخت بیدار شدن در صبح، احساس خستگى دائم، خسته کننده بودن کارهاى روزمره.

در نتیجه با توجه به اثرات ناخوشایند و مخرب بیمار افسردگى در روند زندگى و عملکرد قشر جوان و دانشجو توصیه مى شود که با مشاهده علائم اولیه که در این سایت ارائه شده است براى فعالیتهاى درمانى و جلوگیرى از شدت علائم اقدام نمایند.   

  افسردگى در کودکان و نوجوانان  

  مطالعات و بررسیهاى انجام شده نشان داده است که افسردگى در کودکان و نوجوانان نیز وجود دارد که با افسردگى در بزرگسالان شباهت دارد.

تفاوت عمده افسردگى در کودکان و نوجوانان با بزرگسالان در دو مورد است: به جاى خلق افسرده ممکن در کودکان و نوجوانان خلق تحریک‌پذیر باشد، و نرسیدن به وزن مورد انتظار به جاى کاهش و یا افزایش وزن در آنها دیده شود.

کاهش عزت نفس، بی‌تفاوتى، سطح پایین انرژى، گوشه‌گیرى اجتماعى، آشفتگیهاى خوردن و خوابیدن، دیدگاه بدبینانه آشکار در مورد آینده و اعتقاد و اقدام به خودکشى از دیگر علائم و نشانه‌هاى افسردگى در این گروه سنى می‌باشد. در نوجوانان رفتارهاى ضداجتماعى و منفی‌کارانه، مصرف الکل و دارو و مواد مخدر ممکن است مشاهده گردد.

افسردگى در کودکان و نوجوانان بیشتر از بقیه سنین با خودکشى همراه می‌باشد. فقط در سال ١٩٩٦ خودکشى به‌عنوان سومین عامل مرگ و میر در افراد ٢٤-١٥ ساله و چهارمین علت مرگ و میر در افراد ١٤-١٠ سال بوده است. علاوه بر عوامل ژنتیک و فیزیولوژیایى چندین عامل استرس‌زاى اجتماعى می‌تواند بر خلق کودک تاثیر بگذارد، از قبیل ناهماهنگ بودن و آشفتگى در خانواده، طلاق، مورد آزار و بی‌توجهى واقع شدن، شکست تحصیلى، وضعیت اجتماعیـاقتصادى ضعیف و داغدیدگى.

اختلال افسردگى در کودکانى که قبل از سن مدرسه هستند بسیار نادر می‌باشد. اما در ۲ درصد بچه‌هاى دبستانى اختلال افسردگى شدید (عمده) شیوع دارد و این میزان براى نوجوانان حدود ۵ درصد در جامعه می‌باشد.

مطالعات معدودى وجود دارد که دلالت بر مفید بودن داروهاى ضدافسردگى در کودکان و نوجوانان داشته باشد. مصرف داروهاى ضدافسردگى در این گروه سنى بر پایه استانداردهاى درمانى بالینى استوار است.

یک تحقیق به‌طرز روشنى گفته است که فلوکستین (Fluxetin) داروى بسیار مؤثرى در درمان افسردگى در کودکان و نوجوانان مى باشد.

به‌نظر می‌رسد که درمان دارویى همراه با روشهاى مخصوص روان درمانى در کودکان و نوجوانان ارزش بسیارى داشته و پیشگیرى مؤثرترى در خودکشى آنان در سنین بعدى مى باشد، بخصوص روان‌درمانى خانواده براى آموزش به خانواده در مورد اختلالات افسردگى مهم و ضرورى است.

افسردگى در افراد مسن  

  در سالهاى اخیر حدود ۲ درصد افراد بالاى ٦٥ سال، به غیر از افرادى که در آسایشگاه نگهدارى می‌شوند، از افسردگى رنج می‌برند. تحقیقات ثابت کرده است که درمان و تشخیص این افراد از اهمیت زیادى برخوردار است.

خودکشى در میان افراد مسن‌تر بیشتر از بقیه سنین شایع بوده و از این نظر قابل توجه می‌باشد. مطالعات نشان می‌دهد که سطح اقتصادى ـ اجتماعى پایین، از دست دادن همسر، بیمارى جسمى همزمان، کناره‌گیرى اجتماعى و بازنشستگى با افسردگى سالمندان رابطه دارد.

علائم عمده افسردگى در سالمندان شامل کاهش نیرو و تمرکز، اختلال خواب، کاهش اشتها و وزن، شکایات جسمى، احساس بی‌ارزشى، بدبینى،اختلال حافظه و خودکشى.  

  خانمها و افسردگى  

  افسردگى نزد بانوان چیزى حدود ۲ برابر بیشتر از آقایان دیده می‌شود. در طول زندگى حداقل ٢٠ درصد بانوان حداقل یک بار تجربه افسردگى کوتاه مدت را داشته‌اند. اگرچه به نظر می‌رسد که افسردگى ارتباط تنگاتنگى با سن یائسگى دارد.

ولى در حقیقت این سنین بارورى و سنین قبل از یائسگى هستند که بیشترین میزان آمار افسردگى در بانوان را تشکیل می‌دهند. از طرفى آنالیزهاى آمارى افسردگى در بانوان نشان می‌دهد که استرسهاى متفاوت، زایمان، درماندگى آموخته شده، تفاوتهاى هورمونى، نقشهاى اجتماعى و رفتارهاى مورد انتظار از زنان بیشتر از مردان روان آنها را به سمت بیمارى افسردگى سوق می‌دهد.

افسردگى پس از زایمان همچنین بیمارى شایعى در میان بانوان بوده و جستجوها و مطالعات در پى علت دقیق آن می‌باشند.  

 انواع افسردگى 

  از افسردگى تقسیم‌بندى متعددى شده است که چند نوع مهم آن عبارتند از:  

 افسردگى شدید (عمده) (Major Depression)  

نوعى از افسردگى که بیش از هفته‌ها و یا ماهها طول می‌کشد و شامل نشانه‌ها و

رفتارهاى عمیقى است که عملکرد شغلى، روابط بین فردى و رفتارهاى اجتماعى را تحت تأثیر قرار داده و شخص را به‌طور کلى از محیط خود دور می‌سازد.  

اختلال افسرده خویى (Dysthymia)  

  این اختلال خفیف‌تر از افسردگى شدید (عمده) می‌باشد و با خلق افسرده (تحریک‌پذیر در کودکان و نوجوانان) همراه است که در بخش عمدة روز دوام دارد و اکثر روزها وجود دارد.

معمولاً مردم این افراد را به‌عنوان افرادى بداخلاق، ترشرو و ملال‌آور تلقى می‌کنند. این گروه قادر به برقرارى ارتباط بین فردى مناسب با دیگران نیستند. افرادى جدى، کج‌خلق و درونگرا هستند.  

 اختلال افسردگى جزئى (Minor Depression)  

در این اختلال علائم افسردگى با شدتى کمتر از دو مورد فوق و با دوره‌هاى محدودتر

همراه است. این نوع افسردگى در همة گروههاى سنى دیده می‌شود و تأثیر کمترى در

زندگى فرد می‌گذارد.  

   اختلال افسردگی پیش از قاعدگی  

این نوع افسردگی در زنان و پیش از دوره قاعدگی رخ می‌دهد و با بی‌ثباتی خلق، اضطراب، افزایش خستگی‌پذیری، عدم تمرکز، تغییرات اشتها و خواب، سردرد و حساس شدن پستانها و موارد دیگر همراه است. همة این علائم در دورة قاعدگی از بین می‌روند.

     افسردگى فصلى

به افسردگى گفته می‌شود که در طول یک دوره خاص از سال (عموماً زمستان) اتفاق می‌افتد و قابل پیشگیرى است ولى می‌تواند بسیار خطرناک و جدى باشد.

 

سستى افراطى، روحیة پایین و خواب‌آلودگى زیاد از علائم عمدة آن می‌باشد. کمبود نور علت عمدة این اختلال محسوب شده و براى درمان آن از نوردرمانى استفاده می‌کنند.   

علل افسردگى 

علل افسردگى ترکیبى از عوامل ژنتیکى، بیولوژیکى و محیطى (روانى ـ اجتماعی) می‌باشد.

در بسیارى از مردم نیز، علت افسردگى ناشناخته باقى می‌ماند. به‌طور کلى مشخص شده است که افسردگى به‌عنوان نتیجة یکسرى از فعل و انفعالات شیمیایى در مغز اتفاق می‌افتد.

این فعل و انفعالات که نورو ترانسمیتر نامیده می‌شود در تمامى اعمال و رفتارهاى بدن به‌طور بیولوژیکى وجود دارد.  

   عوامل ژنتیکى  

   ثابت شده است که در بعضى از اقوام و خانواده‌ها افسردگى شایعتر بوده ولى وجود یک فرد افسرده در یک خانواده لزوماً دلیل بر اتفاق این امر در بقیه اعضاء خانواده نمی‌باشد.

اما هرچه درجة خویشاوندى نزدیکتر باشد، به همان نسبتآسیب‌پذیرى براى افسردگى بیشتر می‌شود.

  عوامل بیولوژیکى  

  تغییرات زیستى متعددى در مغز افراد روى می‌دهد. این تغییرات شامل تغییر در ارتباطات عصبى سیستم غدد درون‌ریز و هورمونها، تغییر در سیستم انتقال‌دهنده‌هاى شیمیایى و تغییر در فعالیتهاى الکتریکى مغز است.  

  عوامل محیطى (روانى – اجتماعی)  

  فاکتورهاى استرس‌زاى اجتماعى و روانى به‌عنوان ریسک فاکتورهاى بروز افسردگى شناخته می‌شوند.

استرس در فرم فقدان آن مثل فقدان یکى از اقوام نزدیک مثل پدر و مادر و دوستان به‌عنوان ماشه‌اى براى بروز افسردگى در افراد آسیب‌پذیر، به‌شمار می‌رود. به‌طور کلى تحقیقات ژنتیک ثابت کرده است که عوامل استرس‌زاى محیطى فرصت بروز آسیب‌پذیرى یک ژن بخصوص را افزایش داده و آنها را به سوى یک بیمارى پیشرفته افسردگى هدایت می‌کند.

با این حال در برخى از افراد این افسردگى بدون عوامل استرس‌زاى محیطى به‌وجود می‌آید. تحقیقات دیگرى در این زمینه مشخص کرده است که عوامل استرس‌زا در قالب ایزوله بودن در اجتماع و یا محرومیت دوران کودکى منجر به تغییرات پایدار در فعالیت مغز شده و باعث افزایش حساسیت نسبت به بروز علائم افسردگى می‌شود.

٭ رویدادهاى زندگى و استرسهاى محیطى

استرسها و موقعیتهاى زندگى می‌توانند نقش اولیه را در ایجاد افسردگى داشته باشند، هر چند که در این مورد اختلاف‌نظر بین دانشمندان وجود دارد.

عده‌اى معتقدند که سوگ و از دست دادن عزیزى می‌تواند منجر به افسردگى گردد. مطالعات نشان داده است که مرگ همسر بیشترین نقش را به عهده دارد. همچنین به دنیا آوردن فرزند، بازنشستگى، یائسگى و استرسهاى عمده دیگر می‌توانند در ایجاد افسردگى نقش عمده داشته باشند.

٭ عوامل شخصیتى

همه افراد با تیپها و خصوصیتهاى شخصیتى مختلف ممکن است دچار افسردگى گردند، اما افرادى با انواع شخصیتى وسواس، و شخصیت نمایشى بیشتر ممکن است دچار افسردگى گردند.

٭ عوامل یاد گرفته شده

بر اساس این عامل ارتباطات اجتماعى ناخوشایند که منجر به ارزیابى منفى فرد از خود می‌شود باعث ایجاد افسردگى است. زیرا این افراد با توجه به خصوصیات خاص خود نمی‌توانند محبت، همدردى و ارتباط عاطفى لازم را از دیگران ب دست آورند.

بنابراین این افراد هم در مورد خودشان ارزیابى منفى داشته و هم دیگران را صادق نمی‌دانند و به‌تدریج آزرده و ناکام شده و منجر به افسردگى می‌گردد.

٭ تفکر منفى

افرادى که داراى افکار منفى در مورد خود، زندگى و آینده هستند، دچار افسردگى می‌گردند. این افراد به جنبة منفى هر چیزى فکر می‌کنند و به نقایص خود خیلى توجه نموده و بطور مداوم خودشان را با دیگران مقایسه می‌کنند. نکتة مهم اینکه این افراد هر نوع اطلاعات را سوء تعبیر می‌کنند.  

  مصرف داروها  

  ٭ بعضى از داروها مثل داروهایى که در تنظیم فشار خون بالا مصرف می‌شوند و داروهاى خواب آور باعث به‌وجود آمدن افسردگى می‌شوند.

٭ کمبود مواد غذایى مثل کمبود اسید فولیک و بعضى ویتامینها مثل ب١٢ باعث کاهش اثرات داروهاى ضداضطراب شده و درمان را با مشکل روبرو می‌کند.

٭ اعتیاد به بعضى از داروها، مواد مخدر و یا الکل باعث به‌وجود آمدن افسردگى می‌شود.

ارتباط افسردگى با بیماریهاى دیگر 

  افسردگى اغلب به‌طور همزمان با بسیارى از بیماریها مثل بیمارى قلبى، سکته مغزى، سرطان و دیابت می‌تواند بروز پیدا کند.

افسردگى در زمینه این بیماریها اغلب فراموش شده و درمان نمی‌شود. مطالعات اخیر تأکید بر این نکته دارد که براى حصول نتیجه خوب از بیماریهاى ناتوان‌کننده بالا باید افسردگى و زمینه آن را به‌درستى تشخیص و درمان کرد.  

    افسردگى و بیماریهاى قلبى  

     شواهد قوى وجود دارد که وجود افسردگى ریسک بیمارى قلبى را در افراد افزایش می‌دهد. آنالیزهاى آمارى ثابت کردند که وجود افسردگى شدید (عمده) در افراد ۴ برابر آنها را در مقابل انفارکتوس قلبى در یک دوره ١٣-١٢ ساله آسیب‌پذیرتر می‌کند.

حتى در افرادى که افسردگى خفیف دارند، احتمال ابتلا به بیمارى قلبى دو برابر بیشتر است. اکنون سؤال اینجاست که آیا درمان افسردگى احتمال ابتلا به بیمارى قلبى را کاهش مى دهد یا خیر؟ سؤالى که تحقیقات آینده جواب آنراخواهد یافت.

  افسردگى و دیابت  

   افسردگى در طول زندگى هر شخص را می‌تواند هدف قرار دهد. ولى وقتى شخص دچار دیابت است مشکل بسیار حادتر است.

 

این اتفاق در میان ١٦ میلیون آمریکایى روى داده است. درمان بیمارى افسردگى در بیماران دیابتیک به‌طور قابل توجهى به بهبود کیفیت زندگى و همچنین کنترل دیابت کمک می‌کند. از طرفى مطالعات زیادى در کالیفرنیا و واشنگتن نشان داده است که وجود دیابت احتمال افسردگى در شخص را دو برابر می‌کند.

علت زمینه‌اى که بین دیابت و افسردگى وجود دارد هنوز ناشناخته است. افرادى که دچار دیابت هستند و همزمان اختلالات افسردگى را از خود بروز می‌دهند، به‌طور قابل توجهى عوارض دیابت در آنها بیشتر است.

     افسردگى و اضطراب  

      تحقیقات دانشمندان نشان می‌دهد که افسردگى اغلب با اختلالات اضطرابى مثل (ترس، وسواس، ترس از اجتماع یا ...) همراه است.

اما هنوز مشخص نیست که آیا افرادى که علائم این دو اختلال را دارند به دو بیمارى مجزا مبتلا هستند و یا اینکه یک بیمارى واحد است که علائم هر دو اختلال را با هم دارا می‌باشد. مطالعات نشان داده است که ٢٠ تا ٩٠ درصد مبتلایان به هراس، دوره‌هاى اختلال افسردگى عمده را دارند.

از علائم این اختلال توأم می‌توان موارد زیر را نام برد:

لرزش، طپش قلب، خشکى دهان، ناراحتى معده ـ روده و موارد دیگر. براى درمان آنها از

داروهاى ضداضطراب و افسردگى استفاده می‌شود و روان‌درمانى بسیار مؤثر می‌باشد.  

  افسردگى و چاقى  

    به‌طور کلى تحقیقات نشان داده است که در بعضى از افراد افسرده افزایش وزن مشاهده می‌شود.

در این افراد کاهش وزن به‌طور قابل ملاحظه‌اى به اعتماد به نفس آنان و همچنین کیفیت بهتر زندگى و بهبودى آنان از افسردگى کمک شایانى می‌کند.

  افسردگى و تیرویید  

افسردگى در طیف وسیعى از بیماریها می‌تواند اولین نشان بیمارى باشد مثل کم‌کارى غدة تیرویید. بنابراین پزشک باید در ابتداى درمان علاوه بر معاینه کامل جسمى و عصبى و آزمایشات معمول عملیات تشخیص مربوط به کارکرد تیرویید و همچنین غده فوق کلیوى را انجام دهد.  

 درمان افسردگى 

  درمان دارویی  

  اکثر مطالعات پزشکان حاکى از آن است که ترکیب روان درمانى و دارو درمانى موثرترین درمان براى اختلالات افسردگى است. آنچه که انقلابى در درمان بیماریهاى افسردگى بیان کرده و تأثیرى نمایان بر سیر آنان نهاده و هزینه اجتماعى این بیماریها را کاسته، رهیافتهاى دارو درمانى بوده است.

از چهل سال بیش درمانهایى موثر و مشخص مثل داروهاى سه حلقه‌اى براى اختلالات افسردگى فراهم شده است مثل:

ایمى پیرامین (Imipiramine)

آمی‌تریپ تیلین (Amitriptyline)

نورتریب تیلین (Nortriptyline)

نخستین علائمى که پس از مصرف این داروها بهبود می‌یابد خواب و اشتها است که پس از حدود ۲ هفته از شروع بهبودى است. پس از حدود ۳ تا ۶ هفته علائم عمده بهبودى افسردگى بروز می‌نماید.

دسته دیگر داروها که انقلابى جدید و عمده براى درمان بر پا کرده است مهارکننده اختصاصى باز جذب سروتونینها (SSRT) از قبیل فلوکستین ( Fluxetine) و سیتا لوپرام (Citalopram) است.

به جرأت می‌توان گفت که هنوز در غرب، فلوکستین یکى از پر مصرفترین داروهاى رایج است. از عوارض جانبى این داروها سرآسیمگى، ناراحتى گوارش و تهوع می‌باشد.

در عین حال داروهاى اخیرSSRTمثل فلوکستین و سیتالوپرام از کمترین میزان عوارض جانبى در میان داروهاى فوق برخوردار است.  

  درمان غیردارویی  

   ١ـ نور درمانى

این نوع درمان براى معالجة افسردگى فصلى به‌کار برده می‌شود. اما اگر افسردگى فصلى شدید باشد نور درمانى باید با دارو درمانى همراه گردد.

۲ـ شوک درمانى (ECT)

این شیوه در موارد زیر براى درمان بیماران افسرده به‌کار می‌رود:

٭ افسردگى بیمار با درمان دارویى از بین نرفته باشد.

٭ بیمار قادر به تحمل داروهاى ضدافسردگى نباشد.

٭ بیمارى چنان شدید باشد که به بهبود سریع نیاز باشد مثلاً بیمار افکار خودکشى خیلى شدید داشته باشد.

در این روش جریان الکتریکى را به سر شخص وارد می‌کنند و یک حملة تشنجى ایجاد می‌شود.ECTبی‌خطر و بدون درد بوده و میزان عارضة آن کم و در حافظة کوتاه‌مدت می‌باشد.

۳ـ روان درمانى

این نوع درمان شامل درمانهایى است که از دارو استفاده نمی‌شود. موارد زیر از جمله موفقترین شیوه‌هاى روان درمانى در درمان افسردگى است:

شناخت درمانى، روان درمانى بین فردى، رفتار درمانى، روانکاوى و روان درمانى خانواده.

  درمانهاى گیاهى و غذایى  

  بسیارى از فرآورده‌هاى گیاهى که در ایالات متحده آمریکا در دسترس عموم است جهت درمان بیمارى افسردگى به‌کار می‌رود.

نوع خاصى از مخمر آبجو بنام"s Wort St. Johnبا عوارض جانبى پایین در این زمینه شناخته شده و در درمان فرم خفیف تا متوسط افسردگى کاربرد دارد. در کشورهاى دیگر مثل هند و سریلانکا، برگ گیاه برگاموت را بصورت اسانس در چاى وارد کرده و در درمان افسردگى به‌کار برده‌اند.

به‌نظر می‌رسد که آمار افسردگى در ایالات متحده آمریکا رو به افزایش است. دلیل قطعى آن ناشناخته است ولى می‌تواند به علت تغییراتى در استرس روزانه، ساختار اجتماعى افراد، تغییرات ژنتیکى، تشخیص پیشرفته و اصلاح شده و یا تغییراتى در رژیم غذایى افراد باشد.

 

تغییرات در رژیم غذایى افراد میدان وسیعى براى تحقیقات دانشمندان می‌باشد. از آنجائیکه بعضى از مواد غذایى به‌طور مستقیم در ساختمان سروتونینها (یک واسطه شیمیایى که در ایجاد افسردگى نقش بسیار قابل ملاحظه‌اى دارد به‌کار می‌رود)، می‌توان این گونه نتیجه گرفت که بعضى افراد، با مصرف این مواد غذایى از جمله ماهى و روغن ماهى نقش بازدارنده‌اى در ایجاد افسردگى دارند. بعضى از دانشمندان با مصرف زیاد روغن ماهى (روغن امگا۳) در افراد داوطلب و مقایسه آن با افرادى که آن را مصرف نکرده‌اند، به این نتیجه رسیده‌اند که هر چقدر مصرف امگا۳ (روغن ماهی) در جوامع بیشتر باشد افسردگى به حداقل آن خواهد رسید.

همچنین نشان داده شده است که مصرف روغن ماهى در ایجاد بقیه بیماریهاى روانى نقش بازدارنده‌اى نیز دارد. قبلاً نیز نقش بازدارندة روغن ماهى درایجاد بیماریهاى قلبى و عروق ثابت شده بود.  

 تحقیقات بر روى درمان افسردگى 

  تحقیقات و آینده آن در افسردگى

بسیارى از کشورها در قالب سیستمهاى مختلف دانشگاهى در پى آنند که راههاى مختلف درمان و تشخیص بیمارى را به روشهاى کم هزینه‌تر و ساده‌تر بیابند.

تحقیقات در سالهاى آینده روى تأثیر درمان در کودکان و نوجوانان و روشهاى پیشگیرانه‌تر تمرکز خواهد یافت.  

      تحقیقات ژنتیكى بر روى افسردگى  

    تحقیقات مفصل و دامنه‌دارى روى دخالت ژنها انجام شده و یافته‌ها نقش مهم ژنها را در بروز افسردگى نشان می‌دهد.

    تصویر بردارى از مغز در افسردگى  

 پیشرفتهاى اخیر در تکنولوژى تصویربردارى از مغز این اجازه را به دانشمندان داده است که به روشنى در مورد بیمارى افسردگى و تأثیرپذیرى از داروها به مطالعه برخیزند.

این کار توسط روشهاى جدیدى که ایمن و غیر تهاجمى است صورت می‌گیرد.  

    اختلالات هورمونى در افسردگى  

      محور هورمونى مطرح در افسردگى، محور هیپوتالاموس در مغز می‌باشد. افزایش بیش از حدکارکرد در این محور می‌تواند زمینه ساز افسردگى باشد.

   هشدارهاى افسردگى 

  ٭ افسردگى یک بیمارى پزشکى است که در ارتباط با تغییرات بیوشیمیایى مغز اتفاق مى افتد

٭ افسردگى فکر را تحت تأثیر قرار مى دهد گرچه به این معنى نیست که همه آن در «سرِ ما» وجود دارد.

٭ افسردگى ضعف شخصیت نیست.

٭ درمان افسردگى مثل درمان بقیه بیماریها مثل درمان سرماخوردگى و زخم معده براحتى امکان‌پذیر است.

٭ در بعضى مواقع درمان افسردگى با جلسات سایکوتراپى براحتى درمان‌پذیر است.

٭ تحقیقات بسیارى با موفقیت در درمان دارویى افسردگى به تازگى انجام شده است.

نتیجه تحقیقات در افسردگى 

     

  افسردگى در آینه تاریخ  

    در زمانهاى گذشته افسردگى به عنوان یک بیمارى شناخته شده بود.« Eberes Papyrus»، یکى از قدیمیترین مستندات و مدارک پزشکى دنیا در مصر قدیم، حالتى را توضیح مى دهد که یک نوع دلسردى و غم و غصه زیاد و یا به اصطلاح امروزى افسردگى است.نوشته‌هاى بقراط نشان مى دهد یک نوع حالت «ملانکولی» (Melancholy) و افسردگى ناشى از عدم تعادل در روان و بدن وجود دارد.

بسیارى از فلاسفه، نویسندگان، دانشمندان، سیاستمداران و بازیگران در دوره‌هایى از زندگى دچار افسردگى بوده‌اند.

    افسردگى و دستگاه ایمنى  

    افسردگى یکى از اختلالهاى روانپزشکى می‌باشد که ارتباط آن با دستگاه ایمنى فرد مورد توجه روزافزون قرار گرفته است. بخش عمده‌اى از بررسیهاى ایمنی‌شناسى، عصبى ـ روانى و فیزیولوژیک حاکى از تأثیر افسردگى بر ایمنى و عملکرد فیزیولوژیک می‌باشد.

در بررسى اخیرى که در دانشگاه شیراز توسط خانم دکتر طوبایى و همکاران صورت گرفت، چنین نتیجه گرفته شد که نقش اختلالهاى روانپزشکى به‌ویژه افسردگى بر دستگاه ایمنى چشمگیر بوده و توجه به بهداشت روانى در بیماریهایى که ارتباط نزدیکى با نارسایى دستگاه ایمنى دارند می‌تواند راهگشاى بهبودى هر چه بیشتر افراد باشد.

  افسردگى در دانشجویان ایرانى  

     در پژوهشى که آقاى دکتر احمد على نور بالا و آقاى دکتر سید على فخرایى در سال ١٣٨٠ در دانشگاه تهران انجام دادند مشخص شد که مشکلات روانشناختى دانشجویان خصوصاً افسردگى و اضطراب به‌طور کاملاً معنى دارى در میان دانشجویان پزشکى بیشتر از دانشجویان غیر پزشکى دیده می‌شود.

     افسردگى در کودکان  

     در تحقیقى که به‌منظور بررسى میزان شیوع افسردگى در کودکان دبستانى در سال ١٣٨٠ در شهر مشهد توسط دکتر ابراهیم عبدالهیان و همکاران صورت گرفت معلوم شد که میزان افسردگى در دختران دبستانى حدود ١/١٣ درصد و پسران ٦/٧ درصد می‌باشد و مشکلاتى مثل طلاق والدین، تغییر محل سکونت، تغییر مدرسه، سطح اجتماعى ـ قتصادى خانواده و سابقة بیماریهاى عصبى در خانواده در بروز آن موثر می‌باشد، به‌طوریکه اختلال افسردگى کودکان به علت تأثیر چشمگیر بر موفقیت تحصیلى و کارکرد اجتماعى از اهمیت بالایى برخوردار است و درمان فورى جهت پیشگیرى از بروز مراحل بعدى را می‌طلبد.

     افسردگى و سوء استفاده جنسى در کودکان خیابانى  

    در تحقیقى که در سال ١٣٨١ توسط آقاى دکتر حمیدرضا احمدخانیها و همکاران روى ٨٧ کودک خیابانى در جنوب تهران به‌عمل آمد مشخص شد که ٧/٦٨ درصد از دختران و ٢/٨٤ درصد از پسران دچار افسردگى هستند.

این یافته همچنین نشان داد که نزدیک به ۱۲ درصد آنان مورد سوء استفاده جنسى قرار گرفته بودند.

با توجه به فراوانى افسردگى و سوء استفاده جنسى در کودکان خیابانى، توجه جدى سازمانهاى دولتى و غیر دولتى در زمینه حمایت و آموزش این افراد نیاز می‌باشد به‌نظر مى رسد توجه ویژه به این قشر در این ریشه‌کنى بیماریهاى آمیزشى و پیشگیرى از شیوع بیماریایدز بسیار ضرورى است.  

  افسردگى در افراد مشهور  

    در طول زمان نویسندگان و دانشمندان زیادى به افسردگى مبتلا بوده اند از جمله: آبراهام لینکلن، ارنست همینگوى، پیتر چایکوفسکیو چارلز دیکنز.  

   منبع سایت http://www.ravanyar.com

سه شنبه 5/1/1393 - 10:47
بهداشت روانی

مقدمه

برخورداری از خدمات بهداشتی و درمان یکی از حقوق مسلم فردی و اجتماعی است. جسم و روان سالم مردم یکی از زیربناهای مهم پیشرفت جامعه را تشکیل می دهد. سلامتی یکی از مواهب ارزشمند خداوندی است که همگان خواستار این نعمت الهی بوده و برای کسب آن وقت و ثروت خویش را فدا می کنند. سازمان بهداشت جهانی حالت رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه تنها عدم ابتلاء به بیماری یا ناتوانی را سلامتی معرفی می نماید. افسردگی یکی از بیماریهای شایع عاطفی و روانی است که موجب عدم لذت بردن از مواهب زندگی فرد افسرده را به کام رنج و عذاب روحی کشانیده برروابط اجتماعی، خواب و اشتهای بیمار اثر نموده و آدمی را دچار اختلال خلق، عاطفه با یک حالت غمگینی و ماتم زندگی شروع و تا اختلال در رفتار، نگرش، تفکر، کار‌‌‌آیی و اعمال فیزیولوژیک فرد و بستری شدن در بیمارستانهای روانی به پیش می برد. واده افسردگی در روایات اسلامی و ‌آیات مبین قرآنی تحت عناوین غم، حزن، اسفا . وارده های مشابه هم به عنوان یک حالت طبیعی و هم به صورت بیماری عاطفی و روانی مورد استفاده قرار گرفته است. لذا بر‌‌‌آن شدیم تا علل، علایم، پیشگیری و درمان این حالت نفسانی یا بیماری روحی و روانی را از دیدگاه اسلام و علم روز مورد بحث و بررسی قرار دهیم.

 

افسردگی

تعریف افسردگی

لانکاستر می نویسد: افسردگی یک اختلال خلق و عاطفه همراه با غم است که بیمار را دچار کاهش علاقه و عدم لذت بردن از اکثر یا همه فعالیتها و سرگرمیهای روزمره زندگی می نماید. این اختلال همراه با علایم افسردگی است. خصوصیت عمده بیماری افسردگی تغییر در خلق است که شامل یک احساس غمگینی از ناامیدی خفیف تا احساس یأس شدید می باشد. این تغییر خلق برای روزها، هفته ها، ماهها و سالها ادامه دارد، همراه این تغییر خلق تغییرات مشخصی در رفتار، نگرش، تفکر، کارآئی و اعمال فیزیولوژیک وجود دارد. راولنیز و هکوک نیز در تأیید مطلب فوق و تعریف افسردگی می نویسند: افسردگی یک اختلال خلق است که بوسیله تغییرات وسیعی در احساس نگرش و اعتقادی که شخص از خود و جهان دارد مشخص می شود. هنگامی که واژه افسردگی مورد نظر باشد از کلمات بی روحیه بودن، ناتوان بودن، احساس فقدان، ناامیدی، عاطل بودن،بی رغبتی و بدبینی استفاده می شود. شوق و شادی، امیدواری و خوش بینی به عنوان نمونه هایی متضاد با آن قلمداد می شود

 

چون کلمه حزن به عنوان افسردگی در آیات و روایات اسلامی زیاد به کار رفته اند لذا به تعریف حزن و افسردگی از دیدگاه نویسندگان اسلامی می پردازیم.راغب اصفهانی در این رابطه می نویسد: حزن حالت خشن و ناگوار روح و روان آدمی است که همراه غم و اندوه بوده و حالتی متضاد با فرح و خوشحالی است. نراقی می نویسد: حزن عبارتست از حسرت بردن و متألم بودن به سبب از دست رفتن مطلوبی یا فقدان محبوبی. علامه طباطبایی در مورد حزن و اندوه می نویسد: حزن و غمگینی وقتی به شخص دست می دهد که چیزی را که دوست می دارد از دست بدهد. یا چیزی که خوش ندارد صورت پذیرد.

 

تاریخچه بیماریهای روانی

 

اصولاً بیماریهای روانی ریشه تاریخی داشته، نوشته ها و حکایات بر وجود اختلالات عاطفی و روانی در جوامع مختلف بشری دلالت دارد. توجه به جنبه های روانی انسان از حدود 400 سال قبل از میلاد با ارائه نظریات بقراط پدر علم پزشکی معمول بوده است. وی برای اولین بار عنوان نمود که بیماریهای روانی نیز مانند اختلالات جسمی است و باید مورد توجه قرار گیرد. قبل از اسلام بیماران روانی را افرادی دیوانه ، جن زده و یا افرادی که شیطان در روح آنان حلول کرده متصور می نمودند. با وجود آنکه بقراط مغز را جایگاه اصلی روح تصور می کرد مزاجها را وابسته به اخلاط بدنی می دانست و برای بیماریهای روانی علل ماوراء الطبیعه ذکر می نمود، تا سالهای اخیر مجانین و دیوانگان را افرادی جن زده یا شیطان زده تصور می کردند.

بزرگ طبیب عالم بشریت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) این افراد را تحت عنوان بیمار معرفی نمودند. حضرت علی(ع) در این رابطه می فرمایند: روزی پیامبر اکرم(ص) بر جمعی گذشتند ‌آن حضرت فرمودند برای چه گرد هم جمع شده اید؟ عرض کردند یا رسول الله این فرد دیوانه است و مردم بگرد او جمع شده اند حضرت فرمود: «لَیْسَ هذَا بِمَجْنوُنٍ وَ لکِنَّهُ الْمُتبلی‌» یعنی این فرد دیوانه نیست بلکه بیمار است.

 

در ایران مخصوصاً در دانشگاه جندی شاپور بیماریهای روانی تحت عنوان خاصی تدریس می گردید، به دنبال آن ابن سینا فصل خاصی را در کتاب قانون خود به این موضوع اختصاص داد. دارسی می نویسد: در اروپا حدود قرن سیزدهم جایگاه بیماران روانی مناسب نبود لیکن از این تاریخ به بعد احساس شد که توجه بیشتری به آنها معمول گردد. لذا در سال 1377 مراکزی بنام دار المجانین ساخته شد و سعی شد تا مشکلات مراقبتی بیماران روانی کاهش یابد . در قرن هفدهم وهیجدهم بتدریج پزشکان متوجه مراقبت و مواظبت از بیماران روانی شدند. لیکن برخوردها کماکان خشونت آمیز بود و گاهی آنها را با شلاق می زدند و در بیمارستان در کند و زنجیر نگهداری می کردند. در سال 1792 فیلیپ ینیل با عنوان نمودن نظریه انسانی خود رفتار با بیماران رواین را بهبود بخشید. کریپلین در سال 1986 افسردگی را جزء اختلالات عاطفی طبقه بندی نمود و به آن ترتیب علمی داد. در سال 1930 به همه بیمارستانهای روانی اجازه داده شد تا بیماران را داوطلبانه پذیرش نمایند و در سال 1959 با تصویب قانون بهداشت روانی تمایز بین بیمارستانهای روانی و عمومی از بین رفت. و امروزه همانطور که پیامبر بزرگوار اسلام(ص) فرموده اند: با این افراد به عنوان بیمار برخورد و رفتار می گردد. به شخصیت‌ آنها احترام گذاشته می شود و برای درمان آنها به علل، علایم و پیشگیری از آن توجه می گردد.

 

طبقه بندی افسردگی :

 

افسردگی انواع مختلف و گوناگون دارد. پورافکاری در این رابطه می نویسد: افسردگی براساس علایم به افسردگی نوروتیک و پسیکوتیک و براساس سیر بیماری به یک قطبی و دو قطبی و براساس آسیب شناسی به افسردگی واکنشی و درونزا یا افسردگی اولیه و ثانویه تقسیم بندی می شود. دی اس ام تیری ‌آر اختلالات عاطفی ر به دو گروه قطبی و دو قطبی و اختلالات عاطفی و دو قطبی را به سه دسته مانیا، افسردگی و مختلط و افسردگی که بیش از یکبار اتفاق بیفتد طبقه بندی نموده است. به طور کلی انواع افسردگی عبارتند از افسردگی ماژور، دستامیک یا نوروتیک افسردگی فصلی، افسردگی بعد از زایمان، افسردگی ارگانیک یا عضوی، افسردگی دوران پیری، افسردگی به عنوان یک اختلال ناسازگاری ، افسردگی به عنوان واکنش سوگ و ماتم، افسردگی دوران کودکی، افسردگی مضاعف و بالاخره افسردگی غیرواقعی . اخیراً افسردگیها را به افسردگی نوع طبیعی، افسردگی نوروتیک و پسیکوتیک طبقه بندی می نمایند. افسردگی گاهی به صورت یک خصلت شخصیتی و گاهی بصورت یک واکنش طبیعی و گاه یک اختلال و بیماری دیده می شود. افسردگی واکنشی به افسردگی اطلاق می شود که در اثر واکنش به یک عامل استرس زا بوجود آمده باشد. افسردگی سایکوتیک دارای علائم سایکوز مثل توهم و هذیان بوده و مترادف افسردگی آندوژن یا ماژور بکار می رود.

 

در روایات اسلامی نیز به دو نوع افسردگی و حزن اشاره شده است: 1ـ حزن مذموم 2ـ حزن مذموم. آیه شریفه قرآن کریم مبنی بر وَلا تَهِنُوا وَلاتَحْزنوُا بمعنی سست نگردید و غمگین مشوید نهی از حزن مذموم دارد و حدیث شریف پیامبر بزرگوار اسلام(ص) که می فرمایند: عَلَیکُم بِالحُزنِ فَاِنَّهُ مِفْتاحُ القَلْب : بمعنی خویشتن را غمگین و محزون نگه دارید که حزن کلید قلب است اشاره بر حزن و غمگینی ممدوح و پسندیده دارد. از حضرت سجاد روایت است که فرمودند: اِنَ اللهَ یُحِبُّ کُلّ قَلْبٍ حَزین : یعنی خداوند متعال هر قلب حزین و غمگینی را دوست دارد. حزن و اندوه انسان را برآن می دارد که همواره در حال خویش بیندیشد و از خویشتن راضی نباشد. به همین جهت می توان حزن را به عنوان طریقی برای پاکسازی نفس و مجرائی برای تطهیر‌ آن بر شمرده افسردگی به عنوان یک عاطفه طبیعی می تواند وجود داشته باشند که دارای ارزش تکامل، در جهت حفظ پیوندهای اجتماعی است. این حزن جنبه پاتولوژیک ندارد بلکه یک واکنش طبیعی و بهداشتی است. در روایات اسلامی علاوه بر حزن و افسردگی به عنوان یک واکنش طبیعی از افسردگی و حزن به عنوان بیماری نیز یاد شده است . در این رابطه از مولی الموحدین امیرالمؤمنین (ع) روایت است که فرمودند : اَلْغَمّ مَرَضُ النَّفس : یعنی حزن اندوه و غم یک بیماری نفسانی و روانی است. از همین حضرت در مورد نشانه های این افسردگی روایت است که فرمودند اَلْحُزْنَ یَهْدِمُ الْجَسَد یعنی حزن و اندوه جسم را از بین می برد ( و انسان را دچار کاهش وزن که از علائم بیماری افسردگی به عنوان یک اختلال است می نماید.) علامه طباطبایی نیز در تفسیر آیه شریفه فَاَثابکُم غَمّاً یَغّمٍ در رابطه با افسردگی و غم مذموم می نویسد: غم اول به خاطر از دست دادن غنائم جنگی بوده و قرآن کریم این غم را در آیه شریفه لِکَیْلا تَأسواعَلی فاتکُم به معنی تا برسید به درجه ای که بر آنچه از دست می دهید غمگین نشوید مورد مذمت قرار داده و غم دوم که جایگزین غم اول شد نعمت و موهبت الهی بود که در اثر ندامت و پشیمانی از غم اول و از دست رفتن غنائم بود عارض شد. بدیهی است طبق تفسیر فوق احساس گناهی که بعد از عمل خلاف به انسان دست می دهد و انسان را به سوی توبه، جبران و تلاش وادار می کند نه تنها بیمار گونه نیست بلکه ممدوح و نعمت الهی محسوب می گردد در پایان این بحث و سروده حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) را که به غم و اندوه ممدوح اشاره نموده و آنرا در ردیف شادی آورده اند اشاره می کنیم .

 

کاش روزی بسر کوی توام منزل بود

که در آن شادی و اندوه مراد دل بود

 

 

 

قائنی به نقل از ویلیام جیمز از اندوه ممدوح به عنوان اندوههای مذهبی یاد کرده و می نویسد، یک سری غم و اندوههای مذهبی نیز وجود دارد که این غم و اندوه ها در مقابل کلمات مارک اورل که تلخی ریشه دار غم و اندوه را نشان می دهد و ناله های آن مانند ناله خوکی است که زیر تیغ سر می دهد غم و غصه نیستند بلکه یک دنیا وقار، سنگینی و وجد است.

 

 

علل افسردگی

در رابطه با عوامل افسردگی نظریات مختلف وجود دارد فردریک فلک در این رابطه می نویسد: بشر یک واحد فیزیکی، روانی است که در آن ارث، تجارب کودکی، خصوصیات شخصیتی، دوران بلوغ، روابط با محیط، وقایع منتظره و غیر منتظره زندگی، کیفیت سلسله اعصاب و غدد داخلی با هم در نحوه واکنش او با استرسها و فشارها تأثیر دارد. فقدان چیزهای مهم، ناامیدی، فشارها و استرسهای شدید یا طولانی، شخصیت های بی کفایت، تعارضات شخصیتی، تعارضات حل نشده، تقویتهای مثبت بی مورد یا تقویتهای منفی افراطی، احساس

اضطراب های مزمن، ترس، خشم، اختلال در سیستم یا عملکرد مغز و اعصاب، عفونت و ضربه ها، همگی در ایجاد افسردگی نقش دارد. عوامل ژنتیک عوامل محیطی و عوامل پسیکو بیولژی در ایجاد افسردگی مؤثر است. عوامل ایجاد کننده افسردگی به دو دسته پسیکولژیک و بیولژیک تقسیم می شوند. بطور کلی نقش عوامل ارثی و محیطی در ایجاد افسردگی حائز اهمیت است و یک بیماری عاطفی ممکن است بطور خودبخودی ولی بی مقدمه آشکار شود اما در اغلب موارد، برای آنکه استعداد نهفته بیمار بروز کند، تأثیر عوامل محیطی نیز لازم است. ابتلاء بستگان درجه اول و درجه دوم به اختلالات خلقی احتمال ابتلاء را در فرزندان بالاتر می برد و سن شروع بیماری نیز در آنها پایین تر خواهد بود. داشتن پدر یا مادر افسرده خطر ابتلاء فرزند را دو برابر و شانس ابتلاء کودکانی که هم پدر و هم مادر افسرده دارند قبل از 18 سالگی چهار برابر است. مطالعات زیادی در این زمینه صورت گرفته و اکثر این مطالعات بیانگر این واقعیت است که ژن نقش مهمی در ایجاد افسردگی به عهده دارد. اگر یکی از افراد دو قلوی یک تخمکی دچار افسردگی شود، شانس ایجاد بیماری در فرد دیگر به حدود 65% میرسد. شانس افسردگی یک قطبی و دو قطبی در خانواده های افسرده در فرزندان چند برابر مردم عادی است. ارث در افسردگی نوع نوروتیک کمتر از عوامل محیطی اهمیت دارد . دلیل قانع کننده ای مبنی بر اینکه وراثت می تواند نقش پراهمیتی در ایجاد نوروزها داشته باشد وجود ندارد . لیکن تحقیقات متعددی نشان می دهد که عامل اکتساب، یادگیری، تجربه و مسئولیت در مقایسه با وراثت نقش مهم تری در ایجاد نوروزها دارند. عوامل عضوی در ایجاد افسردگی مؤثرند. این عوامل عبارتند از : داروها مثل: کورتیکواستروئیدها، رزرپین، عفوتنها مثل آنفولانزا، پنومنی ویروسی و اختلالات آندوکرینی مثل کم کاری و پرکاری غده تیروئید بیماریهای کلاءن مثل لوپوس ارتیماتو، بیماریهای عصبی مثل پارکینسون، اختلالات تغذیه ای مثل کمبود و یتامین ها و بیماریهای نئولاپستیک مثل سرطان پانکراس.

 

رابطه ای بین بیماریهای جسمی و افسردگی دیده می شود مثلاً آنفولانزا، تب غده ای، پارکنیوئیسم و برخی از اختلالات درون ریز، بعضی از عملهای جراحی بخصوص برداشتن رحم و عقیم سازی بیشتر از‌ آنچه انتظار می رودو در افسردگی دخالت دارد. ‌آمینهای بیولژیک، اختلال در میزان دوپامین ، اپی نفرین، نوراپی نفرین استیل کولین موجب افسردگی می شوند و اختلالات آندوکربن نه تنها موجب افسردگی که باعث بیماریهای روانی دیگر نیز می شود. کمبود هورمون رشد نیز از عوامل ایجاد کننده افسردگی بشمار می رود. نحوه برخورد والدین با کودکان و نحوه شکل گیری شخصیت انسان از دوران کودکی در رابطه با افسردگی تأثیر دارد. پایین بودن اعتماد به نفس در ایجاد افسردگی نقش اول را ایفا می کند. زیرا اعتماد به نفس بر روی تصویر بدنی ، سوپرایگو و خواسته ها و عملکرد ایگو تأثیر دارد. بچه ها نیاز به محبت و دوستی دارند. محرومیت از این محبت در ایجاد افسردگی دخالت دارد. بچه هایی که اجازه فعالیت داشته، مستقل تربیت می شوند و به شخصیت آنها احترام گذاشته می شود از اعتماد به نفس بالاتری برخوردار بوده و مقاومت بیشتری در برابر افسردگی از خود نشان می دهند. مشکلات حل نشده دوران کودکی، استرسها و فشارهای دوران بلوغ نیز در بروز افسردگی دخالت دارد. بکمن و ویلسون در مورد عوامل اجتماعی و محیطی مؤثر در ایجاد افسردگی می نویسد: مطالعات هاریس نشان می دهد که سطح آشنایی فرد، وضعیت استخدام و تعداد بچه های موجود در خانه و از دست دادن مادر اهمیت بسیاری در پیشرفت افسردگی دارد.

گلیدر در رابطه با مهر مادر و افسردگی می نویسد: روان کاوان معتقدند که محرومیت از مهر مادری چه به علت جدایی و چه به علت فقدان شخص را برای ابتلاء در بزرگسالی مستعد می سازد. از 14 مطالعه ای که بوسیله پیکل بدست آمده 7 مطالعه این رابطه را تأئید و 7 مطالعه رد کرده است. براون دریافت که 41‌% افراد افسرده قبل از 15 سالگی دچار محرومیت از والدین بوده اند، تحقیقات پیکل بر روی گروه کنترل و بیمار و مطالعه زندگی بیماران افسرده 6 ماه قبل از بیماری نشان می دهد که وجود استرس و فشار در ایجاد افسردگی دخالت داشته است. عوامل زمینه ساز افسردگی مثل اشکال در وجود دقت و تمرکز حواس اختلالهای حرکتی، اختلال در ارتباط، عقب ماندگیهای ذهنی، اختلال رشد و تکامل، شخصیت ناکافی و بی کفایتی و هرج و مرجهای محیطی از جمله عوامل زمینه ساز و مستعد کننده افسردگی نوروتیک در بچه ها و بالغین به شمار می روند. بعضی از خصلتهای شخصیتی نیز در بروز افسردگی تأثیر دارد. فاکتورهای زمینه ساز افسردگی در بزرگسالی شامل بعضی از خصلتهای شخصیت مثل افرادی که مایلند دیگران را بخود مطمئن ساخته و دارای روح انفعالی، وابستگی و ترس می باشند. همچنین افراد کمال طلب و تخیلی که دارای ‌آرزوهای بلند و بالایی می باشند و افرادی که افکار وسواسی داشته و در برقراری ارتباط اشکال دارند و یا افرادی که از روح ناامیدی و پوچ گرایی و فقدان یک معنی و هدف در زندگی برخوردارند همگی در بروز و ظهور افسردگی تأثیر دارند. ویلسون و بارنت عقیده دارند که در نتیجه واکنشهای شدید منفی و ناخواسته و فرار از اضطراب افسردگی بروز می نماید. طرز تفکر، نگرش و برداشت فرد نیز می تواند در ایجاد حالت افسردگی مؤثر باشد. قراچه داغی به نقل از برنز در این رابطه می نویسد: همه چیز بستگی به نگرش شما دارد هر احساس بد نتیجه تفکری منفی، طرز تلقی بدبینانه و بدون منطق زمینه ساز شروع و دوام افسردگی است افسردگی شما نه به خاطر شناخت دقیق حقیقت که ناشی از خطای ذهن است افسردگی ذاتی نیست بلکه ساختگی و از روز ساده دلی است.

 

http://www.madahy.com/index.php?module=htmlpages&func=display&pid=161

سه شنبه 5/1/1393 - 10:47
بهداشت روانی

هوشی از نوع هیجان

 

هوش بهر یا IQ به تنهایی در موفقیت افراد نقش چندانی ایفا نمی كند. مشاهدات و مطالعات حاكی از آن است كه بسیاری از افراد كه دارای IQ یا هوش بهر بالاتر از متوسط هستند در عمل توفیق چندانی در تحصیل و اشتغال ندارند...!  چرا...؟

فخرالسادات كهندانی

برخلاف باور قدیمی و رایج بین عموم مردم، هوش بهر یا IQ به تنهایی در موفقیت افراد در ابعاد ذكر شده نقش چندانی ایفا نمی كند. بسیاری از افرادی كه دارای هوش بهر بالاتر از متوسط هستند در عمل توفیق چندانی در تحصیل و اشتغال ندارند.

امروزه در كشورهای پیشرفته بحث بهره هیجانی و هوش هیجانی مطرح شده است و در مراكز صنعتی و بسیاری از سازمانها به خصوص مصاحبه های استخدامی كاربرد فراوان دارد. اگر تا دیروز به هوش بهر یك فرد توجه می شد امروز بیشترین تأكید برای معیارهای استخدامی بر هوش هیجانی فرد است؛ البته مشروط بر آن كه فرد از یك بهره هوشی طبیعی نیز برخوردار باشد. امروزه ۱۰% از افرادی كه از كار اخراج می شوند به علت عدم توانایی و لیاقت از شغل خود اخراج می شوند، اما ۹۰% افراد به دلیل مشكلات ارتباطی و عدم سازگاری كه ناشی از ضعف شخصیتی و هیجانی است از كار خود بركنارمی شوند.

اما تعریف هوش هیجانی می تواند بیشتر ما را به آنچه كه در بالا گفته شده نزدیكتر كند.

اصطلاح هوش هیجانی یا(EQ) توسط دانیل گلمن در سال ۱۹۹۵ مطرح شد و بحث های زیادی را برانگیخت. باور این موضوع باتوجه به توانایی و مهارتهای فردی، توان كنترل آن هیجان ها و وقوف فرد بر هیجانهای خود، از نكاتی بود كه پژوهشگران به تعریف فوق توجه بیشتری نشان دادند، كما این كه بسیاری هوش هیجانی را توانایی دریافت دقیق احساسات و هیجان ها و ارزیابی  و بیان هیجانات و توانایی دست یابی به احساساتی كه فكر را تسهیل كند و نیز توانایی شناسایی هیجان و تنظیم هیجانات به منظور رشد عقلانی است.

با این وصف گلمن می گوید، هوش هیجانی یعنی توانایی مهار تمایلات عاطفی و هیجانی خود، درك خصوصی ترین احساسات دیگران، رفتار آرام و سنجیده در روابط انسانی. ارسطو نیز گفته است :«مهارت نادر به حق عصبانی شدن در حد و اندازه معقول، در زمان مناسب،با دلیل موجه.»

فردی كه از هوش هیجانی بالا برخوردار است، به خوبی می تواند احساسات خود را مهار كند و آنها را به شكل مناسب بیان كند. چنین فردی به دلیل داشتن حس هم دلی بالا و كنترل مناسب هیجانات خود در روابط بین مرزی موفق تر است و در نتیجه از امكانات و موقعیت های بهتری در زندگی برخوردار می گردد.

«بار.آن» دانشمند دیگری بود كه اول بار در سال ۱۹۸۰ هوش بهر هیجانی (EQ) را مطرح كرد و در همان سال به تدوین پرسشنامه هوش هیجانی (EQI) پرداخت. وی در سال ۱۹۹۷ پرسشنامه ای برای سنجش هوش هیجانی تهیه كرد كه اطلاعات داده شده براساس ۵ عامل مركب كه شامل مقیاس درون فردی، برون فردی، قابلیت انطباق- كنترل استرس و ۱۵ عامل خرده مقیاس كه عبارتند از: خودآگاهی، قاطعیت، حرمت نفس، خودشكوفایی، استقلال، همدلی، روابط بین فردی- مسئولیت پذیری اجتماعی، حل مسأله، انعطاف پذیری، تحمل فشار روانی، واقعیت سنجی، خوشحالی و خوش بینی جمع آوری می شود و بسیار ارتباط نزدیك با ویژگی های شخصیتی دارند.

مردانی با هوش بهر بالا

این مردان از روی توانایی های گسترده عقلانی شان مورد شناسایی قرار می گیرند.

چنین افرادی جاه طلب، منتقد، لجوج و دارای توانایی بالا در حل مسائل عقلانی هستند. این افراد معمولا قابل پیش بینی، سرسخت و در قید و بند علائق فردی خود نیستند، عیب جو، پرخاشجو، مشكل پسند و فخرفروش اند. فروتن و نازك نارنجی اند، خوش برخورد و سرد و بی عاطفه هستند.

مردانی با هوش هیجانی بالا

این مردان در روابط اجتماعی خود متعادل، شاد و سرزنده اند،  در مقابل افكار نگران كننده یا ترس آور مقاوم اند. ظرفیت بالا برای تعهد و سرسپردگی برای مردم یا اهداف خود دارند، مسئولیت پذیر و دلسوز و با ملاحظه اند، چنین افرادی با خود و دیگران و اجتماع احساس راحتی دارند و از زندگی عاطفی غنی برخوردارند.

زنان با هوش بهر بالا

این زنان از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند، در بیان موضوعات عقلانی و اندیشه های خود فصاحت كافی دارند، دارای علائق روشنفكرانه زیادی هستند و طیف گسترده ای از علائق ذهنی و زیبایی شناختی دارند،  آنها درون گرا، مستعد نگرانی و فكر و خیال و احساس گناه هستند، در ابراز خشم خود تأمل می كنند و معمولاً  آن را غیرمستقیم بیان می كنند.

زنانی با هوش هیجانی بالا

این زنان دوست دارند احساساتشان را مستقیماً  بیان كنند. راجع به خود مثبت فكر می كنند و مانند مردان هم گروه خود اجتماعی و گروه گرا هستند. اینان شاد و آسوده خیال اند و به ندرت احساس نگرانی و گناه می  كنند و زندگی برای آنان سرشار از معناست و برای آن كه بتوانند شوخ طبع، خودانگیخته و در مقابل تجارب عاطفی پذیرا باشند به قدر كافی با خود راحتند.

شكی نیست كه برخورداری از هوش بهر بالا، به تنهایی برای حل مسأله پیچیده زندگی اجتماعی كافی نیست.

فردی كه از نظر هوش بهر بالاست اما فاقد هوش هیجانی كافی است، تقریباً كاریكاتوری از یك آدم خردمند است!  و در قلمرو ذهن، چیره دست بوده، اما در دنیای شخصی خویش ناتوان است.

گرچه ما هوش هیجانی را با تیز هوشی علمی اشتباه می گیریم، به رغم عقیده رایج، افرادی كه دارای هوش بهر بالا و هوش هیجانی بسیار ضعیف و یا برعكس هستند نادرند ،یعنی بسیاری از افراد از IO و EQ توأماً  برخوردارند.

هفت توانایی اساسی كه با هوش هیجانی در ارتباطند:

۱- اطمینان: داشتن احساس كنترل و تسلط بر بدن.

۲- كنجكاوی: احساس لذت از كشف قوانین حاكم بر امور

۳- هدف مندی: تمایل و قابلیت اثرگذاری و احساس توانایی و عملكرد توأم با پشتكار

۴- خویشتن داری: توانایی تعدیل و كنترل اعمال خود با توجه به سن و موقعیت

۵- مرتبط بودن: توانایی آمیزش با دیگران براساس این حس كه شخص وضعیت دیگران را درك می كند و دیگران او را درك می كنند

۶- توانایی برقراری ارتباط: میل و توانایی تبادل افكار، احساسات و مفاهیم كه با احساس لذت از ارتباط با دیگران به ویژه بزرگسالان همراه است.

۷- تشریك مساعی، ایجاد تعادل میان نیازهای خود و دیگران: آنچه مسلم است با بكارگیری خرده مقیاس هایی كه بدان اشاره شد می توان اشاره كرد كه خودآگاهی هیجانی یعنی توانایی شناخت احساسات خود و تفكیك آنها، آگاهی از احساس خود و چرایی آن. یكی دیگر از این خرده مقیاس ها قاطعیت است، یعنی كسی كه احساسات، عقاید و افكار خود را بیان می كند و به شیوه ای منطقی می تواند از حقوق خود دفاع كند. بیان احساسات مثل؛ خشم، صمیمیت و ابراز آن و این كه به طور آشكار عقاید و افكار و باورهای خود را چه خوشایند و چه ناخوشایند با تصمیمی راسخ بیان گردد حتی اگر به قیمت محروم شدن از مزایایی باشد و یا انجام آن به لحاظ عاطفی مشكل زا باشد. یكی دیگر از موارد قاطعیت، توانایی پایداری برای احقاق خود است، یعنی به دیگران اجازه داده نشود تا او را آزار بدهند و یا نقطه ضعف بگیرند. افراد قاطع كمرو و خجالتی نیستند، آنها می توانند احساساتشان را واضح و مستقیم و بدون خشونت و پرخاشگری و فحاشی ابراز كنند.

از دیگر موارد خرده مقیاس های هوش هیجانی حرمت نفس است، یعنی احترام به خود و پذیرش خود به عنوان فردی ارزشمند. دوست داشتن خود یعنی آن چه كه هستیم و رسیدن به خودشكوفایی كه البته مستلزم توانمندی های بالقوه در فرد كه دستیابی فرد به اهداف درازمدت را معنا می بخشد. در واقع رسیدن از خود واقعی به خود ایده آل یعنی شناخت خود. پذیرش و رضایت از خود و رسیدن به خود باوری و آنگاه تلاش برای رسیدن به آنچه باید بیندیشیم.

در این خودشكوفایی رسیدن به استقلال مفهوم پیدا می كند و استقلال یعنی توانایی خود هدایت گری و خود كنترلی در تفكر و عمل و عدم وابستگی عاطفی. افراد مستقل افرادی متكی به خود در برنامه ریزی و تصمیم گیری های مهم می باشند و پیش از تصمیم گیری در جست وجوی نقطه نظرات دیگران برمی آیند و به آنها توجه می كنند، اما تصمیم از آن خود آنهاست. آنها برای برآورد نیازهایشان خصوصاً نیازهای عاطفی از اتكا به دیگران پرهیز می كنند. كسی كه مستقل است به طور قطع می تواند توانایی فهم و درك احساسات دیگران و حساس بودن به چگونگی و چرایی این احساسات را داشته باشد و این یعنی همدل بودن، كه همدلی برپایه خودآگاهی بنا می شود.این كه هر چقدر در دریافت احساسات دیگران ماهرتر خواهیم بود و به همان نسبت به احساسات خود آگاه تر باشیم. اما روابط بین فردی كه به برقراری و حفظ ارتباطات متقابل برمی گردد به نوعی رضایت اجتماعی را در فرد برمی انگیزاند و یاد می گیریم كه چگونه توانایی صمیمیت، محبت و انتقال درستی به شخص دیگر را ابراز كنیم.

این تبادلات بین فردی موجب می شود كه در پذیرش مسئولیت های اجتماعی خود به عنوان فردی همكار و كمك رسان و سازنده در گروه های اجتماعی قرار بگیریم. چرا كه قوانین را یاد می گیریم، نفع جمع را در نظر می گیریم و توانایی همدلی و شفقت را نسبت به دیگران ابراز می كنیم. به نوعی در تعریف شناسایی مشكلات كفایت و انگیزه كافی برای مقابله مؤثر با آن را پیدا می كنیم، راه حل های مناسب را بكار می گیریم و حداكثر مقابله با مشكلات به جای اجتناب از آن مرتبط است و این یعنی توانایی ارزیابی ارتباط بین آنچه تجربه می شود و با آنچه كه عیناً وجود دارد. سنجش میزان ارتباط بین تجربه و واقعیت كه به آن واقعیت سنجی می گویند و واقعیت سنجی مستلزم انعطاف پذیری است یعنی این كه فرد توانایی منطبق ساختن عواطف افكار و رفتار با موقعیت ها و شرایط متغیر است. این بعد از هوش هیجانی به توانایی كلی فرد در سازگاری با شرایط ناآشنا غیرقابل پیش بینی و پویا تكیه دارد. در مقابل ایده ها، جهت گیری ها ،روش ها و اعمال متفاوت گشاده رو ، انعطاف پذیری و صبورند. افراد منعطف، از تعصب و پیش داوری پرهیز می نمایند. حالا، انعطاف پذیری در نیاز به تحمل فشار دارند و این تحمل فشار یعنی توانایی مقاومت در برابر رویدادها و موقعیت های فشارزا بدون توقف، همراه با سازگاری فعال و مثبت با فشار. این توانایی مبتنی است بر قابلیت انتخاب روش هایی برای سازگاری با فشار و نیز نگرش خوش بینانه به توانایی برخورد با موقعیت های جدیدی برای غلبه بر مشكل موجود.

این بعد از هوش هیجانی به آنچه كه سازگاری مثبت گفته می شود نزدیك است. تحمل فشار، شامل داشتن ذخیره ای از پاسخ های درست به موقعیت های مناسب است. كسانی كه تحمل فشار را در سطح بالایی تجربه می كنند بحران ها و مشكلات را بهتر پشت سر می گذارند به جای آن كه درمانده و ناامید شوند.

نكته ای كه ما را به پایان خرده مقیاس های هوش هیجانی می رساند، كنترل تكانه و خرسندی است، و این در مورد كسی است كه توانایی مقاومت یا به تأخیر انداختن تكانه، سائق یا وسوسه را عملی می سازد. این توانایی شامل قابلیت پذیرش تكانه های پرخاشگرانه، خوددار بودن و كنترل خشم و خصومت یا رفتار غیرمسئولانه است. كنترل تكانه نوعی خویشتن داری و توانایی  مهار احساسات و به تعویق انداختن كامروایی ها در جهت رسیدن به هدف مشخص است و وقتی كنترل تكانه دو فرد به كامروایی ختم شود به واقع فرد خرسند است و این خرسندی یعنی توانایی رضایت از زندگی، لذت بردن از خود دیگران و شاد بودن.

به طور كلی این جنبه از هوش هیجانی،  شامل لذت بردن از جنبه های مختلف می شود. افراد خرسند اغلب احساس خوب و راحتی را در محیط كار و خانه هنگام فراغت تجربه می كنند و این نوعی خوش بینی را در فرد ایجاد می كند. این یعنی داشتن نگرشی مثبت حتی در زمان بداقبالی.

اما نكته قابل اهمیت در هوش هیجانی این است كه این عامل بیشتر تحت تأثیر شرایط محیطی می باشد،گلمن می گوید: قابلیت های تشكیل دهنده هوش هیجانی در مجموع توانایی های اكتسابی هستند. البته نمی توان نظر گلمن را درباره اكتسابی بودن هوش هیجانی كاملاً تأیید كرد، به طور كلی در حال حاضر در مورد این كه هوش هیجانی یك استعداد ارثی است یا مجموعه ای از توانایی ها، قابلیت ها و مهارت های اكتسابی اتفاق نظر وجود ندارد. اما آنچه مسلم است، هوش هیجانی عاملی است در موفقیت و سازگاری خانوادگی همچنین این مفهوم در توانایی مدیریت در تجارب، رهبری و ساماندهی نیز كاربرد دارد و در محیط های كاری، حرفه ای و شغلی نیز ملاحظه می گردد.

سه شنبه 5/1/1393 - 10:47
بهداشت روانی

بررسی عوامل به وجود آورنده استرس

 

 

 

 

استرس مداوم نه تنها خوشایند نیست ، بلکه برای سلامت شما نیز مضر است. ممکن است وسوسه شوید که علایم استرس را در خود ندیده انگارید؛ چرا که ادامه دادن به عادت همیشگی آسان تر از متوقف کردن آن و فکر کردن به راههای تسکین بخش استرس است.

این کار حتی اگر به بهترین وجه هم انجام شود، تنها در کوتاه مدت موثر است. علت این که بسیاری از مردم از درگیر شدن و مقابله کردن با استرس خود اکراه دارند، این است که نمی دانند از کجا شروع یا چگونه مبارزه کنند.

به طور کلی ، استرس حاصل نیاز ما به سازگاری فیزیکی ، ذهنی و احساسی در مقابل یک تغییر است. برخلاف آنچه همه می پندارند، استرس الزاما یک واکنش منفی نیست؛ به عنوان مثال یک ارتقای شغلی که پس از مدتها رنج و تلاش به آن رسیده اید، موضوعی مطلوب و خوشایند است که وجود شما را از هیجان و رضایت سرشار می کند.

این در حالی است که اگر بدون آمادگی و به طور ناگهانی از سوی مافوق خود برای دریافت این ارتقا احضار شوید، ممکن است در همان لحظه اعتماد به نفس خود را از دست بدهید و عصبی شوید.

استرس تا حدی می تواند مفید باشد، چون به زندگی ، جذابیت و تحرک می بخشد و ما را روی پای خودمان نگه می دارد.

تغییرات جزیی و ملایم نه تنها مضر نیستند، بلکه مفید و سازنده هستند و در پرورش حس سازش پذیری ما نقش عمده ای ایفا می کنند. خود را در دل طوفان افکندن و با تغییرات دست و پنجه نرم کردن بتدریج ما را قوی تر و مستحکم تر می کند؛ اما وقتی که تغییرات از حد مجاز فراتر روند و در طول دوره ای از زمان بر زندگی ما اثر منفی بگذارند، ظرفیت سازش پذیری ما اشباع می شود و تحمل آن را غیرممکن می کند.

همه ما نیازمند حفظ تعادل فیزیکی و روحی هستیم و فقط در این حالت ، احساس راحتی و خرسندی می کنیم. حال هر گونه تغییری ، بویژه اگر نامطلوب باشد، تعادل بدن را به گونه ای تهدید می کند.

برای بازگشت به تعادل ، مکانیسم های شناخته شده ای با عنوان سندرم سازگاری عمومی به کار می افتند. این سندرم به محض این که شخص در معرض یک عامل استرس زا قرار می گیرد، فعال می شود.

در ابتدا ذهن وارد مرحله هشدار شده و بدن برای افزایش فعالیت آماده می شود. انقباض ماهیچه ها، پمپاژ آدرنالین به خون ، افزایش فشار خون ، همه و همه از علایم این مرحله هستند.

مرحله دوم یعنی مرحله مقاومت کلیه پاسخ های فیزیکی و ذهنی مرحله قبل تشدید می شود و به افزایش فعالیت فیزیکی بدن می انجامد و شخص آمادگی لازم را برای مقابله با شرایط فوق العاده پیدا می کند؛ ولی این انرژی های ایجاد شده برای این که شخص را از پای در نیاورند باید در حدی باشند که بدن بتواند دوباره به حالت طبیعی برگردد.

در غیر این صورت مرحله سوم اتفاق می افتد که همان خستگی مفرط است. به کارگیری ظرفیت سازگاری برای مدت طولانی ، به طور قطع به بیماری شما منتهی خواهد شد.

اگر هر روز مجبور به سرو کله زدن با رئیسی باشید که بی منطق و عصبی است و کاری جز ایراد گرفتن ندارد، مطمئنا طاقت نخواهید آورد و سرانجام روزی از پا در می آیید.مقادیر جزیی استرس برای هر شخص لازم و ضروری است

 

 

 

 

 

 

 

 

اگر ناچارید به تنهایی و بدون کمک دیگران ، یکی از بستگان بیمار خود را تیمار کنید، طولی نمی انجامد که در دام یک بیماری جسمی یا روحی گرفتار خواهید شد.

در بیشتر موارد، در معرض استرس بودن برای مدت طولانی ، زمینه فروپاشی جسمی یا احساسی شخص را فراهم خواهد کرد.

به محض این که شخص وارد مرحله سوم یعنی خستگی مفرط می شود کاملا روشن است که مشکلی وجود دارد. ممکن است نشانه های 2 مرحله پیش مورد غفلت قرار گیرند. اگر چه اصطلاح مرحله هشدار به معنی آگاه شدن فرد از وقوع فرآیندهایی در بدن است ، ولی لزوما این آگاهی در همه افراد صورت نمی گیرد.

در مرحله هشدار، بدن و ذهن برای عمل آماده می شوند ولی از آنجا که این آمادگی به طور ناخودآگاه آغاز می شود و به طور خودکار ادامه می یابد، احتمال دارد شخص از ایجاد آن غافل باشد.

استرس یک فرآیند واضح و مشخص نیست که بتوان آن را با کلمات بیان کرد، بلکه توصیف استرس ، توصیف یک پدیده کاملا شخصیتی است ، مثل هر تغییری که باعث می شود شخص احساس ناراحتی جسمی یا روحی کند.

با این تعریف ، علت تفاوت طرز فکرها و برداشت ها در قبال عوامل استرس زا توجیه می شود. یک تعریف معقول از استرس روشن می کند که استرس همان کار و مسوولیت زیاد یا انتظارات بیش ازحد از شما نیست.

اگر استرس همین چیزها بود، امکان نداشت کسی این کارها را بدون استرس انجام دهد، حال آن که خیلی از افراد کارهای زیاد را بدون ذره ای استرس به پایان می رسانند. کسانی هستند که مسوولیت های بسیار سنگینی به عهده دارند. ولی بخوبی کارها را پیش می برند.

نقش شرایط در ایجاد استرس ناچیز است و این طرز برخورد و تلقی ما از موقعیت و شرایط است که در ایجاد یا عدم ایجاد استرس نقش دارد.

پس می توان فهمید که چرا افراد مختلف در برابر استرس عکس العمل های متفاوتی از خود نشان می دهند. هنگام حرکت در اتوبوس یا قطار میان راه ناگهان وسیله متوقف می شود و دیگر حرکت نمی کند.

حال خوب به عکس العمل های اطرافیان نگاه کنید. برخی فقط کمی خسته ، برخی عصبانی و عده ای دچار تشویش و اضطراب می شوند.

از نظر فیزیولوژیکی ، هنگام ایجاد استرس ، اتفاقات تقریبا یکسانی در همه ما روی می دهد به محض تلقی یک موقعیت خاص به عنوان یک وضعیت تهدید کننده ، پاسخهای اولیه استرس برای ایجاد آمادگی ظاهر می شوند.

سرعت تنفس افزایش می یابد و به این وسیله اکسیژن بیشتری در اختیار مغز و ماهیچه ها قرارخواهد گرفت ، ضربان قلب تندتر می شود و فشارخون بالا می رود.

به منظور تامین انرژی بیشتر در این وضعیت اضطراری ، قندها و چربی ها به داخل خون آزاد و ماهیچه ها منقبض می شوند، جریان بزاق کم و تعریق افزایش می یابد. کلیه حواس ما در وضعیت قرمز و آماده باش قرار می گیرند و آدرنالین و کورتیزول نیز به منظور افزایش تحرک بدنی آزاد می شوند.

این عکس العمل های خود به خودی در مواردی چون آتش سوزی و غیره بسیار مفید هستند و امکان دویدن و فرار سریع از خطر را فراهم می آورند؛ ولی هنگامی که شما عکس العمل های مشابهی را فقط هنگام فکر کردن به جلسه کاری فردا نشان می دهید مشکلاتی برای شما ایجاد می شود.

باید توجه داشت که در مورد اول همه انرژی کمکی ایجاد شده و تمام انقباضات به نحو احسن مورد استفاده قرار می گیرند، اما در مثال دوم برای صرف انرژی اضافی تولید شده جایی وجود ندارد.

همچنان که شما نشسته اید و نگران جلسه فردا هستید، هورمون های استرس در بدن شما تولید می شوند. آنها در خون جریان دارند و همه چیز را در وضعیت فوق العاده نگه داشته اند.

درباره برخی افراد این تظاهرات با افزایش ترشحات معده بروز می کند که در صورت تکرار مداوم پاسخهای استرسی ، در نهایت به زخم معده منجر خواهد شد.

از طرفی حضور طولانی مدت استرس و داشتن انتظار بیش از حد از خودمان برای تطبیق با شرایط، ممکن است بدن را خسته و رنجور کند که بالطبع خطر ایجاد اختلال در عملکرد اعضا و اندام هایی چون قلب و کلیه را به همراه خواهد داشت.

 

چه چیز در شما استرس ایجاد می کند؟

 

همان گونه که گفته شد، عوامل متعددی در بروز استرس نقش دارند و عاملی که برای یک فرد استرس زاست ، ممکن است در دیگری استرس ایجاد نکند؛ اما به طور معمول ارتباط تنگاتنگی میان کار و مسوولیت زیاد و استرس وجود ندارد.

علت اصلی واکنش یک فرد به استرس از عوامل بسیاری متاثر است. به هر حال هم خانه و هم محل کار می توانند صحنه کشمکش های جسمی و روحی زیادی باشند که ممکن است در صورت بی توجهی در درازمدت به خطری جدی برای سلامت فرد بدل شود.

استرس زاهای شغلی: محیط کار به دلایل متعددی ، زمین فوق العاده حاصلخیزی برای روییدن بذرهای استرس است.

هر جا عده ای به منظور تحقق هدفی دور هم جمع می شوند، احتمال هر گونه کشمکش وجود دارد. تضاد شخصیت ها و روشن نبودن نقشها و وظایف ، از خصوصیات بارز کارهای گروهی است که تاثیر منفی بر کارایی گروه خواهد داشت.

3 گروه اصلی که به طور عمده در محل کار تشنج ایجاد می کنند عبارتند از: اول آدم قلدر و زورگو که پشت سر هم و به بهانه های مختلف ، زیردستان خود را می آزارد، دوم آن که از پشت خنجر می زند، یعنی کسی که به سبب عقده حقارت در حضور شما خوب است اما به محض این که اتاق را ترک می کنید درصدد ضربه زدن به شما برمی آید و سوم از زیر کار در رو؛ کسی که وقتی اوضاع وخیم می شود گم می شود و دیگران را برای حل مشکل ایجاد شده ، تنها می گذارد.

 برخی تیپهای شخصیتی خاص زمینه بیشتری برای استرس دارند

 

 

 

 

 

 

 

 

جای بسی تاسف است که زنان قربانیان اصلی زورگویی و خشونت هستند. گرچه طی چند دهه اخیر اوضاع کمی بهتر شده است ولی هنوز در بسیاری از مشاغل با زنان و مردان با دید یکسان برخورد نمی شود.

تنها در حرفه های خاصی آن هم با اکراه ، پستهای کلیدی به زنان داده می شود و اگر هم این کار صورت گیرد، زنان به ازای کار دوبرابر، حقوق کمتری دریافت می کنند.

این در حالی است که برای کارمند زن ، تمام این فشارها و مشکلات ، مضاف بر مسوولیت اداره خانواده و وظایف منزل هنگام بازگشت از اداره خواهد بود.

استرس همچنین می تواند مستقیما از فضای محیط کار ناشی باشد. اگر ناچار باشید با وسایل ناکافی کار کنید، به طور قطع پس از مدت طولانی کار کردن خواهید دید که درد کمر و... اجازه تمرکز و ادامه کار را به شما نخواهد داد. از میان عوامل فیزیکی استرس زا می توان به نور نامناسب ، تهویه نامناسب و آلوده کننده ها (مثل دود سیگار) اشاره کرد.

فضای ناخوشایند یا نامناسب نه تنها سبب می شود احساس بیماری کنید، بلکه بتدریج روحیه دیگر اعضا را که ناچارند با این شرایط نامطلوب بسازند، تضعیف می کند و حال زمانی که شما برای خود کار می کنید، انصافا به راه انداختن یک تجارت در خانه یا دفتر کار عادی ، یک پدیده کاملا مدرن است.

این کار، فردی فوق العاده مشتاق ، علاقه مند، با پشتکار و منظم را می طلبد که به تنهایی و بدون نیاز به دیگران به موفقیت دست یابد.

برخورداری شما از انگیزه قوی و هدف کاملا روشن ، شرط لازم برای گشودن گره های کاری آن هم به تنهایی است. در چنین مواقعی که هیچ کس را حتی برای در میان گذاشتن مشکلات ندارید، ممکن است به آسانی گرفتار دام تنهایی و افسردگی شوید.

استرس زاهای خانوادگی: همان گونه که درباره استرس زاهای کاری توضیح داده شد، هر کجا افراد جمع باشند، احتمال استرس نیز وجود دارد.

فقط به این خاطر که افراد خانواده با شما نسبت دارند، نمی توان گفت که نباید در خانه تضاد آراء و نزاع و مشاجره وجود داشته باشد.

یک عامل شایع استرس ، عدم توافق یا تیرگی روابط اعضای خانواده است. این مساله می تواند از یک ناسازگاری بنیادین میان والدین ناشی باشد.

حال وقتی پای کودکان به میان می آید، ازدواج پیچیده تر می شود. حقیقت این است که کودکان از زندگی در این فضای نامهربان و خشن ، اگر بیشتر از والدین رنج نبرند، کمتر رنج نمی برند.

هرگونه بی ثباتی در زندگی خانوادگی ، از مشاجره و دعوا گرفته تا غیبت طولانی یکی از والدین در خانه استرس ایجاد می کند.

استرس زاهای دیگر: هر تغییری که به نحوی روال روزمره زندگی را متشنج کند، بسته به شرایط و آمادگی روحی فرد، کم و بیش ایجاد استرس خواهد کرد.

 

علایم هشداردهنده

 

تظاهرات فیزیکی استرس: گرفتگی یا انقباض (در گلو، سینه، شکم ، شانه ها، گردن و آرواره ها)، سردرد و میگرن ، کمردرد، گردن درد، تنفس نامنظم، تپش قلب، کم آوردن نفس حتی هنگام استراحت ، ناآرامی ، وررفتن بیهوده با اشیا یا تکان دادن مداوم بدن یا دست و پا، پرشهای عضلانی (تیک) در صورت ، چشم ، دهان و...

دهان خشک ، صدای بم و بلند، عرق کردن ، دست وپای سرد، لرزش ، گیجی و احساس عدم تعادل ، خستگی زیاد و احساس کوفتگی ، دل درد و فروریختن چیزی در دل ، سوءهاضمه ، تهوع ، تکرر ادرار، اسهال ، مشکلات خواب ، مشکلات جنسی ، زخم معده و حساسیت بیش از حد به صدا.

تظاهرات ذهنی استرس : تمرکزنداشتن ، فراموشی ، ناتوانی در به خاطرآوردن حوادث اخیر، ناتوانایی در یادگیری اطلاعات جدید، از دست دادن حالت تعادل ، گیج شدن و شلوغی ذهن ، نداشتن قدرت تصمیم گیری ، تصمیم گیری های ناگهانی یا غیرمعقول ، از دست دادن نظم و ایجاد نابسامانی ، اشتباهات مکرر، برداشت نادرست از شرایط و مردم ، بی دقتی ، مواجهه با مشکل در انجام کارهای ساده ای چون جمع و تفریق و محاسبات ابتدایی و توجه غیرعادی به جزییات.

تظاهرات احساسی استرس: اضطراب ، ترس مرضی (phobia)، احساس وحشت و دچار حملات ناگهانی وحشت شدن ، احساس درخطربودن ، پرخاشگری ، بدبینی ، احساس گناه ، افسردگی ، نوسانات خلقی ، زودرنج شدن و زود گریه کردن ، کابوس های شبانه ، احساس طردشدن از سوی دیگران ، نگرانی بیش از حد، از دست دادن حس شوخ طبعی و انزوا.

تظاهرات رفتاری استرس: افزایش استعمال دخانیات در مقایسه با گذشته ، استعمال مشروبات الکلی بیش از گذشته ، پرخوری ، خیلی خیلی کم خوردن ، هیچ چیز نخوردن ، بی اهمیتی نسبت به وضع ظاهر، وحشیانه رانندگی کردن ، با دیگران قطع رابطه کردن ، چندین کار را همزمان شروع کردن و آنها را نیمه تمام رها کردن ، جویدن ناخن ، کشیدن یا کندن مو، کندن پوست ، افکار وسواسی و رفتار وسواسی (چندین بار قفلها، شیرآب و چراغها را چک کردن)

. تغییر نگرش: همان طور که اشاره شد واکنش افراد نسبت به استرس متفاوت است.

این که اصولا بخواهیم با آن دست وپنجه نرم کنیم ، تسلیم آن شویم یا چه راهی را برای مقابله با آن برگزینیم تا حدود زیادی به تلقی ما از استرس بستگی دارد.

آسیب پذیرترین افراد در این مورد کسانی هستند که سرشار از خشم فرو خورده اند؛ کسانی که به طور مداوم دلشوره دارند یا بدبین هستند یا افرادی که هر وضعیت ناآشنا یا مبهم را تهدیدآمیز می پندارند، آنها که نگرش مثبت دارند بهتر می توانند با این موضوع کنار آیند.

نکته امیدوارکننده در این میان آن است که شما می توانید طرز نگرش و رفتارتان را عوض کنید تا جایی که استرس بیشتر قابل کنترل شده و حتی تجربه ای مثبت به شمار رود.

علاوه بر یک رشته اقداماتی که در ذیل به آنها اشاره می شود، تلاش برای یافتن تعدادی دوست ، نگهداری حیوانات دست آموز یا به عضویت درآمدن در یک سازمان یا انجمنی که باعث حمایت های اجتماعی می شوند برای مقابله با استرس می توانند سودمند باشند.

 

 

بهاره صفوی

safavi@jamejamdaily.net

 

سه شنبه 5/1/1393 - 10:47
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته