• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 162
زمان آخرین مطلب : 3448روز قبل
كودك

به فرزندتان بگویید

پنج جمله معجزه آسا

شاید تعجب کنید که چه قدر به کاربردن بعضی از جملات، روی فرزنداتان مؤثر واقع می شود؛ تعدادی از کلمات کلیدی که می توانید آنها را به خاطر بسپارید و یا این که جایی یادداشت کنید.

بعضی از کلماتی را که به کار می برید می تواند تأثیر بسیار زیادی روی فرزندانتان بگذارد – حتی اگر فکر می کنید که آنها نشنیده می گیرند. طرز بیان شما هنگامی که چیزی می خواهید، پاسخی می دهید و یا توضیحی می دهید. کودکان را ترغیب می کند به این که در کار گروهی شرکت کنند و یا اعتماد به نفس پیدا کنند و شاید هم برعکس، باعث می شود که احساس سرخوردگی و یأس و ناامیدی کنند. آقای چیک مورمن، نویسنده کتاب تحت عنوان « والدین می گویند: چگونه با فرزندانمان صحبت کنیم تا حس اعتماد به نفس پیدا کنند و شاید هم بر عکس، باعث می شود که احساس سرخوردگی و یأس و ناامیدی کنند. آقای چیک مورمن، نویسنده کتاب تحت عنوان «والدین می گویند: چگونه با فرزندانمان صحبت کنیم تا حس اعتماد به نفس و مسئولیت پذیری را در آنها به وجود آوریم.»

به شرح و تفصیل عباراتی که همیشه والدین به کار می برند و باعث آزردن بچه ها می شوند و همچنین کلمات مفید و سودمندی که کودکان را هر چه بیشتر به والدین نزدیک می کند، می پردازد:

1-     لطفاً خودت تصمیم بگیر

زمانی که فرزندتان در انجام بعضی از کارها از شما کمک و نظر خواست، اگر از این عبارت استفاده کنید که تو خودت هستی، خیلی بهتر است به عنوان مثال، شما باید به او و دوستش بگویید: « لطفاً تصمیم بگیرید که یا آرام و بی صدا بازی کنید و یا این که بیرون از اتاق بروید» اگر همچنان تا پنح دقیقه بعد با سر و صدا بازی کردند، می توانید به آنها بگویید فکر می کنم که تصمیم گرفته اید بیرون بازی کنید.» با این کارتان نه تنها در باره عمل و عکس العمل به او آموزش داده اید بلکه متوجه اشتباهش نیز کرده اید، او بیرون می رود یعنی کاملاً می فهمد که خودش در انتخاب این کار تصمیم گیرنده بوده است.

2-     من دوستت دارم، ولی از این رفتارت خوشم نمی آید

اگر شما قصد ادب کردن فرزندتان را دارید و همچنین می خواهید که دیگر کار اشتباه انجام ندهد – اگر چه او متوجه اشتباه خود شده باشد ولی این کار باعث نمی شود که او شخص بدی معرفی شود. به او بگویید که دوستش دارید و به نحوی این جمله را بیان کنید که متوجه نارضایتی شما شود و همچنین طوری رفتار کنید که بفهمد هدف از این کار صرفاً برای این است که او تشخیص دهد، که چه کاری در خور اوست و نه این که قصد تنبیه کردن او را دارید – و شما نیز باید به جای فریاد زدن بیشتر خونسردی خودتان را حفظ کنید.

3-     از تو می خواهم که در حل بعضی از مشکلات به من کمک کنی

اگر فرزندتان کاری انجام می دهد که باعث عصبانیت شما می شود، مثلاً در هنگام شام خوردن شلوغ می کند و یا با غذایش بازی می کند – به گونه ای وانمود کنید که مشکلی دارید، از او در یافتن راه حل، کمک بخواهید شاید در روش فوق، او احساس خود بزرگ بینی کرده و به رفتار صحیح روی بیاورد.

4-     بیا مشکل را بررسی کنیم

وقتی که کودکان عصبانی می شوند، ممکن است کلماتی را بر زبان بیاورند مانند: « شما بد هستید!» یا « از تو خوشم نمی آید» - چون در این لحظه حساس اینها کلماتی هستند که بچه ها فکر می کنند می توانند بگویند. شما باید با گوشه و کنایه به معنای کلمات او اشاره کنید و متوجه شوید که چه چیز باعث عصبانیت او شده است. شما باید منظور او درک کرده به طور مثال: « آیا عصبانیت شما به خاطر این است که دوستتان مسایل خصوصی شما را با من در میان گذاشته است؟ زمانی که فرزندتان یاد گرفت که چگونه احساساتش را کنترل کند، بعد از این هم قدرت بیان بهتری با دیگران خواهد داشت، حتی وقتی که شما در کنارش نباشید تا به او کمک کنید.

5-     همه به خواسته ی تو احترامی می گذاریم تو هم ...

وقتی که فرزندتان خیلی واضح و روشن می گوید که « این عادلانه نیست» شما باید به او کمک کنید تا متوجه شود که در حقیقت با هر فردی نمی توان رفتار یکسانی داشت. این جمله معنی واقعی کلمه « عادلانه» را توضیح می دهد: یعنی « هر فردی از افراد خانواده زمانی به چیزی نیاز دارد که خواستار آن باشد.» به طور مثال اگر یکی از کودکان به عینک احتیاج دارد، شما به منظور رعایت عدل و انصاف برای فرزند دیگرتان عینک می خرید.وقتی که کفش کتانی یکی از بچه ها تنگ می شود، این بدان معنا نیست که برای دومی هم باید کفش کتانی خرید و اگر یکی از آنها به عفونت گوش مبتلا شود آیا شما به هر دوی آن ها آنتی بیوتیک می دهید.

سه شنبه 5/1/1393 - 11:8
كودك

گل های رز زندگی ما کجا هستند؟

 

چگونه می توان از زندگی خود راضی بود؟

داشتن احساس خوب و رضایت از زندگی شامل دو قسمت است:

1- نسبت به خودتان تفکری سالم و صحیح داشته باشید.

2- سعی کنید موارد زیبایی در زندگی تان اتفاق بیفتد. زمانی که خود را موفق می بینید، احساس خرسندی می کنید. با به کار بردن این ده روش نسبت به زندگی احساس خوبی پیدا خواهید کرد.

 

1- همیشه سوال کنید:

هر زمان که تلاش شما بی نتیجه می شود از خودتان سؤال کنید که چگونه این کار با هدف های اصلی شما در زندگی سازگار است؟ چگونه می توان آن را بهتر، سریع تر، آسان تر و جالب تر انجام داد؟

 

2- ناامید نشوید:

نسبت به دیگران و خودتان مشتاق باشید و تصور نکنید که فقط یک راه در زندگی وجود دارد. راه های زیادی را می توان انتخاب و امتحان کرد.

 

3- ضعف خود را باور کنید:

با این تفکر که فقط خودتان در زندگی مشکل دارید، خود را فریب ندهید. هر فردی مشکلاتی دارد. به جای این که بر ضعف های خود غلبه کنید سعی نمایید با آنها دوست باشید.

 

4- بیاموزید:

مغز انسان مانند همه اعضای بدن احتیاج به تقویت دارد اگر در پی آموختن موارد جدید نباشید به طور حتم مغز شما ساکن می ماند و ذهن تحرک خود را از دست می دهد. هر روز در حال یادگیری باشید.

 

5- انتظار چیزی را نداشته باشید:

 منتظر بهترین ها باشید. آیا این دو جمله متضاد یکدیگرند؟ خیر این جملات به این معناست که فرصت های بی نظیر زندگی را با فکر به آینده و موارد دیگر از دست ندهید.

 

6- به خودتان دروغ نگویید:

دروغ گفتن به خود بدترین نوع اهانت و بی احترامی است. مواردی را که به خودتان دروغ گفتید یادداشت نمایید و سعی کنید آنها را تصحیح کنید.

به طور مثال: دیگر تظاهر نمی کنم که ولخرجی کردن درست است.

 

7- آنچه را که می خواهید رشد کند پرورش دهید:

بیشتر افراد از خود می پرسند که گل های رز زندگی آنها کجاست در حالی که هر روز وقت خود را صرف کاشتن و پرورش علف های هرز می کنند. هر آن چه را که می کارید برداشت می کنید.

 

8- در گذشته زندگی نکنید:

باور داشته باشید که نمی توان گذشته را تغییر داد. مواردی را که در زمان حال نیاز به تغییر دارند تغییر دهید.

9- شکایت نکنید:

وقت خود را با گله مندی از چیزهایی مثل: آب و هوا، مردم، اقتصاد و ... که نمی توانید آنها را تغییر دهید، بی نتیجه هدر ندهید. بر مواردی تمرکز نمایید که می توانید آنها را کنترل کنید. به طور مثال: چه چیزی می خوانید، چقدر می خندید، کجا می روید، چه کار می کنید و به چه فکر می کنید.

 

10- مقاوم باشید:

شما می دانید که چه مواردی برایتان مناسب است پس شروع کنید و در راه رسیدن به هدف مقاوم باشید.

سه شنبه 5/1/1393 - 11:8
كودك

خنده کودکان واقعی است

یكی از بهترین هدایایی كه پدر و مادر می توانند به فرزندان خود اعطا كنند، امكان شاد زیستن و شاد بودن است. برای شاد بودن نیازی به ثروت و دارایی فراوانی نیست، بلكه می توان با ساده ترین و پیش پا افتاده ترین وسایل و امكانات نیز كودكان را شاد كرد. بچه هایی كه بتوانند احساسات و عواطف شاد درون خود را بشناسند و درك كنند، یقیناً می توانند آن را در سراسر زندگی شان حفظ كنند. شادی كودكان موجب تقویت روحیه، انگیزه، عزت نفس و پایداری آنها می شود. والدین می توانند با استفاده از روش های ساده شادی و نشاط را در وجود بچه ها زنده نگه دارند.

۱با فرزندتان به بازی و جست وخیز بپردازید، با هم گرگم به هوا،  قایم موشك، توپ بازی كنید. زمستان ها با برف، آدم برفی بسازید و از برف بازی لذت ببرید. شاید نتوانید همپای او بدوید و تحرك داشته باشید، اما حضور شما مطمئناً نیروی استقامت و پایداری را در او افزایش می دهد و دلیلی برای خنده و شادی هر دوی شما خواهد شد. جنب وجوش داشتن و ورزش كردن، فشار روانی را كاهش می دهد و این امكان را برای بچه ها فراهم می آورد كه با تنفس های عمیق و دم و بازدم های قوی هوای لازم را به ریه ها برسانند. همچنین موجب می شود كه بچه ها برداشت مثبتی از توانایی های بدنی خود داشته باشند و نسبت به قدرت بدنی شان آگاه باشند. آنها از اینكه می توانند بیشتر بپرند و سریع تر بدوند، احساس غرور می كنند و با آزاد كردن انرژی درونی شان، احساس شادی و نشاط می كنند. پس عادت كنید با فرزندتان به بازی و تفریح بپردازید.

۲با صدای بلند بخندید، لطیفه بگویید،  داستان های طنز و خنده دار بخوانید، ترانه های شاد. زمزمه كنید و به دنبال سرگرمی های شاد كننده باشید. كاری كنید تا صدای خنده فرزندتان بلند شود، آن وقت خواهید دید كه با خنده او، شما هم خواهید خندید. خندیدن شما تاثیر فراوانی بر جسم و بدن شما می گذارد، از جمله فشارهای روانی كاهش پیدا می كنند، اكسیژن بیشتری به بدن می رسد و با روحیه بالاتری به حل مشكلات می پردازید.

۳ كودكان موفق، كودكان شادند، و كودكان شاد، كودكان موفق. اگر قصدتان فراهم آوردن زندگی ای توام با تلاش و كوشش است، سعی كنید عاداتی را در فرزندتان تقویت كنید كه روحیه تحمل و مقاومت را در او بالا ببرد. همه كودكان به زمانی برای تخلیه بار هیجانی، زنگ تفریح و بازی های مفرح و شادی بخش احتیاج دارند. زمانی كه بتوانند بدون هیچ عجله ای پرواز پرنده ای را نظاره كنند، آدم برفی بسازند، به حركت ابرها خیره شوند و بالاخره آنكه محیط اطراف شان را كشف كنند.

۴كمك كردن و حمایت كردن را به كودك بیاموزید. هر كودكی برای اینكه احساس ارزشمندی كند، نیازمند حس تعلق نسبت به گروهی است كه در آن زندگی می كند. از فرزندتان بخواهید اسباب بازی های قدیمی و وسایلی كه مدت هاست به سراغ شان نرفته است، به بچه های مستمندی كه می شناسد، اهدا كند. از این طریق می تواند حس همدردی و تعاون نسبت به انسان های دیگر را در خود رشد دهد و فرصتی برای بیان آن پیدا كند. روزهای جشن و شادی از او بخواهید كه شما را در امر كمك و یاری به محرومین و فقرا همراهی كند. بچه ها لذت كمك كردن به دیگران را از همان دوران كودكی می توانند بچشند.

 

۵ نسبت به تشویق فرزندتان خلاق باشید. وقتی فرزندتان در انجام كاری موفق شده است و توانسته به هدفش برسد، تنها به او نگویید: «آفرین، خیلی خوب است.»، بلكه، سعی كنید با یافتن كلمات و جملاتی كه شادی و مسرت شما را از پیروزی و موفقیت او نشان دهد، او را تشویق و حمایت كنید. برای مثال بگویید: «داستانی كه درباره قهرمان خیالی ات نوشته بودی،  خیلی واقعی و ملموس بود و من احساس كردم كه داستان تو از یك ماجرای حقیقی سرچشمه گرفته است.» و یا «من از نحوه نقاشی و رنگ آمیزی. درختان تو خیلی خوشم آمد و...». این گونه جملات مفهوم بیشتری از یك «آفرین ساده» در بر دارد و موجب تقویت حس شایستگی و ارزشمندی فرزندتان می شود.

۶ نسبت به تغذیه فرزندتان دقیق باشید. اگر او بداخلاق و ایرادگیر است (در صورتی كه بیمار نباشد)، احتمالاً  گرسنه است. اگر هنوز موقع ناهار و یا شام نشده است،  یك ساندویچ ساده، اما مقوی برایش بگیرید. تغذیه درست و مناسب تاثیر بسزایی بر خلق و خوی كودك دارد و باعث می شود كه او بقیه روز را با شادی و نشاط سپری كند. میوه های تازه، خشكبار، مقداری نان و پنیر، یك لیوان شیر می تواند انرژی لازم تا زمان غذای روزانه را برای او تامین كند.

۶ هنرمند درون فرزندتان را كشف كنید. بدون شك بارها شنیده اید كه گوش كردن به آهنگ ها و موسیقی های اصیل و كلاسیك موجب رشد مغزی كودك می شود. علاوه بر آن، نقاشی، انجام حركات موزون بدنی، نواختن یك ساز ساده موسیقی، اجرای یك نمایشنامه كوچك و یا هر فعالیت هنری دیگر می تواند زندگی كودك را غنی سازد و حسی از ارزشمندی و اعتماد به نفس در او بیدار كند. كودك با شناخت توانایی ها و استعدادهای درونی اش و بیان هنرمندانه آنها، احساس خوبی نسبت به خودش پیدا می كند كه می تواند موجب شادی و نشاط واقعی او شود.

۸ لبخند بزنید. لبخند شما بهترین قوت قلب فرزندتان است و به او نیروی دوباره می دهد. شما با لبخند خود به او می گویید: «دوستت دارم». زمانی در كنار او هستید، او را در آغوش بگیرید. طبق گفته روان شناسان، هر كودكی برای كسب قوای روزانه اش به ۴ بار، برای افزایش انگیزه ۸ بار و برای رشد و نمو جسمانی به ۱۶ بار در آغوش كشیده شدن، احتیاج دارد.

۹ به صحبت فرزندتان فعالانه گوش دهید. هیچ چیز مثل گوش دادن به سخنان كودك و توجه نشان دادن به اعمال او نمی تواند احساس شادی و شعف را در او به وجود آورد. شما با این كار خود به او می فهمانید كه چقدر برایش ارزش قایلید. شنونده فعال بودن به معنای آن است كه وقتی فرزندتان با شما صحبت می كند، اگر كاری در دست دارید، كنار بگذارید و به گفته های او توجه كنید. تا زمانی كودك حرفی برای گفتن دارد، سخن او را قطع نكنید، به افكارش نخندید و اگر هم حرف هایش را قبلاَ  شنیده اید و او دوباره می خواهد درباره آنها صحبت كند، از خود بی حوصلگی نشان ندهید. به خاطر داشته باشید كه، اگر امروز از شما بی توجهی ببیند، در آینده برای درددل كردن و راهنمایی خواستن به سراغ شما نخواهد آمد. یكی از بهترین فرصت ها برای گفت وگوهای كودكان،  شب قبل از خوابیدن است. سعی كنید هر شب شرایطی برای او فراهم كنید كه بتواند حرف هایش را به شما بزند و در مورد مسائل مختلف به اظهارنظر بپردازد. با این شیوه او به نوعی گرفتاری های ذهنی اش را بیرون می ریزد و با احساس سبكی و نشاط به خواب می رود.

ماندانا سلحشور

سه شنبه 5/1/1393 - 11:8
كودك

تو او را بیشتر دوست داری

لارا، 32 ساله و مادر دو دختر 3و4 ساله، می گوید: " کیم سه ساله و دیوون چهار ساله نقاشیهایشان را در مقابل صورت من گرفته بودند و می خواستند که بگویم کدام یک قشنگتر است". ولی چطور می توانستم این کار را بکنم؟ صادقانه گفتم که هر دو قشنگند است و من کار هردویشان را دوست دارم، اما این حرف سبب خشم دیوون شد، او با دلخوری گفت:" تو باید بگویی کدام بهتر است. اصلا تو نقاشی کیم را بیشتر دوست داری، مگرنه؟ " سرم را به علامت" نه" تکان دادم ولی او با اصرار گفت:" چرا،چرا، تو نقاشی او را بیشتر دوست داری!" تا به حال هیچ وقت وضع به این بدی نبوده است، حتی زمانی که کیم به دنیا آمده، او ابد بدخلقی نکرد. البته دلیلی هم نداشتند که نسبت به دیگری احساس کمبود کنند. هنگامی که نوپا بودند باهم تفاوت داشتند- کیم ددری و دیوون خیلی جدی بود.

این مسئله را با دوستم سیمونه درمیان گذاشتم او گفت:" توخیلی سخت می گیری . همه خواهرها با هم رقابت و چشم همچشمی دارند، بخصوص که فاصله سنی آنها کم باشد".

سیمونه درست می گفت و من با خود قرار گذاشتیم که بپذیرم رقابت دخترانم با یکدیگر امری عادی است. شوهرم " نیک" هم با این نظر موافقت داشت و می گفت که این مرحله ای است که باید طی شود.

بعد عید سال نو فرا رسید که تجربه تازه ای برای ما بود. من خیلی هیجان داشتم و دلم می خواست که هرچه زودتر واکنش بچه هایم را نسبت به هدایای سال تو ببینم . هدیه دیوون یک کتاب بود با تصویرهای بسیار زیبای سه بعدی و پنجره هایی فوق العاده جالب. او به کلی مجذوب کتاب و تصاویر آن شده بود تا اینکه چشمش به هدیه ای که برای کیم خریده بودیم افتاد. هدیه کیم یک گربه اسباب بازی پشمالو بود. چشمان دیوون پر از اشک شد و بغض آلود گفت: " هدیه کیم بهتر است، خیلی بهتراست". مادر شوهرم اخم کرد و شوخی کنان گفت: " ای حسود!" ولی دیوون خیلی ناراحت و عصبانی بود. من گفتیم: " باشد، گریه نکن یک گربه هم برای تو می خریم".

نگهداشتن حساب امتیازات دختران مشکل است

ولی این پایان ماجرا نبود. دیوون مصمم بود که امتیازش را نگهدارد. رنجیده خاطر از یک تبعیض گفت:" توپارسال پول جاده ( عوارض جاده) را دست کیم دادی". ( آیا ممکن است که چنین موضوعی از سال گذشته به یادش مانده باشد؟)

ویروس حسادت در کیم هم داشت قوت می گرفت، یک روز که من و دیوون روی یک " پازل" کار می کردیم، اعتراض کرد که "مامان، چرا همیشه با او بازی می کنی ؟"

درحالی که من به این دلیل داشتم با دیوون بازی می کردم که آن روز بعد ازظهر دوست دیوون آمده بود خانه ما که با او بازی کند ولی بیشتر وقتش را با کیم گذراند.

وقتی که کیم فقط چند روز پس از دیوون اسکیت بازی را یاد گرفت، دیوون با دلخوری گفت: " اصلا او همه کارها را بهترانجام می دهد". ( البته کیم در فراگیری مهارتهای بدنی وضع بهتری داشت). ولی من برای اینکه او را آرام و راضی کنم مجبور شدم به دروغ بگویم که دیوون درست مثل کیم در اسکیت بازی مهارت دارد. دیوون نیاز داشت که تمام ضمانتهای ممکن را بدست آورد.

مدتی بعد بهار بود و روز تولد هر دوی آنها که فقط 14 ماه باهم فاصله داشتند. این بار با توجه به تجربه عید سال نو، هدایای مشابهی برای آنها گرفتنیم. نتیجه کار هم خوب به نظر می رسید. چون دختران از اینکه هدایای مشابهی گرفته اند، راضی و خشنود بودند ومن سعی کردم که این مسئله را به همه چیز تعمیم بدهم ! تمام راهنماییها و قواعد را هم گذاشتیم کنار، چون نتوانستیم به بچه هایمان بقبولانیم که نسبت به آنها موضع بی طرفانه ای داریم، رفتار یکسان، ظاهرا تنها راهی بود که از طریق آن می توانستیم متقاعدشان کنیم که هر دو را به یک اندازه دوست داریم.

من واقعاً گمان می کردم که مشکل دارد حل می شود تا اینکه مدرسه آمادگی دیوون آنها را به یک نمایشگاه لباس برد. او سرشار از هیجان برگشت و عکسهایی را که از آنجا آورده بود، نشان داد. آن شب کیم درتختوابش گریه می کرد که چرا نمی توانسته به دیدن آن نمایشگاه برود. گفتم : " گریه نکن، من و توهم سر را همان به دیدن این نمایشگاه می رویم." ولی هنگامی که به آنجا رفتیم، کیم نمایشگاه را خسته کننده دید و اصلاً خوشش نیامد و خود را مغبون یافت. اما مسئله در همین جا تمام نشد. هنگامی که به خانه برگشتیم و دیوون شنید که ما کجا بوده ایم ، به کلی دلخور شد. با گریه گفت: " این درست نیست، حالا باید مرا هم به نمایشگاه ببری تا درست ! " کیم هم فریاد کشید: " مرا هم باید ببری!" گفتم: " صبر کن ببینم، ولی تو که از آنجا خوشت نیامد." ولی پیدا بود که مسئله این نیست. خسته بودند؟ ناراحت بودند؟ نه ، چیزی بیش از انیها بود. روز بعد، پرستار بچه گفت که دخترها تمام روز با هم دعوا داشتند ولی عصری اختلافشان خیلی شدید بود، چون من دو تا شیرینی نارگیلی به آنها دادم، مثل اینکه شیرینی کیم ذره ای بزرگتر بوده، چون دیوون حدود نیم ساعت گریه می کرد و می گفت " تو هم مثل همه کیم را بیشتر دوست داری."

نمی دانم چرا دیوون این قدر احساس عدم امنیت می کند و حتی نمی تواند مشکلش را بیان کند. ما می خواهیم در حل این مشکل کمکمان کنید.

پاسخهای مشاور ( دکتریان دراکر، روان شناس)

موقعی که نیک ولا را وارد دفترم شدند، آنچه را که بین دخترانشان می گذشت برایم تعریف کردند. نیک گفت:" اول خیال می کردم که فقط دیوون است که مشکل دارد ولی حالا می بینم که کیم هم درست مثل اوست."

من چیزهای زیادی در مورد بچه ها و خود آنها پرسیدم که ببینم آیا یکی از آنها نسبت به دیگری از ارجحیتی بر خوردار هست یا خیر ( همچنانکه در بسیاری از خانواده ها چنین است). اما هیچ نشانی از این امر ندیدم. لارا گفت: " ما مرتکب اشتباه بزرگی شدیم که بلافاصله پس از بچه اول تصمیم گرفتیم که بچه دومی داشته باشیم . مگر نمی گویند که فاصله بچه ها می بایست دست کم چهار سال باشد تا به طورفردی به اندازه کافی از توجه و محبت والدین برخوردار شوند؟"

گفتم که چنین چیزی به عنوان یک اصل وجود ندارد. درواقع از آنچه که نیک ولارا عنوان کردند، دریافتم که دیوون هرگز کیم را به عنوان یک مهاجم ندیده است.

" به نظر من این توجه و محبت نیست که سبب رقابت آن دو شده، نکته ای که من می بینم این است که آنها نمی توانند موقعیتشان را دریابند مگر نسبت به هم ." لارا ظاهراً نگرانیش تخفیف یافت و پرسید: " خوب، ما برای این مسئله چه کار می توانیم بکنیم؟" گفتم: " بخشی از این مشکل  هنگامی که دیوون به مدرسه برود به طور طبیعی حل خواهد شد، چون هر روز کاری متفاوت از کیم خواهد داشت. با این حال دلم می خواهد که این بچه ها را باهم ببینم تا بتوانم متوجه نحوه برخورد آنها با هم بشوم."

ینک ولارا موافقت کردند و جلسه بعد هر چهار نفر با هم آمدند. به دخترها گفتم:" خیلی خوشخالم که شما دو نفر را می بینم . مامان به من گفت که شما نگرانید که بابا و مامان کدام یک از شما را بیشتر دوست دارند."

دیوون با لحنی اندوهگین گفت :" خوب معلوم است آنها کیمی را بیشتر دوست دارند." درآن لحظه پدر و مادر باهم گفتند:" تو می دانی که این طور نیست."

گفتم: " من هم می دانم که این طور نیست ولی دلم می خواهد بدانم که چرا دیوون تصور می کند که این طور است." دیوون آهی کشید و گفت: " برای اینکه قشنگتر است و حرکات ورزشی را بهتر انجام می دهد و بیشتر ناز و نوازش می شود."

گفتم: " کیم، نظر تو چیست؟ " کیم شستش را از دهانش در آورد و لبخندی زد . دیوون گفت:" خوب او گمان می کند که مامان و بابا مرا بیشتر دوست دارند ولی اشتباه می کند."

می دانستم که برای شناختن بهتر آنها می بایست در حین بازی کردن با هم، آنها را زیر نظر بگیرم. هردوی آنها به بازی کردن  با عروسک علاقه مند بودند. پس از کشمکش مختصری برسر اینکه هر کدام چه عروسکی را بردارد، سرانجام دو عروسک شبیه به هم برگزیدند که فقط موهایشان با هم تفاوت داشت. بعد، چند دقیقه ای صرف لباس پوشاندن آنها کردند و هر دو به سوی والدینشان رفتند و از آنها خواستند که بگویند کدام یک از عروسکها قشنگتر است. باهم پرسیدند:" کدام یک را بیشتر دوست دارید؟" لاراونیک به خنده افتادند. نیک با اشاره ای معنا دار گفت: " شما که می دانید ما چه جوابی خواهیم داد. " دیوون جواب داد:" می دانم! می گویید که هر دوتا را به یک اندازه دوست دارید."

من پیشنهاد کردم که نقاشی بکشند و مداد و کاغذ به آنها دادم. دیوون با لحنی آمرانه به کیم گفت:" بیا آدم بکشیم." بعد شروع کرد به ایراد گرفتن از نقاشی او، و انگار رازی را برای من فاش می کند، گفت:

" او مثل نی نی ها نقاشی می کند." کیم طوری به من نگاه می کرد که انگار می خواست بزند زیر گریه. بعد به سوی پدرش دوید و خودش را در بغل او انداخت.

نیک زمزمه کنان گفت:" اما نقاشیهای شما را به یک اندازه دوست داریم. هر دو قشنگ می کشید."

من مطمئن شدم که این نمونه نحوه رقابت بچه ها با هم وچگونگی پاسخ والدینشان به آن بود . وقتی برای جلسه هفته بعد در نظر گرفتم که درآن والدین را بدون بچه ها ببینم. درآن جلسه به پدر و مادر بچه ها گفتم :" شما دو بچه قوی و مصمم بار آورده اید که به یکی از موضوعات معمولی رشد چسبیده اند. آن موضوع هم این است: زمانی که بچه ها بپذیرند که مجزا از والدینشان و بعدتر از خواهران و برادرانشان هستند،  نیاز دارند که در این مورد احساس خوشایندی داشته باشند و خود را به عنوان فرد مستقل ببینند."

لارا متوجه منظورم نشد و پرسید: " منظورتان از اینکه می گویید آنها خود را مجزا از یکدیگر نمی بینند، چیست؟"

" خوب، دختران شما تواناییای متفاوتی دارند، اما چون از نظر سنی خیلی به هم نزدیکند، هر کدام فقط کاری را می بیند که آن یکی می تواند انجام دهد و خودش نمی تواند."

لارا گفت : فهمیدم منظورتان چیست.  من همواره سعی دارم که تفاوتهای آنها را ناچیز و بی اهمیت جلوه دهم چون درغیر این صورت خیلی ناراحت می شوند. همیشه می گوییم که هر دو خوب انجام می دهید، حالا هرکاری که باشد. نمی خواهیم دلیلی برای کمتر دیدن خود نسبت به دیگری داشته باشند."

به لارا گفتم:" البته می توانم بفهمم که چرا گمان می کند که این نحوه برخورد مفید است، اما باید بگویم که این کار برعکس مسئله را پیچیده تر می کند. با بی طرفی بیش از حد، بر اعتقاد بچه هایتان به اینکه تنها راه بی طرف بودن کسب تساوی دقیق است، صحه می گذارید. و با کم اهمیت و ناچیز جلوه دادن تفاوتهای طبیعی آنها، مانع می شوند که آنها خود را به عنوان فرد مستقل ببینند."

طرحی برای عمل

ابتدا توصیه کردم که رفتار کاملاً یکسان با بچه ها را متوقف کنند." برای مثال، اجازه بدهید که دیوون کمی دیرتر به رختخواب برود."

لارا پرسید: " آیا این کار سبب اختلاف و دعوا نمی شود؟"

" چرا، ممکن است در کوتاه مدت بشود،اما شما می بایست تصمیمتان را این طور توجیه کنید: همچنانکه برای آنها کفش ولباس یک اندازه نمی خرید، گاهی نیاز دارند که فعالیتها و مقررات متفاوتی داشته باشند.

همچنین پیشنهاد کردم که آنها وظایف متفاوتی به دخترانشان محول کنند، بدین ترتیب" کارت را انجام بده" برای هر کدام مسئله متفاوتی خواهد بود." البته این چیزها به طور طبیعی در اکثر خانوده ها پیش می آید اما شما می بایست آگاهانه این کار را بکنید، چون دخترانتان به لحاظ سنی خیلی به هم نزدیکند و شما همیشه به عنوان افراد مجزا و مستقل با آنها رفتار نمی کنید."

من توصیه کردم که لاراونیک فعالیتهای متعادلی – نه مشابهی – برای دخترانشان در نظر بگیرند تا هر کدام مستقلاً انجام دهد. لارا گفت که در تعطیلات بعدی سال نو قراراست که دیوون را به مسافرت ببرند، برای دیوون این کار خیلی جالب است. اما برای کیم جالبتر است که برای اسکیت روی یخ به دریاچه یخزده برود.

سه هفته بعد که لارا با من تماس گرفت از اجرای توصیه ها دلگرم و خشنود بود ولی هنوز دختران روی موضوعات مشخصتری مثل زمان خواب باهم بگو مگو داشتند.

کیم اعتراض کرده بود که چرا دیوون اجازه دارد که مدت بیشتری بیدار بماند ولی زمانی که کیم خواب می رفت، نیم ساعت زمانی بود که پدرومادر می توانستند فقط بادیوون بگذرانند. ازطرف دیگر کیم هم هرباری که صبح زود بیدار می شد،  می توانست صبحانه را با پدرش که سحر خیز بود، بخورد.

لارا همچنین گفت که به عنوان هدیه سال نویک بلوز قشنگ برای دیوون خریده است. " سال گذشته اصلاً به خرید چنین هدیه ای فکر نمی کردم، چون از این بلوزها در  اندازه کیم ندارند. امیدوارم که تا ... بچه ها به جایی برسند که از دریافت هدایای متفاوت خوشحال شوند."

گفتم که بد نیست که هدایای مشابهی نیز دریافت کنند. " اگر ما تساوی کامل را با برابری یکی بگیریم، مشکل ایجاد می شود. به نظر من خوب است که شما به هر کدام از بچه ها که به دوست داشتن بیشتر آن یکی اعتراض می کند، توضیح دهید که :" من و بابا آدمهای بی نقصی نیستیم اما اگر یک بار از خواهرت طرفداری کردیم، مطمئن باش که بار دیگر از تو طرفداری می کنیم. ما هر دوی شما را به یک اندازه دوست داریم ."

یک ماه بعد که لارا وقت گرفته بود و پیش من آمد، دریافتم که مسائلشان حل شده است. شدت رقابت بچه ها از بین رفته بود و برای نخستین بار بچه ها در بازی با پدر و مادرشان تیم مشترکی تشکیل داده بودند.

لارا با شعف خاصی گفت:" واقعاً برایم خوشحال کننده بود که بچه ها در یک تیم جای گرفتند!"

خواهران و برادران با این فاصله سنی کم تا سالها سر هر چیزی با هم رقابت دارند اما کیم و دیوون داشتند یک حس استقلال  نسبت به یکدیگر پیدا می کردند. هنگامی که تازه پا بودند. والدینشان تمایل داشتند که آنها را به صورت واحد " دختران " ببینند. پیش از آنکه خواهران بتوانند خود را به عنوان دو " فرد" ببیند، پدرو مادرشان ناگزیر از این کار شدند.

اینکه به خاطر شیوه تفکر تازه والدینشان، کیم و دیوون دارند یاد می گیرند که خود را بیشتر برمبنای تواناییهای خودشان تعریف کنند نه نسبت به یکدیگر.

 

 

سه شنبه 5/1/1393 - 11:7
كودك

آموزش اخلاق به کودکان

 

بچه ها چگونه می توانند حس همدردی، شفقت، مهربانی، نوع دوستی و … را بیاموزند؟ والدین و مربیان با چه راهکاری هایی می توانند اخلاقیات و فضایل انسانی را در کودکان و نوجوانان رشد و پرورش دهند؟ آیا روش های تجربی نوینی برای تقویت ویژگی های اخلاقی بچه ها تدوین شده است؟

اغلب کودکان خردسال تفاوت بین «خوب» و «بد» و «درست» و «غلط» را نمی دانند. هنگامی که والدین و یا مربیان، آنها را «بچه ی خوب» صدا می زنند، در حقیقت نمی توانند تمایزی بین نحوه رفتار و خودشان قایل شوند. این وظیفه پدر و مادر و یا مربی کودک است که او را نسبت به این موضوع هوشیار و آگاه سازد. برای نمونه، زمانی که کودک خردسال موی سر دوستش را می کشد، می توان به او گفت: «کار خوبی نکردی، زیرا موجب رنجش و درد دوستت شده ای.» در این جا مهم است که بین «کودک» و «رفتار» او تفاوت بگذاریم و این مساله را طوری مطرح کنیم که خود کودک نیز نسبت به رفتارش آگاه شود. چنین کودکی در آینده بهتر می تواند «خوب» و «بد» را تشخیص دهد و با اتکا به آموخته های اخلاقی اش رفتارهای معقولانه تری داشته باشد.

کودکان پیش دبستانی، «درست» و «غلط» را در نظر گروه «کوچکی» و «بزرگی» افراد می دانند. از نظر آنها پدر و مادر، مربی و مراقب چون «بزرگ» هستند؛ پس اصول و قوانین زندگی را بهتر می دانند و اطاعت از آنها تنها به دلیل جلب رضایت والدین و مربیان شان است. از حدود 6 سالگی به بعد است که کودک می تواند تا حدی خودش را جای دیگری بگذارد و احساسات درونی او (اعم از شادی، درد، خشم، تعجب و ...) را درک کند. این نکته مهم است که سعی کنیم در هر شرایطی الگو و مدل اخلاقی خوبی برای بچه ها باشیم و عواطف و هیجانات گوناگون انسانی را به آنها بشناسانیم. کودکان پیش دبستانی با مشاهده رفتار بزرگترها سعی می کنند حرکات، گفتار و اعمال آنها را سرمشق و الگوی خود قرار دهند. اگر مادری به فرزندش بگوید: «زدن دیگران کار بدی است»، ولی خودش بعضی وقت ها او را کتک بزند، در کودک این ذهنیت را ایجاد می کند که در شرایط خاص می توان دیگران را زد. برای آموزش ارزش ها ومعیارهای مختلف زندگی و از جمله اخلاقیات و فضایل انسانی از هر نوع ارتباطی با کودک می توان استفاده کرد. بچه ها باید آگاهی عاطفی – شناختی درستی از احساسات و هیجانات افراد داشته باشند تا بتوانند در شرایط مختلف، عکس العمل مناسبی از خود بروز دهند. به منظور رشد دیدگاه ها و اعتقادات سالم در کودکان و نوجوانان می توان از روش های زیر استفاده کرد؛

 

1- ارزش ها، معیارها و ایده آل های خود را مشخص کنید:

ابتدا به آن چه که قصد دارید به فرزندتان بیاموزید، خوب فکر کنید و سپس با برنامه ریزی و جدیت مستمر درصدد یافتن روش ها و شیوه های موثر تربیتی باشید.

برای نمونه، آقا و خانم (الف) به مطالعه خیلی علاقه مندند و سعی می کنند این عادت را در فرزندان شان هم پرورش دهند.

 

2- الگو و نمونه ی خوبی برای فرزندتان باشید:

 اگر هدف تان آموزش «ارزش» و «نگرش» خاصی در خانواده است، باید تلاش کنید تا خوتان الگویی از آن ارزش برای فرزندتان باشید.

آقا و خانم (الف) از هر فرصتی برای مطالعه استفاده می کنند و مقداری کتاب، روزنامه و مجله های مناسب در دسترس فرزندان شان نیز قرار می دهند.

 

3- خودتان را درگیر فعالیت های فرزندان تان کنید:

خوب است از همان دوران کودکی، در بازی ها و فعالیت های فرزندان تان شرکت کنید و متقابلاً آنها را در فعالیت ها و کارهای خانگی روزانه شرکت دهید. از طریق ایجاد این رابطه تنگاتنگ شما می توانید فرزندانتان را بهتر بشناسید و از طرفی آنها می توانند به نقطه نظرات و افکار شما پی ببرند.

آقا و خانم (الف)، برای فرزندان شان کتاب می خوانند و در فرصت های پیش آمده آنها را همراه خود به کتابخانه و کتاب فروشی می برند. هر یک از بچه ها قفسه ی کتابی مخصوص به خود در اتاقش دارد.

 

4- از تداعی کننده های مثبت استفاده کنید:

زمان آموزش سعی کنید فضای حاکم بر خانه سرشار از صمیمیت و محبت باشد و از هر گونه تندی و فشار بر بچه ها پرهیز کنید.

آقا و خانم (الف) به راحتی می توانند فرزندان شان را به مطالعه و کتاب خواندن علاقه مند سازند، زیرا آنها سعی می کنند با ایجاد فضایی دوستانه برای مطالعه بچه ها، کتاب خوانی را با آرامش فکری توان سازند و از طریق تداعی این دو عادت پسندیده با یکدیگر اشتیاق به مطالعه را در آنها تثبیت کنند.

 

5- انتقادها و سرزنش ها را محدود کنید:

در اغلب موارد انتقاد کردن موجب دلسردی و امتناع بچه ها از انجام فعالیت شان می شود. در حقیقت انتقاد و نکوهش این پیام را در بر دارد که شایستگی و صلاحیت لازم برای قبول کار و مسؤولیتی را ندارد.

آقا و خانم (الف)، وقتی که بچه ها موقع خواندن کلمه ای دچار مکث و یا لکنت می شوند، هیچ گاه با انتقاد خود علاقه و انگیزه ی خواندن را در آنها از بین نمی برند و توقع ندارند که فرزندان شان از ابتدا تمام متن را بی هیچ غلط و یا ایرادی بخوانند. آنها سعی می کنند با صبوری و بردباری هدف خود را که همانا تشویق بچه ها به امر خواندن و مطالعه است، پی بگیرند.

 

6- ارزش ها و معیارهای مهم را به فرزندان تان خاطر نشان کنید:

سعی کنید بدون سخنرانی و یا نصیحت کردن مستمر، دیدگاه ها، نگرش ها و ارزش هایی را که در زندگی بدان ها پای بندید، برای بچه ها مشخص سازید و عمل کردن به آنها را بخشی از عادات روزمره ی خود بدانید.

برای نمونه آقا و خانم (الف) می گویند: «ما هیچ وقت بیکار نیستیم و حوصله مان سر نمی رود زیرا همیشه مطلبی برای خواندن و یا نوشتن داریم.»

 

7- به اصول و مقررات خود پای بند باشید:

هر حرفه ای نیاز به رعایت نظم و انضباط دارد. اگر در نظر دارید برای آموزش اخلاق و ویژگی های انسانی مقررات خاصی وضع کنید، هیچ نگران نباشید و آنها را پی گیرانه انجام دهید. آقا و خانم (الف)، هرگونه بازی، تفریح، تماشای تلویزیون، ملاقات های دوستانه و ... را بین ساعات 6 تا 7 بعدازظهر محدود کرده اند، زیرا فرزندان شان در این ساعت ملزم به انجام تکالیف و وظایف درسی شان هستند.

 

8- استثناء قائل نشوید:

اگر قصد دارید خصوصیت و ویژگی مهمی را به فرزندتان بیاموزید، از او بخواهید تا در تماما شرایط به آن اصل پای بند باشد.

برای نمونه، آقا و خانم (الف) طوری برنامه ریزی کرده اند که همواره در طول روز زمانی برای مطالعه و کتاب خواندن داشته باشند. آنها سعی می کنند با به همراه داشتن کتاب و یا جزوه ای کوچک در کیف و یا جیب خود از فرصت های به دست آمده برای مطالعه استفاده کنند.

 

آموزش فضیلت و خصایل اخلاقی

امروزه اغلب خانواده ها درصدد آموزش ارزش ها و معیارهای اخلاقی بالایی همچون: احساس همدردی، اعتماد به نفس، روحیه ی مسؤولیت پذیری، صداقت، درستکاری و ... هستند. در این جا گام هایی را که برای پرورش این ویژگی ها لازم است مورد بررسی قرار می دهیم.

 

1- معرفی و شناساند ن رفتارهای پسندیده:

2- وقتی می بیند فردی رفتاری شایسته و ارزشمند از خود نشان می دهد، او را به فرزند خود نشان دهید. برای مثال پسری که مقداری پول جلوی در خانه ی همسایه پیدا کرده و با زدن زنگ خانه ی آنها پول را به همسایه بر می گرداند.

 

2- سعی کنید صفاتی را که مایلید فرزندانتان کسب کنند از خود نشان دهید:

الگو بودن برای بچه ها خیلی مهم است، اما به تنهایی کارساز نیست. پس بهتر است با کلمات و جملات خود خصوصیات پسندیده ای که مایلید فرزندتان بدانها ارج نهد، یادآور شوید.

 

3- همواره رفتارهای معنوی و انسانی را مورد تشویق و حمایت خود قرار دهید:

زمانی که کودک کار خوبی انجام می دهد عمل او را مورد توجه قرار دهید.

 

4- رفتارهای بد و شرارت آمیز را نهی کنید:

زمانی که متوجه می شوید فرزندتان عمل ناشایستی مثل تقلب یا دروغ گویی انجام داده است، او را از این کار باز دارید و عمل او را مورد سرزنش و نکوهش اخلاقی قرار دهید. برای مثال: «من دیدم که از کیف خواهرت یک اسکناس برداشتی. در خانواده ی ما انجام این اعمال زشت است. اگر به پول احتیاج داری، باید به من بگویی تا کاری به تو بدهم که بابت آن پاداش بگیری.» و یا «... شنیدم که پسری هنگام توپ بازی با دوستانش توپش را عمداً به شیشه ی یک مغازه زده، که خوشبختانه به کسی آسیبی نرسیده، ولی اگر کسی صدمه می دید، کار آنها قابل بخشش نبود.»

 

5- داستان ها و ماجراهای آموزنده ی اخلاقی برای فرزندتان تعریف کنید.

زمانی که روزنامه و یا مجله می خوانید و یا ماجرای آموزنده ای از دوست تان می شنوید، آن را برای فرزندتان نیز تعریف کنید: زمانی که هدف تان آموزش اخلاقیات و فضایل انسانی به کودکان است، سخنان نیش دار و طعنه آمیز به کار نبرید و سعی کنید با ایراد سخنرانی های طولانی آنها را ملول و خسته نکنید. صدای شما باید ملایم ولی مصمم، قوی و نافذ باشد.

به آخرین باری که فرزندتان کاری کرد که موجب سربلندی و افتخار شما شد، خوب فکر کنید. احتمالا زمانی بوده است که اخلاقی که قبلاً به او آموخته اید، در عمل نشان داده است. وظیف شما این است، هنگامی که متوجه اعمال غرورآمیز فرزندتان می شوید شادی خود را از او مخفی نکنید و بگذارید او احساس شعف شما را درک کند. مسلم بدانید او با دیدن احساس رضایت شما، رفتارها و ارزش های والای انسانی را در خود پرورش خواهد داد و خود نیز از عملش راضی و سربلند خواهد بود.

سه شنبه 5/1/1393 - 11:7
اعتیاد و سیگار

همسفر مرگ

بروز و شیوع ناهنجاریهای اجتماعی در میان جوانان ادامه دارد و این در حالی است که مصرف داروهای روان گردان ابعاد تازه تری یافته است.

با کاهش قیمت این قرص ها از 10 هزار تومان به 300 تومان، جوانان زیادی برای رهایی از قیدهای ذهنی و باورهای رسمی جامعه به مصرف این قرص ها تمایل پیدا کرده اند. آنها «اکس» مصرف می کنند تا شاد شوند و نیروی مضاعف پیدا کنند، اما بعد از مدتی گرفتار اختلال های روحی، روانی و جسمی عمده ای می شوند که به مراتب خطرناک تر از عواقب مصرف مخدر هایی نظیر تریاک و هروئین است.

قرص اکس تسی (Ecstasy) اگرچه به معنای لذت یا شادی عمیق است اما بعد از چندین بار مصرف منجر به افسردگی و کاهش هیجانات لذت بخش در فرد می شود و از این رو مصرف آن از دهه هشتاد در اروپا غیرقانونی و ممنوع اعلام شده است. قرص شادی آور که مخفف متلین دیوکسی متافتامین است نخستین بار در سال 1914 توسط شرکت داروسازی «مرگ» در آلمان ساخته شد و به ثبت رسید. هم اکنون مصرف این قرصها در کشورهای امریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان شیوع بیشتری دارد و مصرف آن در ایران نیز با پاین آمدن قیمت آن، روند رو به رشدی در میان جوانان رده سنی 16 تا 30 سالگی یافته است. دکتر ارسلان ضرابی، روانپزشک، با اشاره به اینکه اثرات روحی – روانی این قرصها در طول زمان به مراتب شدیدتر از اثرات جسمانی آن است، تأکید می کند: «مصرف این قرصها در کوتاه مدت اختلالات جسمی چندانی که فرد با افراد عادی متمایز کند، ندارد. مسمومیت ناشی از مصرف که ممکن است کشنده هم باشد، افسردگی، اضطراب های مزمن، تخریب کبدی و کلیوی، تأثیرات جسمانی آن است و البته تحریکات روانی بعدی بسیاری شدیدتری دارد. کارهای جنایی و خشونت شدید، از جمله نشانه های بروز و حالات روانی آن است. از همه بدتر تأثیری  است که بر روابط جنسی می گذارد. افراد پس از مصرف، شرم و حیای ایجاد رابطه جنسی را از دست می دهند و به شهوت رانی کشیده می شوند».

دکتر ضرابی معتقد است است: « در ایران بیشتر تکیه بر اثرات جسمانی آن است، در حالی که باید بر اثرات روحی – روانی آن تأکید شود. چرا که فرد از لحاظ روانی به شدت وابسته به حفظ حالات پس از مصرف می شود».

اکس تسی دارای خاصیت انرژی زایی شدید است. البته این انرژی، کاملاً کاذب و غیرطبیعی است و اگرچه فرد پس از مصرف، بسیار اکتیو، شاد و هوشیار می شود و حرکات او سریع و به نحوی غیرمعمول در می آید، اما این حالات پس از آن که ساعت تأثیرگذاری دارو به پایان رسید، به شدت افول کرده و وضعیت فرد مصرف کننده تا مصرف مجدد قرص در وضعیتی آشفته باقی می ماند. دکتر سعید صفاتیان، مدیرکل امور درمانی و بازپروری ستاد مبارزه با مواد مخدر در توضیح چنین حالاتی می گوید: «عوارض جسمانی مصرف اکس تسی به طور طبیعی، از بین رفتن نیاز خوردن و خوابیدن، تهوع، تب، لرز، تعریق، توهم شنوایی و بینایی و از همه بدتر عدم تشخیص فاصله است. به طوری ساختمان 10 متری را یک متر تصور می کند و خود را از آن فاصله به پایین پرت می کند و یا در حین رانندگی، فاصله چند متری با خودرو جلویی را یک متر می بنید و این خود موجب تصادفات مرگبار می شود».

وی در ادامه می افزاید: «حالات روحی – روانی پس از مصرف نیز شامل افسردگی، تحریک پذیری، آشفتگی و عدم آگاهی به مکان و زمان و واکنش به اطراف می شود. این واکنش بخصوص در محیط های کاری نسبت به اطرافیان بسیار خطرناک است».

اگرچه گرایش به مصرف اکس تسی در میان جوان تحت عنوان ارضای حس کنجکاوی و ماجراجویی و یابه دنبال راهی برای کاهش هیجانات و اضطرابهای حاصل از زندگی ماشینی تفسیر شده است ولی صرفاً چنین دلایلی، گرایش روبه رشد جوانان، به مصرف این قرص را توجیه نمی کند.

اگر در میان محافل علمی درمانی سخت از این است که خانواده ها و در نهایت جامعه است که می بایست عوارض ناشی از مصرف این مواد را بر دوش کشند، ولی گرایش جوانان به مصرف این مواد، معلول یک علت است و حال باید به دنبال علت بود. شاید به تعبیری بتوان گفت که خانواده و جامعه خود علت و مسبب ظهور چنین پدیده ای در میان جوانان هستند.

دکتر حسین تنهایی، جامعه شناس و استاد دانشگاه با تأکید به اینکه جامعه، علت اصلی بروز چنین گرایشی است، معتقد است: «در یک جامعه، ساختارها و نیازها در هم تنیده شده است. به عبارتی ساختارها و نیازها در هم تنیده شده است. به عبارتی ساختارهای جامعه باید برای رفع نیازهای افراد آن شکل گیرند و بنا شوند. جوان امروزی به دنبال شادی و نشاط است. نیاز اصلی او همین است. خنده و شادی اساس رشد جسم یک روح سالم است. یک جوان می خواهد آن را به دست آورد. حال بستگی دارد در آن فرهنگی که زندگی می کند، چه چیز در دسترسی برای جبران شادی و هیجاناتش پیدا کند. در جوامع جهان سوم، شاید ارزان ترین وسایل ممکن برای لحظاتی خوش بودن، مصرف قرصهای شادی آور باشد».

وی در ادامه، مصرف این قرصها را با سرکوفتگی نیازهای اصلی جوانان مرتبط می داند و می گوید: «هنگامی که نیاز اصلی جوان امروزی یعنی شادبودن، سرکوب شود، نیازهای کاذب جلوه می کنند و لذا جوان برای رفع نیازهای کاذب خود، گرایش به مصرف هر گونه موادی را پیدا می کند. باید پرسید در جامعه ما کدام نهاد برای رسیدگی به هیجانات و شادیهای انباشته شده در جوانان تأسیس شده است؟ یا کدام کلوپ موسیقی در جامعه ما شکل گرفته تا برای تخلیه هیجانات و احساسات فزاینده جوانان فعالیت کند؟ لذا در اثر همین کمبودهاست که موسیقی در بازار آزاد شکل می گیرد. چرا باید نسل جدید را نسل عصیانگر و ضد اجتماع بخوانیم. آنها نیز با تعاریف خاص خود زندگی می کنند. نیازها و خواسته هایی که مختص به نسل جدید است. این وظیفه جامعه و نهادهای ذیربط آن است که به رفع آن نیازها که اصلی ترین آنها، شادی و نشاط در زندگی است، پاسخگو باشد».

شادی به معنای ایجاد انگیزه و نشاط، خاص یک جامعه نیست. تحقیقات نشان می دهد شاد بودن به عنوان یک شاخص اصلی، باعث افزایش کارایی جامعه می شود. محیط های بسته و خشک در دنیای امروز دیگر پاسخگوی نیاز به شادی و لذت در جوانان نمی تواند باشد. برای بروز شادی باید عوامل آن مهیا باشد. اغلب کشورها کوشش می کند که اگر نمی توانند همه عناصر لازم را برای بروز شادی فراهم کنند، لااقل ابتکارهایی برای سوق دادن جامعه، به سمت شاد زیستن انجام دهند. از به راه انداختن کارناوال های جمعی گرفته تا اجرای موسیقی شادی بخش در ملأعام، همگی از موارد ایجاد زمینه های شادی در جامعه است. جوان جامعه ما نیز به دنبال چنان شادیها و هیجاناتی است. اگر او امروز نمی تواند این سر خوشی را به طریق صحیح از درون ساختارهای جامعه بیابد، برای جبران آن به سراغ مصرف قرصهایی می رود که دیگر ننگ خماری ندارند. او تنها، فردی پر انرژی و با نشاط است که پس از هربار مصرف قرص، خود را بیشتر به آغوش مرگ می سپارد. به نظر می رسد، جامعه ما نیز، باید بنا به نیازهای اصلی جوانانش که همان تخلیه هیجانات و احساسات است، با مهیا کردن بسترهای اجتماعی و فرهنگی، زمینه شادی در جامعه فراهم کرده و آن را به یک فرهنگ عمومی تبدیل کند تا بتواند از گرایش جوانان به مصرف قرصهای شادی آور برای لحظاتی محدود خوش بودن، جلوگیری کند.

دکتر ضرابی، عامل اعتیاد وراثتی را در زمینه گرایش جوانان به مصرف قرصهای اکس تسی، بسیار ضعیف می داند و بر این باور است که: «اگر چه در زمینه هایی دیده شده است که افرادی، به صورت ژنتیکی دارای زمینه گرایش به اعتیاد هستند، ولی عامل مصرف قرصهای روان گردان در جوانان بیشتر به محیط خانواده بر می گردد. زمینه های اختلال خانوادگی و عدم الگوهای مناسب رفتاری در گرایش جوانان به این قرصها می تواند مؤثر باشد. نکته این جاست که در خیی از موارد، اگر جوانی دست به مصرف قرص اکسی تسی می زند اولین گرایش او نیست. بلکه از قبل مواد دیگری مصرف می کرده است و بسیاری از اوقات هم، مصرف این قرص با مصرف مواد دیگر همراه است».

دکتر صفاتیان نیز، علت استفاده جوانان ایرانی از این قرصها را علاوه بر عوامل فردی مانند: ترک تحصیل و عدم اعتماد به نفس و عوامل اجتماعی چون: ضعف قوانین، وجود بازارهای غیرقانونی، کمبود فعالیتهای جایگزین، عوامل محیطی را نیز ذکر می کند و می گوید: «از همه مهمتر، عوامل محیطی است که شامل غفلت خانواده از فرزندان و عدم آگاهی آنان نسبت به مصرف این قرصهاست. چرا که اغلب پدر و مادران فکر می کنند اعتیاد با حالاتی چون خمودگی، سیاهی دور چشم و خواب آلودگی همراه است در حالی که شادی و نشاط بیش از حد جوانان نیز می تواند زنگ خطری برای آنان باشد».

بالا بردن سطح آگاهی جوانان و خانواده ها در مورد خسارات زیانبار مصرف این قرصها، در زمره اول وظیفه نهادهای دولتی و غیردولتی ذیربط به شمار می آید. این وظیفه رسانه های گروهی است تا با آموزش همگانی خانواده ها، آنان را نسبت به مشاهده عدم تعادل روانی در جوانان نظیر افسردگی، خستگی و اضطراب حساس کنند و علایم هشدار دهنده ای را به خانواده ها نشان دهند.

به قول فروغ: اقدامی لازم است تا کسی باور کند، باغچه دارد می میرد، که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است، که

ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود...

منبع: ایران – 6/12/82



سه شنبه 5/1/1393 - 11:7
كودك

مالکیت و مشارکت

 

چگونه کودکان را تشویق کنیم که وسایلشان را در اختیار دیگران قرار دهند؟

کودکان خردسال دو تا سه سال در ابتدای مسیر درک احساس استقلال از مادر هستند. لغات" من " و " مال من "، از این گروه سنی زیاد شنیده می شود، که به ما می فهماند آنها نه تنها خود را به عنوان یک فرد مجزا، بلکه صاحب دارایی های مجزا می شناسند. کودک برای اینکه بتواند سخاوتمند باشد، باید مفهوم مالکیت را کاملاً درک کند.

مالکیت بدین معنی که او می تواند مالک شیئی باشد، آن را به دیگران قرض دهد و سپس حق دارد آن را پس بگیرد.

درک کامل این مفهوم، به زمان زیادی نیاز دارد و اغلب تا سال های پیش دبستانی طول می کشد. تقریباً فقط نیمی از کودکن 3 ساله وسایلشان را، آن هم برای مدت کوتاهی، در اختیار دیگران قرار می دهند.

بزرگسالان اغلب می خواهند حس سخاوتمندی در کودک، به سرعت پرورش یابد و غالباً پیش از آمادگی کامل کودک، او را برای تقسیم اموالش تحت فشار می گذارند. اما کودک تا زمانی که مفهوم مالکیت را درک نکند، نمی تواند مفهوم مشارکت در اموال را بفهمد؛ حتی کودکانی که در ابتدای درک مفهوم مالکیت قرار دارند، اغلب هنوز با تقسیم اموالشال مشکل دارند.

کودکان خردسال، خودپسند نیز هستند. بنابر این نمی توانند احساس دیگران را درک کرده، نیازهایشان را به حساب آورند. یک کودک خردسال فکر می کند که همه می دانند او چه می خواهد و اگر دیگران آنچه را که می خواهد از وی دریغ کنند، عصبانی و دلسرد می شود. برای مثال اگر کودک دو یا سه ساله ماشینی داشته باشد، فکر می کند که همه می دانند که او ماشین خود را می خواهد و نمی تواند درک کند که ممکن است کس دیگری هم آن را بخواهد، پس برای او تحویل ماشین به دیگری کار دشواری است.

اگر کودکان دایماً در موقعیتی قرار بگیرند که مجبور باشند یک اسباب بازی را قبل از اتمام بازی شان تحویل دهند، یاد گیری تقسیم اموال برای آنها زمان بیشتری می گیرد، چرا برای نگاه داشتن اسباب بازی نزاع می کنند.

بازی کودک، کار اوست و برای او اهمیت دارد. برای مثال، وقتی کودکی با یک ماشین آتش نشانی بازی می کند، واقعاً درگیر خاموش کردن آتش می شود. وقتی در همان حال، بزرگتری از کودک بخواهد که به دلیل تمام شدن نوبتش، اسباب بازی را به کس دیگری بدهد، کودک عصبانی و دلسرد می شود. این حالت ظاهراً خنده دار است اما خود ما، اگر در حین انجام کار روزانه، دایماً مزاحممان شوند، تا چه عصبانی می شویم؟ تصور کنید در فروشگاه مجبورید به شکل نوبتی از سبد خرید استفاده کنید. اگر درست وسط خرید، فروشنده بگوید:" متاسفانه باید سبد را به مشتری دیگری بدهید. پول خریدهایتان را بپردازید و منتظر نوبت بعدی باشید." مطمئناً ناراحت می شوید.

بنابراین، اگر در کار کودک وقفه ایجاد کنیم، عزت نفس او را خدشه دار کرده ایم، چون احساس می کند که او را درک نمی کنیم. ضمناً احساس می کند که کارش هیچ ارزشی ندارد و خواست دیگران، مهمتر از خواست اوست. علاوه بر این، با ایجاد وقفه مدام در کار کودکان، کم توجهی را به آنها می آموزیم و کودک یاد نمی گیرد در کارش دقیق باشد.

باید کودکی را که منتظر اسباب بازی یا نوبتش است، درک و حمایت کنیم. از آنجا که انتظار کشیدن، کار دشواری است، می توانیم به کودک کمک کنیم در این مدت، فعالیت های دیگری داشته باشد و به او اطمینان دهیم که به محض اتمام کار و یا نوبت دیگری، اسباب بازی به وی باز گردانده می شود. بدین ترتیب او نیز پس از اتمام کارش با اسباب بازی، آن را راحت تر به دیگری واگذار می کند.

ما با تحت فشار گذاشتن کودکان، برای واگذاری وسایلشان به دیگران، نمی توانیم از آنها افراد سخاوتمندی بسازیم؛ اگر چنین کاری بکنیم وقتی همراه کودک نباشیم، او دیگر اموالش را واگذار نخواهد کرد. حتی با تشویق و تنبیه نیز نمی توانیم سخاوت را به وی آموزش دهیم، چون در این صورت کودک فقط برای دریافت پاداش، دوری از تنبیه و یا بسته به شرایط موجود، سخاوتمند خواهد بود.

یک مسئله مهم دیگر، داشتن اسباب بازی های خاص در خانه است: اسباب بازی هایی که کودک مجبور نباشد آنها را با دیگران تقسیم کند، مثل ما بزرگترها که بعضی از وسایل خودمان را به دیگران قرض نمی دهیم. بگذارید فرزندتان اسباب بازیهایی را که مایل است در اختیار دیگران قرار دهد، خودش انتخاب کند. بچه های 2 تا3 ساله، چندان رغبت ندارند که وسایلشان را، به خصوص به مدت طولانی در اختیار دیگران قرار دهند. برای حمایت از حق فرزندتان در مورد وسایلش، می توانید جعبه ای تهیه کنید و اسباب بازیهای منتخب را برای واگذاری به دیگران در آن بگذارید. اگر تا زمان چهار یا پنج ساله شدن کودک به حس مالکیت وی احترام بگذارید و شرایط او را درک کنید، مطمئناً کودک سخاوتمندی را پرورش خواهید داد.

در ضمن، مادری که از کودک خود مراقبت می کند باید بداند که تقسیم عواطف و حس مادری او با کودکان دیگر، تا چه حدی برای فرزندش مشکل ساز است. این موضوع غالباً موجب ایجاد مشکلات رفتاری می شود.

وقتی کودکی یاد نگرفته تا اسباب بازی اش را با دیگران تقسیم کند، چطور می تواند در عواطف مادرش خود را با دیگران شریک بداند.

به عنوان مثال، در بعضی افراد، نحوه ابراز محبت به فرزندان بستگان و آشنایانشان، به گونه ای متفاوت از آن نوعی است که به فرزند خود ابراز می دارند ( شاید به این دلیل که کمتر آنها را می بینند و یا این روش ابراز محبت را نوعی تکریم و احترام به والدین آن کودکان تلقی می کنند). اگر فرزندان خود این افراد، شاهد این وضعیت دوگانه درنحوه ی ابراز عواطف از جانب پدر و مادرشان، نسبت به خود و دیگر کودکان باشند، طبعاً این تفاوت را ناشی از بی مهری والدینشان نسبت به خود، تلقی خواهند نمود و مشکلات رفتاری از قبیل کج خلقی، افسردگی، انزوا، لوس شدن و یا ناسازگاری با سایر کودکان و ... را بروز خواهند داد.

کودک باید مطمئن شود که برای والدینشان خاص است، لذا وقتی تنها هستند، پدر و مادر می توانند با تنظیم فعالیتهایی، این واقعیت را به او ثابت کنند.

برای ارتقاء درک کودک از مفهوم مالکیت، یعنی حق داشتن یک شیء، فعالیت هایی تنظیم کنید که عملاً تقسیم وسایل را به نمایش بگذارد. برای مثال کودکان را دور میز، روبروی هم بنشانید و در وسط میز کلاژ درست کنید. با این روش آنها فضای شخصی خودشان را دارند، اما تقسیم ابراز در وسط میز صورت می گیرد. بدین ترتیب، کودکان برای کار در پروژه های گروهی آماده می شوند. والدین در خانه و یا مسئولین در پیش دبستانها و دبستانها، می توانند این نوع فعالیت ها را تنظیم کنند.

فعالیت های گروهی کوچک، بهترین راه برای پیشبرد حس سخاوتمندی و همکاری در بازی است. برای مثال اگر کودکی به بازی با ماشین یا اتوبوس علاقمند است، آنها را با اتوبوس به کتابخانه ببرید و برایشان کتابهایی در همین زمینه بخوانید. یک جعبه بزرگ به کودکان بدهید تا با آن اتوبوس ساخته و آن را برانند. به آنها کمک کنید تا نقش راننده، فروشنده بلیت و یا مسافران اتوبوس را بازی کنند.

پیشنهادها در زمینه پیشرفت. سخاوتمندی و همکاری و مشارکت در بازی، نامحدود و سرشار از جذابیت است. در کودکانتان دقیق شوید، علائق آنها را بشناسید و متناسب با علایقشان، فعالیت هایی را طرح ریزی کنید. همچنین می توانیم با فرض دادن اموالمان به دیگران، به سخاوتمند شدن کودکانمان کمک کنیم. ما برای فرزندانمان الگوهای بسیار مهمی هستیم. اما باز هم باید به خاطر داشت باشیم که کودک قبل از اینکه بتواند اموالش را تقسیم کند، باید مفهوم مالکیت را درک کند.

سه شنبه 5/1/1393 - 11:7
كودك

خانواده های صمیمی و فرزندان با نشاط

امروزه خانواده ها زیر فشار روحی شدیدی قرار دارند. به نظر می رسد که همه، از پدر گرفته تا مادر و حتی بچه ها سرگرم برنامه های پرتکاپوی خودند. در یک دنیای ایده آل، پدربزرگ ها، مادربزرگ ها، عمه ها، عموها و تمام اعضای خانواده گسترده باید چنان به هم نزدیک باشند که دست یاری به سوی هم دراز کنند. ولی متأسفانه خویشاوندان اغلب دور از یکدیگر به سر می برند و از این روی، افراد خانواده ناچار می شوند خود گره از مشکلاتشان بگشایند و همین کارهای طاقت فرسای پدران و مادران و تأمین ضروریات خانوادگی باعث می شود که آنان از فشار روحی رنج ببرند. بی تردید روند دلازار زندگی روزانه، عرصه را بر آدمی تنگ می کند، ولی با همه این ها، هنگامی که پای صحبت پدران و مادران می نشینیم، یک چیز آشکار می شود و آن این است که عشق و علاقه ایشان به فرزندانشان هم چنان پابرجاست.

در واقع گویا فشار روحی، تمایل والدین را به این امر افزون تر ساخته است یعنی اینان باید یقین حاصل کنند که رشد بچه هایشان با خشنودی، تندرستی و ایمنی توأم است.

چیزی که بچه ها بیش تر بدان احتیاج دارند، داشتن خانواده ای مهرآمیز و منسجم است. دوران کودکی، چنان زود و تند می گذرد که ما چیزی از آن درنمی یابیم. باید آن سال ها را برای بچه هایمان سحرآمیز و ایمن کنیم. والدینی که دسترسی به ان ها واقعاً امکان پذیر است، برای آینده خود و نیز بچه هایشان سرمایه گذاری می کنند. لازم است هر عضوی از خانواده، خویشتن را در زمره گروهی حس کند که در جهت صمیمیت و حمایت از خانواده گام برمی دارد.

کودک از ابتدای تولد باید بداند که حالت استثنایی دارد. هر بار که لبخند می زند پیام مهمی به این مضمون به وی می رسد: تو اهمیت داری بدین ترتیب حتی در این دوره خردسالی، شالوده اعتماد به نفس کودک ریخته می شود.

در ساعات ویژه ای از روز برای کودک آواز سردهید، او را برقصانید، برایش کتاب بخوانید و در ضمن به چهره و تنش بنگرید. وی به شما متکی شده، به آغوشتان می چسبد. صورتش می درخشد، متبسم می شود و چهره اش آرام می گردد. بدین ترتیب حس مهم بودن در او شدت می یابد. ولی به یاد داشته باشید که هر چند عشق، ارزنده ترین موهبتی است که به فرزندانتان ارزانی می دارید، باید بدانید که نظم و ترتیب دومین هدیه است. انضباط جنبه تنبیه ندارد، بلکه به بچه می آموزد که کجا و چگونه جلوی خود را بگیرد. بدانید که بچه نامنظم، دوست داشتنی نیست.

هم زمان با رشد کودکان، شما می توانید صمیمیت و ایمنی خانوادگی را به این طریق حفظ کنید که اطمینان یابید همه در تمامی امور خانوادگی، همچون کسب تجارب، تهیه غذا، گردش دسته جمعی و حتی امور جاری مربوط به خانواده نقش دارند. آن ها ممکن است نق بزنند و غرغر کنند، اما بچه هایی که در خانه مسئول برخی کارهای روزمره اند، دوست دارند از این لحاظ نقش حساسی داشته باشند تا حس ارزش و اعتبارشان را تقویت کنند.

هفته ای یک بار باید همه اعضای خانواده دور هم جمع شوند تا درباره مسائل مختلف امور روزمره، اوقات غذا، برنامه ها و غیره بحث کنند و از این رهگذر، برای همگان امکان صحبت، گوش دادن و به توافق رسیدن فراهم شود. این گونه موارد، کلاً به کار جمعی برمی گردد.

هم چنین شما و همسرتان باید دست کم هفته ای یک ساعت را تک به تک به هر کدام از بچه هایتان اختصاص دهید. وقتی بچه ای هر هفته تنها در کنار پدر یا مادرش می ماند، به راستی حالت استثنایی برایش پدید می آید. زمانی که صرف انجام کار مشترکی می شود، واقعاً با ارزش است. سراسر هفته راجع به تعطیلات آخر هفته سخن بگویید. به فرزندتان بگویید: یادت باشد که تعطیلات آخر این هفته با هم خواهیم بود. فکر کن چه باید بکنیم. من بی صبرانه منتظرم.

تمام این فعالیت ها و کارهای روزانه، فرصت های یاند که نه تنها حس عزت نفس و انعطاف پذیری را برای کودکتان فراهم می سازند، بلکه به او می فهمانند که جزئی از خانواده ای است که پای بندش می باشد- کانون مستحکمی که سرانجام باید روزی از آن به درآید و به طرز موفقیت آمیزی با دنیای پیرامون خویش روبه رو گردد.

سه شنبه 5/1/1393 - 11:7
كودك

آموزش نظم به كودكان

 

 

 

 

  

 

آیا به نظر شما تحقیر كردن فرزندتان هنگامی كه در رستوران مشغول غذا خوردن هستید و همگی صدایتان را می شنوند، كار درستی است؟ از همه بدتر، وقتی كه به خاطر كار بد كودكتان او را در انظار همگان تنبیه می كنید دیگران چه قضاوتی خواهند كرد؟

كودكان نافرمانی خواهند كرد، بی ادبی می كنند، جیغ می كشند، دیگران را می زنند و گاهی اوقات هم دروغ می گویند و البته همیشه این كارها را در خلوت خانه انجام نمی دهند.تنبیه كردن فرزندتان در مقابل دید همگان در حقیقت مبارزه طلبی است. به عنوان مثال و برای شروع كار، هیچ كس نمی خواهد كه فكر كند فرزندش مستبد و خودرأی، بدرفتار و موذی است. همچنین هیچ پدر و مادری قصد ناراحت كردن فرزندشان را جلوی دیگران ندارد.

با كمك كارشناسان به بدرفتاری های كودكان كه ممكن است در هر كجا و در هر زمانی اتفاق افتد، می پردازیم. اگر بعضی از مسائل به عصبانیت كودكان در خانه منتهی شود مشكلی نیست، ولی گاهی اوقات رفتار بد آنها در حضور دیگران باعث به وجود آمدن درگیری می شود.

۱- امروز، جشن تولد ۶ سالگی پسرتان است. وقتی مادر بزرگش مشتاقانه به او كه در حال باز كردن هدیه اش است، نگاه می كند، او با ناراحتی تمام، شلوار گرمكنی را كه او برایش خریده، به یك گوشه پرت می كند و می پرسد كه چیز دیگری نیست؟ در این هنگام مادر بزرگ، نیز ناراحت و افسرده به نظر می رسد. آیا مادر بزرگ واقعاً غمگین شده یا فقط كمی ناراحت است؟ احتمالاً كمی دلخور شده. شما نباید در این موقعیت زود قضاوت كنید. فرزند ۶ ساله تان صرفاً از روی سادگی و صداقتش این كار را كرده، چون اگر كمی سیاست به خرج می داد، احساسش را این گونه نشان نمی داد. اگر مادر بزرگ منتظر قدردانی و تشكر او بود، در حقیقت ممكن است انتظار او غیرمنطقی باشد. در این شرایط هرگز كودكتان را به خاطر رفتار بدش سرزنش نكنید. به او یاد دهید كه احساسات دیگران را نیز درك كند، حتی اگر برخلاف میلش باشد. در آن لحظه فقط تذكر كوچك كافی است، ولی بعداً، وقتی كه همه مهمانان رفتند، با او برخورد جدی تری داشته باشید. او را كنار مادر بزرگش بنشانید و با همان عكس العمل او، هدیه ای را باز كنید، سپس بپرسید كه آیا به نظر تو این كار درست است؟

۲- شما همراه دختر ۳ساله تان مشغول خرید از فروشگاهی هستید. او می خواهد كه به مغازه اسباب بازی فروشی بروید و اصرار می كند كه یك اسباب بازی گران قیمت برایش بخرید. وقتی كه شما پاسخ منفی می دهید، او با عصبانیت تمام دست شما را رها می كند.

تحمل كردن چنین كودكی در فروشگاه اسباب بازی همانند راه رفتن در میدان مین است یعنی منتظر یك انفجار بودن. به نظر كارشناسان:«پیشگیری كلید راه است

قبل از این كه به بازار بروید با او در مورد خرید كردن صحبت كنید، بنابراین می داند كه شما چه انتظاری از او دارید. به او بگویید: «ما به بازار می رویم و در آن جا فروشگاه اسباب بازی نیز هست. ما، امروز می توانیم به آن جا برویم ولی برایت چیزی نمی خریم

ولی چنانچه، اگر شما چنین پیش بینی و آینده نگری نكردید و فرزندتان نیز در بازار خواسته های آن چنانی داشت تكلیف چیست؟ فرزندتان را از مغازه بیرون آورید حتی اگر لگد می زد و فریاد می كشید و تا آن جا كه ممكن است با رفتار متقابل و منطقی او را آرام كنید. صحبت ها و تنبیه كردن را به حداقل برسانید. چون او در هر حال صدای شما را نمی شنود. پس از این كه آرام شد به او چنین چیزهایی بگوئید: «این كار تو برای هر دوی ما بد است. پس بگذار اكنون هر دوتایمان از خرید لذت ببریم

۳- شما به عنوان مربی مهد كودك، بچه ها را به یك جشن تولد می برید و فرزندتان برای دیگران احساس بزرگی و رئیس بودن می كند.

ابتدا، از او بپرسید آیا این رفتار عادی است. اگر غیرعادی است، ببینید كه آیا او گرسنه، خسته و یا بیمار و یا هر چیز دیگری كه باعث بروز چنین رفتاری می شود، است، اگر قبلاً هم چنین رفتاری را از او دیده اید با حركاتش مخالفت كنید. در این موقعیت، از بهترین مربی كودكتان كه ممكن است در این جشن باشد، كمك بگیرید. اگر شما دخالت نكنید، او از بچه های دیگر یاد می گیرد كه نمی تواند آنها را كنترل كند. كودكان به او توجهی نمی كنند و آنها با بچه هایی كه او برایشان قلدری می كرد، بازی می كنند.

۴- كودك۴ ساله شما برای نهار می خواهد ساندویچ بخورد. شما«نه» می گویید. او مقابل ساندویچ فروشی جیغ و داد كرده و شما را می زند.

برای این كار دو راه وجود دارد. اول این كه در میان راه به طور جدی به او بگوئید كه نظر من عوض نمی شود، سپس او را از محل دور كنید.

كمترین كاری كه در این مواقع می توانید انجام دهید آن است كه برای او زمان محرومیت در نظر بگیرید، او را به آرامی از آن جا دور كنید و بگویید وقتی به خانه رسیدیم در مورد این موضوع با هم صحبت می كنیم. در خانه نیز به او بگویید: «چون داد و بیداد كردی و مرا زدی، حق دیدن تلویزیون یا بازی با وسایلت را نداری.» سپس وسایلی را كه او واقعاً به آنها علاقه دارد و از بازی كردن با آنها لذت می برد را از دسترسش دور كنید. راه دوم: استفاده از شوخی بی مزه است. چیزهایی از این قبیل بگویید. می بینیم كه ناراحتی، ولی ما باز هم به رستوران نمی رویم. گفتن چنین جملاتی كمك می كند تا خود را كنترل كنید.

به عقیده كارشناسان نادیده گرفتن بعضی از عصبانیت های شدید كودكان، كار خوبی است، زیرا در این مواقع با فریاد كشیدن كودكان هیچ چیز، غیر از پرده گوش آنها صدمه نمی بیند. پس بهتر است كه در این موقعیت سكوت كرده و او را در دفعات بعد تنبیه كنید.

۵- شما همراه كودك ۵ ساله تان به پارك می روید. هنگامی كه دختر بچه كوچكتری از تاپ پایین نمی آید تا فرزند شما سوار شود، او به دختر بچه ناسزا می گوید و او را احمق خطاب می كند.

با او به آرامی صحبت كنید و با تن صدایی كه زیاد خشمگین نیز نباشد بگویید: حرف های تو باعث ناراحتی دیگران می شود. چیزهایی شبیه به این بگوئید: این كلمات معنای بدی دارند و اجازه نداری كه از این كلمات زشت استفاده كنی و بر روی زشت بودن معنای كلمات تأكید كنید. فرزندتان نیز متوجه می شود كه كلماتی را كه بر زبان می آورده بسیار آزاردهنده هستند.

۶- كودك ۲ ساله شما انحصارطلب است و لگوهایش را خیلی دوست دارد. هر جا كه كودكان با لگوهایشان بازی می كنند، او آنها را به طرف دیگری هل می دهد و احساس مالكیت همه چیز را می كند. خیلی به او سخت نگیرید، كودكتان دقیقاً رفتار عادی یك كودك نوپا را از خود بروز می دهد، رفتاری كه بدون شك هر مادری در این سن شاهد آن است.

معمولاً كودكان نوپا یاد می گیرند كه چطور در وسایل یكدیگر شریك شوند. بدون كوچكترین واكنشی به آرامی به فرزندتان بگوئید یا با دیگران خوب و بدون هیچ مشكلی بازی كند یا این كه خود را با وسیله دیگری غیر از لگوها سرگرم كند. از درگیری جلوگیری كرده و سعی كنید كه در دفعات بعد دو سری از این لگوها را برای بازی داشته باشید.

اگرچه به نظر می رسد كه تقسیم كردن وسایل، كار خوبی است، ولی منتظر معجزه نباشید. چون حتی كودكان ۵-۴ ساله هم برای رسیدن به اهدافشان به وسایل یكدیگر چنگ می زنند.

۷- شما برای صرف شام همراه تمام اقوام به رستوران رفته اید. دختر ۶ ساله شما با غذایش بازی می كند و آن را به این طرف و آن طرف پرت می كند. به نظر می رسد كه همراهانتان از كار او ناراحت شده اند. او كارهایی را كه كودكان در این سن یا به علت خستگی و یا عدم توجه دیگران انجام می دهند، مرتكب می شود. در این موقع باید چه كار كرد؟ با جدیت بگوئید كه الان زمان غذا خوردن است نه بازی با آن. در همین زمان، او را با صحبت كردن سرگرم كرده یا كاری كه او را مشغول می كند، انجام دهید، مانند شمارش افرادی كه در رستوران لباس قرمز پوشیده اند. همچنین می توانید تعدادی مداد شمعی یا وسیله بازی كوچكی كه او را سرگرم می كند، همراه خود به رستوران بیاورید. بدین ترتیب فرزندتان با احساس راحتی بیشتری بر سر میز می نشیند و احتمالاً كمتر به فكر آزار و اذیت دیگران می افتد. اگر این روش ها مؤثر نبود به او گوشزد كرده كه اگر كارهایش را ادامه دهد او را از سر میز بلند كرده و به جای دیگری می برید و همزمان محرومیت برای او در نظر می گیرید و به رفتار همراهانتان زیاد توجه نكنید.

* قبل از این كه از كوره در روید، چه كارهایی باید كرد؟

* ممكن است كودكان در هر جا و هر وقتی رفتار بدی را از خود نشان دهند، اما ما چگونه می توانیم حداقل واكنشی را در انظار عمومی داشته باشیم.

* زمان غذا خوردن و خوابیدن كودكان با دیدن بدرفتاری آنها زود عصبانی نشوید. مانند این كه وقتی شما خسته و گرسنه هستید در مطب دكتر انتظار زیادی بكشید یا كار سریعی را مجبور باشید كه انجام دهید. این مسأله درست در مورد فرزندتان نیز صادق است.

* وسایل مورد نیاز كودك را همراه داشته باشید. شما هرگز نمی توانید پیش بینی كنید كه كجا و چه وقت فرزندتان خسته، گرسنه و یا عصبی است. مقداری خوراكی، كتاب و اسباب بازی، حتی وسیله راحتی مانند پتو را در ساك كودك یا ماشین قرار دهید.

* كودكتان را از جایی كه می خواهید ببرید، آگاه سازید. به او بگویید كه كجا می رویم، چه كسانی آنجا هستند و همچنین انتظار دارید كه او چه رفتاری داشته باشد.

ترجمه: رزیتا شاهرخ

سه شنبه 5/1/1393 - 11:6
بهداشت روانی

شناخت موانعی که در برنامه ریزی وجود دارد

 

جهت تنظیم یک برنامه زمان بندی مؤثرو کارآمد، شناخت موانع معمول، ضروری است. در اینجا به شرح چند مانع می پردازیم:

 

برنامه ریزی بیش از اندازه

برخی افراد نمی توانند مدت زمان مناسب برای انجام کارها را تخمین بزنند، در نتیجه برای کارهای فراوانی در محدوده زمانی اندکی، برنامه ریزی می کنند و همیشه از زمان تعیین شده عقب هستند. برای اجتناب از چنین مواردی:

زمان مناسب برای انجام هر کار را با دقت تخمین بزنید.

کارهای خود را از لحاظ تقدم و اولویت بررسی کنید. برخی افراد زمان های زیادی را به کارهای کم اهمیت اختصاص می دهند و دیگر زمانی برای کارهای مهم باقی نمی گذارند.

از خود بپرسید" چگونه می توانم در این لحظه، از وقت خود بهترین استفاده را بکنم؟"

 

همیشه و همه جا حاضر و پاسخگو بودن/ عدم توانایی" نه" گفتن

بسیاری از افراد تحت هر شرایطی که باشند، توان" نه" گفتن به دیگران را ندارند و خود را ملزم می نمایند که همه دعوت ها، تقاضاها و... را بپذیرند.

در چنین حالتی، تقدم های خود فرد کنار گذاشته می شود، و اضطراب و استرس ناشی از عدم رسیدگی به آنها فرد را تحت تأثیر قرار می دهد و روند برنامه ریزی را مختل می سازد.

چنین افرادی با شلوغ نمودن ذهن خود دچار خستگی و بی برنامگی می شوند.

به منظور پیشگیری از چنین موقعیتی:

اولویت های خود را برای انجام کارها بطور روزانه، هفتگی و ماهانه مشخص نمائید.

هرگز به دیگران اجازه ندهید که شما را مجبور به انجام کارهای ناخواسته نمایند و وقت شما را از بین ببرند.

این موضوع را باور کنید که راضی نگه داشتن تمامی انسان های دوروبر شما نهایتاً رضایت خود شما را تحت الشعاق قرار می دهد.

بیاموزید که گاه ، بدون آنکه به دیگران توهین کنید، کلمه" نه" را بکار ببرید. بطور مثال در پاسخ به دعوتی دوستانه که مایل به قبول آن نیستید می توانید با قاطعیت بگوئید" من واقعاً علاقه دارم دعوت شما را بپذیرم ولی مجبورم بر روی پروژه ام کار کنم و..." بنابراین، پس از گفتن کلمه" نه" احساس گناه نکنید.

 

تداخل اولویت ها

دسته ای از افراد، فهرست بلند بالایی از کارهای روزانه خود را به ذهن می سپارند ولی در طی روز به دلیل عدم تعیین مناسب اولویت ها دچار سردرگمی و بی نظمی می شوند و گاه آنچنان درگیر کارهای غیرضروری می گردند که اولویت اصلی خود را فراموش می کنند و دائماً دچار استرس می گردند. برای پیشگیری از چنین وضعیتی:

فهرستی از همه کارهایی که نیاز دارید، دوست دارید و باید طی روز انجام دهید تهیه کنید.

مطمئن شوید همه موارد را در ارتباط با خودتان، خانواده، دوستان، محل کار، دانشگاه و... یادداشت کرده اید. اگر این فهرست طولانی شد نگران نشوید و سعی کنید آن را تکمیل کنید سپس با بازبینی مجدد، میزان اهمیت هر یک را مشخص کنید.

از الف برای کارهایی که بیشترین اهمیت را دارند، از ب برای کارهای مهم و ج برای کارهایی که اهمیت کمتری دارند، استفاده کنید. بهتر است قسمت الف را به دو یا سه مورد محدود نمائید تا بتوانید حتماً طبق برنامه پیش روید.

پس از تعیین اولویت ها و تقسیم آنها، باید به فکر اجرای آنها باشید، به خاطر داشته باشید انجام دادن و به اتمام رسانیدن همه موارد در فهرست مذکور مهم نیست بلکه هدف، تکمیل قسمت الف است، انجام چند مورد از قسمت الف، بهتر از چندین مورد از بخش ب و ج است. شاید با خود بگوئید به اتمام رسانیدن چند کار بهتر از یک یا دو کار است، اما به خاطر بسپارید شما کارهای خود را بررسی کرده و بر مبنای اولویت ها تصمیم گرفته اید که بخش الف مهمتر از ب و ج است. اگر بخشی از ب را قبل از الف انجام دهید بدین معناست که شما کارهایی که خودتان مهم تشخیص داده اید، نادیده گرفته اید.

 

تعلل، پشت گوش انداختن

هر انسانی در مواقعی، برای انجام وظایف و یا کارهایی خاص تعلل می نماید. مسئله مهم این است که فرد بداند در چه مواردی و در چه مواقعی و چرا این کار را انجام می دهد و در ازای انجام کار مذکور به چه فعالیتی مشغول می شود.

پس در چنین شرایطی:

علت چنین تعللی را بررسی کنید. توجه داشته باشید که:

بسیاری از چیزها به راحتی به تعویق انداخته می شوند، به این دلیل که، بطور ذاتی از اهمیت و ارزش کمی برخوردارند.

بعضی دیگر به وقت دیگری موکول می شوند به این علت که شما نمی دانید و مطمئن نیستید که چگونه باید آنها را انجام دهید.

بعضی دیگر از کارها به تأخیر انداخته می شوند چون بسیار زیاد با اهمیت هستند و یا خیلی مشکل میباشند و شما نگران شروع آن هستید.

بعضی دیگر از کارها به تأخیرمی افتند چرا که انگیزه ای برای انجام آنها وجود ندارد.

بعضی کارها به تعویق می افتند چرا که شما فردی کمال گرا هستید و برای انجام هر چه بهتر کار، مدام انجام آن را به عقب موکول می کنید و ...

پس از شناسایی علت، موارد و مواقع، اهمیت هر کار را مشخص کنید و در رفع آنها کوشا باشید.

 

ترس از عدم موفقیت

برخی افراد دائماً با خودشان در حال کشمکش و گفتگو هستند و با انتقادهای درونی روحیه خود را تضعیف کرده و ترس از شکست و عدم موفقیت را در خود تشدید می کنند. چنین افرادی مرتب به خود می گویند:" من موفق نمی شوم، من نمی توانم در امتحانات موفق شوم، من آخر راه هستم و...

فکرهای نامعقولی که به صورت سرزنش در ذهن هر انسانی بوجود می آید باعث افزایش بیش ازحد تنش و فشارعصبی می شود. پس اگر در چنین موقعیتی قرار دارید:

توانایی ها و ضعف های خود را شناسایی کنید.

واقع بین باشید و ایده آل های غیر واقعی و دست نیافتنی در ذهن خود ترسیم نکنید.

با استفاده از کتب خاص و یا راهنمایی مشاوران، انگیزه خود را تقویت بخشید.

 

ناامیدی، افسردگی

بطور کلی همه انسان ها در مقطعی از زمان دچار افسردگی و ناامیدی می شوند، علت این مسئله می تواند، تغییرات بیولوژیکی، شکست، سوگ، جدایی و... باشد. این احساسات قسمتی طبیعی انسان تلقی می شود ولی چنانچه طولانی شود و در روند معمول زندگی شخصی و اجتماعی و تحصیلی فرد خللی وارد سازد، نیاز به توجه و رسیدگی بیشتری دارد. پس اگر به واسطه چنین احساساتی در تنظیم برنامه های خود دچار مشکل هستید به نکات ذیل توجه کنید:

علل افسردگی خود را شناسایی کنید. علت افسردگی شما شاید از دست دادن رابطه ای مهم، شکست، عدم توانایی در برقراری ارتباط، انتظارات غیر معمول از خود و دیگران و یا موارد دیگری باشد.

صحبت های شخصی خود را بررسی کرده و آنها را با جملات مثبت و واقع گرایانه جایگزین کنید.

روابط اجتماعی خود را فعال کنید.

از دوستان خود کمک بگیرید.

تغذیه مناسب داشته باشید.

ورزش کنید.

علائق و سرگرمیهای خود را بیدار کنید.

نسبت به توانائیهای خود واقع بین باشید.

از راهنمایی مشاورین خاصی در مراکز مشاوره استفاده نمائید.

مطالب فوق را مرور کنید و ببینید کدامیک از عوامل نامبرده، در برنامه ریزیهای شما مداخله می کند.

سه شنبه 5/1/1393 - 11:3
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته