کنج پستوی خیس از عطر شب بو ها
پشت نقاب غبار آلود خاطره ها
تصویری از درنگ را نقاشی می کنم
مرا تا بیابان بی انتها جنون برد
كسی با نگاهش
مرا تا درندشت دریای خون برد
مرا بازگردان
مرا ای به پایان رسانیده آغاز گردان
باد نوروزی همی در بوستان بت گر شود
تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
در این بهار دل انگیز ، مزرع سینه اتان از سبزه ی محبت ، سبز و خرم باد
یادت همه روز خوشتر از عید کاین منشا شادی جهان است
در این بهار سبز و روح بخش، امیداست:
نظر مهر ربوبیت در دلتان بر دوام
بر بساط عافیت آرام
کارهایتان بر نظام
دولتتان تمام
و روز و نوروزتان فرخنده در ایام باشد.
سبزترین و دلنوازترین تبریکات خود را تقدیم حضورتان می نمایم.
دلتان در نظر حق شادان و جانتان به مهر ازل، نازان باد.
این منم
آن شب زده ی آشفته
از حوالی بی کسی
پناه آورده ام
به حوالی تو…*
کدامین چشمه سمی شد
که آب از آب می ترسد
و حتی ذهن ماهیگیر...
از قلاب می ترسد
گرفته دامن شب را ...
سکوتی آن چنان مبهم
مژه از چشم و چشم از پلک و پلک
از خواب می ترسد..