شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی:
یار با ما بی وفایی می کند * بی گنه از من جدایی می کند
شمع جانم را بکشت آن بی وفا * جای دیگر روشنایی می کند
می کند با خویش خود بیگانگی * با غریبان آشنایی می کند
جو فروش است آن نگار سنگ دل * با من او گندم نمایی می کند
یار من اوباش است و قلاش است ورند * برمن او خود پارسایی می کند
ای مسلمانان به فریادم رسید * کان فلانی بی وفایی می کند
کشتی عمرم شکسته است از غمش * از من مسکین جدایی می کند
آن چه با من می کند اندر زمان * آفت دور سمایی می کند
سعدی شیرین سخن در راه عشق * از لبش بوسی گدایی می کند