• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1449
تعداد نظرات : 521
زمان آخرین مطلب : 4612روز قبل
شخصیت ها و بزرگان

وصیت نامه زیبای حسین پناهی



قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند!

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد!

در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم.
شنبه 27/6/1389 - 13:55
بهداشت روانی
خون آشام ها از کجا آمده اند ؟
قصه از کجا شروع شد؟
افسانه خون آشام‌ها ریشه در سال‌های بسیار دور دارد، ‌می‌گویند این داستان بر می‌گردد به قرن پانزدهم میلادی
سعدی – علیه الرحمه – در گلستان می‌فرماید: «بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده است. هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.» داستان خون آشام‌ها هم مثل همین بنیاد ظلم می‌ماند. چیزی که مادرهای اسلاو، زمانی با آن بچه‌هایشان را می‌ترسانند، بعد از گذشتن از صافی قرن‌ها به موجودی ترسناک و وهم انگیز تبدیل شده است که کمتر نویسنده یا سینماگری می‌تواند از خیرش بگذرد.
لغت ومپایر (vampire) در اصل یک لغت صرب است، با تلفظ ویپیر. در زبان صرب‌ها، وم یعنی دندان و پیر یعنی نوشیدن ومپیر یا برگردان انگلیسی‌اش ومپایر یعنی کسی که با دندان می‌نوشد (واژه دمفیر،‌ Dhampir، که در سینما به عنوان بچه خون آشام به کار می‌رود هم یک لغت آلبانیایی است؛‌ دقیقا با همین ترکیب و همین معنی) حالا «موجودی که با دندان می‌نوشد» چه جور موجودی بوده؟ جوابش برمی‌گردد به افسانه‌های اسلاو که به روایت دایره‌المعارف بریتانیکا،‌ به موجودی خونخوار گفته می‌شود. همین تصور دیگری از این که این موجود، چه جور ماهیتی دارد؟ انسان است یا موجودی دیگر؟ در همین جهان زندگی می‌کند یا از جهان دیگر می‌آید؟ چه شکلی است؟ خون را می‌خورد برای چه منظوری؟ ... جواب سوالاتی از این دست را نمی‌دانیم. حتی مهم هم نیست که بدانیم.
چیزی که مهم است بدانیم، ظهور یک فرمانروای سنگدل در رومانی در قرن پانزدهم (ولاد سوم، معروف به «ولاد به میخ کشنده»)، یک کنتس پولدار دیوانه در مجارستان در قرن شانزدهم (الیزابت بتوری) و دو قاتل زنجیره ای در صربستان در  قرن هجدهم (پیتر پلگوویتز و پل آرنولد) بود که هر کدامشان در زمان خود به عنوان یک خونخوار یا همان ومپایر شهرتی به هم زدند و هر کدام به چهره امروزی خون آشام،‌ چیزی اضافه کردند. مثلا ولاد سوم، چون بیماری پرفوریا (حساسیت به نور) داشت و کم از قصرش بیرون می‌آمد، افسانه نورترسی خون آشام‌ها را ساخت. الیزابت بتوری که رعایاش را به قصرش می‌برد و آن‌ها را سلاخی می‌کرد،‌ اختلالات روانی را به افسانه خون آشام‌ها اضافه کرد. در مورد آن دو قاتل زنجیره ای هم که در ابتدای قرن هجدهم در صربستان اعدام شدند، چون بعد از مرگشان قتل‌ها متوقف نشد، این عقیده خرافی شکل گرفت که آن‌ها از آن دنیا برگشته اند.
دهه‌های 1720 و 1730،‌ دهه‌هایی بود که در صربستان به «عصر ترس از خون آشام» معروف شده. «لولو» حالا نمونه‌های عینی و بیرونی هم پیدا کرده بود. نمونه‌هایی که از نور می‌ترسیدند، اختلالات روانی داشتند و بعد از کشته شدن هم دوباره به این دنیا بر می‌گشتند و وقتی که بر می‌گشتند، چون دیگر جان نداشتند مجبور بودند برای جست وجوی ماده حیات، از خون دیگران تغذیه کنند.
اما هنوز چیزی کم بود. یک افسانه محلی،‌ هر چقدر هم که ترسناک باشد، برای جهانی شدن نیاز به دستان جادویی یک نویسنده دارد. شاعران آلمانی، اولین کسانی بودند که پیشقدم شدند. اولین اثر ادبی با موضوع خون آشام سال 1748 سروده شد، بعد هم شاعران دیگر آن قدر روی سوژه کار کردند تا گوته معروف از راه رسید و در سال 1797 «عروس کورینث» را سرود که داستان زن جوانی بود که از گور بر می‌گشت تا نامزدش را ببیند و بعد که متوجه اعمال خدا ناپسندانه او می‌شد،‌ دیوانه می‌شد و به سرش می‌زد و تبدیل به خون آشام می‌شد.
توی این دسته از اشعار، ماجرا بیشتر حول محور دوگانه مسیحیت/ بی‌ایمانی می‌گردد که معلوم است واکنشی بوده به رواج دین‌های جدید در مسیحیت و تنبیه و تحذیری که کلیسا نسبت به «این بدعت‌گزارها» می‌داده. در واقع، در این اشعار آلمانی،‌ خون آشام نماینده ای است از جامعه بی‌دین‌ها که باید با کمک دعا و کلیسا بر او غلبه کرد.
ورود خون آشام‌ها به ادبیات انگلیسی، کار لرد بایرون شاعر بود. در سفرهای متعددش به شرق اروپا،‌ با مفهوم خون آشام آشنا شد و در شعری درسال 1813 از لغت خون آشام استفاده کرد. اولین کسی هم که داستانی درباره خون آشام‌ها نوشت، دوست صمیمی و پزشک مخصوص بایرون، جان ویلیام پولیدوری بود که در سال 1819 رمانی با عنوان «خون آشام» نوشت و در آن خون آشامی به اسم «لرد ورتون» را معرفی کرد که به گفته خودش از روی لرد بایرون شخصیتش را ساخته بود (کلا بایرون به گردن ادبیات ترسناک حق بزرگی دارد. او علاوه بر معرفی خون آشام‌ها، با دست انداختن مداوم ماری شلی، محرک او در نگارش «فرانکشتاین» هم بود.)
ایده موجود شر نامیرایی مثل خون آشام، آن قدر برای ادیبان انگلیسی قرن نوزدهم جذاب بود که خیلی زود داستان‌های متعددی درباره خون آشام‌ها نوشتند و در واقع ژانر را ارتقا دادند. تا جایی که در «بلندی‌های بادگیر» امیلی برونته (1847) هم که مربوط به ژانری کاملا متفوت است،‌ می‌بینیم که شخصیت اصلی داستان (‌هیثکلیف) به خدمتکار خانه اش مشکوک است که آیا او خون آشام است یا نه؟ (آیا ظهور پدیده جدیدی به اسم استعمار و امپراتوری‌های وسیع ماورایی بحار که در آن زمان ابدی و شکست ناپذیر می‌آمد، در این توجه به ادبیات ترسناک و موجودات شروری مثل خون آشام نقش نداشته؟)
در این سال‌ها،‌ هر کدام از ادیبان انگلیسی چیزی به اسطوره خون آشام اضافه یا کم کردند، تا این که ظهور یک نویسنده ایرلندی به نام برام استوکرو کتابی که او با عنوان «دارکولا» نوشت (1897) به یکباره ژانر را  تکان داد و تصویر دراکولا را به عنوان نمادی ابدی از یک خون آشام کلاسیک در ذهن‌ها ماندگار کرد. دراکولای برام استوکر،‌ نه تنها موجودی دیوانه و خشن نبود بلکه بسیار هم مودب و مبادی آداب بود. کتابخانه ای بزرگ داشت و مدام بر از دست دادن دوستانش در طی قرون متمادی افسوس می‌خورد. در عین حال هم مکار و حقه باز هم بود و قربانیانش را با روش‌های مختلف به دام می‌انداخت.
چیزی نگذشت که دراکولاترسی، در سرتاسر انگلستان و بعد هم اروپا و آمریکا همه گیر شد؛ طوری که در نخستین سال‌های اختراع سینما،‌ در سال 1909 اولین فیلم درباره دراکولا ساخته شد و دراکولا موجودیت سینمایی هم پیدا کرد. حالا دیگر افسانه کامل شده بود؛ افسانه خون آشام.
شنبه 27/6/1389 - 12:44
موبایل

 

آیا از مضرات تلفن همراه آگاهید ؟

حالا دیگر استفاده از تلفن همراه در جامعه كنونی اجتناب‌ ناپذیر است و البته نگرانی ‌ها درباره اثرات امواج تلفن همراه بر سلامت انسان با رشد بیش از حد تلفن‌ های همراه نیز بیشتر شده است.

به تازگی هم اعلام شده براساس بررسی ‌های تازه موسسه Pew حدود 65 درصد از بزرگسالان گوشی‌ های تلفن همراه خود را نیز همراه با خود به بستر می ‌برند كه این كار از نظر بهداشتی و حفظ سلامت زیانبار است.

اگرچه بعضی گزارش ‌های ضد و نقیضی درباره اثرات امواج تلفن همراه و میزان جدی بودن مخاطرات آن از سوی مراكز تحقیقاتی مختلف كه بعضی به سفارش شركت ‌های بزرگ سازنده تلفن همراه در این زمینه تحقیق می ‌كنند، منتشر می‌ شود؛ ولی به ‌زعم اغلب كارشناسان، با توجه به ماهیت و تاثیرات شناخته شده امواج الكترومغناطیسی در طول موج ‌های مختلف بر سیستم‌ های زیستی نمی‌ توان خطرات تلفن همراه و تجهیزات مربوط به آن را انكار كرد.

در سال‌ های اخیر به موازات گسترش روزافزون استفاده از تلفن همراه و توجه مراكز تحقیقاتی دنیا به این مقوله، پژوهشگران ایرانی نیز در دانشگاه ‌ها و مراكز پژوهشی مختلف، تحقیقاتی را در این حوزه آغاز كرده و از ابعاد مختلف به بررسی آسیب‌ های احتمالی پرتوهای الكترومغناطیسی تلفن همراه بر بافت‌ های زنده و تجهیزات الكتریكی و الكترونیكی آن انجام داده‌ اند كه از جمله آن ها تحقیقاتی است كه در مركز تحقیقات بیوشیمی ـ بیوفیزیك دانشگاه تهران به سرپرستی دكتر علی‌ اكبر موسوی موحدی انجام شده و نتایج جالب توجهی در زمینه اثرات میدان ‌های الكترومغناطیسی خصوصا امواج تلفن همراه بر سیستم‌ های زیستی در پی داشته است.

دكتر علی ‌اكبر موسوی موحدی، استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر مركز تحقیقات بیوشیمی ـ بیوفیزیك دانشگاه تهران در گفتگو با جام ‌جم با بیان این ‌كه پرتو‌های الكترومغناطیسی دارای استفاده ‌های مثبت و منفی هستند، می‌ گوید: امواج و میدان‌ های الكترومغناطیسی كه در گستره وسیعی از انرژی و فركانس‌ ها با خواص متفاوت ساطع می ‌شوند، نقش مثبت و منفی در زندگی جانداران و گیاهان ایفا می‌ كنند.

این اشعه هم در طبیعت و هم در صنعت موجود است، با این تفاوت كه وجود اشعه الكترومغناطیسی در طبیعت بهینه بوده ولی باید در صنعت هم به صورت بهینه استفاده شود.

معاون پژوهشی سابق دانشگاه تهران از تلفن‌ های همراه به عنوان یكی از پرمصرف ‌ترین تجهیزات دارای امواج الكترومغناطیس یاد می ‌كند و می ‌افزاید: نقش منفی میدان ‌های الكترومغناطیسی و اثرات سوء آن بر سیستم‌ های زیستی به دلیل نبود دستورالعمل معین، آموزش صحیح بهره‌ برداری و استفاده بهینه از سیستم ‌های ارتباطی و مخابراتی به ویژه عدم آشنایی كاربران از تداخل و تزاحم‌ های استفاده همزمان تلفن همراه با وسایل دیگر مانند رایانه، مایكروویو، تلویزیون، استفاده از داروهای خاص یا داشتن بیماری و... است.

استفاده محدود زمانی از تلفن همراه

دكتر موسوی موحدی با تاكید بر این ‌كه هرگز نباید تلفن همراه را با خود به رختخواب برد، ادامه می ‌دهد: اثر سوء‌ میدان‌ های الكترومغناطیسی به ویژه میدان تلفن همراه به صورت فزاینده نقش تخریبی در بدن، ارگانیسم‌ ها، بافت‌ ها، سلول ‌ها و ماكروملكول ‌های حیاتی مانند DNA، پروتئین‌ ها و آنزیم‌ ها دارد. وی با بیان این كه در حال حاضر سیستم‌ های تلفن همراه دارای فركانس 940 مگاهرتز است كه به بیشتر بافت‌ های بدن از جمله مغز و حتی گوشت و ماهیچه ‌ها آسیب می ‌زند، ابراز عقیده می ‌كند كه نباید به تلفن همراه به عنوان وسیله ‌ای بی‌ خطر نگاه كرد و هر كس هر اندازه كه تمایل داشت از آن استفاده كند؛ بلكه كاربرد تلفن همراه باید همانند ، محدود و كنترل شده و به زبانی دارای دوز مشخص باشد؛ به طوری كه یك فرد تنها ساعاتی از روز را می ‌تواند از موبایل استفاده كند و پس از آن استفاده دوباره از آن مضر خواهد بود.

دوز استفاده از تلفن همراه برای مبتلایان به بیماری‌ های گوناگون متفاوت است

استاد مركز تحقیقات بیوشیمی ـ بیوفیزیك دانشگاه تهران می‌ گوید: مساله مهم دیگری كه باید مورد توجه محققان قرار بگیرد، دوز مشخص استفاده از تلفن همراه برای مبتلایان به بیماری‌ های گوناگون است؛ مثلا، میزان استفاده از تلفن همراه در افراد دیابتی كه در برابر امواج آسیب ‌پذیرتر از افراد سالم هستند باید متفاوت باشد. تحقیقات جدید می ‌باید میزان استفاده از تلفن همراه را برای هر بیماری معین نماید.

دكتر موسوی موحدی با اشاره به تحقیقات پژوهشگران مركز بیوشیمی ـ بیوفیزیك دانشگاه تهران در زمینه "اثرات میدان الكترو مغناطیسی تلفن همراه روی هموگلوبین خون" گفت: تحقیقات نشان می ‌دهد تاثیر میدان الكترومغناطیسی تلفن همراه با هموگلوبین موجب تغییرات ساختاری در آن و كاهش پیوند اكسیژن با هموگلوبین می‌ شود. همچنین اختلال در عملكرد هموگلوبین، موجب آزادسازی اكسیژن بیشتر در بافت و در نهایت بروز ناهماهنگی در واكنش‌ های بدن می ‌شود.

دگرگونی در عملكرد هموگلوبین خون

این استاد بیوشیمی تاكید می‌ كند: اثرات سوء تغییر ساختاری هموگلوبین خون تحت تاثیر امواج تلفن همراه تنها به آزادسازی بیش از حد اكسیژن در بافت محدود نمی ‌شود، بلكه بر سایر وظایف هموگلوبین هم تاثیر منفی می‌ گذارد.

به گفته دكتر موسوی موحدی همین پدیده در بررسی اثرات امواج در بیماران تالاسمی هم مشاهده شده و در این مورد از نظر ساختار هموگلوبین، ساختمان سوم آن كه عامل اصلی عملكرد های این مولكول است، دچار تغییر شده است.

خطر استفاده همزمان از تلفن همراه با مایكروویو یا رایانه

دكتر موحدی اثرات تداخل استفاده از تلفن همراه و وسایل دیگر مانند مایكروویو، رایانه و همچنین مصرف داروهای مختلف را بسیار حائز اهمیت می‌ داند و تصریح می‌ كند: تداخل استفاده از تلفن همراه و وسایل یاد شده اثرات سوء امواج تلفن همراه را تشدید می ‌كند. همچنین بدترین شكل تداخل در استفاده همزمان از تلفن همراه و مایكروویو است. از سوی دیگر شرایط استفاده از تلفن همراه در اثرات آن تعیین‌ كننده است به عنوان مثال استفاده از تلفن همراه در مكان‌ های مسقف و شهرهای آلوده دوز خاصی را طلب می‌ كند كه امیدواریم با شروع تحقیقات بتوان دوز استفاده از موبایل برای هر فرد مانند زن، مرد، كودك و غیره مشخص كرد.

بدترین شكل مكالمه؛ قرار دادن تلفن كنار گوش

وی درباره محل قرار دادن تلفن همراه نیز می‌ گوید: بدترین شكل این مساله، قرار دادن تلفن كنار گوش هنگام صحبت ‌كردن است و البته قرار دادن در كمر هم آسیب‌ های جدی به دستگاه تناسلی انسان وارد می ‌كند.

دكتر موسوی موحدی با بیان این‌ كه تلفن همراه در مواقع عدم استفاده باید بیش از یك متر با كاربر فاصله داشته باشد، می ‌افزاید: صحبت با تلفن همراه باید در فضایی باز و در كمترین زمان مكالمه باشد. استفاده از تلفن همراه در حالت اضطرار است نه به صورت مداوم. اگر كسی می‌ خواهد صحبت طولانی ‌تر داشته باشد باید از تلفن ثابت استفاده كند و در صورتی كه فرد در جایی هست كه تلفن ثابت وجود دارد بهتر است تلفن همراه خاموش شود. بهترین حالت در هنگام پیاده‌ روی هم گذاشتن تلفن همراه داخل كیف است.

 

 

شنبه 27/6/1389 - 12:39
شخصیت ها و بزرگان
یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که ""شجاعت یعنی چه؟"" محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود : ""شجاعت یعنی این"" و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته بود ! اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون ...استثنا به ورقه سفید او نمره 20 دادند فكر میكنید اون دانش آموز چه كسی می تونست باشه؟
دکتر شریعتی

شنبه 27/6/1389 - 12:36
تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی

پرنده آبی

روزی پرنده ای آبی رنگ ناگهان از پنجره وارد اتاق شما میشود و در آنجا به دام می افتد. چیزی در این پرنده شما را به خود جذب میکند و تصمیم میگیرید آن را نگه دارید. اما روز بعد در عین شگفتی متوجه میشید رنگ پرنده از آبی به زرد تغییر کرده است. این پرنده استثنایی دوباره تغییر رنگ می دهد و در صبح روز سوم به رنگ قرمز روشن در می اید و در روز چهارم سیاه رنگ است.

روز پنجم است. وقتی از خواب برمی خیزید این پرنده چه رنگی است؟

1.    پرنده تغییر رنگ نمی دهد و سیاه باقی می ماند.

2.    پرنده به رنگ آبی که در ابتدا داشت باز میگردد.

3.    پرنده سفید می شود.

4.    پرنده طلایی می شود.

جواب ها باید در همین 4 جواب بالا جستجو بشه و رنگ های دیگه مثل سبز ، بنفش ، زرد و بی رنگ مد نظر نیست

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

پرنده ای که در اتاق شما بدام افتاد ، نماد خوشبختی است ، اما ناگهان تغییر رنگ داد و در شما دلهره و اضطرابی نسبت به ناپایداری خوشی و شادمانی بوجود آورد. عکس العمل شما در این وضعیت نشان دهنده ی پاسخ شما به شمکلات و بلاتکلیفی ها در زندگی واقعی است

1.     کسانی که گفتند پرنده سیاه باقی میماند دیدگاهیی بدبینانه دارند

آیا شما باور دارید اوضاع هیچ وقت بهبود نمی یابد؟ به یاد داشته باشید همیشه پایان شبه سیه سپید است.

2.    کسانی که گفتند پرنده دوباره آبی میشود خوش بین و همل گرا هستند

شما باور دارید زندگی ترکیبی از خوب و بد است و مقابله کردن و سرسختی نشان دادن در برابر این واقعیت سودمند نیست. مشقات و ناملایمات را با خونسدری می پذیرید و اجازه می دهید زندگی روال طبیعی خود را طی کند. این دیدگاه باعث میشود از تلاطم ناملایمات و سختیها با موفقیت بیرون آیید.

3.   کسانی که گفتند پرنده سفید میشود در برابر فشارهای زندگی مصمم و خونسردند

شما در زمان بحران وقت خود را در تردید و دودلی تلف نمی کنید اگر وضعیت بغرنج شود ترجیح میدهید جلوی ضرر را بگیرید و به دنبال را دیگری برای رسیدن به هدفتان می گردید و در غم و اندوه گرفتار نمی شوید. این روش محتاطانه بدین معنی است که اوضاع بطور طبیعی بر وفق مراد شما پیش خواهد رفت.

4.   کسانی که گفتند پرنده طلایی میشود ، بی باک و نترس هستند

شما معنی بحران را نمیدانید برای شما هر بحرانی ، یک فرصت است. این جمله ناپلئون کخ گفته است «غیر ممکن ... ، این واژه فرانسوی نیست » درمورد شما صدق میکند. اما مواظب باشید این اعتماد به نفس زیاد ، مرز بین شجاعت و حماقت را از بین نبرد

 

شنبه 27/6/1389 - 12:30
سخنان ماندگار

برخی از حوادث جالب و آشکار از زندگی آلبرت انیشتین که اخیرا توسط مجله تایم به عنوان مرد قرن مفتخر شده بود

یک روز در هنگام تور سخنرانی ، راننده آلبرت انیشتین ، که اغلب در طول سخنرانی او در انتهای سالن می نشست ، بیان کرد که او احتمالا میتواند سخنرانی انشتین را ارائه دهد زیرا چندین مرتبه آنرا شنیده است. برای اطمینان بیشتر ، در توقف بعدی در این سفر ، انیشتین و راننده جای خود را عوض کردند و انشتین با لباس راننده در انتهای سالن نشست.

پس از ارائه سخنرانی بی عیب و نقص ، توسط یک عضو از شنوندگان از راننده سوال دشواری خواسته شده بود. راننده انشتین خیلی معمولی جواب داد: "خب ، پاسخ به این سوال کاملا ساده است. من شرط می بندم راننده من ، (اشاره به انشتین) که در انتهای سالن وجود دارد ، می تواند پاسخ این سوال را بدهد."

============ ========= ========= ========= =========

همسر آلبرت انیشتین غالبا اصرار داشت که او در هنگام کار باید لباسهای مناسبتری استفاده کند. انشتین همواره میگفت: "چرا باید اینکار را بکنم هر کسی اینجا می داند من که هستم." هنگامی که انیشتین برای شرکت در اولین کنفرانس بزرگ خود شرکت کرد نیز همسرش از او خواست که لباس مناسبتری بپوشد، انشتین گفت: "چرا باید اینکار را بکنم هیچ کسی اینجا مر نمی شناسد."

============ ========= ========= ========= =========

از آلبرت اینشتین معمولا برای توضیح نظریه عمومی نسبیت سوال میشد و او یکبار اینگونه پاسخ داده بود: " دست خود را بر روی اجاق گاز داغ برای یک دقیقه قرار دهید ، و این عمل مانند یک ساعت یک به نظر می رسد ، حال با یک دوست خوش صحبت یک ساعت بنشینید ، و این عمل مانند یک دقیقه به نظر می رسد. این نسبیت است.!"

============ ========= ========= ========= =========

هنگامی که آلبرت انیشتین شاغل در دانشگاه پرینستون بود ، یک روز قرار بود به خانه برود ولی او آدرس خانه اش را فراموش کرده بود. راننده تاکسی او را نمی شناخت. انیشتین از راننده پرسید آیا او می داند خانه اینشتین کجاست. راننده گفت : "چه کسی آدرس اینشتین را نمی داند؟ هر کسی در پرینستون ادرس خانه انشتین را میداند. آیا می خواهید به ملاقات او بروید؟" . اینشتین پاسخ داد :" من اینشتین هستم . من آدرس منزل خود را فراموش کرده ام ، می توانید شما مرا به آنجا ببرید؟ " . راننده او را به خانه اش رساند و از او هیچ کرایه ای نیز نگرفت.

============ ========= ========= ========= =========

یکبار اینشتین از پرینستون با قطار در سفر بود که مسئول کنترل بلیط به کوپه او آمد. وقتی او به اینشتین رسید ، انیشتین بدنبال بلیط جیب جلیقه اشرا جستجو کرد ولی نتوانست آنرا پیدا کند. سپس در جیب شلوار خود جستجو کرد ولی باز هم بلیط را پیدا نکرد. سپس در کیف خود را نگاه کرد ولی بازهم نتوانست آنرا پیدا کند.بعد از آن او صندلی کنار خودش را جستجو کرد ولی بازهم بلیطش را پیدا نکرد.
مسئول بلیط گفت : دکتر اینشتین ، من می دانم که شما که هستید . همه ما به خوبی شما را میشناسیم و من مطمئن هستم که شما بلیط خریده اید، نگران نباشید. و سپس رفت. در حال خارج شدن متوجه شد که فیزیکدان بزرگ دست خود را به پایین صندلی برده و هنوز در حال جستجوست.
مسئول قطار با عجله برگشت و گفت : " دکتر انیشتین ، دکتر انشتین ، نگران نباش ، من می دانم که شما بلیط داشته اید، مسئله ای نیست. شما بلیط نیاز ندارید. من مطمئن هستم که شما یک بلیط خریده اید."
اینشتین به او نگاه کرد و گفت : مرد جوان ، من هم می دانم که چه کسی هستم. چیزی که من نمی دانم این است که من کجا می روم.

شنبه 27/6/1389 - 12:28
موفقیت و مدیریت

کوتاهترین راه برای گفتن دوست دارم لبخند است

خندیدن یک نیایش است  
اگر بتوانی بخندی،آموخته ای که چگونه نیایش کنی

 

 

 

هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد،هر بافت وجودت از شادی بلرزد،

به آرامشی عظیم دست می یابی!

 

 

 

 

 

بگذار خنده ات خنده ای از ته دل باشد.چنین خنده ای پدیده ای نادر است!


 

 

کسی می تواند بخندد، که طنز آمیزی و تمامی بازی زندگی را

می بیند.

 

 

کوتاه ترین راه برای گفتن دوستت دارم لبخند است!

 

شادی اگر تقسیم شود،دو برابر می شود!

غم اگر تقسیم شود،نصف می شود!


 

همیشه با دیگران بخندیم و هرگز به دیگران نخندیم!

 


 

یادت باشه!انسان های خندان و شاد به خداوند شبیه ترند!

 

 

کمی موسیقی گوش کن،برقص،بخند(حتی به زور)،آنگاه بنشین و نظاره کن آثار شگرف همین حرکات به اصطلاح اجباری را!

 

 

فراموش نکن!همین لحظه را،اگر گریه کنی یا بخندی!بالاخره می گذرد،امتحان کن! 

 


 

بهشت یعنی،شادی،خنده،سرور و شعف!

 


 

جای تأسف است!ما برای شاد بودن بهانه ای می خواهیم،ولی برای غمگین بودن نیاز به هیچ بهانه ای نداریم

 

 

 

با شادی خدا را و ضیافت زندگی را  تجلیل می کنیم

 

 

 

سرور و شادی،خدای درون فرد است که از اعماق او برخاسته و متجلی می شود!

 


 

شادی ، یکی از راه های تقرب به درگاه خداوند است

ضرر نمی کنی!از هم اکنون لبخند زدن را تجربه  کن

 

مطمئن باش همیشه یکی هست که عاشق لبخند تو باشه

شنبه 27/6/1389 - 12:18
موفقیت و مدیریت
وسعت زندگیت به آنچه انباشته ای   نیست، به میزان بخشندگی توست   خود را از جنس نور بدانیم و احساس کنیم از نور هستیم   نه از جسم.       در این صورت آهسته آهسته با نور درون مانوس خواهیم   شد.     این نور هر گاه ما را مستعد و پذیرا ببیند بیشتر و بیشتر   می بارد .   کسی که نور درون خویش را تجربه کند نور درون دیگران را نیز احساس خواهد کرد .     اگر بتوانیم عمیقتر در خویش کنکاش کنیم به درون دیگران   نیز عمیقتر نفوذ خواهیم کرد.     آنگاه همه چیز در مقابل دیدگانمان شفاف می شود و از   خلال آن خواهیم دید که هستی چیزی نیست مگر توده   های آشوبناک از نور و انرژی .       
شنبه 27/6/1389 - 12:13
طنز و سرگرمی
طنز ایران
دو پیرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو، دوستان بسیار قدیمى بودند.
هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به دیدار او می رفت.یک روز خسرو گفت: «بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بودیم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى می کردیم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، یک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم می شود فوتبال بازى کرد یا نه؟»بهمن گفت: «خسرو جان، تو بهترین دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر می دهم.»چند روز بعد بهمن از دنیا رفت.یک شب، نیمه هاى شب، خسرو با صدایى از خواب پرید. یک شیء نورانى چشمک زن را دید که نام او را صدا می زد: خسرو، خسرو… خسرو گفت: کیه؟ : منم، بهمن. :”تو بهمن نیستى، بهمن مرده! :باور کن من خود بهمنم…: تو الان کجایی؟ بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و یک خبر بد برات دارم. خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو. بهمن گفت: اول این که در بهشت هم فوتبال برقرار است.و از آن بهتر این که تمام دوستان و هم تیمی هایمان که مرده اند نیز اینجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اینجاست. و باز هم از آن بهتر این که همه ما دوباره جوان هستیم و هوا هم همیشه بهار است و از برف و باران خبرى نیست.و از همه بهتر این که می توانیم هر چقدر دلمان می خواهد فوتبال بازى کنیمو هرگز خسته نمی شویم. در حین بازى هم هیچ کس آسیب نمی بیند.خسرو گفت: عالیه! حتى خوابش را هم نمی دیدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چیه؟ بهمن گفت: مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تیم گذاشته!
شنبه 27/6/1389 - 12:9
محبت و عاطفه

از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت

خدا گفت آن را در خواسته هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم

با خود فکر کرد و فکر کرد

اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم

خداوند به او داد

اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم

خداوند به او داد

اگر ..... اگر ....... واگر

اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود

از خدا پرسید حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم

خداوند گفت باز هم بخواه

گفت چه بخواهم هر آنچه را که هست دارم

گفت بخواه که دوست بداری

بخواه که دیگران را کمک کنی

بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی

و او دوست داشت و کمک کرد

و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می نشیند

و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد

رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست

در نگاه و لبخند دیگران

شنبه 27/6/1389 - 12:8
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته