• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 222
تعداد نظرات : 126
زمان آخرین مطلب : 5506روز قبل
خانواده
     

گر خون دل از ديده روان شد شده باشد

رازي كه نهان بود عيان شد شده باشد

 

سه شنبه 20/6/1386 - 19:12
خانواده
   

چو روزم تيره شد از غم ز آهم خانه روشن شد

كشيدم آهي از دل سقف اين ويرانه روشن شد

چو آهِ آتش افشانم ز سوز دل به گردون شد

كواكب از شرار اين دل ديوانه روشن شد

شراري بر دل آن آشنا ننشست از آهم

وزين مشعل دل تاريك هر بيگانه روشن شد

 

سه شنبه 20/6/1386 - 19:11
خانواده
 

مرا درديست در دل نه چو هر درد

دواي آن نه در گرم است و ني سرد

دواي درد من درديست سوزان

كه آتش در زند در گرم و در سرد

بسي گشتم بسي جستم نديدم

كسي كو باشدش يك ذرّه زين درد

همه عمرم در اين سودا به سر شد

نه مقصودم به دست آمد نه همدرد

سه شنبه 20/6/1386 - 19:10
خانواده
هر كجا داغ و درد و غم باشد
دل من ثابت القدم باشد
دوشنبه 19/6/1386 - 16:8
خانواده

مي تونست زندگي من قدر عمر گل نباشه
غمي دنيامو نگيره آرزو هامو نپاشه

سهمم از نفس هميشه بغض بي وقفه شكستن

گريه بود و گريه بود و قصه ي شكستن من

فرصت غزل ندارم تپش هاي آخرين ِ

سرنوشتم اين نبودش نگو تقديرِ همينه
زودِ پاييزَمو ديدم اما رفتم ديگه بر باد
ديگه آخراي قصه ست نبرين قصه مو از ياد

دوشنبه 19/6/1386 - 9:39
خانواده

دل گر غمين شود شده باشد چه مي شود
جان گر حزين شود شده باشد چه مي شود
عشقش چو گرم كرد و برافروخت سينه را
آه آتشين شود شده باشد چه مي شود
از غم چو شاد مي شود اين دل گر آن نگار
دل آهنين شود شده باشد چه مي شود


يکشنبه 18/6/1386 - 22:11
خانواده
در محافل شعر مي خوانم گهي با آب و تاب
گاه بهر خويش خوانم بي لب از روي كتاب
آن غزل خوانم كه بر دل سرد گرداند جهان
جان شود مشتاق رحلت زين كهن دير خراب
يکشنبه 18/6/1386 - 22:11
خانواده

كينه ها در سينه ها دارند خويشان از حسد
آشنايان در پي گنجينه هاي عمر ها
هيچ آزاري نديدم هرگز از بيگانه اي
هر غمي كامد به دل از خويش بود و آشنا
بحر دل را تيره گرداند چو خويشي بگذرد
مي زند بر دل لگد چون آشنا كرد آشنا

يکشنبه 18/6/1386 - 22:6
خانواده
اشك هاي گرم ما و آه هاي سرد ما
كس نداند از كجا آيد مگر همدرد ما
عاقلان را كي خبر باشد ز حال عاشقان
كي شناسد درد ما جز آنكه باشد مرد ما
خام بي دردي چه داند اشك گرم و آه سرد
دردمند پخته اي بايد شناسد درد ما

يکشنبه 18/6/1386 - 22:6
خواستگاری و نامزدی

باري گريستم... وقت آمدن بود.

باز گريستم... اين هنگامه ي رفتن بود.

آنگاه كه ديدمش زشت بود، چون مي رفتم دل كندن

از آن همه زيبايي سخت مي نمود....

شنبه 17/6/1386 - 16:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته