اینك ای مفضّل!در عدم آگاهی انسان به مدت عمرش اندیشه كن.اگر او به عمر كوتاهش پی می برد،هیچ لذتی نمی برد وبا علم به مرگ و انتظار آن،زندگی برای او گوارا و شیرین نبود.چنین كسی همانند شخصی است كه مالش نابود شده و یا در شرف نابودی است و احساس فقر و نابودی مال،اورا هراسناك كرده.حال آنكه آثار و عواقب ناگوار شناخت پایان عمر به مراتب از آثار نابودی مال بزرگ تر و دشوارتر است;زیرا كمبود مال جبران شدنی است و این امر باعث آرامش نسبی شخص می گردد.ولی كسی كه به پایان پذیری عمر یقین و باور داشته باشد اگر چه عمرش طولانی شود،هیچ امیدی ندارد.نیز اگر شخص به طول عمر و بقای خود اطمینان بیابد،در دریای لذات و معاصی غرق می گردد.او به این امید كه در پایان عمر توبه خواهد كرد همواره در رسیدن به شهوات می كوشد.بی شك خدای جلّ و علا از این عقیده خشنود نیست و آن را از بندگانش نمی پذیرد.اگر تو غلامی داشته باشی كه یك سال خشم و نارضایتی تو را باعث شود و یك روز یا یك ماه خشنودت سازد.آیا از او می پذیری؟بی تردید نمی پذیری وتا وقتی كه در همه كار و همه وقت فرمان تو را نبرد و سفارشت را گوش فرا ندهد ،او را بنده ای صالح نمی شماری.
توحید مفضل