برخى معانى ماده قدر: 1 - قدر يعنى قدرت يافت ، توان اقدام پيدا كرد، قادر يعنى توانا و قدير يعنى توانمند، خداى متعال در سوره يس (81) مى فرمايد: او ليس الذى خلق السموات و الارض بقادر على ان يخلق مثلهم آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريد، قادر نيست همانند آنها را بيافريند؟ و در سوره بقره (20) مى فرمايد: و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصارهم ان الله على كل شى ء قدير و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنان را از بين مى برد، زيرا خداوند بر هر چيز توانمند است . يعنى خداوند بر انجام هر كارى به هر گونه كه حكمتش اقتضاء كند قدرت دارد. 2 - قدر يعنى در تنگنا قرار داد، قدر الرزق عليه و يقدر يعنى او را در تنگناى معيشت قرار داده و مى دهد. خداوند در سوره سبا (36) مى فرمايد: قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر بگو: پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد وسعت داده يا تنگ مى كند. 3 - قدر يعنى تدبير و اندازه كرد، قدر الله الامر بقدره يعنى خداوند آن را تدبير كرد يا خواستار وقوع آن شد، چنان كه در سوره قمر (12) مى فرمايد: و فجرنا الارض عيونا فالتقى الماء على امر قد قدر و زمين را شكافتيم و چشمه هايى بيرون فرستاديم ؛ و اين دو آب (= باران و چشمه ) به اندازه اى كه تدبير و خواسته شده بود با هم در آميختند.
برخى معانى ماده قضا: 1 - قضا به معناى داورى ميان دو طرف درگير، مانند: ان ربك يقضى بينهم يوم القيامه فى ما كانوا فيه يختلون پروردگار تو روز قيامت ، در آنچه اختلاف مى كردند، ميان آنان داورى مى كنند.(3) 2 - قضا به معناى آگاه كردن ، مانند سخن خداى متعال در داستان لوط و آگاه كردن او از سرانجام قومش كه مى فرمايد: و قضينا اليه ذلك الامر ان دابر هولاء مقطوع مصبحين ما لوط را از اين موضوع آگاه كرديم كه صبحگاهان ، همه آنان ريشه كن خواهند شد.(4) 3 - قضا به معناى واجب كردن و فرمان دادن ، مانند: و قضى ربك ان الا تعبدوا الا اياه پروردگار تو فرمان داده كه جز او را نپرستيد.(5) 4 - قضا به معناى اراده و تقدير، مانند: و اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون و هرگاه چيزى را اراده كند، تنها مى گويد: موجود باش ! و مى شود.(6) هو الذى خلقكم من طين ثم قضى اجلا او خداوندى است كه شما را از گل آفريد، سپس (براى او) مدتى مقدر فرمود.(7) يعنى براى زنده بودن انسان اندازه و مقدار معينى قرار داد.
اختيار در اصطلاح علماى عقايد اسلامى : خداى متعال بندگانش را به وسيله انبيا و رسولان خود بر برخى از كارها مكلف و از برخى نهى فرموده است . خداوند پس از آنكه قدرت و اراده انجام كار و ترك آن را به بندگانش بخشيده و براى آنان در آنچه مى كنند، حق انتخاب و گزينش قرار داده ، و هيچ كس را در اين راه مجبور نكرده ، از آنان خواسته است تا در آنچه كه به آن فرمان داده يا از آن باز داشته ، او را اطاعت نمايند. استدلال بر اين موضوع - به يارى خدا - در بحث آينده مى آيد.
معناى لغوى اختيار: اختيار در لغت به معناى حق انتخاب و گزينش است . برگزيدن و پسنديدن و آزاد بودن در انتخاب را، اختيار گويند.
تفويض در اصطلاح علماى عقايد اسلامى تفويض در اين اصطلاح يعنى : خداوند متعال كارهاى بندگان را به خود آنان واگذار كرده است . هر چه بخواهند آزاد و رها و مستقل انجام مى دهند و خداوند قدرتى بر افعال آنان ندارد. اين سخن ، سخن متعزله است
جبر در اصطلاح علماى عقايد اسلامى : جبر در اين اصطلاح يعنى : خداى متعال بندگانش را بر آنچه مى كنند مجبور كرده است ؛ در كار نيك باشد يا بد، زشت باشد يا زيبا، بگونه اى كه بنده در اين باره اراده و اختيار ترك فعل و سرپيچى از آن را ندارد. پيروان جبر را عقيده بر آن است كه ، هر چه براى انسان پديد آيد همان سرنوشت از پيش تعيين شده اوست . انسان را آنجا كه بايد مى برند، او اختيارى ندارد. اين سخن ، سخن اشاعره است
معناى لغوى جبر: جبر در لغت به معناى واداشتن كسى به كارى با زور است ، و مجبور يعنى كسى كه با زور به كارى وادار شده است
سفر شبانه داستان معراج پیامبر
به نام پدر
برمودا
حقر السکوت
تیغه های جادویی و غیره