• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 208
تعداد نظرات : 170
زمان آخرین مطلب : 4301روز قبل
خاطرات و روز نوشت

**سلام دوستان گلم**

خوبین؟

خوشین؟

امیدوارم همتون شاد و سلامت باشید و رو لبتون خنده باشه !!

برای خیلی از ماها اتفاق افتاده که پیش خودمون فکر کردیم کاش برمیگشتم چند سال پیش و فلان

کارو انجام نمیدادم یا بلعکس..

مطمئنا برا شماهم اتفاق افتاده..

سوالی که من ازتون دارم اینه که..

*اگر میتونستید زمان رو 5 سال به عقب برگردونید با تجربیات کنونی تون چه کار هایی رو انجام

میدادید؟**

 

منتظر پاسخ های شما دوستان گلم هستم

روزاتون رنگین کمونی

 

شنبه 8/5/1390 - 12:29
شعر و قطعات ادبی

باز دلم تنگ است.

باز چشمانم باران می طلبد

آسمان دلم پر از ابرهای سیاه دلتنگی شده !

باز من تنهایم و در این سكوت حتی صدای ساز هم آرامم نمی كند

دل من باز كوچك شده !برای آنكه نمیدانم كیست ...

ولی غیبتش مرا می آزارد !

من خودم را گم كرده ام...!

كجا...؟

این را دیگر نمیدانم

جمعه 7/5/1390 - 13:25
شعر و قطعات ادبی
یک نفر

سکوت شب را

شکستـه است.

حالا ستاره ها

به هم مشکوکند...

بیا خودمان را

به خواب بزنیم!
جمعه 7/5/1390 - 13:22
شعر و قطعات ادبی

هنوز

به زندگی عادت نکرده است،

و رنج می برد

از ایستادنش روی زمین

که سیاره را سنگین تر می کند.

 

می خواهد بخار شود

بادکنکی شود

گره خورده با نخی

به انگشت کودکی. هنوز

به زندگی عادت نکرده است

وقتی شروع می کند به دویدن

بی آنکه از جغرافی

چیزی بداند،

تمام زمین را

دور می زند.

آنچنان تنگ

مرگ را در آغوش می فشارد

که گویی نخستین معشوقش را !

هنوز به زندگی عادت نکرده است

و هر صبح

نگاه که می کند به من

گویی در نگاهش معجزه ای رخ داده است !

جمعه 7/5/1390 - 13:16
شعر و قطعات ادبی

دوستی شوخی سرد آدماست،
بازی شیرین گرگم به هواست،
واسه کشتن غرور من و تو،
دوستی، توطئه ثانیه هاست

جمعه 7/5/1390 - 13:14
شعر و قطعات ادبی
دوسش داری؟
بهش بگو،
منتظرشی؟
بهش بگو،
شبا به خاطرش نمیخوابی؟
بهش بگو،

اما هیچوقت بهش دروغ نگو که دروازه ی جدایی ها دروغه
جمعه 7/5/1390 - 13:13
شعر و قطعات ادبی
 
بازگشتی در کار نیست

یک بار که بروی،

برای همه ی عمر


رفته ای !

حتی اگر برگردی ...
جمعه 7/5/1390 - 13:10
شعر و قطعات ادبی
در ذهن آشفته ام مست٬


به دنبال خاطرات تو می گردم تا با آنها کمی آرام بگیرم


راستی برایت بگویم

از وقتی که رفتی چشمهایم


همانند یک کودک بچه خودشان را خیس می کنند


یادت هست وقتی که خیس می شدند...


با دستهای کوچکت روی چشمهایم می گذاشتی تا آرام بگیرند٬ من که خوب یادم هست

دیشب با همان چشمهای خیس پشت پنجره رفتم


گفتم شاید تو٬ نمی دانم کجا٬ پشت پنجره باشی


تا انعکاس صورت ماهت را در ماه ببینم

مثل همیشه که دلتنگت می شدم


تا صبح نشستم


اما نیامدی...




پنج شنبه 6/5/1390 - 19:58
شعر و قطعات ادبی
خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد
نخواست او به منِ خسته ـ بی‌گمان ـ برسد
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می‌کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به‌راحتی کسی از راه ناگهان برسد،...
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آن‌که دوست‌تَرَش داشته به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد
گلایه‌ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که... نه! نفرین نمی‌کنم... نکند
به او ـ که عاشق او بوده‌ام ـ زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
پنج شنبه 6/5/1390 - 19:55
شعر و قطعات ادبی
نباشی، دلم که هیـــــــــــچ،


دنیا هم



تنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگ می شود.......



سه شنبه 4/5/1390 - 12:54
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته