• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 274
تعداد نظرات : 68
زمان آخرین مطلب : 5409روز قبل
ادبی هنری
ساعدی؛گوهرفروزان داستان ونمایش
سال های سال گرم کار خویش بودماچه حرف هاکه می زدیماوچه قصه هاکه می سرودآن چه  چهره هایی را درهمه ی زمینه های ادبی ماندگار می کند؛ نه فقط کاری است که انجام می دهند یا داده اند؛ بلکه نوع شخصیت و اندیشه و وجوه تفکرشان است که انگار تمامی ندارد.چشمه های  جوشان معرفت وکلام وآگاهی با شخصیت هایی صمیمی و دوست داشتنی که به حق آبروی جهان وبشریت اند.«غلام حسین ساعدی»با نام آشنای «گوهرمراد»به حق گوهری است فروزان درادبیات ایران که درمدت عمرکوتاه اما پربارخویش چون گلی به عطرافشانی پرداخت و رایحه ی عطرش رابه تمام نقاط کشور و به دورترین روستاها پراکند.او یکی ازهمین چهره هایی است که با قلبی پرازعشق به وطن و مردم باهمه ی نامهربانی ها؛زیست و کارکرد.چراکه به این سخن «خسروگلسرخی»معتقدبود:«واین دریغ هست اماروزی که خلق بداندهرقطره خون تو محراب می شود»هر اثر هنری به طورکلی؛ در ارتباط باجهان بیرون وجهان درون خود؛شکل می گیرد.به عبارتی دیگر خالق یک اثرهنری بنابر موقعیت های فرهنگی؛تاریخی واجتماعی ازجهان و از اثر هنری ؛درک و معناهایی متفاوت دارد و با عینیت بخشیدن به این معناها به اعتلای فکر و وجدان بشر؛هم درسطح جامعه ی خود و هم به طورعام درجهان می پردازد.به همین جهت است که بسیاری از آثار هنری به سبب درک نادرست این موضوع نه تنها با مخاطب؛ بلکه با خالق اثرنیز ارتباط نیافته ؛ به زودی ازحافظه ی تاریخی و ادبی مردم محو می شوند و باز هم به همین جهت است که آثاری فرازمان و فرامکان می شوند.زیرا نه فقط به هستی انسان ؛بلکه به وسعت زمین باهمه ی موجودات اش می اندیشند.باید توجه داشته باشیم که آثار هنری ؛با توجه به این که  تاچه حد می توانندبه پرسش های انسان ازهستی پاسخ  دهندقابل نقد و بررسی اند. درست به همین علت است که ساعدی وآثارش را در زمره ی آثارملی که قابلیت جهانی شدن رادارند می گذاریم.ساعدی درزمره ی نویسندگانی است که با درک روانشناسانه ی جامعه به درک جامعه شناختی انسان ایرانی توجه دارد.این را هم بگوییم اگربه پاس داشت یاد ساعدی می پردازیم نه فقط ذکرتاریخ تولد و مرگ اش است ویا این که چه زمانی ازدواج کرده یا نکرده و...بلکه به سبب ضرورتی است که برمبنای آن معتقدیم اگر ادبیات ایران بخواهدچهره ای تازه ودرخورتوجه بیابد چاره ای نداردمگرنقد و بررسی آثارفرهنگی گذشته ؛نه به صورت احساسی بلکه به طورعلمی ودیالکتیکی.«غلام حسین ساعدی»دردی ماه سال ۱۳۱۴درتبریز به دنیاآمد.پس ازسپری کردن دوره ی ابتدایی و متوسطه درسال ۱۳۳۴وارد دانشکده ی پزشکی تبریز شد و درسال ۱۳۳۸برای سربازی به تهران آمد و بعدها به تحصیل خود در رشته ی روان پزشکی ادامه داد.فعالیت های ادبی ساعدی خیلی زودآغازید.درنوجوانی بانشریات «فریاد»؛«صعود»و«جوانان»آذربایجان همکاری داشت.آشنایی اوبا«صمدبهرنگی»؛«بهروزدهقانی»؛«کاظم سعادتی»؛«علی رضانابدل-اوختای-»ازطرفی؛ و دیگر شخصیت های ادبی وسیاسی چون «جلال آل احمد»وتلاش های مقدماتی برای تشکیل «کانون نویسندگان ایران»و...درتکامل فکر و ذهن اش تاثیر زیادی بخشید.هرچند عمده فعالیت های ادبی ساعدی درحوزه ی نمایش نامه نویسی است و می توان او را به همراه «بهرام بیضایی»و«اکبررادی»طلییه دارنمایش نامه نویسی ایران دانست؛امانمی توان و نباید نقش به سزای او را در پیشبرد سیر ادبیات داستانی ایران نادیده گرفت.قدرت بی چون و چرای ساعدی درساخت و پرداخت فضای عمیق روستا ؛روابط آدم ها؛جهل؛خرافات؛فقراقتصادی وفرهنگی که گریبان گیر این آدم هاست -آدم هایی که درگیرروابط مکانیکی؛اداری حاکم برجامعه اند- غیرقابل انکار است.اوهم چنین به سبب مشاهده ی فقر و روابط جابرانه ی «کار»و«کارفرما»-که براساس سود؛حول محور«پول»می چرخد-درکودکی ونوجوانی اش ؛به خوبی توانست رنج ودردمردم وطن اش ؛به خصوص روستاییان رابه تصویرکشد.نمایش نامه های «بهترین بابای دنیا»و«چوب به دست های ورزیل»(۱۳۴۴)«پنج نمایش نامه ازانقلاب مشروطیت »(۱۳۴۵)«دیکته وزاویه»(۱۳۴۷)«پرواربندان»(۱۳۴۸)«گاو»(۱۳۵۰)-که ازاین اثرزیبا و  به یادماندنی که تصویرگر روستاهای دربنداست؛فیلم زیبایی به کارگردانی «داریوش مهرجویی» وبازی درخشان «عزت الله انتظامی »ساخته شده -«ماردرمعبد»(۱۳۷۲)وداستان هایی چون «عزاداران بیل»(۱۳۴۳)«واهمه های بی نام ونشان» (۱۳۴۶)«ترس ولرز»(۱۳۴۷)«گوروگهواره»(۱۳۵۶)«تاتارخندان»(۱۳۷۲)و آثارفراوان دیگری ؛ازفیلم نامه هایی چون«فصل گستاخی »گرفته تا تک نگاری های اجتماعی ؛همه و همه از طرفی سخت کوشی وخسته گی ناپذیری نویسنده را می رساند و ازطرف دیگر به خوبی روحیه ی روستاییان بی پناه و رنج کشیده و شهری های درگیر روزمرگی و درکل مسخ آدمیان و سقوط اشان ؛ودریک کلام جامعه ی به شدت سنتی ؛وابسته و استثمارزده رانشان می دهد.«ساعدی» در دوم آذر(۱۳۴۶)درغربت اجباری که همیشه ازآن می نالید و دراثرخونریزی معده اردست رفت ودرگورستان «پرلاشز»پاریس کنار«صادق هدایت» آرمید.سرخوردگی های اجتماعی دهه ی ۴۰؛دهه ی حوادث اقتصادی واجتماعی ؛دهه ی نوسان میان سنت و اخلاق اشرافی و تقدیرگرایانه اش که محصول جامعه ای فعودالی است و آغازمفاهیم مدرنیته که البته ازبالاتحمیل شده ؛همه و همه مفاهیمی هستند که ساعدی درآثارش به جست وجوی ریشه ای آن  پرداخته است.این پرمایگی و حتافعالیت های اجتماعی ساعدی که تابه حال نادیده گرفته شده به همان سان که فعالیت های ادبی اش درمحاق دوران؛ کمرنگ گشته ؛مارابرآن می دارد تا به حق ؛او را یکی از بزرگان ادبیات معاصرایران بدانیم وانتظارداشته باشیم ازطرفی بانقدی درست و دیالکتیکی ازآثارش وازطرف دیگر با نگاهی به آثار نویسندگان وطنی و فعالیت هایشان حداقل نیمی ازتوجهی که به نویسندگان غیروطنی می کنیم ؛به این رادمردان اختصاص بدهیم.

می تونید ذخیرش کنید بعد نظر بدید بعد بخونید.

چهارشنبه 4/2/1387 - 18:19
ادبی هنری
آقامعلم
سی وپنج سال ازمرگ نابهنگام «صمدبهرنگی»معلم روستاهای آذربایجان گذشت.سی وپنج سالی که بافرازونشیب های خاص اش؛همواره درمحاق سپری شد.دراین میان اما؛برای نسل ماکه باآثارصمدبزرگ شدیم وبازندگی اش راه ورسم «چگونه بودن»و«چرابودن»والبته«نه بودن»رااندیشه کرده ایم؛تصویرصمد؛تصویرمعلم ساده وعاشقی است که باکیف پرازکتاب اش دردورترین روستاهاپرسه رده وهمه جادرجست وجوی شاگردانی است تابساط تخته سیاهش رابگستراندوالفبایش راتعلیم دهدتاازپس آن «الدوز»هاو«یاشار»هاسربیرون آورند.این نسل؛سال هاست که به رغم مسایل به وجود آمده برای صمدوآثارش باالدوزهم ساز شده ودرجشن شادی یاشارشرکت کرده وهمراه تاری وردی ولطیف اشک ریخته وباپولادوصاحبعلی درباغ هابه درختان هلوفکرکرده وبه یادکوراغلوبه جنگ سیاهی هارفته وبالاخره باماهی سیاه کوچولوبه دنبال آخرجویباربوده است وبه این ترتیب سال هاست که باوجودبگیروببندهای مدام آثارصمد؛قصه هایش دست به دست گشته وخوانده شده است.
چهارشنبه 4/2/1387 - 18:17
سياست
خصلت توده ای جنبش دانشجویی
دانشگاه محل تبادل افکار وعقاید و شکل گیری اولیه ی آزاداندیشی است.انرژی مضاعف فکری که ازگردآمدن تعداد بی شماری از افرادطالب علم؛ زیرعنوان دانشجو وبا برقراری دیالوگ بین خودطی مدت کوتاهی به وجود می آید؛می تواند به عنوان پتانسیلی ذخیره شده رهاگردد و به تریبونی برای انتقاد ازنابسامانی ها؛چه درمحدوده ی دانشگاه وچه فراتراز آن و درسطح جامعه تبدیل شود و از آن جا که این نیروی فکری عظیم ؛خصلتی روشنفکری دارد لیکن به نوعی می تواندمرزخودرابادیگرتحرکات ونهادهای اجتماعی چون «کارگری»؛به راحتی مشخص کند.دانشجو در واقع دربرخوردباآرا ونظرات گوناگون؛خودرامحک زده وبه جمع بندی آن پرداخته تا زیربنای فکری خودرا دراین پروسه باعنصرآگاهی البته باسرشتی دیالکتیکی پی ریزی کند.حرکات وتحولات دانشجویان به طورکلی باهمین روند است که به وجود می آیدوالبته اگردرهمین جا متوقف شود؛بی شک ناقص خواهدماند.آن چه راکه زیرعنوان جنبش های دانشجویی می شناسیم؛در دیدی کلی همین تعاملات وتبادل های فکری است که دانشجو را به عنوان یک روشنفکر به تفکر وا می داردوباعث می شودتابه اقدام دست زند.آن چه اما؛این جنبش رابرجسته وباارزش می کند؛خاست گاه طبقاتی آن است.می دانیم دانشجوها به هرحال نماینده طبقات و اقشارمختلف جامعه اند.ازاین روبه راحتی با«مردم»مرتبط می شوند.به عبارتی دیگر جنبش دانشجویی با دوخصلت مکمل آمیخته وتعریف می شود.ازیک سوخصلتی روشنفکری و از سوی دیگرتوده ای.هرگونه دیدگاهی که منجر به جدایی این دو مقوله گردد  بی راهه بوده و باعث عقیم ماندن جنبش می شود.دانشجوبه هرترتیب ؛طلیعه دارجریان روشنفکری جامعه ی خویش است.ازاین رو بایدبا مسایل اقتصادی ؛سیاسی ؛فرهنگی واجتماعی «مردم»نه تنها ؛همسو شده بلکه ارتباط بگیرد تا با تریبونی که دارد بتواند ارایه دهنده ی مطالبات مردمی بوده؛خواستارحل مشکلات شان باشد. درست همین جاست که می گوییم اگراین جنبش نتواندخود را ازمحدوده ی چهاردیواری دانشگاه بیرون بکشاند؛آن گاه با عقیم ماندن خصلت توده ای اش درواقع نه تنهانمی تواندبه وظیفه اش به درستی عمل کندبلکه تنها؛کاری صنفی انجام داده است.امابایدخاطرنشان کردمحدودکردن این جنبش اجتماعی به مسایل صنفی؛ظلمی است که به آن می شود.چراکه جنبش دانشجویی؛روبنایی ازحرکت های توده ای است وماهیتی اجتماعی دارد و همانند هر جنبش اجتماعی دیگری مثل جنبش های کارگری؛جنبش های رهایی بخش جهان سوم؛جنبش های ضدامپریالیستی وضداستعماری و یا جدیدترین اشان جنبش زنان؛سبز یا صلح ؛حامل اصلی مطالبات مردم است وبه همان اندازه و گاه بیش تر می تواند و اجازه دارد رادیکال باشد.مردمی بودن جنبش نیز؛این انتظار را برمی تابدکه تریبون دانشجویان به وظیفه ی خود درهمه ی ابعاد اقتصادی  ازیک سو و سیاسی ؛اجتماعی وفرهنگی از سوی دیگرعمل کندوتنهابه این ترتیب است که می تواندرشته ی صمیمی خودرابامردم محکم ترنماید.ازطرفی حرکت وتحول فکری دانشجویان به عنوان قشر روشنفکر؛باعث می شود اقدام شان گاه خودجوش وناخودآگاه باشد و در شرایطی خاص خودرانشان دهد.ازاین روکسانی که آن را هرج ومرج می پندارند دراشتباه اندوبه واقع یا ازچگونگی آن چیزی نمی دانند ویا ازچنین اقدامی وحشت دارندوبه ین ترتیب خواستارمرعوب کردن آن اند.دانشجویان اما؛اگرخواستارآن اند که ازاین اتهامات- که بخشی ازآن ناشی از بی تجربگی و نابسامانی فکرجمعی اشان است-مصون بمانند؛چاره ای ندارند جز این که هرچه سریع تر علی رغم همه ی فراز و فرودها؛علی رغم همه ی سرکوب ها برای درهم شکستن و یا حداقل ناامیدکردن این حرکت جمعی؛به اعتلای فکری خویش پرداخته؛بادوعنصر«آگاهی»و«جسارت»ازدرون ؛به نقدی به شدت بی رحمانه ازخودبپردازند.بانگاهی به تاریخچه ی جنبش دانشجویی ایران ؛به راحتی می توان دید که دربسیاری ازموارد این جنبش ؛گاه تنهابه خواستهای کودکانه و حتا در مواردی  به شدت کودکانه پرداخته است وبس.شاید در طول این تاریخ البته جوان؛تنها یکی دو مورد را بتوان شاهد آورد که در آن دانشجویان توانسته باشند ازخواست های صرفن صنفی خود فراتر رفته وبه مطالبات مردمی توجه نشان داده وبه این ترتیب ازحیثیت این جنبش دفاع کرده باشند که از این میان به جز حرکت دانشجویی «۱۶آذر۳۲ »که به نوعی آغازین جنبش های دانشجویان ایران نیزمحسوب می شود؛می توان به «تسخیرسفارت امریکا»اشاره کرد.در۱۶آذر؛دانشجویان اعتراض خود را به سفر«نیکسون»و سیاست های توسعه طلبانه ی امریکا به خصوص  ویتنام نشان دادند و به این ترتیب بخشی ازخواست های مردم رامنعکس کردند که البته درجریان آن ؛سه تن ازشیرآهن کوه مردان ایران جان باختند وباخون خود لکه ی ننگین دیگری را به دامان شاه و عاملان اش بافی گذاشتند.نمونه ی تسخیرسفارت امریکا نیز نه تنها به عنوان اولین آزمون جنبش دانشجویی بعدازانقلاب؛بلکه ازنظر نمود عینی یکی شدن خواست های دانشجویان ومطالبات مردم ؛حایز اهمیت است.به غیرازاین ها اما؛در بسیاری موارد متاسفانه دانشجویان بدون بررسی کامل وجامع مطالبات و بدون درنظرگرفتن شرایط اقتصادی - سیاسی جامعه  و درک  روشن و دیالکتیکی ازموقعیت ؛اقدام هایی انجام داده اند که درواقع تنها به شعارهایی محدود وگاه بی محتوا انجامید و حتا در ذهن خود دانشجویان نیز نامحسوس وغیرقابل درک ماند. در این میان اما؛آن چه که در«۱۸تیر۷۸»اتفاق افتاد؛نه تنها کاری صنفی هم نبود؛ ازآن جا که خصلتی مردمی پیدانکرد-به علت نامشخص بودن شعارها وخواست ها -به نوعی بلواوآشوب تعبیرشد که لبته هیچ کدام از افراد شرکت کننده درآن خودشان هم نفهمیدند بالاخره چه اتفاقی افتاد یا قراربود بیفتد.شاید بتوان دلیل عمده را جوانی جنبش دانشجویی ایران دانست.به هر حال عمر این جنبش در ایران به زور به پنجاه می رسد و از این رو بسیار جوان است.

می تونید ذخیرش کنید بعد نظر بدید بعد بخونید.

چهارشنبه 4/2/1387 - 18:16
دعا و زیارت

ریاضت مورد تایید اسلام کدام است؟فایده و اقسام ریاضت را توضیح دهید؟

‏ریاضت در لغت کوشش همراه با رنج و تعب است و در اصطلاح به معناى خودسازى و رام کردن نفس به تعلیم و تربیت و به تعبیر دیگر جهاد و مبارزه بانفس است که مورد تأیید اسلام مى‏باشد و در روایات بر آن تأکید شده است.(1)
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «خویشتن را به اخلاق نیکو ریاضت دهید، زیرا مسلمانى که داراى اخلاق نیکو است، به منزله کسى است که روزها روزه دارد و شب‏ها به عبادت قیام کرده باشد».(2)
نیز فرمود: «هر کس به ریاضت خویش مداومت کند، سود برده است».(3)
در نامه‏اش به عثمان بن حنیف فرمود: «به خدا سوگند! چنان نفس خود را ریاضت دهم و آن را بپرورم که در غذا به گرده نانى اگز بدان دست یابم، شاد گردد و در خورش به نمک قانع شود و کاسه چشمم را آن چنان به گریه از اشک تهى سازم، بسان چشمه‏اى که آبش فرو رفته باشد».(4)
فایده ریاضت
:
فایده ریاضت،
جلوگیرى نفس از طغیان و سرکشى و فرو خواباندن هواهاى نفسانى و رام و مطیع کردن نفس است.
در حدیثى از رسول خدا(ص) آمده است که حضرت موسى از خضر درخواست کرد او را
نصیحت کند، که از جمله آن‏ها این بود: «خویشتن را به صبر و استقامت ریاضت ده تا از گناه نجات یابى». (5)
امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه مى‏فرماید: «نفس خودم را
به وسیله تقوا ریاضت و سختى مى‏دهم تا روز ترس بزرگتر (روز قیامت)در امان باشم».(6)
ریاضت به دو دسته تقسیم می گردد
:
1ـ شرعی: این قسم در
اصطلاح اسلامی زهد نامیده شده است. اهل لغت در تعریف زهد گفته اند: «ترک نمودن کاری و اِعراض از چیزی(7) و بر خلاف میل و غربت عمل کردن».(8)
عرفا در تعریف زهد گفته
اند: «زهد یعنی خودداری از اَعمال حلالی که موجب لذت و خوشایند نفس می گردد. بی اعتنایی به دنیا و توجه به آخرت. روی گردانیدن از هر چه غیر خدا است و توجّه به خواست و رضایت ذات مقدس پروردگار عالم».(9)
زاهد کسی است که توجهش از مادیات
دنیا به عنوان کمال مطلوب عبور کرده و به حقایق فراتری اشتغال یافته است.
در
زمینه زهد روایات فراوانی در کلمات معصومین و ارد شده است. علی(ع) می‌فرماید: «ای مردم؛ زهد یعنی کوتاهی آرزوها».(10)
امام صادق(ع) می فرماید: «زاهد در دنیا کسی
است که حلال دنیا را ترک می کند، برای ترس از حسابش و حرام را ترک می کند، برای خوف از عقابش».(11)
کسی که در محدوده اسلام و به عنوان مسلمان به ریاضت می پردازد،‌
برنامة ریاضتش کاملاً با شرع اسلام منطبق است و بهترین ریاضت شرعیه ترک محرّمات الهی و انجام واجبات است. این زاهد با رهبانیت در تعارض و تضاد است. رسول خدا(ص) فرمود که در دین اسلام رهبانیت نیست.(12)
نیز در حدیثی فرمود: «رهبانیت امت من
هجرت، جهاد، روزه، حج و عمره است».(13)
حضرت امام در پاسخ استفتائی که آیا عزلت
( گوشه گیری) در اسلام جائز است فرمود: «بر خلاف متعارف بین مسلمین جایز نیست».(14)
2ـ ریاضت غیر شرعی: کلیه ریاضت هایی که بر خلاف قسم اوّل از محدوده
شرع خارج بوده و مستلزم انجام کارهایی بر خلاف دین اسلام است، جایز نمی باشد که اکثر ریاضت های مرتاضان از این قسم می باشد و محرماتی مثل اضرار به نفس را در پی دارد و یا ترک واجبات الهی را. همان طور که احادیث آن ذکر گردید، در دین اسلام رهبانیت و ریاضت های خارج از متعارف بین مسلمانان نهی شده است.
تفاوت اساسی بین
ریاضت جایز و غیر جایز،‌یکی در هدف و دیگری در روش است. از نظر هدف،‌ ریاضت شرعی،‌ مخالفت با هوای نفس و قرب به خداوند است و در ریاضت غیر شرعی این هدف منظور نیست. دوم در روش است. روش در زهد شرعی کاملاً مطابق با اسلام و احکام و دستورهای اسلام است و در ریاضت غیر جایز از هر راهی حتی کارهای غیر شرعی نیز استفاده می کنند.
ریاضتی مورد قبول اسلام است که اولاً با بدعت توأم نباشد و ثانیاً با عزت
نفس و کرامت انسانی منافات نداشته باشد. قرآن مجید یکی از ریاضت های مسیحیان را که رهبانیت و ترک دنیا به منظور گریز از مسئولیت های زندگی است، به شدت نکوهش کرده و آن را بدعتی می داند که ریشة وحیانی نداشته است. اسلام رهبانیت مسیحیان را با فرمان جهاد از پیش پای مسلمانان برداشت. یکی از ریاضت هایی که در مکتب تصوف معمول بوده، روش ملامتی است. این افراد برای این که مردم به آنان عقیده پیدا نکنند، تظاهر به بدی می کنند. استاد مطهری می‌گوید: "این ها مبارزه با نفس است، اما (یک نوع) جهاد با نفسی است که اسلام آن را اجازه نمی دهد" زیرا با عزت نفس منافات دارد. ترک دنیا و رهبانیت هندوها و پیروان کلیسا و یا چله نشینی و عزلت صوفیان و اصحاب خانقاه از ریاضت های نامشروع محسوب می‌شود. امام خمینی(ره) از قول استادش مرز میان ریاضت باطل و ریاضت صحیح را بیان داشته و فرموده اند: "میزان در ریاضت باطل و ریاضت شرعی صحیح، قَدَم نفس و قَدَم حق است. اگر سالک به قدم نفس حرکت کرد و ریاضت او برای پیدایش قوای نفس و قدرت و سلطنت آن باشد، ریاضت باطل (است) و سلوک آن منجر به سوء‌ عاقبت می‌باشد و دعوی های باطله نوعاً از همین اشخاص بروز می‌کند و اگر سالک به قدم حق سلوک کرد و خداجو شد، ریاضت او حق و شرعی است".(15)

می تونید ذخیرش کنید بعد نظر بدید بعد بخونید.

 

چهارشنبه 4/2/1387 - 18:13
دعا و زیارت
اصطلاح «ریاضت»(۱) ازواژه یونانى «askesis» مشتق شده كه در اصل به گونه اى ممارست، روزه یا تعلیم اشاره دارد كه ورزشكاران به آن اشتغال داشتند و نیز به نوعى برنامه مختارانه، مستمر و نظام مند براى ضبط نفس(۲) و ترك نفس(۳) توصیف تواند شد كه در آن از شهوات نفسانى آنى براى نیل به برخى حالات معنوى یا نفسانى ارزشمند صرفنظر مى شود. اعمال مرتاضانه در همه سنتهاى دینى اصلى جهان یافت مى شوند و در عین حال، اغلب مورد نقد و تعریض فیلسوفان قرارگرفته اند. برخى براین باورند كه عقاید دینى اى كه آنها مسلم فرض مى كنند كاذب یا نامعقول است. برخى دیگر مدعى اند كه آنها نوعى توجیح نسبت به رنج را بیان مى كنند كه انسانها نمى توانند برطبق آن عمل كنند.
روزه گرفتن، 
عزلت گزیدن، اختیار فقر و مسكنت و تحمیل رنج برخویش مهمترین ریاضیات هستند. چنین ورزه هایى از عناصر همه سنتهاى اصلى دینى هستند و دست كم برخى از آنها در اكثر ادیان اقوام ناـ نویسا كه مورد مطالعه انسان شناسان قرارگرفته اند، به چشم مى خورد. برخى نحله هاى فلسفى نیز از قبیل رواقى (۵) كه معمولاً در زمره ادیان قرار نمى گیرد ـ بر برخى ریاضات صحه مى گذارند. ریاضات كمابیش در ادیان جینه، آیین بوداى تبتى و مسیحیت اولیه و شاخه هاى مختلف آیین هندو متداول است.
و در ادیان كنفوسیوس ، زرتشت و یهود نسبتاً نامعمول همه ادیان اصلى گونه هاى افراط آمیز ریاضت را نكوهیده اند، هر چند تندروى هاى بیمارگونه در هر سنتى مشهود است.
برخى از گونه هاى ریاضت متضمن نوعى طرز تلقى درباره ترك تعلق از امور دنیوى است. این مطلب در توصیه كتاب مقدس به در جهان بودن، اما به آن تعلق نداشتن و در توصیه بهگودگیتا(
۶) به كنش بى خواهش، و نه ترك كنش بیان شده است. ماكس وبر (۷) تلاش براى تحت انضباط آوردن، روش مند كردن و مهار كردن وظیفه خود در جهان ـ همچون خدمت به خدا كه خصیصه برخى انواع مسیحیت پروتستان است ـ را به عنوان ریاضت باطنى (۸) توصیف كرد، چرا كه موفقیتهاى دنیوى لنفسه ارزشمند نیستند بلكه فقط به خاطر تثبیت رستگارى خود فرد ارزشمند مى باشند.
در ادیان توحیدى غایت قصواى ریاضات، تسهیل و مال با الوهیت است. بسیارى از مرتاضان مسیحى براى اینكه یكسان انگارى خود با مسیح رنج دیده ـ كه خداى پسر است ـ را بیشتر كنند، رنج را برخویش تحمیل مى كنند.
در مسیحیت ریاضات كاركردهاى دیگرى نیز دارند. یكى از آنها مربوط به توبه و انابه مى شود. ترك نفس به عنوان راه مناسبى براى جبران گناهان گذشته كه خداوند از آنها رنجیده شده لحاظ شده است. كاركرد دیگر ریاضات كاركرد تأدیبى و تنبیهى است. با ریاضت مى توان مشتهیات سركش جسمانى ـ كه در اوضاع و شرایط منحط انسانى سرچشمه گناهان بسیار هستند را مهار كرد، یا بر آنها غلبه یافت و یا حتى آنها را از بیخ و بن بركند. ادیان غیرتوحیدى اهداف مختلفى را براى ریاضات معرفى مى كنند. در سنتهاى هندویى، آگاهى از خودحقیقى (آتمن) كه با منشأ سرتاسر هستى (برهمن) یكى است ـ برمى خیزد. آیین بوداى تراواده به امحاى میل و خواهش توصیه مى كند كه به ترتیب به رهایى از رنج و رهایى از توهمات جهان پدیدارى و [مآلاً] به رهایى نهایى (نیروانه) منجر مى شود.
در سنتهایى از این دست، ریاضات، خاصه تحمیل رنج بر خویش كار كردى نیز به عنوان پس دادن عقوبت اعمال شرآمیز در این زندگى یا در تناسخ هاى پیشین دارد.
مبناى منطقى یك ریاضت خاص، در میان سنتهاى گوناگون، متفاوت است. براى مثال، در مسیحیت از آن جهت به روزه گرفتن توصیه مى شود كه آن رنجى را پدید مى آورد كه این رنج مى تواند در توبه مؤثر باشد یا اینكه وسیله اى باشد براى یكسان انگارى خود با خداى رنجدیده. در حالى كه در مكتب یوگا از آن جهت به روزه گرفتن توصیه مى شود كه آن رنج والم را مى كاهد و باعث غفلت شخص از بدن مى شود تا ازاین رهگذر شخص بهتر بتواند انرژى خود را متوجه مراقبه كند.
افزون بر این اختلاف نظرهایى در این خصوص كه چه كسى باید در اشكال سختگیرانه تر سلوك مرتاضانه وارد شود، هست. اغلب این اشكال مختص جماعتى با وظایف دینى خاص ـ همچون راهبان (
۹) و راهبه ها (۱۰) ـ است. دینداران عادى به كرات بیان مى كنند كه ریاضت افراطى قدیسانى چون، سیمون استایلیتس (۱۱) ـ كه قریب به چهل سال بر روى یك ستون زندگى كرد ـ هر چند تحسین برانگیز است، اما قابل تأسى نیست.
خالى از شگفتى نیست كه ریاضت نظر موافق كسانى را كه جهان بینى مدرن تجدد سكولار را تأئید مى كنند، جلب نكرده است. برخى فیلسوفان مهم مدرن ریاضت را مورد نقد قرارداده اند. بنتام (
۱۲) (۱۷۸۹) بر آن است كه انسانها نمى توانند پیوسته ریاضت بكشند، چرا كه آنها بالطبع به جست وجوى لذت برانگیخته مى شوند و از رنج مى گریزند. اما مرتاضان نوعاً به دنبال رنج لنفسه نیستند، بلكه آنها براى چیزى كه خیر كثیر(۱۳) تلقى اش مى كنند، ریاضت مى كشند از قبیل وصال خداوند. آن دسته افرادى كه درمان طبى دردآمیز را به خاطر سلامتى شان دنبال مى كنند، براى نشان دادن اینكه آنها مى توانندبه ریاضت كشى ـ اعم ازتحمل رنج بر خودشان ـ بپردازند، بسنده است. البته اگر آنها انجام این كار را وسیله اى براى یك غایت خیر تلقى مى كنند. (۱۴) نیچه مرتاضان را انسانهایى ضعیف مى داند كه چون قادر نیستند بر اقویا اعمال قدرت كنند، اراده معطوف به قدرتشان را از راه معطوف كردن این اراده به خودشان بروز مى دهند و قدرتشان را بر اعمال و شهوات خود اعمال مى كنند.
نیچه همچنین ریاضت را به هیأت ابزارى تصویر مى كند كه به وسیله آن رهبران دینى بر پیروان خود اعمال قدرت مى كنند. واضح به نظر مى رسد كه چنین امورى در برخى موارد صادق است. اما تاریخ نیز نمونه اى از مرتاضان قدرتمند به مانند ایگناتوس (
۱۵) لویرلایى رانشان مى دهد كه قادر بودند قدرتشان را بر دیگران اعمال كنند، ولى با این همه ترجیح داده اند كه خودشان را در برخى مراحل زندگى وقف ریاضات كنند.

می تونید ذخیرش کنید بعد نظر بدید بعد بخونید.
چهارشنبه 4/2/1387 - 18:11
دعا و زیارت

 یک نمونه از ریاضیت افراطی

ریاضت سنگین مرتاضنور می‌آید. مردی در هیبت مرتاض به‌صورت چهار زانو، آماده ریاضت در صحنه نشسته است. در كنارش یك چراغ پایه‌دار بلند قرار دارد. حباب چراغ با فاصله، درست بالای سر اوست در سمت دیگرش یك كاسه قرار دارد كه درون آن مقداری مغز بادام است. مرد مرتاض با حركت پانتومیم، بادام‌ها را برای هفت روز به هفت قسمت مساوی تقسیم می‌كند و همه را مقابل خود روی پارچه‌ای سفید قرار می‌دهد. كارش تمام می‌شود. تمركز می‌كند و ریاضت خود را آغاز می‌كند. پس از لحظاتی رفتن به خلسه احساس گرسنگی می‌كند. از تمركز بیرون آمده یك بخش از بادام‌ها را می‌‌خورد. دوباره تمركز می‌كند به خلسه می‌رود. باز پس از لحظاتی احساس گرسنگی می‌كند، از حالت تمركز خارج می‌شود، قصد دارد یك بخش دیگر از بادام‌ها را بخورد، خودداری می‌كند، وسوسه می‌شود، خودداری می‌كند، عاقبت فكری به‌خاطرش می‌رسد. دست به‌طرف پایة چراغ می‌برد كلید چراغ بر پایة آن است. كلید را می‌زند، نور می‌رود، دوباره می‌زند نور می‌آید. با روشن شدن چراغ القا می‌كند شبی گذشته و روز دیگری آمده است. به‌خود كِش وقوس می‌دهد. انگار تازه از خواب بیدار شده است. دست می‌برد بخش دیگری از بادام‌ها را می‌خورد. باز آغاز ریاضت می‌كند، باز گرسنه می‌شود، مجدداً چراغ را خاموش و روشن می‌كند. مجدداً القا می‌كند روز شده است، بادام می‌خورد. پس دست برده چندین‌بار پشت‌سر هم چراغ را خاموش و روشن می‌كند، و همة بادام‌ها را یك‌جا می‌خورد، بادام‌ها تمام شده، با تمركز به ریاضت می‌پردازد. پس از لحظاتی احساس دل‌پیچه می‌كند، به‌سرعت از جا بلند شده صحنه را ترك می‌كند.
نور می‌رود.

چهارشنبه 4/2/1387 - 18:9
دعا و زیارت
آیا با ریاضت نفس و اخلاص نیت بهتر مى‏توان به حقیقت رسید یا تحقیق ‏و جستجو؟



در این زمینه، قابل توجه است كه این دو، در عرض هم قرار ندارند، بلكه در طول هم هستند، بدین معنى كه براى رسیدن به حقیقت، ابتدا باید تحقیق و جستجو ی علمی و نظری كرد و پس از دست یافتن به حقیقت از طریق فكر و نظر، آنگاه در جهت عملی ساختن ، تحقق بخشیدن و رسیدن به گوهر آن كوشش نمود.
بنابراین، بر خواهان حقیقت است كه ابتدا با مطالعه، بررسی و تفكر در آرا ، نظرات و دیدگاههاى مكاتب و ادیان ، خصوصا دین مبین اسلام كه آخرین و كاملترین ادیان است، اعتقاد خویش را نسبت به حقیقت مستحكم نماید ، و سپس براى رسیدن و وحدت یافتن با حقیقت ، بدست آوردن رضاى پروردگار و رسیدن به كمال، دست به انجام عبادت و ریاضتهاى شرعى بزند.
به طور حتم اگر در این راه اخلاص داشته و قصدش رسیدن به كرامات و مقامات نباشد شاهد مقصود را ان شاء الله در آغوش خواهد كشید، بدین ترتیب معلوم مى‏شود كه ریاضیت نفس و تهذیب آن در طول تحقیق و جستجو قرار دارد و نه در عرض آن.
چهارشنبه 4/2/1387 - 18:8
دعا و زیارت

تفاوت روزه با ریاضت‏هاى غیردینى در چیست؟

«ریاضت» در لغت چند معنا دارد كه عبارتند از:

1. تحمل رنج و تعب براى تهذیب نفس و تربیت خود یا دیگرى.
2. تمرین و ممارست.
3. كوشش و سعى.
4. گوشه‏نشینى توأم با عبادت و خوددارى نفس. ریاضت در اصطلاح نیز به معناى تحمل رنج و مشقت و از نظر جسمانى، خود را در محدودیت قرار دادن و در قبال آن به توانمندى‏هاى روحى رسیدن است.

انواع ریاضت‏

از یك نظر مى‏توان ریاضت را به دو نوع تقسیم كرد:

1. ریاضت به صورت مطلق؛ قطع نظر از آموزه‏هاى دینى.
2. ریاضت در قالب آموزه‏هاى دینى و براساس معیارهاى شرعى.

فرق‏هاى این دو عبارتند از:

1. ریاضت به معناى مطلق، عبارت است از این كه انسان از هر راه ممكن، جسم خود را به مشقّت بیندازد تا مهارت‏ها و توانمندى‏هایى را در بعد روحى به دست آورد؛ قطع نظر از این كه آیا چنین عملى از نظر احكام شرعى و مبانى دینى صحیح است یا نه. از این رو، مرتاضانى كه بدون در نظر گرفتن شریعت الهى، ریاضت مى‏كشند، براى رسیدن به هدف خود، هر عملى را انجام مى‏دهند؛ زیرا آنان بر این باورند كه فلان عمل، موجب تقویت روح یا اراده‏شان مى‏شود؛ اما در ریاضت‏هاى دینى (مانند روزه)، هرگز فرد از چارچوب شریعت خارج نمى‏شود و هر قدرت و نیرویى براى او مطلوب نیست.
او، براساس احكام الهى، روزه مى‏گیرد؛ زیرا احكام دینى، براى این است كه انسان را در حوزه عبودیت خدا قرار دهد و او را به مقام قرب الهى برساند؛ پس نتیجه و اثر ریاضت‏هاى شرعى و غیرشرعى، كاملاً با هم متفاوت است.

2. فرق دیگر ریاضت دینى با ریاضت غیردینى، این است كه دین، به انسان اجازه ضرر زدن به خود یا به دیگرى را نمى‏دهد و اعمال او همواره باید فایده عقلایى داشته باشد؛ براى مثال، روزه، عمل واجبى است كه افراد مكلّف، باید آن را بگیرند؛ اما همین روزه، اگر در جایى موجب آسیب شدید جسمانى یا بیمارى و یا تشدید آن گردد، حكم آن لغو مى‏شود و چنین فردى، نباید روزه بگیرد؛ در حالى كه مرتاض، ممكن است عملى را به این جهت انجام دهد كه موجب تقویت اراده شود و كارى ندارد به این كه این عمل ممكن است براى او ضرر داشته باشد یا نه و به عبارت دیگر، بر اساس قاعده كلى «لاضرر و لا ضرار فى الاسلام»، ضرر رساندن و ضرر دیدن، در اسلام و احكام آن، قرار داده نشده است. همچنین در قرآن آمده است:

«خداوند براى هیچ كس بیشتر از توانایى‏اش تكلیف نمى‏كند».1 مرتاض، این قواعد و اصول را نه تنها مد نظر ندارد، بلكه ممكن است برخلاف آنها عمل كند؛ به این جهت كه مى‏خواهد با ریاضت، ابعاد روحى و روانى خود را تقویت كند. از همین رو، بسیارى از احكام، ممكن است در مورد عده‏اى، تغییر كند یا آن تكلیف از دوش آنان برداشته شود؛ براى مثال، اگر كسى بیمار است و روزه گرفتن براى او ضرر دارد یا درمان او را به تأخیر مى‏اندازد و نیز افرادى كه مسافر هستند، نباید روزه بگیرند.

3. تفاوت دیگر، مربوط به انگیزه و هدفى است كه مرتاض دنبال مى‏كند. اگر از مرتاض سؤال شود كه انگیزه و هدف تو از این عمل چیست، ممكن است بگوید: براى تقویت روح یا به جهت تقویت اراده و یا به دلیل این كه بتوانم توانایى به دست آورم؛ اما نخستین شرط روزه، این است كه روزه‏دار، باید نیت و قصد «قربت» كند؛ «انما الاعمال بالنیات؛ عمل‏ها تنها با نیت، صحیح است».2

روزه‏دار نیز ممكن است انگیزه‏اش دست‏یابى به بهشت و نعمت‏هاى بهشتى باشد؛ اما باید قصد «قربة الى الله» كند. او مى‏خواهد در قالب بندگى، رضایت خدا را به دست آورد و به دنبال آن، از نعمت‏هاى مادى و معنوى نیز بهره بگیرد؛ پس در ریاضت‏هاى الهى، قصد و انگیزه، الهى است؛ ولى معلوم نیست مرتاض چنین هدفى را دنبال كند.

4. یكى دیگر از تفاوت‏هایى كه بین ریاضت‏هاى غیردینى و ریاضت‏هاى دینى وجود دارد، به كارگیرى محصولات و نتایج ریاضت است. یك انسان مؤمن - كه در قالب عمل به احكام الهى به كمالاتى دست مى‏یابد - هرگز حاضر نیست از این كمالى كه به دست آورده، سوء استفاده كند و در راه حرام، آن را به كار گیرد؛ اما مرتاض ممكن است بر اثر ریاضت، توانمندى‏هایى به دست آورد و در راه غیرصحیح و غیرمشروع از آنها استفاده كند.

حال ممكن است سؤال شود كه آیا مى‏شود انسانى از طریق ریاضت‏هاى غیر دینى، به جایى برسد؟ جواب آرى است؛ زیرا ریاضت و نتایج آن، تحت نظام علّى و معلولى قرار دارد؛ یعنى اگر علت (به مشقّت انداختن جسم)، ایجاد شد، معلول (تقویت روح در بعدى از ابعاد) نیز حاصل مى‏شود. این علّت و معلول، ممكن است در قالب یك نظام ارزشى و الهى شكل بگیرد و ممكن است خارج از این نظام باشد؛ درست مثل یك چاقوى تیز كه مى‏توانیم در راه صحیح و یا غلط از آن بهره‏بردارى كنیم و ممكن است این چاقو از طریق صحیح تیز شده باشد و یا از راه غصبى. بنابراین، تقویت روح، چیزى شبیه تیز كردن چاقو است. بنابراین، در سایه ریاضت‏هاى دینى، علاوه بر این كه نفس انسان قدرتمند مى‏شود و او به كمالاتى مى‏رسد، به سعادت واقعى و جاودان نیز دست مى‏یابد و این، امرى است كه با ریاضت‏هاى غیردینى حاصل نمى‏شود.


اگه فکر می کنید زیاد کپیش کنید توی hard

دیدی نظر یادت رفت؟

چهارشنبه 4/2/1387 - 18:6
ادبی هنری
 سرنوشت مشترک قهرمانان به طورکلی افسانه ها و اسطوره ها بیان گرفرهنگ و تمدن هر سرزمین و قومی هستند و درواقع راه و روشی برای زیستن و موثربودن؛که درقالب شخصیت های تاریخی و اسطوره ای ظاهرمی شوند.بررسی ومطالعه ی همین سرنوشت مشترک پهلوانان جاودانی موضوع بسیارمهم و جالب توجهی است که توسط روانشناسان؛اسطوره شناسان وکارشناسان متون نوشتاری کهن بارها موردتوجه و موشکافی قرارگرفته است.بحث پیرامون چنین تحلیلی درحوصله ی این نوشتارمختصرنیست.دراین جا تنها به عنوان نمونه نگاهی می افکنیم به دو تن از این اسطوره ها و مقایسه ی آن ها تا از خلال آن؛بتوانیم بحثی داشته باشیم پیرامون آثارجاودانی و سترگ «هومر»و«فردوسی».اما قبل ازآن ؛ذکراین نکته نیز حایز اهمیت است که در ادبیات کهن بسیاری از ملل ؛در اساطیر؛افسانه ها؛باورها و داستان هایشان؛بارها از رویین تنان افسانه ای نیز سخن به میان آمده است.پهلوانانی که نامشان به عنوان سلحشورانی بی نظیر؛نام آور و فوق متهورذکرشده است.این رویین تنان اسطوره ای وفوق انسان ها اما؛متعلق به یک قوم؛ملت؛نژاد و منطقه نیستند؛بلکه تقریبا درهمه ی اقوام وجود دارند.علت اش را می توان در آرزوی بشر به حیات جاوید؛بی مرگی و جلوگیری ازآسیب پذیری و عدم ؛جست وجو کرد.بشر در طول زندگی خود همواره به دنبال دستاویزهایی بوده که خود و زندگی اش را در مقابل طوفان حوادث حفظ کند. حتا این مساله ؛درکتب مقدس و ادیان بزرگ نیز مطرح شده است.دراعتقادات زرتشتیان ؛زرتشت نزد خدای «اهورامزدا»رفته و از او خواستارعمرجاودانی می شود.درتورات از سامسون؛و درقرآن-درسوره ی کهف-از چشمه ی آب زندگانی صحبت می شود که هرکس از آن بنوشد آسیب ناپذیرخواهد شد .به این ترتیب اسطوره های رویین تن ؛افسانه ها و روایاتی هستندکه تمام خصایل و آرزوهای ایده آل بشر را یک جا در وجودشخصیتی جای می دهند .چنین شرایط ذهنی ای؛درادبیات دوران مختلف نمودیافته و می یابد و بشرسعی کرده تا به این خواسته اش درعرصه ی عینی برسد.شرایط ذهنی ای چون «ناجی»؛«ایثاربرای دیگران»؛«تحقق عدالت اجتماعی»؛«مقابله ی بی امان باهرگونه ظلم و ستم»و ... به طورکلی درباره ی آثار«هومر»و«فردوسی »و نیز از اسطوره ها و برگزیدگان دو ملت ؛سخن بسیارگفته شده است تا در ورای آن ؛«بزرگی»؛«شرافت»؛«جوانمردی»؛«انساندوستی»؛«گذشت»؛ «میهن پرستی»و بسیاری دیگر از محسنات انسان ها مورد ستایش قرارگیرد.آن چه در ادبیات کهن ایران وجهان؛به خصوص در آثار  ماندگار و جاودانی چون«ایلیاد»و«ادیسه»ی  هومر و«شاهنامه»ی فردوسی به نحو بارزی به چشم می خورد؛روح حماسی ؛سلحشوری و فداکاری ؛جنبه ی اساطیری ؛نوع نگاه و دید انسان ها به جهان ؛همراه با جنبه های تغزلی ؛عاشقانه و غنایی آن هاست.به عبارتی ؛آن چه از آن به عنوان «فلسفه زندگی» نام برده می شود.وجه تمایزچنین آثاری است که ضرورت مطالعات و تعمق آن ها را دوچندان می کند. بی شک با یافتن وجوه مشترک تفکر؛بینش و اندیشه ی انسان ها در شرایط و دورانی خاص- که در این جا دو خاست گاه اندیشه ای شرق وغرب است-می توان به روح ملت ها دست یافت و هم بستگی بشر را رقم زد.چه؛ این آثار نه تنها در زمره ی آثار بزرگ و جاویدان ادبیات ملی هرکشوری محسوب می شوند؛بلکه تداعی کننده ی روح جمعی مردم آن سرزمین نیز هستند که در ادبیات و آثار فکری و فلسفی هرقوم و ملتی نمودعینی پیدا کرده اند.این بینش اساطیری اما؛با این که کاری با امورعقلی ندارد؛گویی فریادی است رسا و بلند.چرا که تاحدی به سبب همین اسطوره پردازی ها است که«وحدت»یک قوم حفظ می شود و شخص ؛هویت و اصالت و مفهوم ملی واجتماعی می یابد و ازهمه مهم تر باعث می شود تا حرکت های لازم درهرقوم و ملتی به وجود آید.نوعی مقابله و مبارزه دراین میان اما؛اسطوره های حماسی ازجای گاه خاصی برخوردارند.خاست گاه چنین اسطوره هایی هرچند توام با تمام مشخصاتی است که ذکر شد و نیز درادامه خواهد آمد؛منشا اجتماعی نیز دارد.ازاین جهت است که می بینیم هرگاه قومی مورد تاخت و تاز دشمن قرارگرفته ؛هرگاه موجودیت و هویت فرهنگی و اجتماعی آن به خطرافتاده ؛ آن قوم به اسطوره سازی پناه برده است تابدین وسیله خلا ناشی ازنبود یک منجی را که بتوانداز انحطاط و اضمحلال ارکان فرهنگی ؛ملی ؛سیاسی ؛اقتصادی و اجتماعی آن قوم جلوگیری کند؛سامان ببخشد.«سامسون »قهرمان افسانه ای قوم یهودکه درتورات آمده؛به این سبب ظهورمی کند تا علیه نیروهای متجاوز و سرکوب گر؛سدی شود و« اورشلیم »می اید تا قوم «بنی اسراییل »را نجات دهد.یا «نیبلونگن »ها بزرگ ترین حماسه ی مردم «ژرمن »؛به عقیده ی بسیاری عکس العمل اروپای شمالی دربرابر شکست و منکوب شدن مردم این سرزمین ها به دست «هون های سفید»است .«ایلیاد»و«ادیسه»نیزکه درقرون نهم وهشتم ق.م به طورپراکنده سینه به سینه جریان داشت به واسطه ی جنگ های خونین و ویران گر  یونانیان به وجودآمده است.همان طورکه شاهنامه هم مبارزات ایرانیان را با بیگانگان به تصویر می کشد و در واقع ادعانامه ای است علیه تسلط ترکان غزنوی بر سرنوشت اقوام ایرانی که درجنگ های ایران وتوران متجلی می شودو...نیز داستان «ضحاک» و«فریدون »که مقابله ای دیگر به حساب می آید. حماسه :تحقیرمرگیک انسان معمولی وقتی درمقابل مصایب قرارمی گیردخودرا می بازد.حال اگر از آینده و سرنوشت خود نیز با خبر باشد؛به طورحتم دچارپریشانی خاطرمی گردد؛این موضوع برای قهرمان اسطوره ای ؛به نحو دیگری جلوه می کند.او در این حالت حتی به خود اجازه ی بازگشت نداده و تن به خطر می دهد.ازاین روست که می بینیم در ایلیاد «هکتور»پهلوان تروا؛بااین که ازفرجام زندگی خود مطلع است و با این که از رای و اراده ی خدایان بوالهوس ؛نیک خبر دارد و می داندکه ازجنگ تن به تن با«آشیل»زنده بیرون نخواهدآمد؛اما دلاورانه قدم به پیش گذاشته به مقابله با حریف می شتابد.یا در شاهنامه؛ «رستم»که خود از رویین تن بودن «اسفندیار»اطلاع دارد و خوب می داندکه یک انسان خاکی هرچندنیرومندو پرزورباشد؛بدون اتکا به نیروهای فوق بشری قادر نخواهدبود اسفندیار را مغلوب کند؛با وجود این تن به خفت واسارت نمی دهد و نبرد با جوان برومندی چون اسفندیار و کشته شدن به دست او را به تسلیم شدن بدون قید و شرط  ترجیح می دهد.به طورکلی درباره ی آثار«هومر»و«فردوسی »و نیز از اسطوره ها و برگزیدگان دو ملت ؛سخن بسیارگفته شده است تا در ورای آن ؛«بزرگی»؛«شرافت»؛«جوانمردی»؛«انساندوستی»؛«گذشت»؛ «میهن پرستی»و بسیاری دیگر از محسنات انسان ها مورد ستایش قرارگیرد.آن چه در ادبیات کهن ایران وجهان؛به خصوص در آثار  ماندگار و جاودانی چون«ایلیاد»و«ادیسه»ی  هومر و«شاهنامه»ی فردوسی به نحو بارزی به چشم می خورد؛روح حماسی ؛سلحشوری و فداکاری ؛جنبه ی اساطیری ؛نوع نگاه و دید انسان ها به جهان ؛همراه با جنبه های تغزلی ؛عاشقانه و غنایی آن هاست.به عبارتی ؛آن چه از آن به عنوان «فلسفه زندگی» نام برده می شود.وجه تمایزچنین آثاری است که ضرورت مطالعات و تعمق آن ها را دوچندان می کند. بی شک با یافتن وجوه مشترک تفکر؛بینش و اندیشه ی انسان ها در شرایط و دورانی خاص- که در این جا دو خاست گاه اندیشه ای شرق وغرب است-می توان به روح ملت ها دست یافت و هم بستگی بشر را رقم زد.چه؛ این آثار نه تنها در زمره ی آثار بزرگ و جاویدان ادبیات ملی هرکشوری محسوب می شوند؛بلکه تداعی کننده ی روح جمعی مردم آن سرزمین نیز هستند که در ادبیات و آثار فکری و فلسفی هرقوم و ملتی نمودعینی پیدا کرده اند.این بینش اساطیری اما؛با این که کاری با امورعقلی ندارد؛گویی فریادی است رسا و بلند.چرا که تاحدی به سبب همین اسطوره پردازی ها است که«وحدت»یک قوم حفظ می شود و شخص ؛هویت و اصالت و مفهوم ملی واجتماعی می یابد و ازهمه مهم تر باعث می شود تا حرکت های لازم درهرقوم و ملتی به وجود آید.نوعی مقابله و مبارزه دراین میان اما؛اسطوره های حماسی ازجای گاه خاصی برخوردارند.خاست گاه چنین اسطوره هایی هرچند توام با تمام مشخصاتی است که ذکر شد و نیز درادامه خواهد آمد؛منشا اجتماعی نیز دارد.ازاین جهت است که می بینیم هرگاه قومی مورد تاخت و تاز دشمن قرارگرفته ؛هرگاه موجودیت و هویت فرهنگی و اجتماعی آن به خطرافتاده ؛ آن قوم به اسطوره سازی پناه برده است تابدین وسیله خلا ناشی ازنبود یک منجی را که بتوانداز انحطاط و اضمحلال ارکان فرهنگی ؛ملی ؛سیاسی ؛اقتصادی و اجتماعی آن قوم جلوگیری کند؛سامان ببخشد.«سامسون »قهرمان افسانه ای قوم یهودکه درتورات آمده؛به این سبب ظهورمی کند تا علیه نیروهای متجاوز و سرکوب گر؛سدی شود و« اورشلیم »و قوم «بنی اسراییل »را نجات دهد.یا «نیبلونگن »ها بزرگ ترین حماسه ی مردم «ژرمن »؛به عقیده ی بسیاری عکس العمل اروپای شمالی دربرابر شکست و منکوب شدن مردم این سرزمین ها به دست «هون های سفید»است .«ایلیاد»و«ادیسه»نیزکه درقرون نهم وهشتم ق.م به طورپراکنده سینه به سینه جریان داشت به واسطه ی جنگ های خونین و ویران گر  یونانیان به وجودآمده است.همان طورکه شاهنامه هم مبارزات ایرانیان را با بیگانگان به تصویر می کشد و در واقع ادعانامه ای است علیه تسلط ترکان غزنوی بر سرنوشت اقوام ایرانی که درجنگ های ایران وتوران متجلی می شودو...نیز داستان «ضحاک» و«فریدون »که مقابله ای دیگر به حساب می آید. می دانیم اساسا حماسه؛تحقیرمرگ است و مرگ را با غرور در آغوش گرفتن به خاطر یک آرمان ؛خودحماسه ای است بس شگرف وعظیم .ازطرفی ؛ازآن جا که هرقومی آمال و آرزوهای خود را دراین پهلوانان اساطیری می بیند؛چنین برداشتی زندگی را نیز مورد ستایش قرارمی دهد و لذت بردن ؛شادی و سرخوشی راارج می نهد.یک انسان معمولی وقتی درمقابل مصایب قرارمی گیردخودرا می بازد.حال اگر از آینده و سرنوشت خود نیز با خبر باشد؛به طورحتم دچارپریشانی خاطرمی گردد؛این موضوع برای قهرمان اسطوره ای ؛به نحو دیگری جلوه می کند.او در این حالت حتی به خود اجازه ی بازگشت نداده و تن به خطر می دهد.ازاین روست که می بینیم در ایلیاد «هکتور»پهلوان تروا؛بااین که ازفرجام زندگی خود مطلع است و با این که از رای و اراده ی خدایان بوالهوس ؛نیک خبر دارد و می داندکه ازجنگ تن به تن با«آشیل»زنده بیرون نخواهدآمد؛اما دلاورانه قدم به پیش گذاشته به مقابله با حریف می شتابد.یا در شاهنامه؛ «رستم»که خود از رویین تن بودن «اسفندیار»اطلاع دارد و خوب می داندکه یک انسان خاکی هرچندنیرومندو پرزورباشد؛بدون اتکا به نیروهای فوق بشری قادر نخواهدبود اسفندیار را مغلوب کند؛با وجود این تن به خفت واسارت نمی دهد و نبرد با جوان برومندی چون اسفندیار و کشته شدن به دست او را به تسلیم شدن بدون قید و شرط  ترجیح می دهد.که گوید برو دست رستم ببندنبندد مرا دست چرخ بلندکه چرخ گوید مرا کاین بنوشبه گرزگرانش بمالم دوگوشبه راستی که حماسه وحماسه سرایی ؛ورای افسانه بودن اش ؛غیر از این نیست و هدفی جز برانگیختن حس شجاعت و میهن پرستی درآدمیان ندارد.انسان معمولی گاه به پستی هایی تن می دهد و یا در برخورد با پدیده های پیرامون اش چنان رفتاری دارد که با چنین ایده آل هایی؛فرسنگ ها فاصله می گیرد.چنین فاصله هایی است که به تدریج می تواند افراد یک ملت را ازفرهنگ ملی اش دورکرده و روح جمعی اش را آلوده سازد.انسان حماسی اما؛انسانی که آرمانی او را هدایت کند فاسد نمی شود.چنین انسان هایی البته درتمام قرون و اعصارحضور دارند تا علیه ظلم وستم ؛ناجوانمردی و خودخواهی حاکمان ؛روباه صفتی ؛تبعیض طبقاتی ؛جنگ وکشورگشایی مبارزه کنند و مایه ی مباهات یک ملت اند.اساسا تاریخ چنان ساخته شده است که برای پیشرفت آن ؛قهرمانی ضرور است.زیراهمیشه پیروزی امرنو ؛با تلاش های سخت همراه است .نه نیروهای کهن از سیطره و امتیازخویش آسان دست برمی دارند و نه نظامات نو به آسانی استقرار می یابند.از این رو پهلوانان اساطیری با فلسفه و برداشتی خاص به وجود آمده اند.«رستم» ؛«اسفندیار»؛«آشیل»؛«زیگفرید»؛«سامسون»؛«هرکول»؛«سهراب»؛«هکتور»و...همه و همه به مرگ تن داده اند؛ولی به زندگی با ذلت سر فرود نیاورده اند.به همین جهت می توان گفت حماسه ها واسطوره ها درسی است برای نبرد؛مقاومت؛زندگی؛و...نحوه ی مردن . 
چهارشنبه 4/2/1387 - 17:57
فلسفه و عرفان

افلاطون:



اندیشه‌های افلاطون پس از ۲۰۰۰ سال همچنان از پرنفوذترین آموزه‌ها در دنیای سیاست است. در جهان امروز بدون تردید دو ایدئولوژی از نظر قدرت نفوذ و گستردگی و کارآمدی در راس آموزه‌های سیاسی قرار دارند که عبارتند از لیبرالیسم و افلاطونیسم (نخبه گرایی). گرچه کاربرد واژه افلاطونیسم چندان رایج نیست، اما خمیرمایه اصلی اندیشه افلاطون همان نخبه گرایی است که مترادف با افلاطونیسم است. جوهر اصلی اندیشه افلاطون تاکید اساسی بر نقش و جایگاه کلیدی دانشمندان، کارشناسان و متخصصان در اداره امور جامعه است. افلاطون به رهبری جامعه توسط نخبگان و آموزش دیدگان باوری عمیق دارد و معتقد است که قدرت گیری توده عوام که اسیر احساسات و روزمره گرایی‌اند، شیرازه جامعه را از هم می‌گسلد و لذا قدرت واقعی باید در اخیتار نخبگان قرار گیرد. اما افلاطون به تفصیل درباره نخبگان توضیح میدهد. منظور او از نخبگان نه نخبگان دینی و یا نخبگان خود گمارده بلکه کسانی‌اند که از راه زحمت فراوان به کسب دانش نائل شده و به انواع فضایل انسانی از جمله عدم سواستفاده از قدرت شخصی دست یافته‌اند. حضور اندیشه‌های نخبه گرایانه افلاطون را امروز میتوان در تمام حکومتهای دمکراتیک موجود جهان ملاحظه کرد که ترکیبی از منتخبین شهروندان و کارشناسان حوزه‌های گوناگون هستند. بعنوان مثال در اتحادیه اروپا بخش مهمی از امور از سوی کارشناسان و متفکرین اداره میشود و بحث در باره توازن میان دمکراسی مشارکتی و نخبه گرایی از مهمترین چالشهای آن است. باید خاطر نشان کرد که دو مشکل اساسی نظام‌های دمکراتیک امروزی دنیا عبارت از تشکیل گروههای لابی و نیز کندی روند اجرای قانون است. تشکیل انواع گروههای لابی (گروههای فشار قانونی) در همه نظام‌های دمکراتیک امروزی چوب لای چرخ گردش دمکراتیک امور می‌گذارد. این گروهها که متشکل از نمایندگان مراکز گوناگون مالی، تجاری، ایدئولوژیک، مدنی و غیره می‌باشند با انواع شگردها بر تصمیم گیری سیاستمداران اثر می‌گذارند.
ثانیا کند بودن روند تصمیم گیری و اجرای قوانین یکی دیگر از پدیده‌های نظام‌های دمکراتیک است که شکایت ونارضایتی بسیاری از شهروندان از ادارات را بر می‌انگیزد و عملکرد ضعیف مراکز تصمیم گیری را باعث میشود. بطور کلی روند قانونی حالتی کم سرعت دارد که نیاز به تصمیم گیری بخردانه و دمکراتیک و رایزنی از مهمترین علل آن است. این دو معضل اساسی دمکراسی در واقع هزینه سنگینی است که همه نظام‌های دمکراتیک دنیا برای دفاع از خود باید بپردازد. کند بودن روند کارها در نظام دموکراسی و هزینه‌ای که قانونگرایی در بردارد، تقریبا همه روزه به زبانها و اشکال گوناگون مورد بحث جدی مطبوعات، اندیشمندان، نظریه پردازان و فیلسوفان جهان امروز قرار دارد. در مورد گروههای لابی باید گفت که این معضل نه تنها در نظام سیاسی امریکا بلکه در همه کشورهای وجود دارد. گروههای لابی که معمولا منافع گروهی یا اقتصادی و یا ایدئولوژیک معینی را نمایندگی می‌کنند به اشکال مختلف بر روند تصمیم گیریها اثر می‌گذارند. شبکه پیچیده تصمیم گیریها و آیین نامه‌های قابل تفسیر و وجود افراد منفعت جو زمینه‌های حضور و اثر گذاری قابل توجه گروههای لابی یا فشار است که هیچ نظام سیاسی دمکراتیک از آن در امان نیست. به همین مناسبت است که هربار این معضلات ذاتی دمکراسی در موسسه‌های پژوهشی و نیز نهادهای تصمیم گیرنده مورد بحث قرار می‌گیرد، دو آلترناتیو طبیعی در برابر آنها مطرح میشود که یکی از آنها تصمیم گیری کارشناسان و نخبگان و دیگری ایجاد نهادهای کنترل کننده قدرت است. مهمترین امتیاز نخبه گرایی، تصمیم گیری بر اساس داده‌های کارشناسی و علمی و عقلی و نیز سرعت عمل و سلامت تصمیم گیری بدون توجه به منافع گروههای فشار است. در حقیقت بسیاری از جنبه‌های زبده گرایانه مورد نظر افلاطون در نظام‌های سیاسی امروزی کاربردی واقعی و تکمیلی یافته است. جهانی شدن یکی دیگر از تهدیدهای مهم دمکراسی در جهان امروز بشمار میاید. در این تردیدی نیست که دمکراسی و مردم سالاری پروژه‌ای ملی و تنظیم کننده حوزه روابط انتخاب کنندگان و منتخبین است. اما روند جهانی شدن شکاف میان ایده آل و واقعیت در کارکرد دمکراسی را به میزان چشمگیری افزایش میدهد و منتخبین را نه در برابر انتخاب کنندگان بلکه در برابر دیگر بازیگرانی قرار میدهد که منافعی جز انتخاب کنندگان راهنمای رفتار آنهاست.
از سوی دیگر یکی از ضعف‌های کلیدی اندیشه نخبه گرایانه فقدان ساز و کارهای کنترل کننده در
نظام نخبه گراست. اما افلاطون خود بر این ضعف اساسی آگاه بود. به همین دلیل وی یک شرط اساسی را برای تحقق نظام رهبری نخبگان مورد تاکید جدی قرار داده است که عبارت از این است که زمامداران حق داشتن خانواده و دارایی را نباید داشته باشند. افلاطون بارها تاکید می‌کند که در غیر اینصورت دولتمداران منافع شخصی را بر منافع همگانی ترجیح خواهند داد. اما نباید فراموش کرد که در سیستم فکری افلاطون انسانها بطور مادر زاد از استعدادهای متفاوت برخوردارند. به باور افلاطون اکثریت مردم از عقل لازم برای هدایت جامعه برخوردار نیستند و تنها عده اندکی دارای عقل، استعداد و توان رهبری جامعه‌اند.
بهرحال با گذشت بیش از ۲۰۰۰ سال از آموزه‌های افلاطون امروز تردیدی نیست که در عالم واقعی انسانی، وجود زبدگان مطلوب افلاطون که از زندگی خانوادگی و داشتن ثروت چشم بپوشند، تنها یک خواب و خیال است. اما دمکراسی با وجود ضعف‌های درونی آن از امکانات و قابلیتهای بسیاری برای رشد همگانی افراد جامعه برخوردار است. لذا نخبه گرایی مورد نظر افلاطون از این منظر که از دانش و توان زبدگان باید برای تکمیل دمکراسی و غلبه بر ضعفهای آن سود جست، همچنان اهمیت خود را حفظ کرده و در سر هر آزمون و بزنگاه مهم سیاسی روز آمد بودن خود را اثبات می‌کند. لذا امروزه در همه نظام‌های دمکراتیک جهان این توازن میان مردم سالاری و زبده گرایی به این شکل ایجاد گردیده است که حفظ مغزها و اندیشه‌ها و دادن جایگاهی مهم به آنان در نظام سیاسی و اجتماعی همچون بهترین سرمایه‌های اجتماعی هر نظام دمکراتیک محسوب میشود.

 
چهارشنبه 4/2/1387 - 14:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته