• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 304
تعداد نظرات : 26
زمان آخرین مطلب : 4660روز قبل
شهدا و دفاع مقدس

ملت ایران خود را مدیون شهدا می‌داند

  آیت الله نوری همدانی   در دیدار رییس و مسئولان سازمان بسیج دانشجویی كشور زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره شهدا را زنده نگه داشتن حق و حقیقت دانستند.

به گزارش خبرنگار  تبیان به نقل از رسا، آیت الله  نوری همدانی در این دیدار با بیان اینكه از اول بعثت پیامبران الهی برای دعوت مردم به خیر و صلاح، دو جبهه حق و باطل بوجود آمده است اظهار داشتند: جبهه حق و باطل همیشه با یكدیگر در حال جهاد و درگیری بودند. و بقاء حق و حقیقت در گرو جهاد و فرهنگ ایثار و شهادت طلبی است. لذا همه مسلمانان وظیفه دارند خود را برای جهاد و شهادت همیشه آماده نگه دارند.
ایشان زنده نگه داشتن یاد شهدا را زنده نگه داشتن حق و حقیقت عنوان كردند و فرمودند: برای اینكه حق زنده بماند باید یاد شهدا را زنده نگه داریم. برگزاری یادواره‌های شهدا، تألیف كتب مختلف در این زمینه و پخش فیلم‌هایی از دفاع مقدس در صدا و سیما خدمت بزرگی به زنده نگه داشتن یاد شهدا است.
استاد دروس خارج حوزه علمیه قم پخش مستندات جنگ در برنامه‌های تلویزیونی و اعزام كاروانهایی برای دیدار از مناطق عملیاتی كشور را برای تعمیق بخشیدن فرهنگ ایثار و شهادت بسیار لازم و ضروری برشمردند و تصریح كردند: مولای متقیان حضرت علی (ع) در نهج البلاغه همیشه سعی كرده‌اند كه نام و یاد شهدای اسلام را زنده نگه دارند. ما باید شهدایی را كه دارای ویژگی‌های خاص هستند به جوانان و قشر دانشگاهی خود بعنوان الگو معرفی كنیم. اگر در این كشور حوزه، دانشگاه، دولت و همه چیزمان اسلامی است از بركت خون شهدا است. ملت ایران باید خود را مدیون شهدا بداند

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:34
شهدا و دفاع مقدس

شهدا پیام امام حسین(ع) را تكرار كردند

در سرزمین نور «فكه»

 در سرزمین رمل‌های روان با تعدادی از زائران این سرزمین همگام شدیم تا این زائران احساس پاك خود را با ما به اشتراك بگذارند. آنان گفتند: شهدا پیام امام حسین (ع) را تكرار كردند و زیارت تربت آنان لیاقت می‌خواهد.

یك زائر قمی در گفت‌وگو با خبرنگار باشگاه خبری فارس «توانا» افزود: تقدس این منطقه اجازه حركت با كفش را به من نمی‌دهد.

وی افزود: اینجا تقدس خاصی دارد و هنگامی برای ورود به اینجا به قرآن مراجعه كردیم، آیه‌ای آمد با این معنی كه پیاده شو و كفش‌هایت را بیرون آور چرا كه در وادی مقدس هستی و من نیز به احترام این مكان مقدس كفش را درآوردم.

زائری تبریزی نیز به خبرنگار ما گفت: شهدا پیام امام حسین(ع) را زنده كردند.

وی ادامه داد: بیان امام حسین(ع) این بود كه خداوندا من راضی هستم به رضای تو و همه كارم برای جلب رضایت توست و شهدای ما بعد از سال‌ها باز هم این پیام امید شهدا را زنده كردند.

خادم شهدای شیرازی نیز با بیان اینكه " ازشهدا شرمنده‌ایم " تصریح كرد: گروه 5 نفری به سرزمین فكه قدم گذاشته بودند كه شهید آوینی نفر 5 این گروه بود و قدم در پای فرد جلویی می‌گذاشتند اما جلویی شهید آوینی به شهادت نمی‌رسد و تنها آوینی را خداوند می‌طلبد و باید به شهدا بگویم شرمنده‌ایم. چرا كه آنان از همه چیز گذشتند اما ما چه...

زائر تهرانی نیز در گفت‌وگو با خبرنگار ما خاطرنشان كرد: بیاییم به جای خاك فكه یاد مردان فكه را با خود ببریم

وی اظهار امیدواری كرد: با عنایت ویژه شهدا تأثیرات این سفر به قلب‌های ما مقطعی نباشد و یاد این مردان را با خود به شهرهای خود برده و امیدوارم تك‌تك ما تبدیل به راویان و حامیان شهدا شویم و شهر خود را نیز جبهه مبارزه با نفسانیات و گناه بكنیم.

در ادامه زائر شیرازی همچنین تصریح كرد: "هركسی لیاقت آمدن به اینجا را ندارد "

وی یادآور شد: من به عینه شاهد بودم كه افرادی تا شب حركت، حتی ساك‌های خود را بسته بودند اما در لحظه حركت به دلایل مختلف از همراهی با این كاروان معذور شدند و بودند افرادی كه تا پای اتوبوس قرار به آمدنشان نبود و ناگهان به شهدا لبیك گفتند.

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:31
شهدا و دفاع مقدس

حسن حداد  از 8 سال حمل پیکر شهدا  ‌می‌‌گوید

خیلی‌ها وقتی مرا با‌ آمبولانس توی شهر، کوچه‌ها و روستاها ‌می‌‌دیدند رنگ ‌شان ‌می‌‌پرید، می‌ترسیدند و هر آن منتظر بودند تا خبر شهادت عزیزی را اعلام کنم. به خصوص والدین رزمندگانی که به جبهه‌ها اعزام شده بودند.

در طول 8 سال دفاع مقدس کارم این بود که وقتی شهدا را ‌می‌‌آوردند باید اول با‌ آمبولانس پیکرهای مطهر را از مبدأ که معمولاً راه‌آهن بود به مقصد که سردخانه‌های شهر بود، انتقال داده و فردایش دست به کار شوم و به سراغ خانواده‌ها بروم تا آنها را از شهادت عزیزشان باخبر کنم.

کار سختی است، نه! البته نه به خاطر کارش و زحمت حمل و نقل و رفت و آمدش، بلکه برای اینکه حالا مادر، پدری یک عمر فرزندشان را با هزاران مشکل بزرگ و تربیت کرده‌اند تا یک روزی بنشینند و او را تماشا کنند و زندگی‌اش را رقم بزنند، ‌اما ‌امروز فقط ظرف مدت چند دقیقه باید باخبر شوند که جنازه پسرشان درون تابوت چوبی توی سردخانه انتظارشان را ‌می‌‌کشد، آن هم توسط من.

حسن حداد، کارمند بازنشسته بنیاد شهید قزوین، چندی است که به خاطر ناراحتی‌های درونی‌اش به پزشک مراجعه کرده، علت بیماری‌اش را ممارست با پیکر مطهر شهدا، به ویژه شهدای شیمیایی دوران جنگ اعلام کرده‌اند و او هنوز با افتخار سرفه ‌می‌‌کند و ‌می‌‌گوید: باید خدا قبول کند و این کمترین کاری بوده است که من برای اسلام و انقلاب انجام داده‌ام.

مگر غیر از شما کسی نبود که این کار را انجام دهد!

آن روزها نبود، یعنی در واقع هیچ کس قبول نمی‌‌کرد که طاقت دیدن پیکر مطهر شهدا را داشته باشد و اینکه خبر شهادت عزیزی را به پدر و مادر، همسر و بستگان شهید بدهد.

شاید هم قرعه به نام ما افتاده بود تا‌امتحان پس بدهیم، نمی‌‌دانم،‌اما همین را ‌می‌‌دانم که وقتی آقای درافشان، رئیس بنیاد شهید وقت، پیشنهاد داد، انگار من نبودم که قبول کردم.

کار را چطور شروع کردید؟

پیکر مطهر شهدا را معمولاً با قطار ‌می‌‌آوردند، قطار مسافربری که انتهای آن یک واگن سردخانه‌ای داشت و معمولاً شب‌ها، از راه‌آهن به نگهبانی بنیاد زنگ ‌می‌‌زدند که برایتان میهمان‌ آمده است. نگهبان هم با من تماس ‌می‌‌گرفت،‌ آمبولانس را بر‌می‌‌داشتم و با کمک یا بی‌کمک می‌رفتم راه‌آهن، پیکر مطهر شهدا را تحویل گرفته و داخل‌ آمبولانس ‌می‌‌گذاشتم.

بی‌کمک، چطوری؟

آن روزها من شاید 50 کیلو بیشتر وزن نداشتم،‌اما خداوند به من قدرتی داده بود که قادر بودم حتی تابوت یکصد کیلویی را هم به تنهایی جابه‌جا کنم ولی بعضی وقت‌ها هم دوستان و همکاران کمکم ‌می‌‌شدند.

شده بود در طول مدتی که این کار ‌می‌‌کردی تابوتی را نتوانی جابه‌جا کنی؟

فقط 2 بار، یک بار پیکر مطهر شهید بابایی راکه با هلیکوپتر توی لشکر 16 زرهی پیاده کردند و یک بار هم پیکر مطهر شهید حسن‌پور تابوت این دو بزرگواران را حتی نتوانستم تکان بدهم، انگار میخ شده بودند به زمین، وقتی روی تابوت هر کدام را کنار زدم، به قدری بدن آنها تنومند بود که احساس کردم الان است که تابوت بشکند.

بعد از اینکه پیکرهای مطهر را تحویل ‌می‌‌گرفتی چه کار ‌می‌‌کردی؟

چون معمولاً شب‌ها قطار ‌می‌‌آمد و تابوت‌ها را تحویل ‌می‌‌دادند، بلافاصله به سردخانه‌های شهر انتقال ‌می‌‌دادم، البته روزهای اول جای مناسب و سردخانه به اندازه کافی نبود و فقط چند کشو در سردخانه‌های بیمارستان بوعلی و شهید رجایی داشت و تعدادی هم در بیمارستان لشکر 16 زرهی. ‌اما بعداً با همت مسئولین و مدیریت ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ، سردخانه‌ای در حوالی‌امامزاده حسین (ع) دایر شد که بعد از آن شهدا را به آن سردخانه منتقل ‌می‌‌کردیم.

پس از انتقال در تابوت‌ ها را باز ‌می‌‌کردیم و جواز دفن و برگ شهادت شهید و بسته‌ای که حاوی وسایل داخل جیب شهدا که از قبل بررسی و از آن صورت تهیه شده و داخل پلاستیک گذاشته شده بود را برداشته و تحویل مسئول مربوطه‌اش در بنیاد شهید ‌می‌‌دادیم که نسبت به تهیه تصاویر شهید، چاپ اعلامیه و طراحی عکس و سایر ‌امور تبلیغاتی اقدام شود. پس از این کار، وظیفه اصلی من شروع ‌می‌‌شد و آن هم اطلاع‌رسانی به بستگان شهید بود.

این کار را معمولاً چطوری انجام ‌می‌‌دادی؟

اوایل برایم خیلی سخت بود،‌اما کم‌کم راه و روش‌های زیادی را یاد گرفتم، من ابتدا سعی ‌می‌‌کردم از طریق آشنایان نزدیک شهید وارد ماجرا شده و از طریق آنها موضوع را به دوستان و بستگان درجه یک شهید انتقال دهم، ولی خیلی از شهدا بودند که من بستگان و اطرافیان او را نمی‌‌شناختم یا فرصت کافی برای شناسایی آن‌ها نبود، بنابر این با همان ‌آمبولانس به نشانی مربوطه ‌می‌‌رفتم و پس از به صدا درآوردن زنگ در، پدر شهید را صدا کرده و ابتدا با مجروح شدن فرزندش موضوع را مطرح ‌می‌‌کردم، اگر خانواده زمینه شنیدن اصل ماجرا را داشت، موضوع را صریحاً مطرح ‌می‌‌کردم و اگر نداشت از آنها ‌می‌‌خواستم که جهت اطلاع از وضعیت فرزند خود به بنیاد شهید مراجعه کنند.

خیلی‌ها با طرح نام بنیاد شهید خودشان از موضوع مطلع ‌می‌‌شدند و بعضی‌ها هم به بنیاد مراجعه کرده و آنجا کار را تمام ‌می‌‌کردیم.

وقتی خبر شهادت عزیزان رزمنده را به والدینشان ‌می‌‌دادید چه حالتی داشتند؟

خدا به هیچ کس نشان ندهد، عکس‌العمل‌ها متفاوت بود،‌امروز بچه ما دستش خراش بر‌می‌‌دارد، داد پدر و مادر بلند ‌می‌‌شود و یک لحظه تا بهبودش، آرامش ندارند.

اما آن روزها، انگار پدر و مادر‌ها وقتی فرزندشان را برای دفاع از اسلام و انقلاب به جبهه‌ها ‌می‌‌فرستادند پی همه چیز را به تنشان مالیده بودند و‌ آمادگی قبول هر خبر و اتفاقی را هم داشتند،‌اما بودند اندک والدینی هم که نمی‌‌توانستند اضطراب و نگرانی‌شان را پنهان کنند و باور این مهم برایشان واقعاً سخت و طاقت‌فرسا بود.

از عکس‌العمل خوب خانواده‌ها، وقتی که خبر شهادت فرزندشان را دادی چه خاطره‌ای به یاد داری؟

یک روز داخل بنیاد شهید بودم که پدر شهید صادق صالحی را دیدم، حال پریشانی داشت، پسرش را تازه دفن کرده بودند، گفتم:پدر چه کار داری؟

پرسید این آقایی که خبر شهدا را به خانواده‌ها ‌می‌‌دهد کیست، به من نشانش بدهید؟ راستش اول ترسیده بودم و فکر کردم حتماً ‌می‌‌خواهد بلایی سرم بیاورد، گفتم: بروید از دفتر بپرسید من اطلاعی ندارم.

بلافاصله رفت داخل اتاق‌ها و بچه‌ها گفته بودند همان آقایی است که اول داشتی با او حرف ‌می‌‌زدی.

من هنوز از بنیاد خارج نشده بودم که دوباره به سراغم ‌آمد. دیگر فرصت دروغ گفتن و فرار نبود. گفت: خبر شهدا را تو می‌دهی؟ گفتم: پدرم چه کار داری، مگر چه شده؟ و در حالی که فکر می‌کردم ‌می‌‌خواهد مرا بزند، او در آغوشم کشید و اشک ریخت.

کمی که آرام شد، گفت: دیشب پسرم در عالم خواب به سراغم آمد و گفت: چرا به کسی که خبر شهادت مرا داد انعام ندادی؟ و بلافاصله شروع کرد جیب‌هایش را گشتن که سرانجام دو عدد اسکناس 10 تومانی کهنه درآورد و گفت: پسرم از همه دنیا من فقط این پول را داشتم، از من قبول کن.

حالا این من بودم که اشک‌هایم ‌امانم را بریده بود و تمام بدنم ‌می‌‌لرزید. گفتم: پدر من وظیفه انجام دادم و نیازی نیست که انعام شما را بگیرم. پدر با زور پول را داخل جیبم گذاشت و گفت: تر را به خدا بگیر، اگر نگیری ‌می‌‌ترسم فرزندم دوباره به خوابم بیاید و از من راضی نباشد!

آن روزها، روزانه چند ساعت کار ‌می‌‌کردی، خسته نمی‌‌شدی؟

فکر ‌می‌‌کنم از 24 ساعت شبانه روز فقط پنج ساعت استراحت داشتم، آن هم گاهی کمتر،‌اما انگار نیرو و توان من مال خودم نبود و اصلاً باورم نمی‌‌شد که خستگی‌ناپذیر باشم. آن روزها گاهی مجبور بودیم به خانواده 30، 40 نفر در روز اطلاع دهیم که فرزندتان شهید شده است تا به موقع برنامه‌های تشییع انجام شود، ولی هیچ وقت هم احساس خستگی نمی‌‌کردم و این در حالی بود که آن روزها نه بحث مأموریت اداری بود و نه اضافه‌کاری و آنچه باعث ‌می‌‌شد شبانه‌روز را کار کنیم فقط عشق بود عشق.

در طول دوران دفاع مقدس فکر ‌می‌‌کنی کار انتقال و اطلاع‌رسانی چند شهید را انجام داده‌ای؟

فکر ‌می‌‌کنم بیش از دو هزار شهید را جابه‌جا کرده و به انحای مختلف به خانواده‌هایشان اطلاع‌رسانی کرده‌ام، البته فقط در سطح قزوین نه، بلکه بسیاری از شهدا مربوط به روستاها و شهرهای آبیک، تاکستان و بویین زهرا و روستاهای اطراف آنها یا روستاهای دورافتاده الموت بود که بعضاً مجبور بودیم پیکر شهید را با قاطر و ساعتها و بعضاً روزها حمل کنیم تا به مقصد برسیم.

گفتی بیماری و هنوز سینه‌ات درد آن روزها را دارد، چرا؟

آن روزها‌ امکانات مناسبی برای کار ما نبود و اصول بهداشتی هم رعایت نمی‌‌شد، یعنی ‌امکاناتش نبود. فقط یک دستگاه آمبولانس در اختیار من بود که آن هم قبلاً ماشین نیسان بود که پشتش اتاق نصب کرده و تبدیل به‌ آمبولانس شده بود، در این‌امبولانس کابین راننده و فضای داخل اتاقک که شهدا را قرار ‌می‌‌دادیم یکی بود، بنابر این بسیاری از پیکر مطهر شهدا بود که زخم‌های عمیق داشت یا روزها روی خاک مانده بود یا بر اثر بمب‌های شیمیایی بدن متلاشی شده بود، ما این پیکرها را در داخل‌ آمبولانس ‌می‌‌گذاشتیم و بعضاً ساعت‌ها در کنار آنها بودیم تا به مقصد برسیم و طبیعی بود که در این فضا ممکن بود بسیاری از بیماری‌ها در اثر عدم رعایت مسائل بهداشتی به ما منتقل شود، یعنی در طول این مدت من هزاران ساعت، هوایی را داخل‌ آمبولانس تنفس کرده‌ام که در کنار همین پیکرها بوده‌ام، البته خیلی هم تلاش کردیم که‌ آمبولانس مجهزتری در اختیار ما قرار دهند،‌اما تا آخرین روزهای جنگ و مأموریت‌های من، همه کارها با همان آامبولانس انجام ‌می‌‌شد.

با این حساب‌ آمبولانس شما دیگر تابلو شده بود؟

بله، همه شهر و روستاها ماشین مرا ‌می‌‌شناختند و به خاطر همین هم همیشه تلاش می‌کردم زمان‌هایی که کار مرتبط ندارم از آمبولانس استفاده نکنم، چون به محض اینکه وارد خیابان، کوچه و روستایی ‌می‌‌شدم، همه ‌می‌‌ترسیدند و با انگشت نشانم ‌می‌‌دادند و شاید هم ‌می‌‌گفتند: باز هم آمد!

خاطره‌ای هم در این مورد دارید؟

یادم نمی‌‌رود ایام دهه فجر بود و بنیاد شهید قصد برگزاری جشنی را داشت، کارت دعوت خانواده‌ها حاضر شده بود و بین راننده‌ها تقسیم کردند که بروند و پخش کنند، از آنجایی که نیرو و وسیله کم بود و فرصت اندک، بخشی از دعوت‌نامه‌های مربوط به روستاها را به من دادند که تحویل خانواده شهدا بدهم.

وارد روستای کمال‌آباد شدم. جمعی ایستاده بودند، رفتم که نشانی منزل شهید را بپرسم، اهالی روستا به زبان ترکی با هم ‌می‌‌گفتند: آنکه خبر سیاه ‌می‌‌آورد‌ آمد، خدا به خیر کند!

من چون زبان ترکی بلد بودم خندیدم و گفتم: نه، این دفعه‌ آمده‌ام دعوتنامه جشن پیروزی انقلاب را بدهم.

موردی را هم به یاد داری که خانواده‌ها از شنیدن خبر فرزندشان عصبانی شوند و با شما برخورد کنند؟

در بین خانواده‌ها بودند افرادی که واقعاً تحمل شنیدن خبر شهادت فرزندی که یک عمر در آغوش کشیده‌اند را نداشتند و از خود عکس‌العمل‌های مختلفی نشان ‌می‌‌دادند و این برای من طبیعی بود، البته خیلی از اینها بعدها که متوجه کار خود ‌می‌‌شدند به سراغم ‌می‌‌آمدند و معذرت‌خواهی ‌می‌‌کردند.

در طول خدمتت چه چیزی تو را بیشتر ناراحت و نگران می‌کرد؟

بعد از مدت‌ها که کار اطلاع‌رسانی شهدا را انجام ‌می‌‌دادم، یک بار یک نفر به مادرم گفته بود که پسرت به خانه مردم ‌می‌‌رود و خبر شهادت بچه‌هایشان را ‌می‌‌دهد.

آن شب به خانه که رفتم، دیر وقت بود. کلید را انداختم در باز نمی‌‌شد. انگار چیزی پشت در بود. دستم را از لای در داخل بردم، دیدم مادرم در انتظار آمدنم پشت در خوابیده است. یواشکی کنارش زدم و وارد که شدم از خواب بیدار شد. نگرانم بود. به داخل اتاق رفتیم، گفت: پسرم این کار را نکن.

گفتم: چه کاری؟

گفت: این خبری که تو به پدر و مادر شهدا ‌می‌‌دهی خیلی دردناک است. من که خودم مادر شهیدم ‌می‌‌فهمم آنها چه ‌می‌‌کشند.

گفتم: آخر مادر کس دیگری نیست که در بنیاد این کار را انجام دهد ضمن اینکه مگر من با دیگران چه فرق دارم؟ خلاصه باید این کار انجام شود، حالا توسط من یا هرکس دیگری.

گفت: تو با دادن این خبرها به خانواده‌ها شوک وارد ‌می‌‌کنی، با قلب‌هایشان بازی ‌می‌‌کنی. من این شک و درد را لمس کرده‌ام و اصلاً دلم نمی‌‌خواهد این اتفاق برای کسی بیفتد.

آن شب من اشک‌های مادر را دیدم،‌اما خیلی برایش حرف زدم و او هم ظاهراً مجاب شد که باید این کار انجام شود.

اخوی کی و چطوری شهید شد؟

محمد ما، آن روزها که به دلایلی از سپاه و شهر قزوین اخراج و تبعید شد، رفت سپاه پاسداران ایرانشهر و در آنجا مشغول خدمت بود که بعد از چندی در قالب یک گروه تخریب به منطقه اعزام شدند که سرانجام هم به شهادت رسید و وقتی پیکرش را آوردند، دو دست و یک پایش قطع شده و خمپاره دشمن، بدنش را متلاشی کرده بود.

یادم هست که یک روز مادر به او گفت: پسرم اینجا که ‌امکان خدمت کردن به انقلاب بیشتر از آنجاست، چرا ‌می‌‌روی جبهه؟ و او گفت: مادر شما چهار پسر داری که باید حداقل یکی از آنها را خمس بدهی، برادرانم که هر سه ازدواج کرده‌اند، پس این من هستم که باید بروم و از اسلام دفاع کنم و هر چه هم که پیش آید باید رضا بود به رضای خدا.

خبر شهادت اخوی را خودت به خانواده دادی؟

محمد که شهید شد، خبر از طریق حاج عباس الموتی که در سر پل ذهاب مسئولیت داشت به مسئول ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ قزوین، حاج آقا همافر داده شده بود و ایشان هم به من و اخوی زنگ زد و موضوع را اطلاع داد که ما هم به سراغ مادر رفتیم و به‌رغم اینکه قلبش ناراحت بود ولی کم‌کم موضوع را به او فهماندیم.

مادر ابتدا قدری ناراحتی کرد،‌اما گفت: خدا را شکر، محمد بارها در گوش من زمزمه کرده بود که یک روزی شهید ‌می‌‌شود و من انتظار این روز را ‌می‌‌کشیدم، شهادت چیزی بود که او خودش ‌می‌‌خواست و من رضایم به رضای خدا.

گفتی چهار برادر بودید و غیر از محمد همه متأهل بودند، کی ازدواج کردی؟

ازدواج ما سال 56 و در روزهای انقلاب بود، شب عروسی ما خیلی از نیروهایی که توی انقلاب فعال بودند حضور داشتند، آن شب شهید قدرت‌الله چگینی برای حاضران پیرامون اهمیت ازدواج در اسلام سخنرانی کرد.

خب جنگ که تمام شد، کار شما هم تمام شد؟

(‌می‌‌خندد)، نه، تازه شروع شد ولی دیگر به آن شدت و حدت قبلی نبود، من پس از پایان جنگ در قالب گروهی در بنیاد شهید به منزل خانواده شهدا رفته و کار مددکاری و دلجویی از آنان را انجام ‌می‌‌دادم.

در همین ایام هم مسئولیت پیگیری احداث موزه شهدا که هم اکنون در جوار گلزار شهدا دایر است را به عهده من گذاشتند که با همت بنیاد شهید، شهردار و فرماندار وقت قزوین این بنای ماندگار احداث شد تا با ارائه‌ آثار و یادگاری‌های شهدا بتوان جوانان و نسل‌امروز و آینده را در جریان رخدادهای روزهای جنگ و مقاومت قرار داد.

البته الآن هم که بازنشسته شده‌ام، هر کجا که نیاز باشد، خود و خانواده‌ام در صحنه هستیم تا از دست‌آوردهای انقلاب پاسداری کنیم.

امروز را در مقایسه با آن روزها چگونه ‌می‌‌بینی؟

آن روزها، هر شهیدی که تشییع ‌می‌‌شد، عطر ایمان و حماسه و گذشت و معنویت در سطح جامعه پراکنده ‌می‌‌شد و مدت‌ها دوستی و وحدت و گذشت و خداجویی در مردم تقویت شده و گسترش پیدا ‌می‌‌کرد، همین که مردم تشییع شهدا را ‌می‌‌دیدند، با خانواده‌های صبور آنها در ارتباط بودند، در مجالس شرکت ‌می‌‌کردند، عکس آنها را در دیوارهای شهر ‌می‌‌دیدند، همه اینها تأثیرگذار بود تا مردم به یاد خدا و قیامت باشند، آن روزها حتی آدم‌هایی که نظام را قبول نداشتند، به نوعی همراه بودند و همراه ‌می‌‌شدند، ‌اما ‌امروز وضعیت فرق کرده، آدم‌ها اکثراً آدم‌های آن روزها نیستند، دروغ، تهمت، فحشا، اعتیاد، بیکاری و خیلی از مشکلات مردم را عوض کرده است. خدا آخر عاقبت ما را ختم به خیر کند.

برگرفته از پایگاه خبری جوان

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:27
شهدا و دفاع مقدس

شرط گذر از سیم خار دار!

(قسمت دوم)

در قسمت قبل ، شروع به بررسی پیام های شهدا، تا به اینجا که پیام های تربیتی و اخلاقی شهدا به نسل جوان را بیان کردیم و اینک ادامه :

برای مقابله با فشارهای درونی و بیرونی و غلبه بر مشکلات در راه رسیدن به هدف، پایداری و استقامت لازم است. برای اینکه مصیبت های وارده و دشوار ی های راه، انسان را از پای در نیاورد، باید صبور بود. این عمل در تمام مراحل دین و اسلام وجود دارد و در راه شهدا با این جلوه بزرگ روحی رو به  رو هستیم و آنچه حماسه شهدا را به اوج ماندگاری و تاثیرگذاری و فتح معنوی رساند، روحیه استقامت و پایداری بود. بنا بر این شهدا که خود مظهر استقامت و پایداری هستند،به جوانان  نیز پیام می دهند.

«از مرگ نترسید که مرگ ابتدای زندگی جاوید است. مواظب باشید دانسته یا نادانسته آلت دست دشمن نشوید. هر کاری را فقط برای خدا انجام دهید نه خواست دل خویش یا مردم. هیچگاه از مبارزه با فساد ناامید نشوید زیرا پیروزی حتمی با شماست. اگر در راه خدا باشید. یافتن و رفع عیوب خویش را مقدم بر عیوب دیگران بدانید.»

پیام های سیاسی شهدا به نسل جوان :

(امر به معروف و نهی از منکر، ولایت و رهبری، ظلم ستیزی و عدالتخواهی، جهاد،  شهادت در راه خدا ، نپذیرفتن ذلت).

اسلام بر اساس دستور امر به معروف و نهی از منکر، مسلمانان را موظف کرده است که با تشخیص «معروف» و «منکر» وظیفه دارند در راه گسترش معروف و زدودن منکر از پیکر جامعه تلاش نمایند و با این کار سلامت جامعه را از انحرافات داخلی و خارجی تضمین کنند و از فساد مسلمانان و انحراف جامعه جلوگیری نمایند. یکی از نکات برجسته در این پیام شهدا به نسل جوان کشور، آن است که فریضه امر به معروف و نهی از منکر، تنها در تذکراتی نسبت به بعضی از گناهان جزئی از سوی افراد عادی خلاصه نمی شود، بلکه قیام بر ضد حکومت ستم و تلاش برای اصلاح ساختار سیاسی جامعه و تشکیل حکومتی بر اساس حق و قرآن نیز از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است.

«همیشه آیات قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند. مسلما در راه امر به معروف و نهی از منکر، از مردم نادان زیان خواهید دید؛ تحمل کنید و بر عزم راسختان پایدار باشید.»

یکی دیگر از پیام های شهدا به نسل جوان کشور،

 ولایت و رهبری دقیق و کاربردی است که در تمام مراحل نهضت با دقت و ظرافت خاصی پیاده شد و الگوی تمام عیاری به نهضت های آزادی بخش در سراسر گیتی ارائه کرد. مبانی اسلام ولایتی، پرشور و متقن هستند و با مبانی اسلام خلافتی بسیار متفاوت و متناقض می باشد. ولایت و رهبری از منظر شهدا یک اصل بسیار مهم است که اعتقاد به این اصل بسیار مهم به فرد انگیزه ای بسیار بالا می دهد. برای جانفشانی در راه آرمان و هدف مقدس، و هر چه این ارزش ها بالاتر باشد، انگیزه  برای جان نثاری در جهت تحقق آن ها بیشتر می شود، همان طور که شهدا این اصل را ثابت کردند و مایه مباهات همه ایثارگران در طول تاریخ هستند.

«من یک جان دارم و این جان ناقابل را می خواهم فدای دینم کنم و شما هم بدانید که اگر بتوانیم دفاع کنیم، ولی دفاع نکنیم خدا ما را به عذابی سخت مجازات خواهد کرد. پس بدانید وظیفه هر شخصی این است که از دین، رهبر و مملکت اسلامی دفاع کند.» 

«جوانان عزیز، از راه راست و صراط مستقیم منحرف نشوید و کجروی ها را از خود دور کنید و همیشه در تداوم انقلاب اسلامی کوشا باشید و فقط احکام قرآن و احادیث ائمه اطهار(ع) و بیانات گهربار امام امت را در جهت خودسازی خود و پیشبرد جامعه و انقلاب اسلامی به کار ببرید و امام امت را تا ظهور انقلاب امام زمان یاری کنید.»

یکی دیگر از پیام های مهم شهدا،

جهاد در راه خدا می باشد. جهاد یک عامل قدرت و شوکت مسلمانان و نشانه حق باوری و خداجویی آنهاست. ملتی که از مبارزه در راه باورهای مقدس و آرمان های خویش سر باز زند، گرفتار ذلت می شود. جهاد یکی از واجبات دین می باشد و پیشوایان دین، شایسته ترین و مهم ترین کسانی هستند که به آن قیام کنند و مردم را نیز به هنگام نیاز به آن فرا خوانند.

«مومنین باید در راه خدا با آنان که حیات مادی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند جهاد کنند، هر کس در جهاد در راه خدا کشته شود یا فاتح گردد به زودی به او اجری عظیم می دهیم.»

از جمله ابعاد دیگر پیام های سیاسی شهدا به نسل جوان کشور، شهادت در راه خدا یعنی همان راهی که خود انتخاب کرده اند می باشد. شهادت یعنی جان خود را در راه دین فدا کردن. هر انسانی برای زنده ماندن خود تلاش می کند ولی در بعضی اوقات برای به دست آوردن هدف متعالی  تری از جان خود نیز می گذرد و جان و مال خود را فدای آن هدف بزرگ می کند. یکی از این اهداف رسیدن به بهشت است و انسان برای رسیدن به آن از همه چیز می گذرد و با شهادت در راه خدا آن را نصیب خود می کند که این برای او از صدها سال زندگی کردن در این دنیای مادی با ارزش تر می باشد. عشق به شهادت به طور واضحی در پیام تمام شهدا نمایان است.

 نتیجه  گیری  :

در این نوشتار، پیام شهدا به نسل جوان میهن از ابعاد و زوایای مختلفی مورد بررسی و تبیین قرار گرفت. ابعاد عرفانی، تربیتی و اخلاقی و سیاسی، جملگی مواردی بود که با اندک تاملی در پیام ماندگار شهدا می توان مصادیق فراوانی را برای آن ذکر نمود، که هر کدام مکمل دیگری است؛ آنجا که یاد خدا در دل قرار می گیرد و انسان احساس رستگاری می کند، پای عمل به تکلیف به میان می  آید و انسان برای رضای الهی دست به فداکاری و قیام برای خدا می زند، البته هر کدام از ابعاد ذکر شده را می توان با سایر پیام ها ارتباط داد. زیرا همه در یک ردیف قرار می گیرند و به سوی یک هدف در حرکتند. همه پیام های فوق به یک راس ختم می شوند و سیر تکاملی به سوی خداوند دارند و داشتن هر کدام از این خصلت ها، باعث بروز اخلاق کامل و متعالی در انسان می شود. بنا بر این با تامل در همه پیام های مطروحه، ارتباط آنها با یکدیگر کاملا آشکار می شود، به طوری که تجلی همه  این پیام ها را در حرکت های ماندگار شهدا می بینیم و با اندکی تامل و دقت می توانیم نکات کور ضمیر انسانی را به ویژه در جامعه جوان کشور که تشنه و جویای راه سعادت و تعالی است، با واکاوی و تامل، باز شناسیم. ان  شاء الله. در خاتمه نوشتار خویش را به جمله ماندگاری از شهید علی چیت  سازیان، نابغه اطلاعات - عملیات که خود گویای دنیایی از ارزش هاست، مزین می نماییم؛

«کسی می  تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردار نفس، گیر نکرده باشد.»

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:26
شهدا و دفاع مقدس

شرط گذر از سیم خار دار

شاید برای انعکاس پیام حقیقی شهداء اصلی  ترین دغدغه، انتقال اصالت و نجابت پیام آنان است که غبار زمان هیچ  گاه رنگ کهنگی را بر آنان نمی  زند. شاید اصلی  ترین پرسش که این نوشتار در پی جستجو برای پاسخ به آن می باشد این است که با گستردگی فراوان پیام های ماندگار شهدا، آیا می توان آنها را به یکدیگر پیوند داد؟ که البته در نتیجه گیری مقاله به این نکته پی می بریم که پیام های آنان علی رغم گستردگی و عمق، هر کدام مکمل دیگری است و به سوی یک هدف در حرکت است. 

اهمیت تبیین پیام شهدا به نسل جوان :

اهمیت این موضوع با عنایت به اهمیت و عظمت راه شهدا، به وضوح روشن است. شهدا از انسان های بزرگ ،مهم و تاریخ ساز هستند که با ندای ظلم ستیزی، پیام ماندگارشان در ابعاد عرفانی، تربیتی، اخلاقی و سیاسی، حاوی نکات بسیار گرانسنگی است.

تبیین این پیام ها یک الزام مهم و ضروری است. قطعا پرداختن به ابعاد مختلف پیام شهدا به نسل جوان کشور بسیار مفید و سازنده می باشد و در شخصیت دادن به قشر جوان هر جامعه، به خصوص جامعه اسلامی ما پررنگ و پر مایه است.

 مفهوم پیام :

پیام را چیزی گویند که انسان از عملکرد و رفتار و سخن یا از روی نوشته  ای دریافت کند که شخص یا به آن عمل می کند یا عمل نمی کند. پیام آگهی واضح و آشکار است و گاهی نیز یک عمل برای شخصی دارای پیام می باشند . موفقیت یک پیام، وابسته به چهار شرط است :1 - ماهیت پیام (حقانیت و غنی بودن محتوای آن) 2 - شخصیت خاص پیام رسان 3 - ابزار پیام رسانی 4 - کیفیت و متد و اسلوب رساندن پیام. بنابراین، این نکته کاملا مشهود است که شهدا نه روی سنگی نوشته  اند و نه حجاری کرده اند و البته اگر صرفا این هم می بود هیچگاه نمی توانست در دل جوانان و آحاد جامعه نفوذ کند و به اعتقاد و نیت درونی تبدیل شود. پیام هایی که شهدا از خود به جای گذاشته اند در گوش تاریخ طنین انداخت، اما در دل ها ثبت شد، به طوری که از دل ها گرفتنی نیست و بی شک خود آنان به این حقیقت آگاه بودند و آینده را درست می دیدند. پیامی که با هدفی مقدس همراه باشد، خدا رساننده پیام را یاری می نماید و چون هدف و پیام شهدا، مقدس و الهی بود، بدون هیچ شبهه ای طنین افکند و این پیام تا به حال ادامه دارد و در همه جا مورد استفاده قرار می گیرد و به پیروزی می رسد.

 پیام های عرفانی شهدا به نسل جوان :

(نماز -  رستگاری - یاد خدا - حق محوری -  حق طلبی - عمل به تکلیف -  رضا و تسلیم -  اخلاص -  قیام برای خدا). شهدا مظهر تجلی و ظهور صفات  عالی هستند و عرفان یعنی شناخت ، و کسانی که در این زمینه به مطالعه پرداخته اند، در وادی شناخت خدا و مراحل سیر و سلوک عارفانه به بحث می پردازند. شهدا متعالی ترین درس های ناب را می آموزند و جز در صحنه های نبرد و شهادت کجا می توان تلفیق حماسه و عرفان را یافت؟! حب و عشق به معبود، تقرب  الی  الله، یاد و ذکر الهی، جان مایه پیام شهداست. همه چیز را فدای دوست کردن و در تماشای جمال محبوب ازل و ابد غرق شدن و خود را ندیدن.

«به یاد خدا و با نام خدا و در راه خدا باشید و برای خدا زندگی کنید و نماز جماعتتان را به پا دارید و فراموش نکنید که دنیا به آخر می رسد. سعی کنید به دنیا دل نبندید و خود را مهیای آخرت کنید، اگر خواستید دل خود را تسلی بدهید به قرآن کریم و نماز پناه ببرید و صبر و شکیبیایی پیشه کنید تا خدا به شما اجر عظیم بدهد.»

«از مادیات دنیایی مستقلا چشم بپوشید که شما را از خدا دور می کند و در چاه ذلت خواهید افتاد، از انقلاب اسلامی ایران که ثمره خون شهیدان است. از قانون اساسی که سرلوحه برنامه های این انقلاب است حمایت و اطاعت کنید.»

شهدا همواره خداوند را به نیکوترین ستایش ستوده اند. شهادت مظهری روشن از یاد خداست، یکی از مراتب عرفانی یاد خداست. یاد خدا همیشه به انسان امید می دهد و او را در هدفش امیدوارتر می کند و این طورواضح یکی از پر رنگ  ترین پیام شهدا بوده است. چرا که یاد خدا همیشه سازنده اخلاق می باشد و همچنین سدی در برابر نفوذ شیطان به قلب انسان و وسوسه کردن او می باشد. زنده بودن چراغ «یاد خدا» در دل، هم سبب پیشگیری از گناه می شود. هم مقاومت انسان را در سختی ها و گرفتاری ها می افزاید و هم انسان به سرمستی و غرور نمی افتد و هم زمینه ساز ارتقای روحی و تصفیه اخلاق از رذائل و خالی شدن خانه دل از اغیار است و این پیام لحظه لحظه شهیدان است.

 پیام های تربیتی و اخلاقی شهدا به نسل جوان :

(شجاعت و دلیری  - استقامت و پایداری - وفاداری -  حریت و آزادگی -  غیرت دینی - از خود گذشتگی و فداکاری -  عشق و محبت). یکی از پیام های ماندگار شهدا که از ابعاد زیبا و جذابی برخوردار می باشد، بعد اخلاقی آن است. اخلاق از مسائل مهم تربیتی است که امروز نیز جامعه بشری با فقدان آن مواجه می باشد. جامعه بشری امروز نیاز شدید به تعلیم اخلاقی دارد و بیشتر مشکلات اجتماع ناشی از فقدان اخلاق است. انسان در هر موقعیتی که باشد، باید اخلاق متناسب با آن را داشته باشد.

بنا بر این یکی از مهم  ترین روش های زندگی و تربیت انسانی، ارائه الگوهای علمی و تربیتی و نمونه های عینی است. یکی از این الگوهای عینی فضائل اخلاقی و تربیتی، در پیام حیات  بخش شهداست. شهدا منبع بزرگ الهام، شجاعت، شهامت و ستم ستیزی هستند. یاد آنها قلب ها را می لرزاند و در متن خود، پیام های نفیسی برای جوانان دارد.

«برادران پاسدار و جوانان مسلمان را در دعوت به استقامت و پایداری تا آخرین قطره خون و احرازکنندگان پست های مملکت به وحدت کلمه و پیروی مطلق از امام می خوانم. برخی از فرزندان این مملکت را که به مکاتب «بیگانه با فطرت» روی آورده اند باید به خود بازگردند؛ در وجود خود هستی و هستی آفرین را خواهند یافت.»

 

                                                                                                                             ادامه دارد...

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:25
شهدا و دفاع مقدس

در ادامه روایت خاطرات طنز در جبهه، بخش دیگری از این خاطرات را تقدیم می‌کنیم. ضمنا از خاطرات طنز شما برای درج در این بخش استقبال می كنیم. برای ارسال خاطرات خود می توانید در پایین همین صفحه از بخش نظرات كاربران استفاده كنید.


کفشامو کجا می بری؟

مقر آموزش نظامی بودیم! ساعت سه نصف شب بود پاسدارا برای مانور نظامی، آهسته و آروم اومدند دم در سالن ایستادند. همه بیدار بودیم و از زیر پتو زیر نظرشون داشتیم. اول، بدون سروصدا یه طناب بستند دم در سالن. می خواستند ما هنگام فرار بریزیم روی هم.

طنابو بستند و خواستند کفشامونو قایم کنند، اما از کفش اثری نبود. کمی گشتند و رفتند کنار هم. در گوش هم پچ پچ می کردند که یکی از اونا نوک کفشای «نوری» رو زیر پتوی بالا سرش دید. آروم دستشو برد طرف کفشا. نوری یه دفعه از جاش پرید بالا. دستشو گرفت، و شروع کرد داد و بیداد كه: «آهای دزد، آهای! کفشامو کجامی بری؟ بچه ها! کفشامو بردند.»

پاسدار گفت: «هیس! هیس! برادر ساکت! ساکت باش منم!»
... اما نوری جیغ میزد و کمک می خواست. پاسدارا دیدند که کار خیلی خیطه، خواستند با سرعت از سالن خارج بشند، یادشون رفت که طناب دم دره، گیر کردند به طناب و ریختند رو هم. بچه ها به خنده ثابت كردند كه دست بالای دست بسیاره.

 *به نقل از سایت جغله های جهاد http://www.isarblog.com


چطوری پسر شجاع؟

اسم پدر من شجاع است. هر وقت در جبهه اسم و نشانی و مشخصات می خواستند، حكایتی داشتم! دوست و آشنا، خودی و غریبه بر نمی داشت. كافی بود كسی بشنود كه نام پدر من شجاع است، آنوقت من بیچاره می شدم.

موقع ثبت نام مصیبت داشتم. وقتی می پرسیدند: نام پدر؟ باید خیلی آهسته به نحوی كه فقط مسئول و نویسنده متوجه می شد، می گفتم: شجاع، وگرنه گاو پیشانی سفید می شدم. در صف دستشویی، موقع ورزش صبحگاهی، وقت خواب، غذا و خلاصه هر كجا كه تصورش را بكنید، آسایش نداشتم. بلند صدا می زدند: «چطوری پسر شجاع؟» بعد همۀ سرها به طرف من بر می گشت.


اونا كه رو سقفش یک چراغ قرمز داره

تعداد مجروحین بالا رفته بود . فرمانده از میان گرد و غبار انفجار ها دوید طرفم و گفت : « سریع بی سیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد»
شستی گوشی بی سیم را فشار دادم. به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواسته مان سر در نیاورند پشت بی سیم باید با کد حرف می زدیم . گفتم: «حیدر، حیدر، رشید!»
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید و بعد صدای کسی آمد:
-  رشید به گوشم.
-  رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
- هه هه دلبر قرمز دیگه چیه؟
- شما کی هستید؟ پس رشید کجاست؟
- رشید چهار چرخش رفت هوا. من در خدمتم.
- اخوی مگر برگه کد نداری؟
- برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینیم چه می خواهی؟
دیدم عجب گرفتاری شده ام. از یک طرف باید با رمز حرف می زدم از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم.

- رشید جان از همان ها که چرخ دارند!
- چه می گویی؟ درست حرف بزن ببینم چه می خواهی؟
- بابا از همانها که سفیده!
- هه هه نکنه ترب می خواهی؟
- بی مزه ! بابا از همونها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره.
- خب اینو از اول بگو.... آمبولانس می خواهی؟
کاردم می زدند خونم در نمی آمد! دوستان ولی همه می خندیدند.
  

بوی گز اصفهان

ساعت حدود یك بعدازظهر بود كه حاج مرتضی قربانی، فرمانده لشكر 25 كربلا، آمد سنگر ما. گرم احوال پرسی بودیم كه یكباره سر و صدای دوشكای عراقی بلند شد. مرتضی قربانی گفت: «چه خبره این جا؟ این داد و قال ها چیه اینها راه انداختند؟»
یكی از اون بچه های اصفهانی حاضر جواب، فوری گفت: «چیزی نیست مثل این كه بوی گز اصفهان به مشامشان رسیده است!»


اخوی عطر بزن، ثواب داره!...

شب جمعه بود . بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای خواندن دعای کمیل. چراغارو خاموش کردند و مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود. هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت. یه دفعه یكی از بچه های تخس اومد و گفت: اخوی بفرما! عطر بزن ...ثواب داره!
- اخه الان وقتشه؟
- بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان(عج) نمیاد تو مجلسمون... بزن به صورتت کلی هم ثواب داره!

بعد دعا که چراغا رو روشن کردند ، صورت همه سیاه بود. تو عطر جوهر ریخته بود...
بچه ها هم كم نیاوردند و یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند.

* به نقل از وبلاگ طنز در جبهه http://tanz.isarblog.com

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:23
شهدا و دفاع مقدس

نباید مزار شهدا را قبرستان نامید

حجت‌الاسلام پناهیان: نباید مزار شهدا را قبرستان نامید چرا كه شهید مرده نیست و نباید او را با مردگان یكی دانست و چه خوب است، دانشجویان كه به پاكی روح، مجاهدت علمی و كرامت نیاز دارند از مزار شهدا اثر بگیرند.

به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت خبرگزاری فارس، حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان در مراسم تشییع و خاكسپاری 5 شهید گمنام در دانشگاه صنعتی امیركبیر در جمع دانشجویان با اشاره به آیه اول سوره حضرت محمد (ص) گفت: 30 سال پیش افراد زیادی برای نابودی راه و مسیر انقلاب و شهدا لحظه‌شماری می‌كردند و معتقد بودند كه آنهایی كه انقلاب كردند، بالاخره پشیمان می‌شوند و از راه خود بر می‌گردند اما بعد از 30 سال شاهد آن هستیم كه نظام مقدس جمهوری اسلامی به بركت خون شهدا حرف اول را در دنیا می‌زند.

پناهیان افزود: امروز شاهد اثرات ترویج فرهنگ بسیجی‌گری شهدا هستیم. امروز در خانه هر مسلمانی عكسی از رهبران حزب‌الله لبنان، سید‌حسن نصرالله و سربازان غیور حماس می‌بینیم افرادی كه منطقشان را در ایستادگی با تبعیت از ولایت فقیه و فرهنگ بسیجی می‌دانند كه از ایران به سرزمین آنها صادر شده است.

وی گفت: یكی از رهبران حزب‌الله به دانشجویان دانشگاه تهران گفته بود كه رمز موفقیت ما تبعیت مطلق از ولایت فقیه است. اگر رهبر شما حرفی بزند ما از این فاصله به پای حرف او سر می‌نهیم و تبعیت می‌كنیم.

پناهیان با اشاره به چاپ مقاله ضد انقلاب ایرانی در یك روزنامه مصری اظهار داشت: در آن مقاله به اعتراض آمده بود كه رهبر انقلاب ایران در میان مردم مصر محترم‌تر از رهبران كشورهای عربی و حسنی مبارك است. این نشان می‌دهد كه پایگاه نظام اسلامی ایران در جهان در حال تثبیت بوده و وقت آن رسیده است كه آنهایی كه در مقابل انقلاب ایستاده‌اند، اثر جنگ‌ها، محاصره‌های اقتصادی و مخالفت‌هایشان را ببینند.

وی تصریح كرد: خداوند در قرآن فرموده كه اثر كار مخالفان اسلام را از بین می‌برد و در مقابل آن اثر خون شهدا را جاودانه خواهد كرد.

وی خطاب به مسئولان نظام گفت: خداوند متعال پای هر عمل درست و با اخلاصی را با خون شهدا امضا می‌كند، بنابراین باید در كارهای فرهنگی اثری از خون شهدا باشد تا آن كار جاویدان بماند.

پناهیان با بیان این‌كه مزار شهدا محل برآورده شدن حاجات بسیاری از دانشجویان و جوان‌هاست، گفت: دانشجویان، خلاقیت، شجاعت، بی‌تعلقی به دنیا و از بین بردن رذایل اخلاقی را در پای مزار شهدا كسب می‌كنند.

وی با بیان این‌كه نخستین فردی كه در اسلام به سوگواری و احترام به مقام شهدا اهمیت داد حضرت زهرا (س) بودند، گفت: ایشان به تكریم مقام شهدا توجه خاص داشتند و از خاك حضرت حمزه سید‌الشهدا (ع) تسبیهی ساختند كه با آن ذكر می‌گفتند. این نشان می‌دهد كه بر سر مزار شهدا باید حاضر شد چرا كه به انسان درس می‌دهد و خون شهدا ماندگار و جاودان است.

پناهیان در بخش دیگری از سخنان خود افزود: دفن كردن شهدا در قبرستان اشتباهی بود كه باید با ساختن جایگاه ویژه‌ای برای خاكسپاری آن‌ها جبران شود.

وی با بیان این‌كه دانشگاه قبرستان نیست، افزود: نباید مزار شهدا را قبرستان نامید چرا كه شهید مرده نیست و نباید او را با مردگان یكی دانست.چه بسا بسیاری از بزرگان علمی كه بنا بر وصیتشان در دانشگاه‌ها به خاك سپرده شدند.

پناهیان با بیان اینكه چرا ما خودمان را از زیارت مزار شهدا محروم كنیم، گفت: چه خوب است دانشجویان كه به پاكی روح، مجاهدت علمی، ایثارگری و كرامت نیاز دارند از مزار شهدا اثر بگیرند.

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:22
شهدا و دفاع مقدس

آیت‌الله مصباح‌یزدی در یادواره شهدای موسسه امام خمینی (ره) اظهار داشتند: ما در برابر شهدا بسیار قصور داریم و هرگز نخواهیم توانست حقوق آنها را ادا کنیم. 

 

 

به گزارش مرکز خبر حوزه، ایشان گفتند: حیات، استقلال، آزادی، نظام جمهوری اسلامی، دین و ایمان مردم مرهون فداکاری شهدا است.

رییس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی افزودند: نسبت دادن شهدا به گروه و مرکز و شهر خاص کاستن از شأن آن بزرگواران است زیرا شهدا به همه اسلام تعلق دارند.

ایشان اظهار داشتند: معتقدیم باید به خدمت‌گذاری در مراسم تعظیم و احیاء یاد و آرمان‌های شهدا افتخار کرد.

آیت‌الله مصباح‌یزدی با تاکید بر لزوم حفظ و صیانت آثار و اندیشه شهدا تصریح کردند:

امروز احساس می‌شود، احیاء آرمان شهدا ضرورت بیشتری پیدا کرده و دشمنان تلاش‌های زیادی برای تضعیف موقعیت شهدا دارند و حتی گاهی به تعبیرات سبکی از آنها یاد می‌کنند.

آیت‌الله مصباح‌یزدی اظهار داشت: کمترین مسئولیتی که ما بر عهده داریم حفظ دستاوردهای شهدا یعنی بقای اسلام و ارزش‌های اسلامی است و اگر مسئولیتی که بر دوش داریم را رها کنیم با دست خود، خون شهدا را پایمال کرده‌ایم.

ایشان افزودند: وجدان انسانی اقتضا می‌کند در راه شهدا قدم بگذاریم در قبال جان‌فشانی‌های آنها از ارزش‌ها و اهداف آنها که همان اهداف اسلام و بیان احکام است دفاع کنیم.

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:22
شهدا و دفاع مقدس

در سال چهل و نه هجری و پس از گذشت چهل و شش سال از جنگ اُحد و در دوران ریاست بلا منازع معاویة بن ابوسفیان، از طرف او دستور صادر شد كه در اُحد قناتی حفر و مجرای آن را در كنار و یا داخل قبور شهدا قرار دهند و با آماده شدن قنات، منادی در مدینه اعلان كرد: افرادی كه در احد شهید دارند برای در امان ماندن اجساد و قبور آنان از نفوذ و جریان آب، این قبور را نبش و اجساد شهدا را به محلّ دیگر انتقال دهند و بر اساس این دستور به نبش قبور شهدا اقدام گردید. از جمله قبر حمزه(علیه السلام) و عمرو بن جموح و عبدالله پدر جابر شكافته شد، عمّال معاویه با تعجّب مشاهده كردند كه این اجساد تر و تازه مانده اند; به گونه ای كه گویی دیروز دفن گردیده اند. حتّی لباس ها و قطیفه ها و علف هایی كه آنان را پوشش می داد با همان وضع باقی است و كوچكترین تغییری در آنها رخ نداده است; به طوری كه وقتی بیل كارگر به پای حضرت حمزه خورد، خون جاری گردید و یا آنگاه كه دست یكی از شهدا، كه در روی زخم پیشانیش قرار داشت، برداشته شد خون جاری گردید و این كرامت شهدا موجب شد كه عمّال معاویه از تصمیم خود منصرف شده، قبور شهدا را به حال خود بگذارند. این خلاصه ای است ازآنچه درمنابع تاریخی و مدینه شناسی گاهی به طور مشروح وگاهی به طوراختصارآمده است.7

یكی از راویان این حادثه تاریخی، جابر انصاری، صحابی معروف و فرزند عبدالله از شهدای احد است كه می گوید: «استُصرخنا عَلی قَتلانا یومَ اُحد یَومَ حَفَر معاویة العین فوجدناهم رطاباً یتثنّون فأصاب المسحاة رجْلَ حمزة فطار منها الدّم». و در بعضی از این روایات آمده است: «كأنّهم نُوَّم»; «شهدا را دیدیم تر و تازه گویا به خواب عمیقی فرو رفته اند.» درباره عبدالله یا عمرو بن جموح كه در یك قبر دفن شده بودند آمده است: «فأمیطت یده عَن جُرْحِهِ فانبعث الدم فردّت الی مكانها فسكن الدّم»; «به هنگام شهادت، پیشانی او مجروح و دستش روی جراحت گذاشته شده و با همان وضع دفن گردیده بود، هنگام نبش قبر دستش را از روی جراحت برداشتند، خون سیلان كرد تا مجدداً دست را به روی پیشانی مجروح گذاشتند و خون قطع شد.» هدف معاویه چه بود؟! هدف معاویه از حفر این قنات و جاری ساختن آن از كنار یا از داخل قبور شهدا، كه به دستور مستقیم وی انجام می گرفت این بود كه با انتقال اجساد شهدا به نقاط مختلف و محو آثار و قبور آنان، یك مشكل سیاسی ـ اجتماعی را كه فكر او را دائماً به خود مشغول ساخته بود حل نماید; زیرا علی رغم تبلیغات فراوانی كه به نفع او و بر ضدّ اهل بیت، به ویژه بر ضدّ امیر مؤمنان، علی(علیه السلام) در سراسر كشور اسلامی انجام می گرفت، سالانه هزاران زائر كه از نقاط مختلف وارد مدینه می شدند، با حضور در كنار قبر حمزه و شهدای احد، صحنه این جنگ و جنایت های ابوسفیان و هند و شخص معاویه در به شهادت رسانیدن این شهدا و مُثله كردن آنان و شكافتن سینه حمزه(علیه السلام) و جویدن جگر او و به طور كلّی برافراشتن پرچم جنگ بر ضدّ اسلام و قرآن به وسیله خاندان معاویه در اذهان زنده می شد و همه جنایات آنان را تداعی می كرد و این وضع برای معاویه قابل تحمّل نبود و لذا تصمیم گرفت اجساد این شهدا را كه به عقیده او پس از گذشت بیش ازچهل سال بجزیك مشت استخوان پوسیده از آنان باقی نیست، به دست بازماندگان خودِاین شهدا به نقاط مختلف منتقل و پراكنده كند و اثر قبرها را محو سازد تااحد وجنگ آن در اثر عدم حضور مسلمانان در این نقطه، به فراموشی سپرده شود. آری برای اجرای این سیاست بود كه معاویه دستور حفر قنات و عبور دادن آن، از محل دفن شهدا را صادر كرد و تا نبش قبر آنان، این سیاست به خوبی پیش رفت ولی با كرامت شهیدان و سالم بودن اجسادشان مواجه گردید و برای جلوگیری از تبلیغات منفی بر ضدّ او و به طور اجبار اجساد شهدا در همان محل به خاك سپرده شدند.

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:21
شهدا و دفاع مقدس

فلسفه تدفین شهدا در دانشگاه ها 

  1. ایثار و شهادت در شمار عالی ترین مفاهیم الهی و حاصل متعالی ترین ارزشهایی است که می تواند جامعه انسانی را به تکامل و تعالی برساند و والاترین برکات را به آن ببخشد.پیام و آرمان شهدا به دلیل عظمت مرتبه ای که شهدا بدان دست یافته اند عالی ترین پیامها و از جنس پیام انبیاء الهی است. شهدا، فرزندگان و برگزیدگان نسل خود بوده اند و اصلی ترین پیام آنها برای نسل امروز پیموندن طریق الله، طریق عزت، آزادی و سعادت و سربلندی دنیا و آخرت است. در شرایط کنونی که با مسائلی نظیر تغییر نسل ها، نیاز روز افزون نسل جوان به ارزشهای متعالی اسلامی در جهت پیمودن مسیر پیشرفت همه جانبه و تحقق تمدن عظیم اسلامی ، تهاجم فرهنگی دشمنان و تلاش مذبوحانه ایادی داخلی آنان در جهت جدائی  آینده سازان کشور از ارزشهای والای انقلاب اسلامی مواجهیم، ترویج فرهنگ شهادت و ایثار به عنوان والاترین میراث انقلاب اسلامی و هشت سال دفاعمقدس وظیفه‌ای است که بر عهده همه دلسوزان نظام می باشد. بی شک ترویج فرهنگ ایثار و شهادت از راههای متعددی امکان پذیر است که یکی از مؤثرترین آنها حضور ابدان مطهر شهدا در مراکز آموزش عالی و دانشگاه‌های کشور می باشد. در ادامه به بررسی آثار و نتایج این حضور می پردازیم:

شهادت و هدایتگری

در متون و آموزه های دین مبین اسلام جایگاه ویژه ای برای «شهید» و «شهادت» در نظر گرفته شده است و از «قداست» خاصی برخوردار است. اگر کسی با مفاهیم اسلامی آشنا باشد، در عرف خاص اسلامی، احساس می کند که هاله ای از نور کلمه «شهید» را فرا گرفته است. «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ؛[1] هرگز نپندارید کسانی که در راه خدا کشته می شوند مردگانند، بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد خداوند متنعم خواهند بود، آنان به فضل و رحمتی که خداوند نصیب آنها گردانیده شادمانند و بشارت و مژده می دهند به کسانی که هنوز به آنان نپیوسته اند و بعدا در پی آنها برای آخرت خواهند شتافت که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غم نخورند». امام علی(ع) نیز می فرماید:« خدا شهدا را در قیامت بِاَبهاء و جلال و عظمت و نورانیتی وارد می کند که اگر انبیا از مقابل اینها بگذرند و سوار باشند به احترام اینها پیاده می شوند.» و آیات و احادیث بسیار زیادی که همه بیانگر جایگاه، قداست و ارزش والای شهید در اسلام هستند. چرا؟ چون «همه گروه های خدمتگزار در جامعه، مدیون شهدا هستند؛ عالم در علم خود و فیلسوف در فلسفه خود و مخترع در اختراع خود و معلم اخلاق در تعلیمات اخلاقی خود نیازمند محیطی مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولی شهید آن کسی است که با فداکاری و از خودگذشتگی خود و با سوختن و خاکستر شدن خود محیط را برای دیگران مساعد می کند. مثل شهید مثل شمعی است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند. آری، شهدا شمع محفل بشریت اند؛ سوختند و محفل بشریت را روشن کردند. اگر این محفل تاریک می ماند هیچ دستگاهی نمی توانست کار خود را آغاز کند یا ادامه بدهد»[2] بر این اساس است که حق شهید از حق تمام کسانی که از راه علم، فلسفه و اندیشه، صنعت و اختراع و اکتشاف و اخلاق و حکمت عملی و... به بشریت خدمت کرده اند، بالاتر است.

البته احترام و ارزش والای شهید، اختصاص به جامعه ما ندارد بلکه در سایر جوامع و فرهنگ ها برای شهید مقام و جایگاه ویژه ای قائلند و این دقیقا به خاطر نقشی است که شهید هم در زمان حیاتش و در جهاد و مبارزه با دشمنان و دفاع از میهن و دین خود انجام داده و هم بعد از کشته شدنش به عنوان الگو، نماد واسوه پایداری و حماسه سازی و جانفشانی در راه دفاع از کشور و آرمان های آن ایفا نموده است. به فرموده شهید بزرگوار استاد مطهری « خون شهید هر قطره اش تبدیل به صدها قطره و هزارها قطره، بلکه به دریایی از خون می گردد و در پیکر اجتماع وارد می شود. لهذا پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ما من قطره احب الی الله عز و جل من قطره دم فی سبیل الله؛[3] هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت و در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست. شهادت تزریق خون است به پیکر اجتماع؛ این شهدا هستند که به پیکر اجتماع و در رگ های اجتماع - خاصه اجتماعاتی که دچار کم خونی هستند - خون جدید وارد می کنند» بزرگترین اثر و خاصیت شهید حماسه آفرینی اوست. در ملت هایی که روح حماسه، مخصوصاً حماسه الهی می میرد بزرگترین خاصیت شهید این است که آن حماسه مرده را از نو زنده می کند، لهذا اسلام همیشه نیازمند به شهید است، چون همیشه نیازمند به حماسه آفرینی است، حماسه های نو به نو و آفرینش های جدید بر این اساس دیگر شهدای گمنام، مجهول الهویه نیستند هر چند نام و نشان خانوادگی ندارند، اما بزرگترین شناسه و مشخصه دینی و ملی را با خود داشته و برای تمام جامعه و نسل های آینده کاملاً شناخته شده می باشند و بر این اساس بدن شهید هم در اسلام از جایگاه و قداست ویژه ای برخوردار است؛ بدن شهید یک «جسد متروح» است؛ یعنی جسدی است که احکام روح بر آن جاری شده است، همچنان که جامعه شهادتش «لباس متجسد» است؛ یعنی حکم روح بر بدن جاری شده و حکم جاری شده بر بدن، بر لباس و جامعه وی جاری شده است.[4] لذا براساس دستورات و آموزه های حکیمانه اسلام، شهید با همان لباس خود دفن شده و احتیاج به غسل و کفن ندارد. بنابراین شهدا سرمایه و ذخایر عظیم هر ملتی هستند که باید تا آنجا که ممکن است از این سرمایه ها برای جامعه و نسل های آینده به عنوان الگو و اسوه بهره گرفت.

نیازمندی دانشگاه ها

از منظر بنیانگذار کبیر انقلاب ؛ « دانشگاه مبدأ همة تحولات است». این بدان معناست که دانشگاه می‌تواند نقش تحول آفرینی را در جامعه ایجاد کند امروزه نقش و جایگاه دانشگاه بسیار فراتر از گذشته است و می‌تواند در تمام شئون جامعه اعم از سیاست، فرهنگ و اقتصاد ایفای نقش کند و منشاء دگرگونی و تحول در اشاعه ارزشهای اجتماعی، علم و فناوری باشد. در نظام جمهوری اسلامی، دانشگاه‌ تنها یک بنگاه تأمین کننده نیروی انسانی متخصص برای جامعه و بنگاه‌های اقتصادی نیست، بلکه نهادی است که می‌تواند رهبری حرکت و ایجاد تحول در زیر ساختهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه را در دست بگیرد. همچنین مرکز ایجاد الگوهای صحیح رفتار اجتماعی، حافظ سنت های علمی و فرهنگی جامعه، عامل تعمیق وفاق اجتماعی، بهبود کیفیت زندگی مردم، تعالی دهنده سطح تبادل عقاید و تجربیات در درون جامعه و مرکزی برای پرورش خلاقیت نسل جوان و میدان دادن به اندیشه‌های نو و جسارت‌های علمی است. دانشجوی متعهد همه پدیده‌ها را چونان آیات الهی مطالعه و بررسی می‌کند و حتی به علوم تجربی با ماهیتی دینی و الهی می‌نگرد.[5] و بدین گونه است که دانشگاه جایگاهی مقدس در جامعه اسلامی می یابد.[6]

علی رغم تحولات عظیمی که پس از پیروزی انقاب اسلامی در دانشگاهها و مراکز مختلف آموزش عالی کشور به وجود آمده، بررسی واقیعات بیانگر آسیب ها یی است که باعث گردیده وضعیت موجود دانشگاهها و کارکردهای آن را با جایگاه ایده آل دانشگاه فاصله داشته باشد. مدرک سالاری و مدرک گرایی، تبلیغات دینیناکارآمد، فقدان انگیزه دانشجویان برای تلاش و سخت کوشیدرراه علم، خودنمایی، جاه طلبی، برتری جویی وفردگرایی عوامل بازدارندهتوسعهعلمی ایران هستند.[7] همچنین به دلیل اتخاذ برخی مدلهای توسعه در کشور، ارزش های اجتماعی از سنتی به سوی مدرن، از ساده زیستی به تجمل، از کمک و همیاری و ایثار و گذشت برای جامعه به سودجویی فردی و از ارزش قناعت به ارزش ثروت و از انسجام به فرد گرایی و ازارزش دین و خدا به ارزش پول و دنیا حرکت کردند.[8] و البته دستگاه ها و متولیان فرهنگی نیز، در انتقال این ارزش های انقلابی و دینی به نسل دوم و سوم انقلاب و حتی تعمیق آن ها برای نسل اول انقلاب، سهل انگاری و کم کاری هایی داشته اند که موجب فاصله گرفتن تدریجی برخی از افراد جامعه- به خصوص جوانان- از ارزش های اسلامی شده است.

ارتباط نسل های انقلاب

یکی از برکات دفاع مقدس شکوفایی ورشد استعدادهای معنوی واخلاقی جامعه به ویژه نسل جوان آن دوران بود. دستاورد این تلاش بزرگ، نمایان شدن جلوه هایی از فرهنگ ایثار وشهادت است که می تواند ضامن عزت، اقتدار، معنویت واخلاق جامعه باشد، این فرهنگ یکی از راههایی است که سلامت ومعنویت جامعه به ویژه نسل جوان را تضمین خواهد کرد. اگر چه فرهنگ جهاد وشهادت درذات دین اسلام وبه ویژه تشیع علوی وجود دارد، ولی برای نهادینه کردن این فرهنگ غنی وعزت بخش باید تلاش نمود تا آن را به صورت فرهنگ عمومی درجامعه درآورد وبرای انجام این امر مهم بایستی به نحوی اقدام نمود که آثار وپیامدهای مثبت آن برای نسل جوان وحاضر که بستر انتقال این فرهنگ به نسل های بعدی است، پذیرفته شود.

زمان می‌گذرد کسانی پا به عرصه هستی می‌گذارندکه نه فضای انقلاب را درک کرده اند، نه طعم سختی‌ها و دشواری‌های آن را چشیده‌اند. اینجاست که تدفینشهدااهمیت پیدا می‌کند. اگر این نسل که جنگ را ندیده است، از آنچه بر کشورش گذشتهبی‌اطلاع باشد، با فرهنگ اسلافش پیوند نخورد، یقیناً استحاله فرهنگی او را به سمت وسویی سوق خواهد داد که منافع ابر قدرتان اقتضا می‌کند. یقین کنیم که دشمنانمانبیکار ننشسته اند تا ما با حیثیتشاندرعرصه جهانی بازی کنیم.ازاین رو باید همواره با نگاهی به گذشته قدمدرراه گذاشت.

احیای فرهنگ جهاد و مبارزه

تاثیر شگرف فرهنگ پربار ایثار و شهادت درگستره جهان بینی ملل دینی ازجلوه ممتازی برخوردار است این فرهنگ با هویت قدسی خود توانایی سرشاری را درمتأثر ساختن نهادهای اجتماعی وساختارهای سیاسی به انضمام بافت فرهنگی جامعه دارا می باشد وبی شک برترین اصل برای کسب رشد اجتماعی محسوب می شود. شهادت که نتیجه سلامتی روان، روحیه شجاعت وانتخاب آگاهانه است، مقاومت وپویایی جامعه را به دنبال دارد. چرا که ریشه درقدرت، صبر واستقامت ومبارزه با کفردارد واین عوامل درمجموع مقاومت جامعه را بالا برده واجتماعی را محرک وپویا می سازد.[9]

اگر دیروز فرهنگجهاد و مبارزه زنده شد و از زیر بار استبداد و متجاوزین نجات یافتیم و جنگ گرم پایان گرفت بایدامروز به یاد داشته باشیم که دشمن از بین نرفته و همچناندردشمنی خود مصمم است. دشمنیکه دیروز از مرزهای جغرافیایی راه وطن ما را پیش گرفته بود، امروز از مرزهای فکری وفرهنگیدرحال تجاوز ودشمنیست. و الحق و الانصاف که این جنگ بسی خطرناک تر و جانکاه تر است. بایددراین میدان جنگ فرهنگی دستخالی و بی طرف نبود. باید هوشیار بود. حضورشهداعامل یادآورنده و کمکیبر این مهم است.

سرعت بخشی به توسعه کشور

شهدا بزرگترین اسطوره های فداکاری، ایمان و عزت ایران اسلامی می باشند و با گسترش و تعمیق فرهنگ ایثار و خودباوری می توان به توسعه، پیشرفت و آبادانی کشور شتاب بیشتری بخشید و آن را در راستای اهداف والای اسلامی هدایت نمود. برایتولیدعلموتکنولوژی، مجاهدتوسخت‏کوشی برای پیشرفت کشور،حفظ آرمان‏های متعالیوتکیه بر معنویتوایماننقش ممتازوپیشتاز خویشرا ایفا می نماید.  ودر اینمیان نباید از«تولیدعلم وفناوری همراه با ایمان وتعهد» غافل ماند؛ علمی کهشرط اول استقلالوپیشرفتجامعه استوایمانی کهمنجی جهان معاصر استوبهسخن سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی:

«ایمان، منجی جهان فردا است؛ چنان کهمنجی ایران شدوانقلاباسلامی را به سرچشمه جوشان انقلاب معنویودینی در سراسر جهان مبدلکرد.»

خاکسپاری پیکر شهدای جنگ تحمیلی دردانشگاهها که محل تولیداندیشه و فکر می باشد، علاوه بر هویت بخشی و ایجاد انگیزه مضاعف در راستای ایفای وظایف دانشجویی، همواره یادآور این موضوع مهم می باشد که  عزت، استقلال و امنیت امروز کشور در سایهفداکاری های شهدا حاصل شده است. مقام معظم رهبریدرخصوص تشییع و تدفین پنجشهید گمنامدردانشگاهتهران می فرماید: « از این اقدام هوشمندانه ومتعهدانه سپاسگذاری و قدردانی می کنم.این تکریم شهیدان عزیز ایران است کهجان خود را نثار هدف های والا کردند و رضای خداوندی را بر آرزوهای حقیر مادی ترجیحدادند. سلام خداوند بر آنها باد.»[10]

ایجاد فضای معنوی

تدفین و حضور شهیدان در دانشگاه یک تذکر برای انسانهاست و تبیین فرهنگ ایثار و شهادت برای حفظ استقلال کشور می‌باشد. یکی از مهمترین فواید حضورشهدادربین دانشجویان بوجود آمدنیک فضای روحانی و معنوی است. مکانی برای توجه به معنویات. جایی برای عبادت و توجه به خدا و توسل به اولیای الهی. توجه به ارزش‌های دینی و پررنگ نمودن و برجسته کردن آن. برقراری رابطه بادوستان خدا که همان شهدا باشند و بهره بردن از آنها. برپایی مراسمات دینی و مذهبی. حتی جایی برای فکر کردن وآرامش گرفتن. تدفین شهدای گمنام دردانشگاه، باعث ایجاد فضایی معنوی درکنار تحصیل و یادگیری علوم مختلف می‌شود.

دانشگاه قبرستان نیست!

علی رغم برکات و آثار متعددی که طرح مذکور برای دانشگاه و دانشگاهیان دارد، عده‌ای که احتمالا قبور این شهدا را مانعی برای تحقق افکار و اعمال انحرافی و شیطانی خود در دانشگاه می دانند، در صدد شبهه آفرینی بوده و نسبت به طرح تدفین شهدا در دانشگاهها معترضند با بهانه هائی از این قبیل که مگر اینجا قبرستان است و چرا محیط علمی دانشگاه را به هم می زنید؟ و یا اینکه «با تدفین شهدا در دانشگاه، دانشگاه تبدیل به گورستان می شود»!

البته این از مسلمات است که دانشگاهقبرستان نیست. قبرستان جاییست برای دفن روزانه‌ی مردگان. اما شهید که مرده نیست. اینان که شهیدان را مرده می پندارند آیا قرآن نخوانده اند که «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ». شهدا هیچگاه در قبرستان نبوده اند که جایشان در گلستان شهدا و باغ رضوان و بهشت زهرا بوده است و به خاک آبرو و طهارت داده اند که «طابت الارض التی فیها دفنتم». آیا تدفین شهدا در دانشگاه کمترین سپاس از ولی نعمتانی نیست که با جان و مال و آبرو فداکاری کردند و عزت، امنیت، استقلال و آزادی و سربلندی امروز ما از فداکاری دیروز آنهاست. به علاوه مگر شکل گیری بینش و دانش و جهت گیری این دو جدای از گرایش است؟ امامان بزرگوار شیعه نظام فکری و علم و دانش شیعه را بر محور گرایش و عاطفه به حضرت سیدالشهدا سامان دادند. اقامه یاد و نام حضرت سیدالشهدا علیه السلام محور گرایشات و کانون جوشش عاطفه جامعه شیعی بوده است که به اندیشه، دانش و رفتار شیعه جهت داده است و مگر امروز تحقق نهضت نرم افزاری در جامعه ایران که افق خود را دست یابی به تمدن اسلامی قرار داده است بی نیاز از نام و یاد شهیدان است که بهترین موتور محرک و انگیزه ما هستند. ما امروز هم نیازمند همت حاج همت، اخلاص کاوه و برونسی، توکل باکری، ابتکار باقری، مسئولیت پذیری زین الدین، سخت کوشی خرازی و کاظمی و ایمان صیاد و چمران هستیم. اگر سیدالشهدا علیه السلام خورشید هدایت است که «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه»، اینان با اقتدا به حسین علیه السلام ستارگان هدایت اند و «باالنجم هم یهتدون» راه را با اینها می شود پیدا کرد.[11] حضور  اجساد مبارک شهدا بهترین تذکری است به همه دانشگاهیان از استاد تا دانشجو که مبادا در زرق و برق مادیات، مدرک و پست و مقام، «هدف واقعی» و «خود » را گم کنیم. یادمان نرود ما در محضر خداوندیم، روزی، ما هم خواهیم مرد و به سرای ابدی خواهیم شتافت. این‌کمترین اثری‌ است که بر بودن این عزیزان درجلوی چشم ما مترتب است و به تعبیری «وکفی بالموت واعظا» امّااینها شهید و الهام بخش هستند.

چرا اکنون ؟

برخی نیز با این بهانه که «چرا در زمان حضرت امام (ره)و  قبل از این، به این امر مبادرت نمی ورزیدند؟» در صدد شبهه آفرینی و ایجاد بدبینی به این طرح فرهنگی هستند. و حال آنکه زمان حضرت امام (ره)، فضای جامعه و دانشگاه، فضای جبهه، شهادت و ایثار بود و ضرورتی بر اجرای چنین طرح هائی احساس نمی شد ؛ علاوه بر شهادت تعدادی از دانشجویان، و مشارکت دانشگاهیان در مراسم های شهدا، بسیاری دانشجویان و اساتید شخصاً در جبهه حضورداشتند و با برگشت به دانشگاهها، فرهنگ ایثار و شهادت را به مراکز آموزش عالی منتقل می نمودند. اما در شرایط کنونی به دلایل متعددی از تهاجم فرهنگی گرفته تا اشتغالات دنیوی و...، دیگر خبری از آن فضای ملکوتی نیست. از سوی دیگر دفن اجساد مطهر شهدا در دانشگاه ها، مراکز علمی و دیگر مکان های عمومی برنامه ایبود که از سال 1380 و در راستای زنده نگه داشتن خاطرات جانفشانی جواناناین مرز و بوم مطرح گردید هر چند به دلیل مخالفت برخی تحقق نیافت. بر این اساس ایجاد یادمانهای شهدا در مراکز آموزش عالی با توجه به تعداد و تنوع جوانانی که در آن مشغول به تحصیل هستند در سوق دادن آنها به سوی اهداف و آرمانهای معنوی مانند ایمان، جهاد، شهادت و ایثار، در تلطیف فضای دانشگاه بسیار موثر است. حضرت امام خمینی (ره) در زمینه اهمیت فرهنگ شهادت و نیاز جامعه بدان می فرماید: «... خون‌شهیدان‌ برای‌ ابد درس‌ مقاومت‌ برای‌ جهانیان‌ داده‌ است‌ و خدا می‌داند که‌ راه‌ و رسم‌شهادت‌ کور شدنی‌ نیست‌ و این‌ ملت‌ها و آیندگان‌ هستند که‌ به‌ راه‌ شهیدان‌ اقتدا خواهندنموده‌ و همین‌ تربت‌ پاک‌ شهیدان‌ است‌ که‌ تا قیامت‌ مزار عاشقان‌ و عارفان‌ ودلسوختگان‌ و دارالشفای‌ آزادگان‌ خواهد بود، خوشا به‌ حال‌ آنان‌که‌ با شهادت‌ رفتند.»

آری شهید روح عزت و آزادگی را در کالبد جان ملت می دمد و آنان که خود تسلیم دشمن اند و در پی تسلیم کشور به دشمن، از نورافشانی شهیدان و تزریق روحیه عزت و غیرت و حماسه و فرهنگ شهادت به این ملت و قشر نخبه آن بیمناک اند. شهید نورافشانی می کند و این برای شب پرستان قابل تحمل نیست. شهید و ارتباط با شهدا نورانیت و معنویت به ارمغان می آورد و این فضا را برای گفتمان پوسیده و منحط سکولار تنگ می کند. گویا تدفین شهدا منجر به شکست تفکری خاص می‌شود. براستی آنان که سر به ولایت خورشید نسپرده اند از نور هدایت ستارگان هم بهره ای نخواهند برد. در هر صورت هرگز نباید به این سمبل های مقاومت و این سرمایه های عظیم ملی و نقش سازنده آنان بی توجه بود. همان طور که مرحوم دکتر علی شریعتی در اهمیت این موضوع می گوید: «... پرورش انسان - مذهب، اخلاق، تعلیم و تربیتی- جز این نیست که همه انسان ها را با پیوند به این نمونه های ممتاز، یعنی تأسی به اینان که «اسوه» اند و چشم داشتن در اینان که «شهیدند» به انسان حقیقی یعنی حقانیت انسان نزدیک کنیم»[12] و به فرموده رهبر فرزانه انقلاب اسلامی ؛ «تکریمشهیدان، تکریم ایثار و اخلاص است. تکریم دلهای نورانی و جان های لبریز از صفا ونورانیت است. از کار شما قدردانی می کنم. رحمت خدا بر شهیدان عزیز باد.»[13]

پی نوشت ها:

[1] - سوره آل عمران، آیات 170 – 169.

[2] - قیام و انقلاب مهدی، مقاله شهید، استاد مطهری، انتشارات صدرا، 1374، ص90 – 66.

[3] - وسایل الشیعه، حر عاملی، دارالکتب الاسلامیه، ج 1، ص 8.

[4] - قیام و انقلاب مهدی، پیشین، ص 69.

[5] - آموزش عالی، توسعه و تقویت ارزشهای اسلامی، احمد حیدری، خبرنامه آموزش عالی.

[6] - آیت الله جوادی آملی، قداستدانشگاه اگر قوی‌تراز حوزه نباشد کمتر نیست، خبرگزاری فارس، 1385/2/2.

[7] - فرامرزرفیعپور، موانع رشد علمیایران و راه حل های آن،1381، ص 38-50.

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:20
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته