چرا برخی زندگیهای زناشویی از هم میپاشد؟ بسیاری از زوجها از «تفاوتهای غیرقابل تطبیق» به عنوان دلیل اصلی جدایی نام میبرند، اما واقعا این مشكلات كدام هستند؟ این مقاله به برخی علتهای این موضوع میپردازد.
همسرم احساسات مرا نمیفهمد
اگر چه این جمله یكی از رایجترین شكایتهای زوجهاست، ما باید قبل از تصمیمگیری در مورد رفتارهای طرف مقابل، رفتار خودمان را بسنجیم.
قضاوت در مورد رفتار طرف مقابل پیش از آن كه او حتی در مورد آن موضوع اطلاع داشته باشد ، صدمه زیادی به رابطه زناشویی میزند. فرضیاتی كه ما در مورد یكدیگر پیش خود میپنداریم، قاتل خاموش زندگی زناشویی ما هستند.
وقتی یك رابطه روی تصورات متمركز میشود نه واقعیات، ارتباط زوجین با یكدیگر قطع میشود. شما فقط تصوراتی در مورد یكدیگر دارید و همین عامل باعث كمتر صحبت كردن زوجها با یكدیگر و به نوعی متاركه روحی میشود. در اینگونه مواقع معمولا زوجها تعبیر نادرستی از رفتارهای یكدیگر دارند علاوه براین، رفتارهای آینده همسرشان را هم پیشبینی میكنند.
بهترین راهحل این است كه فرضیات خود در مورد رفتارهای همسرتان را روی كاغذ بنویسید. برای مثال: همسر من ترجیح میدهد زمان بیشتری را سر كار بماند تا این كه به خانه بیاید و با من وقت خود را بگذراند. بعد از نوشتن هر جمله سعی كنید بفهمید این تصورات از كجا آمدهاند؟ آیا این جملهای است كه همسرتان دقیقا به شما گفته؟ تفاوت زیادی بین آنچه شما فكر میكنید و آنچه در واقعیت اتفاق میافتد، وجود دارد.
ما در مورد همه چیز بحث میكنیم
در حالی كه یكی از علائم كاهش علاقه در رابطه زناشویی، دعواها و جر و بحثهای مداوم است، دلیل اصلی جدایی زوجها نیست.
جر و بحثها وقتی بسیار مخرب میشوند كه زوجها در مورد دلیل اصلی ناراحتی خود با یكدیگر صادق نباشند. شاید شما از كمك نكردن همسرتان در كارهای خانه ناراحت هستید، ولی به جای این كه دلیل اصلی ناراحتی خود را ابراز كنید، این جمله را میگویید تو اصلا به من توجه نمیكنی! اوضاع وقتی بدتر میشود كه شما ترسها و ناراحتیهای اصلی خود را به یكدیگر نگویید.
درگیریهای احساسی شدید و جر و بحثهای مداوم به معنای پایان رابطه زناشویی نیست. تفاوتهای غیرقابل تطبیق باعث عدم برقراری ارتباط مناسب بین زوجها میشود. اگر بتوانید یك گفتگو را خوب هدایت كنید، میتوانید شدیدترین بگو مگوها را حل كنید. جر و بحثها ریشه در مشكلات حل نشده درونی ما دارند پس اگر ما سعی كنیم بیشتر خودمان را بشناسیم بهتر میتوانیم از عهده مشكلات برآییم.
هنگام جر و بحث از خود بپرسیدترس واقعی من از چیست؛ من با این حرفها میخواهم چه چیز را به هـمـسـرم بـگـویـم؟ بـهـتـر اسـت هـنـگـام بـگو مگو از عبارتهایی نظیر وقتی تو این كار را انجام میدهی من احساس میكنم..... چون..... استفاده كنید، این نوع جملات به شما كمك میكنند كه بدانید واقعا دعوا بر سر چیست.
شما باید با مشكلات احساسی خود از قبیل حسادت و خشم كنار بیایید. حرف زدن با همسرتان در مورد این احساسات مانع از بروز دوباره آنها و تخریب زندگی زناشوییتان میشود. هر آنچه كه روزی در همسرم میستودم اكنون برایم غیرقابل تحمل است.
اغلب خصوصیت خاص طرف مقابل كه ما را به شدت جذب میكند همان خصوصیتی است كه ممكن است باعث به هم خوردن رابطه شود. چطور چنین چیزی ممكن است؟ ما بیشتر اوقات جذب آن قسمت از شخصیت افراد میشویم كه احساس میكنیم خودمان فاقد آن هستیم.
دیگر برای یكدیگر جذابیت نداریم
به ندرت اتفاق میافتد ، زمانی كه دو نفر عمیقا جذب یكدیگر میشوند ، بعد از مدتی این احساس دو طرفه از بین برود. پس اگر شما و همسرتان تصور میكنید دیگر احساسی به یكدیگر ندارید و این احساس باعث از بین رفتن رابطه زناشوییتان شده، صد درصد، مشكلات عمیقتری بین شما وجود دارد. افراد طی گذر زمان امكان انتخاب راههای متفاوتی در زندگی شان دارند، شما از لحاظ احساسی، از همسرتان احساس جدایی میكنید و این تنها به این دلیل است كه توجه زیادی به زندگی زناشوییتان نداشتهاید.
به زندگی زناشوییتان مانند یك موجود زنده نگاه كنید كه نیاز به تغذیه دارد. از خود بپرسید: رابطه زناشویی ما چگونه است؟ چگونه میتوانیم رابطهمان را بهتر كنیم؟ با استفاده از این سوالات میتوانید زندگی بهتری داشته باشید و دوباره به یكدیگر جذب شوید.
به زندگی زناشوییتان مانند یك موجود زنده نگاه كنید كه نیاز به تغذیه دارد.همسر من دچار بحران میانسالی شده
رسیدن به دوران میانسالی اغلب با مشكلاتی همراه است، زمانی كه یكی از طرفین میخواهد در زندگی تغییرات اساسی بدهد با مخالفت شدید دیگری مواجه میشود، علایق در نفر دیگر مانند هم نیست.
تغییر ناگهانی دیدگاه یكی از زوجها نباید منجر به فـروپاشی زندگی زناشویی شود. بهترین راه حل گفتگو است. شما باید بر سر این موضوع كه چه چیز به نفع هر دوی شماست به توافق برسید. نگرانیها و دلواپسیهای همسرتان را كه مانع از پذیرفتن تغییرات میشوند بنویسید، برای مثال: من نمیخواهم به كشور دیگری مهاجرت كنم چون... و در مورد آن بحث كنید. شما باید دریابید كه واقعا چه چیز، شما یا هـمـسـرتـان را مـیتـرسـانـد. بـا همسرتان در مورد چگونگی از بین بردن این ترسها و برنامهریزی صحیح برای آیندهای كه سعادت هردو نفرتان را تضمین میكند، صحبت كنید.
منبع : چهار دیواری
«عشق را نباید تمنا کرد» این سخن و طرز تفکر در بسیاری از زنان وجود دارد و حال آنکه در باطن و وجود خود این عشق را خواستارند و طالب حمایتند. در مطالب قبل مکرراً گفتیم که از نیازهای اختصاصی زنان و به اصطلاح ونوسیها دریافت توجه و حمایت است. زن و مرد به لحاظ جنسیت خود در غالب مواقع دارای نیازهای اختصاصی هستند. در گرو شناخت این نیازها و برطرف نمودن و توجه به طلب هر یک از آنان است که همسران در زندگی زناشویی میتوانند روابط موثر و راضی کنندهای را برای یکدیگر ایجاد کنند و در جهت رشد و شکوفایی عشق تلاش موثر داشته باشند. نیاز به حمایت و توجه و محبت از جمله این نیازهاست. زنان به جهت عواطف و احساساتی که دارند خود حامیان مطلوبی هستند. و هر اندازه به کسی محبت و عشق بیشتری داشته باشند حمایت خود را بیشتر نثار او میکنند. اما در قبال این بذل توجه و اعتنا خود نیز خواهان توجهند و بر این باور است که اگر اطرافیان و به ویژه همسر او، به او علاقمند است قاعدتاً باید او نیز این طلب و خواسته را درک کند و از حضور آن آگاه باشد. و این در حالی است که ویژگیهای اختصاصی مردان چنین اقتضاء میکند که نیاز را از زن بشنوند و درخواست را به وضوح مطلع شوند در غیر این صورت انگیزهای برای این اقدام ندارند. زنان به جهت عواطف و احساساتی که دارند خود حامیان مطلوبی هستند. و هر اندازه به کسی محبت و عشق بیشتری داشته باشند حمایت خود را بیشتر نثار او میکنند. اما در قبال این بذل توجه و اعتنا خود نیز خواهان توجهند. در مقابل عدم در خواست زن، مرد تصور میکند که وظایفش را به خوبی انجام داده و همسرش را از این بابت اقناع نموده است. و حال آنکه بر خلاف تصور بسیاری، عشق تمنا کردنی است. نیاز است که زن، همسر خود را از خواسته خود آگاه کند و پیش از آنکه در وجودش خشمی حاصل از عدم توجه و حمایت به وجود آید مرد را از وجود این طلب مطلع کند. چرا که عدم ابراز نیاز باعث میشود که فرد پس از سالها ارائه خدمات احساسی روزی به اعلام احساسات خود دست بزند که در وجود خود میزانی از خسران و تضرر را دریافت کند و چنین حالاتی منجر به اعلام نیاز از نوع آمرانه و با لحنی نه چندان خوشایند خواهد شد.
در اینجا بدون حل مشکل پیشین با مشکلی جدید و تازه روبرو میشویم. چرا که مردان در قبال درخواستهای دستور گونه واکنش نشان داده و برخلاف میل درونی ممکن است از برآوردن درخواست ممانعت بعمل آورند. فراموش نکنید که تقاضا یک دستور نیست. اگر لحن شما تحکمی باشد هر قدر هم جملات را با دقت انتخاب کنید. اثر منفی خواهد گذاشت.
پس از بیان این مطلب مهم قصد داریم نکاتی را جهت کیفیت بهتر این درخواست به شما یاد آور شویم.
1- کوتاه و مختصر صحبت کنید. بسیاری از زنان تصور میکنند که باید درخواست خود را با توضیحات فراوان بیان کنند و حال آنکه مردان در قبال سخنان طولانی شنونده خیلی توانا و موفقی نیستند.
2- با صراحت درخواست کنید. زنان تصور میکنند که بیان صریح خواسته، مرد را دچار عکسالعمل منفی نموده لذا سعی میکنند صحبت خود را با پیچیدگی ابراز کنند. به عنوان مثال در زمانی که خواهان کمک مرد برای انتقال میوهها از داخل ماشین به آشپزخانه هستند به غلط بیان میکنند "میوه داخل اتومبیل است." در صورتی که با چنین بیانی برداشت غیرصحیح را در ذهن همسر خود تشکیل میدهند. صورت صحیح این درخواست این است" ممکنه میوه را به آشپزخانه ببری؟"
ویژگیهای اختصاصی مردان چنین اقتضاء میکند که نیاز را از زن بشنوند و درخواست را به وضوح مطلع شوند در غیر این صورت انگیزهای برای این اقدام ندارند.
3- از کلمات مناسب استفاده کنید. گاهی افراد فکر میکنند برای خارج کردن لحن کلام از حالت آمرانه میتوان از کلمه «میتوانی» استفاده کرد. در حالی که در نظر مرد استفاده از این کلمه یعنی عدم اعتقاد به تواناییهای او. اما اگر در تقاضای خود از کلمات خواهشی مثل" لطفا"استفاده کنید مرد انجام آن را وسیلهای برای ابراز محبت میداند.
اگر اندکی خواهان تغییر و تحولهای عظیم در زندگی خود هستید بهتر است این تفاوتهای باریکتر ا ز مو را بشناسید.
فهیمه کهتری
یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود.در همان موقع یک قایق کوچک ماهیگیری رد شد که داخلش چند تا ماهی بود.
از ماهیگیر پرسید: چقدر طول کشید تا این چند تا ماهی رو گرفتی؟ ماهیگیر: مدت خیلی کمی. تاجر: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟ ماهیگیر: چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است. تاجر: اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی؟ ماهیگیر: تا دیر وقت می خوابم, یه کم ماهی گیری می کنم, با بچه ها بازی میکنم بعد میرم
توی دهکده و با دوستان شروع می کنیم به گیتار زدن. خلاصه مشغولیم به این نوع زندگی. تاجر: من تو هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم. تو باید بیشتر ماهی گیری کنی. اون وقت می تونی با پولش قایق بزرگتری بخری و با درآمد اون چند تا قایق دیگر هم بعدا اضافه میکنی.اون وقت یه عالمه قایق برای ماهیگیری داری
! ماهیگیر: خوب, بعدش چی؟ تاجر: به جای اینکه ماهی ها رو به واسطه بفروشی اونا رو مستقیــما به مشتری ها میدی و برای خودت کارو بار درست می کنی... بعدش کارخونه راه می اندازی و به تولیداتش نظارت میکنی...این دهکده کوچک رو هم ترک می کنی و می روی مکــــزیکوسیتی! بعد از اون هم لوس آنجلس! و از اونجا هم نیویورک... اونجاست که دست به کارهای مهم تری می زنی... ماهیگیر: این کار چقدر طول می کشه؟ تاجر: پانزده تا بیست سال
! ماهیگیر: اما بعدش چی آقا؟ تاجر: بهترین قسمت همینه,در یک موقعیت مناسب که گیر اومد میری و سهام شرکت رو به قیمت خیلی بالا می فروشی! این کار میلیون ها دلار برات عایدی داره. ماهیگیر: میلیون ها دلار! خوب بعدش چی؟ تاجر: اون وقت بازنشسته می شی! میری یه دهکــده ی ساحلی کوچیک! جایی که می تونی تا دیر وقت بخوابی! یه کم ماهیگیری کنی, با بچه هات بازی کنی! بری دهکده و تا دیروقت با دوستات گیتار بزنی و خوش بگذرونی