می گریزد از کوفه هر کسی که پا دارد
دست اگر دهد بالی، این محیط جا دارد
شهر را فرو بگذار با تمام دیبایش
رو به بادیه کانجا فرش بوریا دارد
نگاه علقمه خندید و در سجود افتاد
همین که سایه ی سَروَش به روی رود افتاد
قدم به آب که زد موج موج طوفان شد
عروس آب به پای مه وجود افتاد
حالا که تشنه اند به خون تو کام ها
خونت حلال دشنه ی "لقمه حرام"ها
خونت حلالشان که چنین حکم کرده اند
حکّام مست شرع، به فتوای جام ها
كلیم بی كفن كربلای میقاتی
خلیل بت شكن كعبه ی خراباتی
چه فرق می كند آخر به نیزه یا گودال؟
همیشه و همه جا تشنه ی مناجاتی
شناخت چشم تر عمّه این حوالی را
شناخت تك تك این قوم لا ابالی را
چقدر خون جگر خورد مرتضی شب ها
ز یادشان ببرد سفره های خالی را
سلام ما به تو ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو ای مریم چهار مسیح
سپهر نور فروز سه اختر و یک ماه
عجب نه خوانم اگر مادرت به ثارالله
سینی به دست بود و سر کوچه دیدمش
با پرچمی که روی نگاهم کشیدمش
"آقا کمک کنید، خدا خیرتان دهد"
او دم گرفته بود... وَ من می شنیدمش
بوی محرّم آمده ما را صدا کنید
ما را دوباره در غم خود مبتلا کنید
سالی به انتظار شما گریه کرده ایم
شاید به چشم ما قدمی آشنا کنید
دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسی
دوباره بر سر هر كوچه گفت و گوی حسین
بیا به دسته ی ما نوحه ی جنون سر كن
كه می رویم شباشب، به جست و جوی حسین
دلم قرار ندارد که کم کنم گله ها را
پر از صفای تو دیدم تمام هروله ها را
هزار سال حضوری، به قدر هجری نوری
- نشد رصد بکنم این حدود فاصله ها را -