سخنان ماندگار
چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت به درگاه الاهی دیر و طاقت فرسا میگذره ولی ۹۰دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!
چقدر خنده داره که 100 هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!
چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمی یاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و بحث دینی و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!
چقدر خنده داره که خوندن یه صفحه و یا بخش از قرآن سخته اما خوندن 100 صفحه از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!
چقدر خنده داره که سعی میکنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزو کنیم اما به آخرین ردیف یک مکان مذهبی مثل مسجد تمایل داریم!
چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما برای بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
چقدر خنده داره که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان ائمه و قرآن رو به سختی باور می کنیم!
چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدن به بهشت برن!
چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنید به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود همه جا را فرا می گیرد اما وقتی که سخن و پیام الهی رو می شنوید دو برابر در مورد گفتن و یا نگفتن اون فکر می کنید!
سه شنبه 3/12/1389 - 15:5
سخنان ماندگار
وقتی یکی از درهای شادی بسته می شود ، در دیگری باز می شود ، ولی اغلب ، ما آن قدر به در بسته نگاه می کنیم،که در باز شده را نمی بینیم.
آنقدر شكست خوردن را تجربه كنید تا راه شكست دادن را بیاموزید .
برای خود زندگی كنیم نه برای نمایش دادن آن به دیگران.
سفری به طول هزار فرسنگ با یك گام آغاز می شود.
بازنده ها در هر جواب مشكلی را می بینند ، ولی برنده در هر مشكلی جوابی را می بیند.
به جای موفقیت در چیزی كه از آن نفرت دارم، ترجیح می دهم در چیزی شكست بخورم كه از آن لذت می برم(هینز سیندی).
بادبادك تا با باد مخالف روبه رو نگردد ، اوج نخواهد گرفت.
آنچه را که در مزرعه ذهن خود کاشتهاید درو خواهید کرد.
اگر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد هر تکه چوبی مانعی عظیم بر سر راهت خواهد شد.
آن كه امروز را از دست می دهد ! فردا را نخواهد یافت.
هیچ روزی از امروز با ارزش تر نیست.
سه شنبه 3/12/1389 - 15:1
آلبوم تصاویر
تبلیغ به این میگن از یوزارسیف برای هر كاری استفاده میشه
نماز خوندنو داری؟
مامان جون گردنم شكست به دادم برس
من كه دنده ها رو حفظ میشم شما چی؟
سمینار علمی به این میگن
لپ لپ! كیلو صدهزار
سه شنبه 3/12/1389 - 14:51
آلبوم تصاویر
|
یک آخوندک گل ارکیده برای فرار از دست شکارچی خود را به شکل این گل زیبا در آورده است
مارمولکی که خود را شبیه به پوست ساقه یک درخت کرده است
پروانه فلفلی که خود را روی ساقه درخت فان پنهان کرده است
یک آخوندک ویلونی به طرز غیرقابل تشخیصی خود را در میان برگهای خشک پنهان کرده است
قورباغه در میان خزههای پارک ملی شبه جزیره ماسوالا
عقرب دریایی در لابه لای شن و ماسهها و خرده صدفهای ساحل |
سه شنبه 3/12/1389 - 14:48
آلبوم تصاویر
عكس ها و تصاویر از زیباترین باغ دنیا
سه شنبه 3/12/1389 - 14:44
سينمای ایران و جهان
ارسلان قاسمی متولد اول خرداد 1374 است ودوخواهر دارد و خودش فرزند سوم خانواده است . پسری فوق العاده متین و مودب و باشرم وحیاست. در سریال در چشم باد بازی کرده .آن زمان هفت ساله بوده ومیگوید با معرفی خانم بهاره رهنما به آقای جعفری جوزانی وارد عرصه بازیگری شده است. فیلم اول او که در بخش مسابقه سینمایی ایران قرار دارد (جعبه موسیقی) نام دارد که بازیگرانی همچون رامبد جوان و نیکی کریمی در آن حضور دارند و فیلم دوم او با نام «خاطرات فردا» در بخش جنبی جشنواره پذیرفته شده. او در فیلمهای «در چشم باد ـ حضرت یوسف(ع) ـ صد و یک راه برای ذله کردن پدر و مادرها ـ به نام خاک سرد ـ شام عروسی ـ قصههای من و پولی ـ تاکسی نارنجی» و چند تئاتر به ایفای نقش پرداخته است. |
سه شنبه 3/12/1389 - 14:40
شخصیت ها و بزرگان
|
شمس الدین محمد،درخانواده ای آشنابه علوم ادب،به سال 726هجری قمری،درشیرازبه دنیاآمد،جداو،یاپدرش،ازموطن خود(اصفهان یاتویسركان)،درزمان اتابكان فارس به شیرازآمدودرآنجاماندمادرش ازمردم كازرون بود.مسكن حافط،محله«شیادان» شیرازبودكه این محله بامحله ی«مورستان»درزمان كریم خان زند،یكی شدومجاور«درب شاهزاده» قراردارد.حافظ قریب چهل سال درحوزه درس استادان آن زمان :«قوام الدین عبدالله»،«مولانابهاءالدین عبدالصمدبحرآبادی»،«میرسیدشریف علامه گرگانی»،«مولاناشمس الدین عبدالله»و«قاضی عضدالدین عیجی»،حضوریافت وبه همین سبب،دراغلب دانش های زمان خودتسلط پیداكرد.قرآن رابه چهارده روایت ازحفظ داشت وبدین سب،ونیزبه خاطرخوش خوانی وموسیقی دانی،به«حافظ»مقلب شد:
عشق ات رسدبه فریادگرخودبه سان حافظ قرآن زبر بخوانی با چارده روایت
دوبرادرحافظ درجوانی مردندوهمسرمحبوب اش رانیزازدست داد،كه غزل بامطلع زیررادررثای وی سروده است:
آن یار كز او خانه ی ما جای پری بود سرتاقدم اش چون پری ازعیب،بری بود
دل گفت فروكش كنم این شهربه بوی اش بی چاره ندانست كه یارش سفری بود
طبق ماده تاریخی ازخودحافظ،درسال778ق نیزفرزنداوازدستش رفت:
آن میوه بهشتی كه آمدبه دستت،ای جان دردل چرانكشتی،ازدست چون بهشتی؟
تاریخ این حكایت ، گر از تو باز پرسند سر جمله اش فروخوان از میوه بهشتی
حافظ بافرمانروایان معاصرخود،برخوردهای گوناگونی داشت كه دراشعارش انعكاس دارد.آن چه مسلم است،حافظ با«شاه ابواسحاق اینجو»،«شاه شجاع»و«شاه منصور»مراودات دوستانه وبا«امیرمبارزالدین محمد»درستیزبوده است.حافظ كه به مناسبتهایی،آن سه تن رامدح كرده است،نه تنهاامیرمبارزرامدیح نسروده بلكه،باتندترین لحن اوراهدف حملات طنزآلوقرارداد.ازاین فرمانروایان وارتباط شعری حافظ باایشان،یادی می كنیم:
1.شاه اسحاق اینجو(721-758ق)
معین الدین یزدی در مواهب الهی درموردشاه ابواسحاق می نویسد:
«به حسب مكارم اخلاق،برهمگنان رتبت تقدم داشت،بلكه ازاكثرملوك ،به وفورمكرمت واحساس،ممتازبود».
شعردوست بود،ازادب بهره داشت وقدرحافظ رامی دانست.چهارده سال براصفهان وفارس حكومت كردوآرام ترین دوران زندگی حافظ درحكومت این پادشاه طی شد.وی پس ازچندین درگیری وجنگ باامیرمبارزدر37سالگی به دست اوكشته شد.حافظ ازاوبه نیكی ودریغ سخن رانده است:
یادباد آن كه سركوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاك درت حاصل بود
راستی خاتم فیروزه ی بواسحاقی خوش درخشید،ولی دولت مستعجل بود
2.امیرمبارزالدین محمد(700-765ق)
دردستگاه ایلخانان مغول پیشرفت كردتابریزدوكرمان حكومت راند وپس ازكشتن ابواسحاق،فارس رانیزجزومتصرفات خودكرد،ابتدادرسلك می خوارگان وفساق بود،سپس عابدشد!درمواهب الهی آمده:
های وهوی مستان به تكبیرخداپرستان مبدل شد،گل بانگ می خواران به ادعای دین داران عوض یافت،وچهره مبارك كه افروخته جام مدام بود، سیمای متعبدان گرفت وخاطرشریف كه به نشوه شراب فرحان می گشت،نشاط«للصائم فرحان یافت».
به خودلقب«غازی اسلام»داد،دارالسیاده وتكیه ومسجدساخت،مصاحب زاهدان شد،شخصاًامربه معروف ونهی ازمنكركرد،خم شكست،شراب خواران راحدزدوبعضی ازكتب را،كه
«محرمة الانتفاع »می خواند،وهمه كتاب های فلسفی را،كه«مضل»می نامید،سوخت وشست،رقم این كتاب ازچهارهزاردرگذشت.
در«روضة الصفا»آمده است:
«...ودرامربه معروف ونهی ازمنكرودفع فسق وفجور،به اندازه ای جدوجهدداشت كه اولادامجادش
وظرفاءشیراز،اورامحتسب بزرگ می گفتند.»
هرجاكه حافظ شیرازی وعبیدزاكانی ازمحتسب،درشعرخودنام برده اندمنظورشان اوست.
خشونت وی بدان جامنتهی شدكه به كشتن نزدیكان وفرزندان خویش تصمیم گرفت ولی مهلت نیافت وهمان كسانی كه مغضوب اوبودند،به سركردگی فرزندش،شاه شجاع،اوراكوركردندوبه اطراف اصفهان تبعیدنمودند،تادر65سالگی پس ازگذراندن حوادثی دیگر،مرد.حافظ درشعرهای زیربه امیرمبارزالدین نظرداشته است:
اگرچه بادفرح بخش و بادگل بیز است به بانگ چنگ مخورمی كه محتسب تیزاست
محتسب شیخ شدوفسق خودازیادبرد قصه ماست كه بر هر سر بازار بماند
3.شاه شجاع(733-786ق)
فرزندامیرمبارزالدین است كه بافطانت وهوش وفضل،شهره بود.دكترغنی معتقداست كه درباره علم وفضل ودادگری او،مبالغه شده است.هم اومی گویدكه حافظ در39موردبه اواشاره داشته.
مردم،پس ازسخت گیری های دوران امیرمبارز،امیدواربودندكه شاه شجاع،آن همه بساط رادرنوردد،ولی اوهم كه مدعی آزادمنشی وشاعری وخوش باشی بود،به فرمان روایی خشك،
ریاكار،متعصب وسبك مغزبدل گشت.اونیزباایجادفضایی خفقان آور،عرصه رابرمردم تنگ كردوحتی برای حافظ،محكمه تفتیش عقایدبرقرارساخت كه درنتیجه ،به نقل میرتقی الدین اوحدی،خانواده حافظ ازشدت ترس،نوشته های اوراپاره كردندیابه آب شستند.شاه شجاع درصددآزارخواجه برآمد؛اومتهم شده بودكه قیامت راانكاركرده است:«وای اگرازپی امروزبودفردایی».
حافظ محاكمه شد،هرچندبه راهنمایی شیخ تایبادی،ازخودرفع تهمت كرد.
بااین همه مرگ شاه شجاع رادر53سالگی به علت افراط درشراب خواری وهوس رانی،نوشته اند.
نمونه ای ازشعرهایی كه حافظ درآن به شاه شجاع پرداخته است این هاست:
سحرزهاتف غیبم رسیدمژده به گوش كه دورشاه شجاع است،می دلیربنوش
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ، پیاله كش شدو مفتی،قرابه نوش
4.شاه منصور(750-795ق)
آخرین پادشاه آل مظفراست.شاه منصورموردعلاقه حافظ بوده وبه گفته دكترغنی،بیش ازدیگرامراموردتوجه بوده است.شاه منصور،برادرزاده شاه شجاع،سرانجام به دستورتیموركشته شد.دراشعارزیر،حافظ به آن پادشاه نظرداشته است:
بیا كه رایت منصور پادشاه رسید نویدفتح وبشارت به مهروماه رسید
ازمرادشاه منصورای فلك سربرتاب تیزی شمشیر بنگر ، قوت بازوببین
چنان كه معروف است،حافظ دوبارقصدسفركردكه اولی رابه انجام رساندولی دومی رانیمه تمام رهاكرد.حوالی764ق،درزمان حكومت شاه یحیی ازپادشاهان آل مظفر،وبنابه دعوت او،عازم یزدشد؛دوسال هم درآن جاماندوچون از شاه یحیی ویزدیان بی مهری دید،به شیراز بازگشت.غزل زیررادرشكایت ازآن دوران ودرشهریزدسروده است:
نمازشام غریبان چو گریه آغازم به مویه های غریبانه قصه پردازم
به یادیارودیارآن چنان یگریم زار كه ازجهان،ره ورسم سفربراندازم
به دعوت سلطان غیاث الدین بنگالی وسلطان محمودشاه دكنی نیزعازم هندشدوتاجزیره هرمزرفت؛ولی بیم طوفان،اورابازگرداند.خودگفته است:
دمی باغم به سربردن،جهان یكسرنمی ارزد به می بفروش دلق ما،كز این به تر نمی ارزد
بسی آسان نمود اول غم دریابه بوی سود غلط كردم!كه یك موجش به صدگوهرنمی ارزد
ازغیاث الدین بنگالی هم یادی كرده است:
حافظ زشوق مجلس سلطان قیاث دین غافل مشو كه كار تواز ناله می رود
حافظ،ازسوی سلطان احمدبن اویس جلایری كه دربغدادسلطنت می كرد،نیزدعوت شدكه نرفت:
نمی دهنداجازت مرابه سیروسفر نسیم خاك مصلی وآب ركن آباد
ولی گاهی به خاطرناسپاسی همشهریانش،آرزومی كردكه كاش آن دعوت رامی پذیرفت:
ره نبردم به مقصودخوداندرشیراز خرم آن روزكه حافظ ره بغدادكند آرامگاه حافظ(حافظیه)
درسال756دردوره حكم رانی میرزاابوالقاسم گورگانی برفارس ،شمس الدین محمدیغمایی وزیرواستاداو،برگورحافظ عمارت گنبدی بناكرد.درزمان سلطان شاه عباس اول این بناتعمیرشد.
تعمیربعدی توسط نادرشاه صورت گرفت.اقدام اساسی ومهم راكریم خان زنددرسال 1189ق انجام داد.بنایی باچهارستون سنگی یكپارچه برای آرامگاه ترتیب دادوباغ بزرگی هم مقابل آن احداث كرد.سنگ مرمری كه هم اكنون برگورحافظ است،درهمان زمان باخط حاج آقاسی بیگ افشار،توسط كریم خان نصب گردید.
درسال1295ق حاج معتمدالدوله فرهادمیرزا،والی فارس،به دورآرامگاه،نرده ای فلزی كشیدوتعمیرات مختصری كرد.
درسال1317ق ملاشاه جهان زرتشتی یزدی درصددبودكه بقعه مجللی برای حافظ بناكند.
درسال1319ق منصورمیرزاشعاع السلطنه،والی فارس به دستورمظفرالدین شاه تعمیراتی انجام داد.
فرج الله بهرامی استاندارفارس درسال1311ش اقداماتی دراطراف آرامگاه صورت دادوازجمله خیابانی ساخت.
در1315س،باكوشش غلی اصغرحكمت وزیرمعارف اعتباری برای تجدیدبنای آرامگاه حافظ مقررشدوكارآغازگردید. |
سه شنبه 3/12/1389 - 14:35
شخصیت ها و بزرگان
مشرف الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی (وفات 691 یا 694) شاعر و نویسنده بزرگ قرن هفتم در شیراز متولد شده و در همان شهر تحصیلات خود را آغاز كرده است. سعدی به سبب كشمكشهای میان خوارزمشاهیان و اتابكان فارس و هجوم مغول شیراز را ترك كرد و به سفری طولانی پرداخت. این سفر در حدود سی تا چهل سال طول كشید و سعدی با اندوخته و تجارب فراوان به وطن بازگشت و به تألیف آثار خود پرداخت. این آثار به نظم و نثر است كه از مشهورترین آنها غزلیات اوست.
اسلوبی كه انوری در غزل ایجاد كرد به دست سعدی تكامل یافت و به آخرین حد ترقی رسید. سعدی فصاحت بیان و روانی گفتار را به جایی رسانیده كه تاكنون هیچ شاعری نتوانسته است به اسلوب او سخن گوید و در شیوایی كلام به پای او برسد.
شیخ سعدی نه تنها یكی از ارجمندترین ایرانیان است ، بلكه یكی از بزرگترین سخن سرایان جهان است. در میان پارسی زبانان یكی دو تن بیش نیستند كه بتوان با او برابر كرد، و از سخن گویان ملل دیگر هم از قدیم و جدید و كسانی كه با سعدی همسری كنند بسیار معدودند : در ایران از جهت شهرت كم نظیر است و خاص و عام او را میشناسند در بیرون از ایران هم عوام اگر ندانند خواص البته به بزرگی قدر او پیبردهاند. با این همه از احوال و شرح زندگانی او چندان معلوماتی در دست نیست زیرا بدبختانه ایرانیان در ثبت احوال ابناء نوع خود به نهایت مسامحه و سهل انگاری ورزیدهاند چنانچه كمتر كسی از بزرگان ما جزئیات زندگانیش معلوم است، و درباره سعدی مسامحه به جایی رسیده كه حتی نام او هم بدرستی ضبط نشده است.
اینكه از احوال سعدی اظهار بیخبری میكنیم از آن نیست كه درباره او سخن نگفته و حكایاتی نقل نكرده باشند. نگارش بسیار، اما تحقیق كم بوده است و باید تصدیق كرد كه خود سعدی نیز در گمراه ساختن مردم درباره خویش اهتمام ورزیده زیرا كه برای پروردن نكات حكمتی و اخلاقی كه در خاطر گرفته است حكایاتی ساخته و وقایعی نقل كرده و شخص خود را در آن وقایع دخیل نموده و از این حكایات فقط تمثیل در نظر داشته است نه حقیقت، و توجه نكرده است كه بعدها مردم از این نكته غافل خواهند شد و آن وقایع را واقع پنداشته در احوال او به اشتباه خواهند افتاد. شهرت و قدر او هم در انظار، مویّد این امر گردیده، چون طبع مردم بر این است كه درباره كسانی كه در نظرشان اهمیت یافتند بدون تقید به درستی و راستی، سخن میگویند و بنابراین در پیرامون بزرگان دنیا افسانهها ساخته شده كه یك چند همه كس آنها را حقیقت انگاشته و بعدها اهل تحقیق به زحمت و مجاهده توانستهاند معلوم كنند كه غالب این داستانها افسانه است.
سعدی خانوادهاش عالمان دین بودهاند، و در سالهای اول سده هفتم هجری در شیراز متولد شده، و در جوانی به بغداد رفته و آنجا در مدرسه نظامیه وحوزههای دیگر درس و بحث به تكمیل علوم دینی و ادبی پرداخته، و در عراق و شام و حجاز مسافرت كرده و حج گزارده، و در اواسط سده هفتم هنگامی كه ابوبكر بن سعد بن زنگی از اتابكان سلغری در فارس فرمانروایی داشت به شیراز باز آمده، در سال ششصد و پنجاه و پنج هجری كتاب معروف به بوستان را به نظم درآورده، و در سال بعد گلستان را تصنیف كرد. و در نزد اتابك ابوبكر و بزرگان دیگر مخصوصاً پسر ابوبكر، كه سعد نام داشته و انتساب به او را برای خود تخلص قرار داده قدر و منزلت یافته و همواره به بنان وبیان مستعدان را مستفیض واهل ذوق را محظوظ و متمتع میساخته و گاهی در ضمن قصیده و غزل به بزرگان و امرای فارس و سلاطین مغول معاصر و وزرای ایشان پند و اندرز میداده، و به زبانی كه شایسته است كه فرشته و ملك بدان سخن گویند به عنوان مغازله ومعاشقه نكات و دقایق عرفانی و حكمتی میپرورده و تا اوایل دهه آخر از سده هفتم در شیراز به عزت و حرمت زیسته و در یكی از سالهای بین ششصد و نود و یك و ششصد و نود و چهار در گذشته و در بیرون شهر شیراز در محلی كه بقعه او زیرتگاه صاحبدلان است به خاك سپرده شده است .
چنانكه اشاره كردیم سعدی تخلص شعری است و نام او محل اختلاف میباشد. بعضی مشرف الدین و برخی مصلح الدین نوشته، و جماعتی یكی از این دو كلمه را لقب او دانستهاند، و گروهی مصلح الدین را نام پدر را انگاشته و بعضی دیگر نام خودش یا پدرش را عبدالله گفتهاند،وگاهی دیده میشود كه ابو عبدالله را كنیه او قرار دادهاند، و در بعضی جاها نام او مشرف بن مصلح نوشته شده و در این باب تشویش بسیار است .
اما در چگونگی بیان سعدی حق این است كه در وصف او از خود او پیروی كنیم و بگوییم :
من در همه قول ها فصیحم
در وصف شمایل تو اخرس
اگر سخنش را به شیرین یا نمكین بودن بستاییم ، برای او مدحی مسكین است، و اگر ادعا كنیم كه فصیحترین گویندگان و بلیغترین نویسندگان است قولی است كه جملگی برآنند؛اگر بگوییم كلامش از روشنی و روانی، سهل و ممتنع است، از قدیم گفتهاند و همه كس میداند، حسن سخن او خاصه در شعر، نه تنها بیانش دشوار است، ادراكش هم آسان نیست، چون آب زلالی كه در آبگینه شفاف هست اما از غایت پاكی، وجودش را چشم ادراك نمیكند، ملایمتش با خاطر مانند ملایمت هوا با تنفس است كه در حالت عادی هیچ كس متوجه روح افزا بودنش نیست. و اگر كسی بخواهد لطف آنرا وصف كند جز اینكه بگوید جان بخش است عبارتی ندارد، از اینرو هرچند اكثر مردم شعر سعدی را شنیده و بلكه از بر دارند و میخوانند، كمتر كسی است كه براستی خوبی آنرا درك كر ده باشد، و غالباً ستایشی كه از سعدی میكنند تقلیدی است و بنابر اعجابی است كه از دانشمندان با ذوق نسبت به او دیده شده است. پی بردن به مقام شیخ با داشتن ذوق سلیم و تتبّع در كلام فصحا، پس از مطالعه و تامل فراوان میسر میشود سعدی سلطان مسلم ملك سخن و تسلطش در بیان از همه كس بیشتر است. كلام در دست او مانند موم است. هر معنایی را به عبارتی ادا میكند كه از آن بهتر و زیباتر و موجز تر ممكن نیست. سخنش حشو و زواید ندارد و سرمشق سخنگویی است. ایرانیان چون ذوق شعرشان سرشار بوده شیوه سخن را در شعر به نهایت زیبایی رسانیده بودند. سعدی همان شیوه را نه تنها در نظم بلكه درنثر بكار برده است، چنانكه نثرش مزه شعر، و شعرش روانی نثر را دریافته است، و چون پس از بستگان، نثر فارسی در قالب شایسته حقیقی ریخته شده بعدها هر شعری هم كه مانند شعر سعدی در نهایت سلامت و روانی باشد در تركیب شبیه به نثر خواهد بود. یعنی زبان شعر و زبان نثر فارسی از دو گانگی بیرون آمده و یك زبان شده است.
گاهی شنیده میشود كه اهل ذوق اعجاب میكنند كه سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته است ولی حق این است كه سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفته است بلكه ما پس از هفتصد سال به زبانی كه از سعدی آموختهایم سخن میگوییم، یعنی سعدی شیوه نثر فارسی را چنان دلنشین ساخته كه زبان او زبان رایج فارسی شده است، و ای كاش ایرانیان قدر این نعمت بدانند و در شیوه بیان دست از دامان او بر ندارند كه بگفته خود او: «حد همین است سخنگویی و زیبایی را» و من نویسندگان بزرگ سراغ دارم (از جمله میرزا ابوالقاسم قاینم مقام) كه اعتراف می كردند كه در نویسندگی هر چه دارند، از سعدی دارند.
كتاب «گلستان» زیباترین كتاب نثر فارسی است و شاید بتوان گفت در سراسر ادبیات جهانی بی نظیر است و خصایصی دارد كه در هیچ كتاب دیگر نیست، نثری است آمیخته به شعر یعنی برای هر شعر و جمله و مطلبی كه به نثر ادا شده یك یا چند شعر فارسی و گاهی عربی شاهد آورده است كه آن را معنی میپرورد و تائید و توضیح و تكمیل میكند، و آن اشعار چنانكه در آخر كتاب توجه داده است همه از گفتههای خود اوست و از كسی عاریت نكرده است، و آن نثر و این شعر هر دو از هر حیث به درجه كمال است ودر خوبی مزیدی بر آن متصور نیست .
نثرش گذشته از فصاحت و بلاغت و سلامت و ایجاز و متانت و استحكام و ظرافت، همه آرایشهای شعری را هم در بر دارد، حتی سجع و قافیه، اما در این جمله به هیچ وجه تكلف و تصنع دیده نمیشود و كاملاً طبیعی است، نه هیچ جا معنی فدای لفظ شده و نه هیچگاه لفظی زاید بر معنی آورده است، هرچه از معانی بر خاطرش میگذرد بدون كم و زیاد به بهترین وجوه تمام و كمال به عبارت میآورد و مطلب را چنان ادا میكند كه خاطر را كاملاً اقناع میسازد و دعاویش تاثیر برهان دارد، در عین اینكه مسرت نیر میدهد، كلامش زینت فراوان دارد، از سجع و قافیه و تشبیه و كنایه و استعاره و جناس و مراعات نظیر و غیر آن، اما به هیچ وجه در این صنایع افراط و اسراف نكرده است.
آثار سعدی
گلستان و بوستان سعدی یك دوره كامل از حكمت عملی است. علم سیاست و اخلاق و تدبیر منزل را جوهر كشیده و در این دو كتاب به دلكشترین عبارات در آورده است. در عین اینكه در نهایت سنگینی و متانت است از مزاح و طیبت هم خالی نیست و چنانكه خود می گوید: «داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت بر آمیخته تا طبع ملول ازدولت قبول محروم نماند» و انصاف نیست كه بوستان و گلستان را هرچه مكرر بخوانند اگر اندكی ذوق باشد ملالت دست نمیدهد.
هیچ كس به اندازه سعدی پادشاهان و صاحبان اقتدار را به حسن سیاست و دادگری و رعیت پروری دعوت نكرده و ضرورت این امر را مانند او روشن و مبرهن نساخته است. از سایر نكات كشور داری نیز غفلت نورزیده و مردم دیگر را هم از هر صنف و طبقه، از امیر و وزیر و لشكری و كشوری و زبردست و زیردست و توانا و ناتوان، درویش و توانگر و زاهد و دین پرور و عارف و كاسب و تاجر و عاشق و رند و مست وآخرت دوست و دنیا پرست، همه را به وظایف خودشان آگاه نموده و هیچ دقیقهای از مصالح و مفاسد را فرو نگذاشته است.
وجود سعدی را از عشق و محبت سرشتهاند. همه مطالب را به بهترین وجه ادا میكند اما چون به عشق میرسد شور دیگری در مییابد. هیچ كس عالم عشق را نه مانند سعدی درك كرده و نه به بیان آورده است. عشق سعدی بازیچه و هوی و هوس نیست. امری بسیار جدی است، عشق پاك و عشق تمامی است كه برای مطلوب از وجود خود میگذرد و خود را برای او میخواهد، نه او را برای خود. عشق او از مخلوق آغاز میكند اما سرانجام به خالق میرسد و از این روست كه می گوید:
«عشق را آغاز هست انجام نیست»
در گلستان و بوستان از عشق بیانی كرده است اما آنجا كه داد سخن را داده در غزلیات است. از آنجا كه وجود سعدی به عشق سرشته است احساساتش در نهایت لطافت است. هر قسم زیبایی را خواه صوری و خواه معنوی به شدت حس میكند و دوست دارد. سر رقت قلب و مهربانی او نیز همین است و از اینست كه هر كس با سعدی مأنوس می شود ناچار به محبت او می گراید.
سعدی مانند فردوسی و مولوی و حافظ نمونه كامل انسان متمدن حقیقی است كه هر كس باید رفتار و گفتار او را سرمشق قرار دهد. اگر نوع بشر روح خود را به تربیت این رادمردان پرورش میداد، دنیای جهنمی امروز، بهشت میشد. آثار این بزرگواران خلاصه و جوهر تمدن چند هزار ساله مردم این كشور است و ایرانیان باید این میراثهای گرانبها را كه از نیاكان به ایشان رسیده است، قدر بدانند و چه خوب است كه ایرانی آنها را در عمر خود چندین بار بخواند و هر چه بیشتر بتواند از آن گوهرهای شاهوار از بر كند و زیب خاطر نماید. معلوماتی را كه از آنها بدست میآید همواره بیاد داشته باشد و به دستورهایی كه دادهاند رفتار كند كه اگر چنین شود ملت ایران آن متمدن حقیقی خواهد بود كه در عالم انسانیت به پیش قدمی شناخته خواهد شد.
سه شنبه 3/12/1389 - 14:32
شعر و قطعات ادبی
به كدام مذهب است این؟به كدام ملت است این؟
كه كشند عاشقی را ، كه تو عاشقم چرایی؟
بگذار كه عشق در تو دیدی بزند
در باور بستهات كلیدی بزند
اسرار زبان عشق را یاد بگیر
بگذار دلت حرف جدیدی بزند
ای سوختهی سوختهی سوختنی
عشق آمدنی بود ، نه آموختنی
گر بال به بال عشق بستی
تا هست جهان همیشه هستی
کسی از امت عیسی دلم را برده است
همتی ده یا محمد تا مسلمانش كنم
محبت آتشی كاشانه سوز است
دهد گرما ، لیكن خانه سوزن است
چه غریب ماندی ای دل ، نه غمی نه غمگساری
نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری
سه شنبه 3/12/1389 - 14:29
شعر و قطعات ادبی
چنان شكست زمانه پرم كه پندارم
شكنجههای تو محبت آمیز است
یك رو رسد غمی به اندازه كوه
یك روز رسد نشاط به اندازه دشت
افسانه زندگی چنین است عزیز
در سایه كوه باید از دشت گذشت
كاش رویاهایمان روزی حقیقت میشدند
تنگنای سینهها دشت محبت میشدند
سادگی ، مهر و وفا ، قانون انسان بودن است
كاش قانونهایمان یكدم رعایت میشدند
اشكهای هم دلی از روی مكر است و فریب
كاش روزی چشمهامان با صداقت میشدند
گاهی از غم میشود ویران دلم ای كاشكی
بین دلها ، غصهها مردانه قسمت میشدند
نمیگویم فراموشم نكن هرگز
ولی گاهی به یاد آور
رفیقی را
كه میدانی
نخواهی رفت از یادش
چو خواهم غم دل با تو بگویم ، جایی نمییابم
اگر جایی كنم پیدا ، تو را تنها نمییابم
اگر یابم تو را تنها و جایی هم شود پیدا
زشادی دست و پا گم میكنم ، خود را نمییابم
ویرانه نه آن است كه جمشید بنا ساخت
ویرانه نه آن است كه فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست كه با هر نگه تو
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
لحظه دیدار نزدیك است
باز من دیوانهام ، مستم
باز میلرزد ، دلم ، دستم
بازگویی در جهان دیگری هستم
هان ، نخراشی به غفلت گونهام را تیغ
هان نپریشی صفای زلفم را دست
آبرویم را نریزی دل
ای نخورده مست
لحظه دیدار نزدیك است
سه شنبه 3/12/1389 - 14:26