ورزش و تحرک
رييس باشگاه فوتبال بايرن مونيخ آلمان تاكيد كرد، اين باشگاه براي جذب "ميروسلاو كلوزه" بهترني گلزن جام جهاني گذشته با وردربرمن بازي نخواهد كرد.
بهگزارش یوفا از آلمان: كلوزه ۲۹ساله پيش از اين گفته است كه پس از پايان قراردادش با وردربرمن در ژوئن ۲۰۰۸ به بايرن مونيخ خواهد رفت اما باشگاه بايرن مونيخ مبلغ ۱۰ميليون يورو براي جذب زودتر اين مهاجم كهنه كار پيشنهاد كرده است.
اما وردربرمن كه در حال بررسي اين پيشنهاد است و ميخواهد "لوكاس پودولسكي" مهاجم ۲۲ساله بايرن را هم بخرد، خواهان حداقل ۱۴ميليون يورو شده است.
"كارل هاينس رومنيگه" رييس باشگاه بايرن مونيخ در وب سايت اين باشگاه تاكيد كرد، اين باشگاه براي جذب اين مهاجم كه ۳۳گل در ۶۹مسابقه ملي زده است، وارد بازي نخواهد شد.
بايرن اگر بتواند يك سال صبر كند، اين بازيكن را طي يك نقل و انتقال آزاد جذب خواهد كرد اما "تورستن فرينگس" و "تيم بوروسكي" هافبكهاي برمن گفتهاند كه كلوزه اگر انگيزه خود را براي بازي در برمن از دست داده است بايد بتواند اين تيم را ترك كند.
رومنيگه اظهار داشت: ما آماده بازي براي به خدمت گرفتن كلوزه نيستيم.
ماپيشنهاد خود را مطرح كردهايم و قصد نداريم پيشنهاد خود را تغيير بدهيم.
به خصوص اينكه تمامي هم تيميهاي وي و بيشتر هواداران برمن گفتهاند كه اين باشگاه بايد فورا كلوزه را بفروشد. اما شايد مسوولان برمن فكر ميكنند كه ميتوانند به همكاري با كلوزه در فصل آينده ادامه بدهند. برمن بايد اين وضع را بررسي كند. بايد اعتراف كنم كمي تعجب كردهايم.
وي با توجه به انتشار شايعاتي در مورد تمايل قهرمان فرانسه يعني ليون به جذب كلوزه هم افزود: به هيچ عنوان به اين مسئله توجه نميكنم، اين موضوع فقط به دليل بالا بردن قيمت مطرح شده است. كلوزه از برنامه خود براي پيوستن به ما در ژوييه ۲۰۰۸خبر داده است.
رييس باشگاه بايرن مونيخ همچنين در ادامه به توضيع وضع "روي ماكاي" بهترين گلزن اين تيم در فصل گذشته پرداخت و گفت: در صورتي كه كلوزه به اين تيم بيايد، ماكاي ۳۲ساله كه ۱۶گل در فصل گذشته زده است، ميتواند برود.
جالب توجه است در حاليكه كلوزه اكنون در آمادگي مطلوب به سر نميبرد، ماكاي با ۷۸گل در ۱۲۹مسابقه، دومين گلزن تاريخ بايرن است و متوسط آمار او در هر مسابقه بالاتر از ستارگاني مانند "يورگن كلينزمن"، "ميشاييل بالاك" و خود رومنيگه است.
رومنيگه ادامه داد: ما "خوليو دو سانتوس" ۲۴ساله را نيز يك فصل به صورت قرضي در اختيار يك تيم ديگر قرار خواهيم داد، بر همين اساس اعضاي تيم به ۲۲بازيكن و دو دروازهبان خواهد رسيد.
بايرن مونيخ در تابستان امسال با شش بازيكن از جمله "فرانك ريبري" هافبك فرانسوي، "لوكا توني" مهاجم ايتاليايي و "مارسل يانسن" مدافع آلماني قرارداد امضا كرده است.
سه شنبه 29/3/1386 - 3:38
دعا و زیارت
سوال:
سورهاي كه در مقابل سوره كوثر ساخته شده، چه اشكالي دارد؟ سوره اين است: «انا اعطيناك الجواهر* فصل لربك و هاجر* إن شانئك هو الكافر» يعني به نظر شما آيا اين سوره مثل سوره كوثر يا سورههاي ديگر نيست؟
جواب:
بايد دانست كه معارضه آداب مخصوص خود را دارد و نميتوان به هر گفته معارض اطلاق كرد. در معارضه با يك كلام بايد يه چند نكته توجه داشت:
1- روش كاملا بايد فرق كند؛ بنابراين همان طور كه قرآن روش جديدي آورده، گفتههاي معارضان نيز بايد روش جديد داشته باشد؛ يعني نه شعر باشد و نه نثر مسجع؛ بلكه داراي سبكي ناشناخته باشد.
مقايسه چنين گفتههاي ضعيف و بي محتوايي با كلام مبين و معجزه الهي جايي ندارد و تنها فايده آن روشنتر شدن زيباييها و چهرههاي فرا بشري قرآن است
2- معارض نبايد از واژههاي كلامي كه ميخواهد مقابل [آن را] بياورد، استفاده نمايد و تنها يكي از دو كلمه آن را تغيير دهد؛ چرا كه در اين صورت معارضه نيست؛ بلكه يك دزدي آشكار است.
3- معارض بايد به معناي كلامي كه ميخواهد با آن معارضه كند توجه داشته باشد؛ بنابراين اگر كلامي كه ميخواهد مقابل آن را بياورد از جهت معاني، مافوق سطح معمولي كلام مردم باشد، بايد كلام وي نيز اين چنين باشد؛ نه اين كه فقط به روش و يا به واژههاي كلام توجه داشته باشد؛ براي نمونه يك نوع معارضه را مطرح مي كنيم: جرير شاعر، بني تميم را اين گونه مدح ميكند:
اذا غضبت عليك بنو تميم حسبت الناس كلهم غِضاباً
«اگر بني تميم بر تو غضب كنند، گويي همه مردم غضبناك شدهاند»
ابو نواس شاعر نيز در همين راستا چنين ميسرايد:
ليس علي الله بمستنكر ان يجمع العالم في واحد
«براي خدا دور نيست كه عالمي را در يك جا جمع كند»
بايد دانست كه معارضه آداب مخصوص خود را دارد و نميتوان به هر گفته معارض اطلاق كرد.
چنان كه ملاحظه ميكنيد، ابونراس علاوه بر اين كه از واژههاي كاملا تازه بهره جسته، يك مطلب را از جهت معنا، بر معناي كلام جرير افزوده است و آن اين كه جرير، بني تميم را گويي همه مردم پنداشت ؛ ولي ابونواس، همه عالم را در بني تميم ديد و اين مدح، بليغ تر، قوي تر و رساتر است.(1)
اما در مورد عبارتي كه در برابر سوره كوثر در پرسش آمده : «انا اعطيناك الجواهر، فصل لربك و هاجر، ان شانئك هو الكافر» بايد گفت سازنده اين عبارت علاوه بر اين كه روش آن را از سوره كوثر دزديده و از كلمات اين سوره نيز كاملا استفاده كرده (انا اعطيناك، فصل لربك، إن شانئك) با تعويض بعضي از كلمات، معناي آن را به حضيض ذلت و بي مايگي كشانيده و به شدت نزول داده است.
تمام فقرات اين جملهها، بر اثر تعويض كلمات آن به مشكل برخورده و معاني درهم و برهمي ساخته كه جاي تعجب است. واقعا گوينده اين جملات چگونه آن را در مقابل سوره كوثر ارائه داده است؟!
بايد پرسيد: منظور از «الجواهر» چيست؟ و «ال» آن، چه وجهي دارد؟ اگر منظور از «جواهر» سنگ قيمتي و يا به تعبير ديگر امكانات مادي باشد، چه احتياج به مهاجرت است (وهاجر) و آن، چه ارتباطي به تكفير دارد؟ اگر مقصود امكانات مادي باشد، آيا بايد در مكان و وطن خود بماند و از امكانات مادي –كه وجودش در امر تبليغ بسيار مهم است- كاملا استفاده كرده، از عقايد و افكار خويش دفاع كند؟ يا مانند كساني كه هيچ ندارند، كوچ كرده و در دياري ديگر و به اميد موفقيت مسكن گزيند؟ از طرفي اگر مقصود جواهر باشد، چرا امر به نماز (فصلّ) ميشود؟ آيا مال و منال دنيا اين قدر مهم است كه براي آن و به شكرانه آن نماز گذارد؟ درست مانند كسي كه قبله و آرزو و مقصد و هدفشان دنيا است و براي رسيدن به آن حاضرند حتي بر ابليس سجده كنند! چرا كه از امر به نماز، تاكيد بر اين مطلب استفاده ميشود؛ اگر منظور از «جواهر» حقايق باشد، باز پرسيده ميشود چه ارتباطي بين اين حقايق و هجرت وجود دارد؟ آيا كسي كه حقايقي دارد، بايد در آن را آشكار و از آن دفاع كند يا صرفا هجرت كند و مخالفان را در گمراهي و ظلالت باقي بگذارد! از اينها گذشته، چه تناسبي با اعطاي خدا و تشنيع كافر وجود دارد و خدا چگونه مدعي نبوت دفاع كرده است؟!
تمام فقرات اين جملهها، بر اثر تعويض كلمات آن به مشكل برخورده و معاني درهم و برهمي ساخته كه جاي تعجب است. واقعا گوينده اين جملات چگونه آن را در مقابل سوره كوثر ارائه داده است؟!
حال به «ال» «الجواهر» بپردازيم: اگر «ال» عهد باشد، چيزي در كلام نداريم تا مرجع آن را مشخص كند و اگر «ال» براي عموم جواهرات باشد، ميگوييم اين يك دروغ بسيار بزرگ است؛ چرا كه خداوند همه جواهرات را به مخاطب اين جملات (مدعي دروغگو) نداده است!
بنابراين، مقايسه چنين گفتههاي ضعيف و بي محتوايي با كلام مبين و معجزه الهي جايي ندارد و تنها فايده آن روشنتر شدن زيباييها و چهرههاي فرا بشري قرآن است.
Parsifa
توسط : Saratan X
دوشنبه 28/3/1386 - 4:10
دعا و زیارت
بيماري انگلي ترشينوز مهمترين بيماري ناشي از گوشت خوك است كه در حال حاضر 5 قاره جهان با آن در گيرند .
به گزارش خبرنگار شبكه خبر دكتر محمد باقر ركني از گروه انگل شناسي و قارچ شناسي دانشكده بهداشت دانشگاه علوم پزشكي تهران در پژوهشي درخصوص خوك و شواهدي بر دليل تحريم گوشت آن در دين اسلام آورده است هزينه ي نظارت گسترده يي كه در آمريكا و انگلستان براي كنترل تريشنوز به عمل مي آيد سالانه به ترتيب 1000 ميليون دلار و 570 ميليون دلار است .
همچنين آلودگي خوك به انگل تريشنوز در بوليوي 11 درصد ، چين 57 درصد ، كرواسي 22 درصد مكزيك 30 درصد ، نيجريه 7 درصد ، و در لهستان 4 درصد است .
اين گزارش حاكي از ان است كه الودگي خوك به انگل سيستي سركوزيس از 1/0 درصد در مصر تا 5/27 درصد در آسام هندوسان متغيير است .
طبق آخرين بررسي هاي انجام شده در چين همه گيري يي از انگل تريشنوز در بين هزاران نفر از راه مصرف گوشت گوسفند ، گاو و بز بوجود آمده است كه عامل اصلي آن تغذيه اين حيوانات بافراورده هاي پروتئيني خوكي است .
گفتني است دين مبين اسلام از صدر تاكنون مصرف گوشت خوك را حرام اعلام كرده و اين در حالي است كه اكنون مشخص شده عامل اصلي بسياري ازبيماريهاي انگلي در افراد غير مسلمان مصرف گوشت خوك است .
Parsifa
توسط : Saratan X
دوشنبه 28/3/1386 - 4:7
دعا و زیارت
1- قرآن كريم از سرگذشت اين پيامبر و قوم او جز قسمتى را متعرض نشده.در سوره صافات اين مقدار را متعرض شده كه آن جناب به سوى قومى فرستاده شد و از بين مردم فراركرده و به كشتى سوار شد و در آخر نهنگ او را بلعيد.و سپس نجات داده شده و بار ديگر بهسوى آن قوم فرستاده شد و مردم به وى ايمان آوردند.اينك آيات آن سوره از نظر خواننده مىگذرد.
"و ان يونس لمن المرسلين اذ ابق الى الفلك المشحون فساهم فكان من المدحضينفالتقمه الحوت و هو مليم فلو لا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون فنبذناهبالعراء و هو سقيم و انبتنا عليه شجرة من يقطين و ارسلناه الى مائة الف او يزيدون فامنوافمتعناهم الى حين".
و در سوره انبياء متعرض تسبيحگويى او در شكم ماهى شده كه علت نجاتش از آنبليه شد، مىفرمايد: "و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادى فى الظلمات انلا اله الا انتسبحانك انى كنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجىالمؤمنين" (1) .
و در سوره قلم متعرض ناله اندوهگين او در شكم ماهى شده و سپس بيرون شدنش ورسيدن به مقام اجتباء را آورده، مىفرمايد: "فاصبر لحكم ربك و لا تكن كصاحب الحوت اذنادى و هو مكظوم لو لا ان تداركه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم فاجتباه ربه فجعله منالصالحين" (2) .
و در سوره يونس متعرض ايمان آوردن قومش و بر طرف شدن عذاب از ايشان شده،مىفرمايد: "فلو لا كانت قرية آمنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس لما آمنوا كشفنا عنهم عذابالخزى فى الحيوة الدنيا و متعناهم الى حين" (3) .
خلاصه آنچه از مجموع آيات قرآنى استفاده مىشود، با كمك قرائن موجود در اطرافاين داستان اين است كه: يونس(ع)يكى از پيامبران بوده كه خدا وى را به سوىمردمى گسيل داشته كه جمعيتبسيارى بودهاند، يعنى آمارشان از صد هزار نفر تجاوز مىكردهو آن قوم دعوت وى را اجابت نكردند و به غير از تكذيب عكس العملى نشان ندادند، تا آنكهعذابى كه يونس(ع)با آن تهديدشان مىكرد فرا رسيد.و يونس(ع) خودش از ميان قوم بيرون رفت.
همين كه عذاب نزديك ايشان رسيد و با چشم خود آن را ديدند، همگى به خدا ايمانآورده و توبه كردند خدا هم آن عذاب را كه در دنيا خوارشان مىساخت، از ايشان برداشت.
و اما يونس(ع)وقتى خبردار شد كه آن عذابى كه خبر داده بود از ايشانبرداشته شده، و گويا متوجه نشده كه قوم او ايمان آورده و توبه كردهاند، لذا ديگر به سوىايشان برنگشت در حالى كه از آنان خشمگين و ناراحتبود.همچنان پيش رفت، در نتيجهظاهر حالش حال كسى بود كه از خدا فرار مىكند و به عنوان قهر كردن از اينكه چرا خدا او رانزد اين مردم خوار كرد دور مىشود، و نيز در حالى مىرفت كه گمان مىكرد دست ما به اونمىرسد، پس سوار كشتى پر از جمعيتشد و رفت.
در بين راه نهنگى بر سر راه كشتى آمد، چارهاى نديدند جز اينكه يك نفر را نزد آنبيندازند، تا سرگرم خوردن او شود و از سر راه كشتى به كنارى رود، به اين منظور قرعه انداختندو قرعه به نام يونس درآمد، او را در دريا انداختند، نهنگ او را بلعيد و كشتى نجات يافت.
آنگاه خداى سبحان او را در شكم ماهى چند شبانه روز زنده نگه داشت، و حفظ كرديونس(ع) فهميد كه اين جريان يك بلا و آزمايشى است كه خدا وى را بدان مبتلاكرده و اين مؤاخذهاى است از خدا در برابر رفتارى كه او با قوم خود كرد، لذا از همان تاريكىشكم ماهى فريادش بلند شد به اينكه: "لا اله الا انتسبحانك انى كنت من الظالمين".
خداى سبحان اين ناله او را پاسخ گفت و به نهنگ دستور داد تا يونس را بالاى آب وكنار دريا بيفكند.نهنگ چنين كرد.يونس وقتى به زمين افتاد مريض بود.خداى تعالى بوتهكدويى بالاى سرش رويانيد، تا بر او سايه بيفكند.پس همين كه حالش جا آمد، و مثلاولش شد خدا او را به سوى قومش فرستاد، و قوم هم دعوت او را پذيرفتند و به وى ايمانآوردند، در نتيجه با اينكه اجلشان رسيده بود، خداوند تا يك مدت معين عمرشان داد.
و رواياتى كه از طرق امامان اهل بيت(ع)در تفسير اين آيات وارد شده،با اينكه بسيار زياد است و نيز بعضى از رواياتى كه از طرق اهل سنت آمده، هر دو در ينقسمتشريكند كه بيش از آنچه از آيات استفاده مىشود چيزى ندارند، البته با مختصراختلافى كه در بعضى از خصوصيات دارند، و ما هم به همين جهت از نقل آنها صرف نظركرديم، هم به دليلى كه گفتيم و هم به اين دليل كه يك يك آن احاديثخبر واحدند و خبرواحد تنها در احكام حجت است، نه در مثال مقام ما كه مقام تاريخ و سرگذشت است، علاوهبر اين، وضع آن روايات طورى است كه اگر مراجعه كنى، خواهى ديد نمىتوان خصوصياتآنها را به وسيله آيات قرآنى تصحيح كرد، حرفهايى دارد كه قابل تصحيح نيست.
2- داستان او از ديدگاه اهل كتاب
2- در اين فصل به سرگذشت آن جناب از ديدگاه اهل كتاب مىپردازيم، داستانيونس(ع) در چند جاى از عهد قديم به عنوان"يوناه بن امتاى"آمده و همچنين درچند جا از عهد جديد آمده كه در بعضى از موارد به داستان زندانى شدنش در شكم ماهى اشارهمىكند.و ليكن هيچ يك از آنها سرگذشت كامل يونس(ع)را نياوردهاند.
آلوسى در تفسير روح المعانى در داستان يونس(ع)از ديدگاه اهل كتابمطالبى آورده كه بعضى از كتب اهل كتاب هم آن را تاييد مىكند.
او نقل كرده كه: خداى تعالى يونس(ع)را امر فرمود تا براى دعوت اهل"نينوى" بدانجا رود."نينوى"يكى از شهرهاى بسيار بزرگ آشور بود كه در كنار دجله قرارداشت و تا آنجايى كه يونس قرار داشتسه روز راه بود.علاوه بر اين مردم نينوى مردمى شرورو فاسد بودند، لذا اين ماموريتبر يونس گران آمد و از آنجايى كه بود به سوى"ترسيس"فراركرد كه آن نيز نام يكى ديگر از شهرهاى آن روز است.سپس به شهر" يافا"آمد كه هماكنون نيز"يافا"خوانده مىشود، در آنجا يك كشتى آماده يافت كه قصد داشتسرنشينانخود را به"ترسيس"ببرد، او هم اجرتى داد تا به"ترسيس"برود، همين كه سوار بر كشتىشد و كشتى به راه افتاد بادى سخت وزيدن گرفت و امواج دريا بلند و بسيار شد و كشتىمشرف به غرق گشت.
پس ملاحان ترسيدند و مقدارى از بارهاى مسافرين را به دريا انداختند، تا كشتىسبك شود، در همين هنگام بود كه يونس در شكم كشتى به خواب خوش رفته بود.و صداىخرنايش بلند شده بود، رئيس كشتى وقتى او را ديد از در تعجب پرسيد: چه خبرت هست؟ كهدر چنين هنگامهاى به خواب رفتهاى، برخيز و معبودت را بخوان، بلكه ما را از اين مهلكهنجات بخشد، و ما در اين ورطه هلاك نشويم.
بعضى از مسافرين به بعضى ديگر گفتند: بياييد قرعه بيندازيم تا معلوم شود اين شر ازجانب كيست، خود او را به دريا بيندازيم تا تنها او هلاك گردد، پس قرعه انداختند به ناميونس اصابت كرد، به او گفتند: مگر تو چه كردهاى كه قرعه به نام تو درآمد و تو اهل كجايىاز كجا مىآيى و به كجا مىروى و از چه تيرهاى هستى؟گفت: من بنده رب كه اله آسمانو خالق دريا و خشكى است، هستم، آنگاه جريان خود را براى آنان نقل كرد، آنها بسيارترسيدند و او را توبيخ كردند كه چرا فرار كردى و يك مشت مردم را در هلاكت گذاشتى؟!
آنگاه گفتند: حالا به نظر شما چه كارى در حق تو بكنيم تا اين دريا آرام گيرد؟
گفت: بايد مرا به دريا بيندازيد تا آرام گيرد، چون من مىدانم تمامى ناآرامىهاى دريا به خاطر من است، مردم هر چه تلاش كردند تا شايد كشتى را به طرف خشكى برگردانند و بدونغرق شدن يونس از ورطه نجات يابند نشد، و ناگزير و به اصرار خود آن جناب او را به درياانداختند و كشتى در همان دم آرام گرفت.
خداى تعالى به نهنگى دستور داد تا يونس را ببلعد، و يونس سه روز در شكم نهنگماند و در همان جا نماز خواند و به درگاه پروردگار خود استغاثه كرد.پس خداى سبحان بهنهنگ دستور داد تا به ساحل آيد، و يونس را در خشكى بيندازد، نهنگ چنين كرد، همين كهيونس در خشكى قرار گرفت، پروردگارش فرمود: برخيز و به طرف اهل نينوى برو و در بينآنان به بانگ بلند آنچه به تو گفتهام ابلاغ كن.
يونس(ع)به طرف نينوى رفت و در بين اهلش فرياد زد: هان اى مردم!تاسه روز ديگر نينوى در زمين فرو مىرود، پس جمعى از مردان آن شهر به خدا ايمان آوردند،ندا دادند كه هان اى مردم، روزه بگيريد، و همگى لباس پشمينه پوشيدند، و چون خبر بهپادشاه رسيد، او هم از تختسلطنتخود برخاست و جامههاى سلطنتى را از خود كند و لباسكهنهاى پوشيده و روى خاكستر نشست و دستور داد مناديان ندا دهند كه هيچ انسان و حيوانىطعام و شراب نخورد و به سوى پروردگار ناله و فرياد سر دهند و از شر و ظلم برگردند و چونچنين كردند، خدا هم به ايشان رحم كرد، و عذاب نازل نشد.
يونس(ع)ناراحتشد و عرضه داشت: الهى من هم از اين عذاب كه فراركردم، با اينكه از رحمت و رافت و صبر و توابيت تو خبر داشتم، پروردگارا پس جان مرابگير، كه ديگر مرگ از زندگى برايم بهتر است، خداى تعالى فرمود: اى يونس آيا جدا از اينكار خودت غصهدار شدى؟عرضه داشت: آرى، پروردگارا.
پس يونس از شهر خارج شد، و در مقابل شهر نشست و در آنجا برايش سايبانى درستكردند در زير آن سايبان نشستببيند در شهر چه مىگذرد؟پس خداى تعالى به درختكدويى دستور داد بالاى سر يونس قرار بگير و بر او سايه بيفكن.يونس از اين جريان بسيارخوشنود شد ولى چيزى نگذشت كه به كرمى دستور داد تا ريشه كدو را بخورد و كدو را خشككند، كرم نيز كار خود را كرد باد سموم هم از طرفى ديگر برخاست، آفتاب هم به شدت تابيد،امر بر يونس(ع)دشوار شد، به حدى كه آرزوى مرگ كرد.
خداى تعالى فرمود: اى يونس جدا از خشكيدن بوته كدو ناراحتشدى؟عرضهداشت: پروردگارا آرى سخت اندوهناك شدم.فرمود: آيا از خشك شدن يك بوته كدوناراحتشدى، با اينكه نه زحمت كاشتنش را كشيده بودى و نه زحمت آبيارىاش را بلكه خودش يك شبه روييد و يك شبه هم خشكيد، آنگاه انتظار دارى كه من بر مردم نينوى آنشهر بزرگ و آن جمعيتى كه بيش از دوازده ربوه مىشدند، ترحم نكنم؟و با اينكه مردمىنادان هستند، دست چپ و راستخود را تشخيص نمىدهند، آنان را و حيوانات بسيارى راكه دارند هلاك سازم؟ (4) .
موارد اختلافى كه در اين نقل با ظواهر آيات قرآن هستبر خواننده پوشيده نيست، مثل اين نسبت كه به آنجناب داده كه از انجام رسالت الهى شانه خالى كرده و فرار كردهاست، و اينكه از برطرف شدن عذاب از قوم ناراحتشده، با اينكه از ايمان و توبه آنان خبرداشته، و چنين نسبتهايى را نمىتوان به انبياء(ع)داد.
حال اگر بگويى نظير اين نسبتها در قرآن كريم آمده، در آيات همين داستان درسوره صافات نسبت"اباق"(فرار)به آنجناب داده و نيز او را"مغاضب"و خشمگين خوانده،و در سوره انبياء به وى اين نسبت را داده كه پنداشته خدا بر او دست نمىيابد.
در پاسخ مىگوييم بين اين نسبتها و نسبتى كه در كتب عهدين به آنجناب دادهفرق است، آرى كتب مقدسه اهل كتاب يعنى عهد قديم و جديد سرشار از نسبت گناه و حتىگناهان كبيره و مهلكه به انبياء(ع)است، ديگر جا ندارد يك مفسر در اين مقامبرآيد كه نسبت معصيت را طورى توجيه كند كه از معصيتبيرون شود، به خلاف قرآن كريمكه ساحت انبيا را با صراحت منزه از معاصى و حتى گناهان صغيره مىداند، و يك مفسرچاره ندارد جز اينكه اگر به آيه و روايتى برخورد كه به وى چنين نسبتى از آن، مىآمد، آن راتوجيه كند، براى اينكه آياتى كه بر عصمت انبيا(ع)دلالت دارد، خود قرينهقطعى استبر اينكه ظاهر چنين آيه و روايتى مراد نيست، و بايد حمل بر خلاف ظاهرش شود،و به همين جهت در معناى كلمه"اذ ابق"و نيز در معناى"مغاضبا فظن ان لن نقدر..."بيانىآورديم كه ديديد هيچ منافاتى با عصمت انبيا(ع)نداشت و حاصل آن معنا اينبود كه گفتيم كلمات حكايتحال و ايهامى است كه: فعل يونس(ع)موهم آن بودو خلاصه يونس(ع)نه از انجام ماموريت فرار كرد و نه از برطرف شدن عذابخشمگين بود، ولى كارى كرد كه آن كار ايهامى به اين معانى داشت.
3- خداى تعالى در چند مورد از قرآن كريم يونس(ع)را ستايش كرده.و درسوره انبيا، آيه"88"او را از مؤمنين خوانده و در سوره القلم، آيه"50"فرموده: او را "اجتباء" كرده.و به خاطر داريد كه گفتيم: "اجتباء"به اين است كه خداوند بندهاى را خالص براىخود كند و نيز او را از صالحان خوانده، و در سوره انعام، آيه"87"در زمره انبياء شمرده، وفرموده: كه او را بر عالميان برترى داده، و او و ساير انبياء را به سوى صراط مستقيم هدايتكرده.
بحث روايتى
(رواياتى در ذيل آيات مربوط به داستان يونس(عليه السلام))
در كتاب فقيه از امام صادق(ع)روايت آورده كه فرمود: هيچ قومى در ميانخود قرعه نينداختند، و امر خود را به خدا واگذار نكردند، مگر آنكه آنچه حق بود از قرعه بيرونآمد.و نيز فرموده: چه حكمى بالاتر از حكم قرعه و عادلانهتر از آن است؟وقتى اشخاص امرخود را به خدا واگذارند، آيا اين خداى سبحان نيست كه مىفرمايد: " فساهم فكان منالمدحضين"؟ (5) .
و در كتاب بحار از كتاب بصائر نقل كرده كه او به سند خود از"حبه عرنى"روايتكرده كه گفت: امير المؤمنين(ع)فرمود: خداى تعالى ولايت مرا بر همه اهلآسمانها و اهل زمين عرضه كرد، جمعى بدان اقرار و جمعى ديگر انكار كردند.يونس از آنانبود كه انكار كرد و خدا او را به همين سبب در شكم ماهى حبس نمود، تا سرانجام اقرارنمود (6) .
مؤلف: در معناى اين روايت، روايات ديگرى نيز هست، و مراد از اين ولايت،ولايت كلى الهى است كه خود امير المؤمنين(صلوات الله عليه)اولين كسى است از اين امتكه فتح باب آن كرد و آن عبارت از آن است كه خدا قائم مقام بندهاى، در تدبير امر او گردد،و در نتيجه، آن بنده جز به سوى خدا توجه نكند، و جز خواستخدا را نخواهد و اين مقام را باپيمودن طريق عبوديتبه بنده مىدهند، طريقى كه بنده را به حدى مىرساند كه خالص براىخدا مىشود، و به غير از خدا، احدى از آن بنده سهم نمىبرد.
و ظاهر عمل يونس(ع) - همان طور كه گفتيم - ظاهرى بود كه مرضى خدا نبود ونمىشد آن را به اراده خدا نسبت داد، و به همين جهتخدا او را مبتلا كرد، تا به ظلمى كه او به نفس خود كرد اعتراف كند آرى خداى سبحان منزه است از اراده مثل اين كارها. پسبلايا و محنتهايى كه اولياى خدا بدان مبتلا مىشوند، تربيتى است الهى كه خدا به وسيله آنبلايا، ايشان را تربيت مىكند و به حد كمال مىرساند و درجاتشان را بالا مىبرد، هر چندكه بعضى از آن بلايا جهات ديگر داشته باشند كه بتوان آن را مؤاخذه و عقاب ناميد، و اينخود معروف است كه گفتهاند: "البلاء للولاء - بلا لازمه ولايت و دوستى است".
مؤيد اين معنا حديثى است كه صاحب كتاب علل به سند خود از ابى بصير آورده،كه گفت: به امام صادق(ع)عرضه داشتم: به چه علتخدا عذاب را از قوم يونسبرداشتبا اينكه تا بالاى سرشان آمد، و بر سرشان سايه افكند و اين معامله را با هيچ قومىديگر نكرد؟
در جواب فرمود: براى اينكه در علم خداى تعالى اين معنا بود كه به زودى عذاب را ازآنان برمىگرداند، به خاطر اينكه توبه مىكنند.و اگر اين جريان را به اطلاع يونس نرساند،براى اين بود كه يونس فارغ براى عبادت او باشد، و در شكم ماهى به مناجات با او بپردازد، ودر عوض مستوجب ثواب و كرامت او گردد (7) .
Parsifa
توسط : Saratan X
دوشنبه 28/3/1386 - 4:7
دعا و زیارت
آنچه از قرآن کريم در اين باره استفاده ميشود اين است که؛ ابراهيم(ع) از اوان طفوليت تا وقتي که به حد تميز رسيده در نهانگاهي دور از جامعه خود ميزيسته است. در دوران نوجواني از نهانگاه خود به سوي قوم و جامعهاش خارج شد و به پدر خود پيوست و ناظر بتپرستي پدر و همه مردم شد. حضرت چون داراي فطرتي پاک بود و خداوند متعال هم با ارائه ملکوت، تاييدش نموده و کارش را به جايي رسانده بود که تمامي اقوال و افعالش موافق با حق شده بود، اين عمل را از قوم خود نپسنديد و نتوانست ساکت بنشيند، لاجرم به احتجاج با پدر خود (1) پرداخته او را از پرستش بتها منع و به توحيد خداي سبحان دعوت نمود تا خداوند او را به راه راست هدايت نموده از ولايت شيطان دورش سازد. پدر وقتي ديد ابراهيم به هيچ وجه از پيشنهاد خود دست برنميدارد او را از خود طرد نمود و به سنگسار کردنش تهديد کرد.
ابراهيم(ع) در مقابل اين تهديد و تشديد از در شفقت و مهرباني وارد شد و چون ابراهيم مردي خوش خُلق و نرم زبان بود، در پاسخ پدر نخست بر او سلام کرد و سپس وعده استغفارش داد و در آخر گفت: در صورتي که به راه خدا نيايد او و قومش را ترک گفته ولي به هيچ وجه پرستش خدا را ترک نخواهد کرد. (2)
از طرفي ديگر با قوم خود نيز به احتجاج پرداخته و درباره بتها با آنان گفتگو کرد. (3) با اقوام ديگري هم که ستاره، آفتاب و ماه را ميپرستيدند احتجاج نمود تا اين که آنان را نسبت به حق ملزم کرد و داستان انحرافش از کيش بتپرستي و ستارهپرستي همه جا منتشر شد.(4)
روزي که مردم براي انجام مراسم ديني خود همه به خارج شهر رفته بودند ابراهيم(ع) به عذر کسالت، از رفتن با آنان تخلف نمود و تنها در شهر ماند وقتي شهر خلوت شد به بتخانه شهر در آمد و همه بتها را خُرد نمود و تنها بت بزرگ را باقي گذاشت. وقتي مردم به شهر باز آمده و از داستان با خبر شدند در صدد جست و جوي عامل آن برآمدند. سرانجام گفتند: اين کار همان جواني است که «ابراهيم» نام دارد.
ناچار ابراهيم را در برابر چشم همه احضار نموده و او را استنطاق کرده پرسيدند آيا تو با خدايان ما چنين کردي؟ ابراهيم(ع) گفت: اين کار را بت بزرگ کرده است اگر قبول نداريد از خود آنها بپرسيد تا اگر قدرت حرف زدن دارند بگويند چه کسي به اين صورتشان درآورده است؟
ابراهيم(ع) قبلاً به همين منظور تبر را به دوش بت بزرگ نهاده بود تا خود شاهد حال باشد. او ميدانست که مردم درباره بتهاي خود قايل به حيات و نطق نيستند وليکن ميخواست با طرح اين نقشه زمينهاي بچيند که مردم را به اعتراف و اقرار بر بيشعوري و بيجاني بتها وادار سازد. لذا مردم پس از شنيدن جواب ابراهيم(ع) به فکر فرو رفته به انحراف خود اقرار نمودند و با سرافکندگي گفتند: تو که ميداني اين بتها قادر بر تکلم نيستند.
ابراهيم(ع) که غرضي جز شنيدن اين حرف از خود آنان نداشت بيدرنگ گفت: آيا خدا را رها کرده و اين بتها را که جماداتي بيجان و بيسود و بيزيانند؛ ميپرستيد؟ اف بر شما و بر آنچه ميپرستيد! آيا تفکر نميکنيد؟ و چيزهايي را که خود به دست خودتان ميتراشيد؛ ميپرستيد! و حاضر نيستيد خدا را که خالق شما و خالق همه مصنوعات شما (يا اعمال شما) است بپرستيد؟
مردم گفتند: بايد او را بسوزانيد و خدايان خود را ياري و حمايت کنيد. به همين منظور آتشخانه بزرگي ساخته و دوزخي از آتش افروخته و در اين کار براي رضاي خاطر خدايان همه تشريک مساعي نمودند و وقتي آتش، شعلهور شد ابراهيم(ع) را در آتش افکندند، خداي متعال آتش را براي او خنک گردانيد و او را در شکم آتش سالم نگهداشت و کيد کفار را باطل نمود. (5)
ابراهيم(ع) در خلال اين مدت با نمرود هم ملاقات نمود او را نيز که ادعاي ربوبيت داشت مورد خطاب و احتجاج قرار داد و به وي گفت: پروردگار من آن کسي است که بندگان را زنده ميکند و ميميراند. نمرود از در مغالطه گفت: من نيز زنده ميکنم و ميميرانم؛ هر يک از اسيران و زندانيان را که بخواهم رها ميکنم و هر که را که بخواهم به قتل ميرسانم.
ابراهيم به بيان صريحتري (که راه مغالطه را بر او مسدود کند) احتجاج نمود و گفت: خداي متعال آن کسي است که آفتاب را از مشرق بيرون ميآورد، تو اگر راست ميگويي از اين پس کاري کن که آفتاب از مغرب طلوع کند. در اين جا نمرود کافر مبهوت و سرگشته ماند. (6)
پس از آن که ابراهيم(ع) از آتش نجات يافت باز هدف خود را تعقيب نمود و مردم را به دين توحيد و دين حنيف دعوت نمود و عده کمي به وي ايمان آوردند. (7)
قرآن کريم از آن جمله لوط و همسر ابراهيم(ع) را اسم ميبرد. اين بانو همان زني است که ابراهيم(ع) با او مهاجرت کرد و پيش از بيرون رفتن از سرزمين خود به اراضي مقدس، با او ازدواج کرده بود. (8)
ابراهيم(ع) و همراهانش در موقع بيرون شدن از وطن خود از قوم خود تبري جسته و شخص او از آزر که او را پدر ناميده بود و در واقع پدرش نبود(9) بيزاري جسته و به اتفاق همسرش و لوط به سوي ارض مقدس هجرت کردند تا در آن جا بدون مزاحمت کسي و دور از اذيت و جفاي قومش به عبادت خداوند مشغول باشند. (10)
پس از اين دعا بود که خداي تعالي او را با اين که به حد شيخويت و کهولت رسيده بود به تولد اسحاق و اسماعيل و از صلب اسحاق به يعقوب بشارت داد و پس از مدت کمي اسماعيل و بعد از او اسحاق به دنيا آمدند و خداوند - همان طوري که وعده داده بود - برکت را در خود او و دو فرزندش و اولاد ايشان قرار داد و مبارکشان ساخت.
ابراهيم(ع) به امر پروردگار خود به مکه - که درهاي عميق و بي آب و علف بود - رفت و فرزند عزيزش اسماعيل را در سن شيرخوارگي در آن مکان مخوف منزل داده و خود به ارض مقدس مراجعت نمود. اسماعيل در اين سرزمين نشو و نما کرد و اعراب چادرنشين اطراف به دور او جمع شده و بدين وسيله خانه کعبه ساخته شد.
ابراهيم(ع) گاهگاهي پيش از بناي مکه و خانه کعبه و پس از آن به مکه ميآمد و از فرزندش اسماعيل ديدن ميکرد. (11) تا آن که در يک سفر مامور به ساختن خانه کعبه شد لذا به اتفاق اسماعيل اين خانه را بنا نهاد و اين اولين خانهاي است که از طرف پروردگار ساخته شد و اين خانه مبارکي است که در آن آيات بينات و در آن مقام ابراهيم است و هر کس درون آن داخل شود از هر گزندي ايمن است. (12)
ابراهيم(ع) پس از فراغت از بناي کعبه دستور حج را صادر نموده و آيين و اعمال مربوط به آن را تشريع نمود.(13)
آنگاه خداي تعالي او را مامور به ذبح فرزندش اسماعيل نمود. ابراهيم(ع)، اسماعيل(ع) را در انجام فرايض حج شرکت ميداد، موقعي که به سعي رسيدند و ميخواستند که بين صفا و مروه را سعي کنند اين ماموريت ابلاغ شد و ابراهيم(ع) داستان را با فرزندش در ميان گذاشت و گفت: فرزند عزيزم! در خواب چنين ميبينم که تو را ذبح و قرباني ميکنم نيک بنگر و نظرت را بگو .
عرض کرد: پدر جان! هر چه را که مامور به انجامش شدهاي انجام ده و ان شاءالله به زودي خواهي ديد که من مانند بندگان صابر خدا چگونه صبري از خود نشان ميدهم.
پس از اين که هر دو به اين امر تن در دادند و ابراهيم(ع) صورت جوانش را بر زمين گذاشت وحي آمد که: اي ابراهيم! خواب خود را تصديق کردي و ما به همين مقدار از تو قبول کرديم و ذبح عظيمي را فدا و عوض او قرار داديم. (14)
آخرين خاطرهاي که قرآن کريم از داستان ابراهيم(ع) نقل نموده دعاهايي است که ابراهيم(ع) در بعضي از سفرها در مکه داشته و آخرين دعايش اين است: پروردگارا! پدر و مادر من و کساني را که ايمان آوردهاند در روز حساب بيامرز. (15)
Parsifa
توسط: Saratan X
دوشنبه 28/3/1386 - 4:5
آموزش و تحقيقات
هنگامی که صحبت از درایو مجازی می شود، ذهن بسیاری از کاربران به سمت نرم افزارهای خاصی می رود که قابلیت ساخت یک درایو مجازی را دارند. اما در حقیقت نیازی به تهیه و نصب این چنین نرم افزارهایی نیست. کمی صبر و حوصله و بی تردید دقت، می تواند یاورشما در ایجاد این چنین درایوی در محیط ویندوز باشد. شاید نتوان قابلیت های ویژه ایی که سری نرم افزارهای فوق در ساخت درایو مجازی بکار می برند را ایجاد کرد، اما ساخت یک درایو مجازی آن هم بدون نرم افزار، خالی از جذابیت نخواهد بود.
قبل از شروع عملیات لازم است ذکر کنم ایجاد چنین درایوهایی هیچ ربطی به پارتیشن بندی هارد دیسک ندارد و سلامت سیستم عامل شما را به خطر نخواهد انداخت. بنابراین نگران از دست رفتن اطلاعات خود نباشید. ضمنا اگر خوشتان نیامد راهی برای از بین بردن درایو مجازی وجود دارد. تا انتهای این مقاله با ما باشید.
برای ساخت درایو مجازی در این آموزش از فایل های خود ویندوز کمک می گیریم. اینبار به سراغ فایل اجرایی Subst.exe می رویم. این فایل در پوشه system32 که در پوشه windows قرار گرفته موجود است. این فایل به همراه سیستم عامل داس ارائه شده و اجرای آن در حالت اولیه کار هیچ عکس العملی نشان نخواهد داد. کلمه Subst برگرفته از کلمه Substitution به معنای جایگزینی و علی البدلی است و در حقیقت برای جانشین کرد یک دایرکتوری به یک درایو بکار می رود.
به این معنی که با اجرای این دستور می توانید محتویات یک فولدر خاص را به یک درایو تبدیل کنید و آن را در My Computer نشان دهید. گاهی اوقات گشتن به دنبال پوشه ایی در میان انبوه فایل ها و فولدرهای در یک درایو خاص وقت گیر است. این کار می تواند این امر را تسهیل بخشد.
مسلما عملیاتی مانند کپی و کات فایل ها یا حتی نصب برنامه ها در درایو هایی که به این روش ایجاد می شوند مقدور خواهد بود اما در مورد عملیات سیستمی مانند فرمت یا اسکن دیسک امکان پذیر نیست. حال چگونه از این Subst استفاده کنیم؟
به Run یا Command Prompt ویندوز وارد شوید ( توضیح: Run در خود منوی استارت ویندوز موجود است و همچنین برای ورود به Command Prompt در فیلد Run کلمه cmd را تایپ و اینتر کنید ) حال باید دستوری مطابق شکل زیر تایپ کنید (شکل کلی فرمان):
Subst NewDriveName: Folder Direction
فکر نکنم نیاز به توضیح چندانی باشه NewDriveName نام درایو جدیدی که قصد دارید ایجاد کنید. دقت کنید که این نام مشابه نام درایوهای موجود نباشه و Folder Direction مسیر پوشه ایی که قصد دارید اون رو به صورت درایو مجازی در بیارید. برای نمونه، مثال های زیر درایوهایی با نام K و L ایجاد خواهند کرد. درایو K جایگزینی برای محتویات پوشه C:\part و درایو L جایگزینی برای مسیر C:\ Program Files\Adobe .
Subst K: C:\part
Subst L: C:\ Program Files\Adobe
توجه! مدت دوام این درایو های مجازی بعد از ریستارت سیستم پایان می پذیرد و با یک بار ریستارت سیستم، دیگر این درایوها را نخواهید دید. برای جلوگیری از این امر چندین راه وجود دارد که بعلت کمی فرصت تنها یکی را شرح می دهیم.
در سیستم عامل های Dos و Win9x ساده ترین راه ویرایش فایل Autoexec.bat خواهد بود. این فایل را در درایو C بیابید و خطوط مربوط به Subst را در آن تایپ کنید تا در هر بار ریستارت سیستم به تبع آن Subst ایجاد شود. در سیستم عامل های xp و 2000 بهترین و راحترین کار این است که یک فایل اجرایی با پسوند .bat یا همان BatchFile ایجاد کنیم و خود فایل یا Shortcut آنرا در استارتاپ سیستم قرار دهیم. یا می توانیم مسیر را در رجیستری ایجاد کنیم.
حال چگونه فایل اجرایی یا همان BatchFile را ایجاد کنیم. مسیر زیر را برای باز کردن یک صفحه notepad طی کنید:
Start \All Programs\Accessories\notepad
از منوی فایل Save as را انتخاب و در مسیری دلخواه فایل را با پسوند bat ذخیره کنید. حال به سراغ فایلی که ایجاد کرده اید بروید. بر روی آن راست کلیک و Edit را برگزینید و دستورات مربوط به Subst را در آن تایپ و فایل را ذخیره کنید. حال نوبت به مسیردهی این فایل در رجیستری می رسد. به رجیستری وارد شوید( در فیلد Run کلمه Regedit را تایپ کنید). مسیر زیر را طی کنید:
HKEY_CURRENT_USER\SOFTWARE\
Microsoft\Windows\Current Version\Run
حال در بخش سمت راست محیط رجیستری راست کلیک کرده و پس از انتخاب گزینه New گزینه String Value را انتخاب سپس یک نام به ارزش ایجاد شده داده و با دابل کلیک بر روی آن در قسمت Value Date آدرس BatchFile را که در مرحله قبل ایجاد کرده اید، وارد کنید. بر روی ok کلیک و از رجیستری خارج شوید. اگر مراحل را درست طی کرده باشید این بار با ریستارت ویندوز درایوهای مجازی دوباره ایجاد خواهند شد.
حال اگر پشیمان شدید و قصد حذف درایو مجازی را داشتید طبق زیر عمل کنید:
پس از پاک کردن دستورات اضافه شده در فایل Autoexec.bat در سیستم عامل های Dos و Win9x و یا پاک کردن Shortcut یا خود فایل bat از استارتاپ سیستم و یا پاک کردن ارزش رشته در رجیستری برای سیتم عامل های xp و 2000 سیستم را یک بار دیگر ریستارت کنید. اگر هم بخواهید این کار را بدون ریستارت انجام دهید کافیست در Run یا Command Prompt دستور زیر را تایپ کنید:
Subst NewDriveName: /d
که NewDriveName نام درایوی که قصد پاک کردن آن را دارید می باشد.
Parsifa
توسط : Saratan X
دوشنبه 28/3/1386 - 4:1
ادبی هنری
بیا که احمد شاملو !بیا که فلک را شعبده بازی هاست دست خویش بمن ده و دل خود بمن سپار تا چون مرغان بهاری بآسمان عشق پرواز کنیم و بروی سرخ گلهای وفا آشیانه سازیم . دوست دارم که شبانه روز با تو باشم پس بیا، بیا که سر بشانه تو گذارم، دست بدست تو دهم و دوش بدوش تو بجنگلهای زیبا، بآغوش گلهای شقایق، بکنار جویبار .خوش صدا و با صفا و بخانه عشق خود "آنخانه چوبین" بخرامیم آنروز که خدا گل مرا بسرشت، فراموش کرد تا دلی در سینه ام :قرار دهد. چون روح بکالبدم بدمید و بزمینم فرستاد، او را گفتم ...آخر ای خدای مهربان، مرا نیز دلی باید- :گفت راست میگویی، اما اکنون دیگر دیر شده است و دل تو را در- ...سینه مهرویی میگذارم. او را ببین و دل از او بستان . اینک ای یار مهربان! .. آمده ام تا دل از تو بستانم اگر برای تو دشوار است، میتوانی دل مرا باز ندهی و بجای آن دل خویش بمن بسپاری! اصلا بیا دلهایمان را عوض کنیم! دل تو .مال من و مال من از آن تو خاطر خویش جمع دار که در حفظ آن حتی از جان خود نیز .خواهم گذشت ...فهمیدی، زود باش، دلت را بمن سپار مرجع : چکیده افکار نویسندگان نامی و گویندگان معاصر – گردآورنده و ناشر: هوشنگ باستی ضمیمه روزنامه چهلستون - اصفهان سال 1333- صفحه ی 68
توسط : Saratan X
دوشنبه 28/3/1386 - 4:0
ادبی هنری
ز آغاز قرن دهم تا ميانه قرن دوازدهم عهد صفوي (907 ـ 1148) --> زبان فارسي در عهد صفوي زبان فارسي در اين دوره مانند دوره تيموري در طريق انحطاط بود. در اوايل اين دوره لهجه آذري كه از لهجات قديم ايرانست در آذربايجان از ميان رفت و جز در برخي از نقاط باقي نماند. علت اين امر تمادي سكونت تركان و تسلط امراء و بعضي از قبائل ترك و مغول در آن ناحيه از قرن ششم به بعد بوده است و در نتيجه اين امر در اواخر قرن نهم در بسياري از مراكز عمده آذربايجان تكلم به زبان تركي معمول ومتداول شده بود ليكن درآغاز دوره صفوي بنابر آن چه از پارهيي شواهد و مدارك بر ميآيد تكلم به تركي عموميت كامل نداشت. اين نكته را هم بايد دانست كه تركي معمول در آذربايجان لهجه مختلطي است از آذري و عربي و مقدار كمي از لغات تركي كه به طور كلي تحت تسلط قواعد دستوري زبان ترك در آمده است. مسألهيي كه در دوره صفويان ذكر آن اهميت دارد علاقه و توجهي است كه سلاطين صفوي خصوصاً به زبان تركي داشتند. در اين دوره غالب اصطلاحات ديواني و درباري و نظامي تركي بود و در ميان رجال دولت تكلم به تركي رواج داشت و حتي سر سلسله صفوي، شاه اسمعيل، كه شاعري متوسط بوده ديوان تركي دارد و «خطائي» تخلص ميكرد. از عجائب امور آن است كه در همين دوره سلاطين عثماني به ساختن غزلها و قطعات فارسي اظهار علاقه ميكردهاند و زبان پارسي و تعليم و تعلم كتب ادبي فارسي در دوره آنان در آسياي صغيري شيوع فراوان داشت و بقاياي نفوذ فارسي در آن سرزمين تا عهد ما نيز امتداد يافته است اگر چه روز به روز از قوت آن كاسته ميشود و طريق ضعف و فراموشي ميپيمايد. اين نكته را نيز بايد به خاطر داشت كه رواج زبان پارسي در آسياي صغير منحصر به عهد سلاطين عثماني نبوده و از عهد سلاجقه آسياي صغير يعني از اواسط قرن پنجم هجري به بعد ادامه داشته است. شيوع و رواج زبان فارسي در عهد صفويان و قرون پس از آن در هندوستان بيش از نواحي ديگر بود. انتشار زبان پارسي در سرزمين پهناور هند از وقتي شروع شد كه دين اسلام به وسيله ايرانيان مشرق به آن كشور راه جست و سلسلههاي غزنوي و غوري و مماليك غوري در آن ملك مراكز معتبري براي ترويج زبان و ادب فارسي و تشويق شارعان و نويسندگان فارسي به وجود آوردند. حمله مغول به ايران و پناه بردن گروه بزرگي از شاعران و نويسندگان و دانشمندان ايراني ماوراءالنهر و خراسان به هندوستان رواج زبان پارسي را در آنجا قوت بخشيد و از همين عهد است كه گويندگان و نويسندگان مشهور در هندوستان ظهور كرده و به زبان فارسي ديوانها و دفترها پرداختهاند. در دوره امپراطوران تيموري هندوستان بر اثر توجه و علاقه وافري كه ايشان اظهار ميكردهاند و نيز در نتيجه اظهار علاقه امراء جزء مسلمان آن كشور كه غالباً از سلالههاي ايراني بوده يا خاندانهايي كه با فرهنگ و تمدن ايراني آشنايي داشتهاند، و همچنين بر اثر مهاجرت گروهي از ايرانيان به آن سرزمين، زبان فارسي به درجهيي در هندوستان رخنه كرد و آن قدر شاعر و نويسنده و كتاب و غزل و قصيده و مثنوي فارسي در آن نقطه پهناور پديد آمد كه گويي آنجا منشاء اصلي و واقعي زبان فارسي است. بعد از سلاطين آل بابر اگر چه زبان فارسي يكباره از رواج و رونق نيفتاد ليكن لطمات شديد به آن وارد شد علي الخصوص رقابت زبان انگليسي و زبان اردو با زبان فارسي و بيقيدي ايرانيان در حفظ ميراث گذشتگان به شدت عجيبي از توسعه و نفوذ زبان فارسي در هند كاست و با اين حال بقية السيف آن رواج و انتشار هنوز هم قابل توجه و شايسته نگاهداريست.
منبع : ای ار ای بی
توسط : Saratan X
دوشنبه 28/3/1386 - 4:0
دنیای گیاهان و حیوانات
تيمي از اخترشناسان حرفه اي با استفاده از رصد خانه فرو سرخ آريزونا (متشكل از سه تلسكوپ اپتيكي مرتبط)موفق شدند خورشيد را در چهار ميليارد سال آينده مجسم كنند، زماني كه خورشيد در آن هنگام تبديل به يك غول سرخ خواهد شد.
در واقع سه ابزار اپتيكي مرتبط به هم كار يك تداخل سنج بسيار بزرگ و مجهز را انجام مي دهند.اخترشناسان با استفاده از اين ابزار توانستند تعداد بسيار زيادي از ستارگان غول سرخ را مشاهده نمايند.يكي از نتايج مهم اين مشاهدات كشف اين نكته بود كه ستارگان غول سرخ داراي سطوح متفاوتي مي باشند،همچنين تعداد و محل لكه ها نيز در آن ها پراكنده مي باشد. بيش از يك سوم ستارگان غول سرخ مشاهده شده از لحاظ درخشندگي سطح يكساني نداشتند، به عبارت ديگر در برخي نقاط از سطح آن ها لكه هايي ابر مانند ديده مي شد كه شايد قابل مقايسه با لكه هاي خورشيدي باشند. به عقيده دانشمندان عامل پديد آمدن اين لكه ها شايد ناشي از موج هاي تكان دهنده اي باشد كه توسط تپيدن ستاره ايجاد مي شود و يا با گذر يك سياره همدم از نزديكي ستاره پديد مي آيد. سام راگلند كه مسئوليت اين پروژه را بر عهده داشته است در اين باره مي گويد:در اين روش با استفاده از سه تلسكوپ و روشي تداخل سنجي در عملي بي سابقه، داده هاي بسيار دقيق و ارزشمندي را پيرامون ستارگان غول سرخ در دور دست هاي كهكشان بدست آورديم.در حقيقت ما با اين كار به آينده خورشيد نگريسته ايم.باور عادي ما از ستارگان اين بوده است كه آنها بايد به صورت يك توپ گازي متقارن باشند.اما بيش از 30% از ستارگاني كه ما روي آن ها تحقيق و بررسي انجام داده ايم داراي شكلي نا متقارن و نا موزون مي باشند،اين موضوع حاكي از آن است كه اين ستارگان در مراحل پاياني عمر خود دچار دگرگوني شده اند.اين درست زماني است كه خورشيد تبديل به يك سحابي سياره نما خواهد شد. از جمله مزاياي ديگر اين تحقيقات كه توسط راگلند و همكارانش صورت گرفت، اثبات اين موضوع بود كه با بكار گيري چند تلسكوپ اپتيكي مرتبط به جاي يك ابزار بزرگ، مي توان تصاويري با وضوح بسيار بالا حتي بسيار بهتر از موارد قبلي بدست آورد.در حال حاضر دانشمندان مشغول بررسي امكان به كار گيري پنج و يا حتي شش تلسكوپ فرو سرخ به طور مرتبط مي باشند. پروفسور لي آن ويلسون از دانشگاه ايالتي آيوا كه مسئوليت ثبت و نگارش تحقيقات را بر عهده داشته است،مي گويد:استفاده از سه تلسكوپ گام بسيار بزرگي در زمينه رصد هاي اپتيكي مي باشد.زماني كه شما از چنين ابزارهايي استفاده مي كنيد،نه تنها مي توانيد اندازه يك ستاره را بيان كنيد، بله مي توانيد متقارن بودن و يا عدم تقارن آن را نيز تشخيص دهيد.اگر ما از تلسكوپ هاي بيشتري استفاده كنيم قادر خواهيم بود تا تصويري حقيقي از اين ستارگان بدست آوريم. راگلند و ويلسون به طور مشترك از سازمان فضايي ناسا و فرانسه نتيجه تحقيقات خود را ارائه دادند كه توسط ژورنال اختر فيزيك نيز تاييد شده است. تداخل سنج ها با تركيب نور هاي دريافتي سه تلسكوپ ،جزئيات بيشتري را به نمايش مي گذارند.مي توان اين گونه تصور كرد كه تلسكوپي به بزرگي فاصله سه تلكسوپ از يكديگر پديد مي آيد.در ستاره شناسي راديويي به دليل بلند بودن طول امواج راديويي گسيل شده (چند سانتي متر تا چند متر) نمايان ساختن تفاوت هاي بسيار ناچيز طول موج ها در زمان دخول نور در تلسكوپ هاي مختلف بسيار ساده است. در حالي كه تداخل سنجي فرو سرخ براي امواجي كه طول آن ها در حدود يك و نيم ميكرون و يا يك صدم ميليمتر است،كار را بسيار مشكل مي كند.(اين طول موج ها در مقايسه با طول موج هاي راديويي چيزي در حدود يك ميليون بار كوچك ترند).
سحابى حلقوى(عكس از رصد خانه كك) در طول موج هاي كوتاه ثبات و پايداري استقرار ابزار نقش حياتي دارد،زيرا كوچكترين لرزشي كل سنجش ها را مختل مي كند.علاوه بر اين دانشمندان در اين پروژه تكنولوژي را نويني به كار بردند. آنها يك تراشه نيم اينچي يونيك(اپتيك يكپارچه براي جمع آوري پرتو هاي نور )*استفاده نمودند.اين تفاوت بارز اين تحقيق با ساير پژوهش هاي انجام شده بود كه در آن ها از تعداد زيادي آينه براي هدايت پرتو هاي پراكنده نور به يك گيرنده مركزي استفاده مي شد. هدف اصلي راگلند تمركز بر روي ستاره هايي با جرم كم و متوسط بود. ستارگاني كه از سه چهارم تا سه برابر خورشيد جرم داشتند.اين ستارگان زماني كه به مراحل پاياني عمر خود (ميليون ها سال پيش)نزديك مي شدند، بسيار حجيم شده و شروع به سوزاندن هليوم مي كنند.در زمان فعاليت يك ستاره درخشندگي و گرماي آن از سوختن هيدروژن و تبديل شدن آن به هليوم حاصل مي شود.در مراحل پاياني اين ستارگان از هسته اي بسيار چگال از كربن و اكسيژن تشكيل شده اند كه توسط پوسته اي ضخيم احاطه مي شود.در يك چرخه مداوم هيدروژن به هليوم تبديل مي شود و هليوم به كربن و اكسيژن.در بيشتر اين نوع ستارگان چرخه تبديل هيدروژن به هليوم براي مدت صد هزار سال ادامه خواهد داشت و موجب درخشندگي ستاره مي گردد.در بسياري از موارد ستارگان دويست هزار سال پايان عمر خود را همچون يك ستاره متغيير مي گذرانند.ميزان درخشندگي اين ستارگان هر هشتاد تا هزار روز تغيير مي كند.اين گونه از ستارگان را ستاره نخستين نيز مي نامند.ستاره ميرا در صورت فلكي قيطس(نهنگ) نمونه اي بارز از يك ستاره متغيير است. راگلند مي افزايد:يكي از دلايل علاقه من براي بررسي اين گونه از ستارگان،سرنوشت مشابه اي است كه خورشيد نيز در آينده دچار آن خواهد شد. در همين زمان است كه ستارگان در اثر بادهاي بسيار عظيمي در سطح ،لايه هاي بيروني خود را از دست مي دهند.پس از آن سحابي سياره نمايي در حال گسترش پديد مي آيد كه كوتوله اي سفيد را در ميان خود نگاه مي دارد.هنگامي كه ستاره لايه هاي خود را به اطراف مي پراكند مانند يك سو پاپ شروع به تپيدن مي كند.زمان تپش هم ماهانه آغاز شده و به صورت سالانه ادامه مي يابد.راگلند و گروهش در اين پروژه توانستند سي و پنج ستاره متغيير(ميرا مانند)،هجده ستاره متغيير نيمه منظم و سه ستاره متغيير نامنظم را مشاهده و ثبت كنند.تمامي اين ستارگان در فاصله در حدود 1300 سال نوري از زمين قرار دارند.دوازده عدد از ستارگان متغيير (ميرا مانند) درخششي نا متقارن داشتند،اين در حالي است كه تنها سه عدد از ستارگان ستاره متغيير نيمه منظم و يك ستاره متغيير نامنظم چنين حالتي داشته اند. راگلند در پايان افزود :دليل اين عدم تقارن در درخشندگي هنوز در پرده اي از ابهام قرار دارد.مدلي كه توسط ويلسون ارائه شده است بيان مي دارد كه وجود يك سياره همدم با اندازه اي در ابعاد مشتري شيار هايي در باد هاي ستاره اي پديد مي آورد.اين شيارها از لحاظ ظاهري باعث ايجاد شكلي نا متقارن مي شوند.گمان مي شود كه سياره اي در ابعاد زمين نيز در فاصله بسيار نزديك به ستاره ، قادر به ايجاد چنين شيار هايي مي باشد.اگر چه كه سياره اي چنان نزديك به يك غول سرخ پس از مدت كوتاهي توسط خود ستاره بلعيده مي شود. تفاوت ميزان موادي كه توسط ستاره به بيرون رانده مي شوند نيز مي تواند به صورت ابر هايي متراكم(هم چگال) مانع از رسيدن نور بخشهايي از ستاره شود. ويلسون مي افزايد:دليل اين موضوع هر چيزي كه هست،يك موضوع مهم را به ما يا آوري مي كند،نظريه اي كه در آن ستارگان به طور يكنواخت مي درخشند ،كاملا اشتباه است.ما بايد مدل هاي سه بعدي جديدي را ارائه نمايم.
Integrated-optics beam-combiner IONIC
منبع : Keck Observatory
توسط : Saratan X
دوشنبه 28/3/1386 - 3:58
دنیای گیاهان و حیوانات
به : خانواده بزرگ و دوستانم در سياره زمين .موضوع : ريخته شدن ژله ي مويز خشك
شنبه همواره روز خوبي بود . حتي با نگه داشتن باكترهاي خراب كننده و با خراشيده شدن ديوارهاي بيس بلاك (Base Block)) سفينه هير .
من مي توانم هر زمان كاري را كه انجام مي دهم متوقف كنم . و كاملاً مطمئن نسيتم كه چه كاري را در آينده انجام مي دهم .حقيقتاً امروز كمي وقت آزاد داشتم چيزي كه در فضا و يا كره زمين پر ارزش است . وقتي براي يادداشت كردن بعضي چيزها .چيزهايي از قبيل اينكه چگونه اين خط هاي تلفن ايستگاهها را براي برگشت دادن پيامها ،در جريان هواي ملايم فراهم مي كنند .ما در فضا يك چرخش داريم . چرخشي كه برابر است با چرتي در ساحل ، در حالي كه نسيم ملايم تابستاني صورت را نوازش مي كند .و من نتوانستم روي شيارها كار كنم . اگر چه مي خواستم . احساس بزرگي است پيمودن هشت نه هزار مايل به ترديد ميل ( tread mill ) پاهايم به طور عجيبي از ضربات خو نگرفته اي كه قسمت پلاستيكي بر آنها وارد مي كند ، مي سوزند .
از لحاظ پزشكي فشار و نيروهايي كه بر استخوانها و ماهيچه هاي ما وارد مي آيند خيلي مهمند . در فضا ما بايد بدنمان را با حفاظ هايي بپوشانيم . استحكام و قوت آن حفاظ ها از استخوان و ماهيچه هايمان ، مفيد خواهد بود . اما ذهن من دور از همه اينهاست . با تفكر عميق در موسيقي و با چرخش اطراف افلاك و ديدن جهان ، ديدگاههايم گسترش مي يابند . خاك قرمز مريخي صحران آفريقا بر سياره زيرين تسلط يافته .
به طور اسرار آميزي لكه هاي سياه بر روي منظره ي سرخ ، پاشيده شده است . ظاهراً اسد { صورت فلكي شير } ( Leo ) با عصبانيت پنجه خود را در حالي بر سطح زمين كشيد كه صحراي رنگ خون گرفته را ترك مي گفت . تصاوير ناهيد و مريخ در مانيتور زنده به نظر مي رسند . شور و احساس موزيك ، خلاء ناشي از كمبودهاي احساسات زميني را پر مي كند . و شما مي توانيد تصور كنيد كه ما آسمانها و همه سيارات را از فضا مي بينيم . اما هيچ كدام از آنها را نمي توانيم لمس كنيم يا ببوييم يا احساس كنيم . افكار بي ثبات سرريز مي كنند . در پيشرفت حماسه بود كه مصر باستان ، نيل بزرگ امپراتور روم ، جزاير ايلياد و درياي سرخ كه هر كدام سرگذشت خسته هومري را در نمايش كهكشانها مي نمايانند . اين دويده آخرم در محوطه ، اكسيژن ضربات قلبم را به 193 رساند . مي دانم كه دكترها روي كره زمين در حال كنترل كردن هستند . آنها آمادگي ما را براي حركت در فضا در ماه آينده ارزيابي مي كنند .و مهم تر از همه ، تست دوچرخه سواري براي 5/2 دقيقه در انتظار ما است . كه البته بسيار آسان است و اين گونه خواهد بود اگر ما پاهايمان را به جاي بازوهاي دستمان به كار گيريم . دكمه روي سي دي پلي ير دستگاه سي دي ، خيال پردازي را پايين مي آورد . از روي بي ميلي من به احساساتم اجازه مي دهم تا بين واقعيت و تصورات بخزند . سفينه 2/Z8a9 محو مي شود . و اين الان 5V-105 مي باشد ، جديدترين تلاش ما براي شاتل فضايي ؛ جهاني كحه ما انتظارش را مي كشيم بعد از سه ماه در فضا حالا در حال فهميدن اين نكته ام كه چگونه مي توان به خوبي احساس كرد كه اين سفينه را به كره زمين برگردانيم . گفتني است كه اين يك شاهكار است و يا گردش به اطراف جهان را من از ته دل مي خواهم . واقعاً سخت است .در رهبري ما بر روي پروژه اي ديگر نظر اجمالي داشتيم . البته موافقت ها قبلاً انجام گرفته بود و نقشه ها به خوبي تهيه شده بود .انسان وقتي كه مي بيند اسكورت ها در حال پراكنده شده هستند ، احساس تنهايي مي كند . در حالي كه سايه ي سفينه بر روي سياره افتاد و خسوف سهمگيني را پديد آورده است . ماه گذشته crawler ، يادگار برنامه ي راديويي orson wells ، چهار ميليون پوند به مركز فضايي كندي براي راه اندازي سكوي B داد . پيش بيني ما براي هزينه هاي اين كار هراس آور است . ما به بعضي از دوستانمان در كنار Q محفظه ي آتش مي پيونديم و به راه خود ادامه مي دهيم بال تيم خدمه . ان پنج نفر پر ابهت كه راكت ها را در كنار هم قرار مي دهند .
آنها ما را با كمربندهاب محافظ مي بندند و براي آخرين بار آن ليست ميليوني را بررسي مي كنند . سپس خودشان نيز دور مي شوند و ما اين دقايق شيرين را براي مجهز و آماده شدن سپري مي كنيم و آماده حركت هستيم . در ابتداي كار ، سفينه سرعت زيادي مي گيرد كه اين سرعت زياد ظاهراً براي من غير ضروري است . شايد راننده سفينه فكر مي كند كه اگر وقت كافي به ما داده شود ، ممكن است نظرمان را عوض كنيم . يك چرخش و شور و هيجان حاكي از كاميابي برجسته ! لحظه به لحظه شادي و سرور و تعجب ! شاتل فضايي آتلا نتيس ( Atlantis ) بر خلاف آسمان ، سر به فلك مي كشد . نفس كشيدن و زندگي با خارج شدن حبابها اكسيژن از محفظه هاي اكسيژن همراه است . هر چشمي متحير مي شود و به اين اختراع و قدرت و زيبايي مي بالد در حقيقت موتور اصلي سفينه در آب كار مي كند . اكسيژن و هيدروژن خالص ، بيش از اندازه سرد شده و بهد شكل مايع در آمده (ميعان) و سپس به مخزن بزرگ خارجي انتقال مي يابد . م.تور پر مصرف چپ سرانجام به هزار گالن در ثانيه فروكش مي كند . و مايع سرد شده ي منحني سيصد درجه (300-) براي احتراق آماده مي شود . با 12 توربين مجزاي Turbo pumps ، 70000Rpm كه هر كدام موتور خاصي دارد و اين انرژي زائد ، برابر 140 ميليون اسب بخار مي باشد و اين تا حدودي انرژي زيادي مي باشد با انرژي خالص حاصل از پيوند مولكولي هيدروژن ـ اكسيژن . درهاي كناري باز مي شوند . نسيم سرد و خشكي به داخل مي آيد . در ارتفاع بالاتر از 196 پايي) بخش هاي خنك كننده يك طرف و لوازم ايمني ما طرف ديگر . چند نفري داخل مي شوند آنها به طرف نرده هاي فولادي باز قدم مي زنند . من اين را مفيدتر مي دانم كه به سمت پايين و راست نگاه نكنم . نگاهي اجمالي به راست تأييد مي كند . منظره مسيرورود به توده هاي اسلايد واير ( slidewire baskets ) درست همان موردي كه تصميم داريم با عجله تركش كنيم در عمق انبار زير زميني سمت چپ راهرو و كوچك و باريكي كه به اتاق سفيد منتهي مي شود ، تانك 114 m ي وجود دارد . ما بسيار پر مشغله هستيم . من دوست دارم از تلفن نسبتاً شناخته شده اي استفاده كنم . اين كاملاً مردم را شگفت زده خواهد كرد كه از اينجا زنگ بزنم . هيچ كس خانه نبود
Parsifa
توسط : Saratan X
دوشنبه 28/3/1386 - 3:56